یک شبهه در مورد ازلیت خداوند

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یک شبهه در مورد ازلیت خداوند

سلام دوستان بنده یک سوالی برام پیش اومده البته در قسمتی از سایت که جستجو کردم یک بنده خدایی جواب داده بود ولی با کلمات خیلی تخصصی که واقعیتش من متوجه نشدم چی به چیه.
وجود خدا برای من اثبات شده است منتها یک سوالی چند وقتیه ذهنم رو مشغول کرده اونم اینکه ما یک قانون در فیزیک داریم که میگه ماده و انرژی نه به وجود میاد و نه نابود میشه فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود درست؟ خوب اگه این مساله درست باشه دو شبهه جدی وارد میشه.
1- ماده از ازل وجود داشته فقط تغییر شکل میداده پس چه لزومی هست بگیم خالقی داشته؟ 2- اصلا مگه نمیگیم خدا ازلی است؟ پس ازلیت ماده و خدا رو چجوری باید کنار همدیگه قرار بدیم در حالیکه اعتقاده حداقل خود بنده اینه که قبل از خلقت هیچ چیزی بجز خداوند وجود نداشته خوب آخه اینم با اون قانون فیزیک که امری اثبات شده است هم جور در نمیاد از کارشناسان محترم سایت تقاضا دارم این مساله رو با بیان ساده برای بنده توضیح بدن.

3- با فرض قبولی قانون بقای ماده وانرژی اصولا به این نتیجه میرسیم که ماده ابدی هست منتها فقط تغییر شکل میده اینجا باز یه تناقض به وجود میاد اونم اینکه مگه خداوند تو قران نگفته که همه چیز به جز ذات خداوند نابود خواهد شد؟ (یا یه همچین چیزی) پس شبهه سوال 1 و2 اینجا هم یه جورایی به وجود میاد لطفا در مورد این مساله هم توضیح بدین ممنون.

کارشناس بحث : محراب

این قوانین تجربی هست

در مورد بوجود اومدن ار نیستی حرفایی وجود دارد ولی اثبات نشده (شاید هم من اثباتش رو ندانم ) هر کسی می دونه واسه من هم توضیح بده

واسه اثبات وجود خدا دلایل زیادی است منتهی اکثرا کسانی که وجود خدا رو قبول ندارند روی مسایلی که درک ندارند بحث می کنند .

امام صادق علیه السلام در جواب به دهریون Sad چیزی که درک نمی کنید نگویید وجود ندارد ))

نقل قول:
پس ازلیت ماده و خدا رو چجوری باید کنار همدیگه قرار بدیم در حالیکه اعتقاده حداقل خود بنده اینه که قبل از خلقت هیچ چیزی بجز خداوند وجود نداشته خوب آخه اینم با اون قانون فیزیک که امری اثبات شده است هم جور در نمیاد از کارشناسان محترم سایت تقاضا دارم این مساله رو با بیان ساده برای بنده توضیح بدن.

سلام

یه مطلبی که جایی خونده بودم که قبلا هم اینجا گفتم نمی دونم کجا بود...اونم اینکه:
از امام علی ع نقلی هست که گفتن:
زمانی که عمر دنیا تمام شود ماده (اتم_مولکول_عناصر و ...) همه محو میشوند و انگار چیزی نبوده و عرش خدا هست و خود خدا...و هیچ کس وجود ندارد الا ما که نور خداییم (حتی ملائک بزرگ هم نیستند)

سپس خداوند در مدح و ستایش خود در عرش فریاد بلندی میزند و سپس عوالم جدیدی با قوانین فیزیک شیمی و ...و موجودات جدیدی از هیچ ناگهان خلق میکند که هیچ کدام از آنها با متناظر خود در عالم قبلی مشابهتی ندارد و این سیکل خلقت تا بینهایت ادامه دارد همانطوری که تا بینهایت قبل ما ادامه داشت!!!!!

اما قرآن و چهارده معصوم در تمام این ادوار خلقت گیتی ثابتند
و این هم در حالی است که انسانها وارد بدن آخروی خود شدند و آماده حساب و کتاب آخرت خود هستند و این یکی از دلایل بی نهایت بودن عظمت بهشت هست چون خلقت بند گان بی نهایت هست و فقط به ما ختم نمی شود!

فکر کنم الان متوجه شده باشین که چرا ما هیچی نیستیم!!!!!!

البته هیچ چیز از دایره ی منطق بیرون نیست.
مثلا سیاه چاله ها قدرت اینو دارن که هزار برابر کره ی زمین و هم تو چند ثانیه ببلعناندازه ی یه نوک سوزنش بکنن!
مثلا آزمایش لوله ی نیستی که نمدونم سر انجامش چی شد.

همه حرفهای شما عزیزان درست. دوستان من نگفتم به وجود خدا شک دارم اتفاقا وجود خدا و بهشت و جهنم برای من ثابت شده است ولی این دلایلی که گفتین فک نکنم زیاد منطقی باشه البته قصد جسارت ندارم سوء تفاهم نشه ولی میخوام فرض رو بر این بذارین که یه آدم ملحد این سوال رو پرسیده پس لطفا جوابهایی بدین که خارج از محدوده دینی باشه اگه دقت کرده باشین من گفتم بر اساس قانون بقای ماده و انرژی که اثبات هم شده ماده همیشه بوده و همیشه خواهد بود حالا بعضی وقتا به صورت تشعشعات انرژی بعضی وقتا به صورت ماده بعضی وقتا هم به صورتهای دیگه سوال من اینه که با فرض این حالت نعوذ بالله دیگه چه نیازی به وجود خالق هست؟ اگه هم خالقی بوده باشه چه جوری میشه ازلیت ماده و خدا رو باهم یکجا قرار داد؟ گیریم که زمانی بوده که تمام ماده جهان به اندازه سر سوزن بوده (ولی به هر حال بوده دیگه از عدم به وجود آمدنشو نمیدونم اون یه بحث جداست) چه جوری میشه این مساله رو حل کرد فکرمو بدجوری مشغول کرده لطفا کارشناسان محترم جواب بدن!!!

دوستان با تحقیقاتی که انجام دادم و پس از پرس و جو از چندین نفر به نتایج زیر رسیدم و البته قانع شدم امیدوارم مورد استفاده دوستان قرار گیرد.

"دانشمندان علوم طبیعی می گویند: ماده، از ذراتی بوجود آمده که ساختمان آنها امکان ازلی بودن و ابدی بودن را ندارد... آری ماده نبوده است و بود شده است. قانونی که از نظر عقل و علم ثابت است می گوید: هیچ چیز نمی تواند، پدید آورنده خود باشد. آری، ماده نخستین، به پدید آورنده ای نیاز دارد. تصادف، ویژه هستها می باشد. نیستها، چیزی نیستند تا تصادفی در میان آنها رخ دهد. پس، تصادف، نمی تواند، پدید آورنده ماده باشد. اینک پرسش، پیش می آید: پدید آورنده ماده نخست، کیست؟

پاسخ: پدید آورنده، ماده نخست، موجودی است که مادی نیست زیرا اگر مادی باشد، پدید آورنده ماده نخستین نخواهد بود. موجودی که مادی نباشد موجودی نامحدود خواهد بود. چون حدود، از ماده بر می خیزد. زمان، مکان، حجم، اندازه، عارض بودن، معروض بودن، ترکیب، احتیاج و مانند اینها، همگی از ویژگیهای ماده هستند."
منبع : http://www.tahoorkotob.com

مورد دوم اینه که اگه حتی بر فرض محال ازلی بودن ماده هم ثابت بشه بازم ماده چیزیه که تو ذات خودش محتاج به علت است(چون معلول و حادث میباشد) پس میتوان گفت که اگه ماده ازلی هست پس احتیاجش به علت هم ازلی خواهد بود پس بازم نیاز به واجب الوجوب پیدا میشود.

در مورد مساله دوم شخص بنده در کمال حیرت به این نتیجه رسیدم که خداوند حتی از چارچوب ازل و ابد هم خارج هست چون ماده در ازل به وجود خدا و آفریننده محتاج هست :Moteajeb!: پس برای خلقتش هم نیازمند خالقی برتر از مفهوم ازلیت نیاز هست.
خوشحال میشم دوستان و کارشناسان نظر خودشون رو هم در مورد این نتیجه گیری بنده ابراز کنند.

سلام
یک بحثی در فلسفه اسلامی است به نام حادث یا قدیم بودن عالم.
(حادث= شی ایی که از ابتدا وجود نداشته و بعداً به وجود آمده؛ قدیم = شی ایی که همیشه وجود داشته است).
به نظرم، این همان سئوال مورد نظر شما در مورد ازلیت ماده باشد.
در فلسفه اسلامی، در این خصوص بحثها و استدلالات زیادی صورت گرفته است.
در مورد این بحث می توانید به نظرات ابن سینا، ملاصدرا و ... مراجعه نمایید.

تابحال نتوانسته اند انرژي را به ماده تبديل كنند.

meysamm;268677 نوشت:
متوجه نشدم چی به چیه. وجود خدا برای من اثبات شده است منتها یک سوالی چند وقتیه ذهنم رو مشغول کرده اونم اینکه ما یک قانون در فیزیک داریم که میگه ماده و انرژی نه به وجود میاد و نه نابود میشه فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود درست؟ خوب اگه این مساله درست باشه دو شبهه جدی وارد میشه. 1- ماده از ازل وجود داشته فقط تغییر شکل میداده پس چه لزومی هست بگیم خالقی داشته؟ 2- اصلا مگه نمیگیم خدا ازلی است؟ پس ازلیت ماده و خدا رو چجوری باید کنار همدیگه قرار بدیم در حالیکه اعتقاده حداقل خود بنده اینه که قبل از خلقت هیچ چیزی بجز خداوند وجود نداشته خوب آخه اینم با اون قانون فیزیک که امری اثبات شده است هم جور در نمیاد از کارشناسان محترم سایت تقاضا دارم این مساله رو با بیان ساده برای بنده توضیح بدن. 3- با فرض قبولی قانون بقای ماده وانرژی اصولا به این نتیجه میرسیم که ماده ابدی هست منتها فقط تغییر شکل میده اینجا باز یه تناقض به وجود میاد اونم اینکه مگه خداوند تو قران نگفته که همه چیز به جز ذات خداوند نابود خواهد شد؟ (یا یه همچین چیزی) پس شبهه سوال 1 و2 اینجا هم یه جورایی به وجود میاد لطفا در مورد این مساله هم توضیح بدین ممنون.

با سلام و وقت بخیر

مقدمة درباره علوم تجربی باید گفت:

علوم تجربى، و از جمله فيزيك بر مفاهيمى كه مستقيما با تجربه هاى حسى پيوسته بوده و قضايايى كه آن ها را به يكديگر مى پيوندد، استوار است چنين صورتى از امور نمى تواند كسى را راضى كند كه به راستى و داراى فكرى علمى است

در حقيقت، بهره جويى تنها از داده هاى حسى، نمى تواند هم چون علوم رياضى و عقلى، نظريه هاى علوم ياد شده را از استحكام و قطعيت بهره مند كند. نظريه نسبيت، دگرگونى هاى پديد آمده در مكانيك نيوتنى كلاسيك، اصل ماندگار گاليله، نظريه ميدان و مؤيد اين ادعاست.

هر چند تا زمانى كه نظريه هاى موجود با مطرح شدن نظريه خلاف آن از سوى فيزيكدانان به قوت خود باقى است، ولى به هر حال اين احتمال درباره آن ها وجود دارد كه دستخوش دگرگونى شده و از اعتبار بيفتند. موضوع تغيير پذيرى نظريه هاى فيزيك تا بدانجاست كه يكى از فيزيكدانان آلمانى در اين باره مى گويد: «هر فيزيك دان تجربى مى داند كه روش هاى مستقيم و غير مستقيمى وجود دارند كه در بسيارى از موارد كه روش مستقيم ناموفق بوده، روش غير مستقيم توانسته است كمك هاى زياد و مفيدى انجام بدهد. حتى مهم تر از اين بايد گفت: اين نظر متداول و خوش ظاهر، ديگر مردود شده است كه: تنها وقتى يك مسأله در فيزيك شايستگى بررسى دارد كه، از قبل بدانيم جواب قطعى براى آن وجود دارد»

اما در مورد این که ماده و انرژی مبدع عالم باشند:

ماده در اصطلاح فيزيك به موجودى گفته مى‏شود كه داراى صفاتى از قبيل جرم، جذب و دفع، اصطكاك پذيرى و... باشد و آن را در مقابل انرژى به كار مى‏برند. که البته این تعریف با تعریف فلاسفه از ماده بسیار متفاوت است .

باید دانست که هرچه را که مبدع و به وجود آورنده عالم فرض می کنیم باید قبول کنیم که این فرد باید واجب الوجود بالذات باشد و واجب الوجود بالذات،( سه اصطلاح واجب الوجود و ممکن الوجود و ممتنع الوجود از اصطلاحات فلسفی است که توضیح آنها مختصرا این است : اگر شما مثلا برج ایفل را تصور کنید این تصور شما سه صورت پیدا می کند :

الف) اين كه فى‏نفسه يعنى به خودى خود و فارغ از لحاظ هيچ چيز حتى عوامل به وجودآورنده آن، ضرورت وجود دارد. يعنى وجود آن حتمى و عدم آن محال است. چنين فرضى به معناى وجوب و ضرورت ذاتى است و بلافاصله ذهن شما چنين فرضى را رد مى‏كند يعنى، اعلام مى‏دارد كه با صرف تصور ذات و ماهيت چنين برجى هرگز نمى‏توان گفت كه وجودش حتمى و ضرورى است و عدمش محال و غيرممكن است.

ب) احتمال ديگر آن است كه وقتى برج ايفل به تنهايى تصور شود، وجود آن محال و عدمش ضرورى و حتمى به نظر آيد. اين فرض نيز بلافاصله توسط ذهن رد خواهد شد يعنى عقل به اين نتيجه مى‏رسد كه هيچ دليلى بر استحاله وجود آن نيست، زيرا در ذات معنا تناقض يا استلزام تناقضى وجود ندارد تا عدمش واجب و وجودش محال باشد.

ج) احتمال ديگر آن است كه نه عدم آن ضرورى باشد و نه وجودش و نه عدمش محال باشد و نه وجودش، بلكه وجود و عدم آن هر دو ممكن است اما تحقق هر يك بستگى به امورى خارج از ذات دارد، يعنى اگر علت تامه و هستى‏بخش آن وجود داشته باشد، آن چيز وجود پيدا مى‏كند و اگر علت پديدآورنده‏اش مفقود باشد آن چيز نيز مفقود خواهد بود. بنابراين سرنوشت او در خارج از ذات تعيين خواهد شد و بود و نبودش وابسته به بود و نبود علت است) ويژگى‏هاى مختلفى دارد كه هيچ يك در ماده نيست و صرف بقاء كمى، نشانه وجوب ذاتى نمى‏باشد زيرا :

اول اين كه ماده داراى حركت و تحول است و حركت به معناى حدوث‏هاى پياپى و تدريجى است كه با وجوب ذاتى سازگار نيست.

دوم اين كه آنچه طبق قانون «لاوازيه» ثابت مى‏ماند كميت اجمالى است، نه تفصيلى يعنى، چنان نيست كه مقدار ماده و مقدار انرژى هر يك دقيقاً آن گونه كه از ابتدا بوده، يكسان مانده باشد بلكه حاصل جمع اين دو يكسان خواهد ماند يعنى، چه بسا مقدارى از ماده كاسته شده و همان مقدار به انرژى جهان افزوده شود. بنابراين از دست رفتن مقدارى از ماده و تبديل آن به انرژى، نشانه عدم وجوب است و همینطور بالعکس.

سوم اين كه قانون «لاوازيه» گرفتار جرح و تعديل‏هايى شده و يكى از دريافت‏هاى علمى مقابل آن قانون دوم «ترموديناميك» است.

چهارم اين كه به فرض مقدار ماده ثابت بماند، دليلى بر وجوب ذاتى نيست زيرا ثبات به ممکن الوجود نيز تحقق‏پذير است.

به طور خلاصه و در مجموع می توان گفت :

اولا : قانون بقاء ماده و انرژى بعنوان يك قانون علمى و تجربى تنها درمورد پديده هاى قابل تجربه معتبر است و نمى توان بر اساس آن اين مساله فلسفى راحل كرد كه آيا ماده و انرژى ازلى و ابدى است يا نه؟

ثانيا : هميشگى بودن و ثابت بودن مقدار مجموع ماده و انرژى بمعناى بى نيازى ازآفريننده نيست بلكه هر قدر عمر جهان طولانى تر باشد نياز بيشترى به آفريدگارخواهد داشت زيرا ملاك احتياج معلول به علت امكان و وابستگى ذاتى آن است نه حدوث و محدوديت زمانى آن، ماده و انرژى نيز محتاج به علت فاعلى هستند

تشکر میکنم بابت جوابتون کارشناس محترم. بنده کاملا قانع شدم.

محراب;269477 نوشت:

دوم اين كه آنچه طبق قانون «لاوازيه» ثابت مى‏ماند كميت اجمالى است، نه تفصيلى يعنى، چنان نيست كه مقدار ماده و مقدار انرژى هر يك دقيقاً آن گونه كه از ابتدا بوده، يكسان مانده باشد بلكه حاصل جمع اين دو يكسان خواهد ماند يعنى، چه بسا مقدارى از ماده كاسته شده و همان مقدار به انرژى جهان افزوده شود.

به نام خدا
سلام

یک ایراد بی ربط می خواستم بگیرم.
لاوازیه ، قانون بقای جرم رو داره .
و دیگرانی ، قانون بقای انرژی. ( نمی دوونم این قانون دقیقا به کی منتسب است. )

بعد از شکافتن اتم ، دیدند که هر دو قانون رنگ باختند. اما قانون جدیدی رخ می نمود.
قانون بقای جرم و انرژی که منتسب به انیشتین هست.
و رابطه ی مشهور 2^E=mc ارتباط بین جرم و انرژی رو معین می کند.

موضوع قفل شده است