مكتب صوفيه از نگاه امام صادق (ع)
تبهای اولیه
بسم رب الحسین
صوفيگرى
ازجمله تفكراتى كه در زمان امام صادق(ع) پيدا شد و كمكم شكل گرفت، جريان خطرناك و انحرافى صوفيگرى بود، كه با ظاهرىفريبنده دستبه عوام فريبى و گمراه كردن مردم زد.
محقق اردبيلى درباره پيدايش صوفيه مىنويسد: به نقل از شيعه وسنى، اولين كسى را كه صوفى ناميدند «ابوهاشم كوفى» بود، چوناو مانند رهبانان جامههاى پشمينه درشت مىپوشيد. آن ملعون مثلنصارى قائل به حلول و اتحاد بود. (1)
و در كتاب اصول الدياناتآمده است كه او در ظاهر اموى و جبرى بود و در باطن ملحد ودهرى.
هدف او نابودى دين اسلام بود.
از ائمه معصومين عليهمالسلام چند حديث در طعن او وارد شده است. پيروان او را چون صوف«لباس پشمى» مىپوشيدند، صوفيه گفتهاند. (2)
شايد منظور محقق اردبيلى اين است كه اولين كسى كه در اسلام«صوفى» ناميده شد، ابوهاشم كوفى بود و الا به گفته سيدجزايرى(ره) اين كلمه نخستبرگروهى از حكماى كج انديش و منحرفاطلاق مىشد، سپس برگروهى از زنادقه و بىدينان هندو و براهمهاستعمال شد و پس از اسلام برگروهى از كژانديشان مثل حسن بصرى،سفيان ثورى و ابوهاشم كوفى و همقطارانشان كه از نظر فكر وانديشه در مقابل اهلبيت عصمت و طهارت فرار گرفته بودند، اطلاقشد.
امام صادق(ع) در برابر انحراف فرهنگى صوفيه موضع گرفت و نخستبه هدايت و راهنمايى رهبران آنها پرداخت.
اما چون آنان برعقايدانحرافى خود اصرار مىورزيدند. حضرت به ناچار وارد مرحلهشديدترى شد و دستبه افشاگرى چهرههاى خبيث آنها زد.
سفيان ثورى و گروهى از زاهد نمايان نزد امام صادق(ع) آمدند واز لباس امام اشكال گرفتند.
سفيان به آن حضرت گفت:
«ان هذا ليس من لباسك»; راستى كه اين جامه شما نيست.
امام صادق(ع) فرمود: بشنو و به دل سپار آنچه را به تو مىگويم كه خيردنيا و آخرت همين است; اگر بر سنت و حق بميرى و بر عقيده بدعتوناحق نميرى، من به تو خبر مىدهم كه رسول خدا(ص) در دوران تنگىوسختى بود، و هرگاه دنيا اقبال كند سزاوارترين افراد براىاستفاده از نعمتها نيكانند نه بدكاران، مومنانند نه منافقان،مسلمانانند نه كفار. اى ثورى! چرا انكار كردى و ناروا شمردى؟من با اين وضعى كه مىبينى از روزى كه خردمند شدم، شامى بر مننگذشته است كه در مالم حقى باشد كه خدا به من فرموده باشد آنرا در مصرفى برسانم; جز آن كه بدان مصرفش رساندم. (3)
برخى زهد فروشان از پاسخ آن حضرت به سفيان پندگرفته، گفتند: راستى اين رفيق ما از سخن شما آزرده شد، زبانش بند آمد و دليلىبه نظرش نيامد.حضرت به آنها فرمود: شما دليلهاى خود رابياوريد. آنها گفتند: دليل ما از قرآن است.
امام صادق(ع)فرمود: آن را حاضر كنيد كه از هر چيزى به پيروى و عمل سزاوارتراست.
گفتند: خداى تبارك و تعالى در مقام توصيف ياران پيامبر(ص)فرمود: ديگران را برخود مقدم مىدارند، گرچه نيازمند باشند. هركه از بخل نفس خود محفوظ بماند جزو رستگاران است. (4)
نيز خداوند فرمود: غذاى خود را با اين كه به آن علاقه و نيازدارند، به مسكين و يتيم و اسير مىدهند. (5) ما به همين دو آيهاكتفا مىكنيم.
مردى از حاضران مجلس به آنان گفت: ما شما را نديدهايم كه ازخوراك خوب دورى كنيد. با اين حال به مردم فرمان مىدهيد كه ازمال خود دستبكشند تا شما از آن بهرهمند شويد!
امام صادق(ع) فرمود: آن چه سودى ندارد، وانهيد. آيا ناسخ ومنسوخ و محكم و متشابه قرآن را مىدانيد؟ هركه گمراه شده، ازاينجا گمراه شده و هركه از اين امت هلاك شده، از اين راه هلاكشده است.
در پاسخ گفتند: بعضى را نمىدانيم و همه آن رامىدانيم. آن حضرت فرمود: به خاطر اين نادانى است كه گرفتارشديد. احاديث رسول خدا(ص) نيز چنين هستند. (ناسخ و منسوخ ومحكم و متشابه دارند.) اما انفاقى كه در آيه فوق آمده است،براى مسلمانان آن عصر مباح بود، آنان به خاطر آن پاداشمىبردند.
ولى آن چه كه آنها عمل مىكردند، به امر خدا نسخ شدهاست، تا مايه زيان مسلمانانى كه افراد ناتوان، كودك و پيران ازكار افتاده و سالخورده در خانواده خود دارند كه گرسنگى رانمىتوانند تحمل كنند، نشود
. بدين خاطر رسول خدا(ص) فرمود: اگركسى مىخواهد مقدارى خرما يا پنج قرص نان يا چند دينار يا چنددرهم را به مصرف خير برساند بهتر اين است كه آنها را به مصرفپدر و مادر خود برساند و در درجه دوم براى خود و عيالش صرف كندو در درجه سوم به خويشاوندان وبرادران مومنش و در درجه چهارمبه هسمايههاى مستمندش و در درجه پنجم درراه خدا و جهاد كه اجرشاز همه كمتر است، به مصرف برساند.
پيامبر(ص) درباره مردى از انصار كه هنگام مرگش پنجيا شش بندهخود را آزاد كرد و چيزى براى فرزندان خردسالش باقى نگذاشت،فرمود: اگر اين كار او را به من اعلام كرده بوديد، نمىگذاشتم درگورستان مسلمانان به خاك سپاريد. چند كودك خردسال باقى گذاشتهاست تا از مردم گدايى كنند!
قرآن در رد گفته شما مىفرمايد: آن كسانى كه چون انفاق مىكنند،اسراف نمىكنند و بخل نمىورزند. عدالت ميان اين دو بايد رعايتشود. (6)
آيا نمىبينيد كه خداوند كارى را كه شما بدان دعوت مىكنيد،نكوهش كرده است: خداوند اسراف كنندگان را دوست نمىدارد. (7)
خداوند مردم را از اسراف نهى كرده و به حد وسط فرمان داده است.
مسلمان نبايد هرچه دارد به ديگران بدهد و پس از آن از خدا روزىخواهد، چون دعايش به اجابت نمىرسد. پيامبر(ص) فرمود: دعاى چنددسته از امتم به اجابت نمىرسد: مردى كه به پدر و مادرش نفرينمىكند... و مردى كه خداوند به او مال بسيارى مىدهد و او همه راانفاق مىكند; سپس به درگاه خداوند دعا مىكند كه پروردگارا، بهمن روزى بده.
خدا مىفرمايد: آيا روزى فراوان به تو ندادم؟! چراميانه روى نكردى؟
چرا اسراف كردى...؟ سپس خدا به پيامبرش آموختكه چگونه انفاق كند. پيامبر(ص) يك «اوقيه طلا» داشت ونمىخواست كه آن را يك شب در نزد خود نگه دارد.
بدين خاطر همهآن را صدقه داد. بامدادان سائلى نزد او آمد و آن حضرت چيزىنداشت كه به او بدهد. سائل او را سرزنش كرد و آن حضرت غمناكشد.
خدا به پيامبرش فرمود: دستخود را مبند و بيش از حد نيزدستخود را مگشاى كه مورد سرزنش قرار مىگيرى و از كارفرومانى. (8)
بسا كه مردمى از تو چيزى بخواهند و تو را معذور ندارند و اگرهرچه دارى به ديگران بدهى به زيان مالى دچار شوى. اينها احاديثرسول خدا(ص) است كه قرآن را تصديق دارند و قرآن را هم همه اهلآن كه مومنند، درست دانند... اى جماعت! نمىدانم امروز آنچه رابراى شما شرح دادم در شما اثر كرد يا...
اگر همه مردم آن طور كه شما مىخواهيد زاهد باشند و نيازى بهمتاع ديگران نداشته باشند پس كفارههاى قسم و نذر و صدقههاىزكات واجب شتر، گوسفند، گاو، طلا، نقره، خرما، كشمش و ديگرچيزها به چه كسى داده شود؟
چه بد است اين عقيده كه شما بدان گراييدهايد و مردم را بدانمىكشانيد!
سليمان بن داود(ع) از خدا ملكى خواست كه احدى را پس از وىنشايد، و خدا آن را به وى داد. او حق مىگفت و به حق كار مىكرد.ما نيافتيم كه خدا آن را بر وى نكوهش كند و نه يك مومنى را.
داود(ع) پيش از وى سلطنت محكمى داشت. يوسف پيامبر(ع) به پادشاه مصر گفت: مرا كارگزار همه خزائن كن; زيرا من نگهدار و داناهستم. كارش بدان جا كشيد كه اداره كشور مصر را به دست گرفت ووسعتحكومتش تا يمن رسيد...او نيز حق مىگفت و به حق كار مىكردو نديديم احدى را كه بر او عيب گيرد. ذوالقرنين بندهاى بود كهخدا را دوست داشت و خدا هم دوستش داشت و وسايل برايش فراهم كردو شرق و غرب را در زير نگينش آورد و حق گفت و حق كار كرد ونديديم كسى اين را بر او عيب گيرد. اى جماعت! به همان امر ونهى خدا اكتفا كنيد و رها كنيد آنچه را برشما اشتباه شدهاست... علم را به عالم واگذاريد تا اجر ببريد و معذور باشيد...و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشيد. نادانىرا به اهلش وانهيد، زيرا اهل نادانى بسيارند و اهل دانشكم. (9)
سفيان ثورى
در انوار نعمانيه آمده است: صوفيان نزد امام صادق(ع) آمدند.
سفيان ثورى لباسى پشمينه و زبر به تن كرده و امام لباس نازكىبه تن كرده بود.
سفيان به امام گفت: به درستى كه اميرمومنانهميشه لباسهاى درشتى به تن مىكرد. چرا در اين روش به او اقتدانمىكنى؟!
امام صادق(ع) پاسخ داد: اميرمومنان در زمان تنگدستىمسلمانان زندگى مىكرد. اين گشايش كه امروز در بين مسلمانان بهوجود آمده، در آن روز نبوده است. ما قومى هستيم كه اگر خدا برماگشايش داد، برخود گشايش مىدهيم و هرگاه برما تنگى گيرد،برخودمان چنان كنيم.
خداوند دنيا را براى مؤمن آفريده است، نهبراى كافر; زيرا او ارزشى نزد خداوند ندارد.
اگر اميرمومنان على(ع) در اين زمان به سر مىبرد هرگز آن لباسهايى كه در آنروزگار مىپوشيد را به تن نمىكرد، تا نگويند او رياكارى مىكند ولباس شهرت مىپوشد. اميرمومنان امام و والى مسلمانان بود و بروالى مسلمانان سزاوار نيست كه از نظر زندگى و معاش بالاتر ازفقرا باشد.
حضرت على(ع) در جواب كسانى كه به وى گفتند: تو شبرا گرسنه مىمانى در حالى كه ملك و خلافت از آن تو است; فرمود: بيم آن دارم كه سير شوم در حالى كه در «يمامه» يك نفر باشكمگرسنه شب را سپرى كرده باشد.
من والى نيستم.
خلافت از ما غصب گرديده است. اگر والى بودم، دراين جهتبه آن حضرت اقتدا مىكردم.
امام صادق(ع) به سفيان ثورى فرمود: نزديك من بيا! او پيش حضرتآمد. حضرت پيراهن پشمى و زبر سفيان را كنار زد و پيراهنابريشمى را كه سفيان در زير لباسهاى خود به تن كرده بود، به اونشان داد و آن گاه فرمود: سفيان! نگاه كن كه در زير اينپيراهنهاى نازك كه به تن دارم، چه مىبينى؟
سفيان با تعجب ديدكه آن حضرت پيراهن پشمى زبرى در زير لباسهاى خود به تن كردهاست.
امام فرمود: سفيان! اين لباس زيرين را براى خدا به تن كردهام وپيراهن ديگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشيدهام. (10)
در اين گفت وگو به نكات فراوان و قابل توجهى مىتوان دستيافت.امام صادق(ع) با اين كه مىدانست.
وى فردى رياكار و منحرف استاما در وهله اول، خواست تا با دليل و برهان او را خلع سلاحنمايد و سپس او را رسوا گرداند.
امام صادق(ع) با نشان دادنلباس ابريشمى سفيان، به ديگران فهماند كه لباسهاى پشمينه اوبراى فريب عوام است، نه براى خدا.
دومين گامى كه امام صادق(ع) جهت افشاى چهره اين گروهك منحرفبرداشت، رسوا كردن پايه گذاران آن بود. از اين رو مىبينيم وقتىكه از آن حضرت درباره ابوهاشم كوفى سؤال مىشود، در جوابمىفرمايد: او فردى بسيار فاسد العقيده است. وى همان كسى است كه مذهبى را به نام صوفيه پايه گذارى و تاسيس كرد و آن را راهفرارى براى عقيده خبيث و فاسد خودش قرار داد. (11)
سومين گام امام صادق(ع) در مقابله با گروه منحرف صوفيه، هشدارامام به مسلمانان بود كه فريب آنها را نخورند و تحت تاثيرافكارشان قرار نگيرند.
آن حضرت در جواب فردى كه از وى دربارهصوفىها سؤال كرده بود، فرمود: آنها دشمنان ما هستند. هركس بهآنان ميل پيدا كند جزو آنهاست و همراهشان محشور خواهد شد. زوداست گروهى كه مدعى محبت ما مىباشند از آنان پيروى كنند... هان! اگر كسى به سوى اين گروه ميل پيدا بكند از ما نخواهد بود و مااز او بيزار هستيم و هركه آنها را انكار كند همانند كسى است كهبه جنگ با كفار و منافقين پرداخته است. (12)
راهزنان امت اسلامى
عقايد فاسد و برخورد رياكارانه و منافقانه صوفيه آن چنانخطرناك بود كه پس از گذشتيك قرن از پيدايش اين گروه انحرافى،امام حسن عسكرى(ع) با نقل حديث از امام صادق(ع) دستبه يكروشنگرى جديد عليه اين گروه زد.
امام حسن عسكرى(ع) در پايان اين روشنگرى مىفرمايد: امام صادق(ع) به ابوهاشم جعفرى فرمود:اى ابوهاشم! زود باشد كه زمانى فرا رسد كه مردم خندان باشندودلهايشان سياه و تيره، سنت در ميان آنها بدعتبه حساب آيد وبدعت در ميان آنها سنت، مؤمن در ميان آنها خوار و بىمقدار باشدو فاسق عزيز و صاحب اعتبار، اميران آنها نادان و ستمكار باشند،و عالمانشان راهى دربار ظالمان، توانگران آنها توشه فقيران ودرويشان را بدزدند، كوچتكترهاى آنها بر بزرگان پيشى گيرند،هرنادانى نزد آنها مرد آگاهى باشد، هر حليتگرى درويش باشد،مردم افراد نيك راى را از افراد فاسد العقيده تمييز ندهند،ميش را از گرگان خونخوار تشخيص ندهند، علماى آنها بر روى زمينبدترين خلق خدا هستند.
زيرا ميل به فلسفه و تصوف مىكنند.
بهخدا قسم! آنها از حق برگشتهاند و ميل به باطل پيدا كردهاند، دردوستى با مخالفان ما بسيار مبالغه كنند و در گمراه كردن شيعيانو دوستان ما تلاش فراوان كنند. پس اگر بر منصبى دستيابند ازرشوهها سير نگردند... آگاه باشيد كه آنها «راهزنان ايمان»هستند و دعوت كنندگان به كيش ملحدان. پس هركس آنها را دريابدبايد از آنها حذر كند و دين و ايمان خود را حفظ كند.
اى ابوهاشم! اين چيزى است كه پدرم از پدرانش، از جعفربنمحمدصادق عليهم السلام براى من نقل كرده است... (13)
پىنوشتها:
1- حديقه الشيعه، ص 560.
2- ذرايع البيان، ج 2، ص 32، به نقل از منهاج البراعه، ج 1، ص176.
3- تحف العقول، ترجمه سيدهاشم رسولى محلاتى، ص363.
4- حشر، آيه9.
5- انسان، آيه9.
6- فرقان، آيه67.
7- انعام، آيه 141.
8- اسرا، آيه 31.
9- تحف العقول، ص363.
10- ذرايع البيان، ج 2، ص 48.
11- حديقه الشيعه، ص 564.
12- ذرايع البيان، ج 2، ص 41.
13- حديقه الشيعه، ص 652
پيروان او را چون صوف«لباس پشمى» مىپوشيدند، صوفيه گفتهاند. (2)
سلام
هر گردی گردو نیست .
بله حالا هرجا کلمه صوفی را شنیدید هرجا کلمه تصوف را شنیدید بگویید این همان است که از آن بد گفته اند و چه چه .
هیچ شکی نیست که افراد بسیاری در لباس زهد و علم و فقه و رهبری دینی مردم به دین خیانت کردند اما دلیل نمی شود که اصل عنوان رد شود . خوب در زمان امام صادق ع هم فقهایی بودند که در مقابل خانه اهل بیت ع مغازه زدند و مورد حمایت دستگاه طاغوت هم بودند حال ما بیاییم و اصل اجتهاد و فقاهت را رد کنیم ؟
بله از متصوفه و بلکه شیادان مشهور به تصوف خیانتهایی در اندیشه و عمل صادر شده است اما دلیل نمی شود که شما اصل این مرام را رد کنید .
تصوف و عرفان یعنی شناخت خدای متعال از طریق تهذیب نفس .
و در این وادی بعضی به افراط و بعضی به تفریط کشیده شده اند و بعضی هم بر صراط مستقیم راه را پیموده اند .
وقتی امام و رهبر الهی یک امت به واسطه بی لیاقتیها از آنها کناره گیرد بهتر از این نمی شود .
مگر آقایان اهل ظاهر در امر دین ، همه و همه متعادل بوده اند ؟
در پایان قابل ذکر است که فلسفه و تصوف با آن وضع و حالی که در ابتدا داشته و نگاه مستقلی که به آن می شده و در تقابل با منابع اصیل دین مورد توجه قرار می گرفته می توانست مورد رد و منع حضرات معصومین بوده باشد .
اما این دو علم با پالایشهای زیادی که یافته و به مثابه معاون اهل ایمان در فهم دین و معارف آن می باشد دلیلی بر رد آن نیست .
مگر همین فلسفه گرانقدر اسلامی نبود که در تهاجم اندیشه های فلسفی الحادی همچون کوهی استوار از اندیشه ها و ایمانها دفاع کرد ؟
ومگر در این وانفسای هجوم عرفانهای سکولار دروغین ، عرفان ژرف اسلامی سیرابگر جانهای تشنه نیست ؟
موفق باشید
باسمه تعالی، سلام بر شما.
دوست عزيز جناب آقای حق گو، لطف بفرماييد، شفاف بيان بفرماييد، صوفيه در زمان حال چه کسانی هستند؟ و مقصود حديث را با زمان حال تطبيق کنيد تا مسير بحث روشن بشود.
موفق باشيد
دوست عزيز جناب آقای حق گو، لطف بفرماييد، شفاف بيان بفرماييد، صوفيه در زمان حال چه کسانی هستند؟ و مقصود حديث را با زمان حال تطبيق کنيد تا مسير بحث روشن بشود.
سلام
تا جایی که بنده از ممشای حضرات اطلاع دارم هرکسی قائل به چیزی باشد که متصوفه بدان قائل بوده اند صوفی است . این عین مغالطه است چه اینکه در اسلام هم احکام دین یهود(قصاص ) است آیا اسلام یهودیت است ؟ از نظر ایشان عقیده وحدت وجود یعنی هندو بودن چرا ؟ چون وحدت وجود اعتقاد هندوهاست .
اگر اینطور است یک پژوهشی بکنیم هر عقیده و عملی که اسلام با مکاتب و ادیان در آن مشترک است کنار بگذاریم و آنوقت چیز چندانی از اسلام نمی ماند چون اغلب این عقاید و احکام عینا یا کمی متفاوت در ادیان و مکاتب دیگر هم هست .
جالب این است مثلا وهابیت ، تشیع را بخاطر اعتقاد به رجعت متهم می کنند و استدلالشان این است که رجعت عقیده یهود است . اینها هم می گویند هرکس عقیده شبیه به متصوفه داشت صوفی است . یعنی رد و انکارشان تابع شباهت فکری است نه صحت و سقم خود اندیشه .
موفق باشید
سلام
هر گردی گردو نیست .
بله حالا هرجا کلمه صوفی را شنیدید هرجا کلمه تصوف را شنیدید بگویید این همان است که از آن بد گفته اند و چه چه .
هیچ شکی نیست که افراد بسیاری در لباس زهد و علم و فقه و رهبری دینی مردم به دین خیانت کردند اما دلیل نمی شود که اصل عنوان رد شود . خوب در زمان امام صادق ع هم فقهایی بودند که در مقابل خانه اهل بیت ع مغازه زدند و مورد حمایت دستگاه طاغوت هم بودند حال ما بیاییم و اصل اجتهاد و فقاهت را رد کنیم ؟
بله از متصوفه و بلکه شیادان مشهور به تصوف خیانتهایی در اندیشه و عمل صادر شده است اما دلیل نمی شود که شما اصل این مرام را رد کنید .
تصوف و عرفان یعنی شناخت خدای متعال از طریق تهذیب نفس .
و در این وادی بعضی به افراط و بعضی به تفریط کشیده شده اند و بعضی هم بر صراط مستقیم راه را پیموده اند .
وقتی امام و رهبر الهی یک امت به واسطه بی لیاقتیها از آنها کناره گیرد بهتر از این نمی شود .
مگر آقابان اهل ظاهر در امر دین همه و همه متعادل بوده اند ؟
در پایان قابل ذکر است که فلسفه و تصوف با آن وضع و حالی که در ابتدا داشته و نگاه مستقلی که به آن می شده و در تقابل با منابع اصیل دین مورد توجه قرار می گرفته می توانست مورد رد و منع حضرات معصومین بوده باشد .
اما این دو علم با پالایشهای زیادی که یافته و به مثابه معاون اهل ایمان در فهم دین و معارف آن می باشد دلیلی بر رد آن نیست .
مگر همین فلسفه گرانقدر اسلامی نبود که در تهاجم اندیشه های فلسفی الحادی همچون کوهی استوار از اندیشه ها و ایمانها دفاع کرد ؟
ومگر در این وانفسای هجوم عرفانهای سکولار دروغین ، عرفان ژرف اسلامی سیرابگر جانهای تشنه نیست ؟
موفق باشید
این تذکر شما کاملا به جا و مناسب بود و خوب مطلب را تکمیل کرد اما به نظر نمی رسد حقگو قصد داشته باشد تصوف باطل را به همه علما و زاهدین سرایت دهد.
با سلام
متعجبم چطور اینگونه در شرع مقدس و سلوک از لقمه شبهه ناک به شدت منع شده ایم
ولی به راحتی به مطالب شبهه ناک رجوع می کنیم و چنان سنگ دشمنی یا دوستی را به سینه می زنیم که گویا از علم غیب باخبریم و بدی یا خوبی افراد را اشکار می بینیم
جناب حامد مگر ما نقصی در منابع اهل بیت داریم که بخواهیم به صوفیه چنگ بزنیم که حالا بعد باز بخواهیم دلیل و مدرک بیاوریم که نخیر فلان حدیث ائمه در رابطه با انان برای یک قشر خاص بوده و...
مگر اصحاب هادی پیامبر و ائمه علیهم السلام اجمعین جز با شرع مقدس به مراتب عالی رسیدند که حال ما دنبال راههای دیگر از قبیل رجوع به مکاتب صوفیه و امثال مولویها و این عربیها که اینمه مطالب ضد و نقیض درباره شان هست رجوع کنیم؟
یا ايها الذين آمنوا اطيعواالله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول إن كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر
سلام به حامد بزرگوار این تذکر شما کاملا به جا و مناسب بود و خوب مطلب را تکمیل کرد اما به نظر نمی رسد حقگو قصد داشته باشد تصوف باطل را به همه علما و زاهدین سرایت دهد.
سلام
مشکل سر تصوف باطل است . باید ببینیم مناط ایشان چیست ؟ آیا فهم ایشان از دین مناط تصوف باطل است ؟
جناب حامد مگر ما نقصی در منابع اهل بیت داریم که بخواهیم به صوفیه چنگ بزنیم که حالا بعد باز بخواهیم دلیل و مدرک بیاوریم که نخیر فلان حدیث ائمه در رابطه با انان برای یک قشر خاص بوده و... مگر اصحاب هادی پیامبر و ائمه علیهم السلام اجمعین جز با شرع مقدس به مراتب عالی رسیدند که حال ما دنبال راههای دیگر از قبیل رجوع به مکاتب صوفیه و امثال مولویها و این عربیها که اینمه مطالب ضد و نقیض درباره شان هست رجوع کنیم؟ یا ايها الذين آمنوا اطيعواالله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول إن كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر
آفرین بر شما . به نکته اساسی اشاره فرمودید و آن اینست که شما و منکران تصوف و عرفان خود را مسلمان سره و دیگران را ناسره می دانند چرا ؟ آیا بهره مندی از روایات اهل بیت برای فهم صحیح و عمیق آنها کافی است ؟
این برهان درستی است ؟
آیا قرآن ما و قرآن عرفا دوتاست ؟ آیا تمسک فی الجمله به سنت معصوم در هردو فریق نیست ؟
دیگر اینکه چرا شما تصوف و عرفان و فلسفه را در عرض قرآن و سنت تصور کرده و سپس نفی می کنید ؟
مگر اهل عرفان و فلسفه آندو را در عرض قرآن و اهل بیت می دانند که دائما دم از مرجعیت ثقلین می زنید ؟
چه کسی گفته فیلسوف عارف مرجعیت ثقلین را باور ندارد ؟
و چه کسی گفته فیلسوف عارف ، فلسفه و عرفان را در مقابل یا در عرض ثقلین می داند ؟
ما بارها گفته ایم باز هم ممی گوییم :
همچنانکه به ظواهر کتاب و سنت با علومی از قبیل صرف و نحو و رجال و درایه و اصول فقه ( با همه اختلافاتی که در این علوم است ) مراجعه می کنیم به معارف باطنی و عقلی قرآن و سنت هم با تجهیز به دو علم فلسفه و عرفان رجوع می کنیم .
اما شما می گویید فلسفه و عرفان را رها کنید و با فهم و نگاه عرفی سراغ ثقلین بروید چرا ؟
این فهم عرفی امروز به درد استنباط حکم شرعی ظاهری هم نمی خورد چه رسد به درد رجوع به معارف عمیق عقلی و قلبی .
موفق در تامل
کسی منکر عرفان نشد
همان عرفان از طریق منابع بی شبهه قابل طی طریق است
تذکری بود باشد که متذکر شوید و تیغ ها را غلاف کنید و برای دشمن مشترک شمشیر نزنید.
والسلام
دلیل نپذیرفتن شما چیز دیگری است کسی هم منکر عرفان نشد همان عرفان از طریق منابع بی شبهه قابل طی طریق است مشکل اینجا همان مشکلی است که شیطان را از اوج به اسفل السافلین کشاند علی ای حال تذکری بود باشد که متذکر شوید و تیغ ها را غلاف کنید و برای دشمن مشترک شمشیر نزنید.
سلام
امروزه شاهد گرایش بیشتر و عمیقتر جوانان به معنویات هستیم اما گروهی که از گذشته های دور با عرفان مشکل داشته و دارند و حتی آنرا از بزرگانی مثل امام رحمه الله علیه نمی پذیرند درصدد محروم ساختن جامعه از این سرچشمه نورانی اند .
این گروه با مغالطه های عجیب و بی منطق سعی در هدم عرفان اسلامی دارند و استفاده شان از عنوان تصوف و صوفی هم نوعی رد گم کنی است بلکه آنها با عرفان اسلامی مشکل دارند . از نظر ایشان عرفان اسلامی یعنی همان مناسک ظاهری و اخلاقیات و دیگر هیچ . اما نه دین و نه عقل این را نمی پذیرد .
ما می دانیم با چه چیزی مقابله می کنیم . تصوف خانقاهی هیچگاه مورد تایید عرفای حقیقی نبوده و نیست هرچند سخن هر فرد خانقاهی هم گمراهی نیست .
موفق باشید
ما می دانیم با چه چیزی مقابله می کنیم
مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ
حداقل اکثر اعضای این سایت می دانند این حقیر از طرفداران پرو پا قرص عرفان و همچنین علوم غریبه ام
جدلم با شما نیست حرفم این است که دنبال متشابهات نروید با همه هستم نه با شما
در هر زمینه ای از بحث طهارت تا بحث سدره المنتهی ائمه عظام علیهما السلام تمامی راهها را اشکار نموده اند.
و عرفای واضح الحال و پاکدامن شیعه بدون هیچ گونه شبهه چه شاگردانی که تربیت ننموده اند و همه از شرع محمدیه
به اوج درجات قرب رسیدند.
ولی افرادی که عقده خود کم بینی خود را خواستند با شطحیات پر کنند و لقمه را از پشت گردن بخورند.تصوف را بنا نهادند
و از مردم را از چشمه به چاه کشیدند.
و به جای بهره مندی از نور درخشان خورشید ولایت و نوشیدن از انهار مصفای اهل بیت علیهما السلام
شب پره مانند به دور شمعهای بی فروغ شیوخشان چرخیدند .و دلشان را به این خوش کردند که بی زحمت سرشان را در ابشخور
صوفیه فرو کنند و فارغ از ابتلائات خوبان با شیاطین خود را بفریبند.
و همانا این است قوله تعالی
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ
فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ
وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ
سلام
هر گردی گردو نیست .
بله حالا هرجا کلمه صوفی را شنیدید هرجا کلمه تصوف را شنیدید بگویید این همان است که از آن بد گفته اند و چه چه .
هیچ شکی نیست که افراد بسیاری در لباس زهد و علم و فقه و رهبری دینی مردم به دین خیانت کردند اما دلیل نمی شود که اصل عنوان رد شود . خوب در زمان امام صادق ع هم فقهایی بودند که در مقابل خانه اهل بیت ع مغازه زدند و مورد حمایت دستگاه طاغوت هم بودند حال ما بیاییم و اصل اجتهاد و فقاهت را رد کنیم ؟
بله از متصوفه و بلکه شیادان مشهور به تصوف خیانتهایی در اندیشه و عمل صادر شده است اما دلیل نمی شود که شما اصل این مرام را رد کنید .
تصوف و عرفان یعنی شناخت خدای متعال از طریق تهذیب نفس .
و در این وادی بعضی به افراط و بعضی به تفریط کشیده شده اند و بعضی هم بر صراط مستقیم راه را پیموده اند .
وقتی امام و رهبر الهی یک امت به واسطه بی لیاقتیها از آنها کناره گیرد بهتر از این نمی شود .
مگر آقایان اهل ظاهر در امر دین ، همه و همه متعادل بوده اند ؟
در پایان قابل ذکر است که فلسفه و تصوف با آن وضع و حالی که در ابتدا داشته و نگاه مستقلی که به آن می شده و در تقابل با منابع اصیل دین مورد توجه قرار می گرفته می توانست مورد رد و منع حضرات معصومین بوده باشد .
اما این دو علم با پالایشهای زیادی که یافته و به مثابه معاون اهل ایمان در فهم دین و معارف آن می باشد دلیلی بر رد آن نیست .
مگر همین فلسفه گرانقدر اسلامی نبود که در تهاجم اندیشه های فلسفی الحادی همچون کوهی استوار از اندیشه ها و ایمانها دفاع کرد ؟
ومگر در این وانفسای هجوم عرفانهای سکولار دروغین ، عرفان ژرف اسلامی سیرابگر جانهای تشنه نیست ؟
موفق باشید
بسم رب الحسین
کلام کلام امام صادق (ع) است اخوی چرا ناراحت میشوید
علمی که از نزد ما اهل بیت خارج شده باشد
(رجال کشی ص 209) جماعتی شده دور از درِ مدینهء علم * نموده پیروی از بوعلی و بهمنیار
زجهل گشته فلاطونی و ارسطوئی * فتاده دور ز راه ائمه اطهار(علیهم السلام)
شده مقلد ِ بقراط و پیرو سقراط * زقول باقر و صادق (علیهما السلام) نموده اند فرار
به زعم باطل ایشان چا غافل از دینند * کسی که فلسفه داند بود تمام عیار
بود تمام عیار آن کسی به نزد خدا * که هست پیروی آل مصطفاش(علیهم السلام) شعار
من استفادۀ علم از درِ مدینه کنم * مرا به حکمت یونانیان نباشد کار
بود کتاب حدیث نبی(صلی الله علیه و آله) اشاراتم * ((شفای)) من شده قرآن خالق جبار
مرا شفا و ((اشارات)) مصطفی(صلی الله علیه و آله) کافی است * دگر مرا به افادات بوعلیست چکار؟
بیا و حکمت حق از درِ مدینه طلب * مرو به سوی ملط بهر فلسفه زنهار
حدیث اهل ملط غالبش غلط باشد * بود حدیث صحیح از ائمه اطهار (علیهم السلام)
حذر نما زِ کلام حکیم یونانی * که همچو سحر و فسون دل شود از آن بیمار
فریب ظاهر رنگین فلسفه نخوری * که هست باطن او پر ز زهر همچو مار
طبیب جهل و مرضهای دل علیست علی(علیه السلام)! * شفا طلب مکن ای دل ز بوعلی زنهار
نجات می طلبی تو ز بوعلی هیهات * نجات چون ز مرض میدهد تو را بیمار
نجات کن طلب ز آل مصطفی(علیهم السلام) ای دل * بود نجات تو در دین احمد مختار(صلی الله علیه و آله)
به تو نموده پیمبر(صلی الله علیه و آله) در مدینه علم * برو بسوی در و سر مزن تو بر دیوار
عجب مدار ز طریقم که این طریقه من * بود طریقه سلمان و بوذر و عمار (رضی الله عنهم)
خیراتیه / جلد ۲ / صفحه ۲۳۲ – با کمی اصلاحات
سلام به حامد بزرگوار
این تذکر شما کاملا به جا و مناسب بود و خوب مطلب را تکمیل کرد اما به نظر نمی رسد حقگو قصد داشته باشد تصوف باطل را به همه علما و زاهدین سرایت دهد.
بسم رب الحسین
تشکر از شما مدیر انجمن ، عرفان
سخن ما این است هر کسی میخواهد رستگار شود ، کتاب قرآن و اهل بیت (ع) کفایت میکند
بزرگتر آسيبى كه حوزه علوم أهل بيت عليهم السلام را به خطر افكنده، آسيب تصوف و عرفان است، البته خانقاه و صومعه را نمىگويم، "نفى وجود حقيقى تمامى اشيا" را مىگويم، "انحصار وجود به ذات خدا" را مىگويم، "حضور تمامى ذوات اشيا در ذات خداوند" را مىگويم، "وحدت وجود" را مىگويم، "نفى حقيقت معناى خالقيت و مخلوقيت" را مىگويم، "تطوّر و تجلّى ذات خداوند به صورت همه اشيا" را مىگويم، "تشبيه و سنخيت" را مىگويم، "جبر" و "استناد همه افعال با واسطههاى ضرورى ـ بلكه بدون واسطه ـ به ذات خداوند متعال" را مىگويم، "نفى خلق لا من شىء" را مىگويم، اوراد شبانهروزمان را مىگويم... و خلاصه در يك كلمه: "مكتب ابن عربى" را مىگويم، مكتب "امامت نوعى" و "نبوت و رسالت سير و سلوكى" را مىگويم!
بديهى است ابن عربى هرگز نمىتواند انحرافات خود را به حوزه و كرسى درس اساتيد شيعه القا كند، واسطه مىخواهد، واسطهاى كه در كسوت تشيع بگويد:
ليس فى دار الوجود غيره ديار... كل ما ندركه فهو وجود الحق في أعيان الممكنات... فالعالم متوهّم ما له وجود حقيقي، فهذا حكاية ما ذهب إليه العرفاء الإلهيون والأولياء المحققون...[1] فانكشف حقيقة ما عليه أهل الكشف والشهود كالشيخين العربي و تلميذه صدر الدين القونوي.[2]
دريغ كه در اين هنگامه هجوم بدعتها، و بىتفاوتى در مقابل تحريفات، پيوسته تحت عنوان فريبنده و دور از واقعيتِ "دفاع از عقل و برهان"! مكتبِ خلاف عقل و برهانِ فلسفه و عرفان را ترويج مىكنيم، و بدين وسيله نور مكتب اهل بيت عليهم السلام را خاموش كرده، همه حقايق برهانى و مسلّم مكتب ايشان را بر اساس مشربهاى فلسفى و عرفانى تأويل مىنماييم.
آنقدر مطالب بىمحتواى اهل فلسفه و عرفان را تحت شعارهاى فريبنده تكرار كرده، به افاده و استفاده نشستهايم كه تماماً به آنها خو گرفته، اصلاً احتمال خلاف آن را نمىدهيم و در سخن هيچ منتقدى تأمل نمىنماييم، تا آنجا كه هر كس را كه بر خلاف جدولبندى فكرى ما سخن بگويد بدون تامّل رمى به جهالت و نفهمى مىكنيم!
آرى بلاى بزرگ عقل و دين و معارف برهاني ما تصوف و عرفان است، اما نه تصوف قلندر و كشكول و تبرزين، كه آن بلاى حوزه ما نيست، بلاى حوزه ما دور انداختن معارف مسلم و برهانى امامان نورآفرين عليهم السلام، و أصحاب و علماى راستين مكتب آنها، و بىتفاوتى در مقابل تحريفات اعتقادى، و تأويل معارف حقيقى مكتب بر اساس اوهام و تنيدههاى فكر و خيال فرزند عربى و پيروان اوست.
[1] . اسفار، 2 / 292
[2] . اسفار، 2 / 339 ـ 342
باسمه تعالي، سلام بر شما حق گوي بزرگ كه با سخنان حق خودتان احساس وظيفه كرده ايد تا ديگران را به مسايل باطلشان آگاه كنيد، و مسايلي مطرح نموده ايد، و قطعا و قطعا اين مسايل را جزو باطل هاي بسيار واضح معرفي كرده ايد، از شما تشكر دارم كه در نهايت، شفاف اصل مطلب را آورديد، نكاتي قابل ذكر است كه به حضورتان عرض مي نمايم:
يكم: آيا مقصود شما اين است كه صوفيه كلمات درست و حسابي ندارند؟ و اين احاديث به ما مي فهماند كه اگر هر جمله اي از صوفيه شنيديد، حكم باطل آن را صادر بنماييد و به ديوار بكوبيد، بنده بعيد مي دانم مقصود شما از آوردن اين احاديث و جملات اين باشد، زيرا مضمون احاديث ديگر به ما مي فهماند كه حق را مي توانيم حتي از اهل ضلالت دريافت كنيم(البته اگر شما يك بحث منطقي شخصيت شناسي داشته باشيد، و به اين نتيجه برسيد كه محي الدين و امثال محي الدين گمراه بوده اند، و به هيچ روي نمي توان توجيهي براي هدايت آنها يافت، كه نوع بيان شما از مسير يك تحقيق سالم و همه جانبه كاملا خارج است.)
دوم: اگر احاديثي درباره فلاسفه و صوفيه داشته باشيم، مقصود كدام صوفيه و فلاسفه هستند؟ آيا ما در زمان كنوني اگر صوفيه و فلاسفه اي داشته باشيم تا چه حدي با مخاطب احاديث و مشي آنان قابل تطبيق است؟(چيزي كه در نوع نتيجه گيري شما به شدت مغفول مانده است.) شما اگر مي خواهيد، بحثتان جنبه پژوهشي داشته باشد، همچنان كه مي گرديد و بر وفق مراد خود و تبليغات خود احاديث و دلايلي را براي سخنان خودتان ميابيد، توجه به احتمالات مختلف و دلايل عليه خودتان هم بنماييد تا مسير بحث شما يك بحث تحقيقي باشد نه تبليغي.
سوم: تا حدي كه بنده در زمان خودمان تحقيق نموده ام، اين افرادي كه شما به عنوان واسطه كلمات انحرافي صوفيه اشاره داشته ايد، انسانهاي غير محققي نيستند، حقيقتا بنده اينها را انسانهايي كه به دنبال راه حق و علم حقند مي شناسم، آخر جناب حق گوي عزيز، مقصود شما اين است كه اينها اگر مطالبي نقل كرده اند، بدون توجه و بدون دريافت عقلي بوده است؟ آيا حضرت علامه طباطبايي با براهين عقلي و استدلالات برهاني آشنا نبوده است؟ و بدون هيچ مبناي وحياني و عقلاني، انحرافات آنان را منتقل نموده است؟ شهيد مطهري چطور؟ و... يا در زمان حال آيت الله جوادي، علامه حسن زاده و آيت الله مصباح ايدهم الله چطور؟ شايد شما بخواهيد بفرماييد كه در بحث علمي ما مقهور شخصيت اشخاص نيستيم(گرچه مقهور نبودن شما بسيار جاي تأمل دارد)، بنده مي گويم، خوب با رعايت احترام بحث علمي كنيد، آيا مباحث علمي و پژوهشي آسيب حوزه است؟، مگر اينكه در اين نوع مباحث شخصيت شناسي خودتان به مغرضانه بودن مباحث علمي اين بزرگان پي برده باشيد و آنان را به غرض ورزي متهم كنيد، و الا نظريات وشيوه هاي محققانه بزرگان آسيب نمي شود.
چهارم: در عرفان نظري و حكمت نظري مطالب به نحو استدلالي و برهاني نقل مي شود،اگر مطالبي از اينها نقل مي كنيد، استدلال آنها را مطرح كرده و خدشه وارد كنيد، تازه اگر برهاني، وارد مباحث شويد، شما هم از راه برهان وارد اين مباحث شده ايد، چنانچه خود اين بزرگان در خيلي از مسايل با يكديگر اختلاف داشته و دارند و با دليل منطقي به مقابله با يكديگر مي پردازند، اين خيلي عجيب است كه شما از راه فلسفه به جنگ فلسفه مي رويد. شمايي كه مي فرماييد:
«مكتبِ خلاف عقل و برهانِ فلسفه و عرفان راترويج مىكنيم، و بدين وسيله نور مكتب اهل بيت عليهم السلام را خاموش كرده، همه حقايق برهانى و مسلّم مكتب ايشان را بر اساس مشربهاى فلسفى و عرفانى تأويل مىنماييم»
خوب بسم الله ماييم و منتظريم كه از شما حق گوي بزرگ مسايل عقلاني و برهاني را بشنويم.
شما نوشته ايد:
«بزرگتر آسيبى كه حوزه علوم أهل بيت عليهم السلام را به خطر افكنده، آسيب تصوف و عرفان است،البته خانقاه و صومعه را نمىگويم، "نفى وجود حقيقى تمامى اشيا" را مىگويم، "انحصار وجود به ذات خدا" را مىگويم، "حضور تمامى ذوات اشيا در ذات خداوند" رامىگويم، "وحدت وجود" را مىگويم، "نفى حقيقت معناى خالقيت و مخلوقيت" را مىگويم، "تطوّر و تجلّى ذات خداوند به صورت همه اشيا" را مىگويم، "تشبيه و سنخيت" رامىگويم، "جبر" و "استناد همه افعال با واسطههاى ضرورى ـ بلكه بدون واسطه ـ به ذاتخداوند متعال" را مىگويم، "نفى خلق لا من شىء" را مىگويم، اوراد شبانهروزمان رامىگويم... و خلاصه در يك كلمه: "مكتب ابن عربى" را مىگويم، مكتب "امامت نوعى" و "نبوت و رسالت سير و سلوكى" را مىگويم!»
خوب بسم الله هر مسأله اي مي خواهيد با دلايل به دور از اوهام و خيال خود، شفاف مطرح بفرماييد.
موفق در رسيدن حق
با سلام
قبلا مکرر گفتیم که ملاک ما ثقلین است و با اسم و لفظ کاری نداریم اینکه عرفان وتصوف چیست و درگذر زمان چه تغییراتی کرده مساله اصلی نیست بلکه معیار قرآن وسنت است و درهرزمان همه مدعیان و مکاتب را باید با خط کش ثقلین سنجید :
درقرآن و حدیث اساس عرفان و تصوف صحیح ، ثابت است اما ازخطر منحرفین نیز نباید غافل بود ، آیات و احادیثی مانند :
واخبار :
کلام کلام امام صادق (ع) است اخوی چرا ناراحت میشوید امام باقر سلام الله علیه به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه فرمودند به شرق و غرب عالم بروید هرگز علم صحیحی نخواهید یافت مگر علمی که از نزد ما اهل بیت خارج شده باشد
سلام
ما به فضل الهی به فهم بالاتری از این کلام متین امام باقر ع رسیده ام و مطمئنیم حتی علوم صحیح تجربی هم به القاء سبوحی حقیقت اهل عصمت است چه رسد به کلامی که از دو لب مبارک خودشان صادر شده است چه اینکه از نظر ما مطلق علم به القاء سبوحی حق تعالی است که خلفای او بالتبع الهامگر این معنا هستند .
سخن ما این است هر کسی میخواهد رستگار شود ، کتاب قرآن و اهل بیت (ع) کفایت میکند بزرگتر آسيبى كه حوزه علوم أهل بيت عليهم السلام را به خطر افكنده، آسيب تصوف و عرفان است، البته خانقاه و صومعه را نمىگويم، "نفى وجود حقيقى تمامى اشيا" را مىگويم، "انحصار وجود به ذات خدا" را مىگويم، "حضور تمامى ذوات اشيا در ذات خداوند" را مىگويم، "وحدت وجود" را مىگويم، "نفى حقيقت معناى خالقيت و مخلوقيت" را مىگويم، "تطوّر و تجلّى ذات خداوند به صورت همه اشيا" را مىگويم، "تشبيه و سنخيت" را مىگويم، "جبر" و "استناد همه افعال با واسطههاى ضرورى ـ بلكه بدون واسطه ـ به ذات خداوند متعال" را مىگويم، "نفى خلق لا من شىء" را مىگويم، اوراد شبانهروزمان را مىگويم... و خلاصه در يك كلمه: "مكتب ابن عربى" را مىگويم، مكتب "امامت نوعى" و "نبوت و رسالت سير و سلوكى" را مىگويم!
جناب عرفان همانطور که بنده عرض کردم ایشان می خواهند فهم قاصر خود را از معارف عالیه مبنای تعیین تصوف باطل قرار دهد نه آن چیزی که پاک اندیشانی مثل شما دغدغه آن را دارید و آن بدعت گذاری در اعمال و اخلاق و مناسک است و ببینید چه وقیحانه بزرگان تشیع از قبیل امام ره را واسطه های نفوذ ابن عربی به اندیشه تشیع معرفی می کند
بديهى است ابن عربى هرگز نمىتواند انحرافات خود را به حوزه و كرسى درس اساتيد شيعه القا كند، واسطه مىخواهد، واسطهاى كه در كسوت تشيع بگويد:
این هم منتهای مبلغ ایشان در فهم فلسفه و عرفان
واقعيتِ "دفاع از عقل و برهان"! مكتبِ خلاف عقل و برهانِ فلسفه و عرفان را ترويج مىكنيم، و بدين وسيله نور مكتب اهل بيت عليهم السلام را خاموش كرده، همه حقايق برهانى و مسلّم مكتب ايشان را بر اساس مشربهاى فلسفى و عرفانى تأويل مىنماييم.
در حالیکه ما به برهان متین فلسفه و عرفان را به مثابه سایر علوم ظاهری مستعمل در فهم قرآن و حدیث می شماریم امثال ایشان بر تقابل فلسفه و عرفان با ثقلین اصرار می کنند مثل اینکه فراموش کرده اند همین اصول فقهی که اکنون اصلیترین علم در استباطات شرعی است پایه گذارانش علمای اهل سنت بوده اند و دیگر علومی که صرفا به حسب نیاز تاسیس شده و فرمانی از سوی اهل عصمت ع برای ایجاد آنها نبوده است .
موفق در تامل
درقرآن و حدیث اساس عرفان و تصوف صحیح ، ثابت است اما ازخطر منحرفین نیز نباید غافل بود
عرفان چرا واین مورد بحث نیست ولی جایی حدیث صیحی نیست که تصوف را هم ثابت کند.
در کل بهتر است دوستان در اسامی متوقف نشوند.
مراد از عرفان و تصوف باطل ، آنیست که تحت ولایت اهل بیت علیهم السلام نباشد و در طریق ایشان علیهم السلام سلوک نکند.
[="black"]کسانی که در ظاهر و در نقل قول ها به احادیث و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام پایبند نیستند و در زمره ی اهل سنت و یا پیروان آنها هستند چگونه میتوانند در باطن به ولایت آل الله علیهم السلام پایبند باشند!!!!؟[/]
يكم: آيا مقصود شما اين است كه صوفيه كلمات درست و حسابي ندارند؟ و اين احاديث به ما مي فهماند كه اگر هر جمله اي از صوفيه شنيديد، حكم باطل آن را صادر بنماييد و به ديوار بكوبيد، بنده بعيد مي دانم مقصود شما از آوردن اين احاديث و جملات اين باشد، زيرا مضمون احاديث ديگر به ما مي فهماند كه حق را مي توانيم حتي از اهل ضلالت دريافت كنيم
با سلام خدمت شما
با نگاه و تامل در مجموعه ی روایات و اسناد آنها در میابیم که در علوم الهی به غیر از آل الله نباید به کسی دیگر رجوع کرد.
آن روایاتی که مد نظر شماست مانند روایت من قال و ما قال هیچ وقت از لحاظ سندی به پای روایات مخالفش نمیرسد . این بحث در لینک زیر که متعلق به نشریه ی معرفتی اعتقادی سمات است
به صورت مبسوط شرح داده شده است.
http://sematmag.com/index.php?option=com_content&view=article&id=159:-----g----&catid=42:no-2&Itemid=1
چند نمونه از روایاتی که منبع برای یادگیری علوم را منحصر در اهل بیت علیهم السلام میداند :
رسول الله صلي الله عليه و آله:
[="Red"]1.[/] طلب العلم فريضة علي كل مسلم فاطلبوا العلم من مظانه واقتبسوه من اهله
ـ دانشآموزي بر هر مسلماني واجب است، پس دانش را از جايگاه شايستهاش جويا شويد و از اهلش برگيريد.
[="red"]2.[/] من تعلم بابا من العلم عمن يثق به كان افضل من ان يصلي الف ركعة
ـ آن كه بابي از دانش را از فرد مورد اعتمادش بياموزد، برتر از هزار ركعت نماز است.
[="red"]3. [/]ستفترق امتي علي ثلاث وسبعين فرقة، فرقة منها ناجية والباقون هالكون، والناجون الذين يتمسكون بولايتكم، ويقتبسون من علمكم، ولا يعملون برايهم، فاولئك ما عليهم من سبيل
ـ پس از من امتم هفتاد و سه فرقه خواهد شد؛ تنها يك فرقه از آن اهل نجات و باقي هلاك شدگانند. نجاتيافتگان كسانياند كه به ولايت شما (اهلبيت عليهم السلام) گردن مينهند و از دانش شما اقتباس ميكنند و اهل عمل به رأي و نظر خود نيستند.
[="red"]4.[/] انا مدينة الحكمة [مدينة العلم] وعلي بن ابي طالب بابها؛ ولن توتي المدينة الا من قبل الباب
من شهر حكمتم و امام علي عليه السلام در آن؛ و هرگز كسي جز از در وارد شهر نميشود.
الامام علي عليه السلام:
[="red"]5ـ[/] ايها الناس ! اعلموا ان كمال الدين طلب العلم والعمل به... والعلم مخزون عند اهله وقد امرتم بطلبه من اهله فاطلبوه
ـ مردم! كمال دين در دانشجويي و عمل به آن است و علم نزد اهلش [حاملان شايستهاش] جمع است، پس شما موظف به طلب آن از اهلش هستيد.
[="red"]6.[/] يا كميل ! لا تاخذ الا عنا تكن منا
ـ اي كميل! [علم و معارف و اعتقادات را] جز از ما [اهلبيت عليهم السلام] مگير تا از ما باشي.
[="red"]7.[/] في احتجاجه علي بعض الزنادقة، انه قال: عليه السلام وقد جعل الله للعلم اهلا وفرض علي العباد طاعتهم بقوله: اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منكم وبقوله: ولو ردوه الي الرسول والي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و بقوله: اتقوا الله وكونوا مع الصادقين وبقوله: وما يعلم تاويله الا الله والراسخون في العلم وبقوله: واتوا البيوت من ابوابها والبيوت هي بيوت العلم الذي استودعه عند الانبياء وابوابها اوصياوهم، فكل عمل من اعمال الخير يجري علي غير ايدي الاصفياء وعهودهم وحدودهم وشرائعهم وسننهم مردود غير مقبول واهله بمحل كفر وان شملهم صفة الايمان
ـ امام علي عليه السلام در گفتوگويي كه با بعضي از زنديقان داشت، چنين گفت: خداوند افراد شايسته و ويژهاي را حامل علم قرار داده است و بر بندگان نيز اطاعت از آنها را واجب كرده است؛ از جمله در اين آيات: «از خدا و رسول و صاحبان امرتان اطاعت كنيد» و: «اگر مردم سئوالاتشان را از رسول و صاحبان امرشان جويا شوند، آنان كه اهل استنباط علم هستند، بر آن آگاه بوده» و: «تقواي الهي پيشه كنيد و با راستگويان همراه شويد»، و: «تأويل آيات قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نميداند.»، و: «خانهها را از درهايشان وارد شويد». مقصود از خانه، كانونهاي دانش است كه خداوند نزد پيامبران به وديعت نهاده است و درهاي اين كانونها نيز جانشينان انبياء هستند؛ پس هر عمل نيكي بدون هدايت برگزيدگان الهي و شرايع و سنتهاي آنان انجام پذيرد، مردود است و اهل اين اعمال كافرند اگر چه ظاهراً عنوان ايمان و اسلام شامل آنان شود.
[="red"]8. [/]قد خاضوا بحار الفتن واخذوا بالبدع دون السنن، و ارز المومنون، ونطق الضالون والمكذبون، نحن الشعار والاصحاب، والخزنة والابواب، ولا توتي البيوت الا من ابوابها، فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقأ
ـ عدهاي از مردم در درياي فتنهها فرو رفته، از سنتها رويگردان و به بدعتها رو آوردهاند، مؤمنان به گوشه انزوا رفته و گمراهان و دروغگويان ميداندار سخن شدهاند، در حالي كه ما نماينده و اصحاب راستين پيامبر صلي الله عليه و آله و حاملان و درهاي شهر علم او هستيم و به خانهها جز از درهاي آن نميتوان وارد شد و هر كه از غير در وارد شود، سارق است.
[="red"]9.[/] ألا انِّ العلم الّذي هبط به آدم و جميع ما فضّلت به النبيون الي خاتم النبيين، في عترة خاتم النبيين و المرسلين محمد صلي الله عليه و آله فَأينَ يُتاهُ بكم و أين تذهبون
ـ مردم! آگاه باشيد كه همه دانشهايي كه آدم با خويش از آسمان آورد و تمام دانش و فضيلتهاي پيامبران تا خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله در خاندان حضرت محمد صلي الله عليه و آله به وديعت نهاده شده است؛ پس شما را چه شده است و به كجا ميرويد؟
الامام الباقر عليه السلام:
[="red"]10.[/] عن عبدالله بن سليمان قال: سمعت ابا جعفر عليه السلام وعنده رجل من اهل البصرة وهو يقول: ان الحسن البصري يزعم ان الذين يكتمون العلم توذي ريح بطونهم اهل النار، فقال ابو جعفر عليه السلام: فهلك اذا مومن آل فرعون، مازال العلم مكتوما منذ بعث الله نوحا، فليذهب الحسن يمينا وشمالا فوالله ما يوجد العلم الا ههنا
ـ عبدالله بن سليمان ميگويد: مردي از بصره نزد امام باقر عليه السلام بود و به نقل از حسن بصري [كه با اهلبيت عليهم السلام مخالف بود] گفت، آنان كه دانش را كتمان كنند، بوي گند شكمهايشان اهل جهنم را آزار خواهد داد. امام عليه السلام فرمود: [اگر سخن حسن درست باشد] پس مؤمن آل فرعون [كه علم و ايمان خود را كتمان كرد]، بايد هلاك شده باشد؛ [نه چنين نيست] علم از زمان نوح عليه السلام نزد اهلش مكتوم بوده است؛ حسن به راست رود يا چپ، علم را جز در خاندان ما نخواهد يافت.
[="red"]11[/]. لسلمة بن كهيل والحكم بن عتيبة: شرقا وغربا، فلا تجدان علما صحيحا الا شيئا خرج من عندنا اهل البيت
ـ امام باقر عليه السلام به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه فرمود: به شرق عالم رويد يا به غرب آن، دانش صحيح را جز در آنچه از سوي ما اهلبيت عليهم السلام صادر ميشود، نخواهيد يافت.
[="red"]12.[/] في قول الله عز وجل: فلينظر الانسان الي طعامه قال: قلت: ما طعامه؟ قال: علمه الذي ياخذه عمن ياخذه
ـ از امام باقر عليه السلام درباره تفسير اين آيه كه انسان بايد به غذايش بنگرد، سؤال شد، امام عليه السلام فرمود: يعني بنگرد كه علمش را از چه منبع و كسي ميگيرد [و آيا آن منبع شايستگي دارد يا نه].
[="red"]13.[/] فليشرق الحكم و ليغرب، أما والله لايصيب العلم الا من أهل بيت نزل عليهم جبرئيل
ـ حَكَم [نام فردي] به شرق رود يا به غرب، سوگند به خدا نميتواند علم حقيقي را جز در خانداني كه جبرييل بر آنها نازل شده است، بيابد.
[="red"]14. [/]كل ما لم يخرج من هذا البيت فهو باطل
ـ هر آنچه [علم و معرفت و حكمت] از خاندان وحي: بيرون نيامده باشد، باطل و گمراهي است.
[="red"]15. [/]من دان الله بغير سماع من صادق الزمه الله التيه يوم القيامة
ـ هر كس براساس چيزي كه از امام معصومي عليه السلام اخذ نكرده باشد، دينورزي نمايد، خداوند او را روز قيامت سرگردان و هلاك خواهد نمود.
الامام الصادق عليه السلام:
[="red"]16. [/]يغدو الناس علي ثلاثة اصناف: عالم ومتعلم، وغثاء، فنحن العلماء، وشيعتنا المتعلمون، وسائر الناس غثاء
ـ مردم سه دستهاند: دانا، دانشپژوه و خس و خاشاك؛ پس دانايان ما هستيم، دانش پژوهان شيعيان ما و باقي مردم خس و خاشاكند.
[="red"]17. [/]لا تغرنك صلاتهم وصومهم وكلامهم ورواياتهم وعلومهم، فانهم حمر مستنفرة، ثم قال: يا يونس ! ان اردت العلم الصحيح فعندنا اهل البيت، فانا ورثنا واوتينا شرع الحكمة وفصل الخطاب
ـ اي يونس! نماز و روزه و سخن و روايات و دانشهاي آنان كه با ما اهلبيت نيستند، تو را نفريبد؛ اينان چون درازگوشان گريزپا هستند؛ يونس! اگر طالب دانش و معرفت صحيح هستي، منحصراً نزد ما اهلبيت عليهم السلام است؛ ما وارثان حكمت شرع و فصل الخطاب هستيم.
[="red"]18. [/][في جواب السائل عن قول الله تعالي: اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منكم] قال عليه السلام: اولي الفقه والعلم، قلنا: اخاص ام عام؟ قال عليه السلام: بل خاص لنا
ـ امام صادق عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه مقصود از اوليالامر در آيه اطيعوالله... چيست، فرمود: مقصود صاحبان فقه و علم است؛ مجدداً سؤال شد: آيا اين خاص است يا عام؟ حضرت عليه السلام فرمود: تنها ما [صاحبان فقه و علم] هستيم.
[="red"]19.[/] كذب من زعم انه يعرفنا وهو مستمسك بعروة غيرنا
الامام الكاظم عليه السلام:
ـ آنكه ادعاي معرفت ما را دارد اما به ريسماني غير از ما [در علم و معرفت و حكومت و ولايت و...] چنگ ميزند، دروغ ميگويد.
[="red"]20. [/]لا نجاة الا بالطاعة، والطاعة بالعلم، والعلم بالتعلم، والتعلم بالعقل يعتقد، ولاعلم الا من عالم رباني
ـ نجات در گرو اطاعت از خداوند و اطاعت صحيح در گرو علم است. علم با آموختن به دست ميآيد و آموختن با تعقل قوام مييابد و علم جز نزد عالم رباني نيست.
الامام الرضا عليه السلام:
[="red"]21. [/]من اصغي الي ناطق فقد عبده، فان كان الناطق عن الله فقد عبد الله، وان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس - الي ان قال: - يا ابن ابي محمود اذا اخذ الناس يمينا وشمالا فالزم طريقتنا، فانه من لزمنا لزمناه، ومن فارقنا فارقناه، فان ادني ما يخرج به الرجل من الايمان ان يقول للحصاة: هذه نواة ثم يدين بذلك ويبرا ممن خالفه، يا ابن ابي محمود احفظ ما حدثتك به فقد جمعت لك فيه خير الدنيا والاخرة
ـ آنكه به گويندهاي گوش فرا ميدهد، در همان حال او را عبادت كرده است؛ پس اگر گوينده، خدايي باشد، خدا را عبادت كرده است و اگر شيطاني باشد، شيطان را. اي پسر ابي محمود! هرگاه مردم [براي كسب علم و معرفت] به راست و چپ گراييدند، تو راه ما را رها نكن، پس هر كه همراه ما شود، ما همراه او خواهيم بود و هر كه از ما جدا شود، ما نيز او را رها خواهيم كرد. كمترين چيزي كه مرد را از ايمان خارج ميكند اين است كه [از پيش خود و بدون استناد به وحي] ريگي را هسته خرما بداند و سپس براساس آن اعتقادورزي نمايد [و مسلك و گروه براي خويش درست كند] و از هركه مخالف او بود، بيزاري جويد. اي فرزند ابي محمود! آنچه را اكنون به تو گفتم، به خاطر بسپار كه خير دنيا و آخرت در اين سفارش جمع است.
[="Blue"]براساس رواياتی که در بالا ذکر شد، تنها منبع علوم و معارف و حكَم راستين، وحي و انبياي الهي و وارثان آنها اهلبيت عليهم السلام هستند و مؤمنان موظف به ايجاد بنا و نظام حكْمي، علمي و معارفيشان براساس اين منبع منحصر هستند اما با توجه به روایات ظاهرا مخالف (که از لحاظ سندی ضعیف هستند) گاهي سخن يا سخناني حق، صحيح و حكمتآميز بر زبان مشركان و گمراهان و منافقان و... نيز جاري ميشود كه نبايد به دليل ناصالح بودن گوينده، به انكار و رد سخن پرداخت، بلكه شخص مؤمن بايد آن سخن حكيمانه را بپذيرد و به آن گردن نهد.[/]
[="Red"]به عبارت ديگر، روايات مخالف با روایات بالا هرگز در مقام طرح اين مسأله نيستند كه كفّار و مشركان و منافقان و گمراهان ميتوانند يك نظام معرفتي و علمي مطلوب توليد كرده و ارائه دهند و يا حتي سخني حكيمانه بگويند كه ابداع و ابتكار آنها باشد و نشاني از آنها در معارف وحياني نباشد و انبياي الهي و اهلبيت عليهم السلام بدان وقوف نداشته و آن را بيان نكرده باشند؛ بلكه تنها از اين امكان سخن ميگويند كه فرد گمراه و مشرك نيز ممكن است سخني حكيمانه بر زبان جاري كند و در اين صورت نبايد به انكار آن پرداخت.[/]
ولی متاسفانه دوستان از این روایات برداشت ناصحیح دارند و میخواهند معارف را از اهل خلاف بگیرند.
دوم: اگر احاديثي درباره فلاسفه و صوفيه داشته باشيم، مقصود كدام صوفيه و فلاسفه هستند؟ آيا ما در زمان كنوني اگر صوفيه و فلاسفه اي داشته باشيم تا چه حدي با مخاطب احاديث و مشي آنان قابل تطبيق است؟
[="black"]مراد اسم فیلسوف یا صوفی نیست....مراد مرام و مسلک تصوف است...ممکن است کسی اسمش صوفی نباشد ولی مرام او هم باطل باشد و برعکس.
مشکل اصلی متصوفه عدم ولایت پذیری ایشان است.همانطور که آقا امام هادی علیه السلام میفرمایند:[/]
[="black"]شيخ مفيد به سند صحيح از امام علي النقي (ع)روايت كرده است كه «محمد ابن حسين بن ابي الخطاب»در خدمت امام علي النقي (ع)در مسجد النبي بودم كه در آن حال جمعي از اصحاب ان حضرت شرفياب حضور آن حضرت شدند و درميان ايشان « ابو هاشم جعفري » نيز بود كه او مردي بسيار بليغ و با كمال بود ودر نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت و چون اصحاب در كنارش قرار گرفتند ،بنا گاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذكر گرديدند ،حضرت فرمودند: به اين حيله گران اعتنا نكنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب كننده قواعد دين مي باشند . زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهّجد و شب زنده داريشان براي صيد كردن عوام است. عمري را در گرسنگي به سر برند تا عوام و ناداني را مانند خرها پالان كنند و زين بر پشت آنها گذارند
« ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پر كردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند ،اوراد ايشان رقص و كفزدن و غنا و آوازه خواني است و كسي به سوي انها ميل نكند و تابع ايشان نگردد مگر آنكه از جمله سفيهان و احمقان باشد هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.»[/][="red"]در همان موقع يكي از اصحاب آن حضرت عرض كرد اگر چه آن كس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟! حضرت نگاه تندي به او كرد و فرمود: اين سخن را ترك كن ،مگر نمي داني هر كس حق ما را بشنتاسد ،مخالفت امر ما نمي كند ،آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه ميباشند و اين صوفيان كلشان مخالف ما هستندو طريقه آنها باطل و برخلاف طريقه ماست[/] [="black"]و اين گروه نصاري و مجوس اين امت هستند و آنان سعي در خاموش كردن نور خدا (محو اسلام) ميكنند و خداوند نور خود را تمام ميكند اگد چه كافران خوش ندارند.[/]
[="black"]و این عدم ولایت پذیری در کلام و اعمالشان کاملا مشهود است.
[/]
[="red"]از تاویل و تفسیر به رای [="blue"]*[/] آیات قرآن گرفته تا سماع با ساز و دهل و برتری دادن آن به نماز!!!! (اشاره به حکایت مشهور مولوی)[/]
[="blue"]* در برخی از روایات تاویل و تفسیر به رای آیات قرآن کفر شمرده شده است![/]
کسانی که در ظاهر و در نقل قول ها به احادیث و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام پایبند نیستند و در زمره ی اهل سنت و یا پیروان آنها هستند چگونه میتوانند در باطن به ولایت آل الله علیهم السلام پایبند باشند!!!!؟
سلام
توجه : این متن نه جنگ است نه تخاصم یک بحث علمی است که شایسته اندیشه و نقادی است .
وقتی به انبیاء و اولیاء نگاه می کنیم می بینیم که معرفت ایشان بر تدینشان مقدم است . یعنی برعکس افراد دیگر ، در ایشان جنبه های باطنی بر جنبه های ظاهری مقدم است . مثلا پیامبر اکرم ص پیش از آنکه وحی تنزیلی که جنبه تشریع دارد بر او نازل شود وحی انزالی که جنبه معرفتی دارد را دریافت نموده است . یا در حالات ائمه ع می خوانیم که ایشان در بدو تولد به یگانگی خدا شهادت می دهند و بدو سجده می کنند . پس معرفت آنها بر تقید دینیشان سبقت دارد .
خوب همه اینها نشان دهنده آنستکه که رابطه معرفتی با حقایق هستی رابطه ضروری با تدین یا همان تقید عملی به ظاهر شریعت ندارد بلکه این رابطه بیش از هر چیز تابع طهارت ذاتی و باطنی فرد است .
اگر ما به تشریعیات هم نگاه کنیم می بینیم یک جهت عام تشریعیات تطهیر است . تطهیر فکری ، تطهیر اخلاقی ، تطهیر عملی . خوب وقتی در فرد یا افرادی این طهارت ( با مراتبی که دارد ) حاصل باشد آن معرفت هم به همان نسبت حاصل می شود . بلکه از تنزل حقایق ظاهر شریعت چنان دانسته می شود که شریعت ظهور همان طهارت و معرفت باطنی است و لا غیر .
بر این اساس هیچ بعید نیست ، مراتبی از معرفت برای افرادی که از بدو تولد طهارت ذاتی و باطنی دارند حاصل باشد . این طهارت می تواند در سایه شرع و تعالیم آن اوج بگیرد ولو اینکه از شرع مقدس جز اصول موثری نصیب فرد نباشد .
از این مطالب می توان نتیجه گرفت که بعید نیست از میان انسانها تعداد اندکی در عین عدم برخورداری از شرایط کامل تربیت دینی از معارفی شایسته برخوردار باشند که متمسکین تام به ظاهر شریعت هم چه بسا به آن راه نیابند به دلیل اینکه استعداد ذاتی کافی در امور باطنی ندارند .
و نتیجه نهایی این که تحقق و حصول معرفت در غیر شیعه بلکه غیر مسلمان نیز امکان پذیر است .
موفق باشید
ما این پست را در تاپیک ابن عربی ... زدیم ولی شما یا دیگران جوابی به آن ندادند .
در این پست ما ثابت کرده ایم که تحقق معرفت منحصر در تشیع نیست .
موفق باشید
براساس رواياتی که در بالا ذکر شد، تنها منبع علوم و معارف و حكَم راستين، وحي و انبياي الهي و وارثان آنها اهلبيت عليهم السلام هستند و مؤمنان موظف به ايجاد بنا و نظام حكْمي، علمي و معارفيشان براساس اين منبع منحصر هستند اما با توجه به روایات ظاهرا مخالف (که از لحاظ سندی ضعیف هستند) گاهي سخن يا سخناني حق، صحيح و حكمتآميز بر زبان مشركان و گمراهان و منافقان و... نيز جاري ميشود كه نبايد به دليل ناصالح بودن گوينده، به انكار و رد سخن پرداخت، بلكه شخص مؤمن بايد آن سخن حكيمانه را بپذيرد و به آن گردن نهد.
سلام
اما شما این مسائل اساسی را فراموش کرده اید که :
1- قرآن بعنوان اس معارف الهی در میان شیعه و سنی مشترک است بلا فرق حتی فی حرف واحد
2- در بسیاری از روایات نبی اکرم ص و امیر مومنان علی ع هم اشترکات زیادی بین شیعه و سنی هست که اتفاقا علمای شیعه از آنها برای رد افکار اهل سنت استفاده می کنند
3- دلیلی نداریم که همه اهل سنت بخصوص واصلان به ولایت باطنی ایشان ارتباط ظاهری یا باطنی با معارف پاک ایشان نداشته و ندارند چه اینکه کتب و آثار شیعه برای اهل سنت ناشناخته نیست
پس استدلال شما بر رد مطلق اهل سنت تا اینکه به نتیجه رد عرفان اسلامی برسید مخدوش است .
موفق در تامل و انصاف
« ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پر كردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند ،اوراد ايشان رقص و كفزدن و غنا و آوازه خواني است و كسي به سوي انها ميل نكند و تابع ايشان نگردد مگر آنكه از جمله سفيهان و احمقان باشد هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.
سلام
همین بیان روشن حضرت برای شناختن آن تصوفی که مورد رد و انکار اهل بیت عصمت هستند کافی است .
خدا می داند که دامن فکر و عمل عارفان بالله از این امور مبراست الا اینکه عده ای ضعیف الفهم با شنیدن افکار متعالی ایشان آنها را به سنگ تصوف می زنند تا به خیال خام خویش خدمتی به دین کرده باشند اما اگر روایت " ان حدیثنا صعب مستصعب" و معنای حدیث مستصعب را می دانستند نه عارفان را بلکه اندیشه محدود خود را سنگ می زدند .
موفق در تامل
سلام
توجه : این متن نه جنگ است نه تخاصم یک بحث علمی است که شایسته اندیشه و نقادی است .
وقتی به انبیاء و اولیاء نگاه می کنیم می بینیم که معرفت ایشان بر تدینشان مقدم است . یعنی برعکس افراد دیگر ، در ایشان جنبه های باطنی بر جنبه های ظاهری مقدم است . مثلا پیامبر اکرم ص پیش از آنکه وحی تنزیلی که جنبه تشریع دارد بر او نازل شود وحی انزالی که جنبه معرفتی دارد را دریافت نموده است . یا در حالات ائمه ع می خوانیم که ایشان در بدو تولد به یگانگی خدا شهادت می دهند و بدو سجده می کنند . پس معرفت آنها بر تقید دینیشان سبقت دارد .
خوب همه اینها نشان دهنده آنستکه که رابطه معرفتی با حقایق هستی رابطه ضروری با تدین یا همان تقید عملی به ظاهر شریعت ندارد بلکه این رابطه بیش از هر چیز تابع طهارت ذاتی و باطنی فرد است .
اگر ما به تشریعیات هم نگاه کنیم می بینیم یک جهت عام تشریعیات تطهیر است . تطهیر فکری ، تطهیر اخلاقی ، تطهیر عملی . خوب وقتی در فرد یا افرادی این طهارت ( با مراتبی که دارد ) حاصل باشد آن معرفت هم به همان نسبت حاصل می شود . بلکه از تنزل حقایق ظاهر شریعت چنان دانسته می شود که شریعت ظهور همان طهارت و معرفت باطنی است و لا غیر .
بر این اساس هیچ بعید نیست ، مراتبی از معرفت برای افرادی که از بدو تولد طهارت ذاتی و باطنی دارند حاصل باشد . این طهارت می تواند در سایه شرع و تعالیم آن اوج بگیرد ولو اینکه از شرع مقدس جز اصول موثری نصیب فرد نباشد .
از این مطالب می توان نتیجه گرفت که بعید نیست از میان انسانها تعداد اندکی در عین عدم برخورداری از شرایط کامل تربیت دینی از معارفی شایسته برخوردار باشند که متمسکین تام به ظاهر شریعت هم چه بسا به آن راه نیابند به دلیل اینکه استعداد ذاتی کافی در امور باطنی ندارند .
و نتیجه نهایی این که تحقق و حصول معرفت در غیر شیعه بلکه غیر مسلمان نیز امکان پذیر است .
موفق باشیدما این پست را در تاپیک ابن عربی ... زدیم ولی شما یا دیگران جوابی به آن ندادند .
در این پست ما ثابت کرده ایم که تحقق معرفت منحصر در تشیع نیست .
موفق باشید
پیش فرض های شما و نتیجه گیریهای حاصل از آن درست نمیباشد.
در حالات ائمه ع می خوانیم که ایشان در بدو تولد به یگانگی خدا شهادت می دهند و بدو سجده می کنند .
در این حالت باید بگویم که این هم جنبه ی تشریعی دارد و هم تکوینی.
بر فرض محال اگر هم فقط تکوینی باشد باید گفت که در اینده ایشان علیهم السلام جنبه ی تشریعی را هم ملتزم شده اند و اصلا اگر جنبه ی تکوینی درست لحاظ شود به جنبه ی تشریعی خواهد انجامید.
ولی در مورد امثال ابن عربی جنبه ی باطنی که ثابت نیست و جنبه ی تشریعی هم کاملا مشخص است که موافقت با مسیر حق ندارد.
[="black"]کلا پیش فرض های شما و همچنین نتیجه گیریتان هیچ اعتباری ندارد و اصلا جامع و همه جانبه نیست....تعجب میکنم شمایی که به احادیث ذکر شده اصلا توجهی نکردی چگونه توقع داری با این دلایل بچه گانه و غیر علمی حرفتان مقبول واقع بیفتد؟
کمی عمیق تر و جامعتر فکر کنید.
[/]
در آخر باز هم متذکر میشوم بر فرض اگر در مورد ابن عربی و امثال وی جنبه ی تکوینی مقدم بوده باشد باید به اصلاح تشریعی آنها نیز بیانجامد که متاسفانه اینگونه نیست!
3- دلیلی نداریم که همه اهل سنت بخصوص واصلان به ولایت باطنی ایشان ارتباط ظاهری یا باطنی با معارف پاک ایشان نداشته و ندارند چه اینکه کتب و آثار شیعه برای اهل سنت ناشناخته نیست
اگر باطن پاک داشته باشند و به قول شما جنبه ی تکوینی را داشته باشند باید به جنبه ی تشریعی هم برسند که اینگونه نبوده...پس ادعایتان باطل است.
مگر آنهایی که مستبصر و هدایت شده و جنبه ی تشریعی را نیز دارا شده اند.
در این حالت باید بگویم که این هم جنبه ی تشریعی دارد و هم تکوینی. بر فرض محال اگر هم فقط تکوینی باشد باید گفت که در اینده ایشان علیهم السلام جنبه ی تشریعی را هم ملتزم شده اند و اصلا اگر جنبه ی تکوینی درست لحاظ شود به جنبه ی تشریعی خواهد انجامید. ولی در مورد امثال ابن عربی جنبه ی باطنی که ثابت نیست و جنبه ی تشریعی هم کاملا مشخص است که موافقت با مسیر حق ندارد. کلا پیش فرض های شما و همچنین نتیجه گیریتان هیچ اعتباری ندارد و اصلا جامع و همه جانبه نیست....تعجب میکنم شمایی که به احادیث ذکر شده اصلا توجهی نکردی چگونه توقع داری با این دلایل بچه گانه و غیر علمی حرفتان مقبول واقع بیفتد؟ کمی عمیق تر و جامعتر فکر کنید. در آخر باز هم متذکر میشوم بر فرض اگر در مورد ابن عربی و امثال وی جنبه ی تکوینی مقدم بوده باشد باید به اصلاح تشریعی آنها نیز بیانجامد که متاسفانه اینگونه نیست!
اگر باطن پاک داشته باشند و به قول شما جنبه ی تکوینی را داشته باشند باید به جنبه ی تشریعی هم برسند که اینگونه نبوده...پس ادعایتان باطل است. مگر آنهایی که مستبصر و هدایت شده و جنبه ی تشریعی را نیز دارا شده اند.
سلام
ضعف دوستان در بحث علمی روشن است به همین خاطر ما بحث بالا را برهانی می کنیم تا ببینیم حضراتی که این مطالب را سخنان کودکانه می دانند در رد برهان چقدر بزرگند :
اگر تحقق معرفت در افراد فقط منوط به تبعیت از احکام شرعی باشد نباید هیچکس بدون عمل به شرع عارف شود اما پیامبران و اولیاء قبل از عمل به شرع عارف بوده اند پس عرفان فقط منوط به عمل به شرع نیست
موفق در رد برهان
اگر تحقق معرفت در افراد فقط منوط به تبعیت از احکام شرعی باشد نباید هیچکس بدون عمل به شرع عارف شود اما پیامبران و اولیاء قبل از عمل به شرع عارف بوده اند پس عرفان فقط منوط به عمل به شرع نیست
خودتان را مضحکه ی دیگران قرار ندهید جناب حامد.
من کجا اینچنین گفتم؟؟؟
هیچ انسان عاقلی نمیگوید که رسیدن به عرفان منوط به تبعیت از شرع هست...بلکه بنده عرض کردم اگر هم عرفان حاصل شده باشد (که در مورد امثال بن عربی نشده ) باید به شرع بینجامد
همانگونه که امثال وهب نصرانی بدون طی مقدمات شرعی جزو یاران باوفای امام سوم علیه السلام شدند ولی بعد آن به جنبه ی تشریعی هم رسیدند.
[="red"]عرض کردم یا شما حرف ما را نمیفهمید و قوه ی ادراکتان مشکل دارد یا با سفسطه و مغلطه قصد دارید ضعف خودتان را جبران کنید.[/]
[="navy"]باز هم از مدیران و کسانی که بنیه علمی بیشتر و استدلال منطقی دارند تقاضا دارم وارد بحث شوند.
[/]
دیر وقت است و بیشتر از این برای امشب بی فایده است.تا فردا توکل بر خدا.
خودتان را مضحکه ی دیگران قرار ندهید جناب حامد. من کجا اینچنین گفتم؟؟؟ هیچ انسان عاقلی نمیگوید که رسیدن به عرفان منوط به تبعیت از شرع هست...بلکه بنده عرض کردم اگر هم عرفان حاصل شده باشد (که در مورد امثال بن عربی نشده ) باید به شرع بینجامد همانگونه که امثال وهب نصرانی بدون طی مقدمات شرعی جزو یاران باوفای امام سوم علیه السلام شدند ولی بعد آن به جنبه ی تشریعی هم رسیدند. عرض کردم یا شما حرف ما را نمیفهمید و قوه ی ادراکتان مشکل دارد یا با سفسطه و مغلطه قصد دارید ضعف خودتان را جبران کنید. باز هم از مدیران و کسانی که بنیه علمی بیشتر و استدلال منطقی دارند تقاضا دارم وارد بحث شوند. دیر وقت است و بیشتر از این برای امشب بی فایده است.تا فردا توکل بر خدا.
سلام
این سخنان را اعتراف عاجزانه به قبول برهان می دانم
بله برای شما دیگر وقت دیر است بهتر است بروید
موفق در خواب
در این حالت باید بگویم که این هم جنبه ی تشریعی دارد و هم تکوینی. بر فرض محال اگر هم فقط تکوینی باشد باید گفت که در اینده ایشان علیهم السلام جنبه ی تشریعی را هم ملتزم شده اند و اصلا اگر جنبه ی تکوینی درست لحاظ شود به جنبه ی تشریعی خواهد انجامید.
مگر کورید؟
این برای چندمین بار است که بنده از زبان جنابعالی حرفهایی را که اصلا نزده ام میشنوم!!!
من کی آن حرفهایی که شما به بنده نسبت داده اید را زدم؟
سند بیاورید و گرنه آبروی خودتان میرود و معلوم میشود که دروغگو و تهمت زن هستید.
اگر یکی دو بار بود حسن ظن به خرج میدادیم!!ولی ظاهرا مساله خیلی بغرنج است.
شاید هم واقعا شما حرف بنده را نمیفهمی...
پسر خوب بدترین حمله دفاع بد است.
شما با دفاع بد آبروی اهل عرفان اصطلاحی را میبری!!و الان حکم مملی را برای تیم عرفان داری.:khaneh:
متن بنده موجود است///چرا از خودت حرف میزنی؟
شما مثل اینکه اصلا از خدا نمیترسی!
یعنی امثال بن عربی انقدر ارزش دارند؟
من فردا صبح بعد نماز می آیم و منتظرم ببینم چه جوابی دادی.
مگر کورید؟ این برای چندمین بار است که بنده از زبان جنابعالی حرفهایی را که اصلا نزده ام میشنوم!!! من کی آن حرفهایی که شما به بنده نسبت داده اید را زدم؟ سند بیاورید و گرنه آبروی خودتان میرود و معلوم میشود که دروغگو و تهمت زن هستید. اگر یکی دو بار بود حسن ظن به خرج میدادیم!!ولی ظاهرا مساله خیلی بغرنج است. شاید هم واقعا شما حرف بنده را نمیفهمی... پسر خوب بدترین حمله دفاع بد است. شما با دفاع بد آبروی اهل عرفان اصطلاحی را میبری!!و الان حکم مملی را برای تیم عرفان داری. متن بنده موجود است///چرا از خودت حرف میزنی؟ شما مثل اینکه اصلا از خدا نمیترسی! یعنی امثال بن عربی انقدر ارزش دارند؟ من فردا صبح بعد نماز می آیم و منتظرم ببینم چه جوابی دادی.
سلام
از نظر ما ادعاهای حضرات مدعی این تاپیک دیگر بی ارزش است چون آنها می خواستند اهل عرفان را بخاطر تسنن از اعتبار بیندازند که ما با برهان ثابت کردیم عرفان اناطه انحصاری به عمل به شرع ندارد بلکه عمل به شرع طریق عام است و این نافی طریق خاص برای اهلش نیست و از جمله این خواص اهل معرفتند
حال آقایان می خواهند با مغالطه بالعرض مشکل خود را حل کنند .
موفق باشید
با نگاه و تامل در مجموعه ی روایات و اسناد آنها در میابیم که در علوم الهی به غیر از آل الله نباید به کسی دیگر رجوع کرد. آن روایاتی که مد نظر شماست مانند روایت من قال و ما قال هیچ وقت از لحاظ سندی به پای روایات مخالفش نمیرسد
با سلام و احترام
اینکه علم در دست تنها اهل بیت علیه السلام اجمعین است عقیده هر شیعه ای است که الفبای مذهب را بداند، اما آیا ذوات مقدسه ایشان فرصت تبیین تمام معارف حقه را کسب نمودند؟آیا حاکمان جور که به کمتر بهانه ای هاشمیان را مورد ایذا قرار می دادند این فرصت را همواره در اختیار ایشان می گذاردند.
اگر اینگونه بود چرا مولای متقیان صلوات الله علیه می فرمود سلونی قبل ان تفقدونی، تا شیطانی در پاسخ به این ندا بگوید عدد تارهای ریش من چه تعداد است!
این برخورد در طول تاریخ شیعه پیوسته وجود داشته است و این ضدیت متاثر از یک نگاه اخباری صرف بوده است.
امیر مومنان صلوات الله علیه می فرماید:
[="] "الحكمة ضالة كلّ مومن، فخذوها ولو من افواه المنافقين؛1 حكمت و دانش گم شدة هر مؤمني است. پس حكمت را بياموزيد حتي از منافقان". در روايت ديگري شبيه به همين روايت در نهج البلاغه مي فرمايد: "الحكمة ضالّة المؤمن، فخذالحكمة ولو من اهل النّفاق".2[/]
1.[="]غررالحكم، شمارة 613، ص 59،
[/]
[="]2.[/][="]نهج البلاغه، حكمت 80.[/]
[="]در روايت ديگري امیر المومنین صلوات الله علیه مي فرمايد: "خذ الحكمة ممّن أتاك بها وانظر الي ما قال ولاتنظره إلي من قال؛ حكمت را از كه آن را به تو بياموزاند،فراگير و نگاه كن به آنچه گفته شده نه به آنكه گفته است ". يعني علم را از هر كه بياموزد، بايد فرا گرفت. پس هر گاه گفته حقّ باشد، بايد آن را فرا گرفت، و هر گاه گفته درست نباشد، بايد ردّ كرد، هر چند قائل آن به علم و دانش مشهور باشد.1
این معنا را عقل هر انسان سلیمی تایید می کند، ضمن آن که با تعمق در عمق نگاه پیامبر اسلام و اهل بیت طاهرینش صلوات الله علیهم اجمعین این معنا را می یابیم.
شما نگاه کنید به این روایت مشهور نبوی که فرمود : اطلبو العلم ولو بالصین.
خوب یافتن علم در چین که هم اکنون بی دین هستند چه برسد به زمان رسول الله صلی الله علیه و آله چه مفهومی می تواند داشته باشد.
.
1.[/][="]محمد تميمي آمدي، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج3، ص 442[/]
[="]
[/]
[="]در این عبارت شریف مفاهیم ارزنده ای نهفته است، مثلا طالب علم می باید زبان چینی بیاموزد تا بتواند از علم آنان بهره مند گردد، این یعنی دستور به توسعه فرهنگی از نزد شارع مقدس اسلام.
دیگر اینکه در چین چه چیز یافت می شود آیا علوم اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین؟ یا حکمت ها و کلمات و علومی که منافاتی با مکتب اهل بیت که ندارد هیچ چه بسا موید هم باشد.
تنها مسیر صحیح و صراط مستقیم مسیر خاندان وحی است که خود تجویز بهره مندی از مباحث علمی سایر فرهنگ ها را صادر نمودند.
در باب عرفان و فلسفه، سلمنا که اشتباهاتی دارند، اما آیا در قرآن کریم 48 بار دستور به تعقل نداده است ، 18 بار دستور به تفکر نداده است؟ مصداق عقلی که ما عبد به الرحمن است آیا تقوا نیست؟ شما قله های عرفا و فلاسفه اسلامی را در اوج تقوا می یابید. به نظر می رسد افرادی چون علامه طباطبایی، علامه جعفری رحمه الله علیهما و بزرگان دیگری که در قید حیاتند نه تنهاافتخار اسلام بلکه افتخار بشریتند ، زیرا که مفاهیم الهی را با زبان عقل که مورد پذیرش همگان است به جامعه انسانی عرضه نموده اند[/]
باسمه تعالي، سلام بر تمام دوستان، خيلي از مطالبي كه بنده مي آورم به گونه اي از جانب بعضي دوستان گفته مي شود، بنده از تمامي دوستان تشكر دارم، ممكن است در خيلي موارد بنده مجبور باشم به جهت اظهار عقيده خودم مطالب را هر چند تكراري باشد مطرح بنمايم، بنده در مطالب قبل، نكاتي را خطاب به جناب حق گو، مطرح نمودم و جناب وحيد مطالبي را در پاسخ آوردند، البته تمامي اين آقايان كه در عقيده مشتركند و روح مطلبشان يكي است، حتي در تاپيك هاي ديگر مي توانند مورد خطاب بنده باشند، اما نكات ديگر:
اول:اصول اعتقادي تقليدي نيست، اين بسيار واضح است، شما احاديثي را مطرح نموده ايد كه ما بايد مباني معرفتي و اعتقادي را از خاندان عصمت عليهم السلام اجمعين، دريافت كنيم، حال شما حجيت استدلال هاي ذاتي عقلي را از راه تقليد از امامان معصوم عليهم السلام به دست مي آوريد؟ (يك استدلال دوري و باطل)،حال اگر بتوانيد معناي صحيحش را بيان كنيد، چه كسي مخالف است؟ آيا مقصود شما علماي شيعي است؟ اي عزيز بزرگوار، شما از اين احاديث چه برداشتي داشته ايد،كه برداشت شخصي خودتان را بر احاديث عصمت عليهم السلام معنا مي كنيد، آيا شما از اين احاديث برداشت نموده ايد كه از غير معصومين عليهم السلام كلمات حق را نپذيريم؟اين ديگر خيلي عجيب است كه احاديثي كه ارشاد به حكم عقل دارد، ضعيف دانسته(و با ضعف سند چون مخالف نتيجه گيري بسيار غلط شما است از صحنه به در كرده) و احاديث ديگري را كه هيچ تقابلي با آن ها ندارد، بدون توجه، مطرح نموده و براي اثبات نتايج باطل خود به كار مي گيريد.
دوم: بنده بارها و بارها تأكيد كرده ام كه روش تحقيق علمي آن است كه به جوانب مطلب اشاره كرده و با توجه به تمامي ابعاد نتيجه لازم را بگيريد، بنده از كلمات شما و نتيجه گيري شما متوجه شدم كه اين احاديث را مطرح نموده ايد كه بفهمانيد: اين معارف را از اهل بيت عصمت عليهم السلام بايد بگيريم، نه از افرادي غير از آنها، حال بعضي افراد معارف را از غير اهل بيت عليهم السلام مي گيرند، پس به ضلالت گرفتار آمده اند. آخر استاد معظم شما به صرف يك ادعاي شخصي كه نمي توانيد، مطلبتان را به اثبات برسانيد، آيا شما اثبات كرده ايد، كه آن معارف از غير كانال وحي به دست آمده باشد؟ آيا خود آنها چنين ادعاهايي كرده اند؟ چرا دقت نمي كنيد، آيا امثال امام و علامه طباطبايي و ...، تمام اين معارف را از گمراهان و مشركان و...بدون محوريت وحي گرفته اند؟ آيا مبناي آنها علوم اهل بيت عصمت عليهم السلام نبوده است؟ آيا خود اين بزرگان، اين سخنان بسيار كودكانه شما را مي پذيرند؟ اينها معيار را ابن عربي(البته آن ابن عربي كه شخصيتش خيلي جاي بحث دارد، و درباره شخصيت او محققانه و منصفانه سخن نمي گوييد.) مي دانند؟ اتفاقا آنها توحيد قرآني را همان توحيد عرفاني و حكمي مي دانند و براي آن دلايل بسيار متقن بيان مي كنند.
سوم: اگر مي خواهيد واضح و شفاف بحث كنيد، ضرورتي ندارد كه احاديثي را رديف كرده و در آخر نتيجه خودتان را تبليغ كنيد، بلكه يك حديث را كه در نتيجه گيري شما صراحت دارد، و واضح است نقل بفرماييد كه ببينيم از كجاي احاديث تطبيقات و مدعاهاي شما بر اينكه معارف حكيمانه و حق را از غير امامان عليهم السلام نگيريم و اينكه مشي اين علماي راستين شيعه مانند حضرت امام و علامه طباطبايي و ....چنين بوده است.
السلام علي من اتبع الهدي
دوم: بنده بارها و بارها تأكيد كرده ام كه روش تحقيق علمي آن است كه به جوانب مطلب اشاره كرده و با توجه به تمامي ابعاد نتيجه لازم را بگيريد
بله متاسفانه ایشان نظر مخالفان را متاسفانه تنها مورد استناد قرار میدهند و بنوعی گزینشی عمل میکنند .
اگر کلامی حق باشد نیاز به گزینشی و منطبق به سلیقه عمل کردن ندارد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
بله متاسفانه ایشان نظر مخالفان را متاسفانه تنها مورد استناد قرار میدهند و بنوعی گزینشی عمل میکنند .
اگر کلامی حق باشد نیاز به گزینشی و منطبق به سلیقه عمل کردن ندارد.والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اگر کمی بیشتر به مطالب بنده دقت میکردید مشاهده میکردید که بنده عرض کرده بودم که یک سری روایات هم وجود دارد بر خلاف روایاتی که بنده آوردم از قبیل روایت معروف من قال و ما قال.
اگر هم به لینکی که دادم مراجعه میفرمودید میدید که هر دو دسته روایات را آورده و بررسی و نتیجه گیری نموده است.
[="Blue"]لینک مطلب :نقد مشهورات - درباره حدیث مشهور >اطلبوا العلم و لو بالصین [/]
ضعف دوستان در بحث علمی روشن است به همین خاطر ما بحث بالا را برهانی می کنیم تا ببینیم حضراتی که این مطالب را سخنان کودکانه می دانند در رد برهان چقدر بزرگند :
اگر تحقق معرفت در افراد فقط منوط به تبعیت از احکام شرعی باشد نباید هیچکس بدون عمل به شرع عارف شود اما پیامبران و اولیاء قبل از عمل به شرع عارف بوده اند پس عرفان فقط منوط به عمل به شرع نیست
از نظر ما ادعاهای حضرات مدعی این تاپیک دیگر بی ارزش است چون آنها می خواستند اهل عرفان را بخاطر تسنن از اعتبار بیندازند که ما با برهان ثابت کردیم عرفان اناطه انحصاری به عمل به شرع ندارد بلکه عمل به شرع طریق عام است و این نافی طریق خاص برای اهلش نیست و از جمله این خواص اهل معرفتند
حال آقایان می خواهند با مغالطه بالعرض مشکل خود را حل کنند .
مثل اینکه جناب حامد اصلا به مطالب ما توجهی نمیکنن و طبق معمول فقط حرف خودشان را میزنند!
[="red"]برادر من
من نگفتم که رسیدن به عرفان منوط به تبعیت از شرع هست...کجا بنده همچین مطلبی آورده ام؟
مگر در ارسالهای قبلی نگفتم که نشان دهید کجا گفته ام و سند بیاورید؟
چرا شما همش از قول بنده حرف هایی را که نزده و اعتقاد ندارم را میزنید؟[/]
بنده عرض کردم اگر هم عرفان حاصل شده باشد (که در مورد امثال بن عربی نشده ) باید به شرع بینجامد.
همانگونه که امثال وهب نصرانی بدون طی مقدمات شرعی جزو یاران باوفای امام سوم علیه السلام شدند ولی بعد آن به جنبه ی تشریعی هم رسیدند.
بنابراین چون عرفان در وهله ی اول منوط به شریعت نیست نمیتوان این نتیجه گیری را کرد که عارفان غیر شیعه به عرفان ناب رسیده بودند!
چون اگر میرسیدند باید بعدا جنبه ی تشریعی آن را هم لحاظ میکردند.
در باب عرفان و فلسفه، سلمنا که اشتباهاتی دارند، اما آیا در قرآن کریم 48 بار دستور به تعقل نداده است ، 18 بار دستور به تفکر نداده است؟
ما کجا تعقل را نفی کردیم؟؟
ولی تعقل صرف و بدون کمک تعالیم وحی را نفی میکنیم.
عقل به تنهایی در جوابگویی به بسیاری از پرسشها در باره ی معارف الهی و گزاره های ماورائی ناتوان است...روایت معروف امام صادق علیه السلام که خطاب به ابوحنیفه فرمودند را یادآور میشوم .
مضمون روایت : امام علیه السلام خطاب به ابوحنیفه فرمودند احکام دین را با عقل نمیشود به دست اورد...قیاس باطل است و اولین کسی که قیاس کرد شیطان بود و احکام امری است که از طرف شارع مشخص میشود.
این نشاندهنده ی آن است که عقل [="red"]به تنهایی[/] نمیتواند حتی احکام ظاهری دین را به دست آورد چه برسد به معارف والای دین و معرفت حضرت حق عزوجل.
برادر من من نگفتم که رسیدن به عرفان منوط به تبعیت از شرع هست...کجا بنده همچین مطلبی آورده ام؟ مگر در ارسالهای قبلی نگفتم که نشان دهید کجا گفته ام و سند بیاورید؟ چرا شما همش از قول بنده حرف هایی را که نزده و اعتقاد ندارم را میزنید؟ بنده عرض کردم اگر هم عرفان حاصل شده باشد (که در مورد امثال بن عربی نشده ) باید به شرع بینجامد. همانگونه که امثال وهب نصرانی بدون طی مقدمات شرعی جزو یاران باوفای امام سوم علیه السلام شدند ولی بعد آن به جنبه ی تشریعی هم رسیدند. بنابراین چون عرفان در وهله ی اول منوط به شریعت نیست نمیتوان این نتیجه گیری را کرد که عارفان غیر شیعه به عرفان ناب رسیده بودند! چون اگر میرسیدند باید بعدا جنبه ی تشریعی آن را هم لحاظ میکردند.
سلام
1- غیر از شما جناب حقگو هم در این تاپیک حضور داشته اند و اصلا ایشان آغازگر تاپیک هستند
2- ما هم عرض کردیم عرفان تنها منوط به تبعیت از شرع نیست تا شما یا هر کس دیگری نتواند بگوید این کلام عارفانه نیست چون گوینده اش شیعه نیست مانند ابن عربی در عرفان نظری
3- اینکه می گویید باید عرفان به تبعیت از شرع منتهی شود مگر نبوده است . ابن عربی از عرفای متشرع است . او تمام کشفیات خود را ره آورد سجاده و سجده می داند . و اما تبعیت آشکار از مذهب حقه شیعه برای امثال ایشان ممکن نبوده است چه اینکه شرایط آن زمان چنین اجازه ای نمی داده است . حتی اکنون که کشور مقتدری مثل ایران پشتوانه شیعه هست تشیع در کشورهای سنی چندان جرات ابراز وجودندارد .
4- میدانید و می دانیم که علماء شیعه معتقدند برخی از علمای سنی در اواخر عمر شیعه شده اند مانند سیوطی یا کندی فیلسوف وووو اما دلیلی هم ندارد که تظاهر به تشیع کنند بلکه گرایش آشکار ایشان به عقاید شیعه در کتبشان خود دلیلی بر عاقل است که العاقل یکفیه الاشاره .
اما متاسفانه شما خیلی خیلی آرمانگرایانه به موضوع نگاه می کنید و موارد قلیل را دلیل بر تکلیف عموم می گیرید .
و آخر اینکه شما باید برای ولایت به معنای دوستی و محبت قلبی به اهل بیت عصمت ع هم ارزشی قائل باشید .
فراموش نکنیم که قرآن فرمود :
[سوره النساء (4): آيه 94]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (94)
موفق باشید
مضمون روایت : امام علیه السلام خطاب به ابوحنیفه فرمودند احکام دین را با عقل نمیشود به دست اورد...قیاس باطل است و اولین کسی که قیاس کرد شیطان بود و احکام امری است که از طرف شارع مشخص میشود. این نشاندهنده ی آن است که عقل به تنهایی نمیتواند حتی احکام ظاهری دین را به دست آورد چه برسد به معارف والای دین و معرفت حضرت حق عزوجل.
باسمه تعالي، تمامي دوستان به اين برداشت، از حديث شريف دقت بنمايند، خودشان چگونه احكام ظاهري را كه به هيچ عنوان در قلمرو عقل نيست با معارف و اصول اعتقادي قياس مي كنند، آن هم عجب قياسي.
ما کجا تعقل را نفی کردیم؟؟ ولی تعقل صرف و بدون کمک تعالیم وحی را نفی میکنیم. عقل به تنهایی در جوابگویی به بسیاری از پرسشها در باره ی معارف الهی و گزاره های ماورائی ناتوان است...روایت معروف امام صادق علیه السلام که خطاب به ابوحنیفه فرمودند را یادآور میشوم . مضمون روایت : امام علیه السلام خطاب به ابوحنیفه فرمودند احکام دین را با عقل نمیشود به دست اورد...قیاس باطل است و اولین کسی که قیاس کرد شیطان بود و احکام امری است که از طرف شارع مشخص میشود. این نشاندهنده ی آن است که عقل به تنهایی نمیتواند حتی احکام ظاهری دین را به دست آورد چه برسد به معارف والای دین و معرفت
سلام
اتفاقا روش حکمای اسلامی همین بوده است .
اگر کسی به نظر انصاف و نه غرض ورزی به تلاشهای فلاسفه مسلمان نگاه کند می یابد که آنها در طی ادوار گذشته در صدد تقریب نقل و فلسفه بوده اند تا جایی که امروز شایسته ترین خادم شرع انور همین اصول فلسفی است . شاهدش هم اینستکه که شما با افکار و اندیشه های الحادی نمی توانید با نقل بجنگید چون مورد توافق طرفین نیست اما با فلسفه که اصول اندیشه و تعقل است می توان چون بین انسانها مشترک است فلذا فلسفه اسلامی امروز بهترین مدافع دین در خارج از مرزهای نقل است .
و اما همین فلسفه و حکمت در نظر به نقل شریف هم یک سرو گردن از فهم عرفی بالاتر و برتر است و هیچگاه نمی توان فهم عرفی از نقل دینی را با فهم فلسفی و حکمی مقایسه کرد . به همین خاطر است که کلام اسلامی کم کم به دامن فلسفه آمده و کاملا از آن رنگ گرفته است .
و اما حدیث امام بحق ناطق جعفربن محمد الصادق ع در خصوص روایت : دین با عقل سنجیده نمی شود نه مطلق عقل است بلکه عقلی است که در فهم دین می خواهد از ابزار قیاس و استحسان استفاده کند وگرنه این حدیث به معنای غیر عقلانی بودن دین خداست و این در حالیستکه در روایات عقل را حجت درونی نامیدند . پس مطمئنا منظور از عقل مطلق عقل نیست .
موفق باشید