شیعه از سنی جدا شد یا سنی از شیعه ؟؟
تبهای اولیه
با سلام
پيروان على (ع ) نظر به مقام و منزلتى كه آنحضرت پيش پيغمبر اكرم (ص ) و صحابه و مسلمانان داشت مسلم ميداشتند كه خلافت و مرجعيت پس از رحلت پيغمبر اكرم از آن على (ع ) ميباشد و ظواهر اوضاع و احوال نيز جز حوادثى كه در روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم (ص ) بظهور پيوست 12 نظر آنان را تأ ييد ميكرد .
ولى بر خلاف انتظار آنان درست در حاليكه پيغمبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بيت و عده اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهيزاتى بودند كه خبر يافتند عده اى ديگر كه بعدا اكثريت را بردند با كمال عجله و بيآنكه با اهل بيت و خويشاوندان پيغمبر اكرم و هوادارانشان مشورت كنند و حتى كمترين اطلاعى بدهند از پيش خود در قيافه خيرخواهى براى مسلمانان خليفه معين نموده اند
و على و يارانش را در برابركارى انجام يافته قرارداده اند 13 على (ع ) و هواداران او مانند عباس و زبير و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ ازدفن پيغمبر اكرم (ص ) و اطلاع از جريان امر در مقام انتقاد برآمده بخلافت انتخابى و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نيزكردند ولى پاسخ شنيدند كه صلاح مسلمانان در همين بود 14.
اين انتقاد و اعتراف بود كه اقليتى را از اكثريت جدا كرد و پيروان على (ع ) را بهمين نام ( شيعه على ) بجامعه شناسانيد و دستگاه خلافت نيز بمقتضاى سياست وقت مراقب بود كه اقليت نامبرده باين نام معروف نشوند
و جامعه بدو دسته اقليت و اكثريت منقسم نگردد بلكه خلافت را اجماعى ميشمردند و معترض را متخلف از بيعت و متخلف از جماعت مسلمانان ميناميدند و گاهى با تعبيرات زشت ديگر ياد ميكردند 15
البته شيعه همان روزهاى نخستين محكوم سياست وقت شده نتوانسته با مجرد اعتراض كارى از پيش ببرد و على (ع ) نيز بمنظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيروى كافى دست بيك قيام خونين نزد ولى جمعيت معترضين از جهت عقيده تسليم اكثريت نشدند و جانشينى پيغمبر اكرم (ص )و مرجعيت علمى را حق مطلق على (ع ) ميدانستند 16
و مراجعه علمى و معنوى را تنها بآن حضرت روا ميديدند و بسوى او دعوت ميكردند .17
12ـمحمد (ص) در مرض وفاتش لشکرى را به سردارى اسامة بن زید مجهز کرده اصرار داشت که همه در این جنگ شرکت کنند و از مدینه بیرون روند،عدهاى از دستور پیغمبر اکرم (ص) تخلف کردند که از آن جمله«ابو بکر و عمر»بودند و این قضیه پیغمبر را بشدت ناراحت کرد (شرح ابن ابى الحدید،ط مصر،ج 1،ص 53)
پیغمبر اکرم (ص) هنگام وفاتش فرمود:«دوات و قلم حاضر کنید تا نامهاى براى شما بنویسم که سبب هدایت شما شده گمراه نشوید»،عمر از این کار مانع شده گفت:مرضش طغیان کرده هذیان مىگوید!!! (تاریخ طبرى،ج 2،ص 436.صحیح بخارى،ج 3.صحیح مسلم،ج 5.البدایة و النهایه،ج 5،ص 227.ابن ابى الحدید،ج 1،ص 133)
همین قضیه در مرض موت خلیفه اول تکرار یافت و خلیفه اول به خلافت عمر وصیت کرد و حتى در اثناى وصیت بیهوش شد،ولى عمر چیزى نگفت و خلیفه اول را به هذیان نسبت نداد در حالى که هنگام نوشتن وصیت،بیهوش شده بود،ولى پیغمبر اکرم (ص) معصوم و مشاعرش بجا بود (روضة الصفا،ج 2 ص 260)
13ـشرح ابن ابى الحدید،ج 1،ص 58 و ص 123ـ135.یعقوبى،ج 2،ص 102.تاریخ طبرى،ج 2،ص 445ـ .460
14ـتاریخ یعقوبى،ج 2،ص 103ـ106.تاریخ ابى الفداء ج 1،ص 156 و 166.مروج الذهب،ج 2،ص 307 و 352.شرح ابن ابى الحدید،ج 1،ص 17 و .134
15ـعمرو بن حریث به سعید بن زید گفت:آیا کسى با بیعت ابى بکر مخالفت کرد؟پاسخ داد:هیچ کس مخالف نبود جز کسانى که مرتد شده بودند یا نزدیک بود مرتد شوند! (تاریخ طبرى،ج 2،ص 447)
16ـدر حدیث معروف ثقلین مىفرماید:«من در میان شما دو چیز با ارزش را به امانتمىگذارم که اگر به آنها متمسک شوید هرگز گمراه نخواهید شد.قرآن و اهل بیتم تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد»،این حدیث با بیشتر از صد طریق از 35 نفر از صحابه پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است،رجوع شود به طبقات حدیث ثقلین.غایة المرام.ص .211
پیغمبر فرمود:«من شهر علم و على درب آن مىباشد پس هر که طالب علم است از درش وارد شود»، (البدایة و النهایه،ج 7،ص 359)
17ـتاریخ یعقوبى،ج 2،ص 105ـ150 مکررا ذکر شده است.
منبع : شیعه در اسلام علامه سيد محمد حسين طباطبائي
پيروان على (ع ) نظر به مقام و منزلتى كه آنحضرت پيش پيغمبر اكرم (ص ) و صحابه و مسلمانان داشت مسلم ميداشتند كه خلافت و مرجعيت پس از رحلت پيغمبر اكرم از آن على (ع ) ميباشد و ظواهر اوضاع و احوال نيز جز حوادثى كه در روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم (ص ) بظهور پيوست نظر آنان را تأ ييد ميكرد . ولى بر خلاف انتظار آنان درست در حاليكه پيغمبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بيت و عده اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهيزاتى بودند كه خبر يافتند عده اى ديگر كه بعدا اكثريت را بردند با كمال عجله و بيآنكه با اهل بيت و خويشاوندان پيغمبر اكرم و هوادارانشان مشورت كنند و حتى كمترين اطلاعى بدهند از پيش خود در قيافه خيرخواهى براى مسلمانان خليفه معين نموده اند و على و يارانش را در برابركارى انجام يافته قرارداده اند على (ع ) و هواداران او مانند عباس و زبير و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ ازدفن پيغمبر اكرم (ص ) و اطلاع از جريان امر در مقام انتقاد برآمده بخلافت انتخابى و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نيزكردند ولى پاسخ شنيدند كه صلاح مسلمانان در همين بود . اين انتقاد و اعتراف بود كه اقليتى را از اكثريت جدا كرد و پيروان على (ع ) را بهمين نام ( شيعه على ) بجامعه شناسانيد و دستگاه خلافت نيز بمقتضاى سياست وقت مراقب بود كه اقليت نامبرده باين نام معروف نشوند و جامعه بدو دسته اقليت و اكثريت منقسم نگردد بلكه خلافت را اجماعى ميشمردند و معترض را متخلف از بيعت و متخلف از جماعت مسلمانان ميناميدند و گاهى با تعبيرات زشت ديگر ياد ميكردند البته شيعه همان روزهاى نخستين محكوم سياست وقت شده نتوانسته با مجرد اعتراض كارى از پيش ببرد و على (ع ) نيز بمنظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيروى كافى دست بيك قيام خونين نزد ولى جمعيت معترضين از جهت عقيده تسليم اكثريت نشدند و جانشينى پيغمبر اكرم (ص )و مرجعيت علمى را حق مطلق على (ع ) ميدانستند و مراجعه علمى و معنوى را تنها بآن حضرت روا ميديدند و بسوى او دعوت ميكردند .
با سلام
ممنون رضا جان از مطالب زيبا و علمي تان
فقط خواستم نكته اي خدمتتان عرض كنم كه ما بايد به روي برخي اصطلاحات حساسيت داشته باشيم كه ناخواسته عليه خودمان به كار مي بريم
از جمله اين كه:
تاريخ پيدايش شيعه
جدا شدن شيعه از مسلمان
شيعه كي به وجود امد
و......
كه شيعه را بعدا بوجود امده مي دانند
در صورتي كه اسلام ناب محمدي(ع) و سير پاك نبوي و سنت و راه محمدي (ص) توسط شيعيان ادامه يافته است و اين اهل سنت هستند كه راه خود را از ما شيعيان جدا كردند
و بايد تاريخ پيدايش براي انها بيان كينم و بايد علت جدا شدن انها را از اسلام ناب بررسي كنيم
والا شيعه همان اسلام ناب است و بس.
اصل و اساس و ريشه اسلام در شيعه است و راه هاي ديگر اند كه بايد بررسي شوند و اين اصطلاحات در مورد انها به كار برده شود كه چرا بوجود امدند ؟؟؟
كي به وجود امدند ؟؟؟
چه شد كه به وجود امدند؟؟
والا تاريخ پيدايش شيعه قرين با تاريخ پيدايش اسلام و زمان بعثت حضرت رسول (ص) مي باشد
رضای عزیز ، سرفصل شما مناسب نبود. شیعه و سنی از هم جدا نشدند . بلکه عده ای به مرجعیت قرآن و اهل بیت قائل شدند و به سفارش حضرت رسول عمل کردند و بر مبنای قرانی به سیره پیامبر هم تمسک جستند و روش پیامبر را در زندگی اهل بیت، دیدند و پسندیدند و پیروی کردند. و به ایشان « شیعه » گفته شد. در مقابل عده ای دیگر تنها به قران بسنده کردند و حتی به سیره و سنت رسول هم عمل نکردند و به لفظ ، قائل به سیره رسول الله شدند ، نه به عمل ،و ایشان « سنی » نام گرفتند. با آنکه خود می دانستند که مرجعیت علمی اهل بیت ،امری کاملا استوار بر پایه های شریعت و عقل بود اما سر برنتافته و از این طریق حقه جدا شدند. پس آنانی که می گویند: « قرآن + اهل بیت + سنت و سیره پیامبر » اینان شیعیانند و آنانی که می گویند : « قرآن + سیره پیامبر [ آنهم سیره ای که هفتاد سال اجازه نوشتنش را ندادند] و سیره خلفا» اینان اهل سنت خوانده می شوند.
شیعه و مذهب تشیع در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از زبان مبارک حضرت بارها و بارها شنیده شده است و قبل از مذاهب چهار گانه اهل سنت وجود داشته است .این مطلب در روایات شیعه و سنی فراوان دیده می شود.
آیه شریفه" اولئک هم خیر البرّیه" بینه،7؛ توسط پیامبر صلی الله علیه واله به حضرت علی علیه السلام و شیعیان آن حضرت تفسیر شده است.
حاکم حسکانی نیشابوری در کتاب شواهد التنزییل با اسناد مختلف که به بیش از 20 روایت می رسد نقل می کند.
ابن عباس میگوید وقتی آه "ان الذین امنوا و عملواالصالحات اولئک هم خیر البریه "نازل شد پیامبر(ص) به علی(ع) فرمودند:هو انت و شیعتک تاتی انت و شیعتک یوم القیامهراضیین مرضیین و اتی عدوک غضبانا مقمحمین. 1
آیا این سخن خدا را نشنیده ایکه می فرماید کسانی که ایمان آوردن و عمل صالح انجام دادند بهترین مخلوقاتند؟ این تو و شیعیات تو هستید وعده گاه منو شما در کنار حوض کوثر است هنگامی که من برای حساب امتها می ایم و شما دعوت می شوید در حالی که پیشانی سفید و شناخته شده اید.
البته حدیث بسیار است از اهل سنت مانند خطیب خوارزمی در مناقب و ابو نعیم اصفهانی در کفایةالخصام و علامه طبری در تفسیر معروفش و ابن صباغ مالکی در فصول المهمه و علامه شوکانی در فتح الغدیرو شیخ سلیمان قندوزی در ینابیع الموده و الوسی در روح المعانی ذیل آیات مورد بحث و جمعی دیگر .
1- شواهد التنزیل،ج2،ص357.
2-همان،ص359.
3-در المنثور،6ج،ص379.
4-ابن حجر در صواعق المحرقه ص96. و نورالبصار ص70.
5-در المنثور،6،ص379.
بدون شک مذاهب جهارگانه (حنفی،مالکی،شافعی،حنبلی) تا قرن سوم وجود نداشته و پیرو نیز
[=Century Gothic]با سلام به بزرگواران
مطلب فوق برگرفته از کتاب شیعه در اسلام تالیف :علامه سید محمد حسین طباطبایى
http://www.porsojoo.com/fa/node/7681
در اینکه شیعه همان اسلام محمدی [=arial](ع)[=Century Gothic] و از صدر اسلام وجود داشته شکی نیست!
اما اینکه جدایی شیعه از سنی از چه زمانی مطرح شد و به چه دلیل؟ مورد نظر بود !؟
که در این کتاب علامه سید محمد حسین طباطبایى شرح [=Century Gothic]کاملی [=Century Gothic] بجا آوردند که قابل تامل میباشد !
كتاب: شیعه در اسلام
تألیف :علامهسید محمد حسین طباطبایى
ناشر:دفتر انتشارات اسلامى
چاپ :تابستان 1378
کلیک کنید