چطور بدونيم كه خداوند كمال مطلق هست؟

تب‌های اولیه

43 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چطور بدونيم كه خداوند كمال مطلق هست؟

سلام
اين سوال چند وقتيه كه ذهن منو به خودش مشغول كرده
كسي ميتونه به دور از اصطلاحات فلسفي پيچيده يك جوري اين رو توضيح بده؟
ممنون ميشم بزرگواران مارو از علم خودتون بي نصيب نگذاريد.

برچسب: 

با سلام و عرض ادب :Gol:

اگر خداوند کمال مطلق نباشد، ناقص بوده، در نتیجه موجودی کاملتر از او قابل تصور است. و این با خدایی خدا تناقض دارد. خداوند از خلق خود باید برتر باشد، و تصورات ما هم بخشی از نظام خلقت است، پس خداوند باید از هرچه که ما درباره او تصور می کنیم برتر باشد. چنین موجودی خود به خود کمال مطلق، و نامتناهی می باشد.

با تشکر فراوان
یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم
من برا شاگردانم یک مثال معقول به محسوس میزنم تا برایشان کمال مطلق و خیر مطلق جا بیفته . انشا الله برا شما هم مفید باشه.


مثلا یک لیوان را زیر شیر آب نگه دارید به طوری که حباب در ان نباشد و پر پر از آب شود حالا میتوانید فرض کنید مثلا یک قسمت لیوان خلا باشد، نه آب در آن باشد ویا آبی در آن نباشد ؟مسلما خیر .

وجود مطلق نیز چنین است به تمامه وجود است و ذره ای عدم (نه وجود) در ان راه ندارد ، ذره ای شائبه نیستی در آن وجود ندارد پر است از وجود ،که هر خیر و کمالی هم از وجود بر میخیزد .بدون هیچ قید و شرطی -که به دنبالش محدودیت و نقص و کاستی است در آن راه ندارد -مطلق است

بسم الله الرحمن الرحیم

به عبارت واضح تر اگر ما ذات یکتایش را قبول به عنوان کمال مطلق نپذیریم عملا تمام خلقت را به زیر سئوال برده ایم
یعنی اگر خالق دارای تمام کمالات نباشد نمی تواند خلق کند و نمی تواند تدبیر کند زیرا اولین شرط لم یلد و لم یولد
و اولین شرط یخلق و لا یخلق دارا بودن تمام کمالات به صورت جامع و اتم است.

سبحان الله عما یصفون

سلام
بهترين را تزكيه نفس و استفاده از منبع شناخت يعني دل است. اصولا عقل ما محدود است و كمال خداوند مطلق است بنابراين مطلق در محدود جا نمي شود. ببينيد چيزي كه بايد به ان بسيار توجه كرد ان است كه از عقل تا كجا مي توان استفاده كرد و ايا عقل تنها منبع يا ابزار شناخت است. به اعتقاد ما مسلمانان و بسياري از خدا پرستان علاوه بر ابزار عقل ابزار معرفت ديگري به نام دل وجود دارد.از عقل مي توان پي به وجود خدا برد و پيامبران را شناخت و اسلام را بررسي كرد بعد از اينكه اسلام را به عنوان دين كامل و حق پذيرفتي مرحله بعد تسليم است يعني بايد انچه در قران است را انجام دهي و زياد هم براي ان چون و چرا نكني. به دستورات قران عمل كن و تزكيه نفس كن تا ما بقي معارفي را كه از طريق عقل نمي تواني يا به سختي مي تواني حاصل كني كسب كني.

بزرگوار

تک به تک علوم قرآن از لحاظ عقلی قابل اثبات و استنباط هستند

خدای رحمان در جای جای قران امر به تعقل فرموده

دینی که با دل کامل شود دین استواری نیست

بالاترین امتیاز قرآن این است که 100% با استنباطهای عقلی مرتبط است

دل فقط مثل یک اسب تیزتک برای عقل است

یا علی

خیلی از راه های معرفتی را دل باید برود و اصلا عقل به آنجا راه ندارد. این دو مکما هم هستند. عقل راه را هموار می کند و دل راه را می پیماید.
قل ناقص ما.

باید اضافه کنم یکی از راه های شناخت خدا تفکر در مخلوقات و افعال خداست. ببینید در کار خدا و مخلوقاتش نقص می بینید؟
آنچه می بینیم بی نقص است؟ پر علم است. پر حکت است و ....
چه نقصی می بینید تا بگوییم خدا کامل نیست؟

**عبدالله**;50125 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

به عبارت واضح تر اگر ما ذات یکتایش را قبول به عنوان کمال مطلق نپذیریم عملا تمام خلقت را به زیر سئوال برده ایم
یعنی اگر خالق دارای تمام کمالات نباشد نمی تواند خلق کند و نمی تواند تدبیر کند زیرا اولین شرط لم یلد و لم یولد
و اولین شرط یخلق و لا یخلق دارا بودن تمام کمالات به صورت جامع و اتم است.

سبحان الله عما یصفون


با سلام خدمت همه دوستان
دوست عزیز من متوجه نشدم که چه ملازمه ای بین خلق و مطلق بودن است؟ شما می دانید علم و قدرتی را که ما از عالم می فهمیم و به ساحت مقدس خداوند نسبت می دهیم فقط به اندازه ی ساخت همین عالم است نه علم و قدرت مطلق؟پس باز شما برای کمال مطلق بودن خداوند دلیلی نیاوردید

مجنون;49929 نوشت:
اين سوال چند وقتيه كه ذهن منو به خودش مشغول كرده كسي ميتونه به دور از اصطلاحات فلسفي پيچيده يك جوري اين رو توضيح بده؟

سلام
مطلق به معنای نامحدود است و علت نامحدود بودن خدای متعال آنستکه اگر محدود فرضش کنیم ماورای وجود او چه خواهد بود ؟ یا وجودی است خدایی یا غیر خدایی . اگر وجود خدایی باشد تصور حد و مرز غلط بوده است ، اگر غیر خدایی باشد چطور می تواند مستقلا در ماورای وجود خدا وجود داشته باشد ( وجود غیر خدایی مستقل امکان وجود ندارد ) لذا نامحدود بودن خداوند و مطلق بودنش ثابت می شود
موفق باشید

[="darkred"]]"]سلام.
در تاپیکی مبنی بر"علت خلق دار فانی چیست؟؟" به این نتیجه رسیدم که بفهمم چرا خدا دارای صفات کامل و بینهایت هست. مثلا علم بی انتها. یکی از کاربران لطف کرد و این تاپیک رو معرفی کرد.

بینام;49934 نوشت:
تصورات ما هم بخشی از نظام خلقت است، پس خداوند باید از هرچه که ما درباره او تصور می کنیم برتر باشد.

بینام عزیز
تصورات ما بخشی از نظام خلقت است یعنی چی؟یعنی هرچیزی که تصور میکنیم حتما وجود خارجی دارد؟؟؟

زمزم;50119 نوشت:
مثلا یک لیوان را زیر شیر آب نگه دارید به طوری که حباب در ان نباشد و پر پر از آب شود حالا میتوانید فرض کنید مثلا یک قسمت لیوان خلا باشد، نه آب در آن باشد ویا آبی در آن نباشد ؟مسلما خیر .

زمزم عزیز
من سوالم جرایی است. که چرا صفات خدا را مثل لیوان پر در نظر میگیریم نه لیوان نیمه خالی.

نمیخام ایراد بنی اسراییلی بگیرم ولی واقعا لیوان پر از آب ظاهرا از آب پر شده. بین مولکولها و بین اتمها و بین اجزا اتم فاصله زیادی وجود داره. اگه دمای آب همون لیوان رو مثلا از 20 درجه به 10 درجه بیاریم ظرف مقداری خالی میشه!!

حامد عزیز

حامد;109171 نوشت:
اگر محدود فرضش کنیم ماورای وجود او چه خواهد بود ؟
چرا باید حتما چیزی ورای آن چیز باشد؟ شاید ورای وجودش هیچ چیزی نیست. چرا فرض میکنیم حتما هست.چه لزومی دارد؟[/][/]

مهندس a;134183 نوشت:
چرا باید حتما چیزی ورای آن چیز باشد؟ شاید ورای وجودش هیچ چیزی نیست. چرا فرض میکنیم حتما هست.چه لزومی دارد؟

سلام
"ورای وجودش هیچ چیزی نیست" یعنی چه ؟ یعنی عدم است ؟ خوب عدم که عدم است . ظاهرا توجه ندارید که برای عدم در آن ماورا دارید وجوی قائل می شوید در حالیکه عدم عدم است و نمی تواند در خارج بودی داشته باشد .
موفق باشید

[="seagreen"]سلام.
حامد عزیز.
درست میفرمایید اگه چیزی نباشه یعنی عدم.
من داشتم اینجوری فکر میکردم: برای یک صفت خاص مثل بخشندگی اگر سقفش 100 باشه یا در واقع بخشندگی 100 جز داشته باشه چه اشکالی داره تصور کنیم هیچ کس صدتاش رو نداره و فرضا این خدای مذکور 90 تا از صفات رو داره؟
مثلا میدونیم حداکثر نمره کلاس 20 هستش. حالا تو یه کلاس بیشترین نمره 15 باشه اشکالی نداره که کسی نبوده که همه رو جواب بده! اشکالش کجا میشه؟
ممنون[/]

مهندس a;134339 نوشت:
من داشتم اینجوری فکر میکردم: برای یک صفت خاص مثل بخشندگی اگر سقفش 100 باشه یا در واقع بخشندگی 100 جز داشته باشه چه اشکالی داره تصور کنیم هیچ کس صدتاش رو نداره و فرضا این خدای مذکور 90 تا از صفات رو داره؟ مثلا میدونیم حداکثر نمره کلاس 20 هستش. حالا تو یه کلاس بیشترین نمره 15 باشه اشکالی نداره که کسی نبوده که همه رو جواب بده! اشکالش کجا میشه؟

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

جناب مهندس برای صفات الهی که مطلقند نمیتوان غایت و نهایت تعریف کرد.

در نظر داشته باشید که فرضا هرچیزی را که در اطرافتان میبینید و هر آنچراکه نمیبینید بستگی به وجود این صفات دارد.

یعنی بود و نبودش بستگی به صفات باریتعالی دارد. و هر آنچه که هست ( بر اساس تعریف وحدت وجود ) در بطن خدایتعالی توانائی وجود پیدا کرده.

آنگاه چگونه میتوان برای چنین چیزی غایت و نهایت تعریف کرد ؟

یاحق

[="darkred"]سلام.

بینا 88 عزیز. خیلی سخت شد!!

اینجا که فرمودی:

bina88;134423 نوشت:
در نظر داشته باشید که فرضا هرچیزی را که در اطرافتان میبینید و هر آنچراکه نمیبینید بستگی به وجود این صفات دارد

یعنی اگه صفتی در دنیا هست مثلا کسی بخشنده است خالق اون هم باید مقدار بالاتری از اون صفت رو داشته باشه, که بتونه خلق کنه؟ درست فهمیدم.؟
bina88;134423 نوشت:
و هر آنچه که هست ( بر اساس تعریف وحدت وجود ) در بطن خدایتعالی توانائی وجود پیدا کرده.

و اینجا دارید میگید که: هر چیزی که هست, در خدا هم هست؟؟ یعنی اگر ما حسود داریم این حسادت در خدا هم هست؟
اگر جسم داریم چی؟ جسم در خدا هم هست؟ آیا اشیا هم جزیی از خدا هستند؟ ........یه کم ساده تر بگید ممنون میشم.

bina88;134423 نوشت:
آنگاه چگونه میتوان برای چنین چیزی غایت و نهایت تعریف کرد ؟

از چی این نتیجه حاصل میشه؟ [/]

مهندس a;134339 نوشت:
سلام. حامد عزیز. درست میفرمایید اگه چیزی نباشه یعنی عدم. من داشتم اینجوری فکر میکردم: برای یک صفت خاص مثل بخشندگی اگر سقفش 100 باشه یا در واقع بخشندگی 100 جز داشته باشه چه اشکالی داره تصور کنیم هیچ کس صدتاش رو نداره و فرضا این خدای مذکور 90 تا از صفات رو داره؟ مثلا میدونیم حداکثر نمره کلاس 20 هستش. حالا تو یه کلاس بیشترین نمره 15 باشه اشکالی نداره که کسی نبوده که همه رو جواب بده! اشکالش کجا میشه؟ ممنون

سلام مهندس جان
اول اینکه باید توجه بفرمایید بحث از وجود است نه کمالات وجود
ثانیا وقتی شما برای فلان کمال 100 درجه فرض می گیرید بر چه مبنا 100 درجه می گیرید یک معیاری باید داشته باشه ؟ ما می گیم کمال در خدای متعال درجه ندارد بلکه بی نهایت است به تبع وجود او که بی نهایت است همان وجودی که ماورا برایش نمی توان تصور کرد .
موفق باشید

حامد;134435 نوشت:
سلام مهندس جان
اول اینکه باید توجه بفرمایید بحث از وجود است نه کمالات وجود
ثانیا وقتی شما برای فلان کمال 100 درجه فرض می گیرید بر چه مبنا 100 درجه می گیرید یک معیاری باید داشته باشه ؟ ما می گیم کمال در خدای متعال درجه ندارد بلکه بی نهایت است به تبع وجود او که بی نهایت است همان وجودی که ماورا برایش نمی توان تصور کرد .
موفق باشید

يعني كمال خدا رو ميگيريم بيشترين و معيارمون بشه اين؟

مهندس a;134432 نوشت:
یعنی اگه صفتی در دنیا هست مثلا کسی بخشنده است خالق اون هم باید مقدار بالاتری از اون صفت رو داشته باشه, که بتونه خلق کنه؟ درست فهمیدم.؟

مهندس

خالق دارای صفت مطلقه . مخلوق دارای بعضی صفات خالق و آنهم بصورت تصویر

مهندس a;134432 نوشت:
و اینجا دارید میگید که: هر چیزی که هست, در خدا هم هست؟؟ یعنی اگر ما حسود داریم این حسادت در خدا هم هست؟ اگر جسم داریم چی؟ جسم در خدا هم هست؟ آیا اشیا هم جزیی از خدا هستند؟ ........یه کم ساده تر بگید ممنون میشم.

بله خالق هم شامل عالم معنی است و هم ماده.

حسادت هم دو شکل است حسادت شیطانی و حسادت نیکو.

شما چند بحث را لاجرم با هم مطرح میکنید کمی پاسخها طولانی میشه.

حسادت خوب مثلا حسادتی که مادرها دارند. مثلا بچه اشان به کس دیگر بگوید مادر این حسادت تحریک میشود واین از صفات نیکوست.

و حسادت پلید حسادتی است که از روی خودخواهی است.مصنوع شیطان است ... ربطی به خدا ندارد.

و شیطان هم مطرود است .

حامد;134435 نوشت:
اول اینکه باید توجه بفرمایید بحث از وجود است نه کمالات وجود ثانیا وقتی شما برای فلان کمال 100 درجه فرض می گیرید بر چه مبنا 100 درجه می گیرید یک معیاری باید داشته باشه ؟ ما می گیم کمال در خدای متعال درجه ندارد بلکه بی نهایت است به تبع وجود او که بی نهایت است همان وجودی که ماورا برایش نمی توان تصور کرد .

اصرار مهندس a نمیدانم به چه دلیل بر این است که برای کمال مطلق نهایت تعئین کند.

حال خودتان بگوئید جناب مهندس - از این اندازه و نهایت تعئین کردن میخواهید به چه نتیجه ای برسید.

یاحق

توضیح :
شما برای هر چیزی که محدود باشد میتوانید اندازه و درصد - حد و نهایت تعئین کنید.
چرا چون نهایت آنرا میدانید و به اندازه های مساوی از ابتدا تا انتها تقسیم میکنید و..

ولی برای خدا که محدود نیست چنین چیزی بی معنی است.

napelit;134447 نوشت:
يعني كمال خدا رو ميگيريم بيشترين و معيارمون بشه اين؟

سلام
بیشترینی که شما فرض کردید حد داشت اما بیشترین مورد نظر ما بی نهایت است و این تابع ذات وجود حق تعالی است که بی منتهاست . ذات بی نهایت کمال بی نهایت دارد . همین
موفق باشید

با سلام و احترام

نقص، به نیاز می رسد یا از نیاز ناشی می شود. موجودی که دارای نقص هست، در صدد جبران آن و کامل کردن نقص خود است و چون آن کمال را ندارد، باید از چیز دیگر طلب کند، یعنی چیزی دیگر خارج از وجود او، آن کمال را اهدا کرده و آن نقص را برطرف کند، در نتیجه موجودی نیازمند به غیر خواهد بود، اما این معنا برای خداوند صحیح نیست، در مرتبۀ پیش از آن در خداوند بوده که آن را به موجود اعطا کرده است. هم چنین چون واجب الوجود است، نیازمند هیچ چیز نخواهد بود. اگر نیازمند بود، ممکن الوجود بود و خدا نبود.

اگر نقص در وجود خداوند باشد، یعنی فاقد کمالی از کمالات وجود و هستی باشد، نتیجه آن خواهد بود که وجود خداوند، محدود به برخی از کمالات وجودی است که فاقد آنها است، پس در هستی کمالات وجودی خواهد بود که خداوند فاقد آنها است، و این بدان معنا است که در دایره هستی موجودات یا حقایق صاحب کمال باشند که جدای از خداوند بوده و آفریده او نیستند، در حالی که تمام عالم آفریدۀ خداوند است و هر کمالی موجودی، نشان وجود آن کمال در پروردگار است، زیرا کمال در هر معلول، نشان وجود کمال در «علت» آن است که اگر «علت» آن را نمی داشت، در معلول هم نبود. پس در دایره وجود و هستی، هر کمالی باشد، خداوند دارای آن کمال است و معنایش آن است که خداوند هیچ کاستی و نقصی ندارد.

سلام.
خسته نباشید.
اگه میشه این قسمت رو توضیح بدید که چطور به این میرسیم؟

هادي;134497 نوشت:
نقص، به نیاز می رسد یا از نیاز ناشی می شود.

چرا اینجوریه؟ مثلا یکی از نقص های آدم اینه که نمیتونه پرواز کنه. واقعا آدم نیاز داره پرواز کنه؟
یا من از نظر قدرت بدنی ناقص ام(البته نسبت به امثال رضازاده ها:khaneh:)آیا این نقص حساب میشه؟ پس چرا نیازی نیست که برطرف بشه؟

هادي;134497 نوشت:
باید از چیز دیگر طلب کند، یعنی چیزی دیگر خارج از وجود او، آن کمال را اهدا کرده

از کجا میفهمیم این چیز خارج از وجود او ,وجود دارد؟؟میتواند وجود نداشته باشد.
در مورد پست دوم هم سوال داشتم که بعدا میپرسم
ممنون.
پست 28

سلام
بینا88 جان.

bina88;134463 نوشت:
ولی برای خدا که محدود نیست چنین چیزی بی معنی است.

چیزی که شما در صحبتهات بدیهی گرفتی , همون سوال منه!!!
چرا

bina88;134462 نوشت:
خالق دارای صفت مطلقه

چرا
bina88;134463 نوشت:
خدا که محدود نیست

تشکر
راستی وارد بحث حسادت نمیشم اما فرمایش شمارو قبول ندارم.

[="darkslategray"]سلام.

bina88;134462 نوشت:
اصرار مهندس a نمیدانم به چه دلیل بر این است که برای کمال مطلق نهایت تعئین کند.

حال خودتان بگوئید جناب مهندس - از این اندازه و نهایت تعئین کردن میخواهید به چه نتیجه ای برسید.

در اکثر بحثهای دیگه از مطلق بودن صفات خدا استفاده میشه. باید ببینیم اصولا همه اون بحث های پایه محکمی دارن یا خیر.
من فقط دنبال بررسی ضرورت وجود همچین خدایی با این صفات خاص هستم.
نتیجه ها خودشان می آیند.[/]
:Cheshmak:

[="black"]سلام.

فرمودید کمال در خدای متعال بینهایت است.
ونیز فرمودید که وجود او بینهایت است.====>(به طور ضمنی)چون نمیتوان برایش ماورا [="red"]تصور کرد[/].
و دوباره اضافه کردید که:

حامد;134474 نوشت:
و این تابع ذات وجود حق تعالی است که بی منتهاست

آخه چرا؟؟

اگه دلیل تصور باشه که بگید روی همون تصور بحث کنیم. اینکه من تصور کنم چیزی هست پس هست زیادی عجیبه. این که تصور من جزئی از منه پس خدا که خالق منه باید از تصور من هم بزرگتر باشه زیادی خیلی عجیبه!!
[/]

مهندس a;134547 نوشت:
چیزی که شما در صحبتهات بدیهی گرفتی , همون سوال منه!!! چرا

مهندس a;134547 نوشت:
چرا

خالق دارای صفت مطلقه

پاسخ

هادي;134498 نوشت:
اگر نقص در وجود خداوند باشد، یعنی فاقد کمالی از کمالات وجود و هستی باشد، نتیجه آن خواهد بود که وجود خداوند، محدود به برخی از کمالات وجودی است که فاقد آنها است، پس در هستی کمالات وجودی خواهد بود که خداوند فاقد آنها است، و این بدان معنا است که در دایره هستی موجودات یا حقایق صاحب کمال باشند که جدای از خداوند بوده و آفریده او نیستند، در حالی که تمام عالم آفریدۀ خداوند است و هر کمالی موجودی، نشان وجود آن کمال در پروردگار است، زیرا کمال در هر معلول، نشان وجود کمال در «علت» آن است که اگر «علت» آن را نمی داشت، در معلول هم نبود. پس در دایره وجود و هستی، هر کمالی باشد، خداوند دارای آن کمال است و معنایش آن است که خداوند هیچ کاستی و نقصی ندارد.

به عبارت دیگر صفاتی که برای خلقت و تبئین جهان هستی در وجود خالق بوده لاجرم صفاتی در کمال و صفاتی مطلق بوده.

والا صفات ناقص نمیتواند تبئین کننده و خلق کننده عالم ماده و معنا با این نظم و شکل و تدبیر باشد.

مثلا اگر یک انسان بخواهد چیزی را خلق کند بر اساس توانائیهایش میتوان حدس زد که او دارای چه صفاتی است.

حال اگر این را در مقیاس جهان مادی در نظر بگیریم به قدرت و توانائی های خالقش به نسبه میتوان پی برد .

این پی بردن تنها در حد دانائی انسان محدود میشود
ولی چون توانائیهای خدا وابسته به دانائیهای ناقص بشر نیست لذا با این سنجش قابل محک نیست.

ببخشید شما مبحث را دارید از وسط کتاب هستی ورق میزنید انگار که کسی کتابی را از وسط بخواند و لاجرم برای درک ابتدای کتاب به مشکل بر میخورد.

یاحق

سلام.
در ادامه پست 23

هادي;134498 نوشت:
اگر نقص در وجود خداوند باشد، یعنی فاقد کمالی از کمالات وجود و هستی باشد، نتیجه آن خواهد بود که وجود خداوند، محدود به برخی از کمالات وجودی است که فاقد آنها است، پس در هستی کمالات وجودی خواهد بود که خداوند فاقد آنها است

منظور از "در هستی" چیه؟ الزاما باید وجود خارجی داشته باشه تا بگیم در هستی هست یا صرفا قابل تصور باشه هم , در هستی حساب میشه؟
اگر معنای قابل تصور بودن رو بگیریم :یعنی ممکن باشه که یکی اون صفات رو داشته باشه قبول.
اما اگه بگیم حتما وجود داره باید دلیل داشته باشیم که چرا حتما وجود داره.

هادي;134498 نوشت:
و این بدان معنا است که در دایره هستی موجودات یا حقایق صاحب کمال باشند که جدای از خداوند بوده و آفریده او نیستند

چرا؟
فرض کنیم هیچ کس آینده را نمیداند از جمله خدا. حالا چرا حتما باید موجودی باشد که آینده را بداند؟

چرا نمیشه که فقط تصور کنیم موجودی ممکنه باشه که آینده رو بدونه و این کمال را داشته باشه؟
چرا اصرار داریم اگه خدا آینده رو ندونست حتما باید موجودی وجود خارجی داشته باشه که آینده رو میدونه؟

[="darkolivegreen"]سلام.
پست قبل رو هم ملاحظه بفرمایید.

bina88;134555 نوشت:
والا صفات ناقص نمیتواند تبئین کننده و خلق کننده عالم ماده و معنا با این نظم و شکل و تدبیر باشد.

به نظرم علاوه بر مطالب کاربر گرامی هادی شما روی نظم و تدبیر هستی تکیه دارید و ذر واقع میفرمایید.

چون جهان با نظم هستش خالق این جهان باید خیلی آفریننده قوی باشه. کما اینکه ما از روی یک نقاشی پی میبریم نقاش در چه سطحی بوده و ......(برداشتم نزدیک بود؟؟)

این جهان رو حداکثر بشه با نظم در نظر گرفت. ====> پس خالق اون خیلی منظم خلق میکنه.

اما دو نکته:
1-خیلی منظم خلق کردن با بینهایت منظم آفریدن فرق داره. زمانی میشه گفت که خدا بینهایت منظم می آفرینه که ثابت بشه این جهان بهترین حالت ممکن رو داره. و اثبات این گزاره که جهان در بهترین حالت ممکن هست به نظر من که غیر ممکنه.

2-اگر هم به درستی ثابت کردیم که جهان بهترین حالت رو داره پس خالق میتونه چیزهایی رو بیافرینه که در منظم ترین حالت هستند اونموقع راجع به عدل چی میخوایم بگیم. راجع به رحمت؟ خیلی از صفات خدا به منظم آفریدن دنیا ارتباطی نداره.[/]

مهندس a;134561 نوشت:
اما دو نکته:

1-خیلی منظم خلق کردن با بینهایت منظم آفریدن فرق داره. زمانی میشه گفت که خدا بینهایت منظم می آفرینه که ثابت بشه این جهان بهترین حالت ممکن رو داره. و اثبات این گزاره که جهان در بهترین حالت ممکن هست به نظر من که غیر ممکنه.
2-اگر هم به درستی ثابت کردیم که جهان بهترین حالت رو داره پس خالق میتونه چیزهایی رو بیافرینه که در منظم ترین حالت هستند اونموقع راجع به عدل چی میخوایم بگیم. راجع به رحمت؟ خیلی از صفات خدا به منظم آفریدن دنیا ارتباطی نداره.

مهندس گرامی بر اساس دانسته های بشری قبلا مطلبی را عرض کردم که مبنای بزرگی و مطلق بودن خدا میزان درک بشر از او نیست.

و موضوعی را اشاره کردم درباره اینکه شما کتاب هستی را از وسط دارید ورق میزنید که این باعث میشود مفاهیم را درست متوجه نشوید.
پیشنهاد میکنم که بنده سوالات ابتدای کتاب هستی را ذکر کنم و کارشناسان مربوطه ( ترجیحا چون اینجا تنها پاسخگوها که کارشناس هستندموظف به پاسخگوئی هستند و من و امثال من نقش همراه را داریم ) پاسخ بدهند :

1 - خدا را چگونه باید بشناسیم و توصیف کنیم
2- معنای مطلق بودن صفات خدا چیست و ما چند صفت الهی را میشناسیم.
3- معنای ناقص بودن صفات مخلوق چیست ؟
4- آیا بین صفات خالق و مخلوق ارتباطی ( تشابه ) هست ؟
5- آیا مخلوق میتواند صفات خدا را داشته باشد ؟ اگر نه چرا و به چه دلیل ؟
6- معنای کامل و مطلق بودن صفات الهی چیست؟
7- آیا صفات الهی به هم مربوطند؟

تا همینجا فکر کنم یک نصف روز کار میبرد و پاسخ بسیار از پرسشهای شما در این پاسخها نهفته است.

در مورد عدل الهی صحبت کردید. این بحث غیر از بحث شناخت خداست در حالیکه عادل یکی از صفات خداست ولی چون بحث در رابطه با شناخت معیارهای خدا برای خلقت جهان آفرینش است این مبحث بحثی جدا را میطلبد که در این مجال نمیگنجد.

لذا حوصله بفرمائید تا جناب عرفان یا صدیق یا جناب هادی یا حامد تشریف بیاورند و این سوالات را پاسخ دهند بعد در تاپیکی مشخص درباره عادل یا ناعادل بودن خدا در خلقت جهان هستی میتوان صحبت کرد.

یاحق

[="lime"]سلام.
پیشنهاد بجا و خوبی ارائه فرمودید.
اگر دوستان پاسخگو ترجیح میدهند برای این سوالات , تاپیک مطرح شده در گذشته را معرفی کنند لطف کنند و شماره پست را هم ذکر کنند که دنبال کردن مطالب راحتتر باشد.

bina88;134564 نوشت:
- خدا را چگونه باید بشناسیم و توصیف کنیم
2- معنای مطلق بودن صفات خدا چیست و ما چند صفت الهی را میشناسیم.
3- معنای ناقص بودن صفات مخلوق چیست ؟
4- آیا بین صفات خالق و مخلوق ارتباطی ( تشابه ) هست ؟
5- آیا مخلوق میتواند صفات خدا را داشته باشد ؟ اگر نه چرا و به چه دلیل ؟
6- معنای کامل و مطلق بودن صفات الهی چیست؟
7- آیا صفات الهی به هم مربوطند؟

[/]

مهندس a;134550 نوشت:
آخه چرا؟؟ اگه دلیل تصور باشه که بگید روی همون تصور بحث کنیم. اینکه من تصور کنم چیزی هست پس هست زیادی عجیبه. این که تصور من جزئی از منه پس خدا که خالق منه باید از تصور من هم بزرگتر باشه زیادی خیلی عجیبه!!

سلام
سوال شما برادر عزیز از علت مطلق بودن کمالات خدای متعال بود و بنده عرض کردم علتش ذات بی نهایت اوست . اگر به این مطلب توجه کنیم که کمالات خدا ( صفات الهی ) عین ذات او و بینهایت است به رابطه منطقی ایندو پی میبریم .
توجه کنید :
به برهان قطعی خدای متعال بی نهایت است و صفات او عین ذات اوست پس کمالات او هم بی نهایت ( مطلق ) است .
اگر به این بیان اشکال دارید بفرمایید
موفق باشید

الف-
هر موجودي که در اطرف خودمان مي بينيم، کمالي دارد:
آتش گرم است. "گرمي" براي آتش يک کمال است.
آب، مرطوب است. "مرطوب" بودن براي آب، يک کمال است.
پرنده، پرواز مي کند. "پرواز کردن" براي پرنده يک کمال است.
گل زيبا است. "زيبايي" براي گل يک کمال است.
آهن، سخت است. "سختي" براي آهن يک کمال است.
پنبه نرم است. "نرمي" براي پنبه يک کمال است.

ب-
با نگاهي به هر يک از موجودات، در مي يابيم که آنها هميشه وجود نداشته اند. بلکه از يک زمان خاصي به بعد، "موجود" شده اند.
زماني که هنوز وجود نداشتند، طبيعتاً کمالي هم نداشتند، پس همانگونه که وجودشان را کس ديگري به آنها داده است، کمالاتشان را هم کس ديگري به آنها داده است.

نتيجه اينکه : موجودات ، کمالاتشان را از ابتدا نداشتند. بلکه موجود ديگري کمالاتشان را به آنها عطا کرده است. همانطور که وجودشان را به آنها عطا کرده است.

ج-
آن موجودي که کمالات همه موجودات را به آنها عطا نموده است، بايد خودش داراي اين کمالات بوده باشد آن هم در سطحي بالاتر. زيرا امکان ندارد کسي که "فاقد چيزي" است، بتواند "آن چيز" را به ديگري عطا نمايد.

پس هر کمالي را که در موجودات اطراف خود مي بينيم (مانند: زيبايي ، قدرت، علم، و ... ) همه آنها را خداوند در سطحي بالاتر دارا مي باشد:

هر جا زيبايي مي بينيم، خداوند آن زيبايي را به آن موجود داده است. >>> همه زیبایی ها از ناحیه خداوند است. >>> خدا زیبایی مطلق است.
هر جا قدرت مي بينيم، خداوند آن قدرت را به آن موجود داده است. >>> همه قدرتها از ناحیه خداوند است. >>> خدا قدرت مطلق است.
و همینطور در مورد علم و سایر کمالات

و مجموع همه اينها می شود: همه کمالات از ناحیه خداوند است >>> خداوند کمال مطلق است.

سلام
باتشکر از همه دوستان

حامد;134623 نوشت:
به برهان قطعی خدای متعال بی نهایت است

برای بررسی این برهان قطعی به کدام تاپیک بروم؟ برای اطلاع من منبعی رو معرفی کنید یا همینجا توضیح دهید این برهان قطعی را
ممنون
یاقوت احمر;134632 نوشت:
امکان ندارد کسي که "فاقد چيزي" است، بتواند "آن چيز" را به ديگري عطا نمايد.

چندتا سوال پیش اومده برام ممنون میشم توضیح بدید.

آیا این فرمایش شما شامل رشد هم میشه؟ مثلا استادی به شاگردش ریاضی درس میده و همه علم ریاضی خودش رو منتقل میکنه. بعد این شاگرد پیشرفت میکنه و از استاد جلو میزنه! راجع به خدا میشه همچین حرفی زد؟

ویا مثلا کسی رباتی خلق کنه که هوشمند باشه و ربات با هوش خودش ایده بزنه(ایده هایی که به ذهن مخترع ربات نرسیده) و یه ربات پیشرفه تر درست کنه؟ در واقع همچین پدیده ای(خلق همچین رباتی) غیر ممکنه. درسته؟

در مورد صفات منفی مثل حسد ظلم و ... قاعدتا خدا باید آخر اینها باشه. اصولا هر صفتی که در دنیا هست چون آفریده خداست پس خدا بینهایت بار اون رو داره. بعضی این صفت ها در تناقض با هم هستند!
خیانت کار بودن یه نفر یعنی خدا خائنه؟:geryeh:

مهندس a;134678 نوشت:
برای بررسی این برهان قطعی به کدام تاپیک بروم؟ برای اطلاع من منبعی رو معرفی کنید یا همینجا توضیح دهید این برهان قطعی را ممنون

سلام
خدای متعال واجب الوجود است و واجب در وجود بی نهایت است چون اگر حدی داشته باشد ما از ماورای آن حد می پرسیم که چیست ؟ دو فرض بیشتر نیست یا وجود یا عدم . عدم که تعین خارجی ندارد که بخواهد ماورای چیزی باشد پس وجود است حال که وجود است یا واجب است یا ممکن . اگر واجب است که تصور ماورا برای او و تعیین مرز غلط بوده است و اگر ممکن است که وجود ممکن بخاطر ممکن بودن ( غیر مستقل بودن در تمام شوون خود ) نمی تواند حدی بر وجود واجب باشد . پس وجود واجب تعالی بی نهایت است و چون ذاتش بی نهایت است صفات ذاتی او نیز بی نهایت است .
والحمد لله

سلام.

مهندس a;134678 نوشت:
مثلا استادی به شاگردش ریاضی درس میده و همه علم ریاضی خودش رو منتقل میکنه. بعد این شاگرد پیشرفت میکنه و از استاد جلو میزنه! راجع به خدا میشه همچین حرفی زد؟
به نکته خوبی اشاره کردید.
طبق مسایل و قواعد فلسفی، این استاد نیست که دانش را به شاگردش منتقل می کند. وجود استاد و نشستن پای درس او، "شرط" لازم برای کسب دانش از منبع آن یعنی خداوند (البته با واسطه برخی موجودات مجرد) است. همچنانکه ازدواج پدر و مادر، "شرط لازم" برای "به وجود آمدن انسان" است، نه اینکه پدر و مادر، انسان را به وجود بیاورند. بلکه این خداست که انسان را می آفریند.

به عبارت دیگر، همچنانکه پدر و مادر با ازدواج خود، "زمینه لازم" برای "آفریده شدن انسان توسط خداوند" را فراهم می کنند، استاد نیز با درس دادن خود، زمینه لازم برای "اتصال عقل شاگرد به مجردات عالم بالا و دریافت دانش" را فراهم می نماید. میزان دانش دریافتی نیز بستگی به میزان زمینه آماده شده دارد.
تفصیل این نکته نیازمند دانستن برخی مقدمات فلسفی است.

مهندس a;134678 نوشت:
در مورد صفات منفی مثل حسد ظلم و ... قاعدتا خدا باید آخر اینها باشه. اصولا هر صفتی که در دنیا هست چون آفریده خداست پس خدا بینهایت بار اون رو داره. بعضی این صفت ها در تناقض با هم هستند! خیانت کار بودن یه نفر یعنی خدا خائنه؟
منظور از کمال، در این بحث، کمالات فلسفی هستند، نه کمالات اخلاقی. کاری که "ظلم" است، از آن جهت که یک عمل منفی است، به "اخلاق" مربوط می شود و کمال اخلاقی نیست. اما همین کاری که ظلم محسوب شده است، از جهت "کار" بودنش، (بدون در نظر گرفتن جهت مثبت یا منفی اخلاقی آن)، یک کمال فلسفی دارد.

مثلاً فردی جهت دزدی از دیوار خانه کسی بالا می رود.
این فرد، عمل "دزدی" را انجام می دهد که از حیث اخلاقی، کمال نیست و ضد ارزش است.
اما همین عمل "بالا رفتن از دیوار" (صرف نظر از انگیزه و نیت و جهت آن)، یک "توانایی" و "شجاعت" ایی لازم دارد. و از این جهت یک "کمال" محسوب می شود. زیرا خیلی از افراد هستند که توانایی و شجاعت بالا رفتن از دیوار را ندارند.
البته در مثال فوق، فرد دزد، این "کمال فلسفی" را در جهت ضد ارزش و خلاف اخلاق به کار گرفته است. در حالیکه او و هر کس دیگری، می توانند همین "کمال فلسفی" را در جهت مثبت و اخلاقی به کار ببرند.

سلام.

یاقوت احمر;134733 نوشت:
نیازمند دانستن برخی مقدمات فلسفی است.

اگه کتاب یا سایت خاصی که این جور مقدمات رو آموزش داده معرفی کنید خیلی ممنون میشم.
اما گذشته از اینها چیزی که فکر من رو مشغول کرده اینه که فلسفه در خیلی از مسائل جوابهای همگنی ارائه نمیده.
در واقع مثل ریاضی نیست که همیشه و هرکسی که مساله ای رو بررسی میکنه به جواب یکسان برسه.
مثلا هندسه اقلیدسی روی چندتا اصل(از نظر اقلیدس)بدیهی مثل -دو خط موازی هرگز همدیگر رو قطع نمیکنن- بنا میشه و در این دستگاه قضایای مختلف اثبات میشن.
میخوام بگم که هرکسی اصول اقلیدس رو پذیرفت نمیتونه مثلا بگه دو زاویه متقابل به راس هم اندازه نیستن.

اما فیلسوفها خیلی با هم اختلاف نظر دارن. چرا؟
نمیشه گفت نصفشون خنگن یا لجبازن یا ....

سلام.

حامد;134688 نوشت:
خدای متعال واجب الوجود است و واجب در وجود بی نهایت است چون اگر حدی داشته باشد ما از ماورای آن حد می پرسیم که چیست ؟ دو فرض بیشتر نیست یا وجود یا عدم . عدم که تعین خارجی ندارد که بخواهد ماورای چیزی باشد پس وجود است حال که وجود است یا واجب است یا ممکن . اگر واجب است که تصور ماورا برای او و تعیین مرز غلط بوده است و اگر ممکن است که وجود ممکن بخاطر ممکن بودن ( غیر مستقل بودن در تمام شوون خود ) نمی تواند حدی بر وجود واجب باشد . پس وجود واجب تعالی بی نهایت است

فرض کنیم چیزی که خارج از وجود اوست, خودش واجب الوجود دیگری باشد. مثلا دو تا خدا داشته باشیم ,خدای دوم هم مخلوقاتی داشته باشند که در خدای اول نیستند.

حامد;134688 نوشت:
و اگر ممکن است که وجود ممکن بخاطر ممکن بودن ( غیر مستقل بودن در تمام شوون خود ) نمی تواند حدی بر وجود واجب باشد

در واقع این اشکال هم برای موقعی است که ممکن وابسته به همان واجب باشد نه واجب دیگری.

[="navy"]سلام

یاقوت احمر;134733 نوشت:
منظور از کمال، در این بحث، کمالات فلسفی هستند،

اول-علم جز کمالات فلسفی حساب میشه؟
مثلا علم به آینده؟

دوم- فرض کنیم همین صفات فلسفی مثل قدرت چرا میگیم بینهایت , نگیم خیلی زیاد؟

مهندس a;134561 نوشت:
خیلی منظم خلق کردن با بینهایت منظم آفریدن فرق داره. زمانی میشه گفت که خدا بینهایت منظم می آفرینه که ثابت بشه این جهان بهترین حالت ممکن رو داره. و اثبات این گزاره که جهان در بهترین حالت ممکن هست به نظر من که غیر ممکنه.
[/]

مهندس A;134738 نوشت:
سلام.

اگه کتاب یا سایت خاصی که این جور مقدمات رو آموزش داده معرفی کنید خیلی ممنون میشم.
اما گذشته از اینها چیزی که فکر من رو مشغول کرده اینه که فلسفه در خیلی از مسائل جوابهای همگنی ارائه نمیده.
در واقع مثل ریاضی نیست که همیشه و هرکسی که مساله ای رو بررسی میکنه به جواب یکسان برسه.
مثلا هندسه اقلیدسی روی چندتا اصل(از نظر اقلیدس)بدیهی مثل -دو خط موازی هرگز همدیگر رو قطع نمیکنن- بنا میشه و در این دستگاه قضایای مختلف اثبات میشن.
میخوام بگم که هرکسی اصول اقلیدس رو پذیرفت نمیتونه مثلا بگه دو زاویه متقابل به راس هم اندازه نیستن.

اما فیلسوفها خیلی با هم اختلاف نظر دارن. چرا؟
نمیشه گفت نصفشون خنگن یا لجبازن یا ....


سلام.
کتابهای مربوط به این زمینه را در پست زیر معرفی کرده ام. جهت جلوگیری از تکرار مطلب، لینک پست مربوطه را می آورم:

به نظرم، جواب سئوالاتی از این دست را می توانید در منابع نام برده می توانید به راحتی پیدا کنید.

مهندس A;134740 نوشت:
سلام

اول-علم جز کمالات فلسفی حساب میشه؟
مثلا علم به آینده؟

دوم- فرض کنیم همین صفات فلسفی مثل قدرت چرا میگیم بینهایت , نگیم خیلی زیاد؟


بله. "علم" نیز یک کمال فلسفی است.

اینکه می گوئیم هر یک از صفات خداوند، نامحدود است، به دلیل "بی حد" بودن خود خداوند است. خداوند هیچ حدی ندارد مگر حد "بی حدی". از سوی دیگر، خداوند، " جزء " ندارد. یعنی از اجزایی تشکیل نشده است (چه اجزای درونی، چه اجزای بیرونی). یعنی خداوند مثل انسان نیست که از یک حیث دارای اجزایی مثل دست و گوش و پا ، یا از حیث دیگر دارای اجزایی مثل جسم و روح ، یا از حیث دیگری دارای اجزایی مثل عاطفه، عقل و ... باشد.

لذا چون خداوند از هیچ حیثی دارای هیچ جزئی نیست، پس هیچ یک از کمالات او ، "جزء" او نیستند. همچنانکه این کمالات، "خارج" از خداوند نیز نیستند. نتیجه اینکه ، هر یک از کمالات او ، "عین" خود اویند. و چون خودش نامحدود است، لذا هر یک از کمالاتش هم نامحدود است.

تفصیل هر کدام از نکات فوق را در کتب فلسفی (منابع معرفی شده) باید جست.

مهندس A;134738 نوشت:
اگه کتاب یا سایت خاصی که این جور مقدمات رو آموزش داده معرفی کنید خیلی ممنون میشم. اما گذشته از اینها چیزی که فکر من رو مشغول کرده اینه که فلسفه در خیلی از مسائل جوابهای همگنی ارائه نمیده.

این کتاب خیلی عالیه برای شناخت خدا و دلیل اثبات اون و نقد خدا شناسی مکاتب بشری:
http://www.faraerfan.com/files/2008/11/faratar1.zip

مهندس a;134739 نوشت:
فرض کنیم چیزی که خارج از وجود اوست, خودش واجب الوجود دیگری باشد. مثلا دو تا خدا داشته باشیم ,خدای دوم هم مخلوقاتی داشته باشند که در خدای اول نیستند.

سلام
فرض واجب دیگری در ورای وجود این یکی واجب ، در حقیقت یک مرزبندی تخیلی است . یعنی در واقع مرزی نیست و این دوتا دوتا نیستند و یکی اند که فرد با یک مرز فرضی آنها را از هم جدا کرده است .

مهندس a;134739 نوشت:
در واقع این اشکال هم برای موقعی است که ممکن وابسته به همان واجب باشد نه واجب دیگری.

خیر موجود ممکن به جهت ممکن بودنش نمی تواند حدی بر وجود واجب باشد ولو اینکه به فرض محال مخلوق واجب فرضی دیگری باشد .
به بحث خداشناسی در کتب شهید مطهری و آیت الله مصباح و علامه حسن زاده و جوادی آملی مراجعه فرمایید
موفق باشید

مهندس A;134739 نوشت:
فرض کنیم چیزی که خارج از وجود اوست, خودش واجب الوجود دیگری باشد. مثلا دو تا خدا داشته باشیم ,خدای دوم هم مخلوقاتی داشته باشند که در خدای اول نیستند.

سلام.
اگر فرض کنیم، دو واجب وجود داشته باشد، باید بین این دو تا، یک نحو اختلاف و تغایری وجود داشته باشد. یعنی یک نحو تمایزی از همدیگر داشته باشند تا بتوان آنها را "دو تا" دانست. و گرنه اگر هر دو شیء در جمیع صفات مثل هم باشند و هیچ فرقی بین آن دو وجود نداشته باشد، این دو شیء ، در حقیقت یک شیء هستند نه دو شیء.

پس فرض وجود دو واجب، مستلزم این است که بپذیریم یکی از آنها چیزی دارد که دیگری ندارد، و دیگری چیزی دارد که اولی ندارد. (یعنی یک جایی باید این دو از هم جدا بشوند و تفکیک یابند). در این صورت، هر یک از آن دو واجب، "محدود" خواهد بود نه نامحدود.

در حالیکه "واجب" نمی تواند "محدود" باشد. (تشریح این نکته را اینجا ببینید).

بنابراین، از نظر عقلی، ما نمی توانیم دو تا وجود نامحدود را تصور کنیم. پس نمی توانیم دو تا "واجب" را تصور کنیم.

با عرض سلام و خسته نباشید.

دوست گرامی‌ این نظر من که به سادگی‌ برات توضیح میدم.

ببین مثلا ادیسون وقتی‌ برق رو اختراع کرد، نه اون زمان برق وجود داشت، نه اینکه برق در ادیسون می‌تونست تاًثیری بذاره، چرا که اگر روی ادیسون تاًثیری داشت دیگه اختراع نبود چون که قبلش برق وجود داشته.

خدا هم به همین صورت زمانی‌ که خدا پدیدهارو به وجود اورد هیچ موجودی وجود نداشته و همینطور پدیدها روی خدا تاًثیری نمیذاشته چرا که خود خدا آفریده.

پس ما حتا چیزی که درونمون هست رو خدا تاًثیری نداره، که خدا بخواد از اون کم داشته باشه یا زیاد، بد از این یعنی‌ خدا چیزیرو که آفریده نهایت قدرتش رو نمیتونه در دست داشته باشه؟ یعنی‌ اینکه خدا از افریدهٔ خودش خبر نداره؟

پس می‌شه پی‌ ببریم که خدا قادر مطلق است.

[=&quot]به نام یگانه هستی بخش

[=&quot]با تشکر از دوستانی که در بحث شرکت کردند. امیدوارم عرائض بنده هم بتو[=&quot]ا[=&quot]ند به بحث کمک کنه.

[=&quot]فکر می کنم، خوبه برای شناختن خداوند و اینکه پروردگار عالم کمال مطلق هست به قرآن مراجعه کنیم.

[=&quot]وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها(سوره اعراف، آیه 180([=&quot](و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد).


[=&quot]منظور از" اسماء حسنى"، صفات مختلف پروردگار است كه همگى نيك و همگى" حسنى" است مى‏دانيم خدا عالم است، قادر است، رازق است، عادل است، جواد است، كريم است و رحيم است، و همچنين داراى صفات نيك فراوان ديگرى از اين قبيل مى‏باشد.

[=&quot]منظور از خواندن خدا به اين نامها تنها اين نيست كه اين الفاظ را بر زبان جارى كنيم و مثلا بگوئيم يا عالم، يا قادر، يا ارحم الراحمين، بلكه در واقع اين است كه اين صفات را در وجود خودمان بمقدار امكان پياده كنيم، پرتوى از علم و دانش او، شعاعى از قدرت و توانايى او، و گوشه‏اى از رحمت واسعه‏اش در ما و جامعه ما پياده شود، و به تعبير ديگر متصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش كرديم.(تفسیر نمونه، ج7،ص23).

[=&quot]در مورد خلقت موجودات خداوند می فرماید: « الَّذِى أَحْسَنَ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ خَلَقَه» (او همان كسى است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد).

[=&quot]حقيقت حسن عبارت است از سازگارى اجزاى هر چيز نسبت بهم، و سازگارى همه اجزاء با غرض و غايتى كه خارج از ذات آن است، بنا بر اين، زيبايى روى به معناى جور بودن و سازگار بودن اجزاى صورت از چشم و ابرو و بينى و دهان و غيره است، و حسن عدالت سازگاريش با غرضى است كه از اجتماع مدنى منظور است، و آن به اين است كه در جامعه هر صاحب حقى به حق خود برسد، و همچنين است حسن هر چيز ديگر.

[=&quot]دقت در خلقت اشياء كه هر يك داراى اجزايى موافق و مناسب با يكديگر است، و اينكه مجموع آن اجزاء مجهز به وسايل رسيدن آن موجود به كمال و سعادت خويش است، و اينكه اين مجهز بودنش به نحوى است كه بهتر و كامل‏تر از آن تصور ندارد، اين معنا را می رساند كه هر يك از موجودات فى نفسه و براى خودش داراى حسنى است، كه تمام‏تر و كامل‏تر از آن براى آن موجود تصور نمى‏شود( ترجمه المیزان،ج16،ص372).
:Gol::Gol:
[=&quot]



موضوع قفل شده است