ایا ملائکه از نورند
تبهای اولیه
سلام
برخی معتقدند که ملائکه از جنس نورند با توجه به اینکه نور از فتون تشکیل شده و فوتون ماده است ایا این با مجرد بودن ملائکه در تناقض نیست ؟
برخی معتقدند که ملائکه از جنس نورند با توجه به اینکه نور از فتون تشکیل شده و فوتون ماده است ایا این با مجرد بودن ملائکه در تناقض نیست ؟سلام
سلام.
خب،یکی از اسماء الهی نیز نور است،ایا نور الهی از فتون تشکیل یافته و همین نور مادی است...
مثلا ایمان و یا عقل و یا وجود همه نور هستند ایا جنس این نورها خاصیت موجی و ذره ای دارد..
اصل نور ان چیزی است که خود ذاتا ظاهر است و بقیه اشیا نیز به واسطه ان ظهور می یابند،مثلا وجود ،بالذات ظاهر است وبرای ظاهر بودن به چیزی جز خودش نیاز ندارد،وهمه اشیا نیز با نور وجود ایجاد می شوند.....خوب ایا نور مادی همان وجود است یا نه مرتبه ای از وجود است که در ان مرتبه شده است نور.....و از طرفی نور مادی اشیا را ایجاد نمی کند،فقط نمایان واشکار می کند...
در هر حال انچه مادی است محل تزاحم و برخورد مادی است،نتیجتا برای رسیدن به غایت موانع بسیاری بر سر راه است که اکثرا نیز مانع و سد کمال و غایت ان می گردد،واین مطلب با خصایص فرشتگان اصلا هم خوانی ندارد...
یاحق
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (سوره نور آیه 35)
با سلام
در آیات قرآن مجید، بحثهاى فراوانى درباره ملائکه و فرشتگان و صفات و ویژگیها و اعمال و افعال و مأموریتهاى مختلف آنان دیده مى شه که اگر جمع آورى شود کتابى را تشکیل مى دهد.
در روایات اسلامى نیز بحثهاى بیشترى درباره فرشتگان و اعمال و صفات و مقامات آنها وارد شده است، ولى شاید بحث صریحى در هیچ کدام از اینها درباره ماهیّت ملائکه به چشم نمى خورد. به همین دلیل در میان دانشمندان درباره ماهیّت آنها گفتگوست.
علماى کلام بلکه اکثریّت قاطع دانشمندان اسلام، آنها را موجوداتى جسمانى (از جسم لطیف) مى دانند. در بعضى از تعبیرات کلمه نور به عنوان ماده اصل تشکیل دهنده فرشتگان آمده است و در عبارت معروفى که در بسیارى از کتب آمده، مى خوانیم:«اَلْمَلَکُ جِسْم نُورِیّ...».
مرحوم علاّمه مجلسى تا آن حدّ در این جا پیش رفته که مى گوید: «امامیّه بلکه جمیع مسلمین مگر گروه کمى از فلاسفه... معتقدند که ملائکه وجود دارند و آنها اجسام لطیفه نورانیه هستند و مى توانند به اشکال مختلف درآیند... و پیامبران و اوصیاى معصوم، آنها را مى دیدند»
به تعبیر دیگر ملائکه اجسام نورى اند و جن جسم نارى است و انسانها اجسام کثیفه (خشن) مى باشند.
قول دیگر مربوط به جمعى از فلاسفه است که ملائکه را مجرّد از جسم و جسمانیات مى دانند و معتقدند آنها داراى اوصافى هستند که در جسم نمى گنجد.
بى شک وجود فرشتگان ـ مخصوصاً با آن ویژگیها و مقامات و اعمالى که قرآن براى آنان شمرده ـ از امور غیبیّه است که براى اثبات آن با آن صفات و ویژگیها راهى جز ادلّه نقلیّه وجود ندارد.
قرآن مجید براى آنها ویژگیهایى مى شمرد:
1ـ وظایف مهم و بسیار متنوّعى از سوى خداوند بر عهده دارند. گروهى حاملان عرش، گروهى مدبّرات امر، گروهى فرشتگان قبض ارواح، گروهى مراقبان اعمال بشر، گروهى حافظان انسان از خطرات، گروهى امدادگران الهى براى مؤمنان در جنگها، گروهى مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکش و گروهى مبلّغان وحى و آورندگان پیام الهى و کتب آسمانى براى انبیا هستند.
4- فرشتگان داراى مقامات مختلفند و همه در یک سطح نیستند.
2-پیوسته تسبیح و حمد الهى به جا می آورند.
3- گاه به صورت انسان یا به صورتى دیگر بر انبیا یا انسانهاى شایستهاى مانند مریم (ع) ظاهر می شوند.
و اوصاف دیگر که شرح همه آنها در این مختصر نمى گنجد.
اما بحث ما در مورد این که ماهیّت ملائکه، مجرّد از جسم است یا غیر مجرّد، اثر چندانى ندارد، ولى ظاهر آیات و روایات- اگر نخواهیم توجیه و تفسیر خاصّى براى آنها در نظر بگیریم- آن است که آنها از این مادّه کثیف و خشن عنصرى نیستند، ولى به هر حال مجرّد مطلق نیز نمى باشند. زیرا زمان و مکان و اوصاف دیگرى که لازمه جسم و جسمانیّت است براى آنها در آیات و روایات آمده است.
تعبیراتى که در کلام مولا على (ع) در همین بخش از خطبه (و همچنین در خطبه اشباح) آمده است همین نظریه را تأیید می کند.
(1) . بحارالانوار، ج 56، ص 202 (باب حقیقة الملائکة).
(2). سوره بقره ، آیه 285.
(3). پیام امام علی (ع) ، جلد 1، ص 160.
با توجه به اینکه نور از فتون تشکیل شده و فوتون ماده است
هر چیزی که د ارای جرم باشه ماده است در صورتی که فوتون از جنس انرژی... هنوز نمی دونن جرم داره یا نه..
البته استدلال هام خیلی طولانی تره که در این بحث همین اکتفا میکنه
وشما برای این تناقض اول باید به یقین برسید که فتون ماده است البته بنطر حقیر در بعد زمانی ملائک همهن طور که زمان و مکان دخیل نیست این مسائل اصلا مطرح نیست امید وارم اصل مطلب رو رسونده باشم.
ببخشید طولانی شد شرمنده:Gol:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (سوره نور آیه 35)
[="blue"]سلام
قطعاً مشکاة ماده است حال ممکن است بفرمایید مشکاة در این آیه چه معنی میدهد ؟[/]
سلام
طعاً مشکاة ماده است حال ممکن است بفرمایید مشکاة در این آیه چه معنی میدهد
دوست عزیز سوال شما در مورد ماهیت وجودی ملائک بوده است و صحبت ما از تعریف نور هست نه چراغی که در اون نور وجود داره و اصلا تعریف از این آیه چیز دیگریست:
[=Times New Roman]الله : نام مبارک خداوند جل شانه
:Gol:
سلامدوست عزیز سوال شما در مورد ماهیت وجودی ملائک بوده است و صحبت ما از تعریف نور هست نه چراغی که در اون نور وجود داره و اصلا تعریف از این آیه چیز دیگریست:
الله : نام مبارک خداوند جل شانه
نور السموات والارض(نور آسمانها و زمین): حضرت محمد مصطفی(صل الله علیه وآله وسلم)
مثل نوره(مثال نور او):حضرت امام علی(علیه السلام)
مشکوة(چراغدان): حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، اشاره به به وجود آمدن دو چراغ( امام حسن و امام حسین _ع ) از چراغدان( حضرت زهرِا_س).
مصباح(چراغ) اول: حضرت امام حسن(علیه السلام)
المصباح(دوم): حضرت امام حسین(علیه السلام)، اشاره به حدیث شریف نبوی(ص): ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.
الزجاجة(شیشه): حضرت امام سجاد(علیه السلام)
کوکب(اختر، ستاره): حضرت امام باقر(علیه السلام)
در(درخشان): حضرت امام صادق (علیه السلام)
یوقد من شجرة مبارکة زیتونة(از درخت خجسته ی زیتون، افروخته می شود) :حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام)، اشاره به نوری که از درخت زیتون در کوه طور بر حضرت موسای پیامبر(ع) تابید.( اشاره به نام موسی)
لاشرقیة ولا غربیة( نه شرقی است و نه غربی): حضرت امام رضا (علیه السلام)؛ اشاره به مرقد مطهر امام رضا(ع) در خراسان، که خراسان در جائی واقع شده که نه درشرق عالم است و نه در غرب آن.
یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسسه نار(نزدیک است که روغنش ـ هر چند بدان آتشی نرسیده باشد ـ روشنی بخشد.):حضرت امام جواد (علیه السلام)؛ اشاره به کودکی حضرت امام جواد(ع) که در ۶ سالگی وقتی حضرت در دربار مامون ، در محاصره ی علماء و دانشمندان مذاهبی که مامون برای عوام فریبی مردم جمع کرده بود تا مقام آن حضرت را پایین جلوه دهد، قرار گرفت، با وجود کودکی جواب همه ی علمای معاند را داد و همه را ضایع نمود و در حقیقت روشنی و نور داد قبل از اینکه به بلوغ رسیده باشد.
نور علی نور(روشنی بر روی روشنی): نور اول: حضرت امام هادی(علیه السلام) ؛
نور دوم :حضرت امام حسن عسگری(علیه السلام)
یهدی الله بنوره من یشاء(خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت می کند):حضرت امام مهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ اشاره به نام مبارک حضرت و هدایتگری بشر به دست حضرت در زمان ظهور به اذن خداوند.
:gol:
[="blue"]
سلام
موافقم پس نور نور باطن است نه نور ظاهر یعنی تمام معصومین نور دارند و این نور با چشم هم قابل رویت است ولی دوربین عکاسی و فیلمبرداری نمیتواند انرا نشان دهد .
یعنی نوری که ملائکه از آن تشکیل یافته اند نور فیزیکی نیست تا از فتون تشکیل شده باشد و لذا با مجرد بودن انان نیز مغایرتی ندارد .[/]
سلام
خوب بحث داره خوب پیش میره بنده هم فعلا نمی خوام وارد بحث شم فعلا مطالعه میکنم شما بحثتون به کجا میرسه
التماس دعا
در قرآن مجيد و روايات اسلامى از چند چيز به عنوان" نور" ياد شده است:
1- قرآن مجيد- چنان كه در آيه 15 سوره مائده مىخوانيم: قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ:" از سوى خداوند نور و كتاب آشكارى براى شما آمد" و در آيه 157 سوره اعراف نيز مىخوانيم: وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ:" كسانى كه پيروى از نورى مىكنند كه با پيامبر نازل شده است آنها رستگارانند".
2-" ايمان"- چنان كه در آيه 257 بقره آمده است: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ:" خداوند ولى كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنها را از ظلمتهاى (شرك و كفر) به سوى نور (ايمان) رهبرى مىكند".
3-" هدايت الهى" و روشن بينى- چنان كه در آيه 122 سوره انعام آمده:
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِلَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها
:" آيا كسى كه مرده بوده است و ما او را زنده كرديم و نور هدايتى براى او قرار داديم كه در پرتو آن بتواند در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در تاريكى باشد و هرگز از آن خارج نگردد"؟! 4-" آئين اسلام"- چنان كه در آيه 32 سوره توبه مىخوانيم: وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ:" خداوند ابا دارد جز از اينكه نور (اسلام) را كامل كند هر چند كافران نخواهند".
5- شخص پيامبر (ص)- در آيه 46 سوره احزاب درباره پيامبر مىخوانيم:
وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً:" ما تو را دعوت كننده به سوى خدا به اذن و فرمان او قرار داديم و چراغى نور بخش".
6- امامان و پيشوايان معصوم- چنان كه در زيارت جامعه آمده: خلقكم اللَّه انوارا فجعلكم بعرشه محدقين:" خداوند شما را نورهايى آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد" و نيز در همان زيارتنامه آمده است: و انتم نور الاخيار و هداة الأبرار:" شما نور خوبان و هدايت كننده نيكوكاران هستيد".
7- و بالآخره از" علم و دانش" نيز به عنوان نور ياد شده چنان كه در حديث مشهور است: العلم نور يقذفه اللَّه فى قلب من يشاء:" علم نورى است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد مىافكند"
برگرفته ازتفسیر نمونه
سلام عليكم
ببخشيد يكم بهتره روي اين روايت بيشتر بحث كنيد اَلْمَلَکُ جِسْم نُورِیّ... كه جناب مطهره زحمت آوردنش رو كشيدن
همانطور كه ميدانيم جسم با شيء در روايات فرق دارد اين روايت ادعاي مجرد بودن ملائكه رو از بين ميبرد و آن را در موجودات جسماني وارد ميكند
خوب يكم سر اين لطفا اظهار نظر كنيد
ملائكه موجوداتی هستند منزه از ماده جسمانی، چون ماده جسمانی در معرض زوال، فساد و تغییر است، و همچنین كمال در ماده، تدریجی است از مبدا حركت میكند و چه بسا در بین راه به موانع و آفاتی برخورد كند و قبل از رسیدن به حد كمالش از بین برود، ولی ملائكه اینطور نمیباشند.
در روایات گاهی دیده میشود كه جبرئیل مثلاً به صورت فلان انسان بر پیامبر(ص) نازل میشد كه این از باب تمثّل است؛ به این معنا كه ظهور ملائكه برای بیننده به صورت بشر است نه اینكه ملك، بشر بشود بلكه تمثل به این معناست كه چیزی به صورت چیز دیگر ظاهر شود مثلاً در سورهی مریم آیهی 19 میفرماید: «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً» كه جبرئیل خود را به صورت بشری برای حضرت مریم(س) ظاهر كرد یعنی جبرئیل در ظرف ادراك ایشان به آن صورت محسوس شد، نه اینكه واقعاً هم به آن صورت درآمده باشد؛ بلكه خارج از ادراك وی صورتی غیرصورت بشر داشت
سلام
پس به دو سوال بنده جواب بدید:
1. آیا شما با عقل خودتون این روایت رو رد میکنید؟؟(اگه اینطوره چرا رفقایی مثل جناب هشام ناراحت میشن ما با عقل خودمون روایت رو رد میکنیم؟؟)
2. آیا خدا به شما فرموده که جسم همیشه باید در معرض زوال باشد؟(یا این که شما چون چند جسم دیدید که در معرض زوال بود آن هم در آسمان ارض و یا آسمان دنیا که پست ترین عوالم است و خدا به آن نظر نفرموده است باید حکم کنید که تمام اجسام در تمام آسمانها در معرض زوال اند؟؟)
تمثل به این معناست كه چیزی به صورت چیز دیگر ظاهر شود
آیا همین تمثل خودش تغییر نیست یعنی این که خودش یه صورتی داشته که به آن صورت ظاهر نشده است بلکه صورتش را با قدرت خدا دادی تغییر داده و برای مریم ظاهر شده است!
کلا به نظرم روایت دلالتش سر جای خودش باقی است و هیچ روایتی با صراحت بر مجرد بودن ملائکه وجود ندارد!! اگر دارد بیارید
کلا به نظرم روایت دلالتش سر جای خودش باقی است و هیچ روایتی با صراحت بر مجرد بودن ملائکه وجود ندارد!! اگر دارد بیارید
[="blue"]سلام
اگر فرشتگان مجرد نیستند پس از ماده اند و میدانیم ماده جهت حرکت به انرژی نیاز دارد حال این انرژی از کجا و چگونه تامین میشود در حالی که به شهادت ایات صریح قران فرشتگان غذا نمیخورند .[/]
سلام علیکم
راه کسب انرژی مختص به غذا خوردن نیست هست؟ اگر هم ما چیزی را ندانستیم نمیتوانیم با نادانی روایات را رد بکنیم!
آیا سنگی که از بالای کوه به سمت پایین حرکت میکند غذا میخورد؟؟
سلام علیکمراه کسب انرژی مختص به غذا خوردن نیست هست؟ اگر هم ما چیزی را ندانستیم نمیتوانیم با نادانی روایات را رد بکنیم!
آیا سنگی که از بالای کوه به سمت پایین حرکت میکند غذا میخورد؟؟
[="blue"]سلام
غذا خوردن فقط از طریق دهان نیست .
اینکه روایتی رد بشود یا تایید بشود مورد نظر نیست اصل اینست که حقیقت روشن بشود .
اینکه سنگی از بالای کوه بطرف پائین میاید دلیلش قانون جاذبه یا انرژی نهان در انست ایا این سنگ میتواند به سر جایش برگردد یا خیر و دلیل دوم اینکه حرکت سنگ بطرف زمین بی هدف است در حالی که حرکت فرشتگان هدفمند است .[/]
سلام علیکم
اولا غذا خوردن!! به بنده که دهان را تفهیم میکند به قول یکی از اساتید در واقع خوردن از خرد کردن می آید
برای همین نمیشود به آب گفت خوردن صحیح نیست بلکه باید گفت نوشیدن
حالا اگر منظور شما این نیست دلیل بیاورید که ملائکه طبق کدام آیه قرآن هیچ منبعی برای تامین انرژی ندارند
دوما تکیه به روایت برای یافتن حقیقت است اما اگر خلاف عقل باشد بنده هم اصراری ندارم که باید صحیح باشد اما ردش دلیل محکمی میخواهد که شما تا به حال ارائه ندادید
سوما این قانون جاذبه چیست؟ آیا منظور همان قدرتی است که خدا برای جذب موجودات همدیگر رو قرار داده است؟ یا چیزی دیگر است؟
این که سنگ از حرکتش هدفی ندارد را شما از کجا متوجه شدید؟ ایا در قرآن نداریم که میفرماید :
فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ(فصلت 11)
آیا موجودی که نفهمد اطاعت برایش معنا دارد؟ که خدا اورا مخیر کند بین اطاعت یا کراهت و او اطاعت را انتخاب کند؟
گذشته از این ما کاری به این نداریم که حرکت سنگ برای هدفی است یا نیست کار به این داریم که آیا ملائکه جسم نوری هستند یا خیر؟
پس بحث سنگ رو رها کنید شما دلیلی بر این که مجردند دارید؟بیاورید! روایت را چه میکنید؟
[="blue"]سلام
خوردن یا نوشیدن برای تامین انرژی است برای حرکت حال ممکن است به جای دهان از طریق تزریق باشد ولی به هر صورت لازمه حرکت ماده است . ولی مجردات نیازی به این انرژی ندارند .
انرژی یک لغت جدید است و لزوماً نباید هر لغتی در قران امده باشد حال شما بفرمایید این انرژی از چه نوع است و از چه طریقی تامین میشود .
شما هم هیچ دلیل محکمی که ملائکه از نورند ارائه نفرمودید و ثانیاً اگر از نورند پس راهی به ظلمت ندارند لذا کامل نمیتوانند باشند و این خلاف خلقتشان میباشد .
و اما اینکه تمام حرکات بنا به مشیت خداست حالت عام است و ملائکه بطور خاص حرکت میکنند نه عام .
کرهاً در زمان خاص است و الا کوه کرهاً اتشفشانی نمیکند یعنی هر حرکتی وابسطه به قانونی است این میشود طوعاً و انگاه که بر خلاف قانون عمل کرد میشود کرهاً یعنی جو زمین بر خلاف قانون حاکم بر ان تشکیل شده و به همین دلیل مانند ان هنوز کشف نشده است .
اینکه اجسام کرهاً عملی را انجام دهند دلیل فهمشان نیست دلیل اینست که بر خلاف قانون عمومی حاکم بر انها عمل کنند مانند اینکه سنگ بنا به فرمان خدا بطرف اسمان برود یعنی بر خلاف قانون جاذبه عمل نماید .
شما دلیلی برای ماده بودن بیاورید اگر نورند ظلمت را چه میکنید پس ملائکه در ظلمت راه ندارند پس فرامین خدا را در ظلمت چه موجودی انجام میدهد یعنی اگر کسی در ظلمت قرار گرفت عزرائیل برای گرفتن جانش چه باید بکند . [/]
سلام دوست عزیز بهلول جان
اولا اینکه شما نمیدانید از چه طریقی تامین میشود دلیل بر نبودنش نیست
دوما روایت جسم نوری رو جناب مطهره زحمت کشیدند آوردند لزومی نداره حتما بنده بیارم
سوما آیا انسان که از جنس خاک است به آب راه ندارد یا جن که از جنس آتش است به غیر ان راه ندارد که ملائکه که از جنس نورند به غیر آن راه نداشته باشند؟
چهارما تمام اشیاء چه در زمان آتشفشان چه در غیر آن زمان مطیعانه به سمت پروردگار میروند نه کرها این که شما میفرمایید آتشفشان و .... تماما بر اساس طوع است این که شما طوع را قانون تفسیر و کره را خلاف قانون تعبیر میکنید چه وجهی دارد علتش را بیان کنید!!
[="blue"]
سلام
ماده از قوانین فیزیک طبعیت میکند لذا هرانچه از ماده تشکیل شده باشد باید از قوانین فیزیکی طبعیت کند و امروزه انواع انرژی کاملاً شناخته شده و عدم شناخت یک نوع ان قابل باور نیست .
بنده هم عرضم اینست که مگر ماهم مانند طبرسی شده ایم که روایتی را بایوریم و قبل از اینکه به سندش رجوع کنیم در ان بحث میکنیم پس اول باید سندش را مطالبه و مطالعه کنیم بعد از ان دفاع نماییم .
اینکه انسان از خاک است نیز کافی به مقصود نیست زیرا انسان از گل افریده شده یعنی مخلوطی از اب و خاک
ولی اینکه اینها را مثال بیاوریم درست نیست زیرا نمیشود دو جنس متضاد را با هم مقایسه کرد چون یا نور است یا ظلمت و با هم جمع نمیشوند یعنی اجتماع نقیض محال است .
بنده کره را کره نگرفتم عرضم اینبود هرانچه طبق قانون خلقت عمل کند طوع است یعنی روالش اینست مانند اینکه سنگ بطرف زمین میفتاد حال اگر بطرف اسمان رفت میشود کره یعنی بر خلاف قانون حاکم بر او عمل نموده .[/]
سلام علیکم
ماده از قوانین فیزیک طبعیت میکند لذا هرانچه از ماده تشکیل شده باشد باید از قوانین فیزیکی طبعیت کند و امروزه انواع انرژی کاملاً شناخته شده و عدم شناخت یک نوع ان قابل باور نیست
ببخشید شما اشتباه میکنید که فکر میکنید قابل باور نیست کسی دنیا را آنگونه که هست نشناخته است
بنده هم عرضم اینست که مگر ماهم مانند طبرسی شده ایم که روایتی را بایوریم و قبل از اینکه به سندش رجوع کنیم در ان بحث میکنیم پس اول باید سندش را مطالبه و مطالعه کنیم بعد از ان دفاع نماییم
بسم الله شما هم میتوانید بررسی سند نمایید کسی مانع نشده است بسم الله ولی این روایت از اولی فیلتر یعنی مخالف قرآن نبودن رد میشود و به مرحله بعدی میرسد یعنی مخالف عقل نبودن خوب مخالف عقل هم نیست پس از این هم رد میشود حال شما دوست دارید بررسی سند نمایید
ولی اینکه اینها را مثال بیاوریم درست نیست زیرا نمیشود دو جنس متضاد را با هم مقایسه کرد چون یا نور است یا ظلمت و با هم جمع نمیشوند یعنی اجتماع نقیض محال است
اولا همین که نور مراتب دارد خودش ملاک است بر اینکه نقیض نیستند چون در مکانهایی نور و ظلمت با هم جمع میشوند
ثانیا جسمی که دارای نور است قرار نیست برای من و شما مشهود باشد شاید برای یکی مشهود و برای دیگری نامشهود باشد مانند جسم برزخی انسان که بعضی میبینند و بعضی هم نمیبینند دلیل نمیشود که حال چون بنده نمیبینم نور را پس نیست!!و ظلمت است
بنده کره را کره نگرفتم عرضم اینبود هرانچه طبق قانون خلقت عمل کند طوع است یعنی روالش اینست مانند اینکه سنگ بطرف زمین میفتاد حال اگر بطرف اسمان رفت میشود کره یعنی بر خلاف قانون حاکم بر او عمل نموده
این که شما این معنی را کردید دلیلش چیست این فقط ادعا است فعلا اگر با دلیل ثابت کنید میشود قضیه ثابت شده اما شما فعلا فقط بی هیچ دلیل دارید کرها را معنایی غیر از مجبور بودن میگیرید و طوعا را معنایی غیر از اطاعت کردن که اینها افعالی است که از موجود ذی شعور صادر میشود میگیرید دلیل این تاویل را هم لطفا بیان نمایید
سلام
ببخشید شما اشتباه میکنید که فکر میکنید قابل باور نیست کسی دنیا را آنگونه که هست نشناخته است
[="blue"]امروز انواع انرژی سناخته شده مگر انرژی تصوری شما ناشناخته مانده باشد یا چیزی ماوراء انرژی که میشود تجرد .[/]
بسم الله شما هم میتوانید بررسی سند نمایید کسی مانع نشده است بسم الله ولی این روایت از اولی فیلتر یعنی مخالف قرآن نبودن رد میشود و به مرحله بعدی میرسد یعنی مخالف عقل نبودن خوب مخالف عقل هم نیست پس از این هم رد میشود حال شما دوست دارید بررسی سند نمایید
[="blue"]اولاً بنده سندش را خواستم نه سند شناسیش را اول برادریت را ثابت کن بعد ادعای ارث نما
ثانیاً مخالف قران است زیرا ماده برای حرکت نیاز به انرژی دارد و فرشتگان نیاز به انرژی ندارند
ثالثاً مخالف عقل است چون ماده محدود است و فرشتگان نامحدودند چون در غیر اینصورت نمیتوانند وظائف خود را انجام دهند یعنی عزرائیل اگر ماده باشد چگونه ممکن است در ان واحد جان چندین نفر را بگیرد ؟[/]
اولا همین که نور مراتب دارد خودش ملاک است بر اینکه نقیض نیستند چون در مکانهایی نور و ظلمت با هم جمع میشوند
ثانیا جسمی که دارای نور است قرار نیست برای من و شما مشهود باشد شاید برای یکی مشهود و برای دیگری نامشهود باشد مانند جسم برزخی انسان که بعضی میبینند و بعضی هم نمیبینند دلیل نمیشود که حال چون بنده نمیبینم نور را پس نیست!!و ظلمت است
[="blue"]ظلمت نبود نور است یعنی حتی کور سوئی نیز علامت نبود ظلمت است لذا تاکید میکنم نور و ظلمت نقیض هم هستند و اجتماع نقیض محال نقیض بودن نور و ظلمت را دیگر هر کودک دبستانی هم قبول دارد .[/]
این که شما این معنی را کردید دلیلش چیست این فقط ادعا است فعلا اگر با دلیل ثابت کنید میشود قضیه ثابت شده اما شما فعلا فقط بی هیچ دلیل دارید کرها را معنایی غیر از مجبور بودن میگیرید و طوعا را معنایی غیر از اطاعت کردن که اینها افعالی است که از موجود ذی شعور صادر میشود میگیرید دلیل این تاویل را هم لطفا بیان نمایید
[="blue"]عمل ماده به استثنای انسان همه اش از روی جبر است یعنی اختیار برای هیچ ماده ای تعریف نشده لذا طوع به معنی اختیار نیست چون هیچ ماده ای اختیار ندارد تا طوع اختیاری نماید لذا هم طوع و هم کره برای ماده از روی جبر است فقط تفاوتش در اینست که طوع عمل طبیعی است مانند افتادن سنگ از بلندی و کره برخلاف قانون طبیعی یعنی بالا رفتن سنگ از روی زمین [/]
آیا همین تمثل خودش تغییر نیست یعنی این که خودش یه صورتی داشته که به آن صورت ظاهر نشده است بلکه صورتش را با قدرت خدا دادی تغییر داده و برای مریم ظاهر شده است! کلا به نظرم روایت دلالتش سر جای خودش باقی است و هیچ روایتی با صراحت بر مجرد بودن ملائکه وجود ندارد!! اگر دارد بیاریدسلام
با سلام.
ابتدا در مورد حدیث مربوطه علامه طباطبایی چنین ایراد فرموده اند که:
[="purple"]((و اما اينكه بر سر زبانها افتاده كه مى گويند: ملك جسمى است لطيف، كه به هر شكل در مى آيد جز به شكل سگ و خوك، و جن نيز جسمى است لطيف، جز اينكه جن به هر شكلى درمى آيد حتى شكل سگ و خوك مطلبى است كه هيچ دليلى بر آن نيست، نه از عقل و نه از نقل - نه نقل از كتاب و نه نقل از سنت معتبر -، و اينكه بعضى ادعا كرده اند بر اينكه مسلمين بر اين مطلب اجماع دارند، علاوه بر اينكه چنين اجماعى در كار نيست، هيچ دليلى بر حجيت چنين اجماعى در مسائل اعتقادى نيست.))[/]
نکته بعد اینکه:
جسم به خودی خود یعنی انچه فعلیت در جهات می دهد ،و البته این جهات برای این جسم مبهم است و انچه که در اجسام مادی شما در سه جهت طول وعرض وارتفاع می بینید(حجم) که البته همه قرار دادی است نه واقعی،جسم تعلیمی است که ان جهات مبهم را به این شکل فعلیت داده است.نه جسم به خودی خود ،بلکه جسم به خودی خود جهات جوهری دارد نتیجتا مبهم است ولی فعلیت این جهات چگونه است بر حسب نظام مربوطه متفاوت است،ممکن است فعلیت این جهات به همین مکانها تبدیل گردد ممکن است جهات ان به جسم برزخی منجر گردد و ممکن است جهات انرا جوهری دیگر به عهده بگیرد که همان ظهور جسم معادی است به عبارتی فعلیت این جهات را به نظامی منجر می شود که همان نظام مختص خودش است...یک بحث خوبی استاد شهید مطهری در کتاب مقالات فلفی دارند در مورد همین جسم و جهات ان که برای اطلاع بیشتر می توانید به انجا رجوع نمایید........
مطلب دیگر اینکه نمایان شدن به صورتی، غیر از تغییر است،به عبارتی ان تغییری که زوال را می پذیرد،همان حرکت تدریجی از قوه به فعل است که از لوازم جسم مادی است و این تغییر با انفکاک همراه هست نه اجتماع بنا براین تا مرتبه قبل از بین نرود مرتبه بعد ایجاد نمی شود،ولی انچه تمثل است مربوطه به ظهور و نمایان گشتن ویا همان نزول است....
به عنوان مثال،نه صورت حسی در مرتبه خیال موجود است نه مرتبه خیال در مرتبه عقل موجود است،بلکه اینها به نحو ظهور و تجلی است نه تجافی ،بلکه هر مرتبه بالا برای مرتبه پایین ظهور می نماید نه اینکه صورت عقلی ذاتش تغییر کند و بشود صورت خیالی و همان صورت دوباره حرکت تدریجی داشته باشد ،وبشود صورت حسی بلکه این مراتب در نفس به صورت ظهور و تجلی و شئونی است که رقم می خورد.....نتیجتا روح مربوطه برای حضرت مریم ظهور نمود یعنی تجلی نمود و یا به عبارتی تمثل پیدا کرد در مرتبه ادراکات او والبته ظهور غیر از تغییر است.....
در ثانی تمثلات بسیاری برای اشخاص روی داده است از قبیل تمثل دنیا برای حضرت علی به صورت عجوزه و یا تمثل اعمال و اموال برای اشخاص در دم مرگ و غیرهم که هیچ یک تشکل و صورت واقعی ان در عالم خارج نبوده است،وگرنه باید افراد دیگر هم انرا ببینند و این خلاف موارد است نتیجتا انچه در خارج است صورت اصلی انهاست و انچه در ادراک ظهور می یابد صورت تمثل یافته ان حقیقت است......
برای کشف یک امر باید هم مرتبه با ان شد،مثال ساده ان همین موجود سه بعدی ودو بعدی است،به عبارتی موجود سه بعدی اگر وارد دنیای موجودات دو بعدی گردد،موجودات دو بعدی درکی از حقیقت اصلی ان ندارند چون درک ارتفاع برای انها یک امر بی معنی است نتیجتا انچه درک می کنند غیر از ان چیزی است که اصالت دارد،به عبارتی درک انها مقاطع ان موجود است نه خود ان موجود...تمثل نیز شباهتا چنین است به عبارتی انچه درک می شود،نزول یافته واقعیتی است که در مرتبه مربوطه همان حد را می تواند ظهور دهد به عبارتی شانی از ان حقیقت اصلی است که نزول یافته ان شده است این صورت مربوطه...
یاحق
سلام علیکم
امروز انواع انرژی سناخته شده مگر انرژی تصوری شما ناشناخته مانده باشد یا چیزی ماوراء انرژی که میشود تجرد
ادعای شناخته شده بودن تمام انواع انرژی را خودشان هم نمیکنند شما این ادعا را از کجا میکنید؟
خوب گذشته از این گیرم که شناخته شده باشد آیا شما میدانید خدا از چه طریقی به اینان انرژی میدهد؟
آیا جهل میتواند دلیل موجهی برای انکار باشد؟
اولاً بنده سندش را خواستم نه سند شناسیش را اول برادریت را ثابت کن بعد ادعای ارث نما
بفرمایید از جناب مطهره که حدیث رو کرده اند بپرسید سندش چیست! خواه عمومی خواه خصوصی خواه هرجوری که دلتان میخواهد بپرسید
ثانیاً مخالف قران است زیرا ماده برای حرکت نیاز به انرژی دارد و فرشتگان نیاز به انرژی ندارند
اولا همچین آیه ای وجود نداره ثانیا اگه داره بیارید!
ثالثاً مخالف عقل است چون ماده محدود است و فرشتگان نامحدودند چون در غیر اینصورت نمیتوانند وظائف خود را انجام دهند یعنی عزرائیل اگر ماده باشد چگونه ممکن است در ان واحد جان چندین نفر را بگیرد ؟
هیچ موجودی غیر خدا نامحدود نیست در مورد گرفتن جان انسان ها هم در قرآن سه آیه است:
إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ(97 نساء)
قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ(11 سجده)
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا (42 زمر)
خوب این آیات گرفتن جان است که تشریح آن را بیان میکنم
خدا اولین کسی است که جانها را میگیرد یعنی دستور اصلی مرگ از طرف خدا صادر میشود
در مرتبه بعدی به حضرت عزرائیل که جزو برترین ملائکه است دستور داده میشود که قبض ارواح انجام شود
حضرتش هم عده ای را شخصا میگیرند عده ای را دستورا میگیرند یعنی دستور مرگش را برای زیر دستیهایشان صادر میکنند
اگر همه جانها را فقط ملک الموت میگرفت دیگر الملائکه معنی نداشت!
پس استناد شما به این قضیه بی مبنا است و ملائکه هم موجوداتی محدود هستند نه نامحدود اصلا جمع چند نامحدود محال است شما چطور اجتماع نور و ظلمت را محال میدانید ولی اجتماع دو موجود نامحدود را محال نمیدانید؟
ظلمت نبود نور است یعنی حتی کور سوئی نیز علامت نبود ظلمت است لذا تاکید میکنم نور و ظلمت نقیض هم هستند و اجتماع نقیض محال نقیض بودن نور و ظلمت را دیگر هر کودک دبستانی هم قبول دارد .
دوست عزیز شما اولا این جمله آخریتون یعنی هر کودک دبستانی میداند رو برای مغالطه آوردید و از سن ما گذشته که با این جملات از اعتقاد خود پا پس بکشیم و اظهار قبول حرف شما رو بکنیم
دوما شما ثابت کنید که در جهان ظلمتی هست بعد بیایید در مورد نبود فرشتگان در ان ظلمات حرف بزنید به قول خودتان ندیدن دلیل بر نبودن نیست
ثالثا گیریم که در مکانی ظلمت باشد خوب وقتی ملک به آنجا برود در محدوده ای که هست ظلمت رفع و نور حاکم میشود مشکل شما چیست؟
عمل ماده به استثنای انسان همه اش از روی جبر است یعنی اختیار برای هیچ ماده ای تعریف نشده لذا طوع به معنی اختیار نیست چون هیچ ماده ای اختیار ندارد تا طوع اختیاری نماید لذا هم طوع و هم کره برای ماده از روی جبر است فقط تفاوتش در اینست که طوع عمل طبیعی است مانند افتادن سنگ از بلندی و کره برخلاف قانون طبیعی یعنی بالا رفتن سنگ از روی زمین
این که عمل ماده جبری است فقط را از کجا فهمیدید؟ از انباء غیب است؟ این که ماده اختیار ندارد رو از کجا متوجه شدید؟
بلکه خدا به اینان فرمود بیایید یا طوعا یا کرها ایشان طوعا را انتخاب کردند میتوانستند انتخاب نکنند اما خدا اینان را کرها می آورد
سلام علیکم
((و اما اينكه بر سر زبانها افتاده كه مى گويند: ملك جسمى است لطيف، كه به هر شكل در مى آيد جز به شكل سگ و خوك، و جن نيز جسمى است لطيف، جز اينكه جن به هر شكلى درمى آيد حتى شكل سگ و خوك مطلبى است كه هيچ دليلى بر آن نيست، نه از عقل و نه از نقل - نه نقل از كتاب و نه نقل از سنت معتبر -، و اينكه بعضى ادعا كرده اند بر اينكه مسلمين بر اين مطلب اجماع دارند، علاوه بر اينكه چنين اجماعى در كار نيست، هيچ دليلى بر حجيت چنين اجماعى در مسائل اعتقادى نيست.))
هیچ دلیلی هم بر تجردشان نیست! باز لااقل ما یک روایت به قول ایشان ضعیف در اثبات حرف خودمان داریم شما لااقل یک روایت ضعیف در اثبات تجرد ایشان بیاورید!
اما در مورد بحث تجرد به صورت کلی با شما در آیا معصومین از نور خلق شده اند؟ بحث داریم که پاسختان را خواهم داد از تاخیر هم عذر میخوام به زودی اینترنت خونه راه میفته!
ادعای شناخته شده بودن تمام انواع انرژی را خودشان هم نمیکنند شما این ادعا را از کجا میکنید؟
خوب گذشته از این گیرم که شناخته شده باشد آیا شما میدانید خدا از چه طریقی به اینان انرژی میدهد؟
آیا جهل میتواند دلیل موجهی برای انکار باشد؟
[="blue"]سلام
ثابت شده که انرژی فنا ناپذیر است و فقط به هم دیگر تبدیل میگردد یعنی دایره انرژی ها بسته است نه چیزی بدرون ان راه میابد و نه چیزی از ان خارج میشود ملائکه هم اگر از انرژی استفاده کنند از این قائده مستثنی نیستند و لذا باید انرژی مصرفی انان قابل شناخت و یکی از انواع انرژی باشد و لاغیر .[/]
بفرمایید از جناب مطهره که حدیث رو کرده اند بپرسید سندش چیست! خواه عمومی خواه خصوصی خواه هرجوری که دلتان میخواهد بپرسید
[="blue"]یعنی شما نمیدانید سندش کجاست و از ان دفاع میفرمایید علامه طباطبائی که انرا بکل رد نموده است مگر هرکه هرچه گفت باید باور کنیم و از ان بدتر ازان دفاع نمائیم .
[/]
هیچ موجودی غیر خدا نامحدود نیست در مورد گرفتن جان انسان ها هم در قرآن سه آیه است:
إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ(97 نساء)
قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ(11 سجده)
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا (42 زمر)
خوب این آیات گرفتن جان است که تشریح آن را بیان میکنم
خدا اولین کسی است که جانها را میگیرد یعنی دستور اصلی مرگ از طرف خدا صادر میشود
در مرتبه بعدی به حضرت عزرائیل که جزو برترین ملائکه است دستور داده میشود که قبض ارواح انجام شود
حضرتش هم عده ای را شخصا میگیرند عده ای را دستورا میگیرند یعنی دستور مرگش را برای زیر دستیهایشان صادر میکنند
اگر همه جانها را فقط ملک الموت میگرفت دیگر الملائکه معنی نداشت!
پس استناد شما به این قضیه بی مبنا است و ملائکه هم موجوداتی محدود هستند نه نامحدود اصلا جمع چند نامحدود محال است شما چطور اجتماع نور و ظلمت را محال میدانید ولی اجتماع دو موجود نامحدود را محال نمیدانید؟
[="blue"]حدود ملائکه به خداوند بر میگردد چگونه عزرائیل محدود است و در ان واحد جان هزاران نفر و گاهی میلیونها نفر را میگیرد یا عزرائیل فرد است که این موضوع در صورت ماده بودن امکان ندارد ویا جمع است پس نامحدود است . [/]
دوست عزیز شما اولا این جمله آخریتون یعنی هر کودک دبستانی میداند رو برای مغالطه آوردید و از سن ما گذشته که با این جملات از اعتقاد خود پا پس بکشیم و اظهار قبول حرف شما رو بکنیم
دوما شما ثابت کنید که در جهان ظلمتی هست بعد بیایید در مورد نبود فرشتگان در ان ظلمات حرف بزنید به قول خودتان ندیدن دلیل بر نبودن نیست
ثالثا گیریم که در مکانی ظلمت باشد خوب وقتی ملک به آنجا برود در محدوده ای که هست ظلمت رفع و نور حاکم میشود مشکل شما چیست؟
[="blue"]در اینکه ظلمت وجود دارد جای تردید نیست و در بسیاری از ایات قران صراحتاً به ان اشاره شده و وقتی ظلمت باشد یا در ان ملائکه هستند که دیگر ظلمت نیست و یا نیستند که در ان صورت محلی هست که خداوند بر ان نظارت ندارد و این محال است .[/]
این که عمل ماده جبری است فقط را از کجا فهمیدید؟ از انباء غیب است؟ این که ماده اختیار ندارد رو از کجا متوجه شدید؟
بلکه خدا به اینان فرمود بیایید یا طوعا یا کرها ایشان طوعا را انتخاب کردند میتوانستند انتخاب نکنند اما خدا اینان را کرها می آورد
خیر این تصور شماست که کره دلیل اختیار است شما باید ثابت کنید بر اساس ایات قران کریم به غیر انسان و جن و فرشتگان چه موجودی صاحب اختیار است .
سلام علیکم
ثابت شده که انرژی فنا ناپذیر است و فقط به هم دیگر تبدیل میگردد یعنی دایره انرژی ها بسته است نه چیزی بدرون ان راه میابد و نه چیزی از ان خارج میشود ملائکه هم اگر از انرژی استفاده کنند از این قائده مستثنی نیستند و لذا باید انرژی مصرفی انان قابل شناخت و یکی از انواع انرژی باشد و لاغیر
این که ثابت شده است که گفته؟ ایا انرژی خدا است که قابل زوال نباشد؟ ایا خدا فرموده که انرژی به وجود نمی آید و از بین هم نمیرود؟ این قانون که انرژی زائل نمیشود به مسائلی محدود که دور و بر شیمی دانان است برمیگردد نه به همه چیز یعنی در مورد همه چیز امتحان نشده است
گذشته از این اگر هم امتحان شود باز هم به بشر بر میگردد و توانایی های محدود او و فهم او از طبیعت هرگز مطلق و بی خطا نیست!
بنده گفتم غیر قابل شناخت است؟؟ گفتم ممکن است تا به حال شناخته نشده باشد آیا این جمله یعنی غیر قابل شناخت؟ اما این که حتما باید یکی از انواع انرژی شناخته شده باشد وجهی ندارد
یعنی شما نمیدانید سندش کجاست و از ان دفاع میفرمایید علامه طباطبائی که انرا بکل رد نموده است مگر هرکه هرچه گفت باید باور کنیم و از ان بدتر ازان دفاع نمائیم
شما به چه حقی آن را رد میکنید در حالی که سندش را نمیدانید؟(البته بنده از یکی از ثقات درست بودن مطلب را میدانستم)
علامه هم سند محکمتری ارائه نکرده در ضمن فرمود سنت قطعی نیست یعنی میتواند ظنی باشد گذشته از این ما چیزی که دال بر غلط بودنش باشد نداریم و معمولا در اعتقادات زیاد به دنبال سند نیستیم اگر دقت کرده باشید مگر جایی که روایات متعارض با هم باشند(چون اگر متعارض با قران یا عقل باشند که همان اول رد میکنیم و به متعارض با روایت بودن نمیرسد)
در ضمن ایشان مطلب دیگری را رد کردند دقت کنید:
ملك جسمى است لطيف، كه به هر شكل در مى آيد جز به شكل سگ و خوك،
نه این که عین حدیث را آورده و حدیث را رد کنند گفتند که این سخن منبع قوی ای ندارد
حدود ملائکه به خداوند بر میگردد چگونه عزرائیل محدود است و در ان واحد جان هزاران نفر و گاهی میلیونها نفر را میگیرد یا عزرائیل فرد است که این موضوع در صورت ماده بودن امکان ندارد ویا جمع است پس نامحدود است
ببخشید جمله شما اصلا واضح نیست برای من اگه میشه این فقره رو کمی توضیح بدید
یعنی چی که حدود ملائکه به خدا برمیگردد؟
کجا گفته است که عزرائیل جان همه را به شخصه میگیرد بی واسطه؟
آیا جمع محدودات نامحدود میشود؟
در اینکه ظلمت وجود دارد جای تردید نیست و در بسیاری از ایات قران صراحتاً به ان اشاره شده و وقتی ظلمت باشد یا در ان ملائکه هستند که دیگر ظلمت نیست و یا نیستند که در ان صورت محلی هست که خداوند بر ان نظارت ندارد و این محال است
اولا آیات را بیاورید(بنده هر آیه ای را ادعا میکنم می آورم ولی شما همینطوری میگویید با آیات.... اینطوری که نمیشه بحث کرد)
دوما خدا برای نظارت نیاز به ملائکه ندارد
خیر این تصور شماست که کره دلیل اختیار است شما باید ثابت کنید بر اساس ایات قران کریم به غیر انسان و جن و فرشتگان چه موجودی صاحب اختیار است
ببخشید هر عاقلی میفهمد که طوع در مقابل کره وقتی قرار میگیرد دلالت بر اختیار عامل میکند شما باید دلیل بر خلافش بیارید
این که ثابت شده است که گفته؟ ایا انرژی خدا است که قابل زوال نباشد؟ ایا خدا فرموده که انرژی به وجود نمی آید و از بین هم نمیرود؟ این قانون که انرژی زائل نمیشود به مسائلی محدود که دور و بر شیمی دانان است برمیگردد نه به همه چیز یعنی در مورد همه چیز امتحان نشده است
گذشته از این اگر هم امتحان شود باز هم به بشر بر میگردد و توانایی های محدود او و فهم او از طبیعت هرگز مطلق و بی خطا نیست!
بنده گفتم غیر قابل شناخت است؟؟ گفتم ممکن است تا به حال شناخته نشده باشد آیا این جمله یعنی غیر قابل شناخت؟ اما این که حتما باید یکی از انواع انرژی شناخته شده باشد وجهی ندارد
[="blue"]سلام
ماده در محدوده فیزیک و شیمی است و خدا در محدوده متافیزیک پس هرچه در محدوده فیزیک و شیمی است را باید از علمای فیزیک و شیمی سئوال کرد این دیگر بحث دارد .[/]
شما به چه حقی آن را رد میکنید در حالی که سندش را نمیدانید؟(البته بنده از یکی از ثقات درست بودن مطلب را میدانستم)
علامه هم سند محکمتری ارائه نکرده در ضمن فرمود سنت قطعی نیست یعنی میتواند ظنی باشد گذشته از این ما چیزی که دال بر غلط بودنش باشد نداریم و معمولا در اعتقادات زیاد به دنبال سند نیستیم اگر دقت کرده باشید مگر جایی که روایات متعارض با هم باشند(چون اگر متعارض با قران یا عقل باشند که همان اول رد میکنیم و به متعارض با روایت بودن نمیرسد)
در ضمن ایشان مطلب دیگری را رد کردند دقت کنید:
[="blue"]شما ظاهراً علمتان از مرحوم علامه بیشتر است که ادعا میفرمایید صحت انرا از قبل میدانستید صحت هر حدیث را باید بر علم رجال دانست و همینکه تردید در انست کافیست .
و اینکه میفرمایید چون در قران نیست دال بر صحت است نیز غلط است بسیاری مطالب در قران نیست پس همه ان مطالب صحیح است خیر باید صحه بر ان در قران باشد که نیست .[/]
نه این که عین حدیث را آورده و حدیث را رد کنند گفتند که این سخن منبع قوی ای ندارد
[="blue"]منبع قوی ندارد یعنی راوی معتبر نیست پس بران تکیه نتوان کرد .[/]
ببخشید جمله شما اصلا واضح نیست برای من اگه میشه این فقره رو کمی توضیح بدید
یعنی چی که حدود ملائکه به خدا برمیگردد؟
کجا گفته است که عزرائیل جان همه را به شخصه میگیرد بی واسطه؟
آیا جمع محدودات نامحدود میشود؟
[="blue"]ساده است عزرائیل از فرشتگان است درست است به زعم شما از ماده است درست است حال عزرائیل یا فرد است که با توجه به ماده بودن نمیتواند در ان واحد در همه جا باشد یا جمع است که در ان صورت نامحدود است و نامحدود از نظر علم ریاضی محدودی است که به طرف نا محدود میل کند که میشود بی نهایت یعنی عدد بسیار بزرگ یا نامحدود و این با ماده بودن در تناقض است یا به زعم شما عامل دارد که در انصورت عزرائیل ملکین است نه ملک . و ملکین میشود خدائی دیگر که شرک است .[/]
اولا آیات را بیاورید(بنده هر آیه ای را ادعا میکنم می آورم ولی شما همینطوری میگویید با آیات.... اینطوری که نمیشه بحث کرد)
دوما خدا برای نظارت نیاز به ملائکه ندارد
[="darkgreen"]مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یبْصِرُونَ«17»
مثل آنان همچون مثل کسانی است که آتشی افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایی داد خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایی که نمیبینند رهایشان کرد[/]
[="blue"]این یک نمونه بفرمایید وقتی نور نباشد تاریکی است و در تاریکی هیچ چیز دیده نمیشود چون نوری نیست .
خداوند برای هر عملی از ابزار استفاده میکند و الا اگر قرار بود خداوند کارها را خودشان انجام دهند دیگر وجود ملائکه چه لزومی داشت ؟[/]
ببخشید هر عاقلی میفهمد که طوع در مقابل کره وقتی قرار میگیرد دلالت بر اختیار عامل میکند شما باید دلیل بر خلافش بیارید
[="blue"]ببخشید منظورتان از عاقل خودتان هستید پس چرا در مقابل کودک دبستانی کم اوردید خیر اگر موجود مخیر باشد چنین است و در مقابل اجسام چنین نیست اجسام همه افعالشان بر اساس جبر است و این جبر دایر است و نقض نمیشود مگر به معجزه والا معجزه چه معنی میدهد . [/]
سلام علیکم
ماده در محدوده فیزیک و شیمی است و خدا در محدوده متافیزیک پس هرچه در محدوده فیزیک و شیمی است را باید از علمای فیزیک و شیمی سئوال کرد این دیگر بحث دارد
اولا شما بهتر است به مسائل فیزیک و متافیزیک بیشتر دقت کنید ببینید اینها به چه چیزهایی میگویند فیزیکی و به چه چیزهایی میگویند متافیزیکی
دوما آیا علمای فیزیک و شیمی معتقد شدند که همه چیزی را در جهان درک کرده اند؟(همه چیزهای فیزیکی را)
سوما اگر میشود یکم از سیاه چاله ها برای ما توضیح بدهید خیلی ممنون میشویم
شما ظاهراً علمتان از مرحوم علامه بیشتر است که ادعا میفرمایید صحت انرا از قبل میدانستید صحت هر حدیث را باید بر علم رجال دانست و همینکه تردید در انست کافیست
از بحث خارج نشوید ما سر اشخاص بحث نمیکنیم سر معانی بحث میکنیم گیرم که در این مورد بیشتر باشد شما مشکلتان چیست؟ مگر علامه ادعای عصمت کرده است؟
و اینکه میفرمایید چون در قران نیست دال بر صحت است نیز غلط است بسیاری مطالب در قران نیست پس همه ان مطالب صحیح است خیر باید صحه بر ان در قران باشد که نیست
روی حرف بنده بازم دقت نکردید نگفتم هرچه در قرآن نیست پس صحیح است گفتم ما معمولا در مسائل اعتقادی زیاد به دنبال سند نیستیم بلکه اول ملاک ما قرآن است بعد تخالف آن را با عقل میسنجیم بازم اگر از این دو فیلتر رد شد اگر دو حدیث متعارض باشد انوقت سند معنا پیدا میکند اما تا زمانی که معارضی نداریم چرا نباید قبول کنیم؟چه چیزی مانع میشود؟ گیرم ناقل رو هم نشناسیم منعی برای پذیرشش نیست همانطور که دلیلی برای ردش نیست نهایتش اگر خیلی وسواس دارید میگویید که ممکن است درست باشد نه این که بی دلیل رد کنید که!!
منبع قوی ندارد یعنی راوی معتبر نیست پس بران تکیه نتوان کرد
یعنی ظنی است و ظن از وهم قطعا بهتر است شما که منبعی برای رد ندارید و فقط رد میکنید گویا تکیه تان بر وهمتان است نه؟
ساده است عزرائیل از فرشتگان است درست است به زعم شما از ماده است درست است حال عزرائیل یا فرد است که با توجه به ماده بودن نمیتواند در ان واحد در همه جا باشد یا جمع است که در ان صورت نامحدود است و نامحدود از نظر علم ریاضی محدودی است که به طرف نا محدود میل کند که میشود بی نهایت یعنی عدد بسیار بزرگ یا نامحدود و این با ماده بودن در تناقض است یا به زعم شما عامل دارد که در انصورت عزرائیل ملکین است نه ملک . و ملکین میشود خدائی دیگر که شرک است
آقا چرا انقدر حرفهای بی مفهوم میزنید؟
کی گفته که حضرت عزرائیل خودشون تک تک رو جون میگیره؟
آیا اگر کسی با لشکرش برود و کشوری را فتح کند گفته میشود که مثلا کوروش کبیر فلان جارا تصرف کرد؟ اگر این گفته شود یعنی نامحدود است؟ یعنی تک تک دشمنان را او کشته است یا فتوحات را به تنهایی انجام داده است؟
حضرت عزرائیل یکی از چند فرشته برتر مانند اسرافیل و میکائیل و جبرئیل است که خدا چندین فرشته را تحت فرمان او قرار داده است همانطور که در قرآن آمده است فرشتگان مقاماتشون با هم فرق میکنه
الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ.....(1 فاطر)
خوب حضرت عزرائیل که مقامشون از خیلی ملائکه بالاتره میتونه به اونایی که زیردستشن دستور بده اینکارو بکنید و اگر هم این اتفاق بیفته باز هم این حضرت عزرائیل است که جانها را گرفته است همانطور که این خدا هست که جانها را گرفته
پس این جان گرفتن ملائکه در طول جان گرفتن عزرائیل است(چون به دستور اوست) و جان گرفتن عزرائیل در طول جان گرفتن خداست
پس این حرفایی که میگید مطرح نیست(هر چند که حرفتون در مورد نامحدود ریاضی غلط بود بنده هم رشته ام ریاضی بوده و همچین چیزی نیست میل کردن و اینا هم مال حده ربطی هم به بحث ما نداره چون خودشون هم میدونن که میل کردن برابر با رسیدن به بی نهایت نیست فقط فرض است نه حقیقت اما لطفا این بحث ریاضی رو رها کنید چون تاپیک ما ریاضی نیست)
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یبْصِرُونَ«17» مثل آنان همچون مثل کسانی است که آتشی افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایی داد خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایی که نمیبینند رهایشان کرد این یک نمونه بفرمایید وقتی نور نباشد تاریکی است و در تاریکی هیچ چیز دیده نمیشود چون نوری نیست .
داداش میفرماید خدا نورشان را برد نه این که کلا نور برده میشود که! و در ادامه اینگونه میفرماید ظلمات لایبصرون میدانید که جمله که بعد از نکره بیاید وصف آن است یعنی ظلماتی که صفتش این است که اینان نمیبینند یعنی ممکن است برای دیگران ظلمات نباشد بلکه همانجا کسانی باشند که ببینند پس آیه مطلق نیست
بازم آیه بیارید لطفا
خداوند برای هر عملی از ابزار استفاده میکند و الا اگر قرار بود خداوند کارها را خودشان انجام دهند دیگر وجود ملائکه چه لزومی داشت ؟
اما این برای خدا ضروری نیست یعنی واجب نیست یعنی خدا نیاز به وسائط ندارد برای نظارت بلکه همه چیز نزد خدا حاضر است
مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ
خیر اگر موجود مخیر باشد چنین است و در مقابل اجسام چنین نیست اجسام همه افعالشان بر اساس جبر است و این جبر دایر است و نقض نمیشود مگر به معجزه والا معجزه چه معنی میدهد
دوست عزیز شما اثبات کنید که اجسام مجبورند! در قران حرفی از جبر نسبت به اجسام زده نشده است در این آیه هم که نسبت اختیار داده شده است شما دارید تاویل میبرید آن را بدون هیچ مدرک قرآنی ای
شما مدرک بیاورید برای این تاویل به این بزرگی
گذشته از این آیاتی مثل:
وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ
دلیل است بر فهم اشیاء که طوع از روی فهم را تاکید میکند شما مدرک بیاورید از قران خلاف این
اولا شما بهتر است به مسائل فیزیک و متافیزیک بیشتر دقت کنید ببینید اینها به چه چیزهایی میگویند فیزیکی و به چه چیزهایی میگویند متافیزیکی
دوما آیا علمای فیزیک و شیمی معتقد شدند که همه چیزی را در جهان درک کرده اند؟(همه چیزهای فیزیکی را)
سوما اگر میشود یکم از سیاه چاله ها برای ما توضیح بدهید خیلی ممنون میشویم
[="blue"]سلام
هرانچه از دایره فیزیک (ماده)خارج باشد در متافیزیک بحث میشود . و این را از علمای فیزیک نمیشود پرسید چرا که بسیاری از انان به خدا اعتقاد ندارند .
علمای فیزیک و شیمی معتقد نیستند همه چیز را درک کرده اند اما اینکشف ارشمیدس که اجسام در مایعات به میزان مایع هم هجمشان سبک میشوند از زمان ارشمیدس تا بحال باقی است چون اثبات شده و تجربه گردیده همچنین است قوانین حاکم بر انرژی
سیاه چاله ها از کشفیات جدید است که دران ظلمت در نهایت است و البته به زعم شما فرشتگان در ان راه نیافته اند ![/]
از بحث خارج نشوید ما سر اشخاص بحث نمیکنیم سر معانی بحث میکنیم گیرم که در این مورد بیشتر باشد شما مشکلتان چیست؟ مگر علامه ادعای عصمت کرده است؟
[="blue"]این چه نوع بحث علمی است که جنابغالی میفرمایید
(البته بنده از یکی از ثقات درست بودن مطلب را میدانستم)
روی حرف بنده بازم دقت نکردید نگفتم هرچه در قرآن نیست پس صحیح است گفتم ما معمولا در مسائل اعتقادی زیاد به دنبال سند نیستیم بلکه اول ملاک ما قرآن است بعد تخالف آن را با عقل میسنجیم بازم اگر از این دو فیلتر رد شد اگر دو حدیث متعارض باشد انوقت سند معنا پیدا میکند اما تا زمانی که معارضی نداریم چرا نباید قبول کنیم؟چه چیزی مانع میشود؟ گیرم ناقل رو هم نشناسیم منعی برای پذیرشش نیست همانطور که دلیلی برای ردش نیست نهایتش اگر خیلی وسواس دارید میگویید که ممکن است درست باشد نه این که بی دلیل رد کنید که!!
[="blue"]میخواهید بنده یک حدیث روکنم که نماز صبح 18 رکعت است و البته هیچ مغایرتی هم با قران ندارد انوقت شما خواهید پذیرفت .
[/]
آقا چرا انقدر حرفهای بی مفهوم میزنید؟
کی گفته که حضرت عزرائیل خودشون تک تک رو جون میگیره؟
آیا اگر کسی با لشکرش برود و کشوری را فتح کند گفته میشود که مثلا کوروش کبیر فلان جارا تصرف کرد؟ اگر این گفته شود یعنی نامحدود است؟ یعنی تک تک دشمنان را او کشته است یا فتوحات را به تنهایی انجام داده است؟
حضرت عزرائیل یکی از چند فرشته برتر مانند اسرافیل و میکائیل و جبرئیل است که خدا چندین فرشته را تحت فرمان او قرار داده است همانطور که در قرآن آمده است فرشتگان مقاماتشون با هم فرق میکنه
الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ.....(1 فاطر)
خوب حضرت عزرائیل که مقامشون از خیلی ملائکه بالاتره میتونه به اونایی که زیردستشن دستور بده اینکارو بکنید و اگر هم این اتفاق بیفته باز هم این حضرت عزرائیل است که جانها را گرفته است همانطور که این خدا هست که جانها را گرفته
پس این جان گرفتن ملائکه در طول جان گرفتن عزرائیل است(چون به دستور اوست) و جان گرفتن عزرائیل در طول جان گرفتن خداست
پس این حرفایی که میگید مطرح نیست(هر چند که حرفتون در مورد نامحدود ریاضی غلط بود بنده هم رشته ام ریاضی بوده و همچین چیزی نیست میل کردن و اینا هم مال حده ربطی هم به بحث ما نداره چون خودشون هم میدونن که میل کردن برابر با رسیدن به بی نهایت نیست فقط فرض است نه حقیقت اما لطفا این بحث ریاضی رو رها کنید چون تاپیک ما ریاضی نیست)
[="blue"]اینکه بعضی از ملائکه دو جناح دارند برخی سه و برخی چهار دلیل میشود که برخی سالار سپاهند و برخی سرباز اصلاً خدائی که خود به تنهائی ظلمات را اداره میکند چه نیازی به سردار دارد .[/]
[="blue"]جناب ریاضی دان کجای حد غلط است در ریاضیات نامحدود حد محدود است یعنی در ریاضی یا علم حاکم بر ماده نامحدود محض معنی نمیدهد همه چیز محدود است این در متافیزیک است که نامحدود ،ازلی و ابدی مفهوم پیدا میکند لازم شد بروید از کلاس اول شروع کنید .[/]
داداش میفرماید خدا نورشان را برد نه این که کلا نور برده میشود که! و در ادامه اینگونه میفرماید ظلمات لایبصرون میدانید که جمله که بعد از نکره بیاید وصف آن است یعنی ظلماتی که صفتش این است که اینان نمیبینند یعنی ممکن است برای دیگران ظلمات نباشد بلکه همانجا کسانی باشند که ببینند پس آیه مطلق نیست
بازم آیه بیارید لطفا
[="blue"]طبیعی است که خدا نور ان جماعت را برد قرار نیست که وقتی نور عده ای رفت کل جهان هستی در ظلمات قرار گیرد این مهم است که وقتی عده ای در ظلمت قرار گیرند هیچ نوری نیست بطوری که چشم چشم را نمیبیند یعنی به زعم شما فرشتگان از ان رانده شده اند از جمله فرشتگان کاتب اعمال ![/]
[="blue"]حال برای این ایه جواب قانع کننده بیاورید تا بعد بقیه اش را خواهم اورد عجله نکنید .[/]
اما این برای خدا ضروری نیست یعنی واجب نیست یعنی خدا نیاز به وسائط ندارد برای نظارت بلکه همه چیز نزد خدا حاضر است
مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ
[="blue"]این که جواب بنده نشد عرض کردم اگر قرار باشد خداوند همه امور را راساً انجام دهد پس ملائکه به چه درد میخورند اینجا بحث نظارت نیست بحث عمل است.[/]
دوست عزیز شما اثبات کنید که اجسام مجبورند! در قران حرفی از جبر نسبت به اجسام زده نشده است در این آیه هم که نسبت اختیار داده شده است شما دارید تاویل میبرید آن را بدون هیچ مدرک قرآنی ایشما مدرک بیاورید برای این تاویل به این بزرگی
گذشته از این آیاتی مثل:
وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ
دلیل است بر فهم اشیاء که طوع از روی فهم را تاکید میکند شما مدرک بیاورید از قران خلاف این
[="blue"]وقتی اجسام به حکم جبر عمل مقرر را بطور کامل انجام میدهند یعنی تسبیح میگویند و این دلیل فهمشان نیست در ایه هم میفرماید شما نمیفهمید که انان چگونه تسبیح میگویند نه اینکه انان میفهمند و شما نمیفهمید قدری در معنی ایات تعمق کنید شاید متوجه شوید .[/]
هیچ دلیلی هم بر تجردشان نیست! باز لااقل ما یک روایت به قول ایشان ضعیف در اثبات حرف خودمان داریم شما لااقل یک روایت ضعیف در اثبات تجرد ایشان بیاورید!سلام علیکم
سلام.
اگر بحث یک بحث اصطلاحی است پس فرشتگان روحانی هم داریم..
[="red"]على الروحانيين من ملائكتك...[/]
[="red"] و إنه لتنزیل رب العلمین نزل به الروح الأمین علی [="purple"]قلبک[/]..[/]
یاحق
سلام علیکم
میگم من هرچی گشتم این روایت رو پیدا نکردم یکی بگه این روایت کجاست؟؟
الملک جسم نوری رو میگم تا اونجا که من دیدم فقط در کتب آمده است نه از زبان ائمه اگه مطهره خانوم لطف کنند بفرمایند روایتش کجاست ممنون میشم
سلام
دوست گرامي جناب مهدي عباس زاده
اگر با دقت متن نوشته شده حقير رو مطالعه كنيد بنده براي اين عبارت:اَلْمَلَکُ جِسْم نُورِیّ جمله روايت رو بكار نبردم.
علماى کلام بلکه اکثریت قاطع دانشمندان اسلام، نور رو به عنوان ماده اصلى تشکیل دهنده ملائك تاييد و تصديق ميكنن و در بيشتر كتب از عبارت:الملک جسم نوریّ استفاده كردند
و بنده به هيچ عنوان منحصرا اين جمله رو از زبان ائمه نقل نكرده ام.
باز هم در خدمت شما هستم:Gol:
سلام علیکم سرکار مطهره متشکرم خیالم راحت شد که روایتی وجود ندارد
خوب علامه طباطبایی هم فرموده اند که اجماع در علوم اعتقادی ارزشی ندارد باید از کسانی که طرفدار این نظریه هستند بپرسیم دلیل ارزش اجماع در فقه چیست؟؟ آیا به غیر از این است که احتمالا حدیثی بوده که به ما نرسیده است؟؟ یا خود اجماع بما هو اجماع نزد ایشان ارزش داشته است؟ تا اونجا که بنده میدانم چون حاکی از روایتی است که به ما نرسیده این اجماع ارزش دارد
پس چرا در اعتقادات اگر دلیلی قطعی خلافش نباشد این اجماع ارزش نداشته باشد؟
اگر میشود سر این بحث کنید!!
پس چرا در اعتقادات اگر دلیلی قطعی خلافش نباشد این اجماع ارزش نداشته باشد؟ اگر میشود سر این بحث کنید!!
باسمه تعالی، سلام بر دوستان
ان شاالله از موضوع تاپیک خارج نشوید.
سلام علیکم
در عبارت معروفى که در بسیارى از کتب آمده، مى خوانیم:«اَلْمَلَکُ جِسْم نُورِیّ...».
بنده عذر میخوام اما برام جای سواله که وقتی من توی
ببخشيد يكم بهتره روي اين روايت بيشتر بحث كنيد اَلْمَلَکُ جِسْم نُورِیّ... كه جناب مطهره زحمت آوردنش رو كشيدن همانطور كه ميدانيم جسم با شيء در روايات فرق دارد اين روايت ادعاي مجرد بودن ملائكه رو از بين ميبرد و آن را در موجودات جسماني وارد ميكند
گفتم روایته چرا هیچ کس نگفت اصلا همچین روایتی به دست ما نرسیده است یعنی توی کتب نیست به اسم روایت بلکه متکلمین سینه به سینه اینو میگن نه با نقل از معصوم
خوب از این بگذریم
یه مطلب خوبی در مورد تجرد با جناب هست که توی اینجا قرار داره جدیدا یه مطالبی توش گذاشتم میتونید برید بخونید خوبه بد نیست
هرانچه از دایره فیزیک (ماده)خارج باشد در متافیزیک بحث میشود . و این را از علمای فیزیک نمیشود پرسید چرا که بسیاری از انان به خدا اعتقاد ندارند
خیلی از متافیزیکی ها هم اعتقاد به وجود خدا ندارند!! یه سوال: اگر مرتاضی هندی قطاری را نگه دارد به علم فیزیک مربوط است یا متافیزیک؟
قوانین حاکم بر انرژی
قوانین حاکم بر انرژی را کشف کرده باشند از این چه نتیجه ای استنباط میشود؟ وقتی نمیتوانند پدیده ای مثل سیاه چاله را این همه سال توجیه کنند این قانون چه سودی دارد؟
در ضمن اینان مدعی هستند که انرژی نه به وجود می آید نه از بین میرود شما این را قبول دارید؟
میخواهید بنده یک حدیث روکنم که نماز صبح 18 رکعت است و البته هیچ مغایرتی هم با قران ندارد انوقت شما خواهید پذیرفت
نمیخواستم جواب اینو بدم ولی گفتم شاید گمانتون اشتباه باشه آقا جان حواستون کجاست بنده عدم تعارض دو حدیث را هم مطرح کردم!!
اینکه بعضی از ملائکه دو جناح دارند برخی سه و برخی چهار دلیل میشود که برخی سالار سپاهند و برخی سرباز اصلاً خدائی که خود به تنهائی ظلمات را اداره میکند چه نیازی به سردار دارد
خوب از شما سوالی دارم امیدوارم جواب بدید: انسان از جنس چیست؟ گل(طین)
خوب جن از جنس چیست؟(آتش)
ملک از جنس چیست؟(نور)
خوب میدانیم که گل و غیر گل با هم نقیض اند پس انسان نباید بتواند در غیر گل حاضر شود!!
میدانیم که آتش و غیر آتش با هم نقیض اند پس جن نباید بتواند در غیر آتش حاضر شود!!
و میدانیم که نور و غیر نور با هم نقیض اند پس ملک نباید بتواند در غیر نور حاضر شود!!
آیا این استدلال را میپسندید؟
جناب ریاضی دان کجای حد غلط است در ریاضیات نامحدود حد محدود است یعنی در ریاضی یا علم حاکم بر ماده نامحدود محض معنی نمیدهد همه چیز محدود است این در متافیزیک است که نامحدود ،ازلی و ابدی مفهوم پیدا میکند لازم شد بروید از کلاس اول شروع کنید .
باشه میرم از اول شروع میکنم مسئله ربطی به بحث ندارد(هرچند بحث کردن با شما واقعا طاقت فرسا است چون خیلی چیزها رو رعایت نمیکنید ولی چاره ای برای اثبات حق نیست)
حال برای این ایه جواب قانع کننده بیاورید تا بعد بقیه اش را خواهم اورد عجله نکنید
شما اول به سوالی که بالا مطرح کردم پاسخ گویید تا بنده هم پاسخ گویم
وقتی اجسام به حکم جبر عمل مقرر را بطور کامل انجام میدهند یعنی تسبیح میگویند و این دلیل فهمشان نیست در ایه هم میفرماید شما نمیفهمید که انان چگونه تسبیح میگویند نه اینکه انان میفهمند و شما نمیفهمید قدری در معنی ایات تعمق کنید شاید متوجه شوید
تسبیح گفتن فهم میخواهد لازمه تسبیح فهم است و الا تسبیح نیست
سلام. اگر بحث یک بحث اصطلاحی است پس فرشتگان روحانی هم داریم.. على الروحانيين من ملائكتك... و إنه لتنزیل رب العلمین نزل به الروح الأمین علی قلبک.. یاحق
سلام علیکم جناب عرفان
بنده زیاد از این مطلب سر در نیاوردم منظور شما این بود که روح مجرد است و ملائکه روحانی هم مجردند؟؟ یعنی شما قائل به یه سری ملائکه غیر مجرد هم هستید؟
شاید بنده منظورتون رو متوجه نشدم واضح بفرمایید
سلام
پس با این حساب شما هیچ روایتی نداری و بحث میکنی یعنی روی هوائی و اینکه بگوئی اجماع اولاً این اجماع را از کجا اورده ای و ثانیاً مگر بحث فقهی است که بتوان دران به اجماع رجوع کرد !
خیلی از متافیزیکی ها هم اعتقاد به وجود خدا ندارند!! یه سوال: اگر مرتاضی هندی قطاری را نگه دارد به علم فیزیک مربوط است یا متافیزیک؟
عمل مرتاض هندی یا شعبده است که در مبحث فیزیک است و یا سحر است که به استناد ایه 102 سوره بقره در متافیزیک باید بحث شود در هر صورت این مبحث مفصل دیگری است که به این تاپیک مربوط نمیشود و در جای دیگری باید راجع به ان بحث نمود .
قوانین حاکم بر انرژی را کشف کرده باشند از این چه نتیجه ای استنباط میشود؟ وقتی نمیتوانند پدیده ای مثل سیاه چاله را این همه سال توجیه کنند این قانون چه سودی دارد؟
در ضمن اینان مدعی هستند که انرژی نه به وجود می آید نه از بین میرود شما این را قبول دارید؟
اینکه در سیاه چاله ها چه میگذرد چه اهمیت دارد ما بحث ملموس میکنیم نه غیر ملموس و نظریه و اما اینکه انرژی ثابت است یک قانون اثبات شده و قابل قبول است .
نمیخواستم جواب اینو بدم ولی گفتم شاید گمانتون اشتباه باشه آقا جان حواستون کجاست بنده عدم تعارض دو حدیث را هم مطرح کردم!!
کدام دو حدیث شما که هنوز حدیثی نیاورده ای که مقایسه ای در کار باشد !
خوب از شما سوالی دارم امیدوارم جواب بدید: انسان از جنس چیست؟ گل(طین)
خوب جن از جنس چیست؟(آتش)
ملک از جنس چیست؟(نور)
خوب میدانیم که گل و غیر گل با هم نقیض اند پس انسان نباید بتواند در غیر گل حاضر شود!!
میدانیم که آتش و غیر آتش با هم نقیض اند پس جن نباید بتواند در غیر آتش حاضر شود!!
و میدانیم که نور و غیر نور با هم نقیض اند پس ملک نباید بتواند در غیر نور حاضر شود!!آیا این استدلال را میپسندید؟
غیر گل چیست غیر اتش چیست همینطوری که نمیتوان بحث منطقی کرد
اینرا که ملک نور است بحث شماست بنده میگویم که نیست چون در انصورت نمیتواند در ظلمت نفوذ کند چون نقیض انست .
باشه میرم از اول شروع میکنم مسئله ربطی به بحث ندارد(هرچند بحث کردن با شما واقعا طاقت فرسا است چون خیلی چیزها رو رعایت نمیکنید ولی چاره ای برای اثبات حق نیست)
شما چه حقی را میخواهید ثابت کنید شما هیچ حدیثی نداری و معلوم نیست چه چیزی را میخواهی ثابت کنی ؟
تسبیح گفتن فهم میخواهد لازمه تسبیح فهم است و الا تسبیح نیست
به چه دلیل اینرا شما میگوئید انچه سنگ است سنگ است و اب نیست و انچه انسان است شیطان میشود یعنی بر خلاف خلقتش حرکت میکند یعنی تسبیح نمیگوید اشکالش چیست .
شما فعلاً سندتان را رو کنید چون در غیر اینصورت همه بحث بیهوده است و اتلاف وقت .
سلام علیکم
اولاً این اجماع را از کجا اورده ای
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عمدة القاري - العيني - ج 1 - ص 41
الملك جسم علوي لطيف يتشكل بأي شكل شاء وهو قول أكثر المسلمين
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شناسنامهها
كتاب | نويسنده | جلد | وفات | گروه | تحقيق | چاپ | سال چاپ | چاپخانه | ناشر | شابك | توضيحات
عمدة القاري|العيني|1|855|مصادر حديث سنى - فقه||||بيروت - دار إحياء التراث العربي|دار إحياء التراث العربي||
ثانیاً مگر بحث فقهی است که بتوان دران به اجماع رجوع کرد
شما دلیل بیارید که نمیشود
اینکه در سیاه چاله ها چه میگذرد چه اهمیت دارد ما بحث ملموس میکنیم نه غیر ملموس و نظریه و اما اینکه انرژی ثابت است یک قانون اثبات شده و قابل قبول است
کی گفته ما بحث ملموس میکنیم؟ بنده ادعا کردم که فرشتگان ملموسن؟
شما تعریفتون از مجرد چیه؟
کدام دو حدیث شما که هنوز حدیثی نیاورده ای که مقایسه ای در کار باشد !
شما جز به جواب دادن به چیز دیگری فکر میکنید؟ مثل همون جریان تهمت زدنتون به منه دیگه اصلا فکر میکنید که دارم چی میگم؟
من گفتم:
ما معمولا در مسائل اعتقادی زیاد به دنبال سند نیستیم بلکه اول ملاک ما قرآن است بعد تخالف آن را با عقل میسنجیم بازم اگر از این دو فیلتر رد شد اگر دو حدیث متعارض باشد انوقت سند معنا پیدا میکند اما تا زمانی که معارضی نداریم چرا نباید قبول کنیم؟
شما هم گفتید که روایتی هست که میگوید نماز صبح دو رکعت است بنده هم عرض کردم که قسمت دو حدیث حرفم رو هم دقت کنید یعنی چی؟ یعنی این که در اون مورد درسته که روایتی باشد که نماز صبح 18 رکعته اما حدیثی هم معارضش وجود داره پس مورد بحث ما نیست به قول شما ما دو حدیثی نداریم فقط یک اجماع داریم
غیر گل چیست غیر اتش چیست همینطوری که نمیتوان بحث منطقی کرد
هر چیزی غیر گل شما بگید هوا بگید آب بگید ..... هرچیزی غیر گل
در مورد جن هم هر چیزی غیر آتش هر چیزی
واضح است که غیر گل با گل نقیض اند!! و غیر آتش با آتش
به چه دلیل اینرا شما میگوئید انچه سنگ است سنگ است و اب نیست و انچه انسان است شیطان میشود یعنی بر خلاف خلقتش حرکت میکند یعنی تسبیح نمیگوید اشکالش چیست
گفتم تسبیح لازمه اش فهم است نه آن که فهم لازمه اش تسبیح است
اما اگر منظورتان این است که ما از کجا بدانیم که ایشان اختیار دارند ما که اختیاری نمیبینیم باید بگویم ندیدن ما دلیل بر نبودن نیست
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عمدة القاري - العيني - ج 1 - ص 41
الملك جسم علوي لطيف يتشكل بأي شكل شاء وهو قول أكثر المسلمين
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شناسنامهها
كتاب | نويسنده | جلد | وفات | گروه | تحقيق | چاپ | سال چاپ | چاپخانه | ناشر | شابك | توضيحات
عمدة القاري|العيني|1|855|مصادر حديث سنى - فقه||||بيروت - دار إحياء التراث العربي|دار إحياء التراث العربي||
[="blue"]سلام
اگر بنا به احادیث اهل سنت بود که به استناد خود قران خدا هم دست و پادارد![/]
شما دلیل بیارید که نمیشود
[="blue"]
در ارکان نمیشود اگر میشد پس برای خدا هم میشود با اجماع جسم تصور کرد کما اینکه وهابیون میکنند .[/]
کی گفته ما بحث ملموس میکنیم؟ بنده ادعا کردم که فرشتگان ملموسن؟
شما تعریفتون از مجرد چیه؟
[="blue"]مجرد غیر ملومس است کما اینکه خدا غیر ملموس است .[/]
شما هم گفتید که روایتی هست که میگوید نماز صبح دو رکعت است بنده هم عرض کردم که قسمت دو حدیث حرفم رو هم دقت کنید یعنی چی؟ یعنی این که در اون مورد درسته که روایتی باشد که نماز صبح 18 رکعته اما حدیثی هم معارضش وجود داره پس مورد بحث ما نیست به قول شما ما دو حدیثی نداریم فقط یک اجماع داریم
[="blue"]شما حدیث معتبر بیاور هزار حدیث از عایشه بیاوری اعتبار ندارد .[/]
هر چیزی غیر گل شما بگید هوا بگید آب بگید ..... هرچیزی غیر گل
در مورد جن هم هر چیزی غیر آتش هر چیزی
واضح است که غیر گل با گل نقیض اند!! و غیر آتش با آتش
[="blue"]لازم شد کمی ادبیات بیاموزی ظلمت و نور نقیض هم هستند چه ربطی دارد با اتش و غیر اتش یا خاک و غیر خاک ![/]
[="darkred"]نقیض
(صفت) 1 - ضد مخالف . 2 - نقیض هر چیز رفع یا نفی آن است. توضیح بین نقیض و ضد فرق قایل شده اند . نقیض آنست که دو طرف نه جمع شوند و نه معدوم گردند چنانکه هست و نیست و حیات و ممات و ضد آنکه طرفین جمع نشوند و هردو معدوم گردند چنانکه سفید و سیاه ممکن نیست که جمع شوند اما ممکن است که هر دو نباشند بلکه زرد باشند .[/]
گفتم تسبیح لازمه اش فهم است نه آن که فهم لازمه اش تسبیح است
اما اگر منظورتان این است که ما از کجا بدانیم که ایشان اختیار دارند ما که اختیاری نمیبینیم باید بگویم ندیدن ما دلیل بر نبودن نیست
[="blue"]چگونه است که ندیدن ما دال بر وجود ملائکه نیست ولی دال بر فهم جمادات هست ! خیر وقتی جنابعالی همه چیز را بجز خدا ملموس فرض میکنی این دلیل که جمادات فهم دارند غیر ملموس است و لااقل به زعم شما باطل . [/]
سلام عزیز
بحث سر اجماع بود جناب مطهره که شیعه است شما حرفش را قبول ندارید ما از کتاب سنی ها میاوریم قبول ندارید
اما تعریف شما از مجرد با تعریف ما از مجرد بسیار فرق دارد در تعریف شما اکثر امواج الکترو مغناطیسی هم داخل میشود بسیاری چیزها داخل میشود جاذبه و .....
پس بحث ما از اول بر پایه غلط چیده شده چون شاید اصلا ما با هم یک حرف را میزنیم منتها فرق در عنب و انگور باشد
اما در مورد گل و غیر گل این دو نقیض اند همانگونه که میدانید نمیشود که هم گل نباشد هم غیر گل و هم گل باشد هم غیر گل پس نقیض اند
در ارکان نمیشود اگر میشد پس برای خدا هم میشود با اجماع جسم تصور کرد کما اینکه وهابیون میکنند .
اولا این جزو ارکان نیست دوما ما هم گفتیم که خلاف قرآن و عقل و احادیث نباشد و فعلا که خلافی در کار نیست شما خلافی دارید بیاورید
هر چند که ما تعریفمون از مجرد اگر غیر ملموس باشد بنده با شما بحثی ندارم خوب خیلی چیزها غیر ملموس هستند این هم رویش
پس ما در این مورد در دو جبهه مخالف نیستیم که بخواهیم با هم بحث کنیم
سلام
جناب مطهره راوی حدیث نیست که بشود حرفش را قبول کرد ایشان یک حرفی راشنیده و نقل نموده این که مبنای قابل قبولی نیست .
خیر امواج الکترو مغناطیسی و جاذبه ملموسند و داخل مجردات نمیشوند .
خیر ما میگوئیم ملائکه غیر ملموسند و نور ملموس است و لذا نمیتوانند با هم جمع شوند .
بنده عرضم اینست که غیر گل چیست که نقض گل است چون نور نقیض ظلمت است شما بفرمایید غیر گل یعنی چه توجه نمایید سبز غیر سفید است ولی نقیض ان نیست چون زرد هم غیر سفید است .
بنده هم عرض کردم هرچه مخالف قران نباشد قابل قبول نیست و خلاف عقل است چون نور محدود به ظلمت میشود و خلاف حدیث است چون شیعه چنین حدیثی ندارد .
خیر هرچه ملموس باشد یعنی بشود بر ان حدود قرار داد داخل مجردات نمیشود . یعنی ماده محدود است و قابل تشخیص و اندازه گیری با علوم تجربی و مجردات وارد متافیزیک میشود و قابل تشخیص و اندازه گیری با علوم تجربی نیست .
سلام علیکم
جناب مطهره راوی حدیث نیست که بشود حرفش را قبول کرد ایشان یک حرفی راشنیده و نقل نموده این که مبنای قابل قبولی نیست .
ایشون ناقل اجماع اند نه حدیث یعنی با تحقیقاتی که کردند به این نتیجه رسیدند که :
علماى کلام بلکه اکثریت قاطع دانشمندان اسلام، نور رو به عنوان ماده اصلى تشکیل دهنده ملائك تاييد و تصديق ميكنن و در بيشتر كتب از عبارت:الملک جسم نوریّ استفاده كردند
یعنی اجماع رو نقل میکنند
خیر امواج الکترو مغناطیسی و جاذبه ملموسند و داخل مجردات نمیشوند
خیر امواج ما فقط امواجی که طول موجشان بین 400 تا 700 نانو متر باشد لمس میکنیم یعنی میبینیم باقی اش را خیر!! پس ملموس نیستند
جاذبه هم لمس نمیشود بلکه از آثارش به وجودش پی میبریم مثل باقی امواج الکترو مغناطیسی
خیر ما میگوئیم ملائکه غیر ملموسند و نور ملموس است و لذا نمیتوانند با هم جمع شوند .
اگر منظور از ملموس دیدن است که خوب خیلی ها دیدن ملائکه رو مثل قوم لوط یا لا اقل همسر لوط و همسر ابراهیم و اکثر انبیاء در بیداری و ....
بنده عرضم اینست که غیر گل چیست که نقض گل است چون نور نقیض ظلمت است شما بفرمایید غیر گل یعنی چه توجه نمایید سبز غیر سفید است ولی نقیض ان نیست چون زرد هم غیر سفید است
دوست عزیز غیر گل مفهومی کلی است که هر چه غیر گل است را در بر دارد
خلاف عقل است چون نور محدود به ظلمت میشود
این را ثابت کنید که هرچه جنسش از نور باشد نمیتواند داخل ظلمت شود
البته باید ثابت کنید که هرچه جنسش از گل باشد نمیتواند داخل غیر گل شود
خیر هرچه ملموس باشد یعنی بشود بر ان حدود قرار داد داخل مجردات نمیشود .
آیا ملائکه محدود نیستند؟ پس چرا میفرمایید ملائکه؟؟ این خودش نشان میدهد که هر ملک محدود به حدودی است که ملک دیگری هم وجود دارد و الا ملائکه معنا نداشت
ایشون ناقل اجماع اند نه حدیث یعنی با تحقیقاتی که کردند به این نتیجه رسیدند که :
[="blue"]سلام
خوب به چه دلیل عقلی و منطقی باید حرف ایشان را بپذیریم ؟[/]
خیر امواج ما فقط امواجی که طول موجشان بین 400 تا 700 نانو متر باشد لمس میکنیم یعنی میبینیم باقی اش را خیر!! پس ملموس نیستندجاذبه هم لمس نمیشود بلکه از آثارش به وجودش پی میبریم مثل باقی امواج الکترو مغناطیسی
[="blue"]حواس انسان پنجگانه است که یکی از انها دیدن است . و قدرت دیدن انسان با وسائل بسیار بیش از اینهاست لذا هرچه در توان انسان است ملموس است نه انچه فقط با چشم دیده میشود .[/]
اگر منظور از ملموس دیدن است که خوب خیلی ها دیدن ملائکه رو مثل قوم لوط یا لا اقل همسر لوط و همسر ابراهیم و اکثر انبیاء در بیداری و ....
[="blue"]
خیر دیده شدن انان تشبیه موقت بوده و الا بقیه مردم هم گاه و بیگاه باید انان را ببینند و اگر از نور باشند باید با دستگاهای پیشرفته امروز مانند همین نانو متر باید محل انان را پیدا کرد یا انان را رد یابی نمود و احتمالاً به انان اسیب رساند یا انان را نابود کرد ![/]
دوست عزیز غیر گل مفهومی کلی است که هر چه غیر گل است را در بر دارد
[="blue"]بنده نمیدانم با چه زبانی باید بگویم غیر گل نقیض گل نیست چون نقیض سبز زرد نیست یعنی ممکن است قرمز ابی یا هر رنگ دیگری باشد ولی نقیض روز شب است یعنی یا روز است یا شب نقیض خوب بد است و نقیض نور ظلمت ![/]
این را ثابت کنید که هرچه جنسش از نور باشد نمیتواند داخل ظلمت شود
البته باید ثابت کنید که هرچه جنسش از گل باشد نمیتواند داخل غیر گل شود
[="blue"]شما تا زمانی که معنی نقیض را نفهمید نمیتوانید این مشکل را برای خودتان حل کنید برادر وقتی نور وارد ظلمت شود دیگر ظلمت وجود ندارد وقتی روز شود دیگر شب نیست ولی غیر گل میتواند وارد گل شود و مشکلی هم پیش نمی اید چون غیر گل نقیض گل نیست .[/]
آیا ملائکه محدود نیستند؟ پس چرا میفرمایید ملائکه؟؟ این خودش نشان میدهد که هر ملک محدود به حدودی است که ملک دیگری هم وجود دارد و الا ملائکه معنا نداشت
[="blue"]خیر ملائکه محدود به عالم ماده نیستند یعنی نمیشود برای انان اندازه و وزن و سایر مسائل فیزیک و شیمی را قائل شد چون در انصورت انسان میتواند دیر و زود بر انان سلطه یابد یعنی مثلاً بر فرشتگان کاتب سلطه یافته و اعمال خودش را تغییر دهد و خدا را فریب دهد در حالی که خداوند مکر و الماکرین است و فکر اینجایش را نموده است یعنی ملائکه در عالمی موجودند که از دسترس بشر خارج است .[/]