صلاحیت خلفا در ""کشورگشایی به نام اسلام ""
تبهای اولیه
سلام
روش طریقه شیعه این نبوده است که یک جریان تاریخی را به صرف وقوع در میان امت حق بداند .
یکی از وقایع مهم تاریخ صدر اسلام کشورگشاییهای خلفاست .
با توجه به اینکه شیعه منصب خلافت را خاص ائمه معصومین ع می داند محملی برای تایید این کشورگشاییها وجود دارد ؟
خلاصه اینکه به لحاظ بحث صلاحیت خلفا ، این اقدام حق است یا باطل ؟
دوستان و بخصوص کارشناسان عزیز اظهار نظر بفرمایند تا ابعاد این قضیه روشن شود .
عزیزان بحث آثار و مطابقت یا عدم مطابقت نحوه کشورگشاییها با مبانی اسلامی را بگذارند برای مرحله بعد . فعلا فقط روی موضوع صلاحیت بحث بفرمایید .
موفق باشید
با سلام
و تشکر از جناب حامد
به نظر بنده اگر ديدگاه اميرمؤمنان(ع) درباره فتوحات را مورد برسی قرار بدهیم خوب است !!؟
از این طریق میتوانیم به صلاحیت از دید اميرمؤمنان(ع) هم به خلفا نگاه کنیم !!
تا نظر شما و دوستان چه باشد !!
یا علی ع
تا نظر شما و دوستان چه باشد !!
سلام
خوب است . شما این مبحث را شروع بفرمایید. (علی مع الحق و الحق مع علی)
موفق باشید
با سلام
با رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و انحراف خلافت از مسیر حقیقی خویش، یكیازاقداماتی كه در دستور كار خلفا قرار گرفت، راه اندازی پیكارها و در نتیجه انجامفتوحاتی در خارج از قلمرو حكومت اسلامی بود.
آنچه مورد بررسی این پژوهش است، مواضع ودیدگاههای علی (علیه السلام)درباره فتوحات یاد شده است
علی (علیه السلام)و فتوحات در دوره خلافت ابوبكر
دوران كوتاه خلافت ابوبكر (دو سال و چهار ماه) و وجود شورشها و مخالفان فراوانحكومت وی هم چون مرتدان، پیامبران دروغین و مانعان زكات (كه بیش از یك سال ازدوران خلافت ابوبكر به نبرد با این گروهها صرف شد) سبب شد كه ابوبكر مجالفراوانی برای دستیابی به فتوحات چشمگیری، همانند دوران پس از خویش نداشتهباشد.
لشكركشیهای وی را تنها میتوان در مصاف با رومیان و ایرانیان در بعضی ازمناطق شام و عراق دانست.1
امیرمؤمنان (علیه السلام)كه به سبب تجارب و مهارتهای زیاد در امور جنگی و شجاعتها وفداركاریهای فراوان در نبردهای پیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» با مشركان، كارنامه درخشانی از خویش بهیادگار گذاشته بود،2 نمیتوانست مورد غفلت و بیتوجهی خلیفه و كارگزارانش در اینبرهه حساس باشد.
نقش تعیین كننده علی (علیه السلام)در نبردهای عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم چون پیكارهای بدر،احد، خندق، خیبر و... از او یك جنگاور تمام عیار و بلامنازع ساخته بود و این امر برایبسیاری كه او را میشناختند و از نزدیك شاهد دلاوریها و رشادتهایش بودند، مسألهكم اهمیتی نبود. خلیفه و یارانش نیز نمیتوانستند در برابر این امر بیتفاوت باشند؛ چراكه عدم شركت حضرت در فتوحات و انزوای وی میتوانست این سؤال را در اذهانمسلمانان برانگیزاند كه چرا علی بن ابی طالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهایگذشته، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمینهای كفر و شرك رسیده است، بیتفاوتیا منزوی است؟
به طور قطع بسیاری ـ اگر نگوییم همه ـ میدانستند كه ترس او از مرگ یا سستی از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛3 از این رو خلیفه و یارانش میكوشیدندبا ورود و شركت دادن علی (علیه السلام)در فتوحات از یك طرف، زمینه طرح چنین پرسش وابهامی را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی رادر اذهان بسیاری از هواخواهانش به ویژه بنی هاشم مستحكم سازند و از سوی دیگر، ازمهارتها و تجارب جنگی آن حضرت در فتح شهرها استفاده كنند.
علی (علیه السلام)كه نمیخواست با حضور و شركت مستقیم در فتوحات بر سیاستهایخلیفه مهر تأیید بزند و در یك كلام، موید خلفا باشد، در این جهت موضعی «بیطرفانه»یا حداكثر «مشاورانه» اتخاذ كرد.
طبق بعضی از گزارشهای تاریخی، ابوبكر برای فتحشام از اصحاب نظرخواهی كرد. هركس نظری داد كه مورد پذیرش وی واقع نشد، ولینظر علی (علیه السلام)را پذیرفت.
حضرت در این باره فرمود: «چه خلیفه خود به این نبردروی آورد و چه لشكری از جانب خویش روانه كند، در هر دو حال پیروز خواهد بود.
زیرا از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده است كه آیین اسلام بر همه ادیان غلبه خواهد كرد.»
آن گاهعلی (علیه السلام)خلیفه رابه صبرو استقامت در این امر سفارش نمود.
ابوبكر در حالی كه ازشنیدن چنین خبری خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد با تحریك و تشویق رومیاننمود و آنان را به اطاعت از خدا و پیروی از فرماندهانشان امر كرد.4
سپاه اسلام با مجاهدتها و فداكاریهای زیاد مسلمانان به پیروزی نایل آمد. خبرپیروزی بر رومیان و در نتیجه فتح شام، زمانی به مدینه رسید كه ابوبكر مرده و عمر بهجای او بر مسند خلافت تكیه زده بود.
1. ابو محمد احمد بن اعثم الكوفی، كتاب الفتوح، تحقیق: علی شیری، ج1، ص 79به بعد و احمد بن یحیی بنجابر البلاذری، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد، ص 115به بعد.
2. چنان كه حضرت در اینباره میفرماید:«هل احد منهم اشد لها مراسا واقدم فیها مقاما منی، لقد نهضتفیها ومابلغت العشرین؛ آیا یكی از آنها (قریش) تجربههای جنگی دشوار مرا دارد؟ و آیا در پیكار توانست ازمن پیشی بگیرد؟ هنوز بیست ساله نشده بودم كه در میدان نبرد حاضربودم». (نهج البلاغه، تحقیق صبحیصالح، خطبه 27).
3. حضرت نیز در این زمینه میفرماید:«و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند،اگر عرب تماما در كارزار با من رو برو شوند به آنان پشت نمیكنم». (نهج البلاغه، همان، نامه 45).
4. ابن اعثم، همان، ج 1، ص 80ـ81؛ محمدبن عبداللّه الازدی، تاریخ فتوح الشام، تحقیق عبدالمنعم عبداللهعامر، ص4ـ54 و احمد بن ابییعقوب بن وهب بن واضح (یعقوبی )، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 133.
ادامه دارد...!!
علی (علیه السلام)و فتوحات در عصر عمر
علی بن ابی طالب در برابر فتوحات این دوران، همان موضعی را اتخاذ كرد كه در دورانخلیفه اوّل در پیش گرفته بود؛ امّا چون در این عصر، فتوحات دامنهیگسترده تریداشت، نقش علی (علیه السلام)نسبت به دوران ابوبكر در این باره، ملموستر و چشمگیرتر بود.
باتوجه به سابقه درخشان علی (علیه السلام)در امور جنگی ـ چنان كه قبلاً نیز اشاره شد ـ خلیفه دومنیز نمیتوانست از همكاریها و رهنمودهای حضرت در این زمینه غافل باشد.
او كهنمیتوانست علی (علیه السلام)را به طور مستقیم به همكاری و شركت در فتوحات حاضر كند،تلاش میكرد تا از دیدگاهها و راهنماییهای آن حضرت بهره مند شود.
امیرمؤمنان«ع»نیز چون نمیتوانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بی تفاوت باشد، فقط درقالب مشاوره و ارائه دیدگاههای خویش، هم چون یك كارشناس برجسته نظامی، آنان رادر این امر همراهی میكرد.
در هیچ یك از مآخذ تاریخی و حدیثی، شركت علی (علیه السلام)درفتوحات این دوران گزارش نشده است.
چنانكه نه تنها در هیچ یك از منابع دیده نشدهاست كه عُمَر از او نظر مشورتی خواسته باشد و آن حضرت ارایه نكرده باشد، بلكه(چنان كه خواهیم نوشت) بنابر روایتی از امام باقر(علیه السلام)، عمر امور حكومت را كه ازمهمترین آنها مسأله فتوحات بود، با نظر خواهی از علی (علیه السلام)به سامان میرساند.1
نكته مهم دیگر در این باره آن است كه نباید تصور شود عدم شركت علی (علیه السلام)درفتوحات این عصر به دلیل سیاست عمر مبنی بر عدم آلوده كردن صحابه به امور2 یا به سببممنوعیت خروج مهاجران از مدینه بوده؛3 چرا كه اگر چنین منعی درباره تمام مهاجرانقرشی پذیرفته شود، حداقل درباره علی (علیه السلام)قابل پذیرش نیست.
چنانكه بعضی از گزارشهاحاكی از آن است كه عمر از امام(علیه السلام) تقاضای شركت در فتوحات میكردند؛ امّا علی (علیه السلام)خودامتناع میورزید. مسعودی در این باره مینویسد: «چون عمر درباره جنگ با ایرانیان از عثماننظرخواهی كرد، عثمان در جواب گفت: سپاه اعزام كن و هركدام را با سپاه بعدی تقویت نماو مردی را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصیرت كافی داشته باشد. عمر گفت: آن كیست؟
عثمان گفت: علی بن ابی طالب.
عمر گفت:پس او را ببین و با او گفت و گو كن. بنگر آیابه این كار تمایل دارد یا نه؟! عثمان با علی (علیه السلام)در این باره مذاكره كرد، امّا علی (علیه السلام)این راخوش نداشت و ردّ كرد.4
دلیل چنین تمایلی را شاید بتوان در این دانست كه خلفا بیشتر خشنود میشدندمردم، علی (علیه السلام) را به عنوان یك فرمانده نظامی تحت فرمان حكومت بشناسند تا رقیبیتوانا و قدرتمند كه با بیانات رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با آنان احتجاج و استدلال میكند.
بنابراین، علی (علیه السلام)بهرغم آنكه حق خویش را به وسیله خلفا پایمال شده میدید،هرگاه خلیفه از او در این خصوص یا در هر موردی از مسائل مهم امت اسلامی نظریمشاورانه میخواست، آن حضرت هرگز دریغ نمیكرد.
اگر به تمام دیدگاههای علی«ع»كه به درخواست خلیفه در باره فتوحات اظهار شده است، با دقت نگریسته شود، ایننتیجه به دست میآید كه هر زمان خلیفه به نظرهای علی (علیه السلام)در این باره، عمل میكرد،چیزی جز پیروزی، نصیب سپاه اسلام نمیشد.
نمونههایی از دیدگاههای حضرت رادرباره نبرد جسر،5 فتح نهاوند،6 جنگ با رومیان،7 فتح بیت المقدس،8 فتح خراسان،9 وفتح شوش10 در اخبار و گزارشهای فتوحات میتوان یافت.
1. شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص424 و محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، تصحیح وتعلیق علی اكبر غفاری، ص173.
2. سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، ص106.
3. یعقوبی، همان، ج2، ص 157ـ158 و ابن ابی الحدید، همان، ج2، ص159 و ج 9، ص29ـ30.
4. مسعودی، مروج المذهب و معادن الجوهر، تحقیق سعید محمد اللّحام، ج2، ص311. بلاذری نیز به اینموضوع به صورت اختصار اشاره كرده است: عمر از علی (علیه السلام)خواست برای فرماندهی سپاه اسلام به قادسیهبرود، اما علی (علیه السلام)تقاضای عمر را ردّ كرد. (بلاذری، فتوح البلدان، ص255).
5. مسعودی، همان، ج2، ص310.
6. نهج البلاغه، صبحی صالح، خ146؛ احمد ابن اعثم، همان، ج2، ص293ـ295 و ابوحنیفه دینوری، همان،ص34ـ135؛ طبری، همان، ج3، ص212 و ابن ابی الحدید، همان، ج9، ص100ـ101.
7. نهج البلاغه، خ134؛ یعقوبی، همان، ج2، ص1334 و ابن ابی الحدید، همان، ج8، ص296ـ298.
8. ابوعبداللّه واقدی، فتوح الشام، راجعه و قدم له عبدالرؤوف سعد، اسكندریه، ج1، ص306؛ تقی الدینحموی، ثمرات الاوراق فی المحاضرات، چاپ شده در حاشیه كتاب «المستطرف»، ج2.
9. ابن اعثم، همان، ج2، ص320ـ321.
10. همان، ص274.
ادامه دارد...!!
علی (علیه السلام)و فتوحات عصر عثمان
علی (علیه السلام)در عصر خلافت عثمان بر خلاف گذشته، كمتر در صحنه حضور مییافت وبه مشورت و همكاری در امور حكومت میپرداخت.
از این رو هیچ گزارشی در مآخذتاریخی مبنی بر راهنمایی و ارائه نظر در امر فتوحات از سوی آن حضرت وجود ندارد.علّت چنین موضعگیری را باید در تفاوت شیوه خلافت عثمان با خلفای پیشین دانست.
عثمان با مخالفت آشكار با كتاب خدا و سنت پیامبر«ص»، تعطیلی حدود الهی، حیف ومیل بیت المال و بخششهای بیحساب و كتاب به نزدیكان و خاندان اموی ، واگذاریمناصب و پستهای مهم حكومتی به خاندان بنیامیه و بنی ابیمعیط و سرانجام ضرب وشتم یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و تبعید آنان كه در نهایت چنین اعمالی منجر به قتل وی شد از امامعلی (علیه السلام)فاصله گرفت و امام(علیه السلام) به سبب صدور چنین اعمالی از عثمان كه در تضادآشكار با قرآن و سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، به همكاری با عثمان به شیوه همكاری باخلفای پیشین حاضر نشدند. با این همه، مآخذ تاریخی از حضور بعضی از یارانامیرمؤمنان (علیه السلام)همانند حذیفة بن الیمان،1 سلمان فارسی2 و ـبنا بر قولیـ براء بن عازب3 در فتوحات دوران خلافت عثمان خبر دادهاند.
1. طبری، ، ج3، ص323.
2. همان، ص351ـ352؛ محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد، تحقیق مؤسسة آلالبیت:، ج2،ص73؛ عبداللّه عبدالعزیز البكری الاندلسی، معجم ما استعجم، تحقیق مصطفی السقّا، ج1، ص276 (ذیلكلمه: بَلَنْجَر)؛ ابوالمؤید الموفق بن احمد المكّی (اخطب خوارزم)، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوی،ج1، ص323؛ محمد بن الفتّال النیشابوری، روضةالواعظین، تصحیح و تعلیق حسین الاعلمی، ص197 و نجمالدین جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة اللّه بن نما الحلّی، مثیر الاحزان، ص47.
3. ابن عبدالبر القرطبی، همان، ج1، ص241 و احمد بن علی بن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة،تحقیق و تعلیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوّض، ج1، ص412.
فلسفه همكاری مشاورانه حضرت با دستگاه خلافت
از آنچه نگاشته شد، روشن شد كه علی (علیه السلام)در هیچ فتحی از فتوحات عصر خلفاشخصاً حضور نداشت.
تنها همكاری حضرت در این باره، ارائه مشاوره و راهنمایی درمواردی بود كه ابوبكر و عمر از آن حضرت درخواست میكردند، البته این میزانهمكاری هم در خلافت عثمان وجود نداشت.
علّت این میزان همكاری از سوی امام(علیه السلام)را (به رغم تمام مسائلی كه در جریان سقیفه و مسأله جانشینی اتفاق افتاده بود) میتواندر مسائل ذیل خلاصه كرد:
1ـ حفظ اصل دین وجلو گیری ازحاكمیت مجدد كفروشرك:
امیرالمؤمنان نسبت بهسرنوشت جامعه اسلامی و در نهایت دین پیامبر خدا احساس مسؤولیت میكرد؛چرا كه اگر علی (علیه السلام)در موارد لازم مشاوره نمیداد و از این مقدار مساعدت طفرهمیرفت، چنین موضعی مستلزم اقدامهای نابجا و غلط از سوی خلفا در امور فتوحاتمیگشت و در نتیجه، زمینه شكست سپاه اسلام و فزونی جرأت كفار برای تعرض بهكیان اسلام و در نهایت، نابودی اصل دین فراهم میآمد و این با سیره علی (علیه السلام)سازگارنبود.
علی (علیه السلام)در جریان سقیفه برای حفظ اصل دین و جلوگیری از گرایش امت بهارتداد و بیدینی، نه تنها از حق خویش گذشت، بلكه با تأخیر و اكراه با خلیفه بیعت كرد.1
در جریان فتوحات نیز، اگر حضرت در حدّ ارائه نظر و راهنمایی در موارد لازم با خلفاهمكاری نمیكرد، میبایست نابودی دین خدا و حاكمیت مجدّد شرك و كفر را به چشمخویش میدید.2
از اینرو علی (علیه السلام)این میزان همكاری را نه تنها برای حفظ اصل دین وجامعه اسلامی مفید میدانست، بلكه ضرورت و وجوب آن را همانند ضرورت ووجوب احكام ضرور اسلام میشمرد. نگاهی به محتوای مشاورههای آن حضرت دراینباره، این ادّعا را به خوبی اثبات میكند.3
ادامه دارد.......!
سلام
شاید تا اینجا بتوان این نتیجه را گرفت که :
بر اساس مشارکت علی ع در این فتوحات ولو در حد ارائه مشاوره ، این کشورگشایی ها فی نفسه و بدون لحاظ صلاحیت شرعی خلفا ، مشروع بوده است
موفق باشید
بر اساس مشارکت علی ع در این فتوحات ولو در حد ارائه مشاوره ، این کشورگشایی ها فی نفسه و بدون لحاظ صلاحیت شرعی خلفا ، مشروع بوده است
شاید داستان دروغی گفتن تا بگن امام علی و خلفا رابطه خوبی داشتن، راویای شیعه هم داره؟
:Gig:
2ـ تفاوت ماهیت فتوحات عصر خلفا با دوران بنیامیه و بنی عباس:
دلیل دیگر این میزانهمكاری از سوی علی (علیه السلام)را باید در تفاوت ماهیت و جوهره فتوحات این دوران بادوران بنی امیه و بنی عباس جست و جو كرد. (چنان كه اشاره شد) بهرغم انحرافجامعه اسلامی در مسأله انتخاب جانشین شایسته و مناسب بعد از رحلت رسول گرامیاسلام كه منجر به انحصار شیوههای نشر و گسترش آیین اسلام در امر فتوحات ازجهات كمی و كیفی شد و اگر علی (علیه السلام)در مصدر كار بود در آن حدّ و به آن كیفیتجامعه اسلامی، خود را درگیر فتوحات نمیكرد؛ امّا به این نكته نیز باید اذعان داشت كه از عمر جامعه اسلامی بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زمان فراوانی نگذشته بود و بسیاری ازصحابه در قید حیات بودند.
از این رو، مسلمانان هنوز سیره و اخلاق الهی و تعالیم انسانساز رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را از یاد نبرده بودند و بدعتها و تغییر احكام خدا و سنتهایپیامبر(صلی الله علیه و آله سلم )، آن سان در روح و كالبد جامعه اسلامی نفوذ نكرده بود؛ بنابراین فتوحاتدوران ابوبكر و عمر تا میزان فراوانی (و تا حدودی در اوایل دوران عثمان) منطبق برارزشهای الهی و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود4 و معیارهای اسلامی چه در جنگها و تقسیمغنایم و چه در برخورد با ملل مغلوب، تا حد بسیاری رعایت میشد.
مؤید این ادّعا،شیوه برخورد مسلمانان به ویژه فرماندهان سپاه اسلام با امیران لشكر دشمن، هنگامملاقات و گفتوگو با همدیگر است كه به وضوح، نشاندهنده پای بندی مسلمانان بهآموزههای اسلام و پیامبر این آیین است.5
برای نمونه، پاسخ «ربعی بن عامر» یكی ازنمایندگان سپاه اسلام به رستم، فرمانده سپاه ایران درباره انگیزه این لشكركشیها چنیناست:«خدا ما را به اینجا آورده و او ما را برانگیخته تا بندگانش را از تنگی و سختی دنیابه سوی فراخی ببریم و آنان را از ستم ادیان (باطله) به سوی عدل اسلام رهنمونسازیم...»6
و نیز سخنان «عبادة بن ثابت» با مقوقس، حاكم دست نشانده امپراتور روم درمصر درباره هدف مسلمانان از این فتوحات چنین است:«تنها چیزی كه برای ما مسلماناناهمیت دارد، جهاد در راه خدا و جلب خشنودی اوست.
ما هرگز با دشمن خود كه هماندشمن خدا است، به دلیل رغبت در دنیا یا به جهت افزون طلبی نمیجنگیم...؛ زیرا برایما تفاوتی ندارد كه صاحب طلاهای فراوانی باشیم یا یك درهم را هم مالك نباشیم. ما ازدنیا تنها آن اندازه میخواهیم كه غذایی بخوریم و جلوی گرسنگیخویش را بگیریم تابتوانیم به جهاد در راه خدا ادامه دهیم.»7
افزون بر این، مطالعه صلح نامههای این دوران كه مسلمانان با سرزمینهای فتح شدهمنعقد ساختهاند، حاكی از سادگی و بی تكلفی مسلمانان در برخورد با مردم آن مناطقاست.
هم چنین مستثنا شدن راهبان، زمین گیران و اقشار كم درآمد جامعه از پرداختجزیه كه در بعضی از عهدنامهها به آن تصریح شده است،8شاهد دیگری بر پای بندیمسلمانان به قوانین انسانیوالهی اسلام در برخورد با دشمنان است.
در فتوحات عصر امویان و عباسیان به ندرت میتوان امتیازها و محاسن فتوحاتعصر خلفای اولیه را یافت.
اگرچه آنان نیز در بسیج نیروها از روح ایمان مردم به عنوانجهاد در راه خدا استفاده میكردند، اما هدف از فتوحات در این دوران در بسیاری ازموارد (اگر نگوییم در همه موارد) كشورگشایی و قتل و غارت اموال و نوامیسسرزمینهای مفتوح و در نتیجه جلب غنایم و ثروت بیشتر برای خزانه دربار و به اسارتبردن كنیزكان و غلامان بی شمار در جهت به خدمت گرفتن در دربار حاكمان و خویشان وخاندان صاحب منصب و وابسته به آنان بود.
از اینرو حاكمان اموی و عباسی و سپاهیانو سرداران آنان، هیچ گونه بهرهای از پایبندی به احكام دین و سنتهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رادارا نبودند.
نمونهای از بی اعتقادی و عدم اعتنا به تعالیم و احكام دین را در رفتار حجاجنسبت به ذمّیان تازه مسلمان میتوان یافت.
در عصر خلافت عبدالملك بن مروان،حجاج بن یوسف ثقفی (حاكم دست نشانده عبدالملك) دستور داد از تازه مسلمانان بهبهانه آنكه درآمد دولت كم شده است، جزیه بگیرند كه این امر سبب شد كه تازهمسلمانان به دین قبلی خویش برگردند.9 هم چنان كه «یزید بن مهلّب» در سال 98هجری هنگام فتح جرجان (گرگان) میگفت:«با خدا پیمان بستهام كه اگر بر اهل جرجاندست یافتم، آن قدر خون ریزی كنم كه با آن خون، آسیاب را به گردش درآورده، گندمآرد نمایم و از آن نان تهیه كرده و بخورم!»10 در حالی كه این نوع برخورد در دوران خلفا بهویژه عصر خلافت عمر مشاهده نمیشود.
با وجود چنین نابسامانیها در فتوحات عصر بنی امیه و بنی عباس، بدیهیبود كه هیچیك از امامان معصوم: كه معاصر با این فتوحات بودند، از هرگونه همكاری حتی درحدّ ارائه نظر و مشاوره به حاكمان اموی و عباسیخودداری كنند؛ از اینرو وقتی «"عَبّادبصری»، یكی از زاهد نمایان معاصر عصر امام سجاد(علیه السلام) در قالب پرسش معترضانه ازحضرت پرسید كه چرا جهاد در راه خدا و دشواریهای آن را كنار نهاده و به سوی حج وخوشیهای آن رویآورده است و سپس با استناد به آیهای از قرآن كریم،11 مزایا ومحاسن شركت در جهاد را برای آن حضرت برشمرد؛ حضرت در پاسخ از وی خواست،دنباله آیه را بخواند.
عَبّاد بقیه آیه را خواند:«توبه كنندگان، پرستندگان، ستایشگران، روزهداران، ركوع كنندگان، سجده كنندگان، امركنندگان به معروف و بازدارندگان از منكر وحافظان حدود الهی...»12
حضرت به عَبّاد فرمودند: هرگاه این گونه افرادی را كه خداوندوصف كرده است، یافتی؛ در آن صورت، جهاد همراه آنان برتر از حج خواهد بود.13
نیز سالهابعد امام صادق(علیه السلام) در پاسخ درخواست «عبدالملك بن عمرو» كه بهحضرت گفته بود ما منتظر فرمان شما برای شركت در جهاد هستیم؛
فرمود:«اگر این كار(نبرد با كفار تحت زمامت حاكمان عباسی) خَیر و مطلوب بود، هیچ كس بر ما در این امرسبقت نمیگرفت.»14
1. ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی)، الغارات، تحقیق سیدعبدالزهراء الحسینی،ص203؛ یعقوبی، همان، ج2، ص126 و طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص84.
2. حضرت در این باره میفرماید:«به خدا سوگند، هرگز فكر نمیكردم و به خاطرم خطور نمیكرد كه عرب بعداز پیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» این امر (امامت و رهبری) را از خاندان او بگردانند (و در جای دیگر قرار دهند) و خلافت را ازمن دور سازند. آن چیزی كه مرا كاملاً شگفت زده كرد، هجوم و اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبكر) بود كهبا او بیعت كنند. (در چنین شرایطی) دست نگه داشتم تا اینكه دیدم گروهی از اسلام برگشته و میخواهند دینمحمد”صلی الله علیه و آله و سلم» را نابود سازند. پس ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نكنم، باید شاهد نابودی یا شكاف در اسلامباشم كه مصیبت آن برای من بزرگتر بود از محرومیت از خلافت و حكومت بر شما كه بهره چند روزه دنیا است وزوال پذیر و تمام شدنی است؛ چنان كه سراب از بین میرود یا ابرها از هم میپاشند. سپس در این پیشامدها به پاخاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محكم گردید.» (نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامه62 و ابن هلال ثقفی، الغارات، ص202 و ص203 با كمی تفاوت در عبارات). در جای دیگر میفرماید:
«... به خدا سوگند، اگر ترس از ایجاد شكاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمیرفت كه بار دیگركفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود با آنان به گونه دیگری رفتار میكردیم.»(ابن ابی الحدید، همان، ج1، ص307 و ر.ك: شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص246).
3. ر.ك: مشاورههای آن حضرت در جریان فتح «نهاوند» و «بیت المقدس» كه مآخذ آن در صفحههای گذشتهبیان شد. چون سخنان امام7 درباره فتح نهاوند مهم و در نهج البلاغه نیز آمده است، در اینجا آوردهمیشود. چون عمر درباره فتح نهاوند از علی«ع»نظرخواهی كرد، حضرت در این زمینه فرمود: "یاری كردن وخوار كردن این امر به انبوهی و كمی سپاه نبوده است (هم چون نبردهای صدر اسلام). دین خدا است كه خداآن را پیروزی داد و لشكر خداست كه آمادهاش كرد و یاریاش فرمود؛ تا آنجا كه به مرتبهای رسید كه بایدبرسد و آشكار شد در جایی كه باید نمایان شود و ما از خدا وعده پیروزی داریم و خدا به وعده خویشوفاكرده لشكرش را یاری میفرماید. جایگاه زمامدار مملكت در این كار، مانند رشته مهره است كه آن را گردآورده، به هم پیوند میدهد؛ سپس اگر رشته بگسلد، مهرهها از هم پراكنده شود و از میان رود، هرگز همه آنهافراهم نیاید. اگرچه امروز عرب اندك است، اما به سبب دین اسلام و همبستگی و اجتماع، بسیار و نیرومندهستند. پس تو همانند میله وسط آسیاب باش و عرب را چون آسیاب سنگ گرد خود بگردان، آنان را به جنگدرآورده، خود به كارزار نرو؛ چون اگر تو از این زمین بیرون روی، عرب از اطراف و نواحی آن پیمان تو راشكسته، تا جاییكه نگاهداری مرزها كه در پشت سر گذاشتهای، برای تو از رفتن به كارزار مهمتر میشود.همانا عجم اگر تو را ببیند، میگویند این ریشه عرب است، اگر آن را بِبُرید، آسودگی خواهید یافت و ایناندیشه، حرص آنان را بر تو و طمعشان را درباره تو سختتر میكند؛ اما اینكه گفتی كه آنان آمده اند تا با مسلمانانپیكار كنند، ناخشنودی خدای سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بیشتر است و او بر دگرگون ساختنآنچه خود ناپسند میداند، تواناتر است، امّا آنچه درباره بسیاری عدد آن گفتی، ما در گذشته به خاطربسیاری عددنمیجنگیدیم، بلكه به كمك و یاری خداوند متعال میجنگیدیم.» (نهج البلاغه، همان، خطبه 146).
4. البته در مواردی نیز كه فرمانده فتوحات، افرادی همچون خالد بن ولید و سعید بن عاص بودند، اعمالی ازآنان سر میزد كه در شأن انسان نبود تا چه برسد كه مسلمان باشند؛ ولی این گونه موارد را میتوان استثنایی بهحساب آورد. چند نمونهی ذیل حاكی از این ادّعا است:
الف) خالد بن ولید در سال 15هجری با اهل قِنَّسرین مصالحه كرد به شرط آنكه قلعه و دیوار شهر را ویران كندو چنین هم كرد (طبری، همان، ج 3، ص98).
ب) ابن اثیر مینویسد:«چون ایرانیان، هجوم اعراب و غارت آنان را در عراق دیدند به رستم و فیروزان كههردو از فرماندهان ایرانی بودند، گفتند: اختلاف و كشمكش شما دو سردار به جایی رسیده كه ایران را تباه وایرانیان را خوار نموده اید. (ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج2، ص294).
ج) سعید بن عاص در جریان فتح گرگان در سال 30هجری به اهالی شهر امان داد به شرط این كه حتی یك تناز آنان كشته نشود؛ امّا حصار شهر را كه گشود، جز یك تن، تمام آنان را كشت. (طبری، همان، ج3، ص324).
5. برخورداری مسلمانان از ایمان قوی و اراده آهنین در اهداف خویش در كنار پای بندی آنان به دستورهایشریعت و سنّتهای پیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» حتی از دید دشمنان نیز مخفی نمانده بود.
كشیش بزرگ مسیحیان در پاسخ هِرَقْل امپراطور روم كه پرسید: چرا ما رومیان با این سابقه درخشان و تجربه ونیرو در امر جنگاوری (كه زمانی بر ایران غالب شدیم) امروز در مقابل یك مشت عرب ذلیل شده ایم،گفت:«این گروه عرب، فرمانبر پروردگارشان و پیرو دینشان هستند. آنان شب زنده داران شب و روزه داران روزهستند و لحظهای از یاد خدایشان و از درود فرستادن بر پیامبرشان غافل نمیشوند و در بین آنان ظلم و ستمنیست. آنان به یكدیگر تكبر نمیكنند. راستگویی، شعارشان و عبادت، جامهشان میباشد. اگر بر ما حملهآورند (تا پیروز نشوند) بر نمیگردند و اگر ما بر آنان حمله بردیم، پشت بر ما نمیكنند. آنان دنیا را منزلگاه فناو آخرت را سرای بقا میدانند.» (واقدی، همان، ج1، ص205).
هم چنین در جریان فتح مصر، نمایندگان مقوقس حاكم مصر در جواب وی كه پرسید مسلمانان را چگونهیافتید، گفتند: "قومی را دیدیم كه مرگ نزد آنان از زندگی و فروتنی در پیشگاه آنان، محبوبتر از فخر فروشیاست. هیچ یك از آنان رغبتی و نیازی به دنیا ندارد. بر خاكنشیند و سواره غذا میخورند. فرمانده آنان (درمقام و منزلت) همانند یكی از آنان است. مِهْتر آنان از كِهْتر آنان و آقای شان از بنده شان شناخته نمیشوند وچون وقت نماز فرا میرسد، هیچ كس از شركت در آن باز نمیماند... آنان در نمازشان خاشع هستند." (ابنتغریبردی ، النجوم الزاهرة فی اخبار ملوك مصر و القاهرة، ج1، ص11).
6. طبری، همان، ج3، ص34.
7. احمد بن علی المقریزی، كتاب المواعظ و الاعتبار بذكر الخِطَط و الاثار (الخطط المقریزیة)، ج1، ص291و ابن تغری بردی، همان، ج1، ص13.
8. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج، ص235.
9. طبری، همان، ج5، ص1982؛ عبدالرحمن بن عبدالحكم، فتوح مصر و اخبارها، تحقیق محمد الحجیری،ص272؛ مقریزی، همان، ج1، ص77 و ابوالقاسم اجتهادی، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین،ص135ـ136.
10. همان، ص300.
11. «نَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیقْتُلُونَ وَ یقْتَلُونَوَعْداً عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ النْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ» (توبه، 111).
12. توبه، 112.
13. كلینی، الفروع من الكافی، تصحیح و تعلیق علی اكبر غفاری، ج5، ص22؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، 159؛ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمدهادی به، ج2، 144؛ طوسی، تهذیبالاحكام، تصحیح و تعلیق علی اكبر غفاری، ج6، ص146. در تهذیب به جای «عَبّاد بصری»، تعبیر «رَجُلٌ»آمده است.
14. كلینی، همان، ص19؛ شیخ طوسی، همان، ج6، ص139.
ادامه دارد.......!
سلام
شاید بتوان گفت :
باتوجه به قریب العهد بودن مسلمانان صدر بعد از رحلت پیامبر ص و آشنای به شیوه و سنت ایشان در جنگ با مشرکین و کفار ضوابط این فتوحات مشخص بوده و رعایت می شده است و همین اندازه در پذیرش تحقق فتوحات کافی بوده است فلذا سایرین در قیاس با مقام حقیقی خلافت ( علی ع ) حکم کارگزار آشنا به وظیفه را داشته اند پس زدن مهر تایید بر اصل فتوحات توسط شخصی همچون علی ع که برای رسیدن به امری حاضر به گرفتن پر کاهی از دهان مورچه نیست بخاطر فراهم بودن شرایط این امر بوده است یعنی :
1- تایید ولی الهی ( خود حضرت )
2- آشنایی به ضوابط و مقررات اسلامی در جنگها
3- تعهد کافی برای رعایت این ضوابط از سوی کارگزاران
اسباب همراهی حضرت را در حد مشاوره فراهم نموده است .
خوب است کارشناسان عزیز و بخصوص برادر عزیز جناب رضا از این به بعد به ضوابط این جنگها بپردازند .
موفق باشید
[=verdana](چنان كه اشاره شد) بهرغم انحرافجامعه اسلامی در مسأله انتخاب جانشین شایسته و مناسب بعد از رحلت رسول گرامیاسلام كه منجر به انحصار شیوههای نشر و گسترش آیین اسلام در امر فتوحات ازجهات كمی و كیفی شد
http://www.askdin.com/showpost.php?p=110135&postcount=201
با سلام
میتوان گفت که:
علی (علیه السلام)در فتوحاتی كه از دیدگاه وی به خواست و اراده الهی صورتگرفت و از افتخارات خلفا بهشمار نمیآمد، در موارد ضروری به ارائه راهنمایی ومشاوره می پرداختند.
چنانكه در جریان تقسیم زمینهای بلاد فتح شده (همانند اراضیعراق) میان جنگاوران، دیدگاه علی (علیه السلام)از طرف خلیفه پذیرفته و مبنایعمل قرار گرفت.++
اما میتوان از یاران امام که در ا ین جنگها شرکت کردند یاد کرد
در فتوحات زمان خلفا گروهی از یاران امیرمؤمنان حضور فعال داشتند و اگر نظر موافقحضرت نبود، آنها چنین كاری نمیكردند؛ مثلاً در نبردی كه در سرزمین یرموك1 بینمسلمانان و سپاه هِرَقْل امپراتور روم شرقی روی داد، پیروان علی (علیه السلام)نقش فعال و مؤثریداشتند.
خالد بن سعید بن عاص2 ابتدا از سوی ابوبكر به فرماندهی سپاه منصوب شد؛امّا به سبب آنكه سه ماه از بیعت ابوبكر سرپیچی كرده بود3 و گفته بود كه نمیخواهدبعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای كسیكار كند4 و نیز هنگام عزیمت به شام، بی پروا و صریحاً بهنصیحت خلیفه پرداخت كه به سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل كند، بدعتها را بزداید و در احقاقحق مظلوم و یتیم كوشا باشد5 مجموعه این امور و تحریك ابوبكر بهوسیله عمر مبنیبرعزل او، سبب شد ابوبكر خالد بن سعید را از مقام فرماندهی كنار گذارد و یزید بنابوسفیان را به جای او بگمارد.6
از دیگر یاران علی (علیه السلام)كه در این فتح شركت داشتند، هاشم بن عتبة بن ابیوقاصالمرقال،7 فضل بن عباس،8 و مالك اشتر9 را میتوان نام برد.
++ ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم، كتاب الخراج، تحقیق طه عبدالرؤوف سعد و سعد حسن محمد، ابوعبیدقاسم بن سلام، كتاب الاموال، ص74؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص266 و یعقوبی، همان، ج2، ص151ـ152
1. سرزمینی است در ناحیه شام در سمت درهای كه رود اردن به آن میریزد. (یاقوت بن عبداللّه حموی، معجمالبلدان، تحقیق: فرید عبدالعزیز الجُنْدی، ج 5، ص 497).
2. خالد بن سعید بن عاص بن امیه از تیره بنی امیه بود كه اعتقاد به ولایت و امامت امیرمؤمنان (علیه السلام)داشت و ازیاران و شیعیان آن حضرت به شمار میآید. وی هنگام رحلت پیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» در مأموریت یمن بود. پس ازرحلت پیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» به مدینه بازگشت. ابوبكر به او و بردارش، ابان بن سعید گفت:«چرا مأموریت خود را رهاكردید؟ به آنجا باز گردید». آنان در جواب گفتند:«پس از رسول خدا”صلی الله علیه و آله و سلم» برای هیچ كس كار نمی كنیم».(عزالدین ابوالحسن علی بن محمد الجزری (ابناثیر)، اسد الغابه، ج1، ص575). وی به نزد علی (علیه السلام)رفت وگفت: بیا با تو بیعت كنم. به خدا در میان مردم، كسی از تو سزاوارتر به جانشینی محمد”صلی الله علیه و آله و سلم» نیست (یعقوبی،همان، ج2، ص126). در روایتی طولانی كه شیخ صدوق در «الخصال» و طبرسی در «الاحتجاج» آورده اند،خالد را از منكران بیعت با ابوبكر و از معترضان بر او شمرده اند. وی در خطبه ای كه در جمع مردم ایراد كرد،خطاب به ابوبكر گفت:«ای ابوبكر! از خدا بترس كه آنچه رسول خدا”صلی الله علیه و آله و سلم» درباره علی (علیه السلام)پیش از این فرمودهاست نیكو میدانی. آیا نمی دانی در روز جنگ با بنی قریظه، آن زمان كه همه ما اطراف آن حضرت را گرفتهبودیم، آن حضرت به عده ای از مردان با شخصیت از ما متوجه شده و فرمود: ای گروه مهاجران و انصار! شمارا به امری سفارش میكنم كه در نگهداریش بكوشید و دستوری به شما میدهم كه آن را بپذیرید. آگاه باشیدكه علی پس از من فرمانده شما است و جانشین من در میان شما است. این سفارش را پروردگارم به منفرموده است و اگر شما این سفارش مرا درباره علی نگهداری نكنید و او را پشتیبانی و یاری نكنید در احكامخود اختلاف خواهید كرد و كار دینتان بر شما آشفته شود و بدترین شما زمام كارتان را به دست گیرد. آگاهباشید كه تنها خاندان من وارث امر من هستند و گوینده و بیان كننده امر امت من هستند...». (ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین، الخصال، ترجمه و تصحیح سیداحمد فهری زنجانی، ص541ـ544 و طبرسی،الاحتجاج، تحقیق سید محمد باقر موسوی خرسان، ج1، ص75ـ76).
3. محمد بن سعد، الطبقات الكبری، تحقیق عبدالقادر عطا، ج4، ص73 و ابوجعفر محمد بن جریر طبری،تاریخ الامم و الملوك، ج2، ص586. طبری مدت خودداری از بیعت را دو ماه و ابن ابیالحدید مدت آن رایك سال ذكر كرده است. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج6، ص41).
4. ابن اثیر، همان، ج2، ص575.
5. محمد كردعلی، الاسلام و الحضارة العربیة، ج2، ص109.
6. محمد بن سعد، همان، ج4، ص73 و بلاذری، همان، ص116.
7. ابوحنیفه احمد بن داود الدینوری، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، ص120؛ ابن اعثم،همان، ج1،ص95 و ابن اثیر، همان، ج4، ص601.
8. ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، تحقیق علی معوَّض و عادل احمد عبدالموجود، ج3، ص333 و ابن اثیر، همان، ج4، ص66.
9. طبری، همان، ج 2، ص 597.
اصحاب و پیروان علی (علیه السلام)در فتوحات دوران عمر، نقش به سزاییداشتند. عدهای ازآنان، فرماندهی بخشی از سپاه را عهده دار بوده و در این جهت تلاشها وجانفشانیهای بسیاری از خود نشان دادند، تا آنجا كه به جرأت میتوان گفت پیروزیسپاه اسلام در بسیاری از مقاطع، مرهون كوششها و فرماندهی عالی این افراد بود.
دراینجا مناسب است به نام برخی از آنان با مناصب شان در نبردها اشاره شود:
1ـ سلمان فارسی: وی در فتح مدائن كه در سال 16 هجری روی داد در جایگاه سفیرمسلمانان حضور داشت و با ایراد سخنان پرشور و حماسی، نقش به سزایی در بالا بردنروحیه مسلمانان و تشویق آنان به نبرد ایفا كرد.1
2ـ حذیفة بن الیمان: حذیفه در جنگ نهاوند از فرماندهان سپاه بود2 و به گزارشدینوری، مَقْدِسی و ابن عبدالبرّ، پس از نُعمان بن مُقَرّن فرماندهی كل سپاه اسلام را بهعهده گرفت.3
او در فتح شوشتر، سِمَت فرماندهی پیاده نظام سپاه ابوموسی اشعری راعهده دار بود.4 همچنین شهرهای همدان، ری و دینور به دست وی فتح شده است.5
3ـ مقداد بن اسود كندی: مقداد در فتح مصر در رأس سواره نظامها شركت داشت.6هم چنین در فتح دیار بكر به همراهی عمار یاسر حضور داشت.7
4ـ هاشم بن عتبة بن ابی وقاص المرقال: هاشم بن عتبه، برادرزاده سعد بن ابی وقاص واز یاران باوفا و مخلص علی (علیه السلام)بود كه در جنگ صفین به شهادت رسید.8 وی درروزگار خلافت عمر در نبرد قادسیه، فرماندهی جناح چپ سپاه اسلام را عهده دار بود.9
هم چنین از سوی خلیفه مأموریت یافت با سپاه دوازده هزار نفری به مقابله با سپاهیزدگرد به جلولاء اعزام شود.10 هاشم بن عتبه نیز در فتح بیت المقدس، فرمانده پنج هزارسواره نظام بود.11
5ـ عمار بن یاسر: عمار از شیعیان خاص امیرمؤمنان بود كه در فتح مصر، فرماندهیسواره نظام را به عهده داشت.12 وی در فتح دیار بكر نیز به اتفاق مقداد بن اسود شركتكرد.
13 عمار در فتح شوشتر نیز فرماندهی دسته سواران را به عهده داشت.14 وی در اینزمان، حاكم كوفه بود.
چون خلیفه طی نامهای از او تقاضای كمك به ابوموسی اشعری راكرد، عمار عبداللّه بن مسعود را جانشین خویش در كوفه كرد و خود به همراه شش هزارسوار به كمك ابوموسی شتافت.15
6ـ مالك اشتر نخعی: وی در جنگ قادسیه حضور داشت.16 شهرهای آمِد17 ومَیافارِقِین18 به دست او فتح شد.19 مالك اشتر در این روزگار در نبردهای مسلمانان بارومیان به فرماندهی گروهی از سپاهیان منصوب و با رشادتهای فراوان، شماری ازرومیان را نابود كرد.20
او نیز به فرماندهی هزار سوار در فتح عَزاز شركت داشت.21چنانكه در فتح مصر نیز از فرماندهان سپاه به شمار میرفت.22
7ـ حجر بن عدی كِندی: حُجر در نبرد جلولاء همراه دو هزار سوار خویش فرماندهیجناح راست را به عهده داشت.23 او نیز در جنگ قادسیه حضور فعالانه داشت.24 هم چنینسخنان حجر در "مرج عذراء" محل شهادت وی، زمانی كه خود را برای شهادت آمادهمیكرد، حاكی از آن است كه وی در فتح شامات نقش به سزایی داشته است.25
8ـ بَراء بن عازب:26براء در فتح شوشتر از بزرگان و فرماندهان جناج راست سپاه عماربود.27
شهرهای ابهر، قزوین و زنجان به دست وی محاصره و فتح شد.28
9ـ زید بن صُوحان:29وی در جنگ جلولاء یا قادسیه شركت داشت و یك دستخویش را در آن جنگ از دست داد.30
1. واقدی، همان، ج2، ص251؛ طبری، همان، ج3، ص121ـ124؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص126 وعبدالكریم بن محمد الرافعی القزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، تحقیق عزیز اللّه العطاردی، ج1، ص78.
2. شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، العبر فی خَبَر من عَبَرَ، ج1، ص26.
3. ابوحنیفه دینوری، همان، ص136؛ مطهّر بن طاهر المَقْدِسی، البدء و التاریخ، ج5، ص182 و ابن عبدالبرالقرطبی، همان، ج1، ص394.
4. ابن اعثم، همان، ج2، ص277 و بلاذری، همان، ص373. بلاذری حذیفه را فرمانده جناح چپ سپاه عمار میداند.
5. ابن عبداللّه القرطبی، ج1، ص240 و 394 و ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص468.
6. واقدی، همان، ج2، ص73؛ ابن عبدالبر القرطبی، همان، ج4، ص43 و ابن اثیر، همان، ج4، ص447.
7. همان، ص117.
8. ابوحنیفه دینوری، همان، ص183.
9. همان، ص121.
10. بلاذری، فتوح البلدان، ص264 و طبری، همان، ج3، ص140.
11. واقدی، همان، ج1، ص297.
12. همان، ج2، ص73.
13. همان، ص118.
14. ابن اعثم، همان، ج2، ص277 و بلاذری، همان، ص 373.
15. همان، ص275 و ابوحنیفه دینوری، همان، ص130.
16. ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص120.
17. از بزرگترین و مشهورترین و بهترین شهرهای دیار بكر. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج1، ص76)
18. مشهورترین شهر دیار بكر. (همان، ج 6، ص 273).
19. ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج1، ص259.
20 یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص142.
21. واقدی، فتوح الشام، ج1، ص361.
22. همان، ج2، ص73.
23. ابن اعثم، همان، ج1، ص210ـ211 و بلاذری، فتوح البلدان، ص264. ابناعثم، حجر را فرمانده جناح چپنوشته است.
24. ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص461.
25. بلاذری، انساب الاشراف، ج5، ص268 و طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج4، ص205. حجر در این بارهمیگوید: آگاه باشید به خدا سوگند، اگر مرا در این سرزمین بكشید، من نخستین سواری بودم كه این سرزمین رافتح كردم و نخستین كسی بودم كه سگهای این سامان بر من بانگ زدند.
26. براء بن عازب یكی دیگر از شیعیان علی (علیه السلام)و از راویان مورد اعتماد است كه روایات بسیاری از او درمنابع شیعی و سنّی نقل شده است. از جمله این روایات، حدیث غدیر است كه چندین نفر از تابعین آن را ازوی نقل كردهاند (عبدالحسین احمد الامینی النجفی، الغدیر، ج1، ص18ـ20). برقی او را از اصحابپیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» و یاران خاص و برگزیده علی (علیه السلام)شمرده است. (سیدمحمد مهدی بحرالعلوم، الفوائدالرجالیة، تحقیق و تعلیق محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، ج2، ص126).
چنان كه مرحوم شیخ طوسی نیز او را از اصحاب پیامبر7 و علی (علیه السلام)به شمار آورده است (ابوجعفرمحمد بن حسن الطوسی، رجال الطوسی، تحقیق و تعلیق سیدمحمد صادق آل بحرالعلوم، ص8 و 35). براءاز كسانی است كه پس از سقیفه، شب هنگام در مسجد پیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» به اتفاق مقداد، عبادة بن صامت، سلمان،ابوذر، حذیفه، و ابوالهیثم بن التیهان جلسه مخفی تشكیل داد تا در مسأله بیعت انجام شده با ابوبكر اندیشهكنند. وی در اینباره میگوید: من همواره بنی هاشم را دوست میداشتم. زمانی كه پیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» رحلت كرد،نگران بودم كه امر خلافت از بنی هاشم خارج شود، پس چنان در شگفتی و حیرت فرو رفتم كه حیرت كنندگانفرو میروند. (ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص219ـ220 و ج2، ص51ـ52؛ ر.ك: ر.ك: محمدتقیتستری، قاموس الرجال، ج2، ص257ـ265 و سیدابوالقاسم موسوی خویی، معجمرجال الحدیث، ج3،ص277ـ279).
27. بلاذری، همان، ص 373 و ابن اعثم، ج2، ص 277.
28. همان، ص317ـ318.
29. زید بن صُوحان از یاران با فضیلت و دیندار علی (علیه السلام)و از بزرگان قبیله خود بود كه در جنگ جمل درركاب علی (علیه السلام)شربت شهادت نوشید. وی از كسانی است كه پیامبر”صلی الله علیه و آله و سلم» درباره جانبازی وی و از دست دادندستش خبر داده بود. (ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، ج2، ص124ـ125 و ابن اثیر، همان، ج7 2ص139).كشّی، خبری از امام صادق7 درباره گفتوگوی علی (علیه السلام)بازید در لحظات پایانی عمر وی در روز جنگجمل آورده است كه حاكی از اعتقاد راسخ زید به مقام امامت و ولایت آن حضرت است (طوسی، اختیار معرفةالرجال، تصحیح و تعلیق حسن المصطفوی، ص66ـ67 و ابوالقاسم خویی، همان، ج7، ص342ـ343). خطیببغدادی، درباره زید مینویسد: زید شبها را به عبادت و روزها را به روزه داری سپری میكرد و شبهای جمعه رااحیاء میداشت. (ابوبكر احمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج8، ص439).
30. ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، ج2، ص125 و ابن اثیر، اسدالغابه، ج2، ص140.
آیا فرزندان امام علی(ع) مخصوصا امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز در این جنگها شرکت داشتند یا خیر؟
[=Century Gothic]با سلام
دوست گرامی قبلا در مورد این سوال تاپیک زده شده چنانچه بازهم سوالی بود کارشناسان و بنده در خدمتم
با سلام خدمت کاربران و کارشناسان عزیز
بنده تمامی پستها رو (البته بعضی هارو به صورت خلاصه و سریع ) مطالعه کردم تا اینجا چیزی که متوجه شدم این است که :
1- هیچگونه کشورگشایی زمان خود پیامبر (صلی الله و علیه و آله وسلم) انجام نشده است.
2- کشور گشایی ها از زمان خلفا شروع شده و حضرت علی (علیه السلام) نیز مستقیما در هیچ یک از جنگها حضور نداشته اند
3- نظر مشاوره ای و در بعضی موارد حضور یاران حضرت فقط به خاطر عدم شکست مسلمین در جنگها بوده است
4 - اگر حق حضرت علی (علیه السلام ) غصب نمی شد و بعد از پیامبر ایشان جانشین می شدند هم با کشور گشایی مخالف بودند
آیا درست فهمیدم لطفا کارشناسان کمکم کنند ممنون
به نظر من کشور گشایی خلفا(عمر و ابوبکر و عثمان) یکی دیگر از کلید های اثبات افراطی بودن و گوش نکردن و اطاعت نکردن سخنان پیامبران است . چه لظومی داشت که با مردم ایران که با نصیحت الله پرست میشوند قتل و خون ریزی کنند؟//////////////////////
المائده : مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿32﴾
از اين روى بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى (زنا,لواط,فحش "حد"دار)در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد و هر كس كسى را زنده بدارد چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است و قطعا پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند [با اين همه] پس از آن بسيارى از ايشان در زمين زيادهروى مىكنند (32)
به نظر من کشور گشایی خلفا(عمر و ابوبکر و عثمان) یکی دیگر از کلید های اثبات افراطی بودن و گوش نکردن و اطاعت نکردن سخنان پیامبران است . المائده : مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿32﴾ از اين روى بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى (زنا,لواط,فحش "حد"دار)در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد و هر كس كسى را زنده بدارد چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است و قطعا پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند [با اين همه] پس از آن بسيارى از ايشان در زمين زيادهروى مىكنند (32)
سلام و درود بر شما
صد البته که اینطور هست
به نظر من کشور گشایی خلفا(عمر و ابوبکر و عثمان) یکی دیگر از کلید های اثبات افراطی بودن و گوش نکردن و اطاعت نکردن سخنان پیامبران است . چه لظومی داشت که با مردم ایران که با نصیحت الله پرست میشوند قتل و خون ریزی کنند؟//////////////////////
با سلام
اینکه چرا این جنگها صورت گرفت را قبلا توضیح داده ایم
اما اینکه مردم را کشته باشند بنده جائی ندیده ام !اگر لطف کنید و سخنتان را سندی کنید تشکر میکنم