تو رو خدا به من کمک کنید به شوهرم چه جوابی بدم

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تو رو خدا به من کمک کنید به شوهرم چه جوابی بدم

سلام
خواهش می کنم به من بگین به شوهرم چه جوابی بدم؟؟؟
ما داریم از هم جدا میشیم و اون از من 7 سال بزرگتره و خیلی قشنگ هم میتونه حرف بزنه هم می تونه دروغ بگه
من به خونوادم گفتم که این پسر سیگاریه و شبا تا ساعت 2_3 با دوستاشه
و همه به من حق دادن اما این آقا در اومده میگه من اگه سیگار می گشم یا شبا تا اون موقع شب با دوستام هستم به خاطره اینه که من اصلا از این خانم هیچ محبتی ندیدم و اون اصلا کاری نمی کنه که من دلگرم زندگیم بشم
در صورتی که دروغ میگه من خیلی ازش میخواستم که پایین(با دوستاش) نره ولی اون گوش نمیکرد
اگه زیادم اصرار می کردم با داد و فریاد میرفت حتی یه بارم بهش گفتم که فیلم وحشتناک دیدم و می ترسم اما اون قبول نکرد که واسه یه شبم قید دوستاشو به خاطره من بزنه و با فحش و کتکه من و داد که از فردا این ماهواره رو هم جمع میکنم که تو دیگه بهانه ای نداشته باشی و نشینی پایه فیلمایه وحشتناکش بازم رفت پایین
یا همین سیگار کشیدنش انقد بهش میگفتم این کارو نکن ... اون جواب میداد باشه این آخریشه ولی بازم به کارش ادامه میداد اگه هم خیلی میگفتم به ظاهر به حرفم گوش میکرد ولی هر وقت از بیرون می اومد انقدر بو میداد که می فهمیدم سیگار کشیده
من چه جوابی بدم من اصلا حرف زدن بلد نیستم و موقع حرف زدن یا به گریه می افتم یا انق عصبانی میشم که نمی تونم ادامه بدم شما به من بگید
خواهش میکنم

sahar eslami;119772 نوشت:
سلام
خواهش می کنم به من بگین به شوهرم چه جوابی بدم؟؟؟
ما داریم از هم جدا میشیم و اون از من 7 سال بزرگتره و خیلی قشنگ هم میتونه حرف بزنه هم می تونه دروغ بگه
من به خونوادم گفتم که این پسر سیگاریه و شبا تا ساعت 2_3 با دوستاشه
و همه به من حق دادن اما این آقا در اومده میگه من اگه سیگار می گشم یا شبا تا اون موقع شب با دوستام هستم به خاطره اینه که من اصلا از این خانم هیچ محبتی ندیدم و اون اصلا کاری نمی کنه که من دلگرم زندگیم بشم
من چه جوابی بدم من اصلا حرف زدن بلد نیستم و موقع حرف زدن یا به گریه می افتم یا انق عصبانی میشم که نمی تونم ادامه بدم شما به من بگید
خواهش میکنم

سلام ، امیدوارم حالتون خوب باشه :Gol:

شما اصلا نگران نباش ، بزرگترها خودشون بر اساس تجاربی که کسب کرده اند ، آدم شناس هستند ، حتما هم تا حالا همه چیز رو فهمیدن.

واگذارش کن به خدا و به خدا توکل کن و سوره الم نشرح لک صدرک رو بخون

فعلا خدانگهدارت

sahar eslami;119772 نوشت:
سلام
خواهش می کنم به من بگین به شوهرم چه جوابی بدم؟؟؟
ما داریم از هم جدا میشیم و اون از من 7 سال بزرگتره و خیلی قشنگ هم میتونه حرف بزنه هم می تونه دروغ بگه
من به خونوادم گفتم که این پسر سیگاریه و شبا تا ساعت 2_3 با دوستاشه
و همه به من حق دادن اما این آقا در اومده میگه من اگه سیگار می گشم یا شبا تا اون موقع شب با دوستام هستم به خاطره اینه که من اصلا از این خانم هیچ محبتی ندیدم و اون اصلا کاری نمی کنه که من دلگرم زندگیم بشم
در صورتی که دروغ میگه من خیلی ازش میخواستم که پایین(با دوستاش) نره ولی اون گوش نمیکرد
اگه زیادم اصرار می کردم با داد و فریاد میرفت حتی یه بارم بهش گفتم که فیلم وحشتناک دیدم و می ترسم اما اون قبول نکرد که واسه یه شبم قید دوستاشو به خاطره من بزنه و با فحش و کتکه من و داد که از فردا این ماهواره رو هم جمع میکنم که تو دیگه بهانه ای نداشته باشی و نشینی پایه فیلمایه وحشتناکش بازم رفت پایین
یا همین سیگار کشیدنش انقد بهش میگفتم این کارو نکن ... اون جواب میداد باشه این آخریشه ولی بازم به کارش ادامه میداد اگه هم خیلی میگفتم به ظاهر به حرفم گوش میکرد ولی هر وقت از بیرون می اومد انقدر بو میداد که می فهمیدم سیگار کشیده
من چه جوابی بدم من اصلا حرف زدن بلد نیستم و موقع حرف زدن یا به گریه می افتم یا انق عصبانی میشم که نمی تونم ادامه بدم شما به من بگید
خواهش میکنم

خدمت کاربر بزرگوار عرض کنم شما با مشاورین به صورت خصوصی صحبت کنید و البته 09640 هم خوبه برای زنگ زدن

ولی آخه مشکل من اینه که همونطور که گفتم اون خیلی خوب حرف می زنه طوری که الانم همه به اون حق میدن و بابام به من میگه تو اصلا دل خوشی نسبت به شوهرت و زندگیت نشون ندادی

ضمنا از من هم نخواین که پیش مشاوره برم من فقط یه جواب خوب میخوام به اون دروغگو و خونوادش بدم همون طور که گفتم حرف زدن بلد نیستم

sahar eslami;119792 نوشت:
از من هم نخواین که پیش مشاوره برم من فقط یه جواب خوب میخوام به اون دروغگو و خونوادش بدم همون طور که گفتم حرف زدن بلد نیستم

وقتی شما نمی تونی خودت حرفت را بزنی ، بهتره که از مشاوره راهنمایی بخواهی ، در ضمن این را هم باید قبول کنی که در بین راستگویان دروغگویان هم وجود دارند ، و این یک امر طبیعی هست.

سلام

من در این زمینه تجربه زیادی ندارم اما میخواهم دوستانه و خواهرانه بگم و از تجربه مدت زندگیم بگم و چیزهایی که دیدم و شنیدم بگم.

قطعا اتفاقاتی افتاده که زندگی شما اینجوری شده و تا اینجا کشیده شده که نه شما بی تقصیری و نه همسرتون.اما چند تا توصیه میکنم

اصلا عجله نکنید واقعا طلاق و جدایی آخرین راهه،واقعا در آخرین راه باید بهش برسید نه در ابتدای راه و مشکلات.مادر ها و مادر بزرگهای خودمون را میبینیم که توی بدترین شرایط به زندگیشون اهمیت میدادن و اصلا ترکش نمیکردن پس هرگز و هرگز به طلاق فکر نکنید و بگذاریدش برای زمانی که ان شاء الله نیاد،واقعا زندگی یک فرد مطلقه خیلی سخته. من مورد های زیادی را دیدم که الآن پشیمان هستند اما دیگه راه برگشتی ندارن.میدونم سخته اما یک روش دیگه انتخاب کنید و ادامه بدید.

sahar eslami;119792 نوشت:
از من هم نخواین که پیش مشاوره برم من فقط یه جواب خوب میخوام به اون دروغگو و خونوادش بدم همون طور که گفتم حرف زدن بلد نیستم


با سلام و احترام

سحرجان در مشکلات و اختلافات بین زن و شوهر به هیچ عنوان نمیشه یک طرفه قضاوت کرد.

باید هر دو طرف باشند تا اختلافات به خوبی ریشه یابی بشه و در صدد رفع اون مشکلات بربیاین.

حتی اگر همسر شما هم حاضر نیستند برن مشاوره خود شما باید از یک مشاور مجرب و متدین کمک بگیرین، و مشاور رو به تمامی زوایای زندگی تون آگاه کنید.

اگر گاهی به برخی کاربران توصیه میشه به صورت خصوصی از کارشناسان مشورت بگیرند به این خاطر هست که مطرح کردن بعضی از اسرار زندگی به صورت عمومی صلاح نیست ولی مشاور باید از تمامی زوایای مشکلات آگاه باشه تا بتونه درست و صحیح تصمیم بگیره و راهنمایی تون کنند.


اینکه الان یک نفر بیاد بگه این حرف رو بزن و این کار رو بکن... حرفی نسنجیده و غیر منطقی زده، چون به طور کامل از مشکلات تون خبر نداره، باید بررسی بشه که همسر شما در کجای زندگی خلاء داشته که با شب نشینی دوستانش پر می کرده.


یک مشکل اساسی که بین همسران هست اینه که زن و شوهر هیچ آگاهی نسبت به نیازهای هم ندارن و نمیدونن چطور باید مشکلات شون رو رفع کنند.

هیچ زندگی نیست که اختلاف نظر بین زن و شوهر وجود نداشته باشه، منتهی باید با کسب آگاهی یاد بگیریم که چطور این اختلافات رو برطرف کنیم.

موفق باشید.

این نظره منه و تا حالا انجامش دادم و موفق بودم.

مردها از اینکه حرف زندگیشون بیرون بره خیلی راضی نیستن و تا جایی که ممکنه بگذارید مسئله بین خودتون و توی خونه بمونه،این مطلب را توی مشاوره قبل از ازدواجم بهم گفتن و من همیشه سعی کردم بهش عمل کنم و موفق هم بودم.بگذارید مسائل خصوصی و خصوصیاتتون بین شما دو نفر باقی بمونه و تا وقتی که خیلی شرایطتون وخیم نشده به خارج درز پیدا نکنه.

من از صحبتهای شما چند تا نتیجه گرفتم به نظر بنده ،این که نمیتونید حرف بزنید و زود گریه تون میگیره به خاطر اینه که صحبت نکردیدو حالا که میخواهید صحبت کنید این صحبت مثل سوپاپ اطمینان و با فشار داره باز میشه پس صحبت کردنتون را به زمان آرامش و تمرکز فکری انتقال بدید.نه اوج ناراحتی.من از نزدیک کسایی مثل شما را دیدم ،چون نتونستید حرف بزنید و مشکلاتتون را زود بیان کنید الآن فشار روی شما زیاده.به نظرم مثل یک دوست به همسرتون توی بهترین شرایطی که میتونید حرفهاتون را بزنید.این آدم همونیه که شما با عشق و علاقه پیمان یک عمر زندگی را باهاش بستید.بگید که دوستش دارید و بهش نیاز دارید که کنارتون باشه و اینکه درک میکنید اون به تنهایی و با دوستان بودنش نیاز داره و قصد ندارید دوستاش را ازش بگیرید اما شما قدری بیشتر به توجه و محبتش نیاز دارید.....

به نظر من قدری محبت بیشتر معجزه میکنه.

البته به نظر دوستان و متخصصین در این زمینه هم اهمیت بدید و مشاوره برید.حداقل اینکه خودتون تنها برید و مشکلتون را با همه ی ضرایف مطرح کنید و پاسخی که مناسب شرایط شما باشه را میگیرید.

جواب و پیشنهاد من یک حرف کلی بود و شاید نه چندان کارشناسی اما امیدوارم هرچه زودتر مشکلتون حل بشه.

آذر بانو;119809 نوشت:

حتی اگر همسر شما هم حاضر نیستند برن مشاوره خود شما باید از یک مشاور مجرب و متدین کمک بگیرین، و مشاور رو به تمامی زوایای زندگی تون آگاه کنید.

سلام، مشورت با یک مشاور خیلی خوبه ، ولی به هر مشاوری نمی شه اعتماد کرد چون برخی از آنها در مشاوره هاشون نگاه جانبدارانه نسبت به مرد دارند.

می فهمم چی میگی ولی آخه این بار اول نیس که این مشکلات برامون پیش اومده من هم خودم همه اینایی که گفتی رو هم میدونم هم زیاد شنیدم ولی اون پسر همه مسائل زندگیمون رو رفته به همه گفته به حدی که به خدا اصلا دلم نمیخواد دیگه برگردم یا نه اصلا واسه اون زندگی دوباره تلاش کنم.طلاق پیامد های بدی داره ومن هم میدونم که بعد از یه جورایی یا شایدم کاملا بد بخت بشم ولی آخه زندگی با اون هم خوش بختی نبود
حالا که خدا واسه من این بدبختی رو خواسته ترجیح میدم خونه بابام باشه نه تو خونه اون

مسیحا;119813 نوشت:
مردها از اینکه حرف زندگیشون بیرون بره خیلی راضی نیستن و تا جایی که ممکنه بگذارید مسئله بین خودتون و توی خونه بمونه،

من یکی از ناراحتی هام از دسته شوهرم اینه که همه مسائل خونمون رو همه جا به خصوص به مامانش مطرح میکرد
و الان که دیگه من 3 هفتس خونه بابام برگشتم و اون هر چی که دلش میخواد میگه

نقل قول:

من یکی از ناراحتی هام از دسته شوهرم اینه که همه مسائل خونمون رو همه جا به خصوص به مامانش مطرح میکرد
و الان که دیگه من 3 هفتس خونه بابام برگشتم و اون هر چی که دلش میخواد میگه

از اول میشد جلوی این مشکلا رو گرفت ولی حالا که پیش اومده به نظرم راهی جز طلاق نمونده

آب رفته به جوی باز نخواهد گشت

شما بهش جواب بدین که مگه تو هیچ علاقه ای به زندگی مشترکمون نشون دادی؟
حتی سیگارو ترک نتکردی شبها زن و زندگیتو ول کردی رفتی رفیق بازی

رفیق بازیشو که بفهمن و اینکه شبها رو با ترس و تنهایی سر کردی، حقو به تو میدن

منتقد;119879 نوشت:
رفیق بازیشو که بفهمن و اینکه شبها رو با ترس و تنهایی سر کردی، حقو به تو میدن

خیلی ممنونم
مهم اینه واسم گرچه این پسر رو از همون اول نمیخواستم ولی همه تلاشم رو واسه زندگیم که خودم هم یه طرفش بودم و بیشتر از اون با از هم پاشیدنش آبروم میرفت کردم
حالا هم واسم اهمیت نداره که بابا یا مامانم در موردم با دروغای این آقا چی فکر می کنن
خدا ایشاالله جوابش رو بده

از مقایسه صحبتهای شما در تاپیکهای مختلف به این نتیجه رسیدم که

شما مهارتهای لازم برای زندگی مشترک را ندارید
و اینکه
شما خودتون هم نمی دونید برای چی می خواهید از شوهرتون جدا شید دلایلتون برای خودتون هم کافی نیست
و همچنین

شما دنبال راهی برای مغلوب کردن شوهرتون هستید حالا هر راهی باشه درست یا نادرست بودنش برای شما مهم نیست

یه نصیحت دارم براتون

پلهای پشت سرتون را خراب نکنید و طوری رفتار نکنید که اگه قرار شد با هم زندگی کنید یک عمر شرمنده شوهرتون وخانوده هاتون باشید سعی کنید حتی در موقع اختلاف منطقی و عاقلانه برخورد کنید بی احترامی به کسی نکنید و حرمتها را نگه دارید

امیدوارم از من دلگیر نشده باشید من نه شما را میشناسم و نه از جانب شما به من ضرری میرسد
نظرم فقط کمک به شما بود برای منطقی تصمیم گرفتن

یه سوال دارم

بچه هم دارید؟

نقل قول:
از مقایسه صحبتهای شما در تاپیکهای مختلف به این نتیجه رسیدم که

شما مهارتهای لازم برای زندگی مشترک را ندارید
و اینکه
شما خودتون هم نمی دونید برای چی می خواهید از شوهرتون جدا شید دلایلتون برای خودتون هم کافی نیست


شاید بهتره چهار پنج ماه از شوهرش فاصله بگیره و تو این مدت مشاوره زیاد بره و مشورت کنه و بیشتر فکر کنه تا درست تر تصمیم بگیره و متوجه بشه که اشکال کار چیه:ok:

چون اگه تجربه کافی کسب نکنه ممکنه تو ازدواجای بعدشم این اشتباها رو تکرار کنه

صادقانه;120070 نوشت:
از مقایسه صحبتهای شما در تاپیکهای مختلف به این نتیجه رسیدم که

شما مهارتهای لازم برای زندگی مشترک را ندارید
و اینکه
شما خودتون هم نمی دونید برای چی می خواهید از شوهرتون جدا شید دلایلتون برای خودتون هم کافی نیست
و همچنین

شما دنبال راهی برای مغلوب کردن شوهرتون هستید حالا هر راهی باشه درست یا نادرست بودنش برای شما مهم نیست

یه نصیحت دارم براتون

پلهای پشت سرتون را خراب نکنید و طوری رفتار نکنید که اگه قرار شد با هم زندگی کنید یک عمر شرمنده شوهرتون وخانوده هاتون باشید سعی کنید حتی در موقع اختلاف منطقی و عاقلانه برخورد کنید بی احترامی به کسی نکنید و حرمتها را نگه دارید

امیدوارم از من دلگیر نشده باشید من نه شما را میشناسم و نه از جانب شما به من ضرری میرسد
نظرم فقط کمک به شما بود برای منطقی تصمیم گرفتن

یه سوال دارم

بچه هم دارید؟


:Moteajeb!::Gig:

سلام ممنونم از محبت هاتون

خدا رو شکر بچه نداریم

صادقانه;120070 نوشت:
شما خودتون هم نمی دونید برای چی می خواهید از شوهرتون جدا شید دلایلتون برای خودتون هم کافی نیست

چرا میدونم واسه چه چیزایی میخوام ازش جدا شم ولی خوب گاهی عذاب وجدان میگیرم و با خودم میگم نکنه من مقصر باشم همش از اینکه بعد از جدایی هم دوباره این وضع زندگیم باشه ترس دارم
آخه بد بختی های من یکی دوتا که نیس
بابا و مامانم پاشدن رفتن پیشه یه پیر مرد نابینا که نزدیکای جمکران زندگی میکنه و میگن که از همه چیز خبر داره و هر چی که بخواد بشه رو میدونه
حالا این پیر مرده به مامانم گفته که دختر شما مقصره و بعد از طلاق ضرر می کنه نگذارید اینکار رو بکنه.......
شما به من بگید چیکار کنم دیشب تا کی بیدار بودم و گریه می کردم و هر چی تونستم و به دهنم اومد به خدا گفتم
که از زمین و آسمون واسم میریزه
آخه باشه من مقصر ولی آخه این درسته که این آقا که بی تقصیره واسه یه زنگ 3-4 دقیقه ای که به مامانم میزنم یا اینکه واسه رفتن به جشن عقد موهامو درس میکنم یا دو سه تا گچ و خاکی که به خاطره روشن کردن کولر ریخته رو فرش رو جمع نکردم با من اونطور کنه

منتقد;120074 نوشت:
چون اگه تجربه کافی کسب نکنه ممکنه تو ازدواجای بعدشم این اشتباها رو تکرار کنه


عزیزم زندگی های بعدی اون واسه من اصلا مهم نیس اصلا دلم میخواد همین طور بی تجربه باشه تا دوباره شکست بخوره


سلام

سحر عزیز اگر چه در شرایط شما نیستیم اما ناراحتی شما قابل درکه و اصلا از حرفهایی که تا حالا زدم یا از این به بعد میزنم فکر نکن که منظورم راحت جلوه دادن شرایط شماست.

حرف همه ی دوستان قبول، شکایت و طلاق و ...درست.اما بیا باز هم بیشتر تلاش کن،این بار نه برای هیچ کس فقط برای خودت.

به نظرم یکی از اشتباهات شما که من توی مشاوره ای از یکی از مشاورین شنیدم،ترک منزل توسط شماست.منزل محل و جایگاه شماست و اون را نباید از دست بدهید چون اولا برای زندگی و احساساتتون مشکل سازه دوما توی دعوا ها از شما میتونه شاکی باشه که خونه زندگیش را رها کرده و در آخر اینکه اگر کارتون به طلاق رسید باعث میشه شما را به دلیل عدم تمکین و ترک منزل متهم کنه.

اوایل زندگی همیشه مشکلات هست،شاید باید قبل از این که از شوهرت شاکی بشی باید خودت قدری سیاست یاد بگیری.چون به قول خودت اون بزرگتر از شماست و به نظر دنیا دیده تره که میتونه بهتر هم صحبت کنه.

اگر از تلفنی صحبت کردن ناراحت میشد جلوش صحبت نمیکردی،اگر از درست کردن موهات بدش میومد این کار را نمیکردی.نمیگم کار اون درست بوده اما شما باید قدری بیشتر سیاست به خرج میدادی.

پس میبینی که خودت هم صد در صد بی تقصیر نیستی.

بیا و از در بزرگواری برگرد خونت و بگو که به خاطر زندگی و علاقه ات به بهتر شدن زندگی برگشتی.خدا را شکر نه شوهرت بد کاره است،نه معتاده و نه هزار و یک مشکل دیگه که بعضی از مردم با این جور مردها دارن زندگی میکنن.

منتقد;119879 نوشت:

از اول میشد جلوی این مشکلا رو گرفت ولی حالا که پیش اومده به نظرم راهی جز طلاق نمونده

[=12]آب رفته به جوی باز نخواهد گشت

با سلام،

واقعا متاسفم که جمله نا زیبای طلاق اینقدر به راحتی سر زبون ها افتاده و شده یه راه حل برای مشکلات،
شاید تقصیر خودمونه که طلاق که فقط و فقط برای موارد خاص به کار میره رو به راحتی برای همه تجویز می کنیم،
به نظر من مشکلات راه کارهای دیگه ای به جز طلاق هم دارن،

یه کم بیشتر در مورد نظراتی که میدیم فکر کنیم.

سحر عزیز ،بنده مخالف طلاق توی شرایط بد نیستم و طلاق حکم خداست و در شرایطی که راهی دیگه نیست طلاق بهترین راهه،شاید زندگی در جدایی خیلی بهتر ادامه پیدا کنه اگر انتخاب جدایی و طلاق با فکر و درست صورت بگیره.:Mohabbat:

اما به قول مادر بزرگهای ما میگن طلاق عرش خدا را به لرزه در میاره.پس وقتی اتفاقی مثل طلاق اینقدر سهمگین و سخت جلوه داده شده شما هم باید سعی کنی به عنوان آخرین روش به سمت اون بری.

و هیچ کس مثل شما نمیتونه تصمیم بگیره که آیا اون شرایط رسیده یا نه؟اما جوری انتخاب کن و طلاق را قبول کن که اگر چند سال دیگه به امروزت نگاه کردی بگی بهترین انتخاب را کردم و هیچ راه دیگه جز طلاق نداشتم.

به نظرم قدری به خودت آرامش بده و استراحت کن و قوات را دوباره جمع کن و از نو فکر کن ببین راه دیگه ای نیست.حرفهای شنیدنی زیادی را تا حالا شنیدی اما از نو به همه با آرامش فکر کن و تصمیم بگیر جوری که بتونی تا پایان عمرت پای انتخابت بایستی.:hamdel:

مسیحا;120151 نوشت:
اما به قول مادر بزرگهای ما میگن طلاق عرش خدا را به لرزه در میاره.پس وقتی اتفاقی مثل طلاق اینقدر سهمگین و سخت جلوه داده شده شما هم باید سعی کنی به عنوان آخرین روش به سمت اون بری. و هیچ کس مثل شما نمیتونه تصمیم بگیره که آیا اون شرایط رسیده یا نه؟اما جوری انتخاب کن و طلاق را قبول کن که اگر چند سال دیگه به امروزت نگاه کردی بگی بهترین انتخاب را کردم و هیچ راه دیگه جز طلاق نداشتم.

راستش نمیدونم که این آخرین راهمه یا نه؟؟؟
ولی اگرم آخرین راهم نباشه چطور دوباره برگردم تو اون زندگی؟؟؟
شما که نمی دونین اون همه چیزی از من گفته و همه جوره بی حیا بازی در آورد انقدر که مطمئنم رو ندارم تو صورت حتی زن داداشش نگاه کنم خوب این که نمیشه زندگی مگه این که خیلی دنده پهن باشم و چشمم رو به این چیزا ببندم خوب بستم
و دیگران واسم بی اهمیت ولی در مورده مهدی چی؟؟ من نه آیا اگر کسه دیگه ای هم جای من بود نسبت به اون هموون احساس قبلی رو می تونست داشته باشه
من در مورده همسرم کسی که قراره با هم تو همه لحظات شادی و غم همراه باشیم حرف میزنم شاید اگه خواهر یا برادرم بودن یا نه اصلا بابا و مامانم بودن فراموش میکردم چون هیچ وقت قرار نیس اون حسی رو با اونا داشته باشم که نسبت به شوهرم خواهم داشت

سحر عزیز

چند وقت پیش یک آقای در بخش مشاوره همین سایت کلی شاکی از زنش بود و کلی از رذایل اخلاقیش گفت و گفت دیگه نمیتونم باهاش زندگی کنم و میخواهم طلاقش بدهم .بعد از کلی صحبت به این نتیجه رسید که بره دنبال زنش که قهر کرده بود و بچه هاش را گذاشته بود و رفته بود.

اما جالب بود وقتی بعد از دیدن همسرش و کمی صحبت با هم اومده بود و داشت نظرش را میگفت، معجزه شده بود.نمیدونم چه اصطلاحی برای حسی که حالا داشت میتونم بیان کنم.شاید برای شما عشق مرده باشه اما واقعا خدا برای زن و شوهر و اصلاح رابطه ی بینشون معجزه میکنه.

نمیدونم چطور باید انجام بشه ،اما ایمان دارم که باید گذشت کرد.مگه نمیگن اسلام دین اخلاق حسنه است و پیامبربزرگوارمون بر اخلاق تاکید زیادی داشتن.از خودشون کمک بخواه و سعی کن راهی پیدا کنی و برگردی سر زندگیت.

مگه میشه خانم برادر شما یا افراد دیگه توی زندگیشون مشکلات نبوده باشه و اگر بخوان با دید بد به زندگی شما نگاه کنن از کوتاه فکریه اطرافیانه نه مشکل شما.

من نمونه های زیادی را دیدم که با وجود دعوا های خیلی سنگین و به قول شما آبروریزی های زیاد ،برگشتن سر زندگیشون و برد با اونها بوده.:Gol:

مسیحا;120173 نوشت:
من نمونه های زیادی را دیدم که با وجود دعوا های خیلی سنگین و به قول شما آبروریزی های زیاد ،برگشتن سر زندگیشون و برد با اونها بوده.

باشه قبول من دیگه حرف از طلاق و جدایی نمی زنم این طوری اگه هر اتفاقی هم بیافته شاید خودم رو کم تر مقصر بدونم ولی این توقع رو دارم که اون پا پیش بذاره و بیاد

sahar eslami;120182 نوشت:
باشه قبول من دیگه حرف از طلاق و جدایی نمی زنم این طوری اگه هر اتفاقی هم بیافته شاید خودم رو کم تر مقصر بدونم ولی این توقع رو دارم که اون پا پیش بذاره و بیاد

[="blue"]سلام

حرف معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را [/]

کاری که از دست من ساخته نیست اما دعا میکنم و از خدا میخواهم مشکل از زندگی همه حل بشه و علی الخصوص زندگی شما:Gol: ،به حق این روزها و ساعات عزیز.که وقتی بزرکترین مشکلات هم در برابر عظمت و رحمت حضرتش قرار میگیره از ذره ای کوچکتر جلوه میکنه.:Mohabbat:

انشاء الله خدا به دلتون صبر و آرامش بده ،تا خواست الهی را که حقا بهترین ها است و خیر شما در اونه با جان و دل پذیرا بشید :Doaa:

ان شاء الله بهمون خبر بدید،ما شیرینی نمیگیریم:Cheshmak:شادی دلتون بزرگترین شیرینیه:ok:

sahar eslami;120182 نوشت:
باشه قبول من دیگه حرف از طلاق و جدایی نمی زنم این طوری اگه هر اتفاقی هم بیافته شاید خودم رو کم تر مقصر بدونم ولی این توقع رو دارم که اون پا پیش بذاره و بیاد

[="darkgreen"]سلام

خوبه

اما

یک راه حل شروع کنید در منزلتان ندای قران برپا کنید(ممکنه جواب بده امتحان کنید ببینید وقتی قران را می شنوند اشک از چشمشان جاری می شود یا خیر؟ ممکنه جاری نشود انقدر ادامه بدهید تا تاثیر اش را بگذارد ان شاء الله خود خدا کمک کند
ان شاء الله[/]

بهلول;120185 نوشت:
حرف معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را


چشم اگر برگشتم حتما

mkk1369;120220 نوشت:
یک راه حل شروع کنید در منزلتان ندای قران برپا کنید(ممکنه جواب بده امتحان کنید ببینید وقتی قران را می شنوند اشک از چشمشان جاری می شود یا خیر؟ ممکنه جاری نشود انقدر ادامه بدهید تا تاثیر اش را بگذارد ان شاء الله خود خدا کمک کند ان شاء الله

چشم، حتما این کاری که شما گفتید رو انجام میدم

مسیحا;120200 نوشت:
انشاء الله خدا به دلتون صبر و آرامش بده ،تا خواست الهی را که حقا بهترین ها است و خیر شما در اونه با جان و دل پذیرا بشید

ممنونم شما خیلی لطف دارین:Gol:

اگر خواست خدا تو این باشه که برگردم اون وقت میخوام هم پیشه یه مشاوره برم و هم از تمام صحبت ها و محبت هایه شما دوستان عزیزم کپی گرفتم تا سر مشق زندگیم قرار بدم و بازم میخوام واسه بهتر شدنه رابطمون از راهنمایی ها و محبت های شما کمک بگیرم.

شما خیلی به من کمک کردین خیلی اتفاقی با این سایت آشنا شدم و درست زمانی که تنها همدمم اشکهام بودن خدا شماها رو به من رسوند

هر چی بشه بتون خبر میدم
:Mohabbat::Mohabbat::Mohabbat::Mohabbat::Mohabbat:
:hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel:

sahar eslami;119772 نوشت:
سلام
خواهش می کنم به من بگین به شوهرم چه جوابی بدم؟؟؟
ما داریم از هم جدا میشیم و اون از من 7 سال بزرگتره و خیلی قشنگ هم میتونه حرف بزنه هم می تونه دروغ بگه
من به خونوادم گفتم که این پسر سیگاریه و شبا تا ساعت 2_3 با دوستاشه
و همه به من حق دادن اما این آقا در اومده میگه من اگه سیگار می گشم یا شبا تا اون موقع شب با دوستام هستم به خاطره اینه که من اصلا از این خانم هیچ محبتی ندیدم و اون اصلا کاری نمی کنه که من دلگرم زندگیم بشم
در صورتی که دروغ میگه من خیلی ازش میخواستم که پایین(با دوستاش) نره ولی اون گوش نمیکرد
اگه زیادم اصرار می کردم با داد و فریاد میرفت حتی یه بارم بهش گفتم که فیلم وحشتناک دیدم و می ترسم اما اون قبول نکرد که واسه یه شبم قید دوستاشو به خاطره من بزنه و با فحش و کتکه من و داد که از فردا این ماهواره رو هم جمع میکنم که تو دیگه بهانه ای نداشته باشی و نشینی پایه فیلمایه وحشتناکش بازم رفت پایین
یا همین سیگار کشیدنش انقد بهش میگفتم این کارو نکن ... اون جواب میداد باشه این آخریشه ولی بازم به کارش ادامه میداد اگه هم خیلی میگفتم به ظاهر به حرفم گوش میکرد ولی هر وقت از بیرون می اومد انقدر بو میداد که می فهمیدم سیگار کشیده
من چه جوابی بدم من اصلا حرف زدن بلد نیستم و موقع حرف زدن یا به گریه می افتم یا انق عصبانی میشم که نمی تونم ادامه بدم شما به من بگید
خواهش میکنم

سلام خواهرم. در این که شوهر شما کار اشتباهی می کنه شکی نیست اما من می خوام یه کم واقع بینانه نگاه کنم و بی طرف قضاوت کنم.
خواهرم.حالتی که شما از شوهرتون تصویر کردین حالتیه که من هم بر این باورم که ایشون تو خونه نمی تونن به همه خواسته هاشون برسن. خواهر عزیزم نمی خوام شما رو مقصر این ماجرا بدونم ولی باید بگم که شما هم بی تقصیر نیستین. درسته که شما هر کاری واسه زندگی تون که می تونستین کردین اما مشکل ایتجاست که شما ظاهرا نمی دونین مرد ها به چی نیاز دارن. روحیات و خواسته های مرد ها و زن ها با هم متفاوته.
خواهرم امیدوارم تا اینجا از حرفام ناراحت نشده باشین. اما می خوام یه راهی بهتون پیشنهاد بکنم.
بهتون پیشنهاد می کنم که یه روز یا شب وقتی همسرتون آرومه یه سفره غذای مفصل درست کنین و خودتونو به بهترین نحو آماده صحبت کردن با ایشون بکنین. خواهش می کنم تو اون لحظه هر کینه ای رو کنار بزارین و به زندگی تون فکر کنین.مرد ها تو چنین شرایطی خیلی آرومن و هیچ چیزی رو با این فضا عوض نمی کنن. بعد از صرف غذا شما می تونین با هم صحبت کنین. اونجا از مشکلاتتون حرف نزنین.اما بهش بگین که تا حالا اون و خاسته هاشو نشناخته بودین و هر کاری میس کردین که اون خوشش بیاد و از زندگی راضی باشه ولی ظاهرا اشتباه می کرد ین و اون اصلا خوشش نمی اومد.
خواهرم این کار شما شاید براتون سخت باشه ولی به خدا قسم عشق به شما رو تو دل مرد تقویت می کنه. ایجاست که می تونین نیاز هاشو ازش بخواین. میتونین ازش بخواین که اون چیزی که تو خونه نیاز داره رو بهتون بگه و شما هم اونو با عشق انجام بدین. حتی ممکنه اون کار مورد پسند شما نباشه. اما با عشق اون کارو انجام بدین که جهاد زن رسیدن به کار های خونه هستش.
اما یادتون باشه که در صورت انجام این کار و ان شاء الله نتیجه بخش بودنش اون فقط یه مسکنه به درد های این مدت زندگی که ممکنه با کوچکترین نسیمب تمتم زحماتتون به باد بره که باید خیلی مواظب باشین. اما این اطمینانو بهتون بدم که با گذشت چند ماه این رابطه به عشق تبدیل می شه و زندگی تون به روزای آرومش بر می گرده.

به امید تندرستیتون

sahar eslami;120182 نوشت:
باشه قبول من دیگه حرف از طلاق و جدایی نمی زنم این طوری اگه هر اتفاقی هم بیافته شاید خودم رو کم تر مقصر بدونم ولی این توقع رو دارم که اون پا پیش بذاره و بیاد

سلام خواهرم. از حدفای شما من یه چیزایی رو فهمیدم. ظاهرا شما غروری دارین که بهتون اجازه نمیده که زندگی خودتونو از سر بگیرین.مطنعن باشین که شوهرتون پا پیش نمی زاره.
در ضمن یه سوال. شما با هم زندگی می کنین یا خونه والدینتونین؟
اون راهی که بهتون گفتم فقت وقتی جواب میده که با هم زندگی کنین.
در ضمن لازمه که انسان طرف مقابل خودشو بشناسه. اینجا همونجائیه که گفتم شما شناخت کافی از جنس مرد ندارین. خواهرم اینجا شما باید قدم بزارین و برای شروع یه زندگی تازه قدم بردارین.
موفق باشین

sahar eslami;119824 نوشت:
من یکی از ناراحتی هام از دسته شوهرم اینه که همه مسائل خونمون رو همه جا به خصوص به مامانش مطرح میکرد
و الان که دیگه من 3 هفتس خونه بابام برگشتم و اون هر چی که دلش میخواد میگه

اشتباه بزرگی کردین که از خونه اون بیرون رفتین.هر چه سریعتر برگردین سر خونه و زندگیتون اگه می خواین زندگیتون درست بشه.
البته می مطمعن هستم که شما می خواین زندگیتون درست بشه چون اگه چنین خواسته ای نداشتین همون اول به سمت دادگاه می رفتین و درخاست طلاق می دادین. اینکه هنوز زندگیتونو حفظ کردین و تو این سایت از دیگران کمک خواستین نشون میده که ته دلتون به اون زندگی هست. که این نوید آینده ای روشن رو میده. البته با تلاش شخص شما.
لطفا از دوستان خواهش می کنم اینقدر پیشنهاد طلاق ندن. همونطور که می دونین طلاق منفور ترین عمل حلاله.
در ضمن این خانوم خودشون می دونن که راهی به نام طلاق وجود داره. اما اومده تا راهی پیدا کنه که جلوی این کار رو بگیره. اگه راهی به ذهنتون نمی رسه نظر ندین و نظر دادن رو به پای کارشناسای سایت بزارین.

سلام
خيلي وقتها خانم ها يا آقايون براي حل مشكلشون سعي مي كنن كه مشكل رو روي دوش يكي ديگه خالي بكنن
1. شايد مرد اونقدر نيار محبتي نداشته باشه اما نياز به احترام و اكرام داره مثلا از سر كار كه خسته كه مياد ابتدا شروع نكنيم به غرغر كردن يا از گريه هاي بجه ناليدن و... بلكه با احترام به استقبالش بريد هميشه توجهات شما به همسرتون با احترام باشه و بدونيد كه احترام گذاشتن محبت مياره
2. و به جاي اينكه به خوايد با زبون تيز و تند حلش بكنيد بياد نرم صحبت بكنيد بجاي اينكه دنبال اين باشيد كه از نظر زبون كم نياريد بيايد با اون زبونتون غلام خودتونش بكنيد اين احترام ها و محبت هاي شما اون رو به طرف خودش مي كشونه
3. يكي از مسائلي كه رابطه عاطفي زن و شوهر رو تقويت مي كنه و بسيار هم موثره داشتن يك رابطه جنسي و زناشويي كامل صحيحه كه مرد بايد آموزش هايي ببينه و هم زن؛ كه نياز به يك مشاوره خصوصي داره
4. دعا و توسل به اهل بيت فراموش نشه بدونيد كارسازه
5. يه خانواده ايي بعد از 15 سال زندگي براي مشاوره اومده بودن اون خانم مثل شما خيلي به شوهرش گير مي داد تا اينكه الان مردش معتاد به شيشه است كه غير قابل تركه
گير دادن ها و لجبازي آدم ها رو تحريك كردن بسيار خطرناكه
بدونيد كه لجبازي ها هم عامل خارجي داره و انجا شما نقش اساسي داريد
در نهايت براتون دعا مي كنم كه زندگي خوبي داشته باشين

جناب مربی بسیار زیبا گفتن.
یکی از عواملی که باعث فاصله و شکاف بین زن و شوهر می شه کنایه ها و زخم زبونهاست. نیش و کنایه ها باعث سردی روابط و در نتیجه ایجاد شکاف و فاصله میشه که از عواقب اون هم میشه گرایش همسر به دوستان و گذراندن بیشتر وقت بیرون از خونه و سرد مزاجی و کم حرفی و کم شدن خنده ها و در مراتب حاد تر حتی درگیری های لفظی و فیزیکی که در برخی موارد به ترک خانه توسط یکی از طرفین(بیشتر خانم ها) و در پی آن اختلافات خانوادگی و دشمنی دو طرف می شه که تا جایی پیش می ره که حاضر به دیدن هم هم نیستند.نهایت این ماجرا هم بر همه آشکار است. منفور ترین عمل حلال رخ می دهد که به طرفین (و در خانم ها بیشتر)آسیب جبران ناپذیری وارد می کند.
اما اگه دو طرف از هر جهت آماده ازدواج باشند و از خصوصیات طرف مقابل(جنس مقابل) آشنایی کامل داشته باشند در هر اختلافی یکی از آنها کوتاه می آیند و زندگی روال عادی خود را طی می کند.
عامل ایجاد کننده عشق در طرفین فقط درک هم هست.
در مورد این خانم باید بگم که مطمعنا همسر ایشون ابتدا رفیق بازی کمتری داشتن اما با دیدن زخم زبون های اون خانم به این سمت کشیده شدن. یا به زبانی ساده تر باید بگم که ایشون با کمبود محبت مواجه شدن و این نقصان رو در بیرون از منزل خواستن جبران کنن.
این خواهر ما باید بدونن که بی خود نیست که کانون مهر و محبت خانه رو زن اون خونه معرفی کردن.
خواهر من شما باید بدونین که خصلتی که مرد هادارن اینه که ابتدا سعی می کنن که محبتی از طرف مقابل ببینن و بعد در سدد جبران بر بیان. مطمعن باشین که ابراز عشق از سوی شما بسیار نتیجه بخش خواهد بود.
در جاهایی از زندگی هست که غیرت ها و غرور ها هیچ جایگاهی ندارن و سید الساجدین که امروز روز شهادت ایشون بود در صحیفه سجادیه می فرمایند خدایا مرا از غیرت های بیجا که مانع رشدم هست در امان بدار.
با آرزوی موفقیت شما

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: امیدوار


sahar eslami;119772 نوشت:
سلام
خواهش می کنم به من بگین به شوهرم چه جوابی بدم؟؟؟
ما داریم از هم جدا میشیم و اون از من 7 سال بزرگتره و خیلی قشنگ هم میتونه حرف بزنه هم می تونه دروغ بگه
من به خونوادم گفتم که این پسر سیگاریه و شبا تا ساعت 2_3 با دوستاشه
و همه به من حق دادن اما این آقا در اومده میگه من اگه سیگار می گشم یا شبا تا اون موقع شب با دوستام هستم به خاطره اینه که من اصلا از این خانم هیچ محبتی ندیدم و اون اصلا کاری نمی کنه که من دلگرم زندگیم بشم
در صورتی که دروغ میگه من خیلی ازش میخواستم که پایین(با دوستاش) نره ولی اون گوش نمیکرد
اگه زیادم اصرار می کردم با داد و فریاد میرفت حتی یه بارم بهش گفتم که فیلم وحشتناک دیدم و می ترسم اما اون قبول نکرد که واسه یه شبم قید دوستاشو به خاطره من بزنه و با فحش و کتکه من و داد که از فردا این ماهواره رو هم جمع میکنم که تو دیگه بهانه ای نداشته باشی و نشینی پایه فیلمایه وحشتناکش بازم رفت پایین
یا همین سیگار کشیدنش انقد بهش میگفتم این کارو نکن ... اون جواب میداد باشه این آخریشه ولی بازم به کارش ادامه میداد اگه هم خیلی میگفتم به ظاهر به حرفم گوش میکرد ولی هر وقت از بیرون می اومد انقدر بو میداد که می فهمیدم سیگار کشیده
من چه جوابی بدم من اصلا حرف زدن بلد نیستم و موقع حرف زدن یا به گریه می افتم یا انق عصبانی میشم که نمی تونم ادامه بدم شما به من بگید
خواهش میکنم

sahar eslami;119772 نوشت:

بسمه‌تعالي
خواهر محترم خدمت شما سلام عرض مي‌كنم و از حسن اعتمادتان سپاسگزارم.
توجه حضرتعالي را به نكات زير جلب مي‌كنم:
1- در ابتدا لازم است عرض كنم با توجه به اهميت موضوع ضرورت دارد به صورت حضوري به يك روانشناس خبره و يا يك مشاور خانواده مراجعه نماييد. و در صورت عدم امكان به صورت تلفني با كارشناسان محترم مركز(09640) در ارتباط باشيد.
2- موضوع ديگري كه مورد تاكيد بنده است اين است كه شتابزده تصميم نگيريد، و سعي در آرام نمودن فضاي حاكم داشته باشيد تا با لطف الهي و در سايه آرامش بهترين تصميم را اتخاذ نماييد.
3- اثبات اينكه چه كسي مقصر است، نه تنها كمكي به طرفين دعواي زناشويي نمي‌كند بلكه بي اعتمادي و رقابت ناسالم و...را ميان همسران تشديد مي‌كند. اثبات اينكه چه كسي مقصر است تنها در صورتي است كه احيانا مصمم به جدايي و طلاق از يكديگر باشند.
4- سرزنش و ملامت باعث مي‌شود، شخص مقابل حالت تدافعي گرفته و اقدام به مقابله به مثل نمايد. با توجه به ويژگيهاي جنسيتي مردان، اين زمينه در آنها بيشتر است و منجر به لجاجت مي‌گردد.
5- يك مرد، برخورد دستوري را نمي‌پذيرد و آن را تهديدي براي مديريت خويش تلقي مي‌كند.
6- هرچقدر فضاي منزل صميمي و گرم‌تر باشد، ميزان ارتباط با دوستان كاهش مي‌‌يابد.
بر مبناي اين نكات لازم است حضرتعالي، ترتيبي اتخاذ نماييد تا سطح صميميت و عاطفه مثبت ميان شما افزايش يابد. اقداماتي نظير توجه به حساسيتهاي ايشان در ابعاد اقتصادي، خانوادگي، جنسي و زناشويي، و همچنين قدرداني و برجسته‌كردن نقاط قوت ايشان، حمايت و همراهي با تصميمات بهنجار وي، ترك مشاجره و امور فوق و ....مي‌تواند در اين مسير، شما را ياري كند.
به هر حال طلاق زماني موضوعيت مي‌يابد كه:
1- راههاي نرفته را طي كنيم( راه نرفته‌اي نباشد).
2- نقاط آسيب و منفي شخص مقابل، نسبت به نقاط قوت او بيش از اندازه زياد باشد.
3- اين نقاط ضعف هم غير قابل تحمل باشند و هم غير قابل اصلاح!
و...و...و...
از درگاه خداي متعال خير و صلاح حضرتعالي را مسئلت دارم.

سلام ...
من روانشناس نیستم شاید هم پیشنهاد اشتباهی باشه ...
پیشنهادم اینه که برین سر کار ...
سر کار رفتن روابط آدم رو درست میکنه ... شخصیتش رو بهبود میده ... حرف برای گفتن با شوهرش پیدا میکنه ... حرف زدن یاد میگیره ... متعادل تر تصمیم میگیره و ....

کار پیدا کردن هم سخته ... اگر نتونستی کار پیدا کنی ... نمیدونم ورزشی .... کلاسی ... چیزی برو ... خیلی تاثیر داره ...

باید دوست شوهرت باشی ... نه همسرش ...
باید درکش کنی ... باید حل کننده مشگلاتش باشی ... باید در کنار شما احساس آرامش کنه ... باید همدل باشی باهاش ...

ایشاالله که زندگیت درست بشه ....

(پیشنهادم اینه که برین سر کار ... سر کار رفتن روابط آدم رو درست میکنه ... شخصیتش رو بهبود میده ... حرف برای گفتن با شوهرش پیدا میکنه ... حرف زدن یاد میگیره ... متعادل تر تصمیم میگیره و .... کار پیدا کردن هم سخته ... اگر نتونستی کار پیدا کنی ... نمیدونم ورزشی .... کلاسی ... چیزی برو ... خیلی تاثیر داره ... )
با عرض سلام خدمت همه دوستان
بنظرم این اشتباه ترین راهیه که میشه به یه خانوم پیشنهاد داد واسه حل مشکلات زندگی مشترکش!!!!
درسته که آدمی که بیرون از خونه کار میکنه موضوعات زیادی واسه حرف زدن داره،ولی آیا نیاز یه زن و شوهر اینه که بشینن راجع به مساعل اجتماعی و سیاسی صحبت کنن؟! اونم زن و شوهری که رابطشون دچار مشکل شده! خب اگه اینجوری باشه که هیچکدوم از خانومای شاغل نباید تو روابطشون با همسرشون مشکل داشته باشن،ولی آیا اینطوریه؟!
مردها به واسطه اینکه بیرون از منزل فعالیت دارن به اندازه کافی از مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و....آزرده خاطر میشن!دیگه تحمل ندارن یکی هم تو خونه از این حرفا بزنه! من خودم چند مورد خانوم شاغل تو اطرافیانم سراغ دارم که تو زندگی مشترکشون دچار مشکل هستن.اتفاقا" مشکل یکیشون دقیقا" همینه که تا زمانی که با همسرس در مورد مسائل کاری و افرادی که تو محیط کارشون هستن صحبت میکنن هیچ اختلاف نظر و مشکلی با هم ندارن ولی به محظ اینکه بخوان در مورد مسائل خصوصیشون حرف بزنن دعواشون میشه!!
پس فرار کردن از محیط خونه به بهونه کارو ... راه مناسبی نیست چون اینجوری فقط صورت مسئله پاک میشه.
البته بنظر میاد مشکل سحر خانوم خیلی وقت پیش مطرح شده و نمیدونم حالا تو چه وضعیتی هستن ولی به ایشون و همه کسانی که مشکلاتی از این دست دارن پیشنهاد میکنم همونطور که دوستان فرمودند اولا" با یه مشاور معتقد صحبت کنن ثانیا" مشکلاتشون و اگه نتونستن بین خودشون حل کنن از یه فرد امین تو اطافیان همسرشون کمک بگیرن که با همسرشون صحبت کنه و در آخر ،من یکی دو روزه که با این وبلاگ آشنا شدم. به همه خانومای عزیز که میخوان یاد بگیرن چطوری رفتار کنن که یه زندگی آروم و از همه مهمتر خداپسندانه داشته باشن توصیه میکنم حتما" مطلب وبلاگو بخونن و حتما" برن تو آرشیو مطالب و از اولین متنی که نوشته شده شروع کنن به خوندن![=Calibri] http://womanart.blogfa.com/

نقل قول:
سلام
خواهش می کنم به من بگین به شوهرم چه جوابی بدم؟؟؟
ما داریم از هم جدا میشیم و اون از من 7 سال بزرگتره و خیلی قشنگ هم میتونه حرف بزنه هم می تونه دروغ بگه
من به خونوادم گفتم که این پسر سیگاریه و شبا تا ساعت 2_3 با دوستاشه
و همه به من حق دادن اما این آقا در اومده میگه من اگه سیگار می گشم یا شبا تا اون موقع شب با دوستام هستم به خاطره اینه که من اصلا از این خانم هیچ محبتی ندیدم و اون اصلا کاری نمی کنه که من دلگرم زندگیم بشم
در صورتی که دروغ میگه من خیلی ازش میخواستم که پایین(با دوستاش) نره ولی اون گوش نمیکرد
اگه زیادم اصرار می کردم با داد و فریاد میرفت حتی یه بارم بهش گفتم که فیلم وحشتناک دیدم و می ترسم اما اون قبول نکرد که واسه یه شبم قید دوستاشو به خاطره من بزنه و با فحش و کتکه من و داد که از فردا این ماهواره رو هم جمع میکنم که تو دیگه بهانه ای نداشته باشی و نشینی پایه فیلمایه وحشتناکش بازم رفت پایین
یا همین سیگار کشیدنش انقد بهش میگفتم این کارو نکن ... اون جواب میداد باشه این آخریشه ولی بازم به کارش ادامه میداد اگه هم خیلی میگفتم به ظاهر به حرفم گوش میکرد ولی هر وقت از بیرون می اومد انقدر بو میداد که می فهمیدم سیگار کشیده
من چه جوابی بدم من اصلا حرف زدن بلد نیستم و موقع حرف زدن یا به گریه می افتم یا انق عصبانی میشم که نمی تونم ادامه بدم شما به من بگید
خواهش میکنم
نقل قول:
با عرض سلام خدمت همه دوستان
بنظرم این اشتباه ترین راهیه که میشه به یه خانوم پیشنهاد داد واسه حل مشکلات زندگی مشترکش!!!!
درسته که آدمی که بیرون از خونه کار میکنه موضوعات زیادی واسه حرف زدن داره،ولی آیا نیاز یه زن و شوهر اینه که بشینن راجع به مساعل اجتماعی و سیاسی صحبت کنن؟! اونم زن و شوهری که رابطشون دچار مشکل شده! خب اگه اینجوری باشه که هیچکدوم از خانومای شاغل نباید تو روابطشون با همسرشون مشکل داشته باشن،ولی آیا اینطوریه؟!
مردها به واسطه اینکه بیرون از منزل فعالیت دارن به اندازه کافی از مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و....آزرده خاطر میشن!دیگه تحمل ندارن یکی هم تو خونه از این حرفا بزنه! من خودم چند مورد خانوم شاغل تو اطرافیانم سراغ دارم که تو زندگی مشترکشون دچار مشکل هستن.اتفاقا" مشکل یکیشون دقیقا" همینه که تا زمانی که با همسرس در مورد مسائل کاری و افرادی که تو محیط کارشون هستن صحبت میکنن هیچ اختلاف نظر و مشکلی با هم ندارن ولی به محظ اینکه بخوان در مورد مسائل خصوصیشون حرف بزنن دعواشون میشه!!
پس فرار کردن از محیط خونه به بهونه کارو ... راه مناسبی نیست چون اینجوری فقط صورت مسئله پاک میشه.
البته بنظر میاد مشکل سحر خانوم خیلی وقت پیش مطرح شده و نمیدونم حالا تو چه وضعیتی هستن ولی به ایشون و همه کسانی که مشکلاتی از این دست دارن پیشنهاد میکنم همونطور که دوستان فرمودند اولا" با یه مشاور معتقد صحبت کنن ثانیا" مشکلاتشون و اگه نتونستن بین خودشون حل کنن از یه فرد امین تو اطافیان همسرشون کمک بگیرن که با همسرشون صحبت کنه و در آخر ،من یکی دو روزه که با این وبلاگ آشنا شدم. به همه خانومای عزیز که میخوان یاد بگیرن چطوری رفتار کنن که یه زندگی آروم و از همه مهمتر خداپسندانه داشته باشن توصیه میکنم حتما" مطلب وبلاگو بخونن و حتما" برن تو آرشیو مطالب و از اولین متنی که نوشته شده شروع کنن به خوندن!
سلام خانوم نجوا ... امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشین ...
اولا من تو صحبتم گفتم ... که این پیشنهاد من هست و من کارشناس نیستم ... و شاید هم راه اشتباه باشه ...

تو این رابطه ممکن هست 2 تا اتفاق افتاده باشه :

الف) این خانوم در این رابطه به همسرش مهربانی نمیکنه ... از او دلداری نمیکنه ... برای ایشون وقت نمیزاره ...سعی در ایجادر رابطه نمیکنه .... میتونه دل شوهرش رو بدست بیاره ولی حالش رو نداره ... در این صورت من هم باشما موافق هستم اگر چنین شخصی سر کار نره و خستگی کار و مسایل اجتماعی سر کار رو با خودش به خونه نیاره ... زندگیشون بهتر میشه ....

ب) این خانوم داره سعی میکنه ولی نمیتونه همسرش رو خوشحال کنه ... از او دلداری میکنه ولی ایشون از فرم دلداری کردن ایشون بدش میاد .... میخواد دل شوهرش رو بدست بیاره ولی بلد نیست... این خانوم شخصیت جذابی نداره ... برای خودش کسی نیست که همسرش دوسش داشته باشه ... همه چیز رو تو شوهرش میبینه ... صبح تا شب وای میسته تا شوهرش بیاد و هر چی از صبح تا الان جمع کرده بریزه سر شوهرش .... میخواد مثله یه عروسک به شوهرش نگاه کنه ... میخواد مراقب رفتارای شوهرش باشه ... کاری به غیر از گیر دادن به اون نداره ... خوب در این صورت به نظر من ایشون باید به فرم دیگری به قضیه نگاه کنند .

اگر زندگی این خانوم حالت اول باشه ... با حرفتون موافقم ... ولی به نظر من زندگی این خانوم از نوع دوم هست ... این خانوم باید دوست داشتن متعادل تری رو انتخاب کنن ... باید حرف برای گفتن داشته باشن ... نه این که کسی نباشن ... اگر هم دقت کرده باشین شوهر ایشون نمیاد خونه و میره پیش دوستاش چرا این خانوم سعی نمیکنه بهترین دوست شوهرش باشه .... مثلا ایشون به شوهرشون گفتن فیلم ترسناک دیدیم بیا خونه ... آیا این راه جذب کردن شوهرشون هست ... آیا شوهر ایشون باید قید دوستاشون رو بزنن برای اینکه خانومشون میترسه !!! یا به نظر شما نباید ایشون باید راه بهتری رو پیدا میکردن ... مثلا یه پازل میخریدن و سعی میکردن با شوهرشون اون پازل رو تموم کنن ... یا مثلا وقتی دیر میومدن خونه ... این خانوم میتونست تا ساعت 2 شب وایسه ... شام نخوره ... وقتی شوهرشون رسیدن خونه ... شام رو بکشه ... مطمئنا ایشون شامشون رو خوردن ... ولی این آقا از کارش شرمنده میشد ... این نوع تعاملات مال مغزی هست که این نوع تعاملات رو دیده ... باهاش آشنائیت داره ...

البته ... شرایط زندگی ایشون ممکن هست پیچیده تر از این حرف هاباشه ...

من گفتم این خانوم باید حرف برای گفتن داشته باشه ... نگفتم که ایشون بیاد در مورد سیاست و امور اجتماعی صحبت کنه ... بزارین منظورم رو با یه داستان به شما بگم ...

یه پادشاهی بوده در زمان های قدیم که این پادشاهه خیلی ستمگر بوده ... هر روز صبح به وزیرش دستور میداده برای ایشون دختری رو مهیا کنن ... پس از اینکه این دختر پا به حرم ایشون میگذاشته و شب تموم میشده ... پادشاه از اون دختر خسته میشده و ... دستور میداده سر دختر روبزنن ... دوباره فردا میرسیده و دوباره پادشاه همین کار رو میکرده ...

سالیان سال پادشاه کارش این بوده ... تا اینکه یه روز وزیر به دخترش میگه چی کار کنیم ... پادشاه داره تمام دختران شهر رو میکشه .... دخترش که اسمش "شهرزاد قصه گو" بوده میگه امشب منو بفرست به حرم پادشاه ...

ایشون وقتی میرن تو حرم ... شروع میکنن برای پادشاه قصه تعریف کردن ... اینقدر قصه زیبا بوده ... که پادشاه دوست داشته بفهمه ته داستان چی میشه ... داستان تا صبح طول میکشه ... ولی تموم نمیشه ... بعدش شهرزاد قصه گو میگه بقیش برای فردا شب ...

فردا شب باز هم داستان ادامه پیدا میکنه .. و میگه ادامش برای پس فردا ...
و همینجوری داستان ادامه پیدا میکنه ....
تا اینکه اصطلاحا میگن این داستان به هزار و یک شب میرسه و از اون به داستان ... هزار و یک شب نام میبرن .

منظور من از اینکه ایشون باید حرفی برای گفتن داشته باشن ... این هست که محیط خونه یه محیط بسته ای هست ... چیزی توش پیدا نمیشه .... ولی در محیط کار .... هر روز ... روزی تازه هست ... اتفاق های جدید ... این عمل باعث میشه زندگی فردی و اجتماعیش بهتر بشه .

سلام جناب محمدی
ببینید بنظر بنده حقیر مشکل این خانوم هرکدوم از این دو قسمی که شما فرمودید باشه بازم راه حلش سر کار رفتن نیست.
آیا شما قبول ندارید که تو محیط های اجتماعی امروز علی الخصوص بین خانمهای شاغل بداموزی های زیادی تو زمینه همسر داری وجود داره!
متاسفانه خانمهای شاغل جامعه ما بواسطه استقلال مالی که دارن تا حد زیادی خودشونو بینیاز از وجود همسرانشون میدونن حال اینکه وجود همسر صرفا" برای تامین مادیات نیست.واین مسئله رفته رفته باعث سست شدنبنیانهای خانواده میشه! البته جسارت نمیکنم خدمت خانمهای شاغل،از حق نگذریم بین این قشر خانمهایی هم هستن که استاد شوهر داری و بچه داریو ... هستن ولی متاسفانه خیلی کم هستن .من مدتها کارم شده بود اینکه تو رفتارو گفتار خانومهای شاغل دقیق بشم ومتوجه شدم که یه رفتار و طرز فکر یکسانی مخصوصا" در مورد همسر تو همشون(اکثرشون) مشترکه!
بنا بر این به ریسکش نمیارزه!
وقتی که اینهمه مشاور خبره تو جامعه هست که میشه همه چیزهایی که شما فرمودید رو به آدم یاد بدن (با علمشون نه تجربه شخصیشون) چرا آدم به فکر راهی باشه که بیشتر از اینکه احتمال حل مشکل وجود داشته باشه کارو خرابتر کنه؟!


من اصلا از این خانم هیچ محبتی ندیدم و اون اصلا کاری نمی کنه که من دلگرم زندگیم بشم اصلا نیازی به حرف زدن نیست .......این جمله شون بهانه ای بیش نیست اما من فکر میکنم مشکلاتتون فقط سیگار و دیر به خونه اومدن نباشه این بین پرده های حرمت بین زن و شوهر دریده شده

موضوع قفل شده است