صداقت خواستگار!
تبهای اولیه
با سلام
خیلی سوال مهمی پرسیدید. الان متاسفانه به خاطر رشد فساد و بی بند و باری بعضی از جوون ها در دام گناه گرفتار میشوند و بعد از این کار پشیمون میشن. در موقع خواستکاری هم نمیدونن که باید چیو بگن و چیو نگن.
جواب این سوال از کارشناس ها برمیاد. یادم میاد حاج آقای دهنوی هم در این مورد صحبت کردند.
سلام به شما
سوال جالبی رو مطرح کردید...با ذکر اینکه مطلب شمارو 3 بار با تمام جزئیات خوندم ..می خوام جواب سوالتون رو بدم
اینکه شما کار درستی کردید چرا که همانگونه که خودتون فرمودین به ایشون وقت توضیحات داده بودید ولی ایشون در مراحل اول چیزی رو مطرح نکردند ...و من دلیل کارشون رو اینجوری استنباط می کنم که می خواستن بذارن مراحل به خوبی پیش بره تا اگرچه شما حتی از موضوع چیزی فهمیدین نتونید تمومش کنید..پس شما کار درست رو انجام دادید:hamdel:
اینکه شما می تونستید به ایشون کمک کنید بله می تونستید منتها اگر ایشون در جایی دیگری با شما اشنا می شدند نه به عنوان خواستگار..پس لطفا احساس بدی نداشته باشید
اینکه ایشون صداقت به خرج داد رو باید خوش شانسی شما در نظر بگیریم..همونطور که همه می دونیم خیلی از مسائل حتی چند سال بعد از ازدواج مشخص میشه..خوشحالم که زود فهمیدید
البته که به همه ی خواستگارانتون این موضوع رو بگید ولی حتما ذکر کنید که تفاوت خاصی با دیگران ندارید ...چنانچه اگر این نسئله مسکوت بمونه ممکنه پس از روشن شدن قضیه از لحاظ قضایی برای شما مشکلاتی رو به وجود بیاره و حتی عقد رو فسخ کنه...همیشه نجات در راستیه
خواهر عزیزم...به قسمتی که خدای عزیزمون واسمون در نظر گرفته اعتراض نکن جرا که بهترینه و یه روز اینو متوجه میشیم ...من مطمئنم بهترین ها برات اتفاق می افته
و اینکه چه جوری با این مسئله کنار بیای...اولین کار اینه که بپذیری علاوه بر اینکه ابروی کسی رو نریختی بهترین تصمیم رو هم گرفتی...اینو هر روز واسه خودت مرور کن و خدا رو شکر کن که به نتیجه رسیدی...خیلی بیشتر از قبل رابطه ات رو با خدای مهربون زیاد کن خدا کمکت می کنه و اروم میشی...هروقت به یاد اون موضوع افتادی دست راستت رو بذار رو قلبت و سوره والعصر رو بخون
امیدوارم عین همیشه بهترین تصمیم رو بگیری
سلام
عرض ادب و احترام
به سایت اسک دین خوش امدید
لطفا این دو تا تاپیک را حتما مطالعه بفرمایید تا با نظرت کارشناسی این موضوع بیشتر آشنا بشوید
http://www.askdin.com/thread11327.html
http://www.askdin.com/thread14322.html
به امید خدا در مورد رازداری شما هم به زودی مطلب قرار می دم
با تشکر
سلام دوستان. ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و مطلبم رو خوندید و سپاس بابت راهنمایی هاتون. :Gol: خواهر عزیزم از دقت شما و نکته سنج بودنتون خیلی خوشم اومد. راستش خودم آدمی هستم که حتما هر اتفاقی که برام می افته حکمتی می دونم از جانب خدا و خیلی به این موضوع اعتقاد دارم. ولی درباره مسئله اخیر نمی دونم شاید چون سوالای بی جواب زیادی تو ذهنمه یکم هنوز در گیرشم. ولی سعی می کنم با راه حل پیشنهادی شما(خواندن سوره والعصر) آرامشم رو بیشتر کنم.
:Gol:برادر گرامی از مطالب جالبی که در تاپیک ها بود خیلی استفاده کردم. مفید و جالب بود. البته کتاب گلبرگ زندگی رو هم قبلا مطالعه کردم ولی مطالبش کمی کلیه. و سوال من کمی جزئی تر. امیدوارم بتونم هرچه زودتر با مسئله کنار بیام .
با سلام و احترام
صداقت در خواستگاری خیلی خوبه، منتهی جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت.
معمولا اگر خطایی در گذشته داشتیم که آسیب جدی به حقوق همسر نمیزنه نباید مطرح کنیم، و اینکه این آقا مشکلاتشون رو اینطور بیان کردند باید بررسی بیشتری بشه:
شما مشکل ناشنواییتون رو در جلسه چندم گفتین؟
فقط به خودشون گفتین یا تمام اعضای خانوادشون اطلاع دارند؟
وقتی گفتین ایشون چه واکنشی نشون دادند و چی گفتند؟
ضمن اینکه ایشون این موضوع روابطشون با نامحرم رو کی مطرح کردند؟ (بعد از مطرح کردن مشکل شما یا قبل از اون؟)
با تشکر
من بعد از اینکه تا حدودی مطمئن شدم انتخاب شدم در جلسه سوم که خود اون آقا تنهایی اومد منزل ما در ابتدای جلسه مطرح کردم.
چیزای زیادی آماده کردم که بگم از طرفی هم خودم و هم خانواده ام استرس داشتیم که چی می شه! شروع کردم و گفتم قبل از هر چیزی می خوام یه رازی بهتون بگم که فقط بین خودمون باشه و خانوادتون هم نباید بدونند و شما باید تصمیم بگیرید که قبول می کنید یانه؟ گفتم من از دوران دبستان مشکل کم شنوایی داشتم خیلی سریع گفت این که چیزی نیست ممکنه یه آدم عادی هم تست بده و بفهمه مشکل داره ولی ازش خواستم خوب گوش کنه و گفتم از نظر خودم مشکل نیست بلکه نعمته چون در کنارش مو فقیت های زیادی داشتم بر خلاف نظر دکترا که می گفتند احتمال افت تحصیلیم زیاده تمام مراحل تحصیلم ممتاز بودم و رتبه اول دانشگاهم شدم. حتی وسیله ای رو هم که داشتم نشون دادم و گفتم هیچ وابستگی نسبت بهش ندارم و ازش استفاده نمی کنم ولی جزئی از وسایل شخصی منه. و دوباره گفت این مهم نیست من از این وسایل دیدم پدربزرگم انواع مختلفش رو داره و یه نمونه داخل گوشیش هم هست و خانواده من هم چیزی نباید بدونند این مشکل من و شماست و سریع بحث رو عوض کرد.
اون روز 3 ساعت با هم از مسایل جزئی تر صحبت کردیم. یکی دو روز بعد تماس گرفت و بین حرفهاش گفت جسارتا درباره موضوعی که گفتید چند تا سوال بپرسم. گفتم این حق شماست و هر چیزی باید بدونید. پرسید مشکلم با بالا رفتن سن بیشتر می شه؟ روی بچه تاثیر می ذاره؟ و آیا زمینه ارثی و ژنتیکی داره؟ صادقانه گفتم چون مشکلی نداشتم تا به حال در این مورد از دکتر سوال نکردم ولی می تونم بپرسم و گفت اگر از نظر من اشکال نداره و دوست دارم با هم پیش دکتر بریم و سوالات رو بپرسیم. من هم مخالفتی نکردم.
کار خدا فردای اون روز دایی من که پزشک عمومی هستند به منزل ما اومدند و پدر و مادرم به خاطر نگرانی که داشتند و از طرفی ایام عید بود و دکتر متخصص نبود موضوع را با ایشون درمیون گذاشتند. از نظر دایی این مسئله هم خیلی بزرگ و مهم نبود و همونطور که گفتم 20 درصد از شنوایی فرد عادی کمتر. سوالاتم رو از ایشون پرسیدم و به من توصیه کردند که جهت مشاوره باهم پیش پزشک نریم چون به دلیل حس مسئولیت بالای پزشک شاید موضوع را خیلی حاد و مهم جلوه می داد. (من هم موافق بودم آخه پزشک خودم من رو از دف زدن منع کرد در صورتیکه من تمام دوره را گذراندم و دف می زنم و مشکلی ندارم) خلاصه در تماس بعدی تمام این مسایل رو توضیح دادم با جزییات و حتی گفتم اگه سوال بیشتری دارند می تونیم پیش دایی من بریم بپرسیم چون پزشکم نبود. کلی تشکر کرد و گفت لزومی نداره و از اینکه به زحمت افتاده بودم معذرت خواهی کرد!
بعد از مطمئن شدن خانوادم از این موضوع و نتایج مثبت تحقیقات قرار شد به منزل ایشان برن. که با مطرح شدن این موضوع خیلی خوشحال شدند. بعد از رفتن خانواده ام (بدون حضور خودم) و برگشتشون(البته لازم به ذکر که بدونید استقبال گرم اونها از خانوادم و ابراز علاقه تک تک افراد خانواده آنها نسبت به من و ابراز اینکه کاش من هم در آن جلسه بودم ) پیام زد که نظر خانواده درمورد من چیه؟ گفتم : وقتی تا این مرحله پیش رفته یعنی تا الان مثبت. و نظر اونها هم در مورد ما مساعد بود.
بعد این پیام حس کنجکاوی درباره گذشته ای که باز هم خودش تاکید داشت که درموردش به شناخت نرسیدم برانگیخته شد و پرسیدم اگه اشکال نداره راجع به گذشته بدونم. با محبت جواب داد چطوری می تونم کمکت کنم؟ می خوای ازش حرف بزنم؟ من هم گفتم که اگه چیزی فراتر از از رابطه دوستی در دوران دانشگاه نیست نمی خوام وقتتون گرفته بشه و من هم درگیر. خودتون می دونید کمکم کنید. بعد از مدتی جواب داد: تقریبا همون سطح دوستی+ روابط....من دنبال چیزی جز آرامش نیستم و 1 همراه می خوام . دوست ندارم تو گذشته باشم.
با تعجب زدم رابطه؟؟!! شما که گفتید این مورد نبوده. جواب داد: چرا مواردی بوده در مورد خواستگاری آخر گفتم رابطه نداشتم. و ادامه داد من که دفعه دوم که حرف زدیم گفتم ای کاش متوجه منظورم نشده بودید می گفتید یا بیشتر می پرسیدید. من هم از اینکه گفت دفعه دوم گفته عصبانی شدم آخه تو جلسه دوم جریان خواستگاری و علت به هم خوردنش رو گفت. و در اولین گفتگوی تلفنی علاوه بر این موضوع فقط گفت که تو دانشگاه هم شر بوده! جواب دادم گفته بودید ولی در حد یه رابطه دوستی نه چیز دیگه! و من هم مشکلم رو به شما گفتم و حتی گفتم بعضی از صحبت های دو جلسه اول رو خوب متوجه نشدم پس می تونستید دوباره تکرار کنید.
خلاصه جواب داد: من جواب شمارو منفی تلقی می کنم,معذرت به خاطر چیزی که مدتها پیش بودم(7,8 سال پیش), آبروی منو نبرید. بدون دروغ صادق بودم خوشحال شدم از آشناییتون شمارتونو پاک می کنم. به همین راحتی و با چند تا پیام همه چیز تموم شد! صبح فقط پیام زدم بهانه ای بیارید که خانوادتون تماس نگیرند. چون واقعا نمی دونستم باید چه کار کنم من به خانوادم حقیقت رو نگفتم چون ازم خواسته بود و اگه خانوادش زنگ می زدند این دلیل من یک دروغ محض بود و دنبالش شاید رسوایی خودش می بود! خلاصه دیگه زنگ هم نزدند مادری که هرروز با مادرم تماس می گرفت و من رو جزئی از خانوادشون می دونست حالا چه دلیل محکمی می تونست مانع از این کار بشه . چرا آدمی که خیانت کرده بود از خیانت آدم دیگه ای نسبت به خودش اینقدر رنجیده بود؟ (تازه اون دختر خانم کار شرعی انجام داده بود!) و حالا چرا من؟
از اینکه نمی دونم چه بهانه ای آورده عذاب می کشم و خانواده ام همین طور! بعد از این ماجرا دیگه روحیه سابق رو ندارم و حتی سر کار هم فکرش رهام نمی کنه نه خودش بلکه این اتفاق ها و علامت سوال ها. در ضمن پیش مشاور هم رفتم و ایشون هم مثل خانوادم مخالف 100 در صد این بود که موضوع کم شنوایی رو بعد از این مطرح کنم !
با توجه به حساس شدن خانوادم شما بگید چه کار کنم؟ درسته از این وسیله استفاده نمی کنم ولی بالاخره این مشکل رو در حد کمش هم دارم. مادرم می گه اصلا این وسیله رو بذار کنار و فرض کن نداریش. ممنون از اینکه راهنماییم می کنید. سپاس فراوان
سلام
ممنون از اعتمادتون
گاهی دو برادر خونی یا یک برادر و خواهر که از یک مادر هستند به دلیل تفاوت ها در باورها، شخصیت و یا اخلاق واقعا نمی توانند با هم کنار بیایند. در ازدواج دو نفر به همه ضمیمه می شوند و پیوند می خورد همان گونه که ما در درختان و گیاهان نمی توانیم هر گیاه و شاخه ای را به یک درخت پیوند بزنیم در ازدواج هم دو زوج با باورهای و ارزش های متفاوت نمی توانند به همدیگر ضمیمه شوند.
درباره گذشته به حکم قرآن اگر واقعا کسی توبه کرده خداوند می فرماید او پاک است اما باید ببینم واقعا ما هم می توانیم از گذشته چشم پوشی کنیم یا همین سبب آشفتگی ها و بهانه گیر هایی در زندگی خواهد شد.
اما این مسأله را نظر داشته باشید که سخنان خواستگار برای تصمیم گری ما لازم است ولی کافی نیست. چه بسا فردی باشد که هیجان طلب باشد و هر روز توبه می کند و دوباره روز از نو روزی از نو.
به هرحال درباره کسی که تجربه ارتباط باز و آزاد را داشته باید خیلی حساب شده جلو رفت. بنابراین تحقیق جامع نیاز داریم نمودار تحقیق در خواستگاری را از تاپیک نمودارهای روان شناسی ببینید.
اما در مورد خودتان
اگر واقعا سنگینی گوش تان قابل توجه است و در ارتباطاتان دیگرانی که مدتی با شما هستند مانند هم اتاقی و....متوجه می شوند بهتر است حقیقت را بگویید تا یک عمر استرس نداشته باشید و یا خواستگار حساب شده بیاید جلو البته باز می توانید موفقیت های خود را در کنارش بیان کنید تا متوجه شود اسیر کاراو نیستید.
این که فردی رک به شما از گذشته خود همان ابتدا سخن گفته شاید مزد پاکی شما بوده که خدا به شما داده و به شما فرصت انتخاب و فکر کردن داده است.
اما فراموش کردن این داستان
بهترین راه برای فراموش کردن این راز و سخنان فعال بودن شما است نباید منفعل باشید ذکر لااله الا الله را زیاد تکرار کنید.
با پر سازی فضای ذهن خود با مطالب علمی و فکاهی اجازه حضور آن سخنان را در ذهن تان ندهید.
ورزش گروهی انجام دهید.
به محض حضور فکر از تکنیک انصراف توجه مثل ذکر، محاسبه ریاضی، حل جدول و....استفاده کنید.