جمع بندی نسبت تعارف و دروغ
تبهای اولیه
با سلام و خدا قوت به کارشناسان محترم سایت
آیا تعارف کردن دروغ محسوب میشود یا نوعی احترام است؟
مثلا میهمانی به منزل ما می آید و ما با اینکه آمادگی برای میزبانی نداریم او را به داخل منزل دعوت میکنیم و از آمدن او اظهار خوشحالی میکنیم.
یا وقتی به منزل دیگری میرویم برای اینکه به زحمت نیفتد میگوییم گرسنه نیستیم یا میل نداریم و از این قبیل موارد .... .
از وقتی که می گذارید سپاسگزارم
width: 700 | align: center |
---|---|
[TR] | |
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD="align: center"]![]() | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD] | |
کارشناس بحث: استاد حافظ | |
[/TD] | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD][/TD] | |
[/TR] |
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا تعارف کردن دروغ محسوب میشود یا نوعی احترام است؟
مثلا میهمانی به منزل ما می آید و ما با اینکه آمادگی برای میزبانی نداریم او را به داخل منزل دعوت میکنیم و از آمدن او اظهار خوشحالی میکنیم.
یا وقتی به منزل دیگری میرویم برای اینکه به زحمت نیفتد میگوییم گرسنه نیستیم یا میل نداریم و از این قبیل موارد .... .
با سلام و تحیت؛
شهید مطهری بعد از نقل واقعه تاریخی زیر
« در شب زفاف عايشه كه به سادگى برگزار مىشد، كاسه شيرى به دست رسول خدا داده شد. آن حضرت بعد از آنكه مقدارى از آن شير تناول فرمود، كاسه را به امّ سلمه داد و فرمود: ميل كن امّ سلمه. گفت: ميل ندارم.
رسول خدا فرمود: هم گرسنگى كشيدن و هم دروغ؟! يعنى مىدانم ميل دارى و به دروغ تعارف مىكنى. عرض كرد: آيا اين هم دروغ محسوب مىشود؟ فرمود: بلى».
میگوید:
«تعارف، تا آنجا كه پاى عواطف واقعى در كار باشد و مقصود شخص ابراز عاطفه و علاقه و محبت بوده باشد، خوب و پسنديده است. زندگى اگر عارى از[FONT=Traditional Arabic] عواطف باشد خشك و بىروح است، و از ادب عاطفه و محبت اين است كه مكتوم نماند و به طرف اظهار شود تا محبت او نيز جلب گردد. رسول خدا فرمود: علاقهاى كه ميان تو و دوستت هست، آن را زود ظاهر ساز كه رشته دوستى را محكمتر مىكند. تعارف، تا آنجا كه به صورت تبادل عواطف واقعى و اظهار محبت صميمى باشد، خوب و مستحسن است. اما ملتهايى كه رشد اخلاقى و اجتماعى ندارند گرفتار انواع تعارفهاى دروغين مىباشند. دو نفر از آنها كه همراه يكديگر هستند و مىخواهند به اتاقى وارد شوند يا از اتاقى خارج گردند، مدتى با يكديگر تعارف مىكنند در صورتى كه هركدام از آنها در دل خود از جلو افتادن ديگرى ناراضى است. همچنين است تعارفهايى كه بعضى ميزبانها نسبت به مهمانان مىكنند، همه اظهارات بىروح و خشك است، تصنّع و ظاهرسازى است. اين گونه تعارفات داخل در نفاق و دورويى است». (مجموعه آثار، ج۲۲، ص ۲۰۹).
به نظر میرسد میتوان احترام را در قالبهایی مقبول و عقلپسند، جایگزین تعارفات اینچنینی کرد.
فرهنگ صداقت در میان ما به تکامل نرسیده؛ گمان میکنیم دروغهایی که در تعارفات ما رواج دارد قبحی ندارد در حالی که این تلقی ما، ساخته وهم ماست.
صاحب کتاب گناهان کبیره نیز به این واقعه اشاره میکند:
«روزى امام صادق (ع) با فرزندش اسماعيل در مجلسى بودند يكى از دوستان امام وارد شد سلام كرد و نشست و چون حضرت برخاستند او هم باتفاق امام (ع) حركت كرد و در راه با امام بود تا در خانه امام (ع) از امام جدا شد چون امام وارد خانه شدند اسماعيل گفت اى پدر چرا بآن شخص تعارف نكرديد و نفرموديد بيايد منزل حضرت فرمود آمدنش در خانه مورد نداشت اسماعيل گفت شما اگر تعارف مىكرديد او خودش نمىآمد حضرت فرمود فرزندم دوست ندارم كه خداوند مرا از كسانى كه عرضه مىدارد چيزى را كه بدان قصد ندارد ثبت فرمايد» (شهید دستغیب؛ گناهان کبیره؛ ج۱،ص ۲۸۷).
باسمه الرقیب
عرض سلام و ادب
همچنين است تعارفهايى كه بعضى ميزبانها نسبت به مهمانان مىكنند، همه اظهارات بىروح و خشك است، تصنّع و ظاهرسازى است. اين گونه تعارفات داخل در نفاق و دورويى است». (
اگر شخصی با چنین تعارفاتی و بی خبر از تعارف بودن آن،برای صرف غذا مهمان شود،اثر وضعی آن غذا چگونه است؟
اگر شخصی با چنین تعارفاتی و بی خبر از تعارف بودن آن،برای صرف غذا مهمان شود،اثر وضعی آن غذا چگونه است؟
با سلام و تحیت؛
آنجا که شخص، ولیمه و اطعامی، محض ریا و خودنمایی به افرادی -مثلا نمازگزاران در مسجد- میدهد و اگر به خاطر خودنمایی نبود، هیچگاه چنین بذل و بخششی نمیکرد یعنی علیرغم میل باطنیاش به جهت اثبات خودش، دست به این کار زده است؛ اگر اینجا بگوییم اثر وضعی گریبانگیر مهمانان خواهد شد در مورد سؤال هم همین را میگوییم اما اگر آنجا دارای اثر وضعی نباشد که به نظر همین درست است؛ در مورد سؤال نیز باید اینچنین گفت.
باسمه اللطیف
عرض سلام و ادب
اگر اینجا بگوییم اثر وضعی گریبانگیر مهمانان خواهد شد در مورد سؤال هم همین را میگوییم اما اگر آنجا دارای اثر وضعی نباشد که به نظر همین درست است؛ در مورد سؤال نیز باید اینچنین گفت.
اهل دل می گویند افکار ما محیط پیرامونمان را تحت تأثیر قرار می دهند،
نیّت خیر درونی،فضای اطراف شخص خیّر را تلطیف کرده نورانیّت و
صفا می بخشد و نیّات پلید و اذهان مکدّر و آلوده در کدورت و ظلمت
فضایی که آن شخص یا اشخاص در آن قرار دارند اثر دارد،با توجه به این
حقیقت ممکن است مورد سؤال حقیر دارای اثر وضعی نباشد؟عذرخواه بابت
تکرار سؤال.
اهل دل می گویند افکار ما محیط پیرامونمان را تحت تأثیر قرار می دهند،
نیّت خیر درونی،فضای اطراف شخص خیّر را تلطیف کرده نورانیّت و
صفا می بخشد و نیّات پلید و اذهان مکدّر و آلوده در کدورت و ظلمت
فضایی که آن شخص یا اشخاص در آن قرار دارند اثر دارد،با توجه به این
حقیقت ممکن است مورد سؤال حقیر دارای اثر وضعی نباشد؟
با سلام و تحیت؛
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْقُلُوبُ ثَلَاثَةٌ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ لَا يَعِي شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ وَ هُوَ قَلْبُ الْكَافِرِ وَ قَلْبٌ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَالْخَيْرُ وَ الشَّرُّ فِيهِ يَعْتَلِجَانِ فَأَيُّهُمَا كَانَتْ مِنْهُ غَلَبَ عَلَيْهِ وَ قَلْبٌ مَفْتُوحٌ فِيهِ مَصَابِيحُ تَزْهَرُ وَ لَا يُطْفَأُ نُورُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ.[1]
ترجمه:
به درستى كه دلها بر سه قسم است: يكى دلى است كه سرنگون شده هيچ خيرى را ضبط نمىكند و آن دل كافر است ... .
حقیر از «لایعی شیئا من الخیر» این برداشت را دارم که قلب مانند مغناطیسی است که بسته به نوعش، جاذب هم سنخ خود -خیر یا شر- است.
اگر دل خالی از رعونت باشد؛ کدورات را به خود جذب نمیکند.
این قانون تکوین است که آهنربا، فقط آهن را جذب کند نه چوب و امثال چوب؛ و آهن هم جذب آهنربا شود
هر دو طالب یکدیگرند؛
تعامل است نه اِعمال یک سویه و یک طرفه نیرو؛
آثار وضعی مورد سؤال حضرتعالی، تاابعی از همین کتاب تکوین است.
در این صورت، حقی هم از کسی تضییع نمیشود.
پاسخ نقضی:
همان اهل دل اگر احتمال چنین تأثیری را میدادند در اجتماعات حضور نمییافتند و با اکثری از مردم قطع مراوده میکردند؛ زیرا سلامت دل از هر چیزی برایشان مهمتر است در حالی که در محافل و مجالس حضور مییابند و رفتار این و آن را حمل بر ظاهرش میکنند.
نمونهی بارز آن، مراودات مقام معظم رهبری با مسئولینی که علم اجمالی به نفاقپیشه بودن برخی از آنان هست –قطعا در میان مسئولین کشوری، افرادی که باطنشان، ظاهرشان را تصدیق نمیکند، هست-.
[/HR][1]. کلینی، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چ چهارم؛ ۱۴۰۷ق؛ ج۲، ص ۴۲۳، ح سوم.
باسمه الحسیب
اگر دل خالی از رعونت باشد؛ کدورات را به خود جذب نمیکند.این قانون تکوین است که آهنربا، فقط آهن را جذب کند نه چوب و امثال چوب؛ و آهن هم جذب آهنربا شود
هر دو طالب یکدیگرند؛
تعامل است نه اِعمال یک سویه و یک طرفه نیرو؛
آثار وضعی مورد سؤال حضرتعالی، تاابعی از همین کتاب تکوین است.
از پاسخ حضرتعالی متشکرم.
یعنی حرف شبهه ناک،غذای شبهه ناک،فکر و نیت شبهه ناک ضمایر صافی و قلوب پاک را آلوده نمی کند؟
اگر اینطور است ورع به چه معناست؟و در سطوح بالاتر تقوا،پرهیز از اشتغال به غیر حق برای چیست؟
همان اهل دل اگر احتمال چنین تأثیری را میدادند در اجتماعات حضور نمییافتند و با اکثری از مردم قطع مراوده میکردند؛ زیرا سلامت دل از هر چیزی برایشان مهمتر است
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ.
همواره احتمال خطر هست منتهی اهل دل در اجتماعات،مسلح حاضر می شوند.
در حالی که در محافل و مجالس حضور مییابند و رفتار این و آن را حمل بر ظاهرش میکنند.
مقام،مقام قضاوت خلق الله و سؤال از حکم شرعی موضوع نبود تا ظاهر ملاک باشد،عرض حقیر در ارتباط با اثر وضعی
غذایی بود که با میل صاحبخانه طبخ نشده،تعارفی از روی عادت و سنت غلط کرده و تعارفش دست بر قضا گرفته!
آیا سیره ی بزرگان ردّ چنین دعوتهایی است یا قبول آن؟
اصولا هر جا دعوت شدند می روند؟ صرف حلیّت ظاهری برای آنها ملاک است؟
اگر چیزی ظاهرا حلال بود اما در باطن مشکلی داشت،اثر وضعی نخواهد داشت؟
یعنی حرف شبهه ناک،غذای شبهه ناک،فکر و نیت شبهه ناک ضمایر صافی و قلوب پاک را آلوده نمی کند؟
اگر اینطور است ورع به چه معناست؟و در سطوح بالاتر تقوا،پرهیز از اشتغال به غیر حق برای چیست؟
با سلام و عرض ادب؛
دقت نظر شما را تحسین میکنم
مورد، همانند تیغ دو لب است یک طرفش، اجابت یا دست رد به سینه مؤمنی زدن است که در مرامنامهی «ورع»، محلی از اعراب داشته، قواعدی شامل حالش میشود.
اما طرف دیگرش، به این اعتبار که علم شخص مدعُوّ بدان راه ندارد و نظیر برخی شروط علمی -که به شرط علم پیدا کردن مکلف بدان، منشأ ترتب حکم شرعی ست- در احکام تشریعی است؛ به اعتبار خفاء و دور ماندنش از مشاعر شخص مدعو، گمان نمیشود شبههناک بودنش بیشتر از طرف بدیل باشد.
فرض مسئله این است که شخص مدعو از دروغین بودن تعارف، بیاطلاع است
و فقط ما به عنوان یک ناظر بالایی عالم به غیب از آن مطلعیم.
مقام،مقام قضاوت خلق الله و سؤال از حکم شرعی موضوع نبود تا ظاهر ملاک باشد،عرض حقیر در ارتباط با اثر وضعیغذایی بود
با توجه به عرائض بالا، «ظاهر» میتواند ملاکی برای گزینش و انتخابِ شخص مدعو باشد؛ زیرا، دروغین بودن بفرما و تعارف، یک سوی قضیه است اما طرف دیگرش آن است که دعوت کننده از دعوت آن شخص، اهداف عقلپسند و شرع پسندی را دنبال کرده باشد؛ اینطور که شما میفرمایید گویا همه تعارفات، دروغ است در حالی که چنین نیست.
آیا معیار «دروغین بودن اغلب تعارفات» یا لااقل «دروغین بودن درصدی از تعارفات» محکَّم باشد یا آنچه به چشم میبینیم؟!
آیا احتیاط و ورع مقتضی آن است که موارد اقلّ را حمل بر موارد اغلب کنیم! یا ظاهر عمل یک مؤمن را تصدیق و به مقتضای آن رفتار کنیم؟!
ورع مقتضی آن است که حتی در مورد چوپان دروغگو هم تا دروغ بودن سخنش منجلی نشده؛ اِخباراتش را حمل بر دروغین بودنشان نکنیم -برعکس آنچه که در کتابهای دبستان به ما یاد دادهاند-.
اتفاقاً به نظر حقیر، مورد از مواردی است که باید در مورد آن قضاوت صورت بگیرد.
بنده یک وقتی به این نظریه -یا فرضیه- فکر میکردم که نباید آثار وضعی را جزیرهای جدا از آثار و احکام شرعی در نظر گرفت؛ این دو تا حدودی در هم تنیدهاند؛ به هم وابستگی وجودی دارند.
این بحث از مواردی است که این نظریه را تقویت میکند.
باسمه الرئوف الرحیم
عرض سلام و ادب
با سلام و عرض ادب؛دقت نظر شما را تحسین میکنم
تواضع و انصاف علمی حضرتعالی جای تقدیر و تحسین دارد بزرگوار.
منشأ ترتب حکم شرعی ست- در احکام تشریعی است؛ به اعتبار خفاء و دور ماندنش از مشاعر شخص مدعو، گمان نمیشود شبههناک بودنش بیشتر از طرف بدیل باشد.فرض مسئله این است که شخص مدعو از دروغین بودن تعارف، بیاطلاع است
و فقط ما به عنوان یک ناظر بالایی عالم به غیب از آن مطلعیم.
بله در این مطلب شکی نیست،ولی ترتب اثر وضعی یک عمل منوط به چیست؟علم مکلف؟
اگر من به تصور اینکه آب می خورم زهر خوردم اثر نمی کند؟(این یک مثال برای اثر طبیعی)
اما از جهتی بحث ما بر سر آثار وضعی اعمال از جهت باطنی آن است،حال سؤال فوق را از جهت مذکور
می پرسم:آیا عدم علم و اطلاع مکلف در مسئله ای مثل مسئله ی مورد بحث ما در منتفی شدن اثر وضعی
آن عمل مؤثر است یا خیر؟
اینطور که شما میفرمایید گویا همه تعارفات، دروغ است در حالی که چنین نیست.
خیر حقیر چنین نظری ندارم.
آیا معیار «دروغین بودن اغلب تعارفات» یا لااقل «دروغین بودن درصدی از تعارفات» محکَّم باشد یا آنچه به چشم میبینیم؟!
شرایط و اقتضائات اغلب تعارفی بودن سخن مخاطب را معلوم می کند؛بعضی اوقات هم معلوم نیست سؤال بنده آن
در صد غیر معلوم است.
آیا احتیاط و ورع مقتضی آن است که موارد اقلّ را حمل بر موارد اغلب کنیم! یا ظاهر عمل یک مؤمن را تصدیق و به مقتضای آن رفتار کنیم؟!
اگر سر و کار انسان با مؤمن باشد که مشکلی نیست چون مؤمن می داند که تعارف دروغ دروغ است.
ورع مقتضی آن است که حتی در مورد چوپان دروغگو هم تا دروغ بودن سخنش منجلی نشده؛ اِخباراتش را حمل بر دروغین بودنشان نکنیم -برعکس آنچه که در کتابهای دبستان به ما یاد دادهاند-.
بزرگوار بحث بر سر قضاوت مردم نیست!
ابدا نمی شود مردم را در مورد تعارفاتشان دروغگو دانست به هیچ وجه،ادب هم حکم می کند تعارف افراد را با تشکر
پاسخ داد.
اتفاقاً به نظر حقیر، مورد از مواردی است که باید در مورد آن قضاوت صورت بگیرد.
اگر مخاطبت مؤمن باشد هر سخنش از جمله تعارفش حمل به صدق می گردد وگرنه باید احتیاط کرد.
بنده یک وقتی به این نظریه -یا فرضیه- فکر میکردم که نباید آثار وضعی را جزیرهای جدا از آثار و احکام شرعی در نظر گرفت؛ این دو تا حدودی در هم تنیدهاند؛ به هم وابستگی وجودی دارند.این بحث از مواردی است که این نظریه را تقویت میکند.
جدا نیستند بلکه ذو مراتبند مانند مراتب تقوا؛کسی که تقوایش در حدّ انجام واجب و ترک حرام است
مانند کسی نیست که از مکروه و شبهه ناک نیز پرهیز می کند و او مانند کسی نیست که در مباح نیز احتیاط می کند.
با سلام
ولی ترتب اثر وضعی یک عمل منوط به چیست؟علم مکلف؟
اگر من به تصور اینکه آب می خورم زهر خوردم اثر نمی کند؟
آثار وضعی به اعتبار متعلق تأثیر، دو دستهاند: ۱- آثار وضعی جسمانی -یا مادی یا بدنی-؛ ۲- آثار وضعی روحی -یا باطنی یا معنوی-؛
همانگونه که زهر بر روی بعضی اجسام اثربخش است ولی بر روی بعضی دیگر اثر بخش نیست -مثل سنگ-؛ عوامل آثار وضعی دسته دوم نیز اینچنین است؛ بر برخی اثربخش نیست. مثل آنجا که چشمزخم بر پیامبر صلی الله علیه و آله اثر بخش نبود -چشم زخم جزء عوامل آثار وضعی دسته دوم است-.
«إن الله یدافع عن الذین آمنوا إن الله لا یحب کل خوّانٍ کفور»
به نظر میرسد نباید به آثار وضعی، نگاه صفر و یکی داشته باشیم
سخن بر سر مصادیق مضمر و پنهان دروغ بود؛
اگر یک قلب پاک و مهذب، در معرض این مصداق پنهانی قرار بگیرد؛ -حالا به طرف دیگر قضیه که اجابت دعوت مؤمن ظاهری است و عدم تمکین نسبت به آن خود مشمول آثار شرعی و وضعی میگردد، کاری نداریم-
عرض بنده این است که آثار وضعیِ سوءِ این خیانت -به اعتبار پنهانی بودنش عنوان خیانت به خود گرفت- از آن شخص دفع خواهد شد؛ تعبیر قبلی بنده این بود که به دلیل عدم مسانخت، اساسا جذب نخواهد شد؛ حالا در این جا عرض میکنم «دفع» خواهد شد.
بله آثار وضعی و شرعیِ همین دروغ پنهانی، گریبان تعارفکننده را خواهد گرفت.
در مورد کسانی که مصداق «آمنوا» نیستند؛ یعنی قلبشان، وارد در حصار و قلعهی «لاإله الا الله» نشده است؛ به نظر میرسد نمیتوان این حرف را زد.
بیانی دیگر:
در احادیث، از «روح اعظم» به عنوان ملک مسدّد پیامبر صلیالله علیه و آله یاد شده و از «روح القدس» به عنوان ملک مسدد دیگر انبیاء یاد شده است؛
وظیفه ملک مسدد آن است که جهت روحانیت انبیاء را حفظ کند؛ مثلا اگر نادانسته میخواهد دستش را به طرف لقمه حرام ببرد، مانع از انجام این کار شود و ... .
حال ۱- اگر بگوییم ملک مسدد، دفع کننده آثار وضعی هم هست -حتی آثار وضعی دسته اول-؛ مثل آنجا که خنجر بر حنجر اسماعیل کارگر نشد؛
۲- و اگر بگوییم هر یک از مؤمنین دارای ملک مسدد اند -منتهی ملک مسددشان پایینتر از روحالقدس است-؛
میتوان تبیینی از سخن فوق مبنی بر این که دستهای از آثار وضعی بر عدهای کارگر نیست ارائه داد.
آیا عدم علم و اطلاع مکلف در مسئله ای مثل مسئله ی مورد بحث ما در منتفی شدن اثر وضعیآن عمل مؤثر است یا خیر؟
با توجه به عرائض بالا، بله مؤثر است.
بزرگوار بحث بر سر قضاوت مردم نیست!
نتوانستم مقصودم را به خوبی منتقل کنم؛ مراد، قضاوت مردم نبود؛ مقصودم قضاوت مدعو (دعوت شده) بود.
بالاخره باید یکی از دو طرف را بر اساس قضاوتش، انتخاب کند «اجابت دعوت» و «رد دعوت».
باسمه العلیم
با تشکر از توضیحات حضرتعالی
و اگر بگوییم هر یک از مؤمنین دارای ملک مسدد اند -منتهی ملک مسددشان پایینتر از روحالقدس است-؛میتوان تبیینی از سخن فوق مبنی بر این که دستهای از آثار وضعی بر عدهای کارگر نیست ارائه داد.
جسارت حقیر را ببخشید،اما فرمایشات فوق چیزی را ثابت نمی کند هم از جهت ابهام در موارد اثر و هم
از جهت کسانی که تأثیر نمی پذیرند!
همانطور که ایمان دارای مراتب است مؤمنین نیز دارای درجات یکسان نیستند،خب ایمان شخص باید
در چه مرتبه و درجه ای باشد که آثار اعمال(برخی از آنها)روی او اثر نکند؟
ضمن اینکه مستندات حضرتعالی بر این امر نه کافی است و نه وافی به مقصود.
خب ایمان شخص بایددر چه مرتبه و درجه ای باشد که آثار اعمال(برخی از آنها)روی او اثر نکند؟
ضمن اینکه مستندات حضرتعالی بر این امر نه کافی است و نه وافی به مقصود.
با سلام و تحیت؛
قاعدهی کلی مستفاد از کریمه «الله یدافع عن الذین آمنوا» است.
حد نصاب ایمان است.
ایمان مقول به تشکیک است پس به هر میزان بیشتر، دفع و رفع الهی بیشتر؛
«دفاع» مطلق است؛ شامل آثار وضعی نوع ثانی میشود
میتوان به صورت جزئیتر در احادیث شواهد یا مستنداتی ارائه کرد:
[FONT=Traditional Arabic]ٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله:
إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلَكاً يُقَالُ لَهُ مِيخَائِيلُ يَأْخُذُ الْبَرَاءَاتِ [بُرء: به معنای سلامت از سقم و آفت][FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic] لِلْمُصَلِّينَ عِنْدَ كُلِّ صَلَوَاتٍ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ جَلَّ جَلَالُهُفَإِذَا أَصْبَحَ الْمُؤْمِنُونَ وَ قَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا صَلَاةَ الْفَجْرِ أَخَذَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَرَاءَةً لَهُمْ مَكْتُوبٌ فِيهَا أَنَا اللَّهُ الْبَاقِي [FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]عِبَادِي وَ إِمَائِي فِي حِرْزِي جَعَلْتُكُمْ فِي حِفْظِي وَ تَحْتَ كَنَفِي صَيَّرْتُكُمْ وَ عِزَّتِي[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic] لَا خَذَلْتُكُمْ وَ أَنْتُمْ مَغْفُورٌ لَكُمْ ذُنُوبُكُمْ إِلَى الظُّهْرِ[FONT=Traditional Arabic] [FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic][اتفاقا دادن چک سفید امضا و بخشش گناهان آینده بیشتر با آثار وضعیایی که اراده خود انسان دخالتی در آن ندارد متناسب است][FONT=Traditional Arabic]
فَإِذَا كَانَ وَقْتُ الظُّهْرِ فَقَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا أَخَذَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى الْبَرَاءَةَ الثَّانِيَةَ مَكْتُوبٌ فِيهَا أَنَا اللَّهُ الْقَادِرُ عِبَادِي وَ إِمَائِي
[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]بَدَّلْتُ سَيِّئَاتِكُمْ حَسَنَاتٍ[FONT=Traditional Arabic] وَ غَفَرْتُ لَكُمُ السَّيِّئَاتِ وَ أُحِلُّكُمْ [أَحْلَلْتُكُمْ] بِرِضَائِي عَنْكُمْ دَارَ الْجَلَالِ فَإِذَا كَانَ وَقْتُ الْعَصْرِ فَقَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا أَخَذَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى الْبَرَاءَةَ الثَّالِثَةَ مَكْتُوبٌ فِيهَا أَنَا اللَّهُ الْجَلِيلُ جَلَّ ذِكْرِي وَ عَظُمَ شَأْنِي عَبِيدِي وَ إِمَائِي [FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]حَرَّمْتُ أَبْدَانَكُمْ عَلَى النَّارِ[FONT=Traditional Arabic] وَ أَسْكَنْتُكُمْ مَسَاكِنَ الْأَبْرَارِ وَ [FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]دَفَعْتُ عَنْكُمْ بِرَحْمَتِي شَرَّ الْأَشْرَارِ[FONT=Traditional Arabic] [FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic][یقینا مورد بحث ما نمونهای از شر اشرار است][FONT=Traditional Arabic] فَإِذَا كَانَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ فَقَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا أَخَذَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَرَاءَةَ الرَّابِعَةَ مَكْتُوبٌ فِيهَا ... (شعیری، محمد بن محمد، جامعالاخبار، نجف: مطبعة حیدریة، ص ۷۱ و ۷۲).۲. عن ابی عبدالله علیهما السلام: «... مَلَكٍ مُنْذُ أَنْزَلَ اللَّهِ ذَلِكَ الْمَلَكُ لَمْ يَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ» (بصائر الدرجات، ج۱، ص ۴۵۶).
۳.
سمعت أبا عبد الله ع يقول «إن الله إذا أراد بعبد خيرا- نكت في قلبه نكتة بيضاء و فتح مسامع قلبه، و وكل به ملكا يسدده، و إذا أراد الله بعبد سوءا- نكت في قلبه نكتة سوداء- و سدد مسامع قلبه- و وكل به شيطانا يضله» (تفسیر عیاشی، ج۱، ص ۳۲۱).۴. سمعت اباعبدالله علیهما السلام: «...خلق عظيم أعظم من جبرئيل و ميكائيل لم يكن مع أحد ممن مضى غير محمد عليه و آله السلام، و مع الأئمة يسددهم و ليس كما طلب وجد» (تفسیر عیاشی، ج۲، ص ۳۱۷).
برداشت حقیر از این دسته احادیث این است که: آثار وضعی تعارف دروغ (دروغ پنهان غیر آشکارِ شخص دعوت کننده)، گریبان شخص دعوت شونده -از مؤمنین- را نخواهد گرفت. و الله العالِم
باسمه العلیم
با سلام و عرض ادب
با سلام و تحیت؛
قاعدهی کلی مستفاد از کریمه «الله یدافع عن الذین آمنوا» است.حد نصاب ایمان است.
ایمان مقول به تشکیک است پس به هر میزان بیشتر، دفع و رفع الهی بیشتر؛
«دفاع» مطلق است؛ شامل آثار وضعی نوع ثانی میشود
بزرگوار در آیه ی شریفه سخن از دفع است نه رفع بعد از ابتلا به آثار وضعی عمل.
خداوند ابتلا به حرام،شبهه وووو را به وسیله ی تقوای خود انسان از او دفع می کند
و البته این دفع هم بسته به میزان و مرتبه ی ایمان و تقوای فرد است چنانچه تقوا موجد علم و علم نور است
و نور دارای مراتب،هر چه نورانیت قلب و بصیرت انسان بیشتر باشد قوه ی تشخیص او بیشتر می گردد بعضی
علم به حلال و حرام دارند و خداوند به واسطه ی این علم ابتلا به حرام را از آنها دفع می کند،بعضی بصیرتشان
بیشتر است در موضع ابتلا به أکل شبهه ناک و حرامی که از طریق ظاهر امکان علم به آن نیست پرده ها را کنار
زده باطن پلید آن را به شخص نشان می دهد(نمونه هایش در بین اهل دل فراوان است).
نهایت اینکه مطلب این نیست که شخص مؤمن مثلا غذای شبهه ناک را بدون علم و اطلاع می خورد و خداوند
اثرش را از او رفع می کند شاید هم به طریقی رفع شود ولی وقتی چیزی وجود یافت قاعدتا اثر هم دارد مگر اینکه
عامل قوی تری با اثر قوی تر آن را رفع کند.
إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلَكاً يُقَالُ لَهُ مِيخَائِيلُ يَأْخُذُ الْبَرَاءَاتِ [بُرء: به معنای سلامت از سقم و آفت] لِلْمُصَلِّينَ عِنْدَ كُلِّ صَلَوَاتٍ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ جَلَّ جَلَالُهُ
بله سلامت از سقم و آفت مدلول روایت فوق است اما محتوای آن ابتلا به آفت و عدم تاثیر آفت نیست!
فَإِذَا أَصْبَحَ الْمُؤْمِنُونَ وَ قَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا صَلَاةَ الْفَجْرِ أَخَذَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَرَاءَةً لَهُمْ مَكْتُوبٌ فِيهَا أَنَا اللَّهُ الْبَاقِي عِبَادِي وَ إِمَائِي فِي حِرْزِي جَعَلْتُكُمْ فِي حِفْظِي وَ تَحْتَ كَنَفِي صَيَّرْتُكُمْ وَ عِزَّتِي لَا خَذَلْتُكُمْ وَ أَنْتُمْ مَغْفُورٌ لَكُمْ ذُنُوبُكُمْ إِلَى الظُّهْرِ[اتفاقا دادن چک سفید امضا و بخشش گناهان آینده بیشتر با آثار وضعیایی که اراده خود انسان دخالتی در آن ندارد متناسب است]
روایت فوق ناظر بر تأثیر نماز در بخشش گناهان است.
غفران الهی هم بعد از گناه است نه قبل از آن، قبل از گناه غفران چه معنایی دارد؟
قرار گرفتن در حرز و حفظ الهی هم بیشتر مناسب دفع است تا رفع.
نوشته اصلی توسط حافظ
![]()
عن ابی عبدالله علیهما السلام: «... مَلَكٍ مُنْذُ أَنْزَلَ اللَّهِ ذَلِكَ الْمَلَكُ لَمْ يَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ» (بصائر الدرجات، ج۱، ص ۴۵۶).
۳.سمعت أبا عبد الله ع يقول «إن الله إذا أراد بعبد خيرا- نكت في قلبه نكتة بيضاء و فتح مسامع قلبه، و وكل به ملكا يسدده، و إذا أراد الله بعبد سوءا- نكت في قلبه نكتة سوداء- و سدد مسامع قلبه- و وكل به شيطانا يضله» (تفسیر عیاشی، ج۱، ص ۳۲۱).
۴. سمعت اباعبدالله علیهما السلام: «...خلق عظيم أعظم من جبرئيل و ميكائيل لم يكن مع أحد ممن مضى غير محمد عليه و آله السلام، و مع الأئمة يسددهم و ليس كما طلب وجد» (تفسیر عیاشی، ج۲، ص ۳۱۷).
به نظر می رسد روایات فوق هم بیشتر ناظر به معنای حفظ از گناه و شبهه است.(یسددهم)
در آیه ی شریفه سخن از دفع است نه رفع بعد از ابتلا به آثار وضعی عمل.
با سلام؛
اولاً، در اینجا دفع شامل رفع است؛
انسان بیایمانی که مبتلا شده، پس از ایمان و بازگشت، مشمول این دستگیری است.
ثانیا، با توجه به عرائض حقیر در پست ۷:
قلب مانند مغناطیسی است که بسته به نوعش، جاذب هم سنخ خود -خیر یا شر- است.اگر دل خالی از رعونت باشد؛ کدورات را به خود جذب نمیکند.
این قانون تکوین است که آهنربا، فقط آهن را جذب کند نه چوب و امثال چوب؛ و آهن هم جذب آهنربا شود
هر دو طالب یکدیگرند؛
تعامل است نه اِعمال یک سویه و یک طرفه نیرو؛
آثار وضعی مورد سؤال حضرتعالی، تاابعی از همین کتاب تکوین است.
مزاج روحانی مبتلا هم نخواهد شد؛ یعنی همان دفع که مقصود حضرتعالی است.
غفران الهی هم بعد از گناه است نه قبل از آن، قبل از گناه غفران چه معنایی دارد؟
از باب «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» است.
گناه الزاما، به معنای معروف کلمه یعنی مخالفت تکلیف مولوی الهی نیست.
کلمه ذنب در لغت در موارد اعمالی که آثار و تبعات بدی دارد استعمال میشود -اعم از آثار وضعی-.
کلمه مغفرت هم به معنای پرده افکندن بر روی هر چیز -که اتفاقا شامل رفع میشود-.
تبادر «مغفرت» بر ترک عقاب و تبادر «ذنب» بر مخالفت امر مولوی از سوی عرف مردمان متشرع به آن دو لفظ داده شده است و الا معنای «ذنب» عبارت است از هر عملی که آثار شوم داشته باشد و معنای لغوی مغفرت هم پوشاندن هر چیز است (ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ذیل آیه دوم از سوره فتح).
دست بر قضا، کریمه قرآنی فوق، صراحت بیشتری بر مدعای حقیر مبنی بر تخلف پذیری آثار وضعی اعمال دارد.
چون در مقام فهم آیات و احادیث هستیم اگر مغالطهای مرتکب شدهام گوشزد فرمایید
باسمه الخبیر
سلام و عرض ادب
اولاً، در اینجا دفع شامل رفع است؛
یدافع از مدافعه است و مبالغه در دفع را افاده می کند(المیزان،ج14،ص542)
اگر موافق باشید ابتدا مدلول آیه ی شریفه را از جهت شمول آن بر رفع شرح بفرمائید.متشکر
اگر موافق باشید ابتدا مدلول آیه ی شریفه را از جهت شمول آن بر رفع شرح بفرمائید
با سلام؛
در پست ۱۵ به عرض رسید که لازم نیست تخلفپذیری آثار وضعی در مورد بحث را از باب رفع بدانیم؛ حتی اگر ادله و شواهد شامل رفع نشود میتوان به این سخن باور داشت.
حتی اگر نپذیریم و لازم باشد معنای رفع را هم ثابت کنیم: در مورد شخص عصیانکاری که متنبه شده و توبه واقعی کرده؛ چون «توبه» با «ایمان» ملازمه دارد؛ چنین کسی مصداق «الذین آمنوا» در «الله یدافع عن الذین آمنوا» خواهد شد؛
چرا که حتی اگر به طریق اولویت نپذیریم شخص مورد نظر مشمول مدافعه خداوند میشود (وقتی خداوند جلوی زمینخوردن مؤمن را میگیرد به طریق اولی از مؤمنِ «زمینخورده» دستگیری خواهد کرد) از طریق وحدت مناط -یعنی ایمان- میتوان پذیرفت.
این کریمه قرآنی نیز شاهد بر همین مدعاست:
[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]«إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان: ۷۰).
[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic]
باسمه العلیم
سلام علیکم
این کریمه قرآنی نیز شاهد بر همین مدعاست:«إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان: ۷۰).
بله توبه پاک کننده است ولی توبه از چه؟
فرض سؤال این است که شخص از شبهه ناک بودن لقمه(مثلا)خبر ندارد.
این لقمه ی شبهه ناک دارای آثار وضعی است؟
دارای آثار وضعی نیست؟
ظاهرا حضرتعالی می فرمائید نیست!دلیل شما هم این است که مؤمن پلیدی را جذب نمی کند
و تحت حمایت خداوند است.خب در این صورت مراقبه چه معنایی خواهد داشت؟
بله توبه پاک کننده است ولی توبه از چه؟
فرض سؤال این است که شخص از شبهه ناک بودن لقمه(مثلا)خبر ندارد.
با سلام
نخیر شخص تائب ارتباطی با این جا ندارد. فقط برای شمول دفع نسبت به رفع مطرح شد.
در این صورت مراقبه چه معنایی خواهد داشت؟
مراقبه یا از مخالفت مسلم با پروردگار است یا از مخالفت مشتبه و غبارآلود؛
شما چگونه قبول تعارف دروغینی را که فقط تعارف کننده از دروغ بودنش مطلع است، از موارد مخالفت مشتبه میدانید؟
اگر بفرمایید گمان به دروغین بودن، مورد را داخل در امور مشتبه میسازد؟
عرض میشود این گمان، ظنّ معتبری نیست؛
بعلاوه، حتی اگر این ظن را حجت بدانیم از نگاه حقیر، شخص مورد تعارف، میان دو راهی بدوی قرار گرفته:
یک راه، عمل به ظن، و عدم قبول تعارف؛ تا یقین کند مخالفت پروردگار را نکرده است؛
یک راه: اجابت درخواست و دعوتِ یک انسان (که ظاهرا مؤمن است)؛
اما این تعارض همان طور که عرض شد بدوی است؛
چون یک طرفش مظنون است ولی طرف دیگرش، معلوم.
میدانیم که اجابت دعوت ما برای خداوند مطلوبیت دارد؛ چون دعوت، دعوت به حرام و ... نیست نهایتا دعوت به سوی مباح است اما نفس اجابت، دیگر مباح نیست
مگر اینکه از قرائن، علم به دروغ بودن تعارف پیدا کنیم که فرمایش شما صحیح است.
چیزی که ذهنم را درگیر کرده این سؤال است: چرا باید در یک تعارف دروغینی که تعارف شونده هیچ دخلی در آن نداشته و از آن مطلع هم نیست، تعارف شونده غرامت بپردازد؟! (منظور از غرامت، همان آثار وضعی روحی ست)
اینها چیزهایی بودند که باعث شد حقیر، اینگونه اظهارنظر کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
چرا در این موضوع به شاکله اصلی بحث بر نگردیم؟
بررسی شرایط و تطبیق بر اساس اهمیت موضوع و اولویت ها
می دانیم اصل بر واجبات و محرمات است و مستحب و مکروه جهت حراست از دو امر است
می دانیم اگر واجبی در خطر باشد لازم است ترک مستحب و یا عمل به مکروه
و خب بر حسب شرایط بسنجیم این عمل چه سودی دارد و هدف ما چیست؟
گاهی هدف ما ایجاد فرصت برای تعالی نفس خود و جامعه است
بنظر اگر موافقت با این چارچوب دارید مثالی بحث ادامه یابد مفید خواهد بود ان شاء الله.
باسمه العلیم
سلام علیکم
شما چگونه قبول تعارف دروغینی را که فقط تعارف کننده از دروغ بودنش مطلع است، از موارد مخالفت مشتبه میدانید؟
بزرگوار،ظاهرا بیان حقیر برای رساندن مفهوم پرسشم رسا نیست.
عرضم این است که تعارف دروغینی را که بنده ی خدا کرده است نمی دانیم،هیچ حکم و قضاوتی هم
راجع به آن نداریم،آیا این لقمه اثر تکوینی دارد یا خیر؟
اگر دارد نامطلوب است یا مطلوب؟
عدم آگاهی ما اثر لقمه را رفع می کند یا خیر؟
یک راه: اجابت درخواست و دعوتِ یک انسان (که ظاهرا مؤمن است)؛اما این تعارض همان طور که عرض شد بدوی است؛
چون یک طرفش مظنون است ولی طرف دیگرش، معلوم.
میدانیم که اجابت دعوت ما برای خداوند مطلوبیت دارد؛ چون دعوت، دعوت به حرام و ... نیست نهایتا دعوت به سوی مباح است اما نفس اجابت، دیگر مباح نیست
مگر اینکه از قرائن، علم به دروغ بودن تعارف پیدا کنیم که فرمایش شما صحیح است.
یک فرض هم این است که مخاطب دعوت خیلی اهل مراقبه است،حال چرا به طریقی مؤدبانه دعوت را ردّ نکند
آن هم به خاطر مصالحی که بالاتر از اجابت دعوت شخص به ظاهر مؤمن است؟
اگر هم آشنایی کامل با دعوت کننده داشته باشد که اهل مراقبه و تقوا است که اصلا صحبتش غنیمت است
و با کمال میل دعوتش را می پذیرد.
چیزی که ذهنم را درگیر کرده این سؤال است: چرا باید در یک تعارف دروغینی که تعارف شونده هیچ دخلی در آن نداشته و از آن مطلع هم نیست، تعارف شونده غرامت بپردازد؟! (منظور از غرامت، همان آثار وضعی روحی ست)
دخالت ظاهری نداشته ولی قطعا دخالت باطنی دارد به این جهت که"ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا"
چطور است که بعضی بزرگان کدورت و تعفن شخصی که بی غسل در محضرشان حاضر شده را می فهمند
یا پلیدی لقمه ای را که شخص به ظاهر مؤمن در نزد آنها گذاشته می بینند در حالیکه خود صاحبخانه هم از مشتبه
بودن لقمه بی اطلاع بوده است؟این یکی از مصادیق و معانی "دفع" در ذهن حقیر است.
با سلام و تحیت؛
ظاهرا بیان حقیر برای رساندن مفهوم پرسشم رسا نیست.
عرضم این است که تعارف دروغینی را که بنده ی خدا کرده است نمی دانیم،هیچ حکم و قضاوتی هم
راجع به آن نداریم،آیا این لقمه اثر تکوینی دارد یا خیر؟
بیان شما کاملا رساست.
کتاب تشریع، برگرفته از کتاب تکوین است و از هم بیگانه نیستند
در برخی آثار وضعی روحی، میتوان گفت چون شخص دعوت شونده به دروغین بودن تعارف جاهل است، این لقمه اثر تکوینی ندارد.
مثلا اثر تکوینی چشم زخم، ایراد صدمه است اما در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله بیاثر میشود.
ادعیه و حرزهایی که توسط اهلبیت معصومین علیهم السلام برای جلوگیری از چشم زخم سفارش شده گویای آن است که این بیاثر ماندن، مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله نیست.
بررسی فرمایش شما در ساحت نظری راحت است اما در ساحت عمل انسانها را به عسر و حرج میاندازد.
عرفان اسلامی، نباید روال عادی زندگی را بر سالک مسدود کند.
اگر به همین راحتی آثار وضعی روحی گریبانگیرمان شود آنگاه در تردد در مترو، محل کسب و کار و ... و این اجتماع فعلی با مشکل مواجه خواهیم شد و دوباره باید سنت غارنشینی احیا شود.
چطور است که بعضی بزرگان کدورت و تعفن شخصی که بی غسل در محضرشان حاضر شده را می فهمند
یا پلیدی لقمه ای را که شخص به ظاهر مؤمن در نزد آنها گذاشته می بینند در حالیکه خود صاحبخانه هم از مشتبه
بودن لقمه بی اطلاع بوده است؟این یکی از مصادیق و معانی "دفع" در ذهن حقیر است.
با این سخن موافقم.
ولی این حضراتی که نام بردید به علمشان عمل کردهاند
باسمه الرقیب
سلام علیکم
در برخی آثار وضعی روحی، میتوان گفت چون شخص دعوت شونده به دروغین بودن تعارف جاهل است، این لقمه اثر تکوینی ندارد.
در اینصورت اگر لقمه حرام باشد هم نباید اثر داشته باشد.
از جنین در بطن مادرش جاهل تر و ناآگاهتر داریم؟ چطور است که لقمه پاک یا ناپاک حتی
افکار و نیّات مادرش هم روی او تأثیر دارد؟ چطور است که توصیه شده است مراقب باشید نوزاد هر چیزی را نشنود
که شقی خواهد شد و بر عکس از بزرگان نقل است که نوزادتان را در مجالس روضه ی اباعبدالله الحسین علیه السلام
ببرید و بگذارید بشنود که در سعادت او مؤثر است.
بررسی فرمایش شما در ساحت نظری راحت است اما در ساحت عمل انسانها را به عسر و حرج میاندازد.
اگر مقصودتان از عسر و حرج سختی انجام تکلیف متناسب با مرتبه ی ایمانی فرد است بله قطعا سخت است هم در مقام نظر هم در مقام عمل
به تعبیر حضرت علامه جوادی آملی صراط از تیغ تیزتر و از مو باریک تر است.
عرفان اسلامی، نباید روال عادی زندگی را بر سالک مسدود کند.
روال عادی چیست؟اگر شخص سالک باشد که باید هزینه اش را هم بپردازد.
این حدّ از مراقبت هم خاص همان سالکان است نه دیگران.
اگر به همین راحتی آثار وضعی روحی گریبانگیرمان شود آنگاه در تردد در مترو، محل کسب و کار و ... و این اجتماع فعلی با مشکل مواجه خواهیم شد
مگر با مشکل مواجه نشده ایم و نشده اید؟ و نشده اند؟
و دوباره باید سنت غارنشینی احیا شود.
غار نشینی که خیر ولی حفظ ایمان مانند نگاه داشتن آتش در کف دست است:
عن أنس عن النبي (ص) أنه قال: «يأتي على الناس زمان الصابر منهم على دينه كالقابض على الجمرة ؛
رسول خدا فرمود: زمانی بر مردم می آید که ماندن بر دین حق مانند نگه داشتن گلوله آتش در دست است» .
«لأحدهم أشد بقية على دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء أو كالقابض على جمر الغضا ؛
هر یک از آنان بر دین خود باقی است با این که باقی ماندن بر دین سخت تر از زدن تیغ درخت با دست
و صاف کردن آن و از نگه داشتن آتش درخت های سخت (که آتششان دوام زیاد دارد) ، در دست است.
ولی این حضراتی که نام بردید به علمشان عمل کردهاند
یعنی اگر به علمت عمل نکردی مسئله ی تکوین و آثارش منتفی است؟
سلام علیکم
از جنین در بطن مادرش جاهل تر و ناآگاهتر داریم؟ چطور است که لقمه پاک یا ناپاک حتی
افکار و نیّات مادرش هم روی او تأثیر دارد؟
شاید باید با شما هم نظر شوم اگر نگوییم جنین در بطن مادر،مانند زمین بکر و خالی است و چون به طور مساوی نسبت به هر یک از سعادت یا شقاوت مستعد است از این گونه آسیبها در امان نیست از این رو مادر موظف به حفظ او از این آثار وضعی است؛ اما فرد مورد نظر در اینجا، دارای قلب نقیِ منور است که از شدت نورانیتش، هر چه به رنگ ظلمت است ذوب میشود.
بله در مورد کسانی که چنین نیستند قطعا با شما همنظرم.
سخن شما در مورد افراد معمولی و سالکین غیر واصل مقبول است.
اما در مورد سالکین واصلی که در سفر سوم و چهارم از اسفار اربعه در مقام دستگیری اند محل تردیدِ حقیر است (البته شاید لازم نباشد آستانهی اثرناپذیری نسبت به آثار وضعی را تا بدین حد تنگ بگیریم بلکه حتی سالکین مخلِص در سفر اول را هم داخل کنیم)
با قطع نظر از این که دعوت شونده کیست، میپذیرم لقمه غذایی که میزبان از سر اکراهِ برآمده از تعارفات به سفره آورده دارای اثر وضعی سوء (به نحو اقتضاء/مقتضی) است ولی عدم تأثیر نهایی این اثرِ وضعی، بستگی به وجود المانع و تأثیر نهایی آن وابسته به عدم المانع است.
جهل به موضوع، اگر چه مباشرتا در عدم جلب آثار وضعی دخیل نیست ولی از آنجا که دانستن (علم) یقیناً در فعل یا ترک سالک دخیل خواهد بود، «جهل»، بهانهای برای امداد و حفظ الهی نسبت به او خواهد شد.
به عبارت دیگر، علم و جهل، در قسمت «اقتضاء» دخیل نیستند ولی در قسمت وجود المانع یا عدم المانع دخیل است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
بنظر شرایط امروزه که به گواه بزرگانی در آخر الزمان هستیم باید در نظر گرفته شود
مثل همان ذغال گداخته یا خانه نشینی به شرط عدم توان در نهی از منکر و..
سلام
سلام
سلام
بعضی افراد هستند که نه تنها گفتگو با آنها، که خواندن کلامشان هم شادی بخش است
و شما دو بزرگوار جزء همین افراد هستید. اصلاً گفتگوی شما به آدم انرژی مثبت میدهد، حتی به کمسوادی مثل من که نصف حرفهایتان را متوجه نمیشوم! :Nishkhand:
زنده باشید انشاالله

چون موضوع بحث درمورد مسئلهای است که به نسبت سایر اعمالی که در طول روز مرتکب میشویم تقریباً هیچ است، مطلبی به ذهنم رسیده
البته صحبتم خطاب به استارتر تاپیک، یا
هرچند هر کدام از ما اگر مراقب نباشیم ممکن است در دایرهء حرفی که میخواهم بزنم قرار بگیریم
ضمناً اگر صحبت من از موضوع تاپیک خارج است بفرمائید تا تاپیک جداگانه بزنم
گاهاً میبینم برخی افراد روی ریزترین مسائل دینی آنقدر مو را از ماست بیرون میکشند (و میکشم) که گویی تمام مراحل اصلی را پشت سرگذاشته است
و حالا دنیا و آخرتش گیر همین یک قدم کوچک است. درحالیکه وقتی به سایر ابعاد زندگی همین فرد نگاه میکنی میبینی در مسائل بسیار مهمتری لنگ میزند
یا مثلاً کافی است کسی درحضورش شعر فلان خواننده را زمزمه کند. سریع به او تذکر میدهد که بجای این اشعار قبیحه قرآن بخوان
اما همین شخص در زمان رانندگی به ماشینی که در خیابان پارک بود برخورد کرد و کمی بدنه آن ماشین خراش برداشت و رنگش کنده شد
این شخص نگاهی به اطراف انداخت و گفت: "خدا رو شکر صاحبش نیست" و سریع از محل دور شد!
که یک دفعه با دست بر صورت خود زد و گفت: "وای خدایا منو ببخش ساعت 5 نبود ساعت 6 بود! نزدیک بود دروغ بگم!" واقعاً چه علتی دارد که ما درمورد برخی مسائل خیلی کوچک اینقدر حساس هستیم اما به مسائل بسیار بزرگتر و مهمتر کاملاً بیتوجه هستیم؟
اگر دوستان در این باره توضیحی بفرمایند ممنون میشوم @};-
عرفان اسلامی، نباید روال عادی زندگی را بر سالک مسدود کند.
ترغيب و تشويق به مهماني دادن و مهمان كردن ديگران، با هدف ايجاد برادري و دوستي ميان امت اسلامي تنها با ترغيب و تشويق دعوتشدگان به پذيرش دعوت دعوتكنندگان به مهماني امكانپذير است؛ ازاينرو، در روايات اسلامي، به پذيرش دعوت ميزبان تشويق شده است و نپذيرفتن دعوت ديگران نقض آداب اجتماعي شمرده ميشود. پيامبر اكرم(ص) فرمودهاند: «از ادب به دور است... كه مردي به مهماني دعوت شود و نپذيرد يا بپذيرد و غذا نخورد» (حميري، 1413ق، ص 160، ح 583).
در تبيين اين مطلب ميتوان گفت دعوت ديگران به مهماني، نشانة توجه دعوتكننده به مدعو و بيانگر علاقه، اظهار دوستي و محبت او به مدعو است، ازاينرو، نپذيرفتن دعوت، بهمعناي بيتوجهي به دعوتكننده و رد كردن رابطة دوستي و محبت اوست و اين با اصول ديني و اخلاقي مخالف است. ازاينرو، در روايات ديني، پذيرش دعوت ديگران و غذا خوردن با آنان نشانة علاقهمندي و دوستي بيان شده است. هشامبنسالم ميگويد: با عبداللهبن ابييعفور وارد خانة امام صادق(ع) شديم؛ ما گروه فراواني بوديم و من در ميانشان از همه جوانتر بودم. امام ما را به صرف غذا دعوت كردند؛ همه سر سفره نشستيم و با حضرت، غذا خورديم. حضرت رو به من كرده، فرمودند: «هشام! مگر نميداني دوستي مسلمان با برادر مسلمانش وقتي ثابت ميشود كه با كمال علاقه از غذاي او ميل نمايد؟» (مجلسى، 1403ق، ج 15، ص 239).
پذيرفتن دعوت ديگران چندان اهميت دارد كه در رواياتي از پيامبر اكرم(ص)، حتي در صورت دور بودن منزل ميزبان و با وجود زحمت اياب و ذهاب براي مهمان، به پذيرش دعوت سفارش شده است: «به حاضران و غايبان امت خود سفارش ميكنم كه دعوت مسلمان را، حتي اگر از فاصلة پنج ميل باشد، بپذيرند؛ زيرا اين كار بخشي از دين است» (برقي، 1413ق، ج 2، ص 180، ح 1510).
اما با وجود توصيههاي مؤكد براي پذيرفتن دعوت ميزبان، در برخي شرايط از پذيرفتن آن نهي كردهاند؛ از جمله، نپذيرفتن دعوت فاسق است. پيامبر اكرم(ص) در اندرزي بــه ابوذر ميفرمايند: «از غذاي مردمان فاسق تناول مكن» (حر عاملي، 1409ق، ج 24، ص 274). مورد ديگر، مهماني ثروتمنداني كه فقرا را به مهماني خود دعوت نميكنند: «پـذيرفتن دعـوت كـسي كـه ثروتمندان بر سر سفره مهماني او هستند و فقيران حضور ندارند، كراهت دارد» (راوندي، 1407ق، ص 141، ح 358).
در برخی آثار وضعی روحی، میتوان گفت چون شخص دعوت شونده به دروغین بودن تعارف جاهل است، این لقمه اثر تکوینی ندارد.
بودن لقمه بی اطلاع بوده است؟این یکی از مصادیق و معانی "دفع" در ذهن حقیر است.
یاد اون مطلب که یه جایی خوندم افتادم کی بوده موضوع کلی چی بود یادم نمیاد متاسفانه
کلیت موضوع این بوده که فردی میره مهمانی و احتمالا اون غذایی که خوده بودن مشکل داشته و نا خواسته همه غذا رو ببخشید بالا میارن
[SPOILER]هر چی فکر کردم و گشتم پیداش نکردم :)[/SPOILER]
باسمه الرقیب
عرض سلام و ادب
اما فرد مورد نظر در اینجا، دارای قلب نقیِ منور است که از شدت نورانیتش، هر چه به رنگ ظلمت است ذوب میشود.
بله در مورد کسانی که چنین نیستند قطعا با شما همنظرم.سخن شما در مورد افراد معمولی و سالکین غیر واصل مقبول است.
اما در مورد سالکین واصلی که در سفر سوم و چهارم از اسفار اربعه در مقام دستگیری اند محل تردیدِ حقیر است
امیر مؤمنان علی علیه السلام هدیه ی اشعث را که ظرف حلوایی بوده ردّ می کنند و می فرمایند:چنان از آن متنفر شدم
که گویی قی کرده ی مار است.موضوع چه بوده؟ نیّت اشعث!!!
وقتی نیّت کسی در لقمه ی اهدائیش تأثیر می گذارد طوری که حضرت آن را قی کرده ی مار می بینند چگونه بگوئیم قلب طاهر نقی
از آن اثر نمی پذیرد؟بله نپذیرفتن اثر،به دلیل نخوردن از آن لقمه است،لابد قلب طاهر نقی آنقدر بصیرت دارد که باطن پلید لقمه را ببیند.
باسمه الولیّ
عرض سلام و ادب
ترغيب و تشويق به مهماني دادن و مهمان كردن ديگران، با هدف ايجاد برادري و دوستي ميان امت اسلامي تنها با ترغيب و تشويق دعوتشدگان به پذيرش دعوت دعوتكنندگان به مهماني امكانپذير است؛
فرمایشات شما کاملا صحیح است اما بحث در مورد اثر وضعی غذایی است که میزبان با آن از مدعوّ پذیرایی می کند
و فرض بر آن است که لقمه مشکل دارد.
باسمه الشکور
عرض سلام و ادب
سلام
بعضی افراد هستند که نه تنها گفتگو با آنها، که خواندن کلامشان هم شادی بخش است
و شما دو بزرگوار جزء همین افراد هستید. اصلاً گفتگوی شما به آدم انرژی مثبت میدهد، حتی به کمسوادی مثل من که نصف حرفهایتان را متوجه نمیشوم!
زنده باشید انشاالله
متشکر بزرگوار.
ماشاالله مطالب شما اغلب مصداق احسن المقال است.
واقعاً چه علتی دارد که ما درمورد برخی مسائل خیلی کوچک اینقدر حساس هستیم اما به مسائل بسیار بزرگتر و مهمتر کاملاً بیتوجه هستیم؟
توجه و عمل به مسئولیّتهای بزرگ،همت و اراده بزرگ و بینش عمیق و دقیق می خواهد
ضمن اینکه همیشه حرف زدن از عمل کردن آسانتر است.
بعضی اوقات هم مثل بحث جاری در این تاپیک،بحث جنبه ی نظری و علمی دارد و الزاما به این معنا نیست
که شخص باحث خودش اهل عمل است.
و فرض بر آن است که لقمه مشکل دارد.
باسلام خب ببنید الان موضوع بحث سر اینکه یکی تعارف میکنه و ما میدونیم که واقعا این فرد دوست نداره ما مهمان اون خونه باشیم ، بخوریم ....
واقعا چند درصد تعارفات مشخص میشه که تعارف هست یا نه
یه بار رفته بودم خونه یکی از آشنایان هی گفتن بمون بمون نهار بخور بعد برو (رفته بودم یه وسیله ای رو بدم و برگردم ) گفتم نه تو خونه منتظر هستند باید هر چه زودتر برگردم گفتند خوب چند دقیقه بشین بعد برو گفتم زحمت نمیدم اینا که صاحب خونه به شوخی یا به جدی برگشتن گفتن که خب منم دارم تعارف میکنم اجباری نیست :Nishkhand:
یعنی اصلا از ایشون این حرف برام خیلی عجیب بود چون همیشه انقدر اصرار میکند به خوردن و موندن اینا که همیشه فکر میکردم واقعا اگه انجام ندم ناراحت میشن ولی انقدر جدی گفتند که موندم چی بگم
بعد از اون روز همیشه دیگه به اصرار کردناشون توجه نمی کنم
یه جایی هم این مطلب رو میخوندم
معیارهای تشخیص حلال از حرام:
۱. قلب و دل انسان مؤمن: حلال چیزی است که نافرمانی و معصیت خداوند در آن نباشد و نافرمانی خدا را جز به اشارت قلب نمی توان دریافت. گفته پیامبر(ص) است که گفت: از دلت فتوا بخواه، هر چند فقیهان هم فتوا دهند.
۲. احکام و دستورات دین و فتاوی مراجع دینی: هرچه فقهاء اجازه دادند، حلال بدانید و هرچه رخصت ندادند، مالی حرام است.
[FONT=IRANSans]۳. رضایت کامل صاحب مال: تشخیص حلال از حرام، اساسش این است که مال دیگری را حلال ندانیم و از آن استفاده نکنیم، مگر به رضایت کامل و بدون قید و شرط صاحب آن و شایسته است که چیزی را از کسی درخواست نکنیم و اگر بر حسب ضرورت خواستیم، در حضور جمع از وی نخواهیم، زیرا ممکن است به سبب حیا از مردم، چیزی را ببخشد و قلبا راضی نباشد.
با بسمالله الرحمن الرحیم شروع کنید و با حمد هم تمام کنید. اولیاء الهی هم بیان فرمودند: اگر احساس میکنید خدای ناکرده شبههای در بعضی از لقمات باشد، ولو به اینکه از حلال به دست آوردی، امّا نمیدانی؛ برای هر لقمه، بسم الله الرّحمن الرّحیم بگویید. اینگونه خیلی از آمال و دردها هم از بین میرود و اگر مریضی هم در آن باشد که ما نمیدانیم، از بین میرود.[FONT=IRANSans]
http://pasokhgoo.ir/node/48229[FONT=IRANSans]
توجه و عمل به مسئولیّتهای بزرگ،همت و اراده بزرگ و بینش عمیق و دقیق می خواهدضمن اینکه همیشه حرف زدن از عمل کردن آسانتر است
تشکر از شما
اتفاقاً شگفتی من از همین است که بیتوجهی این افراد معمولاً ملازم با تنبلی یا نداشتن اراده نیست
افرادی که مثال زدم به اعمالی مشغول هستند که گر چه بیفایده است (با توجه به غفلتهای بزرگتر) اما عمل به آنها سخت است
مثلاً ما امثال ابن ملجم را میبینیم که به عباداتی سخت مشغول هستند، حتی خود شیطان نمازی خوانده که انجامش چندان راحت نیست
یعنی نمیتوانیم بگوئیم مشکل اینها همت نداشتن بوده یا آسانتر بودن اعمالی که به آن خیلی توجه داشتهاند در واقع گاهی شاید خود عامل به آن خطاها هم متوجه نباشد که دارد اشتباه میکند (به بخش قرمز رنگ در خط سوم توجه بفرمائید)
میخواستم بدانم آیا این خصوصیت در کلام بزرگان وارد شده است و به دلایل شکلگیری آن پرداختهاند؟ نه آن شیطنت معمول که همه میدانیم شیطان نسبت به انسانها دارد، بلکه نوعی شیطنت که مستقیماً قصد فریب ذهن انسان را دارد
به شکلی که انسان در حالیکه از مسائل مهمی غافل شده است، خود انسان خیال کند دارد درست عمل میکند و در طرف مقابل آیا راهکاری برای مقابله با این خصوصیت (توجه به مسائل کوچکتر و غفلت از مسائل بزرگتر) طبق دستور بزرگان داریم؟
امیر مؤمنان علی علیه السلام هدیه ی اشعث را که ظرف حلوایی بوده ردّ می کنند و می فرمایند:چنان از آن متنفر شدم
که گویی قی کرده ی مار است.موضوع چه بوده؟ نیّت اشعث!!!
سلام و تحیت؛
اشعث! که رئیس منافقان است!
اولاً، نیت اشعث در اینجا، نیتِ صرف نبود بلکه دارای پیامد شوم بود؛ نیت در اینجا، به معنای «علت غایی» برای تحقق هدفی شیطانی است.
امیرالمومنین علیهالسلام برای جلوگیری از وقوع آن هدف و پیامد خارجی، احسان -به ظاهر احسان اما در باطن، اغفال- او را رد کرد.
اما نیت تعارف کننده، از این نوع نیست؛ یا حداقل میتواند از این نوع نباشد و صرف نیت باشد؛
ثانیا، امیرالمؤمنین علیه السلام «علم» داشت اما فرض این بود که تعارفشونده چنین علمی ندارد.
پس تشبیه، معالفارق است.
با سلام و عرض ارادت؛
بعضی افراد هستند که نه تنها گفتگو با آنها، که خواندن کلامشان هم شادی بخش است
و شما دو بزرگوار جزء همین افراد هستید. اصلاً گفتگوی شما به آدم انرژی مثبت میدهد، حتی به کمسوادی مثل من که نصف حرفهایتان را متوجه نمیشوم!
زنده باشید انشاالله
در مورد سرکار خانم حبیبه زیبا و دقیق گفتید اما در مورد حقیر،بجاست که بگم: «بیرونمون دیگران رو کشته، داخلمون خودمون رو!»
در پناه حق، محفوظ باشید.
آیا این خصوصیت در کلام بزرگان وارد شده است و به دلایل شکلگیری آن پرداختهاند؟
آیا راهکاری برای مقابله با این خصوصیت (توجه به مسائل کوچکتر و غفلت از مسائل بزرگتر) طبق دستور بزرگان داریم؟
.
.
.
در پناه حق، محفوظ باشید
یاد مستمندی افتادم که به ثروتمندی میگوید یک پولی به ما کمک کن و ثروتمند میگوید برو عزیزم خدا بهت بده :Khandidan!:
ممنون از دعایتان ولی از بخشش علمتان هم مرا محروم نکنید برادر :ok: (توضیحاتم در پست 32)
گاهاً میبینم برخی افراد روی ریزترین مسائل دینی آنقدر مو را از ماست بیرون میکشند (و میکشم) که گویی تمام مراحل اصلی را پشت سرگذاشته است
و حالا دنیا و آخرتش گیر همین یک قدم کوچک است. درحالیکه وقتی به سایر ابعاد زندگی همین فرد نگاه میکنی میبینی در مسائل بسیار مهمتری لنگ میزند
با سلام؛
قرآن میفرماید: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ » (بقره: ۱۳۸).
«رنگ خدا و چه رنگی بهتر از رنگ خدا و ما او را پرستش میکنیم».
چون رنگ خدا یک رنگ «کامل» است بهترین رنگ است. همه کمالات را در خودش جمع کرده است.
«الله» اسم مستجمع جمیع کمالات است.
فرمایش شما متین؛ اما تمام کمالات در پازل آدمیت ما لازم است. اینها قطعات یک پازل است.
مطابق مضمون حدیث، خداوند ما را بر صورت خودش آفرید.
خداوند ذوابعاد است؛ اعتراض شما به کاریکاتوری رشد کردن ماست.
اما دقت داشته باشید، برای سوار کردن یک دوچرخه، فقط چفت کردن قطعات بزرگ مهم نیست بلکه همین قطعات بزرگ باید با قطعات کوچکی به نام پیچ و پین و ... سرپا شوند.
بزرگترهای عالَم وقتی به بعضی از ما آدمها نگاه میکنند که برخی از کمالات خدا رو برميداریم و مابقی رو رها میکنیم یک مقدار نگران میشوند اما ما زمینیها، با گفتن جملاتی نظیر «نیمه پر لیوان را باید دید» به همدیگر دلداری میدهیم!
منطق ما این است که «اخلاق»، «ارزشها» و «اتصاف به کمالات» نسبیاند یعنی به هر مقدار که واجد کمال باشیم به همان اندازه بهره میبریم اما از این حقیقت غافلیم که به اندازهی آن کمالات نداشته، به زحمت میافتیم.
«صبغة الله» یعنی آن پازل کامل؛ جایزه «بهترین رنگ بودن» هم به خاطر همان جمعیتش –«الله» مستجمع جمیع صفات و کمالات- به او داده شده.
باسمه الرئوف
عرض سلام و ادب
هی گفتن بمون بمون نهار بخور بعد برو (رفته بودم یه وسیله ای رو بدم و برگردم ) گفتم نه تو خونه منتظر هستند باید هر چه زودتر برگردم گفتند خوب چند دقیقه بشین بعد برو گفتم زحمت نمیدم اینا که صاحب خونه به شوخی یا به جدی برگشتن گفتن که خب منم دارم تعارف میکنم اجباری نیستیعنی اصلا از ایشون این حرف برام خیلی عجیب بود چون همیشه انقدر اصرار میکند به خوردن و موندن اینا که همیشه فکر میکردم واقعا اگه انجام ندم ناراحت میشن ولی انقدر جدی گفتند که موندم چی بگم
وقتی شخص برای خودش برنامه ای از پیش تعیین شده دارد چرا باید به این فکر کند که ردّ تعارف دیگری
ممکن است باعث ناراحتی او شود؟و آن شخص اصلا چرا باید دلخور شود؟
عموما چنین رودربایستی هایی قید و بندهای بی جهتی هستند که خودمان را گرفتار آن کرده ایم!
اولیاء الهی هم بیان فرمودند: اگر احساس میکنید خدای ناکرده شبههای در بعضی از لقمات باشد، ولو به اینکه از حلال به دست آوردی، امّا نمیدانی؛ برای هر لقمه، بسم الله الرّحمن الرّحیم بگویید. اینگونه خیلی از آمال و دردها هم از بین میرود و اگر مریضی هم در آن باشد که ما نمیدانیم، از بین میرود.
خدا خیرتان دهد،یکی از مصادیق شبهه در لقمه،تعارفی بودن دعوت و نارضایتی و اکراه قلبی است.
از این توصیه چه می فهمیم؟لااقل چیزی که حقیر درک کردم این است که چنین لقمه ای دارای اثر
وضعی است(مسئله ی مورد بحث همین است) که با گفتن بسم الله....دفع یا رفع می شود.
باسمه اللطیف
سلام علیکم
اتفاقاً شگفتی من از همین است که بیتوجهی این افراد معمولاً ملازم با تنبلی یا نداشتن اراده نیست
افرادی که مثال زدم به اعمالی مشغول هستند که گر چه بیفایده است (با توجه به غفلتهای بزرگتر) اما عمل به آنها سخت است
مثلاً ما امثال ابن ملجم را میبینیم که به عباداتی سخت مشغول هستند، حتی خود شیطان نمازی خوانده که انجامش چندان راحت نیست
یعنی نمیتوانیم بگوئیم مشکل اینها همت نداشتن بوده یا آسانتر بودن اعمالی که به آن خیلی توجه داشتهاند
امیال و گرایشات درونی محرک اراده و اراده و همت موجب انجام کار می شود.
معمولا میل انسان به سوی کارهایی است که برای او منفعتی در پی داشته باشد
پس اگر کسی نماز جعفر طیار بخواند برای رسیدن به مطلوبی،در باطن همتش را
صرف رسیدن به مطلوبش کرده نه خواندن نماز جعفر طیار،آن نماز وسیله و پلی بوده
برای رسیدن به مطلوبش.
اما فرض کنیم همین شخص در موقعیتی قرار گیرد که باید نفعی به دیگری برساند
یا ضرری را از دیگری دور کند و بالاتر از آن،بین نفع آن دیگری و ضرر این شخص
رابطه ای معکوس باشد؛اینجاست که کار صعب می شود.
ابن ملجم اگر نماز می خواند برای خودش می خواند،اگر هم علی را کشت برای خودش
کشت،آنچه سخت است گذشتن از خود است.
در واقع گاهی شاید خود عامل به آن خطاها هم متوجه نباشد که دارد اشتباه میکند (به بخش قرمز رنگ در خط سوم توجه بفرمائید)
میخواستم بدانم آیا این خصوصیت در کلام بزرگان وارد شده است و به دلایل شکلگیری آن پرداختهاند؟نه آن شیطنت معمول که همه میدانیم شیطان نسبت به انسانها دارد، بلکه نوعی شیطنت که مستقیماً قصد فریب ذهن انسان را دارد
به شکلی که انسان در حالیکه از مسائل مهمی غافل شده است، خود انسان خیال کند دارد درست عمل میکندو در طرف مقابل آیا راهکاری برای مقابله با این خصوصیت (توجه به مسائل کوچکتر و غفلت از مسائل بزرگتر) طبق دستور بزرگان داریم؟
چیزهایی در ذهنم هست ولی برای اطمینان و دقت بیشتر باید جستجو کرد.
باسمه الضار النافع
سلام علیکم
سلام و تحیت؛
اشعث! که رئیس منافقان است!اولاً، نیت اشعث در اینجا، نیتِ صرف نبود بلکه دارای پیامد شوم بود؛ نیت در اینجا، به معنای «علت غایی» برای تحقق هدفی شیطانی است.
امیرالمومنین علیهالسلام برای جلوگیری از وقوع آن هدف و پیامد خارجی، احسان -به ظاهر احسان اما در باطن، اغفال- او را رد کرد.
نفاق ذومراتب است؛مرتبه ی ضعیفش تعارف دروغینی که مطابق میل و باطنت نیست و درجه ی قوی آن نفاق اشعث!
اگر نیت اشعث دادن رشوه به حضرت(ع)برای دریافت پست و مقام نبود،آیا حضرت غذای تعارفی او را می پذیرفتند؟
آیا اگر پذیرفتن حلوای تعارفی اشعث تبعاتی خارجی نداشت تعارفی او را می پذیرفتند؟
رجوع به سنت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برای دانستن همین مسائل است.
اما نیت تعارف کننده، از این نوع نیست؛ یا حداقل میتواند از این نوع نباشد و صرف نیت باشد؛
یعنی صرف نیت شوم یا خیر دارای اثر خارجی نیست؟
ثانیا، امیرالمؤمنین علیه السلام «علم» داشت اما فرض این بود که تعارفشونده چنین علمی ندارد.
اصل سؤال هم همین است اگر علم نداشته باشی لقمه اثر دارد یا خیر؟
ضمن اینکه آن مثال شاهد نقضی برای فرمایش شما بود:
اما در مورد سالکین واصلی که در سفر سوم و چهارم از اسفار اربعه در مقام دستگیری اند محل تردیدِ حقیر است (البته شاید لازم نباشد آستانهی اثرناپذیری نسبت به آثار وضعی را تا بدین حد تنگ بگیریم بلکه حتی سالکین مخلِص در سفر اول را هم داخل کنیم)
خدا خیرتان دهد،یکی از مصادیق شبهه در لقمه،تعارفی بودن دعوت و نارضایتی و اکراه قلبی است.از این توصیه چه می فهمیم؟لااقل چیزی که حقیر درک کردم این است که چنین لقمه ای دارای اثر
وضعی است(مسئله ی مورد بحث همین است) که با گفتن بسم الله....دفع یا رفع می شود.
باسلام
اگه نیت من در اون لقمه مهمان تاثیر داره آیا نیت مهمان در آن لقمه نمی تونه بی تاثیر باشه؟
من ناراضی هستم و مهمان غذا رو میخوره مهمان هم نیتش اینکه دعوت میزبان رو برای اینکه خوشحال بشه برای رضای خدا قبول میکنه این نیت نمی تونه تاثیر گذار باشه تو این لقمه ای که میخوره ؟
منظورم وقتی هست که فرد اطلاع نداره هاااا
باسمه الرقیب
سلام علیکم
باسلاماگه نیت من در اون لقمه مهمان تاثیر داره آیا نیت مهمان در آن لقمه نمی تونه بی تاثیر باشه؟
فکر می کنم منظورتون این است که آیا نیت مهمان هم می تواند در لقمه اثر داشته باشد؟ اگر سؤالتون همین است با توجه به فرضی
که مطرح نمودید مسئله را بررسی می کنیم:
من ناراضی هستم و مهمان غذا رو میخوره مهمان هم نیتش اینکه دعوت میزبان رو برای اینکه خوشحال بشه برای رضای خدا قبول میکنه این نیت نمی تونه تاثیر گذار باشه تو این لقمه ای که میخوره ؟منظورم وقتی هست که فرد اطلاع نداره هاااا
فرض کنید غذای مسمومی را قربة الی الله و بدون اطلاع از مسموم بودن آن خوردید،مسموم نمی شوید؟ البته این مثال کاملا مطابق ممثل نیست
چرا که تاثیر غذای مسموم در مزاج انسان تاثیری طبیعی است و تاثیر خوردن غذای شبهه ناک تاثیری تکوینی و باطنی،نیت هم باطن عمل انسان
است و شاید تصور شود نیت خوب به تنهایی می تواند تاثیر چیزهای بد(هر چیز)را از بین ببرد یا آن را تحت تاثیر قرار دهد ولی گمان نمی کنم
اینطور باشد از این جهت که نیت صالح حکم جان را دارد و عمل صالح حکم قالب و بدن،شما با نیت قربة الی الله به نماز می ایستید آیا می توانید
با بدن نجس نماز بخوانید؟در مکان غصبی چطور؟ نه بدن نجس نیست آلوده و کثیف است لجن آلود است،ادب حضور در محضر پروردگار را به جا
نیاورده اید! خوردن حرام مثل آن لباس نجس است و خوردن شبهه مثل آن لباس لجن آلود.
خلاصه اینکه محض رضای خدا که زبانی نیست باید دید رضای خدا چیست؟صرف اینکه مردم از ما ناراحت نشوند که رضای خدا نیست!
خیلی از مواقع مردم تا انسان را به گناه نیندازند و جهنمی نکنند راضی نمی شوند،بسیاری از مواقع مردم تابع آدابی هستند که نه عقل
و نه شرع آن را نمی پسندد و همان مردم انتظار دارند همه کس هم تابع سنتهای ابداعی و غلط آنها بشود از جمله ی یکی از همین
سنتهای غلط تعارفات بی مورد است! حالا اگر تعارف صادقانه باشد که دیگر تعارف نیست دعوت است و اگر از لقمه ی طرف هم اطمینان
داری،خب مشکلی نیست.
با بدن نجس نماز بخوانید؟در مکان غصبی چطور؟ نه بدن نجس نیست آلوده و کثیف است لجن آلود است،ادب حضور در محضر پروردگار را به جانیاورده اید! خوردن حرام مثل آن لباس نجس است و خوردن شبهه مثل آن لباس لجن آلود.
باسلام منظور بنده در آگاهی و عدم آگاهی هست آیا اونی که نمیدونه این لباس نجس هست یا نه چی؟
اگر کسی یقین دارد که بدن یا لباسش نجس نیست، و بعد از نماز بفهمد نجس بوده، نمازش صحیح است.
وقتی یکی تعارف میکنه ما از نیتش خبر نداریم که واقعا دوست داره بخوریم و... در جایی که آگاهی داریم فرد واقعا دوست نداره بحثش
تا اونجا که بنده متوجه شدم منظور استارتر وقتی هست که ما نمیدونیم الان این تعارف خواست واقعی هست یا نه
باسمه الرقیب
سلام علیکم
باسلام منظور بنده در آگاهی و عدم آگاهی هست آیا اونی که نمیدونه این لباس نجس هست یا نه چی؟اگر کسی از روی ندانستن مسأله با بدن یا لباس نجس نماز خوانده و در فراگیری مسأله کوتاهی ننموده باشد، لازم نیست نمازش را اعاده و یا قضا نماید.
اگر کسی یقین دارد که بدن یا لباسش نجس نیست، و بعد از نماز بفهمد نجس بوده، نمازش صحیح است.
مثال برای تقریب به ذهن بود مسئله ی ما فقهی نیست،معرفتی و سلوکی است در نتیجه در همان حدّ هم به لحاظ نظری بحث می شود
وگرنه اگر بخواهیم مسئله را از جهت فقه بررسی کنیم حدّش همان حرام و حلال و مخلوط حلال به حرام و لقمه ی شبهه ناک می شود.
تا اونجا که بنده متوجه شدم منظور استارتر وقتی هست که ما نمیدونیم الان این تعارف خواست واقعی هست یا نه
ظاهرا مورد سؤال استارتر محترم تعارف دروغ آگاهانه است:
مثلا میهمانی به منزل ما می آید و ما با اینکه آمادگی برای میزبانی نداریم او را به داخل منزل دعوت میکنیم و از آمدن او اظهار خوشحالی میکنیم.
یا وقتی به منزل دیگری میرویم برای اینکه به زحمت نیفتد میگوییم گرسنه نیستیم یا میل نداریم و از این قبیل موارد .... .
ظاهرا مورد سؤال استارتر محترم تعارف دروغ آگاهانه است:
باسلام خب نگاه از طرف میزبان آگاه یا میهمان نا آگاه هست کدوم ؟
مثال برای تقریب به ذهن بود مسئله ی ما فقهی نیست،
بله متوجه هستم
بنده هم فقط مثال زدم همین
خب باتوجه به سوال استارتر محترم که ایشون که گفتن کلا نمیخورم
یا وقتی به منزل دیگری میرویم برای اینکه به زحمت نیفتد میگوییم گرسنه نیستیم
باسمه الذی رزقنا من الطیبات
خب نگاه از طرف میزبان آگاه یا میهمان نا آگاه هست کدوم ؟
میهمان نا آگاه مورد بحث است.
خب باتوجه به سوال استارتر محترم که ایشون که گفتن کلا نمیخورم :)
سؤال این است که اگر میهمان غافل از دروغین بودن تعارف،از غذای اکراهی صاحبخانه میل فرمودند اثر وضعی لقمه چگونه است؟
کسی می گفت:اگر شخص چشم بصیرت داشته باشد غذا را خام می بیند و از آن نمی خورد(الله اعلم)
کسی می گفت:اگر شخص چشم بصیرت داشته باشد غذا را خام می بیند و از آن نمی خورد(الله اعلم)
داشتن چشم بصیرت جزء آگاهی حساب میشه یا عدم آگاهی ؟
میهمان نا آگاه
باسمه البصیر
داشتن چشم بصیرت جزء آگاهی حساب میشه یا عدم آگاهی ؟
یک نوع معرفت و آگاهی شهودی است که عمیق تر از معرفت حسی است.
اگر شخص چشم بصیرت داشته باشد
در فرض سؤال شخص از معرفت مذکور بی بهر ه است.
آیا تعارف کردن دروغ محسوب میشود یا نوعی احترام است؟
مثلا میهمانی به منزل ما می آید و ما با اینکه آمادگی برای میزبانی نداریم او را به داخل منزل دعوت میکنیم و از آمدن او اظهار خوشحالی میکنیم.
یا وقتی به منزل دیگری میرویم برای اینکه به زحمت نیفتد میگوییم گرسنه نیستیم یا میل نداریم و از این قبیل موارد .... .
با سلام؛
مروری مجدد بر پاسخ:
قطعا کسانی که چنین تعارفاتی میکنند، قصدشان احترام به مخاطب، و رفتار بر وفق چیزی است که در جامعه ما به عنوان یک ادب یا هنجار شناخته شده است.
آنگاه در پشت این احترام و مشی بر وفق نُرمهای جامعه، دروغی هم هست. الان صحبت ما بر سر این دروغ است و کاری به آن احترام و ... نداریم
مثل همان بحث معروفی است که آیا ما برای رسیدن به هدف، میتوانیم از هر وسیلهای استفاده کنیم؟ حتی اگر وسیله، گناه و خطا باشد؟
در اینجا شخص به خاطر احترامِ مخاطبش -به عنوان یک هدف- متوسل به دروغ -به عنوان یک وسیله- شده است.
مرحله دیگر بحث این است که آیا باید به چنین نرمها و هنجارهایی که در جامعه به صورت «ادب» شناخته میشود، تن داد؟
اصل سؤال هم همین است اگر علم نداشته باشی لقمه اثر دارد یا خیر؟
با سلام؛
لقمه اثر دارد ولی مانعی هم در اینجا داریم؛ اثر وضعی توسط «اسم حفیظ یا اسم مانع یا ...» الهی دفع و خنثی میشود.
این که آدمها در این عالم، یک دفعه و بیهوا ضربه بخورند ترسیمگر عالَمی غیرعادلانه و نامهربان در ذهن است.
باسمه السبحان
عرض سلام و تبریک ایّام
یک دفعه و بیهوا ضربه بخورند ترسیمگر عالَمی غیرعادلانه و نامهربان در ذهن است.
یک دفعه و بی هوا؟!
عرض حقیر این بود؟
یک دفعه و بی هوا؟!
عرض حقیر این بود؟
با سلام؛
مگر فرض این نیست که میهمان از دروغ بودن تعارف بی خبر است؟
اثر وضعی دروغ هم لازمه این امر مجهول است.
فقط یک چیز دیگری هست که باعث شده شما احتیاط کردن میهمان را برجسته کنید و آن رسم و عادت مردم در تعارفات دروغینشان؛
ولی اطلاع از این رسم و عادت، آن جهل را مبدل به علم نمیکند!
شاید شما بفرمایید جهل را مبدل به «ظن» میکند؛ و همین «ظن»، ما را وادار به احتیاط میکند؛
مثل آنجا که ظن به زهرآگین بودن لیوان آب، ما را به احتیاط از خوردن آن وادار میکند
در پاسخ عرض میشود مطلب در اینجا، از سنخ لیوان آب کذایی نیست؛
موضوع ما از هر سو دارای پیامد است؛ در مثال لیوان آب مظنون به مسمومیت، نخوردنش، دارای پیامد نیست -لااقل، در مثال مفروض-؛
اما در موضوع مورد بحث، عدم اجابت دعوت دارای پیامد است؛
حتی اگر میهمان با رعایت اصول اخلاقی، بدون اینکه اجازه دهد خاطر تعارف کنند مکدر شود دعوت تعارف کننده رد کند؛
زیرا،
شخص میهمان؛ یک قاعده کلی در ذهن دارد: «اکثر -نه همه- تعارفات، دروغین است»
سپس در ذهن خود در حالِ تطبیق این قاعده کلی بر این مورد خاص -بر این فرد خاص- است؛
به نظر حقیر، همین تطبیق، دارای پیامد منفی است.
زیرا، حسن ظن به برادر مؤمن مقتضی چنین تطبیقی نیست.
او حق ندارد بدبینانه با این موضوعات برخورد کند. نفس این بدبینی موجب ایجاد کدورت است.
باریکبینی حضرتعالی مرا به این باریکبینی واداشت.
مرز ورع و وسواس، نزدیکتر از سفیدی چشم به سیاهی چشم است.