عقل و دین آیا عقل در قلمرو دین جایی دارد؟
تبهای اولیه
جایگاه و نقش آن در قلمرو دین چیست؟ آیا نقش عقل صرفاً در مقام تعلیم و فهم گزارههای دینی است، یا عقل در مقام تبیین و تعلیل نیز نقش دارد؟ نقش ایمان در دین چیست؟ فرآیند ایمانآوردن دارای چه مراحلی است؟ آیا ایمان متكی بر عقل است یا آنكه «دل دلایلی خاص خود دارد، كه عقل آن دلایل را نمیشناسد»[1] و برای ایمان، همان ادله دل كافی است؟ تا چه اندازه باید ایمان را عقلانی كرد و اصلاً تا چه اندازه میتوان بر عقل اعتماد كرد؟ آیا عقل و ایمان جمع شدنیاند؟
این مسائل و مسائل دیگری كه از دیرباز مورد توجه فیلسوفان و الهیدانان بوده است، از اهم مسائل فلسفه دین معاصر به شمار میرود. دیرینه پای بودن این مسائل، آن را از محور توجه قرار گرفتن نینداخته است و پاسخهای داده شده به آن نیز هرآینه مورد بازنگری و تأمل دوباره قرار گرفته و میگیرند. هر نسل از نو این مسأله را مورد كاوش قرار میدهد و پاسخهای ویژه خود را به آن مییابد، زیرا ایمان از حیاتیترین مسائل بشری است كه با همه وجود انسان سر و كار دارد و كل هستی او را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
عقل نیز ابزار سنجش و ارزیابی انسان است. بنابراین هر نسل حق دارد پاسخ مسأله را خود بیابد و در این باره از آرای پیشینیان خود نیز بهره میجوید و درباره مسأله عقل و ایمان و ابعاد آن روشنتر میاندیشد.
مسأله رابطه عقل و ایمان، ریشه بسیاری از مباحثی است كه در طول تاریخ در جهان اسلام و مسیحیت و سایر ادیان، پدید آمده است. مباحثی از قبیل «عقل و وحی»، «ظاهرگرایی و تأویلگرایی»، «علم و دین»، «عقلگرایی و ایمانگرایی»، هر كدام شاخهای از شاخههای این مسألهاند.
تعریف دین
پیش از بررسی نظریههایی كه در این زمینه عرضه شده، باید معلوم كرد كه مراد از «دین» و «عقل» چیست. مراد از «دین»، مجموعه معارف (نظری و عملی) قدسی است؛ یعنی مجموعه گزارههای ناظر به واقع و ناظر به عمل، كه حول محور قدسی شكل گرفتهاند، در اینجا باید این قید را نیز اضافه كنیم كه مراد، مجموعه معارف دست اول است كه معمولاً در متونی مقدس گرد آمدهاند، تا اینكه تفاسیر مختلف از این معارف را از تعریف دین خارج كنیم. اگر همین تعریف را بر اسلام تطبیق كنیم. دین اسلام عبارت میشود از: «مجموعه معارفی كه در نسبت با خداوند تدوین یافته و در متن مقدس قرآن و سنت گرد آمدهاند».
تعریف ایمان
در تعریف ایمان، قرنها میان متكلمان، فیلسوفان و الهیدانان مسلمان و مسیحی و پیروان دیگر ادیان اختلافنظرهای جدی وجود داشته و دارد. بیشترین اختلافها بر سر داخل كردن سه موضوع در تعریف ایمان است: اول علم، دوم اراده و سوم عمل. بسیاری از فیلسوفان و متكلمان شیعه ایمان را همان علم، علم جزمی و یقینی، میدانند. برخی از شیعیان و نیز اغلب اشاعره و مرجئه ایمان را عملی ارادی، یعنی تصدیق میدانند و حتی برخی از مرجئه اقرار زبانی را كافی میدانند. خوارج عمل را جزء ایمان میدانند و فاسق را خارج از حوزه ایمان میشمارند.[2]
اما به نظر میرسد ایمان چیزی بیش از علم است و عمل خارجی در آن دخالتی ندارد. ایمان تصدیق قلبی است كه به اراده و اختیار انسان و در پی علم یا باور تحقق مییابد و عمل خارجی از لوازم ایمان است و نه جزء ماهیت آن. اقرار به زبان نیز جزء ماهیت ایمان نیست، بلكه آن نیز مانند سایر عملهای خارجی از لوازم ایمان است.
نكته با اهمیتی كه ممكن است پذیرش آن برای آشنایان با فلسفه و حكمت اسلامی اندكی سنگین باشد،فراتر بودن ایمان از علم و اختیاری بودن آن است. برای اینكه این مسئله روشن گردد توجه به شواهد زیر راهگشاست:
1. امر به ایمان و نهی از كفر: اگر ایمان خارج از حوزه اختیار انسان بود، درخواست آن از سوی خداوند با حكمت او تنافی داشت. در آیات زیادی از قرآن كریم امر به ایمان و نهی از كفر به چشم میخورد.[3]
2. جرم دانستن كفر و نكوهش كفار و وعده عذاب به آنها: این نكوهش تنها در صورت اختیاری بودن ایمان و كفر معنا پیدا میكند.[4]
3 . نفی اكراه: نفی اكراه در دین دلالت بر اختیاری بودن ایمان دارد.[5]
4 . فراخوانی برای عبرتگیری از كفار: آیاتی كه به عبرتگرفتن از سرنوشت كفار و ایمان آوردن فرا میخوانند به طور ضمنی به اختیاری بودن ایمان اشاره دارند.[6]
5 . بیفایده دانستن ایمان از روی ترس: آیاتی وجود دارد كه میگوید ایمان از سر ترس و اجبار بیفایده است و این نشان میدهد كه ایمان باید آزادانه و بدون اجبار و فشار باشد تا ارزش پیدا كند.[7]
6 . تصریح به اختیاری بودن ایمان: در آیاتی از قرآن تصریح شده است كه پس از آمدن تذكرات انبیاء مردم آزادند كه اگر خواستند راه خدا را برگزینند و این چیزی جز ارادی بودن ایمان نیست.[8]
در همه موارد باید توجه داشت كه علم امری اختیاری نیست، هر چند مقدمات آن اختیاری است. اما آنچه در این شواهد آمده است چیزی فراتر از علم و پس از آن است و آن تصمیم ویژهای است برای اینكه انسان تسلیم اراده خداوند بشود و ربوبیت او را تصدیق كند.
همچنین باید توجه داشت كه ابلیس و دیگر شیاطین جنی، خدا را میشناسند و به او علم دارند، اما با طغیان خود كافر شدند و ایمان خود را از دست دادند. معنای كفر ابلیس، این نیست كه او شناخت خدا را از دست داده است.[9]
تعریف و كاركردهای عقل
عقل نیروی دراكه آدمی است كه هم به كار فهم میآید و هم استدلالگر است. همچنین، عقل نیروی نقاد نیز هست. شهود حقایق عقلانی، مانند بدیهیات اولیه و اصول ریاضیات و منطق نیز از كارهای عقل است. در مباحث پیشرو همه این معانی مدنظر هستند.
عقل كاركردهای مختلفی دارد. درباره ارتباط عقل و دین، شش نقش متفاوت برای عقل قابل تصور است؛ یعنی نقش عقل را در شش مقام میتوان در نظر گرفت: 1) در مقام فهم معنای گزارههای دینی؛ 2) در مقام استنباط گزارههای دینی از متون مقدس؛3) در مقام انتظام بخشیدن به آنها؛ 4) در مقام تعلیم گزارههای دینی؛ 5) در مقام اثبات گزارههای دینی و 6) در مقام دفاع از آنها.
پرواضح است كه جامعه دینی در مقام استنباط و فهم و تعلیم گزارههای دینی از عقل بهره میجوید. موافقان و مخالفان دخالت عقل در دین، بر این سه كاركرد اتفاقنظر دارند. كاركرد چهارم عقل، یعنی انتظام بخشی به گزارههای دینی، نیز چندان محل اختلاف نیست. حتی ایمانگرایان كه در صفحات آتی با آنان بیشتر آشنا خواهید شد، و ظاهرگرایان نیز مجموعه ناهماهنگی از گزارههای دینی را نمیپذیرند. انسجام و سازواری درونی میان مجموعه گزارههای دینی، كمترین شرط مقبولیت آن نظام است و بدون آن، التزام به نظام معارف دینی بیمعناست. حتی افراطیترین ایمانگرایان، مانند كركگور، هر چند ورود در عرصه دین را با تن دادن به تناقض میسر میدانند، اما این تناقض در واقع تناقض ایمان دینی با عقل غیر دینی است.گزارههای دینی باید به نحوی با هم تلائم پیدا كنند؛ زیرا با وجود ناهماهنگی درونی، التزامی در كار نیست به كدام یك از طرفین نقیض میتوان ملتزم شد؟ البته ایمانگرایان در مجموعه باورهایشان وجود تناقض را میپذیرند، اما به زعم ایشان، تناقض داشتن باورهای دینی با باورهای غیردینی، به ایمان دینی لطمهای نمیزند، بلكه زمینه تحقق آن را فراهم میآورد.
اما درباره دو نقش اثبات و دفاع از گزارههای دینی، اختلاف بر سر این است كه آیا گزارههای دینی را باید به مدد عقل به اثبات رساند و از آنها در برابر اشكالات و شبهات دفاع عقلانی كرد یا نه؟ به عبارت دیگر، آیا برای تعیین اعتبار گزارههای دینی، باید آنها را عقلانی كرد؟ رد یا قبول نظام اعتقادات دینی بر چه پایهای است؟ اگر عقل دخالتی دارد،نقش آن تا چه حد است؟ ایمان و تعبد، چه نقشی میتوانند داشته باشند؟ آیا عقل و ایمان، در اعتبار نظام باورهای دینی، جمعشدنیاند؟ چگونه میتوان میان نظامهای مختلف باورهای دین، یكی را برگزید؟ اختلاف بر سر نقش ایمان و عقل در این مقام است. از میان نظریههای مختلف میتوان به سه نظریه مهمتر اشاره كرد:
1) ایمانگرایی؛ 2) عقل گرایی حداكثری؛ 3) عقلگرایی معتدل.[10]
1 . ایمانگرایی
«ایمانگرایی[11] دیدگاهی است كه نظامهای اعتقادات دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمیداند.»[12] ایمانگرایان برای تأیید اعتقادات خود، به دلیل و برهان متوسل نمیشوند و اصلاً كوشش برای استدلالی كردن دین را كوششی ناروا میشمارند. در نظر آنان دین قلمرو عقل و كاوشهای آن نیست، بلكه قلمرو دیگری است؛ مثلاً قلمرو عشق است یا قلمرو بازی ایمان است، یا قلمرو خطر كردن است یا چیزهایی از این قبیل. در نظر برخی از آنان، اگر شخص مؤمن در پی آن باشد كه برای دین و ایمان خو قرینه و دلیلی دست و پاكند، به منزله آن است كه عاشقی بخواهد عشق خود را به تأیید دیگران برساند و اگر آنها تأیید كردند كه وی عاشق است، آنگاه عشقورزی كند، وگرنه دست از عشق خود بشوید. اندیشه ارزیابی و سنجش عقلانی ایمان،خطایی فاحش و حاكی از فقدان ایمان راستین است. ایمان دینی همان پروای نهایی انسان است،كه اگر بخواهیم آن را به تأیید ادله بیرونی (بیرون از ایمان و دین) برسانیم.[1] . اشاره به سخن پاسكال، ( 1623 ـ 1662)، فیلسوف و الهی دان فرانسوی، به نقل از عقل و اعتقاد دینی،ص 70.
[2] . برای تحقیق در زمینه ماهیت ایمان از نگاه مذاهب مخلتف رك: ابن خرم، الفصل فی الملل و الاهراء؛ جوادی، محسن، نظریه ایمان؛ تفتازانی، شرحالمقاصد؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد؛ تمهید الاصول؛اشعری، مقالات الاسلامیین؛بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین؛ بغدادی، الفرق بین الفرق؛ جرجانی، شرح المواقف و...
[3] . رك: بقره: 41، 91، 186؛ نساء: 136 و 171؛ آل عمران: 179؛ مائده:111.
[4] . رك:بقره:86؛ نساء: 137؛ ملك:10؛ عبس: 17؛ اعراف: 40؛ جاثیه: 31؛ دخان: 21 ـ 22؛ مؤمن:10 ـ 11.
[5] . رك: بقره: 256.
[6] . رك: ذاریات: 35 - 37.
[7] . رك: مؤمن: 85؛ دخان؛ 12 ـ 13.
[8] . رك: مزمل: 19؛ انسان: 29.
[9] . در نقد ایمانگرایی افراطی توضیحات بیشتری درباره ایمان خواهد آمد.
[10] . دو نظریه مشهور دیگر وجود دارد كه از انواع عقلگرایی معتدل به شمار میروند، یكی عقلگرایی انتقادی و دیگری معرفتشناسی اصلاحشده، كه در اینجا به آنها نمیپردازیم.
[11] .Fideism.
[12] . عقل و اعتقاد دینی، ص 78.
..یا ستار..
با سلام..:Gol:
با توجه به موضوع مورد بحث ؛عقول نام برده در قران به دو عقل نظری و عملی بر می گردد ؛که متعلقات هر دو از جنس ادراکات است و اختلاف این دو نیز بر همین تعلقات و اویخته ها بر می گردد به عبارتی عقل نظری با عالم بالا سر و کار دارد و عقل عملی با عالم مادون که همان عالم ماده و عمل باشد نتیجتا عقل و معانی ان همه به صورت معنوی می باشند که بر اساس تشکیک بر یکدیگر منطبق می گردند بر این اساس دایره ان از مدار اشتراک در لفظ خارج می شود ؛هر چند هر نحله ای نهایت انرا در مرتبه مورد قبول خودش قلمداد می کند؛همین موضوع نیز برای ایمان که همان مراتب اسلام یا تسلیم حضرت حق شدن می باشد قابل صدق است به عبارتی مراتب ایمان و حتی خود اسلام اولیه هر یک بر اساس تشکیک مراتبی از تسلیم در برابر حق می باشند که به صورت اشتراک در معنا این لفظ (تسلیم)بر همه انها صدق می کند..
از جهتی بر حسب شدت و ضعف و مراتب وجود ؛کمالات وجودی همراه با همین درجات می باشند به عنوان مثال مراتب وجود چیزی خارج از مراتب علم نیست به عبارتی درجات شدت و ضعف به مراتب شدت و ضعف همین علم باز می گردد نتیجتا درجات وجود عین همین درجات علم می باشد که این علم بر حسب مراتب وجودی بسیط شده است...
نتیجتا خود مراتب ایمان نیز مراتبی از علم هستند چون چیزی خارج از وجود نمی باشد و چون ایمان نیز مراتب دارد نتیجتا مندک در درجات علم می باشد این در حالی است که خود علم اختیاری نیست ولی ایمان خارج از مراتب علم نمی باشد...
پس ایمان باید با عمل همراه گردد تا نتیجه مطلوب را هم بدهد ؛چون ایمان داخل در مراتب علم می باشد و هر شخصی بر اساس سعه وجودی خود مستفیض می گردد که این فیض همه جعل وجود است که همراه با علم هم سنخ همان مرتبه می باشد و جعل وجود چیزی خارج از مراتب علم نیست نتیجتا مراتب ایمان به مراتب فیض وجودی بر می گردد که این جعل فیض نیز همراه با علم می باشد که این خود؛ هم عقل نظری را در بر می گیرد وهم عقل عملی را به عبارتی عقل نظری با اتصال با عالم بالا مفاهیم را درک می کند و عقل عملی در انجام انچه باید عمل شود و انچه نباید عمل گردد دخیل می گردد نتیجتا این دو عقل باید با یکدیگر کار کنند تا نتیجه مطلوب حاصل گردد این ارتباط در درجات پایین می تواند فاصله ایجاد کند مثلا یکی جاهل مقدس ماب گردد و یکی عالم بی عمل ولی وقتی انچه عقل نظری درک کرد عقل عملی انجام دهد این امر باعث می گردد تا در مراتب عالی این دو عقل عین هم گردند به عبارتی عقل نظری انجا به عقل عملی بر گردد و بالعکس به عبارتی در ان مرتبه درک مساوی با ایجاد و کار است و کار همان درک از عالم بالا است به عبارتی در انجا درک و علم مساوی با فعل می گردد(کن) ولی در مراتب مادون ابتدا تفهیم حاصل می گردد و بعد از کلی موانع شاید ان درک به عمل برسد یا نرسد ...
نتیجتا معیار تکلیف عقل نظری است نه عقل عملی ؛از همین جا نیز این مطلب روشن می شود که انچه بالا می رود علم است و لی انچه با عث بالا رفتن این مرتبه می شود عمل است ..
این سخن قران است که:
صْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ..
به عبارتی کسب علم تنها ارزشی ندارد چون انچه باید انرا تکامل بخشد و صعود دهد عمل است نتیجتا عقل عملی و نظری همنشین هم هستند در غیر این صورت به عالم بی عمل و جاهل مقدس خواهد انجامید..نتیجتا عقل نظری با عالم بالا اتصال پیدا کرده و ادراکات نظری را می فهمد و عقل عملی در عمل به باید های عقل نظری تزکیه شده و مستعد مرتبه بعد می گردد و با انجام توام این افعال ؛نفس انسان با حقیقت عقل و اشیا اتصال پیدا نموده نتیجتا تفهیم صورتهای ذهنی به اتصال با واقعیت اشیا مبدل می گردد و با مراقبت مستمر انسان می تواند بر همه اشیا نیز حکومت کند که مصداق ان معجزه می گردد...
.با تشکر
جایگاه و نقش آن در قلمرو دین چیست؟ آیا نقش عقل صرفاً در مقام تعلیم و فهم گزارههای دینی است، یا عقل در مقام تبیین و تعلیل نیز نقش دارد؟ نقش ایمان در دین چیست؟ فرآیند ایمانآوردن دارای چه مراحلی است؟ آیا ایمان متكی بر عقل است یا آنكه «دل دلایلی خاص خود دارد، كه عقل آن دلایل را نمیشناسد»[1] و برای ایمان، همان ادله دل كافی است؟ تا چه اندازه باید ایمان را عقلانی كرد و اصلاً تا چه اندازه میتوان بر عقل اعتماد كرد؟ آیا عقل و ایمان جمع شدنیاند؟
.
با سلام خدمت همه دوستان بنده نیز به نوبه خود می خواستم به این سوالات پاسخ دهم ، درجواب این سوال که دین مبین اسلام چه مقداربه "عقل"بها داده است وآن را پذیرفته است باید گفت همین اندازه کافیست که اصول دین را عقلی دانسته وآدمی را به تحقیق وپژوهش در رابطه با دین فرا خوانده است و از تقلید کورکورابه در مسائل اصول دین بر حذر داشته وآنرا باطل می داند ،لذا تمامی مسائی که مربوط به اصول دین است را عقلی دانسته و از انسانها خواسته است که با تعقل آنها را بپذیرند . کتاب مقدس دین مبین اسلام "قرآن"نیز به این مساله اهتمام تام داشته ودر آیات بسیاری انسانهای آزاده را به اندیشه وتفکر دعوت کرده وحتی از مشرکان برهان واستدلال طلب می کند و می فرماید "قل هاتوا برهانکم "ودر جای جای خود تقلید کورکورانه از آبا واجداد را مردود می داند .
اصول دین تیز مانند سر ایمان است ،پس عقل و تفکر در این دین جایگاهی رفیع و بی نظیر دارد ،این مطلب در کلام پیامبر و بزرگان و هادیان این دین نیز کاملا نمو داشته و قابل شهود است ؛بطور مثال در کلام آنها از عالم و صاحب تفکری بالا ، به عنوان خورشید یاد شده است و بیان شده که یک عالم 70 هزار بار برتر ازعابد (شخصی مه بیشتر عمر خود را به عبادت گذرانده است و لی عام چندانی ندارد) است . همچنین تاکید آنها بر تحصیل علم خود گویای این نکته است که این دین چه مقدار بر علم آموزی و تفکر وتعقل اهمیت می دهد چنانکه همه مذاهب این دین نقل کرده اند پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) فرموده است :"اطلبو العلم ولو بالسین : علم و دانش را بیاموزید ولو اینکه در سرزمین های دوری مانند چین باشد".
"عقل"در دین مبین اسلام به خصوص مذهب تشیع آنقدر از جایگاه بالای برخوردار است که حتی آن را در فروعات دین نیز دخیل دانسته و آن را یکی از منابع فقه در کنار کتاب و سنت از مراجع استنباط فقه خود می داند و بیان می کند "کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کل ما حکم به العقل حکم به الشرع ".
این مطالبی که گفته شد خود گویای رابطه عمیق بین دین مبین اسلام و عقل و تفکر است که بر هیچ انسانی آزاده ای مخفی نیست.
جایگاه و نقش آن در قلمرو دین چیست؟ آیا نقش عقل صرفاً در مقام تعلیم و فهم گزارههای دینی است، یا عقل در مقام تبیین و تعلیل نیز نقش دارد؟ نقش ایمان در دین چیست؟ فرآیند ایمانآوردن دارای چه مراحلی است؟ آیا ایمان متكی بر عقل است یا آنكه «دل دلایلی خاص خود دارد، كه عقل آن دلایل را نمیشناسد»[1] و برای ایمان، همان ادله دل كافی است؟ تا چه اندازه باید ایمان را عقلانی كرد و اصلاً تا چه اندازه میتوان بر عقل اعتماد كرد؟ آیا عقل و ایمان جمع شدنیاند؟ این مسائل و مسائل دیگری كه از دیرباز مورد توجه فیلسوفان و الهیدانان بوده است، از اهم مسائل فلسفه دین معاصر به شمار میرود. دیرینه پای بودن این مسائل، آن را از محور توجه قرار گرفتن نینداخته است و پاسخهای داده شده به آن نیز هرآینه مورد بازنگری و تأمل دوباره قرار گرفته و میگیرند. هر نسل از نو این مسأله را مورد كاوش قرار میدهد و پاسخهای ویژه خود را به آن مییابد، زیرا ایمان از حیاتیترین مسائل بشری است كه با همه وجود انسان سر و كار دارد و كل هستی او را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
سلام
بطور کلی نگاه دین به عقل با نگاه انسانها به آن تفاوتی ندارد هرچند بطور معمول نگاه دین عمیقتر و دقیقتر است . بنده فکر می کنم رجوع به آیات و روایتی که عنوان عقل در آن است برای درک اهمیت عقل در نگاه دینی کافی است
از نظر دین عقل مخلوق اول و معیار سنجش و عامل عبودیت و سعادت است
موفق باشید