نظریات درباره خوب

نظریات درباره خوب

انجمن: 

مقدّمه
«خوب» عام ترین اصطلاح ارزش گذاری مثبت است که برای مطلوب دانستن یا بیان تأیید در طیف وسیعی از زمینه ها به کار می رود. خوب حاکی از این است که یک چیز مطلوب بوده یا سزاوار انتخاب است، به گونه ای که طبیعتاً اگر شما برای خواستن نوع خاصی از یک چیز دلیل دارید برای ترجیح یک چیز خوب از آن نوع نیز دلیل دارید.
یک نظریه درباره خوب عبارت است از تفسیری عام از خوب که در مورد همه چیزهای خوب به کار می رود یا اینکه عبارت است از تعریفی از «خوب»؛ یعنی تفسیری از نحوه کارکرد این اصطلاح در زبان. نظریات درباره خوب دارای لوازم متافیزیکی راجع به روابط واقعیت و ارزش هستند. بسیاری از فیلسوفان باستان و قرون وسطا به همانندی کامل واقعیت و خوب معتقدند، اما فیلسوفان جدید این همانندی را رد کرده و نظریاتی دیگر را مطرح می کنند؛ مثلا رئالیست ها «خوب» را بخشی از واقعیت می دانند، در حالی که بعضی از نظریه پردازان حس اخلاقی2 معتقدند وقتی ما چیزی را «خوب» می نامیم، علایق انسانی را به واقعیت فرا می فکنیم. احساس گرایان3 نیز معتقدند که ما اصطلاح «خوب» را تنها برای نشان دادن رضایت درونی به کار می بریم.
نظریه پردازان درباره خوب، همچنین انواع گوناگون خوبی را دسته بندی کرده و چگونگی ارتباط آن ها را بیان می کنند. چیزهای خوب به طور معمول به عنوان غایات، یعنی چیزهایی که فی نفسه ارزشمندند، و یا به عنوان ابزار ـ یعنی چیزهایی که به سبب غایاتی که آن ها را ایجاد می کنند ارزشمندند ـ دسته بندی می شوند. همچنین بعضی از فیلسوفان آن ها را به خوب ذاتی،4 (ارزش شان را از ارتباط با چیزهای دیگر به دست می آورند) تقسیم می کنند. راجع به ارتباط بین این دو تمایز، یعنی ارزش ذاتی داشتن و یا نداشتن غایات، نظرات متفاوتی مطرح شده است. فیلسوفان همچنین بین خوب ذهنی،6 یعنی چیزهایی که از دیدگاه هر شخصی خوب هستند، تمایز قایل شده اند. دیدگاه ها درباره اینکه انواع خوبی ها چگونه باهم مرتبطند، لوازم مهمی برای فلسفه اخلاق دارد.
معمولا یک نظریه درباره خوب به این امید مطرح می شود که سؤالات اساسی تر مثل این سؤال که چه چیزی یک شخص یا عمل یا یک زندگی انسانی را خوب می سازد، روشن تر گردد. این سؤالات در مورد ارتباط بین ارزش اخلاقی و دیگر ارزش ها مسائلی را ایجاد می کند. برای مثال، ممکن است بپرسیم که آیا فضیلت اخلاقی نوع خاصی از خوبی است یا اینکه همان خوبی معمولی است که در مورد اشخاص به کار می رود؟ یا از آن رو که اعمال به عنوان «درست» یا «نادرست» ارزش گذاری می شوند، ممکن است بپرسیم که چگونه این ارزش ها با خوبی و بدی اعمال ارتباط پیدا می کنند؟ همچنین ممکن است این سؤال را مطرح کنیم که آیا یک زندگی که به معنای سعادتمند بودن خوب است، باید از نظر اخلاقی نیز یک زندگی خوب یا بافضیلت باشد؟ سؤال اخیر توجه فیلسوفان را از زمان افلاطون به خود مشغول کرده است.

منبع