روز شمار عاشورا
تبهای اولیه
آنچه سبب شد حادثه عظيم عاشورا، زنده و پويا بماند علت موجدهي اين حادثه بوده است. کاروان کوچکي که ترکيب نفرات آن اگر چه صرفاً نظامي نبوده بلکه چنان رعب و وحشتي در دل حکومتگران وقت ايجاد کرده که منجر به يک رويارويي سخت نظامي شده بود بيداري امت اسلامي، احياء سنتهاي اجتماعي و ديني رسول خدا و خيزش عدالتخواهي امت اسلامي دغدغه خاطر حاکم وقت بوده است و همه اينها زماني ميسور بود که امانت اداره امور به دست کسي سپرده شود که نيت وي چنين بود:
و اني لماخرج اشرا، و لابطراً، و لامفسداً، و لا ظالماً، و إنما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي. اريد أن آمر بالمعروف و انهي عن المنکر، و اسير بسيره جدي و أبي علي بن ابي طالب عليه السلام. مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 188.
من از شهر و ديار خويش براي راحتطلبي، [صرفاً] به دست گرفتن حکومت و خوشگذراني خارج نشدهام و انگيزهام از قيام ستمکاري و تبهکاري نيست، بلکه ميخواهم امت جدم (امور مسلمين) را اصلاح نمايم و آنها را به راه راست هدايت و از انحراف جلوگيري کنم و به راه و روش جدم و پدرم قدم بردارم.
حال چه عواملي سبب شده بود تا اين مهم بر وفق مراد امام حسين(ع) حاصل نيايد در جاي خود قابل بحث و بررسي ميباشد و مجال ديگري ميطلبد.
در اين مقال سعي و اهتمام بر اين است تا به ترسيم روزشمار وقايعي که منجر به حادثه عاشورا گشت، بپردازيم. گر چه پيگيري سرنخ اين حوادث، زنجيروار به هم متصل بوده و همه اينها ختم به حوادث پس از رحلت پيامبر اعظم(ص) ميشود.
ماه رجب سال 60 هجري
سال مرگ معاويه بن ابوسفيان. طبري به نقل از واقدي نيمه رجب سال شصتم هجري را سال مرگ معاويه اعلام ميكند.1 و به نقل از عبدالملك روايت كرده كه معاويه قبل از مرگ پسرش را پيش خواند و وصيت كرد. اما از قول عوانه گفته است: وقتي مرگ معاويه در رسيد، و اين به سال شصتم بود، يزيد حضور نداشت. ضحاك بن قيس فهري را پيش خواند كه سالار نگهبانان وي بود با مسلم بن عقبه، و به آنها وصيت كرد و گفت: وضيت مرا به يزيد برساني2... و افزود: «از قريشيان بيم ندارم مگر از سه كس: حسين ابن علي، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير. ابنعمر مردي است كه كار دين وي را از پاي درآورده، حسين بن علي مردي است كمخطر و اميدوارم خدا او را به وسيله كساني كه پدرش را كشتند و برادرش را بيكس گذاشتند از پيش بردارد. نسبت بزرگ دارد و حق بزرگ و قرابت محمد صلي الله عليه و سلم. چنان ميبينم كه مردم عراق او را به قيام واميدارند، اگر به او دست يافتني گذشت كن كه اگر من باشم گذشت ميكنم...3 پس از آن معاويه درگذشت. ضحاك بن قيس، شحنه دمشق، پس از اعلام فوت معاويه به اهالي شام و تهيه مقدمات كفن و دفن او، نخستين كاري كه كرد نوشتن نامهاي بود به يزيد4 و از او خواست تا بر سبيل تعجيل بازگردد. مدت سه روز دسته دسته مردم بر يزيد وارد شدند و به او تبريك (بخاطر خلافت) و تسليت (به خاطر مرگ معاويه) گفته با او بيعت كردند. طبري به نقل از ابومنحف، اول رجب سال شصتم هجري را زمامداري يزيد اعلام كرد.5 ابناعثم در بخش ششم از كتاب الفتوح، بخشي از سخنان يزيد بن معاويه در جريان بيعت مردم شام را ثبت كرده و اين نشان از اوضاع سياسي حكومت و جو غالب حكومت شام دارد:
«...بدايند كه هم در اين نزديكي ميان من و اهل عراق مقاتلتي خواهد بود. چه، در اين دو سه شب كه بگذشت به خواب ديدم كه ميان من و اهل عراق مقاتلتي خواهد بود. خون بودي و من ميخواستم از آن جوي بگذرم و نميتوانستم، تا عبيدالله زياد بيامد در پيش من و از جوي بگذشتي و من در او نگريستمي.»6
27 رجب سال 60 هجري
يزيد بن معاويه در پي تحكيم پايههاي حكومت خود، انديشهاي نداشت جز آنكه از آن چند كس (امام حسين عليهالسلام، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير) بيعت بگيرد. پس به وليد نوشت:... اما بعد، حسين و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير را سخت و بيامان به بيعت وادار كن تا بيعت كنند والسلام.7 در كتاب قيام امام حسين (گزيده الفتوح) آمده:
«... چون بر مضمون نامه واقف شوي، از اهل مدينه بيعت بستان و بعد از آن از حسين بن علي(ع)، عبدالله بن عمر، عبدالرحمان بن ابيبكر و عبدالله بن زبير بيعت خواه، اگر به طوع و رغبت بيعت كردند، نيكو، و الا به عنف از ايشان بيعت بستان و هر كس از ايشان بيعت نكند گردن او بزن و سر او نزد من فرست.»8 شخصيت ممتاز اهل بيت عصمت و طهارت در بين دستگاه حكومتي چيزي نبود كه ناشناخته باشد. پس از اينكه وليد فرماندار مدينه درباره محتواي نامه يزيد با مروان مشورت كرد، مروان اعلام داشت اگر هر يك از افراد مطرحشده در نامه بيعت نكردند آنها را به قتل برساند. وليد بن عتبه در واكنش به اين نظر گفت: ...به خدا دوست ندارم آنچه خورشيد بر آن ميتابد و از آن غروب ميكند از مال دنيا و ملك آن، از آن من باشد و من حسين را بكشم!9 امام در شب 27 رجب به دارالعماره فراخوانده شد تا با يزيد بيعت كند. امام با تدابير امنيتي به مقر فرمانداري پا نهاد و در خصوص بيعت با يزيد فرمود: اينكه گفتي بيعت كنم، كسي همانند من بهنهاني بيعت نميكند، گمان ندارم به بيعت نهاني من بس كني و بايد آن را ميان مردم علني كنيم. گفت: آري. [فرمود:] وقتي ميان مردم آيي و آنها را به بيعت بخواني ما را نيز بخوان كه كار يكجا شود.10 وليد نظر امام را پذيرفت.
به فاصله دو روز از دريافت نامه يزيد توسط فرماندار مدينه، اين شهر با تحولاتي مواجه شد كه بعدها در تصميمگيري يزيد عليه مردم مدينه بيتاثير نبود. از جمله شورش بنيعدي براي آزادسازي عبدالله بن ابيمطيع، فرار عبدالله بن زبير با اطرافيان از مدينه به سوي مكه، گفتگوي امام(ع) با مروان حكم مبني بر اينكه يزيد مردي شرابخوار و فاسق است11و در ادامه خطاب به مروان فرمود: «تو هنوز از مادر نزاده بودي كه حضرت رسول برتو لعن كرد. از تو چه حساب بر توان گرفت؟... من از جد خويش محمد رسولالله (ص) شنودم، او گفت: خلافت حرام است بر آل ابيسفيان و بر طلقا. چون معاويه را بر منبر من ببينيد، شكم او را پاره كنيد. به خداي كه اهل مدينه او را بر منبر من بديدند و هيچ نگفتند و به او تعرض نرساندند و اشارت جد من نگاه نداشتند.12 همه اين اتفاقات براي يزيد گزارش شد.
دو شبي كه امام(ع) در مدينه بودند بر سر روضه منوره حضرت رسول(ص) حاضر گشتند. تاريخ اندكي از مناجات امام حسين(ع) را بدين شرح ثبت و ضبط كرد: «اي بار خدايا! اين خاك پيغمبر توست محمد و من پسر دختر اويم. مرا چنين واقعه كه تو از آن آگاهي، پيش آمده است. تو عالمي بر حال من و ضمير مرا تو داني كه معروف را دوست دارم و منهي را منكرم، يا ذوالجلال و الاكرام به حق اين خاك پاك و به حق آن كس كه در اين خاك خفته است كه آنچه رضاي تو و رضاي پيغمبر (ص) تو باشد مرا ميسر گردان.13 پس از آن امام تصميم به خروج از مدينه گرفتند.
28 رجب سال 60 هجري
امام حسين(ع) يكشنبه شب 28 رجب براي احتراز از بيعت با يزيد با فرزندان و برادر و برادرزادگان و بيشتر مردم خاندان خود از مدينه به سمت مكه هجرت كرد. «گويد: آن شب دست از حسين بداشتند و با وي اصرار نكردند. حسين در پناه شب برون شد و اين شب يكشنبه دو روز مانده از رجب سال شصتم بود.»14 محمد حنيفه وقتي ديد امام عزم رفتن دارد، گفت: برادرم! سوي مكه رو، اگر آنجا ايمن بودي كه چه بهتر و گرنه سوي ريگستانها روي و به قله كوهها پناه بري و از شهري به شهري روي تا ببيني كار مردم چگونه ميشود و مصلحت خويش را بشناسي كه رأي صواب و دورانديشي اين است كه از پيش براي كارها آماده باشي. اما اگر به هنگام رخدادها بدان پردازي كارها پيچيده شود. 15گويد: وقتي حسين سوي مكه رفت اين آيه را ميخواند: «فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين» قصص، آيه 20. يعني: از آن شهر ترسان و نگران برون شد. گفت: پروردگارا مرا از گروه ستمگران نجات بخش.16
امام در هنگام خروج از مدينه با بزرگان مدينه روبه رو شد و كلماتي بين آنها رد و بدل شد؛ از جمله محمد حنيفه كه ذكر آن رفت. در اثناي گفتگوي امام با برادرش، امام رو به حاضران كرد و گفت: من از مدينه بيرون ميشوم از جهت اصلاح امت جدم و ميخواهم كه شرايط امر به معروف و نهي منكر به تقديم رسانم.
عبدالله عباس امام را به صبر دعوت كرد و اعلام داشت مصلحت تو در بيعت با يزيد است. امام دلائل خود را مجدداً برشمرد و در اين حال ابن عباس امام (ع) را تصديق كرد و گفت: «و الله كه فرمان تو را به سمع و طاعه قبول دارم، چه تو پسر محمد مصطفي(ص) وسرور جوانان اهل بهشتي.17
عبدالله عمر گفت: اي اباعبدالله، اين عزيمت كه كردهاي مسخ گردان و در مصاحبت ما به جانب مدينه بازگرد و چنانچه ديگران با يزيد بيعت كردند بيعت كن...18 امام از اين گفتار دلتنگ شد و فرمود: هرگز با يزيد بيعت نكنم بلكه (به) سنت جد خويش محمد مصطفي(ص) و سيرت پدر خويش علي مرتضي(ع) خواهم رفت. هر كس متابعت من نمايد و سخن حق از من قبول كند، سعادت و سلامت يابد و هر كس كه ابا نمايد و از دايره اطاعت من بيرون رود، صبر كنم تا آن وقتي كه خداي تعالي ميان من و او حكم كند، و هو خير الحاكمين.19
چند فرسخ پس از طي مسير به عبدالله بن مطيع العدوي برخوردند. وي امام را از بياعتباري قول مردم كوفه خبر داد و گفت: سخن اهل كوفه را اعتبار مدان.20
سوم شعبان سال 60 هجري
امام بدون هيچ هراسي از راه اصلي به سمت مكه حركت كرد اگر چه پسر عم او، مسلم بن عقيل، او را گفت: اگر ما شارع اعظم بگذاريم و به راه نبهره برويم چنانكه عبدالله زبير كرد، اوليتر باشد... حسين بن علي (ع) فرمود: ابنعم! شارع عام و جادهي راست و روشن اوليتر [است]. هم از اين راه روان شويم و چشم به خانههاي مكه ميداريم و آنچه حكم و قضاي باري تعالي است، خود ميآيم21 و امام، جمعه شب در مكه اجلال نزول فرمودند.
شعبان، رمضان، شوال و ذيالقعده 60 هجري
اهالي مكه پس از اطلاع از حضور امام (ع) دسته دسته به خدمت او آمده و نماز به اقتدا ميكردند. از جمله عبدالله بن زبير به خدمت حضرت ميآمد، نماز را به او اقتدا ميكرد و در محضر حضرت مينشست و به سخنان او گوش فرا ميداد.
عبدالله عباس و عبدالله عمر هر دو در مكه بودند. چون عزم بازگشت به مدينه كردند و خدمت حسين(ع) آمدند و سخنان بين امام و عبدالله عمر رد و بدل شد، امام پاسخي فرمودند كه جاي تامل دارد. آن حضرت فرمود: هيهات هيهات يا ابنعمر! آن قوم نگذارند كه من در خانه خويش بنشينم. مرا تعرض رسانند و اگر غايب شوم مرا طلب دارند و به اكراه بر بيعت يزيد دارند و اگر ابا نمايم، بكشند. يا اباعبدالرحمان! تو شنيدهاي كه بنياسرائيل از آن ساعت كه صبح دميد تا وقت طلوع آفتاب، هفتاد پيغمبر را بكشتند و پس ساكن و فارغ در بازارها بنشستند، و برقرار، خريد و فروخت ميكردند... 22
دهم ماه رمضان 60 هجري
نامه از طرف بزرگان شيعه، سليمان بن صرد و مسيب بن نجبه و رفاعه بن شداد و حبيب بن مظاهر و با امضاي ديگر شيعيان و موالي بوده كه از امام دعوت كردند تا به كوفه عزيمت كند و امور مسلمين را به دست گيرند. گويد: نامه را با عبدالله بن سمع همداني و عبدالله بن وال فرستاديم23 پس از اعزام فرستادگان اوليه، به فاصله دو روز بعد، قيس بن مسهر صيداوي و عبدالرحمان بن عبدالله، كدان ارحبي و عماره بن عبيد سلولي را سوي وي فرستاديم كه در حدود پنجاه و سه نامه همراه داشتند كه هر نامه از يك يا دو يا سه كس بود. پس از آن دسته سوم سفيران كوفه به مكه اعزام شدند. اين رسولان، هاني بن هاني سبيعي و سعيد بن عبدالله حنفي بودند. متن نامه بدينقرار بود:
به نام خداي رحمان
به حسين بن علي از شيعيان مومن و مسلمان وي، اما بعد: زود بيا كه مردم در انتظار تواند. كسي جز تو ندارند، بشتاب! بشتاب! درود بر تو باد!24 امام از رفتن به كوفه خودداري ميورزيد و جواب نميداد.
رسولان ديگر از راه رسيدند. امام از رسولان پرسيد: كدام جماعت اين نامهها نوشتهاند كه شما آوردهايد؟ هاني گفت: يا ابن رسولالله، شبث بن ربعي، مجار بن ابجر، يزيد بن الحارث، يزيد بن رويم، عروه بن قيس، عمر و بن حجاج و محمد بن عمر بن عطارد. اين جماعت اتفاق كرده چنين نوشتهاند: اما بعد... همه جا سبز شده و چاهها پر آب شده، اگر خواهي بيا كه سپاه تو آمده است و سلام بر تو باد!25 اولين واكنش امام حسين(ع) و پاسخ به نامههاي كوفيان:
امام(ع) در پاسخ نامههاي مردم كوفه نوشت: دانستم. گفته بيشترتان اين بود كه امام نداريم. بيا، شايد به سبب تو خدا ما را بر حق و هدايت همدل كند. اينك برادر و پسر عمو و معتمد و اهل خاندانم را به سوي شما فرستادم...26
آنگاه مهر بر نامهها نهاد و به مسلم بن عقيل داد و او را روانه كوفه كرد. مسلم در نيمه ماه رمضان از كوفه بيرون شد و پنجه شوال وارد كوفه شد.27
پنجم شوال و حوادث كوفه (كوفه در بوته آزمايش)
همانطور كه ذكر آن رفت در پنجم شوال، مسلم فرستاده امام (ع) وارد شهر كوفه شد و در خانه مختار بن ابيعبيده سكني گزيد. 28 مردم براي بيعت نزد مسلم آمد و شد ميكردند تا اينكه تعداد بيعت كنندگان به رقم هيجده هزار نفر رسيد29. نعمان بن بشير فرماندار كوفه از حضور مسلم آگاه شد و به مسجد رفت و مردم را از بيعت با مسلم نهي كرده تهديد به مرگ نمود. اوضاع و احوال كوفه به مقر حكومتي يزيد در شام گزارش شد. تاريخ، اسامي گزارشدهندگان را به شرح ذيل ثبت كرد:
نخست عبدالله بن مسلم، پس از آن عماره بن عقبه و سپس عمر بن سعد بن ابيوقاص30 اين نامهها به فاصله دو روز به يزيد رسيد. آنگاه يزيد نامهها را به سرجون داد تا بخواند و گفت: به نظر تو كي را به كار كوفه بگارم؟31
سرجون، عبدالله بن زياد را توصيه كرد و گفت. رأي معاويه چنين بود و وقتي ميمرد دستور اين نامه را داد.
حكم فرمانداري كوفه و بصره توسط مسلم بن عمر به ابنزياد ابلاغ شد و او بلافاصله اسباب سفر به كوفه را مهيا ساخت.
از طرف ديگر امام حسين (ع) نامهاي براي سران بصره نوشت و آن را به غلامش سليمان داد تا ابلاغ كند.
منذربن جارود يكي از دريافت كنندگان نامه، ابن زياد را از محتواي نامه امام (ع) آگاه ساخت.
ابن زياد قبل از حركت، ابتدا فرستاده امام(ع) را گردن زد و به شهادت رساند. سپس برادر خود عثمان بن زياد را جانشين خود كرد و به همراه مسلم بن عمر و باهلي و شريك بن اعور حارثي و اطرافيان و خاندانش به سمت كوفه حركت كرد.
نامه مسلم به امام حسين (ع):
مسلم پس از اينكه با استقبال بيبديل مردم مواجه گشت، همراه عابس بن ابيشبيب شاكري نامهاي به امام حسين(ع) نوشت به اين مضمون:
اما بعد، پيشتاز با كسان خويش دروغ نميگويد. هيجده هزار كس از مردم كوفه با من بيعت كردهاند، وقتي نامه من به تو رسيد در كار آمدن شتاب كن كه همه مردم با توند و به خاندان معاويه عقيده و علاقه ندارند. والسلام.32
به فاصله ارسال اين نامه بهزودي تحولات كوفه جور ديگري رقم خورد كه به دنبال اين خواهد آمد.
گويند: پانصد كس با او بودند كه رفته رفته از او جدا شدند. نخستين كس كه از او جدا شد. شريك بود. اميد ميبردند كه براي گرفتن ايشان درنگ ورزد و حسين(ع) پيش از او به كوفه رسد. 33
عبيدالله روبند سياهي به صورت كشيد. مردم كوفه به خيال آنكه حسين (ع) وارد كوفه شد به استقبال او شتافته و سلام ميدادند. ابنزياد يكسره به سمت دارالعماره رفت. نعمان بن بشير وي را نشناخت. پس روبند به كناري زد تا درب دارالعماره به رويش باز كردند. مردم پس از اينكه وي را شناختند به منزلهاي خويش بازگشتند.
حوادث كوفه پس از ورود ابنزياد (هفتم شوال به بعد)
-تهديد و ارعاب:
ابنزياد گفت: بيگانگان و فراريان اميرمومنان و مروريان و مردم مشكوك خلافتجو و منازعهگر را كه ميان شما هستند براي من بنويسيد، هر كه بنويسد از مسئوليت بري است و هر كه كسي را ننويسد، ضمانت كند كه كسي از دسته او مخالفت ما نكند و هر كه ضمانت نكند از حمايت ما برون است و مال و خونش بر ما حلال. 34
-گماردن جاسوس براي شناسايي مراكز مقاومت و حضرت مسلم:
ابن زياد يكي را كه وابسته به بنيتميم بود خواست و مالي بدو داد و گفت: به شيعهگري تظاهر كن و اين مال را به آنها بده و پيش هاني و مسلم رو و به نزد هاني جاي گير.
معقل غلام ابن زياد از طريق يكي از مبارزان شيعي به نام مسلم بن عوسجه اسدي پناهگاه مسلم بن عقيل، مركز مقاومت شيعيان را پيدا كرد و بهطور مستمر گزارش اقدامات مسلم را به عبيدالله ميرساند.
-دستگيري هاني بن عروه با مكر و حيله:
ابن زياد با سوء استفاده از موقعيت محمد بن اشعث و اسماء بن خارجه و عمرو بن حجاج زبيدي،35 هاني را كه از آمدن به دارالعماره استنكاف ميورزيد، به قصر خويش كشاند و در همانجا وي را به طرز فجيعي به شهادت رساند.
-فرونشاندن اولين جنبش كوفي (قوم مذحج) با دسيسه شريح قاضي:
به دنبال دستگيري و زنداني كردن هاني و اعلام شدن خبر كشته شدن وي در كوفه، قبيله مذحج به فرماندهي عمرو بن حجاج دارالعماره را محاصره كردند. با شهادت و گواهي شريح قاضي (دين به دنيا فروختهي دربار يزيد)، غائله ختم گرديده، قبيله وي از زنده بودن وي مطمئن شدند و بازگشتند.
سه شنبه هشتم ذيحجه سال 60 هجري
خبر زنداني و ضرب و شتم هاني بن عروه به مسلم رسيد. روز سهشنبه هشتم ذيحجه سال شصتم هجري (روز ترديد).36 مسلم با شعار «يا منصور امت» فرمان قيام را صادر كرد. جمعيت انبوه بالغ بر 4 هزار نفر به جنبش درآمدند. عيسي بن يزيد گويد: مختار بن ابيعبيده و عبدالله بن حارث با مسلم قيام كرده بودند. مختار با پرچم سبز و عبدالله با پرچم سرخ.37 بعدها اين دو را دستگير كرده و به زندان افكندند.
همزمان با قيام مسلم، عبيدالله در مسجد داد سخن داده بود. پس از اطلاع از منبر پايين آمده و به سرعت به دارالعماره خزيد.
مسلم، عبيدالله بن عمرو بن عزيز كندي را سالار مردم ناحيه كنده و ربيعه كرد و گفت: با سواران، پيش از من برو. مسلم بن عوسجه اسدي را سالار مردم مذحج و اسد كرد و گفت: با پيادگان برو كه سالار آنهايي. ابنثمامه صامدي را سالار مردم تميم و همدان كرد. عباس بن جعده جدلي را سالار شهريان كرد. 38 آنگاه به سوي قصر حركت كردند.
اقدامات عبيدالله براي مقابله با قيام مسلم بن عقيل:
عده دارالعماره سي نگهبان و بيست كس از سران قوم و خاندان و غلامان ابنزياد39 بيشتر نبودند. اما طرفندهاي وي بر مردم ضعيفالنفس، موثر افتاد و آن تهديد و تطميع توسط افراد وجيهالمله بود. كثير ابن شهاب، محمد بن اشعث، قعقاع بن شور ذهلي، شبث بن ربعي تميمي، حجار بن ابجر عجلي و شمر بن ذيالجوشن عامري40 ماموريت يافتند به ميان قبايل و مردم کوفه رفته و جنگ رواني عليه ابنعقيل راه انداخته، مردم را از سپاه عظيم شام که عنقريب از راه ميرسد ترسانده تا آنها را از اطراف و اکناف او پراکنده سازند.
مردم کوفه از قبل آوازه سنگدلي و خونريزي ابنزياد را ميدانستند و اين امر در شکست رواني جامعه آن روز کوفه کارگر افتاد؛ رعب و وحشتي که از زمان زياد پدر عبيدالله، بر مردم بصره و کوفه سايه انداخته بود.41 «عباس جدلي ميگويد: وقتي با ابنعقيل بيرون بيرون شديم چهارهزار کس بوديم ولي هنوز به قصر نرسيده بوديم که سيصد کس شديم.»42
کثير بن شهاب با هدف پراکنده ساختن مردم از اطراف مسلم اينگونه داد سخن داد: اي گروه مردم! به سوي خانه و زندگي خود برويد و در شر و فساد شتاب نکنيد و خود را در معرض کشتن قرار ندهيد، زيرا اين لشکرهاي يزيد است که در ميرسد، و امير (عبيدالله بن زياد) با خدا عهده کرده که اگر شما همچنان براي جنگ با او پا برجا بمانيد و شبانه به خانههاي خود نرويد بهره فرزندان شما را (از بيت المال) يکسره ببرد و جنگجويان شما را در کارهاي جنگي شام پراکنده کند و بيگناهان شما را به جرم گناهکاران بگيرد... بدين ترتيب ياران مسلم از اطراف او پراکنده شدند.
مسلم نماز مغرب را در مسجد گزارد و پس از نماز جز سي نفر با او نماند.43 از مسجد خارج شد و وقتي به اطراف نگاه کرد حتي يک نفر هم باقي نمانده بود. پس از آن مسلم در کوفه آواره شد و زني به نام طوعه وي را پناه داد.
چهارشنبه نهم ذيحجه سال 60 هجري (روز عرفه)
پس از کشف پناهگاه به اشاره عبيدالله بن زياد، ابن اشعث به همراه عبيدالله بن عباس مسلمي با هفتاد نفر از طايفه قيس مامور دستگيري مسلم شدند. مسلم در اين درگيري رشادتهاي فراواني از خود نشان داد و سرانجام محمد بن اشعث به او گفت:
از دروغ به تو نگويند و فريب ندهند (تو در اماني) پس بي تابي نکن. همانا اين مردم (ابن زياد و همراهانش). پسر عموهاي تو هستند و کشنده تو نخواهد بود و زياني به تو نمي رسانند. 44
« مسلم فرمود اگر مرا امان ندهند من دست در دست شما نگذارم».45 بدين ترتيب بر مسلم دست يافتند و او را به نزد ابنزياد بردند.
تقاضاي مسلم ابن عقيل قبل از شهادت:
مسلم بن عقيل پس از دستگيري به دنبال افرادي ميگشت که حداقل سه کار برايش انجام دهند:
-ارسال پيام براي امام حسين(ع) مبني بر نقض پيمان از سوي بيعتکنندگان.
-پرداخت مبلغ بدهي که در ذمه وي بود.
-دفن بدن وي.
در ابتداي گرفتار شدن مسلم محمد بن اشعث شخصي به نام اياس بن عثل طايي را اجير کرد تا اين پيام مسلم که «مردم کوفه با تو دروغ گفتند، با من نيز دروغ گفتند و دروغگو را راي درست نيست46» به امام حسين(ع) برساند. اياس برفت و در چهار منزلي کوفه حسين را بديد و خبر را با وي بگفت و نامه را به وي داد.47 البته اين خواسته را نزد عمر سعد هم تکرار کرد ولي ابن زياد گفت: «اگر حسين آهنگ ما کند او را رها نکنيم.»48
بدهي او مبلغ هفتصد درهم بود و به عمرسعد وصيت کرد تا از محل فروش شمشير و سپر او مبلغ را بپردازد.
پس از اين گفتگويي بين مسلم و ابنزياد در گرفت و سپس دستور قتل ابنعقيل از سوي وي صادر گرديد و سرانجام در نزد کساني که دعوتنامه به سوي امام حسين (ع) فرستادند، در حالي که تکبير ميگفت، به طرز فجيعي به شهادت رسيد. واپس کشيدن مردم و سکوت آنها بر شهادت مسلم ابن عقيل، فرستاده امام حسين(ع)، دست يزيد و عمال وي را براي جنايت بزرگتر باز گذاشت و پس از او هاني را به شهادت رساندند.
حرکت کاروان امام حسين(ع) و حوادث بين راه مکه و کربلا:
روز سه شنبه، روز ترويه، روز قيام مسلم بن عقيل، امام(ع) از مکه بيرون آمد و راه کوفه را پيش گرفت. چه قبل از حرکت و چه در اثناي حرکت افراد متعددي امام(ع) را از سفر به کوفه بازداشتند که اشارتي بدان خواهيم کرد. از جمله عبدالله بن عباس گفت: مردم قومي حيلهگرند، به آنها نزديک مشو...49 امام در پاسخ فرمودند: اي پسر عمو به خدا ميدانم که نصيحت گوي مشفقي، ولي من مصمم شدهام و آهنگ رفتن دارم.50 امام(ع) در پاسخ به منع رفتن به کوفه از سوي ابنزيبر فرمود: بخدا اگر در سوراخ يکي از خزندگان بيرونم ميکشند تا کار خودشان را انجام دهند. به خدا به من تعدي ميکنند چنانچه يهودان به روز شنبه تعدي کردند.51
درگيري امام حسين(ع) با تروريستهاي يزيد:
چون امام حسين (ع) از مکه برون شد يحيي بن عاص به همراهي گروهي که (برادر يحيي) عمرو بن سعيد فرستاده بود به نزد آن حضرت آمدند (و اين عمرو بن سعيد به دستور يزيد از شام به بهانه بهجاي آوردن حج با گروهي به مکه آمده بود که آن حضرت را در مکه دستگير کند و به نزد يزيد فرستد و گرنه او را بکشد، به هر صورت فرستادگان آمده و) عرض کردند: بازگرد! به کجا ميروي؟ حضرت اعتنايي نکرده و راه خود برفت. در نتيجه دو دسته با تازيانه به جان هم افتادند و حسين (ع) و همراهانش به سختي مقاومت کرده به راه افتادند. 52
تنعيم:53
طبري روايت ميکند امام(ع) با کارواني برخورد که از يمن مي آمد. « عبيد بن ريسان حميري که از جانب يزيد عامل يمن بود براي وي فرستاده بود. بار کاروان روناس و حله بود که پيش يزيد ميبردند، حسين کاروان را بگرفت و همراه ببرد، پس از آن به شتربانان گفت: «شما را مجبور نميکنم. هر که ميخواهد با ما به عراق آيد کرايه او را ميدهيم و مصاحبتش را نيکو ميداريم و هر که نخواهد، همينجا از ما جدا شود کرايه او را به مقدار مسافتي که پيموده ميدهيم.54 ارشاد فقط به اين موضوع اشاره دارد که امام (ع) براي کاروان کوچک خود شتر کرايه کرد. در اينجا روايت طبري نميتواند صحيح باشد چون امام (ع) هرگز اجازه نميداد تا بهانهاي به دست حکومت يزيد بدهد. سيد طاووس با ذکر اين روايت در لهوف، آن را حق مسلم امام حسين(ع) ميداند.
اولين اماننامه براي امام حسين(ع):
در روايت طبري آمده است: «علي بن حسين گويد وقتي از مکه در آمديم نامه عبدالله بن جعفر همراه دو پسرش عون و محمد [فرزندان زينت (س)] رسيد.55 عبدالله از عامل يزيد در مکه عمرو بن سعيد اماننامهاي براي امام حسين(ع) دريافت کرد که به همراه برادرش يحيي براي امام ارسال کرد. در پي تسليم اماننامه و اصرار يحيي و اصرار عبدالله بن جعفر، امام فرمود: خوابي ديدهام که پيغمبر نيز در آن بود و دستوري يافتهام که به ضررم باشد يا به سودم انجام ميدهم.56 آنگاه آن دو نفر به مکه بازگشتند.
عبيدالله بن زياد از حرکت امام حسين(ع) به کوفه مطلع شد. بنابراين دست به اقداماتي زد که بر دو اصل استوار بود:
-جلوگيري از خروج آن دسته از شيعياني که با امام(ع) بيعت کرده بودند و با تنها گذاشتن مسلم باعث قتل او شده بودند.
-جلوگيري از ورود امام (ع) به کوفه به هر بهايي که تمام شود.
براي رسيدن به اين مقصود با کشتن مسلم و هاني صحنه کوفه را به صحنه ترور و وحشت تبديل کرد. فشار اقتصادي شديدي را از طريق عريفها به مردم تحميل کرد و اعلاميهاي صادر کرد مبني بر اينکه به هر کس مظنون شود که از حسين حمايت کند به دار مجازات آويخته خواهد شد و خانهاش طعمه حريق ميگردد و اموالش مصادره خواهد شد.57
اقدامات نظامي ديگر: حصين بن نمير، رئيس سربازان نگهبانان خود را به قادسيه (پانزده فرسنگي کوفه) فرستاد. او لشکر و نگهباناني را ميان قادسيه و خفان (بالاتر از قادسيه) از يک سو، و ميان قادسيه و قطقطانيه (نزديکي کوفه) از سوي ديگر بگمارد.58
امام حسين(ع) و ارسال نامه براي مردم کوفه:
کاروان امام(ع) چون به محل حاضر در بطنالرمه رسيد، نامهاي را توسط قيس بن مصهر صيداوي و برخي گفتهاند عبدالله بن يقطر بدين شرح ارسال کرد.
بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن علي به برادران خود از مومنين و مسلمانان. سلام عليکم! همانا خداي را سپاسگزارم که شايسته پرستشي جز او نيست. اما بعد، پس همانا نامه مسلم بن عقيل به من رسيد که در آن از نيکانديشي شما و فراهم آمدنتان براي ياري و گرفتن حق ازدسترفته ما خبر ميداد. من از خدا خواستهام که کار ما را نيک گرداند و بهترين پاداش را در اينباره به شما بدهد، و من در روز سهشنبه هشتم ماه ذيحجه روز ترويه از مکه به سوي شما رهسپار شدم و چون اين فرستاده من به شما رسيد در کار خود بشتابيد و کوشش کنيد، زيرا من همين روزها بر شما در آيم. والسلام عليکم و رحمهالله.59
تامل در اين نامه امام(ع) ميتواند کمکي باشد براي همه تحليلگراني که به حادثه عاشورا ميپردازند. فرستاده امام(ع) در قادسيه به دام نگهبانان حصين بن نمير گرفتار شده و به کوفه منتقل شد. وي سومين شهيد شاخصي است که در کوفه به شهادت ميرسيد پس از آنکه از دستور ابنزياد مبني بر توهين به ائمه سلام الله عليهم سر باز زد.
کاروان امام (ع) در بين راه به عربهايي برخوردند و از ايشان درباره اوضاع و احوال پرسش شد. آنها فقط به حکومت نظامي اشاره کردند و اينکه منع ورود و خروج دارند و از علت آن اطلاعي نداشتند.
ثعلبيه: (محل دريافت خبر شهادت مسلم و هاني)
عبدالله بن سليمان و منذر بن مشعل دو تن از طايفه بني اسد در بازگشت از سفر حج در منزل زرود (نام جايي است) مشاهده کردند مردي به کاروان حسين (ع) برخورد ولي راه خود را کج کرد. آن دو از پي او رفتند تا اطلاعي يابند. در جواب گفت: من از کوفه بيرون نيامدم تا اينکه مسلم بن عقيل و هاني بن عروه كشته شدند. 60
آن دو اين خبر را در ثعلبيه به سمع کاروان امام (ع) رساندند و اصرار کردند تا امام از سفر منصرف گردد.
آن حضرت نگاهي به پسران عقيل کرده فرمود: چه انديشيد؟ همانا مسلم کشته شد! آنان گفتند: به خدا، ما بازنگرديم تا انتقام خون خود را بگيريم يا آنچه او چشيد ما هم بچشيم. حسين(ع) رو به ما کرده فرمود: پس از اينان خيري در زندگي نيست.61
امام (ع) نامهاي را به سران بصره فرستاد. يکي از افراد که در منابع تاريخي ذکر آن رفت يزيد بن مسعود است. پس از اينکه نامه امام (ع) را دريافت کرد سه قبيله تميم، حنظله و سعد را جمع آورد و در بين آنها سخناني ايراد کرد و يزيد را فردي شرابخوار و راس همه تبهکارها62 خواند. و درباره امام حسين (ع) فرمود:
او کسي است که هم از لحاظ سابقه و هم از نظر سن از همه برتر است. او از خاندان رسالت است، با فرودستان مهربان و نسبت به بزرگان نيکوکار است، او نگاهباني کريم براي مردم و پيشواي قوم است، خداوند به وسيله او محبت خويش را بر مردم و پند و اندرز خويش را کامل کرده است. 63
يزيد بن مسعود طي نامه اي آمادگي خود را براي بيعت با امام (ع) آماده کرد.
امام (ع) پس از دريافت نامه موافق اهل بصره خوشحال شد و در حق آنها دعا فرمودند.
همراهان امام حسين (ع) عرض کردند:
به خدا تو مانند مسلم بن عقيل نيستي و اگر به کوفي در آيي مردم به سوي تو بشتابند (و ياريت کنند.).64
امام يک نيمروز با سپاه کوفه بيشتر فاصله نداشت. امام (ع) واقعيتهاي تلخ کوفه را به اطلاع همراهان رساند و اعلام داشت: پس هر که مي خواهد بازگردد باکي بر او نيست و باز گردد، و ذمه و عهدي از ما بر او نيست.65 بدين ترتيب آنانکه به طمع پست و غنيمت با امام همراه بودند از اطراف او پراکنده شدند.
تلاقي سپاه حر کاروان امام (ع):
کاروان امام (ع) پس از عبور از منزل نيمروزي طي مسير کردند و از دور سواران عبيدالله بن زياد را مشاهده کردند و به طرف ذوحسم تغيير مسير دادند. هزار سوارهنظام به سمت مکان ذوحسم تغيير جهت داده و زماني بدانجا رسيدند که کاروان کوچک امام حسين (ع) (به لحاظ نفرات) اردو برپا ساختند.66 سپاه حر مقابل اردوگاه امام(ع) از حرکت باز ايستد و هنگام نماز، امام(علي) سخنان کوتاهي فرمود و آن اينکه من به نزد شما نيامدم مگر به خاطر نامهها و رسولاني که نزد من آمدند. از شما ميخواهم که تجديد عهد کنيد و گر نه از همانجاي که آمدم بدانجا باز ميگردم. هيچکس سخن نگفت و نماز به پاي داشته شد. و سپاهيان حر نماز را به امام اقتدا کردند.
امام (ع) پس از اقامه نماز عصر يکبار ديگر به ايراد سخن پرداخت و فرمود:
اگر فرمانروايي ما را خوش نداريد و ميخواهيد درباره حق ما نادان بمانيد و انديشه شما اکنون جز آن است که در نامهها به من نوشتيد و فرستادگان شما به من گفتند هم اکنون از نزد شما بازگردم؟ پس از انکار حر و سپاهيان از ارسال مراسلات، امام (ع) دستور داد تا خورجين نامهها را نزد آنها بريزند.
امام (ع) به کاروانيان دستور حرکت دادند و راه مدينه را در پيش گرفتند ولي سپاه يزيد از حرکت کاروان جلوگيري کردند و حر اعلام کرد مي خواهم شما را به نزد امير (عبيدالله) ببرم. امام (ع) فرمود: به خدا من همراه تو نخواهم آمد.67 آنگاه حر به امام (ع) گفت تنها ميتواني راهي را در پيش گيري که غير از راه کوفه و مدينه باشد.
پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجري
کاروان امام حسين (ع) در محاصره سپاه هزار نفري ابن زياد به فرماندهي حر بن يزيد تميمي به حرکت خود استمرار بخشيد تا به منزل عذيبالهجانات رسيدند. از آنجا نيز بگذشت تا به قصر بنيمقاتل رسيد و در آنجا فرود آمد و شب را در آنجا گذراندند. پس از نماز بامداد، امام (ع) دستور فوري داد تا کاروان راه خود را به سوي مدينه پيش گيرد. سپاه ابن زياد مانع شد. با اجبار سپاهيان کوفه، کاروان به نينوا رسيد و در آنجا فرود آمد. در اين اثنا فرستاده عبيدالله بن زياد رسيد و فرمان جديد امير کوفه را به فرمانده سپاه (حر) تسليم کرد و اين به تاريخ دوم محرم سال 61 هجري بود.
سپاه چهار هزار نفري ابن زياد به فرماندهي عمر بن سعد بن ابي و قاص به سپاه حر اضافه شد. عمر سعد در ابتدا از سران کوفه خواست نزد حسين (ع) بروند تا دليل آمدن خود را بگويد. اما آنها خجالت مي کشيدند چرا که خود از دعوتکنندگان فرزند رسول الله به کوفه بودند. امام (ع) در گفتگو با فرستاده عمر سعد همان مطالبي را که به حر گفته بود تکرار کرد. وقايع حادث شده را عمر سعد به کوفه گزاش کرد.
دوم تا پايان روز ششم محرم سال 61 هجري
بعد از ورود عبيدالله ابن زياد به کوفه، اين شهر تبديل به يک پادگان نظامي شده بود. ابنزياد براي رسيدن به مقصود خود، به ارتش کوفه انسجام بخشيده و علاوه بر آن جاسوسان خود را براي دستگيري انقلابيوني که مترصد فرصت بودند تا به امام حسين (ع) بپيوندند، آنان را شناسايي، دستگير و به حبس محکوم ميکردند.
تمامي راههاي منتهي به کوفه و خروجيهاي شهر در يد قدرت نگهبانان و سربازان ابن زياد به فرماندهي حصين بن نمير تحت کنترل دقيق قرار گرفته بودند.
ابن زياد تمامي فرماندهان را فراخواند و به صراحت اعلام داشت، به هر حال حسين بن علي (ع) را بايد کشت. کيست از شما که قبول خدمت بکند و او را بکشد و در مقابل، هر شهر و ولايت که بخواهد، بدو بدهم؟ هيچکس جواب نداد.68
گرچه وظيفه يک سرباز دفع فتنه و فرمانبرداري از امير است اما چرا در اين جمع کسي آمادگي خود را اعلام نميکند، آيا کثرت ارتش امام حسين(ع) هراس به دل فرماندهان کوفي انداخت! علت داوطلب نشدن فرماندهان و جنگاوران چه ميتوانست باشد؟ براي پي بردن به حقايق و عاشورا، بايد با دقت، ساختار جامعه آن روز از ابعاد مختلف مطالعه شود.
عمر سعد يکي از حاضران جلسه ابن زياد بود. او که حکم ولايت ري را در دست داشت اينچنين مورد خطاب ابن زياد قرار گرفت و بدو گفت: اي عمر ديدي که کسي به جنگ حسين بن علي (ع) رغبت نکرد. مصلحت آن است که اين مهم را تو ساخته کني و به جنگ حسين روي و بعد از آنکه دل ما را از جانب او فارغ گرداني، روي به ايالت شهر ري نهي.69 عمر سعد مهلت خواست تا در اين کار تامل کند. مشاورين همه او را از اينکار نهي کردند. فرداي آن روز نزد ابن زياد شد.
عمر سعد مخالفت خود را درکارزار با امام حسين (ع) اعلام داشت و به عبيدالله گفت: اي امير انعامي فرمودي (حکم ولايت ري) پيش از آنکه مبحث حسين (ع) در ميان آيد و مردمان مرا تهنيت گفتند. اگر امروز، مثال (حکم ولايت ري) از من بازستاني خجل شوم!70
روحيه جاه طلبي، فسق و فجور، عافيت طلبي در همه اعصار جوامع مسلمين را تهديد مي کند و اين شاخصه ها در رويداد حادثه کربلا بسيار موثر بود. ابن زياد بخوبي از اين موضوع بهره جست تا توانست حکومت يزيد را تثبيت کند.
عمر سعد آنگاه اشراف کوفه را بر شمرد. از پسر زياد خواست او را از قتال با حسين(ع) معاف کند. اين گفتگو ابن زياد را خوش نيامد و زبان تهديد و ارعاب را بکار گرفت و گفت: اگر نروي و با حسين بن علي جنگ نکني و فرمان من در کار او به امضاء نرساني، بفرمايم تا گردن تو بزنند و سراي تو غارت کنند.71
حکم ولايت ري، تهديد و ارعاب، عمر سعد را مهياي جنگ با امام (ع) کرد. وي با چهارهزار سوار ملازم به سمت کربلا حرکت کرد.
اهتمام عبيدالله بن زياد بر اين بود که مبادا دچار حيله و غدر کوفيان گردد. لذا نامههايي که از معرکه کربلا مي رسيد وي را بر آن داشت تا همچنان بر تعداد نيروهاي حاضر در خاک کربلا بيفزايد. بدين منظور به مسجد جامع کوفه در آمد و بر منبر رفت. حمد و ثنايي گفت و بر محمد مصطفي(ص) درود فرستاد. پس از آن به تمجيد آل ابوسفيان پرداخت و از حسن سيرت انصاف و عدالتورزي يزيد سخن گفت. در پايان گفت: « امروز مثال او (فرمان يزيد) رسيده و مرا فرموده که در حق شما شفقت کنم و در مواجب و ارزاق شما صد دينار بيفزايم و به تمام برسانم و شما را به جنگ دشمن او حسين بن علي بفرستم. بشنويد و مطيع باشيد. والسلام»72
ابن اعثم در کتاب خود الفتوح بخش ششم، فرماندهان وتعداد نفراتي را که در پي آنها به قصد نبرد با امام حسين (ع)روانه شدند بشرح ذيل برشمرد:
-شمر بن ذي الجوشن؛ چهار هزار نفر؛
-يزيد بن رکاب الکلبي با دو هزار نفر؛
-حصين بن نمير السکوني؛ چهار هزار نفر؛
-مصار بن مزينه المازني با سه هزار نفر؛
-شبث بن ربعي با هزار نفر؛
-حجار بن ابجر الجبلي با هزار نفر.
و بدينگونه در ششم محرم سال 61 هجري لشکريان مقابل خيمه گاه امام حسين(ع) آرايش نظامي به خود گرفتند.
هفتم محرم سال 61 هجري
ابن زياد مدام نامه ميفرستاد و عمر سعد را بر قتال با امام (ع) تحريض ميکرد. در اين زمان طي نامهاي تاکيد کرد تا آب را بر ذريه بتول ببندند. «ميان حسين و يارانش و ميان آب حائل شو تا اينکه يک قطره آب نچشند؛ چنانچه با آن مرد تقي و زكي، عثمان بن عفان چنين رفتار شد.»73 آنگاه عمر سعد در اجراي فرمان امير کوفه، عمرو بن حجاج الزبيدي را مامور اين کار کرد.
نهم محرم سال 61 هجري
واپسين روز پنجشنبه نهم محرم عمر سعد فرمان يورش به خيمه گاه امام حسين (ع) را صادر کرد. امام (ع) از تصميم نهايي سپاه يزيد مطلع گشته بيست تن ازاصحاب خود را به فرماندهي حضرت عباس (ع) به نزد لشکريان مهاجم فرستاد. عباس (ع) فرمود: چه مي خواهيد و چه اراده داريد؟ گفتند: فرمان از امير رسيده که به حکم او تن داده و تسليم شويد يا با شما جنگ کنيم. 74 مطلب به اطلاع امام (ع) رسيد و آن حضرت آن شب را تقاضاي مهلت کرد. عمر سعد موافقت کرد و جنگ موقتاً متوقف گرديد. شمر بن ذي الجوشن اماننامهاي را از طرف ابنزياد براي حضرت عباس (ع)، عون و جعفر آورد که با عکسالعمل شديد آن بزرگواران روبرو گرديد و برگشت.
دهم محرم سال 61 هجري
اختلافات قومي، نزاعهاي عشيرهاي و جاهليت اموي سپاهي را تشکيل داد تا در مقابل فرزند پيامبر که به شورش و خروج متهم گرديده قد علم کند و جز به کشتن وي و يارانش قانع نميشود. اما حوادث اين روز:
شيخ مفيد عليهالرحمه به نقل از علي بن حسين (ع) مي گويد: صبح روز عاشورا، امام (ع) به مناجات با خدا پرداخت و اين در حالي بود که سپاه دشمن در اطراف خيمهها به جولان پرداختند. امام (ع) اصحاب خود را از شروع جنگ باز ميداشت و ميفرمود: «من خوش ندارم آغاز به جنگ با ايشان کنم» 75 امام (ع) به مقابل لشگر کوفه آمد و خود را معرفي کرد. ابتدا از اصل و نسب خود گفت. و حديث رسول خدا (ص) را يادآورشان شد که فرمودند: اين دو سرور جوانان اهل بهشت هستند. پس اگر سخن مرا تصديق بکنيد حق همان است به خدا از روزي که دانستهام خدا دروغگو را دشمن دارد دروغ نگفته ام، و اگر به دروغم نسبت دهيد پس همانا در ميان شما کساني هستند که اگر از آنان بپرسيد شما را به آنچه آگاهي دهند....76 امام(ع) در ادامه خطاب به لشکريان با صداي بلند فرمود: ... اي شبث بن ربعي! اي حجار بن ابجر، اي قيس بن اشعث و اي يزيد بن حارث! آيا شما به من ننوشتيد که ميوهها رسيده و باغها سرسبز شده و تو بر لشکري آمادهي ياريت وارد خواهي شد؟!77
اتفاق مهم ديگر اين روز «پيوستن حر بن يزيد» به سپاه امام (ع) بود. او پس از اينکه از عمل زشت خود عذرخواهي کرد و بدرگاه خدا توبه نمود به سپاه امام پيوست.»78
عمر بن سعد اولين تير را به طرف اصحاب امام انداخت و بدنبال آن جنگ شعله ور گرديد. سپاه اندک ولي مقاوم، معتقد و مومن امام حسين (ع) شجاعانه جنگيدند و به درجه شهادت رسيدند. سپاه کوفه از چپ و راست بر امام حسين (ع) هجوم بردند. حر بن يزيد، نافع بني هلال ، مسلم بن عوسجه، يکي پس از ديگري به شهادت رسيدند. حنظله بن سعد، شوذب غلام شاکر و عابس بن شبيب شاکري هر يک پس از پند و اندرز به سپاه کوفه با کشتن تعدادي از سپاهان شيطان به شهادت مي رسيدند. علي بن حسين (ع) پس از رشادتها به دست قوم جهول به شهادت رسيد. مدتي نگذشت که ياران امام (ع) به شهادت رسيدند و امام (ع) در بين آن همه لشگر تنها ماند.
تيرهاي زيادي بر بدن شريف آن حضرت زدند. اما هر سو به امام هجوم بردند. زرعه بن شريک ضربتي به شانه چپ آن بزرگوار زده آن را جدا کرده، سنان بن انس نيزه به بدن آن مظلوم زد 79 و سر آن امام همام توسط شمر از پيکرش جدا گرديد.
در اينجا بطور فهرستوار خلاصهاي از اتفاقات ايام عاشورا، که در کتب متعدد ذکر آن رفت بر ميشمريم:
-« پريشانحالي حضرت زينت (س) پس از شنيدن اشعار «يا دهر اف لک من خليل...» از امام حسين (ع).»80
-« اقدام امام (ع) به حفر چاه، پس از آنکه آب را بر روي امام بستند و آگاهي عبيدالله از آن.
جريان موفقيت عباس جهت آوردن آب براي اصحاب به همراهي سي تن از جنگاوران امام حسين (ع). و لقب يومئذ العباس السقاء.»81
-« اظهار وفاداري سعد بن عبدالهل حنفي، بريد بن خضير و زهير بن قين نسبت به امام (ع) و پيشنهاد مذاکره با عمر سعد و پذيرش آن حضرت.»82
-« گفتگوي امام (ع) با سپاه دشمن و پاسخ شمر بن ذي الجوشن که ما نمي فهميم تو چه مي گويي و حبيب ابن مظاهر گفت: خدا دل تو را از پذيرش سخن حق مهر کرده است»83 (ص 145، ارشاد مفيد).
-« استمهال امام حسين (ع) از لشکر دشمن در روز عاشورا.»84
-« يادآوري وقت نماز ظهر به امام عليه السلام توسط يکي از يارانش به نام ابوثمامه صائدي.»85 و دعاي امام در حق او.
-« خواندن نماز ظهر در قالب نماز خوف و به شهادت رسيدن تعدادي از يارانش مانند سعيد بن عبدالله حنفي.»86
-« غارت خيمههاي امام حسين (ع) توسط سپاه کوفه و عدم توجه به مذاکرات عمر سعد.»87
-« اسبتازي بر پيکر شهدا و جدا کردن راس شريفشان از ابدان مطهرشان.»88
-« عبور دادن اسرا از قتلگاه شهيدان.»
پينوشتها:
1- تاريخ طبري، ج 7، ص 889. قيام امام حسين (ع) (برگزيده الفتوح)، ص 2. الارشاد، ج 2 ص 41، تاريخ كامل ج 5، ص 2169.
2و 3- تاريخ طبري، ج 7، ص 2888، قيام امام حسين (برگزيده الفتوح)، ص 2، تاريخ كامل، ج 5، ص 2168.
4- قيام امام حسين (ع) (برگزيده الفتوح)، ص 2، تاريخ كامل، ج 5، ص 2172. (توضيح: در تاريخ كامل آورده شده كه وقتي بيماري معاويه به سختي گراييد نامهاي به سوي پسرش در حوارين ارسال كرد كه هر چه زودتر برگردند).
5- تاريخ طبري، ج 7، ص 2904.
6- قيام امام حسين (ع) (برگزيده الفتوح)، ص 3.
7- تاريخ طبري، ج 7، ص 2905.
8- قيام امام حسين (ع)، ص5. الارشاد، ج 2، ص 42. كامل ابن اثير، ج 5، ص 2179، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 177
9- تاريخ طبري، ج 7، ص 2907، الارشاد، ج 2، ص 41.
10- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2907. قيام امام حسين (ع)، ص 5. در الفتوح آورده شده، مروان حكم درباره بيعت گرفتن از امام حسين (ع) گفت: به خداي اگر من به جاي تو بودمي، با حسين (ع) هيچ نگفتمي و او را گردن بزدمي و باك نداشتمي، كائناً فيه ماكان./ ص5.. قيام امام حسين (ع) (برگزيده ابوالفتوح)،ص 9
11-همان، ص 10.
12 همان، ص 13.
13- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2909، الارشاد، ج 2، ص 46.
14- همان، ص 2910، قيام امام حسين (ع)، ص 15، الارشاد، ج 2، ص 46.
15- همان، ص 2911، الارشاد، ج 2، ص 46.
16- قيام امام حسين (ع)، ص 16.
17- قيام امام حسين (ع) ، ص 16
18-همان، ص 17.
19- همان، ص 18.
20- قيام امام حسين (ع) (برگزيده ابوالفتوح)، ص 18.
21- همان، ص 19.
22- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2923، الارشاد، ج 2، ص 49.
23- همان، ص 2923.
24- همان، ص 2924.
25- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2924، قيام امام حسين (ع)، ص23، الارشاد، ج 2، ص 51.
26و27- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2924، قيام امام حسين (ع)، ص 24، الارشاد، ج 2، ص 52. مروج الذهب، ج 2، ص 58، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 78.
28- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 178، تاريخ طبري، ج 7، ص 2926، قيام امام حسين (ع)، ص 25.
29- الارشاد، ج 2، ص 54.
30- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 179. تاريخ طبري، ج 7، ص 2928. قيام امام حسين (ع)، ص 26. الارشاد ج 2، ص 56.
31- تاريخ طبري، ج 7، ص 2929، قيام امام حسين (ع)، ص 27، الارشاد، ج 2، ص 56
32- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2954، ارشاد مفيد، ج 2، ص 54.
33- تاريخ طبري، ج 7، ص 2932، قيام امام حسين (ع) ص 28. كامل ابن اثير،- ج 5، ص 2191.
34- قيام امام حسين، ص 29. تاريخ طبري، ج 7، ص 2932.
35- قيام امام حسين (ع)، ص 30، همان، ص 2932. لهوف سيد ابن طاووس، ص 75.
36- تاريخ يعقوبي، ص 1792، قيام امام حسين (ع) ص 32. تاريخ طبري، ج 7، ص 2932، لهوف سيد ابن طاووس، ص 71
37- طبري، ج 7، ص 2962.
38- همان، ص 2963.
39-- همان، ص 2945.
40- همان، ص 2946.
41- تاريخ تحيلي اسلام، شهيدي، ص185.
42- تاريخ طبري، ج 7، ص 2945.
43- قيام امام خميني، ص 38. الارشاد، ج 2، ص 76، لهوف سيدابن طاووس، ص 81.
44- قيام امام حسين (ع)، ص 41، الارشاد، ج 2، ص 82، لهوف سيد ابن طاووس، ص 83.
45- همان، ص 41. الارشاد ج 2، ص 83.
46- تاريخ طبري، ج 7، ص 2945، ارشاد مفيد، ج 2، ص 84.
47- حمد، ص 2945، ارشاد مفيد، ج 2، ص 87
48- همان، ص 2957، ارشاد مفيد، ج 2، ص 89
49- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2966. ارشاد مفيد، ج 2، ص 96، لهوف سيد ابن طاووس، ص 93.
50- همان، ص 2966.
51- همان، ص 2968.
52- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2968، الارشاد، ج 2، ص 99، 98.
53- نام محلي است در سه يا چهار ميلي مکه.
54-ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2968، لهوف سيد ابن طاووس، ص 101.
55- همان، ص 2971.
56- همان، ص 2972، الارشاد، ج 2، ص 100.
57- تشيع در سير تاريخ .م . محمدتقي آيت اللهي، ص 220.
58- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2982، الارشاد، ج 2، ص 101
59- الارشاد، ج 2 ص 102، 101.
60- ترجمه تاريخ طبري، ص 2985، الارشاد، ج 2، صل 107.
61- همان، ص 2986، الارشاد، ج 2، ص 108.
62- لهوف، سيد بن طاووس، ص 67.
63- همان، ص 68.
64- ارشاد مفيد، ج 2 ص 109.
65- همان، ص 110
66- قيام امام حسين (ع)، ابن اعثم، ص 56. ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 2989.
67- ارشاد، ج 2، ص 117.
68- قيام امام حسين (ع)، ص 642.
69- همان، ص 66.
70 - قيام امام حسين (ع)، ابن اعثم، ص 66.
71- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 3003.
72- قيام امام حسين (ع)، ابن اعثم، ص 170.
73- همان، ص 126، ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 3006، ارشاد مفيد، ج 2، ص 126.
74- قيام امام حسين (ع)، ص 79. ترجمه تاريخ طبري ج7، ص 3012، الارشاد، ج 2، ص 133.
75- ترجمه تاريخ طبري، ج 7، ص 3522، همان، ج 2، ص 143.
76- ارشاد مفيد، ج 2، ص 144.
77- همان، ص 145.
78- قاموس الرجال، شوشتري محمدتقي، ج 11، صفحات101 -103، بحارالانوار، ج 45، ص 30.
79- الارشاد مفيد، ص 168.
80- مقتل خوارزمي، ص 338، 339.
81- همان، ص. 347
82- همان، ص 350، 351.
83- ارشاد مفيد، ج 2، ص 145.
84- قيام امام حسين، ابن اعثم، ص 79، مقتل خوارزمي، ص 354، ترجمه تاريخ طبري.
85- مقتل خوارزمي، ص 19.
86- همان، ص 19-20.
87- همان، ص 43.
88- همان، ص 43.
كتابنامه
1- تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، م. محمدابراهيم آيتي، چاپ انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1382
2- قيام امام حسين عليهالسلام (برگزيده الفتوح)، ابن اعثم كوفي، م. محمدبن احمد مستوفي هروي، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1382، توضيح اينكه اين كتاب ترجمه بخش ششم از كتاب الفتوح ميباشد.
3- تاريخ طبري(تاريخ الرسل و الملوك) محمدبن جرير طبري، م. ابوالقاسم پاينده، ناشر اساطير، 1375
4- الارشاد، شيخ مفيد، م. سيدهاشم رسولي محلاتي، ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1384
5- مقتل الحسين عليهالسلام، خوارزمي، ابوالمويد موفق بن احمد(اخطب خوارزم) تحقيق محمد سماوي، چاپ اول، قم، دارانورا المهدي، 1418ق
6- لهوف، سيدابني طاووس، م.عزيزي، ناشر: انتشارات راه صلاه قم، 1381
7- تاريخ كامل، عزالدين ابن اثير، م. روحاني، ناشر: اساطير، 1376
8- مروج الذهب، علي بن حسين مسعودي، م. پاينده، ناشر: انتشارات علمي و فرهنگي، 1382
9- تشيع در مسير تاريخ، دكتر سيد حسين محمد جعفري، م. محمدتقي آيتاللهي، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373
10- قاموس الرجال، شوشتري محمدتقي، چاپ دوم، قم، ناشر: انتشارات اسلامي1415 و1422 ق
11- بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، چاپ بيروت، موسسه الوفاء، 1403ق
سيد مصطفي علوي
كارشناس ارشد الهيات، شاخه فرهنگ و تمدن اسلامي
سلام جناب محمد
باورکنید چشمهام درد گرفت:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin: فکر میکنم چند نمره ای ضعیفتر شد:Cheshmak:
کاش مطلبتون رو کوتاه تر ذکر میکردین و یا بخش بندی میکردین:Moshtagh::Moshtagh::Moshtagh:
ولی از اینکه مطالب رو مستند ذکر کردین ممنون:Kaf:
سلام جناب محمد
باورکنید چشمهام درد گرفت:ghamgin::ghamgin::ghamgin: فکر میکنم چند نمره ای ضعیفتر شد:cheshmak:
کاش مطلبتون رو کوتاه تر ذکر میکردین و یا بخش بندی میکردین:moshtagh::moshtagh::moshtagh:
ولی از اینکه مطالب رو مستند ذکر کردین ممنون:kaf:
سلام
حق با شماست این تاپیک رو یک سال پیش ایجاد کردم ودیگه امکان ویرایش برام نیست. چاره اش کپی پیست تو برنامه ورده.
· 15 رجب 60 هجري: مرگ معاويه و نشستن يزيد به جاي او
· 28 رجب 60 هجري: رسيدن نامه يزيد به والي مدينه جهت بيعت گرفتن از امام حسين (ع).
· 29 رجب 60 هجري: هجرت امام حسين (ع) از مدينه، همراه با اهلبيت و جمعي از بنيهاشم.
· 3 شعبان 60 هجري: رسيدن نامهاي از کوفيان به دست امام حسين (ع).
· 10 رمضان 60 هجري: رسيدن نامهاي از کوفيان به دست امام حسين (ع)
· 15 رمضان 60 هجري: رسيدن هزاران نامه دعوت به دست امام حسين (ع)
· 15 رمضان 60 هجري: فرستادن مسلم بن عقيل به کوفه جهت بررسي اوضاع و احوال.
· 5 شوال 60 هجري: ورود مسلم بن عقيل به کوفه و استقبال مردم از وي.
· 11 ذيقعده 60 هجري: نامه نوشتن مسلم بن عقيل در کوفه با چهارهزار نفر، سپس پراکندگي آنان از دور مسلم.
· 8 ذيحجه 60 هجري: ايراد خطبه توسط امام حسين (ع) در مکه براي مردم، تبديل نمودن حج را به عمره و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افراد خانواده و ياران به طرف کوفه.
· 8 ذيحجه 60 هجري: دستگيري و شهادت هاني در کوفه
· 9 ذيحجه 60 هجري: درگيري مسلم بن عقيل با کوفيان، سپس دستگيري او و شهادتش بر بام دارالاماره کوفه.
· 9 ذيحجه 60 هجري: ديدار امام حسين (ع) با فرزندان در بيرون مکه.
· 9 ذيحجه 60 هجري: برخورد امام حسين (ع) با حر و سپاه او در منزل شراف.
· 2 محرم 61 هجري: ورود امام حسين (ع) به سرزمين کربلا و فرود آمدن در آنجا.
· 3 محرم 61 هجري: ورود عمر سعد به کربلا، همراه با چهار هزار نفر از سپاه کوفه و آغاز گفتگوي وي با امام براي وادار کردن آن حضرت به بيعت و تسليم شدن.
· 7 محرم 61 هجري: رسيدن دستور از کوفه بر ممانعت سپاه امام از آب، ماموريت پانصد سوار دشمن بر شريعه فرات به فرماندهي عمرو بن حجاج.
· 9 محرم 61 هجري: ورود شمر با چهارهزار نفر به کربلا، همراه با نامه ابن زياد به عمر سعد، مبني بر جنگيدن با امام حسين (ع).
· 10 محرم 61 هجري: درگيري ياران امام حسين (ع) با سپاه کوفه، شهادت امام و اصحاب، غارت خيمهها، فرستادن سر مطهر امام به کوفه، توسط خولي.
· 11 محرم 61 هجري: حرکت سپاه عمر و نيز اسراي اهلبيت از کربلا به کوفه.
· 1 صفر 61 هجري: ورود اسراي اهلبيت امام حسين (ع) از کربلا به دمشق.
· 20 صفر 61 هجري: بازگشت اهل بيت امام حسين (ع) از سفر شام به مدينه.
با سلام
برای دریافت نوحه به سایت زیر مراجعه کنید :
http://ashora.muhammadi.org/index.php?option=com_remository&Itemid=92&func=select&id=14
روضه ها و نوحه ها
با سلام
برای دریافت کتاب و نرم افزار تلفن همراه مربوط به حضرت امام حسین (ع) به سایت زیر مراجعه کنید :
http://ashora.muhammadi.org/index.php?option=com_remository&Itemid=92
کتابخانه عاشورایی