جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش
وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد


چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت.

نامت چه بود؟ آدم

فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟ بهشت پاک
اینك محل سكونت؟ زمین خاك
آن چیست بر گرده نهادی؟ امانت است
قدت؟ روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك
اعضاء خانواده؟ حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك
روز تولدت؟ روز جمعه، به گمانم روز عشق

چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان

جرمت؟ یك سیب از درخت وسوسه
تنها همین ؟ همین!!!!
حكمت؟ تبعید در زمین
همدست در گناه؟ حوای آشنا
دلتنگ گشته ای ؟ زیاد
برای كه؟ تنها خدا
آورده ای سند؟ بلی
چه ؟ دو قطره اشك

سرمایه ی هر کس به اندازه ی حرف هایی ست که برای نگفتن دارد

مرحوم دولابی می فرمایند: پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند.


یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند. یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد....

ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
.
.
.
"زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش"

شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش.

نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن.

خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید.


لحظه هایی دلم برایت تنگ می شود نام این لحظه ها را گذاشته ام

همیشه

حکمت 181 نهج البلاغه- ارزش دور اندیشی وپرهیز از کوتاهی:
حاصل کوتاهی پشیمانی و حاصل دوراندیشی سلامت است.

حکمت182 نهج البلاغه- شناخت جایگاه سخن وسکوت اخلاقی:
آنجا که باید سخن درست گفت در خاموشی خیری نیست چنانکه در سخن ناآگاهانه نیز خیری نخواهد بود.

حکمت 175 نهج البلاغه -راه درمان ترس:
هنگامی که از چیزی می ترسی خود را در آن بیفکن زیرا گاهی ترسیدن از چیزی از خود آن سخت تر است.

حکمت 176 نهج البلاغه- ابزار ریاست:
بردباری وتحمل سختیها ابزار ریاست است.

حکمت177- روش برخورد با بدان:
بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار آزار بده.

حکمت 162-ضرورت رازداری:
آن کس که راز خود را پنهان دارد اختیار آن در دست اوست.

از امام صادق (ع) درباره مکارم اخلاق سؤال شد، فرمود: گذشت از کسي که به تو ظلم کرده، ارتباط با کسي که از تو بريده، عطا به آنکه تو را محروم ساخته و گفتن حق اگرچه به ضرر خودت باشد.

وسائل الشيعه ج15 ص199

تورا از خاطره ها پــــــــــــــــــــــــــــــاک نمیکنم
بگذار بمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانی
تا یادم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــماند
که چه طعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم تلخی دارد


جدایی......

خدایا ...

حکمت قدم هایی را که برایم بر می داری بر من آشکار کن ..

تا درهایی که به سویم می گشایی ندانسته نبندم ...

و دری را که به رویم می بندی به اصرار نگشایم


همه مرا با صداي بلند خنده هايم مي شناسند

اما بالشتم مرا با صداي آرام گريه هايم.........

دلت را جایی...
حوالی خدا...
چار میخ کن که با رفتن این و ان نرود

مرداب به رود گفت :چه کردی که زلالی؟
گفت :گذشتم...

خدایا!!!
در انجماد نگاههای سرد این مردم...
دلم برای جهنمت تنگ است...

اینارو توی یه کتاب خوندم قشنگه بخونید:

باتمامفقر،هرگزمحبت را گدایی نکن

وبا تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن

اندوه باعث میشود در گذشته زندگی کنی

نگرانی باعث میشود درجا بزنی

و امید تورا به بالا میکشاند

همیشه کافی نیست که توسط دیگران بخشیده شویم

گاهی باید خودمان نیز خودمان راببخشیم

هرکجا نفعی هست در آنجا ضرری هم هست

مشکلی که با پول حل شود مشکل نیست هزینه است

وقتی تنهاشدی بدون که خدا همه را بیرون کرده تاخودت باشیو خودش

یادت باشه که:

در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی

وبه آنچه گریه داربود میخندی

اگر کسی را دوست داری به او بگو زیرا قلبها

معمولا با کلماتی که ناگفته می ماند میشکنند

من تورا دوست دارم ...تو دیگری را...دیگری مرا...وهمه ی ما تنهاییم

انسانهای بزرگ دو دل دارند

دلی که درد میکشدو پنهانست

دلی که میخنددو آشکار است

بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار اوباشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید

ببخشیدو فراموش کنید کینه فقط بارتان را سنگین میکند

دیگه باقیش واسه بعد ..

دلــــــــــــــــــــــــــم از نبودنت پر است

آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد ...

ازدست دادن کسی که دوستش داریم خیلی دشواراست.
اما اکنون به این نتیجه رسیده ام که کسی کسی را از دست نمیدهد؛ زیرا‎ ‎مالک آن نیست ، و‎ ‎این یعنی آزادی ،
داشتن بهترینهای دنیا بدون آنکه صاحبشان باشی ...

دکتر شریعتی

[font=arial][font=arial]



[/font]


[/font]

گرچه خسته ام

گرچه دلشکسته ام

باز هم گشوده ام درى

به روى انتظار

تا بگویمت

هنوز هم به آن صداى آشنا امید بسته ام.


گاهی جلوی آیینه می ایستم

خودم را در آن می بینم

دست روی شانه هایش می گذارم

و می گویم ...چه تحملی دارد دلت....

آدمی گر ایستد بر بام عشق دستهایش تا خدا هم می رسد....

پیامبری به خدا گفت اگر تقدیرو سرنوشت ما را تو نوشتی،
پس چرا دعا و آرزو کنیم؟
خدا گفت شاید نوشته باشم هرچه دعا و آرزو کند!!!

ترجیح می دهم با کفش هایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم

تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر کنم

(دکتر علی شریعتی)

همانا ارزشمندترین بی نیازی عقل است
بزرگترین فقر بی خردی است
ترسناک ترین تنهایی خود پسندی است
گرامی ترین ارزش اخلاق نیکوست

مولی متقیان امام علی(ع)

در آتش نگاه تو تبخير مي شوم
بارانيم ز شوق تو، تكثير مي شوم

ترجیح می دهم با کفش هایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم

تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر کنم

(دکتر علی شریعتی)

یادمه یکی دیگه گفته بود ترجیح میدم روی دوچرخه ام باشمو به خدا فکر کنم تا اینکه تو کلیسا باشمو به دوچرخه ام فکر کنم

نه!؟!؟!؟!؟:khandeh!:

دِلـَـــــمــ ؛ گـ ـاهـــــے مـــ ـــيــگــــــيـــ ـرَد !

گـ ـاهے ميــ ـسوزَد ! و حَــــ ـــتے گــ ـاهے ،

گــ ـاهے نـَ ـه خيــلے وَقتـــ هـآ ميـــ ـشِکَند !

امــ ـا هَــــنـــــ ـوز مے تَـــ ـــپـــَــد به خـــــُدا . . .

قطار:

راهت را بگيرو برو!

نه کوه توان ريزش دارد

نه ريز على پيراهن اضافه

هيچ چيز مثل سابق نيست ...

كاش می دانستم...

چه كسی این سرنوشت را برایم بافت

انوقت به او می گفتم

یقه را انقدر تنگ بافته ای

كه بغض هایم را نمی توانم فرو بدهم .

بی صدا نشکنید!
درد بی صدا شکستن از رنج ایستادن بیشتر است ...

رابطه ای رو که مرده ، هر ۵ دقیقه ۱ بار نبضشو نگیر

دیگه مرده . . .

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !

مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است

تو اگر میدانستی خنجر از دست رفیقان خوردن چه سخت است ازمن نمیپرسیدی که چرا تنهایی؟؟

چقدر دوست داشتم یك نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس كه هیچ كس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ... آری

باران بی بهانه و بی دریغ می بارد و اشک چشمان من نیز ...
با خود می اندیشم : این کابوس را انتهایی هست ؟!!! ...
آیا این شب تیره به روز خواهد رسید ؟!!! ...
دردی در قلبم حس می کنم ، دردی عمیق و بی پایان ...
صدای ترک برداشتن هر روزه ی روحم را می شنوم ...

گسترده تر از عالم تنهایی ِ من ، عالمی نیست .
غم آنقدر دارم که می خواهم ،
تمام فصل ها را بر سر سفره رنگین خود بنشانم ات ؛
بنشین ! غمی نیست .

كاش دستها بلد نبودند قهر كنند

تو حرف می زنی و من دلم مالامال درد می شود و اشک میریزم...
من حرف می زنم و تو دلت مالامال درد می شود و اشک میریزی...
بعد به هم دستمال تعارف می کنیم تا اشک هایی را که برای دردهای مشترکمان ریخته ایم پاک کنیم...بعد خنده ی تلخی به هم می زنیم که از گریه غم انگیزتر است...
دنیای غریبی است.......

زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است زندگانی گاهی آری به همین باریکی در همین نزدیکی است

عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای ...
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته ...


در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش
وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت . . .

آنقدر غم روی دلش سنگینی کرد که دلش شکست!!!!

محبت هدیه خداوند است وغرور هدیه شیطان.
ما انسانها هدیه خدا را پنهان میکنیم ولی هدیه شیطان را به رخ هم میکشیم.

گاه کوچکم میبینی و گاه بزرگ...نه کوچکم و نه بزرگ . خودت هستی که دور می شوی و نزدیک

دلتنگی چه معنی دارد؟ دلتنگی معنی ندارد... درد دارد...!

هرگاه خداوند بخواهد بنده ای را خوار کند دانش را از او بگیرد

امام علی

همنشین پادشاه شیرسواری را ماند که دیگران حسرت منزلت او را دارند ولی خود میداند که در جای خطرناکی نشسته است

برترین بی نیازی وبرترین دارایی,ناامیدی از آن چیزی است که در دست مردم است