جمع بندی فضایل اخلاقی چیست؟
تبهای اولیه
در نقد معیارهای ارائه شده از طرف صاحبان این مكاتب به طور اجمال باید گفت كه، اولاً اكثر آنها در تشخیص كمال حقیقی انسان در نقش مؤثر در تعیین ملاك فضیلت دارد به خطا رفتهاند. لذا این طور نیست كه صرف خدمت به خلق و یا تحصیل لذت و گریز از رنج و یا انجام عمل بر اساس احساس وظیفه كمال برای انسان باشد، چه بسا عملی دارای سود فردی است اما فضیلت و عبادت است و یا انجام عملی مستلزم رنج فراوان است اما نهایتاً به لذت فراوانی منجر میگردد و یا فاقد لذت ظاهری محسوس است و یا انسان در تشخیص وظیفه اشتباه كند علاوه بر اینكه نمیتوان بدون یك گرایش توحیدی گفت كه شخص میتواند عملی را صرفاً از روی احساس وظیفه و بدون در نظر گرفتن هیچ گونه نفع یا ضرری انجام دهد. ثانیاً اینطور نیست كه قضاوت وجدان بشر و یا جامعه بتواند ملاك تفكیك فضیلت از رذیلت باشد، زیرا در خیلی از موارد مصادیق خوب و بد بدیهی نیستند تا وجدان به راحتی آنها را تشخیص دهد علاوه بر اینكه ممكن است وجدان در اثر تربیت ناصحیح در تمییز غلط عمل كند. از طرف دیگر نظر جامعه نیز مورد قبول نیست زیرا پذیرش این مطلب مستلزم نسبی شدن اخلاق و تبیعت آن از نظر اكثر افراد جامعه است كه با تغییر نظر اكثر فضائل اخلاقی نیز دگرگون شده و رذیلتها تبدیل به فضیلت میشوند. ثالثاً: درباره نظر اظاعره نیز باید گفت كه این طور نیست كه ملاك خوبی و بدی قبل از امر و نهی خداوند در فعل نباشد و عقل قادر به درك آن نگردد لذا قرآن میفرماید: «ان الله لا یأمر بالفحشاء»كه بیانگر وجود ملاك حسن و قبح در افعال قبل از امر پروردگار است.
در كنار این مكاتب برخی ریشههمه فضایل را در دو فضیلت نیك خواهی و عدالت دانسته و تصریح می كنند اگر ملكهای نفسانی را نتوان از این دو اخذ كرد در واقع آن ملكه یا فضیلت اخلاقی نیست، (مثلاً ایمان،امید و حكمت كه فضایل دینی و عقلانیاند نه اخلاقی) و یا اصلاً فضیلت نیست.
در كنار این مكاتب برخی ریشه همه فضایل را در دو فضیلت نیك خواهی و عدالت دانسته و تصریح میكنند اگر ملكهای نفسانی را نتوان از این دو اخذ كرد در واقع آن ملكه یا فضیلت اخلاقی نیست، (مثلاً ایمان، امید و حكمت كه فضایل دینی و عقلانیاند نه اخلاقی) و یا اصلاً فضیلت نیست. در سنّت مسیحی نیز گفته میشود كه مسیحیان هفت فضیلت اصلی دارند، سه فضیلت الهیاتی، (ایمان، امید و محبت) و چهار فضیلت انسانی (مصلحت اندیشی، بردباری، اعتدال و عدالت، افلاطون و سایر فیلسوفان یونان و بسیاری از حكیمان مسلمان نیز از چهار فضیلت حكمت، شجاعت و اعتدال به عنوان فضایل مادر و بنیادین نام میبرند.
باسلام
در خصوص فضایل اخلاقی یا محسنات همین طور که عرض فرمودید در بیشتر مکاتب در ان زمینه بحث شده اما بهتره معنی فضایل اخلاقی مقداری باز شود همان طور که مستحضرید نقطه مقابل رذایل اخلاقی فضایل اخلاقی هستند.
از بین بردن رذایل به اندازه بدست اوردن فضایل سخت و دشوار است اما میتوان رذایل را
در زندگی اجتماعی و خانواده هر چه بیشتر کم و به فضایل افزود .
در عوض اینکه اینقدر انتقاد گر باشیم بهتر به نقاط مثب ان هم فکر کنیم
__بجای ترس ایمان داشته باشیم که خدا من را تنها نمی گذارد چون من با او هستم
__بجای ریا کاری رک باشیم
__به جای طمع یه خورده سخاوت هم داشته باشیم
اینجوریه که کفه فضایل سنگین تر شده و نقایص دیگر جلوه ای نخواهند داشت
همین طور که یک رذیله میتواند شخصی را برنجاند حسنات میتواند خلق خدا را
خوشحال و امیدوار کرده به راه درست هدایت کند.:Gol:
سلام
درتکمیل پست قبلی:
صراط مستقیم و راه راستی که از پیمودن ان قلب سلیم نصیب انسان میشود و در نتیجه به مقام قربت میرسد صراط توحید است بطوری که اگر کسی در توحید صفاتی و افعالی به حد یقین برسد و در مقام عبودیت استقامت کند و از هر رذیله ای پاک شده و به فضیلت روی اورد
لایق مقام قرب خواهد شد
برداشت از قلب سلیم نوشته حاج سید عبدالحسین
دستغیب شیرازی
بعضی میگويند اخلاق پايهای دارد . همان طور كه « اول الذين معرفته » خداشناسی سنگ اول دين است ، همچنين خداشناسی سنگ اول آدميت است ، و انسانيت و آدميت و اخلاق بدون شناختن خدا معنا ندارد يعنی هيچ امر معنوی بدون اينكه آن سر سلسله معنويات پايش به ميان آيد معنا ندارد اينها ديگر حرف مفت است كه كسی بيايد به نام انسانيت [ منادی اخلاق باشد ] من منطقی را احمقانه تر از منطق برتر اند راسل نمیبينم اين مرد فكرش فكر مادی است ، دائما میگويد بياييد به خاطر انسانيت چنين كنيد وقتی كه پايه ای در روح بشر نباشد چرا انسانيت ؟ به من چه مربوط ؟ آن انسان در مقابل من مثل درخت يا گوسفند است [ اين اخلاق ] پايه و اساس ندارد و نمیتواند داشته باشد راجع به منطق دين عرض خواهم كرد كه چطور اساس داشته و چگونه تجربه و آزمايش صحت آن را ثابت كرده و چطور انضباطهای اخلاقی محكم پولادين را به وجود آورده و بعد از اين هم به وجود خواهد آورد اينجا يك اشتباه رخ میدهد و آن اين است كه میگويند : ادل الدليل بر امكان شی وقوع شی است ( به قول طلبه ها ) شما چطور میگوييد در جامعه ای كه خداشناسی و دين نباشد انضباط و اخلاق نيست ؟ ما میبينيم جامعه عالم امروز چقدر جامعه منضبط و منظمی است مردمانی هستند ، با اخلاق ، و از حقوق و حدود خودشان تجاوز نمیكنند الان ملتهايی در دنيا وجود دارند كه در عين اينكه به امور معنوی پايبند نيستند ، هرگز دروغ نمیگويند ما رفتيم و ديديم ملتهای اروپايی و آمريكايی را ديديم . آنهايشان كه مذهبی نيستند نيز از دروغ و نفاق و تزوير و دزدی و خيانت پرهيز میكنند فلسفه اخلاق ص279 خدا مبنای فضائل اخلاقی
وقتی كه میآييم سراغ تربيت دينی میبينيم اين مفاهيم ديگر مفاهيم تو خالی نيست ، مفاهيم تو پر است ، حق ، عدالت ، صلح ، همزيستی ، عفت ، تقوا ، معنويت ، راستی ، درستی و امانت ، تمام اينها الفاظی هستند تو پر ، و پايه و مبنا و منطق دارند اساس مطلب اين است كه ما برای اخلاق چه منطقی به دست بياوريم آيا میتوانيم از غير راه خداشناسی و معرفة الله برای اخلاق منطق مستدل پيدا بكنيم ؟ نه پشتوانه و اعتبار همه اين مفاهيم خداشناسی است اگر ايمان نباشد [ اخلاق ] مثل اسكناسی است كه پشتوانه نداشته باشد ابتدا ممكن است عده ای نفهمند ولی اساس و پايه ندارد مگر فرانسويها اول كسانی نبودند كه اعلاميه جهانی حقوق بشر را منتشر كردند ؟ ولی اين اعلاميه در جنگ جهانی اول و دوم كجا رفت ؟ ! در حادثه الجزاير كجا رفت ؟ ! مگر آنجا حقوق بشر نبود ؟ ! مگر جز اين بود كه يك ملت حق خودش را میخواست ؟ ! غير از اين كه حرف ديگری نبود آنوقت چه كارهايی كه نشد ! آيا به زن رحم كردند ؟ به بچه رحم كردند ؟ به آثار تمدن رحم كردند ؟ به كتابخانه ها رحم كردند ؟ به مؤسسات فرهنگی رحم كردند ؟ به معابد رحم كردند ؟ ( در زمان خودمان میبينيد ) چرا ؟ چون پايه نداشت . ص286
بيانی دارد قرآن كريم ، میفرمايد : « و من الناس من يعجبك قوله فی الحيوش الدنيا و يشهد الله علی ما فی قلبه و هو الد الخصام بعضی از مردم هستند كه وقتی به گفته شان نگاه میكنی ، وقتی به نوشته هاشان نگاه میكنی ، وقتی به اعلاميه هاشان نگاه میكنی ، وقتی به كتابهاشان نگاه میكنی در شگفت فرود میروی و حظ میكنی و خوشت میآيد كه عجب ملت فهميده ای ، عجب ملت حقشناسی ، چه اعلاميه های خوبی داده اند خيلی هم تأكيد میكنند : « و يشهد الله علی ما فی قلبه »خدا را هم گواه میگيرند كه اينها را كه من میگويم از عمق روحم سرچشمه میگيرد اما نمیدانی جايش كه برسد ، روی دنده لجاجت كه بيفتد چه ها میكند : « و اذا تولی سعی فی الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل »آنوقت كه يكمرتبه روی آن دنده لجبازی و خود خواهيش میافتد ، میبينيد اين حرفهايی كه برای او پوچ و بی معنا بود اينجا اثر ندارد ، دنيا را میخواهد زير و رو بكند « سعی فی الارض ليفسد فيها »میخواهد روی زمين را فاسد بكند « و يهلك الحرث و النسل »( 1 ) و نسل بشر و كشتها و آباديها را از بين ببرد در دين " خودی " مرز ندارد يعنی فضائل اخلاقی مرز ندارد ، و اخلاق دينی ديندار و غير ديندار نمیشناسد . اول آيه قرآن را بخوانم . در سوره نساء است : « يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو علی انفسكم او الوالدين و الاقربين ان يكن غنيا او فقيرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا »( 2 )
ای كسانی كه ايمان آورده ايد به شدت به عدالت قيام كنيد ، وقتی كه شهادت میدهيد ، وقتی كه پای حقی در ميان است فقط خدا را در نظر بگيريد ،
پاورقی : 1 ) سوره بقره ، آيات 204 و . 205 2 ) سوره نساء ، آيه . 135
به ضرر خودتان هم شده است بايد شهادت بدهيد ، به ضرر پدر و مادر هم شده است بايد شهادت بدهيد ، به ضرر اقربين هم شده است بايد شهادت بدهيد اين تعليم دين است ، و درباره همين تعليم چقدر ما داستان و حكايت داريم كه چون وقت گذشته عرض نمیكنم
در سوره مائده وقتی كه مسلمين میخواهند وارد مكه بشوند ، مكه ای كه مصيبتها به سر مسلمين وارد آورده ، مكه ای كه دندان پيغمبر را شكسته ، مكه ای كه پيغمبر را از خودش بيرون كرده و عزيزان پيغمبر را به خاك و خون كشيده ، قرآن چنين دستور میدهد : « لا يجرمنكم شنان قوم علی ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی »( 1 ) مبادا دشمنی عده ای كه دشمن شما هستند شما را از مرز عدالت خارج بكند « اعدلوا » روی مرز عدالت كار بكنيد ، فكر نكنيد آنها مسلمان هستند يا نيستند ، دشمن هستند يا نيستند ، اين حرفها را در اين حساب نياوريد ، مبنای فضائل اخلاقی خداست ، شما به خاطر خدا به فضائل اخلاقی پايبند هستيد [ مؤمن كسی است كه در فضائل اخلاقی ] خويشان و فاميل و خانواده نشناسد ، اهل محل نشناسد ، باند نشناسد ، حزب نشناسد ، حتی خود دين را مرز قرار ندهد برای فضائل اخلاقی ، خودی را به قدری توسعه دهد كه شعاعش بی نهايت بشود : همه چيز از من است : " هر ملك ملك ماست كه ملك خدای ماست " همه از ما هستند
پاورقی : 1 ) سوره مائده ، آيه . 8
معیار و ملاک فضیلت و رذیلیت چیست؟
فرض میکنیم بدون در نظر گرفتن دین می خواهیم به این مساله
بپردازیم، حال باید یک معیار همگانی ارائه داد که به رای همه دست
یافتنی باشد این ملاک چیست ؟ :Hedye:
آنچه در همه انسان ها وجود دارد عقل و فطرت همان رسول
باطنی اگر یک انسان حتی بین حیوانات هم بزرگ شود باز هم ظلم
را قبیح میداند و عدل را حسن اصلا این درک ربطی به تربیت هم
ندارد بلکه به خلقت انسان ارتباط دارد حال از فطرت و عقل بپرسید
آیا کمک به دیگران فضیلت است یا رذیلت و آیا دروغ و فحاشی و
دزدی فضیلت است یا رذیلت حتما به جواب خود دست یافته اید اما
چه زیبا خداوند متعال به این موضوع اشاره دارد :
(...فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَْا آیه000)
فطرتی را که خداوند متعال مردم را بر آن آفریده است.:Gol::Gol::Gol:
سلام
اینکه ما مثلا تو خیابان یه خوراکی مثلا نون(یا شیرینی) داشته باشیم و دوستمون رو تو خیابان ببینیم و بهش تعارف نکنیم از نظر اسلام بده؟
اگه ناراحت بشه که بهش تعارف نکردیم چی؟
اگه در درونمون دلمون نخواد که بهش تعارف کنیم ولی کردیم دروغه>؟
اینکه ما مثلا تو خیابان یه خوراکی مثلا نون(یا شیرینی) داشته باشیم و دوستمون رو تو خیابان ببینیم و بهش تعارف نکنیم از نظر اسلام بده؟
باسلام و احترام
تعارف نکردن، معصیت حساب نمی شود اما از جهت اخلاقی وقتی انسان خوراکی به دست دارد از سخاوت و کرامت به دور است که تعارف نکند.
اگه ناراحت بشه که بهش تعارف نکردیم چی؟
اگر ناراحت بشود که بیشتر از اخلاق به دور است.
اگه در درونمون دلمون نخواد که بهش تعارف کنیم ولی کردیم دروغه>؟
به این کار دروغ نمی گویند؛ بلکه این عمل، مبارزه با نفس است، اینقدر باید انسان ادای انسانهای سخاوتمند را در بیاورد تا از جمله ی آنها بشود و دفعات بعدی به راحتی بذل مال بکند. در واقع این کارِ شما اولین پله و مرحله برای تکامل نفستان است. مسلماً اول انسان با سختی می بخشد و کم کم خلق و خویِ او خواهد شد.
پرسش: فضایل اخلاقی چیست؟
پاسخ :یكی از مسائل اساسی در فلسفه اخلاق این است كه ملاك و معیار فضیلت اخلاقی چیست و چگونه میتوان فعل اخلاقی را از فعل طبیعی بازشناخت. به تعبیر دیگر، با توجه به چه ملاكی است كه میتوان فعلی را فضیلتی اخلاقی به شمار آورد؟
آراء مختلف پیرامون معیار فضیلت اخلاقی
از جمله مكاتبی كه در باب معیار تشخیص فضیلت اخلاقی اظهارنظر كردهاند، از مكاتبی همچون عاطفهگرایان، لذتگرایان، وجدان گرایان، طرفداران اصالت جامعه، وظیفه گرایان و در دنیای اسلام از مكتب اشاعره و امامیه میتوان نام برد.(1)
عاطفه گرایان كه كمال انسان را در خدمت به خلق میدانند، تنها افعالی را كه با انگیزه دیگر دوستی و عاطفه غیر خواهی صورت پذیرد فضیلت اخلاقی بر میشمرند و افعالی را كه فقط در جهت تأمین منافع فردی صورت میگیرد را فاقد ارزش اخلاقی میدانند. در نقطه مقابل این گروه لذت گرایان وظیفه انسان را تحصیل لذت و گریز از رنج دانسته و افعالی را كه در این راستا صورت میگیرد دارای ارزش اخلاقی میدانند. افرادی نیز همچون كانت تنها افعالی را خوب و فضیلت به حساب میآورند كه از روی احساس وظیفه و تكلیف صورت گرفته باشد نه اینكه صرفاً رفتاری ناشی از تمایلات طبیعی انسان باشد برخی مكاتب نیز از زوایهدیگری به موضوع نگریسته و برای تمییز فضیلت از رذیلت رجوع به نظر یك قاضی را لازم دانستهاند. وجدان گرایان معتقدند وجدان به راحتی و از راه الهام قادر به تشخیص خوب و بد افعال است و جامعه گرایان قضاوت جامعه را ملاك تفكیك فضیلت از رذیلت دانستهاند. در كنار اینها از دانشمندان مسلمان اشاعره امر و نهی پروردگار را ملاك خوبی و بدی افعال میدانند در حالی كه امامیه و معتزله به مخالفت با آنان پرداخته و معتقدند عقل انسان دارای ظرفیتی است كه توان درك خوبی و بدی افعال را دارد و این طور نیست كه تا به فعلی امر نشود آن فعل فاقد مصلحت باشد و امر پروردگار موجب ایجاد مصلحت در آن شود.
در نقد معیارهای ارائه شده از طرف صاحبان این مكاتب به طور اجمال باید گفت كه، اولاً اكثر آنها در تشخیص كمال حقیقی انسان در نقش مؤثر در تعیین ملاك فضیلت دارد به خطا رفتهاند. لذا این طور نیست كه صرف خدمت به خلق و یا تحصیل لذت و گریز از رنج و یا انجام عمل بر اساس احساس وظیفه كمال برای انسان باشد، چه بسا عملی دارای سود فردی است اما فضیلت و عبادت است و یا انجام عملی مستلزم رنج فراوان است اما نهایتاً به لذت فراوانی منجر میگردد و یا فاقد لذت ظاهری محسوس است و یا انسان در تشخیص وظیفه اشتباه كند علاوه بر اینكه نمیتوان بدون یك گرایش توحیدی گفت كه شخص میتواند عملی را صرفاً از روی احساس وظیفه و بدون در نظر گرفتن هیچ گونه نفع یا ضرری انجام دهد. ثانیاً اینطور نیست كه قضاوت وجدان بشر و یا جامعه بتواند ملاك تفكیك فضیلت از رذیلت باشد، زیرا در خیلی از موارد مصادیق خوب و بد بدیهی نیستند تا وجدان به راحتی آنها را تشخیص دهد علاوه بر اینكه ممكن است وجدان در اثر تربیت ناصحیح در تمییز غلط عمل كند. از طرف دیگر نظر جامعه نیز مورد قبول نیست زیرا پذیرش این مطلب مستلزم نسبی شدن اخلاق و تبیعت آن از نظر اكثر افراد جامعه است كه با تغییر نظر اكثر فضائل اخلاقی نیز دگرگون شده و رذیلتها تبدیل به فضیلت میشوند. ثالثاً: درباره نظر اظاعره نیز باید گفت كه این طور نیست كه ملاك خوبی و بدی قبل از امر و نهی خداوند در فعل نباشد و عقل قادر به درك آن نگردد لذا قرآن میفرماید: «ان الله لا یأمر بالفحشاء»كه بیانگر وجود ملاك حسن و قبح در افعال قبل از امر پروردگار است.
در كنار این مكاتب برخی ریشههمه فضایل را در دو فضیلت نیك خواهی و عدالت دانسته و تصریح می كنند اگر ملكهای نفسانی را نتوان از این دو اخذ كرد در واقع آن ملكه یا فضیلت اخلاقی نیست، (مثلاً ایمان،امید و حكمت كه فضایل دینی و عقلانیاند نه اخلاقی) و یا اصلاً فضیلت نیست.
در كنار این مكاتب برخی ریشه همه فضایل را در دو فضیلت نیك خواهی و عدالت دانسته و تصریح میكنند اگر ملكهای نفسانی را نتوان از این دو اخذ كرد در واقع آن ملكه یا فضیلت اخلاقی نیست، (مثلاً ایمان، امید و حكمت كه فضایل دینی و عقلانیاند نه اخلاقی) و یا اصلاً فضیلت نیست. در سنّت مسیحی نیز گفته میشود كه مسیحیان هفت فضیلت اصلی دارند، سه فضیلت الهیاتی، (ایمان، امید و محبت) و چهار فضیلت انسانی (مصلحت اندیشی، بردباری، اعتدال و عدالت، افلاطون و سایر فیلسوفان یونان و بسیاری از حكیمان مسلمان نیز از چهار فضیلت حكمت، شجاعت و اعتدال به عنوان فضایل مادر و بنیادین نام میبرند. (2)
(1)- فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح یزدی، ص 71 ـ 86، انتشارات اطالاعات، چاپ ششم، و فلسفه اخلاق، مجتبی مصباح یزدی، ص 60، 77، 85، 91، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) ، هشتم، 1381 هـ ش.
(2)- برگرفته از سايت انديشه قم