چرا نام امامان(ع) در قرآن نیامده است؟
تبهای اولیه
چرا نام امامان(ع) در قرآن نیامده است؟
[=times new roman]چرا نام امامان(ع) در قرآن نیامده است؟
باسلام:Gol::Gol::Gol::Gol:
[=times new roman]آیتالله جعفر سبحانی در جواب اين سوال مي فرمايند:
[=times new roman]پرسشگر تصور میکند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن میآمد، اختلاف از بین میرفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازدهگانه، سبب میشد که آزمندان حکومت و ریاست به نسلکشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد.
[=times new roman]روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی(ص) میباشد. رسولخدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنانکه میفرماید:
[=times new roman]و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند.
[=times new roman]در آیه یادشده دقت کنید، میفرماید: «تبیّن» و نمیگوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر(ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند.
[=times new roman]بنابراین انتظار اینکه مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اینک برخی از روشهای قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان میکنیم:
[=times new roman]1. معرفی به نام
[=times new roman]گاهی شرایط ایجاب میکند که فردی را به نام معرفی کنند، چنانکه میفرماید: و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه احمد(2)، (عیسی میگوید): من به شما مژده پیامبری را میدهم که پس از من میآید و نامش احمد است.
[=times new roman]در این آیه حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی میکند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل مینماید.
[=times new roman]2. معرفی با عدد
[=times new roman]و گاهی شرایط ایجاد میکند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه میفرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنیاسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... .(3) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.
[=times new roman]3. معرفی با صفت
[=times new roman]بعضی اوقات شرایط ایجاب میکند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.
[=times new roman]الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم... .(4)
[=times new roman]کسانی که از رسول و نبی درس ناخواندهای پیروی میکنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته مییابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدیها بازشان میدارد، پاکیها را برای آنان حلال کرده و ناپاکیها را تحریم مینماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمیدارد...
[=times new roman]با توجه به این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بیجا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.
[=times new roman]3. سورة مائده (5)، آیة 11.
[=times new roman][=times new roman]4. سورة اعراف (7)، آیة 157.
[=times new roman]منبع: ماهنامه موعود شماره 80
چرا نام ائمه در قرآن نیامده است؟
شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدى (ع) به ويژه اميرالمومنين (ع) و خانواده آن حضرت اين است كه به معرفى «شخصيت» ممتاز و برجستگىهاى آنان بپردازد نه به معرفى «شخص». اين شيوه حكمتهاى متعددى دارد كه برخى از آنها به اختصار بيان خواهد شد.
1- انگشت گذاردن روى اشخاص به طور اساسى چندان نقشى در روشنگرى ندارد بلكه نهايتا به نوعى تبعيت و پيروى كوركورانه مىكشاند ودر یک زمان ممکن است صورت بگیرد ولی دیکر بعد از آن افراد، دیگر مردم نمی دانند سراغ چه کسی بروند. ولی با دادن ملاک مردم می دانند که باید به ملاکها عمل کنند و از کسی که مطابق با آن ملاکهاست پیروی کنند مثلا در عصر غیبت مردم با داشتن ملاکها تشخیص می دهند چگونه حکومت و حاکمی را بپذیرند چون قرآن در خیلی از آیات ولایت به شمردن ویژگیهای والی پرداخته ولی اگر نام مطرح می شد این جنبه تربیتی وجود نداشت. البته اين مانع آن نيست كه در مورد لزوم افراد نيز معرفى شوند ولى اساسا معرفى شخصيت معرفى الگوهاست و در نتيجه جامعه را به جاى گرايشات متعصب آميز جاهلانه به سمت تعقل و ژرف انديشى و توجه به ملاكها و فضايل و امتيازات واقعى سوق مىدهد.
(2) معرفى شخصيت زمينه ساز پذيرش معقول است در حالى كه معرفى شخص در مواردى موجب دافعه مىشود. اين روش بويژه در شرايطى كه شخص از جهاتى تحت تبليغات سو قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلى آمادگى پذيرش وى را نداشته باشد بهترين روش است. و اين مساله دقيقا در مورد اميرالمومنين (ع) و اهلبيت (ع) وجود داشته است. براى شناخت درست اين مساله لازم است ابتدا شرايط و ويژگيهاى جامعه اسلامى زمان نزول قرآن را در نظرگيريم تا در پرتو جامعه شناسى آن زمان و روانشناسى اجتماعى خاص آن جامعه بتوانيم به درك صحيحى از مساله نايل آييم. واقعيت آن است به استثناى اندكى از مومنان برجسته اكثريت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بيت (ع) به ويژه اميرالمومنين (ع) پذيرش نداشتند و پيامبر (ص) نيز در مقاطع مختلف با دشواريهاى زيادى آن حضرت را مطرح مىساختند و در هر مورد با نوعى واكنش منفى و مقاومت روبرو مىشدند دلايل اين امر متعدد است از جمله: الف) بسيارى از آنان كسانى بودند كه تا چند صباحى قبل در صف معارضين اسلام قرار داشتند و روياروى خود شمشير على (عليهالسلام) را ديده واز همان جا كينه وى رابه دل گرفته بودند چنانكه حضرت فاطمه زهرا (س) نيز يكى از علل رويگردانى مردم از آن حضرت را همين نكته (نكير سيفه) بيان فرمودند.
ب) تفكرات و سنن غلط جاهلى هنوز براندشه مردم حاكم بود و امورى مانند سن و. را در امور سياسى دخيل مىدانستند و لذا به خاطر جوان بودن حضرت على (ع) وى را چندان شايسته براى رهبرى جامعه نمىدانستند.
ج) اين تفكر خطرناك در سطح جامعه رايج بود و توسط كسانى تبليغ مىشد كه پيامبر (ص) درصدد آن است كه خويشان خود را براى هميشه بر مسند قدرت و حكومت بنشاند و در اين راستا خدمات ارزنده پيامبر را نيز نوعى بازى سياسى تفسير مىكردند كه براى چنگ اندازى به حكومت براى خود و اهل بيتش انجام داده است.
آیتالله العظمی سبحانی با استناد به آیات و روایات، به این سؤال که چرا نام ائمه شیعه در قرآن نیامده است را پاسخ گفتند
*چرا نام امامان دوازدهگانه در قرآن مجيد نيامده است؟
پاسخ: روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است. تشريح مصاديق و جزئيات غالباً برعهده پيامبر گرامي ميباشد. رسول خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت، چنان كه ميفرمايد:
«وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْر لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون».[1]
«قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند».
در آيه ياد شده دقت كنيد، ميفرمايد:«لِتُبَيّن» و نميگويد: «لِتَقرأ» يا «لِيَتلُو» و اين نشانه آن است كه پيامبر (ص) علاوه بر تلاوت، بايد حقايق قرآني را روشن كند. بنابراين، انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. اکنون برخي از روشهاي قرآني را در مقام معرفي افراد بيان ميكنيم:
1. معرفي به نام
گاهي وضعيت ايجاب ميكند كه فردي را به نام معرفي كند، چنانكه ميفرمايد:
«وَمُبَشّراً برَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدي اسْمُهُ أَحْمَد».[2]
«(عيسي ميگويد:) به شما مژدة پيامبري را ميدهم كه پس از من ميآيد و نامش احمد است».
در اين آيه، حضرت مسيح، پيامبر پس از خويش را به نام معرفي ميكند و قرآن نيز آن را از حضرتش نقل مينمايد.
2. معرفي با عدد
و گاهي موقعيت ايجاب ميكند كه افرادي را با عدد معرفي كند، چنان كه ميفرمايد:
«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ بَني إِسرائيلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَي عَشَرَ نَقِيباً...».[3]
«و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختيم».
3. معرفي با صفت
بعضي اوقات وضعيت بهگونهای است كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند؛ چنان كه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل، با صفاتي معرفي كرده است.
«الّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُول النّبيَّ الأُمّي الّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدهُمْ فِي التَّوراةِ وَالإِنْجِيل يَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ ويُحِلُّ لَهُمُ الطَّيّبات وَيُحَرّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِث وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ...».[4]
«كساني كه از رسول و نبي درس ناخواندهاي پيروي ميكنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مييابند، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بديها بازشان ميدارد، پاكيها را براي آنان حلال كرده و ناپاكيها را تحريم مينمايد و آنان را امر به معروف و نهي از منكر ميكند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر آنان بود، از ايشان برميدارد...».
با توجه به اين روش، انتظار اين كه اسامي دوازده امام با ذكر نام و اسامي پدر و مادر در قرآن بيايد، انتظاری بي جا است؛ زيرا گاهي مصلحت در معرفي به نام است و گاهي معرفي به عدد و احياناً معرفي با وصف.
اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خداوند بايد كليه مسائل اختلاف آفرين را در قرآن ذكر كند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در اين صورت بايد صدها مسأله كلامي و عقيدتي و فقهي و تشريعي در قرآن ذكر شده باشد، مسائلي كه قرنها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است، ولي قرآن دربارة آنها به طور صريح و قاطع ـ كه ريشهكن كنندة نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند:
1. صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر ذات؟
2. حقيقت صفات خبري مانند استواي بر عرش چيست؟
3. قديم يا حادث بودن كلام خدا.
4. جبر و اختيار.
اين مسايل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولي آنچنان شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكر و دقت در مفاد آيات دعوت ميكند، بيان قاطع همة مسائل، به گونهاي كه همة مردم را راضي سازد، بر خلاف اين اصل است.
* معرفي به نام، برطرف كنندة اختلاف نيست
پرسشگر تصور ميكند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن ميآمد، اختلاف از بين ميرفت، در حالي كه اين اصل كليت ندارد؛ زيرا در موردي تصريح به نام شده ولي اختلاف نيز حاكم گشته است.
بني اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمينهاي غصب شدة خود را بازستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند:
«إِذْ قالُوا لِنَبِيّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبيلِ اللّه».[5]
«آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانروایي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم...».
پيامبر آنان، به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرد و گفت:
«إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلكاً...».[6]
«به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است».
با اينکه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند:
«أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...».[7]
«از كجا ميتواند فرمانرواي ما باشد، حال آن كه ما به فرمانروايي از او شايستهتريم، و او توانمندي مالي ندارد؟...».
اين امر، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براي رفع اختلاف كافي نيست، بلكه بايد موقعيت جامعه، آمادة پذيرايي باشد.
چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازدهگانه، سبب ميشد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنان كه اين مسأله درباره حضرت موسي رخ داد و به قول معروف:
صد هزاران طفل سر ببريده شد تـا كليـم اللّه مـوسي زنـده شـد
دربارة حضرت مهدي(ع) كه اشارهاي به نسب و خاندان ايشان شد، حساسيتهاي فراواني پديد آمد و خانة حضرت عسكري(ع) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه زودتر به حيات او خاتمه دهند.
در پايان يادآور ميشويم: همانطور كه گفته شد، قرآن به سان قانون اساسي است. انتظار اين كه همه چيز در آن آورده شود، كاملاً بيمورد است. نماز و روزه و زكات كه از عاليترين فرايض اسلام است به طور كلي در قرآن وارد شده و تمام جزئيات آنها از سنت پيامبر(ص) گرفته شده است.
[1] . نحل/44.
[2] . صف/6.
[3] . مائده/11.
[4] . اعراف/157.
[5] . بقره/246.
[6] . بقره/247.
[7] . بقره/24
پرسش:
چرا نام امامان(ع) در قرآن نیامده است؟
پاسخ:
شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدى (ع) به ويژه اميرالمومنين (ع) و خانواده آن حضرت اين است كه به معرفى «شخصيت» ممتاز و برجستگی هاى آنان بپردازد نه به معرفى «شخص». اين شيوه حكمت هاى متعددى دارد كه برخى از آنها به اختصار بيان خواهد شد.
1- انگشت گذاردن روى اشخاص به طور اساسى چندان نقشى در روشنگرى ندارد بلكه نهايتا به نوعى تبعيت و پيروى كوركورانه می كشاند ودر یک زمان ممکن است صورت بگیرد ولی دیگر بعد از آن افراد، دیگر مردم نمی دانند سراغ چه کسی بروند. ولی با دادن ملاک مردم می دانند که باید به ملاکها عمل کنند و از کسی که مطابق با آن ملاک هاست پیروی کنند مثلا در عصر غیبت مردم با داشتن ملاکها تشخیص می دهند چگونه حکومت و حاکمی را بپذیرند چون قرآن در خیلی از آیات ولایت به شمردن ویژگی های والی پرداخته ولی اگر نام مطرح می شد این جنبه تربیتی وجود نداشت. البته اين مانع آن نيست كه در مورد لزوم افراد نيز معرفى شوند ولى اساسا معرفى شخصيت معرفى الگوهاست و در نتيجه جامعه را به جاى گرايشات متعصب آميز جاهلانه به سمت تعقل و ژرف انديشى و توجه به ملاكها و فضايل و امتيازات واقعى سوق می دهد.
2- معرفى شخصيت زمينه ساز پذيرش معقول است در حالى كه معرفى شخص در مواردى موجب دافعه می شود. اين روش بويژه در شرايطى كه شخص از جهاتى تحت تبليغات سو قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلى آمادگى پذيرش وى را نداشته باشد بهترين روش است. و اين مساله دقيقا در مورد اميرالمومنين (ع) و اهلبيت (ع) وجود داشته است. براى شناخت درست اين مساله لازم است ابتدا شرايط و ويژگي هاى جامعه اسلامى زمان نزول قرآن را در نظرگيريم تا در پرتو جامعه شناسى آن زمان و روانشناسى اجتماعى خاص آن جامعه بتوانيم به درك صحيحى از مساله نايل آييم.
3- و گاهی شرایط ایجاد میکند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه میفرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنیاسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... .(سورة مائده (5)، آیة 11.) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.