آیاتی که درباره اصول دین میاد باید جزء محکمات بشه برای اینکه باید آیات صریح باشه لذا نیاز به تفسیر ندارن..
مثل اقم الصلوة.. نماز بخوان..آیه واضح و مشخص هست و خواننده درک میکنه..
امامت هم این حکم رو داره و اگر جزء اصول دین هست باید آیش مشخص باشه..
پس معلوم شد اونقدرها هم دنبال فهم دین نیستید شما ؛ شیعه طبق تاریخ و روایات موجود بر این عقیده است که قرآن تحریف نشده و تحریف نشدن آن تنها بدلیلی است که برخی آیات آن متشابه هستند و مسئولان آن زمان به هیچ وجه سر از اون در نمی آوردن ، و تعبیری که الان به فرض از آیه تطهیر ارائه میشه با تعبیر زمان عمر و ابوبکر فرق داشته و دلایل محکم تری در این دوره وجود دارد و فهم مفهوم آیات برای عرب بادیه نشین آن زمان ممکن نبوده و اگر آیه ای صریح در امر امامت علی(ع) می آمد قطعا دشمنان امامت دست به تحریف قرآن میبردند و کل دین ما زیر سوال میرفت...
پس معلوم شد اونقدرها هم دنبال فهم دین نیستید شما ؛ شیعه طبق تاریخ و روایات موجود بر این عقیده است که قرآن تحریف نشده و تحریف نشدن آن تنها بدلیلی است که برخی آیات آن متشابه هستند و مسئولان آن زمان به هیچ وجه سر از اون در نمی آوردن ، و تعبیری که الان به فرض از آیه تطهیر ارائه میشه با تعبیر زمان عمر و ابوبکر فرق داشته و دلایل محکم تری در این دوره وجود دارد و فهم مفهوم آیات برای عرب بادیه نشین آن زمان ممکن نبوده و اگر آیه ای صریح در امر امامت علی(ع) می آمد قطعا دشمنان امامت دست به تحریف قرآن میبردند و کل دین ما زیر سوال میرفت...
منظورتون از سه اصل چیست؟ ما سه مقام را قبول داریم : ربوبیت / نبوت / امامت مقام ربوبیت مختص خداوند عالم که نام الله برگیرنده ی تمام صفات اوست برترین انسانها و انبیا از خلقت آدم تا قیامت ؛ رسول ختی مرتبت (ص) برترین اوصیاء و ائمه ؛ علی بن ابی طالب (ع)
سلام دوست من
توحید و نبوت و معاد:Gol:
(باز هم می گویم بحث تا دوستمون اصول را تعریف نکنند بهتر است ادامه پیدا نکند:Gol:)
با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان
دوستان عزیز خیلی از مباحث مثل آیه رکوع و اولی الامر قبلا در انجمن مفصل بحث شده است و دوستان اگر ایراداتی در این زمینه دارند به همان قسمت رجوع کنند.چرا که بحث های تکراری و سوالات تکراری باعث می شود وقت همه عزیزان گرفته شود.
مفسیرین واقعی قرآن اهل بیت علیهم السلام هستند که آنها در ذکر بعضی از آیات مصداق رو اهل بیت فرمودند و این برای ما کافیست.
و برداشت مردم هم طبق تفاسیر اهل بیت است اینکه مردم بخواهند از قرآن چیزی بدانند منوط بر این است که ادبیات عرب رو خوب بدونند و شأن نزول،مکان نزول و...لذا ما باید به تفاسیر اهل بیت و علما نگاه کنیم.
اینکه من،با سواد کم بخواهم از قرآن چیزی تفسیر کنم همان تفسیر به رأی خواهد شد چون اطلاعات قرآمی ندارم.هر کسی که نمی تواند قرآن را تفسیر کند.
جهت اطلاعات بیشتر در این زمینه به تا پیک های زیر حتما رجوع کنید: آیا قرآن نیاز به تفسیر دارد ؟
سوالي پرسيده شده كه آيا در قرآن آيه اي وجود دارد كه در مورد امامت باشد كه طبيعتا در جواب مي گوييم بله ولازم به ذكر است در بررسي يك أيه بايد شان نزول آيه و تفسير آن و احاديث پيرامون آن را بررسي كنيم.
براي اين مطلب لازم است هر آيه به صورت جدا گانه مورد بررسي قرار بگيرد
آيه ولايت:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون(مائده،55)
ابن تيميّه نيز در اين مورد و درباره اين استدلال اظهار نظر كرده است. او مى نويسد:
«بعضى از دروغ پردازان، حديثى دروغين ساخته اند و گفته اند كه اين آيه هنگامى نازل شد كه على در حال نماز انگشترش را به فقير بخشيد. اين خبر به اتّفاق و اجماع دانشمندان حديث، دروغ است و دروغ آن آشكار است».
سپس مى افزايد:
«تمامى دانشمندان درايت و حديث شناس اتفاق نظر دارند كه اين آيه در شأن على نازل نشده، و على هيچ گاه انگشترش را در حال نماز به فقير نداده است.
از طرف ديگر همه محدّثان اتفاق نظر دارند كه آن قصّه اى كه در اين مورد نقل شده، دروغين و جعلى است و جمهور امّتِ پيامبر چنين حديثى را نشنيده اند»(منهاج السنه: 2 / 30)
اما در جواب ابن تيميه و هم كيشان او بايد عرض كنيم نه تنها سخن ابن تيميه صحيح نيست بلكه به يقين مي توان اثبات كرد كه اين آيه در شان اميرالمومنان نازل شده است.
نظر مفسران در مورد اين آيه
قاضى ايجى (متوفاى سال 756) نويسنده كتاب المواقف فى علم الكلام، كه از مهم ترين كتاب هاى اهل سنّت در علم كلام و اصول دين است. او مى نويسد:
«تمامى مفسران اتّفاق نظر دارند كه اين آيه مباركه در ماجراى بخشيدن انگشتر امير مؤمنان على عليه السلام در حال ركوع نماز نازل شده است»(المواقف فى علم الكلام: 405)
2 ـ مير سيّد شريف جرجانى (متوفاى سال 816 هـ) در شرح المواقف به اين اجماع اعتراف كرده است(شرح المواقف: 8 / 360)
3 ـ سعدالدّين تفتازانى (متوفاى سال 793 هـ) در شرح المقاصد اجماع مفسّران را بر اين كه آيه شريفه در شأن امير مؤمنان على عليه السلام نازل شده، نقل كرده است(شرح المقاصد: 5 / 170، براى آگاهى از اهميت اين كتاب ر.ك: كشف الظنون)
شرح المقاصد از كتاب هاى مهم اهل سنّت در علم كلام است. اين كتاب در مدارس آن ها تدريس مى شود و در محافل علمى آن ها از جايگاه ويژه اى برخوردار است، به همين دليل بسيارى از بزرگان اهل سنّت بر اين كتاب شرح و تعليق نوشته اند.
4 ـ علاء الدّين قوشجى سمرقندى نيز از كسانى است كه به اجماع مفسران بر اين كه آيه مباركه در شأن امير مؤمنان على عليه السلام نازل شده، اعتراف كرده است(شرح التجريد: 368)
«اكثر راويان اخبار معتقدند كه اين آيه در شأن على كرم اللّه وجهه نازل شده است»(تفسير روح المعانى: 6 / 168).
ابن كثير در تفسير خود برخى از اين روايات را در ذيل آيه مباركه نقل نموده و حكم به صحّت بعضى از آن ها داده است(تفسير ابن كثير: 2 / 64).
ابن كثير كسى است كه در تفسير و تاريخ خود، تا آن جا كه مى توانسته، بر شيعيان خُرده گرفته و سعى كرده است تا اعتقاد آن ها را باطل جلوه دهد. اعتراف چنين شخصى به صحّت اين روايات، ارزش علمى فراوانى دارد و راه فرار را بر خصم ما مى بندد.
حديثى است كه ابن ابى حاتِم در تفسير خود آورده است. وى از ابى سعيد اشبح از فضل بن دكين از موسى بن قيس حضرمى از سلمة بن كهيل اين گونه نقل مى كند:
على در حال ركوع انگشترش را به فقير بخشيد و اين آيه نازل شد: (انما وليّكم اللّه ورسوله . . .)(تفسير ابن ابى حاتِم: 4 / 1162)
براى روشن شدن چگونگى استدلال به اين آيه مباركه در آغاز بايد معناى برخى از واژگان آيه توضيح داده شود و يك بار ديگر آيه شريفه بررسى گردد. در قرآن كريم مى خوانيم:
«تنها ولى و صاحب اختيار شما خدا، فرستاده او و كسانى هستند كه ايمان آورده اند؛ همان كسانى كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند».
در نگاه آغازين دو واژه قابل بررسى است؛ واژه (إنّما) و واژه (وليّكم).
بى ترديد واژه (إنّما) در زبان عربى به معناى «حصر» است و حصر يعنى منحصر كردن حكمى به مورد خاصّى، به طورى كه آن حكم تنها اختصاص به همان مورد داشته باشد و هيچ كس يا هيچ چيز ديگرى آن حكم را نداشته باشد.
اين معنا درباره واژه (إنّما) مورد قبول همه بوده، و كسى آن را انكار نكرده است.
معناى ولايت در آيه شريفه
بنا بر آن چه كه بيان شد قرائن و شواهد متعدّدى در اين آيه وجود دارد كه اثبات مى كند ولايت به همان معنايى است كه شيعيان مى گويند؛ يعنى: اولويّت، برترى و سزاوارتر بودن براى به عهده گرفتن امور مسلمانان.
قرينه ها بر دو گونه اند: قرائن مقاميّه و قرائن لفظيّه. قرائن مقاميّه همان دقّت در مقام و زمانى است كه آيه نازل شده است، و با آن قرائن روشن مى شود كه واژه ولايت در معناى اولويّت و برترى در سرپرستى امور مسلمانان است.
برخى ديگر از قرائن تصريحات خود پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است كه قرائن «لفظيّه» خوانده مى شوند. پاره اى از اين قرائن لفظى، رواياتى است كه در اين مورد آمده است.
بزرگان از پيشوايان محدّثان نيز در قرن هاى مختلف، اين حديث را در كتاب هاى خود نقل كرده اند. اكنون به اسامى برخى از كسانى كه اين حديث را در آثار خود آورده اند اشاره مى كنيم:
1 ـ حافظ عبدالرّزاق صنعانى
وى نويسنده كتاب المصنّف، و استاد بُخارى (مؤلف كتاب صحيح بُخارى) است.
2 ـ حافظ عبد بن حميد نويسنده كتاب المسند
3 ـ حافظ رزين بن معاوية عبدرى اندلسى
وى كتاب الجمع بين الصحاح الستّه را تاليف كرده است.
4 ـ حافظ نَسايى
وى نويسنده كتاب صحيح است و اين حديث را در صحيح خود نقل كرده است.
5 ـ حافظ ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى
وى مؤلّف دو كتاب مشهور و معروف تاريخ و تفسير طبرى است.
6 ـ حافظ ابن ابى حاتِم رازى
وى محدّث و مفسّر پرآوازه اى است، و ابن تيميّه در منهاج السّنّه معتقد است كه تفسير او از هر روايت جعلى و ساختگى خالى است.
7 ـ حافظ ابو الشيخ اصفهانى
8 ـ حافظ ابن عساكر دمشقى
9 ـ حافظ ابو بكر بن مردويه اصفهانى
10 ـ حافظ ابو القاسم طبرانى
11 ـ حافظ خطيب بغدادى
12 ـ حافظ ابو بكر هيثمى
13 ـ حافظ ابو الفرج ابن جوزى حنبلى
14 ـ حافظ محب طبرى
وى استاد حرم مكّى است.
15 ـ حافظ جلال الدّين سيوطى
اهل سنّت معتقدند كه وى پايه گذار نوين و احياكننده سنّت در قرن دهم به شمار مى رود.
16 ـ حافظ شيخ على متّقى هندى
وى نويسنده كتاب كنز العمّال است.
با معرفى اين بزرگان كه از علماى زمان بُخارى تا قرن يازدهم هستند نتيجه مى گيريم كه صاحبان تفسير بر اين واقعه اجماع داشته و بيشتر محدّثين و ناقلين اخبار بر آن تصريح كرده اند.
با مراجعه و بررسى سند آن روايات، و صحّت و اعتبار آن ها، اعتبار روايات نيز بنا بر مبانى ايشان به وضوح آشكار مى گردد.
در آيه اطاعت:در این آیه اطاعت از الله و پیامبر اجبار است. ولی اطاعت از اولي الامر اجباری نیست. اما در ادبیات عرب اولي الامر به چه معنا است یعنی کسی که حکومت در دست دارد خلیفه یا رهنر یا نخست وزیر اما چرا اطاعت از این کسان اجباری نیست چون این کسان ممکن است ظالم باشند اما شما از کجا فهمیدین اولي الامر فقط اشاره به علی بن ابی طالب(ُس) و یازده تن از فرزندان ایشان ائمه اطهار(س) ایشان دارند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
خيلي استدلال شما سست و بي پشتوانه بود
شما از مصاديق، آيه را معني مي كنيد در حالي كه بايد از طريق آيه و احاديث پي به مصاديق ببريد!منظور شما از اولي الامر همون ملك فهد و ملك عبدالله و... است كه خدا بيان كرده از آن ها اطاعت كنيد؟!ولي هيچ اجباري نيست!
شما خود هر چي مي خواي از آيه بيرون مي كشي در حالي كه هيچ منطقي پشت حرفت نيست بعد به شيعيان نقد وارد مي كني كه حرفاشون بي دليله؟!!!
واقعا اين قدر به بن بست رسيديد همچين استدلال هايي ارائه ميديد و بعد با فرافكني و توهين به شيعيان قصد فريب اذهان رو داريد؟
دوست عزیز جناب اندیشمند..
خداوند من و شما را هدایت کند..
بنده عرض کردم آیه ای محکم و صریح نه آیه ای که روش بحث هست و روش اختلاف وجود داره..
جناب اسکندری عرض کردند بهتر است برخی مسائل در سایت ذکر نشود..!
مگر بیان آیات قرآن برای روشن گری کار نادرستی هست ؟؟
اگر آیه ای وجود ندارد به صراحت بگویید وجود ندارد و این اصل یک اصل الهی نیست.
دوست عزیز جناب اندیشمند.. خداوند من و شما را هدایت کند.. بنده عرض کردم آیه ای محکم و صریح نه آیه ای که روش بحث هست و روش اختلاف وجود داره.. جناب اسکندری عرض کردند بهتر است برخی مسائل در سایت ذکر نشود..! مگر بیان آیات قرآن برای روشن گری کار نادرستی هست ؟؟ اگر آیه ای وجود ندارد به صراحت بگویید وجود ندارد و این اصل یک اصل الهی نیست.
با سلام خدمت شما دوست گرامي
خداوند نه تنها من و شما بلكه همه را هدايت كند
آيات ذكر شده در مساله امامت صريح و روشن هستند و اختلافي كه ذكر كرديد مانعي از دلالت اين آيات نمي باشد زيرا هر كس تتبع و تدبر نمايد به حقيقت مي رسد.
مگر هر چه را كه در آن اختلاف است نبايد قبول كرد؟در وجود خدا هم برخي تشكيك مي كنند آيا بايد سخن شمارا در آن جا نيز جاري كرد؟
ما در اينجا براي روشن شدن حقيقت صحبت مي كنيم نه اينكه اصرار بيهوده بر نظر خود داشته باشيم
بحث هاي مطرح شده در مورد آيات هم بحث هايي نيست كه با چند خط نوشتن به نتيجه رسيد و ما هم اصراري نداريم شما دوست گرامي حتما حرف مارا قبول كنيد
من به صراحت مي گويم اين اصل يك اصل الهي است و آياتي نيز وجود دارد.
اهل سنت بر اين عقيده اند كه جامعه اسلامي بعد از پيامبر(ص) نياز به يك رهبر دارد تا جامعه اسلامي را رهبري و سرپرستي كند و چون شخص خاصي براي اين منصب معرفي نشده است هر كسي كه مسلمين بر او اتفاق داشته باشند مي تواند اين منصب را عهده دار شود.
در مقابل شيعيان امامت را ادامه نبوت مي دانند و نصب آن را به وسيله خداوند مي دانند و امام را واسطه فيض الهي و بندگان و معصوم از خطا و اشتباه مي دانند.از نظر شيعه امام عهده تبيين و تفسير قرآن و احكام دين را دارد.
از اين منظر است كه اهل سنت امامت را جزو فروع دين مي دانند و شيعيان آن را از اصول دين مي دانند.
مورخان و سیره نگاران مسلمان نوشته اند: رسول خدا (ص) هنگامی که به سراغ قبیلۀ «بنی عامر بن صعصعه» رفتند تا آنان را به دین خدا فراخوانند، و از آنان بخواهند تا ایشان را در اجرای رسالت شان یاری دهند؛ یکی از افراد آن قبیله به نام «بیحرة بن فراس» در پاسخ پیامبر (ص) گفت: «اگر ما از تو پیروی کنیم و خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا امر خلافت را پس از خود به ما واگذار می کنی؟
پیامبر (ص) در پاسخ او فرمود: «الأمر لله یضعه حیث یشاء».[سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۶۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۳، ص ۱۳۹ و ۱۴۰؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ج ۱، ص ۸۹ و ۹۰؛ علی بن برهان الدین حلبی، سیره حلبیه، ج ۲، ص ۳؛ کاندهلوی، محمد یوسف، حیات الصحابه، ج ۱، ص ۶۹٫]
خود علما گفته اند که تقلید در اصول دین جایز نیست و امامت هم یکی از این اصول است ؛ و من به گفته شما اینطور برداشت کردم که شما تقلید از علمای شیعه در اصل امامت را سرلوحه ی کار خود قرار دادید
دوست عزيز همان دليل عقلي كه نبوت را اثبات مي كند امامت را نيز اثبات مي كند.
در مسئله امامت علاوه بر دلايل عقلي مي توان از دليل نقلي نيز استفاده كرد و هيچ اشكالي در اين زمينه نيست.
دوست عزیز آقای پیشوایانی قرار دادیم این پیشوایان چه کسانی بودن کسانی که شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند . حال شما بگوید این پیشوایان چند نفر هستند بی شمار. شما فقط این را در دوازده نفر خلاصه میکنید بلکه به لطف سنت و قران بی شمار بودن و هستند از جمله یاران پیامبر شما میگوید : پس خداوند در پی حضرت موسی ائمه ای را برای هدایت تعئین فرمود. کسانی که به خداوند یقین داشتند و نه هرکسی را چراکه ائمه از اهل یقین توصیف شده است. شما که به پیشوایان بعد از پیامبر را کافر و مشرک میدانید؟ پیشوا کسانی هستند که شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند
خيلي سخنان شما واضح نيست ولي اگر منظورتان همان عدالت صحابه است كه بحثي است جدا و شيعه هيچ گاه هر كسي را مشرك نمي داند(به خلاف وهابيت) و اگر نقدي بر برخي از صحابه وارد است به دليل اعمالي بوده كه مرتكب شده اند.
شما زحمت بكشيد يك نگاه به احاديث حوض بيندازيد ببينيد چه كساني صحابه را كافر مي دانند.
اما در مورد اينكه چرا خلاصه مي كنيم در دوازده معصوم(ع) به علت روايات مختلفي است كه به دست ما رسيده است و اگر يك نگاه به كتب خود بيندازيد در كتب اهل سنت نيز تعداد آن ها ذكر شده است.
1. منظور از خلیفة من بعدی در همین وحله زمانی هست که پیامبر در حال ترک مدینه بودند. 2. شبهه مربوط به حدیث حوض بارها پاسخ داده شده. 3. باز ثابت نشد که خلافت از اصول دین هست. 4. بهتر نیست به بحث تاپیک به پردازین و امامت رو با استناد به آیه صریح قرآنی اثبات کنید ؟؟
1-لطفا علت تخصيص خود را به ترك مدينه بيان كنيد زيرا براي تخصيص عام بايد حجت اقامه شود.
2-شبهه مربوط به حديث حوض بارها جواب داده شده ولي اين جواب ها جز به بيراهه رفتن چيزي را اثبات نمي كنند.من در همين سايت جواب هاي داده شده را نقد كردم و اميدوارم شما بدون هيچ تعصبي در اين زمينه انديشه كنيد.(رجوع كنيد به مقاله نوشته شده در مورد اختصاص ارتداد صحابه به اهل سنت)
3-امامت در واقع ادامه نبوت است و دليلي كه بر اثبات نبوت آورده مي شود براي اثبات امامت نيز مي آوريم.جايگاه امامت در دين به علت اهميت بسياري كه دارد در نزد شيعه جزو اصول دين محسوب مي شود.
4-امامت اثبات شده و اگر شما تعصب را كنار بگذاريد حتما پي مي بريد.
اندیشمند عزیز بنده مثالی از صراحت رو عرض کردم..اقم الصلوة..یعنی نماز را بر پا دارین. حالا شما بیارین: آمنوا بالآئمة بعد نبی هم الذین من ذریته
مگه بايد به اين شكل در قرآن بياد تا ما قبول كنيم؟!
از شما بعيد بود همچين سخني را به صراحت ذكر كنيد.
مهم اينست كه اصل امامت در قرآن آمده است و مصاديق آن را رسول خدا(ص) مشخص كرده اند.
براي عدم ذكر صريح مصاديق در قرآن دلايل متعددي ذكر شده ولي نكته اي كه نبايد فراموش كرد اينست كه ما براي خدا تعيين تكليف نمي كنيم و هرچه را خداوند صلاح بداند و حكمت او اقتضا كند انجام مي دهد چه نامي از ائمه در قرآن برده نشود چه يك آيه در قرآن (مانند آيه سوره الرحمن) بسيار تكرار شده باشد.
بنده در یک تاپیک دیگر خدمت خواهر بزرگوارم زیتون عرض کردم که چگونه است الله سبحانه و تعالی از جنگ روم و شکست آن خبر میدهد ولی این اصل مهم را در لفافه بیان می کند./
این است حکمت الله ؟ که بندگانش را بر سر چنین دو راهی بزرگی بگذارد ؟ که یک میلیارد مسلمان را از برای این لفافه گویی گمراه سازد ؟
بنده در یک تاپیک دیگر خدمت خواهر بزرگوارم زیتون عرض کردم که چگونه است الله سبحانه و تعالی از جنگ روم و شکست آن خبر میدهد ولی این اصل مهم را در لفافه بیان می کند./
این است حکمت الله ؟ که بندگانش را بر سر چنین دو راهی بزرگی بگذارد ؟ که یک میلیارد مسلمان را از برای این لفافه گویی گمراه سازد ؟
پاک و منزه است الله
سلام علیکم
الف -شما این آیات رو دیدید که خداوند تائیدیه امامت بعد از نبی را در قرآن کریم به صراحت اعلام کرده است یا خیر ؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
وَلَقَدْ آتَينَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ(السجده/23) ما به موسي کتاب آسماني داديم؛ و شک نداشته باش که او آيات الهي را دريافت داشت؛ و ما آن را وسيله هدايت بني اسرائيل قرار داديم!
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يوقِنُونَ(السجده/24) و از آنان امامان (و پيشواياني) قرار داديم که به فرمان ما (مردم را) هدايت ميکردند؛ چون شکيبايي نمودند، و به آيات ما يقين داشتند. إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يفْصِلُ بَينَهُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يخْتَلِفُونَ(السجده/25) البته پروردگار تو ميان آنان روز قيامت در آنچه اختلاف داشتند داوري ميکند (و هر کس را به سزاي اعمالش ميرساند)! ب- مگر نمیگوئید و معتقدید که خداوند نقصی در کارهایش نیست ؟
مگر اعتقا ندارید که نبی الله موسی دین را طبق این آیه شریقه کامل دریافت داشته و انتقال داده ؟
پس چه نیازی به امامت بوده که خداوند آنرا متذکر شده است ؟
در آیات الهی تعقل و تفکر کنید. از روی تعصب بدون اطمینان کامل چیزی را نپذیرید .
شما فقط اگر
یک نمونه از انحرافات و فتنه های شیطان در بین انسانها را بشناسید درک خواهید کرد که در هر زمانی امامی از اهل یقین و موید بالله تعالی در بین اقوام انسان لازم است که از حریم دین خدا دفاع کند.
این مسیر هدایت الهی است. از خودتان بپرسید که چه کسی در برابر این مسیر مخالفت میکند ؟
بنده در یک تاپیک دیگر خدمت خواهر بزرگوارم زیتون عرض کردم که چگونه است الله سبحانه و تعالی از جنگ روم و شکست آن خبر میدهد ولی این اصل مهم را در لفافه بیان می کند./ این است حکمت الله ؟ که بندگانش را بر سر چنین دو راهی بزرگی بگذارد ؟ که یک میلیارد مسلمان را از برای این لفافه گویی گمراه سازد ؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز و دیگر عزیزان
این بحث که چرا نام اهل بیت در قرآن نیامده و اینکه حکمت آن چیست قبلا در تاپیک هایی بحث شده که لینکش رو خدمتتون عرض میکنم.
اگر نقدی هست لطفا در همون جا مطرح بفرمایید و بحث رو خیلی به انحراف نبرید.
اهل سنت بر اين عقيده اند كه جامعه اسلامي بعد از پيامبر(ص) نياز به يك رهبر دارد تا جامعه اسلامي را رهبري و سرپرستي كند و چون شخص خاصي براي اين منصب معرفي نشده است هر كسي كه مسلمين بر او اتفاق داشته باشند مي تواند اين منصب را عهده دار شود.
در مقابل شيعيان امامت را ادامه نبوت مي دانند و نصب آن را به وسيله خداوند مي دانند و امام را واسطه فيض الهي و بندگان و معصوم از خطا و اشتباه مي دانند.از نظر شيعه امام عهده تبيين و تفسير قرآن و احكام دين را دارد.
از اين منظر است كه اهل سنت امامت را جزو فروع دين مي دانند و شيعيان آن را از اصول دين مي دانند.
مورخان و سیره نگاران مسلمان نوشته اند: رسول خدا (ص) هنگامی که به سراغ قبیلۀ «بنی عامر بن صعصعه» رفتند تا آنان را به دین خدا فراخوانند، و از آنان بخواهند تا ایشان را در اجرای رسالت شان یاری دهند؛ یکی از افراد آن قبیله به نام «بیحرة بن فراس» در پاسخ پیامبر (ص) گفت: «اگر ما از تو پیروی کنیم و خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا امر خلافت را پس از خود به ما واگذار می کنی؟
پیامبر (ص) در پاسخ او فرمود: «الأمر لله یضعه حیث یشاء».[سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۶۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۳، ص ۱۳۹ و ۱۴۰؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ج ۱، ص ۸۹ و ۹۰؛ علی بن برهان الدین حلبی، سیره حلبیه، ج ۲، ص ۳؛ کاندهلوی، محمد یوسف، حیات الصحابه، ج ۱، ص ۶۹٫]
شما گفتید که اهل سنت اعتقاد بر این دارند که رهبری جامعه اسلامی بعد از پیامبر بر اتفاق بین مسلمین صورت گرفته است ؛ اما به راستی اینطور نیست!
اولا افرادی که در سقیفه بنی ساعده جمع آمدند تا خلیفه ی خود را انتخاب کنند تنها عده ای از مسلمین و صحابه را شامل میشدند و در این موضوع تمام مسلمین حق انتخاب نداشتند ؛ در حالی که امروزه این قضیه به اثبات رسیده که بهترین حاکم بر یک ملت باید فردی باشد که از بین اقشار مختلف مردم باشد و علاوه بر این منتخب عام و خاص مردم باشد و در تمام کشورهای دارای به اصلاح واژه دموکراسی یا آزادی این قضیه انجام میگیرد ؛ این افراد حتی این حق کوچک را هم به مسلمین آن زمان ندادند.
ثانیا اگر قرار هم بر این بود که خلیفه بعد از پیامبر باید توسط شورای مسلمین و صحابه انتخاب میشد ، آیا علی (س) از بزرگترین صحابه آن هنگام نبود که برای امر شورا از او دعوت نشد؟
ثالثادر حالی که شیعه به علم خدا و پیامبرش شکی ندارد و از آگاهی کامل آنها بر مسائل قبل و بعد از خود اذهان دارد و میگوید پیامبر از دعوای امروز ما در ایران و کشورهای عربی و همینطور دعوای آن روز سقیفه باخبر بوده اند و برای اینکه اختلاف نباشد خداوند روشی بهتر را برگزید و آن انتخاب امامت بعد از نبوت بود که هادیانی بر احکام قرآن باشند و راهنمایانی بر جماعت مسلمین ؛ چنانکه که میبینیم تصمیم عجولانه ی جمعیت انصار و مهاجر در سقیفه دیری نپایید که منجر به حادثه وقیح کربلا شد و باز هم زمانی طی نشد که حکومت اسلامی به پادشاهی قیصر و کسری تبدیل شد و بنی امیه و بنی عباس هر یک ادعای خلافت نمودند و چه ها که نشد و پیکر اسلام به مرور زمان و تا به امروز پاره پاره شد و امروز هیچ کشوری به نام اسلام وجود ندارد.
رابعاویلفرد فردیناند مادلونگ یک اسلام شناس معاصر میگوید: هرچند که اکثر تاریخنگاران قبول دارند که سقیفه توسط انصار شروع شد. اما اینکه شورا در ابتدا جهت تعیین خلیفه مسلمانان راه اندازی شده بود را زیر سؤال میبرند.شواهدی مانند گفتگوهای مطرح شده در جلسه نشان میدهد که هدف اولیه انصار از تشکیل سقیفه تصمیم گیری در مورد نحوه اداره شهر مدینه پس از فوت محمد(ص) بود؛ زیرا اوس و خزرجیان گمان داشتند که پس از فوت محمد، مهاجرین به مکه باز میگردند و باید برای آینده اداره مدینه توسط ساکنان اولیه آن تصمیم گیری شود. هرچند که اهل سنت و بیشتر تاریخنگاران غربی عنوان میدارند که علی به سبب جوانی در زمان مرگ محمد(ص) و نداشتن تجربه سیاسی شانسی برای خلافت نداشت ؛ مادلونگ بیان میدارد که اگر قرار بود جانشینی با توجه به قرابت و نزدیکی فامیلی با محمد تعیین شود علی با توجه به اینکه داماد و پدر نوههای محمد(ص) بود شانس زیادی داشت و یا اگر بر اساس تعداد فضایل هم میبود علی دارای فضایل بیشتری از ابوبکر و عمر بود. همچنین با توجه به آنکه خزرجیان خود را همخون با بنی هاشم میدانستند (مادر هاشم پدر عبدالمطلب خزرجی بودهاست) ، شانس انتخاب یکی از بنی هاشم به عنوان عشیره پیامبر و به طور خاص علی وجود داشتهاست.
خامساشیعه بر این اعتقاد است که قرآن کتابی معمولی نیست و خداوند تاویل آن را به دست ائمه داده تا با استفاده از آن به علم و برتری برای کشور اسلام برسند و چنان که میبینیم بعد از کشف علوم گوناگون تازه متوجه میشویم که این علوم از دیرباز در همین کتاب خودمون (قرآن کریم) آمده و ما از آن بی خبر هستیم و چه زیباست (ان الانسان لفی خسر) که خدا از احوال ما باخبرتر است. شیعه معتقد است که اگر امر امامت به درستی اجرا میشد امروز ابر رایانه ها ؛ علوم شیمی ؛ زیست شناسی ؛ فیزیک و... تماما در اختیار کشور اسلام بود چنانکه دین نزد خدا اسلام است و علومی که خداوند منشاء او بوده همگی به کشور اسلام و دین اسلام تعلق داشته است و اینکه این علوم روز در جایی غیر از اسلام و در جایی غیر از سرزمینی که قرآن در آن تلاوت میشود پیدا میشود این خود دلیلی آشکار بر جهل امت و قرار از بیراهه رفتن آن بعد از رحلت نبی مکرم (ص) دارد ؛ چنانکه که در داخل قرآن به تمام علوم اشاره شده است و این از گذر تاریخ اثبات شده است که قرآن کتابی معمولی نیست. - چرا نباید کاشف برق یک مسلمان باشد؟ - کاشف علم شیمی و جدول تناوبی چرا یک مسلمان نیست؟ - کاشف علوم زیستی چرا یک مسلمان نیست؟ - و بسیار علومی دیگر... خداوند برای ما تمام خوبیها را یکجا خواسته و ما چه بدیم که از امر امامت جلوگیری نمودیم...
سادساقرآن می فرماید:وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ ? وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ(ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند ، برای آنها روشن کنی ؛ و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان میآورند!)اگر قرآن را همه می فهمند، پس چه نیازی داره که پیامبر(ص) بیاد و اون رو برای مردم ، تبیین(روشن) کنه؟ خدا می فرماید: قرآن را همه مردم ، نمی فهمند ، و پیامبر باید بیاد و اون رو برای مردم تبیین ( روشن) کنه !! نکنه شما از خدا هم بیشتر می فهمید؟ و در آخراگر دوستان اهل سنت اقرار دارند که تمام آیات قرآن را تفسیر و معنی کرده اند و میفهمند ، لطفا تفسیر آیات زیر را بیاورند و برای بنده معنا کنند. آیه 1 سوره بقره آیه 1 سوره یس کلمه اول آیات اول سوره های یونس و ص . منتظر تفاسیر و معانی دوستان اهل سنت که آشنا به کتاب آسمانی هستند ، هستم!
با سلام خدمت شما دوست عزیز و دیگر عزیزان
این بحث که چرا نام اهل بیت در قرآن نیامده و اینکه حکمت آن چیست قبلا در تاپیک هایی بحث شده که لینکش رو خدمتتون عرض میکنم.
اگر نقدی هست لطفا در همون جا مطرح بفرمایید و بحث رو خیلی به انحراف نبرید.
سقیفه بنی ساعده جایگاه و ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در مدینه که مربوط به قبیله بنی ساعده بودهاست و مردمان در مشاوراتشان در آن گرد میآمدند. نام سقیفهٔ بنیساعده (به عربی: سقيفة بني ساعدة) در میان مسلمانان معروف و مشهور است، به این دلیل که بلافاصله پس از مرگ پیامبر اسلام محمد (ص) عدهای از اصحاب وی که به انصار شهرت داشتند و اهل مدینه بودند در آن محل برای تعیین خلیفهٔ بعد از پیامبر به دعوت سعد بن عباده رئیس قبیلهٔ خزرج جمع شدند، و بعد از جر و بحثهای زیاد منجر به انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب کردند. ( تاریخ کامل ابن اثیر، ترجمه سید حسین روحانی، ج ۳، ص ۱۱۹۹) منبع اصلی در مورد سقیفه بنی ساعده به گزارش عبدلله ابن عباس از واقعه برمی گردد. سایر منابع یا از این گزارش استفاده نمودهاند یا بر مبنای گزارش ابن عباس میباشد. گزارشهای دیگری با اندکی تفاوت با سلسله راویان متفاوت در منابعی مانند ابن هشام، طبری، عبدالرزّاق ابن همّام، احمد ابن حنبل، صحیح بخاری یافت میشود. ( تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۴، ص ۱۳۴۲ ) حالا ببینید در حالی که علی (س) در حال کفن و دفن رسول مکرم اسلام (ص) بود چه ها که نشد و بر سر جانشینی این پیامبر چه دعواهایی صورت گرفت و هر کس دایه خلافت کرد ؛ اگر از منظر اهل سنت نگاه کنیم انتخاب نکردن خلیفه توسط پیامبر (ص) باعث این بحث ها شده است چون این عزیزان میگن پیامبر جانشین تایین نکرد و این بحثها همه بر سر انتخاب خلیفه بوده است و از طرفی مسلما این بحث ها مورد رضایت پیامبر نبوده است و دل پیامبر راضی نیست که بعد از او چنین اختلافاتی صورت بگیرد ؛ و آیا پیامبر کاری را که راضی نبوده انجام داده است و خلیفه ای برای بعد از خود تایین نفرموده در حالی که تمام خلفا که قطعا از علم و حکمت کمتری از پیامبر برخوردار بودند همگی بعد از خود خلیفه ای را جایگزین کرده اند؟ بحث بر سر خلافت:
بعد از مرگ محمد در تاریخ دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجری تعدادی از انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شده بودند. زبیر، علی بن ابیطالب و یاران او در خانه فاطمه جمع بودند. عدهای از مهاجرین از جمله ابابکر و عمر که از این اجتماع مطلع گشتند و خود را به آنجا رساندند. در اجتماع سقیفه مهاجرین، سعد بن عباده از صحابه بزرگ پیامبر و رئیس عشیره بنی ساعده و خزرجیان در حالتی مریض در وسط جمعیت بود و تمام خزرجیان نیز جمع بودند. بحث بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان میکرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محقتر میدانست. یکی از انصار از فضایل انصار گفت و ابوبکر در سخنرانی خود با قبول فضایل مهاجرین عنوان نمود که اعراب پس از مرگ محمد تنها از فردی از قبیله خود پیامبر اطاعت خواهند نمود و انصار نمیتوانند جامعهای که محمد به وجود آوردهاند را حفظ نماید. بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و به عمر و ابوعبیده ابن الجراح اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر گفت که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفهٔ مسلمین شویم. سپس در این هنگام حباب ابن منذر از انصار و از مجاهدین بدر پیشنهاد داد که دو امیر یکی از انصار و دیگری از مهاجرین انتخاب شوند. بعد از آنکه سر و صدا و هیجان گروه خوابید عمر از ابوبکر خواست که دستش را جلو بیاورد و با او بیعت نمود. بدنبال او سایر مهاجرین و انصار نیز با ابوبکر بیعت نمودند. سقیفه هنگامی کاملاً به نفع ابوبکر شد که بنی اسلمیان که شاخهای از خزرجیان بودند در تعدادی زیاد به مدینه آمدند و با ابوبکر بیعت کردند. بنی اسلمیان عشیرهای بودند که عشق و وفاداری آنها به محمد زبانزد بود و به خاطر همین توسط محمد به آنها نیز عنوان مهاجرین اطلاق شد. بنی اسلم دشمنی دیرین با انصار داشتند. آنها حتی با اشاره عمر به سعد بن عباده که با ابوبکر بیعت نکرده بود درگیر شدند. ابن عباس روایت میکند که عمر در هنگام شرح واقعه سقیفه، در مورد شتابزده و بدون برنامه بودن بیعت با ابوبکر می گوید که «کاری شتابزده(فلته) بود که خدا مردم را از شرّ آن نگهداشت.» در مورد مرگ سعد بن عباده مطرح کننده بحث سقیفه و همچنین مدعی امر خلافت از جانب انصار که برخلاف خواسته اش خلافت به ابوبکر رسید میخوانیم : پس از مرگ محمّد (ص) ، سعد پسر عباده از مدعیان خلافت و از بزرگان صحابه بود و بسیاری از انصار در سقیفه بنی ساعده طرفدار او بودند. امّا پس از خطبه ابوبکر در سقیفه، بیشتر صحابه با ابوبکر بیعت کردند. سعد پسر عباده از بیعت با ابوبکر سرباز زد. او حتی در زمان عمر نیز بر موضع خود پای فشرد. او در زمان خلافت عمر راهی یکسری از زمین هایش در شام شد اما در بیابانهای اطراف مدینه کشته شد. (به نقل از دانشنامه ویکی پدیا ) از منظر اهل سنت : پیامبر (ص) برای خود جانشین انتخاب نکرد و مسلما همین امر باعث شد که چنین اختلافات بین مسلمین پیش بیاید و چنان کشت و کشتارهایی اتفاق بیفتد چه در کربلا و چه حاکمان خاطی بنی عباس و بنی امیه که چه جنایات کردند ؛ تمام این ماجراها تنها بر سر انتخاب نکردن جانشین توسط پیامبر صورت گرفته است. آیا پیامبر این کار را انجام میدهد؟
بنده در یک تاپیک دیگر خدمت خواهر بزرگوارم زیتون عرض کردم که چگونه است الله سبحانه و تعالی از جنگ روم و شکست آن خبر میدهد ولی این اصل مهم را در لفافه بیان می کند./ این است حکمت الله ؟ که بندگانش را بر سر چنین دو راهی بزرگی بگذارد ؟ که یک میلیارد مسلمان را از برای این لفافه گویی گمراه سازد ؟ پاک و منزه است الله
هم من و هم دوستان بسيار براي شما توضيح داده ايم ولي شما باز بر مي گرديد سر حرف اول و دوباره همون سوال را تكرار مي كنيد گويي كه اصلا به جواب هاي دوستان نظري نينداخته ايد!
دوست عزيز خداوند بسيار واضح بيان كرده است و شايد براي شما كه بعد از ساليان بسياري احاديث تصفيه شده به دست شما رسيده است اين امر آشكار نباشد ولي باز هم اگر در احاديث خود تتبع انجام دهيد به نتيجه مي رسيد.
من سلسله بحث هايي را در سايت مطرح كرده ام كه انشاء الله با دعاي دوستان ادامه پيدا كند به نام همراه با مستبصرين
از شما خواهش مي كنم بدون هيچ تعصبي در سخنان اين مستبصرين دقت كنيد و وجدان خود را قاضي قرار دهيد.
شما نبايد همت خودتان را صرف دفاع از انديشه اي كنيد بدون اينكه طالب حقيقت باشيد.
آيا فكر نمي كنيد بسياري از سخنان خود را از روي تعصب از يك انديشه بيان مي كنيد؟!
در مورد اينكه چرا اين بحث ها در قرآن مطرح نشده هم گفتيم مطرح شده ولي مصداق آن بيان نشده است كه مي توانيد به تاپيك هايي كه دوستان معرفي كردند مراجعه كنيد.
اما از اين چرا ها كه پرسيديد خيلي وجود دارد ولي نكته مهم اين است كه خداوند طبق حكمت خود عمل مي كند.
آيا نمي شود همين سوال را ما از شما بپرسيم كه چرا خدا در قرآن خلافت ابوبكر را مطرح نكرد تا اين همه مسلمان به قول شما دچار انحراف نشوند؟
چرا خدا به صراحت عقايد وهابيت را بيان نكرده است تا اين همه مسلمان به قول وهابيت مشرك نشوند تا وهابيت جان و مال آن ها را وحشيانه مورد تاخت و تاز قرار ندهند؟
شايد خدا مي خواسته است بندگان واقعي و حقيقت جوي خود را امتحان كند.
هرچند كه به شخصه احتمال مي دهم اگر خداوند مصداق را هم بيان مي كرد باز عده اي راهي براي فرار پيدا مي كردند!
قسم به یگانگی خداوند تعالی و رسالت پرافتخار حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم
برادران اهل سنت شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش میخوانم ، خواهشا در مقابل مطالب من و دوستان دانشمند،عمار،bina88،mkk1369 جبهه نگیرید و واقعا خواهان هدایت باشید من نمیگم شیعه خوبه یا سنی بده اما برای آیینی که خودم پذیرفتم دلایلی آوردم ، از شما میخوام دلایلی که از صفحه اول این تاپیک تا این صفحه توسط خود بنده یا دوستان نگارش شده رو کامل بخونید روش فکر کنید اگر نقدی دارید روی اون بزارین ؛ مطمئن باشید هیچ زمان حق به دنبال شما نمیاد بلکه شما هستید که حق را باید بجویید و به اون برسید به خدا از ته دل این حرفا رو میزنم ، فکر اولین موهبتی است که به بشر داده شده خواهشا ازش استفاده کنید و خودتون رو مصداق آیات عذاب یا آیه بسیار بسیار بسیار قشنگ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ قرار ندهید.
فکر کنید ببینید روند ماجرای سقیفه به کجا کشیده شد و آیا درست بود و پستهای قبلی بهترین جواب برای شما هست!
به نظر من بحث در این تاپیک تمام است چرا که یه آیه صریح برای امامت وجود ندارد و آنچه شما بدان استناد می کنید با استفاده ار تفاسیر شیعی و سنی ( استناد به روایت ضعیف ) است.
با تشکر از همه عزیزان و بزرگوارانی که همکاری نمودند.
به نظر من بحث در این تاپیک تمام است چرا که یه آیه صریح برای امامت وجود ندارد و آنچه شما بدان استناد می کنید با استفاده ار تفاسیر شیعی و سنی ( استناد به روایت ضعیف ) است.
با تشکر از همه عزیزان و بزرگوارانی که همکاری نمودند.
zirz@min;171877 نوشت:
به نظر من بحث در این تاپیک تمام است چرا که یه آیه صریح برای امامت وجود ندارد و آنچه شما بدان استناد می کنید با استفاده ار تفاسیر شیعی و سنی ( استناد به روایت ضعیف ) است.
با تشکر از همه عزیزان و بزرگوارانی که همکاری نمودند.
سلام.
نخیر :
قبلا در مورد مذکور بحث شده است ،دوست عزیز شما مشکلتان با اصل امامت است یا انتصاب ان به معصومین علیهم السلام...
همانطور که مشخص است امامت به معنای مقتدا و پیشوا می باشد ؛و مقتدا کسی است ؛که خود پیشتر و جلوتر از دیگران به چونین امری نائل شده باشد؛تا دیگران را در ان امور مقتدایی و پیشوایی کند؛نتیجتا چه ائمه کفر و چه ائمه حق مبتدا در امر هدایت هستند ؛نتیجتا امام قبل از همه متبلس به امر هدایت است؛حال این هدایت می خواهد به کفر و ضلالت باشد ؛چه به حق و امر خدا..و منشا هدایت دیگران از امام می رسد..
(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) میخوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمیشود!
دلالت دارد بر وجود امام در هر برهه ای ....
همانطور که مشاهده می کنید ؛امام مورد نظر را مطلق بیان نموده است یعنی قیدی در جمله نیست تا امام را به ان تقیید کرده باشد؛نتیجتا امام مورد نظر در ایه فوق ؛هم مربوط به مقتدای کفار است و هم مقتدای بر حق...از طرفی امام مورد نظر را نیز مقید به گروه خاصی نکرده است ؛نتیجتا هر گروهی از مردم چه با مقتدای ضلالت چه با مقتدای حق به این ایه تعلق می گیرد...از طرفی زمان نیز در این ایه مطلق است پس از اولین تا اخرین فرد تا روز قیامت را در بر می گیرد ؛نتیجتا زمین تا انسان دارد از امام خالی نیست......
از جهتی
حضرت عالی خیال می کنید اگر نام امام و یا امامان در قرآن میآمد، اختلاف از بین میرفت، در حالی که این اصل کلیت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.
بنیاسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمانروایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمینهای غصبشده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:
إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیلالله. آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمانروایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...
پیامبر آنان به امر الهی فرمانروا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً...
به راستی که خدا طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است.
با وجودی که نام فرمانروا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:
أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال... از کجا میتواند فرمانروای ما باشد، حال آنکه ما به فرمانروایی از او شایستهتریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...
این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازدهگانه، سبب میشد که آزمندان حکومت و ریاست به نسلکشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد و به قول معروف:
صد هزاران طفل سر ببریده شد ------ تا کلیمالله موسی زنده شد
----معرفی با عدد و گاهی شرایط ایجاد میکند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه میفرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنیاسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم. ---معرفی با صفت بعضی اوقات شرایط ایجاب میکند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است. الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم... کسانی که از رسول و نبی درس ناخواندهای پیروی میکنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته مییابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدیها بازشان میدارد، پاکیها را برای آنان حلال کرده و ناپاکیها را تحریم مینماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمیدارد. با توجه به این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بیجا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.. با اقتباس از سخنان ایت الله سبحانی...
بحث انتصاب به شخصی نیست برادر عزیز..بحث بر سر این است که چرا اصلی که در قرآن وارد نشده به عنوان اصل دینی در نظر گرفته اید./
با سلام و عرض ادب درمیان مسلمانان فرقه ای را سوال نداریم که معتقد به وجوب خليفه و امام بعد از نبی صلی الله علیه و آله نباشد. لذا اولین اختلاف بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله همین امر بود. منتهی بحث بر سر این است که شیعه برای امام اوصاف خاصی را قائل است از نصب الهی و عصمت و علم و شجاعت و غیره ولی اهل سنت چنین اعتقادی را ندارند. لذا اهل سنت به جمیع فرق آن، ابوبکر و عمر را امام خود می دانند و امر دائر بین این دو امر است، یا باید معتقد به امامت امام علی علیه السلام شد و یا قائل به امامت شیخین و شق ثالثی نداریم. آیا آیه ای در قرآن در رابطه با خلافت آنها داریم؟!
بر فرض هیج آیه و هیچ روایت صریحی در باب امامت نباشد ،اهل سنت که منکر امامت شیعی اند خود قائل به خلافت و امامت شیخین اند. در دیدگاه علمای اهل تسنن اعتقاد به خلافت خلیفۀ اول و دوم از جایگاه بس بالایی برخوردار است به گونه ای که منکر آن به کفر نسبت داده شده است،واین مطلبی بسیارمهم است.چون اگر مرادکفر فقهی باشد باید دلیل معتبری داشته باشد در حالی که ملاک اسلام اقرار به توحید و شهادتین است و اگر کفر اعتقادی است باز دلیل معتبری می خواهد. بنابراین باید در قرآن و یا روایات صحیح آمده باشد در حالی که چنین امری در هیچ روایتی نیامده است و این امری عجیب است.
به عنوان نمونه گوشه ای از کلمات بزرگان اهل سنت بیان می شود تا جایگاه امامت خیالی اهل سنت برایتان بیشتر آشکار شود. در فتاوای ابو حنیفه آمده: 1- «من أَنْكَرَإمَامَةَ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رضي اللَّهُ عنه فَهُوَ كَافِرٌ، وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَيْسَ بِكَافِرٍ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ وَكَذَلِكَ من أَنْكَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضي اللَّهُ عنه في أَصَحِّ الْأَقْوَالِ».[1] 2- «وَفِي الْفَتَاوَى الْبَدِيعِيَّةِ مِنْ كُتُبِ الْحَنَفِيَّةِ مَنْ أَنْكَرَ إمَامَةَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَهُوَ كَافِرٌ وَقَالَ بَعْضُهُمْ : هُوَ مُبْتَدِعٌ ،وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِر».[2]ٌ که در این دو تعبیر از خلافت به امامت او تعبیر شده. 3- ابن حجر هیتمی مکی در کتابش می نویسد: «فمذهب أبي حنيفة رضي الله عنه أن من أنكر خلافة الصديق أوعمر فهو كافر على خلاف حكاه بعضهم وقال الصحيح أنه كافر».[3] 4- وجاء في الفتاوى البزازية: «ومن أنكرخلافة أبي بكرفهو كافرفي الصحيح، ومنكر خلافة عمر رضي الله عنه فهو كافر في الأصح». جناب ابن ادریس شافعی امام مذهب نیز در سخنی عجیب می گوید: 5- «خلافة أبي بكر الصديق حق قضاه الله في السماء وجمع عليه قلوب عباده»[4]. یعنی جناب شافعی قائل به آسمانی بودن خلافت ابوبکر است در حالی که هیچ آیه و روایتی بر این امر وجود ندارد. 6- قرطبی در تفسیر خود می نویسد: «والقادح في خلافته مقطوع بخطئه وتفسيقه وهل يكفر أم لا يختلف فيه والأظهر تكفيره وسيأتي لهذا المعنى مزيد بيان في سورة الفتح إن شاء الله. والذي يقطع به من الكتاب والسنة وأقوال علماء الأمة ويجب أن تؤمن به القلوب والأفئدة فضل الصديق على جميع الصحابة ولا مبالاة بأقوال أهل الشيع ولا أهل البدع فإنهم بين مكفر تضرب رقبته وبين مبتدع مفسق لا تقبل كلمته . ثم بعد الصديق عمر الفاروق ثم بعده عثمان روى البخاري عن بن عمر قال : كنا نخير بين الناس في زمن رسول الله صلى الله عليه وسلم فنخير أبا بكر ثم عمر ثم عثمان واختلف أئمة أهل السلف في عثمان وعلي فالجمهور منهم على تقديم عثمان؟!.»[5] یعنی جناب قرطبی در تفسیری که احکام القرآن است و با دیگر تفاسیر متفاوت است می گوید هر کس که خلافت ابوبکر را نپذیرد بنابر اظهر «که فتوی است» کافر است«هر چند شکی در فسق او وجود ندارد». بعد مدعی برتری ابوبکر بر جمیع صحابه است ومدرک او کتاب و سنت و اقوال علمای امت است کدام آیه در قرآن دلالت بر فضل او چه رسد به برتری او بر جمیع امت دارد ؟ و با چه ملاکی منکر خلافت غیر شرعی او کافر است ؟؟؟؟؟!!!!
[=Times New Roman][1][=Times New Roman][=Times New Roman]. الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان ،الشيخ نظام وجماعة من علماء الهندج2ص264.الناشر دار الفكر. [=Times New Roman]
[=Times New Roman][2][=Times New Roman][=Times New Roman]. فتاوى السبكي [شافعي]: أبو الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي (المتوفى : 756هـ)ج5ص36. [=Times New Roman]
[=Times New Roman][3][=Times New Roman][=Times New Roman]. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقةالمؤلف : أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي،ج1ص138. [=Times New Roman]
[=Times New Roman][4][=Times New Roman] [=Times New Roman]. مجموع فتاوى ابن تيمية،ج5ص53.و...الدرر السنية في الأجوبة النجديةالمؤلف : علماء نجد الأعلام
[=Times New Roman][5][=Times New Roman] [=Times New Roman]. الجامع لأحكام القرآن ،أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي،سورۀ توبه/آیۀ/40.ج8 ،ص148.
(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم!
امامت در قران با خصوصیاتش به خوبی بیان گشته است،وحتی به دست می اید که باید در هر زمانی امام حق هم باشد،..
حتی مقام امامت را با یقین جمع نموده است،به عبارتی در امامت عصمت مطرح است چون یقین با خطا و اشتباه جمع نمی گردد ..
در مورد یقین قران می گوید:
وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.
همانطور که مشخص است یقین را با ملکوت جمع نموده است،پس امام دسترسی به ملکوت دارد...
در هر حال امام از لوازم لاینفک در قران است،وصراحت ان در قران بیش از دیگر موارد است..وحتی خصوصیات امام را نیز بیان می کند و انرا تعمیم در تمام ادوار می کند....
به نظر من بحث در این تاپیک تمام است چرا که یه آیه صریح برای امامت وجود ندارد و آنچه شما بدان استناد می کنید با استفاده ار تفاسیر شیعی و سنی ( استناد به روایت ضعیف ) است.
با تشکر از همه عزیزان و بزرگوارانی که همکاری نمودند.
بله عزیز من برای کسی که نخواهد از قرآن پند بگیرد و یا 1400 سال تجربه را بر اثر نبود امام را کنار بگزارد ، نه تنها بحث در این تاپیک تمام شده بلکه در تمام محافل علمی این بحث تمام شده است.
آقای اسکندری عزیز پست شما را لایک زدم چرا که دیدم در ابتدا خود عرض کردین آیه ای برای امامت وجود ندارد و از طرفی بر سر اصول با دوستانتان درگیر بودین و حال خود هاج و واج مانده اید.
به قول انگلیسی ها نو پروبلوم همون اشکال نداره خودمون.
و منهم من يستمع اليك و جعلنا على قلوبهم اكنّة ان يفقهوه و فى آذانهم وقرا و ان يروا كل آية لا يؤ منوا بها حتى اذا جاؤ ك يجادلونك يقول الذين كفروا ان هذا الا اسطير الاولين (25) از آنان كسانى هستند كه به كلام تو گوش مى دهند، ليكن ما بر دلهاى آنان پرده اى كه از فهمشان جلوگيرى كند افكنده و گوشهايشان را سنگين كرديم ، و اگر هر آيه اى را ببينند باز ايمان به آن نمى آورند، حتى وقتى هم كه نزد تو مى آيند غرضشان جدال است ، و لذا همانها كه كافر شدند بعد از شنيدن آيات قرآن مى گويند اين جز همان افسانه ها و حرفهاى قديمى نيست.
بله قلوبي كه برآنها قفل وطبع زده باشد هر آیه ای را هم ببینند بازهم ایمان نمی آورند ، نعوذ بالله ؛ مانند بعضی از اصحاب رسول الله (ص) که به پیامبر نگاه میکردند اما نمیدیدند ؟؟!!:
و ان تدعوهم الى الهدى لا يسمعوا و تراهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون (اعراف198).
واین امر مسبوق به سابقه هست هم در یهود وهم در بین امت اسلام :
(و جحدوا بها، و استيقنتها انفسهم ، ظلما و علوا)، (دين خدا را انكار كردند، با اينكه در دل بحقانيت آن يقين داشتند، ولى چون ظالم ، و سركش بودند، زير بار آن نرفتند).
مگر در آخرین سوره نازله نخواندید که :
يايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين (مائده67)
این کدام امر است که در آخرین روزهای حیات پیامبر اگر ابلاغ نشود رسالت وی ناتمام است ؟ وخداوند هادی کافرین نیست ؟
و چه کسی ولی مومنین( نه کافرین ) است ؟
(انما وليكم اللّه و رسوله ، و الذين آمنوا، الذين يقيمون الصلوة ، و يؤ تون الزكوة ، و هم راكعون )، (تنها ولى و سرپرست شما خدا است ، و رسول او، و آنانكه ايمان آورده اند، يعنى آنانكه نماز ميگذارند، و در حال ركوع صدقه ميدهند) .
وهمیشه وهمواره گروهی از مردم بر صراط حقند :
(و ممن خلقنا امه يهدون بالحق و به يعدلون ) و طايفه اى از آفريدگان ما امتى هستند كه بحق هدايت شده وبر صراط مستقیمند .
آقای اسکندری عزیز پست شما را لایک زدم چرا که دیدم در ابتدا خود عرض کردین آیه ای برای امامت وجود ندارد و از طرفی بر سر اصول با دوستانتان درگیر بودین و حال خود هاج و واج مانده اید.
به قول انگلیسی ها نو پروبلوم همون اشکال نداره خودمون.
باز هم از شما عزیز متشکرم
شما تمام مشکلتان اینجاست که از دقت کمی برخوردارید ؛ باز هم اگر دقت میکردید بنده نگفتم آیه ای نیست گفتم قرآن کریم طبق آیه 7 سوره آل عمران بر دو نوع آیه بنا شده است: هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴿۷﴾ او كسي است كه اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كرد، كه قسمتي از آن، آيات «محكم» (صريح و روشن) است، كه اساس اين كتاب ميباشد؛ (و هر گونه پيچيدگي در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف ميگردد). و قسمتي از آن، «متشابه» است ( آياتي كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفي در آن ميرود؛ ولي با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار ميگردد). اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات اند، تا فتنهانگيزي كنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسير (نادرستي) براي آن ميطلبند؛ در حالي كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نميدانند. (آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهي) ميگويند: «ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نميشوند (و اين حقيقت را درك نميكنند). (ترجمه آیت الله مکارم شیرازی) 1- آیات محکم و صریح 2- آیات متشابه و همینطور دلیل آنکه یکسری آیات متشابه است در همین آیه آمده است. خود خدا گفته باید یکسری آیات من رو با دلیل و مدرک بفهمید و یکسری هم دلیل و مدرک نمیخواد و لازم نیست روش فکر بشه! اما شما دوست عزیز فکر نکنم به دنبال هدایت باشی که اینقدر پی عیبجویی میگردی...
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(النحل/43)
و پيش از تو، جز مرداني که به آنها وحي ميکرديم، نفرستاديم! اگر نميدانيد، از آگاهان بپرسيد (تا تعجب نکنيد از اينکه پيامبر اسلام از ميان همين مردان برانگيخته شده است)!
بِالْبَينَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ(النحل/44)
(از آنها بپرسيد که) از دلايل روشن و کتب (پيامبران پيشين آگاهند!) و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي؛ و شايد انديشه کنند!
الم و...
--------------------------------
عالمان منظور بنده را از آوردن این ایات متوجه می شوند
قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَينَ يدَيهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ(البقرة/97)
(آنها ميگويند: «چون فرشتهاي که وحي را بر تو نازل ميکند، جبرئيل است، و ما با جبرئيل دشمن هستيم، به تو ايمان نميآوريم!») بگو: «کسي که دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است؛ در حالي که کتب آسماني پيشين را تصديق ميکند؛ و هدايت و بشارت است براي مؤمنان.»
لَا يتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ(آل عمران/28)
افراد باايمان نبايد به جاي مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنين کند، هيچ رابطهاي با خدا ندارد (و پيوند او بکلي از خدا گسسته ميشود)؛ مگر اينکه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاي مهمتري تقيه کنيد). خداوند شما را از (نافرماني) خود، برحذر ميدارد؛ و بازگشت (شما) به سوي خداست.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَينَا وَيكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(البقرة/91)
و هنگامي که به آنها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل فرموده، ايمان بياوريد!»ميگويند: «ما به چيزي ايمان ميآوريم که بر خود ما نازل شده است.» و به غير آن، کافر ميشوند؛ در حالي که حق است؛ و آياتي را که بر آنها نازل شده، تصديق ميکند. بگو: «اگر (راست ميگوييد، و به آياتي که بر خودتان نازل شده) ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل ميرسانديد؟!»
و..
وَلِيعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يكْتُمُونَ(آل عمران/167)
و نيز براي اين بود که منافقان شناخته شوند؛ آنهايي که به ايشان گفته شد: «بياييد در راه خدا نبرد کنيد! يا (حداقل) از حريم خود، دفاع نماييد!» گفتند: «اگر ميدانستيم جنگي روي خواهد داد، از شما پيروي ميکرديم. (اما ميدانيم جنگي نميشود.)» آنها در آن هنگام، به کفر نزديکتر بودند تا به ايمان؛ به زبان خود چيزي ميگويند که در دلهايشان نيست! و خداوند از آنچه کتمان ميکنند، آگاهتر است.
و..
این
ایه ها کلیدی است که عالمانی که علی (ع) ( و به مقام و منزلت علی(ع) آشنایی کامل دارند) را می شناسند متوجه منظور بنده می شوند
سپس اين کتاب (آسماني) را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم؛
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ(التوبة/119)
اي کساني که ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و با صادقان باشيد!
و اما شما بزرگوار گویا این ایه را ندیدید که می گویید ایه ایی برای امامت وجود ندارد!!!
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(النساء/59)
اي کساني که ايمان آوردهايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصياي پيامبر] را! و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داوري بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (کار) براي شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيکوتر است.
و البته این ایه!!
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(البقرة/124)
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نميرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».
نمی دانم در ایه اول وقتی خدا امر می کند که از اولی الامر اطاعت کنید
به نظر من بحث در این تاپیک تمام است چرا که یه آیه صریح برای امامت وجود ندارد و آنچه شما بدان استناد می کنید با استفاده ار تفاسیر شیعی و سنی ( استناد به روایت ضعیف ) است.
با تشکر از همه عزیزان و بزرگوارانی که همکاری نمودند.
با سلام به دوستان گرامی جناب آقای زیرزامین به نظرم آمد چند نکته را خدمت شما عرض کنم 1- امامت اصلی است که ریشۀ عقلی و نقلی بر آن قائم است . 2- شیعه برای اثبات امامت امام علی علیه السلام به آیاتی استناد می کند که مصداق روشنی جز امام علی علیه السلام ندارند و در ذیل آیاتی که در مورد بحث امامت است روایات معتبر و متعددی در منابع عامه است که شان نزول آیه را در مورد امام علی علیه السلام می داند. 3- روایاتی که مستقلا در باب امامت امام علی علیه السلام در منابع عامه است روایات کمی نیست که قابل توجه نباشند روایاتی که بر اساس مبنای رجالی اهل سنت باید ملتزم به صحت آنها گردید و اگر اهل سنت یکی از این روایات را در مورد خلیفۀ اول می داشتند آنرا بر فراز تاریخ نصب می نمودند. 4- شیعه برای اثبات امامت امام علی علیه السلام نیازی به کتب خود ندارد؛ بلکه کتب اهل سنت برای این امر کفایت می کند. 5- امامت امری است مورد اتفاق شیعه و سنی لذا احدی بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله شک ننمود که احتیاج به امر خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله است؛ لذا اولین اختلاف بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بر سر همین امر بود و هیچ اختلافی نیز در تاریخ به بزرگی این اختلاف روی نداده است. منتهی بحث بر سر این است که شیعه برای امام اوصاف خاصی را قائل است از نصب الهی و عصمت و علم و شجاعت و غیره ولی اهل سنت چنین اعتقادی را ندارند ولی با این حال همین اوصاف را برای خلفا با روایات دروغین جعل نموده اند. 6- بر فرض آیات مربوط به ولایت نص در امامت امام علی علیه السلام نباشد ویا فرض کنیم ظهوریدر این امر هم ندارد! سوال این است: چه دلیلی برای امامت و خلافت ابو بکر و عمر و عثمان وجود دارد؟؟! آیا در قرآن آیه ای در مورد خلافت جناب ابوبکر و عمر وجود دارد؟ آیا روایتی مقبول از طرف اهل سنت(طبق مبانی رجالی خودشان) بر امامت جناب ابوبکر و عمر قائم است؟
سلام
ممنون
اما بهتر است تا دوستمون تعریفی از اصل و اصول ارائه نکرده و تشریح ننموده اند
مطالب ارائه نشود:Gol:
الان برا من نوشتن آیه محکم میخوان ...
آیه متشابهات رو قبول ندارن...
سلام
بله
اما شما که می دانید ما 3 اصل قبول داریم درست است؟
:Gol:
پس معلوم شد اونقدرها هم دنبال فهم دین نیستید شما ؛ شیعه طبق تاریخ و روایات موجود بر این عقیده است که قرآن تحریف نشده و تحریف نشدن آن تنها بدلیلی است که برخی آیات آن متشابه هستند و مسئولان آن زمان به هیچ وجه سر از اون در نمی آوردن ، و تعبیری که الان به فرض از آیه تطهیر ارائه میشه با تعبیر زمان عمر و ابوبکر فرق داشته و دلایل محکم تری در این دوره وجود دارد و فهم مفهوم آیات برای عرب بادیه نشین آن زمان ممکن نبوده و اگر آیه ای صریح در امر امامت علی(ع) می آمد قطعا دشمنان امامت دست به تحریف قرآن میبردند و کل دین ما زیر سوال میرفت...
سلام
ایات بسیاری امده است!!!
اما دوستان اگر بخواهند متوجه می شوند
منظورتون از سه اصل چیست؟
ما سه مقام را قبول داریم : ربوبیت / نبوت / امامت
مقام ربوبیت مختص خداوند عالم که نام الله برگیرنده ی تمام صفات اوست
برترین انسانها و انبیا از خلقت آدم تا قیامت ؛ رسول ختی مرتبت (ص)
برترین اوصیاء و ائمه ؛ علی بن ابی طالب (ع)
هیچ آیه ی محکم و صریحی در امامت علی بن ابی طالب نیومده!
شما میتونی بین یاهو مسنجر
سلام دوست من
توحید و نبوت و معاد :Gol:
(باز هم می گویم بحث تا دوستمون اصول را تعریف نکنند بهتر است ادامه پیدا نکند:Gol:)
سلام
واقعا نیامده است؟!!!!!
من که قران را می خوانم در همه جا سخن از علی می گوید!!!
شما نمی بینید ؟!!!!:Gol:
این بحثها اینجا مطرح نشه بهتره ، چون همه میخونن اگر میخواین بیان یاهو:
سلام
میشه چندتایی ذکر کنید؟:Sham:
با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان
دوستان عزیز خیلی از مباحث مثل آیه رکوع و اولی الامر قبلا در انجمن مفصل بحث شده است و دوستان اگر ایراداتی در این زمینه دارند به همان قسمت رجوع کنند.چرا که بحث های تکراری و سوالات تکراری باعث می شود وقت همه عزیزان گرفته شود.
مفسیرین واقعی قرآن اهل بیت علیهم السلام هستند که آنها در ذکر بعضی از آیات مصداق رو اهل بیت فرمودند و این برای ما کافیست.
و برداشت مردم هم طبق تفاسیر اهل بیت است اینکه مردم بخواهند از قرآن چیزی بدانند منوط بر این است که ادبیات عرب رو خوب بدونند و شأن نزول،مکان نزول و...لذا ما باید به تفاسیر اهل بیت و علما نگاه کنیم.
اینکه من،با سواد کم بخواهم از قرآن چیزی تفسیر کنم همان تفسیر به رأی خواهد شد چون اطلاعات قرآمی ندارم.هر کسی که نمی تواند قرآن را تفسیر کند.
جهت اطلاعات بیشتر در این زمینه به تا پیک های زیر حتما رجوع کنید:
آیا قرآن نیاز به تفسیر دارد ؟
چرا خداوند قرآن را به صورتی نازل نکرد که نیاز به تفسیر نداشتهباشد؟
برخى ديگر از قرائن تصريحات خود پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است كه قرائن «لفظيّه» خوانده مى شوند. پاره اى از اين قرائن لفظى، رواياتى است كه در اين مورد آمده است.
آيه ولايت در سخن محدّثان
بزرگان از پيشوايان محدّثان نيز در قرن هاى مختلف، اين حديث را در كتاب هاى خود نقل كرده اند. اكنون به اسامى برخى از كسانى كه اين حديث را در آثار خود آورده اند اشاره مى كنيم:
1 ـ حافظ عبدالرّزاق صنعانى
وى نويسنده كتاب المصنّف، و استاد بُخارى (مؤلف كتاب صحيح بُخارى) است.
2 ـ حافظ عبد بن حميد نويسنده كتاب المسند
3 ـ حافظ رزين بن معاوية عبدرى اندلسى
وى كتاب الجمع بين الصحاح الستّه را تاليف كرده است.
4 ـ حافظ نَسايى
وى نويسنده كتاب صحيح است و اين حديث را در صحيح خود نقل كرده است.
5 ـ حافظ ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى
وى مؤلّف دو كتاب مشهور و معروف تاريخ و تفسير طبرى است.
6 ـ حافظ ابن ابى حاتِم رازى
وى محدّث و مفسّر پرآوازه اى است، و ابن تيميّه در منهاج السّنّه معتقد است كه تفسير او از هر روايت جعلى و ساختگى خالى است.
7 ـ حافظ ابو الشيخ اصفهانى
8 ـ حافظ ابن عساكر دمشقى
9 ـ حافظ ابو بكر بن مردويه اصفهانى
10 ـ حافظ ابو القاسم طبرانى
11 ـ حافظ خطيب بغدادى
12 ـ حافظ ابو بكر هيثمى
13 ـ حافظ ابو الفرج ابن جوزى حنبلى
14 ـ حافظ محب طبرى
وى استاد حرم مكّى است.
15 ـ حافظ جلال الدّين سيوطى
اهل سنّت معتقدند كه وى پايه گذار نوين و احياكننده سنّت در قرن دهم به شمار مى رود.
16 ـ حافظ شيخ على متّقى هندى
وى نويسنده كتاب كنز العمّال است.
با معرفى اين بزرگان كه از علماى زمان بُخارى تا قرن يازدهم هستند نتيجه مى گيريم كه صاحبان تفسير بر اين واقعه اجماع داشته و بيشتر محدّثين و ناقلين اخبار بر آن تصريح كرده اند.
با مراجعه و بررسى سند آن روايات، و صحّت و اعتبار آن ها، اعتبار روايات نيز بنا بر مبانى ايشان به وضوح آشكار مى گردد.
خيلي استدلال شما سست و بي پشتوانه بود
شما از مصاديق، آيه را معني مي كنيد در حالي كه بايد از طريق آيه و احاديث پي به مصاديق ببريد!منظور شما از اولي الامر همون ملك فهد و ملك عبدالله و... است كه خدا بيان كرده از آن ها اطاعت كنيد؟!ولي هيچ اجباري نيست!
شما خود هر چي مي خواي از آيه بيرون مي كشي در حالي كه هيچ منطقي پشت حرفت نيست بعد به شيعيان نقد وارد مي كني كه حرفاشون بي دليله؟!!!
واقعا اين قدر به بن بست رسيديد همچين استدلال هايي ارائه ميديد و بعد با فرافكني و توهين به شيعيان قصد فريب اذهان رو داريد؟
دوست عزیز جناب اندیشمند..
خداوند من و شما را هدایت کند..
بنده عرض کردم آیه ای محکم و صریح نه آیه ای که روش بحث هست و روش اختلاف وجود داره..
جناب اسکندری عرض کردند بهتر است برخی مسائل در سایت ذکر نشود..!
مگر بیان آیات قرآن برای روشن گری کار نادرستی هست ؟؟
اگر آیه ای وجود ندارد به صراحت بگویید وجود ندارد و این اصل یک اصل الهی نیست.
با سلام خدمت شما دوست گرامي
خداوند نه تنها من و شما بلكه همه را هدايت كند
آيات ذكر شده در مساله امامت صريح و روشن هستند و اختلافي كه ذكر كرديد مانعي از دلالت اين آيات نمي باشد زيرا هر كس تتبع و تدبر نمايد به حقيقت مي رسد.
مگر هر چه را كه در آن اختلاف است نبايد قبول كرد؟در وجود خدا هم برخي تشكيك مي كنند آيا بايد سخن شمارا در آن جا نيز جاري كرد؟
ما در اينجا براي روشن شدن حقيقت صحبت مي كنيم نه اينكه اصرار بيهوده بر نظر خود داشته باشيم
بحث هاي مطرح شده در مورد آيات هم بحث هايي نيست كه با چند خط نوشتن به نتيجه رسيد و ما هم اصراري نداريم شما دوست گرامي حتما حرف مارا قبول كنيد
من به صراحت مي گويم اين اصل يك اصل الهي است و آياتي نيز وجود دارد.دوست عزيز همان دليل عقلي كه نبوت را اثبات مي كند امامت را نيز اثبات مي كند.
در مسئله امامت علاوه بر دلايل عقلي مي توان از دليل نقلي نيز استفاده كرد و هيچ اشكالي در اين زمينه نيست.
خيلي سخنان شما واضح نيست ولي اگر منظورتان همان عدالت صحابه است كه بحثي است جدا و شيعه هيچ گاه هر كسي را مشرك نمي داند(به خلاف وهابيت) و اگر نقدي بر برخي از صحابه وارد است به دليل اعمالي بوده كه مرتكب شده اند.
شما زحمت بكشيد يك نگاه به احاديث حوض بيندازيد ببينيد چه كساني صحابه را كافر مي دانند.
اما در مورد اينكه چرا خلاصه مي كنيم در دوازده معصوم(ع) به علت روايات مختلفي است كه به دست ما رسيده است و اگر يك نگاه به كتب خود بيندازيد در كتب اهل سنت نيز تعداد آن ها ذكر شده است.
اندیشمند عزیز بنده مثالی از صراحت رو عرض کردم..اقم الصلوة..یعنی نماز را بر پا دارین.
حالا شما بیارین: آمنوا بالآئمة بعد نبی هم الذین من ذریته
1-لطفا علت تخصيص خود را به ترك مدينه بيان كنيد زيرا براي تخصيص عام بايد حجت اقامه شود.
2-شبهه مربوط به حديث حوض بارها جواب داده شده ولي اين جواب ها جز به بيراهه رفتن چيزي را اثبات نمي كنند.من در همين سايت جواب هاي داده شده را نقد كردم و اميدوارم شما بدون هيچ تعصبي در اين زمينه انديشه كنيد.(رجوع كنيد به مقاله نوشته شده در مورد اختصاص ارتداد صحابه به اهل سنت)
3-امامت در واقع ادامه نبوت است و دليلي كه بر اثبات نبوت آورده مي شود براي اثبات امامت نيز مي آوريم.جايگاه امامت در دين به علت اهميت بسياري كه دارد در نزد شيعه جزو اصول دين محسوب مي شود.
4-امامت اثبات شده و اگر شما تعصب را كنار بگذاريد حتما پي مي بريد.
مگه بايد به اين شكل در قرآن بياد تا ما قبول كنيم؟!
از شما بعيد بود همچين سخني را به صراحت ذكر كنيد.
مهم اينست كه اصل امامت در قرآن آمده است و مصاديق آن را رسول خدا(ص) مشخص كرده اند.
براي عدم ذكر صريح مصاديق در قرآن دلايل متعددي ذكر شده ولي نكته اي كه نبايد فراموش كرد اينست كه ما براي خدا تعيين تكليف نمي كنيم و هرچه را خداوند صلاح بداند و حكمت او اقتضا كند انجام مي دهد چه نامي از ائمه در قرآن برده نشود چه يك آيه در قرآن (مانند آيه سوره الرحمن) بسيار تكرار شده باشد.
این است حکمت الله ؟ که بندگانش را بر سر چنین دو راهی بزرگی بگذارد ؟ که یک میلیارد مسلمان را از برای این لفافه گویی گمراه سازد ؟
پاک و منزه است الله
سلام علیکم
الف -شما این آیات رو دیدید که خداوند تائیدیه امامت بعد از نبی را در قرآن کریم به صراحت اعلام کرده است یا خیر ؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
وَلَقَدْ آتَينَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ(السجده/23)
ما به موسي کتاب آسماني داديم؛ و شک نداشته باش که او آيات الهي را دريافت داشت؛ و ما آن را وسيله هدايت بني اسرائيل قرار داديم!
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يوقِنُونَ(السجده/24)
و از آنان امامان (و پيشواياني) قرار داديم که به فرمان ما (مردم را) هدايت ميکردند؛ چون شکيبايي نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يفْصِلُ بَينَهُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يخْتَلِفُونَ(السجده/25)
البته پروردگار تو ميان آنان روز قيامت در آنچه اختلاف داشتند داوري ميکند (و هر کس را به سزاي اعمالش ميرساند)!
ب- مگر نمیگوئید و معتقدید که خداوند نقصی در کارهایش نیست ؟
مگر اعتقا ندارید که نبی الله موسی دین را طبق این آیه شریقه کامل دریافت داشته و انتقال داده ؟
پس چه نیازی به امامت بوده که خداوند آنرا متذکر شده است ؟
در آیات الهی تعقل و تفکر کنید. از روی تعصب بدون اطمینان کامل چیزی را نپذیرید .
شما فقط اگر
یک نمونه از انحرافات و فتنه های شیطان در بین انسانها را بشناسید درک خواهید کرد که در هر زمانی امامی از اهل یقین و موید بالله تعالی در بین اقوام انسان لازم است که از حریم دین خدا دفاع کند.
این مسیر هدایت الهی است. از خودتان بپرسید که چه کسی در برابر این مسیر مخالفت میکند ؟
آن چه کسی است جز شیاطین من الجن و الانس
یاحق
اما در مورد ذریه
شما ببینید کدام پیامبر اولوالعزم و عیر اولوالعزم برای ذریه خود دعا نکرده است :
نظر حقیر در مورد ذریه با علمای شیعه تفاوت دارد لذا دفاع از آنچه که علماء شیعه بر اساس احادیث نقل کرده اند رو به کارشناس محترم واگذار میکنم.
دوست بزرگوار
سلام
ما منتظر تعریفی از اصل هستیم!!!
تا ببینیم شما اصل را چه می دانید و چه تعریفی دارید
راستی مگه 1 اصل نیست؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز و دیگر عزیزان
این بحث که چرا نام اهل بیت در قرآن نیامده و اینکه حکمت آن چیست قبلا در تاپیک هایی بحث شده که لینکش رو خدمتتون عرض میکنم.
اگر نقدی هست لطفا در همون جا مطرح بفرمایید و بحث رو خیلی به انحراف نبرید.
چرا نام ائمه در قرآن نیامده؟
چرا نام علي(ع) در قرآن نيامده است؟
دلایل قرآنی انتصابی بودن امامت ائمه چیست؟
چرا نام امامان(ع) در قرآن نیامده است؟
شما گفتید که اهل سنت اعتقاد بر این دارند که رهبری جامعه اسلامی بعد از پیامبر بر اتفاق بین مسلمین صورت گرفته است ؛ اما به راستی اینطور نیست!
اولا افرادی که در سقیفه بنی ساعده جمع آمدند تا خلیفه ی خود را انتخاب کنند تنها عده ای از مسلمین و صحابه را شامل میشدند و در این موضوع تمام مسلمین حق انتخاب نداشتند ؛ در حالی که امروزه این قضیه به اثبات رسیده که بهترین حاکم بر یک ملت باید فردی باشد که از بین اقشار مختلف مردم باشد و علاوه بر این منتخب عام و خاص مردم باشد و در تمام کشورهای دارای به اصلاح واژه دموکراسی یا آزادی این قضیه انجام میگیرد ؛ این افراد حتی این حق کوچک را هم به مسلمین آن زمان ندادند.
ثانیا اگر قرار هم بر این بود که خلیفه بعد از پیامبر باید توسط شورای مسلمین و صحابه انتخاب میشد ، آیا علی (س) از بزرگترین صحابه آن هنگام نبود که برای امر شورا از او دعوت نشد؟
ثالثا در حالی که شیعه به علم خدا و پیامبرش شکی ندارد و از آگاهی کامل آنها بر مسائل قبل و بعد از خود اذهان دارد و میگوید پیامبر از دعوای امروز ما در ایران و کشورهای عربی و همینطور دعوای آن روز سقیفه باخبر بوده اند و برای اینکه اختلاف نباشد خداوند روشی بهتر را برگزید و آن انتخاب امامت بعد از نبوت بود که هادیانی بر احکام قرآن باشند و راهنمایانی بر جماعت مسلمین ؛ چنانکه که میبینیم تصمیم عجولانه ی جمعیت انصار و مهاجر در سقیفه دیری نپایید که منجر به حادثه وقیح کربلا شد و باز هم زمانی طی نشد که حکومت اسلامی به پادشاهی قیصر و کسری تبدیل شد و بنی امیه و بنی عباس هر یک ادعای خلافت نمودند و چه ها که نشد و پیکر اسلام به مرور زمان و تا به امروز پاره پاره شد و امروز هیچ کشوری به نام اسلام وجود ندارد.
رابعا ویلفرد فردیناند مادلونگ یک اسلام شناس معاصر میگوید: هرچند که اکثر تاریخنگاران قبول دارند که سقیفه توسط انصار شروع شد. اما اینکه شورا در ابتدا جهت تعیین خلیفه مسلمانان راه اندازی شده بود را زیر سؤال میبرند.شواهدی مانند گفتگوهای مطرح شده در جلسه نشان میدهد که هدف اولیه انصار از تشکیل سقیفه تصمیم گیری در مورد نحوه اداره شهر مدینه پس از فوت محمد(ص) بود؛ زیرا اوس و خزرجیان گمان داشتند که پس از فوت محمد، مهاجرین به مکه باز میگردند و باید برای آینده اداره مدینه توسط ساکنان اولیه آن تصمیم گیری شود.
هرچند که اهل سنت و بیشتر تاریخنگاران غربی عنوان میدارند که علی به سبب جوانی در زمان مرگ محمد(ص) و نداشتن تجربه سیاسی شانسی برای خلافت نداشت ؛ مادلونگ بیان میدارد که اگر قرار بود جانشینی با توجه به قرابت و نزدیکی فامیلی با محمد تعیین شود علی با توجه به اینکه داماد و پدر نوههای محمد(ص) بود شانس زیادی داشت و یا اگر بر اساس تعداد فضایل هم میبود علی دارای فضایل بیشتری از ابوبکر و عمر بود. همچنین با توجه به آنکه خزرجیان خود را همخون با بنی هاشم میدانستند (مادر هاشم پدر عبدالمطلب خزرجی بودهاست) ، شانس انتخاب یکی از بنی هاشم به عنوان عشیره پیامبر و به طور خاص علی وجود داشتهاست.
خامسا شیعه بر این اعتقاد است که قرآن کتابی معمولی نیست و خداوند تاویل آن را به دست ائمه داده تا با استفاده از آن به علم و برتری برای کشور اسلام برسند و چنان که میبینیم بعد از کشف علوم گوناگون تازه متوجه میشویم که این علوم از دیرباز در همین کتاب خودمون (قرآن کریم) آمده و ما از آن بی خبر هستیم و چه زیباست (ان الانسان لفی خسر) که خدا از احوال ما باخبرتر است.
شیعه معتقد است که اگر امر امامت به درستی اجرا میشد امروز ابر رایانه ها ؛ علوم شیمی ؛ زیست شناسی ؛ فیزیک و... تماما در اختیار کشور اسلام بود چنانکه دین نزد خدا اسلام است و علومی که خداوند منشاء او بوده همگی به کشور اسلام و دین اسلام تعلق داشته است و اینکه این علوم روز در جایی غیر از اسلام و در جایی غیر از سرزمینی که قرآن در آن تلاوت میشود پیدا میشود این خود دلیلی آشکار بر جهل امت و قرار از بیراهه رفتن آن بعد از رحلت نبی مکرم (ص) دارد ؛ چنانکه که در داخل قرآن به تمام علوم اشاره شده است و این از گذر تاریخ اثبات شده است که قرآن کتابی معمولی نیست.
- چرا نباید کاشف برق یک مسلمان باشد؟
- کاشف علم شیمی و جدول تناوبی چرا یک مسلمان نیست؟
- کاشف علوم زیستی چرا یک مسلمان نیست؟
- و بسیار علومی دیگر...
خداوند برای ما تمام خوبیها را یکجا خواسته و ما چه بدیم که از امر امامت جلوگیری نمودیم...
سادسا قرآن می فرماید: وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ ? وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ( ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند ، برای آنها روشن کنی ؛ و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان میآورند!) اگر قرآن را همه می فهمند، پس چه نیازی داره که پیامبر(ص) بیاد و اون رو برای مردم ، تبیین(روشن) کنه؟ خدا می فرماید: قرآن را همه مردم ، نمی فهمند ، و پیامبر باید بیاد و اون رو برای مردم تبیین ( روشن) کنه !! نکنه شما از خدا هم بیشتر می فهمید؟
و در آخر اگر دوستان اهل سنت اقرار دارند که تمام آیات قرآن را تفسیر و معنی کرده اند و میفهمند ، لطفا تفسیر آیات زیر را بیاورند و برای بنده معنا کنند.
آیه 1 سوره بقره
آیه 1 سوره یس
کلمه اول آیات اول سوره های یونس و ص .
منتظر تفاسیر و معانی دوستان اهل سنت که آشنا به کتاب آسمانی هستند ، هستم!
این عزیزان اهل سنت تمام دلایل و استدلالهای محکم شیعه را نه در لینکهای شما بلکه در هزاران جا غیر از اینجا خوانده اند اما کو گوش شنوا؟
بگزارید بحثها ادامه پیدا کنه ما شیعیان دلایلم برنده تر از تیغه!
ماجرای سقیه بنی ساعده :
سقیفه بنی ساعده جایگاه و ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در مدینه که مربوط به قبیله بنی ساعده بودهاست و مردمان در مشاوراتشان در آن گرد میآمدند.
نام سقیفهٔ بنیساعده (به عربی: سقيفة بني ساعدة) در میان مسلمانان معروف و مشهور است، به این دلیل که بلافاصله پس از مرگ پیامبر اسلام محمد (ص) عدهای از اصحاب وی که به انصار شهرت داشتند و اهل مدینه بودند در آن محل برای تعیین خلیفهٔ بعد از پیامبر به دعوت سعد بن عباده رئیس قبیلهٔ خزرج جمع شدند، و بعد از جر و بحثهای زیاد منجر به انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب کردند. ( تاریخ کامل ابن اثیر، ترجمه سید حسین روحانی، ج ۳، ص ۱۱۹۹)
منبع اصلی در مورد سقیفه بنی ساعده به گزارش عبدلله ابن عباس از واقعه برمی گردد. سایر منابع یا از این گزارش استفاده نمودهاند یا بر مبنای گزارش ابن عباس میباشد. گزارشهای دیگری با اندکی تفاوت با سلسله راویان متفاوت در منابعی مانند ابن هشام، طبری، عبدالرزّاق ابن همّام، احمد ابن حنبل، صحیح بخاری یافت میشود. ( تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۴، ص ۱۳۴۲ )
حالا ببینید در حالی که علی (س) در حال کفن و دفن رسول مکرم اسلام (ص) بود چه ها که نشد و بر سر جانشینی این پیامبر چه دعواهایی صورت گرفت و هر کس دایه خلافت کرد ؛ اگر از منظر اهل سنت نگاه کنیم انتخاب نکردن خلیفه توسط پیامبر (ص) باعث این بحث ها شده است چون این عزیزان میگن پیامبر جانشین تایین نکرد و این بحثها همه بر سر انتخاب خلیفه بوده است و از طرفی مسلما این بحث ها مورد رضایت پیامبر نبوده است و دل پیامبر راضی نیست که بعد از او چنین اختلافاتی صورت بگیرد ؛ و آیا پیامبر کاری را که راضی نبوده انجام داده است و خلیفه ای برای بعد از خود تایین نفرموده در حالی که تمام خلفا که قطعا از علم و حکمت کمتری از پیامبر برخوردار بودند همگی بعد از خود خلیفه ای را جایگزین کرده اند؟
بحث بر سر خلافت:
بعد از مرگ محمد در تاریخ دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجری تعدادی از انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شده بودند. زبیر، علی بن ابیطالب و یاران او در خانه فاطمه جمع بودند. عدهای از مهاجرین از جمله ابابکر و عمر که از این اجتماع مطلع گشتند و خود را به آنجا رساندند. در اجتماع سقیفه مهاجرین، سعد بن عباده از صحابه بزرگ پیامبر و رئیس عشیره بنی ساعده و خزرجیان در حالتی مریض در وسط جمعیت بود و تمام خزرجیان نیز جمع بودند.
بحث بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان میکرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محقتر میدانست. یکی از انصار از فضایل انصار گفت و ابوبکر در سخنرانی خود با قبول فضایل مهاجرین عنوان نمود که اعراب پس از مرگ محمد تنها از فردی از قبیله خود پیامبر اطاعت خواهند نمود و انصار نمیتوانند جامعهای که محمد به وجود آوردهاند را حفظ نماید. بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و به عمر و ابوعبیده ابن الجراح اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر گفت که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفهٔ مسلمین شویم.
سپس در این هنگام حباب ابن منذر از انصار و از مجاهدین بدر پیشنهاد داد که دو امیر یکی از انصار و دیگری از مهاجرین انتخاب شوند. بعد از آنکه سر و صدا و هیجان گروه خوابید عمر از ابوبکر خواست که دستش را جلو بیاورد و با او بیعت نمود. بدنبال او سایر مهاجرین و انصار نیز با ابوبکر بیعت نمودند. سقیفه هنگامی کاملاً به نفع ابوبکر شد که بنی اسلمیان که شاخهای از خزرجیان بودند در تعدادی زیاد به مدینه آمدند و با ابوبکر بیعت کردند. بنی اسلمیان عشیرهای بودند که عشق و وفاداری آنها به محمد زبانزد بود و به خاطر همین توسط محمد به آنها نیز عنوان مهاجرین اطلاق شد. بنی اسلم دشمنی دیرین با انصار داشتند. آنها حتی با اشاره عمر به سعد بن عباده که با ابوبکر بیعت نکرده بود درگیر شدند.
ابن عباس روایت میکند که عمر در هنگام شرح واقعه سقیفه، در مورد شتابزده و بدون برنامه بودن بیعت با ابوبکر می گوید که «کاری شتابزده(فلته) بود که خدا مردم را از شرّ آن نگهداشت.»
در مورد مرگ سعد بن عباده مطرح کننده بحث سقیفه و همچنین مدعی امر خلافت از جانب انصار که برخلاف خواسته اش خلافت به ابوبکر رسید میخوانیم : پس از مرگ محمّد (ص) ، سعد پسر عباده از مدعیان خلافت و از بزرگان صحابه بود و بسیاری از انصار در سقیفه بنی ساعده طرفدار او بودند. امّا پس از خطبه ابوبکر در سقیفه، بیشتر صحابه با ابوبکر بیعت کردند. سعد پسر عباده از بیعت با ابوبکر سرباز زد. او حتی در زمان عمر نیز بر موضع خود پای فشرد. او در زمان خلافت عمر راهی یکسری از زمین هایش در شام شد اما در بیابانهای اطراف مدینه کشته شد. (به نقل از دانشنامه ویکی پدیا )
از منظر اهل سنت : پیامبر (ص) برای خود جانشین انتخاب نکرد و مسلما همین امر باعث شد که چنین اختلافات بین مسلمین پیش بیاید و چنان کشت و کشتارهایی اتفاق بیفتد چه در کربلا و چه حاکمان خاطی بنی عباس و بنی امیه که چه جنایات کردند ؛ تمام این ماجراها تنها بر سر انتخاب نکردن جانشین توسط پیامبر صورت گرفته است.
آیا پیامبر این کار را انجام میدهد؟
هم من و هم دوستان بسيار براي شما توضيح داده ايم ولي شما باز بر مي گرديد سر حرف اول و دوباره همون سوال را تكرار مي كنيد گويي كه اصلا به جواب هاي دوستان نظري نينداخته ايد!
دوست عزيز خداوند بسيار واضح بيان كرده است و شايد براي شما كه بعد از ساليان بسياري احاديث تصفيه شده به دست شما رسيده است اين امر آشكار نباشد ولي باز هم اگر در احاديث خود تتبع انجام دهيد به نتيجه مي رسيد.
من سلسله بحث هايي را در سايت مطرح كرده ام كه انشاء الله با دعاي دوستان ادامه پيدا كند به نام همراه با مستبصرين
از شما خواهش مي كنم بدون هيچ تعصبي در سخنان اين مستبصرين دقت كنيد و وجدان خود را قاضي قرار دهيد.
شما نبايد همت خودتان را صرف دفاع از انديشه اي كنيد بدون اينكه طالب حقيقت باشيد.
آيا فكر نمي كنيد بسياري از سخنان خود را از روي تعصب از يك انديشه بيان مي كنيد؟!
در مورد اينكه چرا اين بحث ها در قرآن مطرح نشده هم گفتيم مطرح شده ولي مصداق آن بيان نشده است كه مي توانيد به تاپيك هايي كه دوستان معرفي كردند مراجعه كنيد.
اما از اين چرا ها كه پرسيديد خيلي وجود دارد ولي نكته مهم اين است كه خداوند طبق حكمت خود عمل مي كند.
آيا نمي شود همين سوال را ما از شما بپرسيم كه چرا خدا در قرآن خلافت ابوبكر را مطرح نكرد تا اين همه مسلمان به قول شما دچار انحراف نشوند؟
چرا خدا به صراحت عقايد وهابيت را بيان نكرده است تا اين همه مسلمان به قول وهابيت مشرك نشوند تا وهابيت جان و مال آن ها را وحشيانه مورد تاخت و تاز قرار ندهند؟
شايد خدا مي خواسته است بندگان واقعي و حقيقت جوي خود را امتحان كند.
هرچند كه به شخصه احتمال مي دهم اگر خداوند مصداق را هم بيان مي كرد باز عده اي راهي براي فرار پيدا مي كردند!
قسم به یگانگی خداوند تعالی و رسالت پرافتخار حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم
برادران اهل سنت شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش میخوانم ، خواهشا در مقابل مطالب من و دوستان دانشمند،عمار،bina88،mkk1369 جبهه نگیرید و واقعا خواهان هدایت باشید من نمیگم شیعه خوبه یا سنی بده اما برای آیینی که خودم پذیرفتم دلایلی آوردم ، از شما میخوام دلایلی که از صفحه اول این تاپیک تا این صفحه توسط خود بنده یا دوستان نگارش شده رو کامل بخونید روش فکر کنید اگر نقدی دارید روی اون بزارین ؛ مطمئن باشید هیچ زمان حق به دنبال شما نمیاد بلکه شما هستید که حق را باید بجویید و به اون برسید به خدا از ته دل این حرفا رو میزنم ، فکر اولین موهبتی است که به بشر داده شده خواهشا ازش استفاده کنید و خودتون رو مصداق آیات عذاب یا آیه بسیار بسیار بسیار قشنگ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ قرار ندهید.
فکر کنید ببینید روند ماجرای سقیفه به کجا کشیده شد و آیا درست بود و پستهای قبلی بهترین جواب برای شما هست!
ممنون از حسن نظرتون
به نظر من بحث در این تاپیک تمام است چرا که یه آیه صریح برای امامت وجود ندارد و آنچه شما بدان استناد می کنید با استفاده ار تفاسیر شیعی و سنی ( استناد به روایت ضعیف ) است.
با تشکر از همه عزیزان و بزرگوارانی که همکاری نمودند.
سلام.
نخیر :
قبلا در مورد مذکور بحث شده است ،دوست عزیز شما مشکلتان با اصل امامت است یا انتصاب ان به معصومین علیهم السلام...
همانطور که مشخص است امامت به معنای مقتدا و پیشوا می باشد ؛و مقتدا کسی است ؛که خود پیشتر و جلوتر از دیگران به چونین امری نائل شده باشد؛تا دیگران را در ان امور مقتدایی و پیشوایی کند؛نتیجتا چه ائمه کفر و چه ائمه حق مبتدا در امر هدایت هستند ؛نتیجتا امام قبل از همه متبلس به امر هدایت است؛حال این هدایت می خواهد به کفر و ضلالت باشد ؛چه به حق و امر خدا..و منشا هدایت دیگران از امام می رسد..
این ایه:
یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا
(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) میخوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمیشود!
دلالت دارد بر وجود امام در هر برهه ای ....
همانطور که مشاهده می کنید ؛امام مورد نظر را مطلق بیان نموده است یعنی قیدی در جمله نیست تا امام را به ان تقیید کرده باشد؛نتیجتا امام مورد نظر در ایه فوق ؛هم مربوط به مقتدای کفار است و هم مقتدای بر حق...از طرفی امام مورد نظر را نیز مقید به گروه خاصی نکرده است ؛نتیجتا هر گروهی از مردم چه با مقتدای ضلالت چه با مقتدای حق به این ایه تعلق می گیرد...از طرفی زمان نیز در این ایه مطلق است پس از اولین تا اخرین فرد تا روز قیامت را در بر می گیرد ؛نتیجتا زمین تا انسان دارد از امام خالی نیست......
از جهتی
حضرت عالی خیال می کنید اگر نام امام و یا امامان در قرآن میآمد، اختلاف از بین میرفت، در حالی که این اصل کلیت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.
بنیاسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمانروایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمینهای غصبشده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:
إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیلالله.
پیامبر آنان به امر الهی فرمانروا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً...
با وجودی که نام فرمانروا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:
أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال...
این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازدهگانه، سبب میشد که آزمندان حکومت و ریاست به نسلکشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد و به قول معروف:
صد هزاران طفل سر ببریده شد ------ تا کلیمالله موسی زنده شد
----معرفی با عدد
آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمانروایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...
به راستی که خدا طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است.
از کجا میتواند فرمانروای ما باشد، حال آنکه ما به فرمانروایی از او شایستهتریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...
و گاهی شرایط ایجاد میکند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه میفرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنیاسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.
---معرفی با صفت
بعضی اوقات شرایط ایجاب میکند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.
الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم...
کسانی که از رسول و نبی درس ناخواندهای پیروی میکنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته مییابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدیها بازشان میدارد، پاکیها را برای آنان حلال کرده و ناپاکیها را تحریم مینماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمیدارد.
با توجه به این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بیجا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف..
با اقتباس از سخنان ایت الله سبحانی...
یاحق
بحث انتصاب به شخصی نیست برادر عزیز..بحث بر سر این است که چرا اصلی که در قرآن وارد نشده به عنوان اصل دینی در نظر گرفته اید./
با سلام و عرض ادب
درمیان مسلمانان فرقه ای را سوال نداریم که معتقد به وجوب خليفه و امام بعد از نبی صلی الله علیه و آله نباشد. لذا اولین اختلاف بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله همین امر بود.
منتهی بحث بر سر این است که شیعه برای امام اوصاف خاصی را قائل است از نصب الهی و عصمت و علم و شجاعت و غیره ولی اهل سنت چنین اعتقادی را ندارند.
لذا اهل سنت به جمیع فرق آن، ابوبکر و عمر را امام خود می دانند و امر دائر بین این دو امر است، یا باید معتقد به امامت امام علی علیه السلام شد و یا قائل به امامت شیخین و شق ثالثی نداریم. آیا آیه ای در قرآن در رابطه با خلافت آنها داریم؟!
بر فرض هیج آیه و هیچ روایت صریحی در باب امامت نباشد ،اهل سنت که منکر امامت شیعی اند خود قائل به خلافت و امامت شیخین اند.
در دیدگاه علمای اهل تسنن اعتقاد به خلافت خلیفۀ اول و دوم از جایگاه بس بالایی برخوردار است به گونه ای که منکر آن به کفر نسبت داده شده است،واین مطلبی بسیارمهم است.چون اگر مرادکفر فقهی باشد باید دلیل معتبری داشته باشد در حالی که ملاک اسلام اقرار به توحید و شهادتین است و اگر کفر اعتقادی است باز دلیل معتبری می خواهد.
بنابراین باید در قرآن و یا روایات صحیح آمده باشد در حالی که چنین امری در هیچ روایتی نیامده است و این امری عجیب است.
به عنوان نمونه گوشه ای از کلمات بزرگان اهل سنت بیان می شود تا جایگاه امامت خیالی اهل سنت برایتان بیشتر آشکار شود.
در فتاوای ابو حنیفه آمده:
1- «من أَنْكَرَإمَامَةَ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رضي اللَّهُ عنه فَهُوَ كَافِرٌ، وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَيْسَ بِكَافِرٍ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ وَكَذَلِكَ من أَنْكَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضي اللَّهُ عنه في أَصَحِّ الْأَقْوَالِ».[1]
2- «وَفِي الْفَتَاوَى الْبَدِيعِيَّةِ مِنْ كُتُبِ الْحَنَفِيَّةِ مَنْ أَنْكَرَ إمَامَةَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَهُوَ كَافِرٌ وَقَالَ بَعْضُهُمْ : هُوَ مُبْتَدِعٌ ،وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِر».[2]ٌ
که در این دو تعبیر از خلافت به امامت او تعبیر شده.
3- ابن حجر هیتمی مکی در کتابش می نویسد:
«فمذهب أبي حنيفة رضي الله عنه أن من أنكر خلافة الصديق أوعمر فهو كافر على خلاف حكاه بعضهم وقال الصحيح أنه كافر».[3]
4- وجاء في الفتاوى البزازية:
«ومن أنكرخلافة أبي بكرفهو كافرفي الصحيح، ومنكر خلافة عمر رضي الله عنه فهو كافر في الأصح».
جناب ابن ادریس شافعی امام مذهب نیز در سخنی عجیب می گوید:
5- «خلافة أبي بكر الصديق حق قضاه الله في السماء وجمع عليه قلوب عباده»[4].
یعنی جناب شافعی قائل به آسمانی بودن خلافت ابوبکر است در حالی که هیچ آیه و روایتی بر این امر وجود ندارد.
6- قرطبی در تفسیر خود می نویسد:
«والقادح في خلافته مقطوع بخطئه وتفسيقه وهل يكفر أم لا يختلف فيه والأظهر تكفيره وسيأتي لهذا المعنى مزيد بيان في سورة الفتح إن شاء الله.
والذي يقطع به من الكتاب والسنة وأقوال علماء الأمة ويجب أن تؤمن به القلوب والأفئدة فضل الصديق على جميع الصحابة ولا مبالاة بأقوال أهل الشيع ولا أهل البدع فإنهم بين مكفر تضرب رقبته وبين مبتدع مفسق لا تقبل كلمته .
ثم بعد الصديق عمر الفاروق ثم بعده عثمان روى البخاري عن بن عمر قال : كنا نخير بين الناس في زمن رسول الله صلى الله عليه وسلم فنخير أبا بكر ثم عمر ثم عثمان واختلف أئمة أهل السلف في عثمان وعلي فالجمهور منهم على تقديم عثمان؟!.»[5]
یعنی جناب قرطبی در تفسیری که احکام القرآن است و با دیگر تفاسیر متفاوت است می گوید هر کس که خلافت ابوبکر را نپذیرد بنابر اظهر «که فتوی است» کافر است«هر چند شکی در فسق او وجود ندارد». بعد مدعی برتری ابوبکر بر جمیع صحابه است ومدرک او کتاب و سنت و اقوال علمای امت است کدام آیه در قرآن دلالت بر فضل او چه رسد به برتری او بر جمیع امت دارد ؟ و با چه ملاکی منکر خلافت غیر شرعی او کافر است ؟؟؟؟؟!!!!
[=Times New Roman][1][=Times New Roman] [=Times New Roman]. الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان ،الشيخ نظام وجماعة من علماء الهندج2ص264.الناشر دار الفكر.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman][2][=Times New Roman] [=Times New Roman]. فتاوى السبكي [شافعي]: أبو الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي (المتوفى : 756هـ)ج5ص36.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman][3][=Times New Roman] [=Times New Roman]. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقةالمؤلف : أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي،ج1ص138.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman][4][=Times New Roman] [=Times New Roman]. مجموع فتاوى ابن تيمية،ج5ص53.و...الدرر السنية في الأجوبة النجديةالمؤلف : علماء نجد الأعلام
[=Times New Roman][5][=Times New Roman] [=Times New Roman]. الجامع لأحكام القرآن ،أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي،سورۀ توبه/آیۀ/40.ج8 ،ص148.
سلام.
اتفاقا اصل امامت از قران اثبات می شود نه روایات..خداوند این همه از امام و ائمه صحبت نموده است انوقت شما می فرمایید اصلی از ان در قران نیست...
خداوند می فرماید:
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ..
وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات.
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ..
یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ.....
(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم!
امامت در قران با خصوصیاتش به خوبی بیان گشته است،وحتی به دست می اید که باید در هر زمانی امام حق هم باشد،..
حتی مقام امامت را با یقین جمع نموده است،به عبارتی در امامت عصمت مطرح است چون یقین با خطا و اشتباه جمع نمی گردد ..
در مورد یقین قران می گوید:
وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ
و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.
همانطور که مشخص است یقین را با ملکوت جمع نموده است،پس امام دسترسی به ملکوت دارد...
در هر حال امام از لوازم لاینفک در قران است،وصراحت ان در قران بیش از دیگر موارد است..وحتی خصوصیات امام را نیز بیان می کند و انرا تعمیم در تمام ادوار می کند....
-------------------
بله عزیز من برای کسی که نخواهد از قرآن پند بگیرد و یا 1400 سال تجربه را بر اثر نبود امام را کنار بگزارد ، نه تنها بحث در این تاپیک تمام شده بلکه در تمام محافل علمی این بحث تمام شده است.
ممنون
آقای اسکندری عزیز پست شما را لایک زدم چرا که دیدم در ابتدا خود عرض کردین آیه ای برای امامت وجود ندارد و از طرفی بر سر اصول با دوستانتان درگیر بودین و حال خود هاج و واج مانده اید.
به قول انگلیسی ها نو پروبلوم همون اشکال نداره خودمون.
باز هم از شما عزیز متشکرم
با سلام
قال سبحانه :
و منهم من يستمع اليك و جعلنا على قلوبهم اكنّة ان يفقهوه و فى آذانهم وقرا و ان يروا كل آية لا يؤ منوا بها حتى اذا جاؤ ك يجادلونك يقول الذين كفروا ان هذا الا اسطير الاولين (25)
از آنان كسانى هستند كه به كلام تو گوش مى دهند، ليكن ما بر دلهاى آنان پرده اى كه از فهمشان جلوگيرى كند افكنده و گوشهايشان را سنگين كرديم ، و اگر هر آيه اى را ببينند باز ايمان به آن نمى آورند، حتى وقتى هم كه نزد تو مى آيند غرضشان جدال است ، و لذا همانها كه كافر شدند بعد از شنيدن آيات قرآن مى گويند اين جز همان افسانه ها و حرفهاى قديمى نيست.
بله قلوبي كه برآنها قفل وطبع زده باشد هر آیه ای را هم ببینند بازهم ایمان نمی آورند ، نعوذ بالله ؛ مانند بعضی از اصحاب رسول الله (ص) که به پیامبر نگاه میکردند اما نمیدیدند ؟؟!!:
(و جحدوا بها، و استيقنتها انفسهم ، ظلما و علوا)، (دين خدا را انكار كردند، با اينكه در دل بحقانيت آن يقين داشتند، ولى چون ظالم ، و سركش بودند، زير بار آن نرفتند).
مگر در آخرین سوره نازله نخواندید که :
يايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين (مائده67)
و چه کسی ولی مومنین( نه کافرین ) است ؟
(انما وليكم اللّه و رسوله ، و الذين آمنوا، الذين يقيمون الصلوة ، و يؤ تون الزكوة ، و هم راكعون )، (تنها ولى و سرپرست شما خدا است ، و رسول او، و آنانكه ايمان آورده اند، يعنى آنانكه نماز ميگذارند، و در حال ركوع صدقه ميدهند) .
وهمیشه وهمواره گروهی از مردم بر صراط حقند :
(و ممن خلقنا امه يهدون بالحق و به يعدلون ) و طايفه اى از آفريدگان ما امتى هستند كه بحق هدايت شده وبر صراط مستقیمند .
اللهم اهدنا من عندک
https://sites.google.com/site/hojjah/rakeun.zip
شما تمام مشکلتان اینجاست که از دقت کمی برخوردارید ؛ باز هم اگر دقت میکردید بنده نگفتم آیه ای نیست گفتم قرآن کریم طبق آیه 7 سوره آل عمران بر دو نوع آیه بنا شده است:
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴿۷﴾
او كسي است كه اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كرد، كه قسمتي از آن، آيات «محكم» (صريح و روشن) است، كه اساس اين كتاب ميباشد؛ (و هر گونه پيچيدگي در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف ميگردد). و قسمتي از آن، «متشابه» است ( آياتي كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفي در آن ميرود؛ ولي با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار ميگردد). اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات اند، تا فتنهانگيزي كنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسير (نادرستي) براي آن ميطلبند؛ در حالي كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نميدانند. (آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهي) ميگويند: «ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نميشوند (و اين حقيقت را درك نميكنند). (ترجمه آیت الله مکارم شیرازی)
1- آیات محکم و صریح
2- آیات متشابه
و همینطور دلیل آنکه یکسری آیات متشابه است در همین آیه آمده است.
خود خدا گفته باید یکسری آیات من رو با دلیل و مدرک بفهمید و یکسری هم دلیل و مدرک نمیخواد و لازم نیست روش فکر بشه!
اما شما دوست عزیز فکر نکنم به دنبال هدایت باشی که اینقدر پی عیبجویی میگردی...
به نام خدا
سلام
دیدم که شما در این پست بیان نمودید
لازم دانسته ام
با توجه به اینکه شما بزرگوار با اینکه اصل را تعریف نکردید
برایتان بگویم
ما در عقایدمان امامت را در طول نبوت می دانیم(بعد از نبوت بحث وصایت پیش می کشیم)
و عدل را در توحید یا معاد می دانیم
یعنی اصل امامت در اصل نبوت است!!!(البته این 3 اصل بودن را در یک کتاب خواندم اما متسفانه منبع را صفحشو یادم نمی ایدس فعلا این دسته بندی شخصی است )
و اما در ادامه گفتم 1 اصل!!
منظور بنده این بود
که اولین و مهمترن اصل
توحید است که اگر توحید را قبول نداشته باشیم
دیگر اصول را نیز قبول نداریم
ولی اگر امامت را قبول نداشته باشیم
و دو اصل توحید ونبوت را قبول داشته باشیم
مسلمانیم
و اگر امامت را قبول داشته باشیم
مومن هستیم
به طور کلی اصل تمام اصول در یک اصل
و اصلی دیگر فرع اصل دیگر است
و توحید
نبوت خاصه(خاص رسول خدا (ص) )
و امامت
و نبوت عامه
به این شکل است
امیدورام متوجه شده باشید!!!
:Gig:
(اگر در فهم اصول متوجه شدید بگویید تا اسناد را بیاورم!!)
امامت مقامی یک درجه پایین تر از نبوت خاصه رسول الله(ص) و بالاتر از مقام نبوت دیگر انبیا است
سلام
و اما جواب دوست عزیزمان مجبورم
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(النحل/43)
و پيش از تو، جز مرداني که به آنها وحي ميکرديم، نفرستاديم! اگر نميدانيد، از آگاهان بپرسيد (تا تعجب نکنيد از اينکه پيامبر اسلام از ميان همين مردان برانگيخته شده است)!
بِالْبَينَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ(النحل/44)
(از آنها بپرسيد که) از دلايل روشن و کتب (پيامبران پيشين آگاهند!) و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي؛ و شايد انديشه کنند!
الم و...
--------------------------------
عالمان منظور بنده را از آوردن این ایات متوجه می شوند
قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَينَ يدَيهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ(البقرة/97)
(آنها ميگويند: «چون فرشتهاي که وحي را بر تو نازل ميکند، جبرئيل است، و ما با جبرئيل دشمن هستيم، به تو ايمان نميآوريم!») بگو: «کسي که دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است؛ در حالي که کتب آسماني پيشين را تصديق ميکند؛ و هدايت و بشارت است براي مؤمنان.»
لَا يتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ(آل عمران/28)
افراد باايمان نبايد به جاي مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنين کند، هيچ رابطهاي با خدا ندارد (و پيوند او بکلي از خدا گسسته ميشود)؛ مگر اينکه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاي مهمتري تقيه کنيد). خداوند شما را از (نافرماني) خود، برحذر ميدارد؛ و بازگشت (شما) به سوي خداست.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَينَا وَيكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(البقرة/91)
و هنگامي که به آنها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل فرموده، ايمان بياوريد!»ميگويند: «ما به چيزي ايمان ميآوريم که بر خود ما نازل شده است.» و به غير آن، کافر ميشوند؛ در حالي که حق است؛ و آياتي را که بر آنها نازل شده، تصديق ميکند. بگو: «اگر (راست ميگوييد، و به آياتي که بر خودتان نازل شده) ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل ميرسانديد؟!»
و..
وَلِيعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يكْتُمُونَ(آل عمران/167)
و نيز براي اين بود که منافقان شناخته شوند؛ آنهايي که به ايشان گفته شد: «بياييد در راه خدا نبرد کنيد! يا (حداقل) از حريم خود، دفاع نماييد!» گفتند: «اگر ميدانستيم جنگي روي خواهد داد، از شما پيروي ميکرديم. (اما ميدانيم جنگي نميشود.)» آنها در آن هنگام، به کفر نزديکتر بودند تا به ايمان؛ به زبان خود چيزي ميگويند که در دلهايشان نيست! و خداوند از آنچه کتمان ميکنند، آگاهتر است.
و..
این
ایه ها کلیدی است که عالمانی که علی (ع) ( و به مقام و منزلت علی(ع) آشنایی کامل دارند) را می شناسند متوجه منظور بنده می شوند
اگر سوالی هست بپرسید پاسخ می گویم:Gol:
-----------------------------------------------------------------
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَينَا مِنْ عِبَادِنَا...(32 فاطر)
سپس اين کتاب (آسماني) را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم؛
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ(التوبة/119)
اي کساني که ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و با صادقان باشيد!
و آیات دیگر!!:Gol:
سلام
و اما شما بزرگوار گویا این ایه را ندیدید که می گویید ایه ایی برای امامت وجود ندارد!!!
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(النساء/59)
اي کساني که ايمان آوردهايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصياي پيامبر] را! و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داوري بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (کار) براي شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيکوتر است.
و البته این ایه!!
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(البقرة/124)
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نميرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».
نمی دانم در ایه اول وقتی خدا امر می کند که از اولی الامر اطاعت کنید
اگر گوش ندیم چه می شود؟
ایا از اصول هست یا خیر؟
:Gol:
با سلام به دوستان گرامی
جناب آقای زیرزامین
به نظرم آمد چند نکته را خدمت شما عرض کنم
1- امامت اصلی است که ریشۀ عقلی و نقلی بر آن قائم است .
2- شیعه برای اثبات امامت امام علی علیه السلام به آیاتی استناد می کند که مصداق روشنی جز امام علی علیه السلام ندارند و در ذیل آیاتی که در مورد بحث امامت است روایات معتبر و متعددی در منابع عامه است که شان نزول آیه را در مورد امام علی علیه السلام می داند.
3- روایاتی که مستقلا در باب امامت امام علی علیه السلام در منابع عامه است روایات کمی نیست که قابل توجه نباشند روایاتی که بر اساس مبنای رجالی اهل سنت باید ملتزم به صحت آنها گردید و اگر اهل سنت یکی از این روایات را در مورد خلیفۀ اول می داشتند آنرا بر فراز تاریخ نصب می نمودند.
4- شیعه برای اثبات امامت امام علی علیه السلام نیازی به کتب خود ندارد؛ بلکه کتب اهل سنت برای این امر کفایت می کند.
5- امامت امری است مورد اتفاق شیعه و سنی لذا احدی بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله شک ننمود که احتیاج به امر خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله است؛ لذا اولین اختلاف بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بر سر همین امر بود و هیچ اختلافی نیز در تاریخ به بزرگی این اختلاف روی نداده است.
منتهی بحث بر سر این است که شیعه برای امام اوصاف خاصی را قائل است از نصب الهی و عصمت و علم و شجاعت و غیره ولی اهل سنت چنین اعتقادی را ندارند ولی با این حال همین اوصاف را برای خلفا با روایات دروغین جعل نموده اند.
6- بر فرض آیات مربوط به ولایت نص در امامت امام علی علیه السلام نباشد ویا فرض کنیم ظهوریدر این امر هم ندارد!
سوال این است: چه دلیلی برای امامت و خلافت ابو بکر و عمر و عثمان وجود دارد؟؟!
آیا در قرآن آیه ای در مورد خلافت جناب ابوبکر و عمر وجود دارد؟
آیا روایتی مقبول از طرف اهل سنت(طبق مبانی رجالی خودشان) بر امامت جناب ابوبکر و عمر قائم است؟