سلام
جناب نوري سوالي از محضرتان دارم
اگر يك روزي ثابت شود كه اين برداشت هاي شخصي شما از قران اشتباه بوده است چه جوابي خواهيد داشت؟ با توجه به اينكه غالبا شما اينگونه تفاسيرتان را كه شباهت زيادي هم به تفسير به راي دارد با اطمينان كامل مطرح مي كنيد.ومهمتر از آن پشتوانه نقلي هم ندارند.
اما اگر بيشتر دقت شود اين آيه دلالت واضحتر وگرايش بيشتري به پيشگويي اختراع بالون دارد تا هواپيما
به چند دليل:
اگر در جمله ي یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ
دقت شود نشان مي دهد که آن فردي که در آسمان بالا ميرود دچار فشردگي سينه وتنگي نفس مي شود
غلامعلي نوري 1388
با سلام
و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء (1) . در اين آيه از سختى و دشوارى زندگى گم راهان سخن مىگويد و آنان را به كسىتشبيه مىكند كه در حال صعود به لايههاى بالايى جو است و در اثر اين صعوددچار تنگى نفس و فشار سختبر سينه خود مىگردد.
مفسران پيشين در وجه تشبيه،در آيه فوق اختلاف نظر دارند.برخى بر اين باوربودهاند كه مقصود تشبيه به كسى است كه بيهوده مىكوشد تا پرواز كند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آيد،:Labkhand:چون اين كار برايش مقدور نيست ناراحتمىشود و از شدت ناراحتى نفس كشيدن بر او دشوار مىگردد. برخى گفتهاند كه اين تشبيه همانند حالتى است كه درختان نو نهال بخواهند درجنگلهاى انبوه رشد يابند،:Labkhand:اما درختان كهن سر درهم كرده راه سر بر افراشتن رامسدود مىكنند و اين درختان تازه رشد به سختى و دشوارى راه خود را به فضاىآزاد باز مىكنند.
مطالبى از اين قبيل گفته شده كه هيچ كدام مفهوم آيه را به خوبىروشن نمىسازد. ولى امروزه با پى بردن به پديده فشار هوا در سطح زمين و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن،كه موجب تعادل فشار بيرونى و درونى است،وجه تشبيهدر آيه بهتر روشن شده و تا حدودى از ابهامات تفاسير پيشين كاسته شده است.
اشتباه مفسران پيشين در اين بوده كه از تعبير.
در سوره جن آمده: و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذاباصعدا (2) ،و هر كه از ياد پروردگار خود روى گرداند،او را در عقوبت دشوارى درمىآورد».در سوره مدثر نيز آمده: سارهقه صعودا (3) ،او را به سختترين عقوبتىدچار مىسازم».
از اين رو معناى.
درواقع كسى كه خدا را از ياد برده-در زندگى-مانند كسى است كه در لايههاى بالايىجو قرار دارد و دستخوش درد و رنج و سختى تنفس است.لذا از اين تعبير(اعجازگونه)به خوبى به دست مىآيد كه اگر كسى در لايههاى فوقانى جو فاقد وسيلهحفاظتى باشد،دچار چنين دشوارى و تنگى نفس مىگردد.اين جز با اكتشافاتعلمى روز قابل فهم نيست،كه در آن روزگار براى بشريت پوشيده بوده است.
پيشينيان بر اين عقيده بودهاند كه هوا فاقد وزن است،تا سال 1643 م كه وسيلههوا سنجى بر دستهم چنين پى بردند كه هوا تركيبى از گازهاىمخصوصى است كه هر يك وزن مشخصى دارد و مىتوان وزن هوا را در هر كجا بامقدار فشارى كه وارد مىآورد،سنجيد و هر چه از سطح دريا بالا رويم از اين فشاركاسته مىشود.
اكنون به دست آمده كه فشار هوا در سطح دريا،معادل ثقل لولهعمودى جيوه به ارتفاع 76 سانتىمتر است. همين فشار در سطح دريا بر بدن انسانوارد مىشود
.ولى در ارتفاع 5 كيلومتر از سطح دريا،اين فشار به نصف كاهشمىيابد.پس هر چه بالاتر رود،اين فشار به طور معكوس پايين مىآيد،به ويژه درلايههاى بالاى هوا كه تراكم هوا به گونه فاحشى پايين مىآيد و رقيق مىگردد.
در واقع نيمى از گازهاى هوايى،يعنى تراكم پوشش هوايى چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار،در ميان از سطح دريا تا ارتفاع 5 كيلومتر واقع گرديده و سه چهارمآن تا ارتفاع 12 كيلومتر مىباشد.ولى موقعهى كه به ارتفاع 80 كيلومتر برسيم،وزنهوا تقريبا به 20000/1 پايين مىآيد.به وسيله شهابهاى آسمانى به دست آمده كهتراكم هوا تقريبا تا حدود ارتفاع 350 كيلومتر است،زيرا از فاصله 350 كيلومترىسنگهاى آسمانى بر اثر اصطكاك و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعلهورمىگردند (5) .
هوا سنگينى و فشار خود را از تمامى جوانب بر بدن ما وارد مىسازد،ولى مافشار و سنگينى آن را احساس نمىكنيم،زيرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل مىباشند.ليكن موقعى كه انسانبر كوههاى بلند بالا مىرود و فشار هوا كم مىشود،اين تعادل بر هم خورده،فشارداخلى از فشار خارجى بيشتر مىشود.
اگر رفته رفته فشار هوا كاهش يابد،گاه خوناز منافذ بدن بيرون مىزند.اولين احساسى كه به انسان در آن هنگام رخ مىدهد،سنگينى بر دستگاه تنفسى است كه بر اثر فشار خون بر عروق تنفسى تحميلمىشود و مجراى تنفس را تنگ كرده و موجب دشوارى تنفس مىگردد (6
پىنوشتها:
1- انعام 6:125.
2- جن 72:17.
3- مدثر 74:17.
4- ر.ك:تاريخ علوم«پى ير روسو»ترجمه حسن صفارى،ص 256.
5- ر.ك:بصائر جغرافية،نوشته استاد رشيد رشدى بغدادى،ص 208-205.
6- ر.ك:مبادىء العلوم العامة.ص 57 و نيز كتاب«مع الطب في القرآن الكريم»،ص 21.
سلام
جناب نوري سوالي از محضرتان دارم
اگر يك روزي ثابت شود كه اين برداشت هاي شخصي شما از قران اشتباه بوده است چه جوابي خواهيد داشت؟ با توجه به اينكه غالبا شما اينگونه تفاسيرتان را كه شباهت زيادي هم به تفسير به راي دارد با اطمينان كامل مطرح مي كنيد.ومهمتر از آن پشتوانه نقلي هم ندارند.
سلا م سوال ارزشمند وبه جایی است متشکرم
در اثبات استنباط ها از قرآن معمولا از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده می کنم
به نظر اینجانب هر استنباط شایسته ای از آیات قرآن مجاز است به حد اقل 4شرط اصلی
1 این استنباط در جای دیگر قرآن نقض نشده باشد 2 نامعقول و غیر علمی نباشد 3 با عرف وشرع در
تضاد نباشد 4 منبع لغوی و دستوری محکمی داشته باشد
تقید به داشتن منبع نقلی به نظر اینجانب باعث رکود وتوقف در یافتن جلو های جدید قرآن می شود
باعث محو پویایی و حرکت به جلو است چرا که منابع نقلی محدود بوده و مختص مقتضیات آن زمان بوده است
ولی معانی قرآن برای تمام زمانها است محدود به زمان خاصی نیست
تفسیر اینجانب تفسیر به رای معروف نیست چون اصول دارد و کسی نمی تواند آن را با اصول دیگری نقض کند
بهر حال اگر کسی توانست با استفاده از مجموع چار اصل بالا از مطالب اینجانب ایرادی بگیرد
من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا
اما متاسفانه دوستان برای مقابله با اینجانب از اصول فوق دلیل نمی آورند فقط
هشدار می دهند و حرف وحدیث می آورند که بر خلاف احادیث گذشتگان است بر خلاف نظر فلان شیخ ،علامه و آیت الله است !!!
اما من اصدق من الله قیلا هر حرفی حتی منسوب به خود پیغمبر باشد اگر بر خلاف اصول قرآن باشد کنار می گذارم چه برسد به بقیه
من به پویایی در قرآن سالهاست که اعتقاد پیدا کرده ام
که با شمشیر زنگ زده کی می توان با بمب هیروژنی مقابله کرد
با سلام
و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء (1) . در اين آيه از سختى و دشوارى زندگى گم راهان سخن مىگويد و آنان را به كسىتشبيه مىكند كه در حال صعود به لايههاى بالايى جو است و در اثر اين صعوددچار تنگى نفس و فشار سختبر سينه خود مىگردد. مفسران پيشين در وجه تشبيه،در آيه فوق اختلاف نظر دارند.برخى بر اين باوربودهاند كه مقصود تشبيه به كسى است كه بيهوده مىكوشد تا پرواز كند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آيد،چون اين كار برايش مقدور نيست ناراحتمىشود و از شدت ناراحتى نفس كشيدن بر او دشوار مىگردد. برخى گفتهاند كه اين تشبيه همانند حالتى است كه درختان نو نهال بخواهند درجنگلهاى انبوه رشد يابند،اما درختان كهن سر درهم كرده راه سر بر افراشتن رامسدود مىكنند و اين درختان تازه رشد به سختى و دشوارى راه خود را به فضاىآزاد باز مىكنند. مطالبى از اين قبيل گفته شده كه هيچ كدام مفهوم آيه را به خوبىروشن نمىسازد. ولى امروزه با پى بردن به پديده فشار هوا در سطح زمين و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن،كه موجب تعادل فشار بيرونى و درونى است،وجه تشبيهدر آيه بهتر روشن شده و تا حدودى از ابهامات تفاسير پيشين كاسته شده است. اشتباه مفسران پيشين در اين بوده كه از تعبير.در سوره جن آمده: و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذاباصعدا (2) ،و هر كه از ياد پروردگار خود روى گرداند،او را در عقوبت دشوارى درمىآورد».در سوره مدثر نيز آمده: سارهقه صعودا (3) ،او را به سختترين عقوبتىدچار مىسازم». از اين رو معناى.درواقع كسى كه خدا را از ياد برده-در زندگى-مانند كسى است كه در لايههاى بالايىجو قرار دارد و دستخوش درد و رنج و سختى تنفس است.لذا از اين تعبير(اعجازگونه)به خوبى به دست مىآيد كه اگر كسى در لايههاى فوقانى جو فاقد وسيلهحفاظتى باشد،دچار چنين دشوارى و تنگى نفس مىگردد.اين جز با اكتشافاتعلمى روز قابل فهم نيست،كه در آن روزگار براى بشريت پوشيده بوده است. پيشينيان بر اين عقيده بودهاند كه هوا فاقد وزن است،تا سال 1643 م كه وسيلههوا سنجى بر دستهم چنين پى بردند كه هوا تركيبى از گازهاىمخصوصى است كه هر يك وزن مشخصى دارد و مىتوان وزن هوا را در هر كجا بامقدار فشارى كه وارد مىآورد،سنجيد و هر چه از سطح دريا بالا رويم از اين فشاركاسته مىشود.اكنون به دست آمده كه فشار هوا در سطح دريا،معادل ثقل لولهعمودى جيوه به ارتفاع 76 سانتىمتر است. همين فشار در سطح دريا بر بدن انسانوارد مىشود .ولى در ارتفاع 5 كيلومتر از سطح دريا،اين فشار به نصف كاهشمىيابد.پس هر چه بالاتر رود،اين فشار به طور معكوس پايين مىآيد،به ويژه درلايههاى بالاى هوا كه تراكم هوا به گونه فاحشى پايين مىآيد و رقيق مىگردد. در واقع نيمى از گازهاى هوايى،يعنى تراكم پوشش هوايى چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار،در ميان از سطح دريا تا ارتفاع 5 كيلومتر واقع گرديده و سه چهارمآن تا ارتفاع 12 كيلومتر مىباشد.ولى موقعهى كه به ارتفاع 80 كيلومتر برسيم،وزنهوا تقريبا به 20000/1 پايين مىآيد.به وسيله شهابهاى آسمانى به دست آمده كهتراكم هوا تقريبا تا حدود ارتفاع 350 كيلومتر است،زيرا از فاصله 350 كيلومترىسنگهاى آسمانى بر اثر اصطكاك و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعلهورمىگردند (5) . هوا سنگينى و فشار خود را از تمامى جوانب بر بدن ما وارد مىسازد،ولى مافشار و سنگينى آن را احساس نمىكنيم،زيرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل مىباشند.ليكن موقعى كه انسانبر كوههاى بلند بالا مىرود و فشار هوا كم مىشود،اين تعادل بر هم خورده،فشارداخلى از فشار خارجى بيشتر مىشود.اگر رفته رفته فشار هوا كاهش يابد،گاه خوناز منافذ بدن بيرون مىزند.اولين احساسى كه به انسان در آن هنگام رخ مىدهد،سنگينى بر دستگاه تنفسى است كه بر اثر فشار خون بر عروق تنفسى تحميلمىشود و مجراى تنفس را تنگ كرده و موجب دشوارى تنفس مىگردد (61-انعام 6:125.
2- جن 72:17.
3- مدثر 74:17.
4- ر.ك:تاريخ علوم
5- انبيا 21:30.
6- بحار الانوار،ج 54،ص 208،شماره 170.الدر المنثور،ج 4،ص 317.
تفسیر اینجانب تفسیر به رای معروف نیست چون اصول دارد و کسی نمی تواند آن را با اصول دیگری نقض کند بهر حال اگر کسی توانست با استفاده از مجموع چار اصل بالا از مطالب اینجانب ایرادی بگیرد
تشكر از شما بنده چون خودم رو در حدي نميبينم كه مبناي شما در عدم تفسير به راي رو انكار يا تاييد كنم لذا از كارشناسان محترم خواهشمندم اين ملاك را براي ما روشن نمايند.
در كل از كارشناسان محترم خواهشمندم بفرمايند آيا مي توان اينگونه تفاسيري از قران داشت؟(مانند تفاسير جناب نوري)
هنوز منتظر نظر كارشناسان محترم هستم اما براي اطلاع طبق تحقيقي كه در مورد تفسير به راي نمودم به اين مطلب از مقدمه تفسير برهان برخورد كردم:
شخص از پیش خود تسریع دارد در تفسیر نمودن قرآن ولی سرمایه عملیاش فقط به طور اندك است، ظاهر زبان عربی را بلد است. دنبال طلب روایت و گفتاری كه از ائمه ـ علیهم السّلام ـ در مورد این آیه است نیستند مخصوصاً روایاتی كه در مورد مطالب بلند و غرائب (دور) و الفاظ مبهمه، الفاظ جابجائی در موارد اختصار حذف، اضمار، تقدیم و تأخیر، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، رخص و عزائم محكم متشابه و چهرههای گوناگون آیات متفرقه وجود دارد كه محتاج به استماع از ائمة ـ علیهم السّلام ـ میباشد. كسی که در چنین موردی مبادرت بورزد در استنباط معانی قرآن (و تفسیر آن) به مجرد همان مقدار فهم لغت عربی اشتباه و غلط خواهد شد و جزء آنهای كه تفسیر به رأی دارند میباشد. بنابراین لازم است دنبال شنیدن (اخبار تفسیر باشد) تا موارد غلط و اشتباه از بین برود و تازه بعد از شنیدن روایات باید اهل نظر و استنباط باشد، تا بتواند آن را بفهمد، و از جمله برنامه تفسیر، وارد بودن به زبان و لغت عربی است تا با آشنایی به لغت و زبان آن را تفسیر نماید. مقدمه تفسیر برهان، (مرأة الانوار)، ص 16
با سلام خدمت دوستان عزيزي كه اين بحث خوب را مطرح كردند
بار ها تفاسيري اينگونه اي در طول تاريخ ديده شده كه با پيشرفت علوم دچار نقض شده و چه بسا با پيشرفت بيشتر تفسير اوليه را درست پنداشته اند ! (مانند بحث معناي قلب در قرآن كه آيا همان مغز است يا خير ؟) در كل اين روند تاريخ است و به نظر حقير نه فقط در قرآن در تمام علوم ، كتب قديمي و مورد استناد دچار چنين حالتي هستند لذا نه بايد اين شيوه لازم را سريع با انگ تفسير به رأي از بين برد و نه احتياط در اظهار نظر را از دست داد و به صورتي قاطعانه تفسير آيه را هماني تصور كرد كه گفته شده است ....
[QUOTE=غلامعلی نوری *;25816]سلا م سوال ارزشمند وبه جایی است متشکرم
در اثبات استنباط ها از قرآن معمولا از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده می کنم
به نظر اینجانب هر استنباط شایسته ای از آیات قرآن مجاز است به حد اقل 4شرط اصلی
1 این استنباط در جای دیگر قرآن نقض نشده باشد 2 نامعقول و غیر علمی نباشد 3 با عرف وشرع در
تضاد نباشد 4 منبع لغوی و دستوری محکمی داشته باشد
تقید به داشتن منبع نقلی به نظر اینجانب باعث رکود وتوقف در یافتن جلو های جدید قرآن می شود
باعث محو پویایی و حرکت به جلو است چرا که منابع نقلی محدود بوده و مختص مقتضیات آن زمان بوده است
ولی معانی قرآن برای تمام زمانها است محدود به زمان خاصی نیست
تفسیر اینجانب تفسیر به رای معروف نیست چون اصول دارد و کسی نمی تواند آن را با اصول دیگری نقض کند
بهر حال اگر کسی توانست با استفاده از مجموع چار اصل بالا از مطالب اینجانب ایرادی بگیرد من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا
اما متاسفانه دوستان برای مقابله با اینجانب از اصول فوق دلیل نمی آورند فقط
هشدار می دهند و حرف وحدیث می آورند که بر خلاف احادیث گذشتگان است بر خلاف نظر فلان شیخ ،علامه و آیت الله است !!!
اما من اصدق من الله قیلا هر حرفی حتی منسوب به خود پیغمبر باشد اگر بر خلاف اصول قرآن باشد کنار می گذارم چه برسد به بقیه
من به پویایی در قرآن سالهاست که اعتقاد پیدا کرده ام
که با شمشیر زنگ زده کی می توان با بمب هیروژنی مقابله کرد[/QUOTE] با سلام بحث در خصوص موضوع آیۀ مورد اشاره تایپیک را بدلیل تخصصی بودن، بر عهدۀ کارشناسان علوم قرآنی و تفسیر می گذارم اما در این خصوص که منظور از تفسیر به رأی چیست؟ در این مجال، به ذکر یک روایت از امام حسن عسکری (ع) و چند توصیه بسنده می کنم: در تفسیر منسوب به امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است كه:[1] «آیا میدانید چه كسانی به قرآن، كه آن را شرفی بسی بزرگ و والا است تمسك میجویند؟ آنان كه قرآن و تأویلش را از ما اهل بیت و یا از نمایندگان و سفیران ما به سوی شیعیانمان به دست آورند، نه از طریق قیاس بدكاران و آرای اهل جدل. امّا آنان كه به رأی و نظر خود درباره قرآن اظهار نظر میكنند، اگر تصادفاً گفتارشان درست باشد، عملشان از روی نادانی بوده، قرآن را از غیر اهلش فرا گرفتهاند، و امّا اگر دچار خطا و اشتباه شده، سخنشان مطابق با واقعِ امور نباشد، جایگاهشان آتش جهنم خواهد بود.»[2] شما در یکی از پست هایتان چنین اشاره کرده اید که: " تقید به داشتن منبع نقلی به نظر اینجانب باعث رکود وتوقف در یافتن جلو های جدید قرآن می شود باعث محو پویایی و حرکت به جلو است چرا که منابع نقلی محدود بوده و مختص مقتضیات آن زمان بوده است" و این مطلب بر خلاف کلام امام حسن عسکری (ع) است که مصداق تفسیر به رأی را به خوبی بیان می کند و شما بدلیل عدم تقید به منابع نقلی و روایات معصومین (ع) که مفسران حقیقی قرآن هستند اگر مراقب نباشید خواسته یا ناخواسته گرفتار تفسیر به رأی می شوید. خودتان اذعان دارید که در بعضی مباحث، بر تکیه بر آیات قرآن و فهم و برداشت خودتان تأکید می ورزید در حالیکه این شیوه نیز بر خلاف شیوۀ رایج و متداول اکثر مفسران اسلامی است که بر مبنا و اساس علمی و منطقی استوار است، بدون شک فهم دقیق و اصولی از آیات قرآن، علاوه بر آگاهی و مجهز بودن به اسلوب و شیوه های تفسیر، نیازمند به داشتن حکمت الهی و یا بهره مندی از کلام حکمای حقیقی و معلمان و مربیان راستین دین است، زیرا که حکمت حقیقی و الهی، امری اکتسابی نیست بلکه امری اعطائی است که خداوند به پیامبران و اوصیاء و اولیاء خویش می بخشد. "یؤتی الحکمة من یشاء، و من یؤتی الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً"[3] و "و لقد آتینا لقمان الحکمة"[4] و ... پس در تفسیر قرآن، چنانکه امام حسن عسکری فرمودند نمی توانید بر برداشت و تأویل استقلالی و شخصی تان، بدون توجه به تأویل و نظر اهل بیت و نمایندگان و سفیران ایشان تأکید بورزید، زیرا خطر افتادن در دام تفسیر به رأی را در پی خواهد داشت. در پایان به جهت آگاهی شما و همۀ دوستان و کاربران عزیز، به طور خلاصه، مصادیق تفسیر به رأی را طبق نظر مؤلف تفسیر برهان تقدیمتان می کنم. 1. شخص رأی دارد و یا عاشق نظر خودش است و لذا آیه قرآن را بر اساس خواسته و هوای خودش تأویل و تفسیر میكند و چنانچه رأی او نبود هیچگاه آن معنا از آیه استفاده نمیشد و این نوع تفسیر به رأی خودش دو نوع است یكی اینكه تفسیر او از راه جهل و نادانی است. پس مثال میفرماید مثل اكثر تفاسیر مخالفین. دوم آنكه با علم و آگاهی این كار را انجام میدهد مثل آنهایی كه با آیات قرآن برای تصحیح بدعتهای خود استدلال میكند در حالی كه خودش میداند معنی آیه چنان نیست كه او میگوید ولی برای اینكه خصم خود را به اشتباه بیندازد و او را گمراه كند. سوم اینكه همین شخص كه بر اساس هوای نفس قرآن را تفسیر میكند و با علم و آگاهی میداند این تفسیر غلط است ولی غرض صحیح ممكن است داشته باشد (مثل اصحاب تأویلات باطنیه). 2. شخص از پیش خود تسریع دارد در تفسیر نمودن قرآن ولی سرمایه عملیاش فقط به طور اندك است، ظاهر زبان عربی را بلد است. دنبال طلب روایت و گفتاری كه از ائمه ـ علیهم السّلام ـ در مورد این آیه است نیستند مخصوصاً روایاتی كه در مورد مطالب بلند و غرائب (دور) و الفاظ مبهمه، الفاظ جابجائی در موارد اختصار حذف، اضمار، تقدیم و تأخیر، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، رخص و عزائم محكم متشابه و چهرههای گوناگون آیات متفرقه وجود دارد كه محتاج به استماع از ائمة ـ علیهم السّلام ـ میباشد. كسی که در چنین موردی مبادرت بورزد در استنباط معانی قرآن (و تفسیر آن) به مجرد همان مقدار فهم لغت عربی اشتباه و غلط خواهد شد و جزء آنهای كه تفسیر به رأی دارند میباشد. بنابراین لازم است دنبال شنیدن (اخبار تفسیر باشد) تا موارد غلط و اشتباه از بین برود و تازه بعد از شنیدن روایات باید اهل نظر و استنباط باشد، تا بتواند آن را بفهمد، و از جمله برنامه تفسیر، وارد بودن به زبان و لغت عربی است تا با آشنایی به لغت و زبان آن را تفسیر نماید. [5] موفق باشید ...:Gol: پاورقی____________________________ [1] . متن حدیث را به علت اختصار پاسخ، حذف نمودیم و به ترجمه آن اكتفاء نمودیم. [2] . مقدمه تفسیر برهان، (مرأة الانوار)، ص 16. [3] . بقره، 269. [4] . لقمان، 12. [5] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: پایگاه اندیشه قم، مقالات قرآنی.
در اثبات استنباط ها از قرآن معمولا از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده می کنم به نظر اینجانب هر استنباط شایسته ای از آیات قرآن مجاز است به حد اقل 4شرط اصلی 1 این استنباط در جای دیگر قرآن نقض نشده باشد 2 نامعقول و غیر علمی نباشد 3 با عرف وشرع در تضاد نباشد 4 منبع لغوی و دستوری محکمی داشته باشد
من فکر می کنم جناب نوری در راستای استنباط از قرآن مطالب خلاف واقعی را بیان نفرموده اند نهایتا ممکن است یا در نامگذاری مطالبشان دقت لازم را نداشته اند و یا در انتقال آنها ؛ که توضیح آن به شرح ذیل است.
1- روش تفسیری قرآن با قرآن یکی از بهترین روشها برای تبیین مباحث قرآنی است که خود اهل بیت علیهم السلام از این روش استفاده ها نموده اند ؛ که نیاز به توضیح نیست .
جناب نوری نیز اطلاع دارند که از باب القرآن یفسر بعضه بعضا با استناد به بعضی از آیات می توان آیات دیگری را تفسیر کرد؛ که البته آیه مورد استناد باید ذکر شود. و ظاهرا در این بحث ایشان مستند قرآنی ندارند .
2- ایشان فرموده اند استنباط شایسته از قرآن با شرایط مجاز است و این نیز مطلبی صحیح است ؛ استنباط های شخصی و برداشتهای شخصی از دیر باز مطرح بوده است ؛ اینگونه برداشتها و استنباط ها در قالب پیام های قرآنی و برداشت هایی از قرآن امروزه نیز وجود دارد و بزرگانی در این زمینه دارای سبک و سیاق خاص خود هستند .بنا بر این چه اشکالی دارد که جناب نوری هم استنباطی یا برداشتی از قرآن داشته باشد با سبک و سیاق خاص خودشان .
نهایتا همان طور که دیگران برداشت خود از قرآن را تفسیر نمیدانند ؛ ایشان نیز به همین قضیه اشاره کرده اند و استنباط های خود را جدای از تفسیر قرآن با قرآن متذکر شده اند .
نکته قابل توجه در استنباط های شخصی آنست که اولا چیزی بر قرآن تحمیل نشده است. ثانیا اگر روزی خلاف آن ثابت شود چیزی از قرآن کاسته نمی شود.
3- شرایطی که جناب نوری برای استنباط از قرآن برای خود اتخاذ نموده اند ؛ قاعدتا بر اساس تفکر و تدبر ایشان بوده و من نظر مثبت یامنفی نسبت به این شرایط ابراز نمی کنم واگر کسی با شرایط ایشان مخالف است مطرح نماید ، قطعا جناب نوری ادله خودشان را بیان خواهند داشت .
اما اگر بيشتر دقت شود اين آيه دلالت واضحتر وگرايش بيشتري به پيشگويي اختراع بالون دارد تا هواپيما
:Khandidan!:
یعنی می فرمایید این آیه قصد داشته کشف "بالن" را پیش بینی کند !!!!
اگر به عنوان جک گفتید که خیلی بی مزه بود.
این چرندیات چیه که می بافید !!!
واقعا خجالت داره .
همین حرف هاست که باعث اهانت و استهزاء کفار می شود .
آخه چه ربطی داره به بالن و هواپیما ...
آیه شریفه می فرماید :
فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ
یعنی هر کس را خدا بخواهد هدایت کند سینه اش را نسبت به اسلام گشاده می دارد و هر کس را که بخواهد گمراه کند سینه اش را نسبت به پذیرش اسلام تنگ می سازد و...
حالا این بالن و هواپیما و موشک رو از کجاتون درمیارید خدا می دونه ...
آیه دید استعاری داره و "تنگ یا گشاده نمودن سینه" یک اصطلاح استعاری هست نه اینکه حالا واقعا کسی که اسلام نمی آورد و کافر می شود یک اتمسفر روی سینه اش گذاشته باشند که فشار وارد کند و قفسه سینه اش فشرده شود !!!
یعنی هر کس را خدا بخواهد هدایت کند سینه اش را نسبت به اسلام گشاده می دارد و هر کس را که بخواهد گمراه کند سینه اش را نسبت به پذیرش اسلام تنگ می سازد و...
حالا این بالن و هواپیما و موشک رو از کجاتون درمیارید خدا می دونه ...
آیه دید استعاری داره و "تنگ یا گشاده نمودن سینه" یک اصطلاح استعاری هست نه اینکه حالا واقعا کسی که اسلام نمی آورد و کافر می شود یک اتمسفر روی سینه اش گذاشته باشند که فشار وارد کند و قفسه سینه اش فشرده شود !!!
اولا
من بارها تکرار کرده ام
قبل از ایرادگیری اول راست کردار باشید و تحقیق کنید و بعد اعتراض
آیه ای را که آورده ی خوب به دقت بخوان
ترجمه ی كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ را چرا و به چه دلیلی قطع کرده ونیاورده ای ؟؟؟
پس ترجمه را بخوان تا بدانی که چی گفته !!
مانند آن است که در آسمان بالامی رود
چرا این ترجمه ی بالا را در دنباله ی ترجمه ی آیه درج نکرده ای
خوب شما از این مثال مثل و مانند بودن چی درک می کنی؟
مانند آن است که در آسمان بالا می رود
در ضمن شما نباید به برداشت کسی توهین کنی
که یا درست است یا نادرست
اگر درست است که حق اعتراض وایرادگیری نداری
اگر نادرست است باذکر دلیل علمی آن را رد کن نه اینکه ژاژخایی کنی
شما برو تفاسیر متعددی که در زیر این آیه هست مطالعه کن تا بدانی مفسران چه
نوشته اند بالاخره آنها هم نظری داشته و استنباط هایی کرده اند و نیت بدی هم نداشته اند
من بارها تکرار کرده ام
قبل از ایرادگیری اول راست کردار باشید و تحقیق کنید و بعد اعتراض
آیه ای را که آورده ی خوب به دقت بخوان
ترجمه ی كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ را چرا و به چه دلیلی قطع کرده ونیاورده ای ؟؟؟
پس ترجمه را بخوان تا بدانی که چی گفته !!
مانند آن است که در آسمان بالامی رود
چرا این ترجمه ی بالا را در دنباله ی ترجمه ی آیه درج نکرده ای
خوب شما از این مثال مثل و مانند بودن چی درک می کنی؟
مانند آن است که در آسمان بالا می رود
در ضمن شما نباید به برداشت کسی توهین کنی
که یا درست است یا نادرست
اگر درست است که حق اعتراض وایرادگیری نداری
اگر نادرست است باذکر دلیل علمی آن را رد کن نه اینکه ژاژخایی کنی
شما برو تفاسیر متعددی که در زیر این آیه هست مطالعه کن تا بدانی مفسران چه
نوشته اند بالاخره آنها هم نظری داشته و استنباط هایی کرده اند و نیت بدی هم نداشته اند
برداشت از متون قواعدی دارد .
اینطور نیست که اجازه داشته باشید هر چیزی را که دلتان خواست را از هر متنی برداشت کنید.
علم هرمونوتیک به تفصیل به روش مند سازی برداشت از متون می پردازد که شما را به آن ارجاع می دهم.
آیه مشخصا و بدون کمترین ابهامی در مورد "ایمان و کفر" و "هدایت و گمراهی" که همگی اموری روحی و باطنی هستند ، صحبت می کند .
می فرماید آنکس را که خدا بخواهد او را گمراه کند "سینه اش را نسبت به اسلام تنگ و ضیق میکند"
دقیق به حرفهام گوش بده که باز سخن بی ربط نگی !!!
اینکه می گوید "تنگی سینه" آیا قبول داری که یک عبارت "استعاری" است.و معنای مجاز دارد ؟
این رو می فهمید که "تنگ شدن سینه" استعاره از این است که "آمادگی پذیرش قلبی و ایمان آوردن به چیزی را از دست می دهد"
اگر این رو می فهمید که بحث رو ادامه بدم و اگر از درک این مطلب واضح ناتوان هستید دیگر حرفی ندارم و بحث با شما به پایان می رسد.
اگر پذیرفتید که عبارت "یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا" یک معنای استعاری و مجازی دارد و ربطی به "قفسه سینه ندارد" آنوقت به راحتی خواهید فهمید که ادامه عبارت که یک تمثیل از این وضعیت است (كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ) ، نیز دربرگیرنده همین معنای روحی است نه جسمانی.
به این معنی که قرآن اینگونه تمثیل می کند کسی را که سینه اش برای ایمان آوردن تنگ می گردد و آنقدر کار برایش مشکل می شود که گویی می خواهد در آسمان پرواز کند (امری ناشدنی) و اینگونه این حالت روحی را تشبیه می کند.
پس نکته ای که عرض کردم این است که این "تنگ شدن سینه" استعاره است و به "قفسه سینه" ربطی ندارد .
مانند وقتی که می گوییم "دلم گرفت" که ربطی به گرفتگی اعضای بدن ندارد
یا می گوییم "قلبش را شکستی" به این معنی نیست که قلب صنوبری شکل میان سینه اش دچار پارگی و شکستگی شده ...
اینها را برای این تکرار کردم که معنای بدیهی و روشن استعاری آیه برایتان روشن شود.
بنابراین هر تحلیل و تقسیری از ادامه آیه که تمثیلی برای این "حالت روحی" است ، باید بر همین مبنای وضعیت روحی و درونی فرد برای نپذیرفتن حقیقتی و یا دشواری پذیرفتن چیزی یا انجام کاری دلالت داشته باشد نه اینکه آن را به "فشرده شدن قفسه سینه" در صورت کاهش فشار اتمسفر نسبت بدهی !!!
=================
پی نوشت :
حالا این بحث کاهش فشار اتمسفر در بالا رفتن و تنگی نفس یک بحث بود که ما آن را بطور کامل رد کردیم ...
اما جالب تر و خنده دار تر از آن این است که کسی بیاید از همین یک کلمه بالارفتن بخواهد بالن سواری و اختراع هواپیما را نتیجه بگیرد . . .:Khandidan!:
اگر اینطور پیش برود حتما از آیه : و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الارض او سلما فی السماء فتاتیهم بایة هم پیشگویی قرآن در مورد موشک های فضا پیما و حفاری های عمیق امروزی را ادعا خواهید کرد.
اینطور نیست که اجازه داشته باشید هر چیزی را که دلتان خواست را از هر متنی برداشت کنید.
علم هرمونوتیک به تفصیل به روش مند سازی برداشت از متون می پردازد که شما را به آن ارجاع می دهم.
آیه مشخصا و بدون کمترین ابهامی در مورد "ایمان و کفر" و "هدایت و گمراهی" که همگی اموری روحی و باطنی هستند ، صحبت می کند .
می فرماید آنکس را که خدا بخواهد او را گمراه کند "سینه اش را نسبت به اسلام تنگ و ضیق میکند"
دقیق به حرفهام گوش بده که باز سخن بی ربط نگی !!!
اینکه می گوید "تنگی سینه" آیا قبول داری که یک عبارت "استعاری" است.و معنای مجاز دارد ؟
این رو می فهمید که "تنگ شدن سینه" استعاره از این است که "آمادگی پذیرش قلبی و ایمان آوردن به چیزی را از دست می دهد"
اگر این رو می فهمید که بحث رو ادامه بدم و اگر از درک این مطلب واضح ناتوان هستید دیگر حرفی ندارم و بحث با شما به پایان می رسد.
اگر پذیرفتید که عبارت "
یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا" یک معنای استعاری و مجازی دارد و ربطی به "قفسه سینه ندارد" آنوقت به راحتی خواهید فهمید که ادامه عبارت که یک تمثیل از این وضعیت است (كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ) ، نیز دربرگیرنده همین معنای روحی است نه جسمانی.
به این معنی که قرآن اینگونه تمثیل می کند کسی را که سینه اش برای ایمان آوردن تنگ می گردد و آنقدر کار برایش مشکل می شود که گویی می خواهد در آسمان پرواز کند (امری ناشدنی) و اینگونه این حالت روحی را تشبیه می کند.
پس نکته ای که عرض کردم این است که این "تنگ شدن سینه" استعاره است و به "قفسه سینه" ربطی ندارد .
مانند وقتی که می گوییم "دلم گرفت" که ربطی به گرفتگی اعضای بدن ندارد
یا می گوییم "قلبش را شکستی" به این معنی نیست که قلب صنوبری شکل میان سینه اش دچار پارگی و شکستگی شده ...
اینها را برای این تکرار کردم که معنای بدیهی و روشن استعاری آیه برایتان روشن شود.
بنابراین هر تحلیل و تقسیری از ادامه آیه که تمثیلی برای این "حالت روحی" است ، باید بر همین مبنای وضعیت روحی و درونی فرد برای نپذیرفتن حقیقتی و یا دشواری پذیرفتن چیزی یا انجام کاری دلالت داشته باشد نه اینکه آن را به "فشرده شدن قفسه سینه" در صورت کاهش فشار اتمسفر نسبت بدهی !!!
=================
پی نوشت :
حالا این بحث کاهش فشار اتمسفر در بالا رفتن و تنگی نفس یک بحث بود که ما آن را بطور کامل رد کردیم ...
اما جالب تر و خنده دار تر از آن این است که کسی بیاید از همین یک کلمه بالارفتن بخواهد بالن سواری و اختراع هواپیما را نتیجه بگیرد . . .:khandidan!:
اگر اینطور پیش برود حتما از آیه :
و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الارض او سلما فی السماء فتاتیهم بایة هم پیشگویی قرآن در مورد موشک های فضا پیما و حفاری های عمیق امروزی را ادعا خواهید کرد.
امان از جهالت!!!
شما مثل اینکه باز متوجه نشده اید و چون احساس می کنم می خواهی عقیده ات را بیان کنی و تقصیری هم نداری از سر دلسوزی برایت توضیح می دهم باشد که تجربه کسب کنی
برهان شما اصلا اصول تفسیر را نمی دانید یک شبح کلی در ذهنتان است و بدون در نظر گرفتن حروف و معنی کلمات در تاریکی پیش می روید
چند ایراد بسیار ابتدایی را می گوییم تا بدانی کجای کاری!!!
پس اول برو مطالعه کن و کامیون لغوی و صرف و نحوت را پر کن و بعد بیا ایراد بگیر !!
اول
شما اصلا به حرف کاف در اول كَأَنَّمَا توجه نکرده ای ! باید بدانی که نقش حرف در تفسیر خیلی مهم است
ک=مانند آن است که و چیزی شبیه به این عبارت
این حرف کاف در اینجا دارد مثال فیزیکی و جسمانی می زند نه اینکه آن طور که شما گفته ای روحی و استعاره
چرا؟؟؟؟
تا بگویم انسان تا چیزی را از نظر جسمی و فیزیکی احساس و درک نکند استعاره آوردن در مورد آن ،، مطلب را برای طرف جا نمی اندازد و طرف آن را که درک نمی کند
مثلاً وقتی که ما به استعاره و کنایه می گوییم سینه ام تنگ است مثل اینکه سنگ بزرگی روی آن گذاشته اند برای درک این مطلب روحی طرف باید تجربه و احساس فیزیکی و جسمانی وواقعی سنگینی سنگ( فیزیکی) بر روی سینه ( فیزیکی) را تجسم یا درک کرده باشد تا بفهمد و در کند ما چه می گوییم
تا او تجسمی از واقعیت نکرده باشد متوجه منظور ما نمی شود
و در قرآن هم همینطور ه مثال فیزیکی می زند تا طرف بر مبنای آن و تجسم واقعی آن در ک و تفکر معنوی پیدا کند
و دلیل قرآنی مثال جسمانی زدن در آیه ی ذیل است آنجا که موسی می گوید دچار تنگی و فشردگی سینه می شوم و زبانم رها نمی گردد (زبانم بند می آید )
و سينهام تنگ ميگردد و زبانم باز نميشود پس به سوي هارون بفرست
خوب اگر اینجا دقت کنی حرف از مشکل جسمانی و احساس تنگی و فشردگی سینه و بند آمدن زبان جسمانی موقع سخنرانی است نه مشکل روحی و روانی
خلاصه اینکه قرآن یک مثال فیزیکی و تجربی می زند تا طرف بداند که منظور از ضیق صدر در نپذیرفتن اسلام و غیره چیست
دوم
شما با چه مجوزی برداشت کرده اید که صعود معنی پرواز کردن می دهد ؟؟؟؟ اگر منبعی لغوی بر این معنی داری بیاور !!!
صعود یعنی حرکت عمودی به طرف بالا ( آسمان )و لی پرواز یعنی حرکت افقی در بالای چیز دیگر
سوم
اگر با چشم بازتری در متن اینجانب دقت می کردی گفته ام
اما اگر بيشتر دقت شود اين آيه دلالت واضحتر وگرايش بيشتري به پيشگويي اختراع بالون دارد تا هواپيما
گفته ام که دلالت واضحتر و گرایش بیشتر .....
نه اینکه بگویم قطعا" دلیل بر اختراع بالون دارد جناب برهان
در مجموع من خواسته ام نظر مفسران پیشین را اصلاح کنم نه اینکه بخواهم نکته ی جدیدی بیان کرده باشم ( اگر می خواستم برداشت متفاوت و جدیدی داشته باشم طبق معمولم می گفتم نظریه یا تفسیری جدید در باره .....
با سلام و تشکر
تشبيه «كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ» تشبيه كامل و علمى است، انسان هر قدر در آسمان بالا رود هوا رقيقتر و كمتر مى شود و در اثر نبودن اكسيژن احساس خفقان و تنگى سينه مى كند. اینکه جناب برهان فرمودند عبارت «یجعل صدره ضیقا حرجا» مراد خدای متعال غیر از ظاهر کلام است(منظور این است که خدای متعال روح و فکر آنها را فوق العاده محدود می کند) این بدان معناست که مراد جدی خدای متعال از این کلام تنگ کردن سینه گمراهان نیست بلکه منظور همانطور که گفته شد و در برخی از تفاسیر از جمله تفسیر نمونه و احسن الحدیث و ... نیز به آن اشاره شده است سلب کردن توفیق از گمراهان و محدود نمودن افق فکری آنان است.
تشکر:Gol:
تشبيه «كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ» تشبيه كامل و علمى است، انسان هر قدر در آسمان بالا رود هوا رقيقتر و كمتر مىشود و در اثر نبودن اكسيژن احساس خفقان و تنگى سينه مىكند. اینکه جناب برهان فرمودند عبارت «یجعل صدره ضیقا حرجا» مراد خدای متعال غیر از ظاهر کلام است(منظور این است که خدای متعال روح و فکر آنها را فوق العاده محدود می کند) این درست اما از ظاهر آیه هم می شود نکته لطیفی که ذکر شد و در برخی از تفاسیر از جمله تفسیر نمونه و احسن الحدیث و ... به آن اشاره شده است را استفاده کرد.
تشکر:Gol:
با سلام
جناب سعید بزرگوار ، :Gol: ببینید اینکه بخواهیم از آیه ای نکات ظریف تری استخراج کنیم ، بدین معنی نیست که اجازه داشته باشیم تفاوت بین برداشت "مجازی" و "استعاری" را از معنای حقیقی تمایز ندهیم. آن چیزی که من بر رویش تاکید داشتم این هستش که "تنگ شدن سینه" یک معنای استعاریست نه حقیقی ، بنابراین وقتی در ادامه برای آن مثالی می زنید نباید دنبال معنای حقیقی در آن بگردید. فکر کنم در پست قبلی چندین مثال در این مورد زدم. ببینید مثلا من میگم "دلم برای فلانی تنگ شده" مانند "کودکی که برای مادرش دلتنگ می شود" می بینید که یک حالت روحی داریم به نام "دل تنگی" که هیچ ربطی به "دل و روده ، معده و قلب" ندارد. بنابراین مثال بعد از آن هم که می خواهد این حالت را تشبیه کند نیز به همان "حالت روحی" اشاره می کند. پس حق نداریم از قسمت تمثیلی هم معنایی بجز "حالت روحی دلتنگی" چیزی برداشت کنیم. و همینطور است در معانی استعاره ای "گرفتگی زبان" ([FONT=Microsoft Sans Serif] ينْطَلِقُ لِسَانِي ) و "شرح صدر" ودرمقابلش "فشردگی سینه" بنابراین خلاصه کلام بنده این است که وقتی یک عبارتی معنای اصطلاحی و مجازی دارد ، مثالی هم که بدنبال آن می آید در همین چهارچوب استعاره ای باید معنی شود نه به معنای حقیقی کلمه.
شما اصلا به حرف کاف در اول كَأَنَّمَا توجه نکرده ای ! باید بدانی که نقش حرف در تفسیر خیلی مهم است
ک=مانند آن است که و چیزی شبیه به این عبارت
اتفاقا تمام توجه بنده به همین موضوع است. عرض بنده این است که وقتی مثالی را می زنیم از یک وضعیت روحی آن مثال را نباید معنای جسمانی کرد ، چون طرفین مثال با هم معنی نمی شوند.
انسان تا چیزی را از نظر جسمی و فیزیکی احساس و درک نکند استعاره آوردن در مورد آن ،، مطلب را برای طرف جا نمی اندازد و طرف آن را که درک نمی کند
مثلاً وقتی که ما به استعاره و کنایه می گوییم سینه ام تنگ است مثل اینکه سنگ بزرگی روی آن گذاشته اند برای درک این مطلب روحی طرف باید تجربه و احساس فیزیکی و جسمانی وواقعی سنگینی سنگ( فیزیکی) بر روی سینه ( فیزیکی) را تجسم یا درک کرده باشد تا بفهمد و در کند ما چه می گوییم
تا او تجسمی از واقعیت نکرده باشد متوجه منظور ما نمی شود
و در قرآن هم همینطور ه مثال فیزیکی می زند تا طرف بر مبنای آن و تجسم واقعی آن در ک و تفکر معنوی پیدا کند
بسیار خب.
اما شما را به دو نکته توجه می دهم:
اولاینکه اگر معنای قسمت تمثیلی را جسمانی تصور کنید این معنی برای مردم زمان نزول وحی بی معنی و غیر قابل فهم خواهد بود. آیات الهی برای مردم زمان نزول وحی و به لسان آنها نازل شده و نمی توان آن را طوری معنی کرد که در آن زمان بی معنی بوده باشد.
دوم اینکه باز هم چنین ارتباط معنایی که گفتید برقرار نمی شود. معنای عبارت نخست استعاره از این است که شخصی برای پذیرش دین ظرفیت لازم را ندارد . حالا چطور می خواهید بین "تنگی نفس ناشی از کاهش اکسیژن در لایه بالای جو" و این معنای قسمت اول ارتباط برقرار کنید.
اگر منصف باشید اقرار می کنید که معنای متناسبی نیست.
و دلیل قرآنی مثال جسمانی زدن در آیه ی ذیل است آنجا که موسی می گوید دچار تنگی و فشردگی سینه می شوم و زبانم رها نمی گردد (زبانم بند می آید )
و سينهام تنگ ميگردد و زبانم باز نميشود پس به سوي هارون بفرست
خوب اگر اینجا دقت کنی حرف از مشکل جسمانی و احساس تنگی و فشردگی سینه و بند آمدن زبان جسمانی موقع سخنرانی است نه مشکل روحی و روانی
خیر این یکی هم باز جسمانی نیست. نکند خدای ناکرده معتقد به این بودید که حضرت موسی (ع) دچار لکنت زبان بوده و...
خیر اینطور نیست دوست من. این هم باز معنای استعاری دارد. به این معنی که شخصی که نمی تواند سخنور خوبی باشد و حرفش را آنطور که شایسته است به طرف مقابل بفهماند اصطلاحا به چنین وضعیتی تشبیه شده است. پس باز اینجا هم معنای جسمانی ندارد و استعاره است و معنایش مجازیست.
و در آخر هم اینکه :
1- به احادیثی که در این باره آمده توجه کنید هیچ کدام چنین برداشتی نکرده اند.
2- دوم اینکه اگر در حالت بسیار دور از ذهن معنای کاهش فشار هوا و کمبود اکسیژن را بپذیریم ، باز ربطش به بالن و هواپیما واقعا دور از عقل است.
(ضمن اینکه قابل توجه دوستان علم گرا: با کاهش فشار هوا ، فشار روی قفسه سینه کم می شود نه زیاد!!!
اگر به اعماق دریا بروید فشار بیشتر می شود و هر چه به محیط رقیق تر بالای جو بروید این فشار کاهش می یابد. پس باز این یکی هم بی ربط از آب درآمد)