شخصيت عبد الله بن زبيردر منابع اهل سنت..علت حضور عايشه درجنگ جمل
تبهای اولیه
[=arial][="]تولد عبد الله بن زبير از متعه (با سند معتبر):[/][/]
[=arial][="]نخستين نكتهاى كه در كتب اهل سنت، راجع به عبد الله بن زبير، جلب توجه مىكند، تولد او از متعه است! [/][/]
[=arial][="]اين نكته، در مقابل وهابيون كه متعه را دقيقا زنا و ناشى از بىغيرتى مىدانند، نكته جالب توجهى است
كه ازدواج زبير، با اسماء دختر خليفه اول، از متعه بوده و عبد الله بن زبير نيز ثمره همين ازدواج بوده است! و حتي طبق اين مدارك او نخستين فرزندى است كه بعد از اسلام از ازدواج موقت به دنيا آمد![/][/]
[=arial][="]روايت :[/][/]
[=arial][="]ابو جعفر طحاوى، دانشمند شهير و نامدار اهل سنت در كتاب شرح معانى الآثار مىنويسد:[/][/]
[=arial][="]از عبد الله بن زبير شنيدم كه سخنرانى مىكرد و به ابن عباس كنايه مىزد، و نظر او را در مورد متعه، بر او عيب مىگرفت .[/][/]
[=arial][="]ابن عباس گفت: اگر راست مىگويد از مادرش بپرسد!!! او نيز از مادرش پرسيد؛ مادرش (اسماء دختر ابوبكر) گفت: ابن عباس راست مىگويد، چنين است![/][/]
[=arial][="]ابن عباس نيز گفت: اگر بخواهم، نام مردانى از قريش را مىبرم كه همگى از متعه به دنيا آمدهاند
[/][/]
[=arial][="]الطحاوي الحنفي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاى321هـ)، شرح معاني الآثار، ج3، ص24، تحقيق: محمد زهري النجار[/][/]
[=arial][="]اين روايت از نظر سندى اشكالى ندارد و طبق مبناى بزرگان علم رجال اهل سنت، معتبر است.[/][/]
ادامه دارد.....
[=arial][="]
[/][/]
ممكن است كه كسى اشكال كند كه منظور از متعه در اين روايات، متعة النساء و ازدواج موقت نيست، بلكه منظور از آن «متعة الحج» است، در پاسخ به اين مسأله روايات فراوانى وجود داد كه ما به يك روايت با سند معتبر اكتفا مىكنيم:
5540 أخبرنا محمود بن غيلان المروزي قال ثنا أبو داود قال ثنا شعبة عن مسلم القري قال دخلنا على أسماء ابنة أبي بكر فسألناها عن متعة النساء فقالت فعلناها على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم
مسلم قرى مىگويد به نزد اسماء دختر ابوبكر (مادر عبد الله بن زبير) رفتيم و از او راجع به متعه نساء پرسيديم، در پاسخ گفت: در زمان رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم!!
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاى303 هـ)، السنن الكبرى، ج3، ص326 ، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1991.
[=arial][="]رسول خدا (ص) خطاب به عبد الله بن زبير: «واي بر مردم از دست تو» (با سند معتبر)[/][/]
[=arial][="]سالها پيش از فتنه عبد الله بن زبير در به راه انداختن جنگ جمل و حوادث تلخ مكه و ...، پيامبر خدا(ص) آن را پيش بينى و به خود او در اين باره هشدار داده بود.
ضحاك شيبانى در كتاب الآحاد والمثانى مىنويسد رسول خدا (ص) روزى حجامت كرده بودند، و به عبد الله بن زبير گفتند خون را در جايى بريز كه كسى نبيند،
اما به جاى اين كار عبد الله بن زبير، خون رسول خدا (ص) را نوشيد! رسول خدا (ص) وقتى متوجه اين كار شدند، به او گفتند: واى بر مردم از دست تو![/][/]
[=arial][="] اين روايت، براى كسانى كه تبرك را منكر مىشوند، و خون رسول خدا (ص) را نجس مىدانند، غير قابل توجيه است![/][/]
[=arial][="]روزى عبد الله بن زبير به نزد رسول خدا (ص) آمد در حالىكه آن حضرت مشغول حجامت بودند، وقتى كه حجامت تمام شد، به عبد الله فرمودند برو و اين خون را جايى بريز كه كسى نبيند، وقتى كه از نزد رسول خدا (ص) بيرون رفت، خون را نوشيد![/][/]
[=arial][="]پيغمبر (ص) به او فرمودند: اى عبد الله! چه كردى ؟ گفت: آن را در پنهانترين جا از مردم گذاشتم![/][/]
[=arial][="]آن حضرت فرمودند: نكند آن را نوشيدهاى ؟ گفت: آري![/][/]
[=arial][="]آن حضرت فرمودند: چرا خون را نوشيدي؟ واى بر مردم از دست تو! و واى بر تو از دست مردم![/][/]
[=arial][="]الشيباني، أحمد بن عمرو بن الضحاك ابوبكر (متوفاى 287هـ)، الآحاد والمثاني، ج1، ص414، تحقيق: د. باسم فيصل أحمد الجوابرة
[/][/] [=arial][="]سند روايت طبق مبانى اهل سنت معتبر است
ادامه دارد.....
[/][/]
[=arial][="]رسول خدا (ص): شخصي به نام عبد الله در حرم الحاد ميكند! [/][/]
[=arial][="]يكى از پيشگويىهاى رسول خدا (ص) كه در كتب اهل سنت، با سند معتبر آمده است، پيشگويى كشتارى است كه در مكه رخ مى دهد؛
ايشان فرمودهاند شخصى از قريش به نام عبد الله در مكه كشتار مىكند و خود او نيز در مكه كشته مىشود،
گناهان او، برابر گناه جن و انس است، و عذاب او نيمى از عذابى است كه بر كل جهنميان وارد مىشود!
كه تمام خصوصياتى كه در مورد اين شخص در روايات اهل سنت آمده است، تنها بر عبد الله بن زبير تطبيق مىكند و حتى تعدادى از صحابه از جمله عثمان نيز اين روايت را بر او تطبيق كردهاند:[/][/]
[=arial][="]احمد بن حنبل در مسند خويش چنين روايت مىكند كه:[/][/]
[=arial][="]وقتى كه عثمان محاصره شده بود، عبد الله بن زبير به او گفت: من چند اسب تندرو دارم كه آنها را براى تو آماده كردهام! آيا نمىخواهى به مكه بروى و كسانى كه مىخواهند با تو باشند، به نزد تو بيايند ؟[/][/]
[=arial][="]عثمان گفت: خير! من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: قوچى در مكه الحاد مىكند كه اسم او عبد الله است و بر او نصف عذاب مردم است! [/][/]
[=arial][="]الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص64 ش 461[/][/]
[=arial][="]اين روايت به خوبى نشان مىدهد كه عثمان چنين برداشت كرده است كه مقصود روايت، از كسى كه باعث الحاد در مكه مىشود عبد الله بن زبير است! [/][/]
[=arial][="]حضرت علي (ع): عبد الله بن زبير، علت حضور زبير در جنگ جمل و مايه گمراهي او است[/][/]
[=arial][="]يكى از سختترين وقائعى كه در تاريخ حيات اميرمومنان على (ع) رخ داد، جنگ جمل بود؛
جنگى كه خلافت آن حضرت را از مسير طبيعى بيرون آورد و به جاى آنكه آن حضرت، قادر شوند به رفع مشكلات جامعه و اصلاح عقايد مردم و رفع بدعتهاى گذشتگان بپردازند، به دفع فتنه مشغول شوند .[/][/]
[=arial][="]اگر اين جنگ نبود، قطعا معاويه نيز نمىتوانست مقدمات تشكيل پادشاهى خود در شام و مقابله با آن حضرت را فراهم كند؛
و اگر جنگ صفين رخ نمىداد، خوارج نيز به جنگ با اميرمومنان على(ع) نمىآمدند!
و ديگر ابن ملجمها بهانهاى براى به شهادت رساندن آن حضرت پيدا نمىكردند .[/][/]
[=arial][="]يكى از مسببين اصلى شروع جنگ جمل، زبير بن عوام بود؛ كه قبل از شروع جنگ، با مناظرهاى كه اميرمومنان على (ع) با او داشتند، از جنگ منصرف شد.
اما عبد الله بن زبير، پسرش حتي پدر خود را فريب داد! و او را مجبور كرد كه به جنگ بيايد![/][/]
[=arial][="]همچنين عبد الله بن زبير، عائشه را نيز كه از ميانه راه منصرف شده بود، متقاعد كرد كه به راه ادامه دهد![/][/]
[=arial][="]و در صورتى كه زبير و عائشه اين جنگ را ترك مىكردند، قطعا ديگر كسى براى مقابله با آن حضرت نمىآمد!
چون زبير و عائشه دو ركن اصلى شروع جنگ بر ضد حضرت بودند! و ديگر اينهمه كشته بر مسلمانان تحميل نمىشد، و همچنين فرصت براى ايجاد مدينه فاضله، به دست اميرمومنان على (ع) مهيا مىشد .[/][/]
[=arial][="]يعنى عبد الله بن زبير، خود يك تنه، بار شروع جنگ جمل و حضور پدرش و عائشه را بر دوش مىكشد[/][/]
[=arial][="]همچنين معاويه خطاب به عبد الله بن زبير مىگويد: تو به خاطر دشمنى با على و نه به خاطر دفاع از عثمان، با على جنگيدى!
ادامه دارد.....
[/][/]
على به او گفت: چه چيزى تو را به اينجا آورد ؟
گفت:[/]
[/][=arial][="]من به اين علت به اينجا آمدم كه تو را شايسته اين كار نمىدانم و تو را از خود اولاى به خلافت نمىدانم![/] [/] [=arial][="]حضرت فرمودند: آيا بعد از مرگ عثمان من شايستگى خلافت ندارم ؟ ما تو را از بنى عبد المطلب مىدانستيم، تا اينكه پسر تو، پسر ناشايست تو بزرگ شد، و بين ما و تو فاصله انداخت.[/] [/] [=arial][="]و سپس بعضى از امور را براى او بزرگ شمرد (بزرگى بعضى از گناهان را به او گوشزد كرد)و سپس به ياد او آورد كه روزى رسول خدا (ص) بر آن دو مىگذشتند، و به على فرمودند: پسر عمهات چه مىگويد؟ روزى او با تو به جنگ مىپردازد در حاليكه ظالم به تو است![/] [/] [=arial][="]زبير باز گشت! و گفت من با تو نمىجنگم! و سپس به نزد پسرش عبد الله بن زبير رفت و گفت: من هيچ بينشى (دليلى ديني) براى اين جنگ سراغ ندارم![/] [/] [=arial][="]پسر او گفت: نه! ولى تو پرچمهاى على را ديدى، از جنگ با او ترسيدى! و دانستى كه اين پرچمها مرگ به همراه دارد! [/] [/] [=arial][="]زبير گفت: من قسم خوردهام كه با على نجنگم! گفت: كفاره بده و غلامت سرجس را آزاد كن![/]
[/] [=arial][="]او نيز چنين كرد و در صف با آنها ايستاد![/]
[/]
پي نوشت:
[=arial][="]الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب، تاريخ الطبري، ج3، ص41[/]
[/] [=arial][="]البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر، أنساب الأشراف، ج1، ص314[/]
[/] [=arial][="]ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد، الكامل في التاريخ، ج3، ص128، تحقيق عبد الله القاضي
ادامه دارد....
[/]
[=arial][="]عبد الله بن زبير عامل اصلي حضور عائشه در جنگ جمل [/][/] [=arial][="]گذشت كه عبد الله بن زبير، عامل اصلى مخالفت زبير، با حضرت على(ع) بوده است؛ طبق سند معتبر عبد الله ابن زبير عامل اصلى حضور عائشه در جنگ جمل بوده است! و اگر او نبود، عائشه نيز به جنگ جمل نمىآمد:[/][/] [=arial][="]رواياتي با سند صحيح:[/][/] [=arial][="]عائشه گفت اگر ابن عمر گذشت، من را با خبر كنيد! وقتى كه ابن عمر گذشت، گفتند: اين ابن عمر است![/][/] [=arial][="]عائشه گفت: اى ابا عبد الرحمن، چه چيزى مانع تو شد كه من را از رفتن (به جنگ) باز بداري؟
گفت: مردى را ديدم كه بر تو غالب شده بود، و گمان داشتم كه تو با او مخالفت نخواهى كرد! يعنى عبد الله بن زبير![/][/] [=arial][="]عائشه گفت: آگاه باش اگر تو مرا بازداشته بودى نمىرفتم![/][/] [=arial][="]ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص910، تحقيق: علي محمد البجاوي[/][/] [=arial][="]الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان ، سير أعلام النبلاء، ج2، ص193، تحقيق: شعيب الأرناؤوط / محمد نعيم العرقسوسي[/][/] [=arial][="]پيامبر (ص) به همسران خويش فرمودند: كداميك از شما است كه سگهاى حواب بر او پارس خواهند كرد ؟![/][/]
[=arial][="]وقتى عائشه به بصره رفت، سگها بر او پارس كردند
گفت: اسم اين آب چيست ؟ به او خبر دادند!
گفت من را بازگردانيد!
اما ابن زبير مانع او شد![/]
[/][=arial][="]الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام ، المصنف، ج11، ص365، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي[/][/]
[=arial][="]
[/][/]
در جنگ جمل عبدالله یک مرتبه مهار شتر عایشه را در دست گرفت؛ اما به خاطر درگیری با مالک اشتر مهار از دستش خارج شد. او به هنگام درگیری با مالک، از یارانش خواست تا او و مالک را با هم بکشند که به خاطر فرا رسیدن نفراتی از دو گروه، هر دو از هم جدا شدند.[1] عبدالله در روز جمل فرماندهی پیاده نظام سپاه جمل را بر عهده داشت.[2] او در این جنگ سی زخم برداشت و میگفت؛ هیچ روزی را مانند جمل ندیده است.[3] یکی از مهمترین نقش آفرینیهای عبدالله در جنگ جمل، آن بود که وقتی سپاه جمل به سوی بصره حرکت کرد و به حوأب رسید، صدای پارس کردن سگهای حوأب بلند شد. عایشه پس از آنکه مطلع شد، در منطقه حوأب قرار گرفته است، خواست تا او را برگردانند. او میگفت از رسول خدا(ص) شنیده است که ایشان زنانشان را از اینکه سگهای حوأب بر آنان پارس کنند برحذر داشتند. اما عبدالله بن زبیر جلو آمد و به دروغ به عایشه گفت که آنان حوأب را اول شب پشت سر گذاشتهاند. عبدالله سپس برای اثبات دورغ خود تعدادی از اعراب بیابانگرد را نزد عایشه آورد تا به دروغ گواهی دهند که اینجا حوأب نیست.[4]
[1] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص37 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص19 و الاستيعاب، پیشین؛ ج3ص906.
[2] . خليفة بن خیاط، تاريخ خليفة بن خياط، تحقيق فواز، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ه.ق چاپ اول؛ ص111 و الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج1ص89 و و الأخبار الطوال، پیشین؛ ص146.
[3] . الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج1ص98.
[4] . الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج1ص82 و بلاذرى،أحمد بن يحيى؛أنساب الأشراف، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1394ه.ق چاپ اول؛ ج2ص224
عبدالله بن زبیر مدتهاى مدیدى خطبه جمعه را ایراد کرده ولى نام پیامبر و صلوات بر پیامبر را نیاورده است ؛ بهانه او این بوده که پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلّم ـ خاندان ـ نعوذ بالله ـ بدى دارد. و نمى خواهد، آنها احساس غرور کنند.
ابن ابى الحدید مى گوید: «قطع ابن الزبير فی الخطبة ذکر رسول الله جُمَعاً کثيرة، فاستعظم الناس ذلک فقال: إنّی لا أرغب عن ذکره ولکن له اُهيل سوء إذا ذکرتُه أتلعوا أعناقهم. فأنا اُحب أن أکبتهم».
[ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید 20: 127] و ابن عبد ربه مى گوید: «وأسقط ذکر النبی من خطبته».[ العقد الفرید 4: 413]