سلام علیکم
خواستم بین گام اول و گام دوم وقفه ای باشد تا آنچه می آموزیم کمی بجانمان بنشیند و روی آن تدبر کنیم و بعد برویم سراغ گام بعد.
انبانِ علم شدن، تنها، حجاب را قطور می کند و دل را سیاه تر! زیرا سبب می شود علم از «راه» بودن در آید و «مقصد» شود.
«سبیل الله» سیاه ترین حجاب «الله» است و در عین حال تنها ترین راه برای رسیدن به «الله».
همیشه بهترینها بدترین هستند.
همیشه چاقویی که خوب می برد به همان میزان، خوب هم زخم می زند.
گام میانه همین است.
گام میانه شتاب نکردن در رسیدن به گام دوم است.
شناخت «خود»، نه گامی است که به سادگیِ عبور از خیابانی باشد. و یا عرض رودخانه ای!
«خود» لیزتر از آن است که به آسانی بتوان او را در دست آگاهی جای داد و به نظاره اش نشست و آگاهش شد و بررسی اش کرد. زیرا همه این بررسی و نظاره ها و آگاهی ها توسط خود او صورت می پذیرد.
شما تا حال چشمانتان را دیده اید!
شاید تلاش کنید نک بینی خود را ببینید و یا ابرویتان بیشتر رشد کند بتوانید آن را کمی تماشا کنید ولی برای دیدن چشمانتان نمی توانید بدون واسطه، از چشمانتان استفاده کنید.
برای شناخت نفس باید مدام فکر نمود. آنچه از «خود» به ذهنمان می آید آنها را نوشت و یا به زبان آورد و یا در خلوتی در ذهن مرور داد.
بر آنچه از «خود» می رسیم باید نقد بزنیم و ایراد وارد کنیم و بدنبال خلاء های معرفتی در سلسله آکاهی های خود از «خود» باشیم.
اگر راه را درست برویم، به درماندگی می رسیم. درمانده ای که راه های بن بست را رفته است. نه این که فقط به او گفته باشند این راه بن بست است.
در این درماندگی و اضطرار، کم کم آن کشش فطری به سوی خداوند و نیاز به او از اعماق دل رشد می کند. بالا و بالاتر می آید. رشدش را با بالانمودن دستان به سمت آسمان و یا پایین آمدن سر بر خاک نشان می دهد.
آن وقت وقت دعا است و دعا همچنان ادامه می یابد. دعایی که به این زودی به استجابت نمی رسد زیرا این دعا، عین رشد و عین رهایی از نفس و دیدن آن، و اصلا عین استجابت است.
من زیاد بلد نیست در این مقوله بیان رسایی داشته باشم. شاید هم نباید بلد باشم. به هر حال نباید نشست و ابتداء همه راهی را که باید برویم، توصیفش را بشنویم و بعد راه بیافتیم.
باید تنها نشانه هایی را که در ابتداء راه وجود دارد، برای ما آشکار شود و بعد که وارد دهلیز های پر پیچ نفس شدیم این دیگر تجربه خود فرد است که چگونه راه را ادامه دهد.[/size]
وقتی یه مشکل بزرگ بیادسراغ ادم سراغ کی میری؟جزخداکیوصدامیکنی وقتی ازشدت ناراحتی میخوای زمینوزمانوبهم بدوزی؟فقط سراغ خدامیری واینجاست که بدون ذره ای شک وتردیدصداش میکنی.یادمه چن سال قبل داشتم غرق میشدم فقط خداروصداکردم واون بابزرگیش نجاتم دادوزمانی که مشکل بزرگی داشتم هممون دچاراین شک میشیم گاهی کافیه بگی هوالاول والاخروالظاهروالباطن وهوعلی کل شی قدیرتومفاتیح نوشته وبنظرم ذکرلاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم هیچ تکان وجنبشی به غیرامرخدانیست :Gol:
قسمتی از ذنوب، ناهنجاریهای رفتاری عرفی است که همه انسانها به زشتی آن اقرار دارند و قسمتی از ذنوب، رفتارهای خلاف شرع است که با مطالعه رساله توضیح المسائل، می توان نسبت به آنها اطلاعات کافی را بدست آورد. پس شناخت خود، پی بردن به عیوب از راه تحلیل درست ذنوب است!
با سلام و احترام
تشکر از بیان شیوا و جامع شما و نکات نغزی که به طور خلاصه و مفید ارائه می فرمایید.
با دقت و تمرین در این مسیر سؤالی در مورد گام اول برای بنده ایجاد شد که با اجازه شما مطرح می کنم.
در مواردی ممکن است فرد با مطالعه دقیق رساله نیز در تطبیق موضوعات احکام با مشکل مواجه شود. با باقی ماندن ابهام یا در نبود معیاری برای تشخیص و تصمیم گیری ممکن است این فرد دچار سردرگمی شده و نتواند دقیقاً عیب خود را شناسایی کند چرا که دقیقاً نمی داند فلان عمل او ذنب بوده یا نه. لذا به نتیجه قطعی نمی رسد که آیا عیبی در او هست یا نه. بخصوص اگر در عرف مردم ذنبی محسوب نشود.
اینجا چه باید بکند؟ تا کجا باید تفحص کند که به وسواس و افراط نینجامد؟
البته این سؤال بنده به موضوع تاپیک دیگری که اینجا مطرح کرده ام بی ارتباط نیست.
خانم پارمین ممنون از نظرتون
بله من متوجه این هستم
من خودم با این عقاید بزرگ شدم
ولی مدتیه مدام از درون نیرویی این عقاید من رو انکار میکنه در حالیکه هیچ وقت به زبون نمیارم .
یعنی الان یکی از عقاید من بپرسه من مثل شما جواب میدم
ولی نمیدونم چرا ایمان قبلیم نیست
در مواردی ممکن است فرد با مطالعه دقیق رساله نیز در تطبیق موضوعات احکام با مشکل مواجه شود. با باقی ماندن ابهام یا در نبود معیاری برای تشخیص و تصمیم گیری ممکن است این فرد دچار سردرگمی شده و نتواند دقیقاً عیب خود را شناسایی کند چرا که دقیقاً نمی داند فلان عمل او ذنب بوده یا نه. لذا به نتیجه قطعی نمی رسد که آیا عیبی در او هست یا نه. بخصوص اگر در عرف مردم ذنبی محسوب نشود.
اینجا چه باید بکند؟ تا کجا باید تفحص کند که به وسواس و افراط نینجامد؟
سلام علیکم
در این موارد باید با استفتاء نمودن و یا مشاوره با متخصصین مربوطه مشکل علمی در بین را حل نمود.
آن قسمت از راه را که واضح است باید خود بتنهایی رفت ولی قسمتی را که واضح نیست، باید از مرشد کمک گرفت!
البته همیشه مرشد یک نفر خاص نیست بلکه حضور در جمع علماء و مباحثه با آنها و استفاده از نصایحشان تا حد زیادی می تواند راه را واضح کند و یا به وضوح آن بیافزاید.
با این وجود در بعضی موارد لازم است مرشدی داشته باشیم که ما را بخوبی بشناسد و راه را هم بشناسد آنوقت خداوند ما را توسط او یاری خواهد کرد.
ولی نباید قبل از شروع شناختِ خود، با اتکاء به مسلَّمات، بدنبال مرشد بود! زیرا این کار، این شائبه را بدنبال دارد که ما زحمت شناختِ خود را نمی خواهیم متحمل شویم و مرشد را به عنوان میانبر تلقی می کنیم! مثل کسی که باید پاسخ سؤالات داده شد را خود از طریق تحقیق بدست بیاورد ولی با سؤال از دیگری می خواهد را خود را ساده کند!
ولی مدتیه مدام از درون نیرویی این عقاید من رو انکار میکنه در حالیکه هیچ وقت به زبون نمیارم .
یعنی الان یکی از عقاید من بپرسه من مثل شما جواب میدم
ولی نمیدونم چرا ایمان قبلیم نیست
سلام
این موردی که گفتین فک کنم برای همه این روز ها مشترک باشه و اون قوت و اراده پولادین که ما مد نظرمون هست ( که نداریم البته) مخصوص شهدا و بزرگان هست
شما فکر کنید بزرگان میگن به ازای یک گناه کوچک یک در از درهای مشبکه درون قلب سست میشود و شیاطین جنی با لگد بازش میکنن و وارد قلب انسان میشن!
خب...با این اوصاف من الان توی دلم شیطان زیاد دارم که ...حالا چرا؟!
یک ...من ممکنه هر لحظه دروغ بگم حتی به شوخی پس یکی از درها فورا سست میشه و شیطان بی محنت وارد قلبم میشه
یا ممکنه خرف زشت بزنم فحش بدم درگیری فیزیکی داشته باشم به نامحرم نگاه کنم الفاظ نامناسب گوش بدم و هزار تا ناخالصی دیگه که باعث میشه انجمنی از خصیصه های بد در دل من تجمع کنه حالا چه عمدی چه غیر عمدی
حالا وظیفه من چیه این وسط:
تا وقتی که من به نداهای منفی درون دلم گوش می دم ،اما اجرا نمی کنم من در امان هستم و بازخواستی نیست اما همینکه اون ندای درونی بهم بزور تلقین میکنه که فخش بده و خودت و تخلیه کن همون موقع من مستحق تنبیه و کفاره گناهم میشوم!
برای زلالیت درون هم باید آسمون دلت آقتابی و آبی آبی باشه که به همین سادگیا هم نیست گرامی!
به قول شاعر که میگه
[spoiler]درونها تیره شد باشد که از غیب...چراغی برکند خلوتنشینی![/spoiler]
من خودم بارهاوبارهادچاراین فکرومشکل شدم پس خودم تجربشودارم مافکرمیکنیم حتما بایدکسی روببینیم تاباورش کنیم یایه مدت یه حاجت داشتم وهرچی ازخدامیخواستم ازش جوابی نمیشنیدم امابه این نتیجه رسیدم ندیدن دلیل برنبودن نیست
سلام
من قبلا چندان از خدا شناخت نداشتم اما وقتی داستان کامل معراج رو خوندم خیلی روی من تاثیر داشت و بل کل از جهالت و نادانی خارج شدم
مثلا فهمیدم چرا باید نماز و اینطوری بخونیم
یا فهمیدم چرا نباید هر چیزی رو هر جایی گفت
و خیلی چیزای دیگه که به دوستانی که نخوندن پیشنهاد می کنم ختما یه بار بخونن داستانش طولانی هست حتی پیامبر صلوات لله علیه به سایارات دیگر هم مسافرت داشت و با پیامبران آنجا هم دیدار و گفتگو کرد( گمون کنم) چه برسه به سفر به آسمان ها بالاتر.....!
من منتظر ادامه فرمایشات حاج آقا روح بخش هستم
سلام علیکم
خواستم بین گام اول و گام دوم وقفه ای باشد تا آنچه می آموزیم کمی بجانمان بنشیند و روی آن تدبر کنیم و بعد برویم سراغ گام بعد.
انبانِ علم شدن، تنها، حجاب را قطور می کند و دل را سیاه تر! زیرا سبب می شود علم از «راه» بودن در آید و «مقصد» شود.
«سبیل الله» سیاه ترین حجاب «الله» است و در عین حال تنها ترین راه برای رسیدن به «الله».
همیشه بهترینها بدترین هستند.
همیشه چاقویی که خوب می برد به همان میزان، خوب هم زخم می زند.
گام میانه همین است.
گام میانه شتاب نکردن در رسیدن به گام دوم است.
شناخت «خود»، نه گامی است که به سادگیِ عبور از خیابانی باشد. و یا عرض رودخانه ای!
«خود» لیزتر از آن است که به آسانی بتوان او را در دست آگاهی جای داد و به نظاره اش نشست و آگاهش شد و بررسی اش کرد. زیرا همه این بررسی و نظاره ها و آگاهی ها توسط خود او صورت می پذیرد.
شما تا حال چشمانتان را دیده اید!
شاید تلاش کنید نک بینی خود را ببینید و یا ابرویتان بیشتر رشد کند بتوانید آن را کمی تماشا کنید ولی برای دیدن چشمانتان نمی توانید بدون واسطه، از چشمانتان استفاده کنید.
برای شناخت نفس باید مدام فکر نمود. آنچه از «خود» به ذهنمان می آید آنها را نوشت و یا به زبان آورد و یا در خلوتی در ذهن مرور داد.
بر آنچه از «خود» می رسیم باید نقد بزنیم و ایراد وارد کنیم و بدنبال خلاء های معرفتی در سلسله آکاهی های خود از «خود» باشیم.
اگر راه را درست برویم، به درماندگی می رسیم. درمانده ای که راه های بن بست را رفته است. نه این که فقط به او گفته باشند این راه بن بست است.
در این درماندگی و اضطرار، کم کم آن کشش فطری به سوی خداوند و نیاز به او از اعماق دل رشد می کند. بالا و بالاتر می آید. رشدش را با بالانمودن دستان به سمت آسمان و یا پایین آمدن سر بر خاک نشان می دهد.
آن وقت وقت دعا است و دعا همچنان ادامه می یابد. دعایی که به این زودی به استجابت نمی رسد زیرا این دعا، عین رشد و عین رهایی از نفس و دیدن آن، و اصلا عین استجابت است.
من زیاد بلد نیست در این مقوله بیان رسایی داشته باشم. شاید هم نباید بلد باشم. به هر حال نباید نشست و ابتداء همه راهی را که باید برویم، توصیفش را بشنویم و بعد راه بیافتیم.
باید تنها نشانه هایی را که در ابتداء راه وجود دارد، برای ما آشکار شود و بعد که وارد دهلیز های پر پیچ نفس شدیم این دیگر تجربه خود فرد است که چگونه راه را ادامه دهد.[/size]
سلام
چقدر زیبا صحبت می کنید
واقعا لذت بردم
التماس دعا دارم
و خوشحال میشم اگر فرمایشاتتون ادامه داره در وقتی که فکر می کنید مناسبه دریغ نفرمایید
وقتی یه مشکل بزرگ بیادسراغ ادم سراغ کی میری؟جزخداکیوصدامیکنی وقتی ازشدت ناراحتی میخوای زمینوزمانوبهم بدوزی؟فقط سراغ خدامیری واینجاست که بدون ذره ای شک وتردیدصداش میکنی.یادمه چن سال قبل داشتم غرق میشدم فقط خداروصداکردم واون بابزرگیش نجاتم دادوزمانی که مشکل بزرگی داشتم هممون دچاراین شک میشیم گاهی کافیه بگی هوالاول والاخروالظاهروالباطن وهوعلی کل شی قدیرتومفاتیح نوشته وبنظرم ذکرلاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم هیچ تکان وجنبشی به غیرامرخدانیست :Gol:
با سلام و احترام
تشکر از بیان شیوا و جامع شما و نکات نغزی که به طور خلاصه و مفید ارائه می فرمایید.
با دقت و تمرین در این مسیر سؤالی در مورد گام اول برای بنده ایجاد شد که با اجازه شما مطرح می کنم.
در مواردی ممکن است فرد با مطالعه دقیق رساله نیز در تطبیق موضوعات احکام با مشکل مواجه شود. با باقی ماندن ابهام یا در نبود معیاری برای تشخیص و تصمیم گیری ممکن است این فرد دچار سردرگمی شده و نتواند دقیقاً عیب خود را شناسایی کند چرا که دقیقاً نمی داند فلان عمل او ذنب بوده یا نه. لذا به نتیجه قطعی نمی رسد که آیا عیبی در او هست یا نه. بخصوص اگر در عرف مردم ذنبی محسوب نشود.
اینجا چه باید بکند؟ تا کجا باید تفحص کند که به وسواس و افراط نینجامد؟
البته این سؤال بنده به موضوع تاپیک دیگری که اینجا مطرح کرده ام بی ارتباط نیست.
ممنون.:Gol:
خانم پارمین ممنون از نظرتون

بله من متوجه این هستم
من خودم با این عقاید بزرگ شدم
ولی مدتیه مدام از درون نیرویی این عقاید من رو انکار میکنه در حالیکه هیچ وقت به زبون نمیارم .
یعنی الان یکی از عقاید من بپرسه من مثل شما جواب میدم
ولی نمیدونم چرا ایمان قبلیم نیست
سلام علیکم
در این موارد باید با استفتاء نمودن و یا مشاوره با متخصصین مربوطه مشکل علمی در بین را حل نمود.
آن قسمت از راه را که واضح است باید خود بتنهایی رفت ولی قسمتی را که واضح نیست، باید از مرشد کمک گرفت!
البته همیشه مرشد یک نفر خاص نیست بلکه حضور در جمع علماء و مباحثه با آنها و استفاده از نصایحشان تا حد زیادی می تواند راه را واضح کند و یا به وضوح آن بیافزاید.
با این وجود در بعضی موارد لازم است مرشدی داشته باشیم که ما را بخوبی بشناسد و راه را هم بشناسد آنوقت خداوند ما را توسط او یاری خواهد کرد.
ولی نباید قبل از شروع شناختِ خود، با اتکاء به مسلَّمات، بدنبال مرشد بود! زیرا این کار، این شائبه را بدنبال دارد که ما زحمت شناختِ خود را نمی خواهیم متحمل شویم و مرشد را به عنوان میانبر تلقی می کنیم! مثل کسی که باید پاسخ سؤالات داده شد را خود از طریق تحقیق بدست بیاورد ولی با سؤال از دیگری می خواهد را خود را ساده کند!
من خودم بارهاوبارهادچاراین فکرومشکل شدم پس خودم تجربشودارم مافکرمیکنیم حتما بایدکسی روببینیم تاباورش کنیم یایه مدت یه حاجت داشتم وهرچی ازخدامیخواستم ازش جوابی نمیشنیدم امابه این نتیجه رسیدم ندیدن دلیل برنبودن نیست وبارهابه وسیله ی اهل بیت ع خداروحس کردم شایدبه قول حاج اقاروح بخش بایدبه متخصص رجوع کرد.نمیدونم واقعاچی بگم دعامیکنیم براتون لاحول ولاقوه الابالله.:Sham:همین چندشب پیش داشتم جونموازدست میدیدم وخداوامام زمان عج روصدازدم نجات پیداکردم این فکرهاازناحیه ی شیطانه ونبایداهمیت دادبهش
سلام
این موردی که گفتین فک کنم برای همه این روز ها مشترک باشه و اون قوت و اراده پولادین که ما مد نظرمون هست ( که نداریم البته) مخصوص شهدا و بزرگان هست
شما فکر کنید بزرگان میگن به ازای یک گناه کوچک یک در از درهای مشبکه درون قلب سست میشود و شیاطین جنی با لگد بازش میکنن و وارد قلب انسان میشن!
خب...با این اوصاف من الان توی دلم شیطان زیاد دارم که ...حالا چرا؟!
یک ...من ممکنه هر لحظه دروغ بگم حتی به شوخی پس یکی از درها فورا سست میشه و شیطان بی محنت وارد قلبم میشه
یا ممکنه خرف زشت بزنم فحش بدم درگیری فیزیکی داشته باشم به نامحرم نگاه کنم الفاظ نامناسب گوش بدم و هزار تا ناخالصی دیگه که باعث میشه انجمنی از خصیصه های بد در دل من تجمع کنه حالا چه عمدی چه غیر عمدی
حالا وظیفه من چیه این وسط:
تا وقتی که من به نداهای منفی درون دلم گوش می دم ،اما اجرا نمی کنم من در امان هستم و بازخواستی نیست اما همینکه اون ندای درونی بهم بزور تلقین میکنه که فخش بده و خودت و تخلیه کن همون موقع من مستحق تنبیه و کفاره گناهم میشوم!
برای زلالیت درون هم باید آسمون دلت آقتابی و آبی آبی باشه که به همین سادگیا هم نیست گرامی!
به قول شاعر که میگه
[spoiler]درونها تیره شد باشد که از غیب...چراغی برکند خلوتنشینی![/spoiler]
سلام
من قبلا چندان از خدا شناخت نداشتم اما وقتی داستان کامل معراج رو خوندم خیلی روی من تاثیر داشت و بل کل از جهالت و نادانی خارج شدم
مثلا فهمیدم چرا باید نماز و اینطوری بخونیم
یا فهمیدم چرا نباید هر چیزی رو هر جایی گفت
و خیلی چیزای دیگه که به دوستانی که نخوندن پیشنهاد می کنم ختما یه بار بخونن داستانش طولانی هست حتی پیامبر صلوات لله علیه به سایارات دیگر هم مسافرت داشت و با پیامبران آنجا هم دیدار و گفتگو کرد( گمون کنم) چه برسه به سفر به آسمان ها بالاتر.....!
ممنون کاربری عزرائیل
من تا اونجایی که می تونم سعی میکنم از محرمات دوری کنم
و یه نکته ای
حاج آقای روح بخش میشه یه استاد به من معرفی بفرمائید؟