سجاده ی عشق ظهر خون مولا به تسبیح و نماز در میان خیمه ها راز و نیاز محشری شد چون وضو سازد به خون قبله اش عشق است و تسبیحش جنون کربلا سجاده ی مولای عشق روی دوشش آتشین شولای عشق قدسیان آسمانی سوختند (چشم بر مولای محشر دوختند) پس به تکبیر در رکوع آمد به ناز گفت یارب من حسینم در نماز گویدش یارب ذبیح الله منم پاره پاره قطعه قطعه این تنم هر نفس ذکرم فقط نام تو باد مست مست از دُردی جام تو باد تن که ارزان است گو جان میدهم (هرچه خواهی تو بگو آن میدهم) ****************************** خوانمت امروز در میدان جنگ آن زمان بارد به رویم تیر و سنگ امتحانم کن که چون عاشق شدم بی کفن بی سر ترا لایق شدم مهر تو گردد به جان من فزون چون ببینم کودکانم غرق خون کو قیامت تا تماشایم کند کو توانی تا که حاشایم کند پس به تکبیر در رکوع آمد به ناز گفت یارب من حسینم در نماز گویدش یارب ذبیح الله منم پاره پاره قطعه قطعه این تنم هر نفس ذکرم فقط نام تو باد مست مست از دردی جام تو باد تن که ارزان است گو جان میدهم (هرچه خواهی تو بگو آن میدهم) ****************************** خوانمت امروز در میدان جنگ آن زمان بارد به رویم تیر و سنگ امتحانم کن که چون عاشق شدم بی کفن بی سر تو را لایق شدم مهر تو گردد به جان من فزون چون ببینم کودکانم غرق خون کو قیامت تا تماشایم کند کو توانی تا که حاشایم کند ظهر خون مولا به تسبیح و نماز در میان خیمه ها راز و نیاز محشری شد چون وضو سازد به خون قبله اش عشق است و تسبیحش جنون کربلا سجادهء مولای عشق روی دوشش آتشین شولای عشق قدسیان آسمانی سوختند (چشم بر مولای محشر دوختند)
[="]تنها [="]خدا[="]ست که سزاوار [="]عبادت[="] است [="]نه هیچ بنده و واسطه ي دیگری به هر نام و تقدسی که باشد [="]خداوندا[="]، [="]تنها تویی که شایسته ي پرستشی [="]
[=Microsoft Sans Serif]
من روز ازل دل به تو دلبر دادم[=Microsoft Sans Serif] حق خواست كه در دام غمت افتادم
شادی من از فرط غم توست حسین چون سوخته ی غم تو هستم شادم
از كودكی ام میان هیئت هایت من آب به دست عاشقانت دادم
بهتر ز بهشت، روضه های تو بود آموخته این راز به من استادمیك بار كه از هیئت تو جا ماندم دیدم كه هزار سال عقب افتادم
نام همه گر شود فراموش قسم هرگز نرود نام حسین از یادمآنقدر حسین حسین بگویم محشر تا روضه بپا شود از این فریادم قبل از همه جا به كربلایت رفتم زآن روست كه تا روز ابد آبادم
نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط
جنگ حضرت عباس
بعد از آن حق بانگ واویلا شنید
تا که نوبت بر علی اکبر رسید
اذن میدان داد و او آرام رفت
گوییا از جان مولا کام رفت
تا رکابش سوی میدان می کشید
چند قدم آقا به دنبالش دوید
شبه پیغمبر بران بر خصم دون
عالمی از رزم او غرق جنون
گفت لشکر: "او رسول الله بود
گر خطا نبود، خود الله بود"
نعره زن بر قلب دشمن حمله کرد
لشکر از تیغش فغان و ناله کرد
بذر غیرت در دل او کشته است
شبه پیغمبر خدایا! تشنه است
بعد جنگی بس نمایان ای دلیر
باز گرد و از پدر قوت بگیر
"تشنه ام بابا! کمی آبم بده
با بیان گرم خود تابم بده
العطش بابا ببین بس تشنه ام"
گفت بابا: "جان جان شرمنده ام"
عشق بازی با پدر، با تشنگی
سهم بابایش فقط شرمندگی
دل عطش دارد به دیدار پدر
قوتی گردیده در تیغ پسر
پس رکابش سوی میدان ساخت کرد
در میان موج دشمن تاخت کرد
رزم او همچون نبرد حیدر است
صف شکن؛ او غیرت اله صفدر است
چون علی در زرم دشمن تاب داشت
آن طرف بابا دلی بی تاب داشت
این طرف، بابا به بذکر کردگار
آن طرف، او در میان کار زار
این طرف، دستی به سوی آسمان
آن طرف، او زیر تیغ کافران
این طرف، مولا به حق در راز بود
آن طرف، پرواز او آغاز بود
این طرف، چشمی به راهش منتظر
آن طرف، تیغی به فرقش منکسر
بس عطش افتاده بر شبه رسول
بی قرار و مضطرب ماه بتول
ناگهان اکبر ز روی زین فتاد
نیزه و شمشیر کین بر دین فتاد
نیزه ای پهلوی او را می درید
تیغ کین بر فرق ماهش می تنید
خنجری پر کینه اندر سینه است
خط خون تابیده بر آیینه است
تیر صد پر در میان چشم داشت
همچنان از جور دشمن خشم داشت
تیغ او از کف فتاده بر زمین
گوئیا حق گشته از داغش غمین
اسب ها آماده اندر تاختند
تا که کار شبه حق را ساختند
چون لگد بر پشت و پهلویش فتاد
قصه "دیوار و در" یادش فتاد
اسب ها بر جسم پاکش تاختند
جسم اکبر اربآ اربا ساختند
ناگهان فریاد زد با بنگ شین:
"بر زمین افتاده ام بابا حسین!"
تا که مولا بانگ فرزندش شنید
مضطرب او سوی میدان می دوید
چون حسین بر نعش پاکش نوحه کرد
چشم حق از داغ اکبر گریه کرد
سر به روی دامن بابا نهاد
بی قراری بر دل آقا نهاد
سر به روی سینه اما بی قرار
ناگهان از دل رها فریاد زار:
"از زمین برخیز و یک بار دگر
نام بابا را ببر جان پدر!"
******************************
بعد از آن قاسم مقابل با عمو
اذن میدانش نداده روبرو
مضطرب این سو به آن سو بی قرار
مادرش آمد کند درمان کار
نامه بابا برایش خوانده است
چون پدر اذنش به میدان داده است
نامه را بگرفته و بس شادمان
همچو رعدی تندری شیر زمان
بند کفشی بست و آن دیگر رها
رو به سوی خیمه آن مه لقا
"السلام مولای من بابا عمو!"
قاسم این سو با حسین است روبرو
نامه را داد و دگر خاموش بود
از دل و جان او سراپا گوش بود
چون که دست خط برادر را بدید
خط اشکی روی رخسارش دوید
با سوالی رمز حق را باز کرد
از بلایی بس عظیم آغاز کرد:
"مرگ در کامت چگونه در سر است؟"
"از عسل ای جان جان شیرین تر است!"
نوجوان قاسم در آغوشش نشست
از عمو صد بوسه بر رویش نشست
بر تنش آیا زره اندازه بود؟
نه رفیقان! قاسمم دردانه بود
داشت پایش تا رکابش فاصله
دشمنان آن سو کشیدند هلهله
با خدایش لحظه هایی راز کرد
او سپس آهنگ میدان ساز کرد
تیغ در کف در دفاع حق شتافت
قلب آقا در فراقش می گداخت
حمله ور غرید در اعدای دون
نعره زن چون شیر غران غرق خون
گفت: "لشکر! قاسمم، ابن الحسن
در دفاع از عمو بر تن کفن
کوفیان آماده ام بر جنگتان
حق کند لعنت بر این نیرنگتان"
او رجز می خواند و در لشکر تنید
هر کسی از رو به رویش می رمید
یک نفر فریاد زد: "سنگش زنید!
همچو بابا تیر بارانش کنید!"
چون کمان داران نشستند بر زمین
گشت برپا در فلک صوتی حزین
تیر ها بر جسم پاکش بوسه زد
خاک خون بر چشم ماهش سرمه زد
مُهر عشقی بر تنش سم ستوه
زیر تیغ و مشت کین و درد و زور
شهد شیرین عسل در جام او
کرد فریاد: "ای عمو جان ای عمو!
قاسمت روی زمین آفتاده است
جان خود بر تیغ دشمن داده است
استخوانم با هزاران زمزمه
خورد شد چون استخوان فاطمه"
بر زمین افتاده و آرام بود
چون سرش بر دامن مه کام بود
جسم پاره پاره بر جانش گرفت
آسمان غرید و بارانش گرفت
ذوالجلال گریان روان تا خیمه ها
بار دیگر اشک ها و نوحه ها
او ابوالفضل است بیرون از خیام
تیغ کینش کرده بیرون از نیام
اذن میدان بهر جانبازی نمود
مرگ را بازیچهء بازی نمود
چون برادر اذن میدانش نداد
قلب او در سینه گویا ایستاد
******************************
خیمه از یاران نام آور تهیست
نوبتش دیگر بر آن سرو سهیست
او علمدار است و سقایی دلیر
خون حیدر در رگ آن نره شیر
چون فغان "العطش" تابش برید
بی امان او نزد آقایش رسید
گفت: "آقا! بچه هایت تشنه اند
سوز و گرما در جگر ها هشته اند"
گفت و ناگه قرار از دست رفت
مشک خالی تیغ کین را بست رفت
رو به رویش عالمی دریای آب
تشنه است سقای ما آن مه نقاب
کف درون موج آن دریا فرو
ناگهانش روی مولا روبرو
بین حسین عطشان میان خیمه هاست
خود بگو: "نوشیدن آبت رواست؟"
مشت آبش را به دریا هدیه داد
مشک خود را پر نمود و ره فتاد
اذن جنگیدن حسین بر او نداد
زین سبب آرام او در ره فتاد
دست چپ مشکی و بر دوشش لوا
می رود تا خیمه ها سقای ما
کوفیان تیغ از نیام پرداختند
جانب سقای عطشان تاختند
شیر اوژن از نیام تیغش کشید
نعره زن تا این که بر دشمن رسید
عاقبت سقای عطشان خسته شد
راه خیمه روبرویش بسته شد
تیغ دشمن دست چپ را قطع کرد
کربلا را سر به سر چون نهر کرد
ضرب دیگر دست دیگر هم فتاد
بر دل مولای مردان غم فتاد
صد هزاران رو به رویش در کمین
بر سرش دارد عمود آهنین
"یا حسین! ادرک اخاک! یا حسین!"
این علمدار است با شولای شین
چون که فریاد برادر را شنید
بی امان بر نعش آن سقا رسید
برتنش دستی نمانده؛ بر زمین
بر سرش دارد عمود آهنین
خنده زد عباس چشمش را گشود
خون ز روی چهره اش زهرا زدود
"در حرم بس تشنگی پاینده است
گو عمو از کودکان شرمنده است!"
ظهر خون مولا به تسبیح و نماز
در میان خیمه ها راز و نیاز
محشری شد چون وضو سازد به خون
قبله اش عشق است و تسبیحش جنون
کربلا سجاده ی مولای عشق
روی دوشش آتشین شولای عشق
قدسیان آسمانی سوختند
(چشم بر مولای محشر دوختند) پس به تکبیر در رکوع آمد به ناز
گفت یارب من حسینم در نماز
گویدش یارب ذبیح الله منم
پاره پاره قطعه قطعه این تنم
هر نفس ذکرم فقط نام تو باد
مست مست از دُردی جام تو باد
تن که ارزان است گو جان میدهم
(هرچه خواهی تو بگو آن میدهم)
******************************
خوانمت امروز در میدان جنگ
آن زمان بارد به رویم تیر و سنگ
امتحانم کن که چون عاشق شدم
بی کفن بی سر ترا لایق شدم
مهر تو گردد به جان من فزون
چون ببینم کودکانم غرق خون
کو قیامت تا تماشایم کند
کو توانی تا که حاشایم کند
پس به تکبیر در رکوع آمد به ناز
گفت یارب من حسینم در نماز
گویدش یارب ذبیح الله منم
پاره پاره قطعه قطعه این تنم
هر نفس ذکرم فقط نام تو باد
مست مست از دردی جام تو باد
تن که ارزان است گو جان میدهم
(هرچه خواهی تو بگو آن میدهم)
******************************
خوانمت امروز در میدان جنگ
آن زمان بارد به رویم تیر و سنگ
امتحانم کن که چون عاشق شدم
بی کفن بی سر تو را لایق شدم
مهر تو گردد به جان من فزون
چون ببینم کودکانم غرق خون
کو قیامت تا تماشایم کند
کو توانی تا که حاشایم کند
ظهر خون مولا به تسبیح و نماز
در میان خیمه ها راز و نیاز
محشری شد چون وضو سازد به خون
قبله اش عشق است و تسبیحش جنون
کربلا سجادهء مولای عشق
روی دوشش آتشین شولای عشق
قدسیان آسمانی سوختند
(چشم بر مولای محشر دوختند)
تو نخل بودی و دستی به پیکرت که زدم
ز شاخه های تمام تنت ثمر افتاد
ديدى كه چسان كند ز بن كاخ ستم را
در نيمه شب آن دل سوزان رقيه
هلال خون،مه خون،ماه اشک،ماه عزاست
عزای کیست؟گمانم عزای خون خداست
تشنه ات میکشند بر لب آب
خار صحرایشان خطر دارد
در عزای شه دین کرب وبلا می لرزد
نه همین کرب وبلا ارض وسما می لرزد
گوئیا ناله زهرا(س) رسد از دور به گوش
کاین چنین دست وتن شمر دغا می لرزد
دختري اما چو مهر دلفروز
سينه سرخ وسينه چاك وسينه سوز
پاي او از ابله غرقاب خون
صورتش از ضرب سيلي نيلگون
نقد جان داد وبه حق جان جهان را بخرید
در کف خلق جهان خط امان داد حسین(ع)
نينوا همرنگ فرياد تو بود
يك جهاني حيرت اباد تو بود
در صف کرب وبلا جان جهان را کشتند
سبب خلقت پیدا ونهان را کشتند
یک جهان اهرمن از کین به هوای زر وسیم
جمع گردیده سلیمان زمان را کشتند
شوم من به قربان زخم تنت
ببین زینب آمد پی دیدنت
تو هردم گریه بر این لاله کردی
برایم ناله کردی ناله کردی
چه دیدی در نگاه این سه ساله
که یاد از یاس هجده ساله کردی
يعقوب چشم آينه ها پير مي شود
اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود
دارد ز ديده قافله ات دور مي شود
كم كم بساط روضه ي ما جور مي شود
در خیمه اوج بی کسی احساس می شود
خورشید نیزه ها سر عباس می شود
در منقبت حضرت سجاد(ع)
پور عبدالملک به نام هشام
در حرم بود با اهالی شام
میزد اندر طواف کعبه قدم
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها٬ حرمت کوی منا دارد حسین...
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
تمام فخرمن این است درتمامی عمر
که خوانده اند مراهم گدای ثارالله
شاید میان بزم عزا آتشم زنید
دل برده است از تنِ بی جانِ خواهری
صوت خوشِ برادری از روی نیزه ها
آه ای برادرم چِقَدَر قَد کشیده ای!
با آسمان برابری از رویِ نیزه ها
اشکی نشست بر سر دامان لحظه ها
آتش گرفت و سوخت غزلخوان لحظه ها
می سوخت آن خیام به غم مانده زمین
در های های دیده ویران لحظه ها
این زمین پر بلا را نام دشت کربلاست
ای دل بی درد آه آسمان سوزت کجاست
تقدیرِ هرچه واقعه و توفان، آرام خفته در تن گهواره
آه! این دو چشم کودکی ِ امروز، فردای واقعه، یل تاریخ است
تو و مشک و دو چشم تر ابا الفضل (ع)
و نخلستانی از خنجر ابا الفضل (ع)
فرات از شرم چکه چکه شد آب
پس از دستان آب آور ابا الفضل(ع)
لباس تیره به تن کرد در عزا خورشید
و شد شبیه شب تیره ظهر عاشورا
دیده گوهر بار خواهم کرد چون ابر بهار
چهره را بس زردتر از کهربا خواهم نمود
دو چشمم در دل شب عمه زینب
شد از باران لبالب عمه زینب
لب بابا ، لب من ، شوق بوسه
رسیده جان بر این لب عمه زینب
به سلمان فاطمه فرمود کای سردار ایرانی
تو را در دل بود دردی ندارد هیچ درمانی
خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟
آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟
سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟
مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست
تا پا نهاد روی گلویت، حضور زخم
آه از نهاد تشنه خنجر بلند شد
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کرم دارد و آقاست حسین
ندانم از چه بی تاب است آخر این دل شیدا
به عشق او گرفتارم حسین را دوست می دارم
یک مردن سرخ آرزو کرد و گذشت
در چشمه ی خون خود وضو کرد و گذشت
دل از همه کس برید با خنجر عشق
چشم از همه بست و رو به او کرد و گذشت
ترتیل خوانان بهترین ترتیل ها این جاست
بالای نی روی لبان برترین سرهاست
این داغ بر پیشانی تاریخ خواهد ماند؛
از هرچه پرپر در جهان پرپرتر ، این سرهاست
تنش لبریز زخم تازیانه
شب و ماه خرابه آشیانه
گل پر پر پدر را خواب می دید
ستاره نم نم از چشمش روانه
هرتـیـر کـه بـر مشک و تـنـت می کـارنـد
از کـیـنـه ی ذوالـفـقـار حـیـدر دارنـد
لبـهای مـن امشب هـوس دست تـو کرد
دستان بریده ی تـو مهـمان دارنـد
دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسین
ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید
در آن غروب که آیات عشق شد تفسیر
در آن دیار که رؤیای اشک شد تعبیر
حماسه بود که از بطن خاک و خون میرست
سرشک بود که زخم ستاره را میشست
تا بشر از زیر بار ظلم ها آید برون
جان و مال و اکبر و اصغر فدا خواهم نمود
ائــی کوفییـان-ی-بـی وفـا، گتـدیـز عجـب مئهمـان منــی
قوْیـدۇز سـۇسـۇز اطفالیمـی، بۇ چؤلـده سرگهردان منـی
**********************
اؤلـدۆ تمـام یـاوهرلـهریـم، جــان وئــردی تئشنـه اکبـریـــم
گــۆل تـک سـوْلـۇبـدۇ اصغـریـم، بۇ چؤلده سرگهردان منی
ائـی قوْم-ی-کافـهر نئیلهییـب، آل-ی-پئیـهمبـهر سیزلــهره
اوْلادێنــێ تاپشێرمـایێـب، جـددیـم مۆکـهررهر سیــزلــهره؟
**********************
من صاحـب-ی-جوْرمـهم اگهر، نئیلیـب بۇ اصغــر سیـزلــره
بۇ غۆنچهی-ی-خندان ائدیب، چـوْخ دیدهسی گیریان منی
نهــر-ی-فــراتـی کــی آخــار، مهـریــهی-ی-زهــرا دگیــل؟
هــر ائــرثــه اوْلــادی مگـــهر، بیگــانــه دهن اولــی دگیـل؟
**********************
مـــن زاده-ی-خیــــرالنســـاء، زهــــرا آنـــام آیـــا دگیــــل؟
محــروم ائــدهرسیـز ائـرثیـدهن، ائـی قــوْم بی ایمان منی
شوقیلـه ائیلــهر تـرک-ی-جــان، چــون طالب-ی-دیدار اوْلان
جـوْر-وْ-جفــادهن اینجیمــهز، موشتــاق-ی-وصل-ی-یار اوْلان
**********************
بــۇ طئفلـه رحــم ائیلــهر یقیـن، حقــدهن گـؤزۆ بیــدار اوْلان
بــاری بـۇنـۇ سیــراب ائـدین، سیـز اؤلدۆرۆن عطشان منـی
جام –ی بلادن مست اوْلۇب، ترک ائتمیشهم دونیانی مـن
دونیانی تنــگ ائتمیـن منـی، وئـردیـم سیـزه بطهانی من
**********************
اهــل-وْ-عیالیمه قـوْیـۇن، مسکــهن ائدیــم صحـرانـی مـن
ائتـدیـز وطــهندهن دربئــدهر، ائــی لئشـگـهر اعــدا منــی
آیــا روادیـر صـرصـر-ی-ظۆلمیلــه ســوْلسـوْن گۆللـــهریم؟
دۆشسۆن جفای-ی-خاریلهن، دیلدهن هامێ بۆلبۆلـلهریم؟
**********************
وئـرسین بـۇ چـؤلده تئشنه جان، هم اکبریـم هم اصغریم؟
تــۆش ائیلـهدیز یـۆز مؤحنهته، هـر لحظه سیز هر آن منی
اینصـافـی دیــر آخسێــن بئلــه، تــۆم یـانــه بــــۇ آب روان
باخسێـن سـۇۇا قـان آغلاسێن، آل-ی-رسول ائی کوفییان
**********************
ائیلــهر بــو نوْعیلــه مگــهر، مئهمــانه حۆرمــهت میــزبــان
شرمـهنـدهی-ی-اهل-وْ-عیال، ائتدیـز عجـب عـدوان منـی
وار منـده طاقت ائیلهسـهز، هـر جوْروْ هر ظۆلم-وْ-سیتهم
عبــاسیمیـن ائتدیـز بـۇ گۆن، سـۇ اۆستـه قوْللارێن قلهم
**********************
بـۇ غـم کفایـهت ائیلـهمـهز، سێنـدێ بئلیـم یاتـدێ علهم
اوْل نامـداریـن مؤحنـهتــی، ائیلیــب قــدی چـوگـان منـی
جـددیم شبیهــی اوْغلـۇمـۇ، اؤلــدۆردۆز عطشان دوْیمادۇز
دامــاد الینــه ظـۆلمیلــهن، یاخـدیــز حنـا قــان دوْیمــادیـز
**********************
ائتـدیـز تمــام اصحـابیمـی، قـانینــه غلطـــان دوْیـمـادیــز
آخـهر بـۇ چـؤلـده ائیلـهسـهز، اؤز قانیمــه غلطــان منـی
بـزم-ی-عــزاده آغـلارام صۆبــح-وْ-مساء چــۆن عنـدلیب
گـؤگلـۆم زیـیارهت ایستیـری، ائت لۆطفیلهن یارب نصیب
**********************
سینــهوۇران، نؤوحـهدییـهن، دئلریشیلهن بۇ عنقــهریـب
زوار اوْلاق ائتمــه خجیـــل، یــا ارحـــم-وْ-رحمــان منــی
**********************
[="]
[=IranNastaliq]لینک دانلود ای سوسوز بالام با صدای شهروز حبیبی
http://www.form2online.com/up/uploads/13536014781.swf
[="]تنها [="]خدا[="]ست که سزاوار [="]عبادت[="] است
[="]نه هیچ بنده و واسطه ي دیگری به هر نام و تقدسی که باشد
[="]خداوندا[="]،
[="]تنها تویی که شایسته ي پرستشی
[="]
نون وقلم نبی ست ومایسطرون حسین
طاق فلک علی ست به عالم ستون حسین
خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین
هستی تمام ظاهرومافی البطون حسین
بایک قیامت است هم الغالبون حسین
دراین قیام نقطه ی پرگار زینب است
[/]
[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تمام روز فقط حرف زینبم این است[/]
[=microsoft sans serif]
من روز ازل دل به تو دلبر دادم[=Microsoft Sans Serif]
حق خواست كه در دام غمت افتادم شادی من از فرط غم توست حسین
چون سوخته ی غم تو هستم شادم
از كودكی ام میان هیئت هایت
من آب به دست عاشقانت دادم بهتر ز بهشت، روضه های تو بود
آموخته این راز به من استادم یك بار كه از هیئت تو جا ماندم
دیدم كه هزار سال عقب افتادم نام همه گر شود فراموش قسم
هرگز نرود نام حسین از یادم آنقدر حسین حسین بگویم محشر
تا روضه بپا شود از این فریادم
قبل از همه جا به كربلایت رفتم
زآن روست كه تا روز ابد آبادم
[="Tahoma"][="#4169e1"]بسم الله الرحمن الرحیم
[/]
کربلا کعبه عشق است و منم در احرام
شد در اين قبله عشاق دو تا تقصيرم
دست من خورد به آبي که نصيب تو نشد
چشم من ديد در آن آب روان تصويرم
بايد اين ديده و اين دست دهم قرباني
تا که تکميل شود حج من آنگه ميرم
وصل شد حال قيامم به عمودي به سجود
بي رکوع ماند نماز من و اين تکبيرم
جسدم را به سوي خيمه اصغر مبريد
که خجالت زده زان تشنه لب بي شيرم
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط
این کلیپ را اول ببینید تا بیایید تو جو شعر
دانلود کلیپ
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
[=B Traffic]نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی
[=B Traffic]مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
[=B Traffic]که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
[=B Traffic]چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد
[=B Traffic]چه بهشتی چه دوزخی، چه طاعتی چه گناهی؟
[=B Traffic]مده به دست سپاه فراق ملک دلم را
[=B Traffic]به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی
[=B Traffic]بدین صفت که ز هر سو کشیدهای صف مژگان
[=B Traffic]تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی
[=B Traffic]چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم
[=B Traffic]که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی
[=B Traffic]به غیر سینهٔ صد چاک خویش در صف محشر
[=B Traffic]شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی
[=B Traffic]اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت
[=B Traffic]جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی
[=B Traffic]رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید
[=B Traffic]کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی
[=B Traffic]تسلی دل خود میدهم به ملک محبت
[=B Traffic]گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی
[=B Traffic]فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی
[=B Traffic]چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی
امیدوارم تکراری نبوده باشه
يا حضرت رقيه(س)