خداوند اختيار همه كارها را به مؤمن داده اما اين اختيار را به او نداده است كه ذليل باشد. مگر نشنيده اى كه خداى تعالى مى فرمايد: «عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنين است»؟ پس، مؤمن عزيز است و ذليل نيست. [در ادامه] فرمودند: مؤمن از كوه محكم تر است، زيرا از كوه با ضربات تيشه كم مى شود اما با هيچ وسيله اى از دين مؤمن نمى توان كاست.
کمک شبانه امامان به فقرا و یتیمان، برای حفظ حرمت ایشان بوده تا آنها شرم نکنند؟ و این که امامان گاهی از پشت درب بدون این که رو در رو شوند به فقیر کمک می کردند تا شرم نکند؟
حدیث قدسی: مِنْ طلبنی ، وجدنی وَ مَنْ وجدنی ، عرفنی وَ مَنْ عرفنی ، احبنی وَ مَنْ احبنی ، عشقنی وَ مَنْ عشقنی ، عشقته وَ مَنْ عشقته ، قَتَلْتُهُ وَ مَنْ قَتَلْتُهُ ، فعلی دیته وَ مَنْ علی دیته ، فانا دیته خداوند تبارک و تعالی میفرماید: آن کس که مرا طلب کند، مییابد، آن کس که مرا یافت، می شناسد، آن کس که مرا شناخت، دوستم می دارد، آن کس که دوستم داشت، به من عشق میورزد، آن کس که مرا عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم، آن کس که به او عشق ورزیدم، می کشم او را، آنکس را که من بکشم، خونبهایش بر من واجب است، آنکس که خونبهایش بر من واجب است، پس من خونبهایش هستم!
خدا: خَلَقْتُ الاشياء كُلِّهَا لاجلك وَ خَلَقْتُكَ لاجلي همه چيزها را براي تو آفريدم و تو را براي خودم
عجب حدیث زیباییست
******
امام علی (ع)
من اشفق علی نفسه لم یظلم غیره
من لمیصلح نفسه لم یصلح غیره
کسی که به خودش بدی کند، نمیتوان توقع خوبی از او داشت
و بالعکس کسی که با خودش مهربان باشد به دیگری ستم روا نمیدارد
غررالحکم
این حس ارزشمندی برای هر مرحله و سنی در زندگی ادمی اثر دارد نه خودشیفته باشیم نه احساس خود کم بینی ...
یکی از اون مراحل زندگی ازدواج است ،بهتره با کسی ازدواج کنیم که مصداق حدیث حضرت علی ع باشد
احساس «خود ارزشمندی» یا عزت نفس یکی از نیازهای مهم روحی و روانی انسان است که در همه به طور فطری وجود دارد و با جهتگیری صحیح موجب رشد و کمال او میشود . انسان با داشتن این احساس است که لذت و شادمانی زندگی را تجربه می کند و از تواناییهایی که به او عطا شده به صورت فعال استفاده می کند . با پرداختن به خود است که یاد میگیریم از «خود» مراقبت کنیم; زیرا خود واقعی ما زیباست و ارزش مراقبت را دارد . آن قدر چیزهای زیبا در وجود هر یک از ما وجود دارد که نمیتوان به راحتی از آنها گذشت . برای رسیدن به این زیباییها و پیداکردن «بهترین خود» می بایستخودبینی را کنار بگذاریم . به خودمان وقتبدهیم تا به آن چشمه مطمئنی که سرشار از آرامش، نیرو و توانایی استبرسیم و این مصداق فرمایش امام علیعلیه السلام است که: «خدا شناسترین شما، خودشناسترین شماست» . (1) چگونه مراقب خود باشیم؟ گام اول برای مراقبت از خود آن است که سعی کنیم با خویش مهربانتر باشیم; به بیانی دیگر، با خودمان آن چنان رفتار کنیم که انتظار داریم دیگران با ما رفتار کنند; یعنی به خودمان احترام بگذاریم و برای سلامتی و نشاط خود تلاش کنیم (مثلا ورزش کنیم، به مسافرت برویم، به مسائل بهداشتی خود توجه داشته باشیم، گاه بهانهای برای خندیدن و شاد بودن پیدا کنیم و) . . . و به این وسیله عزت نفس خود را افزایش دهیم . اگر ما خودمان به فکر خودمان نباشیم ، دیگران هرگز نمی توانند برای خوشبختی ما کاری بکنند . در مقابل، ما نیز نمیتوانیم قدمی برای دیگران برداریم; زیرا به فرمایش امام علیعلیه السلام: «کسی که به خودش بدی کند، نمیتوان توقع خوبی از او داشت . » (2) و بالعکس «کسی که با خودش مهربان باشد به دیگری ستم روا نمیدارد . » (3) ما زمانی میتوانیم با دیگران ارتباطی خوب و زیبا داشته باشیم که «من» بتوانم با خودم چنین رابطهای برقرار کنم و «تو» باخودت .
امام علیعلیه السلام میفرمایند: «کسی که نتواند خودش را اصلاح کند هرگز نخواهد توانست دیگری را اصلاح نماید . » (4) شاید تصور شود که رسیدن به خود و مراقبت از خویش، رفتاری خود خواهانه است . حتی بسیاری از خانوادهها از همان ابتدا به فرزندان خود یاد می دهند که دیگران را به خود ترجیح بدهند . در حالی که این رفتار زمانی نتیجه مثبت میدهد که فرد لذت رسیدن به خود و مراقبت از خود را تجربه کرده باشد . این که ما اول به خودمان برسیم بعد به دیگران ، روال عادی و طبیعی رشد است . آن چه زشت است، این است که ما «فقط» به خود بیندیشیم، چرا که «فقط» به خود اندیشیدن و به خود رسیدن مانند این است که هر روز غذایی را که دوست داریم، بخوریم و این خستگی آور است . برای این که زندگی خود را متعادل کنیم باید به دیگران هم اهمیتبدهیم و مردم را هم دوست داشته باشیم . در همین جاست که میتوان مفهوم ایثار، بخشیدن، دوست داشتنها و چیزهایی که برایمان بسیار با ارزشاند را فهمید . قدم بعدی در مراقبت از خود این است که « انسان خودش برای خودش نگهبان بگمارد تا مراقب اعمال او باشد . » (5) برای داشتن چنین نگهبانی کافی استبه خود «توجه» داشته باشیم; زیرا بنا به فرمایش امام علیعلیه السلام: «نفس توجه به خود، انسان را به سوی اصلاح نفس » (6) و به دست آوردن بهترینها هدایت میکند . در درون هر یک از ما مرکزی وجود دارد که میداند چه چیز برای ما خوب و چه چیز بد است: (فالهمها فجورها و تقویها) (7) یا (بل الانسان علی نفسه بصیرة .) (8) این مرکز زمانی فعال می شود که ما به آن «توجه» داشته باشیم . حال باید دید چگونه می توان این «توجه» را به وجود آورد؟ برای پاسخ به این سوال در مقاله ی بعد با ما همراه باشید.... پینوشتها: 1) غررالحکم: «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه . » 2) همان: «من اساء الی نفسه لم یتوقع منه جمیل . » 3) همان: «من اشفق علی نفسه لم یظلم غیره . » 4) همان: «من لمیصلح نفسه لم یصلح غیره . » 5) همان: «اجعل من نفسک علی نفسک رقیبا . » 6) همان: «نظر النفس لنفسه العنایة بصلاح النفس . » 7) سوره شمس، آیه 8 . 8) سوره قیامت، آیه 15 . منبع :مجله یاس
سلام ممنون ولي از نظر علمي فرق است بين عزت نفس self esteem و حرمت خود self regard اگر دقيق تر مي خواهيد بدانيد ريشه را بررسي كنيم در دعا ندبه مي خوانيم عزيز علي ان اري الخلق و لاتري سخت است براي من كه مردم را ببينم و شما را نبينم عزيز به معني سخت، محكم عزت نفس در روان شناسي با سخت رويي يا هاردينش hardiness همخواني بيشتري دارد
حرمت ما نزد خدا روز قيامت، رسول خدا(ص) از خداي متعال مي خواهد هنگام حسابرسي خلايق، امت او را درحضور فرشتگان و پيامبران و امت هاي ديگر محاسبه نكند تا عيب هاي آنها آشكار نشود. پس به شيوه اي به حسابرسي ايشان بپردازد كه جز خداي سبحان و پيامبرش، كس ديگري از گناهانشان آگاه نشود. خداوند در پاسخ فرمود: «اي حبيب من! من درمورد بندگانم از تو مهربان ترم؛ زيرا چنانكه تو دوست نداري عيب هاي ايشان نزد غير تو آشكار شود، من هم روا نمي دارم عيب آنها حتي بر تو نيز آشكار گردد. به همين دليل، خودم به تنهايي به حسابشان رسيدگي مي كنم، به گونه اي كه جز من كسي بر لغزش هاي ايشان آگاه نشود.» ملامهدي نراقي پس از بيان حديث مي نويسد: پس وقتي عنايت خداي سبحان در پوشيدن عيب بندگان تا اين حد باشد، اي بي چاره مبتلا به انواع عيوب و لغزش ها و گناهان، به چه حقي پرده از عيوب بندگان خدا برمي داري، درحالي كه تو خود همانند آنها به انواع عيوب و لغزش ها گرفتاري! بينديش و فكر كن كه اگر كسي گناه يا عيبي از تو را پيش مردم فاش كند، حال تو چگونه خواهد بود. پس حال ديگران را هم در افشاي گناهان و عيوب آنها با حال خود مقايسه كن، زيرا از اخبار و تجربه، روشن و واضح است كه هركس ديگران را رسوا كند، خود نيز رسوا مي شود. پس اي دوست من! برخود رحم كن و از اين روش پروردگارت در عيب پوشي پيروي كن و بر عيب و لغزش هاي ديگران پرده افكن.(1) 1-جامع السعادات، ج 2، ص272
حرمت مؤمن بالاتر از كعبه « أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله و سلم نَظَرَ إِلَى الْكَعْبَةِ فَقَالَ مَرْحَباً بِالْبَيْتِ مَا أَعْظَمَكَ وَ أَعْظَمَ حُرْمَتَكَ عَلَى اللَّهِ وَ اللَّهِ لَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْكَ لِأَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنْكَ وَاحِدَةً وَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثَةً مَالَهُ وَ دَمَهُ وَ أَنْ يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء» « رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به كعبه نگاهى كرد و فرمود: «مرحبا به تو اى خانه! چه قدر با عظمتى و چه قدر احترام دارى! به خدا سوگند كه حرمت مؤمن نزد خدا از حرمت تو بيشتر است، زيرا خداوند نسبت به تو يك چيز را حرام كرده است (كه خونریزى در تو حرام است)، ولى مؤمن از سه جهت احترام دارد: 1. خون وى محترم است. 2. مال او حرمت دارد. 3. بدگمانى نسبت به او حرام است. مجلسي محمد باقر ، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، تهران ، دارالكتاب اسلاميه ، 1364 ، نوبت دوم، ج64، ص 72.
خطرخواه دارم امام زمان(عج):«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، ولاناسینَ لِذِکْرِکُمْ » ما در رسیدگى و سرپرستى شما کوتاهى و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نمى بریم. كتاب مكيال المكارم،ج1و2، آيت الله سيدمحمدتقي موسوي اصفهاني، نشر ايران نگين
در حدیث قدسی، حضرت حق میفرماید: «لَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِه…»
بنده من، پیوسته به وسیله نوافل به من نزدیک میشود تا جایی که من گوش او میشوم، که با آن گوش میشنود… ارشادالقلوب الیالصواب ج۱، ص۹۱
[FONT=b mehr]حرمت ما نزد خدا
[FONT=b mehr]روز قيامت، رسول خدا(ص) از خداي متعال مي خواهد هنگام حسابرسي خلايق، امت او را درحضور فرشتگان و پيامبران و امت هاي ديگر محاسبه نكند تا عيب هاي آنها آشكار نشود. پس به شيوه اي به حسابرسي ايشان بپردازد كه جز خداي سبحان و پيامبرش، كس ديگري از گناهانشان آگاه نشود. خداوند در پاسخ فرمود:
[FONT=b mehr]«اي حبيب من! من درمورد بندگانم از تو مهربان ترم؛ زيرا چنانكه تو دوست نداري عيب هاي ايشان نزد غير تو آشكار شود، من هم روا نمي دارم عيب آنها حتي بر تو نيز آشكار گردد. به همين دليل، خودم به تنهايي به حسابشان رسيدگي مي كنم، به گونه اي كه جز من كسي بر لغزش هاي ايشان آگاه نشود.»
جناب حامی ضمن تشکر از شما که با نکته سنجی و درایت همواره بهترین مطالب رو بیان می کنید ، یه سوال برام پیش اومده که ممنون می شم اگه پاسخم رو بدید.:Gol:
من شنیدم که در روز قیامت گناهکاران با یه علامت خاص یا به شکل موجودی خاص برانگیخته میشن که وقتی مردم اون فرد و می بینن ، می فهمن که صاحب چه گناهی بوده.... راستش این موضوع همیشه منو رنج می داد و به نظرم می رسید که این با رحمت و عطوفت خدا سازگار نیست...
آیا طبق روایتی که فرمودید می شه نتیجه گرفت این موضوع صحت نداره و خدا عیوب و گناهان بنده هاش رو در روز قیامت افشا نمی کنه!!!!!!
[FONT=B Mitra]حرمت خود و شوخی [FONT=B Mitra]امير مؤمنان ( ع ): مَنْ كَثُرَ مِزَاحُهُ لَمْ يَخْلُ مِنْ حِقْدٍ عَلَيْهِ أَوْ استخفاف بِهِ ؛ [FONT=B Mitra]هر كه مزاح و شوخيش بسيار شود از كينه بر او يا سبك شمردنش خالى نباشد. [FONT=B Mitra][FONT=Calibri][1] [FONT=Calibri][1]شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين، کمال الدین ميثم بن على بن ميثم بحرانى، مترجم:عبدالعلی صباحی، ح50.[FONT=B Mitra]مزاح و مزاحه به ضمّ ( ميم ) در هر دو اسم مزح است و آن مصدر مزح يمزح از باب قطع است ، و امّا مزاح به كسر ( ميم ) مصدر مازحه ممازحة و مزاحا مىباشد ، و حقد كينه است .
[FONT=palatino linotype][FONT=B Mitra]در یک پارک شهربازی، پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد، که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود . بادکنک فروش یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدین وسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد. سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را رها کرد، بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود، تا اینکه پس از لحظاتی پرسید: آقا اگر بادکنک سیاه را هم رها کنید بالا می رود؟مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان نخی که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و گفت: آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون بادکنک وجود دارد. منبع: نرم افزار نیش ها و نوش ها، سایت اسک دین دات کام
يک سخنران معروف در مجلسی که دويست نفر در آن حضور داشتند، يک اسکناس صد هزار تومانی را از جيبش بيرون آورد و پرسيد: چه کسی مايل است اين اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرين بالا رفت. سخنران گفت: بسيار خوب، من اين اسکناس را به يکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن مي خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسيد: چه کسی هنوز مايل است اين اسکناس را داشته باشد؟ و باز دست های حاضرين بالا رفت. اين بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمين انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آنرا روی زمين کشيد. بعد اسکناس را برداشت و پرسيد: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب اين اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با اين بلاهايی که من سر اسکناس آوردم، از ارزش اسکناس چيزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستيد. و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همين طور است، ما در بسياری موارد با تصميماتی که مي گيريم يا با مشکلاتی که روبهرو مي شويم، خم مي شويم، مچاله مي شويم، خاک آلود مي شويم و احساس مي کنيم که ديگر پشيزی ارزش نداريم، ولی اين گونه نيست و صرف نظر از اين که چه بلايی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمي دهيم و هنوز هم برای افرادی که دوست مان دارند، آدم پر ارزشی هستيم...
هر مصنوعی صانعش را نشان میدهد. به هر چیزی نگاه کنی، سازندهی آن را یاد میکنی. قالی را میبینی، میگویی عجب قالیبافی داشته است. ساختمان را میبینی، میگویی عجب معماری داشته است. خودت را چه؟ اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی، یاد خدا میافتی... محمداسماعیل دولابی
«لا تَسُبُّوا الَّذینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ»
(به معبود) کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید.
(انعام/108).
بی توجهی كردن
«عَبَسَ وَ تَوَلّى اذا جائه الاعمی»
چهره در هم کشید و روی برتافت. وقتی نابینا به سویش آمد
(عبس/1)
تهمت زدن
«إِنَّ الَّذینَ یرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُومِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم»
کسانی که زنان پاکدامن و بیخبر (از هرگونه آلودگی) و مؤمن را متهم میسازند در دنیا و آخرت از رحمت الهی بدورند و عذاب بزرگی برای آنهاست.
(نور/23)
سرزنش نكردن
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم):
«مَنْ عَیرَ مُومِناً بِشَیءٍ لَمْ یمُتْ حَتَّى یرْكبَهُ»
هر كه مؤمنى را به چيزى عيب جويى كند نميرد تا مرتكب آن شود. كليني، محمدبن يعقوب؛ الكافی، علی اکبر غفاری،بیروت، ج2، ص356 غیبت كردن
«لا یغْتَبْ بَعْضُكمْ بَعْضاً»
هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند.
(حجرات/12)
تحقیر كردن
قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ:
«یا بُنَی! لَا تُحَقِّرَنَّ أَحَداً بِخُلْقَانِ ثِیابِهِ فَإِنَّ رَبَّك وَ رَبَّهُ وَاحِد
لقمان به فرزندش گفت: اى فرزند كسى را كه جامه كهنه در بر دارد تحقير نكن، زيرا خداى تو و خداى او يكى مى باشد.
مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، وفا، 1403، نوبت دوم، ج69، ص 47.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم):
«لَا يَزْرَأَنَّ أَحَدُكُمْ بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ- فَإِنَّهُ لَا يَدْرِي أَيُّهُمْ وَلِيُّ اللَّه»
هيچ كس از شماها هيچ آدمى را بچشم حقارت ننگرد. چون معلوم نیست كدامشان دوست خدايند. همان، ج72، ص147.
امام علی عليه السلام می فرماید: «اکرم نفسک عن کلّ دنیّة و ان ساقتک الی الرّغائب فانّک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً ولا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاً»
نفس خویش را از هر پستی دور نگه دار، هر چند آن پستی تو را به خواهش هایت برساند؛ زیرا آنچه از کرامت خود از دست می دهی
قابل معاوضه با هیچ چیز نخواهد بود و هرگز برده کس مباش (و تن به ذلت بردگی نده)، زیرا خدا تو را آزاد و (عزیز) آفریده.
نهج البلاغه، نامه 31.
«اذا صحبت فاصحب نحوک ولا تصحبنّ من یکفیک فانّه مذلّة للمؤمنین»
هرگاه خواستی با کسی همسفر شوی با امثال خودت (از نظر مالی) همسفر شو
و هرگز با کسی که خرج تو را بدهد مصاحبت نکن؛ زیرا در آن صورت مؤمن خوار می شود (که سر سفره دیگری بنشیند).
کافی، ج4، ص 286.
[h=2] [/h][h=1]انسان موجودي ذو مراتب است. [/h][h=2]
ساختمان چندطبقه. [/h]انسان داراي دو نوع (من) است: يكي من ملكوتى، يعني همان كه در قرآن از آن به (نَفَخْتُ فيهِ مِنْ روحى) تعبير شده و درحيات و بقاي خود نيازمند به طبيعت نيست، ولي انسان يك موجود داراي مراتب است. يك مرتبه از وجود انسان طبيعت است. خصوصيت انسان همين است كه يك موجود صاحب مقامات و مراتب است. اينكه مي گويند: (انسان يك مَلَك حيوانى، نباتى، جمادي است) درست است، نه به اين معنا كه هم مَلَك است، هم حيوان و هم نبات، بلكه يك چيز بيشتر نيست، ولي اين يك چيز يك وجود صاحب مراتب است، در مقام تشبيه مثل يك ساختمان چندطبقه است كه يك طبقه آن يك حقيقت است، طبقه ديگر حقيقت ديگر، و....انسان چنين موجود صاحب مراتب و درجاتي است كه در عاليترين درجه خود يك فرشته است و بلكه بالاتر از آن فرشته، در درجه ديگر يك گياه است و در درجه ديگر يك جماد؛ انسان به حسب آن درجه عالي خود ميان (من)ها (تبايني نمي بيند) همان طور كه ميان فرشتگان جنگ و تنازع و من و مايي وجود ندارد، انسان هم در آن مرحله وجودي خويش ميان خود با افراد ديگر من و مايي نمي بيند، همه مثل پارچه هاي نور هستند كه با يكديگر تزاحمي به هيچ شكل ندارند، ولي وقتي كه به درجات داني و طبيعي خود مي رسد، به حكم ضيق و تزاحمي كه در طبيعت هست، هر مني خود به خود براي حفظ و بقاي خويش كوشش مي كند و طبعاً ديگران را نفي مي نمايد كه مسأله تنازع بقا و غيره پيش مي آيد.(منِ) هر كس مستلزم نفي (من) هاي ديگراست، يعني آن حالت انحصار طلبي و فقط خود را ديدن و غير را نديدن، كه لازمه منِ طبيعي انسان است، با اينها مبارزه مي شود و اينهاست كه بايد خرد شود، اين ديوار است كه بايد شكسته شود، ديوار (من) طبيعي با (من)هاي ديگر.