لیبرال و سکولار چرا عاشق نابودی ما هستند؟
تبهای اولیه
سلام
دلیل اینکه لیبرال و سکولار می خواهند تمدن و فرهنگ ما از تمدن و فرهنگ آنها حامله شود چیست؟
چرا خواهان نابودیمان هستند
با سلام
لطفاً کمی واضح تر بگید منظورتون از لیبرال و سکولار چیست یا کیست؟
خودتون کمی بحث رو باز کنید مشارکت هم بیشتر میشه...
به نام خدا.
شما اگه یکی بیاد بساطتون رو کساد کنه و نتیجه عملش نابود کردن شما باشه ، سعی نمیکنید از بین ببریدش؟ خوب طبیعیه که لیبرال ها و سکولار ها میخواهند اسلام نباشد. کلی دین داریم که فقط سه تاش مشخصا از یک منبع اومده. از این سه تا فقط یکیش به مبارزه با تمامی فرهنگ های ضد خدایی برخواسته. معلومه که واسه این یکی دشمن بیشتر از بقیه ساحته میشه و مخالفینش بیشتر از همه تجهیز میشن.
چرا سکولار ها میخواهند اسلام نباشه ؟ چون بقیه دینها و مسلک ها به یک طرقی باهاش کنار میان.
با تشکر، ستایشگر :Gol:
سلام
یعنی اختلاف اصلی سر حکومت لیبرال و سکولار و این که اسلام دقیقاً برعکس آن عمل می کند و می گوید دین و حکومت باید باهم باشند. درسته؟
به نام خدا.
فقط این نیست. مشکلشون ایه که اسلام حتی اگر نگه دین باید بیاد تو زندگی اجتماعی ، باعث میشه که آدم ها شجاعت اعتراض پیدا کنند. باعث میشه قبول نکنند برده سرمایه دار ها بشوند. این جنبه اسلام ، یعنب جنبه ای که انسانیت رو به آدم یاد میده باعث میشه که بقیه بخوان حذفش کنند.
با تشکر ، ستایشگر :Gol:
سلام و ادب؛
«دلیل اینکه لیبرال و سکولار می خواهند تمدن و فرهنگ ما از تمدن و فرهنگ آنها حامله شود چیست؟
چرا خواهان نابودیمان هستند؟»
و در نوشته ای دیگر و در تکمیل سوالشان گفتند:
«یعنی اختلاف اصلی سر حکومت لیبرال و سکولار و این که اسلام دقیقاً برعکس آن عمل می کند و می گوید دین و حکومت باید باهم باشند. درسته؟»
اگر بخواهیم به روش تحلیلی به جواب سوال شما برسیم، باید ببینیم که دقیقا معنای واژگانی که شما در این سوالات به کاربرده اید، چیست؟! هر کدام از این واژگان و مکاتب و مذاهب و ادیان، چند تقریر و چند نوع دارند؟! آیا این چیز هایی که به هر کدام نسبت داده اید، شامل همه ی تقریرها و همه ی اقسام و انواع آنها می شود، یا فقط بعضی از اقسام آنها؟!
اسم مکاتب و ادیانی که به کار برده اید: اسلام - لیبرالیسم - سکولاریسم
واژگان عام ولی کلیدی سوال شما: فرهنگ - تمدن - دین - حکومت
خاصیت هایی که مشترکاً به لیبرالیسم و سکولاریسم نسبت دادید:
1-خواستار تاثیرپذیری جوامع مسلمان از فرهنگ آنها
2-خواستار نابودی ما (که منظور از ما معلوم نیست، آیا منظور خواستار نابودی دین ماست یا خواستار نابودی فرهنگ ما یا خواستار نابودی مردم کشور و ملل ما یا خواستار نابودی تفکرات خاکم بر جامعه ی ما؟)
3-اصرار بر عدم هیچ گونه دخالت دین در امور جامعه و سیاست
خاصیتی که به اسلام در نوشته تان نسبت دادید:
-اصرار دائم به همراهی دین و حکومت
طرح چند سوال، برای تحلیل دقیق تر سوال شما و فهم بهتر سوال این تاپیک؛
-1-
آیا لیبرالیسم و سکولاریسم با همه ی تقریرهای مختلفشان، آنقدر هماهنگ هستند که ما یک صفت را مسترکاً به هر دو انها نسبت دهیم؟!
مثلا می دانیم که سکولاریسم یک اندیشه ی نسبتا فلسفی است ولی لیبرالیسم تقریبا یک مبنای اقتصادی است، لذا آیا ممکن نیست ما سکولار غیر لیبرال یا لیبرال غیر سکولار داشته باشیم؟!
واژه ی سکولاریسم دارای تقریرهای متفاوت و تعاریف مختلف است، آیا این چیزی که در مورد سکولاریسم گفتید، شامل همه ی تقریرها و تعریفات مختلف ان می شود یا فقط بعضی از آنها؟!
چنان که تقریرهایی از سکولاریسم وجود داره که در همه ی شرایط، جدایی دین را از زندگی و سیاست جدا نمی دونه، بلکه همراهی دین و حکومت را مشروط به شروطی معرّفی می کنه.
-2-
اسلام به معنای حقیقت خود دین، خود خود حقیقت اسلام که در دست ما نیست، هر کس با واسطه ی ذهنش با معارف دین اسلام آشنا می شود و لذا از اسلام هم تقریرها و تعریف های مختلفی مطرح است، آیا همه ی تقریرهای از اسلام قائل به همراهی دین و حکومت هستند؟ آیا ممکن نیست عنصر زمان در نظر بعضی از اسلام شناسان در باب تعامل دین و حکومت موثّر باشد؟ یعنی مثلا عده ای از اسلام شناسان، قائل به همراهی دین و حکومت در زمان الف و عدم همراهی آنها در زمان ب باشند؟ آیا همراهی دین و حکومت که گفته شده، لزوما و همیشه، همراهی مستقیم است یا ممکن است گاهی همراهی غیرمستقیم مدّ نظر باشد؟ چنان که بسیاری از فقهای بزرگ، قائل به عدم دخالت مستقیم فقها و علما و دین در امر حکومت در عصر غیبت بوده اند و می گفته اند که دین در اثر غیبت، باید از بیرون بر حکومت نظارت کند و آن را راهنمایی کند ولی خود دین و عالمان دین، حق دخالت مستقیم در آن را ندارند!
-3-
آیا فرهنگ و تمدّن یک چیز هستند؟! یا دو چیز؟ اگر یک چیز هستند، چرا دو اسم دارند؟ و اگر دو چیز هستند، فرقشان چیست؟!
زیاده عرضی نیست.
یاحق
باسلام.دوست گرامي،گاهي سوالاتي كه ماميپرسيم جداگانه شامل چندين سوال ميشود.براي مثال،اگربخواهيم اين سوالوجواب دهيم ازطريق دوربينهاي مختلف يارويكردهاي متفاوتي ميتوانيم به سوال نگاه كنيم.اگراجازه دهيدمن يكي ازاين نوع نگرش هاروانتخاب كنم.ميخواهم ازطريق اتحادواژگان ذهني تمام انسانهابررسيش كنم.
چيزي كه اينجاخيلي مهمه ايجادعقايدمتفاوت ميان انديشمندان ومردم جهان بوده.علت اصلي اين تفاوت نظرهابهم ريختن پازل واژگان ذهني دنياست.ازنظرروانشناسي،زبانشناسي (دركتاب متن كامل زمينه ي روانشناسي هيلگارد)انسانهاازجهاتي ذاتي وفطري است.يعني همه ذاتامعاني بعضي واژه هاروميدونن ومنحصرافقط ازطريق محيط واجتماع دريافتش نمي كنند.
اين يعني اينكه واژهاي ذهني دنيامانندكانالي به هم مرتبط است.ازطرفي بسياري ازعقايدمشابه هم هستند.مانندهمين سه واژه ايي كه خودتان درسوال استفاده كرديد.پس
اولين نكته اين است كه علت اصلي ايجاداين نظرات واختلافات وحتي درگيري ها،فقط مربوط به زياده خواهي ودنياطلبي وظلم وستيزي نسيت.درست است كه سران حكومتي بعضي كشورهاليبرال وسكولاررابراي رسيدن به اهداف شومشان مقابل اسلام قراميدهند،اماسايرافرادمعمولي ومردم دنياكه فقط ميخواهندحقيقت رابدانندبراساس همين اشتباهات دريافت واژه هاي صحيح مخالف اسلام ماميشوندوحتي فكرميكننداگربامابجنگنديامقابله كنندكارمقدسي انجام داده اند.پس مانمي توانيم همه ي كساني راكه معتقدبه نظريات سكولارياليبرال هستندرامحكوم كنيم.
دومين نكته اينكه اگرروزي منجي بشرظهوركندتنهاكاري كه ميكندكانال جرياني واژههاي ذهني دردنيارويكي كرده وپازل به هم ريخته واژه هاراكنارهم ميچيند.آنوقت آن مردم عادي حقيقت طلب كه سكولاري هستندبه سمت همين اسلام راستسن خواهندآمد.پس علت اين اختلافات وحتي تنفرازدين وعقايدماميان خيلي ازاين ليبرليستهاوسكولارهاصرفا به دليل اهداف شوم نيست.به اميدروزي كه همه ي واژه هاي ذهنيمان يكي شده وسرجاي خودشان قراربگيرند.
آخرين نكته:بسياري ازاين تفكرات آنهابسيارشبيه تفكرات ماست وحتي گاهي يكي هم ميشونداماچون معاني متفاوت ميشودانديشمندان آنهامعاني واقعي افكارمارادرست دريافت نميكنند.هدف مابايداين باشه كه تفاوت واژه هاروپيداكنيم كه البته كارآساني نيست.به خاطرهمين واقعايه منجي بشريت نيازداريم.متشكرم ازسوال زيبايتان:Gol:
ریشه تقابل اندیشه بشری با دین به دوره رنسانس باز میگردد زمانی که اروپا تحت حکومت کلیسا بود. جرقه این جریان با تقویت علم و تضاد یافته های علمی با اعتقادات اهالی کلیسا زده شد و این اعتقاد سکولاریسم را تقویت کرد. سکولاریسم در مقام تعریف با مباحث نظری رابطه دین و دولت عجین می شود. برخی دینداران دین و سیاست را همبسته و یکپارچه می نگرند؛ عده ای دیگر بر جدایی این دو مقوله اصرار می ورزند. در واقع سکولارها معتقد به جدایی و انفکاک دو مقوله فوق می باشند. واژه سکولایسم (Secularism) که معمولاً در میان کشورهای پروتستان رایج است، و از واژه لاتین Saeculom (به معنای گیتی) می باشد. در کشورهای کاتولیک اروپا معمولاً واژه Laicite’ مورد نظر است. Loas به معنای مردم و Laikos به معنای عامه مردم که در رویارویی با کاهنان و روحانیان معنا می یابد.
«سكولاريسم» در فارسي ترجمه معيني ندارد، چند نوع ترجمه براي آن پيشنهاد كردهاند، اما هيچكدام آن طور كه بايد و شايد جا نيفتاده است، اما ما همچنان خود واژه سكولار را به كار ميبريم، البته معادلهايي مثل «گيتيگرايي» يا «دنياگرايي» را پيشنهاد كردهاند. عربها به جاي سكولاريسم كلمه «علمانيت» را گذاشتند، در آن هم اختلاف است كه آيا اين كلمه را بايد به فتح «عين» (عَلمانيت) يا به كسر آن (عِلمانيت). اگر به كسر عين بخوانيم از كلمه علم ميآيد و تقريباً به معناي علمي كردن است، گويي اتفاقي كه در سكولاريسم ميافتد اين است كه انديشهها علمي بشوند و نگاه آدمي به جهان و به پديدههاي جهان علمي بشود. اما اگر به فتح عين بخوانيم از عامل ميآيد، يعني «عالمي كردن» و «دنيايي كردن» كه معادل با همان «گيتيگرايي» در زبان فارسي است.
گويي عَلمانيت يعني اينكه نگاهها از آسمان فقط به زمين دوخته ميشود، از غيب برداشته شود و به عالم شهادت معطوف بشود، و از خدا گرفته شود و فقط به اين دنيا خلاصه و منحصر شود، عالم كبير، عالم غيب، عالم ماوراي طبيعت همه فراموش شوند و پس پشت افكنده شوند و فقط اين جهان مادي محسوس ملموس مورد توجه و مطالعه و نظر شخص قرار بگيرند. اين معناي عَلمانيت است، اگر اين معنا را هم در نظر بگيريم، باز با كلمه «سكولاريسم» تناسب و تطابق زيادي دارد، البته عموم عربها معتقدند كه همان عِلمانيت به كسر عين درستتر است. در اصطلاح كنوني ادبيات فلسفي و عقلاني مغرب زمين سکولاریسم به معناي اهل اين زمان و اين دوران و اين مرتبه از وجود بودن است. (از كتاب سنت و سكولايسم، صص 73 و 76).
برای آگاهی بیشتر به لینک های زیر مراجعه کنید:
اسلام و سکولاریسم
سکولاریسم و نواندیشی دینی
سکولاریسم در اندیشه شهید مطهری
و وبلاگ اندیشه
اما بسیاری از اندیشمندان سکولاریسم را مناسب جوامع اسلامی نمی دانند. زیرا که روابط حاکم بر جامعه مسیحی میان مردم و کلیسا و حکومت، خاص محیط فرهنگی غرب است و در زیست بوم اسلامی این ویژگیها وجود ندارد. حتی برخی نظریه پردازان مانند هابرماس با مشاهده احیای دین در دوران مدرن از اصطلاحاتی چون پست سکولاریسم برای توصیف عصر حاضر استفاده کرده اند به این معنا که سکولاریسم غربی به پایان دوران خود رسیده است.
[="] در جوامع لیبرال و سکولار که خواهان خصوصی کردن و یا حذف دین هستند , اسلام دینی است که مظاهر اجتماعی زیادی دارد. نمازهای جماعت. حجاب زنان... نظام حکومتی این جوامع علیرغم اصول و شعارهای خود مبنی بر آزادی و برابری و مخصوصا تساهل, نمیتواند با مسلمانان کنار بیایند و تمام ارزشهایی که از آن یاد میکنند در حد شعار باقی میماند . آنان حجاب یک مسلمان را تنها یک پوشش نمیبیند بلکه آنرا یک پرچم و علم مخالفت تلقی میکند. بگفته یک تحلیلگر آلمانی ,حجاب یک زن مسلمان در مراکز رسمی یک نوع تهدید است و این پیام را دارد :"من اینجا هستم و باورها و مرام شما را قبول ندارم". بدیهی است به همین ترتیب سایر مظاهراجتماعی اسلام و رشد روز افزون تفکر دینی نیز نوعی تهدید جدی برای اصول تفکرات لیبرال و سکولار به حساب خواهد امد. [/]
بابا این توهم شماست ! کدوم لیبرالیستی خواهان نابودی شماست ؟ اصلا کدوم لیبرالی می دونه شما کی هستید که خواهان نابودی شما باشه !!! شما 24 ساعت دارید در صدا و سیما تبلیغ می کنید بر ضد لیبرالیسم و پراگماتیسم. وگرنه به خدا اگه اگه یکی از شبکه های در پیت یک کشور اروپایی یا آمریکا نیم ساعت از وقتشو اختصاص بده به تخریب شما ! وقت اضافه ندارن که !
سلام
لیبرالیسیم به معنای آزادی خواهی که در کشور ما به معنای سازش کاری است.اگه بخواهیم با مللی مثل آمریکا و اسرائیل سازش کنیم.قضیه پیمان کمپ دیوید(پیمان صلح مصر و اسراءیل)می شود. این طور نابود خواهیم شد.در بعد فرهنگی اگر ما با بی حجاب ها سازش کنیم و بگوییم آزادی دارنند اینطور جامعه غرق فساد خواهد شد و هدف اصلی دور خواهد شد.
سکولار ها به دنبال جدایی دین از سیاست و انتقال دین از لایه های جامعه به زندگی شخصی افراد هستند. این نگرش با مسیحیت در تناقض نیست ولی با اسلام در تناقض است چون در اسلام احکام بسیاری درباره اداره حکومت و قوانین جامعه داریم برای همین نفس اسلام با سکولاریزم در تناقض است و در جایی که اسلام وجود داشته باشد سکولاریزم جایی ندارد.