●۩ஜ گل یاس ارباب ஜ۩● ویژه نامه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
تبهای اولیه
[b]content[/b]
اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده اند.
پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی گنجند.
گیرم که رقیــــه نبود دخت پیمــــــــــبر
یک دختر غربت زده، سیلی زدنی نیست
[="Black"]روایت شده : وقتی زنی پیکر مطهر حضرت رقیه علیها السلام را غسل می داد ناگهان دست از غسل برداشت و پرسید:
بزرگ این اسرا کیست؟
حضرت زینب (س) نزدش آمد و گفت: چه می خواهی؟
زن گفت: بیماری این کودک چیست که بدنش این گونه کبود شده است؟!
حضرت فرمود : این کودک بیمار نیست و بدنش از ضربات تازیانه و طعنه های ته نیزه ها کبود است.[/] :Ghamgin:
[=Arial Narrow]دلم به پيش حضور تو اعتکافي شد
که عشق هاي دگر پيش من خرافي شد
[=arial narrow]سه صفحه خورد ورق از کتاب تو اما
[=arial narrow]نشان فاطمه بر جلد آن صحافي شد
[=arial narrow]سه ساله بودي و ياد آور غم زهرا
[=arial narrow]وَ لحظه لحظه ي آن روضه موشکافي شد
[=arial narrow]تمام کينه ي حيدر به روي بابايت
[=arial narrow]وَ بغض فاطمه روي سرت تلافي شد
[=arial narrow]غلاف و سلسله و تازيانه بود اما
[=arial narrow]سنان و کعب ني و خار هم اضافي شد
[=arial narrow]طواف حاجيه خانوم سيد الشهدا
[=arial narrow]به دور کعبه ي سر بود عجب طوافي شد
[=arial narrow]سروده شد غزل عاشقانه ي ارباب
[=arial narrow]رسيد باب حوائج به خانه ي ارباب
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]

[="Tahoma"][="Navy"] دوش وقت سحر از يار خبر مي آمد :Sham:
آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم
* * * * * * * * * *
عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم
عوض میوه نایاب سر آورده برایم
سر باباست که خون جگر آورده برایم
صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم
* * * * * * * * * *
گریه نکن! خرابههای شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشودهاند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخرههای تاریخ نوشته خواهد شد
* * * * * * * * * *
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکمتر بزن این تازیانههای پی در پی را که فردا از جای تازیانهها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابههایت، آرامگاه ملایکیست که بر دیوارههای ویرانِ شرم سر میکوبند
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری. اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
* * * * * * * * * *
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایتهایی که تاب باز گفتنشان را ندارد. بغضها روی هم جمع شده است و به یکباره میخواهد فوران کند
* * * * * * * * * *
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد *** زبان کوفه خیلی حرفها را پشت بابا زد
میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و *** به دور از چشمهایت زخم سیلی بر رخ ما زد
* * * * * * * * * *
جرم او را کسی نمیدانست *** جرم پروانه را نمیدانند
آنچه مردم شنیده میگویند *** رسمِ جانانه را، نمیدانند
چشمها را گشوده، مینالید *** در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک میریزد *** در سکوت حزینِ یک خانه
* * * * * * * * * *
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم *** غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن *** تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم
* * * * * * * * * *
هان ای دختر خورشید! تو خرابهنشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کردهاند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمیگنجند.
* * * * * * * * * *
دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمیدانم! اما ایمان، همپای تو بزرگ شده بود.
* * * * * * * * * *
ای پدر! شادم که در بر آمدی
چون نبودت پا تو با سر آمدی
غم مخور، ای گل! گلابت میدهم
از سبوی دیده، آبت میدهم
گر چه داغت کرده دلخونم، پدر!
از وفای عمّه ممنونم، پدر!
* * * * * * * * * *
محبتّت خجلم كرده، عمّه! دست بدار
برای زلف به خون شسته، شانه لازم نیست
به كودكی كه چراغ شبش، سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
* * * * * * * * * *
سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا!
دگر مرا ببر از كنج این قفس، بابا!
به جز تو كآمدهای، امشبی به دیدارم
نزد سری به یتیم تو، هیچ كس، بابا!
* * * * * * * * * *
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم *** غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن *** تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم
* * * * * * * * * *
زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
من هم به محضر تو صورت نمی گشایم
گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم
* * * * * * * * * *
منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
السلام عليك يا سيدتنا رقيه عليك تحيه والسلام و رحمه الله و بركاته السلام عليك يا بنت فاطمه الزهراء سيده نساء العالمين السلام عليك يا بنت خديجه الكبري ام المومنين و المومنات السلام عليك يا اخت ولي الله السلام عليك يا بنت الحسين الشهيد اسلام عليك ايتها الصديقه الشهيده السلام عليك ايتها الرضيه المرضيه السلام عليك ايتها التقيه النقيه السلام عليك ايتها الزكيه الفاضله اسلام عليك ايتها المظلومه البهيه صلي الله عليك و علي روحك و بدنك فجعل الله منزلك و ماواك في الجنه مع ابائلك و اجدادك الطيبين الطاهرين المعصومين السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار و رحمه الله و بركاته و صلي الله علي سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين برحمتك يا ارحم الراحمين .
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
السلام عليك يا بنت امير المومنين علي ابن ابي طالب
السلام عليك يا بنت ولي الله
و علي الملائكه الحافين حول حرمك الشريف
دوستان دعا كنيد برام كه خيلي محتاج دعاتون هستم
آجرک الله یا صاحب الزمان
صلوات
صلی الله علیک یا بنت الحسین (ع) یا رقیه (سلام الله علیها)
آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.
صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را میشنیدم که به عمّهام زینب کبری(سلاماللهعلیها) فرمود : این همان لحظهای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریستهاند.
زمین و زمان ناله میکرد و کودکان میدویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون میچکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّهام نداشتم. زمان به سختی میگذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت میماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمیتوانستم چشم از چشمان به خون نشستهات بردارم.
مرا به زور میکشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پارهپارههای وحی.
کاش مانده بودم و غبار از چهرهات برمیگرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت میگشتم و در پرتو عشق تو میسوختم. قرار بر رفتن نبود. از پاهای آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشهی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبردهاند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.
من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.
اماّ ای کاش زودتر میآمدی چون رقیّهات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.
دختر سهسالهای که گرمی چشمانت او را متعالی میکرد.
میگویند من رقیّهام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بالو پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.
من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه میخوردند. خودم صدای شیون آنها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.
خودم دیدم که دستهدسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.
خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمسوضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیهی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.
چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظهی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، بابالحوائجیم امضا شود.
میخواهم مانند علیاصغر و علیاکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کردهاند.
---------------------------------------------------------------
--------------------- پی نوشت ها: ---------------------
---------------------------------------------------------------
1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. میتوانید به کتابهای لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع نمایید.
2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امامحسین(علیه السلام) هستند.
----------------------------
نویسنده: ف . بهمنی
منبع:سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
تولد نوزادى دختر به نام رقیه (علیهاالسلام) شادى و شعف را به خانه گلین و ساده امام حسین (علیهالسلام) فرا خواند و اشك شوق را مهمان نگاههاى منتظر كرد و امام، آرامش كوتاه و زودگذرى در سایه خرسندى از مولود خجسته خود پیدا كرد و لبخندى از سرور بر چهره خسته و اندوهگیناش از ظلم و جور زمانه نشاند؛ زمانهاى كه هتاكى به خاندان پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) و دشنام دادن به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سكه رایج شده بود. تزویر و ریاكارى چنان در بافت جامعه نفوذ كرده بود كه كسى به چشمهاى خود نیز اعتماد نداشت. این در حالى بود كه سنگینى زخم تمام این معضلات ریشهدار، بر قلب امام وارد مىآمد. معاویه اما، با همه فریبكارى و نیرنگى كه داشت، در برابر فرشته مرگ، بىچاره و ذلیل مىنمود و آن گاه كه مرگ گریبانش را گرفت، بىهیچ مقاومتى تسلیم شد و پسر مىگسار و شهوت پرست او بر اریكهاى كه بیست سال، پدرش بر آن تن، و دنیا پرستان بر آن رخ ساییده بودند، تكیه زد.
در چنین روزگارى بود كه صداى زنگ شتران از مقصد مدینه به سوى آیندهاى روشن و تابناك به وسعت تاریخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رویدادهاى این سفر پردرد و رنج، رقیه (علیهاالسلام) به تماشا ایستاده و عروج خود را انتظار مىكشید.
اگر چه بسیارى از منابع تاریخى، نام او را در خاطره خود حفظ نكردهاند، اما دلایل گویایى بر اثبات وجود او در دست است كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
نوشتار حاضر، رهاوردى است از چكیده آن چه تاریخ، به نام و خاطره رقیه (علیهاالسلام) در خود ثبت كرده است و تلاش دارد تا دریچهاى به اقیانوس بىكران درد و رنج دخترك خورشید بگشاید و قطرهاى از دریاى معرفت و بینش او را در كام تشنگان زلال حقیقت بریزد، اما گفتنى است به دلیل نبود منابع كافى و محدود بودن شرح حال او، نگارنده بیشتر به بیان آن چه درباره ایشان نگاشتهاند، همت ورزیده است تا مخاطب به مطالبى كه نقل شده، اشراف یابد. از این رو، بدون داورى در مورد اخبار نقل شده، به گردآورى آن دست یازیده است.
میلاد كوثر ثانى
هوا گرم بود و سكوت، خیره خیره، پرده سیاه شب را تماشا مىكرد. شهر در تاریكى فرو رفته بود. پنجره خانهاى در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوى شب با ستارگانش بود. نسیم، بر دیوارهاى آفتاب خورده خانه مىوزید. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود مىتپید و همه به انتظار نشسته بودند كه ناگاه صداى گریه نوزادى خجسته، احساس شب را به بازى گرفت. اشك شوق بر گونهها غلتید و لبها، یك صدا، ترانه لبخند سرودند.
غنچهاى دیگر، به باغ حسین (علیهالسلام) روییده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچههاى عاطفه نثار مىكردند. رقیه (علیهاالسلام) در آن شب شكفت، و مادر تاریخ، كتاب كهن خویش را گشود و بر صفحهاى مبهم از آن، قلم را به تكاپو واداشت. ولى آن صفحه مبهم تاریخ، در كوران تاخت و تازهاى روزگار، از دفتر گذار زمان جدا گشت و از حافظه آن ناپدید گردید. در كتابچه كوچك زندگانى رقیه (علیهاالسلام)، لحظه روییدنش بدون هیچ سطرى، سفید ماند و نام هیچ روزى به عنوان زادروزش ثبت نگردید.
درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) نیز در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است كه ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهاى آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)
بر اساس نوشتههاى بعضى كتابهاى تاریخى، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است كه پیشتر همسر امام حسن مجتبى (علیهالسلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیهالسلام) به عقد امام حسین (علیهالسلام) درآمده است.1 مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار مىآید. بنا به گفته شیخ مفید در كتاب الارشاد، كنیه ایشان بنت طلحه است.2
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضى كتابها، امجعفر قضاعیّه آمده است، ولى دلیل محكمى در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالى السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانى، معرفى مىكند كه در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وى به ازدواج امام حسین (علیهالسلام) درآمد و مادر گرامى حضرت امام سجاد (علیهالسلام) نیز به شمار مىآید.3
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیهالسلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه كربلا، یعنى در سال 37 ه .ق دانستهاند. از این رو، امكان ندارد او مادر كودكى باشد كه در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه كربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یك صورت قابل حل مىباشد كه بگوییم شاه زنان كسى غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیهالسلام)) است.
نام گذارى حضرت رقیه (علیهاالسلام)
رقیه از «رقى» به معنى بالا رفتن و ترقى گرفته شده است.4 گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلى ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین (علیهالسلام) كمتر به چشم مىخورد و به اذعان برخى منابع، احتمال این كه ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیهالسلام) باشد، وجود دارد.5 در واقع، بعضى از فرزندان امام حسین (علیهالسلام) دو اسم داشتهاند و امكان تشابه اسمى نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.
گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلى بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در كتاب تاریخ آمده است: «در میان كودكان امام حسین (علیهالسلام) دختر كوچكى به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیهالسلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست مىداشتند، هر فرزند دخترى كه خدا به ایشان مىداد، نامش را فاطمه مىگذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام على (علیهالسلام) وى را على مىنامید».6 گفتنى است سیره دیگر امامان نیز در نام گذارى فرزندانشان چنین بوده است.
نام رقیه در تاریخ
این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلكه پیش از ظهور پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یكى از دختران هاشم (نیاى دوم پیامبر (صلىاللهعلیهوآله)) رقیه بود كه عمه حضرت عبداللّه، پدر پیامبر اكرم (صلىاللهعلیهوآله) به شمار مىآید.7
نخستین فردى كه در اسلام به این اسم، نام گذارى گردید، دختر پیامبر اكرم (صلىاللهعلیهوآله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذارى، نام رقیه به عنوان یكى از نامهاى خوب و زینت بخش اسلامى درآمد.
امیرالمؤمنین على (علیهالسلام) نیز یكى از دخترانش را به همین اسم نامید كه این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیهالسلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا كه برخى دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبى (علیهالسلام)،8 امام حسین (علیهالسلام) و دو تن از دختران امام كاظم (علیهالسلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنى است، براى جلوگیرى از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغرى مىنامیدند.9
خاستگاه تربیتى
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در خانوادهاى پرورش یافت كه پدر، مادر و فرزندان آن، همگى به عالىترین فضیلتهاى اخلاقى و پارسایى آراسته بودند. افزون بر آن، فضاى دلانگیز شهر پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) كه شمیم روح فزاى رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله)، على (علیهالسلام) و فاطمه (علیهالسلام) هنوز در آن جارى بود و مشام جان را نوازش مىداد، در پرورش او نقشى بزرگ داشت. او در خانوادهاى رشد یافت كه همگى سیراب از زلال معرفت امام حسین (علیهالسلام) بودند؛ خانوادهاى كه از بزرگترین اسطورههاى علم و ادب و معرفت و ایثار مانند زینب كبرى (علیهاالسلام)، اباالفضل العباس (علیهالسلام)، على بن الحسین (علیهالسلام)، على اكبر (علیهالسلام) و... تشكیل شده بود.
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در مدت عمر كوتاه خود در دامان این بزرگواران، به ویژه پدر گرامىاش امام حسین (علیهالسلام) پرورش یافت و با وجود همان سن كم، به عنوان یكى از زیباترین اسطورههاى ایثار و مقاومت در تاریخ معرفى گردید.
دیگر دختران امام حسین (علیهالسلام)
در مورد تعداد فرزندان دختر امام حسین (علیهالسلام) در میان تاریخ نویسان، اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر آنان دو دختر به نامهاى سكینه و فاطمه براى حضرت ذكر كردهاند و برخى دیگر تعداد دختران حضرت را تا هشت نفر نیز برشمردهاند. در این جا برخى از دیدگاهها را بیان مىكنیم.
1. علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبرى كه از تاریخ نویسان بزرگ اسلام هستند، از سه دختر به نامهاى سكینه، فاطمه و زینب نام بردهاند.10
2. میرزا حبیب اللّه كاشانى، شمار پسران حضرت را سیزده تن به نامهاى على اكبر، على اوسط، على اصغر، محمد، جعفر، قاسم، عبداللّه، محسن، ابراهیم، حمزه، عمر، زید و عمران دانسته است و تعداد دختران حضرت را هشت نفر مىداند؛ به نامهاى فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، زبیده، زینب، سكینه، امكلثوم، صفیه و دخترى كه در شام از دنیا مىرود و نامى از او به میان نمىآورد. او بر این باور است كه این چند گانگى تنها در اسم آنها بوده و بیشتر آنان در مسمّى شریكاند؛ زیرا امام حسین (علیهالسلام) در تاریخ به كمى فرزند معروف بودهاند. پس ممكن است بعضى از اولاد ایشان دو اسم داشته باشند یا حتى نام نوههاى ایشان نیز در ردیف فرزندان شان قرار گرفته باشد و یا به دلیل سرپرستى بعضى یتیمان بنى هاشم مانند فرزندان امام مجتبى (علیهالسلام) به اشتباه، نام آنان نیز در شمار فرزندان ایشان دانسته شده باشد.11
3. على بن عیسى اربلى، نویسنده كتاب معروف كشف الغمّة فى معرفة الائمة، مىنویسد: امام حسین (علیهالسلام) شش پسر و چهار دختر داشت. با این حال، او هنگام برشمردن دختران حضرت، نام سه نفر ـ زینب، سكینه و فاطمه ـ را مىبرد و از نفر چهارم سخنى به میان نمىآورد12 كه احتمال دارد چهارمین آنها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) باشد.
4. علامه حایرى، در كتاب معالى السبطین، مىنویسد: برخى مانند محمد بن طلحه شافعى (از عالمان اهل تسنن) مىنویسند: امام حسین (علیهالسلام) ده فرزند داشته كه عبارت بودهاند از: شش پسر و چهار دختر. سپس مىافزاید: دختران او عبارتاند از: سكینه، فاطمه صغرى، فاطمه كبرى، و رقیه (علیهاالسلام). آنگاه در مورد رقیه (علیهاالسلام) مىنویسد: رقیه (علیهاالسلام) پنج یا هفت سال داشت و در شام درگذشت كه مادرش، شاه زنان، دختر یزدگرد است.13
به همین اندك بسنده مىكنیم و تحقیق بیشتر در این زمینه را به فصلهاى آینده موكول مىكنیم.
پژوهشى در دیدگاههاى تاریخى در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)
در بعضى كتابهاى تاریخى، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولى در بسیارى از آنها نامى از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد كه تشابه اسمى میان فرزندان امام حسین (علیهالسلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان كه بعضى از كتابها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آنها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغرى (علیهاالسلام) است. در چگونگى درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد كه در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.
طرح بحث
براى روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یك پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز مىكنیم كه: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیهالسلام) در كتابهاى معتبرى چون ارشاد مفید، اعلام الورى، كشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتى در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبى روشن مىشود:
1. در دوره زندگانى ائمه اطهار (علیهمالسلام) و در صدر اسلام مسائلى مانند كمبود امكانات نگارشى، اختناق شدید حكمرانان اموى، كم توجهى به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حكومت بر سیره نویسان، جانب دارىها و... سبب بروز بعضى اختلافات در نقل مطالب تاریخى مىشده است.
2. در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزى بعضى حكمرانان، بسیارى از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت مىشود كه چه بسا بسیارى از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیرىها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
3. تعدد فرزندان، تشابه اسمى و به ویژه سرگذشتهاى شبیه در مورد شخصیتهاى گوناگون تاریخى و گاه وجود ابهام در گذشتهها و پیشینه زندگى افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه كرده است. همان گونه كه این مسأله در مورد دیگر شخصیتهاى تاریخى ـ حتى در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم مىخورد.
4ـ همان گونه كه پیشتر گفته شد، امام حسین (علیهالسلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامىشان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و على مىگذاشتند. این امر خود منشأ بسیارى از سهوِ قلمها در نگاشتن شرح حال زندگانى فرزندانِ امام حسین (علیهالسلام) گردیده است. قراین و شواهدى نیز در دست است كه رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره مىخواندهاند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلى ایشان شده باشد.14
بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در كتابهاى تاریخى، اگر چه شك در وجود تاریخى او را بسیار تقویت مىكند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتى در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهمترین دلیلِ فراموشى یا كم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانى كوتاه ایشان است كه سبب شده ردّ كمترى از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت على اصغر (علیهالسلام) نیز به جرأت مىتوان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامى از حضرت على اصغر (علیهالسلام) نیز امروز در بین كتابهاى معتبر شیعه به چشم نمىخورد؛ زیرا تاریخنویسى فنى است كه با جمع آورى اقوال سر و كار دارد كه بسیارى از آنها شاهد عینى نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعى كه در آن مورد بحث و بررسى قرار مىگیرد، درستى و یا نادرستى آن از حیث ثقه بودن راوى است كه البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفهها و مشخصههاى دیگرى نیز براى سنجش درستى اخبار، موجود مىباشد كه خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسى دلالت و عملیاتهاى دیگر مورد بررسى قرار مىدهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوى نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذكر شده است. ابتدا گفتگویى كه بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ مىدهد. امام رو به خیام كرده و فرمودند: «اَلا یا زِینَب، یا سُكَینَة! یا وَلَدى! مَن ذَا یَكُونُ لَكُم بَعدِى؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ كُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّى، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ اى زینب، اى سكینه! اى فرزندانم! چه كسى پس از من براى شما باقى مىماند؟ اى رقیه و اى امكلثوم! شما امانتهاى خدا بودید نزد من، اكنون لحظه میعاد من فرارسیده است.15
هم چنین در سخنى كه امام براى آرام كردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان مىفرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم كُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَىَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَىَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلىَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام كلثوم و تو اى زینب! تو اى رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامى كه من كشته شدم، براى من گریبان چاك نزنید و صورت نخراشید و سخنى ناروا مگویید.16
در مورد تشابه اسمى رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یك جریان تاریخى اشاره مىكنیم. مسلم گچكار از اهالى كوفه مىگوید: «وقتى اهل بیت (علیهمالسلام) را وارد كوفه كردند، نیزه داران، سرهاى مقدس شهیدان را جلوى محمل زینب (علیهاالسلام) مىبردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتى، سرش را به چوبه محمل كوبید و با سوز و گداز شعرى را با این مضامین سرود:
اى هلال من كه چون بدر كامل شدى و در خسوف فرورفتى! اى پاره دلم! گمان نمىكردم روزى مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو كه نزدیك است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شدهاى؟ برادرجان! چقدر براى این دختر كوچكت سخت است كه پدرش را صدا بزند، ولى او جوابش را ندهد.»17
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد مىكند و این مسأله را روشن مىكند كه فاطمه صغیره كه در بعضى از كتابها از او یاد شده، همان دختر خردسالى است كه در خرابه شام جان داده است.
در این جا براى روشن شدن بیشتر مسأله، گفتار كتابهاى تاریخى و دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى را بررسى مىكنیم.
كامل بهائى
قدیمىترین كتابى كه از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین (علیهالسلام) یاد كرده است و شهادت او را در خرابه شام مىداند، همین كتاب است. این كتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن على بن محمد طبرى امامى است كه به امر وزیر بهاءالدین، حاكم اصفهان در روزگار سلطنت هلاكوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذارى آن به كامل بهائى از آن روست كه به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این كتاب در سال 675 هجرى قمرى تألیف شده و به دلیل قدمت زیادى كه دارد، از ارزش ویژهاى برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیك بودن تألیف یا رویدادهاى نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعى ممتاز به شمار مىرود و دستمایه تحقیقات بعدى بسیار در این زمینه قرار مىگرفته است. شیخ عباس قمى در نفس المهموم و منتهى الامال، ماجراى شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن كتاب نقل مىكند. هم چنین بسیارى از عالمان بزرگوار مطالب این كتاب را مورد تأیید، و به آن استناد كردهاند. این نگارنده، كتاب دیگرى به نام بشارةالمصطفى (صلىاللهعلیهوآله) لشیعة المرتضى (علیهالسلام) دارد كه در این كتاب نیز به برخى رویدادهاى پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعى كه در آن تصریح شده كه اسیران كربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهداى كربلا نیامدهاند، همین كتاب مىباشد. او جریانى را از عطیه 18 دوست جابربن عبدالله انصارى نقل مىكند كه به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) و شهیدان كربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینى مىگردند. اما نگارنده سخنى از ملاقات جابر با اسیران كربلا به میان نمىآورد و بر خلاف آنچه در برخى مقتلها نگاشته شده، هیچ ملاقاتى در این روز بین او و اسیران كربلا صورت نمىگیرد.19 این موضوع نیز نقطه عطف دیگرى در امتیاز و برترى این كتاب مىباشد.
اللهوف
یكى دیگر از كتابهاى كهن كه در این زمینه مطالبى نقل نموده، كتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثى و تاریخى اسلام و شیعه، ممتاز و چشمگیر است. وى مىنویسد: «شب عاشورا كه حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) اشعارى در بى وفایى دنیا مىخواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیهالسلام) او را به صبر دعوت كرد و فرمود: «خواهرم، ام كلثوم و تو اى زینب! تو اى رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامى كه من كشته شدم، براى من گریبان چاك نزنید و صورت نخراشید و سخنى ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»20
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیهالسلام) جارى شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست كه حضرت پس از شهادت على اصغر (علیهالسلام)، فریاد برآورد: «اى ام كلثوم، اى سكینه، اى رقیه، اى عاتكه و اى زینب! اى اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى (وفات: 1294 ه .ق) در كتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل مىكند.21
المنتخب للطُریحى
این كتاب را شیخ فخرالدین طیحى نجفى (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. این كتاب در دو جلد تنظیم شده و هر یك از مجلدات آن حاوى ده مجلس پیرامون سوگوارى حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) و روایاتى شامل پاداش سوگوارى بر آن امام و نیز مشتمل بر اخبارى در گستره رویدادهاى روز عاشورا و رویدادهاى پس از آن مىباشد. اگر چه نگارنده این كتاب از متأخرین بوده و در عصر صفوى زیسته، اما روایات و موضوعات خوبى را در كتاب خود جمع آورى و تنظیم كرده است. وى سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندى (وفات: 1286 ه.ق) كه آثارى هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبى را از منتخب طریحى نقل كرده است. بعدها سید محمد على شاه عبدالعظیمى (وفات: 1334 ه .ق) در كتاب شریف الایقاد، مطالبى را از آن كتاب بیان كرده است.22 هم چنین علامه حایرى (وفات 1384 ه .ق) نیز در كتاب معالى السبطین از كتاب منتخب طریحى بهره برده است.
الدروس البهیة
علامه سید حسن لواسانى (وفات: 1400 ه . ق) در كتاب الدروس البهیة فى مجمل احوال الرسول و العتره النبویة مىنویسد:
یكى از دختران امام حسین (علیهالسلام) به نام رقیه (علیهاالسلام)، از اندوه بسیار و گرما و سرماى شدید و گرسنگى، در خرابه شام از دنیا رفت و در همان جا به خاك سپرده شد .قبرش در آن جا معروف و زیارت گاه است.23
دیگر كتابهایى كه در این زمینه سخنى دارند، مستقیم یا غیرمستقیم از همین منابع نقل كردهاند. در این جا به بررسى دیدگاههاى برخى اندیشمندان اسلامى در این باره مىپردازیم.
دیدگاه آیت الله العظمى گلپایگانى (ره)
از آیت الله العظمى سید محمد رضا گلپایگانى (ره) در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام) و مرقد ایشان در دمشق و هم چنین داستان تعمیر قبر حضرت كه به دستور خود ایشان، به وسیله رویاى صادقهاى انجام گرفت، پرسیدند. ایشان فرمود:
این گونه مطالب كه نقل شده است، هیچ گونه محال بودنى از نظر عقلى ندارد؛ لكن از امورى كه اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نیست.24
_______________________________________________________________
1ـ الاربلى، على بن عیسى، كشف الغمة فى معرفة الائمة، تهران، كتاب فروشى اسلامیه، بىتا، ج2، ص216 ؛ الطبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، اعلام الورى بأعلام الهدى، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الورى، ص251.
3ـ حایرى، محمد مهدى، معالى السبطین، قم، منشورات الرضى، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4ـ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5ـ نظرى منفرد، على، قصه كربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقى ص518.
6ـ ر.ك: مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7ـ همان، ج15، ص39.
8ـ الارشاد، ج2، ص22.
9ـ همان، ص343.
10ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبنعلى، مناقب آل ابى طالب، بیروت، دار الاضواء، بىتا، ج4، ص77.
11ـ تذكرة الشهداء، میرزاحبیب اللّه كاشانى، ص193.
12ـ كشف الغمة، ج2، ص214.
13ـ معالى السبطین، ملاّمحمدمهدى حایرى مازندرانى، ج2، ص214.
14ـ محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
15ـ جمعى از نویسندگان، موسوعة كلمات الامام الحسین (علیهالسلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
16 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف على قتلى الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الورى، ص 236،(با اندكى تغییر).
17ـ قمى، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مكتبةالاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
18ـ در گفتار برخى ذاكران و واعظان مشهور است كه عطیه غلام جابربن عبدالله انصارى بوده، در حالى كه این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفى از رجال كوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده و حتى نام گذارى او نیز هنگام تولدش توسط امام على (علیهالسلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درك نموده و در زمان امام باقر (علیهالسلام) از دنیا رفت (ر.ك: التسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1415 ه . ق، ج 7، ص 210).
19 ـ الطبرى، عمادالدین محمدبن على، بشارة المصطفى (صلىاللهعلیهوآله) لشیعة المرتضى (علیهالسلام)، نجف، بى نا، چاپ دوم، 1383 ه . ق، ص74.
20ـ اللهوف، ص 141.
21ـ القندوزى الحنفى، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، قم، انتشارات شریف الرضى، چاپ اول، 1371 ه . ق، ص 335ـ333.
22ـ سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 40ـ35.(با گزینش).
23ـ الدروس البهیة، ص 71، برگرفته از: سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 45.
24ـ مجمع المسائل، ج 1، ص 10، برگرفته از: سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 20.

[=Microsoft Sans Serif]تنها به روی خاک خرابه نشسته است
[=Microsoft Sans Serif]بر چشم نیمه باز پدر چشم بسته است
[=Microsoft Sans Serif]دیگر به سر رسیده شب انتظار او
[=Microsoft Sans Serif]حالا پدر به دامن دختر نشسته است