رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس از کشف پیکر شهید برونسی طی عملیات ویژه ای در شرق دجله بعد از گذشت ۲۷ سال خبر داد.
به گزارش دانشجو، سردار سید محمد باقرزاده امروز در نشست خبری در مشهد اظهار داشت: پیکر شهید برونسی طی عملیات ویژه ای در شرق دجله به همراه ۱۲ شهید دیگر پیدا، و به میهن منتقل شد و در روز شهادت حضرت زهرا (س) همزمان با دهه دوم در مشهد تدفین می شود.
وی افزود: از این شهید پلاک هویت، بخشی از صفحات قرآن به همراه جانماز و مهر، سربند لبیک یا خمینی(ره) و لباس بادگیر خاکی منقوش به آرم سپاه پیدا شده است.
رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس پیدا شدن پیکر بی سر شهید برونسی را به مردم متدین و شهید پرور مشهد بویژه خانواده شهید تبریک گفت و بیان کرد: به همه دولتمردان توصیه می کنم از این شهید بزرگوار درس تبعیت از ولایت فقیه بگیرند.
باقرزاده خاطرنشان کرد: این شهید سر در بدن ندارد، اما بر آرمان های خود استوار است.
شهید برونسی در سال 1321 در روستای «گلبوی کدکن»، از توابع تربت حیدریه، قدم به عرصه هستی نهاد. نام زیبنده اش گویی از لحظه هایی نشأت می گرفت که در فرمایش « الست بربکم»، مردانه و بی هیچ نفاقی، ندا در داد:«بلی»؛ عبدالحسین.
روحیه ستیزه جویی با کفر و طاغوت، از همان اوان کودکی با جانش عجین می گردد؛ کما این که در کلاس چهارم دبستان، به خاطر بیزاری از عمل معلمی طاغوتی، و فضای نامناسب درس و تحصیل، مدرسه را رها می کند.
در سال 1341 به خدمت زیر پرچم احضار می شود که به جرم پایبندی به اعتقادات اصیل دینی، از همان ابتدا، مورد اهانت و آزار افسران و نظامیان طاغوتی قرار می گیرد.
سال 1347 سال ازدواج اوست. برای این مهم، خانواده ای مذهبی و روحانی را انتخاب می نماید و همین، سرآغاز دیگری می شود برای انسجام مبارزات بی وقفه او با نظام طاغوتی حاکم بر کشور؛ همین سال، اعتراضات او به برخی خدعه های رژیم پهلوی ( مثل اصلاحات ارضی)، به اوج خود می رسد که در نهایت، به رفتن او و خانواده اش به شهر مقدس مشهد و سکونت در آنجا می انجامد، که این نیز فصل نوینی را در زندگی او رقم می زند.
پس از چندی، با هدفی مقدس، به کار سخت و طاقت فرسای بنایی روی می آورد و رفته رفته، در کنار کار، مشغول خواندن دروس حوزه نیز می شود. بعدها به علت شدت یافتن مبارزات ضد طاغوتی اش و زندان رفتنهای پی در پی و شکنجه های وحشیانه ساواک، و نیز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و ورود او در گروه ضربت سپاه پاسداران، از این مهم باز می ماند.
با شروع جنگ تحمیلی، در اولین روزهای جنگ، به جبهه روی می آورد که این دوران، برگ زرین دیگری می شود در تاریخ زندگی او.
به خاطر لیاقت و رشادتی که از خود نشان می دهد، مسئولیت های مختلفی را برعهده او می گذارند که آخرین مسئولیت او، فرماندهی تیپ هجده جوادالائمه (سلام الله علیه) است، که قبل از عملیات خیبر، عهده دار آن می شود.
با همین عنوان، در عملیات بدر، در حالی که شکوه ایثار و فداکاری را به سر حد خود می رساند، مرثیه سرخ شهادت را نجوا می کند. تاریخ شهادت این سردار افتخار آفرین، 23 اسفندماه 1363 می باشد که جنازه مطهرش، مفقودالأثر می شود.
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند (۱۶۹) آنها بخاطر نعمتهاي فراواني كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و بخاطر كساني كه (مجاهداني كه) بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نيز) خوش وقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان ميبينند و ميدانند) كه نه ترسي بر آنها است و نه غمي خواهند داشت. (۱۷۰) از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نيز) مسرورند؛ و (مي بينند كه) خداوند پاداش مؤ منان را ضايع نميكند (نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهداني كه شهيد نشدند). (۱۷۱آل عمران) خواستم در یاد بود شهیدان چیزی بنویسم حیفم آمد ازکلام خدا رد شوم. برای شادی روح شهدا صلوات.
اي جوانها، اي انسانها! به اين قرآن توجه كنيد كه با ما چقدر دارد روشن حرف ميزند و به روشني به ما بيان ميكند، بياييد تجارت در راه خدا كنيد و از اين تجارت چهار روز دنيا دست بكشيد. چه معاملهاي بالاتر از اينكه خدا خريدارش باشد. خدا، جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده است. آخر چرا به طرف جهنم پيش ميرويد. اين قرآني كه چندين سال است كه در غريبي مانده است، او را زنده كنيم و سرمشق زندگيمان قرار دهيم و آن انسانيتي كه خدا براي ما خلق كرده است و ما را به بهترين اندام و قواره خلق كرده را به اثبات برسانيم...
....فرزندان عزيزم! از قرآن مدد بجوييد و از قرآن سرمشق بگيريد تا به گمراهي کشيده نشويد من که اين آيات را براي شما ميخوانم از صميم قلب ميخواهم چند شب ديگر به سمت دشمن روانه شوم و اگر برنگشتم
اميدوارم که شما به قرآن بپيونديد و به اين وصيت هايي که من کردم عمل کنيد.... بايد مو به مو حرف رهبر عزيزمان را عمل کنيم و اگر قلب امام از ما ناراضي شد خدا از ما ناراضي است ..... مادر عزيزم! مادر مهربانم، خوب توجه کن من اين راه را با چشم باز انتخاب کردهام و با چشم باز اين راه را رفتهام.
اي همسر عزيز و اي همسر مهربانم که ياد در خانه من رنج کشيدهاي انشاءالله که خداوند از تو و من راضي باشد من که از تو بسيار راضي هستم.
.... فرزندانم! هر آينه، خدا شما را به اين آيات قرآن آزمايش ميکند حواستان جمع باشد، خيلي خوب جمع باشد و هميشه آيات قرآن را زمزمه کنيد تا شيطان به شما رسوخ پيدا نکند... خدا خودش ميگويد وقتي رزمندهاي از خانهاش بيرون ميرود تکفل آن خانه به عهده خود خداست... من ميدانم که خدا يار فرزندانم است.....
توصيهي آخري که به فرزندانم دارم، فرزندان عزيزم قدر مادرتان را بدانيد و نگذاريد مادرتان غصه بخورد و قدرش را بدانيد.
...پروردگارا ما را هم مديون شهدايمان نميران. مرگ ما را هم کشته شدن در راه خودت قرار بده.
....پروردگارا همسرم را براي بزرگ کردن فرزندانش در راه خودت ياري فرما و از زخم زبانهايي که زده ميشود و آنها را و اين زن انقلابي را خودت محفوظ و منصور بدار. خدايا باز هم مرگ مرا کشته شدن در راه خودت قرار بده.
سلاممممم بر عزیزان اسک دین
من هم با خوندن کتاب خاک های نرم کوشک با این شهید بزرگوار آشنا شدم
واقعا کتاب زیبایی هستش دوستاااان این کتاب رو از دست ندید
دریچه تازه ای به روی آدم باز میکنه
برای همین من تو کتابخانه اسک دین قرارش دادم http://www.askdin.com/downloads.php?do=file&id=559 پرتیراژ ترین کتاب دفاع مقدس که مورد تایید رهبری هم هست
و من الله التوفیق
یا علی
دوره آموزشی خدمت تموم شده بود و قرار بود تقسیمشون کنند. تو بین اون جمع عبدالحسین و چند تای دیگه رو انتخاب کردن.
همه بهشون می گفتن: خوش به حالتون! دیگه از خدمت راحت شدین. اما عبدالحسین نمی دونست قراره کجا ببرنشون.
از ماشین که پیاده شد یه ویلای بزرگ جلوی چشمش بود. یه خانم خدمتکار جلو در منتظرش بود تا راهنماییش کنه. خودش این ماجرا رو اینطور تعریف کرده: «وارد اتاق که شدم داشتم سکته می کردم. یه زن نسبتاً جوون و نیمه عریان رو صندلی نشسته بود و پاهاش رو هم انداخته بود. تازه فهمیدم چه خبره؟!!! باید برا این خانواده سرهنگ شاهنشاهی خدمت می کردم. هنوز حرف نزده وسایلم رو برداشتم و شروع کردم به دویدن. خدمتکار می گفت: کجا می ری؟!! اینجا همه چیز داری، حقوق ، غذا و.... .
بهش گفتم: اینا بخوره تو سرتون . حاضرم تموم توالتهای پادگان رو بشورم ولی اینجا نمونم.»
همسرش تعریف می کنه: «حامله که بودم بهم گفت: همین تو خونه باش من می رم قابله می آرم. زیاد از رفتنش نگذشته بود که قابله اومد. بچه که بدنیا اومد اون خانم گفت: اسمش رو فاطمه بذارین. اسم خیلی خوبیه.
ساعت از سه نصف شب هم گذشته بود ولی خبری از عبدالحسین نبود. دلواپس شده بودم. بالاخره پیداش شد. بچه رو که دید زد زیر گریه. برام غیر طبیعی بود. جریان اسم گذاشتن قابله رو هم که براش گفتم، گفت: آره؛ منم نیت کرده بودم اگه دختر باشه اسمش رو فاطمه بذارم.
همیشه بغلش که می کرد، حال دیگه ای داشت. بیشتر وقتها گریه می کرد. الان می گم حتماً می دونسته که چه اتفاقی قرار بود براش بیفته. فاطمه که از دنیا رفت خودش غسلش داد و کفنش کرد. حتی سنگ قبر هم براش گذاشت. روشم نوشت: فاطمه ناکام برونسی
بعدها جریان اون شب وآوردن قابله رو برام تعریف کرد: اون روز که رفتم دنبال قابله؛ برا پخش اعلامیه امام یه کار ضروری پیش اومد که باید حتماً می رفتم. به خدا توکل کردم و راهی شدم. حدود ساعت 2 نیمه شب بود که یادم اومد باید قابله می بردم. ولی دیگه کار از کار گذشته بود. اون شب کسی نمی دونست قرار بود قابله ببرم. اون خانوم هر کی بوده خودش اومده بود.»
هیچ وقت بدون غسل شهادت بیرون نمی رفت. حتی بنّایی هم که می خواست بره، حتماً قبل از رفتن غسل شهادت می کرد. می گفت: اینجوری اگه اتفاقی هم بمیرم ، ایشالله اجر شهید رو دارم.
عشقش به بی بی(س) خیلی زیاد بود. یه بار به بچه ها گفته بود: دوست دارم قبل از شهادتم با خون گِلوم اسم مقدس مادرم رو بنویسم.
عملیات والفجر یک بود که بچه ها خبر دادن تیر خورده تو گلوش. بعد ها یکی از بچه ها که کنارش بود تعریف کرد که به آرزوش رسید و با خون گلوش رو یه تخته سنگ اسم حضرت فاطمه(س) رو نوشت.
خیلی خوشحال بود که به آرزوش رسیده بود. می گفت دیگه آرزویی به غیر از شهادت ندارم.
مکه که رفته بود چند تا کفن خریده بود برای پدرش و برادرش و ... .
ازش پرسیدم پس برا خودت چی؟
لبخندی زد و گفت: مگه می خوام به مرگ طبیعی بمیرم که کفن بخرم. لباس رزمم باید کفنم بشه.
خودش هم می دونست بر نمی گرده تا کفن داشته باشه.
قبل از عملیات بدر بود که حالاتش عوض شده بود. می گفت: دیگه نمی تونم توی این دنیا طاقت بیارم. برای من کافیه. جای دیگه هم به رفقاش گفته بود: اگه توی این عملیات شهید نشم به مسلمونی خودم شک می کنم.
******
می گفت: چند شب پیش خواب بی بی(س) رو دیدم که گفت: باید بیایی.
مطمئنم که توی این عملیات، مهلتی رو که برام مقررکردن تا روی این زمین خاکی بمونم، تموم میشه. باید برم.
همسر شهید برونسی می گوید: هر سال شب بيست و يکم ماه مبارک، مراسم احيا داشتيم. مسجد محل يک هيات عزاداری داشت. بعد از نماز مغرب، عبدالحسين[برونسی] همهشان را افطاري ميآورد خانه.بعد از شهادتش، اولين ماه مبارک، بعضي از فاميل، ازم خواستند که ديگر افطاري ندهم. گفتم: خودمم همين فکرو کردم، با اين بچههاي قد و نيم قد، بايد مواظب خرج و مخارج باشم. شب بيست و يکم، فقط قرار شد دو، سه تا از آشناها بيايند. به اندازه ی بيست نفر غذا درست کردم. در واقع مجلس را خودماني کردم. بعد از نماز، يکهو ديدم هفتاد، هشتاد نفر از بچههاي هيات آمدند خانهمان. حسابي هول شدم. داشتم بساط چاي را جور ميکردم که آقاي اخوان آمد. گفت: حاج خانم! همينو ميچرخونيم تا هر کسي تبرکاً چند لقمه بخوره.آن شب براي بيشتر از صد نفر غذا کشيدم. چند تا ديس هم داديم به همسايهها. نه حواس من به اين بود که چه دارد ميگذرد، نه حواس بقيه. آخر کار، آقاي اخوان يک دفعه با حيرت گفت: حاج خانم! مگه شما نگفتي اندازه ی بيست نفر غذا درست کردي؟ تازه يادم آمد که قبل از کشيدن غذا، به شهيد گفته بودم: اينا مهموناي خودت هستن، خودتم بايد سيرشون کنی. دو، سه تا ديس ديگر که کشيديم، غذا تمام شد. آقاي اخوان گفت: اگر من چيزي نگفته بودم، با برکتي که اين غذا پيدا کرده بود، همه ی محله رو هم ميشد افطاري داد!
راهنمایی ۱ : در صورتی که در سایت پرشین گیگ پس از کلیک روی download فایل دانلود نشد ، نرم افزار دانلود خود را غیر فعال (disable) کرده و روی آیکون دانلود کلیک راست کرده و گزینه save target as را انتخاب کنید ، اگر باز هم مشکل باقی بود از طریق نظرات با ما در میان بگذارید . راهنمایی ۲ : برای خواندن کتاب پس از باز کردن فایل pdf کلیک راست (right click) کرده و گزینۀ Rotate clockwise را انتخاب کنید .
هنوز هم بعد 24 سال از رفتن داداشم وقتی اسم جبهه میاد اشک تو چشای مادرم حلقه میزنه و ناخود اگاه شیون سر میده و بی طاقتی میکنه ؛تنها چیزی که ارومش میکنه اینه که بهش میگم: مادر جان خوشا بحال داداش حسین میدونم خدا خیلی دوسش داشته که نزاشته توی این دنیای پست باشه و زجر بکشه از بی عدالتی !!!
اون موقع است که مادرم اروم میشه و صدای گریش بند میاد ....
تأیید هویت پیكر بیسر شهید برونسی بر اساس آزمایش DNA
رئیس كمیته مفقودین ستاد كل نیروهای مسلح گفت: پیكر بیسر شهید «عبدالحسین برونسی» براساس آزمایشهای DNA صددرصد تأیید شد.
سردار سیدمحمد باقرزاده اعلام کرد : بر اساس آزمایش به عمل آمده طی چند روز گذشته از استخوان «femur» چپ و راست پیكر كشف شده، كه در اختیار مركز تحقیقات ژنتیكی قرار گرفت، رابطه فامیلی تعلق پدر ـ فرزندی و همچنین رابطه مادر ـ فرزندی با نمونه خونهای سركار خانم «معصومه سبكخیز» به عنوان همسر شهید، «مهدی و عباسعلی برونسی» به عنوان فرزندان شهید «عبدالحسین برونسی» مورد تأیید قرار گرفت. وی ادامه داد: آزمایشات مولكولی تعیین هویت، موسوم به انگشتنگاری DNA به وسیله بررسی مناطق STR با نمونه استخوان شماره 3376 مورد تأیید قرار گرفت و پیكر شهید «عبدالحسین برونسی» با 100 درصد قطعیت تأیید شد.
رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس اضافه كرد: پیكر این شهید سرافراز روز شنبه همزمان با شهادت حضرت زهرا (س) در مشهد مقدس تشییع خواهد شد.
سلام دوستان
فکر کردم جای مناسبی باشه برای گذاشتن تصاویری از شهید برونسی
به یاری خدا صد تا عکس از ایشون رو توی پنج تا پست ارسال میکنم تا سنگین نشه صفحات
التماس دعا
[SPOILER]