موافقت ميرزا كوچك خان با تاسيس جمهوري شوروي؟!!!!
تبهای اولیه
موافقت ميرزا كوچك خان با تاسيس جمهوري شوروي در گيلان چه معنی دارد؟ چرا این کار را کرد؟ چرا حالا به او شهید می گویند؟
[CENTER][FONT="] او مردی قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم بود و از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللهجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری میکرد.
[/CENTER]
سلام علیکم
البته پسندیده بود شما ابتدا اسناد مربوط به موافقت میرزا با تشکیل جمهوری شوروی ( ترکیب جالبی است و قابل بحث ! بگذارید واضح تر بگویم اسناد کمونیست بودن میرزا ) را قرا بدهید تا بعد بتوان در این مورد صحبت کرد ...
موافقت ميرزا كوچك خان با تاسيس جمهوري شوروي در گيلان چه معنی دارد؟ چرا این کار را کرد؟ چرا حالا به او شهید می گویند؟
با سلام
جناب بنان شما لطفا ادله خودتان را برای بیان این گفته آورده اطاله کنید تا ببینید که گفته شما چقدر صحت دارد !!؟
[FONT=Century Gothic]جنگلیها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام میکردند
سلام بر همه گی
به عرض دوست عزیز می رسانیم که میرزا کوچک خان در شرایطی قیام نموده بود که بارزترین شیوه مبارزه مبارزه به سبک کمونیستی بود و این حتما نیاز به پذیرش مرام کمونیستی نداشت. مبارزه قشر فقیر و کم درآمد و به اصطلاح کارگران، در آن دوره بسیار مرسوم بود بویژه اینکه ایران هم مرز با روس ها نیز بود. اینکه میرزا تحت فشار بسیاری از همقطارانش و نیز کمونیستهای هم گروهش ناچار به تن دادن به حکومتی به سبک مبارزه کمونیستی می شود هرگز به معنای کمونیست شدن وی نیست چرا که چندی بعد با دلخوری از یاران پیشین شهر رشت را ترک می کند و کمونیستهای این شهر بسیاری را قتل عام می کنند. همچنین مرام نامه میرزا کوچک نشان می دهد که وی به دنبال حکومت جمهوری بود نه حکومت کمونیستی چرا که در صورت حکومت به شیوه کمونیستی دیگر جمهوری معنای واقعی خود را نمی داد. به هر حال این مبارز مذهبی تنها و بی یاور به سختی کوشید تا از میان سبکهای مبارزه به شیوه ای دست یازد تا بتواند ایران را از چنگال دشمنان نجات دهد که نشد. نباید فراموش کرد که گفتمان کمونیستی گفتمان غالب آن دوره بود به حدی که قوام السلطنه وزیر ایران در سالهای دوره پهلوی نیز تحت همین شرایط سخت به زحمت توانست ایران را از چنگال روسها برهاند.
ببخشید که منابع در ذهنم نیست والا تقدیم می کردم. اما تقریبا سه یا چهار کتاب خوب درباره قیام میرزا نوشته شده است که مطالعه آنها انشاء الله مفید خواهد بود.
[FONT="]
[FONT="]
[FONT="]در سال ۱۹۱۵م[FONT="]اولین ریشههای جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان، دکتر حشمت، حاج حسن کسمایی و سایر نیروهای مشروطه خواه[FONT="] ایجاد شد. فنون نظامی به نیروهای داوطلب جنگلی، توسط افسران ترک، اتریشی و آلمانی تعلیم داده شد. میرزا کوچکخان و حدود ۳۰۰ چریک مسلح تحت فرمانش که جنگلی خوانده شدند تا سال ۱۹۱۶م و [FONT="]به تدریج گیلان را به کنترل خود در آوردند. در ۱۹۱۸م درحالیکه جنگ جهانی اول به پایان نزدیک میشد. انگلستان قراردادی با جنگلیها بست که به[FONT="] موجب آن، گیلان منطقه جنگلیها محسوب میشد ولی افسران ترک، آلمانی و اتریشی باید گیلان را ترک میکردند. پس از قرارداد ۱۹۱۹م بین ایران و انگلیس، میرزا کوچک خان با حمایت بلشویکها،جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران را در ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ش تاسیس نمود.
[FONT="]پس از این نیروهای ارتش سرخ به بندرانزلی حمله کرده و آنجا را تصرف کردند. نیروهای انگلیسی، بدون مقاوت، عقبنشینی کردند. پس از شکست نیروهای انگلیسی و گارد سفید، نیروهای انقلابی[FONT="](جنگلیها، اجتماعیون عامیون، روشنفکران انقلابی و کشاورزان) در گیلان رسما حکومت جمهوری ایران را اعلام کردند.
[FONT="]میرزا همراه با تنها یار وفادارش،[FONT="] معروف به هوشنگ، به طرف کوههای خلخال حرکت کردند ولی دچار بوران و طوفان گردیده و سرانجام زیر فشار سرما و برف، از پای در آمدند[FONT="]. [FONT="]فردی که از[FONT="] [FONT="]خلخال [FONT="]عازم[FONT="] [FONT="]گیلان [FONT="]بود آن دو را در میان برف ها دید. خبر ماجرا را به روستای نزدیک آنجا رساند. اهالی به آنجا شتافتند و تن یخ زده آنها را به روستا آوردند که فایدهای نداشت[FONT="].
[FONT="]خبر درگذشت میرزا، به گوش محمدخان [FONT="]برادر امیر مقتدر[FONT="] [FONT="]طالش [FONT="]که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با شماری تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی از طالشهای همراه وی که[FONT="] [FONT="]رضا[FONT="] اسکستانی [FONT="]بود، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند.
[FONT="]محمدتقی بهار: تاریخ احزاب سیاسی، صفحات 165 و 169
[FONT=Symbol]· [FONT="]وضعیت اجتماعی و انقلابی آن دوران که مردم برای نجات خود به دیدگاه های جدید حکومت داری روی می آوردند[FONT="] [FONT=Symbol]· [FONT="]ضعف علمی و وجود نداشتن زمینه های مناسب برای تحلیل دیدگاه ها جدید سیاسی[FONT="] [FONT=Symbol]· [FONT="]ظلم و خفقان حاکم بر مردم که سبب می شد تا آنها به جریاناتی که امید به نجات را تبلیغ می کردند به پیوندند.[FONT="] [FONT=Symbol]· [FONT="]وضعیت بد اقتصادی و تبلیغات جریانات کمونسیتی که بر برابری و عدالت تکیه می کردند.[FONT="] [FONT=Symbol]· [FONT="]شاید بعلت رشد علمی امروزه بسیاری از این نظرات رد و یا تعدیل شده باشند اما در آن دوران اشخاصی همچون میرزا کوچک خان برای نجات مردم به جریانات انقلابی ملحق می شدند. همانطور که از زندگی او معلوم می شود وی از خانواده ای مذهبی بود و به تحصیلات دینی هم توجه ویژه ای داشت. [FONT="]در مورد شهادت هم گرچه انتساب آن به اشخاص از سوی مردم بر اساس ظواهر دینی و شرعی صورت می گیرد اما باید دانست که حقیقت این عنوان و علم به اینکه چه کسی حقیقتا شهید است فقط در دست خدا است و آنچه که مردم می گویند چه تایید باشد و چه رد، اثری در اصل مطلب ندارد. [FONT="]
[FONT="]
[FONT="]
[FONT="]در اینجا[FONT="] [FONT="] کارشاسان محترم به آن اشاره کردند[FONT="] باید به این نکات که مربوط به تاریخ سیاسی معاصر است توجه کرد:
معرفی یک منبع
پایان نامه ای با عنوان
آراء و اندیشه ها و عملکرد میرزا کوچک خان، از محمد گرمابی، استاد راهنما نجف لک زایی، در مقطع کارشناسی نوشته سال 1384 در دانشگاه باقرالعلوم قم موجود است که در صورت امکان می توان به آن مراجعه کرد.
همچنین می توان با رجوع به فصلنامه علوم سیاسی مندرج در سایت دانشگاه باقرالعلوم قم شماره 31 ص 276 به بخش هایی از این پایان نامه دست یافت.
عنوان: آراء، انديشهها و عملكرد ميرزا كوچكخان
استاد راهنما: حجةالاسلام دكتر نجف لكزايى
استاد مشاور: حجةالاسلام دكتر محمود شفيعى
دانشجو: محمد گرمابى
مقطع: كارشناسى
اين پژوهش در قالب يك مقدمه، سه فصل و يك خاتمه و در چارچوب نظريه بحران تدوين شده است:
در فصل اول (اوضاع زمانه)، به مشاهده بى نظمى و علل آن پرداخته شده و معضلات عصر ميرزا از قبيل ظلم، تعدّى، تجاوز قوى بر ضعيف، فقر، قحطى، هرج و مرج، بىقانونى، و همچنين عقبماندگى كشور از دنياى پيشرفته، كه علل آن استبداد و استعمار است مورد بررسى قرار گرفته است. در پاسخ به اين بحران، انقلاب مشروطه شكل گرفت. اما بخاطر استبداد زدگى و نفوذ استعمار، انقلاب مشروطه هم به انحراف كشيده شد و به اهداف خود نرسيد. در اين زمان با شروع جنگ جهانى اول و با استفاده از فضايى كه به وجود آمده بود، افرادى مانند ميرزا به فكر اصلاح كشور و نجات آن برآمدند و با توجه به فضاى نظامى كه ايجاد شده بود، ميرزا هم قيام مسلحانه را برگزيد.
در فصل دوم، به بازسازى جامعه و ارائه راهحلها پرداخته مىشود و در اين راستا آرا و انديشههاى سياسى كه در اصل بيانگر اهداف ميرزا از قيام است، را بيان مىكنيم.
ميرزا اولين قدم را در ذيل انديشههاى ملى گرايى، عدالتطلبى و آزادى خواهى برداشت و اخراج نيروهاى بيگانه، برقرارى امنيت، و رفع بىعدالتى و مبارزه با استبداد مقوم انديشه او بود. ميرزا كه نجات ايران را در اتحاد و اتفاق در ميان ملت ايران مىديد، تحت تأثير انديشههاى سيدجمال، هيأت اتحاد اسلام گيلان را به عنوان هسته رهبرى و مغز متفكر جنگل بنيان گذاشت. يكى از عوامل استمرار قيام جنگل، انقلاب اكتبر 1917 روسيه بود كه در نهضت جنگل تأثير زيادى گذاشت و عده زيادى از ياران ميرزا به كمونيسم گرايش پيدا كردند. اما ميرزا كه معتقد به اسلام و قوانين آن بود، پذيراى كمونيسم الحادى نشد؛ اما قائل به حكومتى با معيارهاى سوسياليسم اسلامى گرديد.
فصل سوم كه به ارائه راهحل مىپردازد تبيين مىكند كه عملكردهاى ميرزا براساس انديشههاى اوست. ميرزا بعد از آغاز جنگ جهانى اول و به هم ريختن اوضاع بينالمللى و اوضاع داخلى ايران، نهضت جنگل را در منطقه گيلان پايهگذارى كرد و هدف او در ابتدا، احياى مشروطيت و تقويت نهادهاى دولت و نجات ايران از يوغ استعمار بود؛ اما در مرحله بعد از خروج نيروهاى روسيه از ايران، ميرزا كه توان بيشترى پيدا كرده بود به فكر تصرف تهران و اعلام جمهورى افتاد و با ورود بلشويكها به ايران، ميرزا با كمك آنها توانست در گيلان جمهورى شورايى موقت اعلام كند و در اين دوره درصدد بود كل ايران را آزاد كند. اما به علت تغيير اوضاع بينالمللى و به انتها رسيدن جنگ جهانى اول، شرايط عليه ميرزا عوض شد و با تبانى روس و انگليس و كمك آنها به نيروهاى دولتى، ميرزا شكست خورد.
در كل مى توان علل شكست نهضت ميرزا را اين طور بيان كرد: در بُعد داخلى و ايدئولوژيكى آن كه ميرزا نتوانست افراد خود را از نظر ايدئولوژيك تغذيه كند و در نتيجه، با ورود كمونيسم بسيارى از افراد به سمت آن گرايش پيدا كردند و عامل ديگر ورود افرادى به نهضت جنگل كه هيچ اعتقادى به ميرزا و اهدافش نداشتند و فقط به دنبال مقاصد شخصى خود بودند و در سختترين شرايط ميرزا را تنها گذاشتند. همچنين مىتوان به ضعف نظامى ميرزا در مقابل استعمارگران و نيروهاى دولتى اشاره كرد. در بعد خارجى، سازش انگلستان و روسيه عليه ميرزا كه در نهايت منجر به شكست ميرزا و نهضت جنگل شد.
ببخشید این مسئله در تاریخ موجود است یا نه؟ لطفا سوال خود را بیشتر توضیح دهید
دوما ممنون که به ما تهمت دزدی از اطلاعات دیگران میدهید.