آیا انبياء و ائمه اطهار می دانستند فردا چه به دست می آورند ؟(کارشناس:صدرا)
تبهای اولیه
آیا انبیا و ائمه اطهار می دانستند فردا چه به دست می آورند یا چه زمان و مکانی از دنیا می روند یا به شهادت می رسند؟
اگر علم انبیاء و امامان به خوبی تبیین شود جواب سوالتان نیز روشن می شود. باید دانست که علم آنها نسبت به امور غيبى متكى به علم و اراده پروردگار است، و آنجا كه خدا بخواهد آنها مى دانند هر چند مربوط به نزديكترين نقاط جهان باشد.
آنها را از اين نظر مى توان به مسافرانى تشبيه كرد كه در يك شب تاريک و ظلمانى از بيابانى كه ابرها آسمان آن را فرا گرفته است مى گذرند، لحظه اى برق در آسمان مى زند و تا اعماق بيابان را روشن مى سازد، و همه چيز در برابر چشم اين مسافران روشن مى شود، اما لحظه ى ديگر خاموش مى شود و تاريكى همه جا را فرا مى گيرد بطورى كه هيچ چيز به چشم نمى خورد.
شايد حديثى كه از امام صادق علیه السلام در مورد علم امام نقل شده نيز اشاره به همين معنى باشد آنجا كه مى فرمايد:
«جعل اللَّه بينه و بين الامام عمودا من نور ينظر اللَّه به الى الامام و ينظر الامام به اليه فاذا اراد علم شىء نظر فى ذلك النور فعرفه»
" خداوند در ميان خودش و امام و پيشواى خلق، ستونى از نور قرار داده كه خداوند از اين طريق به امام مى نگرد و امام نيز از اين طريق به پروردگارش، و هنگامى كه بخواهد چيزى را بداند در آن ستون نور نظر مى افكند و از آن آگاه مى شود."
با توجه به اين واقعيت جاى تعجب نيست كه مثلا روزى بنا به مشيت الهى براى آزمودن حضرت يعقوب از حوادث كنعان كه در نزديكيش مى گذرد بى خبر باشد، و روز ديگر كه دوران محنت و آزمون به پايان مى رسد، از مصر بوى پيراهنش را احساس كند.(تفسیر نمونه)
موفق باشید:Gol:
[/]
این طور که من از کلمات شما درک کردم. خود انبیاء و امامان این علم را نداشتن بلکه از جانب الله است این علم
شايد حديثى؟؟کدام ستون؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ستونی که هیچ سند قرآنی ندارد این فکر به افسانه شبیه است.
چرا ستون اگر قرار است الله چیزی به فرستگان خود بفرماید از طریق وحی است نه ستون
ستونی که هیچ سند قرآنی ندارد
سند قرانی ندارد !!!!
اگر یکبار دیگر قران را بخوانید خواهید دید که خداوند می فرماید :
اطیعوالله اطیعوالرسو ل والولو الامر منکم
الولوالامر کیانند
مامی گوییم دوازده امام شما چه می گویید؟
اطاعت از الولوالامر را خدا واجب می کرده است و اطاعت یعنی که حرفهای انها را قبول کنیم پس قبول حدیث امام صادق علیه السلام عین اطاعت از اولوالامر است
حدیث ثقلین و ووو هزاران موید دیگر می فرماید که فرمایشان اهل بیت در کنار قران است .
لذا اگر ایشان فرمودند ستونی هست، ایشان می دانند منظور از ستون چیست آیا پشتوانه قرانی دارد یانه
آیا انبیا و ائمه اطهار می دانستند فردا چه به دست می آورند یا چه زمان و مکانی از دنیا می روند یا به شهادت می رسند؟
با سلام
براي يافتن پاسخ سئوال مورد نظر توجه به نكاتي ضروري است:
الف) مرحوم علامه طباطبائي مي گويد: «به دليل عقلي و نقلي، امام ـ عليه السلام ـ انسان كامل و داراي مقام نورانيت، بلكه كامل ترين انسان هاي عصر خويش و مظهر تام همه اسماء و صفات و داراي اسم اعظم الهي است لذا (عالم بماكان و ما يكون و ما هو كائن) تا روز قيامت مي باشد. و به محض توجه به مقام نورانيت خود. بالفعل به همه جهان و جهانيان و به همه امور عالم و به هر حادثه (خواه شخصي و خواه اجتماعي) كه پيش آمده و در حال وقوع است و يا رخ خواهد داد، آشنا و با خبر مي گردد. و بدين ترتيب همه اشياء براي امام ـ عليه السلام ـ روشن و هيچ چيز از نظر و ديده باطني او پوشيده نيست. هر چند در رفتار و كردار مانند ساير مردم، به علل و اسباب ظاهري روي مي آورد».(1)
روايات متعددي دلالت صريح بر گستردگي دامنه علوم ائمه اطهار دارند كه فقط به يك نمونه آن اشاره مي كنيم: از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: به راستي من ميدانم آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است و مي دانم آنچه در بهشت است و آنچه در دوزخ است و مي دانم آنچه بود و آنچه مي باشد. فرمود: من اينها را از كتاب خدا عزوجل مي دانم، زيرا خدا عزوجل مي فرمايد: «در آن بيان واضح هر چيزي است»(2) يعني منشأ علوم و اساس علوم ما قرآن است كه «تبيانا لكلّ شي» مي باشد.
ب) علوم و دانش و آگاهي ائمه اطهار ارادي مي باشد يعني هرگاه اراده كنند و بخواهند مي دانند و اگر اراده نكنند و نخواهند نمي دانند، بر خلاف سائر مردم و علماء و دانشمندان كه از علوم اكتسابي و تجربي برخوردارند، كه بدانچه علم دارند نمي توانند، ناآگاه باشند. روايات متعددي نيز دلالت بر اين معني دارند: از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: «به راستي امام هرگاه بخواهد بداند مي تواند».(3)
و نيز فرمود: «هرگاه امام بخواهد بداند به وي اعلام مي شود».(4) مرحوم علامه طباطبائي قدس سره مي گويد: از اين روايات فهميده مي شود كه ائمه ـ عليهم السلام ـ هروقت مي خواستند چيزي بدانند به «مقام نورانيت».(5) خود توجه نموده و آن را مي دانستند، ولي هميشه به آن مقام توجه نداشتند، مانند فقيهي كه تمام مسائل نزد او حاضر نيست، ولي ملكه اجتهاد را دارد كه هرگاه مسأله از او مي پرسند، به مأخذ حكم رجوع نموده و آن را مي داند.
شواهد و واقعيات تاريخي و نيز آثاري كه از ائمه اطهار در علوم مختلف باقي مانده و شاگردان و دانشمندان كه وارث علوم بي پايان امامان ـ عليهم السلام ـ بودند از جمله در طب و كيمياگري مانند جابربن حيان و امثال او نشانگر گستردگي و توسعه مجال علوم آن بزرگواران بوده است.
پاورقی:
1. رخشاد، محمد حسين، در محضر علامه طباطبائي، قم، نشر سماء قلم، 1386ش، ص173.
2. محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ترجمه و شرح آيت الله محمد باقر کمره اي، قم، انتشارات اسوه، 1385ش، ج2، ص305.
3. همان، ص297، ح1ـ2.
4. همان.
5. در محضر علامه طباطبائي، همان، ص197 به نقل از: بحارالانوار، ج26، ص1، ح1.
آیا انبیا و ائمه اطهار می دانستند فردا چه به دست می آورند یا چه زمان و مکانی از دنیا می روند یا به شهادت می رسند؟
[="blue"]با سلام خدمت همه دوستان، در پاسخ به این سوال باید گفت: بله می دانستند و بیشتر از آن ر ا هم می دانستند. در این رابطه بهتر است به روایات خود اهل بیت(علیهم السلام) رجوع کنیم که بنده در این جا چند نمونه را نقل می کنم 1- "قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع ): أَيُّ إِمَامٍ لَا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِه: امام صادق (ع) فرمودند: هر امامی که نداند که چه چیزی برای او پیش خواهد آمد و به کجا خواهد رفت نمی تواند حجت خدا در روی زمین باشد."
2-أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنَّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ: امام صادق (ع) فرمودند: همانا من می دانم آنچه را که در آسمان است و آنچه ر ا که در زمین است و آنچه را که در بهشت است و آنچه را که در جهنم می گذرد، و انچه بوده و خواهد شد را نیز می دانم. سپس اندکی سکوت کرد و چون دید این مطلب برای شنوندگان سخت است، فرموند اینها ر ا از کتاب خدا می دانم چرا که در قرآن همه چیز بیان شده است." [/]1
1-شیخ کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش، ج1 ص259
جناب فرقان برای شما قرآن ملاک است یا احادیثی جهلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این حدیث باطل است که با عقل وبیشتر با قرآن در تضاد است.
یک: که خود رسول الله می فرماید من نمی دانم برسر من و شما (در این دنیا و آخرت)با شما چه معاملهاى خواهد شد
دو: تنهاتنها خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست
سوره 46: الأحقاف
قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ﴿9﴾
بگو من از [ميان] پيامبران نودرآمدى نبودم و [="red"]نمىدانم با من و با شما چه معاملهاى خواهد شد[/] جز آنچه را كه به من وحى مىشود پيروى نمىكنم و من جز هشداردهندهاى آشكار [بيش] نيستم (9)
و
سوره 31: لقمان
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿33﴾
اى مردم از پروردگارتان پروا بداريد و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمىآيد و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد آرى وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد (33)
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿34﴾
[="red"]در حقيقتخداست كه علم [به] قيامت نزد اوست[/] و باران را فرو مىفرستد و آنچه را كه در رحمهاست مىداند و[="red"] كسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و كسى نمىداند در كدامين سرزمين مىميرد[/] در حقيقتخداست [كه] داناى آگاه است (34)
جناب فرقان برای شما قرآن ملاک است یا احادیثی جهلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟این حدیث باطل است که با عقل وبیشتر با قرآن در تضاد است.
یک: که خود رسول الله می فرماید من نمی دانم برسر من و شما (در این دنیا و آخرت)با شما چه معاملهاى خواهد شد
دو: تنهاتنها خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست
با سلام و عرض ادب
جناب آقای توحید
در بررسی آیات نمی توان یک آیه را آورد و از آیات دیگر غفلت نمود و یا خود را به غفلت زد و این روش را روش صحیح دانست.
خداوند متعال در سوره جن مىفرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ ...»؛[1] او داناى غيب است و هيچ كس به عالم غيب او آگاه نيست جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد ...
از استثناى اين آيه استفاده مىشود كه خداوند متعال بر پيامبرى كه مرضىّ اوست، علم غيب افاضه مىكند. و از آن جا كه لازم است هرچه براى رسول صلاحيت دارد، امام نيز آن را دارا باشد چون هر دو شريعت را بيان مىكنند، پس امام هم مشمول اين عنايت الهى خواهد بود.
لذا در قرآن اشاره به انواع اطلاعات غيبى براى انبيا و اولياكرده و مىفرمايد:«ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِإِلَيْكَ»؛[2] آن، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى نموديم.» و از قولحضرت عيسى عليه السلام مىفرمايد: «وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ»؛[3] و به شما خبر مىدهم كه در خانه هايتان چه مىخوريد و چه مىاندوزيد.
بنابراين در جمع بين اين دو دسته از آيات مىتوان گفت: آياتى كه ظهور در اختصاص علم غيب به خداوند دارد، علم غيب به نحو اصالت و استقلال است. و آياتى كه علم غيب را بر غير خداوند ثابت مىكند به نحو تبعيّت و به اذن خداوند است.
با همين بيان مىتوانيم از آياتى كه ظهور در انكار علم غيب از پيامبر دارد جواب دهيم، زيرا انكار اين آيات به نحو استقلال بوده نه آن كه به طور مطلق آن را از پيامبر نفى كنند.
ابن حجر هيتمى مىگويد:
«بين اين آيات:«قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللّهُ و عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدًا» و بين علم انبيا و اوليا به پارهاى از غيب هيچ گونه منافاتى نيست، زيرا علم آنان به اعلان از جانب خداوند متعال است و اين غير از آن علمى است كه از صفات ازلى و ابدى خداوند است كه از تغيير و تحوّل منزّه است.[4]
و نيز ابن ابى الحديد معتزلى مىگويد:
[/]
این غیب از جانب الله است که بر پیامبران وحی می شود. غیب از جانب پیامبران نیست.
برای مثلا پیامبر از همسرانش خبر نداشت که الله بر پیامبر وحی کرد و پیامبر از کار همسرانش آگاه شد. اگه الله بر پیامبر وحی نمیکرد از آنها خبردار نمی شود.
پیامبر بارها در قرآن گفته من غیب نمی دانم
مشکل شما در این است که خاتم انبیا را قبول ندارید و یازده پیامبر دیگر به دروغ تراشیدید
در بررسی آیات نمی توان یک آیه را آورد و از آیات دیگر غفلت نمود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا شما به این سخن باور دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در بررسی آیات نمی توان یک آیه را آورد و از آیات دیگر غفلت نمود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! واقعا شما به این سخن باور دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام
برخي آيات ،آيات ديگر را تفسير مي كنند و جناب صدرا كاملا سخن درستي گفته اند و اگر ابهامي وجود دارد خواهشا قبل از قضاوت يك نگاه به محتواي مطالب ايشان بيندازيد تا منظور ايشان معلوم و مشكل شما حل شود:
با توجه به اينكه دسته اى از آيات، علم غيب را براى غير خداوند اثبات و دسته ديگر نفى مى كند، پس از بررسى هر دو دسته و اينكه «القرآن يفسر بعضه بعضا» روشن مى شود كه مقصود از آيه «... وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ...»[سوره انعام، آيه 50]؛ علم ذاتى و استقلالى است نه علمى كه به اذن الهى و از طريق تعليم خدا باشد؛ چنان كه حضرت مسيح عليه السلام از آنچه مردم در خانه هاى خود ذخيره نموده، از آن استفاده مى كردند، خبر مى داد: «... وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِروُنَ فى بُيوُتِكُمْ...»[سوره آل عمران، آيه 49.]؛ و شما را از غيب خبر دهم كه در خانه هاتان چه مى خوريد و چه چيزهايى ذخيره مى كنيد.
آيات فراوان ديگرى به آگاهى و علم پيامبران از غيب تصريح مى كند. حضرت يوسف مى گويد: «... أَمّا أَحَدُكُما فَيَسْقى رَبَّهُ خَمْرا وَ أَمّا الأخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ...»[سوره يوسف، آيه 41]؛ اما يكى از شما، ساقى شراب شاه خواهيد شد و آن ديگرى به دار آويخته شود تا مرغان مغز سر او را بخورند.
قرآن درباره حضرت خضر مى فرمايد: «... وَ أَمّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْيانا وَ كُفْرا * وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ...»[سوره كهف، آيات 82-80]؛ اما آن غلام، پدر و مادر او مؤمن بودند؛ از آن باك داشتم كه آن پسر، آنان را به كفر و طغيان خود درآورد.
همه غيب گويى هاى پيامبران نيز كه در قرآن بيان شده است در راستاى آيات فوق قرار دارد. بنابراين نسبت دادن علم غيب به انبيا اشكالى ندارد. البته نسبت دادن علم غيب به صورت مستقل به هر كس موجب شرك به خداست.
برگرفته از
كتاب ديده ها و دريافت ها،حسين رجبي و همچنين مقاله علم غيب از منظر قرآن و سنّت، نوشته شده توسط سید عبد الحکیم مدققبا سلامبرخي آيات ،آيات ديگر را تفسير مي كنند و جناب صدرا كاملا سخن درستي گفته اند و اگر ابهامي وجود دارد خواهشا قبل از قضاوت يك نگاه به محتواي مطالب ايشان بيندازيد تا منظور ايشان معلوم و مشكل شما حل شود:
با توجه به اينكه دسته اى از آيات، علم غيب را براى غير خداوند اثبات و دسته ديگر نفى مى كند، پس از بررسى هر دو دسته و اينكه «القرآن يفسر بعضه بعضا» روشن مى شود كه مقصود از آيه «... وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ...»[سوره انعام، آيه 50]؛ علم ذاتى و استقلالى است نه علمى كه به اذن الهى و از طريق تعليم خدا باشد؛ چنان كه حضرت مسيح عليه السلام از آنچه مردم در خانه هاى خود ذخيره نموده، از آن استفاده مى كردند، خبر مى داد: «... وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِروُنَ فى بُيوُتِكُمْ...»[سوره آل عمران، آيه 49.]؛ و شما را از غيب خبر دهم كه در خانه هاتان چه مى خوريد و چه چيزهايى ذخيره مى كنيد.آيات فراوان ديگرى به آگاهى و علم پيامبران از غيب تصريح مى كند. حضرت يوسف مى گويد: «... أَمّا أَحَدُكُما فَيَسْقى رَبَّهُ خَمْرا وَ أَمّا الأخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ...»[سوره يوسف، آيه 41]؛ اما يكى از شما، ساقى شراب شاه خواهيد شد و آن ديگرى به دار آويخته شود تا مرغان مغز سر او را بخورند.
قرآن درباره حضرت خضر مى فرمايد: «... وَ أَمّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْيانا وَ كُفْرا * وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ...»[سوره كهف، آيات 82-80]؛ اما آن غلام، پدر و مادر او مؤمن بودند؛ از آن باك داشتم كه آن پسر، آنان را به كفر و طغيان خود درآورد.
[=14
[/size]
همه غيب گويى هاى پيامبران نيز كه در قرآن بيان شده است در راستاى آيات فوق قرار دارد. بنابراين نسبت دادن علم غيب به انبيا اشكالى ندارد. البته نسبت دادن علم غيب به صورت مستقل به هر كس موجب شرك به خداست.
غيب گويى هاى پيامبران از جانب الله است این غیب گویی های پیامبران در واقع معجزات است.
برای مثال تشیع صفویه اعتقاد دارد که شخصی برای زیارت امام رضاه برود امام رضا قبل از تولد این شخص می دانسته که این فرد در اینده به زیارتش می آید!!!!!!!!!!!!!!
این دروغ شاخدار
در كتب اهل سنت نيز به ثبوت علم غيب براي برخي از افراد اشاره شده است:
علامه حلّي، اخبار غيبي امام علي(ع) به عنوان يكي از فضائل آن حضرت نام برده است. ابن تيميه در پاسخش گفته: افراد پايينتر از علي(ع) نيز از بعضي امور غيبي خبر ميدادند. در ميان پيروان خلفاي سه گانه كساني بودند كه چند برابر آن، خبرهاي غيبي داشتهاند. اما آنان نه شايسته مقام امامت بودند و نه برتر از مردم زمان خود.[منهاج السنه 8/135]
در اينجا چند نمونه از كساني كه در منابع اهل سنت، علم غيب براي آنها ثابت شده است، آورده ميشود:
1. پيامبر اسلام(ص) فرمودهاند: انا مدينة العلم و علي بابها...[طبری، ابن جریر، تهذیب الآثار_ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصّحیحین 3/126 به نقل از: شب های پشاور2/460 ، دار الانصار، چاپ سوم، 1384 ش.] من شهر علم هستم و علي(ع) دروازه اين شهر است. پس هر كه قصد ورود به اين شهر را دارد بايد از دروازة آن وارد شود.
چنانكه گذشت از آيات قرآن استفاده ميشود: پيامبر(ص) كه شهر علم است از علم غيب برخوردار ميباشد. پس علي(ع) هم كه دروازه اين شهر است از علم غيب برخوردار خواهد بود.
پيامبر اسلام(ص) فرمودهاند: «لمّا صرت بين يدي ربّي كلّمني و ناجاني فما علّمت شيأ ً الا علّمته علياً فهو باب علمي»؛ چون شب معراج به مقام قرب الهي رسيدم، پروردگارم با من سخن گفت و نجوا كرد؛ پس هيچ چيزي به من آموخته نشد جز اين كه آن را به علي(ع) آموختم.[قندوزي، ينابيع الموده ص 77، ب14]
ابن ابي الحديد، در شرح نهج البلاغه ذيل خطبه 92، موارد متعددي از علم غيب امام علي(ع) را شمرده است. آن حضرت در اين خطبه فرموده: «سلوني قبل أن تفقدوني...» پيش از اين كه مرا از دست بدهيد، هر چه ميخواهيد از من بپرسيد پس سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست، هيچ چيزي را از امروز تا قيامت از من نميپرسيد مگر اين كه شما را به آن خبر ميدهم.
ابن ابي الحديد ميگويد: اين ادعاي علي(رض)، ادعايي خدايي يا پيامبري نيست؛ زيرا خود او ميفرمود: من اين علوم را از پيامبر خدا(ص) فرا گرفتهام. سپس او چهارده مورد از خبرهاي غيبي آن حضرت كه جامة علم پوشيده است ذكر ميكند بعد ميگويد: اخبار غيبي حضرت علي(ع) اختصاص به اين موارد ندارد بلكه آن قدر زياد است كه قابل شمارش نيست.[شرح نهج البلاغه 7/47]
ابن عباس ميگويد: «و الله لقد اُعْطِي علي بن ابي طالب(ع) تسعة اعشار العلم و ايم الله لقد شارككم في العشر العاشر»[ابن عبدالبر، الاستيعاب 3/40]؛ سوگند به خدا! همانا نُه دهم علم و دانش به علي(ع) داده شده و سوگند به خدا! او در يك دهم علم نيز با شما شريك است.
در بين اصحاب پيامبر(ص) كساني بودند كه داراي علم غيب بودند. پس بايد امام علي(ع) كه علمش بمراتب بيشتر از آنها بود، از چنين علمي برخوردار باشد.
برای مثال بی خبری نوح از جزئياتدیگران
قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿112﴾
[نوح] گفت به [جزئيات] آنچه مىكردهاند چه آگاهى دارم (112)
إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ ﴿113﴾
حسابشان اگر درمىيابيد جز با پروردگارم نيست (113)
[="red"]نه ابوبکر نه عمر نه عثمان نه ........................ غیب ندارند[/]
مشکل شما در این است که خاتم انبیا را قبول ندارید و یازده پیامبر؟ دیگر به دروغ تراشیدید
با سلام و عرض ادب
با سلام و عرض ادب
البته ما اعتقاد کامل به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم داریم و ائمۀ اطهار علیهم السلام را پیامبر نمی دانیم بلکه وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دانیم.همچنان که در حدیث منزلت که شیعه وسنی آنرا نقل نموده است :
اما اگر شما مقداری اریخ را بخوانید متوجه خواهید شد خلیفۀ ثانی بارها با پیامبر صلی الله علیه وآله مخالفت نمود و در آخر نیز نسبت هذیان به آن رسول مکرم صلی الله علیه وآله را دادhttp://www.askdin.com/thread16322.html
حال چه کسی پیامبر صلی الله علیه وآله را قبول ندارد؟
انشاء الله الله شما را هدایت کند
با سلام و عرض ادب
جناب توحید
جهت اطلاع شما مطلبی را از جناب مولوی کاشانی در رابطه با علم غیب، از کتاب «تضاد عقاید حنفیّت با وهابیت» را بیان می کنم.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از قول خداوند متعال مىفرمايد: «ما تَقَرّبَ عَبدٌ الىّ بِمِثلِ أداءِ ما اَفْتَرضْتُ عَلَيه وَ لا يَزالُ يَتَقرّبُ اِلىّ بِالنَّوافِل حَتّى أُحَبُّه، فَاِذا اَحْبَبتُه كُنْتُ لَه سَمْعا و بَصَرا و لسانا و قلبا و يدا و رجلاً، بى يَسْمَعُ و بى يُبْصِرُ و بى يَنْطِقُ و بى يَمشى»؛هيچ وسيلهاى مانند انجام دادن كارهاى واجب بندهاى را به من نزديك نمىكند و همواره بنده من به سبب به جاى آوردن نافلهها به من تقرب مىجويد تا آن جا كه محبوبم مىشود. پس وقتى او را دوست بدارم گوش، چشم، زبان، قلب و دست و پاى او مىشوم؛ با من مىشنود، مىبيند، سخن مىگويد و راه مىرود.
اين روايت دلالت مىكند كه براى چنين بندهاى در گوش و چشم و ساير اعضايش نصيبى براى غير خدا نمىماند. در غير اين صورت نمىفرمود: «من گوش و چشم او خواهم شد». وقتى اين موضوع روشن شد شكى نيست كه اين مرتبه شريفتر از تسخير مار و درنده و دادن قرص نان يا شربت آبى از عالم غيب است، وقتى خداوند با رحمت خود بندهاى را بدين درجه عالى برساند، چه اشكالى دارد كه قرص نان و يا جرعه آبى معنوى به روح او عطا كند و شكى نيست كه معرفت الهى براى روح همچون روح است براى بدن و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «أبيت عند ربى يطعمنى و يسقين»؛ من شب ها در پيشگاه پروردگار خود به سر مىبرم او مرا با آب و غذا پذيرايى مىكند.
بر يايه همين تقربهاست كه هر كس به احوال عالم غيب آشنايى بيشترى داشته باشد داراى قوّت بيشتر و ضعف كمترى است، و لذا على عليه السلام فرمود: «واللّه ما قلعت باب خيبر بقوة جسدانية و لكن بقوة ربانيه»؛[1]به خدا سوگند! من درب خيبر را با نيروى جسمى از جاى بر نكندم بلكه آن را با قوه خدايى انجام دادم.
و اين بدان جهت بود كه على عليه السلام در اين هنگام نظرش از عالم طبيعت منقطع گشته و فرشتگان و انوار عالم قدس و عظمت الهى در انديشهاش درخشيدن گرفت تا بر كارى توانا شد كه ديگران از آن عاجزند و اينگونه است كه وقتى بندهاى بر اطاعت خداوند مواظبت كند به مقامى مىرسد كه خدا بدو مىگويد: «من گوش و چشم او مىشوم». هرگاه نور جلال الهى گوش او شد، دور و نزديك را مىشنود و وقتى چشم او شد قريب و بعيد را مىبيند و هنگامى كه دست او شد بر كار سخت و آسان قادر مىگردد و زمانى هم كه پاى او گشت مىتواند با يك گام، مشرق تا مغرب جهان را بپيمايد و آسمان را تا ثريا در نوردد. و اين نور، نيروى ملكوتى براى او خواهد شد.
و لذا فقها گفتهاند اگر كسى در مشرق باشد و در مغرب زمين، زنى را به عقد خود درآورد و آن زن داراى فرزندى شد به او محلق شده و بچه او به حساب مىآيد.
اين حديث شريف، از احاديثى است كه مفهوم آن بسيار دشوار و مضمون آن بسيار سنگين است و بدين خاطر ممكن است موجب گمراهى برخى از مردم شود و لذا توجه و دقت در آن براى افرادى كه از طبعى لطيف و قلبى پاك و آماده براى دريافت حقايق محروماند حرام است. و ما اين حديث را از زبان عارفان الهى بررسى كرده و به تبيين آن مىپردازيم.
بهترين معنايى كه در تفسير اين جملهها يافت مىشود مطلبى است كه به خط ابوالطّيب عزّى است و آن اين كه اگر كسى بپرسد چگونه ممكن است مخلوق به صفات خالق متصف شود در حالى كه نه حلولى بين اين دو هست و نه اتصالى وجود دارد؟
پاسخ اين است كه به آتش بنگر كه چگونه بهواسطه حايل، خاصيّت خود را به آب مىدهد و پس از داغ شدن با اين كه صورت آن همان آب است ولى در واقع آتش است و بى آن كه آتش در ذات آب جاى گيرد و يا بدان متصل شود و يا بدان مخلوط گردد و يا به جنس آن درآيد، در سوزاندن مثل هم عمل مىكنند، بنابراين پس از سرايت حرارت، اين دو در صفت احراق متصلاند گرچه ذاتا از یکديگر جدا هستند و اين تنها به خاطر نزديك شدن به يكديگر است كه بدين وسيله آتش، صفت خود را به آب مىدهد.
لطف خداى سبحان نيز، بهواسطه قرب بنده و اقبال به او بدون اتصال و حلول در او از صفت خود بدو مىبخشد و خداگونهاش مىسازد.
آتش كه بر آهن وارد مىشود آن را مثل خود مىكند و اين چيزى روشن است و هرگاه از آن جدا شود، آتش همان آتش و آهن همان آهن است.
به راستی که شما برای اثبات عقاید خود از قرآن ناتوان هستید.
سوره 10: يونس
وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ﴿20﴾
و مىگويند چرا معجزهاى از جانب پروردگارش بر او نازل نمىشود [="red"]بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد [/][="red"]پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم[/] (20)
درود بر رسول الله که به حق می فرماید غیب فقط به الله اختصاص دارد نه من
حال شما چه میگوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[/]
آیا انبیا و ائمه اطهار می دانستند فردا چه به دست می آورند یا چه زمان و مکانی از دنیا می روند یا به شهادت می رسند؟
باسلام
از آنجایی که علم ائمه و انبیا یک دریافت درونی بوده است، محتوای ثابتی نداشته و در هر امام یا پیامبری تفاوت دارد. ممکن است برخی میدانستند و برخی نمیدانستند که این را از روایات میتوان حدس زد.
به راستی که شما برای اثبات عقاید خود از قرآن ناتوان هستید.وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ﴿20﴾
و مىگويند چرا معجزهاى از جانب پروردگارش بر او نازل نمىشود بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم (20)
درود بر رسول الله که به حق می فرماید غیب فقط به الله اختصاص دارد نه من
حال شما چه میگوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام و عرض ادب
جناب آقای توحید
ادب سخن اقتضاء می کند که سخنان خود را با سلام آغاز بفرمائید.
اما در این رابطه اگر به صفحۀ اول پست 8 (و پستهای دیگر دوستان و کارشناسان گرامی که مطالب خوبی بیان فرمودند) رجوع بفرمائید خواهید دید که ما گفتیم:
در بررسی آیات نمی توان یک آیه را آورد و از آیات دیگر غفلت نمود و یا خود را به غفلت زد و این روش را روش صحیح دانست.
خداوند متعال در سوره جن مىفرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ ...»؛[1] او داناى غيب است و هيچ كس به عالم غيب او آگاه نيست جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد ...
از استثناى اين آيه استفاده مىشود كه خداوند متعال بر پيامبرى كه مرضىّ اوست، علم غيب افاضه مىكند. و از آن جا كه لازم است هرچه براى رسول صلاحيت دارد، امام نيز آن را دارا باشد چون هر دو شريعت را بيان مىكنند، پس امام هم مشمول اين عنايت الهى خواهد بود.
لذا در قرآن اشاره به انواع اطلاعات غيبى براى انبيا و اولياكرده و مىفرمايد:«ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِإِلَيْكَ»؛[2] آن، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى نموديم.» و از قولحضرت عيسى عليه السلام مىفرمايد: «وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ»؛[3] و به شما خبر مىدهم كه در خانه هايتان چه مىخوريد و چه مىاندوزيد.
بنابراين در جمع بين اين دو دسته از آيات مىتوان گفت: آياتى كه ظهور در اختصاص علم غيب به خداوند دارد، علم غيب به نحو اصالت و استقلال است. و آياتى كه علم غيب را بر غير خداوند ثابت مىكند به نحو تبعيّت و به اذن خداوند است.
با همين بيان مىتوانيم از آياتى كه ظهور در انكار علم غيب از پيامبر دارد جواب دهيم، زيرا انكار اين آيات به نحو استقلال بوده نه آن كه به طور مطلق آن را از پيامبر نفى كنند.
اگر شما تابع قرآن هستید بفرمائید وجه جمع میان این آیات چیست؟ ظاهرا منطق شما جمع نیست بلکه طرح است: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض؟!
سلام به همه
راستش اینطور که شما دارین پیش میرین جواب این سوال هم خیلی سخت به دست میاد
از قضا منم این سوال تو ذهنم پیشاومد وامروز که اومدم دیدم که همچین مساله ای بیان شده.
حالا من واقعاگیج شدم که بالاخره چی شد؟؟ دارن یانه؟؟
از کارشناسان محترم هم میخوام که یه جواب صریح وقانع کننده بدن
ممنون
به راستی که شما برای اثبات عقاید خود از قرآن ناتوان هستید.بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سوره 10: يونس
وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ﴿20﴾
و مىگويند چرا معجزهاى از جانب پروردگارش بر او نازل نمىشود [="red"]بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد [/][="red"]پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم[/] (20)درود بر رسول الله که به حق می فرماید غیب فقط به الله اختصاص دارد نه من
حال شما چه میگوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[="blue"]جاویدان قرآن
[/]
قَالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ«البقرة/33»
فرمود ای آدم ایشان را از اسامی آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را میدانم و آنچه را آشکار میکنید و آنچه را پنهان میداشتید میدانم
سلام
مگر نه اینست که ادم پاسخ ملائکه را میدهد پس چرا خداوند علم غیب را به خود نسبت میدهد ؟
با سلام و عرض ادب
جناب آقای توحید
ادب سخن اقتضاء می کند که سخنان خود را با سلام آغاز بفرمائید.
اما در این رابطه اگر به صفحۀ اول پست 8 (و پستهای دیگر دوستان و کارشناسان گرامی که مطالب خوبی بیان فرمودند) رجوع بفرمائید خواهید دید که ما گفتیم:
در بررسی آیات نمی توان یک آیه را آورد و از آیات دیگر غفلت نمود و یا خود را به غفلت زد و این روش را روش صحیح دانست.
خداوند متعال در سوره جن مىفرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ ...»؛[1] او داناى غيب است و هيچ كس به عالم غيب او آگاه نيست جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد ...
از استثناى اين آيه استفاده مىشود كه خداوند متعال بر پيامبرى كه مرضىّ اوست، علم غيب افاضه مىكند. و از آن جا كه لازم است هرچه براى رسول صلاحيت دارد، امام نيز آن را دارا باشد چون هر دو شريعت را بيان مىكنند، پس امام هم مشمول اين عنايت الهى خواهد بود.
لذا در قرآن اشاره به انواع اطلاعات غيبى براى انبيا و اولياكرده و مىفرمايد:«ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِإِلَيْكَ»؛[2] آن، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى نموديم.» و از قولحضرت عيسى عليه السلام مىفرمايد: «وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ»؛[3] و به شما خبر مىدهم كه در خانه هايتان چه مىخوريد و چه مىاندوزيد.
بنابراين در جمع بين اين دو دسته از آيات مىتوان گفت: آياتى كه ظهور در اختصاص علم غيب به خداوند دارد، علم غيب به نحو اصالت و استقلال است. و آياتى كه علم غيب را بر غير خداوند ثابت مىكند به نحو تبعيّت و به اذن خداوند است.
با همين بيان مىتوانيم از آياتى كه ظهور در انكار علم غيب از پيامبر دارد جواب دهيم، زيرا انكار اين آيات به نحو استقلال بوده نه آن كه به طور مطلق آن را از پيامبر نفى كنند.اگر شما تابع قرآن هستید بفرمائید وجه جمع میان این آیات چیست؟ ظاهرا منطق شما جمع نیست بلکه طرح است: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض؟!
[1]. جن( 72) آيات 26- 27.[2]. آل عمران( 3) آيه 44.[3]. آل عمران( 3) آيه 49.
با سلام
من همین سخن میگویم که غیب یکسره به الله اخصاص دارد اما اندکی از این علم به پیامبران خود وحی می کند. غیب در ذات پیامبران یا امامان نیست
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سوره 72: الجن
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿26﴾
داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند (26)
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿27﴾
[="red"]جز پيامبرى [/]را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشتسرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت (27)
مگرپیامبر نه امامانی که شما به دروغ میگوید غیب دارند که خود امامان و پیامبران گفتند که علم غیب یکسره به الله اختصاص دارد
سوره 3: آل عمران
ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ ﴿44﴾
اين [جمله] از اخبار غيب است كه به تو وحى مىكنيم و[="red"] [گرنه] وقتى كه آنان قلمهاى خود را [براى قرعهكشى به آب] مىافكندند تا كدام يك سرپرستى مريم را به عهده گيرد نزد آنان نبودى و [نيز] وقتى با يكديگر كشمكش مىكردند نزدشان نبودى [/](44)
وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِىءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿49﴾
و [او را به عنوان] پيامبرى به سوى بنى اسرائيل [مىفرستد كه او به آنان مىگويد] در حقيقت من از جانب پروردگارتان برايتان معجزهاى آوردهام من از گل براى شما [چيزى] به شكل پرنده مىسازم آنگاه در آن مىدمم پس به اذن خدا پرندهاى مى شود و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخوريد و در خانه هايتان ذخيره مىكنيد خبر مىدهم مسلما در اين [معجزات] براى شما اگر مؤمن باشيد عبرت است (49)
اما تشیع احادیثی را بیان می کنند که امامان گفتند: که شهری به نام قم منبع اسلام حقیقی مشود.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این دورغ بزرگ
چرا این دروغ است ما دیدیم که الله می فرماید من غیب از طریق وحی به پیامبران می رسانم مگه بعد از رسول الله خاتم انبیا بر کسی دیگری هم وحی میشود؟نه
[="navy"]زنده باد قرآن[/]
سلام
سئوال قبلی را که پاسخ ندادی ؟
در میان دستان رسول چه کسانی پرورش یافتند ؟
خلف رسول کیست لابد ابوبکر و عمر هستند شاید هم عایشه باشد ؟
باسلام
جناب بهلول شما چه کینه از اهل بیت و اصحاب رسول الله دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رسول الله بهترین معلم برای شاگردانش بود. پس شاگردانش هم بهترین بودن به چشمی کور شما
باسلامجناب بهلول شما چه کینه از اهل بیت و اصحاب رسول الله دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رسول الله بهترین معلم برای شاگردانش بود. پس شاگردانش هم بهترین بودن به چشمی کور شما
همان کینه ای را که شما به اهل بیت دارید
کلوخ انداز را پاداش سنگ است
لطفاً حاشیه نروید اگر میتوانید پاسخ سئوالات را بدهید !
البته از قران کریم که تصور نمیکنم جز روخوانی انرا بدانید .
من همین سخن میگویم که غیب یکسره به الله اخصاص دارد اما اندکی از این علم به پیامبران خود وحی می کند. غیب در ذات پیامبران یا امامان نیست
با سلام و عرض ادب
مکرر گفته شد که علم غیب انبیا ذاتی آنها نیست بلکه مؤید به اِخبار و تعلیم الهی است.
طبق نصوص قرآنی و روایی فریقین امام علی علیه السلام برترین انسان بعد از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هستند.[1]
قرآن کریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را برترین پیامبران می داند،[2] و از طرفی امیر المؤمنین علی علیه السلام را نفس آنحضرت می داند،[3] که روایات متعددی از فریقین دلالت بر این امر دارد.
وکسی که چنین شانی دارد مقامش بس رفیعتر از انبیایی است که به انبای الهی عالم به غیب گشته اند.
البته جای سؤال است که جنابعالی تنها بر طبل تو خالی خود می زنید و اطلاعی از مبانی اهل سنت در این باره ندارید؟اما باید بدانید که در متون عامه و دربارۀ برخی افراد اخبار از مغیبات کم نیامده است.
اینکه دربارۀ جناب حذیفه رضی الله عنه گفته شده است:«اعلمه رسول الله صلی الله علیه وآله بما کان و ما یکون الی یوم القیامة»؛[4] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را به گذشته و آینده تا روز قیامت خبر داده است. به چه معنا خواهد بود؟
در لابلای کتب حفاظ و معاجم بزرگان اهل سنت، قضاياى زيادى درباره بسيارى از مردم يافت مىشود كه آنرا برايشان فضيلت و كرامت می شمارند .واز علم آنها به غیب و آنچه سینه ها مخفی دارند، حکایت می کنند.واین در حالی است که اهل سنت آنها را تلقی به قبول نموده اند و ایرادی بر آن نگرفته اند، اما امثال این قضایا در بارۀ امامان شیعه، اهل سنت را به فحص وا می دارد، و بر آنها سنگین می آید و در بارۀ آن هیاهو و جنجال راه می اندازند
.
مطلبی عجیب
ابن عماد در «شذرات الذهب» جلد 8 صفحه 286 در شرح زندگانى محى الدين مصطفى قوجوى حنفى، متوفى در سال 950 ه صاحب حواشى بر تفسير بيضاوى و كتب ديگر، مىنويسد:
«او مىگفت: هر گاه در فهم آيهاى از قرآن شك داشتم به خدا توجه مىكردم سينهام به قدر دنيا باز مىشد و در آن دو ماه طلوع مىكرد كه نمىدانستم آنها چه هستند. آن گاه نورى پديد مىآمد كه بدان وسيله لوح محفوظ را مىديدم و معنى آن آيه را از آن استخراج مىكردم».
يافعى در مرآت الجنان جلد 3 صفحه 471 مىگويد: شيخ جاكير، متوفى در سال 590 ه مىگفت: «با كسى عهدى نبستم مگر آنكه اسمش را در لوح محفوظ جزء مريدانم يافته بودم».
و در جلد 4 صفحه 25 مىگويد: «ابن صباغ ابو الحسن على بن حميد، متوفى 612 ه با كسى همنشين نمىشد مگر آنكه اسمش را در لوح محفوظ جزء اصحابش مىديد».
بسيارى از اين نوع مطالب در كتابهاى: طبقات شعرانى، كواكب الدرية نووى، روض الرياحين يافعى، روضة الناظرين شيخ احمد و ترى و نظائر اينها يافت مىشود.
حال به نظر شما اسم این علوم از منظر اهل سنت چیست؟
[1].علی خیر البشر فمن ابی فقد کفر.
[2].الاحزاب، آیۀ شریفۀ: 7«وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظا؛(به خاطر آور) هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداى مسئوليت تبليغ و رسالت كوتاهى نكنند).
[3].آل عمران، آیۀ شریفۀ:61« فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِين؛ هر گاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
[4].صحیح مسلم، کتاب الفتن.
سخنان ابن تیمیه در رابطه با علم غیب:
ابن تیمیه با همۀ عنادی که به اهل بیت علیهم السلام دارد ولی گاهی مطالب حقی از قلم او جاری شده است وی دریکی از سخنان خود در رابطه با علم غیب می نویسد:
«کسانی پایین تر از علی بن ابی طالب نیز از برخی امور غیبی خبر می داده اند، مقام علی بن ابی طالب که قدر و منزلتی بالاتر داشته است، و در اتباع و پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نیز کسانی بوده اند به مراتب بیش از اینها خبر از غیب داده اند در حالی که از کسانی هم نبوده اند که صلاحیت امامت را داشته باشند و یا از افرادی از اهل زمان خود با فضیلت تر بوده باشند، و از این قبیل افراد در زمان ما و دیگر زمان ها وجود داشته اند. حذیفه بن یمان و ابو هریره و غیر آن دو از صحابه به مراتب بیش تر برای مردم از غیب می گفته اند.
ابوهریره خبرهای غیبی خود را به رسول خدا صّلی الله علیه وآله مستند می نمود و حذیفه بن یمان برخی از خبرهای خود را مستند به رسول خدا صّلی الله علیه وآله می نمود و برخی را نیز مستند نمی نمود ، گرچه همان ها نیز در حکم مستند بود. و آنچه را که او و دیگران از شنیده های خود از رسول خدا صّلی الله علیه وآله خبر داده اند چیز هایی بوده است که برایشان کشف شده بوده است و عمر نیز خبر هایی از این قبیل داده بوده است.
در کتابهای که در باره کرامات اولیاء و خبر های غیبی مثل آنچه در کتاب اثر امام احمد « الزهد » ، «حلیه الأولیاء » و « صفوه الصفوه » و « کرامات الأولیاء » اثر ابومحمد خلال و ابن ابی الدنیا و اللالکائی نوشته شده ،کراماتی از برخی از پیروان ابوبکر و عمر مانند: علاء بن حضرمی، جانشین ابوبکر و ابومسلم خولانی که از پیروان هر دوی آنها بود و ابوصهباء و عامر بن عبد قیس و دیگران بیان شده است ».[1]
[1]. منهاج السنة النبویة ، ج 8ص 91 ،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: ۷۲۸، دار النشر : مؤسسة قرطبة – ۱۴۰۶، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم . «أما الإخبار ببعض الأمور الغائبة فمن هو دون علي يخبر بمثل ذلك فعلى أجل قدرا من ذلك وفي أتباع أبي بكر وعمر وعثمان من يخبر بأضعاف ذلك وليسوا ممن يصلح للإمامة ولا هم أفضل أهل زمانهم ومثل هذا موجود في زماننا وغير زماننا وحذيفة بن اليمان وأبو هريرة وغيرهما من الصحابة كانوا يحدثون الناس بأضعاف ذلك وأبو هريرة يسنده إلى النبي صلى الله عليه وسلم وحذيفة تارة يسنده وتارة لا يسنده وإن كان في حكم المسند وما أخبر به هو وغيره قد يكون مما سمعه من النبي صلى الله عليه وسلم وقد يكون مما كوشف هو به وعمر رضي الله عنه قد أخبر بأنواع من ذلك والكتب المصنفة في كرامات الأولياء وأخبارهم مثل ما في كتاب الزهد للإمام أحمد وحلية الإولياء وصفوة الصفوة وكرامات الأولياء لأبي محمد الخلال وابن أبي الدنيا واللالكائي فيها من الكرامات عن بعض أتباع أبي بكر وعمر كالعلاء بن الحضرمي نائب أبي بكر وأبي مسلم الخولاني تعض أتباعهما وأبي الصهباء وعامر ابن عبد قيس وغير هؤلاء ممن على أعظم منه...».
ابن تیمیه : کاهنان و پیشگویان غیب می دانند
وی چنین می گوید :
و اما برخی خبرهایی که برخی پیشگوهای کاهن در رابطه با برخی امور غیبی می دهند از خبر هایی است که شیاطین برای آنها می آورند و همین طور است سحری که ساحران می کنند به شکلی که گاهی انسانی ر ا به واسطه سحر از بین می برد و یا او را مریض می سازد و یا مانع ازدواج او و یا مواردی از این قبیل می شود، اینها همه با کمک و اعانت شیاطین صورت می گیرد، و این حقیقتی است که در عالم به شکل فراوان وجود دارد و مردم هم به آن عادت نموده و نمی توان به این قبیل کارها خرق عادت گفت، بلکه اینها اموری عجیب و غریبی است که اختصاص به برخی انسان ها دارد … »[1].
ابن تیمیه: مدعیان نبوت ، علم غیب داشتند
ابن تیمیه چنین می گوید :
گروهی از مدعیان دروغین نبوت نیز پاره ای از کارهای خارق عادت از جنس کار های کاهانان و ساحران داشته اند: … همانند اسود عنسی که در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در سرزمین یمن ادعای نبوت نمود و در حالی که با خود دو شیطان به نام های سحیق و محیق همراه داشت و اخبار غیبی را به اطلاع او می رساندند توانست بر تمامی یمن چیره و غالب گرد ….. و همچنین حارث دمشقی و مکحول حلبی و بابا رومی لعنه الّله علیهم و گروهی دیگر که شیاطینی با خود داشتند به همان شکل که ساحران و کاهنان داشتند.[2]
[=Calibri][1]. النبوات ، ص ۲۱۹،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: ۷۲۸، دار النشر : المطبعة السلفیة – القاهرة – ۱۳۸۶.«وأما إخبار الکهان ببعض الامور الغائبة لإخبار الشیاطین لهم بذلک وسحر السحرة بحیث یموت الانسان من السحر أو یمرض ویمنع من النکاح ونحو ذلک مما هو باعانة الشیاطین فهذا أمر موجود فی العالم کثیر معتاد یعرفه الناس لیس هذا من خرق العادة بل هو من العجائب الغریبة التی یختص بها بعض الناس ...».
[=Calibri][2]. النبوات ، ص ۱۱۳ – ۱۱۴ ،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: ۷۲۸، دار النشر : المطبعة السلفیة – القاهرة – ۱۳۸۶ . «قد ادعى جماعة من الكذابين النبوة وأتوا بخوارق من جنس خوارق الكهان والسحرة ولم يعارضهم أحد في ذلك المكان والزمان وكانوا كاذبين فبطل قولهم إن الكذاب إذا أتى بمثل خوارق السحرة والكهان فلا بد أن يمنعه الله ذلك الخارق أو يقيض له من يعارضه وهذا كالاسود العنسي الذي ادعى النبوة باليمن في حياة النبي صلى الله عليه و سلم واستولى على اليمن وكان معه شيطان سحيق ومحيق وكان يخبر بأشياء غائبة ...وكذلك الحارث الدمشقي ومكحول الحلبي وبابا الرومي لعنة الله عليهم وغير هؤلاء كانت معهم شياطين كما هي مع السحرة والكهان».
غیب گوئی های ابن تیمیه !
۱- ابن تیمیه و إخبار غیبی از شکست سپاه تاتار
ابن قیم ( شاگرد و مبلغ افکار ابن تیمیه ) چنین می گوید :
من شاهد فراست و زیرکی های شیخ الاسلام ابن تیمیه بوده و امور عجیبی را از او دیده ام، و چیز های عجیبی که دارا بود و من مشاهده نکردم خیلی بیشتر و بزرگ تر بوده است ، وقایعی از فراست و زیرکی او که اگر بنا باشد همه آنها گفته شود کتاب بزرگی می طلبد . او یارانش را از داخل شدن قوم تاتار به شهر شام در سال ۶٩٩ خبر ساخت. و نیز از شکست سپاه مسلمانان خبر داد ، و این که در شهر دمشق قتل و اسارت عمومی صورت نخواهد گرفت ،…:همه این خبر ها قبل از آن بود که حتی سپاه تاتار آغاز به حرکت کرده باشد ، سپس در سال ٧٠٢ زمانی که سپاه تاتار حرکت خود را آغاز و به سوی شام آهنگ جنگ کرد به مردم و فرماندهان سپاه خبر داد که تاتار تحت محاصره قرار گرفته و در نهایت شکست خواهند خورد و پیروزی از آنِ سپاه مسلمانان خواهد بود و برای این گفتار خویش بیش از هفتاد سوگند یاد کرد .
به او گفته می شد: برای خبرهایی که می دهی بگو ان شاء الله !
او می گفت : ان شاء الله ! ولی حتما اتفاق می افتد.[1]
ابن تیمیه و اطلاع از اوح محفوظ
از کسی شنیدم که می گفت، ابن تیمیه گفت : زمانی که حرف ها علیه من شدت گرفت من گفتم: این مطالب ر ا خداوند در لوح محفوظ ثبت کرده و نوشته است که: تاتار این بار در جنگ شکست خوا هد خورد و پیروزی برای سپاه اسلام است.
ابن تیمیه گفت : من طعم پیروزی و نصرت را قبل از خارج شدن به سوی دشمن و مواجهه با آنها به فرماندهان لشکر و سپاه چشاندم. و فراست ها و زیرکی های جزئی ابن تیمیه در این دو واقعه همچون باران، فراوان بود .[2]
[=Calibri][1]. مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین ، ج ۲ص ۴۸۹،اسم المؤلف: محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله الوفاة: ۷۵۱، دار النشر : دار الکتاب العربی – بیروت – ۱۳۹۳ – ۱۹۷۳، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد حامد الفقی.« ولقد شاهدت من فراسة شیخ الإسلام ابن تیمیة رحمه الله أمورا عجیبة وما لم أشاهده منها أعظم وأعظم ووقائع فراسته تستدعی سفرا ضخما أخبر أصحابه بدخول التتار الشام سنة تسع وتسعین وستمائة وأن جیوش المسلمین تکسر وأن دمشق لا یکون بها قتل عام ولا سبی عام وأن کلب الجیش وحدته فی الأموال : وهذا قبل أن یهم التتار بالحرکة ثم أخبر الناس والأمراء سنة اثنتین وسبعمائة لما تحرک التتار وقصدوا الشام : أن الدائرة والهزیمة علیهم وأن الظفر والنصر للمسلمین وأقسم على ذلک أکثر من سبعین یمینا فیقال له : قل إن شاء الله فیقول : إن شاء الله تحقیقا لا تعلیقا ».
[=Calibri][2]. مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین ، ج ۲ص ۴۸۹،اسم المؤلف: محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله الوفاة: ۷۵۱، دار النشر : دار الکتاب العربی – بیروت – ۱۳۹۳ – ۱۹۷۳، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد حامد الفقی.« وسمعته یقول ذلک قال : فلما أکثروا علی قلت : لا تکثروا کتب الله تعالى فی اللوح المحفوظ : أنهم مهزومون فی هذه الکرة وأن النصر لجیوش الإسلام قال : وأطعمت بعض الأمراء والعسکر حلاوة النصر قبل خروجهم إلى لقاء العدو وکانت فراسته الجزئیة فی خلال هاتین الواقعتین مثل المطر».
خبر از باطن یاران خود
ابن قیم چنین می گوید :
یک بار ابن تیمیه به من گفت: یاران من نزد من می آیند و من در سیمای آنها و نیز دیگران چیز هایی می بینم که به آنها خبر نمی دهم. من به ابن تیمیه گفتم: به غیر از من ، ای کاش به آنها خبر می دادی! ابن تیمیه گفت : آیا می خواهید من هم مانند فرمانروایان شناخته شوم؟
و روزی به ابن تیمیه گفتم : اگر از یک سری چیزها به ما خبر می دادی این برای استقامت بهتر و به صلاح می بود! او گفت : اگر همه چیز را بگویم شما با من تا جمعه و یا یک ماه بیشتر با من نمی مانید! [1]
ابن تیمیه و خبر از امور باطنی ابن قیم
ابن قیم چنین می گوید :
چندین بار ابن تیمیه از امور باطنی که من قصد داشتم تا آنها را انجام دهم خبر داد که الآن نمی توانم آنها را به زبان بیاورم ، و نیز از برخی از حوادث بزرگ که در آینده اتفاق می افتاد با خبر ساخت اما زمانش را معیّن نساخت و من برخی از آنها را با چشم خود مشاهده کردم و منتظر بقیه آن بودم. و آنچه بزرگان از یاران او مشاهده کرده اند به مراتب بیش از آن است که من بیان کردم. والّله اعلم. [2]
گویا علم غیب برای همگان جایز است مگر ائمه شیعه ( علیهم السلام ) …
[=Calibri][1]. مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین ، ج ۲ص ۴۹۰،اسم المؤلف: محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله الوفاة: ۷۵۱، دار النشر : دار الکتاب العربی – بیروت – ۱۳۹۳ – ۱۹۷۳، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد حامد الفقی.« وقال مرة : یدخل علی أصحابی وغیرهم فأرى فی وجوههم وأعینهم أمورالا أذکرها لهم فقلت له أو غیری لو أخبرتهم فقال : أتریدون أن أکون معرفا کمعرف الولاة وقلت له یوما : لو عاملتنا بذلک لکان أدعى إلى الاستقامة والصلاح فقال : لا تصبرون معی على ذلک جمعة أو قال : شهرا ».
همان کینه ای را که شما به اهل بیت دارید
کلوخ انداز را پاداش سنگ استلطفاً حاشیه نروید اگر میتوانید پاسخ سئوالات را بدهید !
البته از قران کریم که تصور نمیکنم جز روخوانی انرا بدانید .
انشاالله خداوند شما را هدایت کند
انشاالله خداوند شما را هدایت کند
شعار کافی است اگر میتوانید پاسخ بدهید انکه باید هدایت شود کسی است که بی مطالعه وارد گود میشود .
اما تشیع احادیثی را بیان می کنند که امامان گفتند: که شهری به نام قم منبع اسلام حقیقی مشود.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این دورغ بزرگ چرا این دروغ است ما دیدیم که الله می فرماید من غیب از طریق وحی به پیامبران می رسانم مگه بعد از رسول الله خاتم انبیا بر کسی دیگری هم وحی میشود؟نه
با سلام
لطفا اگر سوالي داريد مطرح نماييد و از بحث هاي حاشيه اي پرهيز نماييد
سوال شما در مورد علم غيب بود كه كارشناس محترم جواب شما رو در سه محور داده اند:
1- جواز داشتن علم غيب براي غير خدا طبق آيات قرآن(جن آيات 26- 27.و آل عمران آيه 44.و آل عمران آيه 49)
2-اثبات علم غيب طبق روايات(قندوزي، ينابيع الموده ص 77، ب14 و ابن عبدالبر، الاستيعاب 3/40 و...)
3-آوردن نمونه سخنان و شواهدي از علماي اهل سنت(سخن ابن قیم و ابن تيميه و ابن عماد در «شذرات الذهب» ويافعى در مرآت الجنان)
سرچشمه تمامي علوم اهل بيت(عليهم السلام) ،خداوند است و هيچكس از شيعه چنين ادعايي ندارد كه علم غيب ائمه ذاتي است.
سوره 7: الأعراف
قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿188﴾
بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و [="red"]اگر غيب مىدانستم قطعا خير بيشترى مىاندوختم و هرگز به من آسيبى نمىرسيد[/] من جز بيمدهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مىآورند نيستم (188)
سوال: پس علم غیبی که کسانی غیر از پیامبران داشتن از کجاست؟ به قول شما
سوال: پس علم غیبی که کسانی غیر از پیامبران داشتن از کجاست؟ به قول شما
به نام او که سلام است
سلام
از طریق پیامبر(ص)
تازه دوست عزیز یک ایه سند نیست
اونم ایاتی که چندین تعبیر دارد!!
قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿188﴾ بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب مىدانستم قطعا خير بيشترى مىاندوختم و هرگز به من آسيبى نمىرسيد من جز بيمدهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مىآورند نيستم (188) سوال: پس علم غیبی که کسانی غیر از پیامبران داشتن از کجاست؟ به قول شما
سلام
معمولا هنگامی که جوابی داده می شود برای انکه ببینیم این جواب مربوط به چه سوالی است
سوال را بررسی می کنیم
پس بگذارید کمی به قبل برگدیم و ببینیم چه سوالی شده است
يسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِي عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ(الأعراف/187)
درباره قيامت از تو سؤال ميکنند، کي فراميرسد؟! بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هيچکس جز او (نميتواند) وقت آن را آشکار سازد؛ (اما قيام قيامت، حتي) در آسمانها و زمين، سنگين (و بسيار پر اهميت) است؛ و جز بطور ناگهاني، به سراغ شما نميآيد!» (باز) از تو سؤال ميکنند، چنان که گويي تو از زمان وقوع آن باخبري! بگو: «علمش تنها نزد خداست؛ ولي بيشتر مردم نميدانند.»
و اما جواب چی بود؟
قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيرِ وَمَا مَسَّنِي السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ(الأعراف/188)
بگو: «من مالک سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند؛) و اگر از غيب باخبر بودم، سود فراواني براي خود فراهم ميکردم، و هيچ بدي (و زياني) به من نميرسيد؛ من فقط بيمدهنده و بشارتدهندهام براي گروهي که ايمان ميآورند! (و آماده پذيرش حقند)
توجه: علم غیبی که انبیا و امامان دارند تعلیمی است و چیزی به جز انچه را که خدا به انان اموزش داده است را نمی دانند!!!
برای همین منبع علم خدا است و پیامبران جز انچه به ایشان وحی می شود را نمی دانند:Gol:
و در مورد زمان قیامت هم که این علم مخصوص خدا است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سوره 7: الأعرافقُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿188﴾
بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب مىدانستم قطعا خير بيشترى مىاندوختم و هرگز به من آسيبى نمىرسيد من جز بيمدهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مىآورند نيستم (188)
سوال: پس علم غیبی که کسانی غیر از پیامبران داشتن از کجاست؟ به قول شما
با سلام:Gol:
ضمن تشکر از جناب صدرا و کارشناسان محترمی که خیلی مفصل و مستند، پاسخ کاربر توحید؟؟؟ را دادند و با توجه به آیات شریفه قرآن مسأله دستیابی پیامبران به غیب را به إذن خدا ثابت نمودند.
بنظر این کاربر محترم به همان شیوه معمول برادران متعصب اهل سنت و یا همان رویۀ خوارج روی آورده که:
اولاً به قرآن بعنوان کتاب هدایت، نگاه جزئی و بخشی دارند و یک آیه یا بخشی از آن را مبنای عقیده خود قرار داده و از سایر آیات مرتبط (تفسیر و فهم قرآن به قرآن) غفلت نموده یا خود را به تغافل می زنند.
ثانیاً در عین حالیکه این همه اسناد معتبر در منابع خودشان در اثبات حقانیت مکتب و اندیشه تشیع وجود است، بدلیل تعصب خود را به خواب زده اند نه انکه خواب باشند، بدیهی است به خواب رفته را می شود بیدار کرد لکن کسی که خود را به خواب زده را هرگز.
ثالثاً بدلیل عدم استغناء و تهی دست بودن در حوزه معارف حقه قرآن و سنت نبی اکرم (ص) در احتجاجات شان، وقتی کم می آورند به حاشیه و توهین روی می آورند، یا تلاش می کنند صورت مسأله را تغییر داده و یا چیزی جز تکرار حرف های قبلی برای فرار از احتجاج ندارند.
رابعاً می گویند ما به سنت قولی و عملی پیامبر (ص) معتقدیم لکن وقتی از روایات و رفتار پیامبر اکرم (ص) نسبت به اهل بیت (اصحاب کساء و اصحاب مباهله و ...) سند ارائه می دهیم حتی از منابع خودشان، می گویند ما تنها قرآن را قبول داریم، اگر مطلب و سندی دارید از قرآن بگویید و این خود اعترافی است به اینکه قرآن را هم قبول ندارند زیرا خداوند در همین قرآن بارها و بارها به اطاعت و پیروی از پیامبر امر فرموده است.
و در آخر آنکه وقتی دیگر حرفی برای گفتن ندارند و نمی توانند به هیچ شیوه ای متمسک شوند به دعا کردن مشغول می شوند و هر بار از دَرِ خیرخواهی با استنادات و مدارک جدیدی برای روشنگری شان وارد شوی، برایت طلب هدایت می کنند.
و این البته مطلوب است و ما از خدا هم برای خود طلب هدایت خاص و ویژه می کنیم همان هدایت هایی که به اولیاء ش وعده داده و هم طلب هدایت برای جمیع مسلمانان و هم برای همۀ امت ها ...
آنکه به شیوه های مباحثه و مناظره واقف است با سیر بحث، خود به نتیجه ای که مطلوب اندیشه های آزاد و بیدار است خواهد رسید ...:Gol:
بنظر، ادامه بحث با کسی که خود را بخواب زده؛ نتیجه ای جز تکرار مکررات و تعقیب و گریزهای حاشیه ای در بر نخواهد داشت.
موفق باشید ...:Gol:
يك شبهه : حضرت علي عليه السلام در شب ليله مبيد به جاي پيامبر خوابيد . آيا ميدانست كه در آن شب زنده مي ماند و يا كشته مي شود؟