آیا شفاعت مخالف عدل الهی نیست؟(كارشناس انديشمند)

تب‌های اولیه

70 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شریعت عقلانی;239115 نوشت:
مطالب جناب فرقان در تاپیک اینکه هر دینی در عصر ودوره خود حق بوده درست است اما با آمدن شریعت جدید دین قبلی منسوخ می شودمگر خداوند نمی فرماید:ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل من وهو فی آلاخرةمن آلخاسرین،وهر کس غیر از اسلام دینی بر گزینداز او قبول نمی شود واودر قیامت جزءزیانکاران است.(آل عمران/85)حال بنده با توجه به سخنان حضرتعالی چند سوال دارم.
1-اگر ملاک برای خداوند دین خاصی نیست چرا دین جدید وپیامبر جدیدی مبعوث می کندهمان دین قبلی ادامه پیدا کند وپیامبر جدید به همان دین دعوت کند؟
20 آیات قرآن گه مقداری از آنها در بحث قبلی بیان شد خلاف سخنان شما را میگوید واینطور به دست می آید که با آمدن پیامبر یهود ومسیح باید به او ایمان می آوردندونشانه های آنحضرت در کتابهای آنها آمده بودوآنها اورا به خوبی می شناختندواز روی تعصب وعمد به او ایمان نیاوردندشما می توانید به آیات 87.89 سوره بقره مراجعه کنید.
3-حقیقت مگر چند نوع است که هر دینی قسمتی از آنرا داشته باشد ؟اگر حقیقت واحد است دیگر جه معنی دارد خداوند دینهای مختلف را به مرور جعل کند و همه آنها همزمان حقانیت داشته باشند در حالی که همه یک چیز می گویند.واگر هر کدام عقاید مخالف ومتضاد با هم دارند وحق هستند اینکه تضاد است وقابل جمع نیست مثلاًمسیحی قائل به تثلیث است ومسلمان معتقد به توحید،آیا می شود هر دوی اینها همزمان حق باشند؟!
4- مگر دین چیزی در مقابل فطرت است که ما بگوییم فضائل اخلاقی نشات گرفته از فطرت است نه دین؟مگر غیر از این است که امیرالمومنین می فرماید:فبعث فیهم رسله وواتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته،خداوند رسولان خود را در میان مروم بر انگیخت وپیامبرانش را پی در پی بهسوی انها فرستاد تا وفاداری به پیمان فطرت را از انها باز ستاند.(نهج البلاغه خطبه اول)
شما بفرمایید خداند در کدام آیه به یهود ومسیح اجازه داده است که بعد از اسلام بر اساس کتاب خود وآیین خودشان داوری کنند؟

آیات 43 الی 48 سوره مائده جزو آخرین آیاتی هستند که بر پیامبر نازل گردیده و مسلما اگر خداوند در ایات حکمی داده نسخ نا شدنی است بلکه اگر حکمی در آیات دیگر وجود دارد بوسیله این آیات نسخ می شود. می توان اینگونه توجیه کرد که در دوران ضعف اسلام نیاز این بود که اسلام پیروان بیشتری داشته باشد تا قدرتمندانه بتواند اعتقاداتش را مطرح کند. ولی زمانی که قدرت یاقت مثل دوران انتهایی عمر پیامبر دیگر نیاز نیست که حتما همه به دین اسلام بگروند.
اما سوال سوم شما : حقیقت یک چیز است ذات اقدس الهی. ادیان هم آمدند شرایط حصول به این حقیقت را فراهم آورند تا بشر از این راه به انحراف نرود. ولی نمی توان گفت راه رسیدن به حقیقت دین است و لاغیر. به اعتقاد من به تعداد انسان های روی زمین راه رسیدن به حقیقت وجود دارد.
هر کس به زبانی سخن وصف تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
هر کسی از ظن خود شد یار من ........
اما سوال چهارم : خیر دین خلاف فطرت انسان حکم نمیکند. اگر خود این را قبول دارید باید قبول داشته باشید که همه ادیان مطابق فطرت حکم کرده اند. حالا اگر می گویید که ادیان دیگر تحریف شده اند خوب در دین اسلام هم تحریف کم نداریم. البته در این مورد بحث فراوان است که شاید بهتر است در تاپیک جداگانه ای به آن بپردازیم. ولی به عنوان نمونه کوچک : علامه طباطبایی در ذیل آیه تطهیر می گوید احتمال اینکه این آیه پس از مرگ پیامبر و توسط صحابه در میان آیات مربوط به همسران پیامبر گنجانده شده وجود دارد. و یا اینکه یکی از دیدگاه های رایج شیعی می گوید که آیات بسیاری وجود داشت که در مورد حضرت علی و فاطمه (س) به طور مستقیم سخن می گفت ولی توسط صحابه حذف گردید و بسیاری موارد دیگر که نشان دهنده احتمال وقوع تحریف در دین اسلام را می دهد.
پس تنها حجت باطنی که برای انسان می ماند عقل و فطرت اوست و لا غیر.
در مورد مطلب آخر هم جواب شما را داده ام. آیات 43 تا 48 سوره مائده.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;238493 نوشت:
سلام خدمت جناب حق گوی عزیز؛
بنده خدمت شما عرض کردم که تا آیه 48 را بخوانید. اگر توجه می کردید متوجه می شدید مصداق سخن خداوند فقط آن واقعه خاص نبوده است. چراکه در ادامه آیه بحث مسیحیان و انجیلشان هم مطرح کرده است و گفته که برای هر شخصی راه و روشی خاص معین کردیم که می بایست به آن حکم کرده و رفتار نماید. یعمی در زمان ظهور اسلام هم نیاز نیست که حتما مسلمان باشی تا رستگار شوی. هر دین و آیینی که ایمان به خدا را سرلوحه کار خود قرار دهد و نیز عمل صالح می تواند رستگاری را به یک میزان برای همه انسانها فراهم آورد.خداوند فرموده که اگر می خواست تمام انسانها را امت واحد میکرد ولی برای هر کس یک روش و آیین خاص مشخص کرده که اگر از آن عدول کنند در امتحان شکست خورده اند.

سلام جناب شریعت وقت بخیر
شك نيست كه منظور از آیه مورد بحث اين نيست كه قرآن به پيروان مسيح ع دستور ميدهد كه هم اكنون بايد به احكام انجيل عمل كنند، زيرا اين سخن با ساير آيات قرآن و با اصل وجود قرآن كه اعلام آئين جديد و نسخ آئين قديم ميكند، سازگار نيست بلكه منظور اين است، كه ما پس از نزول انجيل بر عيسى ع به پيروان او دستور داديم كه به آن عمل كنند و طبق آن داورى نمايند . یعنی همانطور که بسیاری از مفسرین گفته اند در ابتدای آیه 47 کلمه «قلنا» در تقدیر است یعنی اصل آیه اینگونه می شود که « و قلنا لیحکم اهل الانجیل ...»
و در آیه 48 :
در مورد جمله « لِكلُ‏ٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شرِْعَةً وَ مِنْهَاجًا» باید گفت : خداوند استعدادها و شايستگيهايى در وجود بشر آفريده و در سايه " آزمايشها" در پرتو تعليمات پيامبران آنها را پرورش ميدهد، و به همين دليل پس از پيمودن يك مرحله، آنها را در مرحله بالاترى‏ قرار ميدهد، و بعد از پايان يك دوران تربيتى، دوران عاليترى را وسيله پيامبر ديگر به وجود مى‏آورد، درست همانند مراحل تحصيلى يك نوجوان در مدرسه. پس این آیه ناظر به دوران های مختلف است نه شریعت های مختلف.
بله این مطلب درست است که خداوند مى‏توانست همه مردم را امت واحدى قرار دهد و همه را پيرو يك آئين سازد، ولى اين با قانون تكامل تدريجى و سير مراحل مختلف تربيتى سازگار نبود.
یعنی خداوند این کار را نکرد تا با پیشرفت معنوی بشر و تکامل عقل او دین جدید نازل شود و بشر جدید هم دین و آیین جدید را قبول کند. و این جمله که فرمودید:
خداوند فرموده که اگر می خواست تمام انسانها را امت واحد میکرد ولی برای هر کس یک روش و آیین خاص مشخص کرده که اگر از آن عدول کنند در امتحان شکست خورده اند
کاملا درست است و این مطلب را تایید می کند که هر شخصی باید به شریعت زمان خودش عمل کند یعنی اگر امت حضرت عیسی ع به شریعت حضرت موسی ع عمل کنند در امتحان الهی شکست خورده اند چون به شریعت و آیین خاص خود عمل نکرده اند همچنین در زمان پیامبر اسلام شریعت خاص همان شریعت نبوی یعنی اسلام است که باید به آن عمل کرد تا در امتحان الهی پیروز شد.

شریعت عقلانی;239128 نوشت:
آیات 43 الی 48 سوره مائده جزو آخرین آیاتی هستند که بر پیامبر نازل گردیده و مسلما اگر خداوند در ایات حکمی داده نسخ نا شدنی است بلکه اگر حکمی در آیات دیگر وجود دارد بوسیله این آیات نسخ می شود. می توان اینگونه توجیه کرد که در دوران ضعف اسلام نیاز این بود که اسلام پیروان بیشتری داشته باشد تا قدرتمندانه بتواند اعتقاداتش را مطرح کند. ولی زمانی که قدرت یاقت مثل دوران انتهایی عمر پیامبر دیگر نیاز نیست که حتما همه به دین اسلام بگروند. اما سوال سوم شما : حقیقت یک چیز است ذات اقدس الهی. ادیان هم آمدند شرایط حصول به این حقیقت را فراهم آورند تا بشر از این راه به انحراف نرود. ولی نمی توان گفت راه رسیدن به حقیقت دین است و لاغیر. به اعتقاد من به تعداد انسان های روی زمین راه رسیدن به حقیقت وجود دارد. هر کس به زبانی سخن وصف تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه هر کسی از ظن خود شد یار من ........ اما سوال چهارم : خیر دین خلاف فطرت انسان حکم نمیکند. اگر خود این را قبول دارید باید قبول داشته باشید که همه ادیان مطابق فطرت حکم کرده اند. حالا اگر می گویید که ادیان دیگر تحریف شده اند خوب در دین اسلام هم تحریف کم نداریم. البته در این مورد بحث فراوان است که شاید بهتر است در تاپیک جداگانه ای به آن بپردازیم. ولی به عنوان نمونه کوچک : علامه طباطبایی در ذیل آیه تطهیر می گوید احتمال اینکه این آیه پس از مرگ پیامبر و توسط صحابه در میان آیات مربوط به همسران پیامبر گنجانده شده وجود دارد. و یا اینکه یکی از دیدگاه های رایج شیعی می گوید که آیات بسیاری وجود داشت که در مورد حضرت علی و فاطمه (س) به طور مستقیم سخن می گفت ولی توسط صحابه حذف گردید و بسیاری موارد دیگر که نشان دهنده احتمال وقوع تحریف در دین اسلام را می دهد. پس تنها حجت باطنی که برای انسان می ماند عقل و فطرت اوست و لا غیر. در مورد مطلب آخر هم جواب شما را داده ام. آیات 43 تا 48 سوره مائده. و من الله توفیق

دوست عزیز قضاوت کردن در رابطه با یک دین به راحتی نیست که بدون بیان دلیل بگوییم فلان آیه نسخ شده وتحلیلهای بیاوریم بدون دلیل ومدرک وصرفا ظنی واحتمالی وحتما می دانید اذا جاءالاحتمال بطل الاستدلال این بیانهای احتمالی شما خود استدلال شما را باطل می کند.اولا با کدامین دلیل می فرمایید این آیات ناسخ هستندوکدام مفسر وعالم قرآنی چنین سخنی گفته است؟!
این توجیه شما نشانگر این است که دو دسته از آیات قرآن با هم اختلاف دارند،یک دسته می گویند دین حق فقط اسلام است ودسته ای دیگر می گویند(بعداز قوت گرفتن اسلام)دین یهود ومسیح نیز بعداز آمدن اسلام حق می باشندودر حالی خود خداوند می فرماید:افلایتدبرون القرآن ولو کان من عندغیرالله لوجدوافیه اختلافاًکثیراً،آیا در آیات قرآن تدبر نمی کنید در حالی که اگر از طرف غیر خداوند بود هرآینه در آن اختلافات زیادی می یافتید.(نساء/82)
بله اینکه حقیقت خداوند است حرفی نیست اما شما بفرمایید از دو راه متناقض می توان به یک حقیقت واحد رسیدکه لازمه آن تناقض در یک حقیقت واحد است .دین مسیح می گوید خدا سه تاست(البته مسیحیت انحرافی) واسلام می گوید واحد است.
شما بفرماییدچطور می توان با این راههای متناقض به حقیقت واحد رسید؟اما اینکه به عدد انفاس خلائق به خداراه است.در صورتی که این انفاس توسط پیامبران الهی درست هدایت شود.واین انفاس در مسیر همان حقیقت واحد باشند که آن مسیر توسط پیامبران مشخص می شوندودین حق در عصر ما با توجه به دلایل بالا اسلام است.
شما بفرمایید در مذهب تشیع که ادامه اسلام ناب است کدام تحریف صورت گرفته البته با دلیل متقن نه با احتمال؟اولا فرمایش علامه آنطور که می فرمایید نیست وحفظ امانت در نقل سخنان دیگران بالاخص بزرگان اقتضاءمی کند آنرا کامل وصحیح نقل کنیم،ایشان در رد استدلال کسانی که با تمسک به سیاق آیات می خواهندبگویندآیه تطهیر در شان زنان پیامبر نازل شده می گویند این آیه منفردا وتنها نازل شده ودلیل آن احادیثی است نشان می دهد این آیه جدانازل شده ودر مورد پنج تن آل عبا است واینکه این آیه در میان آیات مربوط به زنان پیامبر است یا به دستور خود حضرت رسول در اینجا قرار گرفته که در این صورت مشکلی نیست ،ویا بعد از رحلت ایشان هنگام جمع آوری قرآن در این مکان قرار گرفته است.
ثانیا:منظور از تحریف این است که چیزی به قرآن اضافه شود ویا از آن کم گرددنه اینکه چون این آیه در میان آیات مربوط به زنان پیامبر است پس قرآن تحریف شده وقابل استناد نیست.
خوب است این دیدگاه رایج شیعی که می فرمایید، منابع وقائلین آن را هم ذکر کنید.ولی واقعیت خلاف اینست ودیدگاه رایج ومشهور بین شیعیان اینست که قرآنی که الان در دست ماست همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده است. که برای اطلاعات بیشتر می توانید به منابع زیر مراجعه کنید:
1-صیانت قرآن از تحریف از آیةالله جوادی آملی
2-جلد12المیزان،بحث عدم تحریف قرآن
3-علوم قرآنی ،از آیةالله معرفت

شریعت عقلانی;239110 نوشت:
سلام خدمت اندیشمند گرامی؛ باز شما رفتید سراغ تکلیف. اصلا بحثی وی تکالیف نیست. تکالیف یک سری آداب و اعمال هستند که چه اثر گذار باشند چه نباشند چون خدا گفته ما هم باید بگوییم چشم. این معنای بندگی است. و خداوند هم به همین وسیله انسانها را آزمایش می کند. حالا می خواهد اثرگذاریش را در زندگیمان لمس کنیم یا نکنیم. بحث سر تکلیف نیست. بحث سر تخفیف است. حالا می خواهد در قالب دعا باشد یا زیارت و توسل و امثالهم. سوال من این است در شرایط یکسان دو انسان مستضعف که راهی به حقیقت نبرده اند به تعبیر قرآن اصحاب اعراف و مولفه قلوبهم. بحث ما سر اینجو آدمهاست نه کسانی که خداوند معارفی را برای آنها مکشوف گردانیده و معاندانه انکار می کنند. حالا در شرایط یکسان اگر دو نفر یک سری گناهانی انجام دهند و بعد قصد کنند که گناهانشان بخشیده شود آیا شرایط احقاق این هدف ( بخشودگی گناهان ) که در واقع تخفیف الهی است در اختیار همه انسانها قرار گرفته است. حالا چه آنها که شناسنامه ای دیندارند ( هر دینی ) و چه آنها که نیستند. اعمالی را هم که در پست قبلی ذکر کردم درواقع تکلیف نیستند بلکه تخفیفند. ( دعای کمیل و توسل و ... ) در مورد سوالاتتان هم اگر امکان دارد به طور شفاف مجددا بگذارید تا نظرم را عرض کنم. البته با عرض پوزش. و من الله توفیق

با سلام خدمت شما

دوست عزيز و گرامي ملاكي كه در توسل و شفاعت و تخفيف مطرح كرديد در تكاليف هم جريان دارد و در واقع اشكالي كه به نرسيدن تخفيف به سايرين وارد مي كنيد ، به نرسيدن تكليف نيز وارد است(دقت كنيد)

در مورد تكاليف مي فرماييد:تکالیف یک سری آداب و اعمال هستند که چه اثر گذار باشند چه نباشند چون خدا گفته ما هم باید بگوییم چشم

چرا اين سخن را در شفاعت و توسل نمي زنيد؟مگر مسئله شفاعت مسئله اي است كه در شرع بيان نشده است؟اين همه دليل نقلي براي اثبات آن كافي نيست ؟

سوالاتي كه مطرح شده بود در مورد اشكال نقضي بود كه وارد كردم بدين صورت كه مسائلي همچون دعا و استغفار مسائلي نيستند كه به همه رسيده باشد بلكه برخي از انسان ها از آن بي بهره هستند.حال سوال من اين است چگونه در مسئله دعا و استغفار قائل به تبعيض نمي شويد؟

موفق باشيد

اندیشمند;239999 نوشت:
در مورد تكاليف مي فرماييد:تکالیف یک سری آداب و اعمال هستند که چه اثر گذار باشند چه نباشند چون خدا گفته ما هم باید بگوییم چشم چرا اين سخن را در شفاعت و توسل نمي زنيد؟مگر مسئله شفاعت مسئله اي است كه در شرع بيان نشده است؟اين همه دليل نقلي براي اثبات آن كافي نيست ؟

سلام خدمت جناب اندیشمند؛
فرقشان این است که اگر ما توسل نکنیم یا کسی را شفیع قرار ندهیم گناهی بر ما نیست. یعنی اینها واجب نشده اند. تنها برای این آمده اند که ما اعمال غیرصالحمان را با وساطت افرادی پاک نماییم. چرا ما دعای توسل می خوانیم؟ چرا به زیارت قبورشان می رویم؟ چرا در آنجا گریه می کنیم؟ آیا جز برای این است که می خواهیم گناهانمان بخشیده شود؟ حال اگر بک فرد غیر مسلمان هم چنین خواسته ای داشته باشد از نمونه همان افرادی که راهی به حقیقت نبرده اند چه باید بکند؟ آیا برای او به همین کیفیت و کمیت خداوند مواردی در نظر گرفته است؟ برای انسانهای بی دین چه؟ برای ادیان غیر ابراهیمی چه؟

اندیشمند;239999 نوشت:
سوالاتي كه مطرح شده بود در مورد اشكال نقضي بود كه وارد كردم بدين صورت كه مسائلي همچون دعا و استغفار مسائلي نيستند كه به همه رسيده باشد بلكه برخي از انسان ها از آن بي بهره هستند.حال سوال من اين است چگونه در مسئله دعا و استغفار قائل به تبعيض نمي شويد؟

البته درست است که ادعیه یکسان در اختیار همه قرار نگرفته است ولی دعا یعنی ارتباط مستقیم بنده با خدا. جال می خواهد به هر زبانی و شکلی باشد.
هر کس به به زبانی سخن وصف تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
به اعتقاد بنده خداوند ارزش این ارتباطها را بر اساس شخصیت فرد محاسبه می کند.

اندیشمند;239999 نوشت:
سوالاتي كه مطرح شده بود در مورد اشكال نقضي بود كه وارد كردم بدين صورت كه مسائلي همچون دعا و استغفار مسائلي نيستند كه به همه رسيده باشد بلكه برخي از انسان ها از آن بي بهره هستند.حال سوال من اين است چگونه در مسئله دعا و استغفار قائل به تبعيض نمي شويد؟

اگر شما قایل به این باشید که این ادعیه ای که به ما رسیده بیشترین تاثیرگذاری را روی انسان خواهد داشت من این مورد را هم تبعیض می دانم.

فرقان;239830 نوشت:
دوست عزیز قضاوت کردن در رابطه با یک دین به راحتی نیست که بدون بیان دلیل بگوییم فلان آیه نسخ شده وتحلیلهای بیاوریم بدون دلیل ومدرک وصرفا ظنی واحتمالی وحتما می دانید اذا جاءالاحتمال بطل الاستدلال این بیانهای احتمالی شما خود استدلال شما را باطل می کند.اولا با کدامین دلیل می فرمایید این آیات ناسخ هستندوکدام مفسر وعالم قرآنی چنین سخنی گفته است؟! این توجیه شما نشانگر این است که دو دسته از آیات قرآن با هم اختلاف دارند،یک دسته می گویند دین حق فقط اسلام است ودسته ای دیگر می گویند(بعداز قوت گرفتن اسلام)دین یهود ومسیح نیز بعداز آمدن اسلام حق می باشندودر حالی خود خداوند می فرماید:افلایتدبرون القرآن ولو کان من عندغیرالله لوجدوافیه اختلافاًکثیراً،آیا در آیات قرآن تدبر نمی کنید در حالی که اگر از طرف غیر خداوند بود هرآینه در آن اختلافات زیادی می یافتید.(نساء/82) بله اینکه حقیقت خداوند است حرفی نیست اما شما بفرمایید از دو راه متناقض می توان به یک حقیقت واحد رسیدکه لازمه آن تناقض در یک حقیقت واحد است .دین مسیح می گوید خدا سه تاست(البته مسیحیت انحرافی) واسلام می گوید واحد است. شما بفرماییدچطور می توان با این راههای متناقض به حقیقت واحد رسید؟اما اینکه به عدد انفاس خلائق به خداراه است.در صورتی که این انفاس توسط پیامبران الهی درست هدایت شود.واین انفاس در مسیر همان حقیقت واحد باشند که آن مسیر توسط پیامبران مشخص می شوندودین حق در عصر ما با توجه به دلایل بالا اسلام است. شما بفرمایید در مذهب تشیع که ادامه اسلام ناب است کدام تحریف صورت گرفته البته با دلیل متقن نه با احتمال؟اولا فرمایش علامه آنطور که می فرمایید نیست وحفظ امانت در نقل سخنان دیگران بالاخص بزرگان اقتضاءمی کند آنرا کامل وصحیح نقل کنیم،ایشان در رد استدلال کسانی که با تمسک به سیاق آیات می خواهندبگویندآیه تطهیر در شان زنان پیامبر نازل شده می گویند این آیه منفردا وتنها نازل شده ودلیل آن احادیثی است نشان می دهد این آیه جدانازل شده ودر مورد پنج تن آل عبا است واینکه این آیه در میان آیات مربوط به زنان پیامبر است یا به دستور خود حضرت رسول در اینجا قرار گرفته که در این صورت مشکلی نیست ،ویا بعد از رحلت ایشان هنگام جمع آوری قرآن در این مکان قرار گرفته است. ثانیا:منظور از تحریف این است که چیزی به قرآن اضافه شود ویا از آن کم گرددنه اینکه چون این آیه در میان آیات مربوط به زنان پیامبر است پس قرآن تحریف شده وقابل استناد نیست. خوب است این دیدگاه رایج شیعی که می فرمایید، منابع وقائلین آن را هم ذکر کنید.ولی واقعیت خلاف اینست ودیدگاه رایج ومشهور بین شیعیان اینست که قرآنی که الان در دست ماست همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده است. که برای اطلاعات بیشتر می توانید به منابع زیر مراجعه کنید: 1-صیانت قرآن از تحریف از آیةالله جوادی آملی 2-جلد12المیزان،بحث عدم تحریف قرآن 3-علوم قرآنی ،از آیةالله معرفت

سوال :
آیا از میان ما مسلمانها کسانی نیستند که برداشت انحرافی و افراطی از دین دارند؟ آیا ما می توانیم برداشت های غلط آنها را جزء دین بنامیم؟
آیا ما معتقد نیستیم برداشت اهل سنت از اسلام برداشت غلطی است؟ آیا جمعیت اهل سنت بسیار بیشتر از شیعیان نیست؟
این در مورد مسیحیت و یهود هم صدق می کند. قرار نیست که انحرافاتی که در این ادیان وارد شده را به نام خود دین بزنیم. وقتی بنده از دین یهود و نصارا می گویم مقصود تحریف نشده انهاست. آیا از میان مسیحیان کسانی نیستند که موحد باشند؟ بنده خود روشنفکران مسیحی را می شناسم که قایل به تثلیث نیستند.
بنده معتقدم راه های ادیان متناقض نیستند بلکه متباین اند.
در مورد آیات قران هم ما آیات ناسخ و منسوخ داریم آیا این یعنی اختلاف در آیات قران؟
بنده عرض کردم این آیات آخرین آیات نازل شده بر پیامبر هستند. یعنی به لحاظ تاریخی آیاتی بعد از آن نیامده که آنها را نسخ کرده باشد.

به این آیات با دقت توجه فرمایید :
«وَ وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ=توصیه کرد ابراهیم به فرزندان خویش و نوه اش یعقوب که؛ ای فرزندان من، خداوند برای شما این دین را برگزید، پس نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید»(البقرة:۱۳۲)
و
«أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ: آیا شما حضور داشتید و شاهد بودید که یعقوب در هنگامه‌ی مرگ خویش از فرزندانش پرسید: چه چیزی را پس از مرگ من می‌پرستید؟ و آنان گفتند: خدای تو و پدران تو؛ ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم، خدایی یگانه و ما به او تسلیم شده‌ایم و مسلمانیم» (البقرة:۱۳۳)
آیا با وجود این آیات بازهم می گویید دین برتر همین اسلامی است که حضرت محمد (ص) آورد. خیر. همانطور که عرض کردم دین نزد خدا یکی است و همان تسلیم در برابر او که همه ادیان و پیامبران به آن حکم کرده اند. اساسا در مسئله دین برتری قابل طرح نیست چون به فرموده قرآن یکی است و در پدیده ای که تک است قیاس قابل طرح نیست.

و همچنین این آیات :
آل‏ عمران:۵۲، المائدة:۱۱۱، یونس:۸۴ و ۹۰، یوسف:۱۰۱، النمل:۴۴، الذاریات:۳۶

در آیه‌ی دیگر می‌گوید؛
«وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ: خداوند برای شما در دین، بیچارگی قرار نداده است، این آئین پدر شما ابراهیم است، او شما را مسلمان نامیده است، قبل از آنکه این شریعت آمده باشد» (حج/۷۸).

بنده همچنان منتظر پاسخ عزیزان کارشناس جناب آقایان فرقان و اندیشمند هستم. بیشتر مایلم در مورد شفاعت صحبت شود تا تکثر ادیان.
و من الله توفیق

اگر در این مورد پاسخی دریافت نکنم با عرض شرمندگی ارتباطم را با این سایت قطع می کنم. خیال می کردم با انسانهای اهل گفتگویی طرفم.

شریعت عقلانی;246592 نوشت:
سلام خدمت جناب اندیشمند؛ فرقشان این است که اگر ما توسل نکنیم یا کسی را شفیع قرار ندهیم گناهی بر ما نیست. یعنی اینها واجب نشده اند. تنها برای این آمده اند که ما اعمال غیرصالحمان را با وساطت افرادی پاک نماییم. چرا ما دعای توسل می خوانیم؟ چرا به زیارت قبورشان می رویم؟ چرا در آنجا گریه می کنیم؟ آیا جز برای این است که می خواهیم گناهانمان بخشیده شود؟ حال اگر بک فرد غیر مسلمان هم چنین خواسته ای داشته باشد از نمونه همان افرادی که راهی به حقیقت نبرده اند چه باید بکند؟ آیا برای او به همین کیفیت و کمیت خداوند مواردی در نظر گرفته است؟ برای انسانهای بی دین چه؟ برای ادیان غیر ابراهیمی چه؟

با سلام خدمت شما

دوست عزيز بنده پاسخ سوال را داده ام ولي شما مرتب سخن خود را تكرار مي كنيد.

اينكه چون خدا مي گويد انجام بده و واجب است پس در اين موارد تبعيض نيست كه نشد دليل!
عرض كردم چه واجب و چه مستحب را در نظر بگيريم از ديدگاه شما چون سايرين به آن ها پي نبرده اند پس تبعيض مي شود چون اين ملاك در غير شفاعت و توسل نيز جاري است.حتي برخي از دعا نيز بيگانه هستند(به هر روشي) و اصلا خدا را نمي شناسند تا دعا كنند پس بايد طبق ملاك شما دعا و ... نيز تبعيض شود در حالي كه خود شما نيز به آن اعتقاد نداريد.

اندیشمند;262152 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست عزيز بنده پاسخ سوال را داده ام ولي شما مرتب سخن خود را تكرار مي كنيد. اينكه چون خدا مي گويد انجام بده و واجب است پس در اين موارد تبعيض نيست كه نشد دليل! عرض كردم چه واجب و چه مستحب را در نظر بگيريم از ديدگاه شما چون سايرين به آن ها پي نبرده اند پس تبعيض مي شود چون اين ملاك در غير شفاعت و توسل نيز جاري است.حتي برخي از دعا نيز بيگانه هستند(به هر روشي) و اصلا خدا را نمي شناسند تا دعا كنند پس بايد طبق ملاك شما دعا و ... نيز تبعيض شود در حالي كه خود شما نيز به آن اعتقاد نداريد.

سلام مجدد.
خوشحال شدم که بالاخره پاسخ گفتید.
فکر کنم منظورتان این است که اعمال مستحبی را هم چون خدا گفته باید انجام دهیم. کاملا درست است. اصلا بحث روی انجام دادن و ندادنشان نیست. بحث روی دیدی است که دیدگاه رایج دینی شیعی ما در مورد اثر گذاری آنها دارد حالا چه واجب چه مستحب.
حالا بنده به صورت شفاف دیدگاه هایی را که با آن مخالفم مطرح می کنم تا پاسخ گویید :
1 - اینکه این ادعیه و زیارات این شب قدرها این قرآن بر سرها این نمازهای نافله و همه اعمال مستحبی باعث بخشودگی گناهان میشود.
2 - اینکه امامان ما انسانهایی هستند با قدرتهای ماورایی که قدرت این را دارند که اگر اراده کننده گناهان ما بخشیده میشود. کافی است به زیارت قبورشان رویم و از آنها درخواست شفاعت کنیم. راه های طولانی را طی می کنیم به کربلا و مشهد و ... میرویم و مریضهایمان را به زیارت آرامگاهشان می بریم گویی آنها اداره و دفتری دارند و باید حتما به آنجا رفته و از آنها درخواست کنیم که مثلا مریضمان را شفا دهند.
مسیله اعمالی که ما انجام می دهیم نیست. مسیله نوع انتظار ما از تاثیر گذاری آنهاست.
مثلا در مورد زیارت قبور بنده آن را مطلقا رد نمی کنم. بالاخره امامان ما هم انسانهای بسیار بزرگی بوده اند و شایسته گرامی داشتن. همانطور که ما به زیارت قبور خودمان می رویم. یا مثلا به زیارت قبور علما و فضلا و شعرا و عرفای بزرگمان می رویم. همانطور که به زیارت قبر کورش یا حافظ یا سعدی و فردوسی و .... می رویم. همه انسانهای بزرگ شایسته گرامی داشتن هستند. ولی مشکل از اینجا آغاز می شود که ما معتقد می شویم که این زیارات باعث بخشودگی گناهانمان می شوند. یا مثلا باعث شفای مریض هایمان می شود. مثلا اگر در شرایط مکانی و زمانی خاص فلان نماز یا دعا را بخوانیم بسیاری از گناهانمان بخشیده می شود. به عنوان مثال دعای کمیل در شب جمعه! بنده فقط مسایلی از شریعت را که با عقل سازگاری دارد یا لااقل عقل آنها را رد نمی کند می پذیرم.
بنده معتقدم دعا آن چیزی نیست که ما به زبان عربی مقلدانه و کورکورانه به زبان می آوریم بدون آنکه حتی معنی آن را بدانیم. بلکه دعا همان دغدغه های روزمره انسانهاست. همان خواست درونی انسانهاست که با تمام وجود خواهان آنند. مثلا کسی که تمام فکر و ذکرش قبولی در کنکور است یا هر خواستی مادی یا دنیوی دیگر و بعد در ادعیه می خواند که خدایا مثلا حب دنیا را از وجود ما بزدا دعایش در واقع آن ادعیه ای نیست که به زبان عربی یا حتی فارسی به زبان می آورد در واقع آن را هم برای قبولی در کنکور یا خواسته های دنیوی دیگرش می خواند. پس دعایش می شود همان خواسته درونی اش که با تمام وجود به سمتش حرکت می کند.
بنده دعاهای بسیاری را سراغ دارم که معارف زیادی در آنها نهفته است. مثل دعای ابحمزه ثمالی یا دعای مکارم اخلاق امام سجاد و بسیاری دعاهای دیگر و سعی می کنم از معارف درون این دعاها برای بالا بردن سطح معرفت دینی و الهیم استفاده کنم ولی به هیچ وجه به اثرگذاری آنها در بخشودگی گناهان اعتقاد ندارم. چون با عقلم سازگاری ندارد.
پس دعا می شود نوشتاری که در آن معارفی بزرگ نهفته است اگر ما انسانها به این معارف دست پیدا کردیم در ما تکلیف ایجاد می کنم که باید شخصیت خود را براساس آن معارف که در واقع خدا به ما داده پایه ریزی کنیم اگر هم به آن معرف نرسیدیم خدا هم انتظاری از ما ندارد. پس با این تعریف از دعا و مناجات دیگر تبعیضی بین انسانها باقی نمی ماند.
این معارف ممکن است به طرق گوناگون به انسانها برسد. مثلا توسط بودا به انسانهای آسیای شرقی یا اندیشمندان و فلاسفه غرب و ... .

اندیشمند;262152 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست عزيز بنده پاسخ سوال را داده ام ولي شما مرتب سخن خود را تكرار مي كنيد. اينكه چون خدا مي گويد انجام بده و واجب است پس در اين موارد تبعيض نيست كه نشد دليل! عرض كردم چه واجب و چه مستحب را در نظر بگيريم از ديدگاه شما چون سايرين به آن ها پي نبرده اند پس تبعيض مي شود چون اين ملاك در غير شفاعت و توسل نيز جاري است.حتي برخي از دعا نيز بيگانه هستند(به هر روشي) و اصلا خدا را نمي شناسند تا دعا كنند پس بايد طبق ملاك شما دعا و ... نيز تبعيض شود در حالي كه خود شما نيز به آن اعتقاد نداريد.

حال اگر شما دیدتان نسبت به دعا این است که چون خدا گفته ما هم باید آنها را بخوانیم و بس مشکلی نیست. ولی اگر به مواردی که در بالا اشاره کردم معتقدید باید فکری به حال مسئله تبعیض بکنید.

اندیشمند;262152 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست عزيز بنده پاسخ سوال را داده ام ولي شما مرتب سخن خود را تكرار مي كنيد. اينكه چون خدا مي گويد انجام بده و واجب است پس در اين موارد تبعيض نيست كه نشد دليل! عرض كردم چه واجب و چه مستحب را در نظر بگيريم از ديدگاه شما چون سايرين به آن ها پي نبرده اند پس تبعيض مي شود چون اين ملاك در غير شفاعت و توسل نيز جاري است.حتي برخي از دعا نيز بيگانه هستند(به هر روشي) و اصلا خدا را نمي شناسند تا دعا كنند پس بايد طبق ملاك شما دعا و ... نيز تبعيض شود در حالي كه خود شما نيز به آن اعتقاد نداريد.

در مورد زیارات هم به همان اندازه که عرض کردم معتقدم یعنی جهت گرامی داشتن نه بیشتر اگر شما هم به این معتقدید که بحثی نداریم ولی اگر معتقدید که اثرگذاری الهی دارند در بخشودگی گناهان و اگر هم به محل دفنشان در کربلا و مشهد و غیره برویم احتمال بخشش گناهانمان بیشتر می شود و احتمال اینکه مورد شفاعتشان قرار گیریم بیشتر می شود باز باید فکر به حال تبعیض بکنید.

يکی از اصطلاحات عقيدهی اسلامی اصطلاح شفاعت است که در بسياری حالات استعمال آن اشتباهاً بکار رفته است، و بين شفاعتهای انسانها در مقابل انسانها و شفاعت در مقابل الله (جل جلاله) خلط صورت ميگيرد. همچنان دراينکه شفاعت در آخرت است و چه شرايطی دارد نيز احياناً اشتباه صورت ميگيرد بنابراين لازم است در اين مورد بحث مفصلی صورت گيرد. وبرای اينکه اين موضوع بشکل درست واضح گردد لازم است بين شفاعت در دنيا بين انسانها و شفاعت اخروی در مقابل پروردگار مقايسه داشته باشيم.


الف: شفاعت در دنيا: مردم در امور دنيوي احياناً براي يکديگر شفاعت ميکنند، مثلا محصلي کوشش زياد نموده و در جريان امتحان اشتباهي نموده که سبب ناکامي اش ميگردد، مثلا يک نمره يا دو نمره سبب کاميابي وي ميشود، در اين قسمت بعضي از استادان مهربان و يا مسوولين اداره که در نزد استاد مضمون محترم هستند، براي استاد شفاعت ميکنند که اين شاگرد بي نهايت زحمت و کوشش نموده، و صرف به يک يا دو نمره ضرورت دارد که کامياب شود.
استاد مربوطه که روزانه از اين دانشجو را با اخلاق خوب و زحمتکشي هايش آگاهی دارد، بر وي ترحم نموده، بخاطر يک يا دو نمره، او را همکاري مينمايد. ولي هيچگاهي اين شفاعت در حق انساني صورت نميگيرد که تمامي وقت خود را ضايع نموده، و اکنون در امتحان مستحق صفر گرديده است.

اقسام شفاعت در دنيا:

1- شفاعت کسانی که شخصیتی دارند: منظور از شفاعت این گونه افراد در دنيا اينست که هرگاه پادشاهی به غضب آيد و بخواهد کسی را جزايی بدهد، ولی در مقابل وی شخصی از رويداران و شخصيت های معروف آن کشور او را شفاعت نمايد،

پادشاه در اين لحظه فکر ميکند که هرگاه سخنان اين شخص را نپذيرم شايد برايم مشکلی در آينده ايجاد کند، او شخص شناخته شده است، بنابراين در بعضی حالات بخاطر ترس از جانب مقابل سخنانش را در مورد مجرمی ميپذيرد، و يا اينکه طمع در مورد آيندهی خود داشته باشد. مثلا شفاعت کسی را در مورد شخصی بخاطر اينکه او هم در آينده برايش کاری را انجام دهد، قبول ميکند، و يا اينکه قبلا او برايش کاری را انجام داده بنابراين او بالايش حق دارد تا چنين کاری را برايش انجام دهد. تمام اين تصورات در مورد پروردگار ناروا و نادرست است.

و هرگاه کسی بگويد که فلان شخص بخاطر بلندی مقام و منزلتش شفاعت ميکند و بر الله حق دارد که سخنانش را بپذيرد، از ديدگاه شريعت اسلامی هيچ کسی بر پروردگار حقی ندارد، قدرت پروردگار از همه بلندتر و هر کسي که در مقابل وی اگر شفاعت هم کند شفاعتش بر اساس عذر و نياز و بندگی ميباشد، که بزرگترين پيامبران جرئت شفاعت کردن ندارند و حتی رسول الله (ص)در روز قيامت نخست به بارگاه الهی سر سجده نهاده و سپس بعد از اجازهی پروردگار سخنانش را بيان ميکند.

2- شفاعت محبت: احيانا کسی در ملک پادشاهی سرقت نموده است و آن پادشاه ميخواهد او را به جزايش برساند ولی نظر به شفاعت اعضای فاميلش (خانمش، فرزندانش، اقاربش) او را عفو ميکند،

زيرا پادشاه فکر ميکند که عدم قبولی سخنان اين شخص سبب خفگی اعضای فاميلم ميگردد، و فضای محبت را به جنجال مبدل ميکند و شايد آنان عکس العمل منفی در مقابلش انجام دهند، بنابراين آن مجرم را عفو ميکند،

ولی اينگونه شفاعت ها را نميتوان با چنين استدلال در مقابل ذات پروردگار نيز بيان داشت، زيرا پروردگار با اينکه محبت زيادی با بسياری از شخصيت های گرانقدر دارد، ولی بازهم همه بندگان پروردگار ميباشند، پروردگار برای اينکه رحمن و رحيم است بر بندگان خود رحمت ميکند و فرصت دادن شفاعت هم جزئی از رحمت الهی ميباشد ولی نميتوان آنرا با اساسات انسانی تعبير نمود، زيرا پروردگار و امورش کاملا با مخلوقات فرق دارد.چنانچه خداوند (جل جلاله) میفرماید:{لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ} (الشوري: 11)

3- شفاعت ماذونه: (اذن) در زبان عربی اجازه را ميگويند، و شفاعت ماذونه شفاعتی است که شخصی اشتباهی نموده است او هيچ راهی برای خلاصی ندارد، آن شخص ميداند که هيچکسی نميتواند جريمهی وی را توجيه کند، فقط منتظر مهربانی پادشاه ميباشد،

که اگر او بر اساس مهربانی و شفقت او را ببخشد خوبست و گرنه مستحق سرسخت ترين مجازات ميباشد، آن پادشاه که اخلاص و بيچارگی اين شخص را ميبيند، يا خودش مستقيما او را ميبخشد و ياهم برای بعضی از اشخاص نيک اجازه ميدهد که آنان برايش شفاعت کنند، تا او را ببخشد.

ب: شفاعت در امور اخروي: شفاعت در امور اخروی با شفاعت دنيوی فرق دارد، دو نوع اول شفاعت که در دنيا هستند در آخرت وجود ندارد،

اما قسم سوم که شفاعت ماذونه است، در روز آخرت نيز ميباشد، بعضي از اشخاصي مانند، پيامبران، شهدا، علماء و اشخاص با تقوا، در روز آخرت شفاعت بعضي از گناهکاران را ميکنند.

مجبوریم;262269 نوشت:
3- شفاعت ماذونه: (اذن) در زبان عربی اجازه را ميگويند، و شفاعت ماذونه شفاعتی است که شخصی اشتباهی نموده است او هيچ راهی برای خلاصی ندارد، آن شخص ميداند که هيچکسی نميتواند جريمهی وی را توجيه کند، فقط منتظر مهربانی پادشاه ميباشد، که اگر او بر اساس مهربانی و شفقت او را ببخشد خوبست و گرنه مستحق سرسخت ترين مجازات ميباشد، آن پادشاه که اخلاص و بيچارگی اين شخص را ميبيند، يا خودش مستقيما او را ميبخشد و ياهم برای بعضی از اشخاص نيک اجازه ميدهد که آنان برايش شفاعت کنند، تا او را ببخشد. ب: شفاعت در امور اخروي: شفاعت در امور اخروی با شفاعت دنيوی فرق دارد، دو نوع اول شفاعت که در دنيا هستند در آخرت وجود ندارد، اما قسم سوم که شفاعت ماذونه است، در روز آخرت نيز ميباشد، بعضي از اشخاصي مانند، پيامبران، شهدا، علماء و اشخاص با تقوا، در روز آخرت شفاعت بعضي از گناهکاران را ميکنند.

سلام خدمت جناب آقای مجبوریم!
دقیقا بحث سر بخش آخر مطالبتان است. چند سوال :
1. این افرادی را که لیست کردید شفاعت چه کسانی را می کنند؟ هر کسی که دلشان خواست یا مشخصاتی دارند؟
2. این افرادی که شفاعت اینان شامل حالشان می شود باید دقیقا چه کارهایی را بکنند تا مشمول شفاعت قرار گیرند؟
3. اگر در قومی پیامبری نبود یا اصلا مردم آن قوم با واژه شفاعت آشنا نبود که مثلا به سراغ علما و شهدای قومش برود برای شفاعت، چگونه امکان بخشش گناهان برایشان فراهم می شود؟
موضوع قفل شده است