جريان بيعت امام علی(ع)
تبهای اولیه
نويسنده: استاد جعفر سبحانى
با آنكه عوامل ياد شده نزديك بود امام عليه السلام را براى بار چهارم از خلافت محروم سازد، قدرت انقلابيون وپشتيبانى افكار عمومى از آنان عوامل منفى را بى اثر ساخت وياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به صورت دستجمعى رو به خانه على عليه السلام آوردند وبه آن حضرت گفتند كه براى خلافتشخصى شايتسه تر از او نيست. (1)
ابو مخنف در كتاب «الجمل» مىنويسد:
پس از قتل عثمان اجتماع عظيمى از مسلمانان در مسجد تشكيل شد، به نحوى كه مسجد لبريز از جمعيت گرديد. هدف از اجتماع تعيين خليفه بود.شخصيتهاى بزرگى از مهاجرين وانصار، مانند عمار ياسر وابوالهيثم بن التيهان ورفاعة بن رافع ومالك بن عجلان وابو ايوب انصارى و... نظر دادند كه با على بيعت كنند. بيش از همه عمار در باره على سخن گفت واز آن جمله بود كه: شما وضع خليفه پيشين را ديديد. اگر زود نجنبيد ممكن استبه سرنوشتى مانند آن دچار شويد. على شايسته ترين فرد براى اين كار است وهمگى از فضايل وسوابق او آگاهيد. در اين هنگام همه مردم يك صدا گفتند: ما به ولايت وخلافت او راضى هستيم.آن وقت همه از جا برخاستند وبه خانهعلى ريختند. (2)
امام عليه السلام خود نحوه ورود جمعيت را به خانه اش چنين توصيف كرده است:
«فتداكوا علي تداك الابل الهيم يوم وردها وقد ارسلها راعيها و خلعت مثانيها حتى ظننت انهم قاتلي او بعضهم قاتل بعض لدي».
آنان به سان ازدحام شتر تشنهاى كه ساربان عقال وريسمانش را باز كند ورهايش سازد بر من هجوم آوردند، كه گمان كردم كه مىخواهند مرا بكشند، يا بعضى از آنان مىخواهد بعضى ديگر را در حضور من بكشند. (3)
آن حضرت، در خطبه شقشقيه، ازدحام مهاجرين وانصار را در موقع ورود به خانه اش چنين توصيف مىكند:
مردم مانند موى گردن كفتار به دورم ريختند واز هر طرف به سوى من هجوم آوردند، تا آنجا كه حسن وحسين به زير دست وپا رفتند وطرف جامه ورداى من پاره شد وبه سان گله گوسفند پيرامون مرا گرفتند تا من بيعت آنان را پذيرفتم. (4)
بارى، امام عليه السلام در پاسخ درخواست آنان فرمود:من مشاور شماباشم بهتر از آن است كه فرمانرواى شما گردم.آنان نپذيرفتند وگفتند: تا با تو بيعت نكنيم رهايت نمىكنيم.امام عليه السلام فرمود: اكنون كه اصرار داريد بايد مراسم بيعت در مسجد انجام گيرد، چه بيعتبا من نمىتواند پنهانى باشد وبدون رضايت توده مسلمانان صورت پذيرد.
امام عليه السلام در پيشاپيش جمعيتبه سوى مسجد حركت كرد ومهاجرين وانصار با او بيعت كردند.سپس گروههاى ديگر به آنان پيوستند. نخستين كسانى كه با او بيعت كردند طلحه وزبير بودند. پس از آنان ديگران نيز يك به يك دست او را به عنوان بيعت فشردند وجز چند نفر، كه تعداد آنان از شماره انگشتان بالاتر نيست (5) ، همه به خلافت وپيشوايى او راى دادند. بيعت مردم با امام عليه السلام در روز بيست وپنجم ماه ذى الحجه انجام گرفت. (6)
طبيعىترين بيعت
در تاريخ خلافت اسلامى هيچ خليفهاى مانند على عليه السلام با اكثريت قريب به اتفاق آراء برگزيد نشده وگزينش او بر آراء صحابه ونيكان از مهاجرين وانصار وفقها وقراء متكى نبوده است.اين تنها امام على عليه السلام است كه خلافت را از اين راه به دست آورد وبه عبارت بهتر زمامدارى از اين راه به على عليه السلام رسيد.
امام عليه السلام دريكى از سخنان خود كيفيت ازدحام واستقبال بى سابقه مردم را براى بيعتبا او چنين توصيف مىكند:
«حتى انقطعت النعل وسقط الرداء و وطئ الضعيف و بلغ من سرور الناس ببيعتهم اياي ان ابتهجبها الصغير و هدج اليها الكبير وتحامل نحوها العليل و حسرت اليها الكعاب» (7)
بند كفش بگسست وعبا از دوش بيفتاد وناتوان زير پا ماند وشادى مردم از بيعتبا من به حدى رسيد كه كودك خشنود شد وپير وناتوان به سوى بيعت آمد ودختران برا ى مشاهده منظره بيعت نقاب از چهره به عقب زدند.
عبد الله بن عمر از بيعتبا امام عليه السلام خوددارى كرد. چه مىدانست كه خلافتبراى على عليه السلام هدف نيست وهرگز براى آن سر ودست نمىشكند وآن را تنها براى اقامه حق واجراى عدالت وبازگيرى حقوق ضعيفان وناتوانان مىخواهد.روز دوم بيعت، كه روز بيست وششم ذى الحجه سال سى وپنج هجرى بود، عبد الله به نزد امام آمد به قصد آنكه از راه تشكيك ووسوسه آن حضرت را از خلافت منصرف سازد. گفت:بهتر است كه كار خلافت رابه شورا واگذارى، زيرا همه مردم به خلافت تو راضى نيستند. امام عليه السلام در اين هنگام برآشفت وگفت: واى بر تو! من كه از آنان نخواستم كه با من بيعت كنند. آيا ازدحام آنان را مشاهده نكردى؟ برخيز وبرو اى نادان. فرزند عمر چون محيط مدينه را مساعد نديد راه مكه را در پيش گرفت، زيرا مىدانست كه مكه حرم امن خداست وامام احترام آنجا را پيوسته رعايتخواهد كرد. (8)
تاريخ صحيح وسخنان امام عليه السلام حاكى است كه در بيعت مردم با آن حضرت كوچكترين اكراه واجبارى در كار نبوده است وبيعت كنندگان با كمال رضايت، هرچند با انگيزه هاى گوناگون، دست على عليه السلام را به عنوان زمامدار اسلام مىفشردند. حتى طلحه وزبير، كه خود را همتاى آن حضرت مىدانستند، به اميد بهرهگيرى از بيعتيا از ترس مخالفتبا افكار عمومى، به همراه مهاجر وانصار با امام عليه السلام بيعت كردند.طبرى در مورد بيعت اين دو نفر دو دسته روايت نقل مىكند، ولى آن گروه از روايات را كه حاكى از بيعت اختيارى آنان با امام استبيش از دسته دوم در تاريخ خود مىآورد وشايد همين كار حاكى از آن است كه اين مورخ بزرگ به دسته نخست روايات بيش از دسته دوم اعتماد داشته است. (9)
سخنان امام عليه السلام در اين مورد گروه نخست از روايات را به روشنى تاييد مىكند.وقتى اين دو نفر پيمان خود را شكستند وبزرگترين جرم را مرتكب شدند، در ميان مردم شايع كردند كه آنان با ميل ورغبتبا على بيعت نكرده بودند. امام عليه السلام در پاسخ آن دو فرمود:
زبير فكر مىكند كه با دستخود بيعت كرد نه با قلب خويش، نه چنين نبوده است.او به بيعت اعتراف كرد وادعاى پيوند خويشاوندى نمود. او بايد بر گفته خود دليل وگواه بياورد يا اينكه بار ديگر به بيعتى كه از آن بيرون رفته استبازگردد. (10)
امام عليه السلام در مذاكره خود با طلحه وزبير پرده را بيشتر بالا مىزند واصرار آنان را بر بيعتبا خود ياد آور مىشود; آنجا كه مىفرمايد:
«و الله ما كانت لي في الخلافة رغبة ولا في الولاية اربة و لكنكم دعوتموني اليها وحملتموني عليها». (11)
من هرگزبه خلافت ميل نداشتم ودر آن براى من هدفى (سوء) نبود. شماها مرا به آن دعوت كرديد وبر گرفتن زمام آن واداشتيد.
دروغپرداز تاريخ
سيف بن عمر از جمله دروغپردازان تاريخ است كه در روايات خود مىكوشد مسير تاريخ را با جعل مطالبى بى اساس دگرگون سازد. وى در اين مورد نقل مىكند كه بيعت طلحه وزبير به جهت ترس از شمشير مالك اشتر بود. (12)
اين مطلب، گذشته از اينكه با آنچه طبرى قبلا نقل كرده است منافات دارد وحتى با سخنان امام عليه السلام سازگار نيست، با آزادگى وشيوه حكومت على -عليه السلام كاملا مخالف است.امام عليه السلام آن چند نفر انگشتشمار را كه با وى بيعت نكردند به حال خود واگذاشت ومتعرض آنان نشد وحتى وقتى به امام گفته شد كه كسى را دنبال آنان بفرستد، آن حضرت فرمود: من نيازى به بيعت آنان ندارم. (13)
خوشبختانه تاريخ طبرى به اصطلاح «مسند» است وسند روايات آن مشخص ولذا تشخيص روايات دروغ وبى اساس كاملا ممكن است.قهرمان اين نوع روايات، كه غالبا به نفع خلفاى سه گانه وبه ضرر خاندان رسالت است، سيف بن عمر است كه ابن حجر عسقلانى در كتاب «تهذيب التهذيب» در باره او مىنويسد:
او مردى جعال وخبر ساز است.منقولات او بى ارزش وتمام احاديث او مورد انكار دانشمندان است. او متهم به زنديق بودن نيز هست. (14)
متاسفانه روايات ساختگى وى، بعد از تاريخ طبرى، در ساير كتابهاى تاريخ مانند تاريخ ابن عساكر، كامل ابن اثير، البداية والنهاية وتاريخ ابن خلدون پخش شده وهمه بدون تحقيق از طبرى پيروى كرده وپنداشتهاند كه آنچه كه طبرى نقل كرده عين حقيقت است.
ريشه اختلافات و شورشها
محيطى كه امام عليه السلام از حكومتسيزده ساله عثمان به ارث برد محيط وفور نعمت وغنيمتبود كه از پيشرفت مسلمانان در كشورهاى مختلف به دست آمده بود.وجود نعمت ووفور غنيمت مشكلى نبود كه على عليه السلام نتواند گره آن را باز كند;مشكل نحوه توزيع آن بود. زيرا از اواخر حكومتخليفه دوم ودر طى دوره حكومت عثمان، سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وروش خليفه نخست دگرگون شده بود وگروهى زورمند يا وابسته به خاندان خلافت غنائم جنگى را به خود اختصاص داده بودند ودر نتيجه اختلاف طبقاتى شديد ونارضايى عجيبى پديد آمده بود.
يا سال بيستم (16) ، غنائم واموال را ذخيره نمىكردند بلكه فورا آن را ميان مسلمانان بطور مساوى تقسيم مىكردند.اما خليفه دوم دستبه تاسيس «بيت المال» زد وبراى اشخاص، به حسب مراتب آنان، حقوق تعيين كرد وبراى اين كار دفترى اختصاص داد. ابن ابى الحديد ميزان حقوق گروهى از مسلمانان را چنين مىنويسد:
براى عباس عموى پيامبر درهر سال 12000، براى هر يك از زنان پيامبر 10000 ودر ميان آنان براى عايشه 2000 بالاتر، براى اصحاب بدر از مهاجران 5000 واز انصار 4000، براى اصحاب احد تا حديبيه 4000 وبراى اصحاب بعد از حديبيه 3000 وبراى آنان كه پس از رحلت پيامبر در جهاد شركت كرده بودند 2500 و2000 و1500 تا 200 با اختلاف مراتب تعيين شده بود. (17)
عمر مدعى بود كه ازاين طريق مىخواهد اشراف را به اسلام جلب كند. ولى در آخرين سال از عمر خود مىگفت كه اگر زنده بماند همان طور كه پيامبر اموال را به طور مساوى تقسيم مىكرد او نيز به طور مساوى تقسيم خواهد كرد. (18)
اين كار عمر پايه اختلاف طبقاتى در اسلام شد ودر دوران عثمان شكاف عميقتر واختلاف شديدتر گرديد.
على عليه السلام، كه وارث چنين محيطى بود ومىخواست مردم را به روش وسنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم باز گرداند وامتياز طبقاتى را ازميان بردارد وغنائم را بالسويه تقسيم كند، قهرا در مسير خود با مشكلاتى رو به رو بود، زيرا تقسيم بالسويه غنائم منافع گروههايى را به خطر مىانداخت.
پىنوشتها:
1- همان، ص 152.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4، ص 8
3- نهج البلاغه، خطبه53.
4- نهج البلاغه، خطبه3.
5- آنان عبارت بودند: از محمد بن مسلمه، عبد الله بن عمر، اسامة بن زيد، سعد وقاص، كعب بن مالك، عبد الله بن سلام. اينان، به تعبير طبرى، همه از «عثمانيه» وهواداران او بودند(تاريخ طبرى، ج5، ص153) وبه عقيده بعضى ديگر اينان بيعت كردند ولى در جنگ جمل شركت نكردند.
6- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4، صص9-8.
7- شرح نهج البلاغه عبده، خطبه 224.
8- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4، ص 10.
9- در تاريخ طبرى، طبع بولاق، ج5، ص153- 152 اين مطلب از سه طريق نقل شده است.
10- شرح نهج البلاغه عبده، خطبه7.
11- همان، خطبه 200.
12- تاريخ طبرى، ج5، ص157.
13- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4، ص9.
14- تهذيب التهذيب، ج4، ص296.
15- كامل ابن اثير، ج2، ص 194.
16- تاريخ يعقوبى(چاپ اول، 1384ه.ق) ج2، ص143.
17- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، طبع مصر، ج3، ص 154.
18- همان، ج2، ص143.
یک سوال:
اگر واقعا پیامبر اسلام، علی ابن ابیطالب را به جانشینی خودش مشخص کرده بود و آنگونه که گفته میشود در غدیر خم نیز آنرا برای همگان بازگو نمود، چرا علی ابن ابیطالب، بعد از وفات پیامبر برای اجرای امر پیامبر دایر بر جانشینی خویش تلاش نکرد؟
چگونه امام علی که در زمان حیات پیامبر هرگز از اجرای دستورات پیامبر سر باز نمیزد، ناگهان با وفات ایشان، یکی از مهمترین دستورات ایشان (و شاید مهمترین دستور پیامبر) را بدون اجرا رها کرد؟
امام علی که همیشه برای اجرای کوچکترین دستورات پیامبر، دست به شمشیر میبرد و هرگز کوتاه نمی آمد، چطور ناگهان بدون اینکه حتی به مسلمانان یاد آوری کند که پیامبر او را جانشین خود کرده، سالهای سال سکوت نمود؟ چرا در این سالها به روایات پیامبر و واقعه غدیر خم استناد نکرد؟
اگر بگوییم تقیه کرده، باید بدانیم که تقیه نوعی ریا است. و امام علی هرگز کسی نبود که نسبت به دستورات پیامبر ریا و عقب نشینی کند. ضمن اینکه میبینیم در زمان معاویه به جنگ بزرگی دست میزند. حال آنکه در زمان وفات پیامبر، اگر جلوی چند صحابه انگشت شمار می ایستاد و از حق خویش دفاع مینمود، قطعا پیروز میشد.
آیا این نشان نمیدهد که پیامبر اصلا علی را به جانشینی خودش انتخاب نکرده بوده؟
بيتردید چنین سكوتی نشانگر فضایل اقیانوس بیكران علی علیهالسلام است و كمال انسانیت و شرف آن وجود مقدس را نشان ميدهد. چنانچه مرحوم "كاشف الغطا" از این عمل حضرت به عنوان والاترین عمل یاد ميكند: "وهو اشرف ما یعلمه انسان"؛ و این والاترین علمی است كه انسانی انجام ميدهد.
یكی از مباحث مهم كه ضرورت دارد مورد بررسی قرار گیرد، علل سكوت امام علی علیهالسلام در قبال خلفا است. دراینجا این سؤال مطرح ميشود كه اگر سیاست علی علیهالسلام در مورد حكومت پذیرش آن است، پس چرا امام برای احقاقِ حقّ خود قیام نكرد؟ آیا سكوت علی علیهالسلام در قبال خلفا بیانگر آن نیست كه سیاست آن حضرت عدم پذیرش حكومت بوده است؟
برای پاسخ به این سؤال بهتر است دیدگاه و سیره سیاسی خود امام را در خصوص علل سكوتش مورد تحلیل قرار دهیم. در اینجا به دو علت اشاره ميشود:
1 ـ حفظ دین اسلام
تردید نیست كه ائمه علیهمالسلام حكومت را برای حفظ، اجرای قوانین اسلام و احقاق حق و احیاء سنت رسول خدا صلياللهعلیهوآله ميدانستند. چنانچه امام حسین علیهالسلام در مورد هدف قیام خود فرمود: "وانا ادعوكم الی كتاب اللّه و سنّة نبیه فانّ الّسنّة قد امیتت و انّ البدعة قداحییت..."(1)
امام علی علیهالسلام هدف از جنگ و قیام خود را در جنگ صفین چنین بیان ميكند: "خدایا! تو آگاهی كه انگیزه ما برای جنگ، رغبت به زمامداری و به دست آوردن مال و منال بيارزش دنیا نبود، بلكه ما ميخواستیم با این اقدامات نظامی، احكام و آثار فراموش شده دین تو را به صحنه برگردانیم و اصلاحات اجتماعی را انجام دهیم تا بندگان مظلوم تو امنیت داشته باشند و حدود تعطیل شده تو اجرا گردد."(2)
همان طوری كه ملاحظه شد، حفظ اسلام در فرهنگ ائمه علیهمالسلام محور بوده و تشكیل حكومت و قیام آنها در راستای حفظ اسلام است. اگر در شرایطی اسلام به واسطه قیام حفظ شود، آنان قیام كرده؛ زیرا وحشت از مرگ در فرهنگ آنها راه ندارد. و اگر در مقطع زمانی دیگر، سكوت آنها موجب حفظ اسلام شود، ائمه علیهمالسلام سكوت ميكنند؛ اگرچه این سكوت موجب از دست دادن حقّ مسلّم آنها شود. و این همان سیاست مشروع و مثبت است كه ائمه علیهمالسلام در سیاسگذاری خود از آن تجاوز نميكردند. قبل از بیان علی علیهالسلام در خصوص سكوت آن حضرت، لازم است مختصراً اوضاع سیاسی و اجتماعی صدر اسلام را مورد تحلیل قرار دهیم. بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی صدر اسلام نشان ميدهد كه بعد از رحلت رسول اعظم صلياللهعلیهوآله ، اسلام و مسلمین دچار مشكلات و بحرانهای خطرساز فراوانی شده بودند كه هركدام آنها برای اسلام و مسلمین خطرات جدّی بودند. ظهور پیامبران دروغین، ارتداد و اختلافات شدید بین مسلمین را ميتوان از جمله آنها ذكر كرد.(3)
ابن هشام مينویسد: "چون پیامبر صلياللهعلیهوآله وفات یافت و بلا و مصیبت برمسلمین بزرگ شد، یهودیان سربرافراشته و مسیحیان خوشحالی كردند، اهل نفاق از دین برگشته و اعراب ميخواستند مرتد شوند، اهل مكه ميخواستند مجدداً بت پرستی كرده و دین پیامبر صلياللهعلیهوآله را منسوخ نمایند."(4)
درچنین شرایطی است كه علی علیهالسلام درخصوص علت سكوت خود فرمود: "فامسكت یدی حتی رأیت راجعةالناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلياللهعلیهوآله فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله اری فیه ثلماً او هدماً تكون المصیبة به اعظم من فوت ولایتكم انما هی متناع ایام قلائل..."(5)
دست نگه داشتم تا این كه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند(مرتد شدند.) و مردم را به محو دین محمد صلياللهعلیهوآله دعوت ميكنند؛ ترسیدم كه اگر در این لحظات حساس، اسلام و مسلمین را یاری نكنم، خرابی و یا شكافی در اسلام خواهم دید كه مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه خلافت بیشتر است.
و یا درجای دیگر آن حضرت فرمود: "در اندیشه فرو رفتم كه میان دو راه كدام را برگزینم؟ آیا با كوته دستی قیام كنم و یا بر تاریكی كور صبركنم كه به سبب آن بزرگسالان فرتوت ميشود؟ و تازه سال پیر ميگردد و مؤمن در تلاش سخت تا آخرین نفس واقع ميشود. دیدم صبر برهمین حالت طاقت فرسا، عاقلانهتر است. پس صبر كردم در حالی كه خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود."(6)
استاد شهید مطهری به نقل از ابن ابيالحدید، مينویسد: "روزی فاطمه علیهاالسلام علی علیهالسلام را دعوت به قیام ميكرد. در همین حال فریاد مؤذّن بلند شد كه: "اشهد انّ محمّداً رسول اللّه صلياللهعلیهوآله ." علی علیهالسلام به زهرا علیهاالسلام فرمود: آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: سخن من جز این نیست."(7)
2 ـ اتحاد اسلامی
وحدت و اتحاد جهان اسلام یكی از مصالح عمده مسلمانان است كه در فرهنگ اسلام به آن اهمیت خاصی داده شده است. چنان چه قرآن از وحدت اسلامی به عنوان نعمت الهی یاد نموده(8) و اختلافات غیر منطقی را در ردیف عذاب الهی بیان كرده است.(9) اتحاد مسلمانان یكی از بزرگترین آمال و آرزوهای منادی وحدت، علی علیهالسلام بود. آن حضرت فرمود: "والزموا السواد الاعظم فان یداللّه مع الجماعة و ایاكم و الفرقة فان الشاذّ من الناس للشیطان كما ان الشاذ من الغنم للذئب الا من دعا الی هذاالشعار فاقتلوه و لوكانت تحت عمامتی هذه."(10)
براساس اهمیت وحدت اسلامی است كه علی علیهالسلام یكی از علل سكوت خود را حفظ وحدت بیان كرده است. چنان چه آن حضرت در جواب ابوسفیان ـ بعد از تشكیل شورای سقیفه كه تحت حمایت از علی علیهالسلام ميخواست فتنه به پا كند.ـ فرمود: "ایهاالناس شقّوا امواج الفتن بسفن النّجاة و عرّجوا عن طریق المنافرة و ضعوا عن تیجان المفاجرة"(11)
ای مردم! امواج كوه پیكر فتنهها را با كشتيهای نجات (علم، اتحاد و ایمان) بشكافید از راه اختلاف و پراكندگی دوری گزینید و نشانههای تفاخر بر یكدیگر را از سربرزمین نهید.
و یا آن حضرت پس از انتخاب عثمان فرمود: "شما خود ميدانید من از همه برای خلافت شایسته ترم. به خدا قسم! مادامی كه كار مسلمین رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد، مخالفتی نخواهیم كرد." همچنین آن حضرت فرمود: "وایم اللّه لولا مخافة الفرقة بین المسلمین و ان یعود الكفر و یبور الدین لكنا غیر ما كنالهم علیه."(12)
به خدا سوگند! اگر ترس وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت كفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنها طوری دیگر بود.
همان طوری كه ملاحظه فرمودید، سكوت علی علیهالسلام در قبال خلفا و حتی همكاری آن حضرت در برخی از موارد با آنها، براساس مصالح اسلام و مسلمین بوده است. اتخاذ چنین سیاست از سوی علی علیهالسلام در آن شرایط و مقطع زمانی استراتژی معقول، منطقی و حكیمانه بود. به دلیل این كه با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی خاصی كه علی علیهالسلام درمیان مسلمانان داشت، قیام او موجب خونریزی بین مسلمین شده، خطرات جدی برای اسلام بود. كسی كه خود حافظ اسلام است، چگونه امكان دارد، خود خطر و عامل تهدید برای اسلام باشد؟ از سوی دیگر اگر امام علیهالسلام قیام ميكرد، برخی تصور ميكردند كه علی علیهالسلام برای رسیدن به قدرت، حتی مصالح اسلام و مسلمین را نادیده گرفته است.
سكوت علی علیهالسلام نه به آن معنا است كه آن حضرت ازحق خود دفاع نكرده و در صدد پذیرش حكومت نبوده است. زیرا آن حضرت بارها از حق خود دفاع نمود و از سوی دیگر خود علی علیهالسلام به قول شهید مطهری از این سكوت به تلخی یاد نموده و آن را جانكاه ميداند. چنانچه آن حضرت فرمود: "واغضیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذالظم و علی امر من العلقم."(13)
خار در چشم بود و چشمها برهم نهادم، استخوان در گلویم گیر كرده بود و نوشیدم، گلویم فشرده ميشد و تلختر از حنظل در كامم ریخته بود و صبر كردم.
بيتردید چنین سكوتی نشانگر فضایل اقیانوس بیكران علی علیهالسلام است و كمال انسانیت و شرف آن وجود مقدس را نشان ميدهد. چنانچه مرحوم "كاشف الغطا" از این عمل حضرت به عنوان والاترین عمل یاد ميكند: "وهو اشرف ما یعلمه انسان"؛ و این والاترین علمی است كه انسانی انجام ميدهد. سكوت علی علیهالسلام بدان معنا نیست كه علی علیهالسلام از مرگ ميترسد، به دلیل این كه این علی علیهالسلام همان علی است كه خود در باره اشتیاقش به مرگ فرمود: "واللّه لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امّه"(14)
استاد جعفر سبحانی در خصوص علل سكوت علی علیهالسلام ميفرماید: "اینها بعضی از علل امیرمؤمنان علی علیهالسلام بود كه به سبب حفظ اساس اسلام، دست از حق خود كشید و بیست و پنج سال جرعههای تلختر از زهر نوشید."(15)
خاتمه
نتایجی كه ميتوان از مباحث گذشته گرفت، بدین شرح است:
1 ـ نكوهش حكومت از سوی امام علی علیهالسلام بدان معنا نیست كه آن حضرت رابطه دین و سیاست را قبول نداشته است. 2 ـ نكوهش حكومت از سوی امام علی علیهالسلام ناظر به حكومتی است كه حاكمان آن عصر از آن به عنوان هدف استفاده ميكردند و ستایش امام از حكومت ناظر به حكومتی است كه امانت و مسؤولیت الهی است. بنابراین بین نكوهش حكومت از سوی امام و ستایش حكومت از سوی او تنافی نیست. 3 ـ امام علی علیهالسلام در صدد تشكیل حكومت بوده است، زیرا حكومت حق و وظیفه او ميباشد. گرچه حكومت در فرهنگ او هدف نبوده بلكه ابزاری است برای پیاده كردن قوانین اسلامی و احقاق حق... 4 ـ صداقت و صراحت در سیاست امام علی علیهالسلام سبب شده است كه برخی تصور كنند، آن حضرت در صدد تشكیل حكومت نبوده است.
پاورقیها:
1 ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 266.
2 ـ نهج البلاغه، فیض، خطبه، 131.
3 ـ ر.ك: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 107.
4 ـ سیره ابن هشام، ج 4، ص 316.
5 ـ نهج البلاغه، نامه 62، بااقتباس از: سیری در نهج البلاغه، ص 182.
6 ـ همان، خطبه 2.
7 ـ سیری در نهج البلاغه، ص 184.
8 ـ آل عمران، آیه 103.
9 ـ انعام، آیه 152.
10 ـ نهج البلاغه، خطبه 12.
11 ـ همان، خطبه 5.
13 ـ مستدرك نهج البلاغه، پاورقی ص 120، با اقتباس از مشعل اتحاد، ص 21.
12 ـ همان، خطبه 119.
14 ـ نهج البلاغه، خطبه 5.
15 ـ فروغ ولایت، ص 173.
باسلام خدمت دوست عزیز
برای ورود به بحث با اجازه بند اول سوال شمارامورد تحقیق قرارمی دهیم
این که ماجرای غدیر خم اتفاق افتاده است یا نه واگر اتفاق افتاده است محتوای آن چه بوده است ودر آن اجتماع عظیم چه گذشته است امری نیست که بتوان به همین راحتی ازکنار آن گذشت ماجرایی که نفی و اثباتش حلّال اساسی ترین مشکلات اعتقادی ما خواهد بود وصدالبته که انکار آن به همین راحتی نخواهد بود همچنان که اثبات و تحریف محتوای آن اینچنین است.
ماجرایی در تاریخ بشر مثل تمام ماجراهای تاریخی رقم خورده است زمانی بودمسبوق ونزدیک به زمان ما که فردی ادعای نبوت کرده و تمام دلایل ومدعایش را حاضرین زمان خویش پذیرفته اند ودر آستانه وفات خویش مردی از اصحاب خویش را به جانشینی برمی گزیند وبقیه اصحاب درهمان جمع تبریک گفته وامرجانشینی فیصله می یابد ولی درظاهر .
این ماجرای تاریخی مثل تمام ماجراهای دیگر اتفاق افتاده است وبرای درک آن نیز امر را باید به دست تاریخ نویسان داد مثل همه مسائل دیگر... بیایید به سراغ تاریخ برویم....
پس از اثبات این ماجرا و جانشینی علی (ص).
حال سوال من ازشما این است که چرافرد دیگری را پس از رحلت پیامبر(ص)در جای ایشان می بینیم طراحان سوالات بالا اول باید به این پرسش پاسخ دهند که چرا دیگران اقدام به غصب خلافت گرفتند که علی(ع)درصدد پس گیری آن باشد ویا نه، سکوت کند دوست عزیز درخواست من این است که ما اول به این نکته بیندیشیم که چرا افرادی غیر از جانشین پیامبر اقدام به کنار زدن ایشان می کنند و بعدا اعمال وکارهای ایشان رامورد سوال قرار دهیم که چرا ایشان اقدام به پس گیری خلافت کردند واگر کردند نتیجه چه شد؟ویا این که اقدام نکردند واگراقدام نکردند چرا؟ودراین مرحله سوالات شما مطرح شود که [چگونه امام علی که در زمان حیات پیامبر هرگز از اجرایدستورات پیامبر سر باز نمیزد، ناگهان با وفات ایشان، یکی از مهمترین دستورات ایشان (و شاید مهمترین دستور پیامبر) را بدون اجرا رها کرد؟
امام علی که همیشهبرای اجرای کوچکترین دستورات پیامبر، دست به شمشیر میبرد و هرگز کوتاه نمی آمد،چطور ناگهان بدون اینکه حتی به مسلمانان یاد آوری کند که پیامبر او را جانشین خودکرده، سالهای سال سکوت نمود؟ چرا در این سالها به روایات پیامبر و واقعه غدیر خماستناد نکرد؟
اگر بگوییم تقیه کرده، باید بدانیم که تقیه نوعی ریا است. وامام علی هرگز کسی نبود که نسبت به دستورات پیامبر ریا و عقب نشینی کند. ضمن اینکهمیبینیم در زمان معاویه به جنگ بزرگی دست میزند. حال آنکه در زمان وفات پیامبر، اگرجلوی چند صحابه انگشت شمار می ایستاد و از حق خویش دفاع مینمود، قطعا پیروزمیشد]
[وباز سرمنشا اختلاف را که بنده روی آن تاکید دارم را شما درآخردوباره مطرح میکنیدکه[آیا این نشان نمیدهد که پیامبر اصلا علی را بهجانشینی خودش انتخاب نکرده بوده؟]وبازتاکید روی این نکته دارم که بیاییم سرمنشا اختلاف و سرنخ مشکلات رادرنفی واثبات ماجرای غدیر بیابیم وبااین تاکید که 1-نفی و اثبات ماجرای غدیر 2-ودر صورت اثبات، عدم تحریف محتوای آن .
عزیز برادر حل این نکته تاریخی حلّال مشکلات و اختلافات ما خواهد بود اگر صلاح می دانید ادامه بحث را به ماجرای غدیر بکشانیم وبحث را ریشه ای تر دنبال کنیم
منتظر نظراتتان برای ادامه مباحثه، می نشینم
با سلام خدمت دوست عزیزی که این شبهه را مطرح نموده اند ابتدا باید عرض کنم شبهه شما یک استبعاد تاریخی است نه یک دلیل زیرا وقتی ما در ادله شرعی(کتاب و سنت)بر مطلبی مانند خلافت بلافصل علی ع نص داشته باشیم این استبعادات ضربه ای به ادله نمی زند زیرا نهایت این است که باید توجیه شود اما همین استبعادات نیز جوابهای واضحی دارد که با اندکی دقت در تاریخ فهمیده می شود حتی بعد از اینکه قرنها کتابت ان در دوره هواداران خلفا با تحریف و هواداری عده ای خاص نوشته شده است اما کوتاه ترین تبیین این شبهه در کلمات خود امیر المومنین بیان شده که بنده انرا از نهج البلاغه(حتی اگر قایل به جعل نهج البلاغه باشید این نقلها چون بیان دلایل است نه به عنوان منبع خبر تا در سند مناقشه شود) برای شما نقل می نمایم
اگر بیشتر درباره دلایل این ماجرا نیاز به توضیح و تبیین است بنده حاضر به بیان ادله تاریخی این سکوت قهرمانانه می باشم
من هم به نوبه خود از شما به خاطر تشريف فرمايتان به اين سايت و نوشتن مطالبي كه نشان از خوي پرسشگري شما دارد تشكر مي كنم كه البته پرسش اگر براي كسب دانش باشد بسيار ارزشمند است .اما پاسخ شما و اينكه چرا حضرت علي از خود دفاع نكرد و حقش را نطلبيد و از شمشير براي احقاق حقش استفاده نكرد اين است كه همانطور كه مي دانيد حضرت در نهج البلاغه هم فرموده كه باور اينكه حكومت را از او بگيرند برايش قابل تصور نبوده است و مي فرمايد كه باور نمي كردم قريش حكومت را از من گرفته و به خود اختصاص دهند .از سوي ديگر حضرت در زمان تشكيل سقيفه مشغول كفن و دفن پيامبر است و اين بر اساس وصيتي بود كه پيامبر نموده بود كه حضرت او را غسل و كفن كند. از سوي ديگر با اتمام مراسم دفن پيامبر ،حضرت علي (ع) تلاشهايش را براي به دست آوردن خلافت ،آغاز كرد و با بسياري از افراد از جمله مهاجرين و بني هاشم سخن گفت و حتي همسرش نيز در اين رابطه زحمات زيادي كشيد تا جايي كه شبها ،علي (ع) و همسر و پسرانش به در خانه انصار و مهاجرين مي رفتند و از آنها تقاضاي كمك مي كردند .كه البته كمكي هم در حد توجه به آنها نشد و تنها عدها ي از مهاجرين به خانه ايشان آمده و در آنجا متحصن شدند كه با حمله عمال خليفه به خانه اين تحصن هم دوامي نياورد .اينكه چرا حضرت از غدير سخني به ميان نياورد ادعاي بلادليل است .اتفاقا يادآوري غدير خم از مسائلي بود كه همواره بوسيله حصرت علي (ع) انجام مي شد و اگر حضرت فرصتي مي يافت از غدير و شاهدانآن واقعه دعوت مي كرد تا شهادت بدهند همانگونه كه در آغاز بيعتش صحابه حاضر در مجلس را سوگند داد كه انها كه شاهد جريان غدير بودند شهادت دهند كه در اين بين تعداد زيادي از صحابه شهادت دادند كه درميان انها چندين نفر از جنگاوران نبرد بدر حضور داشتند .امام (ع) مي فرمود كه اگر شرايط مساعد بود و به تعداد كافي ياور داشتم اجازه اينكه حقم را از من بگيدند به آنهانمي دادم .اما شرايط زمانه آنقدر دشوار بود كه حتي ابوسفيان اميدوار شد كه بزودي اسلام از بين خواهد رفت ،لذا آمدو به حضرت علي عرض كرد : تو به دادخواهي برخيز ما به تو كمك خواهيم كرد .كه امام در پاسخ او فرمود ما را به كمك شما نيازي نيست .بي شك اگر ابوسفيان خير خواه باشد به يقين آنچه كه او مي خواهد بجز بدبختي مسلمانان نخواهد بود .چرا كه به قول قرآن ايمان امثال ابوسفيان كه پس از فتح مكه مسلمان شدند ارزشي نداشت . از سوي ديگر دقت داشته باشيد كه شرايط به گونه اي بود كه روم و ايران به دنبال فرصتي بودند تا دولت نو پاي اسلامي را ازبين ببرند و پيامبر در سالهاي پاياني حيات مباركش به سرحدات روم لشكر كشي كرده بود و سي هزار نفر را به همراه خود برده و رعبي در دل دشمن افكنده بود . از سوي ديگر ايران كه تا ديروز حاكم يمن بود اكنون يمن را در دستهاي مسلمانان مي ديد كه اين براي امپراطوري ايران قابل قبول نبوده و به دنبال فرصتي بود تا ضربه كاري به مسلمانان وارد سازد . در چنين شرايط حساسي كه منافقان مدينه و دشمنان خارجي مترصد فرصتي هستند و پيامبران دروغيني چون مسيلمه و سجاح و اسود عنسي ظهور كرده اند تصور هر گونه جنگ داخلي در واقع تصور نابودي اسلام بود .حضرت وقتي شرايط ناگوار را ديد به ناچار كنار رفت و ديد اگر بر سر احقاق حقش به نزاع برخيزد ،پايان اين نزاع به جاي اينكه بازگشت اسلام به مسير حق باشد ،نابودي اسلام و زحمات نفسگير پيامبر و ياران حقيقي اش خواهد بود .نكته ديگر كه نبايد فراموش شود اينكه بسياري از آناني كه زير بار حكومت علي (ع) نرفتند استدلالشان اين بود كه نبوت از بني هاشم و خلافت بايد از آن ديگر قبايل باشد .در حالي كه ولايت و سر پرستي مسلمانان به مانند نبوت بايد امري الهي قلمداد شود تا ولي و سرپرست بتواند مردم را به رستگاري كه فلسفه حكومت اسلامي است سوق دهد و الا كسي كه اطلاعات و علم و آگاهيش در حد معمول است با چه معياري مي تواند بر مسلمانان حكومت كند .در حالي كه خليفه اي مانند خليفه دوم حتي علم خويش نسبت به اسلام را كمتر از علم زنان مي دانست .
سخن ديگر كه دقتهاي عقلي را به دنبال دارد اينكه حضرت علي (ع) در اغلب جنگها چندين تن از بزرگان شرك را به قتل رسانده بود و اين براي خانواده هاي آنان بسيار سخت بود به حدي كه حتي پس از اسلامشان باز هم نمي توانستن كينه حضرت را از دل خود خارج سازند به همين علت مي بينيم كه در جريانهاي مختلف دست به كارهايي عليه حضرت مي زنند و در تلاشند كه حضرت را بايكوت كنند .دقت داشته باشيد كه تعصب هاي جاهلي در بين اعراب آنقدر شديد بود كه قرآن در آبه 200بقره و سوره تكاثر به آن پرداخته است و آن را رد كرده است .خوب اعرابي كه اين مقدار تعصب نسبت به خاندان و قباليلشان دارند چگونه حاضرند كه مانند علي (ع) را كه در جنگهاي مختلف اقوام آنها را به حق و به دستور قرآن به قتل رسانده ،ببخشند ؟ اين كه اعراب علي (ع) را به سبب قتل اقوامشان مورد عفو و يا مانند قرآن مورد تشويق قرارا دهند ،بيشتر خواب و خيال است . و اعراب با اين روحيه هرگز در كنار حضرت نخواهند ماند و حتي حادثه اي مانند كربلا را به تلافي كشته شدن اقوامشان در جنگها به دست حضرت علي (ع) بوجود مي آودند .(ادامه دارد )
سلام خرد بین عزیز :جواب درسه سطر::
پیامبر(ص) در غدیر به مردم دستور دادند که بعد از من علی (ع) ولی شماست واین مردم بودند که از دستور
رسول خدا (ص) سر پیچی نمودند.علی(ع) تنها مأمور به پذیرفتن خلافت بود نه تحمیل خود، یعنی بادستور
پیامبر(ص) در غدیر ، علی (ع) تنها دارای مشروعیت شدندومقبولیت بر عهده مردم است:Gol:
انگاه که علی(ع)دست به شمشیر برد به فرمان پیامبر بود وانگاه که سکوت کرد باز به فرمان پیامبر (ص)در جهت حفظ اساس اسلام بود .
کار علی (ع)ریا نبود زیرا ریادر جهت خود نمایی وبه نیت هوا پرستی است وباطل را حق جلوه دادن است در حالی که عمل حضرت هیچ یک از این مولفه ها راندارد