چرا تو بیمارستان این اتفاقا برام میفته؟
ارسال شده توسط mehrant در یکشنبه, ۱۳۹۳/۰۹/۳۰ - ۱۶:۵۱سلام.
نمیدونم این تاپیک رو در انجمن درستی ایجاد کردم یا نه.اگه چاش اشتباه هست مسول محترم ارجاع لطفا تصحیحش کنه.
در چند ماه اخیر در حین کار در بیمارستان اتفاقاتی برام افتاد که اصلا نمیفهمم یعنی چی، چرا باید اینطوری میشد، و...:
1- یکی از چیزهایی که خیلی منو به فکر برد مربوط به همین آذرماه میشه.ما نیمه دوم آدر بخش گوارش بیمارستان نمازی شیراز بودیم.این بخش یکی از بدترین بخشهای بیمارستان مذکور هست، خیلی کارش زیاده، مریضهاش بدحالن، مرگ و میر بیماران در این بخش زیاده و...حالا مساله اینجاست که هرماه قرعه کشی میشه که کدوم بخش بیفتیم.کل تعداد بچه های کلاس ما حدود نود نفر هستیم که در شونزده تا بخش اصلی بیمارستان هستیم{ مثل جراحی، داخلی، اطفال }و هر بخش یه تعداد زیرمجموعه داره مقلا بخش داخلی زیرمجموعه هاش بخش گوارش،بخش ریه، بخش غدد و...هستن.اول هرماه درخواست هامون رو تحویل میدیم که ترجیح میدیم کدوم بخش بریم.بعد قرعه کشی میشه و اولین اسمی که دربیاد، اولین بخشی که نوشته در درخواستش میره.نفر بعدی اگه اولین درخواستش همون بخشی بوده که نفر اول نوشته، میره دومین بخشی که نوشته. و به همین ترتیب...حالا من که اصلا در درخواست هام گوارش رو ننوشته بودم و سه تا اولویت اولم چیز دیگری بود.اما افتادم گوارش.حالا همه اینها به کنار، مشکل اصلیم چیز دیگری هست:
ما چهار نفر بودیم که باید این ماه میرفتیم این بخش.سه نفر دیگه در کشیکهاشون یک یا دو تخت خالی میشد و به جاش مریض جدید بستری میشد.اما من، در کشیکهام چهارتا تخت خالی میشد و چهار مریض جدید میومد.که کارم خیلی بیشتر میشد.همچنین در این مدت که این بخش بودیم، پنج تا بیمار مردند، که هر پنج تاش در کشیک من بودن...در حدی که دیگه کسی از بچه های سال پایینی مون و پرستارها میگفتن دلشون نمیخواد با من هم شیفت باشن چون در کشیک من مریض می میره...
آخه چرا؟ چرا باید اینطور بشه که هر بیمار بدحال، در کشیک من بمیره؟
2 - وقتی یه بیمار ایست قلبی میده، فورا ما بعنوان پزشک مسوول بخش به همراه چندتا از پرستارها میریم برای انجام اقدامات احیا.اینکه چکاری در عملیات احیا انجام بشه، چه دارویی و به چه مقدار تزریق بشه، شوک به بیمار داده بشه یا نه و چندبار و به چه میزان، و انجام عملیات احیا تا چند دقیقه ادامه پیدا کنه رو همه باید ما تصمیم بگیریم و پرستارها بدون دستور ما هیچگونه کاری نمیکنن.من همیشه از نظر علمی اون مراحلی که باید انجام بشه رو انجام دادم، اما خیلی وقتها بعد از مرگ بیمار در این فکر رفتم که نکنه میشد کار بیشتری برای بیمار کرد که زنده بمونه ولی من بلد نبودم و بیمار بخاطر تصمیم من مرده باشه. ..
3- متنفرم از لحظه ای که بعد از اتمام اقدامات احیا، فایده ای نداشته و بیمار مرده، و باید به خانوادش خبر بدیم بیمارشون مرده...و با این وجود هیچکس از پرستارها و دوستان زیر بار خبر دادن نمیره، و مجبور میشم من خبر بدم...آخه چرا آدم از هر چیزی بدش بیاد سرش میاد؟
4- چندتا سوال دیگه دارم که بعد از جواب دادن کارشناس محترم مطرح میکنم.
ممنون از مدیر ارجاع و کارشناس تاپیک