شيرين ترين نمازي كه خواندم.

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شيرين ترين نمازي كه خواندم.

یک وقتی ما( حاج آقا قرائتی) در ستاد نماز نوشتیم آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت. نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است.

گفت در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم نماز نخواندم، گفت خوب باید بخوانی، حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفتم برویم به راننده بگوییم نگه‌دار، گفت راننده بخاطر یک بچه دختر نگه نمی‌دارد، گفتم التماسش می‌کنیم، گفت نگه نمی‌دارد، گفتم تو به او بگو، گفت گفتم که نگه نمی‌دارد، بنشین! حالا بعداً قضا می‌کنی.
دیدم خورشید غروب نکرده است و گفتم بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، گفتم که آقاجان می‌شود امروز شما دخالت نکنی؟ امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم، گفت خوب هر غلطی می‌خواهی بکن.

می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد، زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون، دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو، شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت، قرآن یک آیه دارد می‌گوید کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/96 یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم. شاگرد شوفر نگاه کرد دید دختر وسط اتوبوس نشسته دارد وضو می‌گیرد، گفت دختر چه می‌کنی؟ گفت آقا من وضو می‌گیرم ولی سعی می‌کنم آب به اتوبوس نچکد، می‌خواهم روی صندلی نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک خورده نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت عباس آقا، راننده، ببین این دارد وضو می‌گیرد، راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید در آینه هم دختر را می‌دید، هی جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، مهر دختر در دل راننده هم نشست، گفت دختر عزیزم می‌خواهی نماز بخوانی؟ من می‌ایستم، ماشین را کشید کنار گفت نماز بخوان آقاجان، آفرین، چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی وایسا او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست. دختر می‌گفت وقتی اتوبوس ایستاد من پیاده شدم و شروع کردم الله اکبر، یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاه کردند او گفت من هم نخواندم، من هم نخواندم، او گفت ببین چه دختر باهمتی، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت حجت است، خواهند گفت این دختر اراده کرد ماشین ایستاد، می‌گفت یکی یکی آنهایی هم که نخوانده بودند ایستادند، گفت یک مرتبه دیدم پشت سرم یک مشت دارند نماز می‌خوانند. گفت شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد، منِ بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.

اشک شوق تو چشمام حلقه زد
آفرین به قلب پاک این دختر

واقعا که داستان زیبایی بود
من اینو ور میدارم میبرم یه وبسایت دیگه نمایش میذارم با اجازه (اهم)

خدایا شیرینی نماز رو به هممون بچشون تا تلخی گناه به مذاقمون شیرین نیاد.آمین
ممنون از تلنگر

با سلام

هفت شهر عشق را.....

ما کجا و ....

یا علی:Sham:

سلام
یه پیشنهاد !:
همینجا هر کسی شیرین ترین خاطره نمازشو تعریف کنه؟!

البته اگر سرکار سادات اجازه بدن؟؟؟

علامه حلی;214172 نوشت:
سلام
یه پیشنهاد !:
همینجا هر کسی شیرین ترین خاطره نمازشو تعریف کنه؟!

البته اگر سرکار سادات اجازه بدن؟؟؟

با سلام.

خواهش میکنم. اجازه ما هم دست شماست. بسم الله.

سلام
چی شد! مادرم میگه صحبت نکن کارارو گردنت میذارن!؟ خوب دیگه خودم پیشنهاد دادم اولم خودم باید بگم!!!

نماز شیرین!!! نمیدونم ،همش شیرینه،مگه نماز تلخم داریم؟! آهان یکیش یادم اومد البته این برای من تلخ بود!؟ حالا اینو بگم تا شیرینه یادم بیاد!؟
نزدیک 20 ساعت راه بود . وقتی از قطار پیاده شدم،خیلی خسته شده بودم، از یک طرف خستگی،و از طرف دیگه سنگینی لباس امانمو بریده بود!تازه 2 روز بود که ملبس شده بودم،از محمود وند مستقیم با یه پیکاپ رفتم دهلاویه،تا اذان چیزی نمونده بود ! تا رسیدم سیدی اومد جلو همچین با من احوال پرسی کرد که انگار چند ساله باهم رفیقیم! بعدا فهمیدم طرف نور بالا میزنه!به زور منو برد بالای بام یادمان شهید چمران گفت امروز تو نماز میخونی!؟هر چی گفتم سید بی خیال ما شو ،فایده نداشت.با هر زحمتی بود ،ایستادیم جلو،نمیدونم چند نفر بودن1000 یا 2000 اما همشون چادر داشتن!نماز اول رو با نیم کیلو عرق خوندیم! نماز دوم واویلا بود!رکعت سوم مکبر گفت یا ولی العافیه،من که حواسم جمع بود اعتنا نکردم اما رکعت چهارم هر چی یا ولی العافیه،السلام،الحمدلله، فایده نداشت حاج آقا نیت نماز پنج رکعتی داشت. خلاصه وقتی سلام نماز پنج رکعتی رو دادم،صدای هزار تا زن!!! غوغا شده بود! انگار آسمون رو سرم خراب شده!تا یک ساعت از جام تکون نخوردم،هنوز که هنوزه خجالت اون روز یادمه!

خودمونیم الآن که فکرشو میکنم کلی می خندم(الآن شیرینه)

شرمنده تاپیک رو از حالت عرفانی درآوردم.


سال چهارمو طلبگی بودم،یادم نمیاد تو اون سال نمازی رو از اول وقت عقب انداخته باشم.

سوار مینی بوس داشتم میرفتم گرگان،نزدیک اذان بود،به آق قلا (سنی نشین)نرسیده بودیم،باران شدیدی می بارید،مونده بودم چه کار کنم!؟دلو زدم به دریا کنار جاده پیاده شدم،اون نزدیکی یه روستا بود ،رفتم طرف روستا،یه خونه بدون اولویتی نظرمو جلب کرد ، تو حیاط صدا زدم :کسی نیست؟ جوونی اومد دم در ،بهش گفتم میتونم وضو بگیرم،بنده خدا تعجب کرد!گفت بفرما.

بعد وضو پیرمردی اومد بیرون فهمیده بود که قصد نماز دارم به اصرار منو برد داخل خونه،جانماز پهن کردو رفت از حیاط یه سنگ پیدا کرد .بعد از نماز هم پذیرایی مفصلی شدم.فهمیدم که او از مریدان امیرالمومنین است.

اون نماز هیچ وقت یادم نمیره:Gol:

شیرین ترین نماز از زبان دکتر سنگری
امام حسین (ع) در کربلا پنج نماز داشته اند که این پنج نماز خیلی قابل تامل هستند........

نماز سوم ابا عبد الله در کربلا، نماز شب عاشورا است .من نمی دانم این نماز چه بوده و چگونه امام و یارانشان نماز خواندند که می گویند دلنشین ترین موسیقی از خیمه های ابا عبد الله و یارانشان در ان شب شنیده می شد.فرشتگان بهت زده به این نماز نگاه می کردند گاهی وقتها گریه بود ،گاهی ارامش .گاهی وقتها بعد از نماز صدای خنده ها بلند می شد .نمی دانیم این نماز چه بوده است .خداوند از این دست نمازها به ما ببخشد که واقعا عاشقانه نماز بخوانیم واز خواندن ان لذت ببریم .
برای نمازی که شب عاشورا خواندند ،امام حضرت ابو الفضل (ع) را فرستادند با دشمن صحبت کند و از انها شب را مهلت بگیرد .فرمودند :انی احب الصلوه و تلاوه القران.من نماز خواندن و قران خواندن را دوست دارم .من عاشق نماز هستم .این نکته را ابا عبد الله در غروب روز تاسوعا مطرح کردند.

نزدیکای اذان صبح بود که راننده اتوبوس کنار یکی از این رستوران های بین راهی توقف کرد و مسافرا یکی یکی پیاده شدن و نفسی تازه کردن چند دقیقه ای گذشت که صدای اذان از رادیوی رستوران بلند شد با کمال تعجب دیدم راننده اتوبوس شروع کرده به صدا زدن مسافرا که جا نمونید داریم حرکت می کنیم، من که مونده بودم از حیرت چی به راننده بگم دل و زدم به دریا و جلو رفتم: آقای راننده تازه اذان گفته شده گوش کنید رادیوی رستوران داره اذان پخش میکنه ،چرا میخواید حرکت کنید؟ راننده:اون رادیو خرابه:khandeh!: باید نمازتون رو میخوندید،زود سوار شید میخوایم حرکت کنیم:Moteajeb!: من هم که دیدم شرایط اینطوریه همراهام رو صدا زدم و بی اعتنا به حرف راننده رفتیم و نمازمون رو خوندیدم راننده هم مجبور شد توقف کنه و موقع سوار شدن هم نتونست چیزی بگه.:ok: متاسفانه از بین تمام مسافرای اتوبوس بنده و همراهام که جمعا سه نفر می شدیم برای نماز پیاده شدیم.:Ghamgin:

لا حول و لا قوة الا بالله

ديروز يه صحنه اي رو ديدم كه اول برام خوشايند بود ولي بعداً حالم گرفته شد
ساعت 4 ، 4/5 بود نمايشگاه كتاب بودم داخل شبستان شلوغ بود اومدم بيرون ديدم يه خانم جواني روي موزاييك يه پارچه انداخته داره نماز ميخونه نميدونيد چه حس خوبي بهم دست داد ، يه حس غرور عجيب ، رفتم جلوتر يه خانم ديگه رو ديدم داشتم پر در مياوردم ، جلوتر يه خانم ديگه بود يه كم شك كردم كه اينا چرا همه دارن اينجا نماز ميخونن ، فهميدن دوستان عزيز اينجا رو براي خوندن نماز تدارك ديده بودن
دنيا روي سرم خراب شد ، چرا توي مصلاي به اين بزرگي كه اصلاً اسمش مصلا هست يعني بايد اونجا نماز خونده بشه نه نمايشگاه بايد روي موزاييك نماز بخوني ؟
يكي نبود بگه آخه عقل كلي كه اين پيشنهاد به مغز كوچيكت رسيده شايد اون خانم دوست نداشت من نماز خوندنش رو ببينم
واقعاً براي خودم متاسفم كه با يه همچين آدمايي هم وطنم

سلام دوستان
فکر کنم شیرین ترین نماز هام دوران بچگی قبل از اینکه به سن تکلیف برسم خوندم اون موقع واقعا لذت داشت مخصوصا نماز امام زمان
اما یک خاطره از نماز بگم پارسال همین موقع ها یک ورک شاپ ازدواج از طرف سازمان ملل در دفتر سازمان در میدان ونک برگزار شد که تقریبا 30 دانشجو که بورس داف(بورسیه موسسه انیشتن هست) بودن دعوت کرده بودن که بنده هم شاملش بودم
کارشناس از صبح شروع کرد به صحبت البته مطالبی که میگفت همش کپی از اینترنت بود با کلی غلط غولوط مخصوصا جاهایی که وارد حوزه دین میشد ما هم چب راست ایراد می گرفتیم و میزدیم تو ذوقشون
خلاصه ظهر شد و وقت نماز.من و دوستم پاشدیم و پرسیدیم نماز خونه کجاست مسئول ورکشاپ گفت ما اینجا نماز خونه نداریم نمیشه نماز خوند این دوست ما هم بیخیال شد سر جاش نشست ما بقی دانشجو ها هم که اصلا صدایی ازشون بلند نشد.
من هم شروع کردم به بحث باهاشون گفتم 30 تا دانشجو مسلمون دعوت کردین اونوقت فکر نمازشونو نکردین اگر قرار باشه جلسات شما اینطور باشه ما اصلا دیگه نمیایم و .....
خلاصه گوشه سالنی که داشت ورکشاپ برگزار می شد فضای خالی بود منم گفتم یک مقدار روزنامه بیارین همین جا پهن می کنیم نماز می خونیم و رفتم وضو گرفتم همونجا شروع کردم به نماز و بعد از من چند نفر از باقی دوستان هم اومدن نماز خوندن.امیدوارم ریایی نشده باشه و خدا قبول کرده باشه
البته از اون به بعد دیگه ما رو دعوت نکردن برای ورکشاپ ها

لا حول و لا قوة الا بالله

راستي يادم رفت بگم
بهترين نمازام نمازايي بوده كه تو حرم امن رضوي يا پشت سر حضرت آقا خوندم

توي دوره ابتدايي، مدرسه ما نماز خونه نداشت بنابراين توي حياط مدرسه فرش مي انداختيم و نماز مي خونديم
افتاب گرم و ما توي صف نماز جماعت ، وقتي مي رفتيم سجده پيشوني هامون به مهره ي كه افتاب داغش كرده بود مي سوخت.
سوختنش لذت بخش بود.
اون نمازها توي دوره ابتدايي بهترين نمازهاي زندگيم بود

ديروز خواهرم رفته بود نايشگاه كتاب تهران، مي گفت اصلا جايي براي نماز خوندن تهيه نكرده بودند.
گفتش من و دوستام رفتيم توي محراب مصلا نماز خونديم ، و خانوماي ديگه هم به جمع مون اضافه شدن.
واقعا بايد به حال بعضي از مسئولين تاسف خورد.

سلام
بذارید منم از بچه گی خودم وقتی که اولین نمازهام رو شروع کردم بگم

یه بار برادرم بهم گفت که اگه نماز بخونی خدا بهت جایزه میده

اون موقع به سن تکلیف نرسیده بودمو و همه نماز رو هم کامل بلبد نبودم به غیر از حمد وسوره

گفت یکی از جایزه های خدا اینه که میری بهشت

باعث میشه خدا بیشتر دوست داشته باشه

تازه اگه نمازتو بیشتر با خلوص بخونی و به فکر خدا باشی خدا زیر سجاده ات پول میذاره

اولش تعجب کردم که چه جوری اینطور میشه

تو توهمات کودکی خودم بودم و شروع کردم به نماز خوندن

جاهایی رو که بلد نبودم برادرم بهم میگفت و من تکرار میکردم

سعی میکردم هر چی بیشتر به خدا فکر کنم

نمیدونم شاید به خاطر جایزه بوده

اما هر چی بود تا جانمازم رو بلند کردم دیدم زیرش پوله

بعدها فهمیدم که برادرم اون پولو گذاشته

میدونم نماز برای جایزه خوندن درست نیست

اما من بچه بودم و مسرور از اینکه نمازی خوندم که خدا قبول کرده و بهم جایزه داده

هیچ وقت اون نماز یادم نمیره

چه تاييك زيبايي شده:Gol:

نماز خوندن تو حرم آقا امام رضا (ع) يه حس و حال ديگه اي داره..

خوش به حال اونايي كه مشهدان .. قم ان.

سلام .یکی از اساتید ما تعریف میکرد که دوره دکترا تو فرانسه یک از همکلاسیهای ایرانیمون بود که خیلی به نمازش اهمیت میداد حتی توی آزمایشگاه می رفت یک گوشه می ایستاد و نمازش رو می خوند گاهی هم مجبور میشد روی میز بره و بخونه. مسئولای دانشگاه از این کارش شاکی بودند و براشون گرون تمام شده بود. ما هم هر چی بهش میگفتیم بابا نکن این کارا رو حالا نمازتو نمی خواد به موقع بخونی یا قضا بشه بعدا برو خونت بخون گوش نمی کرد. موقع دفاع پایان نامش هم در اونجا رسم بود حتما روی میز مشروب سرو بشه. ما بهش گفتیم ولش کن حالا فقط برای اینکه بر خلاف رسم و رسومشون عمل نکنی چند تا شیشه مشروب بذار اصلا گناهش پای ما . خلاصه باز هم گوش نکرد و رفت آب میوه خرید و گذاشت و گفت امکان نداره من مشروب بگذارم. اونا خیلی براشون سخت بود. نتیجه این شد که تصمیم گرفتن مدرکش هم ندن و اخراجش کنن. ما بهش گفتیم تو حرف ما رو گوش نکردی حالا نتیجش این شد. دیگه تصمیم به اخراجش گرفته بودن که نمی دونیم چی شد یکدفعه نظرشون برگشت و تصمیم گرفتن مدرکش رو بدن چند وقتی که باید تا پایان کارش می موند بهش فرصت دادن و به خیر و خوشی برگشت ایران. البته این استاد ما هم خیلی معتقد نبود اصلا متوجه نبود علت درست شدن کارش چی بود. می گفت شانس آورد. اما من و یکی از دوستام سر کلاس به هم نگاه کردیم و آخر سر گفتیم فهمیدی که چی شد؟ همون نماز و اعتقادش نجاتش داد و خدا تا آخر یارش بود. آفرین به این مسلمانهای واقعی و آزاده.

دوستان سلام:Gol:
یکی از دوستام میگفت رفته بودیم مسجد الحرام . ظهر بود و داشتم زیر ناودون طلا نمازمو میخوندم . همینطور که وسط نماز بودم یک دفعه بارون شروع به باریدن کرد .
بارون تندی میومد .
ناگهان دیدم که آب از ناودون جاری شده . بی اختیار سرمو بالا کردم و دهنمو باز کردم و از آبی که از ناودون میومد خوردم .
میگفت این قشنگ ترین نمازی بود که تو عمرم خوندم .:ok:

[SPOILER]دعا کنید قسمت والدین ما هم بشه:ok:[/SPOILER]

بعد کلاس با عجله خودمونو به خوابگاه رسوندیم تا اجازه خروج بگیریم و بریم و نماز ظهرمونو توی حرم بخونیم .
به هر سختی که بود خودمونو رسوندیم حرم .
خیلی خوشحال بودم که به نماز جماعت رسیدیم .
اقتدا کردیم و نماز رو شروع کردیم .
حال عجیبی داشتم انگار تمام وجودم پر از نگاه خدا شده بود .در تمام نمازم لحظه ای از خدا غافل نشدم . اولین نمازی بود که اول تا آخرشو با حضور قلب خوندم .وقتی که سلام نمازو دادم شروع کردم به خوندن تعقیبات .
یه دفعه یادم افتاد که وضو ندارم .
تازه فهمیدم که اون حضور قلبه از کجا اومده بود .:khandeh!:

خاطره یکی از دوستان[spoiler]
سال 83 یه بار تو دانشگامون داشتم نماز میخوندم
نزدیک پنجره های ته نماز خونه بودم
که شیشه های خیلی بزرگی داشت
و پنجره فولادی سنگین که جهت باز و بسته شدنش مثل گوشی تاشو در نظر بگیرید که وقتی بالا میره یعنمی پنجره بازه باید به یه جایی تو سقف گیر بدن تا با نیروی جاذبه برنگرده پایین
خلاصه زیاد فنیش نکنم
پنجره قدیمی و سنگین بود و با یه طناب به سقف گیر بود
خلاصه رکعت دوم بودم داشتم حمد و سوره میخوندم
که باد شدیدی اومد
و چنان این پنجره از سقف ول شد و خورد به هم که باد بسته شدنش به من رسید چه برسه شیشه خورده ها که مثل ترکش پرتاب میشدن

خلاصه همه وسط نماز یه گوشه پریدن و کمین کردن
مثل زمانای جنگ
تنها کسی که از جاش تکون نخورد و حالتش حفظ شد حاجیتون بود
همه داشتن به خودشون یمومدن و میشنیدم که میگن باد زد
چیزی نشد یکی میگفت افرین این نمازشو نشکوند و..
یهو به خودم اومدم و برگشت عقب و داد زدم یا ابالفضل...

همه فهمیدن منو موج انفجار گرفته بود و از خنده روده بر شدن
از بس صدا بلند بود میخ کوب شده بودم

شنیدن میگن جوک میگیم و طرف فرداش میخنده
من بعد تموم شدن سر و صدا تازه ترسیده بودم....
[/spoiler]

شيرين ترين نمازم اين بود ...
[spoiler]فرزندم 5 ساله ام همراهم به نماز ايستاده بود و سعي ميكرد مثل خود من تمام اعراب ها و تجويد را رعايت كنه اما نمي تونست .[/spoiler]

سلام
خدا رو شکر تو شهرهای جنوبی اکثر مسافرا وقتی واسه استراحت می ایسته همه نمازشونو می خونن
یه خاطره از خودم و یه خاطره از یه روحانی می گم
یبار تو اتوبوس نشسته بودم یه روحانی تعریف می کرد اتوبوس نگه داشت من رفتم نماز خوندم ولی اتوبوس رفت بهش گفتم اون ساعت چیکار کردی گفت یه ماشین دربست کردم بهش گفتم می تونی شکایتش کنیا یه خنده ای کرد و هیچی نگفت

خاطره خودم هم ناشی از یه خواب می شه موقعی که واسه اولین بار نمازمو خوندم که البته قضا هم بود با سرعت نور هم خوندمش بعدش از قشنگ ترین و لذت بخش ترین صحنه های زندگیمو مشاهده کردم همیشه آرزو می کنم کاش اون شب دوباره بر گرده
یا علی

heyran;214446 نوشت:
سلام دوستان
فکر کنم شیرین ترین نماز هام دوران بچگی قبل از اینکه به سن تکلیف برسم خوندم اون موقع واقعا لذت داشت مخصوصا نماز امام زمان
اما یک خاطره از نماز بگم پارسال همین موقع ها یک ورک شاپ ازدواج از طرف سازمان ملل در دفتر سازمان در میدان ونک برگزار شد که تقریبا 30 دانشجو که بورس داف(بورسیه موسسه انیشتن هست) بودن دعوت کرده بودن که بنده هم شاملش بودم
کارشناس از صبح شروع کرد به صحبت البته مطالبی که میگفت همش کپی از اینترنت بود با کلی غلط غولوط مخصوصا جاهایی که وارد حوزه دین میشد ما هم چب راست ایراد می گرفتیم و میزدیم تو ذوقشون
خلاصه ظهر شد و وقت نماز.من و دوستم پاشدیم و پرسیدیم نماز خونه کجاست مسئول ورکشاپ گفت ما اینجا نماز خونه نداریم نمیشه نماز خوند این دوست ما هم بیخیال شد سر جاش نشست ما بقی دانشجو ها هم که اصلا صدایی ازشون بلند نشد.
من هم شروع کردم به بحث باهاشون گفتم 30 تا دانشجو مسلمون دعوت کردین اونوقت فکر نمازشونو نکردین اگر قرار باشه جلسات شما اینطور باشه ما اصلا دیگه نمیایم و .....
خلاصه گوشه سالنی که داشت ورکشاپ برگزار می شد فضای خالی بود منم گفتم یک مقدار روزنامه بیارین همین جا پهن می کنیم نماز می خونیم و رفتم وضو گرفتم همونجا شروع کردم به نماز و بعد از من چند نفر از باقی دوستان هم اومدن نماز خوندن.امیدوارم ریایی نشده باشه و خدا قبول کرده باشه
البته از اون به بعد دیگه ما رو دعوت نکردن برای ورکشاپ ها

در قبولی نمازت اصلا شک نکن که خیلی ها مثل من حسرتش رو می خورن.ضمنا شاید شما رو دیگه به اون جمع کم ظرفیت دعوت نکرده باشن ولی شما به یک جمع آسمونی دعوت شدی که در کلام نمی گنجه.التماس دعا

اینکه از علمای بزرگوارمون داریم که اگر نماز اول وقت رو ترک نکنید حتما به مقاماتی میرسید، واقعا صحیحه ولی متاسفانه من این قاعده رو محدود کردم به شرایط عادی ولی حقیقتا وقتی داستان های قشنگ دوستان رو می خونم با خودم میگم اگه در هیچ شرایطی ترک نشه حتما به مقاماتی میرسیم.
اگه می خواین نمازهای شیرینتون بالاتر بره بقیه رو هم در نمازتون یاد کنید.:Gol:

امیر حسین;215931 نوشت:
اینکه از علمای بزرگوارمون داریم که اگر نماز اول وقت رو ترک نکنید حتما به مقاماتی میرسید، واقعا صحیحه ولی متاسفانه من این قاعده رو محدود کردم به شرایط عادی ولی حقیقتا وقتی داستان های قشنگ دوستان رو می خونم با خودم میگم اگه در هیچ شرایطی ترک نشه حتما به مقاماتی میرسیم.
اگه می خواین نمازهای شیرینتون بالاتر بره بقیه رو هم در نمازتون یاد کنید.:gol:

سلام
برعکس تو امیر حسین عزیز من نماز رو فقط بخاطر آرامشی که بهم می ده می خونم
وقتی مثلا نمی خونمش یا دیر میشه انگار مثلا یه چیز خیلی بزرگ از دست دادم
عبادت خدا فقط برای خودش مد نظر من هست نه بخاطر رسیدن به مقاماتی
یا زهرا

باخوندن اولین مطلب بغضم گرفت خدایی.خوش به حال اون دختر.
شیرین ترین نمازی که خوندم،نمازی بودکه دوسال پیش توی حرم امام رضا(ع)خوندم هست.خصوصاًبعد از اون سفر شیرینیشو بیشتر حس میکنم.تااون موقع هیچ وقت تعقیب نمازی رو نخونده بودم ولی اون روز تعقیب نماز مغرب که خوندم لذت خاصی برام داشت.
ولی شیرینی این نماز بخاطر اون فضای معنوی قشنگی که اونجا حاکمه هست،خیلی دلممیخواد توفیق چشیدن لذت نماز با حضور قلب رو بدست بیارم.یه نماز خالصانه وجانانه که فقط وفقط خدا رو حس کنم ولاغیر.

با سلام خدمت دوستان
دقیقا یادم نیست از چه زمانی نماز خواندن رو شروع کردم ولی می دونم که بسیار کم سن و سال بودم. چند وقتی بود که نماز نخونده بودم. ولی دوباره شروع کردم ، بعضی از قسمتها حتی حمد و سوره رو هم فراموش کرده بودم و نمی دونم درست خوندم یا غلط اما بعد از اون نماز حالی داشتم که حتی امروز بعد از تقریبا سی سال هنوز یادمه و از اون لذت می برم
.

یه خاطره دیگه هم دارم که از این قراره
سال اول دانشگاه بودم . اون روزها معمولا برای نماز صبح بیدار نمی شدم و بعدا قضای اون رو می خوندم البته بعدها تحت تاثیر محیط نامناسب دانشگاه اوضاع بدتر هم شد و حتی مدتی نماز رو ترک کردم(استغفرالله و اتوب الیه). بگذریم، یه روز صبح ناخواسته از خواب بلند شدم دیدم باید برم و غسل کنم . از حموم که در اومدم صدای اذان بلند شد و من نماز صبح رو خوندم. این حال خوش چند روزی با من بود و من اول وقت حتی نماز صبح بیدار می شدم و نماز می خوندم . الان سالهاست که در فکر اینم که چه کاری کرده بودم که چنین توفیقی به من عطا شد ولی افسوس که علتش رو پیدا نکردم و اون موقع هم اونقدر جوون بودم که قدرش رو ندونستم.
التماس دعا

علی2000;215936 نوشت:
سلام
برعکس تو امیر حسین عزیز من نماز رو فقط بخاطر آرامشی که بهم می ده می خونم
وقتی مثلا نمی خونمش یا دیر میشه انگار مثلا یه چیز خیلی بزرگ از دست دادم
عبادت خدا فقط برای خودش مد نظر من هست نه بخاطر رسیدن به مقاماتی
یا زهرا

با شما موافقم.البته شما از من خیلی جلوتری.ولی منظورم بیان هدف نماز نبود بلکه لطف خداوند در قبال عمل بنده بود که به مرور زمان لذت نماز رو هم بیشتر می کنه.
از خدا می خوام که با دعای دوستان شیرینی و لذت نماز با اخلاص رو نصیب هممون بکنه.انشاالله

ميدونيد شيرين ترين نمازي كه خوندم چي بود/ (الان كه دارم مينويسم اشك توي چشام حلقه زده )
نماز صبحي يه كه توي جمكران خوندم.
بعد از سه سال رفته بوديم قم البته با كاروان هيئتمون.ساعت 3 صبح رسيديم جمكران من هم كه شور و شوقي توي دلم هست رفتم وضو رو گرفتم اودم چند تا نماز خوندم كه رسيد به وقت اذان صبح . اين اولين باري بود كه من نماز صبح رو به جماعت ميخوندم واسه همون شيريني خاصي داشت.
البته از اين هم شيرين تر كه باعث حلقه زدن اشك توي چشمام شده اون نمازي هست كه توي مشهد و ظهر خوندم.(يعني نماز ظهر

موضوع قفل شده است