جمع بندی ولایت تکوینی و وجود امام زمان

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ولایت تکوینی و وجود امام زمان

سلام
در جستاری در مورد امام زمان با جناب عامل بحثی شد که مربوط به ولایت تکوینی و وجود امام زمان، لازم شد این جستار ایجاد شود.
از آنجایی که امامت یکی از اصول اعتقادی شیعه هست باید صرفه نظر از روایات در قران مستقیما به آن اشاره شده باشد. نظیر اصول دیگر همانند توحید، معاد، نبوت.
از طرفی شیعیان معتقدند که هم پیامبر و هم سایر امامان ولایت تکوینی دارند، این ادعای بسیار بزرگی است، از آنجایی که وظایف تشریعی پیامبر به صراحت در قران ذکر شده است باید در مورد وظایف تکوینی پیامبر هم سخن گفته باشد، نظیر قطب عالم امکان بودن، واسطه فیض بودن و...
با توجه به اینکه قران مستقیما بر پیامبر نازل شده است کافی است ولایت تکوینی پیامبر را اثبات کنید از قران، ما برای سایر امامان می‌پذیریم.
اگر ولایت تکوینی اثبات نشود دیگر چه نیازی به امام زمان هست؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد شعیب

[TD][/TD]

با سلام خدمت شما دوست گرامی
چند مطلب را اشاره کردید که باید به صورت جداگانه به آنها بپردازیم
1- امامت در قرآن:
آیات متعددی درباره اصل امامت در قرآن آمده است که برخی از این آیات صریح و با ذکر کلمه امام در قرآن بیان شده است و برخی با بیان صفات و مشخصه های امام ، به این موضوع پرداخته است.
قبل از بیان این آیات به معنای اصطلاحی امام می پردازیم: امام کسی است که سرپرستی امور دین و دنیای مردم را بر عهده داشته و بر آنها ولایت دارد.
خدای تعالی در آیه 55 سوره مائده سه دسته را ولی و سرپرست مردم معرفی کرده است: خدا ، رسول خدا ، مومنانی که در حال رکوع زکات می دهند:
«اِنَّما وَلیُّکُمُ الله و رسُولُه وَ الَّذینَ آمَنوا‏‎ ‎‏الّذین یُقیمُون الصّلوة و یُؤتونَ الزّکوةَ وَ هُمْ راکعون. جز از این نیست که مولا و متصرف در شما خدا و پیغمبر است و آنان که‏‎ ‎‏ایمان دارند و نماز به پا می کنند و زکات در حال رکوع می دهند.»‏‎ ‎‏24 حدیث از اهل سنت نقل شده که این آیه دربارۀ علی بن‏‎ ‎‏ابیطالب ـ علیه السّلام ـ نازل شده است .(علاوه بر ده ها حدیثی که شیعه آن را نقل کرده است)

سوره آل عمران، آیه 103: «واعتَصِموا بِحَبْلِ الله ِ جمیعاً و لا‏‎ ‎‏تَفَرّقوا.» از طریق اهل سنت چهار حدیث نقل شده است که «حَبْلُ‏‎ ‎‏الله » که مردم مأمورند به او متمسّک شوند علی بن ابیطالب ـ علیه‏‎ ‎‏السّلام ـ است.

سوره توبه، آیه 119: «یا ایُّها الّذینَ آمنوا اتَّقَوا الله َ وَ کُونوُا مَعَ‏‎ ‎‏الصّادِقین.»‏ هفت حدیث از اهل سنت وارد شده است که این آیه‏‎ ‎‏دربارۀ علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام است.‏

ادامه دارد...

ادامه....

سورۀ بقره، آیه 124: «انّی جاعِلُکَ للنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ‏‎ ‎‏ذُرّیَتی قالَ لایَنالُ عَهْدی الظّالمینَ.»‏ از طریق اهل سنت در این آیه‏‎ ‎‏دو حدیث وارد است که یکی را به طور اجمال ذکر می کنیم:‏ ‏‏ابن مغازلی شافعی به سند خود از ابن مسعود نقل می کند که‏‎ ‎‏پیغمبر(ص) گفت: «من جزء دعای ابراهیم هستم که گفت: "خدایا‏‎ ‎‏مرا و اولاد مرا از بت پرستی دور کن، آنجا که خدا گفت عهد‏‎ ‎‏امامت به ظالمین نمی رسد." و دعای ابراهیم من را و علی را شامل‏‎ ‎‏شد. هیچ یک ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ ما بت پرستی هرگز نکردیم، پس خدا مرا‏‎ ‎‏پیغمبر و علی (ع) را وصیّ کرد.»(مناقب ابن مغازلی؛ ص 276، 319.)

سورۀ رعد، آیه 7: «انَّما اَنْتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد.» هفت‏‎ ‎‏حدیث از اهل سنت وارد شده است که منذر پیغمبر(ص) و هادی‏‎ ‎‏علی بن ابیطالب(ع) است(تفسیر طبری؛ ج 13، ص 108)‏‎‎‏ از آن جمله ابراهیم حموینی که از‏‎ ‎‏بزرگان علمای اهل سنت است به سند خود از ابوهریره نقل کند که‏‎ ‎‏پیغمبر می گفت: «اِنّما اَنْتَ مُنْذِرٌ.» و دست بر سینۀ خود نهاد پس،‏‎ ‎‏دست به دست علی گذاشت و گفت: «لکلّ قومٍ هاد.» (فرائد السمطین؛ ج 1، ص 148.)


ادامه دارد...

ادامه ...
شاید بگویید که این آیات توسط احادیث تفسیر شده اند و صریح در بحث امامت امام علی(ع) نیستند! در جواب می گوییم: مهم در این بحث ما این است که بدانیم خدا در قرآن به جز پیامبران الهی افرادی را برای هدایت و سرپرستی مومنین قرار داده است و از آ« در قرآن سخن گفته است که در آیه زیر این انتصاب با نام امام به صراحت آمده است :
«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» (سجده : 24)
خدای متعال این مقام را بالا تر از مقام نبوت و رسالت معرفی کرده و می فرماید:

وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ
و چون ابراهیم را پروردگارش به کارهایى که او را بدانها امر فرمود بیازمود و وى را به انجام آنها موفق ساخت، گفت: من تو را پیشواى مردم قرار خواهم داد. ابراهیم گفت: آیا از فرزندان من نیز کسى را پیشواى مردم قرار مى دهى ؟ فرمود: امامت، عهدِ من است، و عهدِ من به کسانى از فرزندان تو که ستمکارند نمى رسد.

در آیه ای دیگر خدای تعالی اطاعت از اولوا الامر را هم تراز اطاعت از خود و رسولش معرفی می کند که این اولوا الامر همان ائمه معصومین هستند :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ(نساء 59)

و ده های آیه دیگر که در صورت علاقه می توانید به کتاب ‎‏غایة المرام‏‏، تألیف: «سید هاشم بحرانی» مراجعه کنید.

مطلب دوم شما: ولایت تکوینی پیامبر در قرآن
ولایت تکوینی ولایتی است که بنده­ای از بندگان خدا، خواه پیامبر باشد خواه امام و یا شخصی دیگر، بر اثر عبودیت و بندگی، تکامل روحی پیدا کرده و بر جهان خارج از خود تسلط پیدا می­کند، این مقام با عبودیت به دست می آید که پیامبر و بعد از ایشان ائمه در صدر این مسیر عبودیت هستند .

شهاب الدین سهروردی نیز در این­باره می­گوید:

«فاعلم انّ النفوس اذا دامت علیها الاشراقات العلویة، یطیعها مادة العالم، و یسمع دعاءها فی العالم الاعلی، و یکون فی القضاء السابق مقدراً انّ دعاء الشخص یکون سبباً لاجابة فی شیءِ کذا. و النور الساغ من العالم الاعلی هو اکسیر القدرة و العلم، فیطیعه العالم. و النفوس المجردة یتقرر فیها مثال من نورالله، و یتمکن فیها نور خلاق. و العین السوء هو لنوریة قاهرة تؤثر فی الاشیاء، فتفسدها» بدان که هرگاه تابش اشراقات علویه بر نفس ناطقه انسانیه هم­چنان دوام یابد ماده جهان وجود در تحت فرمان وی آید و دعا و خواست­های وی در عالم اعلی شنیده و اجابت گردد، چه آن­که در جهان ازلی و قضای سرمدی که سابق بر آفرینش جهان بود چنین مقدر شده است که دعای اشخاصی، سبب اجابت فلان چیز و فلان امر بود و نور ساغ که از موطن جهان عقلی فیضان کند، خود اکسیر قدرت و دانش بود پس عالم وجود مطیع و فرمان­بردار وی شود و جهان طبیعت در فرمان وی گردد و در نفوس مجرده انسانی مثالی از نور خدایی جایگزین و متقرر گردد و در او نوری خلاق متمکن شود و تأثیر چشمان بد هم در اشیاء عالم از ناحیه نور قاهری بود که در آنها اثر کرده و فاسد و تباه گرداند (سهروردی، 1373، ج2، 252؛ 1377، 380).


در حدیثی که به قرب نوافل معروف است پیامبر گرامی به مقامات بلند سالکان راه حق و پویندگان راه عبودیت و بندگی این­گونه اشاره می­نماید:

«ما تقرب الیّ عبدٌ بشیءٍ احبّ الیّ مما افترضت علیه و انه لیقترب الیّ بالنافلة حتی اُحبّه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته». هیچ بنده­ای به وسیله کاری، نسبت به من تقرب نجسته که محبوب­تر از انجام فرایض بوده باشد؛ بنده من با گزاردن نماز­های نافله آن­چنان به من نزدیک می­شود که او را دوست می­دارم وقتی او محبوب من شد، من گوش او می­شوم که با آن می­شنود و چشم او می­شوم که با آن می­بیند و زبان او میشوم که با آن سخن می­گوید و دست او می­شوم که با آن کار صورت می­دهد، هرگاه مرا بخواند اجابت می­کنم اگر چیزی از من بخواهد می­بخشم (کلینی، 1365، ج2، 351).


ادامه دارد...

ادامه....یاران سلیمان
یاران حضرت سلیمان کارهای خارق­العاده ­ای به انجام رساندند که قرآن آنها را به اذن خدا به خود آنها نسبت می­دهد. حضرت سلیمان ملکه صبا را احضار کرد ولی قبل از احضار به حاضران در مجلس خود چنین گفت: «یا ایها الملاء ایکم یأتینی بعرشها قبل ان یأتونی مسلمین» ای بزرگان؛ کدام یک می­توانید تخت او را برای من بیاورید پیش از آن­که بلقیس و همراهان او مطیعانه وارد شوند (نمل، 38).

یک نفر از حاضران در مجلس گفت: «أنا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین» پیش از آن­که تو از جای خود برخیزی (مجلس به پایان برسد) من آن را می­آورم و من بر این کار توانا و امینم (نمل، 39).

فرد دیگری که مفسران او را آصف برخیا وزیر سلیمان و خواهرزاده او می­دانند، اعلام کرد که در یک چشم برهم زدن، می­تواند آن را بیاورد: «قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک فلما رآه مستقراً عنده قال هذا من فضل ربی» کسی که نزد او دانشی از کتاب بود چنین گفت: پیش از آن­که تو چشم به هم بزنی من آن را در این مجلس حاضر می­کنم ناگهان سلیمان تخت را در برابر خود حاضر دید و گفت این نعمتی است از جانب خدا بر من (نمل، 40).

از ظاهر این آیات برمی­آید که عامل این کارهای خارق­العاده، تأثیر نفوس افراد و با اذن الهی بوده است؛ زیرا:

1- سلیمان از آنان می­خواهد که این کار را انجام دهند و آنان را بر این کار قادر و توانا می­داند؛

2- فردی که گفت من تخت بلقیس را پیش از آن­که تو از جای خود برخیزی حاضر می­کنم در ادامه گفت من بر این کار قادر و توانا هستم. اگر واقعاً چنین امری از عهده او خارج بود، چگونه می­گوید من از عهده این کار بر می­آیم؛

3- فرد دوم گفت: من آن را در اندک زمانی به اندازه یک چشم برهم زدن می­آورم و این کار خارق­العاده را به خود نسبت می­دهد؛

4- خداوند، علت توانایی فرد دوم را آشنایی او با علم کتاب می­داند و چنین علمی مخصوص بندگان صالح و مقرب خداوند است که بر اثر عبودیت به چنین مقامی رسیده­اند.


قدرت­نمایی حضرت سلیمان


قرآن در مورد حضرت سلیمان نقل می­کند که باد به فرمان او به هر طرف که می­خواست جریان پیدا می­کرد. مسیر باد که جزء نظام آفرینش و تکوین است به اراده نافذ سلیمان تعیین می­گردید: «و لسلیمان الریح عاصفة تجری بامره الی الارض التی بارکنا فیها و کنا بکل شیءٍ عالمین»؛ و برای سلیمان تند باد (رام کردیم) که به فرمان او به سوی سرزمینی که در آن برکت نهاده بودیم جریان می­یافت و ما به هر چیز دانا بودیم (انبیاء، 81).

از تعبیر «تجری بامره» برمی­آید که باد به فرمان او جریان پیدا می­کرد، یعنی تعیین وقت حرکت و مسیر آن و توقف آن همه به اراده نافذ سلیمان بستگی داشت. حتی آیه­ای دیگر بر آن دلالت دارد که جنیان نیز در تسخیر او بودند و آن­چه او از آنها می­خواست انجام می­دادند: «من الجن من یعمل بین یدیه باذن ربه..... یعملون له ما یشاء»؛ گروهی از جن در برابر او به فرمان خداوند کار می­کردند و برای او آن­چه می­خواست انجام می­دادند (سبا، 13-12).

ادامه دارد....

ادامه...
تصرف حضرت یوسف در بینایی پدر

قرآن بر آن است که پیراهن حضرت یوسف بینایی از دست رفته حضرت یعقوب را دوباره به او بازگرداند چنان­چه می­فرماید:

«اذهبوا بقمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یأت بصیراً»؛ بروید پیراهنم را بر چهره پدر بیفکنید تا او نعمت بینایی خود را به­دست آورد (یوسف، 93). «فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا»؛ هنگامی که مژده­رسان آمد و پیراهن یوسف را بر صورت او افکند او بینایی خود را باز یافت (همان، 96).

از این آیات نیز برمی­آید که اراده و خواست و قدرت روحی حضرت یوسف در باز گردانیدن بینایی پدر خویش مؤثر بوده است، یعنی حضرت یوسف می­تواند به جهت عظمت روحی که پیدا کرده است در طبیعت تصرف کند.

تصرف­های حضرت مسیح در طبیعت

قرآن یک سلسه کارهایی مانند شفای کور مادرزاد، زنده کردن مردگان و آفریدن پرنده­ای از گل را، به حضرت مسیح نسبت می­دهد که دلالت بر آن دارد که همه این کارها از نیروی باطنی و اراده خلاقه او سرچشمه می­گیرد:

«و اذ تخلق من الطین کهیة الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی و تبری الاکمه والابرص باذنی و اذ تخرج الموتی باذنی» هنگامی که از گِل، صورت پرنده­ای را به اذن من ساختی، در آن دمیدی، و به اذن من پرنده می­شد و کور مادرزاد و پیسی را به اذن من شفا می­دادی و مردگان را به اذن من زنده می­کردی (مائده، 110).

اگر در تعابیر این آیه دقت شود، خدا به حضرت عیسی می­فرماید: تو خلق کردی، تو شفا دادی، تو زنده کردی. البته خداوند همه افعال حضرت عیسی مسیح را به اذن خود مقید نموده است. زیرا بر اساس توحید افعالی، هرکاری به اذن و قوه الهی صورت می­گیرد.

همچنین از پیامبر گرامی اسلام معجزات زیادی نقل شده است که قرآن نیز به برخی از آنها اشاره می­کند: « اقتربت الساعة و انشق القمر و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر»؛ رستاخیز نزدیک گردید و ماه شکافته شد، هنگامی که نشانه­ای (اعجازی) ببینند روی می­گردانند و می­گویند همه اینها سحر و جادو است (قمر، 2-1).

امیرمؤمنان علی(ع) نیز در خطبه قاصعه امور خارق­العاده­ای را به پیامبر(ص) نسبت می­دهند: هنگامی که مشرکان مکه برای صدق دعوی پیامبر(ص) از او خواستند که درختی را از جای خود کنده و در برابر ایشان بایستند. پیامبر گرامی اسلام(ص) رو به درخت کرد و گفت: هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان داری و می­دانی که من پیامبر خدا هستم با همان رگ و ریشه­ات از جای خود کنده شو و به اذن خداوند در برابر من بایست.

آن حضرت در ادامه می­فرماید: به خدایی که پیامبر(ص) را به حق برانگیخته است درخت در حالی که صدای مهیبی از او برخاسته بود، صدایی به سان صدای پر و بال زدن مرغ­ها، با همان رگ و ریشه­اش از جای خود کنده شد و در برابر پیامبر گرامی(ص) ایستاد و شاخه بلند خود را بر سر پیامبر(ص) و برخی از شاخه­های خود را بر دوش من افکند و من در طرف راست آن حضرت بودم. آن گروه متکبر و گردن­کش با دیدن چنین آیت الهی، بار دیگر از او خواستند که درخت دو نیم گردد. نیمی بماند و نیمی به جای خود بازگردد. پیامبر(ص) امر کرد، درخت نیز به همان صورت درآمد. بار دیگر خواستند پیامبر امر کند که آن نیم دیگر نیز به جای خود بازگردد، پیامبر امر کرد، آن نیم دیگر به جای خود بازگشت (نهج­البلاغه، خطبه قاصعه).

مطلب سوم شما: اگر ولایت تکوینی اثبات نشود چه نیازی به امام زمان هست؟
جواب:
اولا تنها راه اثبات چیزی بودن آن در قرآن نیست؟ قرآن اصول را بیان کرده است و جزئیات و تبیین آن بر عهده پیامبر اکرم است: وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ
پس اگر روایات هم ولایت تکوینی پیامبر و امام را تایید کند به فرموده قرآن برای ما حجت است.
روایات بسیاری در این مورد هست که بیان چند مورد آن بسنده می کنیم:

لولا الحجته لساخت الارض باهلها.(144)
اگر حجت نبود، قطعنا زمین، ساکنانش را فرو می برد.

پیامبر فرمودند: اول ما خلق الله نوری ؛ اول چیزی که خدا آفرید نور من بود .

حمويني از ابن‌عباس روايت مي‌كند:
سمعت رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) يقول لعليّ(علیه السلام) خلقت أنا و أنت من نورالله تعالي؛
شنيدم كه رسول خدا به علي مي‌گفت: من و تو از نور خدا آفريده شده‌ايم.
مرحوم بهبهاني مي‌فرمايد: «اين‌گونه روايات در ميان عامه (اهل تسنن) و خاصه (تشیع) فراوان است.»
اين‌گونه روايات به خوبي روشن مي‌سازد كه نخستين مخلوق، همان نور محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه(علیهم السلام) بوده است كه پيش از آفرينش آدم وجود داشته‌اند.

امام باقر(علیه السلام) درباره نخستين مخلوق خداوند مي‌فرمايد:
إنّ الله تفرّد في وحدانيّته ثمّ تكلّم بكلمة فصارت نوراً ثمّ خلق من ذلك النور محمّداً و عليّاً و عترته ثمّ تكلّم بكلمة فصارت روحاً و أسكنها في ذلك النور و أسكنه في أبداننا فنحن روح‌الله و كلمته احتجب بنا عن خلقه فما زلنا في ظلّة خضراء مسبّحين نسبّحه و نقدّسه حيث لا شمس و لا قمر و لا عين تطرف...؛
خداوند در يگانگي‌اش تنها بود، سپس به كلمه‌اي تكلم كرد كه آن كلمه نوري گرديد، سپس از اين نور، محمد و علي و عترت او را آفريد، سپس به كلمه ديگري تكلم كرد و آن كلمه، روح گرديد كه اين روح را در اين نور ساكن گردانيد. سپس او را در بدن‌هاي ما ساكن كرد، پس ما روح خدا و كلمه او هستيم كه به واسطه آن از خلقش پوشيده است. پس ما پيوسته در سايه سبز كه هنوز خورشيد و قمر و چشمي نگشوده بود، تسبيح و تقديس خدا مي‌كرديم... .
ثانیا: عقل و استدلال های فلسفی نیز تایید می کنند که در آفرینش واسطه های فیضی هستند که ما در این جا نمی خواهیم آن ادله را اقامه کنیم.

بنا بر این واسطه فیض بودن امام زمان ثابت است و در زمان غیبت گرچه به صورت ظاهری نمی توانند به هدایت مردم بپردازند و تفسیر قرآن بگویند و حکومت تشکیل دهند ولی به عنوان رکن عالم آفرینش در این عالم هستند و افاضه فیض مب فرمایند.

شعیب;1028436 نوشت:
ادامه....

سورۀ بقره، آیه 124: «انّی جاعِلُکَ للنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ‏‎ ‎‏ذُرّیَتی قالَ لایَنالُ عَهْدی الظّالمینَ.»‏ از طریق اهل سنت در این آیه‏‎ ‎‏دو حدیث وارد است که یکی را به طور اجمال ذکر می کنیم:‏ ‏‏ابن مغازلی شافعی به سند خود از ابن مسعود نقل می کند که‏‎ ‎‏پیغمبر(ص) گفت: «من جزء دعای ابراهیم هستم که گفت: "خدایا‏‎ ‎‏مرا و اولاد مرا از بت پرستی دور کن، آنجا که خدا گفت عهد‏‎ ‎‏امامت به ظالمین نمی رسد." و دعای ابراهیم من را و علی را شامل‏‎ ‎‏شد. هیچ یک ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ ما بت پرستی هرگز نکردیم، پس خدا مرا‏‎ ‎‏پیغمبر و علی (ع) را وصیّ کرد.»(مناقب ابن مغازلی؛ ص 276، 319.)

سورۀ رعد، آیه 7: «انَّما اَنْتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد.» هفت‏‎ ‎‏حدیث از اهل سنت وارد شده است که منذر پیغمبر(ص) و هادی‏‎ ‎‏علی بن ابیطالب(ع) است(تفسیر طبری؛ ج 13، ص 108)‏‎‎‏ از آن جمله ابراهیم حموینی که از‏‎ ‎‏بزرگان علمای اهل سنت است به سند خود از ابوهریره نقل کند که‏‎ ‎‏پیغمبر می گفت: «اِنّما اَنْتَ مُنْذِرٌ.» و دست بر سینۀ خود نهاد پس،‏‎ ‎‏دست به دست علی گذاشت و گفت: «لکلّ قومٍ هاد.» (فرائد السمطین؛ ج 1، ص 148.)


ادامه دارد...


با سلام و احترام
استاد همانطور که ذکر کردم امامت از اصول شیعه است، پس اشاره مستقیم باید به آن بشود
همانطور که در مورد توحید،معاد و نبوت پیامبر صراحتا اشاره شده است. چنین آیاتی مطلقا معنای امامت آنطور که شما اعتقاد دارید را نمی رساند.
نکته دوم اینکه به نظرم شما فکر کرده اید من سنی هستم که روایات اهل سنت را برای من آوردید. نه مطلقا اینطور نیست.
می‌خوایم بحث امامت که جزو اصول شیعه است را از لحاظ عقلی و قرانی بررسی کنیم.

همانطور که پیامبر که یکی از امامان هست در قران به آن اشاره شده است به عنوان پیامبر البته، سایر امامان باید مستقیما اشاره می شده است.
ظاهر آیات که منظور را نمی‌رساند که حضرت علی(ع) مقام امامت دارد.

شعیب;1028437 نوشت:
ادامه ...
شاید بگویید که این آیات توسط احادیث تفسیر شده اند و صریح در بحث امامت امام علی(ع) نیستند! در جواب می گوییم: مهم در این بحث ما این است که بدانیم خدا در قرآن به جز پیامبران الهی افرادی را برای هدایت و سرپرستی مومنین قرار داده است و از آ« در قرآن سخن گفته است که در آیه زیر این انتصاب با نام امام به صراحت آمده است :
«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» (سجده : 24)
خدای متعال این مقام را بالا تر از مقام نبوت و رسالت معرفی کرده و می فرماید:

وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ
و چون ابراهیم را پروردگارش به کارهایى که او را بدانها امر فرمود بیازمود و وى را به انجام آنها موفق ساخت، گفت: من تو را پیشواى مردم قرار خواهم داد. ابراهیم گفت: آیا از فرزندان من نیز کسى را پیشواى مردم قرار مى دهى ؟ فرمود: امامت، عهدِ من است، و عهدِ من به کسانى از فرزندان تو که ستمکارند نمى رسد.

در آیه ای دیگر خدای تعالی اطاعت از اولوا الامر را هم تراز اطاعت از خود و رسولش معرفی می کند که این اولوا الامر همان ائمه معصومین هستند :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ(نساء 59)

و ده های آیه دیگر که در صورت علاقه می توانید به کتاب ‎‏غایة المرام‏‏، تألیف: «سید هاشم بحرانی» مراجعه کنید.

اینکه ابراهیم (ع) به مقام امامت رسید فقط برای ایشان قابل اثبات است و قابل تعمیم نیست، حتی امامت با این عنوان که در آیه فوق اومده برای پیامبر اسلام هم ذکر نشده چه برسد به سایر امامان.

اشتراک لفظی را که نباید ملاک گرفت وگرنه دیگران به جناب خمینی هم میگویند امام خمینی.

چطور نتیجه گرفتید که اولی الامر همان امامان هستند؟ همطرازی آنها را چطور نتیجه گرفتید؟

شعیب;1028444 نوشت:
مطلب سوم شما: اگر ولایت تکوینی اثبات نشود چه نیازی به امام زمان هست؟
جواب:
اولا تنها راه اثبات چیزی بودن آن در قرآن نیست؟ قرآن اصول را بیان کرده است و جزئیات و تبیین آن بر عهده پیامبر اکرم است: وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ
پس اگر روایات هم ولایت تکوینی پیامبر و امام را تایید کند به فرموده قرآن برای ما حجت است.
روایات بسیاری در این مورد هست که بیان چند مورد آن بسنده می کنیم:

لولا الحجته لساخت الارض باهلها.(144)
اگر حجت نبود، قطعنا زمین، ساکنانش را فرو می برد.

پیامبر فرمودند: اول ما خلق الله نوری ؛ اول چیزی که خدا آفرید نور من بود .

حمويني از ابن‌عباس روايت مي‌كند:
سمعت رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) يقول لعليّ(علیه السلام) خلقت أنا و أنت من نورالله تعالي؛
شنيدم كه رسول خدا به علي مي‌گفت: من و تو از نور خدا آفريده شده‌ايم.
مرحوم بهبهاني مي‌فرمايد: «اين‌گونه روايات در ميان عامه (اهل تسنن) و خاصه (تشیع) فراوان است.»
اين‌گونه روايات به خوبي روشن مي‌سازد كه نخستين مخلوق، همان نور محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه(علیهم السلام) بوده است كه پيش از آفرينش آدم وجود داشته‌اند.

امام باقر(علیه السلام) درباره نخستين مخلوق خداوند مي‌فرمايد:
إنّ الله تفرّد في وحدانيّته ثمّ تكلّم بكلمة فصارت نوراً ثمّ خلق من ذلك النور محمّداً و عليّاً و عترته ثمّ تكلّم بكلمة فصارت روحاً و أسكنها في ذلك النور و أسكنه في أبداننا فنحن روح‌الله و كلمته احتجب بنا عن خلقه فما زلنا في ظلّة خضراء مسبّحين نسبّحه و نقدّسه حيث لا شمس و لا قمر و لا عين تطرف...؛
خداوند در يگانگي‌اش تنها بود، سپس به كلمه‌اي تكلم كرد كه آن كلمه نوري گرديد، سپس از اين نور، محمد و علي و عترت او را آفريد، سپس به كلمه ديگري تكلم كرد و آن كلمه، روح گرديد كه اين روح را در اين نور ساكن گردانيد. سپس او را در بدن‌هاي ما ساكن كرد، پس ما روح خدا و كلمه او هستيم كه به واسطه آن از خلقش پوشيده است. پس ما پيوسته در سايه سبز كه هنوز خورشيد و قمر و چشمي نگشوده بود، تسبيح و تقديس خدا مي‌كرديم... .
ثانیا: عقل و استدلال های فلسفی نیز تایید می کنند که در آفرینش واسطه های فیضی هستند که ما در این جا نمی خواهیم آن ادله را اقامه کنیم.


بنا بر این واسطه فیض بودن امام زمان ثابت است و در زمان غیبت گرچه به صورت ظاهری نمی توانند به هدایت مردم بپردازند و تفسیر قرآن بگویند و حکومت تشکیل دهند ولی به عنوان رکن عالم آفرینش در این عالم هستند و افاضه فیض مب فرمایند.

استاد فکر کنم شما تفاوت معجزه و ولایت تکوینی را ملاحظه نکردید.
نکته اول اینکه ما می‌بینیم پیامبران در دوره های مختلف معجزات مختلفی داشتند که شما هم ذکر کردید، اما آیا این به معنی ولایت تکوینی و تسلط ذاتی این بزرگواران بر امور بوده است؟ یا نه صرفا به درخواست خدا این کار انجام می شده است و در مواقع لزوم.

آیات قران ذکر می‌کنه که پیامبر بر آوردن معجزه در هر زمانی به طور دلخواه قادر نبوده است و حتی خیلی ها به او طعنه زده اند در این مورد. در صورتی که معنای ولایت تکوینی این است که هر موقع اراده کردی بتونی انجام بدهی. پیامبر خودش به ناتوانی خودش در این امر اعتراف می‌کنه.
نکته دوم، معجزات موردی که متناسب با امر رسالت هر پیامبری بوده است کجا و واسطه فیض بودن و قطب عالم امکان بودن و خلق همه ی موجودات کجا؟؟؟ تفاوت از زمین تا آسمان است

سوال مشخص است، چرا وظایف تشریعی پیامبر به صراحت در قران آمده ولی وظایف تکوینی نه؟ اینها که مهمتر است. معجزه هم که دلبخواهی انجام نمی‌شده است.
اینکه فردی بر اساس عبادت توانایی محدودی بدست میاره یک چیزی است و اینکه بر تمام امور عالم مسلط میشود یک چیز دیگر.

پیامبر نه علوم طبیعی می‌دانسته است، برای درمان مریضی به پزشکان مراجعه میکرده و ...
کجای اینها با ولایت تکوینی میخواند؟

نکته آخر، من تقریبا تمام این جنس احادیث را دیده ام در همه ی موارد مشکل سندی داشته اند تقریبا. در مورد رابطه ی ولایت تکوینی و امام زمان

احادیثی نظیر اینکه اگر امام نباشد زمین اهلش را فرو خواهد برد.

برای اینکه بحث کوتاه تر بشود پیشنهاد می‌کنم محور بحث روی ولایت تکوینی و ارتباطش با امام زمان بچرخد و از مسأله امامت بگذریم.

با سلام صراحت بیشتر از این که : اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوا الامر منکم. خدا ، پیامبر ، اولوا الامر وقتی یک اصلی می خواهد مورد بحث قرار بگیرد مهم اسم آن نیست این جا گفته اولوا الامر ما اسم آن را می گذاریم امام . کسی که بعد از پیامبر اولی به امر و ولایت است. مگر اصل نبوت را خدا چگونه بیان کرده است؟ گفته اصل دوم اعتقادی شما نبوت!! خیر مبعوث شدن پیامبر ها و اهمیت جایگاه آنها را بیان کرده است. ما بدون شک در قرآن امر به تبعیت به افرادی شده ایم که غیر از خدا و پیامبر هستند . این ها چه کسانی هستند ما اسم این ها را می گذاریم امام و صفات و ویژگی آنها را از قرآن استخراج می کنیم. این که احادیث اهل سنت را آوردم به این دلیل است که دیگر نیاز به مداقه در دلالت آن نداشته باشید و بدانید که اهل سنت هم امامت را یکی از مطالب مهم اسلام می دانند البته آنها امامت را در فروع بحث می کنند نه در اصول . در بین مسلمان ها بحث امامت یک بحث اجماعی است و فقط خوارج هستند که امامت را منکر شده اند که آنها هم در بین مسلمان ها جایی ندارند. بله در این که امام کیست و چه صفاتی دارد بین مسلمان ها اختلاف است و الا در این که امامت از معارف اصلی اسلامی است هیچ کس شکی ندارد و جالب این جاست که همه این بحث را از قرآن و عقل استنباط کرده اند. اما این که ظاهر قرآن نمی رساند که امام علی امام باشد این بحث ثانوی است. ما در دو مقام بحث می کنیم : 1- امامت عامه : این که در قرآن اصل امامت ماخوذ است و شکی در آن نیست 2- امامت خاصه: این امام کیست و چه صفاتی دارد. پس این دو بحث را با هم خلط نفرمایید شما فرمودید اصل امامت در قرآن نیست عرض کردم که هست و شواهد متعددی هم عرض کردم. بحث بعدی که اگر مایل بودید این که امام چه کسی است و مصداق آن کیست؟
چون نقل قول در سایت فعلا مشکل دارد مطلب شما را به صورت دستی نقل قول می کنم: شما فرمودید:" اینکه ابراهیم (ع) به مقام امامت رسید فقط برای ایشان قابل اثبات است و قابل تعمیم نیست، حتی امامت با این عنوان که در آیه فوق اومده برای پیامبر اسلام هم ذکر نشده چه برسد به سایر امامان" جواب: اولا این مقام امامت مقامی فوق نبوت و رسالت است چرا که حضرت ابراهیم بعد از این که نبی شد و بعد رسول شد ، و ابتلا به کلمات متعدد به مقام امامت رسید. و به ذیل آیه هم که توجه کنید حضرت ابراهیم این مقام را برای ذریه خود نیز تقاضا کرد که خدا نفرمود این مقام انحصار به تو دارد بلکه به نحو اجمال آن را قبول کرد و موارد نقض حتمی آن را بیان کرد "لا ینال عهدی الظالمین" وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. نکته مهم این ذیل آیه این است که مناط رسیدن به این مقام را خدا عدم ظلم بیان کرده نه چیز دیگر . نه نبوت را دخیل دانسته نه رسالت را و نه چیز دیگر را بلکه عدم ظلم را مناط آن معرفی فرموده است. حال بررسی کنید از اولاد و ذریه ابراهیم چه کسانی متصف به عدم ظلم هستند . این ظالمین کوچکترین مرتبه ظلم را از اول زندگی فرد تا آخرین لحظه زندگی فرد در نظر دارد. از همین شرط ؛ عصمت امام نتیجه گیری می شود. یعنی کسی که می خواهد به درجه امامت برسد لازمه لا ینفک آن عصمت تام و تمام است. حتی ظلم در قبل از زمان نبوت و حتی قبل از زمان بلوغ را هم در بر می گیرد چرا که این چنین کسی متلبس یه این صفت می شود و فرقی بین قبل و بعد از نبوتش نیست (عصمت کلیه)
شما فرمودید: "اشتراک لفظی را که نباید ملاک گرفت وگرنه دیگران به جناب خمینی هم میگویند امام خمینی." جواب: بنا بر توضیحی که ارائه شد اشتراک لفظی نیست بلکه اشتراک معنوی است یعنی مقامی که فراتر از نبوت و رسالت است (و آن دو نیست) و در ذریه ابراهیم است و نیاز به عصمت کلیه دارد این مقام در ابراهیم و افرادی غیر ظالم از ذریه اش مشترک است شما فرمودید" چطور نتیجه گرفتید که اولی الامر همان امامان هستند؟ همطرازی آنها را چطور نتیجه گرفتید؟" جواب: بحث ما این بود که در قرآن افرادی را خدا در اطاعت همسنگ و همطراز خدا و رسول قرار داده است و از مومنین خواسته که از آنها طبیعیت بی چون و چرا بکنند. ما نتیجه گرفتیم که خدا غیر از نبوت و رسالت که مخصوص پیامبران است عده ای دیگر را واجب الطاعه دانسته و از مردم خواسته که از انها تبعیت بکنند. شما اسم این گروه را چه می خواهی بگذاری؟ می خواهی بگذاری "اولوا الامر " می خواهی بگذاری"اولی به تصرف" " والی" " امام " ... هر چه که می خواهی بگذاری بگذار. مسمی یکی است اسم را تغییر داده ای .اسمی که گذاشتی ما روی آن داریم بحث می کنیم. این یک مرحله. یک مرحله دیگر این که حال این افرادی که خدا می فرماید "اولوا الامر" هستند اولی به تصرفند و ... چهکسانی هستند مصداق یابی آنها حرف دیگری است که باید به مبین قرآن که پیامبر است مراجعه کنیم. مبین قرآن در روز عید غدیر در مقابل 120 هزار نفر فرمود : "من کنت مولی فهذا علی مولاه" یعنی این اولی به تصرف و اولی الامر را معرفی کرد.
شما فرمودید: "استاد فکر کنم شما تفاوت معجزه و ولایت تکوینی را ملاحظه نکردید. نکته اول اینکه ما می‌بینیم پیامبران در دوره های مختلف معجزات مختلفی داشتند که شما هم ذکر کردید، اما آیا این به معنی ولایت تکوینی و تسلط ذاتی این بزرگواران بر امور بوده است؟ یا نه صرفا به درخواست خدا این کار انجام می شده است و در مواقع لزوم." معجزه جزئی از ولایت تکوینی است همه کارها مخصوصا معجزه به اراده الهی انجام می شود اما نفس ولی خدا در این بین برای معجزه عاملیت دارد و الا معجزه از هر کسی می توانست صادر شود . درست است که خدا معجزات را به واسطه پیامبران در عالم انجام می دهد ولی این واسطه هم باید قابلیت این واسطه داشتن را داشته باشد . در ماجرای حضرت عیسی ببینید ایشان می فرماید اخلق ، ابرء ، احیی و... این ها را به اولا به خودش نسبت می دهد ولی می گوید این باذن الله است . أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ من از گل براى شما [چيزى] به شكل پرنده مى‏ سازم آنگاه در آن مى‏ دمم پس به اذن خدا پرنده‏ اى مى شود و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى ‏بخشم و مردگان را زنده مى‏ گردانم و شما را از آنچه مى ‏خوريد و در خانه هايتان ذخيره مى ‏كنيد خبر مى‏ دهم مسلما در اين [معجزات] براى شما اگر مؤمن باشيد عبرت است . اولیای الهی با کمال وجودی که در ضمن عبادت خدا می یابند به مرتبه خلق و احیاء و ... می رسند و اینمخصوص انبیاء هم نیست هر کس به درجه ای که خدا را عبادت کند و به کمال برسد توان این کارها را می یابد تا جایی که همه کارهای خدایی را بتواند بکند: "عبدی اطعنی حتی یجعلک مثلی" «وما يتقرب إليّ عبد من عبادي بشي‏ء أحبّ إليّ ممّا افترضت عليه وإنه ليتقرب إليّ بالنافلة حتي أُحبّه فإذا أحببته كنت إذاً سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها، إن دعاني أجبته وإن سألني اعطيته» و هيچ يك از بندگانم بمن تقرب نجويد با عملى كه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب كرده‏ام، و بدرستى كه بوسيله نماز نافله بمن تقرب جويد تا آنجا كه من دوستش دارم، و چون دوستش دارم آنگاه گوش او شوم كه بدان بشنود، و چشمش شوم كه بدان ببيند، و زبانش گردم كه بدان بگويد، و دستش شوم كه بدان برگيرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند باو بدهم. بلاخره باید بین فعل انجام شده به دست ولی و نفس او نیز سنخیت باشد. در داستان آوردن تخت بلقیس قرآن تصریح دارد این کار را یکی از اجنه مئمن می خواست انجام دهد ولی یکی از اولیای الهی (که قرآن می گوید علم من الکتاب نزد او بود: "قال الذی عنده علم من الکتاب") که اتفاقا نبی هم نبود این کار را در یک چشم بر هم زدن کرد و گفت "هذا من فضل ربی" در روایات دارد که این فرد یک علم از کتاب نزد اوست و اینکار را می کند ما اهلبیت کل کتاب نزد ماست و هر خواسته ای که داشته باشیم می توانیم انجام دهیم. آیه می فرماید: قل کفی بالله شهیدا بینی وبینکم و من عنده علم الکتاب امام صادق:آن کس که علم کتاب در نزد اوست "امیرالمومنین" است. امام صادق:تمام علم کتاب_به خدا سوگند_ نزد ماست . ثعلبی سنی در تفسیر ثعلبی ج ۵ می گوید ؛ کسی که علم کتاب درنزد اوست علی (ع) میباشد... تمام کراماتی که از اولیای الهی نقل شده است و یا از ائمه اطهار پیرو همین سنت است: مثلا کندن درب قلعه خیبر توسط امام علی(ع).
فرمودید: "نکته دوم، معجزات موردی که متناسب با امر رسالت هر پیامبری بوده است کجا و واسطه فیض بودن و قطب عالم امکان بودن و خلق همه ی موجودات کجا؟؟؟ تفاوت از زمین تا آسمان است"موارد معجزات و کرامات اولیا و ائمه اطهار را مثال آوردیم که این نکته را یاد آوری کنیم که اولیای الهی بر اثر آن عباداتی که کرده اند و به خاطر آن اوج عبودیتشان به مرحله ای رسیده اند که می توانند از این ظواهر ماده که برای ما خیلی مهم است گذر کرده و به عنوان یک نفس که در بدن خود اثر می گذارد در عالم ماده و طبیعت اثر بگذارند. اما درباره واسطه بودن پیامبر و ائمه اطهار عرض کردیم که در روایات متعددی این حقیقت بیان شده و وجه عقلی این واسطه را بیان کردیم.
فرمودید: "سوال مشخص است، چرا وظایف تشریعی پیامبر به صراحت در قران آمده ولی وظایف تکوینی نه؟ اینها که مهمتر است. معجزه هم که دلبخواهی انجام نمی‌شده است. اینکه فردی بر اساس عبادت توانایی محدودی بدست میاره یک چیزی است و اینکه بر تمام امور عالم مسلط میشود یک چیز دیگر." شاید این که به صراحت این مسائل در قرآن نیامده همه فهم نبودن آن آن است . قرآن برای عرف و عموم مردم نازل شده است و عبارت های صریح و بدون نیاز به تاویل ان باید به گونه ای باشد که مشکلات عبودیتی آنها را حل کند و آنها را به سوی توحید فرا بخواند و این مطالب چون سطح آن از عموم جامعه بالا تر است به صورت صریح در قرآن نیامده و علت آن می تواند این باشد که این واسطه فیظ عالم بودن پیامبر و ائمه اگر دقیق دیده نشود می تواند به جای این که معرفت زا باشد ره زن باشد. و فرد به جای این که به توحید گرایش پیدا کند به شریک قائل شدن برای خدا و همان عارضه ای که در زمان مشرکین بود کشیده شود . کسی که نتواندفرق واسطه بودن و عامل بودن را بفهمد حتما اگر به او بگوییم پیامبر در نظام طولی فاعلیت داشته است (به جزم) گمان می کند که پیامبر آلهه ای در کنار خداست. برای همین از ذکر این موارد دقیقه در قرآنی که قرار است کتاب هدایت باشد خود داری شده است. اما حقایت بسیار زیادی در عالم وجود هست که در قرآن بیان نشده است و قرآن به عنوان یک کتاب هدایت هدف هدایت اکثری داشته و معارفی را بیان کرده که فهم ساده بشر نیز بدون اغلاق آن را بشناسد و بپذیرد. چایگاه احادیث پیامبر و ائمه اطهار در کنار قرآن بسیار مهم و قابل توجه است پیامبر براهی هدایت بشر فقط قرآن را معرفی نکرد بلکه فرمود : این تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی "
شما فرمودید: پیامبر نه علوم طبیعی می‌دانسته است، برای درمان مریضی به پزشکان مراجعه میکرده و ... کجای اینها با ولایت تکوینی میخواند؟ این که پیامبر عالم به ما کان و ما یکون است و این که آن را به کار ببندد دو مطلب است پیامبر همه علوم زبان ها و دانش های عالم را می دانست ولی مامور به کارگیری آنها نبود بلکه بایست به گونه ای برخورد می کرد که الگوی مردم باشد و بتواند یک جامعه بدوی وحشی را به یک جامعه متمدن با صفات عالی تبدیل کند. برای همین هر که با پیامبر نشست و برخواست می کرد او را مانند یکی از مردم می یافت و با او همنشینی می کرد و از او هدایت را دریافت می کرد. پیامبر و ائمه اطهار علم به غیب داشتند ولی مامور بودند که در حد ضرورت از آن استفاده کنند مثلا امام حسین با این که می دانست که کربلا چه اتفاقاتی می افتد ولی به علم ظاهری عمل کرد همچنین امام علی و امام رضا و .. آیت الله عبدالله جوادی آملی در کتاب «پیامبر رحمت» در این‌باره گفته است: «رسول خدا(ص) گستره زمان و حرکت تاریخ را در نور دیده است و برای علم او حدی نیست. گذشته را می‌بیند چنانکه آینده را می‌نگرد. چیزی در جهان امکان یافت نمی‌شود، جزآنکه پیامبر بر آن آگاه است؛ او در مرحله عقل بر عالم عقول، در نشئه مثال بر عالم مثال و کتاب محو و اثبات، و در نشئه طبیعت بر جهان طبیعت مسلط است. النفس فی وحدتها کل القوی او که انسان کامل است کل جهان است که در جایی تعبیه شده»
شما فرمودید: "نکته آخر، من تقریبا تمام این جنس احادیث را دیده ام در همه ی موارد مشکل سندی داشته اند تقریبا. در مورد رابطه ی ولایت تکوینی و امام زمان احادیثی نظیر اینکه اگر امام نباشد زمین اهلش را فرو خواهد برد. برای اینکه بحث کوتاه تر بشود پیشنهاد می‌کنم محور بحث روی ولایت تکوینی و ارتباطش با امام زمان بچرخد و از مسأله امامت بگذریم. جواب: احادیث واسطه فیض بودن پیامبر و ائمه در خلقت تقریبا مستفیض هستند و طرق مختلفی در نقل این روایات است که بسیاری از آنها مشکل سندی نداشته و بسیار قوی هم هستند . امام زمان از آن جهت که ولی خدا و ثمره خلقت خدا در زمان هستند و حجت خدا روی زمین هستند و نتیجه و ثمره خلقت در او خلاصه می شود "ما خلقت الجن و الانس الا لعبدون" جایگاه ویژه ای در تکوین دارند و به منزله نفس در بدن در کالبد طبیعت تاثیر می گذارند.
جمع بندی پرسش : از آنجایی که امامت یکی از اصول اعتقادی شیعه است باید صرفه نظر از روایات، در قرآن مستقیما به آن اشاره شده باشد. نظیر اصول دیگر همانند توحید، معاد، نبوت. از طرفی شیعیان معتقدند که هم پیامبر (صلی الله علیه و آله) و هم سایر امامان(علیهم السلام) ولایت تکوینی دارند، این ادعای بسیار بزرگی است، از آنجایی که وظایف تشریعی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به صراحت در قران ذکر شده است باید در مورد وظایف تکوینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم سخن گفته باشد، نظیر قطب عالم امکان بودن، واسطه فیض بودن و... با توجه به اینکه قرآن مستقیما بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده است کافی است ولایت تکوینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را اثبات کنید از قرآن، ما برای سایر امامان(علیهم السلام) می‌پذیریم. اگر ولایت تکوینی اثبات نشود دیگر چه نیازی به امام زمان(علیه السلام) هست؟   پاسخ: چند مطلب را اشاره کردید که باید به صورت جداگانه به آنها بپردازیم 1-امامت در قرآن: آیات متعددی درباره اصل امامت در قرآن آمده است که برخی از این آیات صریح و با ذکر کلمه امام در قرآن بیان شده است و برخی با بیان صفات و مشخصه های امام ، به این موضوع پرداخته است. قبل از بیان این آیات به معنای اصطلاحی امام می پردازیم: امام کسی است که سرپرستی امور دین و دنیای مردم را بر عهده داشته و بر آنها ولایت دارد. تعریف امامت به «رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی به‌عنوان جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله)» مورد قبول همه فرقه‌های اسلامی است«. (1) خدای تعالی در آیه 55 سوره مائده سه دسته را ولی و سرپرست مردم معرفی کرده است: خدا ، رسول خدا ، مومنانی که در حال رکوع زکات می دهند: «اِنَّما وَلیُّکُمُ الله و رسُولُه وَ الَّذینَ آمَنوا‏‎ ‎‏الّذین یُقیمُون الصّلوة و یُؤتونَ الزّکوةَ وَ هُمْ راکعون». جز از این نیست که مولا و متصرف در امور شما خدا و پیغمبر است و آنان که‏‎ ‎‏ایمان دارند و نماز به پا می کنند و زکات در حال رکوع می دهند. ‏‎(2)  ‎‏ علاوه بر ده ها روایتی که از شیعه در این مورد وارد شده است بیست و چهار حدیث از اهل سنت نقل شده که این آیه دربارۀ علی بن‏‎ ‎‏ابیطالب (علیه السّلام ) نازل شده است .(3) سوره آل عمران، آیه 103: «واعتَصِموا بِحَبْلِ الله ِ جمیعاً و لا‏‎ ‎‏تَفَرّقوا.» از طریق اهل سنت چهار حدیث نقل شده است که «حَبْلُ‏‎ ‎‏الله » که مردم مأمورند به او متمسّک شوند علی بن ابیطالب (علیه‏‎ ‎‏السّلام ) است.(4) سوره توبه، آیه 119: «یا ایُّها الّذینَ آمنوا اتَّقَوا الله َ وَ کُونوُا مَعَ‏‎ ‎‏الصّادِقین.«‏ هفت حدیث از اهل سنت وارد شده است که این آیه‏‎ ‎‏دربارۀ علی بن ابیطالب (علیه السّلام) است.‏(5) سورۀ بقره، آیه 124: «انّی جاعِلُکَ للنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ‏‎ ‎‏ذُرّیَتی قالَ لایَنالُ عَهْدی الظّالمینَ.» ‏ (6) از طریق اهل سنت در این آیه‏‎ ‎‏دو حدیث وارد است که یکی را به طور اجمال ذکر می کنیم:‏ ‏‏ابن مغازلی شافعی به سند خود از ابن مسعود نقل می کند که‏‎ ‎‏پیغمبر(صلی الله علیه و آله) گفت: «من جزء دعای ابراهیم هستم که گفت: "خدایا‏‎ ‎‏مرا و اولاد مرا از بت پرستی دور کن، آنجا که خدا گفت عهد‏‎ ‎‏امامت به ظالمین نمی رسد." و دعای ابراهیم، من را و علی را شامل‏‎ ‎‏شد. هیچ یک ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ ما بت پرستی هرگز نکردیم، پس خدا مرا‏‎ ‎‏پیغمبر و علی (علیه السلام) را وصیّ کرد.»(7) سورۀ رعد، آیه 7: «انَّما اَنْتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد.»(8) هفت‏‎ ‎‏حدیث از اهل سنت وارد شده است که منذر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و هادی‏‎ ‎‏علی بن ابیطالب(علیه السلام) است(9)‏‎‎‏ از آن جمله ابراهیم حموینی که از‏‎ ‎‏بزرگان علمای اهل سنت است به سند خود از ابوهریره نقل کند که‏‎ ‎‏پیغمبر می گفت: «اِنّما اَنْتَ مُنْذِرٌ.» و دست بر سینۀ خود نهاد پس،‏‎ ‎‏دست به دست علی گذاشت و گفت: «لکلّ قومٍ هاد.» (10) شاید بگویید که این آیات توسط احادیث تفسیر شده اند و صریح در بحث امامت امام علی(ع) نیستند! در جواب می گوییم: مهم در این بحث ما این است که بدانیم خدا در قرآن به جز پیامبران الهی افرادی را برای هدایت و سرپرستی مومنین قرار داده است و از آن در قرآن سخن گفته است که در آیه زیر این انتصاب با نام امام به صراحت آمده است : «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» (11) خدای متعال این مقام را بالاتر از مقام نبوت و رسالت معرفی کرده و می فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلی إِبراهیمَ ربّه بِکلماتٍ فأتمهنّ قالَ إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرّیتی قالَ لاینالُ عَهدی الظّالِمینَ» هنگامی که خداوند، ابراهیم(علیه السلام) را با وسایل گوناگونی آزمود [و او به خوبی از عهده آزمون برآمد]؛ خداوند به او فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. ابراهیم(علیه السلام) گفت: از فرزندان من نیز [امامانی قرار بده]خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد.(12) در آیه ای دیگر خدای تعالی اطاعت از اولوا الامر را هم تراز اطاعت از خود و رسولش معرفی می کند که این اولوا الامر همان ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ(13) و ده های آیه دیگر که در صورت علاقه می توانید به کتاب ‎‏غایة المرام‏‏، تألیف: «سید هاشم بحرانی» مراجعه کنید. مطلب دوم شما: ولایت تکوینی پیامبر در قرآن ولایت تکوینی ولایتی است که بنده­ ای از بندگان خدا، خواه پیامبر باشد خواه امام و یا شخصی دیگر، بر اثر عبودیت و بندگی، تکامل روحی پیدا کرده و بر جهان خارج از خود تسلط پیدا می­کند، این مقام با عبودیت به دست می آید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بعد از ایشان ائمه(علیهم السلام) در صدر این مسیر عبودیت هستند . شهاب الدین سهروردی نیز در این­ باره می­گوید: «فاعلم انّ النفوس اذا دامت علیها الاشراقات العلویة، یطیعها مادة العالم، و یسمع دعاءها فی العالم الاعلی، و یکون فی القضاء السابق مقدراً انّ دعاء الشخص یکون سبباً لاجابة فی شیءِ کذا. و النور الساغ من العالم الاعلی هو اکسیر القدرة و العلم، فیطیعه العالم. و النفوس المجردة یتقرر فیها مثال من نورالله، و یتمکن فیها نور خلاق. و العین السوء هو لنوریة قاهرة تؤثر فی الاشیاء، فتفسدها»  بدان که هرگاه تابش اشراقات علویه بر نفس ناطقه انسانیه هم­چنان دوام یابد ماده جهان وجود در تحت فرمان وی آید و دعا و خواست­های وی در عالم اعلی شنیده و اجابت گردد، چه آن­که در جهان ازلی و قضای سرمدی که سابق بر آفرینش جهان بود چنین مقدر شده است که دعای اشخاصی، سبب اجابت فلان چیز و فلان امر بود و نور ساغ که از موطن جهان عقلی فیضان کند، خود اکسیر قدرت و دانش بود پس عالم وجود مطیع و فرمان­بردار وی شود و جهان طبیعت در فرمان وی گردد و در نفوس مجرده انسانی مثالی از نور خدایی جایگزین و متقرر گردد و در او نوری خلاق متمکن شود و تأثیر چشمان بد هم در اشیاء عالم از ناحیه نور قاهری بود که در آنها اثر کرده و فاسد و تباه گرداند (14). در حدیثی که به قرب نوافل معروف است پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) به مقامات بلند سالکان راه حق و پویندگان راه عبودیت و بندگی این­گونه اشاره می­ نماید: «ما تقرب الیّ عبدٌ بشیءٍ احبّ الیّ مما افترضت علیه و انه لیقترب الیّ بالنافلة حتی اُحبّه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته». هیچ بنده­ ای به وسیله کاری، نسبت به من تقرب نجسته که محبوب­تر از انجام فرایض بوده باشد؛ بنده من با گزاردن نماز­های نافله آن­چنان به من نزدیک می­شود که او را دوست می­دارم وقتی او محبوب من شد، من گوش او می­شوم که با آن می­شنود و چشم او می­شوم که با آن می­بیند و زبان او میشوم که با آن سخن می­گوید و دست او می­شوم که با آن کار صورت می­دهد، هرگاه مرا بخواند اجابت می­کنم اگر چیزی از من بخواهد می­بخشم (15). یاران سلیمان یاران حضرت سلیمان کارهای خارق­ العاده ­ای به انجام رساندند که قرآن آنها را به اذن خدا به خود آنها نسبت می­دهد. حضرت سلیمان ملکه صبا را احضار کرد ولی قبل از احضار به حاضران در مجلس خود چنین گفت: «یَا اَیّهَا المَلَاَءُ اَیّکُم یَأتینی بِعرشِهَا قَبل اَن یَأتونی مُسلِمین» ای بزرگان؛ کدام یک می­توانید تخت او را برای من بیاورید پیش از آن­که بلقیس و همراهان او مطیعانه وارد شوند (16). یک نفر از حاضران در مجلس گفت: «أنا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین» پیش از آن­که تو از جای خود برخیزی (مجلس به پایان برسد) من آن را می­ آورم و من بر این کار توانا و امینم (17). فرد دیگری که مفسران او را آصف برخیا وزیر سلیمان و خواهرزاده او می­دانند، اعلام کرد که در یک چشم برهم زدن، می­تواند آن را بیاورد: «قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک فلما رآه مستقراً عنده قال هذا من فضل ربی» کسی که نزد او دانشی از کتاب بود چنین گفت: پیش از آن­که تو چشم به هم بزنی من آن را در این مجلس حاضر می­کنم ناگهان سلیمان تخت را در برابر خود حاضر دید و گفت این نعمتی است از جانب خدا بر من (18). از ظاهر این آیات برمی­ آید که عامل این کارهای خارق­ العاده، تأثیر نفوس افراد و با اذن الهی بوده است؛ زیرا: 1-سلیمان از آنان می­ خواهد که این کار را انجام دهند و آنان را بر این کار قادر و توانا می­داند؛ 2-فردی که گفت من تخت بلقیس را پیش از آن­که تو از جای خود برخیزی حاضر می­کنم در ادامه گفت من بر این کار قادر و توانا هستم. اگر واقعاً چنین امری از عهده او خارج بود، چگونه می­گوید من از عهده این کار بر می­ آیم؛ 3-فرد دوم گفت: من آن را در اندک زمانی به اندازه یک چشم برهم زدن می­آورم و این کار خارق­العاده را به خود نسبت می­دهد؛ 4-خداوند، علت توانایی فرد دوم را آشنایی او با علم کتاب می­داند و چنین علمی مخصوص بندگان صالح و مقرب خداوند است که بر اثر عبودیت به چنین مقامی رسیده ­اند. قدرت­نمایی حضرت سلیمان قرآن در مورد حضرت سلیمان نقل می­کند که باد به فرمان او به هر طرف که می­خواست جریان پیدا می­کرد. مسیر باد که جزء نظام آفرینش و تکوین است به اراده نافذ سلیمان تعیین می­گردید: «و لسلیمان الریح عاصفة تجری بامره الی الارض التی بارکنا فیها و کنا بکل شیءٍ عالمین»؛ و برای سلیمان تند باد (رام کردیم) که به فرمان او به سوی سرزمینی که در آن برکت نهاده بودیم جریان می­ یافت و ما به هر چیز دانا بودیم (19). از تعبیر «تجری بامره» برمی­ آید که باد به فرمان او جریان پیدا می­کرد، یعنی تعیین وقت حرکت و مسیر آن و توقف آن همه به اراده نافذ سلیمان بستگی داشت. حتی آیه­ ای دیگر بر آن دلالت دارد که جنیان نیز در تسخیر او بودند و آن­چه او از آنها می­خواست انجام می­دادند: «من الجن من یعمل بین یدیه باذن ربه..... یعملون له ما یشاء»؛ گروهی از جن در برابر او به فرمان خداوند کار می­کردند و برای او آن­چه می­خواست انجام می­دادند (20). تصرف حضرت یوسف در بینایی پدر قرآن بر آن است که پیراهن حضرت یوسف بینایی از دست رفته حضرت یعقوب را دوباره به او بازگرداند چنان­چه می­ فرماید: «اذهبوا بقمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یأت بصیراً»؛ بروید پیراهنم را بر چهره پدر بیفکنید تا او نعمت بینایی خود را به­ دست آورد (21). «فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا»؛ هنگامی که مژده­رسان آمد و پیراهن یوسف را بر صورت او افکند او بینایی خود را باز یافت (22). از این آیات نیز برمی­ آید که اراده و خواست و قدرت روحی حضرت یوسف در باز گردانیدن بینایی پدر خویش مؤثر بوده است، یعنی حضرت یوسف می­تواند به جهت عظمت روحی که پیدا کرده است در طبیعت تصرف کند.   تصرف­های حضرت مسیح در طبیعت قرآن یک سلسه کارهایی مانند شفای کور مادرزاد، زنده کردن مردگان و آفریدن پرنده­ای از گل را، به حضرت مسیح نسبت می­دهد که دلالت بر آن دارد که همه این کارها از نیروی باطنی و اراده خلاقه او سرچشمه می­گیرد: »و اذ تخلق من الطین کهیة الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی و تبری الاکمه والابرص باذنی و اذ تخرج الموتی باذنی» هنگامی که از گِل، صورت پرنده ­ای را به اذن من ساختی، در آن دمیدی، و به اذن من پرنده می­شد و کور مادرزاد و پیسی را به اذن من شفا می­دادی و مردگان را به اذن من زنده می­کردی (23). اگر در تعابیر این آیه دقت شود، خدا به حضرت عیسی می ­فرماید: تو خلق کردی، تو شفا دادی، تو زنده کردی. البته خداوند همه افعال حضرت عیسی مسیح را به اذن خود مقید نموده است. زیرا بر اساس توحید افعالی، هرکاری به اذن و قوه الهی صورت می­گیرد.   همچنین از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) معجزات زیادی نقل شده است که قرآن نیز به برخی از آنها اشاره می­کند: « اقتربت الساعة و انشق القمر و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر»؛ رستاخیز نزدیک گردید و ماه شکافته شد، هنگامی که نشانه­ ای (اعجازی) ببینند روی می­ گردانند و می­ گویند همه اینها سحر و جادو است (24). امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز در خطبه قاصعه امور خارق­ العاده ­ای را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت می­دهند: هنگامی که مشرکان مکه برای صدق دعوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) از او خواستند که درختی را از جای خود کنده و در برابر ایشان بایستند. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله و علیه و آله ) رو به درخت کرد و گفت: هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان داری و می­دانی که من پیامبر خدا هستم با همان رگ و ریشه ­ات از جای خود کنده شو و به اذن خداوند در برابر من بایست. آن حضرت در ادامه می­فرماید: به خدایی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به حق برانگیخته است درخت در حالی که صدای مهیبی از او برخاسته بود، صدایی به سان صدای پر و بال زدن مرغ­ها، با همان رگ و ریشه­ اش از جای خود کنده شد و در برابر پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) ایستاد و شاخه بلند خود را بر سر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و برخی از شاخه­ های خود را بر دوش من افکند و من در طرف راست آن حضرت بودم. آن گروه متکبر و گردن­کش با دیدن چنین آیت الهی، بار دیگر از او خواستند که درخت دو نیم گردد. نیمی بماند و نیمی به جای خود بازگردد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) امر کرد، درخت نیز به همان صورت درآمد. بار دیگر خواستند پیامبر امر کند که آن نیم دیگر نیز به جای خود بازگردد، پیامبر امر کرد، آن نیم دیگر به جای خود بازگشت (25) مطلب سوم شما: اگر ولایت تکوینی اثبات نشود چه نیازی به امام زمان هست؟ جواب: اولا تنها راه اثبات چیزی بودن آن در قرآن نیست؟ قرآن اصول را بیان کرده است و جزئیات و تبیین آن بر عهده پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است: «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» و بر تو این ذکر (یعنی قرآن) را نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که به آنان فرستاده شده بیان کنی و برای آنکه عقل و فکرت کار بندند.(26) پس اگر روایات هم ولایت تکوینی پیامبرہصلی الله علیه و آله) و امام (علرا تایید کند به فرموده قرآن برای ما حجت است. روایات بسیاری در این مورد هست که بیان چند مورد آن بسنده می کنیم: «لولا الحجته لساخت الارض باهلها.» اگر حجت نبود، قطعنا زمین، ساکنانش را فرو می برد.(27) پیامبر فرمودند: «اول ما خلق الله نوری» ؛ اول چیزی که خدا آفرید نور من بود(28) حمويني از ابن‌عباس روايت مي‌كند: سمعت رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) يقول لعليّ(علیه السلام) خلقت أنا و أنت من نورالله تعالي؛شنيدم كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علي(علیه السلام) مي‌گفت: من و تو از نور خدا آفريده شده‌ايم. مرحوم بهبهاني مي‌فرمايد: «اين‌گونه روايات در ميان عامه (اهل تسنن) و خاصه (تشیع) فراوان است« اين‌گونه روايات به خوبي روشن مي‌سازد كه نخستين مخلوق، همان نور محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه(علیهم السلام) بوده است كه پيش از آفرينش آدم وجود داشته‌اند. امام باقر(علیه السلام) درباره نخستين مخلوق خداوند مي‌فرمايد: إنّ الله تفرّد في وحدانيّته ثمّ تكلّم بكلمة فصارت نوراً ثمّ خلق من ذلك النور محمّداً و عليّاً و عترته ثمّ تكلّم بكلمة فصارت روحاً و أسكنها في ذلك النور و أسكنه في أبداننا فنحن روح‌الله و كلمته احتجب بنا عن خلقه فما زلنا في ظلّة خضراء مسبّحين نسبّحه و نقدّسه حيث لا شمس و لا قمر و لا عين تطرف...؛ خداوند در يگانگي‌اش تنها بود، سپس به كلمه‌اي تكلم كرد كه آن كلمه نوري گرديد، سپس از اين نور، محمد و علي و عترت او را آفريد، سپس به كلمه ديگري تكلم كرد و آن كلمه، روح گرديد كه اين روح را در اين نور ساكن گردانيد. سپس او را در بدن‌هاي ما ساكن كرد، پس ما روح خدا و كلمه او هستيم كه به واسطه آن از خلقش پوشيده است. پس ما پيوسته در سايه سبز كه هنوز خورشيد و قمر و چشمي نگشوده بود، تسبيح و تقديس خدا مي‌كرديم... .(29) ثانیا: عقل و استدلال های فلسفی نیز تایید می کنند که در آفرینش واسطه های فیضی هستند که ما در این جا نمی خواهیم آن ادله را اقامه کنیم. بنابراین واسطه فیض بودن امام زمان(علیه السلام) ثابت است و در زمان غیبت گرچه به صورت ظاهری نمی توانند به هدایت مردم بپردازند و تفسیر قرآن بگویند و حکومت تشکیل دهند ولی به عنوان رکن عالم آفرینش در این عالم هستند و افاضه فیض می فرمایند.   پی نوشت ها: 1-فیاض لاهیجی، گوهر مراد، نشر سایه، ۱۳۸۳، ص۴۶۱-۴۶۲؛ فیاض لاهیجی، سرمایه ایمان، ۱۳۷۲، ص۱۰۷. 2- مائده 55. 3-آلوسی، روح المعانی، دارالکتب العلمیة، ج۳، ص۳۳۵. 4-سید هاشم بحرانی، غایة المرام؛ مؤسسة التاریخ العربی ، ص 242؛ المقصدالاول، باب 36. 5- حاکم حسکانی، شواهد التنزیل؛ وزارت ارشاد، ج 1، ص 259. 6-بقره: 124. 7-ابن مغازلی، مناقب ابن مغازلی؛ دار الاضواء،ص 276، 319. 8-رعد: 7. 9-طبری، تفسیر طبری؛ دار کتب الاسلامیه، ج 13، ص 108. 10-جوینی، مؤسسة المحمودی ، فرائد السمطین؛ ج 1، ص 148. 11-سجده:24. 12-بقره: 124. 13-نساء: 59. 14-سهروردی، شرح حکمت اشراق،  حکمت1373، ج2، 252. 15-کلینی،کافی ، اسلامیه  1365، ج2، 351. 16-نمل: 38. 17-نمل:39. 18-نمل:40. 19-انبیاء، 81. 20-سبا، 13-12 21-یوسف: 93. 22-یوسف: 96. 23-مائده، 110. 24-قمر، 2-1. 25-نهج­ البلاغه، خطبه قاصعه. 26-نحل 44. 27-كليني، اصول كافي، چاپ المکتبةالاسلاميه، 1381، ج1، ص334. 28- کلینی، اصول کافی، اسلامیه، ج1، ص442. 29-مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، تراث، ج25، صفحه 23.