کی گفته خدا بندگانش را به طورمساوی دوست دارد؟!
عزیز من حرفهای جدید می زنید!
گرامی ترین افراد نزد خدا، باتقواترینند
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير. حجرات/13
خوب الحمدلله قبول دارید که عشق در قرآن آمده ولو از جانب بنده خدا.
اینرا از اول قبول داشتم به تاپیک شماره 16 مراجعه بفرمایید عشق و مشتقات ان در قران نیامده چون اصلاً ریشه عربی ندارد اینرا هم از اول گفته بودم و چیز تازه ای نیست اینکه خداوند عاشق بشود غلط است مطب مهم اینست !
بلعم باعور کسی بود که مورد توجه خدا قرار گرفت و مستجاب الدعوه شد یعنی خداوند به درخواست او پاسخ مثبت میداد ولی خدا هرگز عاشق او نشد و چون منحرف گردید خداوند نیز اورا راند و شیطان هم مثلی دیگر است که در جرگه فرشتگان قرار گرفت و چون کافر شد از حریم یار رانده شد و اینها با عشق منافات دارد و عین عقل است
بله که خدا عاشق بلعم باعورا و شیطان نشد،خدا که عاشق هر کسی نمی شود. ما هم قبول داریم
اینکه بگوئیم همه اینها در عشق قرار دارد یعنی همه در بی عقلی است در حالی که خدا عقل کامل است و این تهمتی است بر ذات اقدس خداوند .
عقل کل، عقل کامل یا ... این همون عشقه! گفتم که عشق ورای عقل ما انسانهاست!
اینکه میگوییم خدا عاشق به معنی دیگر یعنی عاقل کامل هم هست یعنی عقلی ورای عقول!
اینکه شما به ان چه میگویید فرقی نمیکند گرچه بی جان معنی مرده میدهد و مرده غیر فعال است و صفتی نمیتواند داشته باشد در حالی که بی عقل فعال است
جان دادنی که ما حرفش را میزنیم در مقابلش شخص به جانستان میرسد! نه که بعد مرگ و نیستی باشه!
عشقهای زمینی همه از پی رنگ است و چون رنگ برود عشق هم میرود پس عشق زمینی هرگز به عشق اسمانی بدل نمیشود در روی زمین اگر کسی لایق معشوق بودن بوده باشد علی است و اینهم شرک است اگر غیر این بود علی عشاق خود را نمیکشت .
عشق رنگی و صوری نتیجه اش معلومه! ولی عشقی هم هست که دربارش گفتم!
البته مشکل اینجاست که برای عقل کامل لغتی را بکار میبرید که به معنی بی عقلی و بی منطقی است بهتر است لغت دیگری جستجو کنید . این لغت مناسب بنده است ولی مناسب خالق نیست .
هر جان دادنی راه به کوی دوست ندارد ممکن است فرهاد جان در راه شیرین بدهد و به گورستان برسد و شاید جهنم .
بله عشق به معبود واقعی ممکن است منجر به تعصب هم بشود ولی مهم نیست . چرا که در بسیاری مواقع منطق جوابگو نیست ولی عشق جاویدان است .
میشه فرق این دو حبّی که در این دو آیه امده بگید تا ما فیض ببریم!
اگه میخواید بگید حب شدیده! که خوب چطور ممکنه که حب انسان به خدا از حب خدا به انسان بیشتر باشه و خدا در حب ناقص باشه؟
بعد هم بفرمایید که چطوره که یکی عاشق دیگری باشه ولی طرف مقابل عاشقش نباشه؟
هرکه مرا دوست بدارد دوستش خواهم داشت هردو اینها منطقی است یعنی بنده منطقی خدا را دوست دارد و خدا نیز منطقی بنده را دوست میدارد
ولی در بخش دوم بنده عاشق خدا میشود یعنی منطقی و غیر منطقی خدا را میخواهد یعنی همه عالم ادله بشوند که خدائی نیست او همچنان خدایش را میطلبد و کوتاه نمیاید ولی خدا هرگز کسی را بی منطق دوست نخواهد داشت یعنی بنده در مقامی نیست که خدا بدون منطق او رادوست بدارد فرق دراینجاست شما خدا و بنده را نمیتوانی در دو کفه ترازو قرار دهی و مساوات بخواهی بنده محدود است اگر علی مرتضی باشد و خدا نامحدود است
کی گفته خدا بندگانش را به طورمساوی دوست دارد؟!
عزیز من حرفهای جدید می زنید!
گرامی ترین افراد نزد خدا، باتقواترینند
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير. حجرات/13
اشکال شما اینست که به معنی لغات دقت نمیکنی کرامت با دوست داشتن فرق میکند
کرامت
1 - ( مصدر ) بزرگی ورزیدن . 2 - جوانمرد گردیدن . 3 - ( اسم ) بزرگی بزرگوار ی . 4 - جوانمرد ی . 5 - بخشندگی دهش : [ پس من خود سازم ایشانرا از کرامت و نواخت ... ] . ( کشف الاسرار ) 6 - ( تصوف ) خارق عادتی که بدست ولی انجام یابد [ کرامت ] نامیده میشود مقابل معجزه که از پیغمبر صادر گردد جمع : کرامات .
بله که خدا عاشق بلعم باعورا و شیطان نشد،خدا که عاشق هر کسی نمی شود. ما هم قبول داریم
شیطان شش هزار سال خدا رابندگی کرد و در زمره فرشتگان قرار گرفت اینکه خدا عاشق این نشد و ان نشد غلط است خدا عاشق نمیشود چون هیچ بنده ای کامل نیست و معصومین هم مرتباً در حال استغفارند تا مبادا خطای کوچکی کنند گرچه غیر قابل تصور است .
کی گفته خدا بندگانش را به طورمساوی دوست دارد؟!
عزیز من حرفهای جدید می زنید!
گرامی ترین افراد نزد خدا، باتقواترینند
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير. حجرات/13
اشکال شما اینست که به معنی لغات دقت نمیکنی کرامت با دوست داشتن فرق میکند
این که مسلّم است، لفظ «ک ر م» با «ح ب ب» از جهت معنا فرق می کند، بحث این است که هر عاقلی می فهمد، هر کسی نزد خدا مقربتر است، محبوبتر است.
این که مسلّم است، لفظ «ک ر م» با «ح ب ب» از جهت معنا فرق می کند، بحث این است که هر عاقلی می فهمد، هر کسی نزد خدا مقربتر است، محبوبتر است.
این را میگویند مصادره به مطلوب کردن هیچ دلیلی ندارد خدا به کسی که کرامت بیشتری میکند او را بیشتر دوست داشته باشد همه بندگان خدا با هم مساویند و خدا همه را به یک اندازه دوست دارد منتهی انکه با تقوا تر است از کرامت بیشتری بهره میبرد البته تا زمانی که منحرف نشود و اینجاست که خدا عاشق او نیست تا انحرافش را نا دیده بگیرد .
در صفحات اول این تاپیک گفتم که : ما از خود وجودی نداریم و وجود ما از اوست!
خداوند هم عاشق خود است!
چون ما از اویم پس ما را هم دوست دارد و عاشق ما هم هست!
ما چو نائیم و نوا در ما ز تست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست
ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف کز خود ندارد هیچ هیچ
شما میگید عاشق ما نیست خوب عاشق خودش که هست؟!!!!! تازه کامل هم که هست!!!
در ثانی چطور میگید که انسان کامل وجود نداره؟ براساس عقاید شما بله وجود خارجی نداره! اما همانطور که گفتم وقتی عارف از خودش نیست میشه اون جای خود و نفس عارف رو میگیره! پس هر چه ببیند و بشنود و بگوید و... اوست نه عارف!
اگر انسان کامل و کمال و مقصودی وجود ندارد پس چرا انسانها به سوی کمال حرکت میکنند؟
استغفار ائمه ربطی به کمال اونها نداره! ائمه و عرفا اگر در دعاها مثل یه شخص عادی استغفار میکنند و ... چون نمیخواهند خیلی از اسرار فاش شود! و
در ظاهر دویی رو نشون میدن نه یکی بودن رو!
نقصان خودشون رو نشون میدن نه کمالشون رو!
راز شخصیت ائمه در خطبه جنجالی زیر است!
أنا أمام المحشر ، أنا ساقي الكوثر ، أنا النبأ العظيم ، أنا الصراط المستقيم ، أنا قطب الأقطاب ، أنا حبيب الأحباب ، أنا والله وجه الله ، أنا والله أسد الله ، أنا سيد العرب ، أنا كاشف الكرب ، أنا ليث بني غالب ، أنا علي بن أبيطالب
در صفحات اول این تاپیک گفتم که : ما از خود وجودی نداریم و وجود ما از اوست!
خداوند هم عاشق خود است!
چون ما از اویم پس ما را هم دوست دارد و عاشق ما هم هست!ما چو نائیم و نوا در ما ز تست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست
ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف کز خود ندارد هیچ هیچ
شما میگید عاشق ما نیست خوب عاشق خودش که هست؟!!!!! تازه کامل هم که هست!!!
در ثانی چطور میگید که انسان کامل وجود نداره؟ براساس عقاید شما بله وجود خارجی نداره! اما همانطور که گفتم وقتی عارف از خودش نیست میشه اون جای خود و نفس عارف رو میگیره! پس هر چه ببیند و بشنود و بگوید و... اوست نه عارف!
اگر انسان کامل و کمال و مقصودی وجود ندارد پس چرا انسانها به سوی کمال حرکت میکنند؟
استغفار ائمه ربطی به کمال اونها نداره! ائمه و عرفا اگر در دعاها مثل یه شخص عادی استغفار میکنند و ... چون نمیخواهند خیلی از اسرار فاش شود! و
در ظاهر دویی رو نشون میدن نه یکی بودن رو!
نقصان خودشون رو نشون میدن نه کمالشون رو!
راز شخصیت ائمه در خطبه جنجالی زیر است!
أنا أمام المحشر ، أنا ساقي الكوثر ، أنا النبأ العظيم ، أنا الصراط المستقيم ، أنا قطب الأقطاب ، أنا حبيب الأحباب ، أنا والله وجه الله ، أنا والله أسد الله ، أنا سيد العرب ، أنا كاشف الكرب ، أنا ليث بني غالب ، أنا علي بن أبيطالب
بنده موافق نیستم خداوند عین عقل است و عقل با عشق در یک سبد جای نمیگیرد پس او نه عاشق ماست و نه عاشق خودش چون اگر عاشق خودش باشد لاجرم عاشق ما نیز میشود و اگر عاشق ما بشود لاجرم هیچ کس را به جهنم نمیبرد و این خلاف صریح ایات قران است
بله بنده چون عاشق شود و عشقش مقبول معشوق ندای نای او ندای معشوق میشود
اما اینکه بنده چون به جهان اید هیچ اختیاری از خود ندارد خلاف صریح ایات قران است البته در تکوین چنین است ولی در تشریع نیست و ما به واسطه عالم تشریع باید ثواب و عقاب داشته باشیم در غیر اینصورت خدا عادل نمیتواند باشد بین ابن ملجم و علی تفاوت از زمین تا اسمان است.
بنده هرگز نگفتم انسان کامل وجود ندارد که اگر چنین بود چه کسی مسجود ملائکه میشد عرض بنده اینست که هیچ انسانی لیاقت معشوق خدا شدن را ندارد چون خدا نیاز به معشوق ندارد چون معشوق موجب کمال است و خداوند خود کامل است نه چیزی میتوان از اوکاست و نه چیزی میتوان به او اضافه نمود .
استغفار ائمه برای دوری از شیطان است و انسان تا زنده است دستخوش وساوس شیطان و اینکه بگوئیم این از یگانگی است خدا را نیازمند نشان میدهیم در حالی که انها فقط تصویرند سایه اند ندایند وسیله اند نه اینکه خدا در وجود انان حلول کرده که این امکان ندارد چون هیچ انسانی توان دیدن خدا راهم ندارد چه برسد با یکی شدن با او .
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِی إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیطَانُ فِی أُمْنِیتِهِ فَینْسَخُ اللَّهُ مَا یلْقِی الشَّیطَانُ ثُمَّ یحْكِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ«الحج/52»
و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هر گاه چیزی تلاوت مینمود شیطان در تلاوتش القای [شبهه] میکرد پس خدا آنچه را شیطان القا میکرد محو میگردانید سپس خدا آیات خود را استوار میساخت و خدا دانای حکیم است
بسیار خوب بنده هم قبول دارم که ائمه وجه خدایند شفیع مومنین اند نبی اند به صراط مستقیمند مرکزند دوست خدایند و در یک کلام انسان کاملند و انند که لایق سجده ملائک اما اینها وجه در ائینه است تصویر است سایه است که انسان محدود است و خدا نامحدود .
عکس ساقی چو در ائینه جام افتاد
صوفی از خنده می در طمع خام افتاد
بنده موافق نیستم خداوند عین عقل است و عقل با عشق در یک سبد جای نمیگیرد پس او نه عاشق ماست و نه عاشق خودش چون اگر عاشق خودش باشد لاجرم عاشق ما نیز میشود و اگر عاشق ما بشود لاجرم هیچ کس را به جهنم نمیبرد و این خلاف صریح ایات قران است
بنده هرگز نگفتم انسان کامل وجود ندارد که اگر چنین بود چه کسی مسجود ملائکه میشد عرض بنده اینست که هیچ انسانی لیاقت معشوق خدا شدن را ندارد
استغفار ائمه برای دوری از شیطان است و انسان تا زنده است دستخوش وساوس شیطان و اینکه بگوئیم این از یگانگی است خدا را نیازمند نشان میدهیم در حالی که انها فقط تصویرند سایه اند ندایند وسیله اند نه اینکه خدا در وجود انان حلول کرده که این امکان ندارد چون هیچ انسانی توان دیدن خدا راهم ندارد چه برسد با یکی شدن با او .
در احادیث و روایات آمده که حتی به جهنم بردن اشخاص برای آماده کردن آنان برای ورود به بهشت است! مثل پدری که از روی محبت و دلسوزی، پسرش کتک میزند یا ادبش میکند تا در آینده انسان مفید و دانایی شود یا فلان اشتباه را دیگر تکرار نکند!
بنده گفتم وقتی عارف نیست میشود و او میشود پس انسان ظاهرش هست!
نکته ای که خیلی ها رو گیج کرده اینکه چطور ممکنه یه نامنتهی در منتهی باشه؟ چون فکر میکنند خدا در انسان حلول میکند!
چون پری غالب شود بر آدمی
گم شود از مرد وصف مردمی
هر چه گوید آن پری گفته بود
زین سری زان آن سری گفته بود
چون پری را این دم و قانون بود
کردگار آن پری خود چون بود
اوی او رفته پری خود او شده
ترک بیالهام تازیگو شده
پس خداوند پری و آدمی
از پری کی باشدش آخر کمی
خداوند فرموده من در دل انسان مومن هستم! وقتی خودش در دل انسان هست پس خودش، خودش رو می بینه نه اینکه ما او را ببینیم چون توانایی رویت او را نداریم مگر اینکه نیست شویم و به او زنده!
او ندارد خواب و خور چون آفتاب
عاشقان را میکند بی خورد و خواب
که بیا من باش یا هم خوی من
تا ببینی در تجلی روی من
میشه بگید کجای این سخن از حلول گفته؟
همین مونده بود که این حدیث رو تغییر بدید!!!!
مَن عَرَفَنی أحَبَّنی و من أحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقْتُه و مَن عَشَقْتُه قَتَلْتُه و من قَتَلتُه فَعَلیَّ دیَتُه، فَأنا دیَتُه
هرکس مرا بشناسد مرا دوست خواهد داشت؛ هرکس مرا دوست بدارد عاشقم خواهد شد؛ وهرکس عاشقم شود من عاشق او خواهم شد؛ و هرکس من عاشقش شوم اورا می کشم؛ وهرکس را بکشم پس دیه اش بر من است؛ پس من دیه ی او خواهم بود.
حلول دال بر دویی است یعنی دو چیز با هم حل شدند!
حلول و اتحاد اينجا محال است
كه در وحدت دوئي عين ضلال است
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
تعین بود که از هستی جدا شد
نه حق بنده، نه بنده با خدا شد
مگر بنده گفتم حلول است عرض بنده اینست که اینها را که شما به زحمت ثابت کردی در اغاز بنده اعلام نمودم بنده عرضم اینست که حلول باطل است اما انچه مورد اختلاف بود بند چهار بود که بنده اعتقادی به عاشق شدن خدا ندارم عاشق شدن به غیر خدا را نیز کفر میدانم همین از آغاز گفته ام تا پایان نیز برآن اصرار دارم .
حال اگر کسی خدا در او جلوه کند میشود بر او عاشق شد و بر او سجده نیز واجب میشود اما این چگونه ثابت میشود به این اسانی ها نیست انکس که چنین ادعائی بکند نیز کذاب است چون سر عشق بازگو کردنی نیست .
این را میگویند مصادره به مطلوب کردن هیچ دلیلی ندارد خدا به کسی که کرامت بیشتری میکند او را بیشتر دوست داشته باشد همه بندگان خدا با هم مساویند و خدا همه را به یک اندازه دوست دارد منتهی انکه با تقوا تر است از کرامت بیشتری بهره میبرد البته تا زمانی که منحرف نشود و اینجاست که خدا عاشق او نیست تا انحرافش را نا دیده بگیرد .
درباره این آیه چه می گویید:
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني فاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم. آل عمران/31
در این آیه دوست داشتن از طرف خدا، مشروط شده به تبعیت از پیامبر«فاتبعونی یحببکم الله»
معنای این شرط این است که اگر از پیامبر تبعیت نکنید، محبوب خدا نخواهید شد.
البته این را قبول داریم که بالاخره خداوند متعال همه بندگانش را دوست دارد، که آنها را خلق نموده و روزی می دهد، اما این امر مسلمی است که با بعضی ها دشمن است، همانطور که آنها هم با خدادشمنند، لازم نیست من آیاتی را که خدا عده ای را دشمن خوانده، لعنشان کرده، ذکر کنم. این حرف پسندیده ای به نظر نمی رسد که شما می گویید خدا همه بندگانش را به طور مساوی دوست می دارد. یعنی پیامبرومعاویه را به یک اندازه دوست دارد؟ خلاف بدیهیات سخن می گویید. یا توجیه دیگری باید داشته باشید.
بنده اعتقادی به عاشق شدن خدا ندارم عاشق شدن به غیر خدا را نیز کفر میدانم همین از آغاز گفته ام تا پایان نیز برآن اصرار دارم .
شما میگویید عاشق شدن به غیر خدا کفر است اما اول باید ثابت کنید که غیر از خدا آیا چیزی موجود است و وجود دارد؟ وقتی غیر از خدا چیزی نیست چطور عاشق غیرش بشیم؟
ما در خواب چیزای عجیبی می بینیم ولی وقتی بیدار میشیم هیچ کدومش واقعیت نداشته! خوب فردا که از خواب این عالم بیدار بشیم چه بسا چیزای عجیبتری و حقیقت پنهان را ببینیم!
ائمه و عرفا به عالم بیداری رسیدند و حقیقت رو دیدند!
درون حسن روی نیکوان چیست
نه آن حسن است تنها، گویی آن چیست
جز از حق مینیاید دلربایی
که شرکت نیست کس را در خدایی
کجا شهوت دل مردم رباید
که حق گه گه ز باطل مینماید
مؤثر حق شناس اندر همه جای
ز حد خویشتن بیرون منه پای
حق اندر کسوت حق بین و حق دان حق اندر باطل آمد کار شیطان
در خصوص عاشق شدن خدا، دلیل بنده اینست که ما غیر از او نیستیم پس اگر عاشق ما شد و هست عاشق خودش هست نه ما! خوب بالاخره خدا، عاشق خودش که هست؟!
قبول دارم که عشق خدا به ما یا خودش با عشق ما به وی متفاوته!
شما میگید عشق ما از احساسات و بی عقلی است!
اینکه عشق خدا با عشق و بی عقلی ما متفاوت است درست است اماخدا مثل ما نیست که اگر ما در عشق بی عقل و حیران شدیم، او هم مثل ما اینگونه شود!
برای همین عقل کل رو بعضی وقتها عشق میگویند!
در داستان حضرت خضر و موسی، حضرت خضر با کارهاش حضرت موسی را حیران و گیج کرد!
اما آخر سر فهمید که حضرت خضر که مظهر عقل کل یا عشق هست ورای عقل ماست!
همانطور که الان خیلی از کارهای خداوند با عقل ما جور در نمیاد!
در خصوص عاشق شدن خدا و دوست داشتن ما هم، او به ما نیازی ندارد و بی نیاز مطلق است! چون بعضی میگویند اگر عاشق ما شد و ما را دوست دارد پس به ما نیاز دارد پس خداوند ناقص است! اما باز هم باید بگویم که او عاشق خودش هست و میشود نه عاشق ما! چون ما وجودی نداریم!
شما میگویید عاشق شدن به غیر خدا کفر است اما اول باید ثابت کنید که غیر از خدا آیا چیزی موجود است و وجود دارد؟ وقتی غیر از خدا چیزی نیست چطور عاشق غیرش بشیم؟
ما در خواب چیزای عجیبی می بینیم ولی وقتی بیدار میشیم هیچ کدومش واقعیت نداشته! خوب فردا که از خواب این عالم بیدار بشیم چه بسا چیزای عجیبتری و حقیقت پنهان را ببینیم!
ائمه و عرفا به عالم بیداری رسیدند و حقیقت رو دیدند!
درون حسن روی نیکوان چیست
نه آن حسن است تنها، گویی آن چیست
جز از حق مینیاید دلربایی
که شرکت نیست کس را در خدایی
کجا شهوت دل مردم رباید
که حق گه گه ز باطل مینماید
مؤثر حق شناس اندر همه جای
ز حد خویشتن بیرون منه پای
حق اندر کسوت حق بین و حق دان حق اندر باطل آمد کار شیطان
در خصوص عاشق شدن خدا، دلیل بنده اینست که ما غیر از او نیستیم پس اگر عاشق ما شد و هست عاشق خودش هست نه ما! خوب بالاخره خدا، عاشق خودش که هست؟!
قبول دارم که عشق خدا به ما یا خودش با عشق ما به وی متفاوته!
شما میگید عشق ما از احساسات و بی عقلی است!
اینکه عشق خدا با عشق و بی عقلی ما متفاوت است درست است اماخدا مثل ما نیست که اگر ما در عشق بی عقل و حیران شدیم، او هم مثل ما اینگونه شود!
برای همین عقل کل رو بعضی وقتها عشق میگویند!
در داستان حضرت خضر و موسی، حضرت خضر با کارهاش حضرت موسی را حیران و گیج کرد!
اما آخر سر فهمید که حضرت خضر که مظهر عقل کل یا عشق هست ورای عقل ماست!
همانطور که الان خیلی از کارهای خداوند با عقل ما جور در نمیاد!
در خصوص عاشق شدن خدا و دوست داشتن ما هم، او به ما نیازی ندارد و بی نیاز مطلق است! چون بعضی میگویند اگر عاشق ما شد و ما را دوست دارد پس به ما نیاز دارد پس خداوند ناقص است! اما باز هم باید بگویم که او عاشق خودش هست و میشود نه عاشق ما! چون ما وجودی نداریم!
پس با این حساب بت پرستی کفر و شرک نیست زیر بار ظلم رفتن نیز اشکال ندارد شیطان پرستی هم مباح است چون همه اینها مظهر خدایند !
کسی که از خواب بیدار میشود اینرا بارها تجربه کرده ولی دنیای پس از مرگ قابل تجربه نیست پس کسی که به قران ایمان داشته باشد فقط از این طریق است که میتواند به ان پی ببرد و الا ممکن است استباه غیر قابل جبرانی مرتکب شود .
اگر همه چیز از خداست و جزء خداست تکلیفتان را با شیطان چگونه روشن میکنید او هم از خداست و لاجرم قابل پرستش !
نمیتوانیم بگوئیم عقل کل عشق است این لغت مناسب عقل نیست عشق از مستی است و مستی بی عقلی است برای بنده چون در معبود غرق میشود و در او حل میشود مشکلی ندارد اما معبود که خود عقل کل است چرا باید در بنده حل شود چه نیازی دارد خود را به بنده بسپارد .
چرا باید خدا عاشق خودش بشود عاشقی مستی و بی خبری است و خداوند را هرگز خواب و مستی نیست .
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یعْلَمُ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یحِیطُونَ بِشَیءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِیهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِی الْعَظِیمُ«البقرة/255»
خداست که معبودی جز او نیست زنده و برپادارنده است نه خوابی سبک او را فرو میگیرد و نه خوابی گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشتسرشان است میداند و به چیزی از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمییابند کرسی او آسمانها و زمین را در بر گرفته و نگهداری آنها بر او دشوار نیست و اوست والای بزرگ
پس با این حساب بت پرستی کفر و شرک نیست زیر بار ظلم رفتن نیز اشکال ندارد شیطان پرستی هم مباح است چون همه اینها مظهر خدایند !
اگر همه چیز از خداست و جزء خداست تکلیفتان را با شیطان چگونه روشن میکنید او هم از خداست و لاجرم قابل پرستش !
نمیتوانیم بگوئیم عقل کل عشق است این لغت مناسب عقل نیست عشق از مستی است و مستی بی عقلی است
این عالم و اسرارش آنقدر پیچ در پیچ است که به عقل ما نمیرسه!
عرفا به این عوالم قائلند: عالم شهادت(محسوسات)، غیب،ملکوت و جبروت(ذات)!
در عالم جبروت موسی و فرعون و نمرود و ابراهیم دوست یکدیگرند نه دشمن هم! برخلاف عالم شهادت!
ما در عالم شهادتیم پس مطابق این عالم رفتار کنیم اما بواطن را هم در نظر بگیریم!
بنده که نگفتم مظاهر رو بپرستیم!!!!!!!!!!!
ما خدا رو میپرستیم نه نقابش رو!!!!!!!
کعبه نماد خانه خداست ولی خانه واقعی خدا که نیست! اگه میگویند کعبه واقعی، دل انسان کامله چون خدا در دل اوست!
نمیگوییم انسان کامل خداست و باید او را بپرستیم!
ما خدایی که در دل اوست را می پرستیم نه خودش را!
------------------
عرفا میگویند علت پیدایش این عالم این بود که جلال خداوند در برابر جمال نا منتهی خداوند قرار گرفت و عشقی پدیدار شد و برای این که خداوند خود را نشان دهد این عالم رو آفرید!
ما این رو عشق میگیم حالا شما هر چی دوست داری فکر کن!
نظر ما اینکه
بله خدا مست جمال خودش هست!
خدا عاشق خودش است!
ولی مستی و عشقش با انسانها متفاوت است!
مستی ای نیست که هشیاری و عقل رو ازش بگیره
و عشقی نیست که بدون عقل و منطقش کنه!
مستی ای هست که از شدت هوشیاری هم نمیشه اسمش رو گذاشت چون او خداست و مستی اش از هوشیاری و عقل کل نامتناهی است!
و حتی خداوند میتونه اضداد رو با هم کنه که در عین هوشیاری، مستی هم باشه و عقل و عشق با هم باشند و...
این عالم و اسرارش آنقدر پیچ در پیچ است که به عقل ما نمیرسه!
عرفا به این عوالم قائلند: عالم شهادت(محسوسات)، غیب،ملکوت و جبروت(ذات)!
در عالم جبروت موسی و فرعون و نمرود و ابراهیم دوست یکدیگرند نه دشمن هم! برخلاف عالم شهادت!
ما در عالم شهادتیم پس مطابق این عالم رفتار کنیم اما بواطن را هم در نظر بگیریم!
بنده که نگفتم مظاهر رو بپرستیم!!!!!!!!!!!
ما خدا رو میپرستیم نه نقابش رو!!!!!!!
کعبه نماد خانه خداست ولی خانه واقعی خدا که نیست! اگه میگویند کعبه واقعی، دل انسان کامله چون خدا در دل اوست!
نمیگوییم انسان کامل خداست و باید او را بپرستیم!
ما خدایی که در دل اوست را می پرستیم نه خودش را!
------------------
عرفا میگویند علت پیدایش این عالم این بود که جلال خداوند در برابر جمال نا منتهی خداوند قرار گرفت و عشقی پدیدار شد و برای این که خداوند خود را نشان دهد این عالم رو آفرید!
ما این رو عشق میگیم حالا شما هر چی دوست داری فکر کن!
نظر ما اینکه
بله خدا مست جمال خودش هست!
خدا عاشق خودش است!
ولی مستی و عشقش با انسانها متفاوت است!
مستی ای نیست که هشیاری و عقل رو ازش بگیره
و عشقی نیست که بدون عقل و منطقش کنه!
مستی ای هست که از شدت هوشیاری هم نمیشه اسمش رو گذاشت چون او خداست و مستی اش از هوشیاری و عقل کل نامتناهی است!
و حتی خداوند میتونه اضداد رو با هم کنه که در عین هوشیاری، مستی هم باشه و عقل و عشق با هم باشند و...
او قادر بر هر چیزی است!
ما عرفناک حق معرفتی!
بله در تکوین ایرادی نیست و الا فرعون و نمرود عدل خدا را زیر سئوال میبرند و همچنین شیطان پس هرچه هست در عالم تشریع است اما عاشق غیر خدا شدن در عالم تشریع است چون در عالم تکوین موسی ای نیست فرعونی نیست هرچه هست خداست .
شیطان در عالم تشریع از خدا دور شد یعنی به غیر خدا شد همچنین است موسی و افرعون اینها در عالم تشریع غیر خدایند و غیر خدا لایق معشوق شدن و پرستیدن نیست .
عشق با عقل در تضاد است یعنی هرکه عاقل باشد عاشق نیست و هرکه عاشق باشد عاقل نیست و انسان خلیفه خداست یعنی صفات خدا در او متظاهر میشود پس هرچه برای انسان پسندیده نیست برای خدا نیز چنین است منتهی اوج تکامل انسان خداست گرچه هرگز به ان نمیرسد اما هدف نهائی اوست و این حاصل نمیشود مگر به عشق و خدا نقطه اخر است نهایت است معشوق کامل است و هیچ دلیلی برای عاشق شدن ندارد چون نهایت دیگری مفهوم نیست .
کعبه نماد همسوئی است و الا نه کسی انرا میپرستد و نه عاشق ان میشود.
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ«البقرة/115»
و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو کنید آنجا روی [به] خداست آری خدا گشایشگر داناست
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان گرامیم و با عرض تبریک به مناسبت ولادت مولا امیر المومنین و روز پدر اینکه هر صاحب اثری به اثر خود محبت دارد و بدان عشق می ورزد مورد قبول و پذیرش همگان است و هیچ عاقلی در آن تردید ندارد. این چنین حب و عشقی نیز اختصاص به انسانها ندارد و اساسا در آن نقص و عیبی نهفته نیست که دایره آن را محدود به خلائق بدانیم و از شمول آن تا حضرت حق متعال ابائی داشته باشیم، همچنین این چنین محبت و عشقی از جانب خداوند به مخلوقاتش به معنی نیاز و احتیاج حق به خلق نیست تا منکر این حقیقت شویم بلکه از آن سو هر چه هست اشتیاق است و از این سو هر چه هست احتیاج است و فرق است میان اشتیاق و احتیاج، به تعبیر شیرین جناب لسان الغیب حافظ: سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود جناب آخوند ملا صدرا در اسفار نقل میکند که شخصی در نزد شیخ ابوسعید ابن ابوالخیر، قول خداوند تعالی یحبّهم و یحبّونه را قراءت کرد. جناب شیخ گفت: حق آن است که خداوند آنها را دوست دارد، زیرا که حق تعالی دوست ندارد مگر خودش را، چون فقط او موجود است و غیر او همه صنعت و ساخته اویند، و سازنده وقتی مدح صنعت نماید، مدح خودش مینماید. تعبیر جناب آخوند ملاصدرا در رساله سه اصل این است که : «لولا العشق ما یوجد سماءٌ و لا ارضٌ و لا برّ و لا بحرٌ» یعنی اگر عشق نبود آسمان و زمین و خشکی و دریایی آفریده نمیشد. ادامه دارد...
محدّث شهير سيّد جزائري در انوار نعمانية در عنوان نور في الحبّ و درجاته گويد: الحبّ هو ميل الطبع الي الشيء الملتذّ، فان تأكّد ذلك الميل و قوي سمّي عشقاً.
یعنی دوستی عبارت است از کشش میل آدمی به چیز لذیذ پس اگر آن کشش، قوی و استوار گردد «عشق» نامیده میشود.
تا این که در بيان مراتب آن گويد: اما المرتبة الرابعة و هي العشق فاشتقاقه من العشقة و هي نبت يلتف علي الشجرة من أصلها الي فرعها فهو محيط بها كما أن العشق محيط بمجامع القلب. یعنی عشق از «عَشَقَه» مشتق است و آن گياهي است كه آن را به فارسي «پيچك» گوييم، بر درخت ميپيچد چنانكه از بيخ تا شاخههاي آنرا فرا ميگيرد. و حبّ چون قوي گردد مانند عشَقَه، همة قلب را فرا گيرد كه عشق ناميده ميشود.
در ماده «ع ش ق» سفينة البحار النبوي آمده است: انّ الجنّة لأعشق لسلمان من سلمان للجنّة. یعنی همانا عشق بهشت به سلمان بیش از عشق سلمان به بهشت است. ادامه دارد...
اینکه هر صاحب اثری به اثر خود محبت دارد و بدان عشق می ورزد مورد قبول و پذیرش همگان است و هیچ عاقل ذی شعوری در آن تردید ندارد. این چنین حب و عشقی نیز اختصاص به انسانها ندارد و اساسا در آن نقص و عیبی نهفته نیست
این میشود مصادره به مطلوب عشق یعنی محبت مفرط لذا فقط از طرف بنده به خالق مطلوب است و لاغیر یعنی از طرف بنده به بنده ای دیگر زیبنده نیست و از طرف خالق نیز به بنده قابل قبول نیست چون در کار خالق افراط و تفریط نیست !
با سلام:Sham:
عقل ناقص بشر برای شناخت کمال ساخته نشده است، بدین معنا که وقتی میگوییم خداوند عقل کامل است هیچ گاه نمیتوانیم مختصات این کمال را بفهمیم و اینکه بگوییم عقل خداوند به دلیل کمال در مقابل عشق او قرار میگیرد دچار مغالطه ای مضاعف شده ایم. چون خدا اگر عاشق هم باشد عشق او کامل است و طبعاً عقل انسان به کمال عشق هم راهی ندارد. عارفان این را میدانستند که با عقل محاسبه گر نمیتوان راهی به سوی عشق باز کرد و تنها راه شناخت عشق «حضور در مقام عاشقی» است. به زبان ساده تر انسان تا عاشق نشود نمیتواند مفهوم عشق را بفهمد. درست است که عشق با عقل محاسبه گر مادی در تضاد است اما ما همیشه این را از خداوند خواسته ایم که «الهی تعاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک ياکريم» یعنی از او خواسته ایم با ما عاشقانه رفتار کند نه عاقلانه. عاشقی جزو اسماء اعظم خداوند نیست اما بسیاری از صفات خدا مانند فضل، کرم، جود ... تنها در مختصات عاشقی معنا دارد. این عاشقی نمیتواند با عقل خداوند در تضاد باشد چه بسا این خود کمال عقل باری است.
با سلام:sham:
عقل ناقص بشر برای شناخت کمال ساخته نشده است، بدین معنا که وقتی میگوییم خداوند عقل کامل است هیچ گاه نمیتوانیم مختصات این کمال را بفهمیم و اینکه بگوییم عقل خداوند به دلیل کمال در مقابل عشق او قرار میگیرد دچار مغالطه ای مضاعف شده ایم. چون خدا اگر عاشق هم باشد عشق او کامل است و طبعاً عقل انسان به کمال عشق هم راهی ندارد. عارفان این را میدانستند که با عقل محاسبه گر نمیتوان راهی به سوی عشق باز کرد و تنها راه شناخت عشق «حضور در مقام عاشقی» است. به زبان ساده تر انسان تا عاشق نشود نمیتواند مفهوم عشق را بفهمد. درست است که عشق با عقل محاسبه گر مادی در تضاد است اما ما همیشه این را از خداوند خواسته ایم که «الهی تعاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک ياکريم» یعنی از او خواسته ایم با ما عاشقانه رفتار کند نه عاقلانه. عاشقی جزو اسماء اعظم خداوند نیست اما بسیاری از صفات خدا مانند فضل، کرم، جود ... تنها در مختصات عاشقی معنا دارد. این عاشقی نمیتواند با عقل خداوند در تضاد باشد چه بسا این خود کمال عقل باری است.
لغت عقل و مشتقات ان 49 بار در قران کریم امده است و در تمام انها به انسان تاکید شده برای تشخیص حق از باطل به ان مراجعه کنید حال چگونه ممکن است خداوند به چیزی که انسان قدرت تشخیص انرا نداشته باشد اینگونه تاکید کند خیر اینها مغالطه است تا بگوئیم خداوند چون عاشق است ابن ملجم را به همان جائی میبرد که علی را برده شمر و یزید را به همچنین این که خداوند همه را میبخشد چون عاشق است تصور باطل صوفیه است همانطور که تصور باطل یهود نصارا میباشد .
وَقَالَتِ الْیهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یغْفِرُ لِمَنْ یشَاءُ وَیعَذِّبُ مَنْ یشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا وَإِلَیهِ الْمَصِیرُ«18»
و یهودان و ترسایان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم بگو پس چرا شما را به [کیفر] گناهانتان عذاب میکند دنه] بلکه شما [هم] بشرید از جمله کسانی که آفریده است هر که را بخواهد میآمرزد و هر که را بخواهد عذاب میکند و فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو میباشد از آن خداست و بازگشت [همه] به سوی اوست
لغت عقل و مشتقات ان 49 بار در قران کریم امده است و در تمام انها به انسان تاکید شده برای تشخیص حق از باطل به ان مراجعه کنید حال چگونه ممکن است خداوند به چیزی که انسان قدرت تشخیص انرا نداشته باشد اینگونه تاکید کند خیر اینها مغالطه است تا بگوئیم خداوند چون عاشق است ابن ملجم را به همان جائی میبرد که علی را برده شمر و یزید را به همچنین این که خداوند همه را میبخشد چون عاشق است تصور باطل صوفیه است همانطور که تصور باطل یهود نصارا میباشد .
با سلام
عقل از درک کمال (بی نهایت) عاجز است، و خداوند کمال محض است. «عشق» کشف بزرگ عارفان بوده است، آنها پرده از حقیقتی در این عالم برداشتند که تنها راه رسیدن به آن شهود است و وقتی میگوییم عارف منظورمان صوفی نیست. من با توصیف عشق در مقام تبرئه ابن ملجم های تاریخ نیستم، اما گفته اند در قیامت شیطان هم به رحمت بیکران الهی طمع بخشش میورزد.
با سلام
عقل از درک کمال (بی نهایت) عاجز است، و خداوند کمال محض است. «عشق» کشف بزرگ عارفان بوده است، آنها پرده از حقیقتی در این عالم برداشتند که تنها راه رسیدن به آن شهود است و وقتی میگوییم عارف منظورمان صوفی نیست. من با توصیف عشق در مقام تبرئه ابن ملجم های تاریخ نیستم، اما گفته اند در قیامت شیطان هم به رحمت بیکران الهی طمع بخشش میورزد.
عقل ما از کمال بینهایت عاجز است لذا برای رسیدن به معشوق باید از راه عشق سیر کند اما عقل خدا از کمال بینهایت عاجز نیست تا راه به عشق برد .
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نيست
هر گه که دل به عشق دهي خوش دمي بود
در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست
ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار
کان شحنه در ولايت ما هيچ کاره نيست
ایا خداوند نیاز کناره و پناهگاه دارد یا باید جان بسپارد تا عشق را دریابد
لابد شیطان هم فکر میکند خدا عاشق اوست و او را پس اینهمه نافرمانی میبخشد
سلام
خيلي مبهم نوشتي من منظورتو نميفهمم.
بله خدا از همه ي عاشقاي عالم عاشق تره . وبه خاطر صبر و حلم و علم بيكرانش طريقه عشقو از هم بهتر بلده. تا حالا احساس كردي تو آغوش خدايي؟ تا حالا شده دلتنگش بشي دريا دريا اشك بريزي وبعدش شادي ونشاطي تو قلبت احساس كني كه هيچ جور ديگه اي نميتونستي حس كني؟ تاحالا نشستي باهاش حرف بزني و باتمام وجود احساس كني كه گوش ميكنه و جواب ميده؟ كه نوازشت ميكنه؟ تاحالا مشكلي برات پيش اومده كه ماتت ببره ولبخند به لبت بشينه كه خدايا بامن چه ميكني ؟ كه باعث بشه بگي هر چه از دوست رسد نيكوست؟ اينجور وقتاس كه من حس ميكنم خدا از همه ي عاشقا عاشق تره،كه
ازهمه قشنگتر عشقبازي ميكنه
سلام
خيلي مبهم نوشتي من منظورتو نميفهمم.
بله خدا از همه ي عاشقاي عالم عاشق تره . وبه خاطر صبر و حلم و علم بيكرانش طريقه عشقو از هم بهتر بلده. تا حالا احساس كردي تو آغوش خدايي؟ تا حالا شده دلتنگش بشي دريا دريا اشك بريزي وبعدش شادي ونشاطي تو قلبت احساس كني كه هيچ جور ديگه اي نميتونستي حس كني؟ تاحالا نشستي باهاش حرف بزني و باتمام وجود احساس كني كه گوش ميكنه و جواب ميده؟ كه نوازشت ميكنه؟ تاحالا مشكلي برات پيش اومده كه ماتت ببره ولبخند به لبت بشينه كه خدايا بامن چه ميكني ؟ كه باعث بشه بگي هر چه از دوست رسد نيكوست؟ اينجور وقتاس كه من حس ميكنم خدا از همه ي عاشقا عاشق تره،كه
ازهمه قشنگتر عشقبازي ميكنه
در اینکه خدا مهربان است حرفی نیست در اینکه بخشنده است حرفی نیست اما خدا عاشق نمیشود چون عاشق عقلش را در راه معشوق قربانی میکند و خدا هرگز عقل را قربانی نمیکند ترازوی خدا همواره دقیق و حسابگر است هیچ ایرادی ندارد بنده عاشق خدا شود اما باید بداند خدا عاشق کسی نمیشود و روز حساب حسابگری دقیق است .
غزل 177
نه هر که چهره برافروخت دلبري داند
نه هر که آينه سازد سکندري داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داري و آيين سروري داند
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروري داند
غلام همت آن رند عافيت سوزم
که در گداصفتي کيمياگري داند
وفا و عهد نکو باشد ار بياموزي
وگرنه هر که تو بيني ستمگري داند
بباختم دل ديوانه و ندانستم
که آدمي بچهاي شيوه پري داند
هزار نکته باريکتر ز مو اين جاست
نه هر که سر بتراشد قلندري داند
مدار نقطه بينش ز خال توست مرا
که قدر گوهر يک دانه جوهري داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگيرد اگر دادگستري داند
ز شعر دلکش حافظ کسي بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دري داند
عقل خدا از کمال بینهایت عاجز نیست تا راه به عشق برد
خدا هرگز عقل را قربانی نمیکند ترازوی خدا همواره دقیق و حسابگر است
عقل ناقص بشر برای شناخت کمال ساخته نشده است، بدین معنا که وقتی میگوییم خداوند عقل کامل است هیچ گاه نمیتوانیم مختصات این کمال را بفهمیم و اینکه بگوییم عقل خداوند به دلیل کمال در مقابل عشق او قرار میگیرد دچار مغالطه ای مضاعف شده ایم. چون خدا اگر عاشق هم باشد عشق او کامل است و طبعاً عقل انسان به کمال عشق هم راهی ندارد. عارفان این را میدانستند که با عقل محاسبه گر نمیتوان راهی به سوی عشق باز کرد و تنها راه شناخت عشق «حضور در مقام عاشقی» است. به زبان ساده تر انسان تا عاشق نشود نمیتواند مفهوم عشق را بفهمد. درست است که عشق با عقل محاسبه گر مادی در تضاد است اما ما همیشه این را از خداوند خواسته ایم که «الهی تعاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک ياکريم» یعنی از او خواسته ایم با ما عاشقانه رفتار کند نه عاقلانه. عاشقی جزو اسماء اعظم خداوند نیست اما بسیاری از صفات خدا مانند فضل، کرم، جود ... تنها در مختصات عاشقی معنا دارد. این عاشقی نمیتواند با عقل خداوند در تضاد باشد چه بسا این خود کمال عقل باری است.
درخور دريا نشد جز مرغ آب / ختم کن والله اعلم بالصواب
عقل ما از کمال بینهایت عاجز است لذا برای رسیدن به معشوق باید از راه عشق سیر کند اما عقل خدا از کمال بینهایت عاجز نیست تا راه به عشق برد .
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم
دوست خوبم جناب بهلول عزیز! شایسته است قبل از ورود در هر بحثی و پافشاری درمورد نظر ومینای خودمون ابتدا با اصطلاحات و معانی کلمات درست آشنا بشیم تا مبادا این همه وقتی که داریم میذاریم کلا بر اساس یک معنای ذهنی غیر واقعی باشه نه معنایی که مورد اصطلاح و شناخت صاحبان علمه. دوست عزیزم! کلمه عقل از عبارت «عقل البعير» مورد اصطلاح قرار گرفته و عقال، بندی است که بواسطه آن زانوی شتر را در حالت نشسته میبندد تا از جایش بلند نشود و حرکت نکند و بواسطه آن مقيد شود و کلمه «العقلة» به معنی عقال و قيد است.
لذا در کلمه عقل نوعی قید و حد نهفته شده که نباید از اون غافل بود. در تعبیرات شما دیدم اصرار دارید که بگید خدا صاحب عقله، ما در آموزه های دینی خودمون حتی ائمه و پیامبران الهی رو در مقام مدح و ستایش به عقل توصیف نمیکنیم اگرچه اونها هم مثل ما صاحب این نعمت بودن ولی مزیت و برتری اونها این نعمت نبود بلکه بالاتر از این، اونها صاحب شهود و الهام و وحی بودن. لذا مدح ائمه به نعمت عقل نه تنها مدح نیست بلکه اکتفا کردن به همین مقدار بیان در مورد اونها، پایین اوردن مقامات الهی اونهاست تا چه برسه به اینکه بخوایم خدا رو عاقل و صاحب عقل معرفی کنیم.
دوست خوبم! جناب بهلول عزیز! از من دلگیر نشو ولی خوبه بدونی اساسا حوزه تصرف و ادراک عقل محدوده و عقل و خرد صرفا برای دریافت بعضی از موجودات آفریده شده، چنان که چشم برای دیدن قسمتی از موجودات دیگه خلق شده، و از دریافت شنیدنی ها و بوییدنی ها، ناتوانه. عقل هم از ادراک بیش تر موجودات عاجزه، بخاطر همینم هست که پیامبران ما با قوایی فوق قوه عقل بشری قادر به تلقی وحی و دریافت کتاب آسمانی شدن. عقل از ادراک همه حقایق عالم مابعدالطبیعه و عالم الهی و ازلیت و ملکوت و عالم ارواح و شریعت ناتوانه و بخاطر همینم هست که مثلا با تفکرکردن نمیشه به همه اسرار دو رکعت بودن نماز صبح و یا همه فلسفه جزییات احکام رسید. البته این به معنای بی ارزش بودن عقل و استدلالات عقلی در حوزه مخصوص به خودش نیست، سخن ما در اینه که عقل رو به تمامی محسناتش محدود ومقید بدونیم و مدح خدای نامحدود رو به داشتن عقلی که اساسا محدوده ندونیم و بیان نکنیم.
به تعبیر جناب عین القضات همدانی: «بدان که مَثَل طمع علمای صاحب نظر، برای دریافت حقایق عالم مابعدالطبیعه، مانند مردی است که ترازوی کوچک طلاکشی راببیند وبا آن کوه را بسنجد واین غیرممکن است. این دلیل آن نمی شود که ترازو در احوال و احکام خود صادق نیست. بدان که عقل میزانی صحیح است و احکام آن صادق و یقینی است که دروغی در آن راه ندارد و او دادگری است که هرگز ستم از او متصور نمی شود. با این همه هرگاه عقل به سنجش هر چیزی از امور آخرت و حقیقت نبوت و حقایق صفات ازلی طمع ورزد،سعی اوبی نتیجه خواهدماند.»
عقل ما از کمال بینهایت عاجز است لذا برای رسیدن به معشوق باید از راه عشق سیر کند اما عقل خدا از کمال بینهایت عاجز نیست تا راه به عشق برد .
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم
دوست خوبم جناب بهلول عزیز! شایسته است قبل از ورود در هر بحثی و پافشاری درمورد نظر ومینای خودمون ابتدا با اصطلاحات و معانی کلمات درست آشنا بشیم تا مبادا این همه وقتی که داریم میذاریم کلا بر اساس یک معنای ذهنی غیر واقعی باشه نه معنایی که مورد اصطلاح و شناخت صاحبان علمه. دوست عزیزم! کلمه عقل از عبارت «عقل البعير» مورد اصطلاح قرار گرفته و عقال، بندی است که بواسطه آن زانوی شتر را در حالت نشسته میبندد تا از جایش بلند نشود و حرکت نکند و بواسطه آن مقيد شود و کلمه «العقلة» به معنی عقال و قيد است.
لذا در کلمه عقل نوعی قید و حد نهفته شده که نباید از اون غافل بود. در تعبیرات شما دیدم اصرار دارید که بگید خدا صاحب عقله، ما در آموزه های دینی خودمون حتی ائمه و پیامبران الهی رو در مقام مدح و ستایش به عقل توصیف نمیکنیم اگرچه اونها هم مثل ما صاحب این نعمت بودن ولی مزیت و برتری اونها این نعمت نبود بلکه بالاتر از این، اونها صاحب شهود و الهام و وحی بودن. لذا مدح ائمه به نعمت عقل نه تنها مدح نیست بلکه اکتفا کردن به همین مقدار بیان در مورد اونها، پایین اوردن مقامات الهی اونهاست تا چه برسه به اینکه بخوایم خدا رو عاقل و صاحب عقل معرفی کنیم.
دوست خوبم! جناب بهلول عزیز! از من دلگیر نشو ولی خوبه بدونی اساسا حوزه تصرف و ادراک عقل محدوده و عقل و خرد صرفا برای دریافت بعضی از موجودات آفریده شده، چنان که چشم برای دیدن قسمتی از موجودات دیگه خلق شده، و از دریافت شنیدنی ها و بوییدنی ها، ناتوانه. عقل هم از ادراک بیش تر موجودات عاجزه، بخاطر همینم هست که پیامبران ما با قوایی فوق قوه عقل بشری قادر به تلقی وحی و دریافت کتاب آسمانی شدن. عقل از ادراک همه حقایق عالم مابعدالطبیعه و عالم الهی و ازلیت و ملکوت و عالم ارواح و شریعت ناتوانه و بخاطر همینم هست که مثلا با تفکرکردن نمیشه به همه اسرار دو رکعت بودن نماز صبح و یا همه فلسفه جزییات احکام رسید. البته این به معنای بی ارزش بودن عقل و استدلالات عقلی در حوزه مخصوص به خودش نیست، سخن ما در اینه که عقل رو به تمامی محسناتش محدود ومقید بدونیم و مدح خدای نامحدود رو به داشتن عقلی که اساسا محدوده ندونیم و بیان نکنیم.
به تعبیر جناب عین القضات همدانی: «بدان که مَثَل طمع علمای صاحب نظر، برای دریافت حقایق عالم مابعدالطبیعه، مانند مردی است که ترازوی کوچک طلاکشی راببیند وبا آن کوه را بسنجد واین غیرممکن است. این دلیل آن نمی شود که ترازو در احوال و احکام خود صادق نیست. بدان که عقل میزانی صحیح است و احکام آن صادق و یقینی است که دروغی در آن راه ندارد و او دادگری است که هرگز ستم از او متصور نمی شود. با این همه هرگاه عقل به سنجش هر چیزی از امور آخرت و حقیقت نبوت و حقایق صفات ازلی طمع ورزد،سعی اوبی نتیجه خواهدماند.»
یعنی میفرمایید که خدا عاقل نیست خیلی از صفات را خدا دارد که در نزد ما در قید است مانند رحمان رحیم محبوب حسابرس و..... ایا حسابرسی محدود نیست اگر خدا جزئی را داشته باشد دلیل نمیشود که در ان مقید باشد .
ولی بنده محکم میگویم که خدا عاشق نیست چون عاشقی با حسابرسی در تضاد است .
ولی داشتن عقل در وجود هیچ پیامبری قابل انکار نیست والا چگونه میتوانستند وحی را از توهم تشخیص دهند .
یعنی میفرمایید که خدا عاقل نیست خیلی از صفات را خدا دارد که در نزد ما در قید است مانند رحمان رحیم محبوب حسابرس و..... ایا حسابرسی محدود نیست اگر خدا جزئی را داشته باشد دلیل نمیشود که در ان مقید باشد .
ولی بنده محکم میگویم که خدا عاشق نیست چون عاشقی با حسابرسی در تضاد است .
ولی داشتن عقل در وجود هیچ پیامبری قابل انکار نیست والا چگونه میتوانستند وحی را از توهم تشخیص دهند .
اگه درست به عرائضی که تقدیم محضرتون کردم توجه میکردید دوباره اصرار به این مبناتون نمیکردید دوست خوبم جناب بهلول
کافیه یک بار دیگه مطالبی که براتون نوشتم رو با دقت بخونید
راستشو بخوای من همیشه از مجادله پرهیز میکنم خصوصا اگه مطمان بشم طرف مقابلم صرفا در صدد نفی کردن بی دلیله البته شخصیت شما خیلی رفیع تر از اینه که بخواد مصداق حرف من قرار بگیره ولی اگه دیدید در جواب فرمایش دوبارتون مطلبی ننوشتم اینو حمل بر این نکنید که جواب مستدلی با استفاده از دهها منابع روایی و متون حکمی در رد فرمایشتون ندارم بلکه تنها دلیلش اینه که فقط من مطمان شدم طرف مقابلم به هیچ دلیل و منطقی نمیخواد حرف حق رو بپذیره و اینجاست که ناگزیرم به سکوت تا خواننده محترم با مطالبی که مطالعه کرده خودش قضاوت کنه.
سلامت روح و جسم شما آرزوی منه بهلول عزیز
به امید اینکه دوستان خوبی برای هم باشیم.
اگه درست به عرائضی که تقدیم محضرتون کردم توجه میکردید دوباره اصرار به این مبناتون نمیکردید دوست خوبم جناب بهلول
کافیه یک بار دیگه مطالبی که براتون نوشتم رو با دقت بخونید
راستشو بخوای من همیشه از مجادله پرهیز میکنم خصوصا اگه مطمان بشم طرف مقابلم صرفا در صدد نفی کردن بی دلیله البته شخصیت شما خیلی رفیع تر از اینه که بخواد مصداق حرف من قرار بگیره ولی اگه دیدید در جواب فرمایش دوبارتون مطلبی ننوشتم اینو حمل بر این نکنید که جواب مستدلی با استفاده از دهها منابع روایی و متون حکمی در رد فرمایشتون ندارم بلکه تنها دلیلش اینه که فقط من مطمان شدم طرف مقابلم به هیچ دلیل و منطقی نمیخواد حرف حق رو بپذیره و اینجاست که ناگزیرم به سکوت تا خواننده محترم با مطالبی که مطالعه کرده خودش قضاوت کنه.
سلامت روح و جسم شما آرزوی منه بهلول عزیز
به امید اینکه دوستان خوبی برای هم باشیم.
ضمن تشکر از حسن ظن شما باید به عرض برسانم در مورد اینکه بنده میخواهم به هر صورتی مطالب شما یا دیگران را رد کنم اشتباه مینمایید دلیل بحث بنده روشن شدن مطالب گنگ و نامفهوم است و بنده تا بحال هیچ دلیل قانع کننده ای در مورد عاشق بودن یا شدن خدا در مطالب ارائه شده ندیدم حال هزار دلیلش بماند
وَقَالَ الشَّیطَانُ لَمَّا قُضِی الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِی عَلَیكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِی إِنِّی كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ«الإبراهیم/22»
و چون کار از کار گذشت [و داوری صورت گرفت] شیطان میگوید در حقیقتخدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک میدانستید کافرم آری ستمکاران عذابی پردرد خواهند داشت
اما در مورد اینکه عقل قید است و خدا قید ندارد به استناد این ایه باید به عرض برسانم خدا مقید است به وعده هایش و این شیطان است که به وعده هایش مقید نیست .
آیا عاشق بودن نیز همانند رحمان و رحیم بودن از صفات خداوند است؟
اصولاً رابطه عشق و خداوند چیست؟
منظورم از عشق هم عشقی است که در اصطلاح عارفان به کار میرود.
با عرض سلام به نظر من خدا عاشق است، اما اینکه آیا این با مسئله حسابرسی در تضاد است یا نه یک مثال برای شما میزنم تا قضیه روشن شود. قانون سوم نیوتون میگوید هر عملی را عکس العملی است یعنی اینکه اگر من به دیوار ضربه ای بزنم، دیوار هم با همان قدرت به من ضربه ای میزند. این قانون تحت هر شرایطی ثابت است، به این معنا که مثلاً اگر من کسی را شدیداً دوست داشته باشم و او مشتی به دیوار بزند دستش ممکن است زخم بشود و عشق من نمیتواند جلوی آن را بگیرد.
گناه هم مثل قانون سوم نیوتون است یعنی اگر انسان در این دنیا مرتکب گناهی شود، عقوبت آن گناه در همین دنیا یا دنیای دیگر بر او وارد میشود. تا اینجای کار خدا هم میتواند محب باشد و هم انسان را به عقوبت اعمالش برساند. اما عشق خدا برای کسانی که لیافت آنر اداشته باشند بسیار فراتر از این است. مثلاً خدا تمام گناهان شهدا را بجز حق الناس میبخشد. البته این هم جزء حکمت های الهی است و کار بی حساب و کتابی نیست. پس خداوند میتواند عاشق باشد به شرطی که عشق او ذیل حکمت او قرار بگیرد نه فراتر از آن. عارفان معتقدند خدا عاشق است، اما نه عاشق مخلوقش بلکه عاشق خودش و نکته اینجاست که خالق و مخلوق از هم جدا نیستند. آنها معتقدند این اقتضای وحدت است.(:Rose:)
با عرض سلام به نظر من خدا عاشق است، اما اینکه آیا این با مسئله حسابرسی در تضاد است یا نه یک مثال برای شما میزنم تا قضیه روشن شود. قانون سوم نیوتون میگوید هر عملی را عکس العملی است یعنی اینکه اگر من به دیوار ضربه ای بزنم، دیوار هم با همان قدرت به من ضربه ای میزند. این قانون تحت هر شرایطی ثابت است، به این معنا که مثلاً اگر من کسی را شدیداً دوست داشته باشم و او مشتی به دیوار بزند دستش ممکن است زخم بشود و عشق من نمیتواند جلوی آن را بگیرد.
گناه هم مثل قانون سوم نیوتون است یعنی اگر انسان در این دنیا مرتکب گناهی شود، عقوبت آن گناه در همین دنیا یا دنیای دیگر بر او وارد میشود. تا اینجای کار خدا هم میتواند محب باشد و هم انسان را به عقوبت اعمالش برساند. اما عشق خدا برای کسانی که لیافت آنر اداشته باشند بسیار فراتر از این است. مثلاً خدا تمام گناهان شهدا را بجز حق الناس میبخشد. البته این هم جزء حکمت های الهی است و کار بی حساب و کتابی نیست. پس خداوند میتواند عاشق باشد به شرطی که عشق او ذیل حکمت او قرار بگیرد نه فراتر از آن. عارفان معتقدند خدا عاشق است، اما نه عاشق مخلوقش بلکه عاشق خودش و نکته اینجاست که خالق و مخلوق از هم جدا نیستند. آنها معتقدند این اقتضای وحدت است.(:rose:)
خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ«7»
خداوند بر دلهای آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهای است و آنان را عذابی دردناک است
بر اساس قانون نیوتن انان به خدا ضربه ای زده اند که خدا به قلوب انان و گوشهای انان قفل زده البته که خیر
وقتی خدا همه گناهان شهدا را میبخشد به غیر حق الناس یعنی خدا عاشق کسی نمیشود و حسابرسی دقیق است
اگر خالق و مخلوق از هم جدا نیستند پس چگونه است که خدا شیطان را از خود میراند . چگونه است که برای برخی عذاب عظیمی فراهم نموده .
اما عشق خدا برای کسانی که لیافت آنر اداشته باشند بسیار فراتر از این است.
عشق خدا شامل برخی میشود و شامل برخی نمیشود خوب اگر خدا عاشق باشد عشق او شامل همه میشود و اگر نباشد شامل هیچکس نمیشود پس صواب و عقاب را چگونه توجیه میفرمایید !
نکته اینجاست که خالق و مخلوق از هم جدا نیستند. آنها معتقدند این اقتضای وحدت است.
همانطور که گفتم این عذاب عقوبت عمل آنهاست.
وقتی خالق مخلوق از هم جدا نیستند یعنی خدا خودش را عقوبت میکند .
عشق خدا شامل برخی میشود و شامل برخی نمیشود خوب اگر خدا عاشق باشد عشق او شامل همه میشود و اگر نباشد شامل هیچکس نمیشود پس صواب و عقاب را چگونه توجیه میفرمایید !
وقتی خالق مخلوق از هم جدا نیستند یعنی خدا خودش را عقوبت میکند .
اولاً توحید را نمیشود در یکی دو کلمه توضیح داد ثانیاً برداشت هر کس از توحید مختص به خود اوست. ثالثاً اگر این سؤالات واقعاً در ذهن شما ایجاد شود، جواب آن از غیب میرسد.
کی گفته خدا بندگانش را به طورمساوی دوست دارد؟!
عزیز من حرفهای جدید می زنید!
گرامی ترین افراد نزد خدا، باتقواترینند
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير. حجرات/13
اینرا از اول قبول داشتم به تاپیک شماره 16 مراجعه بفرمایید عشق و مشتقات ان در قران نیامده چون اصلاً ریشه عربی ندارد اینرا هم از اول گفته بودم و چیز تازه ای نیست اینکه خداوند عاشق بشود غلط است مطب مهم اینست !
بله که خدا عاشق بلعم باعورا و شیطان نشد،خدا که عاشق هر کسی نمی شود. ما هم قبول داریم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ
میشه فرق این دو حبّی که در این دو آیه امده بگید تا ما فیض ببریم!
اگه میخواید بگید حب شدیده! که خوب چطور ممکنه که حب انسان به خدا از حب خدا به انسان بیشتر باشه و خدا در حب ناقص باشه؟
بعد هم بفرمایید که چطوره که یکی عاشق دیگری باشه ولی طرف مقابل عاشقش نباشه؟
البته مشکل اینجاست که برای عقل کامل لغتی را بکار میبرید که به معنی بی عقلی و بی منطقی است بهتر است لغت دیگری جستجو کنید . این لغت مناسب بنده است ولی مناسب خالق نیست .
هر جان دادنی راه به کوی دوست ندارد ممکن است فرهاد جان در راه شیرین بدهد و به گورستان برسد و شاید جهنم .
بله عشق به معبود واقعی ممکن است منجر به تعصب هم بشود ولی مهم نیست . چرا که در بسیاری مواقع منطق جوابگو نیست ولی عشق جاویدان است .
هرکه مرا دوست بدارد دوستش خواهم داشت هردو اینها منطقی است یعنی بنده منطقی خدا را دوست دارد و خدا نیز منطقی بنده را دوست میدارد
ولی در بخش دوم بنده عاشق خدا میشود یعنی منطقی و غیر منطقی خدا را میخواهد یعنی همه عالم ادله بشوند که خدائی نیست او همچنان خدایش را میطلبد و کوتاه نمیاید ولی خدا هرگز کسی را بی منطق دوست نخواهد داشت یعنی بنده در مقامی نیست که خدا بدون منطق او رادوست بدارد فرق دراینجاست شما خدا و بنده را نمیتوانی در دو کفه ترازو قرار دهی و مساوات بخواهی بنده محدود است اگر علی مرتضی باشد و خدا نامحدود است
اشکال شما اینست که به معنی لغات دقت نمیکنی کرامت با دوست داشتن فرق میکند
شیطان شش هزار سال خدا رابندگی کرد و در زمره فرشتگان قرار گرفت اینکه خدا عاشق این نشد و ان نشد غلط است خدا عاشق نمیشود چون هیچ بنده ای کامل نیست و معصومین هم مرتباً در حال استغفارند تا مبادا خطای کوچکی کنند گرچه غیر قابل تصور است .
این که مسلّم است، لفظ «ک ر م» با «ح ب ب» از جهت معنا فرق می کند، بحث این است که هر عاقلی می فهمد، هر کسی نزد خدا مقربتر است، محبوبتر است.
این را میگویند مصادره به مطلوب کردن هیچ دلیلی ندارد خدا به کسی که کرامت بیشتری میکند او را بیشتر دوست داشته باشد همه بندگان خدا با هم مساویند و خدا همه را به یک اندازه دوست دارد منتهی انکه با تقوا تر است از کرامت بیشتری بهره میبرد البته تا زمانی که منحرف نشود و اینجاست که خدا عاشق او نیست تا انحرافش را نا دیده بگیرد .
در صفحات اول این تاپیک گفتم که :
ما از خود وجودی نداریم و وجود ما از اوست!
خداوند هم عاشق خود است!
چون ما از اویم پس ما را هم دوست دارد و عاشق ما هم هست!
ما چو نائیم و نوا در ما ز تست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست
ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف کز خود ندارد هیچ هیچ
شما میگید عاشق ما نیست خوب عاشق خودش که هست؟!!!!! تازه کامل هم که هست!!!
در ثانی چطور میگید که انسان کامل وجود نداره؟ براساس عقاید شما بله وجود خارجی نداره! اما همانطور که گفتم وقتی عارف از خودش نیست میشه اون جای خود و نفس عارف رو میگیره! پس هر چه ببیند و بشنود و بگوید و... اوست نه عارف!
اگر انسان کامل و کمال و مقصودی وجود ندارد پس چرا انسانها به سوی کمال حرکت میکنند؟
استغفار ائمه ربطی به کمال اونها نداره! ائمه و عرفا اگر در دعاها مثل یه شخص عادی استغفار میکنند و ... چون نمیخواهند خیلی از اسرار فاش شود! و
در ظاهر دویی رو نشون میدن نه یکی بودن رو!
نقصان خودشون رو نشون میدن نه کمالشون رو!
راز شخصیت ائمه در خطبه جنجالی زیر است!
أنا أمام المحشر ، أنا ساقي الكوثر ، أنا النبأ العظيم ، أنا الصراط المستقيم ، أنا قطب الأقطاب ، أنا حبيب الأحباب ، أنا والله وجه الله ، أنا والله أسد الله ، أنا سيد العرب ، أنا كاشف الكرب ، أنا ليث بني غالب ، أنا علي بن أبيطالب
بنده موافق نیستم خداوند عین عقل است و عقل با عشق در یک سبد جای نمیگیرد پس او نه عاشق ماست و نه عاشق خودش چون اگر عاشق خودش باشد لاجرم عاشق ما نیز میشود و اگر عاشق ما بشود لاجرم هیچ کس را به جهنم نمیبرد و این خلاف صریح ایات قران است
بله بنده چون عاشق شود و عشقش مقبول معشوق ندای نای او ندای معشوق میشود
اما اینکه بنده چون به جهان اید هیچ اختیاری از خود ندارد خلاف صریح ایات قران است البته در تکوین چنین است ولی در تشریع نیست و ما به واسطه عالم تشریع باید ثواب و عقاب داشته باشیم در غیر اینصورت خدا عادل نمیتواند باشد بین ابن ملجم و علی تفاوت از زمین تا اسمان است.
بنده هرگز نگفتم انسان کامل وجود ندارد که اگر چنین بود چه کسی مسجود ملائکه میشد عرض بنده اینست که هیچ انسانی لیاقت معشوق خدا شدن را ندارد چون خدا نیاز به معشوق ندارد چون معشوق موجب کمال است و خداوند خود کامل است نه چیزی میتوان از اوکاست و نه چیزی میتوان به او اضافه نمود .
استغفار ائمه برای دوری از شیطان است و انسان تا زنده است دستخوش وساوس شیطان و اینکه بگوئیم این از یگانگی است خدا را نیازمند نشان میدهیم در حالی که انها فقط تصویرند سایه اند ندایند وسیله اند نه اینکه خدا در وجود انان حلول کرده که این امکان ندارد چون هیچ انسانی توان دیدن خدا راهم ندارد چه برسد با یکی شدن با او .
بسیار خوب بنده هم قبول دارم که ائمه وجه خدایند شفیع مومنین اند نبی اند به صراط مستقیمند مرکزند دوست خدایند و در یک کلام انسان کاملند و انند که لایق سجده ملائک اما اینها وجه در ائینه است تصویر است سایه است که انسان محدود است و خدا نامحدود .
عکس ساقی چو در ائینه جام افتاد
صوفی از خنده می در طمع خام افتاد
در احادیث و روایات آمده که حتی به جهنم بردن اشخاص برای آماده کردن آنان برای ورود به بهشت است! مثل پدری که از روی محبت و دلسوزی، پسرش کتک میزند یا ادبش میکند تا در آینده انسان مفید و دانایی شود یا فلان اشتباه را دیگر تکرار نکند!
بنده گفتم وقتی عارف نیست میشود و او میشود پس انسان ظاهرش هست!
نکته ای که خیلی ها رو گیج کرده اینکه چطور ممکنه یه نامنتهی در منتهی باشه؟ چون فکر میکنند خدا در انسان حلول میکند!
چون پری غالب شود بر آدمی
گم شود از مرد وصف مردمی
هر چه گوید آن پری گفته بود
زین سری زان آن سری گفته بود
چون پری را این دم و قانون بود
کردگار آن پری خود چون بود
اوی او رفته پری خود او شده
ترک بیالهام تازیگو شده
پس خداوند پری و آدمی
از پری کی باشدش آخر کمی
خداوند فرموده من در دل انسان مومن هستم! وقتی خودش در دل انسان هست پس خودش، خودش رو می بینه نه اینکه ما او را ببینیم چون توانایی رویت او را نداریم مگر اینکه نیست شویم و به او زنده!
او ندارد خواب و خور چون آفتاب
عاشقان را میکند بی خورد و خواب
که بیا من باش یا هم خوی من
تا ببینی در تجلی روی من
:Narahat az:
:Narahat az:
میشه بگید کجای این سخن از حلول گفته؟
همین مونده بود که این حدیث رو تغییر بدید!!!!
مَن عَرَفَنی أحَبَّنی و من أحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقْتُه و مَن عَشَقْتُه قَتَلْتُه و من قَتَلتُه فَعَلیَّ دیَتُه، فَأنا دیَتُه
هرکس مرا بشناسد مرا دوست خواهد داشت؛ هرکس مرا دوست بدارد عاشقم خواهد شد؛ وهرکس عاشقم شود من عاشق او خواهم شد؛ و هرکس من عاشقش شوم اورا می کشم؛ وهرکس را بکشم پس دیه اش بر من است؛ پس من دیه ی او خواهم بود.
حلول دال بر دویی است یعنی دو چیز با هم حل شدند!
حلول و اتحاد اينجا محال است
كه در وحدت دوئي عين ضلال است
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
تعین بود که از هستی جدا شد
نه حق بنده، نه بنده با خدا شد
مگر بنده گفتم حلول است عرض بنده اینست که اینها را که شما به زحمت ثابت کردی در اغاز بنده اعلام نمودم بنده عرضم اینست که حلول باطل است اما انچه مورد اختلاف بود بند چهار بود که بنده اعتقادی به عاشق شدن خدا ندارم عاشق شدن به غیر خدا را نیز کفر میدانم همین از آغاز گفته ام تا پایان نیز برآن اصرار دارم .
حال اگر کسی خدا در او جلوه کند میشود بر او عاشق شد و بر او سجده نیز واجب میشود اما این چگونه ثابت میشود به این اسانی ها نیست انکس که چنین ادعائی بکند نیز کذاب است چون سر عشق بازگو کردنی نیست .
مشک ان باشد که خود ببوید نه انکه عطار بگوید .
درباره این آیه چه می گویید:
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني فاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم. آل عمران/31
در این آیه دوست داشتن از طرف خدا، مشروط شده به تبعیت از پیامبر«فاتبعونی یحببکم الله»
معنای این شرط این است که اگر از پیامبر تبعیت نکنید، محبوب خدا نخواهید شد.
البته این را قبول داریم که بالاخره خداوند متعال همه بندگانش را دوست دارد، که آنها را خلق نموده و روزی می دهد، اما این امر مسلمی است که با بعضی ها دشمن است، همانطور که آنها هم با خدادشمنند، لازم نیست من آیاتی را که خدا عده ای را دشمن خوانده، لعنشان کرده، ذکر کنم. این حرف پسندیده ای به نظر نمی رسد که شما می گویید خدا همه بندگانش را به طور مساوی دوست می دارد. یعنی پیامبرومعاویه را به یک اندازه دوست دارد؟ خلاف بدیهیات سخن می گویید. یا توجیه دیگری باید داشته باشید.
شما میگویید عاشق شدن به غیر خدا کفر است اما اول باید ثابت کنید که غیر از خدا آیا چیزی موجود است و وجود دارد؟ وقتی غیر از خدا چیزی نیست چطور عاشق غیرش بشیم؟
ما در خواب چیزای عجیبی می بینیم ولی وقتی بیدار میشیم هیچ کدومش واقعیت نداشته! خوب فردا که از خواب این عالم بیدار بشیم چه بسا چیزای عجیبتری و حقیقت پنهان را ببینیم!
ائمه و عرفا به عالم بیداری رسیدند و حقیقت رو دیدند!
درون حسن روی نیکوان چیست
نه آن حسن است تنها، گویی آن چیست
جز از حق مینیاید دلربایی
که شرکت نیست کس را در خدایی
کجا شهوت دل مردم رباید
که حق گه گه ز باطل مینماید
مؤثر حق شناس اندر همه جای
ز حد خویشتن بیرون منه پای
حق اندر کسوت حق بین و حق دان
حق اندر باطل آمد کار شیطان
در خصوص عاشق شدن خدا، دلیل بنده اینست که ما غیر از او نیستیم پس اگر عاشق ما شد و هست عاشق خودش هست نه ما! خوب بالاخره خدا، عاشق خودش که هست؟!
قبول دارم که عشق خدا به ما یا خودش با عشق ما به وی متفاوته!
شما میگید عشق ما از احساسات و بی عقلی است!
اینکه عشق خدا با عشق و بی عقلی ما متفاوت است درست است اماخدا مثل ما نیست که اگر ما در عشق بی عقل و حیران شدیم، او هم مثل ما اینگونه شود!
برای همین عقل کل رو بعضی وقتها عشق میگویند!
در داستان حضرت خضر و موسی، حضرت خضر با کارهاش حضرت موسی را حیران و گیج کرد!
اما آخر سر فهمید که حضرت خضر که مظهر عقل کل یا عشق هست ورای عقل ماست!
همانطور که الان خیلی از کارهای خداوند با عقل ما جور در نمیاد!
در خصوص عاشق شدن خدا و دوست داشتن ما هم، او به ما نیازی ندارد و بی نیاز مطلق است! چون بعضی میگویند اگر عاشق ما شد و ما را دوست دارد پس به ما نیاز دارد پس خداوند ناقص است! اما باز هم باید بگویم که او عاشق خودش هست و میشود نه عاشق ما! چون ما وجودی نداریم!
پس با این حساب بت پرستی کفر و شرک نیست زیر بار ظلم رفتن نیز اشکال ندارد شیطان پرستی هم مباح است چون همه اینها مظهر خدایند !
کسی که از خواب بیدار میشود اینرا بارها تجربه کرده ولی دنیای پس از مرگ قابل تجربه نیست پس کسی که به قران ایمان داشته باشد فقط از این طریق است که میتواند به ان پی ببرد و الا ممکن است استباه غیر قابل جبرانی مرتکب شود .
اگر همه چیز از خداست و جزء خداست تکلیفتان را با شیطان چگونه روشن میکنید او هم از خداست و لاجرم قابل پرستش !
نمیتوانیم بگوئیم عقل کل عشق است این لغت مناسب عقل نیست عشق از مستی است و مستی بی عقلی است برای بنده چون در معبود غرق میشود و در او حل میشود مشکلی ندارد اما معبود که خود عقل کل است چرا باید در بنده حل شود چه نیازی دارد خود را به بنده بسپارد .
چرا باید خدا عاشق خودش بشود عاشقی مستی و بی خبری است و خداوند را هرگز خواب و مستی نیست .
این عالم و اسرارش آنقدر پیچ در پیچ است که به عقل ما نمیرسه!
عرفا به این عوالم قائلند: عالم شهادت(محسوسات)، غیب،ملکوت و جبروت(ذات)!
در عالم جبروت موسی و فرعون و نمرود و ابراهیم دوست یکدیگرند نه دشمن هم! برخلاف عالم شهادت!
ما در عالم شهادتیم پس مطابق این عالم رفتار کنیم اما بواطن را هم در نظر بگیریم!
بنده که نگفتم مظاهر رو بپرستیم!!!!!!!!!!!
ما خدا رو میپرستیم نه نقابش رو!!!!!!!
کعبه نماد خانه خداست ولی خانه واقعی خدا که نیست! اگه میگویند کعبه واقعی، دل انسان کامله چون خدا در دل اوست!
نمیگوییم انسان کامل خداست و باید او را بپرستیم!
ما خدایی که در دل اوست را می پرستیم نه خودش را!
------------------
عرفا میگویند علت پیدایش این عالم این بود که جلال خداوند در برابر جمال نا منتهی خداوند قرار گرفت و عشقی پدیدار شد و برای این که خداوند خود را نشان دهد این عالم رو آفرید!
ما این رو عشق میگیم حالا شما هر چی دوست داری فکر کن!
نظر ما اینکه
بله خدا مست جمال خودش هست!
خدا عاشق خودش است!
ولی مستی و عشقش با انسانها متفاوت است!
مستی ای نیست که هشیاری و عقل رو ازش بگیره
و عشقی نیست که بدون عقل و منطقش کنه!
مستی ای هست که از شدت هوشیاری هم نمیشه اسمش رو گذاشت چون او خداست و مستی اش از هوشیاری و عقل کل نامتناهی است!
و حتی خداوند میتونه اضداد رو با هم کنه که در عین هوشیاری، مستی هم باشه و عقل و عشق با هم باشند و...
او قادر بر هر چیزی است!
ما عرفناک حق معرفتی!
بله در تکوین ایرادی نیست و الا فرعون و نمرود عدل خدا را زیر سئوال میبرند و همچنین شیطان پس هرچه هست در عالم تشریع است اما عاشق غیر خدا شدن در عالم تشریع است چون در عالم تکوین موسی ای نیست فرعونی نیست هرچه هست خداست .
شیطان در عالم تشریع از خدا دور شد یعنی به غیر خدا شد همچنین است موسی و افرعون اینها در عالم تشریع غیر خدایند و غیر خدا لایق معشوق شدن و پرستیدن نیست .
عشق با عقل در تضاد است یعنی هرکه عاقل باشد عاشق نیست و هرکه عاشق باشد عاقل نیست و انسان خلیفه خداست یعنی صفات خدا در او متظاهر میشود پس هرچه برای انسان پسندیده نیست برای خدا نیز چنین است منتهی اوج تکامل انسان خداست گرچه هرگز به ان نمیرسد اما هدف نهائی اوست و این حاصل نمیشود مگر به عشق و خدا نقطه اخر است نهایت است معشوق کامل است و هیچ دلیلی برای عاشق شدن ندارد چون نهایت دیگری مفهوم نیست .
کعبه نماد همسوئی است و الا نه کسی انرا میپرستد و نه عاشق ان میشود.
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان گرامیم و با عرض تبریک به مناسبت ولادت مولا امیر المومنین و روز پدر
اینکه هر صاحب اثری به اثر خود محبت دارد و بدان عشق می ورزد مورد قبول و پذیرش همگان است و هیچ عاقلی در آن تردید ندارد. این چنین حب و عشقی نیز اختصاص به انسانها ندارد و اساسا در آن نقص و عیبی نهفته نیست که دایره آن را محدود به خلائق بدانیم و از شمول آن تا حضرت حق متعال ابائی داشته باشیم،
همچنین این چنین محبت و عشقی از جانب خداوند به مخلوقاتش به معنی نیاز و احتیاج حق به خلق نیست تا منکر این حقیقت شویم بلکه از آن سو هر چه هست اشتیاق است و از این سو هر چه هست احتیاج است و فرق است میان اشتیاق و احتیاج، به تعبیر شیرین جناب لسان الغیب حافظ:
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
جناب آخوند ملا صدرا در اسفار نقل میکند که شخصی در نزد شیخ ابوسعید ابن ابوالخیر، قول خداوند تعالی یحبّهم و یحبّونه را قراءت کرد. جناب شیخ گفت: حق آن است که خداوند آنها را دوست دارد، زیرا که حق تعالی دوست ندارد مگر خودش را، چون فقط او موجود است و غیر او همه صنعت و ساخته اویند، و سازنده وقتی مدح صنعت نماید، مدح خودش مینماید.
تعبیر جناب آخوند ملاصدرا در رساله سه اصل این است که : «لولا العشق ما یوجد سماءٌ و لا ارضٌ و لا برّ و لا بحرٌ» یعنی اگر عشق نبود آسمان و زمین و خشکی و دریایی آفریده نمیشد.
ادامه دارد...
محدّث شهير سيّد جزائري در انوار نعمانية در عنوان نور في الحبّ و درجاته گويد:
الحبّ هو ميل الطبع الي الشيء الملتذّ، فان تأكّد ذلك الميل و قوي سمّي عشقاً.
یعنی دوستی عبارت است از کشش میل آدمی به چیز لذیذ پس اگر آن کشش، قوی و استوار گردد «عشق» نامیده میشود.
تا این که در بيان مراتب آن گويد: اما المرتبة الرابعة و هي العشق فاشتقاقه من العشقة و هي نبت يلتف علي الشجرة من أصلها الي فرعها فهو محيط بها كما أن العشق محيط بمجامع القلب.
یعنی عشق از «عَشَقَه» مشتق است و آن گياهي است كه آن را به فارسي «پيچك» گوييم، بر درخت ميپيچد چنانكه از بيخ تا شاخههاي آنرا فرا ميگيرد. و حبّ چون قوي گردد مانند عشَقَه، همة قلب را فرا گيرد كه عشق ناميده ميشود.
در ماده «ع ش ق» سفينة البحار النبوي آمده است: انّ الجنّة لأعشق لسلمان من سلمان للجنّة.
یعنی همانا عشق بهشت به سلمان بیش از عشق سلمان به بهشت است.
ادامه دارد...
این میشود مصادره به مطلوب عشق یعنی محبت مفرط لذا فقط از طرف بنده به خالق مطلوب است و لاغیر یعنی از طرف بنده به بنده ای دیگر زیبنده نیست و از طرف خالق نیز به بنده قابل قبول نیست چون در کار خالق افراط و تفریط نیست !
با سلام:Sham:
عقل ناقص بشر برای شناخت کمال ساخته نشده است، بدین معنا که وقتی میگوییم خداوند عقل کامل است هیچ گاه نمیتوانیم مختصات این کمال را بفهمیم و اینکه بگوییم عقل خداوند به دلیل کمال در مقابل عشق او قرار میگیرد دچار مغالطه ای مضاعف شده ایم. چون خدا اگر عاشق هم باشد عشق او کامل است و طبعاً عقل انسان به کمال عشق هم راهی ندارد. عارفان این را میدانستند که با عقل محاسبه گر نمیتوان راهی به سوی عشق باز کرد و تنها راه شناخت عشق «حضور در مقام عاشقی» است. به زبان ساده تر انسان تا عاشق نشود نمیتواند مفهوم عشق را بفهمد. درست است که عشق با عقل محاسبه گر مادی در تضاد است اما ما همیشه این را از خداوند خواسته ایم که «الهی تعاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک ياکريم» یعنی از او خواسته ایم با ما عاشقانه رفتار کند نه عاقلانه. عاشقی جزو اسماء اعظم خداوند نیست اما بسیاری از صفات خدا مانند فضل، کرم، جود ... تنها در مختصات عاشقی معنا دارد. این عاشقی نمیتواند با عقل خداوند در تضاد باشد چه بسا این خود کمال عقل باری است.
لغت عقل و مشتقات ان 49 بار در قران کریم امده است و در تمام انها به انسان تاکید شده برای تشخیص حق از باطل به ان مراجعه کنید حال چگونه ممکن است خداوند به چیزی که انسان قدرت تشخیص انرا نداشته باشد اینگونه تاکید کند خیر اینها مغالطه است تا بگوئیم خداوند چون عاشق است ابن ملجم را به همان جائی میبرد که علی را برده شمر و یزید را به همچنین این که خداوند همه را میبخشد چون عاشق است تصور باطل صوفیه است همانطور که تصور باطل یهود نصارا میباشد .
با سلام
عقل از درک کمال (بی نهایت) عاجز است، و خداوند کمال محض است. «عشق» کشف بزرگ عارفان بوده است، آنها پرده از حقیقتی در این عالم برداشتند که تنها راه رسیدن به آن شهود است و وقتی میگوییم عارف منظورمان صوفی نیست. من با توصیف عشق در مقام تبرئه ابن ملجم های تاریخ نیستم، اما گفته اند در قیامت شیطان هم به رحمت بیکران الهی طمع بخشش میورزد.
عقل ما از کمال بینهایت عاجز است لذا برای رسیدن به معشوق باید از راه عشق سیر کند اما عقل خدا از کمال بینهایت عاجز نیست تا راه به عشق برد .
ایا خداوند نیاز کناره و پناهگاه دارد یا باید جان بسپارد تا عشق را دریابد
لابد شیطان هم فکر میکند خدا عاشق اوست و او را پس اینهمه نافرمانی میبخشد
سلام
خيلي مبهم نوشتي من منظورتو نميفهمم.
بله خدا از همه ي عاشقاي عالم عاشق تره . وبه خاطر صبر و حلم و علم بيكرانش طريقه عشقو از هم بهتر بلده. تا حالا احساس كردي تو آغوش خدايي؟ تا حالا شده دلتنگش بشي دريا دريا اشك بريزي وبعدش شادي ونشاطي تو قلبت احساس كني كه هيچ جور ديگه اي نميتونستي حس كني؟ تاحالا نشستي باهاش حرف بزني و باتمام وجود احساس كني كه گوش ميكنه و جواب ميده؟ كه نوازشت ميكنه؟ تاحالا مشكلي برات پيش اومده كه ماتت ببره ولبخند به لبت بشينه كه خدايا بامن چه ميكني ؟ كه باعث بشه بگي هر چه از دوست رسد نيكوست؟
اينجور وقتاس كه من حس ميكنم خدا از همه ي عاشقا عاشق تره،كه
ازهمه قشنگتر عشقبازي ميكنه
در اینکه خدا مهربان است حرفی نیست در اینکه بخشنده است حرفی نیست اما خدا عاشق نمیشود چون عاشق عقلش را در راه معشوق قربانی میکند و خدا هرگز عقل را قربانی نمیکند ترازوی خدا همواره دقیق و حسابگر است هیچ ایرادی ندارد بنده عاشق خدا شود اما باید بداند خدا عاشق کسی نمیشود و روز حساب حسابگری دقیق است .
گویا شما به شناخت متیقنی از خداوند رسیده اید!
درخور دريا نشد جز مرغ آب / ختم کن والله اعلم بالصواب
خیر بنده فقط عقل را بر مبای ایات صریح قران دریافته ام که با عشق در تضاد است همین
ولی ظاهراً شما به ماهیت وجودی او پی برده اید که بدون هیچ دلیل منطقی به این محکمی میفرمایید که عاشق است اگر دلیلی دارید دریغ نفرمایید ؟
یعنی این شما هستید که مدعی هستید که بر مبنای عشق به ماهیت وجودی او پی برده اید و این مدعای بزرگ است!
با عرض سلام
به نظر من خدا عاشق است، اما اینکه آیا این با مسئله حسابرسی در تضاد است یا نه یک مثال برای شما میزنم تا قضیه روشن شود. قانون سوم نیوتون میگوید هر عملی را عکس العملی است یعنی اینکه اگر من به دیوار ضربه ای بزنم، دیوار هم با همان قدرت به من ضربه ای میزند. این قانون تحت هر شرایطی ثابت است، به این معنا که مثلاً اگر من کسی را شدیداً دوست داشته باشم و او مشتی به دیوار بزند دستش ممکن است زخم بشود و عشق من نمیتواند جلوی آن را بگیرد.
گناه هم مثل قانون سوم نیوتون است یعنی اگر انسان در این دنیا مرتکب گناهی شود، عقوبت آن گناه در همین دنیا یا دنیای دیگر بر او وارد میشود. تا اینجای کار خدا هم میتواند محب باشد و هم انسان را به عقوبت اعمالش برساند. اما عشق خدا برای کسانی که لیافت آنر اداشته باشند بسیار فراتر از این است. مثلاً خدا تمام گناهان شهدا را بجز حق الناس میبخشد. البته این هم جزء حکمت های الهی است و کار بی حساب و کتابی نیست. پس خداوند میتواند عاشق باشد به شرطی که عشق او ذیل حکمت او قرار بگیرد نه فراتر از آن.
عارفان معتقدند خدا عاشق است، اما نه عاشق مخلوقش بلکه عاشق خودش و نکته اینجاست که خالق و مخلوق از هم جدا نیستند. آنها معتقدند این اقتضای وحدت است.(:Rose:)
بر اساس قانون نیوتن انان به خدا ضربه ای زده اند که خدا به قلوب انان و گوشهای انان قفل زده البته که خیر
وقتی خدا همه گناهان شهدا را میبخشد به غیر حق الناس یعنی خدا عاشق کسی نمیشود و حسابرسی دقیق است
اگر خالق و مخلوق از هم جدا نیستند پس چگونه است که خدا شیطان را از خود میراند . چگونه است که برای برخی عذاب عظیمی فراهم نموده .
شدن یعنی تغییر از حالتی به حالت دیگر که برای خدا معنا ندارد. خدا یا عاشق هست یا نیست.
همانطور که گفتم این عذاب عقوبت عمل آنهاست.
شما باید در مفهوم توحید بیشتر تأمل کنید. شما خدا را قیاس از انسان میکنید.
موفق باشید.
عشق خدا شامل برخی میشود و شامل برخی نمیشود خوب اگر خدا عاشق باشد عشق او شامل همه میشود و اگر نباشد شامل هیچکس نمیشود پس صواب و عقاب را چگونه توجیه میفرمایید !
وقتی خالق مخلوق از هم جدا نیستند یعنی خدا خودش را عقوبت میکند .
اولاً توحید را نمیشود در یکی دو کلمه توضیح داد ثانیاً برداشت هر کس از توحید مختص به خود اوست. ثالثاً اگر این سؤالات واقعاً در ذهن شما ایجاد شود، جواب آن از غیب میرسد.
یعنی کفگیر به ته دیگ خورد !
:Gol:
غزل
:Gol:
غزل 22
:Gol: