آيا امامان ما فقط بيانگر احكام هستند و وظيفه ما بیان مرجعیت آنهاست؟
تبهای اولیه
- آيا ائمه عليهم السلام فقط بيانگر احكام هستند و وظيفه ما مطرح كردن مرجعيت علمى اهلبيت عليهم السلام است؟
آيا ائمه عليهم السلام فقط بيانگر احكام هستند و وظيفه ما مطرح كردن مرجعيت علمى اهلبيت عليهم السلام است؟
با سلام
استاد عرفان بزرگوار
مي شود موضوع را كمي نبيين كنيد كه منظورتان چيست؟؟
بنده كه متوجه سوالتان نشدم
ممنون
با سلام
و تشکر از عرفان گرامی
آقاى واعظ زاده در مصاحبه خود گفته :
«آيت اللّه بروجردى اصرار داشت كه ما بايد حديث ثقلين را معيار قرار بدهيم ، نه احاديث مربوط به خلافت را .
ما در مسئله خلافتبا اهلسنت اختلاف داشتهايم ، اما الان كه خلافتى در بين نيست كه بر سر آن دعوا كنيم ، آن بعد ولايت كه به كار امروز ما مىآيد ، حجيت و به تعبير ايشان ، مرجعيت علمى اهلبيت است ايشان در مقدمه جامع الاحاديثبابى را با عنوان «باب فى حجية فتوىالائمة» نوشته است . ايشان مىفرمودند كه پيغمبر اينها را باب احكام قرار داده و قولشان را در اختلاف فقهى حجت دانسته است .
ايشان هميشه بر مسئله مرجعيت فقهى اهلبيت تاكيد مىكرد .
مجله هفت آسمان شماره 9 صفحه 18
در رابطه با حرف بى اساس و سراپا افتراء آقاى واعظ زاده توجه خوانندگان گرامى به پاسخ حضرت آيت اللّه سبحانى جلب مىكنم :
شكى نيست كه اهل بيت پيامبر گرامى ( ص ) به حكم «حديث ثقلين» ، باب احكام و مرجع علمى مسلمانان جهان مىباشند و سينه آنان مخزن علوم نبوى مىباشد و در پرتو الهامها و تربيتهاى غيبى ، حافظ و نگهبان اصول و فروع اسلام هستند ، ولى سخن اينجاست كه آيا مقام و موقعيت آنان در همين مرجعيت علمى خلاصه مىشود ، يا مرجعيت علمى ، يكى از شئون آنهاست .
در مقاله «چشمانداز تقريب» ، تقريبا و تلويحا اصرار بر اين است كه بايد از ائمه اهلبيت ، اصول و فروع را آموخت ، و آنان را به عنوان مرجع احكام و معارف شناخت ، زيرا آنان «امام» بودند ، نه «خليفه» ، و خلافت اسلامى و حكومت از آن ديگران بود و آيتالله بروجردى نيز همين نظر را داشت .
اكنون به بررسى اين نظريه مىپردازيم :
1 .در آن مقاله كه چكيده مصاحبه است ، تصريح شده كه خلافت و حكومتيكى از ضروريات اسلام است و كسانى كه وجود حكومت را در اسلام انكار مىكنند ، خطرناكتر از كسانى هستند كه خلافت بلافصل على ( ع ) را منكر مىباشند ،
زيرا وجود دولت و احكام سياسى يكى از واضحات اسلام است . چگونه مىتوان گفت كه در اسلام ، حكومتى وجود ندارد!؟
اكنون سؤال مىشود : هرگاه اساس خلافت اسلامى را تنصيص الهى تشكيل نمىدهد ، و على و فرزندان او ، وظيفهاى جز بيان احكام نداشتند ، پس چرا اين اصل ضرورى ، در قرآن ، حديث و سيره پيامبر ، مسكوت و خاموش مانده و درباره شيوه حكومت اسلامى و ديگر ويژگيهاى آن سخنى گفته نشده است؟
هرگاه درباره خلافت اسلامى ، شيوه تنصيص را انكار ورزيم و تمام نصوص بر خلافت را از حديث «يومالدار» ، «منزلت» و «غدير» بر مرجعيت على ( ع ) حمل نماييم ، در اين صورت ، شيوه حكومت اسلامى كه از نظر اهميت در نظر ايشان در كنار اصول سهگانه است ، بايد به صورت «گزينشى» و انتخابى باشد ،
پس چرا درباره خصوصيات اين اصل ضرورى به اين شيوه ، حتى يك حديث ، چه رسد به آيه ، وارد نشده است ، و مخالفان در مقام استدلال - فقط - به اجماع مهاجر و انصار تكيه مىنمايند!؟
2 . اگر صلاحيت ائمه اهل بيت در مسالهگويى و بيان احكام خلاصه مىشود ، پس اين تاريخ پرهياهوى تشيع را كه از دوران سقيفه تا امروز كه ناظر به خلافت آنها است ، چگونه مىتوان توجيه نمود و چرا ائمه اهلبيت آنان را از چنين انديشههايى منع نكردند .
تا از اين طريق حافظ و نگهبان خون هزاران شيعه شوند؟
3 . اگر آنان مقام و موقعيتى جز بيان احكام و اصول و فروع نداشتهاند ، پس اين سؤال پيش مىآيد كه چرا پيوسته مورد خشم خلفا و زمامداران قرار داشتند و همه آنان يا جام شهادت نوشيدند و يا حداقل زندانى و تبعيدى گشتند . هرگاه مقام و موقعيت امام صادق ( ع ) همين بود و بس ، و فرقى با مالك بن انس نداشت ،
چرا يكى مورد تكريم عباسيان بود كه به هنگام ورود به مسجد نبوى دامنهاى گسترده او را ماموران خليفه به دست مىگرفتند ، ( 2 ) ولى امام صادق ( ع ) به كوفه و حيره تبعيد مىگشت .
4 . اگر مناصب ائمه اهلبيتبه آنچه كه در آن مصاحبه آمده است محدود مىباشد ، طبعا بايد آخرين حلقه از آنان نيز وظيفهاى جز بيان احكام نداشته باشد
. در اين صورت ، قيام حضرت مهدى - عجلالله تعالى فرجه الشريف - نيز چه معنا خواهد داشت؟
آيا موضوع «يملا الله به الارض قسطا و عدلا» با مسالهگويى و سخنرانى عملى مىگردد؟
حكومت جهانى حضرت مهدى - عجلالله تعالى فرجه الشريف - چيزى نيست كه تنها مورد پذيرش شيعيان باشد ، بلكه مسلمانان جهان بر اين اصل اتفاقنظر دارند ،
و صحاح و مسانيد اهلسنت از احاديثحضرت مهدى ( ع ) موج مىزند و جهان در انتظار چنين حاكم دادگرى است ، ولى لازمه سخن ايشان اين است كه او نيز پيرو نياكان خود ، فقط باب علم و احكام مىباشد .
5 . حديث غدير و گردآورى مسلمانان را در هواى گرم ، و معرفى اميرمؤمنان را با جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه» ، آن هم پس از جمله «الست اولى بكم من انفسكم» ، چگونه مىتوان تفسير كرد؟
چرا از اولويت پيامبر و على ( ع ) نسبتبه آنان سخن به ميان آمده است؟
اگر واقعا هدف بيان مرجعيتبود ، بايد پيامبر ( ص ) بگويد : «ايها الناس ان عليا واولاده مراجع الدين فى الاحكام والعقائد والفروع والاصول» و يا هر جملهاى كه بيانگر آن مىباشد ، نه اينكه پس از دعوت مردم به توحيد و نبوت و معاد ،
ولايت على را مطرح كند .
از روز نخست ، ادبا ، شعرا و نويسندگان منصف جز خلافت بلافصل ، مطلب ديگرى از اين حديث تلقى نكردند . فقط عده كمى براى حفظ مذهب به تاويل آن پرداختهاند .
حتى خود مصاحبهكننده محترم در «كنگره شناخت شيعه» در تركيه با جمله «الست اولى بكم من انفسكم» بر تفسير مولى به معنى «مولى» استدلال مىكرد .
حالا چه شد كه پس از اندى ،
انديشه جديدى رخ داده است؟ خدا مىداند!
آقاى دكتر رمضان بوطى - استاد دانشكده الهيات دمشق - در دلالت حديث غدير بر خلافت بلافصل امام ، خدشه كرد و گفت : مقصود از «مولى» ، «محب و ناصر» است .
وقتى نوبتسخن گفتن به جناب آقاى واعظزاده رسيد ، ايشان در رد سخنان وى چنين گفت : آنان كه «مولا» را به «اولى» تفسير مىنمايند ، بر صدر حديث تكيه كرده و آن را گواه بر تفسير به «اولى» مىگيرند ، يعنى همان جمله «الست اولى بكم من انفسكم
مجله هفت آسمان شماره 1110 : ، مقاله : تقريب در چشمانداز پايهگذاران آن .
جناب رضا زدند به هدفو سر ما هم بی کلاه ماند امیدوارم سرما نخورم.
بله استاد طاها جناب رضا اصل مطلب را فرمودند.:Gol:
پیامبر صلی الله علیه واله دارای سه منصب بودند:
1-تلقی و ابلاغ وحی؛(رسالت)
2- تبیین و تفسیر وحی الهی؛(مرجعیت دینی)
3-رهبری مادی و معنوی مردم (ریاست عامه یعنی عملی ساختن و اجراء احکام و فرامین الهی)
منصب رسالت پس از پیامبر(ص) به هیچ احدی نمی رسد ولی دو منصب دیگر پس از پیامبر (ص)به ائمه معصومین هلیهم السلام یکی پس از دیگری می رسد.دلیل چیست؟
بسیار واضح و روشن است که جامعه بشری تا قیام قیامت وجود دارد و محتاج هدایت و راهنمایی است که در غیر این صورت با حکمت الهی ناسازگار است.
از سوی دیگر دین اسلام آخرین دین است و پس از ان با توجه به ادله عقلی و نقلی دین دیگری نخواهد آمد.
شرایط زمانی و مکانی انسانها نیز تفاوت دارد ولی همه انسانها از اولین تا آخرین با منابع معرفتی و شناختی انسانی به دنیا می ایند و یکسانند بنابر این محتاج راهنما هستند .
قران ادعای اعجاز دارد که در همه اعصار پاسخگوی نیاز بشریت تا قیامت هست .
بسیاری از جزئیات در قرآن نیامده ولی اصول کلی بیان شده است
طبق قران ؛فسئلوا اهل الذکر؛مفسرین مراد از اهل ذکر را ائمه معصومین(ع) میدانند.پس برای تبیین مسائل قران باید به ائمه علیهم السلام رجوع کرد. تا دین علاوه بر تبیین صحیح ،از خطر بدعت و انحراف نیز مصون باشد.
بیان مطلب به تنهایی کافی نیست باید احکام الهی اجرا هم بشود چرا که دین مبین اسلام فقط جنبه فردی ندارد بلکه اجتماعی نیز هست باید اجرا احکام ؛حدود ،دیات و....شود بهترین مجری کسی است که احاطه علمی کامل به دین و احکامش و شجاعت اجرا و توانایی انجام را داشته باشد و بهترین مصداق مجری احکام دین مبین اسلام همانا ائمه معصومین علیهم السلام یکی پس از دیگری هستند