سنی ام می خوام شیعه بشم

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سنی ام می خوام شیعه بشم

بنام الله

فرض کنید من الان یک نفر از اهل سنت هستم و می خوام شیعه بشم کمک ام کنید .راهنماییم کنید در مورد دلالت های بر حق بودن شیعه و توسل و کمک خواستن از امامان و هر انچه یک شیعه باید بداند

کارشناس بحث : صدرا

مرصاد;246825 نوشت:
بنام الله

فرض کنید من الان یک نفر از اهل سنت هستم و می خوام شیعه بشم کمک ام کنید .راهنماییم کنید در مورد دلالت های بر حق بودن شیعه و توسل و کمک خواستن از امامان و هر انچه یک شیعه باید بداند

کارشناس بحث : صدرا


مرصاد;246825 نوشت:
بنام الله فرض کنید من الان یک نفر از اهل سنت هستم و می خوام شیعه بشم کمک ام کنید .راهنماییم کنید در مورد دلالت های بر حق بودن شیعه و توسل و کمک خواستن از امامان و هر انچه یک شیعه باید بداند

سلام دوست عزيز
خيلي بحث زيبايي را شروع كرديد ولي بهتر است فرض را كنار بكذاريد و بكوييد كه واقعا سني هستيد و ميخواهيد تحقيق كنيد كه آيا مذهب شيعه حق است يا نه ؟!
اما بايد بكويم كه شيعه معتقد به عدالت خداست يعني خداوند با قرار دادن يك حجت و يك انسان كامل هميشه عدالت را در زمين برقرار ميكند.شيعه معتقد به اين است كه زمين از حجت خدا خالي نمي ماند.اما اهل سنت معتقد به اين هستند كه خلفاي رسول الله غير معصوم هستند و كساني جانشين رسول الله(ص) شدند كه سابقه شرك و بت پرستي داشتند.و آن ها معتقد به اين هستند كه جانشين رسول الله(ص) را مردم با مشورت انتخاب كردند و اتفاقا كار درستي هم كردند .ما از آنها سوال ميكنيم جرا مردمي كه جانشين براي رسول الله(ص) تعيين ميكنند خودشان نيامدند و پيامبرشان را تعيين نكردند.ما ميكوييم اكر قرار است پيامبر را خدا تعيين كند جانشينش را هم بايد خدا تعيين كند.ما از اهل سنت ميخواهيم تحقيق بكنند و ببيند واقعه عاشورا و شهادت فرزند رسول الله(ص) و اصحاب ايشان علتش جه بود؟

ahmadbazi;246913 نوشت:
جانشين رسول الله(ص) را مردم با مشورت انتخاب كردند و اتفاقا كار درستي هم كردند

سلام

در این موضوع مطلب دیگری که نامعلوم است این است که چرا دو خلیفه بعدی مانند اولی سریعا و بدون حضور تمام افراد دارای صلاحیت تعیین نشدند.
به علاوه، الان خلیفه آنان کیست؟ نگویند که آخرین خلیفه را آتاترک برکنار کرد و الان همگی آزادند و القاعده جنایتکار برایشان تعیین تکلیف می کند.

مرصاد;246825 نوشت:
دلالت های بر حق بودن شیعه و توسل و کمک خواستن از امامان و هر انچه یک شیعه باید بداند

این به طور مفصل در لینک زیر بررسی شده فکر میکنم بخونید (البته اگر کامل بخونید) خیلی مفید باشه!!
http://www.askdin.com/thread19873.html

اگر هم خلاصه تر میخوایین به نظرم این لینک ها بد نباشه:

http://www.askdin.com/post244170-58.html

و

http://www.askdin.com/post244431-65.html

مرصاد;246825 نوشت:
فرض کنید من الان یک نفر از اهل سنت هستم و می خوام شیعه بشم کمک ام کنید


اما اگر سر موضوع خاصی مشکل ندارین و کلا میخوایین عقاید رو مقایسه کنین من بهتون دو تا کتاب فوق العاده عالی پیشنهاد میکنم!که مکتوب شده ی مناظرات عالمان شیعه و سنی است!!

1.رهبری امام علی در قران وسنت ـ معروف به : ترجمه ی المراجعات ـ
نوشته ی سید شرف الدین موسوی
مناظرات یک شیعه ی عراقی و یک سنی مصری به صورت نامه است
خدا واقعا نویسندشو رحمت کنه!ادم بسیار بزرگی بوده!!و کتاب فوق العاده ای نوشته!

و

2.شب های پیش اور گفتار های سلطان الواعظین شیرازی!
این هم خیلی کتاب خوبیه!!مناظره ی شفاهی یک شیعه ی ایرانی و چند سنی اهل پیشاور پاکستان!که به صورت کتابی در امده و تا حالا چندین بار تجدید چاپ شده!
10شب مناظره است.

(البته این کتاب نسبتا کلفته ولی صوتیش در اینترنت برای دانلود هست این لینک:


http://karballa.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=2587:1390-08-22-20-58-50&catid=315:soti-a-book&Itemid=669)

البته اضافه کنم که فایل های صوتی خلاصه شده اند!!در کتاب هم مفصل تر توضیح داده هم اسناد اهل سنت رو به تفصیل گفته!!
مسئله ی توسل در این کتاب به طور خاص بررسی شده!!!

حتما حتما حتما بخونیدشون!!حتی اگر فکر میکنید در عقایدتون مطمئنین!!....عالین!....

بنام الله که همه در برابر او واله اند

من اون تایپیک رو خوندم ولی چیز ی دستگیرم نشد فقط بحث وجدل بود. مشکل من در طریقه توسل به ائمه است . با خدا در سجده می توان راحت حرف زد و کمک خواست حال اگر در سجده از ائمه بخواهیم ایا شرک نیست ؟

مرصاد;246993 نوشت:
من اون تایپیک رو خوندم ولی چیز ی دستگیرم نشد فقط بحث وجدل بود. مشکل من در طریقه توسل به ائمه است . با خدا در سجده می توان راحت حرف زد و کمک خواست حال اگر در سجده از ائمه بخواهیم ایا شرک نیست ؟

اولا زیارت جامعه کبیره بسیار زیبا توضیح داده چه طور با ائمه مناجات کنیم
سندش هم بسیار محکم و از امام هادی است

معنای دعای توسل هم بسیار کمکتون میکنه

قطعا سجده برای غیر خدا شرک است و حرام!
بعد هم سجده اگر به قصد عبودیت باشه شرک است!!...
مثلا سجده فرشتگان به نیت عبودیت ادم نبود یا سجده ی برادران حضرت یوسف به نیت عبودیت ایشون نبوده!پس شرک نیست!

در کتابی هم که معرفی کردم (شب های پیش اور)اشکالی که علمای سنی گرفتند همین شرک بودن توسل است!!
(فکر میکنم شب سوم یا چهارم باشه)

مثلا در دعایی که مخاطب تماما خداوند است در سجده بودن مشکلی نداره!!مثل وقتی که خداوند رو به حق ان ها قسم میدیم!
البته من خودم اگر بین مناجات بخوام با اون ها صحبت کنم دوس ندارم در سجده باشم!!نه نیازی هست!نه دلیلی داره!!
به نظرم این کار رو نکنین بهتره!!

باز کارشناسان باید نظر بدن.....

1 یک آیه دلیل برحقانیت شیعه هست. "اولی الامر"(4:59) آیا سوال پیش نمی آید که اولی الامر کیست؟ کسی که فرمانبری از او بنابر نص قرآن کریم واجب است. آیا پس از الله جل جلاله و محمد رسول الله(ص)__که اطاعتی برحق است__اولی الامر نباید معلوم باشد؟ آیا منطقی است که اولی الامر را خودمان بمشورت تعیین کرده باشیم؟ و اگر برفرض__خلافتی__تعیین نمیشد. اولی الامر ما چه کسانی اند؟ آیا بقول اهل سنت این اولی الامر یزید و حسنی مبارک و هستند؟

2 (توجه: خود من هرگز توسل نمی کنم و هرگز شفاعت کسی را نمی خواهم جز الله جل جلاله ولی اینکه این دو را رد کنم خیر. شفاعت مثل صیغه است اینگونه که در اسلام تجویز شده اما توصیه نشده است__بنا به نص قرآن کریم) توسل و شفاعت امریست که هم درشیعه هست هم در سنی ها و خود شفاعت نیز درقرآن آمده: "شفاعت کنندگان به اذن من شفاعت میکنند..." و باز هم یک آیه ی شریف که "من شافی اصلی شما هستم" عقل و قرآن بمن می گویند پس شافی فرعی نیز در اسلام تجویز شده است__همان ها که خدا به ایشان اجازه شفاعت می دهند...

توسل به زبان ساده يعني وسيله قرار دادن. ما ائمه و پيامبر (ص) را بواسطه آبرو و درجه اي كه نزد پروردگار دارند نزد خداوند واسطه و وسيله قرار مي دهيم تا دعاهايمان را پروردگار مستجاب نمايد. بنابراين در اينحالت نيز درخواست ما از خداوند مي باشد و از ائمه چيزي نمي خواهيم.
شفاعت نيز به همين ترتيب،‌ ما ائمه و پيامبر (ص) را به واسطه آبرو و درجه اي كه نزد پروردگار دارند، نزد ايشان شفيع حاجتهايمان و وجيه قرار مي دهيم.
سجده هم مختص پروردگار است.

ديندار;247067 نوشت:
توسل به زبان ساده يعني وسيله قرار دادن. ما ائمه و پيامبر (ص) را بواسطه آبرو و درجه اي كه نزد پروردگار دارند نزد خداوند واسطه و وسيله قرار مي دهيم تا دعاهايمان را پروردگا

معني زیبایی ارایه دادی و من هرگز توسل و شفاعت رو نفی نمیکنم ولی خودت قضاوت کن:
الیس الله بکاف عبده(39:36)؟

منبع:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87

[=arial black]شفاعت و توسل

[=arial]شفاعت

[=arial]تعريف شفاعت نزد اهل لغت

خليل بن احمد فراهيدي‌ ( متوفي 150 ) در كتاب العين مي گويد :
الشافع : الطالب لغيره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لي إليه فشفعه في . والإسم : الشفاعة . واسم الطالب : الشفيع .
كتاب العين ج 1 ص 260 .
شافع يعني کسي که از غير خودش طلب شفاعت مي کند و مي گويد نزد فلان شخص واسطه و شفيع من باش . اسم مصدر ( حاصل و نتيجه مصدر ) آن شفاعت است و کسي را که طلب شفاعت مي کند شفيع مي نامند .
راغب اصفهاني در کتاب المفردات مي‌گويد :
الشفع : ضم الشئ إلى مثله ويقال للمشفوع شفع .
المفردات ص 263 .
الشفع به معناي‌ ضميمه کردن چيزي به مثل خودش است و به مشفوع گفته مي شود
زَبيدي نيز در تاج العروس ج 5 ، ص 401 همين مطلب را مي‌گو يد .
[=arial]تعريف شفاعت نزد متكلمين‏ شيعه

سيد مرتضى مي فرمايد:
وحقيقة الشفاعة وفائدتها : طلب إسقاط العقاب عن مستحقه ، وإنما تستعمل في طلب إيصال المنافع مجازا وتوسعا ، ولا خلاف في أن طلب إسقاط الضرر والعقاب يكون شفاعة على الحقيقة .
رسائل المرتضي ج 1، ص 150 ، باب مسألة الوعد و الوعيد و الشفاعة .
سيد مرتضى مي فرمايد: حقيقت شفاعت و فايده آن طلب برداشتن عقاب از کسي است که مستحق عقاب است ، البته کلمه شفاعت مجازا در مورد درخواست رسيدن منافع به شخص نيز به کار مي رود ، و در اينکه حقيقت شفاعت در مورد طلب برداشتن ضرر و عقاب و عذاب است هيچ اختلافي نيست .

در جاي ديگر مي فرمايد :
وشفاعة النبي ( صلى الله عليه وآله ) إنما هي في إسقاط عقاب العاصي لا في زيادة المنافع ، لأن حقيقة الشفاعة تختص بذلك ... .
رسائل المرتضي ج 3 ، ص 17 ، باب مايجب إعتقاده و أبواب العدل کلها
شفاعت نمودن پيامبر اکرم فقط در برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است و اين شفاعت در مورد رسيدن منافع به شخص نمي باشد ، زيرا حقيقت شفاعت اختصاص به برداشتن عقاب و عذاب گناهکار دارد ... .
شيخ طوسي‌مي‌ فرمايد :
حقيقة الشفاعة عندنا أن تكون في إسقاط المضار دون زيادة المنافع ، والمؤمنون عندنا يشفع لهم النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فيشفعه الله تعالى ويسقط بها العقاب عن المستحقين من أهل الصلاة لما روي من قوله عليه السلام : ( ادخرت شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي ) ... والشفاعة ثبتت عندنا للنبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وكثير من أصحابه ولجميع الأئمة المعصومين وكثير من المؤمنين الصالحين ... .
التبيان ، للشيخ الطوسي : 213 - 214 .
حقيقت شفاعت در نزد ما در مورد رسيدن منافع به شخص نمي باشد بلکه در مورد برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است . به عقيده ما پيامبر اکرم مؤمنين را شفاعت مي‌ فرمايند و خداوند نيز شفاعت ايشان را مي پذيرد و خداوند تبارک و تعالي عذاب و عقاب را در نتيجه اين شفاعت از مستحقين آن ( البته از کساني که اهل نماز باشند ) برمي دارد . زيرا شخص شخيص رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : من شفاعتم را براي کساني از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ... شيخ طوسي در ادامه مي فرمايند : نزد ما شيعيان اثنا عشري خداوند امتياز شفاعت ‌خواهي را به پيامبر اکرم و بسياري از اصحاب ايشان و تمامي فرزندان معصوم ايشان و بسياري از مؤمنين صالح عطا نموده است .
[=arial]تعريف شفاعت نزد متكلمين‏ اهل سنت

أبو حفص النسفي ( متوفي 538 ه)‍ : در کتاب‍ العقائد النسفية :
الشفاعة ثابتة للرسل والأخيار في حق الكبائر بالمستفيض من الأخبار .
العقائد النسفية ، ـ لأبي حفص النسفي ـ ، ص 148
امتياز شفاعت خواهي در مورد کساني اهل گناه کبيره هستند براي‌ پيامبران و بنده گان خوب خدا به واسطه اخبار و روايات زيادي ثابت شده است .
ناصر الدين أحمد بن محمد بن المنير الإسكندري المالكي در کتاب الانتصاف مي‌ گويد :
وأما من جحد الشفاعة فهو جدير أن لا ينالها ، وأما من آمن بها وصدقها وهم أهل السنة والجماعة فأولئك يرجون رحمة الله ، ومعتقدهم أنها تنال العصاة من المؤمنين وإنما ادخرت لهم ... .
الانتصاف فيما تضمنه الكشاف من الاعتزال ، للإمام ناصر الدين الإسكندري المالكي المطبوع بهامش الكشاف ج1 ، ص 214 .
کسي که شفاعت را انکار کند شايسته است مشمول شفاعت نشود ولي کسي که ايمان به شفاعت دارد اما اهل سنت و جماعت که ايمان به شفاعت دارند و آن را تصديق مي نمايند پس آنها به رحمت خداوند اميد دارند و اعنقادشان اين است که شفاعت در مورد مؤمنين گنهکار است ( پيامبر فرمودند ) من شفاعتم را براي افرادي از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ...
قَالَ الْقَاضِي عِيَاض : مَذْهَب أَهْل السُّنَّة جَوَاز الشَّفَاعَة عَقْلًا وَوُجُوبهَا سَمْعًا بِصَرِيحِ قَوْله تَعَالَى : { يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَع الشَّفَاعَة إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَن وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا } وَقَوْله : { وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنْ اِرْتَضَى } وَأَمْثَالهمَا ، وَبِخَبَرِ الصَّادِق صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، وَقَدْ جَاءَتْ الْآثَار الَّتِي بَلَغَتْ بِمَجْمُوعِهَا التَّوَاتُر بِصِحَّةِ الشَّفَاعَة فِي الْآخِرَة لِمُذْنِبِي الْمُؤْمِنِينَ . وَأَجْمَعَ السَّلَف وَالْخَلَف وَمَنْ بَعْدهمْ مِنْ أَهْل السُّنَّة عَلَيْهَا. . . .
نقلا عن : شرح صحيح مسلم ، للنووي ج3 ، ص 35 ، باب إِثْبَات الشَّفَاعَة وَإِخْرَاج الْمُوَحِّدِينَ مِنْ النَّار .
قاضي عياض مي گويد: اهل سنت شفاعت را عقلا جايز و شرعا واجب مي دانند و دليل وجوب آن آيه 109 سوره طه : (در آن روز ، شفاعت ( به كسى ) سود نبخشد ، مگر كسى را كه( خداى) رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد ) و آيه 28 سوره انبياء (و جز براى كسى كه (خدا ) رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند ) و امثال اين آيات و روايات پيامبر اکرم صلي الله عليه و ( آله) و سلم مي باشد . و روايات زيادي که مجموع آنها به حد تواتر مي رسد در مورد صحت شفاعت در قيامت براي مؤمنين گنهکار وارد شده است . و تمامي علماي اهل سنت از قبل تا به حالا بر صحت شفاعت اجماع دارند ... .
بنابراين شفاعت ، واسطه شدن ، انبياء ، امامان و صالحان بين خدا و خلق براي بخشيده شدن گناها ني است كه از مؤمنان سر زده است . که بحث در مورد شفاعت دو مرحله دارد : 1- شفاعت در قيامت . 2- طلب کردن شفاعت از رسول خدا که در آخرت ما را شفاعت کنند .
[=arial]شفاعت از ضروريات مذاهب اسلامي

شفاعت در قيامت ، با شرائط و خصوصياتي كه در باره آن ذكر شده است ، از ضروريات تمامي مذاهب اسلامي و مورد اجماع تمامي علماي مسلمان است كه آيات بسياري در قرآن كريم آن را تأييد مي‌كند ؛ از جمله :
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى .الضحي / 5 .
و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى .
وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا .الإسراء / 79 .
و پاسى از شب را زنده بدار ، تا براى تو [ به منزله ] نافله اى باشد ، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند .
تمامي مفسران شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق دارند كه مراد از «مقام محمود» همان مقام شفاعت است كه خداوند آن را به پيامبرش وعده داده است .
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند :
اُعطيتُ خمساً... و اعطيت الشفاعة فادّخرتها لامّتى فهى لِمَنْ لا يشرك بالله شيئاً .
خداوند بزرگ به من پنج امتياز داده است... كه يكى از آنها شفاعت است و آن را براى امت خود نگه داشته ام. شفاعت براى كسانى است كه شرك نورزند .
مسند احمد، ج1، ص 301 ، باب : مسند عبدالله بن عباس ; سنن نسائى، ج1، ص 211 ، باب : الطواف علي النساء في غسل واحد ; سنن دارمى، ج1، ص 323 ، باب : الارض کلها طهور ... .
در روايت ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
انا اول شافع و اول مشفَّع
من نخستين كسى هستم كه شفاعت مى كند و نخستين كسى هستم كه شفاعت او پذيرفته مى شود.
سنن ترمذى ج5 ، ص 248 ، باب ما جاء في فضل النبي ، باب 22 ، حديث رقم : 3695 ؛ سنن دارمى ج 1 ، ص 26 ، باب ما أعطي النبي صلي الله عليه و سلم الفضل .
فخر رازي از علما و مفسرين بزرگ اهل سنت در اين باره مي‌گويد :
أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله عليه وسلم شفاعة في الآخرة وحمل على ذلك قوله تعالى ( عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا ) وقوله تعالى ( ولسوف يعطيك ربك فترضى ) .
تفسير الرازي ، ج 3 ، ص 55 .
تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه « اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند » و « و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » را به همين معنا حمل كرده‌اند .
مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي‌فرمايد :
اتفقت الإمامية على أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يشفع يوم القيامة لجماعة من مرتكبي الكبائر من أمته ، وأن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) يشفع في أصحاب الذنوب من شيعته ، وأن أئمة آل محمد ( عليهم السلام ) كذلك ، وينجي الله بشفاعتهم كثيرا من الخاطئين .
أوائل المقالات في المذاهب والمختارات ، ص 29 تحقيق مهدي محقق .
اماميه بر اين مطلب اتفاق دارند كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در روز قيامت گروهي از كساني را كه گناهان كبيره انجام داده‌اند ، شفاعت مي‌كند . و نيز بر اين مطلب اتفاق دارند كه امير المؤمنين و بقيه ائمه گناهكاران را شفاعت مي‌كنند و با شفاعت آن‌ها خداوند بسياري از گناهكاران را نجات مي‌دهد .
علامه مجلسي رحمت الله عليه نيز در اين باره مي‌فرمايد :
أما الشفاعة فاعلم أنه لا خلاف فيها بين المسلمين بأنها من ضروريات الدين وذلك بأن الرسول يشفع لأمته يوم القيامة ، بل للأمم الأخرى ... .
بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 29 - 63 .
تمامي مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند كه شفاعت از ضروريات دين است . و شفاعت ، يعني اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه تنها امت خود را ؛ بلكه امت‌هاي ديگر را نيز شفاعت خواهد كرد .
و نووي از علماي بزرگ اهل سنت و از شارحين صحيح مسلم به نقل از قاضي عياض بن موسي مي‌نويسد :
قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها .
شرح مسلم - النووي - ج 3 - ص 35 .
قاضي عياض مي‌گويد : " مذهب اهل سنت بر اين است كه شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است ؛ به دليل اين كه خداوند به صراحت در آيه قرآن فرموده است : " در آن روز ، شفاعت [ به كسى ] سود نبخشد ، مگر كسى را كه [ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد " و نيز گفته خداوند كه فرموده : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و امثال اين آيات . و همچنين به خاطر روايات پيامبر راستگو صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر صحت شفاعت در آخرت براي گناهكاراني از مؤمنين كه مجموع اين روايات به حد تواتر مي‌رسد . تمامي علماي اهل سنت ؛ از گذشته تا كنون بر صحت شفاعت اجماع دارند .
و تاج الإسلام أبو بكر الكلاباذي ( متوفي 380 ه‍ در اين باره مي‌گويد :
إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذكر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) في الشفاعة واجب ، لقوله تعالى : (وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ولقوله : (عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا ) وقوله : (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) . وقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي " .
علما بر اين مطلب اجماع دارند كه اقرار به تمامي آن‌چه كه خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله وسلم ) در باره شفاعت گفته‌اند ، واجب است . به دليل فرموده خداوند : " و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » و فرموده خداوند : " اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند " و نيز فرموده خداوند : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و همچنين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) كه فرمود : " من گناهكاراني از امتم را شفاعت مي‌كنم " .
لتعرف لمذهب أهل التصوف ، ص 54 _ 55 ، تحقيق د . عبد الحليم محمود ، شيخ الأزهر الأسبق .
و حتي ابن تيميه نيز شفاعت در قيامت را قبول دارد و در اين باره مي‌‌گويد :
للنبي (صلى الله عليه وآله ) في يوم القيامة ثلاث شفاعات... وأما الشفاعة الثالثة فيشفع في من استحق النار وهذه الشفاعة له (صلى الله عليه وآله) ولسائر النبيين والصديقين وغيرهم في من استحق النار أن لا يدخلها ويشفع في من دخلها .
براي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در روز قيامت سه شفاعت است ... شفاعت سوم براي كساني است كه مستحق آتش هستند . شفاعت آن حضرت ، ساير انبياء ، صديقين و ديگران به اين است كه كسي كه سزاوار آتش است ، وارد آن نشود ، و نيز در مورد كسي كه داخل آتش شده شفاعت مي‌كند .
مجموعة الرسائل الكبري ، ج1 ،‌ ص403_ 404 .
و محمد بن عبد الوهاب نيز در اين باره مي‌گويد :
وثبتت الشفاعة لنبينا محمد (صلى الله عليه وآله) يوم القيامة ولسائر الأنبياء والملائكة والأولياء والأطفال حسبما ورد ، ونسألها من المالك لها والآذن فيها بأن نقول : اللهم شفع نبينا محمدا فينا يوم القيامة أو اللهم شفع فينا عبادك الصالحين ، أو ملائكتك ، أو نحو ذلك مما يطلب من الله لا منهم ... إن الشفاعة حق في الآخرة ، ووجب على كل مسلم الإيمان بشفاعته ... .
الهدية السنية ، الرسالة الثانية ، ص42 .
شفاعت براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز قيامت و نيز براي ساير انبياء ، ملائكه ، اولياء و اطفال بنابر آن چه كه وارد شده است ، قطعي است . و ما درخواست مي‌كنيم از مالك و اجاز[=0 badr]ه دهند[=0 badr]ه شفاعت به اين صورت كه مي‌گوييم :
و ما از خدواندي که صاحب شفاعت مي باشد و اجازه شفاعت به دست اوست در خواست مي کنيم:
" بار خدايا ! پيامبر ما را در روز قيامت شفيع ما قرار بده " . يا اين‌كه مي‌گوييم : " بار خدايا ! صالحان و ملائك[=0 badr]ه خود را شفيع ما قرار بده " و مانند اين سخنان كه از خداوند طلب مي‌كنيم نه از غير خدا . شفاعت در آخرت حق و واجب است بر هر مسلماني كه به آن ايمان داشته باشد ... .
اين نمونه‌هاي كوچكي بود از نظرات علماي شيعه و سني در اين باره كه به جهت اختصار به همين تعداد بسنده مي‌شود

[=arial black]ادامه دارد

منبع:همان
شبهه وهابي‌ها در باره شفاعت
اما آن‌چه كه از بين تمامي فرقه‌هاي اسلامي ، تنها وهابي‌ها آن را قبول ندارند و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را کافر و مشرك مي‌دانند ، طلب شفاعت در دنيا است ؛ يعني اينكه فردي در همين دنيا از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ( چه در حال حيات ايشان و چه بعد از شهادت ايشان )درخواست کند روز قيامت در درگاه ربوبي نزد پروردگار عالم او را شفاعت کند و برايش ازخداوند تبارک و تعالي طلب بخشش کند ، اينچنين درخواستي نزد ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان شرک و کفر محسوب مي شود زيرا وقتي فردي بين خود و خدايش واسطه قرار مي دهد ( و خودش مستقيما از خداوند طلب نمي کند ) و از کسي غير از خدا طلب شفاعت مي کند در حقيقت اين فرد را معبود خود قرار داده و او را شريک خداوند خوانده است . اما اگر کسي اينگونه دعا کند :‌ پروردگارا پيامبرت را در روز قيامت شفيع من گردان ( و بواسطه او گناهان مرا ببخش ) از نظر وهابيها بلا مانع است .
محمد بن عبدالوهاب مي گويد : من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة كفر إجماعاً.
محمد بن عبد الوهاب - مجموعة المؤلفات ج 1 ، ص 385 ، ج 6 ، ص 9 ، 68 ، 213
کسي که بين خود و خدايش واسطه قرار دهد و آن واسطه ها را بخواند و از آنها طلب شفاعت کند به اجماع مسلمين چنين فردي کافر است .
در جاي ديگر مي گويد :
قال النبي (صلي الله عليه و سلم) : اُعطي الشفاعة وأنا أطلبه ممّا أعطاه اللَّه . فالجواب : إنّ اللَّه أعطاه الشفاعة ونهاك عن هذا ، فقال : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً) الجن / 18 . فاذا كنت تدعو اللَّه أن يشفع نبيّه فيك فأطعه في قوله : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً ).
مجموعة المؤلفات ج 1 ، ص 166 .
پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است : خداوند به من مقام شفاعت را عطا فرموده و من طلب مي کنم شفاعتي را که خداوند به من عطا کرده است . محمد بن عبدالوهاب مي گويد : جواب اين حديث اين است که خداوند به پيامبرش مقام شفاعت را عطا فرموده ولکن تو را ( بندگان) از درخواست چنين مطلبي ( درخواست شفاعت از پيامبر ) نهي کرده است ، خداوند در قرآن مي فرمايد :
فلا تدعوا مع اللَّه أحداً . الجن / 18 .
و مساجد ويژه خداست ، پس هيچ كس را با خدا مخوانيد .
پس اگر از خداوند درخواست کني که پيامبرش را در روز قيامت شفيع تو گرداند ( و بواسطه او گناهان ترا ببخشد ) به دستور خداوند در اين آيه عمل کرده اي .
در جاي ديگر مي گويد :
الميت لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً فضلاً لمن سأله أن يشفع له إلى اللَّه... .
مجموعة المؤلفات ج1 ، ص 296 ، ج 4 ص 42 .
فردي که مرده است ( کنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند و يا ضرري را از خودش دفع کند چه برسد به اينکه بخواهد براي کسي طلب شفاعت کند
محمد بن عبد الوهاب مي گويد :
قال تعالى : ( وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ‏ ) يونس: 18/10 .
فأخبر انّ من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يسألهم الشفاعة فقد عبدهم وأشرك بهم ، وذلك أنّ الشفاعة كلّها للَّه ، كما قال تعالى : ( قل للَّه الشفاعة جميعاً) الزمر : 44 .
تحفه اثنا عشرية ــ عبدالعزيز دهلوي ــ ، ص 751
خداوند در قرآن مي فرمايد : و به جاى خدا ، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد . و مى گويند : «اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند .» بگو : «آيا خدا را به چيزى كه در آسمانها و در زمين نمى داند ، آگاه مى گردانيد ؟» او پاك و برتر است از آنچه ] با وى ] شريك مى سازند .
خداوند در اين آيه خبر مي دهد هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و او را به عنوان شريک خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يكسره از آن خداست » .
« أعوذ بالله من الإفتراء و الکذب »
پاسخ :
شفاعت در قرآن :
موارد بسيار زيادي در روايات نقل شده است که اصحاب رسول خدا از رسول خدا صلي الله عليه و آله ـ چه در زمان حياتشان و چه بعد از شهادت ايشان ـ طلب شفاعت نموده اند و حتي در قرآن نيز به بعضي از اين موارد (طلب شفاعت در زمان حيات ايشان) اشاره شده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم :
خداوند در قرآن مي فرمايد :‌
ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) . النساء / 64 .
و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر ] نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .
و در باره منافقين مي‌گويد :
وإذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤوسهم ورأيتهم يصدون وهم مستكبرون . المنافقون / 5 .
و چون بديشان گفته شود : «بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد» ، سرهاى خود را بر مى گردانند ، و آنان را مى بينى كه تكبركنان روى برمى تابند .
زماني که اعراض و رو گرداني از طلب استغفار از پيامبر را (که در حقيقت طلب شفاعت از ايشان است ) خداوند علامت نفاق مي داند پس قطعا طلب نمودن اين مطلب و ممارست بر آن علامت ايمان خواهد بود .
همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد خداوند در اين دو آيه طلب استغفار از پيامبر را ( که در حقيقت همان طلب شفاعت از ايشان است ) نه تنها جايز بلکه نشانه ايمان مي داند .
شفاعت در روايات :
روايات طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سه دسته اند : 1- طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان . 2- طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان . 3- طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از و فات ايشان . که در اينجا متن روايات را خدمت شما ارائه مي کنيم .
طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان :
حلبي در کتاب السيرة الحلبية به نقل از ابن اسحاق در کتاب المبدأ و قصص الأنبياء مي گو يد : شخصي بنام تبع بن حسان الحميري‌ قبل از تولد پيامبر اکرم نامه اي خطاب به حضرت نوشت که عبارت نامه به اين شرح است
أما بعد يا محمد فإني آمنت بك وبربك ورب كل شئ وبكل ما جاءك من ربك من شرائع الإسلام والإيمان وإني قلت ذلك فإن أدركتك فيها ونعمت وإن لم أدركك فاشفع لي يوم القيامة ولا تنسني وكتب عنوان الكتاب إلى محمد بن عبد الله خاتم النبين والمرسلين ورسول رب العالمين من اتبع لأول حمير أمانة الله في يد من وقع هذا الكتاب في يده إلى أن يدفعه إلى صاحبه و دفعه إلي رأس العلماء المذکورين .
اي‌ محمد من به تو و به پروردگار تو که تمامي اشياء مخلوق او يند و تحت يد قدرت او هستند و به تمامي دستوراتي از طرف خداوند به تو ابلاغ شده ايمان آوردم و به اين مطالب اقرار مي کنم پس اگر روزي دوران رسالت تو را درک کردم ( و در قيد حيات بودم ) خيلي خوب است ( که در خدمت تو باشم ) اما اگر دوران رسالت تو را درک نکردم ( و در قيد حيات نبودم ) از تو مي خواهم مرا روز قيامت شفاعت کني و در آن روز مرا فراموش نکني ... ( ابن اسحاق در ادامه مي گويد ) و اين عبارت را عنوان نامه قرار داد : اين نامه از طرف اتبع اول از طايفه حمير به محمد بن عبدالله آخرين پيغمبر و فرستاده پروردگار عالم و اين نامه را امانت قرار مي دهم در دست اين شخص تا اينکه آن را به دست صاحب اصلي آن ( يعني پيامبر اکرم ) برساند و اين نامه را به دست عالم بزرگ آن زمان داد
حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد :
ثم وصل الكتاب المذكور إلى النبي صلى الله عليه وسلم على يد بعض ولد العالم المذكور حين هاجر وهو بين مكة والمدينة ... و بعد قراءة الكتاب عليه صلى الله عليه وسلم قال مرحبا بتبع الأخ الصالح ثلاث مرات
سپس اين نامه را يکي از فرزندان( ابي ليلي ) آن عالم در زمان مهاجرت پيامبر اکرم به مدينه در بين مکه و مدينه به دست پيامبر اکرم رساند ... و پيامبر اکرم بعد از قرائت نامه سه بار فرمودند : آفرين به « تبع » برادر صالح ما .
كان بين تبع هذا أي بين قوله إنه آمن به وعلى دينه وبين مولد النبي صلى الله عليه وسلم ألف سنة
حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد :
بين تبع در زماني که اين نامه را نوشت و بين زمان تولد پيامبر اکرم 1000 سال فاصله بود. ( يعني تبع اين نامه را 1000 سال قبل از تولد پيامبر اکرم نوشته بود و در آن زمان از ايشان طلب شفاعت نموده بود ) .
السيرة الحلبية - الحلبي - ج 2 - ص 279 – 280
اگر اين کار « تبع » شرک و کفر بود بر پيامبر خدا واجب بود که اين کار را نکوهش کنند و قباحت و زشتي‌ آن را بيان فرمايند نه اينکه سه بار به « تبع » بخاطر اين کارش آفرين بگو يند و او را برادر صالح بخوانند .
طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان
2- عن أنس بن مالك أنه قال : سألت النبي أن يشفع لي يوم القيامة فقال : أنا فاعل . قلت : فأين أطلبك ؟ قال اولا على الصراط ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الميزان ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الحوض فإني لا أخطي هذه المواضع .
صحيح الترمذي : 4 / 42 ، باب ما جاء في شأن الصراط ج4، ص 621، ح2433.
انس مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درخواست كردم كه در قيامت درباره من شفاعت كند، وى پذيرفت و فرمود: من اين كار را انجام مى دهم. به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند : در كنار صراط ، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم؟ فرمود ند کنار ميزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار ميزان ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم ؟ فرمود ند کنار حوض ، بدرستيکه من بغير از اين سه مکان جايي نمي روم .
همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد انس بن مالک مستقيما از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در همين دنيا طلب شفاعت نمود و از خداوند طلب نکرد حال آيا اين صحابه رسول خدا بخاطر اين عملش گناهکار و مشرک مي شود ؟! و يا اينکه (نعوذ بالله) پيامبر اکرم آيه :‌ ( لله الشفاعة جميعا و آيه و لا تدعوا مع الله احدا ) را نشنيده بودند ؟ و به همين خاطر ( نشنيدن آيه ) انس را از طلب شفاعت نهي نکردند !!! و يا اينکه آيه را شنيده بودند ولي نعوذ بالله معناي آيه را نفهميده بودند !!! ولي ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان معناي آيه را فهميده بودند !!! زيرا شايد در نظر وهابيها ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب از پيامبر و اصحابش نسبت به فهم آيات قرآن آگاهي بيشتري داشته باشند !!! شما قضاوت کنيد
3- سواد بن قارب نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و در ضمن ابياتي از ايشان طلب شفاعت نمود :
وكن لى شفيعا يوم لا ذوشفاعة سواک بمغن فتيلا عن سواد بن قارب.
الاصابه،ج 3،ص 182 ، ذيل ترجمه سواد بن قارب الدوسي أو السدوسي رقم 3596 ؛ الأحاديث الطوال ــ طبراني ــ ص 85 ، حديث رقم 31 ، باب حديث سواد بن قارب ؛ الدررالسنيه ــ احمد زيني دحلان ــ ، ص 27 .
اى پيامبر: روز قيامت شفيع من باش. روزي که شفاعت، ديگران به حال سواد بن قارب به مقدار رشته وسط خرما، سودى نمى بخشند.
در اينجا نيز رسول خدا بخلاف نظر ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب سواد بن قارب را نهي نفرمودند و به او نگفتند چرا از من طلب شفاعت مي کني ؟ چرا غير خدا را مي خواني ؟‌ چرا مشرک شده اي ؟ شفاعت متعلق به خداست ، نبايد غير از خدا از کسي طلب شفاعت کني ... . بنابراين از همين نهي نکردن رسول خدا و قبول کردن خواسته سواد بن قارب درمي‌ يابيم حقيقت مطلب چيزي غير از خرافاتي است که وهابيها به پيروانشان به عنوان اسلام حقيقي القاء مي کنند .
طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از وفات ايشان
4- محمد بن حبيب مي گويد :
ثم لما فرغ على من غسله وأدرجه في أكفانه كشف الأزار عن وجهه ثم قال بأبي أنت وأمي طبت حيا وطبت ميتا ... بأبي أنت وأمي اذكرنا عند ربك ... .
التمهيد - ابن عبد البر - ج 2 ، ص 162 ، شرح نهج البلاغة - ابن ابي الحديد - ج 13 ، ص 42 ، باب ذکر طرف من سيرة النبي عليه السلام عند موته .
محمد بن حبيب مي گويد: زمانيکه علي (عليه السلام ) غسل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) را به اتمام رساند و کفن بر قامت ايشان پوشاند کفن را از صورت ايشان کنار زذ و عرضه داشت :‌ پدر و مادرم فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه به پيشگاه خداوند شتافتي ... پدر و مادرم فدايت ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ... .
5- قالت عائشةوغيرها من أصحابه إن الناس أفحموا ودهشوا حيث ارتفعت الرنة... حتى جاء الخبر أبا بكر ... حتى دخل على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأكب عليه وكشف عن وجهه ومسحه وقبل جبينه وخديه وجعل يبكي ويقول بأبي أنت وأمي ونفسي وأهلي طبت حيا وميتا .... اذكرنا يا محمد عند ربك
تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل - الباقلاني - ص 488 ؛ سبل الهدي و الرشاد ج 2 ، ص 299 ، الباب الثامن و العشرون في بلوغ هذا الخطب الجسيم الي الصديق الکريم ؛ الدرر السنية في الرد علي الوهابية ــ احمد زيني دحلان ــ ص 34 ؛ مخالفة الوهابية للقرآن و السنة ــ عمر عبدالسلام ــ ص 33 .
عايشه و غير او از اصحاب رسول خدا ( در جريان وفات رسول خدا )مي گويند ‌: مردم متحير و سرکشته و وحشت زده شده بودند صداي ناله ها به گوش مي رسيد ... تا اينکه خبر به ابوبکر رسيد ... ابو بکر بر پيامبر ( صلي الله عليه (و آله) و سلم ) وارد شد خود را بر روي( پيکر مطهر ) پيامبر انداخت و پارچه روي صورت پيلمبر را کنار زد و دست به صورت و پيشاني و گونه هاي ايشان کشيد و در حالي که گريه مي کرد عرضه داشت پدر و مادرم و جانم و خانواده ام فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه از دنيا رفتي .... اي محمد ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ... .
6- قال العلامة ابن حجر في الجوهر المنظم وروى بعض الحفاظ عن أبي سعيد السمعاني أنه روى عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه وكرم وجهه إنهم بعد دفنه صلى الله عليه وسلم بثلاثة أيام جاءهم أعرابي فرمى بنفسه على القبر الشريف على صاحبه أفضل الصلاة والسلام وحتى ترابه على رأسه وقال يا رسول الله قلت فسمعنا قولك و وعيت عن الله ما وعينا عنك وكان فيما أنزل الله عليك قوله تعالى ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما وقد ظلمت نفسي وجئتك مستغفرا إلى ربي فنودي من القبر الشريف إنه قد غفر لك وجاء مثل ذلك عن علي رضي الله عنه من طريق أخرى فهي تؤيد رواية السمعاني ويؤيد ذلك أيضا ما صح عنه صلى الله عليه وسلم من قوله حياتي خير لكم تحدثون وأحدث لكم ووفاتي خير لكم تعرض على أعمالكم ما رأيت من خير حمدت الله تعالى وما رأيت من شر استغفرت لكم
تفسير قرطبي ج 5 ، ص 265 ، 266 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ تفسير بحر المحيط ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ الدرر السنية في الرد على الوهابية - أحمد زيني دحلان - ص 21 – 22 .
احمد زيني دحلان به نقل از ابن حجر در کتاب الجوهر المنظم مي گويد :
بعضي از حفاظ حديث از أبي سعيد سمعاني نقل کرده اند که او از علي بن أبي طالب ( صلوات الله و سلامه عليه ) کرده است : سه روز از مراسم تدفين پيامبر اکرم (صلي الله عليه (و آله) و سلم ) گذشته بود فردي اعرابي نزد ما آمد ، خودش را روي قبر پيامبر اکر م (عليه أفضل الصلاة و السلام ) انداخت و از خاک قبر بر سر خود مي ريخت و مي گفت:‌ يا رسول الله شما ( در دوران رسالتت ) مطالبي‌فرمودي و ما هم فرمايشات شما را شنيديم و همانگونه که تو از خداوند فرامين و دستورات ديني را اخذ نمودي‌ ما نيز اين فرامين و دستورات ديني را از تو فرا گرفتيم يکي از آياتي که خداوند بر تو نازل فرمود اين بود : ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ( اگر مسلمانان به خود ظلم نمود ند و پيش تو آمدند و از خداوند طلب بخشش نمود ند و رسول خدا نيز براي آنها از خداوند طلب بحشش نمود خداوند را تو به پذير و بخشنده مي يابند ( کنايه از اينکه خداوند آنها را مي بخشد ) حال اي رسول خدا من به نفسم ظلم کرده ام و به درگاه شما آمده ام که براي من از خداوند طلب بخشش کنيد ، پس از قبر شريف ندايي آمد که خداوند تو را بخشيد .
زيني دحلان در ادامه مي گويد :
مثل همين روايت از علي‌ (عليه السلام ) از طريق ديگري نيز رسيده است که آن هم اين روايت را تائيد مي کند . و يکي ديگر از مؤيدات اين روايت ، روايت صحيحه ديگري است که از پيامبر اکرم رسيده است که ايشان فرمودند : دوران زندگي من براي شما خوب است زيرا شما با من صحبت مي کنيد و من هم با شما صحبت مي کنم ( براي شما حديث مي گويم ) و وفات من براي شما خيلي خوب است زيرا اعمال شما بر من عرضه مي شود اگر عمل خيري در ميان اعمال شما ببينم خداوند را سپاس مي گويم و اگر گناهي مشاهده کنم براي شما استغفار ميطلبم .
ابوحيان و نسفي ذيل همين آيه ( سوره نسا ء / 64 ) مي گويند :
واستغفر لهم الرسول أي : شفع لهم الرسول في غفران ذنوبهم .... والتفت في قوله : و استغفر لهم الرسول ، ولم يجىء على ضمير الخطاب في جاؤوك تفخيماً لشأن الرسول ، وتعظيماً لاستغفاره ، وتنبيهاً على أن شفاعة من اسمه الرسول من الله تعالى بمكان ، وعلى أنَّ هذا الوصف الشريف وهو إرسال الله إياه موجب لطاعته ...
تفسير بحر المحيط ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ تفسير مدارک التنزيل و حقائق التأويل ــ تفسير نسفي ــ ج 1 ، ص 236 ، باب 63 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء .
اينکه خداوند فرمود ( و رسول خدا براي آنها طلب بخشش کند ) معنايش اين است که رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نزد پروردگار عالم براي بخشش گناهانشان آنها را شفاعت کند . ... خداوند در اين آيه قبل از اينکه به اينجا برسد رسولش را مورد خطاب قرار داده بود و با ايشان بصورت مخاطب صحبت مي کرد اما به اينجا (و استغفر لهم الرسول) که رسيد خطابش را به صورت صيغه غائب آورد (و رسول خدا براي آنها طلب بخشش کند) و اين بخاطر بزرگي و علو منزلت و شأن رسول خدا و عظمت استغفار ايشان است ( يعني خداوند مي خواهد بفرمايد استغفار رسول خدا بسيار ارزشمند است و با استغفار خود شخص فرق دارد ) ، و خداوند نکته اي را مي خواهد به ما گوشزد کند و آن اينکه طلب شفاعت از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در نزد خداوند تبارک و تعالي‌ از جايگاه ويژه اي برخوردار است ، علاوه بر اينکه اين وصف شريف يعني رسالت ايشان از طرف خدا موجب اطاعت کردن از ايشان مي شود ...
جاي تعجب است که با وجود اين نقلها وهابيها چطور خود را سلفي و تابع صحابه مي خوانند ؟!!!
دليل ديگر ابن عبدالوهاب بر رد شفاعت اين بود که :
الميت لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً ... .
فردي که مرده است ( کنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند و يا ضرري را از خودش دفع کند ...
در اينجا بايد عرض کنيم اين نظر ابن عبدالوهاب و پيروانش نيز مانند بقيه نظراتشان مخالف با آيات قرآن و نظريات تمامي علماي اسلام است . و اين در حالي است که روايات متعددي در اين زمينه از منابع معتبر اهل سنت داريم که انبياء عليهم السلام زنده هستند . به اين عبارات توجه کنيد :
خداوند در قرآن مي فرمايد :
وَلَاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَتَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَل-هُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ‏ى وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ* يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ . آل‏عمران: 169 – 171 .
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند، مرده مپندار، بلكه زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند * به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏اند شادى مى‏كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏شوند * بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى‏گرداند، شادى مى‏كنند .
در اين آيات بهره‏مندى شهيدان از نعمتهاى الهى و خوشنودى از آنچه به دست آورده‏اند دليل بر حيات و زندگى مجدّد آنان است.
و اكنون اين سؤال مطرح مى‏شود كه چگونه كسانى كه در راه دين به شهادت رسيده‏اند، پس از شهادت زنده باشند ولى پيامبر كه آورنده دين و پيشوا و رهبر شهيدان است زندگى مجدّد بعد از مرگ را نداشته باشد؟ چنانچه شوکاني به اين حقيقت اذعان کرده است :
شوکاني در نيل الأوطار مي گويد:
وَوَرَدَ النَّصّ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ الشُّهَدَاءِ أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة بِالْجَسَدِ فَكَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ .
وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ { أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ } رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .
نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة‌ المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي
خداوند در قرآن صريحا در نورد شهدا مي فرمايد آنان زنده اند و روزي مي خورند ، و حياة و زندگي در شهدا مربوط به بدن و جسم آنهاست ، حال که شهدا اينگونه هستند پس انبياء و رسولان الهي چگونه اند ؟ (يعني آيا مي شود شهدا زنده باشند ولي انبياء و رسولان الهي که مقامشان از شهدا برتر است زنده نباشند ؟!!)
ابن حجر هيثمي که از شخصيت هاي بر جسته اهل سنت است ، در کتاب مجمع الزوائد ، از قول عبد الله بن مسعود نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :
حياتي خير لكم تُحدِّثون و يُحدَّث لكم، ووفاتي خير لكم، تُعرض عليّ أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت اللّه عليه، وما رأيت من شرّ استغفرت اللّه لكم»،
هم حيات من براي شما مايه خير است و هم وفات من . تمام اعمال شما بر من عرضه مي شود ، اگر کارهاي خوب شما را ببينم خدا را شکر مي کنم ، کارهاي بد شما را ببينم از خداي عالم براي شما طلب مغفرت مي کنم .
بعد آقاي هيثمي مي گويد :
رواه البزّار ورجاله رجال الصحيح.
مجمع الزوائد: 9/24، باب «ما يحصل لأمّته من استغفاره بعد وفاته» الجامع الصغير: 1/582، كنز العمّال: 11/407.
مسلم کتاب صحيح مسلم ، ج7 ، ص 102 نقل مي کند که نبي مکرم فرمود وقتي من رفتم به معراج ، ديدم که حضرت موسي عليه السلام در ميان قبرش نشسته و مشغول نماز است .
مررت ـ على موسى ليلة أسرى بي عند الكثيب الأحمر وهو قائم يصلّي في قبره
صحيح مسلم: 7/102، كتاب الفضائل، باب من فضائل موسى، والمصنّف لعبد الرزّاق الصنعاني: 3/577، والمعجم الأوسط للطبراني: 8/13، وكنز العمّال: 11/511 .
سمهودي از شخصيت هاي برجسته اهل سنت مي گويد که پيامبر فرمود :
علمي بعد و فاتي كعلمي في حياتي .
آگاهى من به امور پيش از مرگ و پس از آن يكسان است .
در ادامه مي‌گويد :
الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .
انبيا در قبورشان زنده اند و نماز مي خوانند .
و مطالب متعددي را از آقاي بيهقي ، ابومنصور بغدادي و ديگران مي آورد که همگي اتفاق نظر دارند بر اين که انبياء عليهم السلام در قبر زنده هستند و خداي عالم بدن پيامبران را بر خاک حرام کرده است که آن ها را بپوساند :
إنّ اللّه حرّم على الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء .
خداوند خوردن بدن پيامبران را بر زمين حرام کرده است .
وفاء الوفاء بأحوال دار المصطفي ج 4 ، ص 1349
ابن حجر عسقلاني که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است ، نقل مي کند :
إنّ الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .
تمام پيامبران در درون قبر زنده هستند و نماز مى‏خوانند .
فتح البارى: 6/352.
قسطلاني که از شخصيت هاي مشهور اهل سنت است، در کتاب المواهب اللدنيه مي گويد :
و لاشک أن حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام ثابتة معلومة مستمرة ، و نبينا أفضلهم ، و إذا کان کذلک فينبغي أن تکون حياته
المواهب اللدنيه ، ج3 ، ص419
شكّى نيست كه زنده بودن پيامبران عليهم‏السلام پس از مرگ امرى ثابت و روشن، و جاودانه است، و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگى او پس از مرگ كامل‏تر از سائر انبياء خواهد بود.
شوکاني در نيل الأوطار مي‌گويد :
وَ قَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ إلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته ، وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته ، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ ، مَعَ أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاك كَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَى .
نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة‌ المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي .
جماعتي‌ از محققين بر اين عقيده اند که رسول خدا بعد از وفاتشان زنده اند ، و بخاطر اعمال نيک امتشان خوشحال مي‌ شوند ، و اينکه انبياء در قبرشان نمي پوسند ، علاوه بر اينکه مطلق درک مثل علم و شنيدن براي همه مرده گان ثابت و قطعي است ( چه برسد به انبياء و رسل )
دليل ديگر محمد بن عبدالوهاب بر تحريم شفاعت آيه 18 سوره يونس بود که همانطور که ذکر شد او مي گفت خداوند در اين آيه خبر مي دهد هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و او را به عنوان شريک خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يكسره از آن خداست » .
در جواب مي گوئيم اولا : کسانيکه از انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام و صالحين طلب شفاعت مي کنند آنها را نمي پرستند بلکه از آنها مي خواهند که به اذن خداوند (همانطوري که قرآن مي‌فرمايد) شفيع او باشند . و همانطوري که ذکر شد اين عمل از قبل تولد رسول اکرم تا بعد از وفات ايشان بعنوان امري مطلوب ميان مؤمنين و اصحاب بزرگوار رسول خدا رايج بوده است بنابراين محمد بن عبدالوهاب و پيروانش با تحريم اين عمل الهي نه تنها خلاف قرآن و روايات نبوي عمل نموده اند بلکه عملا به صحابه رسول خدا ( همچون حضرت علي صلوات الله و سلامه عليه و ابوبکر و سواد بن قارب و ...) نسبت کفر و شرک داده اند .
ثانيا : اين تفسير ابن عبدالوهاب از اين آيه همانند بقيه نظراتش نه تنها مخالف با نظر علما و مفسرين اهل سنت است بلکه با شأن نزول آيه نيز نمي سازد . و از آنجائيکه امکان آوردن تمامي عبارات علماي اهل سنت نيست ما بعنوان نمونه عبارات چند تن از مفسرين اهل سنت را خدمت شما عرض مي کنيم :
أخرج ابن أبي حاتم عن عكرمة قال : قال النضر : إذا كان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزى ، فأنزل الله { فمن أظلم ممن افترى على الله كذباً أو كذب بآياته إنه لا يفلح المجرمون ، ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله } .
تـفسير الدر المنثور ـ جلال الدين سيوطي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس
سيوطي مي گويد : ابي حاتم از عکرمه نقل کرده است که نضر بن حرث گفت زماني که روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت مي‌ کنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد .
الضمير في ويعبدون عائد على كفار قريش الذين تقدمت محاورتهم . وما لا يضرهم ولا ينفعهم هو الأصنام ، جماد لا تقدر على نفع ولا ضر ... وكان أهل الطائف يعبدون اللات ، وأهل مكة العزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل .
تـفسير البحر المحيط ـ أبوحيان أندلسي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس
ابوحيان مي گويد :‌ضمير در يعبدون به کفار قريش برمي گردد که در قبل گفتگوي آنها را بيان کرديم . و منظور از « ما لا يضرهم ولا ينفعهم » بتها هستند که قدرت بر (ايجاد) نفع و (دفع) ضرر نداشتند ... در ادامه مي گويد اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مکه بت عزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را مي پرستيدند .
ينكر تعالى على المشركين الذين عبدوا مع الله غيره، ظانين أن تلك الآلهة تنفعهم شفاعتُها عند الله، فأخبر تعالى أنها لا تنفع ولا تضر ولا تملك شيئا، ولا يقع شيء مما يزعمون فيها، ولا يكون هذا أبدا ...
تـفسير ابن کثير ـ ابن کثير دمشقي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس
خداوند مشرکين را که شريک برايش قرار داده بودند و غير خدا را مي پرستيدند انکار مي کند ، آنها گمان مي کردند شفاعت خدايان خياليشان نزد خداوند تبارک و تعالي نفعي به حالشان دارد . پس خداوند در مقابل اين گمان باطل آنها در اين آيه به آنها فرمود آن شفاعت آن بتها نه نفعي به حال شما دارد و نه ضرري را از شما دفع مي کند و نه مالک چيزي هستند و هيچ يک از گمانهاي شما در مورد بتها ابدا واقع نمي شود ...
{ وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ الله مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ } حكاية لجناية أخرى لهم وهي عطف على قوله سبحانه : { وَإِذَا تتلى عَلَيْهِمْ } [ يونس : 15 ] الآية عطف قصة على قصة ...و { مَا } إما موصولة أو موصوفة ، والمراد بها الأصنام ، ومعنى كونها لا تضر ولا تنفع أنها لا تقدر على ذلك لأنها جمادات ... وكان أهل الطائف يعبدون اللات وأهل مكة العزى ومناة وهبل وأسافا ونائلة { وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شفعاؤنا عِندَ الله } أخرج ابن أبي حاتم عن عكرمة قال : كان النضر بن الحرث يقول : إذا كان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزى وفيه نزلت الآية .
تـفسير الروح المعاني ـ آلوسي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس
آلوسي مي گويد : اين آيه از جنايت ديگر مشرکين حکايت مي‌ کند و اين جمله عطف بر آيه 15(وَإِذَا تتلى عَلَيْهِمْ) است (که آن آيه نيز در مورد مشرکين بود ) که خداوند در اين آيه اين قصه را به آن قصه عطف مي کند . لفظ «ما» در آيه يا موصوله است و يا موصوفه و منظور از آن بتها هستند ( و به آنها اشاره دارد ) و معناي « لا تضر ولا تنفع » اين است که آنها قدرت بر شفاعت ندارند زيرا جماداتي بيش نيستند ... در ادامه مي گويد :اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مکه بت عزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را مي پرستيدند و مي گفتند آنها شفيعان ما نزد پروردگارند . ابي حاتم از عکرمه نقل کرده است که نضر بن حرث گفت زماني که روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت مي‌ کنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد . ادامه دارد

منبع:همان
توسل

توسل ، يعني واسطه قرار دادن ، انبياء ، امامان و صالحان به پيشگاه خداوند چنانچه خداوند، در قرآن كريم مي‌فرمايد :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ . المائدة / 35 .
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ، از خدا بترسيد و براي تقرب به او وسيله‌اي بجوييد .
اين آيه به تمامي مؤمنين دستور مي‌دهد كه به هر وسيله‌اي كه سبب تقرب به خداوند مي‌شود تمسك بجويند ؛ بنابراين تقرب به خداوند بدون وسيله و واسطه‌ امكان ندارد حضرت زهرا سلام الله عليه مي‌فرمايد :
وأحمد اللّه الذي بعظمته ونوره يبتغي مَن في السموات والأرض إليه الوسيلة ونحن وسيلته في خلقه .
تمام آن‌چه در آسمان و زمين هستند ، براي تقرب به خداوند به دنبال وسيله هستند و ما وسيله و واسط[=0 Badr]ه خداوند در ميان خلقش هستيم .
شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص211 و السقيفة وفدك ، ص 101 و بلاغات النساء ، بغدادي ، ص 14.
و از عايشه در باره خوارج نقل شده است كه پيامبر فرمود :
هم شرّ الخلق والخليقة ، يقتلهم خير الخلق والخليقة ، وأقربهم عند اللّه وسيلة .
شرح نهج البلاغة ، ج2 ، ص267 از مسند احمد ؛ اما اين روايت را دستان امانت‌دار اهل سنت حذف كرده‌اند . و المناقب ، ابن المغازلي شافعي ، ص56 ، ح 79.
خوارج، بدترين خلائق هستند ، آن‌ها را بهترين فرد از ميان خلائق كه نزديك‌ترين وسيله به خداوند است ، خواهد كشت .
مراد حضرت علي عليه السلام است .
توسل حضرت آدم به اهل بيت عليهم السلام :

و از أبي هريره در باره قصه حضرت آدم نقل شده است :
يا آدم هؤلاء صفوتي... فإذا كان لك لي حاجة فبهؤلاء توسل، فقال النبي: نحن سفينة النجاة من تعلق بها نجا ومن حاد عنها هلك، فمن كان له إلى الله حاجة فليسألنا أهل البيت .
فرائد السمطين ، ج1 ، ص 36 ح 1.
اي آدم ! اين‌ها ( اهل بيت ) برگزيدگان من هستند ... هر وقت حاجتي داشتي اينها را واسطه قرار بده . پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند : ما كشتي نجات هستيم ، هر كس سوار اين كشتي شد ، نجات خواهد يافت و هر كس سر پيچي كند ، هلاك مي‌شود ، هر كسي حاجتي به سوي خداوند دارد ، بايد ما اهل بيت را واسطه قرار دهد .
و سيوطي نقل مي‌كند كه حضرت آدم به درگاه خداوند چنين استغاثه مي‌كرد :
اللهمّ إنّي أسألك بحقّ محمد وآل محمد سبحانك لا إله إلا أنت، عملت سوءً، وظلمت نفسي فاغفر لي إنّك أنت الغفور الرحيم، فهؤلاء الكلمات التي تلقى آدم .
الدر المنثور ، ج1 ، ص 60.
بار خدايا ! از تو درخواست مي‌كنم به حق محمد و آل محمد كه تو پاك و منزهي و غير از تو خدايي نيست ، من كاري بدي كردم و به خود ظلم نمودم ؛ پس مرا ببخش كه تو بخشنده و مهربان هستي ... .
توسل صحابه به پيامبر اکرم بعد از وفات ايشان

أصاب الناس قحط في زمن عمر بن الخطاب فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال : يا رسول الله استسق الله لأمتك فإنهم قد هلكوا . فأتاه رسول الله صلى الله عليه وسلم في المنام فقال : إيت عمر فأقره مني السلام وأخبرهم أنهم مسقون ، وقل له عليك بالكيس الكيس . فأتى الرجل فأخبر عمر فقال : يا رب ما آلوا إلا ما عجزت عنه . وهذا إسناد صحيح .
در زمان عمر بن الخطاب قحطي آمد ، بلال بن حارث آمد كنار قبر پيامبر عرضه داشت :امت تو نابود شدند ، از خداي عالم باران رحمت طلب كن .بعد پيامبر به خوابش آمد و گفت برو پيش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده كه باران رحمت نازل خواهد و به او بگو كه نسبت به مردم بذل و بخششت بيشتر باشد . اين شخص آمد خدمت عمر . عمر خيلي گريه كرد كه ما قابل اين سلام نبوديم . و گفت : هيچ خدمتي را نسبت به مسلمانان كه از دستم بر بيايد كوتاهي نخواهم كرد .
ابن حجر عسقلاني‌ از استوانه هاي علم رجال اهل سنت در آخر مي گويد : سند اين حديث صحيح است .
فتح الباري ، ج2 ، ص412
و همچنين آيات بسياري در قرآن كريم وجود دارد كه در خواست از غير خداوند را مشروع مي‌داند ؛ از جمله :
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .
گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم »
در اين آيه خداوند داستان برادران حضرت يوسف عليه السلام را يادآوري مي‌كند كه آن‌ها بعد از پيشيماني از كردارشان به پيش حضرت يعقوب عليه السلام آمدند و از او كه پيامبر خدا بود درخواست كردند كه از خداوند براي آن‌ها طلب بخشش كند . حضرت يعقوب هم نگفت كه چرا خودتان مستقيماً سراغ خداوند نمي‌رويد و به من متوسل شده‌ايد ؛ بلكه به آن‌ها وعده داد كه از خداوند براي آن‌ها طلب بخشش خواهد كرد :
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ .يوسف / 98 .
گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، كه او همانا آمرزنده مهربان است » .
همچنين خداوند در آيه 64 سوره نساء خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد :
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا .
و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر [ نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .
اين آيه نشان مي‌دهد كه بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيله آبروداري را پيدا كرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .
بنابراين همانطوري که ملاحظه فرموديد حرفهايي که وهابيها به عنوان اسلام واقعي !!! مطرح مي کنند و مخالف با آنها را کافر و مشرک مي دانند تماما باطل و بي‌اساس است .

والسلام علي من اتبع الهدي

گروه پاسخ به شبهات

خوب این سه تایپیک راجع به شفاعت و توسل از این لینک گرفته شده است..
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87

آيا آيه‌اي در قرآن كريم در باره جواز توسل به مردگان وجود دارد؟

توضيح سؤال :

در مبحث توسل در فهرست پرسش هاي شيعه متوسل شدن برادران يوسف به حضرت يعقوب و توسل به شخص پيامبر اسلام هر ده مورد به استناد قرآن در زماني اتفاق افتاده كه آن پيامبران حيات ظاهري داشتند و هنوز رحلت نكرده بودند ؛ لذا به دنبال آبه اي مي گردم كه توسل به مرده در آن به نوعي مطرح شده باشد .

پاسخ :

آيه 64 سوره نساء :

وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً
.

اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت .

همانطور که مشاهده مي شود رفتن به نزد رسول خدا براي طلب بخشايش در اين آيه عام است ؛ هم شامل حيات ايشان و هم بعد از مرگ ظاهري مي شود . علماي اهل تسنن در مورد اين آيه کلمات بسيار جالبي دارند :

ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتوسل به في حق نفسه ويستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما يقول ما حكاه الماوردي والقاضي أبو الطيب وسائر أصحابنا عن العتبي مستحسنين له قال ( كنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاء أعرابي فقال السلام عليك يا رسول الله سمعت الله يقول ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي ثم أنشأ يقول

يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع والاكم

نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم

ثم انصرف فحملتني عيناي فرأيت النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقال يا عتبى الحق الاعرابي فبشره بان الله تعالى قد غفر له )

المجموع - محيى الدين النووي - ج 8 - ص 274

سپس به جايگاه اوليه در مقابل صورت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم باز گشته وبه وي توسل کند در حق خودش و از وي طلب شفاعت در نزد خدا بنمايد.

از بهترين کلمات آنچه است که ماوردي وقاضي ابو الطيب وديگر اصحاب ما از عتبي نقل کرده وآن را نيکو شمرده اندکه گفت : نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودم که بيابانگردي آمد وگفت سلام بر تو اي رسول خدا . از خداوند شنيدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت . ومن به نزد تو آمدم واز گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مي دهم .سپس اين شعر را خواند که

اي بهترين کسي که دربهترين جايگاه دفن شده است که ازبوي خوش آنجاهمه جابوي خوش گرفته است .

جانم فداي قبري که تو ساکن آن هستي که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است

سپس بازگشت . پس چشمانم سنگين شده در خواب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را ديدم پس فرمودند که اي عتبي به سراغ اعرابي برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزيد.

ثم بعد زيارة الشيخين يذهب للسلام على السيدة فاطمة رضي الله عنها في بيتها الذي داخل المقصورة للقول بأنها مدفونة هناك ، والراجح أنها في البقيع فيقول : السلام عليك يا بنت المصطفى ... ويتوسل بها إلى أبيها ( ص ) . ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجهه الشريف ، فيقول : الحمد لله رب العالمين . اللهم صل على سيدنا محمد ، وعلى آل سيدنا محمد . السلام عليك يا سيدي يا رسول الله . إن الله تعالى أنزل عليك كتابا صادقا ، قال فيه : ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي .
إعانة الطالبين - البكري الدمياطي - ج 2 - ص 357

بعد از زيارت ابو بکر و عمر براي سلام به فاطمه زهرا به بيت وي که در داخل ضريح است مي روي چون بنا بر قولي در آنجا مدفون است ولي قول برتر آن است که در بقيع دفن است .پس مي گويي سلام بر تو اي دختر رسول برگزيده ...پس به وسيله وي بر پدرش توسل مي جويي سپس به همان جاي اول &ndash در روبروي صورت شريف- بازگشته مي گويي الحمد لله رب العالمين خدايا بر سرور ما محمد وبر آل وي درود فرست . سلام بر تو اي رسول خدا. خداوند به درستي بر تو کتاب خود را نازل کرد که در آن گفت :

که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء) پس من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم واز تو طلب شفاعت به نزد خداوند مي کنم .

ثم تأتى القبر فتولي ظهرك القبلة وتستقبل وسطه وتقول السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته ... اللهم انك قلت وقولك الحق ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد اتيتك مستغفرا من ذنوبي ، مستشفعا بك إلى ربي ... ثم يتقدم قليلا ويقول السلام عليك يا أبا بكر

المغني - عبد الله بن قدامه - ج 3 - ص 590 - 591

سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله مي کني ورو به سمت قبر ومي گويي سلام بر تو اي پيغمبر ورحمت خدا و برکات وي ....خداوندا تو گفته اي وکلامت درست است که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء).بدرستيکه من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم و از تو مي خواهم که در نزد پروردگارم شفيع من باشي ...سپس کمي جلوتر رفته ومي گويي سلام بر تو اي ابو بکر ...

همانطور که مطرح شد حتي اهل سنت از اين آيه چنين فهميده اند که مي توان از رسول خدا چه در حال حيات ظاهري و چه بعد از آن طلب شفاعت نمود .

2- زنده بودن انبيا وشهدا:

پاسخ شما را به نحو ديگري بيان مي کنيم : آيا انبياي الهي مرده اند ؟ وآيا ائمه ما مرده اند ؟

أما حياة الأنبياء عليهم الصلاة والسلام الحياة البرزخية التي هي فوق حياة الشهداء الذين قال الله تعالى فيهم بَل أحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ فأمر ثابت بالأحاديث الصحيحة

الآيات البينات في عدم سماع الأموات ج1/ص39 للآلوسي النعمان بن محمود

حيات انبيا عليهم السلام حياتي است برزخي وبرتر از حيات شهداست که خداوند متعال در مورد ايشان فرموده است که ايشان زنده اند نزد پرورگارشان روزي داده مي شوند . پس اين امر مطلبي ثابت شده با روايات صحيح است
ومن ثم قال الإمام السبكي حياة الأنبياء والشهداء كحياتهم في الدنيا

السيرة الحلبية ج2/ص432

به همين دليل امام سبکي گفته است که حيات انبيا و شهدا مانند زندگيشان در دنياست.

ائمه ما نيز همگي شهيد هستند و طبق آيه 169 سوره آل عمران :

ولاتَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أموَاتَا بَل أحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ

کساني را که در راه خدا کشته شدند مرده مپنداريد بلکه ايشان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند .

أحدها أن الأنبياء أفضل من الشهداء والشهداء أحياء عند ربهم فكذلك الأنبياء

فتح الباري ج6/ص487

یکي از مطالبي که در مورد زندگي انبيا بعد از مرگ گفته شده است اين است که انبيا برتر از شهدا هستند و شهدا نزد پروردگارشان زنده اند پس انبيا نيز همينطور

همانطور که گفته شد اهل تسنن اعتقاد دارند که انبيا بعد از مرگ ظاهري در واقع زنده اند .

حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ وَشَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ قَالَا حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ الْبُنَانِيِّ وَسُلَيْمَانَ التَّيْمِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَتَيْتُ وَفِي رِوَايَةِ هَدَّابٍ مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ

صحيح مسلم ج4/ص1845 کتاب الفضائل باب من فضائل موسي عليه السلام

رسول خدا فرمودند که رفتم يا گذشتم بر موسي در شبي که من را به آسمان بردند - در کنار جايي که خاک سرخ زيادي جمع شده بود- واو ايستاده بود و در قبرش نماز مي خواند.

در اين زمينه همانطور که نمونه اي از آن نقل شد روايات زيادي حتي در صحيح بخاري ومسلم موجود است وبيهقي عالم مشهور اهل تسنن بعضي از آنها را در کتاب حياة الأنبياء بعد وفاتهم " زندگي پيامبران بعد از مرگ ايشان" جمع آوري نموده است .

وچون در قرآن تصريح به جواز توسل به زندگان شده است پس توسل به ائمه وانبيا بعد از رحلت ايشان جايز است .

موفق باشيد

لینک منبع:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1326

قدس شریف;247087 نوشت:
الیس الله بکاف عبده(39:36)؟


ببینید اگر رحمت اللهی را به باران تشبیه کنیم رحمت او بر سر همه میریزد اما بعضی با توجه به اعمالشان در زندگی ظرف کوچکتر و بعضی ظرف بزرگتر دارند!!!
خدا رحمتش را بر سر کسی کم نمیریزد و بر دیگری زیاد!!بلکه ماییم که ظرفمان گاهی کوچک و گاهی بزرگ است و گاهی ان را برعکس نگه میداریم و انتظار داریم همان مقدار که بزرگان از اب باران جمع میکنند ما هم جمع کنیم!!!!
ائمه برای ان اند که کوچک بودن ظرف ما را جبرای کنند!وجود انها و واسطه ی فیض بودنشان نشانه ی رحمت بی حدو اندازه ی خداست!!(انگار از این روش بای بندگانش پارتی بازی میکنه!!)

در مورد شناخت خدا و معرفت به او نیز همان طور است!!اگر دل ما اینه ای باشد که قرار است خدا را در ان ببینیم و بشناسیم!بعضی از ما این اینه را هزار تکه کرده!!ایراد از شماست که نمی توانید همه ی وجود خود را در یک اینه ی کوچک نشان دهید یا اینه؟!؟!
تقصیر ماست که انقد گناه کردیم که نمی توانیم خدا را به اندازه ی بزرگان ببینیم!!
همان طور که حضرت علی خدا را به اندازه ی پیامبر درک نمی کردند!


چه طور انتظار دارید تقرب شما نسبت به خدا به همان اندازه ای باشد که تقرب اولیا اوست در حالی که بزرگترین لذت بهشت همین تقرب به خداوند است!پس فرق ما با اولیا خدا چیست؟

توسل=راه و روش خواستن از خدا!!
نه،خواستن از غیر خدا!!!!!!


طبق ایات قران ما باید فقط از خداوند در خواست کنیم
و در ایه ی 64 سوره نسا یاد داده چه طور از خدا بخواییم!

در این ایه قران به کسانی که به خودشون ستم کردند فرمان میده سراغ پیامبر برند و از او بخوان برای ان ها طلب مغفرت کنه و هم خود توبه کنند!و اخر ایه هم فرموده خداوند در این حالتوبه پذیر است!
ویا ایه 5 منافقون:همین ماجرا در مورد منافقان نقل شده!
و یا باز در سوره ی یوسف در ایات 98-97 از فرزندان یعقوب علیه السلام گفته که از پدرشان خواستند برای ان ها طلب امرزش کنه!و این عمر رو تایید کرده!

علاوه بر این در ایه ی 35 مائده کاملا واضح است که خداوند از ما خواسته تا برای تقرب به او وسیله ای جستوجو کنیم!:
یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و ابتغو الیه الوسیله...(35مائده)
یکی از موثق ترین موارد نقل شده از حضرت فاطمه سلام الله علیهاست!اگر لازم دیدید بفرمایید از کتب معتبراهل سنت سندش رو ذکر کنم، این در ابتدای خطبه فدکیه امده:و احمد الله الذی لعظمته و نوره بیتغی من فی السماوات و الرض الیه الوسیله و نحن وسیلته فی خلقه! (که به همان ایه ی 35 مائده اشاره ی بسیار واضح و روشنی داره)

.به بعضی از احادیث پیامبر صلی الله علیه واله که در این باره اند و مرود وثوق اهل سنت توجه بفرمایید:
1.انما اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک(برای اختصار سندها ذکر نشده!لازم دیدید بفرمایید نقل سند هم بکنم)
2.حدیث ثقلین
، ان تمسکتم بهما....که به وضوح از تمسک در ان صحبت شده!
3.توصل حضرت ادم: از جلالدین سیوطی نویسنده بزرگ اهل سنت نقل است که پیامبر فرمود:ادم علیه السلام به خداوند چنین توسل جست:(اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد سبحانک لا اله الا انت ،علمت سوءا،و ظلمت نفسی، فاغفر لی انک انت الغفور الرحیم
4.ابوهریره (از اهل سنت)نقل کرده پیامبر درباره ادم علیه السلام فرمود:یا ادم هولاء صفوتی .. فإذا کان لک لی حاجة فبهولاء توسل
ای ادم اینان(اهل بیت)برگزیدگان من هستند...هر وقت حاجتی داشتی انها را واسطه قرار ده
5.پیامبر فرمود:نحن سفینة النجاة ، و من تعلق بها نجا و من حاد عنها هلک.فمن له الی الله حاجة فلیسألنا أهل البیت
6.
مورد دیگه داستان شفا گرفتن یک نابیناست که رفاعی نویسنده معاصر و معاند وهابی هم حتی سندش رو تایید کرده که:
این فرد برای شفا چشمش و به توصیه خود پیامبر در دعایی بیان میکنه:
اللهم انی اسالک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمةیا محمد انی اتوجه بک ......

مرصاد;246993 نوشت:
بنام الله که همه در برابر او واله اند من اون تایپیک رو خوندم ولی چیز ی دستگیرم نشد فقط بحث وجدل بود. مشکل من در طریقه توسل به ائمه است . با خدا در سجده می توان راحت حرف زد و کمک خواست حال اگر در سجده از ائمه بخواهیم ایا شرک نیست ؟

بسم الله الواحد القهار الذي ليس كمثله شي وهو بكل شي عليم

بحث توسل به ائمه اطهار بسيار ساده است.الان شما معتقد هستيد كه خداوند شافي است وهمه ما هم همينطور فكر ميكنيم.اين خداست كه بيماري ها را شفا ميدهد .اما يك سوال اكر يك فردي براي معالجه خودش به دكتر مراجعه كند آيا به خدا شرك ورزيده است ؟
يقينا اين طور نيست بلكه دكتر و دوا و بيمارستان و امثال ذلك به اذن خداوند است كه كار ميكند .دارو به اذن خداوند است كه شفا ميدهد لكن خداي تعالي تقدير را اين گونه رقم زده است كه مريض شفاي خودش را از خداوند به اين طريق طلب كند كه ابتدا به نزد دكتر برود بعد داروهايي كه دكتر براي او تجويز ميكند را طبق دستور مصرف نمايد.خداوند مشابه همين تقديرات براي بندگان خودش لازم كرده است كه علم خود را و توحيد خود را و اخلاق خود را از اهل بيت بگيرند و سزاوار است مومن مانند آن بيمار كه متوسل ميشود به طبيب براي شفاي بيماري خودش متوسل شود به اهل بيت براي هدايت خودش و نيز براي رفع تمام گرفتاري ها.

و كل شيء احصيناه في امام مبين

مرصاد;246825 نوشت:
بنام الله

فرض کنید من الان یک نفر از اهل سنت هستم و می خوام شیعه بشم کمک ام کنید .راهنماییم کنید در مورد دلالت های بر حق بودن شیعه و توسل و کمک خواستن از امامان و هر انچه یک شیعه باید بداند


کتاب المراجعات رو بخون... ترجمه هم شده.

مرصاد;246825 نوشت:
بنام الله

فرض کنید من الان یک نفر از اهل سنت هستم و می خوام شیعه بشم کمک ام کنید .راهنماییم کنید در مورد دلالت های بر حق بودن شیعه و توسل و کمک خواستن از امامان و هر انچه یک شیعه باید بداند

با سلام و عرض ادب

اولین و مهمترین بحثی که محل خلاف و منشاء تمام اختلافات میان مسلمانان بوده است بحث جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده است[1]

اهل سنّت كتاب‏هايى را در علم عقايد و كلام نوشته‏اند؛ كتاب‏هايى همچون:«المواقف فى علم الكلام‏»تأليف قاضى ايجى، «شرح المواقف»‏ نگارش شريف جرجانى، شرح قوشچى بر التجريد، «شرح المقاصد» تأليف سعدالدين تفتازانى، «شرح العقائد النسفيّه»‏ و ديگر كتاب‏هاى مهمّ اعتقادى.

آنان در اين كتاب‏ها بحث‏هايى را درباره امام مطرح و فصل‏هايى را بيان كرده‏اند. از فصل‏هاى مطرح شده در اين كتاب‏ها انتخاب امام است كه انتخاب امام به اختيار مردم است و خداوند متعال در اين امر نقشى ندارد. اين ديدگاه با اعتقاد شيعه اماميّه مخالفت دارد.
آنان در فصل ديگر، شروطى را در امام لازم مى‏دانند و مى‏گويند:

كسى را كه مردم براى رهبرى جامعه انتخاب مى‏كنند بايد داراى تمام اين شروط باشد تا براى اين امر مهم از سوى مردم برگزيده شود، آن گاه شروط و اوصافى را براى امام بيان كرده‏اند و آن‏ها را به دو بخش‏ تقسيم نموده‏اند:

الف) شروطى كه تمام علما آن‏ها را قبول دارند؛
ب) شروطى كه مورد اختلاف ميان علما است.

-:Gol:---------------------------------------------------------------------:Gol:

[=Calibri][1]. مباحثی همچون توسل به اولیای الهی اختلافی در مراتب بعدی است که از نظر اهمیت هیچگاه قابل مقایسه با بحث امامت نیست و البته در اعتقادات شیعه نیز امری واجب تلقی نمی گردد.
بلکه باید گفت در بحث توسل به اولیای الهی در میان اهل سنت اختلاف وجود دارد و بی شک گروه قابل توجهی از علمای اهل سنت در این اعتقاد با شیعه هم عقیده اند. لذا بحث پیرامون آن در این پست اشتباه است.

شروطی که مورد اتفاق میان متکلمین است عبارتند از:

1. علم و دانش‏

نخستين شرطى كه اهل سنّت در امام لازم مى‏دانند علم و دانش اوست؛ يعنى بايد امام به اصول و فروع دين آگاهى كامل داشته باشد، به گونه‏اى كه بتواند براى حقانيّت اين دين، دليل و برهان بياورد. اگر شبهه‏اى وارد كردند قدرت فكرى او بايد به اندازه‏اى باشد كه بتواند در برابر شبهه‏ها و اشكال‏هايى كه از ناحيه مخالفان مطرح مى‏شود، ايستادگى كرده و آن‏ها را برطرف كند.

2. شجاعت و دليرى‏
دومين شرطى كه اهل سنّت در امام لازم مى‏دانند، شجاعت‏و دليرى است.
امام بايد به‏گونه‏اى شجاع باشد كه بتواند در تمام جنگ‏ها حاضر شود و لشكر اسلام را براى نبرد با دشمن آماده كند و در صورت حمله دشمن، نه تنها جبهه جنگ را ترك نكند؛ بلكه با تمام قدرت در برابر حمله آن‏ها بايستد و از حريم دين و جماعت مسلمانان دفاع كند.

3. عدالت و دادگرى
سومين شرط در امام، عدالت است؛ يعنى امام بايد در راه و روش و زندگى كردن با مردم، عدالت داشته باشد. در جايى كه مى‏خواهد بين مسلمانان داورى كند، به عدالت قضاوت كند، بيت المال را ميان مسلمانان عادلانه تقسيم نمايد و در تمام كارهاى شخصى و امورى كه مربوط به همه مسلمانان مى‏شود عدالت را رعايت كند.

تمام دانشمندان اهل سنّت در كتاب‏هاى خود اين سه شرط را براى امام آورده‏اند و بنا بر ديدگاه آن‏ها كسى كه به انتخاب مردم به مقام امامت مى‏رسد بايستى آن‏ها را دارا باشد.

حال سوال این است با توجه به منابع روایی و تاریخی اهل سنت( ونه منابع شیعی)این ویژگی ها در چه کسی جمع بوده امام علی علیه السلام یا سه خلیفه دیگر؟ آیا کسی از صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله ادعای این را داشته که در این اوصاف برتر از امام علی علیه السلام بوده باشد؟
البته با تاملی مختصر در تاریخ و حدیث می یابیم که خلفا اساسا فاقد این اوصاف(علم، شجاعت، عدالت) بوده اند و مقایسه آنان با امام علی علیه السلام مقایسه ظلمت با نور است.

ودر اینجا برای ما همین سخن خداوند عزوجل کافی است که می فرماید: «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لايَهِدّي»؛ آيا كسى كه به حق هدايت مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است يا آن كس كه هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟یونس:35.

موفق باشید.

یه چیز دیگه هم من جایی به نقل از امام صادق علیه السلام شنیدم (قریب به مضمون)که فرمودند هر وقت میخواهید از شیعه دفاع کنید در باره مادرم فاطمه س بحث کنید!!!
اتفاقا در کتاب شبها ی پیشاور که در پست5 عرض کردم هم بسیاری از افرادی که شیعه شدند بعد از شنیدن دلایل جناب واعظ در مورد حضرت زهرا بود!!!

مرصاد;246825 نوشت:
بنام الله فرض کنید من الان یک نفر از اهل سنت هستم و می خوام شیعه بشم کمک ام کنید .راهنماییم کنید در مورد دلالت های بر حق بودن شیعه و توسل و کمک خواستن از امامان و هر انچه یک شیعه باید بداند

سلام آقاي مرصاد حالا تصميم گرفتيد شيعه بشيد يا شيعه شديد ؟

سلام اقا مرصاد..
در ابتدا باید به یک نکته مهم از کتب خودتون توجه کنید-فرض بر این که شما سنی هستید..!-
و آن یک حدیث مهم است از نبی خدا...
ببینید نبی خدا چه می فرماید:"لَتَفْتِرَقَنَّ اُمّتی عَلی ثَلاثِ وَ سَبْعینَ فَرِقَة فَواحِدَةُ فِی الجَنَّةِ وَ ثِنتانْ وَ سَبْعُونَ فِی النّارِ":
این روایت رو عزیزان اهل سنت به وفور در کتب خودشان آورده اند و حتی البانی وهابی هم اقرار بر صحت آن دارد.(کنز العمال/متقی هندی/ج11/ص114)

از طرفی مذهب حقه دارای ویژگی هایی است که خود نبی خدا آنهارا مشخص نموده است به عنوان مثال:
1-آن مذهب حقه فقط و فقط مطیع قرآن است و مطیع اهل بیت نبی...
«إِنِّي تَرَكْتُ فِيكُمُ الْخَلِيفَتَيْنِ كَامِلَتَيْنِ: كِتَابَ اللَّهِ، وَعِتْرَتِي، وَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»

رواه أحمد وإسناده جيد
مجمع الزوائد، ج 9، ص163
فلذا یکی از اصلی ترین شاخصه های مذهب حقه این است که اهل بیت را بعد از موت رسول خدا می باشد.
حال سوال اینجاست که کدام یک از مذاهب و فرق امت نبوی اه بیت را جانشینان نیب خدا می دانند؟؟

2-آن مذهب حقه دارای دوازده امام است که همه آن ائمه جانشین نبی خدا و هادی و مهدی این امت هستند.
درصحیح مسلم و کت دیگر به سند صحیح مثبوت است که نبی خدا فرمود:
«لا يزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلي اثني‏ عشر خليفة. فقال کلمة صمّنيها الناس فقلت لأبي ما قال؟ قال: کلّهم من قريش»
روای می گوید"نبی خدا فرمود:این دین اسلام به عزت خود را حفظ خواهد کرد و مناعتش پابر جا خواهد بود-هنوز مذهبی حقه با قی خواهد ماند-به واسطه وجود دوازده جانشین نبی خدا-دوازد امام-.سپس نبی خدا سخنی گفت و من نفهمیدم و از پدرم پرسیدم که او گفت نبی خدا فرمود همه آنها از قبیله قریش هستند.صحيح مسلم، ج 6، ص 4

حال آن حذهب حقه ای که دوازده نگهبان خشیار و امام عالم الاعلم را داراست که مناعت مذهب را حفظ کنند کدامین مذهب است؟؟
کدام مذهب اسلام مذهب حقه ی اهل بیتی اثنی عشری است؟؟

3-آن مذهب حقه بلا استثنا مطیع علی بن ابی طالب است و فرمان او را در حقیقت فرمان خداوند می داند..

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمَنْ أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَنِي، وَمَنْ عَصَاكَ فَقَدْ عَصَانِي».
یعنی ای علی بن ابی طالب آنکسی می تواند ادعا کند که اطاعت خدا را کرده است که مطیع اوامر من باشد و آنکسی می تواند ادعا کند ک مطیع خداوند و من است که مطیع اوامر تو باشد.(اطاعت از علی همان طاعه الله است)و آن کسی که از دستوراتم سرپیچی کند در حقیقت نافرمانی و معصیت خدا را کرده است و یا علی هرکسی که از دستوراتت سرپیچی کند او همانکسی است که از دستورات من و از اوامر الهی نافرمانی کرده است(سرپیچی از دستورات و اعتقادات علی همان معصیت الله است.)
المستدرک علی الصحیحین/حاکم النیسابوری/ج3/ص130
حاکم نیشابوری که عارض شدیم امام المحدثین اهل سنت است در مورد این روایت و صحت آن اینگونه می نویسد:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

حال باز هم سوال می شود کدامین مذهب هم اطاعت مطلق از علی بن ابی طالب کرده و هم بعد از نبی اولین شخص واجب الطاعه علی را دانسته و هم مذهبشان را از اهل بیت گرفته و هم دارای دوازده امام هستند که بنا به حدیث اول و دوم همه آن دوازده امام از اهل بیت هستند و قریش؟؟

مذهب اهل بیت اثنی عشری علوی؟؟؟کدام مذهب است؟؟

4-آن مذهب حقه در حقیقت شیعه علی بن ابی طالب است..
در کتب اهل سنت به سند صحیح مثبوت است که نبی خدا فرمود:

انا الشجره و فاطمه فرعها و على لقاحها و حسن و حسين ثمرتها و شيعتنا ورقها و اصل الشجره فى جنه عدن و سائر ذلك فى سائر الجنه " من مانند درختى هستم كه فاطمه شاخه آن، على پيوند آن، حسن و حسين ميوه آن، شيعيان ما برگها و زینتهای آنند، ريشه درخت در بهشت " عدن " و بقيه اش در ديگر طبقات بهشت است ".
این روایت را حاکم نیشابوری نقل کرده و اقرار می کند که سند صحیح است ولی متن روایت شاذ است.
.
من در کتب حدیثی اهل سنت دیدم که یکی از عالمان حدیثی اهل سنت مشذوذات حاکم را غیر قابل استناد دانسته است.

یا در مناقب ابن مردویه اصبهانی که هم عصر حاکم نیشاوبری است و ذهبی از او تعبیر به الحافظ الکبیر می کند هم این روایات را آورده است:

و أخرج ابن مردویه عن علىّ قال: قال لى رسول اللّه (ص): ألم تسمع قول اللّه (اِنَّ الَّذین آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ البَرِیَّةِ) أنت و شیعتک، و موعدى و موعدکم الحوض اذا جئت الأمم للحساب تدعون غرّا محجّلین»

خلاصه یعنی این که نبی خدا فرمودَ:ای علی تو و شیعیان تو همان بهترین مخلوقات هستند و قرار من با شیعیان تو سر حوض باشد که در آن حال که مذاهب دیگر را به زور و.. در قیامت حاضر می کنند شیعیان تو در حالی که رو سفید هستند در قیامت حاضر می شوند.
الدر المنثور-سیوطی شافعی-ج8-ص589-آدرس را ذهنی نوشته ام شاید اشتباه باشد.-


و روایات بسیار بیشتر که قدری از آن در در المنثور سیوطی قدری دیگر در شواهد التنزیل امام الحاکم حسکانی مثبوت است.
پس مذهب حقه بنا به روایات تماما صحیح السند اهل سنت مذهبی است که شیعه امیر المومنین است و نیز مطیع امیر علی بعد از نبی خدا و نیز دارای دوازده امام است که همه آن ائمه از اهل بیت هستند و از قبیله قریش...
آیا مذهبی با این خصوصیات را نمی شناسی برادر مرصاد؟؟؟؟

جمع بندی:

سؤال اول: استدال شیعه بر حقانیت مکتب خود چگونه است؟
پاسخ: استدلال شیعه بر حقانیت خود مبتنی بر تمسک به قرآن و عترت است؛ قرآن و عترتی که کانون توجه و دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده است، که این امر در ایام پایانی عمر شریف آنحضرت بیش از هر زمانی بود و در مواقع متعددی از جمله در ایام بیماری ای [1]که منجر به رحلت گردید فرمودند:«إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى أهل بيتى ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبداً و إنّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض»؛ویا:«إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما»؛[2]من در ميان شما دو چيز به وديعت و امانت مى‏ گذارم، مادامى كه به آن تمسك بجوييد، هرگز گمراه نخواهید شد؛ يكى از ديگرى بزرگتر است: كتاب خدا كه ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوى زمين است، و ديگرى عترت و اهل بيتم، و اين دو هرگز از هم جدا نمى ‏شوند تا در حوض به من مى ‏پيوندند، بنگريد چگونه با امانتهاى من رفتار مى‏ كنيد.

بنابراین توصیه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله توصیه به قرآن و عترت بوده؛ عترتی که هرگز از قرآن جدا نمی گردند و در هر زمانی تا قیامت باید یک نفر از آنان در کنار قرآن وجود داشته باشد؛ لذا سؤال اصلی از اهل سنت آن است که به چه میزان به این محور مورد توصیه عمل نموده اند؟

نکته ی دیگر آنکه اعتقادات شیعه ی امامیه اعتقاداتی اند که منطبق بر حکم عقل سلیم بوده که صرف نظر از ادله ی نقلی هم به تنهایی قابل احتجاج می باشند.

اینکه شیعه معتقد به امامت منصوب از جانب خداست که در این امامت علم و عصمت شرط اساسی آن است، امری برخواسته از حکم عقل است؛ زیرا عقل حکم می کند که خدای حکیم برای اتمام حجت و نعمت خویش بر مخلوقات بعد از جایگاه نبوت که استمرار آن ختم گشته است، امامی را بر انگیزد که قول و فعل او تبیین حقیقی قرآن و سنت نبوی صلی الله و علیه و آله بوده باشد تا مردم از انحرافی که از ناحیه ی تبیین معارف دین است باز داشته شوند.

قرآن کریم نیز به این حقیقت ارشاد می نماید که از کسی باید تبعیت شود که خود رشد یافته و به هدایت و حق راهنمایی نماید، نه اینکه خود نیازمند به هدایت دیگران باشد: «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون»؛[3] آيا كسى كه هدايت به حق مى ‏كند براى پيروى شايسته‏ تر است يا آن كس كه خود هدايت نمى ‏شود مگر هدايتش كنند، شما را چه مى‏ شود؟

سؤال دوم: دیدگاه اهل سنت در رابطه با جایگاه خلافت چیست؟
جواب:
اولین و مهمترین بحثی که محل خلاف و منشاء تمام اختلافات میان مسلمانان بوده است بحث جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده است. اهل سنّت كتاب‏هايى را در علم عقايد و كلام نوشته‏ اند؛ كتاب‏هايى همچون:«المواقف فى علم الكلام‏»تأليف قاضى ايجى، «شرح المواقف»‏ نگارش شريف جرجانى، شرح قوشچى بر التجريد، «شرح المقاصد» تأليف سعدالدين تفتازانى، «شرح العقائد النسفيّه»‏ و ديگر كتاب‏هاى مهمّ اعتقادى.

یکی از محورهایی که در این کتب مورد بررسی قرار گرفته، مساله تعیین امام است. اهل سنت معتقدند که انتخاب امام به اختيار مردم است و خداوند متعال در اين امر نقشى ندارد. ودر تبیین ویژگی های امام اوصافى را بر شمرده اند که برخی مورد اتفاق و برخی مورد اختلاف میان علمای آنان است.

شروطی که مورد اتفاق میان متکلمین است عبارتند از:


1. علم و دانش‏
نخستين شرطى كه اهل سنّت در امام لازم مى ‏دانند علم و دانش اوست؛ يعنى بايد امام به اصول و فروع دين آگاهى كامل داشته باشد، به گونه ‏اى كه بتواند براى حقانيّت اين دين، دليل و برهان بياورد. اگر شبهه ‏اى وارد كردند قدرت فكرى او بايد به اندازه اى باشد كه بتواند در برابر شبهه‏ ها و اشكال‏هايى كه از ناحيه مخالفان مطرح مى ‏شود، ايستادگى كرده و آن‏ها را برطرف كند.

2. شجاعت و دليرى‏
دومين شرطى كه اهل سنّت در امام لازم مى‏ دانند، شجاعت ‏و دليرى او است.امام بايد به‏ گونه‏اى شجاع باشد كه بتواند در تمام جنگ‏ها حاضر شود و لشكر اسلام را براى نبرد با دشمن آماده كند و در صورت حمله دشمن، نه تنها جبهه جنگ را ترك نكند؛ بلكه با تمام قدرت در برابر حمله آن‏ها بايستد و از حريم دين و جماعت مسلمانان دفاع كند.

3. عدالت و دادگرى‏
سومين شرط در امام، عدالت است؛ يعنى امام بايد در راه و روش و زندگى كردن با مردم، عدالت داشته باشد. در جايى كه مى‏ خواهد بين مسلمانان داورى كند، به عدالت قضاوت كند، بيت المال را ميان مسلمانان عادلانه تقسيم نمايد و در تمام كارهاى شخصى و امورى كه مربوط به همه مسلمانان مى ‏شود عدالت را رعايت كند. تمام دانشمندان اهل سنّت در كتاب‏هاى خود اين سه شرط را براى امام آورده ‏اند و بنا بر ديدگاه آن‏ها كسى كه به انتخاب مردم به مقام امامت مى ‏رسد بايستى آن‏ها را دارا باشد.

حال سوال این است بر فرض اینکه امامت امری آسمانی نبوده باشد؛ آیا خلفای قبل از امام علی علیه السلام اساسا واجد این شروط بوده اند؟با نگاهی اجمالی می یابیم که خلفای قبل از حضرت فاقد این شروط بوده اند؛ ودر اینجا این سوال مطرح می گردد که با وجود امام علی علیه السلام با چه معیار و ملاکی می توان مشروعیت خلافت خلفا را پذیرفت؟


[/HR] [1]. الصواعق المحرقة، ابن حجر هیتمی،الباب التاسع، ح40:«ایها الناس یوشک ان اقبض قبضاً سریعاً فینطلق بی و قد قدمت الیکم القول معذره ی الیکم، الا انی مخلف فیکم کتاب ربّی عزوجل و عترتی اهل بیتی ـ ثم اخذ بید علی فرفعها فقال: ـ هذا علی مع القرآن و القرآن مع علی، لا یفترقان حتی یردا علیّ الحوض فسألوهما ما فیهما».

[2]. سنن الترمذی، باب 32 مناقب أهل النبي صلى الله عليه و سلم، ح:3788، قال الشيخ الألباني : صحيح.

[3]. یونس/35.


موضوع قفل شده است