در مورد ذکر نام پیامبران در آیاتی که ذکر فرمودید ذکر از نوع دوم و از نوع یادآوری است. و ذکر نام پیامبران درقرآن هرگز به شکلی نیست که مثلا در نادعلی ما شاهد ذکر نام علی علیه السلام هستیم.
با سلام مجدد به نظرم می آید برادر بزرگوارم بینا مواردی را که عینا دارای اشکال می دانند متنا ذکر کنند تا به بررسی دقیق تر متون بپردازیم که ببینیم در این اذکار غلوی صورت پذیرفته است یا خیر. موفق باشید.
واقعا جای تاسف است که امام شافعیان و همچنین محدثین صحیحین که عبادت را تنها در اطاعت و خضوع و خشوع میدانند و تعریف کرده اند در حالیکه خداوند عبادات و اعمال عبادی را در قرآن بوضوح شرح داده و توصیف کرده. از جمله آنها : 1- دعا
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيسْتَجِيبُوا لِي وَلْيؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يرْشُدُونَ(البقرة/186)
و هنگامي که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزديکم! دعاي دعا کننده را، به هنگامي که مرا ميخواند، پاسخ ميگويم! پس بايد دعوت مرا بپذيرند، و به من ايمان بياورند، تا راه يابند (و به مقصد برسند)!
دعا از اعمال عبادی است که شامل راز و نیازهائی میشود که مخلوق بدرگاه خالقش می آورد و از او تمنای استداد و یاری را مینماید . او میداند خدای او مجیب است و غیاث الصالحین لذا به عبودیت او با دعا و همان خضوع و خشوع بهمراه خوف الرجاء در صورت ارتکاب گناه متوسل میشود.
دعا کردن خود نوعی از صور ذک راست که انسان را با اعتراف و ذکر خداوند به قلب مطمئن میسازد .
الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(الرعد/28)
آنها کساني هستند که ايمان آوردهاند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مييابد!
2- ذکر ( اسماء الحسنی )
وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيجْزَوْنَ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ(الأعراف/180)
و براي خدا، نامهاي نيک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانيد! و کساني را که در اسماء خدا تحريف ميکنند (و بر غير او مينهند، و شريک برايش قائل ميشوند)، رها سازيد! آنها بزودي جزاي اعمالي را که انجام ميدادند، ميبينند!
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْي وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(البقرة/114)
کيست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيري کرد و سعي در ويراني آنها نمود؟! شايسته نيست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد اين (کانونهاي عبادت) شوند. بهره آنها در دنيا (فقط)رسوايي است و در سراي ديگر، عذاب عظيم (الهي)!!
فَإِذَا قَضَيتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا(النساء/103)
و هنگامي که نماز را به پايان رسانديد، خدا را ياد کنيد؛ ايستاده، و نشسته، و در حالي که به پهلو خوابيدهايد! و هرگاه آرامش يافتيد (و حالت ترس زايل گشت)، نماز را (به طور معمول) انجام دهيد، زيرا نماز، وظيفه ثابت و معيني براي مؤمنان است!
از آیات فوق بر می آید که چه در مساجد و چه در هنگام فارغ شدن از نماز پیامبر مسلمین را به حکم الهی به ذکراسماء الحسنی دعوت میکرده و کسی که مانع آن میشده بزرگترین گناهکار خوانده شده.
و اینکه پیامبر مامور به ذکر اسماء الهی و ترویج آن در بین مومنین بعنوان یک عمل عبادی بوده.
حال ماهیت این اسماء چیست که بردن نام این اسماء عبادت بحساب می آید:
با سلام مجدد به نظرم می آید برادر بزرگوارم بینا مواردی را که عینا دارای اشکال می دانند متنا ذکر کنند تا به بررسی دقیق تر متون بپردازیم که ببینیم در این اذکار غلوی صورت پذیرفته است یا خیر. موفق باشید.
سلام مجدد
استاد صدرای گرامی .
غلو همانطوریکه از روایت بر می آید در قالب بیان یک اسم بغیر از اسماء الهی نیست
غلو تغئیر جایگاه امامت به الوهیت است و تفویض اسماء الهی به امام بعنوان مظهر خدا بر روی زمین و آنها را ماوا و ماخد قرار دادن برای مسلمین است بجای خدا بشکلی که بنده بدرگاه ائمه به غیاث میرود و نه به درگاه الهی .
لاجرم برای ایجاد این تفکر محرف سعی بر این داشته که برای ائمه توانائیهائی تعریف کند همچون قدرت تکوینی و تشریعی .
و این مفاهیم همانطوریکه میدانیم در قالب صفات خدایتعالی میگنجد و تنها یگانه خالق جهان است که چنین قدرتی دارد و در مورد تفویض آن به غیر خداوند در قرآن مکررا فرموده که هرگز برای پیامبران شایسته نیست که بیایند بجای معرفی و دعوت به خدا به خودشان مردم را دعوت کنند و بدرگاه خود شان آنان را بخوانند و خود را ارباب آنها کنند.
در آن روایات نیز به همین موضوع اشاره شده لذا بحث بر این است که اگر برای امامی جایگاهی چنینی تعریف شود اولا با آیات الهی در تضاد است دوما جایگاه امامت ضایع میشود.
با سلام به برارد بزرگوارم بینا گفته شد که: ماهيت و حقيقت عبادت از دو عنصر تشکيل شده است: اول: عنصري که مربوط به جوارح و اعضاي بدن انسان است و نشانگر تعظيم و خشوع او مي باشد. دوم: عنصري که مربوط به عقيده انسان خاضع نسبت به معبود است و او را به گونهاي، خالق، ربّ يا زمامدار سرنوشت انسان - تمام يا جزيي از آن - ميداند. ماهيت عبادت و پرستش به اين دو عنصر وابسته است و در صورت نبود يکي از آن دو، پرستش محقق نميشود.
مقصود از دعا در مجموع اين آيات نیز، مطلق خواندن نيست. بلكه دعوت خاصى است كه مىتواند با لفظ پرستش ملازم باشد؛ زيرا مجموع اين آيات در مورد بتپرستانى وارد شده است كه بتهاى خود را خدايان خود مىپنداشتند؛ بنابراین دعا زمانی عبادت است که منبعث از اعتقاد به الو هیت و یا ربوبیت باشد که در این هنگام مصداقی از مصادیق عبادت خواهد بود والا فلا.
همچنین شكى نيست كه خضوع بتپرستان و دعا و استغاثه آنان در برابر بتهايى بود كه آنها را به عناوين مالكان حق شفاعت و مغفرت و ... توصيف مىكردند و آنها را متصرف مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت مىشناختند و ناگفته پيدا است كه در اين شرايط، هر نوع دعوت و درخواستى از اين موجودات، عبادت و پرستش خواهد بود. روشنترين گواه بر اين كه دعوت و خواندن آنان با اعتقاد به الوهيت بوده، آيه زير است: «فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ؛[1] خدايانى كه جز خداى بزرگ، آنان را فرا خواندند (مىپرستيدند)، آنان را بىنياز نساخت.
در مورد آیۀ شریفۀ«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً،[2]مساجد از آن خدا است، پس همراه خدا كسى را نخوانيد» عرض مي شود: مقصود، دعوتهاى پرستشى است كه عرب جاهلى، بتها و يا اجرام كيهانى و فرشته و جن را مىپرستيدند. اين آيه و نظاير آن، مربوط به دعوت از شخص يا شيئى است كه با معبود دانستن وى همراه باشد و شكى نيست كه درخواست از اين موجودات، با چنين اعتقاد، پرستش آنان خواهد بود. ليكن اين آيات چه ارتباطى به درخواست دعا از شخص دارد كه درخواست كننده هيچ مقام الهى و ربوبى وتدبيرى براى او قائل نيست بلكه او بنده شايسته و محبوب خدا است؟
بنابراين، آيات مورد بحث، ارتباطى به محل بحث ما ندارد، موضوع بحث ما درخواست بندهاى از بنده ديگر است كه نه او را إله و ربّ مىداند و نه مالك و متصرّف تامّالاختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت، بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مىشناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد، آنجا كه فرموده است:
واقعا جای تاسف است که امام شافعیان و همچنین محدثین صحیحین که عبادت را تنها در اطاعت و خضوع و خشوع میدانند و تعریف کرده اند در حالیکه خداوند عبادات و اعمال عبادی را در قرآن بوضوح شرح داده و توصیف کرده.
یاحق
سخن حسن بن علی السقاف در تعریف عبادت سخنی محکم است[1] و تعریف ایشان ناظر به حقیقت عبادت است که دارای مصادیق کثیر می شود و مواردی که بیان نمودید مصداق این مفهوم خواهد بود، یک بار دیگر ملاحظه بفرمائید: «عبادت در شرع، عبارت است از نهايت خضوع و تذلّل نسبت به کسي که خضوع شده، در حالي که معتقد به اوصاف ربوبيت در او باشد. و عبادت در لغت به معناي اطاعت و عبوديت به معناي خضوع و ذلت است. پس عبادت در شرع با عبادت در لغت تفاوت دارد. کسي که بر انسان خضوع کند شرعاً نميگويند که او را عبادت کرده است و اين چيزي است که هيچ کس در آن اختلاف ندارد. پس هر کس کنار قبر پيامبر يا اولياي خدا تذلّل و توسّل کند نميگويند که او را عبادت کرده است؛ زيرا از نظر شرع، مجرّد خضوع و صدا زدن و استغاثه نمودن، عبادت محسوب نميشود، اگرچه در لغت آن را عبادت بنامند. دليل اين مطلب اموري است؛ مثل لفظ صلاة که در لغت به معناي مطلق دعا و تضرّع است، ولي در اصطلاح به معناي اقوال و افعال مخصوصي است که افتتاح آن تکبير و اختتام آن تسليم است. پس هر دعايي نماز نيست، همچنين است عبادت...».[2] همو در جاي ديگر ميگويد: «عبادت در شرع به معناي انجام نهايت خضوع قلبي و قالبي است. قلبي آن، اعتقاد به ربوبيت يا خصيصهاي از خصائص آن است؛ مثل استقلال در نفع يا ضرر. و قالبي آن، انجام انواع خضوع ظاهر؛ از قيام، رکوع، سجود و غير اينهاست، همراه اعتقاد قلبي. لذا هر گاه کسي اين اعمال قالبي را بدون اعتقاد قلبي انجام دهد شرعاً عبادت محسوب نميشود ولو آن عمل قالبي سجود باشد. اگر کسي قائل به کفر سجده کننده بر بت است، به اين علت ميباشد که اين عمل نشانه آن اعتقاد است...».[3] آنگاه در نتيجهگيري از کلامش ميگويد: «با اين بيان روشن شد که مجرد صدا زدن يا استغاثه يا استعانت از ارواح اولياي الهي يا خوف و رجا يا توسل و تذلل، عبادت محسوب نميشود». همچنین روایت صحیحین که مورد قبول فریقین است در بیان وقوع استغاثه به غیر خداست و معلوم است که این استغاثه به معنای عدم توجه به خدا نیست بلکه به واسطه شرافت عظیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خلائق به او پناهنده می شوند.
:Gol:------------------------------------------------------------------------------------ [1].اگر جنابعالی عالمی را می شناسید که با این تعریف مخالف است بیان بفرمائید.
[FONT=Times New Roman][2][FONT=Times New Roman].التنديد بمن عدد التوحيد، ص 30. «إعلم أن العبادة شرعا هي غاية الخضوع والتذلل لمن يعتقد الخاضع فيه أوصاف الربوبية ، وأما في اللغة فالعبادة هي الطاعة ، والعبودية هي الخضوع والذل ، فالعبادة شرعا غير العبادة لغة ، فلا يقال لمن خضع وذل لانسان إنه عبده شرعا وهذا شئ لا يختلف فيه إثنان ،فمن تذلل عند قبر نبي أو ولي وتوسل به لا يقال إنه عبده من دون الله تعالى ، لان مجرد النداء والاستغاثة والخوف والرجاء لا يسمى عبادة شرعا ولو سمي عبادة لغة ودليل ذلك أمور منها : الصلاة ، فالصلاة في اللغة هي التضرع والدعاء ، وأما شرعا واصطلاحا فهي أقوال وأفعال مخصوصة مفتتحة بالتكبير مختتمة بالتسليم ، فليس كل دعاء صلاة ، ولا يقال لمن دعا فلانا بمعنى أنه طلب من فلان شيئا أنه صلى له فكذلك العبادة . وأما الدعاء فليس جميعه عبادة إلا إذا دعونا من نعتقد فيه صفات الربوبية أو صفة واحدة منها ، فقول النبي ص : ( الدعاء هو العبادة ) كما رواه الحاكم وغيره بأسانيد صحيحة ليس معناه أن كل دعاء عبادة ، كما سيتضح بعد قليل إن شاء الله تعالى ، وإنما يكون الدعاء عبادة إذا كان لله أو لمن يعتقد الداعي ان للمدعو صفة من صفات الربوبية».
[FONT=Times New Roman][3][FONT=Times New Roman]. التنديد بمن عدد التوحيد، ص 34 و 35.«ملخص ما مر أن العبادة في اللغة هي مطلق الطاعة والخضوع لاي أحد كان بخلاف العبادة في اصطلاح الشرع فهي غاية التذلل والخضوع لمن يعتقد الخاضع له بعض صفات الربوبية ، فإذا فهمت ذلك علمت يقينا أن من أطاع أحدا وخضع له لا لاعتقاده أن له بعض صفات الربوبية لا يسمى عابدا له شرعا...ويوضح ذلك أيضا أن نقول : إن العبادة شرعا معناها الاتيان بأقصى الخضوع قلبا وقالبا ، فهي إذن نوعان قلبية وقالبية،( فالقلبية ) : هي اعتقاد الربوبية أو خصيصة من خصائصها كالاستقلال بالنفع أو الضر ونفوذ المشيئة لمن اعتقد فيه ذلك ،( والقالبية ) : هي الاتيان بأنواع الخضوع الظاهرية من قيام وركوع وسجود وغيرها مع ذلك الاعتقاد القلبي ،فإن أتى بواحد منها بدون ذلك الاعتقاد لم يكن ذلك الخضوع عبادة شرعا ولو كان سجودا ».
البته نکته ای باقی است نمی دانم هم و غم حضرتعالی در چیست؟ آیا مقصود شما این است که شیعه به وسائط بیش از خدا وند متعال اهمیت می دهد؟آیا منظورتان این است که شیعه ذکر خدا را فراموش نموده و به ذکر اهل بیت علیهم السلام مشغول است؟ اهل بیت اصل شده اند و خداوند متعال فرع شده است؟ اگر مقصودتان این باشد کسی درمذمت این عمل شکی ندارد ولی آیا در خارج هم همینطور است؟واقع امر این است که اینگونه نیست و انسان موحد قبل از هر چیز متوجه خدااست چه اینکه مطلوب و مقصود و مولای حقیقی اوست، اما توجه به او به واسطه اهل بیت علیهم السلام است و این نکته ای است که در تمام روایات مربوط به توسل و دعا مشهود است. برای نمونه یک مورد از روایات کافی را متذکر می شوم: «عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ شُرَحْبِيلَ الْكِنْدِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَمْراً تَسْأَلُهُ رَبَّكَ فَتَوَضَّأْ وَ أَحْسِنِ الْوُضُوءَ ثُمَّ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ عَظِّمِ اللَّهَ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله وَ قُلْ بَعْدَ التَّسْلِيمِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ مَلِكٌ وَ أَنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ مُقْتَدِرٌ وَ بِأَنَّكَ مَا تَشَاءُ مِنْ أَمْرٍ يَكُونُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ«صلی الله علیه وآله» يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللَّهِ رَبِّكَ وَ رَبِّي لِيُنْجِحَ لِي طَلِبَتِي اللَّهُمَّ بِنَبِيِّكَ أَنْجِحْ لِي طَلِبَتِي بِمُحَمَّدٍ ثُمَّ سَلْ حَاجَتَك»[1]. مضمون روایت این است که حضرت نحوۀ بیان حاجت و طلب آنرا از خدا می آموزند وبیان می دارند هنگامیکه از خدا حاجتی را مسألت داری وضوی خوب ونیکو بگیر .سپس دو رکعت نماز بگزار و خدا را با عظمت یاد نما و درود بر پیامبرش بفرست و بعد از سلام ودرود بر پیامبرش «صلی الله علیه وآله»بگو:پروردگارا من از تو مسألت می نمایم به اینکه تو فرمانروا هستی و تو بر هر چیزی قادر و مقتدری و هر کاری را اراده نمایی محقق می شود .پروردگارا من به سوی تو توجه می کنم به واسطه نبی رحمتت«صلی الله علیه وآله». ای رسول خدا من به واسطه تو به رو به سوی خدایت وخدایم می آورم تا حاجتم را براورده سازد .خدایا به حق پیامبرت حاجتم را براورده ساز ..
استاد صدرای گرامی .
غلو همانطوریکه از روایت بر می آید در قالب بیان یک اسم بغیر از اسماء الهی نیست
غلو تغئیر جایگاه امامت به الوهیت است و تفویض اسماء الهی به امام بعنوان مظهر خدا بر روی زمین و آنها را ماوا و ماخد قرار دادن برای مسلمین است بجای خدا بشکلی که بنده بدرگاه ائمه به غیاث میرود و نه به درگاه الهی .
یاحق
باسلام مجدد
بحث غلو مبحث مفصلی است که اگر مایل بودید در تایپیکی جدا مورد بررسی قرار گیرد و ابعاد آن از منظر متکلمین شیعه مورد بحث قرار گیرد.
موفق باشید.
در مورد آیۀ شریفۀ«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً،[2]مساجد از آن خدا است، پس همراه خدا كسى را نخوانيد» عرض مي شود: مقصود، دعوتهاى پرستشى است كه عرب جاهلى، بتها و يا اجرام كيهانى و فرشته و جن را مىپرستيدند. اين آيه و نظاير آن، مربوط به دعوت از شخص يا شيئى است كه با معبود دانستن وى همراه باشد و شكى نيست كه درخواست از اين موجودات، با چنين اعتقاد، پرستش آنان خواهد بود. ليكن اين آيات چه ارتباطى به درخواست دعا از شخص دارد كه درخواست كننده هيچ مقام الهى و ربوبى وتدبيرى براى او قائل نيست بلكه او بنده شايسته و محبوب خدا است؟ بنابراين، آيات مورد بحث، ارتباطى به محل بحث ما ندارد، موضوع بحث ما درخواست بندهاى از بنده ديگر است كه نه او را إله و ربّ مىداند و نه مالك و متصرّف تامّالاختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت، بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مىشناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد، آنجا كه فرموده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً».[3]
درود بر استاد صدرای گرامی
در مورد دعوت خداوند در مورد انبیاء هم در قرآن اشاره دارد و میفرماید که پیامبران نیامدند که مردم را به خود دعوت کنند .
پس منظور از شرک و کفر صرفا منظور پرستش بتها نیست . که هر آن چیزی که غیر از خدا مورد پرستش واقع شود شرک است.
از دیگر عزیزان خدا که امروز مورد پرستش واقع میشود حضرت مسیح است . آداب پرستش برای ایشان اجرا میشود او را فرزند خدا پس در راستای خدا میدانند و امری جدا از خدا نمیدانند ولی در قرآن کریم بوضوح عمل ایشان شبه کفر ( نه شرک ) خوانده شده.
ذکر و دعا بدرگاه هرکسی غیر از خدا از او خدا میسازد چون آداب پرستش اعمال عبادی بر او و بنام او انجام شده
پس هر کس کنار قبر پيامبر يا اولياي خدا تذلّل و توسّل کند نميگويند که او را عبادت کرده است؛ زيرا از نظر شرع، مجرّد خضوع و صدا زدن و استغاثه نمودن، عبادت محسوب نميشود،
استاد شما به قول و به نقل یکی از آداب پرستش را خضوع و خشوع معرفی کردید و در اینجا تمام جلوه های آنرا ذکر کرده
اگرچه در لغت آن را عبادت بنامند
بنامند خیر. بنده شیعه هستم و به امام شافعیان اعتقادی ندارم علی برای من امام است
[1].اگر جنابعالی عالمی را می شناسید که با این تعریف مخالف است بیان بفرمائید.
آن کسی که خضوع را عبادت خوانده همین امام شافعیان است و شما به آن قبلا استناد کرده اید !
ولو آن عمل قالبي سجود باشد
من یک عالم سراغ دارم
او گفت
ایاک نعبد و ایاک نستعین
فقط تو را میپرستم و بدرگاه تو به یاری و استغاثه و راز و نیاز می آیم.
البته نکته ای باقی است نمی دانم هم و غم حضرتعالی در چیست؟
استاد
من هم و غمی ندارم اینها در قالب یک سوال بود برای کسانیکه اهل تعقل و تفکرند .
آیا منظورتان این است که شیعه ذکر خدا را فراموش نموده و به ذکر اهل بیت علیهم السلام مشغول است؟
نه اگر اینطور باشد کفر است. بغیر از خدا کسی را پرستیدن شرک است.
یعنی آداب و اعمال عبادی را برای غیر خدا بکار بردن به شرحی که شما در بالا آوردید عین شرک است.
یعنی وقتی ما میدانیم
ذکر دعا طواف سجده ( بقول امام شافعیان ) خضوع و خشوغ و استغاثه از اعمال عبادی است و بالاخص به نیتی غیر از قرب خدا این را انجام دهیم شرک است.
1- مطالبی که گفته شد مورد قبول علمای فریقین بجز سلفیون است«البته در این مسائل مذهب فقهی جایی ندارد». جنابعالی در کتب کلامی و فقهی مقداری تتبع بفرمائید اگر مخالفی یافتید، در صحت مطالب تجدید نظر می کنیم؛ مگر عبادت جز به نیت آن شناخته می شود؟
2- در باب و ذکر مکرر گفته شد مقصود از دعا در مجموع آيات، مطلق خواندن نيست. بلكه دعوت خاصى است كه مىتواند با لفظ پرستش ملازم باشد؛ زيرا مجموع اين آيات در مورد بتپرستانى وارد شده است كه بتهاى خود را خدايان خود مىپنداشتند. بنابراین دعا زمانی عبادت است که منبعث از اعتقاد به الو هیت و یا ربوبیت باشد که در این هنگام مصداقی از مصادیق عبادت خواهد بود والا فلا.
3- در کدام ذکر و دعا، شیعه ائمه را با اوصاف خدایی خوانده و یا می خواند و جایگاه خدایی بدانها بخشیده است که موجب رنجش حضرتعالی واقع گشته است؟قبلا هم گفته شد دعا را بیان بفرمائید تا بررسی نمائیم. موفق باشید.
2- در باب و ذکر مکرر گفته شد مقصود از دعا در مجموع آيات، مطلق خواندن نيست. بلكه دعوت خاصى است كه مىتواند با لفظ پرستش ملازم باشد؛ زيرا مجموع اين آيات در مورد بتپرستانى وارد شده است كه بتهاى خود را خدايان خود مىپنداشتند. بنابراین دعا زمانی عبادت است که منبعث از اعتقاد به الو هیت و یا ربوبیت باشد که در این هنگام مصداقی از مصادیق عبادت خواهد بود والا فلا. 3- در کدام ذکر و دعا، شیعه ائمه را با اوصاف خدایی خوانده و یا می خواند و جایگاه خدایی بدانها بخشیده است که موجب رنجش حضرتعالی واقع گشته است؟قبلا هم گفته شد دعا را بیان بفرمائید تا بررسی نمائیم.
ذکر از اعمال عبادی محسوب میشود و اگر نیتی غیر از ذکر خداوند باشد در مورد هر کسی بکار رود آن شخص مورد پرستش واقع شده.
ذکر در برابر نسیان انسان بکار میرود و بزرگترین ذکرها نماز است و در نماز ذکر و نیت غیر خدا وجود ندارد.
اگر سلفیت مطلبی را درست میگویند دال بر درست بودن تمام مطالبشان نیست
اگراین برای ما قابل قبول نیست که اعمال عبادی را فقط باید بدرگاه خدا انجام داد و حاضریم برای کس دیگری این اعمال را انجام بدهیم دیگر مشکل از خودمان است از سلفیت نیست.
من تا به اینجا فقط به آیات الهی و چند روایت شیعی استناد کردم و هرگز سراغ تفکر سلفی و کتبش نرفتم .
و اگر امام در روایت غالیان را با چنان مشخصاتی معرفی مینماید دال بر این نیست که این امام هم رفته به کتب سلفی سر زده
اعمال عبادی در یک شکل دیگر دسته بندی دارای دو صورت هستند :
یکی صورت ظاهر که آن چیزی است که ما از روی اقوال و اعمال میبینیم
دومی صورت باطنی اعمال هستند. که نتیجه و تاثیر انجام اعمال عیادی هستند بر باطن انسان و بر ضمیر ناخودآگاه او
نوادر راوندى بسند خود از موسى بن جعفر از پدران بزرگوار خود عليه السّلام نقل نموده كه على عليه السّلام در تفسير آيه وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فرمود آن اعضاء و جوارحى كه براى سجده الهى بكار ميبرى (مواضع هفتگانه سجده) هيچ كس را جز خدا مورد توجه خود قرار مده
بحار الانوار-ترجمه جلد 67 و 68، ج1، ص: 257
این حدیث بر حذر میکند انسان را از انجام عملی عبادی برای غیر خدا که در اثر انجام آن عمل برای غیر خدا ضمیرناخودآگاه انسان تحت تاثیر آن عمل قرار میگیرد و دانسته یا نادانسته آن غیر خدا مورد تعبد او قرار خواههد گرفت.
و عیار و معیار الهی نیز در روز حشر بر همین باطن است . همین ضمیری که بواسطه انجام اعمال عبادی برای غیر خدا ( خواه آن بخاطر هوای نفسانی باشد یا خواه برای خواسته ای بدرگاه بزرگان دین )
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند متعال بصورت و اعمال ظاهرى شما نگاه نميكند فقط با انگيزه قلبى و نيات شما كار دارد.
بحار الانوار-ترجمه جلد 67 و 68، ج1، ص: 257
روز حشر و نشر
عن ابى جعفر عليه السّلام قال: يحشر النّاس على نيّاتهم يوم القيامة. «1»
(1) امام باقر عليه السّلام فرموده است: مردم در قيامت طبق نيّات باطنى و ملكات درونى خود محشور مىشوند.
شباهت و همانندى خواب و مرگ در نظر اولياء گرامى اسلام به اندازهاى است كه رسول گرامى (ص) وقتى از خواب بيدار مىشد خداى را اين چنين حمد و سپاس می نمود
الحديت-روايات تربيتى، ج2، ص: 407
در تشریح بیشتر این معنی به نقل این روایات هم میپردازیم و تاکید میکنم این سیره ائمه سلام الله علیهم اجمعین و و سنت رسول خداست و تمام ماخذ از کتب شیعی است ولاغیر
24- منية المريد پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود سزاوارترين مردم كه روز قيامت در حق او قضاوت مىشود كسى است كه در صحنه جهاد شركت نموده و كشته شده در آن روز كه محشور ميگردد نعمتهاى الهى كه در دنيا باو داده شده بود برمىشمرند.
خداوند ميفرمايد در مقابل اين نعمتها چه عملى انجام دادهاى ميگويد خداوندا در راه تو جهاد نمودم تا شهيد شدم خدا ميفرمايد: دروغ ميگوئى (تو در راه رضاى من و براى من جهاد نكردى) جهاد تو باين منظور بود كه مردم بگويند فلانى شجاع و پردل است و اين حرف را هم در باره تو گفتند (پس بهدف خود رسيدى و اكنون پاداشى ندارى) و سپس فرمان ميدهد و بصورت بطرف آتش كشيده شده و در آن افكنده مىشود.
و ديگر كسى كه علم و دانش فرا گرفته و قرآن قرائت نموده كه در آن روز پس معرفى نعمتهاى خدا و شناختن و اعتراف بآن نعمتها خداوند ميفرمايد در مقابل اين همه نعمت چه كردى عرض ميكند علم و دانش آموختم و كلام تو را فرا گرفته و خواندم در راه رضاى تو ميفرمايد دروغ ميگوئى اين علم و دانش باين منظور بود كه مردم در حق تو بگويند فلانى عالم و دانشمند است و قرآن را هم باين منظور خواندى كه بگويند فلانى قارى قرآن است و اين چنين هم گفتند (پس عملى براى ما ندارى) سپس دستور ميفرمايد بصورت كشيده شده و در آتش افكنده مىشود و فرمود ارزش اعمال مردم بنيت و انگيزههاى قلبى آنها است و هر كس هر نيت و هدفى كه داشته باشد بهمان هدف خواهد آن كس كه حركت و هجرتش بسوى خدا و بمنظور او و بسوى رسول خدا باشد البته اين هجرت الهى و رسولى و با ارزش و بخدا و رسولش خواهد رسيد و آن كس كه منظورش از هجرت دنياى مادى باشد كه چيزى بدست آورد و يا زنى كه با او ازدواج نمايد همان مقدار ارزش دارد. و بحساب خدا و دين ربطى نخواهد داشت و نيز حضرت فرمود نيت مؤمن از عملش بهتر و در تعبير ديگرى فرمود رساتر و مفيدتر است و نيز فرمود همانا مردم بر طبق نيت و انگيزههاى خود مبعوث و محشور ميشوند و نيز حضرتش از جبرئيل و او از خداى بزرگ بازگو نموده كه خداوند فرموده اخلاص حالت و صفت ارزشمند و سرى است از اسرار من كه در دل دوستان خود سپرده و بوديعت نهاده
بحار الانوار-ترجمه جلد 67 و 68، ج1، ص: 258
و پيامبر صادق و راستگو صلى اللَّه عليه و آله فرمود. ممكن است خداوند بندهاى را دوست بدارد ولى نسبت باعمالش خشمگين باشد و يا بعكس عمل را دوست بدارد و خود بنده را دشمن بدارد و بدان كه هر عملى بمنزله گياهى است و هر گياهى نيازمند به آب است و آبها مختلف و گوناگون است آن گياهى كه با آب خوب و پاكيزه آبيارى شود غرس و تنه آن خوب و ميوهاش شيرين خواهد و آنچه كه از آب بد مشروب شود آن گياه بد و ميوهاش تلخ ميگردد.
بيان. شايد منظور از ظاهر و باطن اين باشد كه ظاهر يعنى اعمال و كارهائى كه انسان در ظاهر انجام ميدهد. و باطن يعنى نيتها و عقايد انسان بنا بر اين نقل گفتار پيامبر بعنوان استثناء از آن دو مطلب است) ظاهر خوب حاكى از باطن خوب. ظاهر خبيث حكايت از باطن ناپاك دارد) حاصل اينكه غالبا ظاهر اشخاص با باطن آنها مطابق است و گاهى ممكن است بر خلاف باشد همان طورى كه در اين حديث از پيامبر اكرم (ص) نقل شد و ممكن است اين بيان اشاره بعاقبت و پايان كار انسان باشد يعنى اعمال و افعالى كه در آخر عمر
انسان ظهور و بروز پيدا ميكند نشانگر آن حالتى است كه در كمون و باطن او نهفته بوده از نيات حسنه و اعتقادات حقه و طينت و سرشت نيكو. و يا نيتهاى فاسد و افكار و اعتقادات پست و باطل و طينت و سرشت خبيث
بحار الانوار-ترجمه جلد 67 و 68، ج2، ص: 359
نهایت امر اینکه
همانطوریکه از کلام نبی اکرم و ائمه پیداست اعمال دارای باطنی هستند که تحت تاثیر عقاید و نیات انسان و همینطور اعمال قرار دارند.
این باطن در ضمیر ناخودآگاه انسان قرار دارد و خداوند بر اساس آنچه که در این ضمیر نهفته انسان را بازخواست میکند.
و همچنین اینکه اعمال عبادی ای همچون سجده بواسطه اینکه بر ضمیر ناخودآگاه انسان تاثیر می گذارد و عقیده باطنی او را تغئیر میدهد نباید هنگام انجامش در ذهن خاطر و یاد و نیتی غیر از خدا در آن باشد.
البته این بی ربط به موضوع امامت و پرستش در باطن و ضمیر ناخودآگاه است ولی لازم است در این مجال ذکر شود برای کسانیکه به فرزندشان بخاطر انجام اعمال عبادی و فرائض پول میدهند
اگر کسی بواسطه مال دنیا نماز میخواند و سجده اش برای بدست آوردن آن است نیت او باطن او را تغئیر خواهند داد و او دانسته و یا نادانسته در عین اینکه به ظاهر به خدای رحمان سجده میکند در باطن حال ایجاد خدائی بنام ثروت است در ضمیر خود.
ذکر از اعمال عبادی محسوب میشود و اگر نیتی غیر از ذکر خداوند باشد در مورد هر کسی بکار رود آن شخص مورد پرستش واقع شده.؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
یاحق
با سلام به برادر عزیزم بزرگوار بحث ما دربارۀ تعریف اصطلاحی عبادت بود، مطالبی که حضرتعالی بیان فرمودید ارتباطی با موضوع نداشت. تعریف ذکر و انواع آن، دعا، عبادت و ارکان آن گفته شد وبیان شد ذکر در چه صورتی عبادت محسوب می شود.لذا نیازی به توضیح بیشتر نیست.علاوه براینکه مطالب گفته شده مورد اتفاق علما است و این خود تدبر بیشتری را می طلبد. اگر مایل بودید مواردی از ذکر که شایع است و به اعتقاد شما عبادت است را بیان بفرمائید تا بررسی نمائیم.
فرض بر اینکه علمائی باشند ذکر اسماء غیر خدا را که مشابه ذکر اسماء الحسنی دارد انجام میشود را از اعمال عبادی ندانند
آیا این حقیقت است ؟ آیا این با آیات الهی مطابقت دارد ؟
ایا خداوند مشخصا این امر را عمل عبادی نمیداند ؟
هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(الحشر/24)
او خداوندي است خالق، آفرينندهاي بيسابقه، و صورتگري (بينظير)؛ براي او نامهاي نيک است؛ آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او ميگويند؛ و او عزيز و حکيم است!
( یعنی ذکر نام های الهی عملی عبادی است )
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِياهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ(يوسف/40)
اين معبودهايي که غير از خدا ميپرستيد، چيزي جز اسمهائي (بيمسما) که شما و پدرانتان آنها را خدا ناميدهايد، نيست؛ خداوند هيچ دليلي بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرجا؛ ولي بيشتر مردم نميدانند!
( یعنی ذکر نام حتی نزد بت پرستان نیز عمل عبادی بحساب می آمده ) و خداوند مشخصا در قران به پیامبر وحی کرده مرا با این اسمها بخوانید ( این چه معنائی میدهید ؟ آیا غیر از پرستش است )
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَينَ ذَلِكَ سَبِيلًا(الإسراء/110)
بگو: ««الله» را بخوانيد يا «رحمان» را، هر کدام را بخوانيد، (ذات پاکش يکي است؛ و) براي او بهترين نامهاست!» و نمازت را زياد بلند، يا خيلي آهسته نخوان؛ و در ميان آن دو، راهي (معتدل) انتخاب کن!
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى(طه/8)
او خداوندي است که معبودي جز او نيست؛ و نامهاي نيکوتر از آن اوست!
آنوقت نام غیر خدا را بردن چه دلیلی دارد ؟ آیا توصیه قرآنی است که به این شکل شعائر الهی حفظ میشود ؟
آیا ذکر نام پیامبران و ائمه بجای ذکر اسمائ الهی کار درستی است در حالیکه عمل ذکر مشخصا عمل عبادی است از نظر قرآن ؟
البته این مساله که شیعیان با ذکر نا آشنا هستند و من مطلب جدیدی را دارم مطرح میکنم هم دیدگاه نادرستی است
شیعیان با ادعیاتی همچون دعات مجیر و جوشن های کبیر و صغیر و از همه آشنا تر تسبیحاتی موسوم به تسبیحات حضرت زهراء سلام الله علیها و حتی تسبیحات اربعه آشنا هستند و دقیقا میدانند ذکر نام کسی بدان شکل که در نماز هست و در تسبیحات مذکور هست عملی کاملا عبادی است.
ولی اینکه نمیخواهند بپذیرند که ائمه مورد پرستش واقع شده اند این بر میگردد به آموزه هائی که در آنها بطور لفظی بدانها گفته شده شما غیر خدا را نمیپرستید.
پرستش آداب و رسوم مشخصی نزد تمام ادیان الهی دارد حال چه مشخصا و بنام معرفی شده باشند و یا نه در اصل موضوع تاثیری ندارد.
به امید روزی که این اعمال درست و بحق تبئین و مشخص گردند و از انجام اعمال شرک آلود به قصد قرب الهی پرهیز شود.
شیعیان با ادعیاتی همچون دعات مجیر و جوشن های کبیر و صغیر و از همه آشنا تر تسبیحاتی موسوم به تسبیحات حضرت زهراء سلام الله علیها و حتی تسبیحات اربعه آشنا هستند و دقیقا میدانند ذکر نام کسی بدان شکل که در نماز هست و در تسبیحات مذکور هست عملی کاملا عبادی است. ولی اینکه نمیخواهند بپذیرند که ائمه مورد پرستش واقع شده اند این بر میگردد به آموزه هائی که در آنها بطور لفظی بدانها گفته شده شما غیر خدا را نمیپرستید. پرستش آداب و رسوم مشخصی نزد تمام ادیان الهی دارد حال چه مشخصا و بنام معرفی شده باشند و یا نه در اصل موضوع تاثیری ندارد. به امید روزی که این اعمال درست و بحق تبئین و مشخص گردند و از انجام اعمال شرک آلود به قصد قرب الهی پرهیز شود.
دوست گرامی کارشناسان محترم جواب تشکیک و یا شبهه ی شما را با برهان قاطع دادند به نظرم شما در زیربنا دچار اشتباه شده اید و آن تعریف ذوقی از ذکر و عبادت است . همان باعث شده اشتباه روی اشتباه تلمبار کنید . به قول شاعر :
خشت اول چون نهد معمار کج - تا ثریا می رود دیوار کج
با سلام مجدد
به نظرم می آید برادر بزرگوارم بینا مواردی را که عینا دارای اشکال می دانند متنا ذکر کنند تا به بررسی دقیق تر متون بپردازیم که ببینیم در این اذکار غلوی صورت پذیرفته است یا خیر.
موفق باشید.
سلام و درود بر صدرای عزیز و گرامی
واقعا جای تاسف است که امام شافعیان و همچنین محدثین صحیحین که عبادت را تنها در اطاعت و خضوع و خشوع میدانند و تعریف کرده اند در حالیکه خداوند عبادات و اعمال عبادی را در قرآن بوضوح شرح داده و توصیف کرده.
از جمله آنها :
1- دعا
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيسْتَجِيبُوا لِي وَلْيؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يرْشُدُونَ(البقرة/186)
و هنگامي که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزديکم! دعاي دعا کننده را، به هنگامي که مرا ميخواند، پاسخ ميگويم! پس بايد دعوت مرا بپذيرند، و به من ايمان بياورند، تا راه يابند (و به مقصد برسند)!
دعا از اعمال عبادی است که شامل راز و نیازهائی میشود که مخلوق بدرگاه خالقش می آورد و از او تمنای استداد و یاری را مینماید . او میداند خدای او مجیب است و غیاث الصالحین لذا به عبودیت او با دعا و همان خضوع و خشوع بهمراه خوف الرجاء در صورت ارتکاب گناه متوسل میشود.
دعا کردن خود نوعی از صور ذک راست که انسان را با اعتراف و ذکر خداوند به قلب مطمئن میسازد .
الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(الرعد/28)
آنها کساني هستند که ايمان آوردهاند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مييابد!
2- ذکر ( اسماء الحسنی )
وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيجْزَوْنَ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ(الأعراف/180)
و براي خدا، نامهاي نيک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانيد! و کساني را که در اسماء خدا تحريف ميکنند (و بر غير او مينهند، و شريک برايش قائل ميشوند)، رها سازيد! آنها بزودي جزاي اعمالي را که انجام ميدادند، ميبينند!
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْي وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(البقرة/114)
کيست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيري کرد و سعي در ويراني آنها نمود؟! شايسته نيست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد اين (کانونهاي عبادت) شوند. بهره آنها در دنيا (فقط)رسوايي است و در سراي ديگر، عذاب عظيم (الهي)!!
فَإِذَا قَضَيتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا(النساء/103)
و هنگامي که نماز را به پايان رسانديد، خدا را ياد کنيد؛ ايستاده، و نشسته، و در حالي که به پهلو خوابيدهايد! و هرگاه آرامش يافتيد (و حالت ترس زايل گشت)، نماز را (به طور معمول) انجام دهيد، زيرا نماز، وظيفه ثابت و معيني براي مؤمنان است!
از آیات فوق بر می آید که چه در مساجد و چه در هنگام فارغ شدن از نماز پیامبر مسلمین را به حکم الهی به ذکراسماء الحسنی دعوت میکرده و کسی که مانع آن میشده بزرگترین گناهکار خوانده شده.
و اینکه پیامبر مامور به ذکر اسماء الهی و ترویج آن در بین مومنین بعنوان یک عمل عبادی بوده.
حال ماهیت این اسماء چیست که بردن نام این اسماء عبادت بحساب می آید:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ(البقرة/31)
قَالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ(البقرة/33)
من خیلی متاسفم برای مترجمهای مفسر که اسماء الهی را نام جانوران ( العیاذ بالله ) تفسیر کرده اند وآنگاه نام ائمه را بردن فضیلت دانستند.
در ذکر اسماء الهی علم و روشنی و تعالی هست و این همان رموزی است که در این آیات بدان اشاره میشود.
و دانستن آن اسماء و بردن نامهای الهی و تفکر و تعقل در آنها عبادتی است که پیامبر به آن مامور است و مسئول به نقل آن.
با این شکل ما دو نوع عبادت دیگر داریم که در قالب خضوع و خشوع و اطاعت نیست و غیر از آن است که عرض شد.
یاحق
سلام مجدد
استاد صدرای گرامی .
غلو همانطوریکه از روایت بر می آید در قالب بیان یک اسم بغیر از اسماء الهی نیست
غلو تغئیر جایگاه امامت به الوهیت است و تفویض اسماء الهی به امام بعنوان مظهر خدا بر روی زمین و آنها را ماوا و ماخد قرار دادن برای مسلمین است بجای خدا بشکلی که بنده بدرگاه ائمه به غیاث میرود و نه به درگاه الهی .
لاجرم برای ایجاد این تفکر محرف سعی بر این داشته که برای ائمه توانائیهائی تعریف کند همچون قدرت تکوینی و تشریعی .
و این مفاهیم همانطوریکه میدانیم در قالب صفات خدایتعالی میگنجد و تنها یگانه خالق جهان است که چنین قدرتی دارد و در مورد تفویض آن به غیر خداوند در قرآن مکررا فرموده که هرگز برای پیامبران شایسته نیست که بیایند بجای معرفی و دعوت به خدا به خودشان مردم را دعوت کنند و بدرگاه خود شان آنان را بخوانند و خود را ارباب آنها کنند.
در آن روایات نیز به همین موضوع اشاره شده لذا بحث بر این است که اگر برای امامی جایگاهی چنینی تعریف شود اولا با آیات الهی در تضاد است دوما جایگاه امامت ضایع میشود.
این غلوی بود که عرض شد
باسپاس فراوان
یاحق
با سلام به برارد بزرگوارم بینا
گفته شد که: ماهيت و حقيقت عبادت از دو عنصر تشکيل شده است:
اول: عنصري که مربوط به جوارح و اعضاي بدن انسان است و نشانگر تعظيم و خشوع او مي باشد.
دوم: عنصري که مربوط به عقيده انسان خاضع نسبت به معبود است و او را به گونهاي، خالق، ربّ يا زمامدار سرنوشت انسان - تمام يا جزيي از آن - ميداند.
ماهيت عبادت و پرستش به اين دو عنصر وابسته است و در صورت نبود يکي از آن دو، پرستش محقق نميشود.
مقصود از دعا در مجموع اين آيات نیز، مطلق خواندن نيست. بلكه دعوت خاصى است كه مىتواند با لفظ پرستش ملازم باشد؛ زيرا مجموع اين آيات در مورد بتپرستانى وارد شده است كه بتهاى خود را خدايان خود مىپنداشتند؛ بنابراین دعا زمانی عبادت است که منبعث از اعتقاد به الو هیت و یا ربوبیت باشد که در این هنگام مصداقی از مصادیق عبادت خواهد بود والا فلا.
همچنین شكى نيست كه خضوع بتپرستان و دعا و استغاثه آنان در برابر بتهايى بود كه آنها را به عناوين مالكان حق شفاعت و مغفرت و ... توصيف مىكردند و آنها را متصرف مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت مىشناختند و ناگفته پيدا است كه در اين شرايط، هر نوع دعوت و درخواستى از اين موجودات، عبادت و پرستش خواهد بود. روشنترين گواه بر اين كه دعوت و خواندن آنان با اعتقاد به الوهيت بوده، آيه زير است:
«فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ؛[1] خدايانى كه جز خداى بزرگ، آنان را فرا خواندند (مىپرستيدند)، آنان را بىنياز نساخت.
در مورد آیۀ شریفۀ«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً،[2]مساجد از آن خدا است، پس همراه خدا كسى را نخوانيد» عرض مي شود:
مقصود، دعوتهاى پرستشى است كه عرب جاهلى، بتها و يا اجرام كيهانى و فرشته و جن را مىپرستيدند. اين آيه و نظاير آن، مربوط به دعوت از شخص يا شيئى است كه با معبود دانستن وى همراه باشد و شكى نيست كه درخواست از اين موجودات، با چنين اعتقاد، پرستش آنان خواهد بود. ليكن اين آيات چه ارتباطى به درخواست دعا از شخص دارد كه درخواست كننده هيچ مقام الهى و ربوبى وتدبيرى براى او قائل نيست بلكه او بنده شايسته و محبوب خدا است؟
بنابراين، آيات مورد بحث، ارتباطى به محل بحث ما ندارد، موضوع بحث ما درخواست بندهاى از بنده ديگر است كه نه او را إله و ربّ مىداند و نه مالك و متصرّف تامّالاختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت، بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مىشناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد، آنجا كه فرموده است:
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً».[3]
[FONT=Times New Roman][1]. هود: 101[FONT=Times New Roman].
[FONT=Times New Roman][2]. جن: 18
[FONT=Times New Roman][3]. نساء: 64.
سخن حسن بن علی السقاف در تعریف عبادت سخنی محکم است[1] و تعریف ایشان ناظر به حقیقت عبادت است که دارای مصادیق کثیر می شود و مواردی که بیان نمودید مصداق این مفهوم خواهد بود، یک بار دیگر ملاحظه بفرمائید:
«عبادت در شرع، عبارت است از نهايت خضوع و تذلّل نسبت به کسي که خضوع شده، در حالي که معتقد به اوصاف ربوبيت در او باشد. و عبادت در لغت به معناي اطاعت و عبوديت به معناي خضوع و ذلت است. پس عبادت در شرع با عبادت در لغت تفاوت دارد. کسي که بر انسان خضوع کند شرعاً نميگويند که او را عبادت کرده است و اين چيزي است که هيچ کس در آن اختلاف ندارد. پس هر کس کنار قبر پيامبر يا اولياي خدا تذلّل و توسّل کند نميگويند که او را عبادت کرده است؛ زيرا از نظر شرع، مجرّد خضوع و صدا زدن و استغاثه نمودن، عبادت محسوب نميشود، اگرچه در لغت آن را عبادت بنامند. دليل اين مطلب اموري است؛ مثل لفظ صلاة که در لغت به معناي مطلق دعا و تضرّع است، ولي در اصطلاح به معناي اقوال و افعال مخصوصي است که افتتاح آن تکبير و اختتام آن تسليم است. پس هر دعايي نماز نيست، همچنين است عبادت...».[2]
همو در جاي ديگر ميگويد:
«عبادت در شرع به معناي انجام نهايت خضوع قلبي و قالبي است. قلبي آن، اعتقاد به ربوبيت يا خصيصهاي از خصائص آن است؛ مثل استقلال در نفع يا ضرر. و قالبي آن، انجام انواع خضوع ظاهر؛ از قيام، رکوع، سجود و غير اينهاست، همراه اعتقاد قلبي. لذا هر گاه کسي اين اعمال قالبي را بدون اعتقاد قلبي انجام دهد شرعاً عبادت محسوب نميشود ولو آن عمل قالبي سجود باشد. اگر کسي قائل به کفر سجده کننده بر بت است، به اين علت ميباشد که اين عمل نشانه آن اعتقاد است...».[3]
آنگاه در نتيجهگيري از کلامش ميگويد: «با اين بيان روشن شد که مجرد صدا زدن يا استغاثه يا استعانت از ارواح اولياي الهي يا خوف و رجا يا توسل و تذلل، عبادت محسوب نميشود».
همچنین روایت صحیحین که مورد قبول فریقین است در بیان وقوع استغاثه به غیر خداست و معلوم است که این استغاثه به معنای عدم توجه به خدا نیست بلکه به واسطه شرافت عظیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خلائق به او پناهنده می شوند.
:Gol:------------------------------------------------------------------------------------
[1].اگر جنابعالی عالمی را می شناسید که با این تعریف مخالف است بیان بفرمائید.
[FONT=Times New Roman][2][FONT=Times New Roman].التنديد بمن عدد التوحيد، ص 30. «إعلم أن العبادة شرعا هي غاية الخضوع والتذلل لمن يعتقد الخاضع فيه أوصاف الربوبية ، وأما في اللغة فالعبادة هي الطاعة ، والعبودية هي الخضوع والذل ، فالعبادة شرعا غير العبادة لغة ، فلا يقال لمن خضع وذل لانسان إنه عبده شرعا وهذا شئ لا يختلف فيه إثنان ،فمن تذلل عند قبر نبي أو ولي وتوسل به لا يقال إنه عبده من دون الله تعالى ، لان مجرد النداء والاستغاثة والخوف والرجاء لا يسمى عبادة شرعا ولو سمي عبادة لغة ودليل ذلك أمور منها : الصلاة ، فالصلاة في اللغة هي التضرع والدعاء ، وأما شرعا واصطلاحا فهي أقوال وأفعال مخصوصة مفتتحة بالتكبير مختتمة بالتسليم ، فليس كل دعاء صلاة ، ولا يقال لمن دعا فلانا بمعنى أنه طلب من فلان شيئا أنه صلى له فكذلك العبادة .
وأما الدعاء فليس جميعه عبادة إلا إذا دعونا من نعتقد فيه صفات الربوبية أو صفة واحدة منها ، فقول النبي ص : ( الدعاء هو العبادة ) كما رواه الحاكم وغيره بأسانيد صحيحة ليس معناه أن كل دعاء عبادة ، كما سيتضح بعد قليل إن شاء الله تعالى ، وإنما يكون الدعاء عبادة إذا كان لله أو لمن يعتقد الداعي ان للمدعو صفة من صفات الربوبية».
[FONT=Times New Roman][3][FONT=Times New Roman]. التنديد بمن عدد التوحيد، ص 34 و 35.«ملخص ما مر أن العبادة في اللغة هي مطلق الطاعة والخضوع لاي أحد كان بخلاف العبادة في اصطلاح الشرع فهي غاية التذلل والخضوع لمن يعتقد الخاضع له بعض صفات الربوبية ، فإذا فهمت ذلك علمت يقينا أن من أطاع أحدا وخضع له لا لاعتقاده أن له بعض صفات الربوبية لا يسمى عابدا له شرعا...ويوضح ذلك أيضا أن نقول : إن العبادة شرعا معناها الاتيان بأقصى الخضوع قلبا وقالبا ، فهي إذن نوعان قلبية وقالبية،( فالقلبية ) : هي اعتقاد الربوبية أو خصيصة من خصائصها كالاستقلال بالنفع أو الضر ونفوذ المشيئة لمن اعتقد فيه ذلك ،( والقالبية ) : هي الاتيان بأنواع الخضوع الظاهرية من قيام وركوع وسجود وغيرها مع ذلك الاعتقاد القلبي ،فإن أتى بواحد منها بدون ذلك الاعتقاد لم يكن ذلك الخضوع عبادة شرعا ولو كان سجودا ».
البته نکته ای باقی است نمی دانم هم و غم حضرتعالی در چیست؟ آیا مقصود شما این است که شیعه به وسائط بیش از خدا وند متعال اهمیت می دهد؟آیا منظورتان این است که شیعه ذکر خدا را فراموش نموده و به ذکر اهل بیت علیهم السلام مشغول است؟ اهل بیت اصل شده اند و خداوند متعال فرع شده است؟
اگر مقصودتان این باشد کسی درمذمت این عمل شکی ندارد ولی آیا در خارج هم همینطور است؟واقع امر این است که اینگونه نیست و انسان موحد قبل از هر چیز متوجه خدااست چه اینکه مطلوب و مقصود و مولای حقیقی اوست، اما توجه به او به واسطه اهل بیت علیهم السلام است و این نکته ای است که در تمام روایات مربوط به توسل و دعا مشهود است.
برای نمونه یک مورد از روایات کافی را متذکر می شوم:
«عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ شُرَحْبِيلَ الْكِنْدِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَمْراً تَسْأَلُهُ رَبَّكَ فَتَوَضَّأْ وَ أَحْسِنِ الْوُضُوءَ ثُمَّ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ عَظِّمِ اللَّهَ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله وَ قُلْ بَعْدَ التَّسْلِيمِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ مَلِكٌ وَ أَنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ مُقْتَدِرٌ وَ بِأَنَّكَ مَا تَشَاءُ مِنْ أَمْرٍ يَكُونُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ«صلی الله علیه وآله» يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللَّهِ رَبِّكَ وَ رَبِّي لِيُنْجِحَ لِي طَلِبَتِي اللَّهُمَّ بِنَبِيِّكَ أَنْجِحْ لِي طَلِبَتِي بِمُحَمَّدٍ ثُمَّ سَلْ حَاجَتَك»[1].
مضمون روایت این است که حضرت نحوۀ بیان حاجت و طلب آنرا از خدا می آموزند وبیان می دارند هنگامیکه از خدا حاجتی را مسألت داری وضوی خوب ونیکو بگیر .سپس دو رکعت نماز بگزار و خدا را با عظمت یاد نما و درود بر پیامبرش بفرست و بعد از سلام ودرود بر پیامبرش «صلی الله علیه وآله»بگو:پروردگارا من از تو مسألت می نمایم به اینکه تو فرمانروا هستی و تو بر هر چیزی قادر و مقتدری و هر کاری را اراده نمایی محقق می شود .پروردگارا من به سوی تو توجه می کنم به واسطه نبی رحمتت«صلی الله علیه وآله». ای رسول خدا من به واسطه تو به رو به سوی خدایت وخدایم می آورم تا حاجتم را براورده سازد .خدایا به حق پیامبرت حاجتم را براورده ساز ..
[1] . الكافي ،ج3 ،ص478،باب صلاة الحوائج. ص : 476
باسلام مجدد
بحث غلو مبحث مفصلی است که اگر مایل بودید در تایپیکی جدا مورد بررسی قرار گیرد و ابعاد آن از منظر متکلمین شیعه مورد بحث قرار گیرد.
موفق باشید.
درود بر استاد صدرای گرامی
در مورد دعوت خداوند در مورد انبیاء هم در قرآن اشاره دارد و میفرماید که پیامبران نیامدند که مردم را به خود دعوت کنند .
پس منظور از شرک و کفر صرفا منظور پرستش بتها نیست . که هر آن چیزی که غیر از خدا مورد پرستش واقع شود شرک است.
از دیگر عزیزان خدا که امروز مورد پرستش واقع میشود حضرت مسیح است . آداب پرستش برای ایشان اجرا میشود او را فرزند خدا پس در راستای خدا میدانند و امری جدا از خدا نمیدانند ولی در قرآن کریم بوضوح عمل ایشان شبه کفر ( نه شرک ) خوانده شده.
ذکر و دعا بدرگاه هرکسی غیر از خدا از او خدا میسازد چون آداب پرستش اعمال عبادی بر او و بنام او انجام شده
یاحق
استاد شما به قول و به نقل یکی از آداب پرستش را خضوع و خشوع معرفی کردید و در اینجا تمام جلوه های آنرا ذکر کرده
بنامند خیر. بنده شیعه هستم و به امام شافعیان اعتقادی ندارم علی برای من امام است
آن کسی که خضوع را عبادت خوانده همین امام شافعیان است و شما به آن قبلا استناد کرده اید !
من یک عالم سراغ دارم
او گفت
ایاک نعبد و ایاک نستعین
فقط تو را میپرستم و بدرگاه تو به یاری و استغاثه و راز و نیاز می آیم.
استاد
من هم و غمی ندارم اینها در قالب یک سوال بود برای کسانیکه اهل تعقل و تفکرند .
نه اگر اینطور باشد کفر است. بغیر از خدا کسی را پرستیدن شرک است.
یعنی آداب و اعمال عبادی را برای غیر خدا بکار بردن به شرحی که شما در بالا آوردید عین شرک است.
یعنی وقتی ما میدانیم
ذکر دعا طواف سجده ( بقول امام شافعیان ) خضوع و خشوغ و استغاثه از اعمال عبادی است و بالاخص به نیتی غیر از قرب خدا این را انجام دهیم شرک است.
این سخن من نیست این عین قول قرآن کریم است
یاحق:Gol:
نهایت امر اینکه
ما بعنوان شیعه و بعنوان قوم و مذهبی که ولی اش را درست تشخیص داده نباید کاری انجام بدهیم که اینچنین شرک آلود باشد.
یعنی تفاوت بین ولایت علی علیه السلام و خلافت ابوبکر در اینی بود که ما داریم امروز انجام میدهیم و کاری است که آنها دارند در قبل توحیدشان میکنند ؟
آنها توحیدشان خالی از اشکال نیست که حتی پر از اشکال است بخاطر عدم تبعیت از ولی بحق ولی ما که ولایت مداریم چرا ؟
باسلام به برادر عزیزم
1- مطالبی که گفته شد مورد قبول علمای فریقین بجز سلفیون است«البته در این مسائل مذهب فقهی جایی ندارد». جنابعالی در کتب کلامی و فقهی مقداری تتبع بفرمائید اگر مخالفی یافتید، در صحت مطالب تجدید نظر می کنیم؛ مگر عبادت جز به نیت آن شناخته می شود؟
2- در باب و ذکر مکرر گفته شد مقصود از دعا در مجموع آيات، مطلق خواندن نيست. بلكه دعوت خاصى است كه مىتواند با لفظ پرستش ملازم باشد؛ زيرا مجموع اين آيات در مورد بتپرستانى وارد شده است كه بتهاى خود را خدايان خود مىپنداشتند.
بنابراین دعا زمانی عبادت است که منبعث از اعتقاد به الو هیت و یا ربوبیت باشد که در این هنگام مصداقی از مصادیق عبادت خواهد بود والا فلا.
3- در کدام ذکر و دعا، شیعه ائمه را با اوصاف خدایی خوانده و یا می خواند و جایگاه خدایی بدانها بخشیده است که موجب رنجش حضرتعالی واقع گشته است؟قبلا هم گفته شد دعا را بیان بفرمائید تا بررسی نمائیم.
موفق باشید.
ذکر از اعمال عبادی محسوب میشود و اگر نیتی غیر از ذکر خداوند باشد در مورد هر کسی بکار رود آن شخص مورد پرستش واقع شده.
ذکر در برابر نسیان انسان بکار میرود و بزرگترین ذکرها نماز است و در نماز ذکر و نیت غیر خدا وجود ندارد.
اگر سلفیت مطلبی را درست میگویند دال بر درست بودن تمام مطالبشان نیست
اگراین برای ما قابل قبول نیست که اعمال عبادی را فقط باید بدرگاه خدا انجام داد و حاضریم برای کس دیگری این اعمال را انجام بدهیم دیگر مشکل از خودمان است از سلفیت نیست.
من تا به اینجا فقط به آیات الهی و چند روایت شیعی استناد کردم و هرگز سراغ تفکر سلفی و کتبش نرفتم .
و اگر امام در روایت غالیان را با چنان مشخصاتی معرفی مینماید دال بر این نیست که این امام هم رفته به کتب سلفی سر زده
یاحق
اعمال عبادی در یک شکل دیگر دسته بندی دارای دو صورت هستند :
یکی صورت ظاهر که آن چیزی است که ما از روی اقوال و اعمال میبینیم
دومی صورت باطنی اعمال هستند. که نتیجه و تاثیر انجام اعمال عیادی هستند بر باطن انسان و بر ضمیر ناخودآگاه او
نوادر راوندى بسند خود از موسى بن جعفر از پدران بزرگوار خود عليه السّلام نقل نموده كه على عليه السّلام در تفسير آيه وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فرمود آن اعضاء و جوارحى كه براى سجده الهى بكار ميبرى (مواضع هفتگانه سجده) هيچ كس را جز خدا مورد توجه خود قرار مده
بحار الانوار-ترجمه جلد 67 و 68، ج1، ص: 257
این حدیث بر حذر میکند انسان را از انجام عملی عبادی برای غیر خدا که در اثر انجام آن عمل برای غیر خدا ضمیرناخودآگاه انسان تحت تاثیر آن عمل قرار میگیرد و دانسته یا نادانسته آن غیر خدا مورد تعبد او قرار خواههد گرفت.
و عیار و معیار الهی نیز در روز حشر بر همین باطن است . همین ضمیری که بواسطه انجام اعمال عبادی برای غیر خدا ( خواه آن بخاطر هوای نفسانی باشد یا خواه برای خواسته ای بدرگاه بزرگان دین )
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند متعال بصورت و اعمال ظاهرى شما نگاه نميكند فقط با انگيزه قلبى و نيات شما كار دارد.
بحار الانوار-ترجمه جلد 67 و 68، ج1، ص: 257
روز حشر و نشر
عن ابى جعفر عليه السّلام قال: يحشر النّاس على نيّاتهم يوم القيامة. «1»
(1) امام باقر عليه السّلام فرموده است: مردم در قيامت طبق نيّات باطنى و ملكات درونى خود محشور مىشوند.
شباهت و همانندى خواب و مرگ در نظر اولياء گرامى اسلام به اندازهاى است كه رسول گرامى (ص) وقتى از خواب بيدار مىشد خداى را اين چنين حمد و سپاس می نمود
الحديت-روايات تربيتى، ج2، ص: 407
در تشریح بیشتر این معنی به نقل این روایات هم میپردازیم و تاکید میکنم این سیره ائمه سلام الله علیهم اجمعین و و سنت رسول خداست و تمام ماخذ از کتب شیعی است ولاغیر
24- منية المريد پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود سزاوارترين مردم كه روز قيامت در حق او قضاوت مىشود كسى است كه در صحنه جهاد شركت نموده و كشته شده در آن روز كه محشور ميگردد نعمتهاى الهى كه در دنيا باو داده شده بود برمىشمرند.
خداوند ميفرمايد در مقابل اين نعمتها چه عملى انجام دادهاى ميگويد خداوندا در راه تو جهاد نمودم تا شهيد شدم خدا ميفرمايد: دروغ ميگوئى (تو در راه رضاى من و براى من جهاد نكردى) جهاد تو باين منظور بود كه مردم بگويند فلانى شجاع و پردل است و اين حرف را هم در باره تو گفتند (پس بهدف خود رسيدى و اكنون پاداشى ندارى) و سپس فرمان ميدهد و بصورت بطرف آتش كشيده شده و در آن افكنده مىشود.
و ديگر كسى كه علم و دانش فرا گرفته و قرآن قرائت نموده كه در آن روز پس معرفى نعمتهاى خدا و شناختن و اعتراف بآن نعمتها خداوند ميفرمايد در مقابل اين همه نعمت چه كردى عرض ميكند علم و دانش آموختم و كلام تو را فرا گرفته و خواندم در راه رضاى تو ميفرمايد دروغ ميگوئى اين علم و دانش باين منظور بود كه مردم در حق تو بگويند فلانى عالم و دانشمند است و قرآن را هم باين منظور خواندى كه بگويند فلانى قارى قرآن است و اين چنين هم گفتند (پس عملى براى ما ندارى) سپس دستور ميفرمايد بصورت كشيده شده و در آتش افكنده مىشود و فرمود ارزش اعمال مردم بنيت و انگيزههاى قلبى آنها است و هر كس هر نيت و هدفى كه داشته باشد بهمان هدف خواهد آن كس كه حركت و هجرتش بسوى خدا و بمنظور او و بسوى رسول خدا باشد البته اين هجرت الهى و رسولى و با ارزش و بخدا و رسولش خواهد رسيد و آن كس كه منظورش از هجرت دنياى مادى باشد كه چيزى بدست آورد و يا زنى كه با او ازدواج نمايد همان مقدار ارزش دارد. و بحساب خدا و دين ربطى نخواهد داشت و نيز حضرت فرمود نيت مؤمن از عملش بهتر و در تعبير ديگرى فرمود رساتر و مفيدتر است و نيز فرمود همانا مردم بر طبق نيت و انگيزههاى خود مبعوث و محشور ميشوند و نيز حضرتش از جبرئيل و او از خداى بزرگ بازگو نموده كه خداوند فرموده اخلاص حالت و صفت ارزشمند و سرى است از اسرار من كه در دل دوستان خود سپرده و بوديعت نهاده
بحار الانوار-ترجمه جلد 67 و 68، ج1، ص: 258
و پيامبر صادق و راستگو صلى اللَّه عليه و آله فرمود. ممكن است خداوند بندهاى را دوست بدارد ولى نسبت باعمالش خشمگين باشد و يا بعكس عمل را دوست بدارد و خود بنده را دشمن بدارد و بدان كه هر عملى بمنزله گياهى است و هر گياهى نيازمند به آب است و آبها مختلف و گوناگون است آن گياهى كه با آب خوب و پاكيزه آبيارى شود غرس و تنه آن خوب و ميوهاش شيرين خواهد و آنچه كه از آب بد مشروب شود آن گياه بد و ميوهاش تلخ ميگردد.
بيان. شايد منظور از ظاهر و باطن اين باشد كه ظاهر يعنى اعمال و كارهائى كه انسان در ظاهر انجام ميدهد. و باطن يعنى نيتها و عقايد انسان بنا بر اين نقل گفتار پيامبر بعنوان استثناء از آن دو مطلب است) ظاهر خوب حاكى از باطن خوب. ظاهر خبيث حكايت از باطن ناپاك دارد) حاصل اينكه غالبا ظاهر اشخاص با باطن آنها مطابق است و گاهى ممكن است بر خلاف باشد همان طورى كه در اين حديث از پيامبر اكرم (ص) نقل شد و ممكن است اين بيان اشاره بعاقبت و پايان كار انسان باشد يعنى اعمال و افعالى كه در آخر عمر
انسان ظهور و بروز پيدا ميكند نشانگر آن حالتى است كه در كمون و باطن او نهفته بوده از نيات حسنه و اعتقادات حقه و طينت و سرشت نيكو. و يا نيتهاى فاسد و افكار و اعتقادات پست و باطل و طينت و سرشت خبيث
بحار الانوار-ترجمه جلد 67 و 68، ج2، ص: 359
نهایت امر اینکه
همانطوریکه از کلام نبی اکرم و ائمه پیداست اعمال دارای باطنی هستند که تحت تاثیر عقاید و نیات انسان و همینطور اعمال قرار دارند.
این باطن در ضمیر ناخودآگاه انسان قرار دارد و خداوند بر اساس آنچه که در این ضمیر نهفته انسان را بازخواست میکند.
و همچنین اینکه اعمال عبادی ای همچون سجده بواسطه اینکه بر ضمیر ناخودآگاه انسان تاثیر می گذارد و عقیده باطنی او را تغئیر میدهد نباید هنگام انجامش در ذهن خاطر و یاد و نیتی غیر از خدا در آن باشد.
یاحق
البته این بی ربط به موضوع امامت و پرستش در باطن و ضمیر ناخودآگاه است ولی لازم است در این مجال ذکر شود برای کسانیکه به فرزندشان بخاطر انجام اعمال عبادی و فرائض پول میدهند
اگر کسی بواسطه مال دنیا نماز میخواند و سجده اش برای بدست آوردن آن است نیت او باطن او را تغئیر خواهند داد و او دانسته و یا نادانسته در عین اینکه به ظاهر به خدای رحمان سجده میکند در باطن حال ایجاد خدائی بنام ثروت است در ضمیر خود.
یاحق
با سلام به برادر عزیزم
بزرگوار بحث ما دربارۀ تعریف اصطلاحی عبادت بود، مطالبی که حضرتعالی بیان فرمودید ارتباطی با موضوع نداشت.
تعریف ذکر و انواع آن، دعا، عبادت و ارکان آن گفته شد وبیان شد ذکر در چه صورتی عبادت محسوب می شود.لذا نیازی به توضیح بیشتر نیست.علاوه براینکه مطالب گفته شده مورد اتفاق علما است و این خود تدبر بیشتری را می طلبد.
اگر مایل بودید مواردی از ذکر که شایع است و به اعتقاد شما عبادت است را بیان بفرمائید تا بررسی نمائیم.
جناب صدرا بنده ندیدم چنین مطلبی را
اگر لطف کنید دوباره توضیح دهید ممنونتان میشوم
فرض بر اینکه علمائی باشند ذکر اسماء غیر خدا را که مشابه ذکر اسماء الحسنی دارد انجام میشود را از اعمال عبادی ندانند
آیا این حقیقت است ؟ آیا این با آیات الهی مطابقت دارد ؟
ایا خداوند مشخصا این امر را عمل عبادی نمیداند ؟
هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(الحشر/24)
او خداوندي است خالق، آفرينندهاي بيسابقه، و صورتگري (بينظير)؛ براي او نامهاي نيک است؛ آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او ميگويند؛ و او عزيز و حکيم است!
( یعنی ذکر نام های الهی عملی عبادی است )
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِياهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ(يوسف/40)
اين معبودهايي که غير از خدا ميپرستيد، چيزي جز اسمهائي (بيمسما) که شما و پدرانتان آنها را خدا ناميدهايد، نيست؛ خداوند هيچ دليلي بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرجا؛ ولي بيشتر مردم نميدانند!
( یعنی ذکر نام حتی نزد بت پرستان نیز عمل عبادی بحساب می آمده )
و خداوند
مشخصا در قران به پیامبر وحی کرده مرا با این اسمها بخوانید ( این چه معنائی میدهید ؟ آیا غیر از پرستش است )
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَينَ ذَلِكَ سَبِيلًا(الإسراء/110)
بگو: ««الله» را بخوانيد يا «رحمان» را، هر کدام را بخوانيد، (ذات پاکش يکي است؛ و) براي او بهترين نامهاست!» و نمازت را زياد بلند، يا خيلي آهسته نخوان؛ و در ميان آن دو، راهي (معتدل) انتخاب کن!
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى(طه/8)
او خداوندي است که معبودي جز او نيست؛ و نامهاي نيکوتر از آن اوست!
آنوقت نام غیر خدا را بردن چه دلیلی دارد ؟ آیا توصیه قرآنی است که به این شکل شعائر الهی حفظ میشود ؟
آیا ذکر نام پیامبران و ائمه بجای ذکر اسمائ الهی کار درستی است در حالیکه عمل ذکر مشخصا عمل عبادی است از نظر قرآن ؟
یاحق
البته این مساله که شیعیان با ذکر نا آشنا هستند و من مطلب جدیدی را دارم مطرح میکنم هم دیدگاه نادرستی است
شیعیان با ادعیاتی همچون دعات مجیر و جوشن های کبیر و صغیر و از همه آشنا تر تسبیحاتی موسوم به تسبیحات حضرت زهراء سلام الله علیها و حتی تسبیحات اربعه آشنا هستند و دقیقا میدانند ذکر نام کسی بدان شکل که در نماز هست و در تسبیحات مذکور هست عملی کاملا عبادی است.
ولی اینکه نمیخواهند بپذیرند که ائمه مورد پرستش واقع شده اند این بر میگردد به آموزه هائی که در آنها بطور لفظی بدانها گفته شده شما غیر خدا را نمیپرستید.
پرستش آداب و رسوم مشخصی نزد تمام ادیان الهی دارد حال چه مشخصا و بنام معرفی شده باشند و یا نه در اصل موضوع تاثیری ندارد.
به امید روزی که این اعمال درست و بحق تبئین و مشخص گردند و از انجام اعمال شرک آلود به قصد قرب الهی پرهیز شود.
یاحق
دوست گرامی کارشناسان محترم جواب تشکیک و یا شبهه ی شما را با برهان قاطع دادند به نظرم شما در زیربنا دچار اشتباه شده اید و آن تعریف ذوقی از ذکر و عبادت است . همان باعث شده اشتباه روی اشتباه تلمبار کنید . به قول شاعر :
خشت اول چون نهد معمار کج - تا ثریا می رود دیوار کج