دلايل بقای روح و تجرد نفس و عالم آخرت
تبهای اولیه
دلايل بقای روح و تجرد نفس و عالم آخرت
و از محدود بودن جسم و جسمانیات و انقلابات آن و فنای تدریجی و کلی بدن و از خاموش نشدن جستجو و شوق فطری به رسیدن به خواهشهای دنیوی و دوندگی برای یافتن آرزو و طلب گمشده خود آگاه گردد که جولان بینهایت فکر نه منحصر به دنیاست و حقیقت انسانی جز این تن است بلکه آنچه کارفرمای قوی و اعضاست و در تمام تبدلات تن پایدار و با کثرت قوی یگانه و در عین آشنایی با همه بیگانه و دانا و بینا و توانا در بدن است و در عین بیخبری بدن و بیتوجهی خیال و در کودکی و جوانی و پیری و در خوشی و ناخوشی و فربهی و لاغری و مرض و تندرستی پایدار و یکی است و فکر و خرد منسوب به اوست که جان و روان نامیم حقیقت و شخصیت انسان است و جسمانی و محسوس نیست و دل و مرکز فکر واسطه بین جان و تن است و جان مهیمن بر دل و دل مسلط بر بدن است پس نباید جان را توسط واهمه همیشه گرفتار چاه و زندان تن داشت بلکه بدن را باید از راه دل به نور جان روشن ساخت و حقیقت خود را فدای دنیا ننموده بلکه قدری هم به خود پرداخت و پیبرد که آثار و گفتار و پندار و کردارها که در زندگانی همراه و تا مرگ هم هست محسوس و در تن نیست پس چون در صفحه جان باقی است به مرگ طبیعی و فنای کلی بدن که در زندگانی هم بتدریج در زوال است فانی نشده و با جان خواهد بود و چنانکه در خواب بدون بدن زندگانی میکند و از حالات و واقعات آن در بیداری خوشنود یا غمگین میگردد و خواب خوب یا بد میبیند و خواهی نخواهی خوشی و ناخوشی آن را در بیداری مییابد و آثار یا عین آن را بعد میبیند پس از مرگ نیز اعمال همراه و موجب آسایش یا عذاب خواهد بود و باید به فکر آسایش آن طرف برآمد و فکر به خودی خود و تنها راه به آنجا نمیبرد پس باید جستجوی راه و راهبر برای این راه نمود و انبیاء و اولیاء که این راه را پیموده و خوب و بد آن را دیده و توشه راه را دانستهاند برای بیدار کردن مامور بوده و راه و چاه را نشان دادهاند باید درصدد رفتار به دستور آنها برآمد. و آغاز پیدایش این اندیشه دوربین آغاز سلوک به سوی خداست و البته اگر این جستجو و درد شدت نماید و عزم بر اصلاح خود کند و متوجه گردد که به محض ملیت ظاهر و انتحال صورت دیانت به مقصود نرسد و تنها به نوشته و دستور راهنما نتوان راه پیمود و راهی که خطرهای بیپایان و راهزنان فراوان دارد باید با راهنما و اسلحه رفت در تفحص و تحقیق برآمده نص سابقین را که بینا و محیط بودهاند و گفته آنها را حق دانسته که یگانه راه شناسائی راهبر است و با اثر هم مقرون است پیدا کرده و با بصیرت و حسن ظن گرویده و تسلیم شود چنانکه در پیروی موسی (ع) از خضر (ع) بود این گرویدن را در عرف و اصطلاح عرفا اول سلوک نامند سپس باید به دستوری که گرفت بدون اعتراض و تردید به قدم همت راه را طی نماید و در حالات وارده ثابت قدم باشد و به سلاح ذکر رفع وساوس نماید و در هر حال همراه با فکر باشد و پایان بین بوده به ظاهر تنها نچسبد و تا زنده است دست دل از دامن پیر رها نکند و وجهه امر الهی را منظور و تعظیم او را تعظیم حق داند و در آنچه رضای او داند تاسی نماید که ممدوح است و تقلید نادانسته و بر پایه نا استوار مذمت دارد و باید در پیدایش نورانیت و بصیرت که عجز و نیازمندی میآورد بر توسل افزاید و از پرتو نظر پیر داند که مبادا در ورطه ناز افتد که خطر عجب و خودسری و غرور خطر بزرگ راه است
[=arial]دلايل بقای روح و تجرد نفس و عالم آخرت
آیات بسیاری از قرآن کریم بر اصالت و تجرد نفس دلالت دارند، و اثبات میكنند كه حقیقت انسان جسم و بدن او نیست كه با مرگ از فعالیت باز ایستاده و پس از مدتی متلاشی میگردد، بلكه حقیقت انسان همان نفس او است كه با بدن ارتباط تدبیری دارد و با مرگ بدن، حیات او قطع نمیشود، بلكه حیات او همچنان ادامه داشته، و برخوردار از نعیم و پاداش، یا گرفتار عذاب و رنج خواهد بود و این سعادت و شقاوت نتیجه حالات جسمانی و حیات بدنی و مادی او نمیباشد، بلكه نتیجه ملكات و اعمال اوست، بدیهی است احكام و آثار یاد شده با خواص و آثار جسم متفاوت است، و در نتیجه روح و نفس انسانی مادی و جسمانی نیست. [1]
مطلب مزبور از آیات دیگری از قرآن نیز به دست میآید، كه از آن جمله آیات مربوط به توفی انفس است؛ زیرا ـ همانگونه كه پیش از این یادآور شدیم ـ توفی به معنای گرفتن چیزی به صورت كامل میباشد، و این در حالی است كه بدن پس از مرگ متلاشی گردیده و فانی میشود. بنابراین، آنچه كاملاً گرفته شده و باقی است، همان نفس مجرد از ماده است، چنانكه قرآن كریم در پاسخ این شبهه منكران معاد كه: «چگونه انسان پس از آنكه اجزای او متلاشی گردیده و در زمین پراكنده و ناپدید شد، بار دیگر حیات نوین پیدا میكند؟»[2]، میفرماید: «قُلْ یَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ».[3]
شكی نیست كه كلام فوق پاسخگوی شبهه منكران معاد است، و در نتیجه با آن همآهنگ میباشد؛ زیرا مبنای شبهه این است كه واقعیت انسانها كه با ضمیر متكلم (نا= ضللنا) به آن اشاره میكنند، همان بدن است كه پس از مرگ متلاشی و نابود میگردد. و پاسخ این است كه واقعیت انسآنچه با ضمیر مخاطب (كُم = یتوفاكم) به آن اشاره میشود بدن او نیست، بلكه چیز دیگری است كه فرشته مرگ آن را به طور كامل دریافت میكند و آن همان نفس انسانی است،[4] چنانكه در آیه دیگر میفرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها».[5]؛ [6]
موفق باشید ...:roz:
پاورقی________________________________________
[1]. برای این منظور می توانید به آیات: نساء/ 97؛ مؤمنون/ 100؛ نحل/ 32؛ یس/ 26؛ یس/ 27.؛ آل عمران/ 170.؛ غافر/ 46ـ45.و نوح/ 26 مراجعه کنید.
[2] . «وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ» (سجده/ 10).
[3] . سجده/ 11.
[4] . نیز در این زمینه، مطالبی در بحث معاد روحانی از دیدگاه قرآنی،بیان گردیده است.
[5] . زمر/ 42.
[6] . ر.ک: عقائد استدلالی، علی ربانی گلپایگانی، ج 2، صص 275- 276، با کمی تغییر.
در مسآله بقاء روح باید تجرد روح از ماده (بدن جسمانی) ابتدا ثابت شود سپس به مسآله بقاء برسیم.نخست می گوییم هر چه را که به خود نسبت می دهیم ،سر من ،پای من و... این "من" از وجود روح خبر می دهد.حال دلیل عقلی در تجرد روح:
خاصیت موجود مادی انقسام پذیری است فهر شی مادی هرقدر خرد و کوچک به حکم عقل ابل تقسیم به اجزاء کوچک تر است هر چند عملا ممکن نباشد می تواند انقسام عقلی داشته باشد .ولی هیچ گاه نمی توان روح را به دونیم تقسیم کرد.
دلیل تجربی :شاهد بر جسمانی نبودن روح،دور جنبانی روانی([=Calibri]pk)و ادراک فرا حسی([=Calibri]esp)در اشکال متنوع آن از جمله تله پاتی و پیشگویی.در تله پاتی اندیشه موجود در ذهن یک فرد موجب پیدایی اندیشه ای مشابه در ذهن فرد دیگری می شود در حالی که هیچ وسیله ارتباطی معمولی در میان آنها وجود ندارد.در پیشگویی نیز معرفتی از اشیاء و امور در میان است که بدون وساطت اندام های حسی و بدون ارتباط فیزیکی عالم با معلوم به دست می آید.در دور جنبانی نیز فرد می تواند بدون استفاده از وسایل مادی اشیاء را به حرکت در آورد.ادراک فرا حسی نیز مانند هیپنوتیزم و خواب مغنازیسی.1
پدیده هایی که با مسآله زندگی پس از مرگ ارتباط دارند؛مانند پیام های ارواح از طریق واسطه و زندگی دوباره یافتن و تجربه خارج شدن از بدن.