۩۞۩ رساله ی حقوق امام سجّاد علیه السلام ۩۞۩
تبهای اولیه
فأما حق الصلاة فأن تعلم أنها وفادة إلى الله و أنك قائم بها بين يدى الله فإذا علمت ذلك كنت خليقا أن تقوم فيها مقام الذليـل ؛ الراغـب ؛ الراهـب ؛ الخائـف ؛ الراجى ؛ المسكين ؛ المتضرع ؛ المعظـم مـن قام بين يديــــه بالسكون والإطراق ؛ و خشــوع الاطراف و لين الجناح ؛ و حسن المناجاة له فى نفسه و الطلب إليه فى فكاك رقبتك التى احاطت به خطيئتك و استهلكتها ذنوبك ؛ و لا قوة الا بالله.
وأما حق ولدك فتعلم أنه منك، ومضاف إليك، في عاجل الدنيا بخيره وشره، وإنك مسؤول عما وليته من حسن الأدب، والدلالة على ربه، والمعونة على طاعته فيك وفي نفسه فمثاب على ذلك، ومعاقب، فاعمل في أمره عمل المتزين بحسن أثره عليه في عاجل الدنيا، المعذر إلى ربه في ما بينه وبينه بحسن القيام عليه، والأخذ له منه ولا قوة إلا بالله
[right].
[/color]
ترجمه : حق فرزند تو آن است که بدانی او از توست و در این جهان در نیک و بد خویش وابسته توست و با تو نسبت به پرورش دادن خوب و راهنمایی کردن او به راه پروردگارش و یاری رساندن به او در اطاعت خداوند هم درباره خودت و هم حق او مسئول هستی و بر اساس این مسئولیت پاداش میگیری و کیفر میبینی پس در کار فرزند همچون کسی عمل کن که کارش را در این دنیا به حسن اثر خویش آراسته می کند و تو به سبب حسن رابطه میان خود و او و سرپرستی خوبی که از او کرده ای و نتیجه الهی که از او گرفته ای نزد پروردگار خویش معذور باشی و قوتی نیست مگر قوّت خداوند متعال.
[/right]
و أما حق أخيك فتعلم أنه يدك التي تبسطها، وظهرك الذي تلتجئ إليه، وعزك الذي تعتمد عليه، وقوتك التي تصول بها، فلا تتخذه سلاحاً على معصيته، ولا عدة للظلم بحق الله ولا تدع نصرته على نفسه، ومعونته على عدوه، والحول بينه وبين شياطينه، وتأدية النصيحة إليه، والإقبال عليه في الله، فإن انقاد لربه، وأحسن الإجابة له، وإلا فليكن الله آثر عندك، وأكرم عليك منه.
25 . حق كسي كه بر تو احسان نموده است : وأما حق المنعم عليك بالولاء ؛ فأن تعلم انه انفـق فيك ماله ؛وأخرجك من ذل الـرق و وحشته إلىعز الحرية و انسها وأطلقك من اسر الملكة و فك عنك حلق العبودية وأوجـدك رائحة العز ؛ و أخـرجك من سجـن القهـر؛ و دفـع عنك الاسر؛ و بسط لك لسان الانصاف و اباحك الدنيا كلها فملكك نفسك و حل اسرك و فرغك لعبادة ربك و احتمل بذلك التقصير فى ماله ؛ فتعلم انه اولى الخلق بك بعد اولى رحمك فى حياتـك و موتـك و احـق الخلـق بنصرك و معونتـك و مكانفتـك فى ذات الله؛ فلا تؤثـر عليه نفسك ما احتاج اليك .
ترجمه : اما حق كسي كه تو را كمك نموده است به خاطر دوستي يا ملك يا قرابت و ...... بر تو آن است كه بـداني او از مالش گذشته و با صرف مـال تو را ؛ از ذلت بندگي و بردگي ديگران و وحشت آن نجات داده است و مزّه آزادي و آسايش را به تو چشانيده است و تو را از اسارت ديگران رهانيده ؛ و زنجيرهاي بـردگي را از تـو باز نمـوده و بوي خوش عزّت و آزادي را به مشام تو رسانيده است . او تو را از زندان قهر و جبر بيرون آورده و عسر حرج و سختي را از تو دور نموده و با خوشي و خوشروئي و زبان انصاف با تو سخن گفته و تمام دنيا را ( به جهت احساني كه نموده است ) به تو بخشيده است و تو را فارغ البال ساخته كه به عبادت پروردگارت پردازي و در اين راستا ضرر مالي را تقبل و تحمل نموده است .
بدان كه او نزديك ترين مخلوق خداوند است نسبت به تو بعد از پدر و مادر و برادر و خواهرت و سزاوارتر از ديگران است كه در مواقع لزوم به كمك او بشتابي و به خاطر خـدا و احساني كه براي تو نموده است ياريش نمائي و خودت را هيچ وقت در اموري كه مورد نياز اوست مقدم ننمائي .
26 . حق آزاد کرده :
و أما حق مولاك الجارية عليه نعمتك فأن تعلم أن الله جعلك حامية عليه و واقية و ناصرا و معقلا وجعله لك وسيلة وسببا بينك و بينه ؛ فبالحرى أن يحجبك عن النار فيكون فى ذلك ثواب منه فى الآجل و يحكم لك بميراثه فى العاجل اذا لم يكن له رحم مكافأة لماأنفقته من مالك عليه وقمت به من حقه بعد إنفاق مالك فإن لم تخفه خيف عليك أن لا يطيب عليك ميراثه ؛ و لا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق كسي كه تو به او كمك كرده اي ـ به خاطر دوستي يا ملك يا قرابـت ـ پس بدان كه خداوند تو را نگهدارنده و ياري كننده و حامي و آزاد كننـده ی او قــرار داده است و او را وسيله و سبب تقرب تو به خداوند متعال .
اگر چناچه تو به او كمك نمائي خداوند در آخرت تو را از آتش جهنم دور خواهد نمـود و در دنيا ( اگر شخص مذكور وارثي نداشته باشد ) ميراثش به تـو تعلق خواهـد گرفت و اگر ارثي از او باقي نماند يا وارث داشته باشد ؛ خداونـد متعال از جاي ديگر بر مال و دارائي تـو مي افزايد و اين بـه جهت پاداشي كه خداوند براي تو در نظر گرفته است .
و قوّتي نيست مگر بخداوند متعال .
27 . حق كسي كه كار خوبي براي تو نموده است :
وأما حق ذى المعروف عليك فأن تشكره و تذكر معروفه و تنشر له المقالة الحسنة وتخلص له الدعاء فيما بينك وبين الله سبحانه؛ فإنك إذا فعلت ذلك كنت شكرته سرا وعلانية ؛ ثم إن أمكن مكافأته بالفعل كافأته وإلا كنت مرصدا له موطنا نفسك عليها
ترجمه : اما حق كسي كه براي تو كار خوبي انجام داده است ؛ آن است كه از او تشكر و سپاس گزاري نموده خوبيش را فراموش نكني ؛ و خوبيش را منتشر نمائي و در حق او مخلصانه دعا كني ؛ كه اگر چنين نمودي ، در ظاهر و پنهان شكر گزاري نموده اي و اگر ميتواني خوبي او را با خوبي جبران نما و چناچه او فعلا نيازمند كمك نيست متـوجه و مراقب باش تا اگر مشكلي پيدا كرد فورا براي رفع مشكلش اقدام نمائي .
28 . حق مؤذن :
وأما حق المؤذن فأن تعلم أنه مذكرك بربك و داعيك إلى حظك و أفضل أعوانك على قضاء الفريضةالتى افترضها الله عليك؛ فتشكره على ذلك شكرك للمحسن إليك وإن كنت فى بيتك متهما لذلك لم تكن لله فى أمـره متهما و علمت أنـه نعمة من الله عليك لا شك فيها فأحسن صحبة نعمة الله بحمد الله عليها على كل حال ولا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق كسي كه اذان مي گويد و مؤمنان را متوجه وقت نماز مي سازد، آن است كه بداني اذان گو به ياد آورنده خداوند در دلها و دعوت كننده تو بـه سوي سود و فايده مي باشد .
او بهترين ياري كننده بر انجام فريضه اي است كه خداوند بر تو واجب نموده است ؛ پس بايد از او به خاطر اين كار نيكش تشكر كني ؛ و اگر در دل نسبت به بعضي از كارهاي او بدبين هستي ؛ در اين قضيه بايـد خوشبين بوده و او را بـه چيزي متهـم نكني كه او نعمتي از نعمتهاي خداوند است؛ و با نعمت خداونـد بايد برخوردي نيكو و شايسته داشته و شكر گزار پروردگار خويش باشي.
با سلام
خسته نباشید کار مفیدی را شروع کردید خداوند شما و ما را از مروجان و ناقلان راه و مکتب اهل بیت (ع) و البته از عاملان واقعی قرار دهاد.
التماس دعا
29 . حق امام جماعت :
وأما حق إمامك فى صلاتك فأن تعلم أنه قد تقلدالسفارة فيما بينك وبين الله والوفادة إلى ربك و تكلم عنك ولم تتكلم عنه ودعا لك ولم تدع له وطلب فيك ولم تطلب فيه و كفاك هـم المقـام بين يـدى الله والمساءلة لـه فيك ولم تكفه ذلك فإن كان فى شئ من ذلك تقصير كان به دونك وإن كان آثما لم تكن شـريكـه فيـه ولـم يكـن لك عليه فضل فوقى نفسك بنفسـه و وقى صلاتك بصلاته؛ فتشكر له على ذلك ولاحـول ولا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق كسي كه امام تو در نمازت مي باشد ؛ پس بايد بداني كه او سفارت بين تو و خدايت را به عهده گرفته است و در ميهمانيي كه ميزبان آن خداونـد مي باشد ؛ او از طرف تو سخن ميگويد و تو از طرف او سخن نمي گوئي و او براي تو دعا مي كند و تو براي او دعا نمي كني و او براي تو مي خواهد و تو براي او نمي خواهي و اوست كـه كفايت مي كند تو را در اين حضور در برابر خداوند و تو او را كفايت نمي كني .
حال اگر در انجام اين اعمال تقصيري باشد ؛ او مقصر است نه تو و اگـر مرتكب گناهي شود تو شريك او حساب نمي شوي و تو را بر او فضل و برتري نخواهد بود .
و چون حفظ مي كني خودت را در پناه او و حفظ مي كني نمازت را در پناه نماز او پس او را سپاس گزار باش ؛و به خاطر خدمتي كه براي تو انجام مي دهد از او تشكر كن ؛ و قوتي نيست مگر به خداوند متعال .
30 . حق هم نشين :
وأما حق الجليس فأن تلين له كنفـك و تطيـب له جانبك وتنصفـه فى مجاراة اللفظ و لا تغرق فى نـزع اللحظ إذا لحظت وتقصـد فى اللفظ إلى إفهامـه إذا لفظت وإن كنت الجليس إليه كنت فى القيام عنه بالخيار وإن كان الجالس إليك كان بالخيار ولا تقوم الا باذنه و لا قوة إلا بالله .
ترجمه : اما حق هم مجلس و هم نشين بر تو آن است كه با كمـال خوشروئي پذيراي او شده و با تواضع و طيب خاطر از او استقبال نمائي و اجازه دهي كه او هم سخن گويد و تو متكلم وحده نباشي ؛
از نگاه هاي متكبرانه و تحقير آمیز كه با گوشه چشم صورت مي گيرد پرهيز كن و وقتي سخن مي گوئي قسمي سخن بگو كه او بفهمد و اگر تـو بر او وارد شده اي ؛ اختيار با خـودت هست كه هـر وقت بخواهي تركش كني و اگر او بر تو وارد شده است ؛ اختيار با خودش هست كه بخواهد مجالست با ترا ترك نمايد .
اما تو بدون اجازه ی او ( در صورتي كه او وارد بر تو باشد ) حق نداري كه مجالست او را ترك نمائي .
31 . حق همسايه :
وأما حق الجار فحفظه غائبا و كرامته شاهدا و نصرته و معونته فى الحالين جميعا لا تتبع له عورة ولا تبحث له سوء(ة) لتعرفها؛ فإن عرفتها منه عن غير إرادة منك ولا تكلف ؛ كنت لما علمت حصنا حصينا وسترا ستيرا؛ لوبحثت الاسنة عنه ضميرا لم تتصل إليه لإ نطوائه عليه . لا تستمع عليه من حيث لا يعلم . لا تسلمه عند شديدة ولا تحسده عنــد نعمة . تقيـل عثرته وتغفر زلته . ولا تدخر حلمك عنه إذا جهل عليك ولا تخرج أن تكون سلما له ترد عنه لسان الشتيمة وتبطل فيه كيد حامل النصيحة و تعاشره معاشرة كريمة ؛ و لا حول ولا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق همسايه پس بر تو واجب است كه حافظ منافـع او در غيابش و حافظ كرامت او در حضورش باشي؛ و در هردو حال (حضور و غياب ) يار و مددگار او باشي.
براي يافتن عيبهاي او تجسّس نكن و اگر ناخود آگاه و بـدون قصد متوجه عيبي در او شدي ؛ چون دژ محكم و پرده ی زخيمي باش و عيب او را بپوشان طوري كـه هيچ كس به هيچ عنوان متوجه آن عيب از ناحيه ی تو نشود .
در گرفتاري تنهايش نگذار و اگر خداوند به او نعمتي عطا كرد حسد نورز ؛ لغزش هايش را ببخش و از خطاهايش درگذر ؛ اگر گاهي از روي ناداني حركت نادرستي نسبت بـه تو انجام داد با حلم وبردباري برخورد كن و هميشه با او در صلح و صفا باش .
مگذار ديگران او را بد گويند و بدي ها و عيبهاي او را اينجا و آنجا نقل نمايند ؛ از خيانت به او ممانعت كن و اگر كسي حرف بدي يا سخن زشتي را به او نسبت داد باور نكن .
با همسايه ات معاشرت نيكو و انساني داشته باش . و قوّتي نيست مگر به خداوند متعال .
32 . حق هم صحبت :
وأما حــق الصـاحب فأن تصحبـه بالفضـل ماوجـدت إليـه سبيـلا وإلا فـلا أقــل مـــن الا نصاف وأن تكرمه كما يكرمك و تحفظه كما يحفظك ولا يسبقك فيما بينك و بينه إلى مكرمة فإن سبقك كافأته ولاتقصر به عما يستحق من المودة . تلزم نفسك نصيحته و حياطته ومعاضدته على طاعة ربه ومعــونته على نفسه فيما لا يهم به من معصية ربه ثم تكون (عليه) رحمة ولا تكون عليه عذابا . و لا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق رفيق و هم صحبت بر تو آن است كه اگر علم و كمالي داري و ميـ تواني با او قسمي صحبت كني كه از تو استفاده كند و بياموزد پس صحبت كن وگرنه اجازه بده او صحبت كند تا تو استفاده كني و احترامش را نگه دار همانطوري كه دوست داري او احترام تو را حفظ كند .
كوشش كن كه در كارهاي نيك و رساندن فائده هميشه پيش قدم باشي و اگر او پيشي گرفت و نفعي به تو رساند تو هم به بهترين وجه تلافي كن و در دوستي و محبت با او كوتاهي نكن ؛ بر خودت لازم بدان كه او را نصيحت كني و در گرفتاريها و بلاها از او به قدر توان محافظت نمائي و در تمام موارد يار و ياور او باش ؛مگـر اينكه ميل بـه طرف معصيت و گناه نمايد كه در اين صورت بايد او را باز داري و براي او رحمت باش ؛ نـه عذاب و نقمت و نيست قوّتي مگر به خداوند متعال .
33 . حق شريك :
وأما حق الشريك فإن غاب كفيته وإن حضرساويته ولا تعزم على حكمك دون حكمه ولا تعمل برأيك دون مناظرته وتحفظ عليه ماله وتنفى عنه خيانته فيما عز أو هـان فإنه بلغنا " أن يد الله على الشريكين ما لم يتخاونا " ولا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق شريك آن است كه در غيابش كفايتش كني و در حضورش خود را با او مساوي حساب نمائي و هيچ وقت بدون تصميم او تصميم نگيري و به نظر خود بدون مشورت با او عمل نكني . حافظ مالش باشي؛ و از خيانت به او در امور بزرگ و كوچك پرهيز نمائي زيرا كه به ما رسيده است " دست خداوند با شركاء است؛ تا وقتيكه به هم ديگر خيانت نكنند " و قوّتي نيست مگر به خداوند متعال .
34 . حق مال :
و أما حــق المال فأن لا تأخذه إلا من حله و لا تنفقـه إلا فى حله و لا يحـرفه عــن مواضعه و لا تصرفه عن حقائقه ولاتجعله إذا كان من الله إلا إليه وسببا إلى الله و لا تؤثر به على نفسك من لعله لا يحمدك وبالحرى أن لا يحسن خلافته فى تركك ولا يعمل فيه بطاعة ربك فتكـون معينـا له على ذلك وبما أحـدث فى مالك أحسن نظــرا لنفسه فيعمل بطاعة ربه فيذهب بالغنيمة و تبوء بالاثم والحسرة والندامة مع التبعة و لا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق مال و دارائي به گردن تو آن است كـه از حلال كسب نمـوده و بـه حلال مصرف كني و از آن استفاده ی صحيح نمائي كه خيـر دنيا و آخرت را بـه دنبال داشته باشد .
وقتي آنچه داري از آن خداوند است پس آن را وسيله و سبب تقرّب بـه خداونـد قرار ده و مالت را عزيز تر از جانت حساب نكن كه براي ترقيات مادي و معنـويت از آن استفاده نكني؛ و در نتيجـه آن را براي كسي بگذاري كه هرگز به فكر تو نباشد و از مال تو كه به او رسيده است ؛ استفاده ی غلط و حــرام نمايد و تو در اين كار شريك جرم او محسوب گردي ؛و اگر استفاده ی صحيح و درست نمايد پس سود و فائده از آن او باشد و گناه و حيرت و ندامت و عذاب آخرت از آن تو و قوّتي نيست مگر به خداوند متعال .
35 . حق طلبكار :
وأما حـق الغـريم الطالب لك فإن كنت موسرا أوفيته وأغنيته ولم تـرده وتمطله فإن رسـول الله صلى الله عليـه والـه وسلم قال : " مطل الغنى ظلم " و إن كنت معسرا أرضيته بحسن القول وطلبت إليه طلبا جميلا ورددته عن نفسك ردا لطيفا ولم تجمع عليه ذهاب ماله وسوء معاملته فإن ذلك لؤم ولا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق كسي كه به تو قرض داده است و موعد پرداخت آن رسيده است ؛آن است كه اگر توان پرداخت قرض را داري؛ بدون معطلي بپرداز و بي جهت مال مردم را نزد خود نگه ندار و اگر از تو قرض خود را مي خواهد جواب رد به او نده زيرا كه حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه واله وسلم فرمود : " تعلّل در اداي قـرض و تأخيـر در پرداخت آن ظلم است " ؛
و اگر توان پرداخت آن را نداري با عذر خواهي و طلب تمديد وقت قرض رضايت صاحب مال را بدست آور و با تشكر و تقدير او را از خودت راضي بساز ؛ نـه اينكه هم قرضش را نپردازي و هم فحش و دشنام نثارش نمائي ؛كه نشانه ی پستي تـو خواهد بود ؛ و قوّتي نيست مگر به خداوند متعال .
36 . حق معاشر :
وأما حق الخليط فأن لا تغره ولا تغشه ولا تكذبه ولا تغفله ولا تخدعـه ولا تعمـل فى إنتفاضه عمل العدو الذى لا يبقى على صاحبه ؛ وإن اطمأن إليك استقصيت له على نفسك و علمت أن غبن المسترسل ربا ؛ ولا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق كسي كه با تو معاشرت دارد آن است كه ضرري به او وارد نساخته و از خيانت به اجتناب نمائي ؛
سخنش را تكذيب نكرده و اغفالش نكني و از خدعه و نيرنگ نسبت به پرهيز نمائي ؛ چون دشمنان با او برخورد نكرده و اگر به تو اعتماد نمود ، او را برخودت مقدم بداري و بدان كه ضرر رساندن به خاطر منافع خودت به كسي كه به تو اعتمـاد نمـوده است ؛ ربا قلمداد مي شود و قوّتي نيست مگر به خداوند متعال .
37 . حق مدعي :
وأما حـق الخصم المدعى عليك فإن كان ما يدعى عليك حقا لم تنفسخ فى حجتـه و لم تعمل فى ابطال دعوته ؛ و كنت خصم نفسك له والحاكم عليها والشاهد له بحقه دون شهادة الشهود ؛ فإن ذلك حـق الله عليك و إن كان ما يدعيـه باطلا رفقت بـه و روعته و ناشدته بدينه و كسرت حدته بذكر الله و ألقيت حشو الكلام ولغطه الذى لا يردعنك عادية عدوك بل تبوء باثمه وبه يشحذعليك سيف عداوته لان لفظة السوء تبعث الشر والخير مقمعة للشر ولا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حق كسي كه عليه تو اقامه ی دعوي نموده و خصم تو حساب مي شود؛ آن است كه اگر در دعوايش عليه تو صادق است و حق به طرف اوست ؛ در پي بي اعتبار كردن حجّت و دليلش نباش و بـراي باطل نمـودن دعوايش تلاش نكن ؛ زيرا با وجدانت بلكه با خودت دشمني كرده اي ؛ براي آنكه وجدانت حكم به حق بودن طرف مقابلت مي نمايد و خودت بهترين شاهد و گواه هستي بر اينكه حق به طرف خصمت هست ؛ پس حق را بدون چون و چرا بپذير كه پذيرفتن حق يكي از حقوق خداوند متعال بر عهـده ی بندگان مي باشد .
اما اگر در دعوايش كاذب است ؛ با او مدارا كن و او را از خـدا بترسان و از هر مذهب و ديني كه پيروي مي كند برايش دليل بياور تا متوجه زشتي كارش شود و با ياد آوري عذاب قيامت و مرگ او را از راه باطل برحذر دار .
از سخنان منافي ادب و اخلاق پرهيز كن ؛ زيرا دشمني دشمـن را بيشتـر و تيغش را تيز تر نموده و موجب بر انگيخته شدن شرّ خواهد شد؛ اما سخن خـوب ؛ شرّ را نابود مي كند و قوّتي نيست مگر به خداوند متعال .
38 . حق مدعي عليه :
وأما حـق الخصم المدعى عليه فـإن كان ماتدعيـه حقـا أجمـلت فى مقاولتـه بمخرج الدعوى ؛ فإن للدعوى غلطة فى سمع المدعى عليـه و قصدت قصـد حجتك بالـرفق و أمهل المهلة وأبين البيان وألطف اللطف ولم تتشاغل عن حجتك بمنازعته بالقيـل والقال فتذهب عنك حجتك ولا يكون لك فى ذلك درك ولا قوة الا بالله .
ترجمه : اما حـق كسي كه تـو عليه او اقامه ی دعوي نمـوده اي بر تو آن است كه اگر در دعوايت برحق و صادق هستي با او به خوبي و مهرباني سخن بگو تا راهي براي حـل و فصل دعوي و خصومت پيدا شود ؛ زيرا كلمه ی دعوي و شكايت كلمه ی خوبي نيست و خصم تو از شنيدن اين كلمه ناراحت مي شود ؛ پس حجّت و برهانت را با رفق و مـدارا براي او بازگو كن و اگر نياز به فكر كردن داشت به او مهلت بده تا فكر كند .