""نقد ""عرفان وین دایر
تبهای اولیه
سلام
وقتی یک موج در دنیای غرب آغاز می شود باید انتظار داشت بزودی به سایر کشورها هم برسد چه اینکه سلطه ای رسانه مغرب زمین این را اقتضا می کند .
چندی است بحث عرفانهای نوظهور بسیار داغ است و هرچند وقت یک بار در این موضوع شخصیتی به دنیا معرفی می شود . چندی است کتاب یک پروفسور روانشناس آمریکایی بنام وین دایر را در دستان جوانان خود می یابیم . چه خوب است بدانیم او چه می گوید تا اگر جوانی که خواننده کتابهای او بوده ، سوالی از ما پرسید بدانیم قضیه چیست .
وین دایر مدعی یک نوع خودشناسی عرفانی است . ما در نقد آراء وی از مطالب کتاب " عرفان داروی دردهای بی درمان " او استفاده می کنیم .
توجه داشته باشید که کلمه نقد از نظر ما هیچ معنایی جز بررسی علمی منصفانه ندارد . وین دایر از نظر ما اصلا مهم نیست بلکه اندیشه های او مهم است . نقد و نظر ما نه بر اساس نام وین دایر یا آمریکایی بودنش یا مسیحی بودنش بلکه بر اساس فکر و اندیشه ای است که ارائه می کند چه اینکه مولای متقیان فرمودند :
انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال
به آنچه گفته می شود نگاه کنید نه به کسی که می گوید
ادامه دارد ان شاء اله
موفق باشید
سلام
مختصری درباره وین دایر :
در سال 1940 در شهر دیترویت به دنیا آمد . او کودکی سخت و مشقت باری را پشت سر گذاشت ولی به رغم همه دشواریها تحصیلات خود را به پایان برد و با اخذ درجه دکترا در رشته روانشناسی مشاوره ای با سمت استادی در دانشگاه به تدریس پرداخت .
او صاحب تالیفات متعدد و شهرت زیاد در جامعه فعلی آمریکاست و نوار سخنرانیهایش به وفور تکثیر شده است .
کتاب مورد نقد او یعنی "عرفان داروی دردهای بی درمان" پرفروشترین کتاب در دو سال پیاپی در ایالات متحده بوده است .
موفق باشید
سلام
آنطور که وین دایر در مقدمه کتابش نقل می کند تحول فکری او بر سر گور پدرش اتفاق افتاده است .
پدر او یک مرد لا ابالی بوده که خانواده را ترک می کند . وین دایر از پدرش جز از طریق سخنان اطرافیان آشنایی نداشته است . او 34 سال از عمرش را با کینه و نفرت از پدرش سپری میکند تا اینکه در همین سن موفق می شود قبر پدرش را در یکی از شهرهای جنوبی یافته و بر سر آن حاضر شود . او در درد دل دوساعته اش با پدر بالاخره موفق می شود او را مورد عفو قرار دهد و به قول خودش با این کار شیرینی و لذت عفو را می چشد . لذا او اساس تمام تحولات روحی خود را عفو و بخشایش پدرش می داند .
او مدعی است بعد از این تحول تمام عالم دست بدست هم داده تا او تجربیات ذهنی و فکری خوبی داشته و پله های موفقیت و شهرت را خیلی سریع بالا برود .
متن کتاب عرفان داروی دردهای بی درمان هیچ شباهتی به کتابهای مشابه آن در فرهنگ ما ندارد . کتاب او بیشتر به متن یک سخنرانی و خطابه شبیه است تا یک کتاب متقن علمی یا حتی روانشناسی .
اکثر بیانات وین دایر حول محور تجربیات شخصی خود اوست بدون اینکه بخواهد یا بتواند برای آنها دلیل و برهانی بیاورد لذا تنها کسی می تواند با وین دایر همراه شود و به ادعای او از این تجربه بهره مند شود که به نوعی به گفتار او ایمان بیاورد وگرنه از نظر خوانندگان با سواد ما این سخنان نمی تواند به صرف صدور از او قابل قبول باشد .
بر این اساس نقدهای اساسی به مطالب او وارد است اما در عین حال از ذکر جهات مثبت هم ابا نخواهیم داشت چون بنای ما بر انصاف است .
موفق باشید
با سلام و احترام
اکثر کتب وين داير حول محور «معنويت» و «عرفان» نگاشته شده است. معنويتي که وي تبليغ ميکند نقاط قوتي مخصوص به خود دارد که بسياري از مکاتب معنويت گراي امروز از اين مزايا بي بهره و يا کم بهره اند.
در نگاه وي مجموعه عالم هستي تحت قدرتي عظيم به نام «خداوند» اداره ميشود.[1] و هيچ کلمه و واژهاي نميتواند خدا را آنگونه که هست توصيف نمايد. (همان ص 41) همه انسانها از خدايند و به او بازگشت خواهند نمود[2] .
پس بحث خدا محوری او تفاوتی با سایر معنویت های نوپدید دارد.
اما
واقعيت اين است كه انديشه هاي وين داير ـ علي رغم نقاط قوتي كه بيان آن گذشت – ادامه همان معنويت هاي دين ستيز در دنياي امروز است كه از پيش خود ، نسخه هاي سعادت ابدي و سلامت رواني را به بشريت سرگردان امروز عرضه مي كنند. وين داير نه يك انديشه منسجم و برخوردار از جهان بيني منطقي، كه تركيبي از نظريات ديگر دانشمندانِ معنويت گراست. سيري كوتاه در كتب داير روشن مي كند كه «وين داير ملغمه اي از انديشه ها و عرفانهاست». عارف نماهاي دنيايي امروز از ساي بابا و كريشنا مورتي[3] دون خوان وكاستاندا ،[4] پاتا نجلي ، بهاگاوادگيتا ، ماهارشي،[5] مايكل برگ كابالايي[6] تا روانشاسان، شخصيتها و دانشمندان علوم جديد مثل انيشتاين ، اريك فروم ، شكسپير، ويليام جميز يونگ، نلسون ماندلا،[7] تا شخصيتها و عرفاي اسلامي مانند مولوي و خيام و حافظ[8] هر كدام سهمي در انديشه هاي داير دارند.
[1] ـ نداي دروني ص 243
[2] j نداي دروني، ص 247
[3] ـ اعجاز واقعي ص 190 و 285 ، راه حل معنوي ص 31 و ص86
[4] ـ خود حقيقي 291 / عرفان 280
[5] ـ راه حل معنوي ص 26 و 50 و 32 و 33 ، نداي دروني ص 68
[6] ـ معنويت ص 17
[7] ـ نداي دروني ص 230- 241 – 167 – 181 – 279 / عرفان ص 312 / معنويت ص 61 / راه حل معنوي ص 46 ـ 41
[8] ـ راه حل معنوي ص 38 و 47 ـ نداي دروني ص 9 و 113 ـ معنويت ص 92 ، خود حقيقي ص 124
کتاب او بیشتر به متن یک سخنرانی و خطابه شبیه است تا یک کتاب متقن علمی یا حتی روانشناسی .
سلام
ادبیات وین دایر در کتابش ادبیات علمی نیست و این کاملا درست است چراکه مخاطب مورد نظر وین دایر عموم افراد جامعه آمریکا هستند و عموم هر جامعه ای از سخنان سنگین فلسفی و استدلالی و علمی گریزانند . لذا روشی که ایشان انتخاب کرده به حساب مخاطب مد نظرشان کاملا زیرکانه و درست است . چه خوب است ما هم مسائل عرفانی خودمان را با همین نوع ادبیات مطرح کنیم البته بطور قطع تنزل دادن مسائل سنگین عرفانی به معنای واقعی و نه آنچه که وین دایر بدان پرداخته بسیار مشکل است چرا که کتاب وین دایر بیشتر یک کتاب اخلاقی است تا عرفانی . جنبه های عرفانی کتاب وین دایر بسیار نازل و کم است .
به نظر بنده دغدغه وین دایر حل مشکلات فکری و اخلاقی جامعه دور از معنویت آمریکا با یکسری جهان بینی های معناگرا و توصیه های اخلاقی است .
ادامه دارد ان شاء الله
موفق باشید
سلام به رسم ادب
وین دایر به هیچ وجه معتقد نیست که دین یا شریعت جدید آورده ٰ کجا از این حرفا زده؟ بگید مستند؟ دایر معتقد به توحید و یکسری مسائل که شما در همین تاپیک ها از اونا دفاع می کنید مثله وحدت وجود؛ خوب چرا یکی به میخ یکی به ... می زنید.
با سلام و احترام
از مجموعه مطالب وین دایر اگر چه او ادعای دین ندارد ولی استفاده می شود که آیین هایی دارد.
داير کتابي مستقل در باب «نداي دروني» نگاشته است که پيام اصلي اين کتاب «کافي بودن نداي درون براي سعادت» است. روشن است که با اين ايده غلط پيامبران الهي از صحنه هدايت و ارشاد جامعه کنار گذاشته مي شوند و صرفاً «پيامبري دروني» به صحنه مي آيد که خدا را هم در خدمت اهداف خود به کار مي گيرد. البته در احاديث اسلامي از نداي فطرت و حکم عقل به پيامبر دروني تعبير شده است؛ نه هر ندايي؛ به علاوه اين پيامبر دروني به تنهايي نسبت به راهبري آدمي براي نيل به معرفت الهي توانمند نيست
وین دایر به هیچ وجه معتقد نیست که دین یا شریعت جدید آورده ٰ کجا از این حرفا زده؟ بگید مستند؟ دایر معتقد به توحید و یکسری مسائل که شما در همین تاپیک ها از اونا دفاع می کنید مثله وحدت وجود؛ خوب چرا یکی به میخ یکی به ... می زنید.
سلام
تا بحال چیزی که شما می فرمایید مورد بحث ما نبوده است
مطالب ما را خوانده اید ؟
موفق باشید
از مجموعه مطالب وین دایر اگر چه او ادعای دین ندارد ولی استفاده می شود که آیین هایی دارد. داير کتابي مستقل در باب «نداي دروني» نگاشته است که پيام اصلي اين کتاب «کافي بودن نداي درون براي سعادت» است. روشن است که با اين ايده غلط پيامبران الهي از صحنه هدايت و ارشاد جامعه کنار گذاشته مي شوند و صرفاً «پيامبري دروني» به صحنه مي آيد که خدا را هم در خدمت اهداف خود به کار مي گيرد. البته در احاديث اسلامي از نداي فطرت و حکم عقل به پيامبر دروني تعبير شده است؛ نه هر ندايي؛ به علاوه اين پيامبر دروني به تنهايي نسبت به راهبري آدمي براي نيل به معرفت الهي توانمند نيست
سلام
این مطلب قابل تامل است چه اینکه حجت بیرونی همان حجت درونی متصل شده به حقیقت هستی است که شایستگی هدایتگری نسبت به دیگران را یافته است
پس شاید بتوان گفت ادعای وین دایر نافی انبیاء نیست بلکه می توان آنرا یکنوع پیغمبر شناسی محسوب داشت البته اگر وین دایر مدعی اینستکه که هر ندای درونی برای هدایت کافی است مطمئنا غلط است بلکه ندای درون مطهر لازم است آن هم در حدی که پاسخگوی همه ابعاد باشد مانند شریعت الهی که اغلب چنین مقامی برای اکثریت قریب به اتفاق افراد بشر حاصل نیست .
موفق باشید
با سلام و احترام
وین دایر ذات یگانه خدا را قبول دارد و خداوند را دارای علم و حکمت و... می داند ٰ او این جهان را بدون عیب و نقص می داند ٰ به همین علت نمی پذیرد که خداوند پيامبراني را براي هدايت بشر فرستاده باشد،در حالی که رسـالت انـبـيـاى بـزرگ و نزول كتب آسمانی ، هر دو در راستاى بيرون آوردن انسان از ظلمت ها و وارد كردن به وادى نور مى باشد. در برخى از آيات قرآن مجيد چنين آمده است :
الف ـ علت ارسال انبياء در سوره جمعه چنين بيان شده است :
(هـُوَ الَّذِى بـَعـَثَ فـِى الْاءُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ اَّيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ) *
او خدايى است كه ميان جمعيت درس نخوانده ، پيامبرى از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آياتش را تـلاوت كـنـد و آنـان را تـزكـيـه كـنـد (از آلودگـى جهل و اخلاق زشت پاك سازد) و به آنان كتاب آسمانى و حكمت الهى را بياموزد با آن كه پيش از آن ، همه در ورطه جهالت و گمراهى بودند.
بـنـابـرايـن ، انـبـيا الهى ، براى انجام دو هدف مبعوث شدند: (تزكيه مردم ) و (تعليم قرآن كريم و حكمت الهى به آنان ).
بنابراین اگر وین دایر خدای متعال را حکیم می داند بر اساس لطف خداوند که از حکمت الهی نشات گرفته باید مفاد آیات قرآن کریم را بپذیرد.
وین دایر ذات یگانه خدا را قبول دارد و خداوند را دارای علم و حکمت و... می داند ٰ او این جهان را بدون عیب و نقص می داند ٰ به همین علت نی پذیرد که خداوند پيامبراني را براي هدايت بشر فرستاده باشد،در حالی که رسـال انـبـيـاى بـزرگ و نزول كتب آسمانی ، هر دو در راستاى بيرون آوردن انسان از ظلمت ها و وارد كردن به وادى نور مى باشد.
سلام
باتشکر از برادر گرامی جناب هادی
منظور ما از این جمله :
شاید بتوان گفت ادعای وین دایر نافی انبیاء نیست بلکه می توان آنرا یکنوع پیغمبر شناسی محسوب داشت
اینستکه اگر اصل را بر ندای درونی بگذاریم از دایره پذیرش انبیاء خارج نشده ایم چه اینکه انبیاء نیز بر اساس همین اصل به هدایتگری خلق پرداخته اند الا اینکه طهارت و کمال روحی آنها موجب اخذ برترین راههای سعادت از خدای متعال است .
و اما این تناقضات در مطالب وین دایر هست چه اینکه اگر وین دایر قائل به لزوم هدایت نیست نباید کتابی می نوشت وکسی را به باور اصول مورد نظر خود دعوت می کرد . همین کار او خود دلیل محکمی بر لزوم وجود افرادی برتر و بالاتر از اوست که بتوانند برنامه کامل فردی و اجتماعی و سعادت را از ندای درونی خود اخذ و به جامعه بشری عرضه کنند به عبارت دیگر کار وین دایر در هدایتگری خود قویترین دلیل بر لزوم نبوت و وجود انبیاء است .
مشکل دیگر امثال وین دایر این است که سببیت تکوینی نبوت و شریعت را فراموش می کنند چون هنوز رابطه صحیح تشریع و تکوین مورد بررسی قرار نگرفته است و اغلب افراد فکر می کنند نبوت چیزی غیر از امر تکوینی است
اگر به تشریع نگاه صحیحی داشته باشیم آنرا یک سبب تکوینی مناسب در حیات بشری برای کمال او می یابیم
موفق باشید
سلام
به نظر شما چرا مروجان معنویت در دنیای امروز از تکیه به معرفت دینی پرهیز می کنند ؟
آیا در معرفت دینی نقصی است ؟
آیا شرایط فکری و روحی جوامع مخاطب دخلی در این موضوع دارد ؟
آیا این یک محافظه کاری در مقابل اندیشه سکولار جا افتاده در این جوامع نیست ؟
آیا اشکالات اساسی معرفت دینی این جوامع مثل مسیحیت آنها را به این فاصله گیری واداشته است ؟
جواب همه اینها می تواند " ممکن است " باشد
نظر شما چیست ؟
موفق باشید
او این جهان را بدون عیب و نقص می داند ٰ به همین علت نمی پذیرد که خداوند پيامبراني را براي هدايت بشر فرستاده باشد
نديدم چنين مطلبي؟ كجا گفته؟ سند؟
او این جهان را بدون عیب و نقص می داند ٰ به همین علت نمی پذیرد که خداوند پيامبراني را براي هدايت بشر فرستاده باشد نديدم چنين مطلبي؟ كجا گفته؟ سند؟
با سلام و احترام
داير کتابي مستقل در باب «نداي دروني» نگاشته است که پيام اصلي اين کتاب «کافي بودن نداي درون براي سعادت» است. روشن است که با اين ايده غلط پيامبران الهي از صحنه هدايت و ارشاد جامعه کنار گذاشته مي¬شوند و صرفاً «پيامبري دروني» به صحنه ميآيد که خدا را هم در خدمت اهداف خود به کار مي¬گيرد. البته در احاديث اسلامي از نداي فطرت و حکم عقل به پيامبر دروني تعبير شده است؛ نه هر ندايي؛ به علاوه اين پيامبر دروني به تنهايي نسبت به راهبري آدمي براي نيل به معرفت الهي توانمند نيست، بلکه در کنار آن راهنمايان الهي، يعني پيامبران بيروني، به عنوان مرجع اصيل معرفي شده اند و تشخيص نداي وجدان از خواسته هاي حيواني و اميال دروني به عهده پيامبران گذاشته شده است. داير پیامبر انسان ها را « فرمان درون» ميداند و راهنماي سالک را نداي دروني معرفي مي¬کند؛ اما اين که اين ندا چگونه راهبري ميکند
با سلام و احترام
رديابي توصيه ها و مراقبه هاي وين داير، سراز نفي و انكار شريعت در مي آورد. اين توصيه ها هر چند به نام دين و به اسم «شريعت» عرضه نشده اند؛ در حقيقت، بدعتي است كه به رقابت با دین و شریعت برخاسته است و ادعای كاركرد شريعت را دارد و این چیزی غیر از تنه زدن به تنه شارع در حوزه «جعل و قانون گذاری» نیست.
مدیتیشن در نگاه دایر
اصولا در نگاه او، مديتيشن، همان عبادت است كه به معرفت دروني منتهي مي شود . وي می گوید: «اگر مي خواهيد به تمرين مديتيشن بپردازيد، به تمام معني آن را انجام دهيد و سعادت و خوشي را در خلوت اين عمل ببيند و اگر مي خواهيد نام دعا برآن بگذاريد و آن را به عنوان گفت وگو با خداوند تلقي كنيد، چنين نامي را بگذاريد و با تمام وجود دعا كنيد .» وي كرامات ادعایی خود را مرهوم مديتيشن مي داند و به كرات مديتيشن و يوگا را به ديگران توصيه مي كند .
اصولا در نگاه او، مديتيشن، همان عبادت است كه به معرفت دروني منتهي مي شود . وي می گوید: «اگر مي خواهيد به تمرين مديتيشن بپردازيد، به تمام معني آن را انجام دهيد و سعادت و خوشي را در خلوت اين عمل ببيند و اگر مي خواهيد نام دعا برآن بگذاريد و آن را به عنوان گفت وگو با خداوند تلقي كنيد، چنين نامي را بگذاريد و با تمام وجود دعا كنيد .» وي كرامات ادعایی خود را مرهوم مديتيشن مي داند و به كرات مديتيشن و يوگا را به ديگران توصيه مي كند .
سلام
شریعت گریزی یکی از ویژگیهای عرفانهای نوظهور است . این برای آشنایان با معارف دقیقا نشان از ضعف معرفتی است . این نشان دهنده آنستکه ایشان حقیقت هستی را نشناخته اند و جایگاه مناسک و عبادات را در ادیان نمی فهمند . آنها تصور می کنند مناسک در شرایع آسمانی تحمیل امر غیر ضرور است در حالی که این مناسک اقتضای عبودیت در مقام ظاهر است . از اینجا معلوم می شود که آنها به این اقتضا در مقام باطن هم درست نائل نشده اند چه اینکه وصول صحیح در آنجا مقتضی ظهور در مقام ظاهر است .
البته این ویژگی در عرفانهای نوظهور با خصلت مسوولیت گریزی و سستی انسانهای امروزه سازگار است لذا مورد توجه و قبول واقع می شوند اما بنابر بیان قرآن هرکس معیار و میزان سبکی برای خود برگزید در آتش حسرت و عدم فعلیت استعدادها می افتد :
و اما من خفت موازینه فامه هاویه
و هرکس موازین و معیارهایش سبک باشد در هاویه خواهد بود
افتخار یک مسلمان شیعه آنستکه که میزان و معیارش دو امر سنگین و ثقیل بنام ثقلین است
چون او ین آیه را برگزید :
و اما من ثقلت موازینه فهو فی عیشه راضیه
موفق باشید
علمای عزیز توجه داشته باشند
وین دایر برای مردم امریکا که حتی مسیحیت را هم به تمسخر گرفته اند سخنرانی میکند
چطور انتظار دارید اول کار بیاید و قران را در بین مردمی تبلیغ کند که اسلام را دین تروریستی میدانند؟
به نظرم وین دایر بسیار بسیار محافظه کارانه پیش میرود تا بتواند در قلب مردم نفوذ کند و ذره ای عرفان به این جامعه خشک امریکایی ببخشد
به نظر بنده این کتب به عنوان مراجع عرفانی برای جامعه ایرانی مناسب نیست هر چند بررسی انها خالی از لطف نباشد
چرا که وین دایر برای راضی کردن مردم امریکایی مجبور است گاهی به در بگوید شاید دیوار گوش کند
گاهی ممکن حرف یک کلمه ای را در ده صفحه بگوید تا غیر مستقیم به خواننده نفوذ کند
علمای عزیز توجه داشته باشند وین دایر برای مردم امریکا که حتی مسیحیت را هم به تمسخر گرفته اند سخنرانی میکند چطور انتظار دارید اول کار بیاید و قران را در بین مردمی تبلیغ کند که اسلام را دین تروریستی میدانند؟ به نظرم وین دایر بسیار بسیار محافظه کارانه پیش میرود تا بتواند در قلب مردم نفوذ کند و ذره ای عرفان به این جامعه خشک امریکایی ببخشد به نظر بنده این کتب به عنوان مراجع عرفانی برای جامعه ایرانی مناسب نیست هر چند بررسی انها خالی از لطف نباشد چرا که وین دایر برای راضی کردن مردم امریکایی مجبور است گاهی به در بگوید شاید دیوار گوش کند گاهی ممکن حرف یک کلمه ای را در ده صفحه بگوید تا غیر مستقیم به خواننده نفوذ کند
سلام
در پاسخ به عتیقه محترم باید عرض شود ما هم این احتمالات را در بالا مطرح کردیم و انتظار هم نداریم فردی مانند وین دایر از معارف قرآن سخن بگوید اما اینجا دو احتمال اساسی وجود دارد :
1- وین دایر نیز جزئی از نقشه شیطانی شریعت زدایی و عرفان سکولار است که ظاهرا توسط شبکه های جاسوسی شیطانی غرب طراحی شده است . آنها با این نقشه می خواهند زمینه ورود بشریت را به عرفانی خالی از وحی عادت دهند
2- وین دایر فرد مصلحی است که با توجه به ویژگیهای جامعه آمریکا این راه را انتخاب کرده است و هدف او قشر بی اعتقاد جامعه آمریکاست
این دو احتمالا جدا قابل بررسی است .
و اما در مورد مناسب نبودن عرفانهایی مانند عرفان وین دایر برای جامعه دینی ما کاملا با شما موافقم
والله الموفق
زندگي و شخصيت
وين دبليو داير
[1] در يکي از شهرهاي آمريکا متولد شد. کودکي داير با سختي¬ها و مشقت¬هاي فراواني همراه بود. وي کودکي خود را در خانواده¬اي پر جمعيت و پر ماجرا سپري نمود، او شيرخوار بود که پدرش خانواده 4 نفره خود را رها مي¬کند. وي بارها و بارها از اعتياد و الکلي بودن پدر خود ياد مي¬کند، فرد معتادي که فقط به فکر خوش گذراني و عيش و نوش خود بود[2]، به گونه¬اي که فرزند 16 ماهه خود را به پسر 4 ساله¬اش مي¬سپارد و زندگي و خانواده خود را رها مي¬کند و با زني ديگر پا به فرار مي¬گذارد[3] که بعد از آن وي موفق به ملاقات پدر نمي شود و بالاخره پدر داير در اثر افراط در نوشيدن مسکرات جان خود را از دست مي-دهد[4]. مادر وي بعد از جدايي از شوهر با مردي ديگر ازدواج مي¬کند که از قضا وي هم الکلي و معتاد و بي¬مسئوليت بوده است.
وين دایر در پايین¬ترين سطح اجتماع رشد کرد و در جواني به مدت 4 سال در نيروي دريايي آمريکا مشغول خدمت شد که البته با تلاش و زحمت توانست به دانشگاه راه¬ يابد. در همين ايام بعلت مشکلات عديده اقتصادي مشاغل مختلفي از جمله چمن زني، پخش روزنامه[5] ، صندوق دار و شاگرد سوپر مارکت را تجربه نمود.[6]
وين داير در جواني در حاليکه اعتياد به الکل و مواد مخدر با زندگي او پيوند خورده بود[7] توانست در سايه مديتيشين و بعد از تمرين و تلقين¬هاي فراوان آن راترک کند.[8]
وين داير از فردي به نام «رام داس» در عمل درس¬هاي زيادي گرفته و از وي به نام استاد عرفان خود نام مي¬برد. رام داس از نظر داير بزرگترين سخنران دنياست.
وي هيچ گاه از يادآوري کرامات و کارهاي خارق¬العاده خود خسته نمي¬شود. ليست کارهاي غير عادي که وين داير از زندگي خود بر مي¬شمارد به ده¬ها مورد مي¬رسد. در اين فهرست بلند مواردي از قبيل جان سالم به در بردن از تصادف، [9]موفقيت در دوي ماراتن در اثر مکاشفه معنوي،[10] ا ديدن روياي صادقه،
[11] بطور معجزه آسا موجب هدايت ديگران شدن،[12] [13] و سالم ماندن از سانحه هوايي[14] ... در شمار کرامات وي در آثارش منعکس شده است.
وين داير در سن 34 سالگي در حاليکه در اوج موفقيت بود، استادي دانشگاه در رشته روان شناسي را رها نمود و به نويسندگي روي آورد که تاکنون بيش از 20 کتاب از وي منتشر شده است.
وي تا جايي پيشرفت نمود که از يک موسسه بين المللي به عنوان بهترين سخنران سال، جايزه چکش طلائي را دريافت کرد[15] وي همچنين اهل ورزش و فعاليت جسماني است به گونه¬اي که تاکنون در 7 دو ماراتن شرکت نموده و سالهاست که دست کم 8 مايل مي¬دود[16] و به گفته خودش يک روز هم از اين کار غفلت نکرده است.[17]
وي هم اکنون صاحب 8 فرزند است[18] و همسرش ـ که از نظر داير فردي عارف و معنوي است ـ با اشتياق در نگهداري و مراقبت از بچه¬ها سهيم بوده است.[19]
وين داير حيات معنوي خود را موهون يک «گذشت بي¬سابقه» مي¬داند. وي در جاهاي متعدد از جفايي که پدرش در حق همسر و فرزندان روا داشته نام مي¬برد به طوريکه احساس خشم و نفرت نسبت به پدر سراسر وجود وين داير را در بر مي¬گيرد بعد از مدت¬ها وي متوجه مي¬شود پدرش از دنيا رفته ولي بالاخره موفق به زيارت قبر پدر مي¬شود و بعد از حضور بر مزار پدر، در يک تصميم تاريخي کينه پدر را از دل به دور مي¬ريزد و او را مي¬بخشد و براي پدرش دعا مي¬کند. به گفته داير در همين لحظه بود که احساس کرد يک تجربه معنوي و معرفت دروني به قلب وي سرازير شد[20] و ضميرش به حق و حقيقت روشن گشت.[21]
محاسن عرفان داير
اکثر کتب وين داير حول محور «معنويت» و «عرفان» نگاشته شده است. معنويتي که وي تبليغ مي¬کند نقاط قوتي مخصوص به خود که بسياري از مکاتب معنويت گراي امروز از اين مزايا بي¬بهره و يا کم بهره¬اند.
1ـ خدا محوري
دلپذيرترين و برجسته ترين نقطه در انديشه¬هاي وين داير «تاکيد بر خدا محوري» است. در نگاه وي مجموعه عالم هستي تحت قدرتي عظيم به نام «خداوند» اداره مي¬شود.[22] و هيچ کلمه¬ و واژه¬اي نمي¬تواند خدا را آنگونه که هست توصيف نمايد. (همان ص 41) همه انسان¬ها از خدايند و به او بازگشت خواهند نمود[23] .
از نگاه داير هرچه انسان بيشتر به خداوند شبيه¬تر و نزديک¬تر شود موحدتر است و فقط انسان موحد است که مي¬تواند جهان را جلوه خدا ببيند و خدا را در همه چيز و همه جا مشاهد کند.[24] و اصولاً خداوند، قادرِ مطلق است و براي او غير ممکن وجود ندارد.[25] انسان معنوي از ديدگاه داير «هرگز تنها نيست» بلکه او مي¬تواند براي خلق دگرگوني¬ها و خروج از بن بست¬هاي زندگي همواره به خدا متوسل شود.[26] . او از رگ گردن به ما نزديک¬تر است و در هر چشم به هم زدني مي¬توان با او ارتباط گرفت و از وجود او بهره مند شد[27] وي تصريح مي¬کند «خدا» يکي است و و همه اشياء از اويند. او در درون همه ما آشيان دارد و هر چند اسامي متعدد دارد اما يک حقيقت است و در همه موجودات، حي و حاضر است.[28] و هيچ نقطه¬اي از حضور خداوند خالي نيست.[29]
داير مي¬گويد: انسان بايد در نيايش و دعاي خود خدا را به گونه¬اي بخواند که شايسته خدايي اوست[30] و اصولاً خداوند مالک همه چيز است و اين مالکيت هم انحصاري است.[31] وي خدا را عقل کل توصيف مي¬کند که امکان ندارد از او کار بيهود سر بزند و امکان تصادف در کارهاي او راه ندارد[32] داير توصيه مي¬کند «با توکل به خدا و تسليم در برابر او پيش برويد و نتايج همه کارهايتان را به او بسپاريد.»[33] او بر اعتقاد مشترک هم اديان در مورد خداوند اشاره مي¬کند که خداوند خالق همه چيز است ولي خودش ازلي و ابدي است و نيازي به خالق ندارد و مي¬گويد: «اين گفته¬ اديان کاملاً منطقي است. زيرا با اين توصيف ديگر ابتدا و پاياني براي خالق نيست و تفکر در اين زمينه هم چندان لزومي ندارد... پس خدا موجودي است غير مادي، عاري از جسم، لامکان، ازلي و ابدي، واجد تمامي صفات، نه آغازي بر آن تصور دارد و نه پاياني و در تمام ابعاد هستي حاضر بوده، هست و خواهد بود.»[34]
2ـ هدفمندي خلقت
داير به خوبي و به جا هدفمندي کائنات و حاکم بودن سنت¬هاي ثابت بر هستي را مي¬پذيرد و اين مسئله را در جاهاي مختلف بازگو مي¬کند.[35] «هيچ چيز در اين جهان اتفاقي يا الله بختکي نيست بلکه همه چيز از اصول و قواعد خاص پيروي مي-کند»[36] .«شما در نظامي قرار داريد که تحت هدايت يک عقل کل و شعور مطلق قرار دارد. يعني همه چيز هدفمند است».[37] وي به زيبايي بين اراده آزاد انساني و هدفمندي دستگاه خلقت جمع مي¬کند و در عين رد جبر گرايي تفکر صحيح را تفکري مي¬داند که ضمن پذيرش موهبت اختيار و اراده براي انسان، شعور و هدفمندي را براي کل هستي بپذيرد[38] .
«من بر اين اعتقادم که جهان بي نقص و عاري از هر گونه نقصان و کم و زياد و در نهايت کمال است و اذهان ما از درک آن عاجز و غير از اين هم از خالق جهان، نبايد انتظار داشت[39] وي تمامي اجزاء هستي را داراي ماموريتي ويژه مي¬داند که تحقق اين رسالت را ماموريت نهايي هر انسان مي¬داند.[40] و اگر کسي در جهت انجام رسالت خود گام بر دارد بخشي از تکامل هستي تحقق يافته است[41]
فضايل اخلاقي در عرفان داير
بايد اعتراف نمود بسياري از صفات اخلاقي فاضله و ابعاد الهي وجود انساني در نوشته¬هاي وين داير به صورت زيبايي انعکاس يافته است. مفاهيم مبهمي مثل سعادت، کمال، عشق و ... که در بسياري از مکاتب اخلاقي تبيين روشني از آنها صورت نگرفته است توسط وين داير به صورت عملياتي وريز و تحت عناوين مجزا ذکر گرديده است و در بسياري از موارد، ابعاد آن مورد اشاره و تحليل قرار گرفته است.
هر چند اين مفاهيم به صورت دقيق¬تر و عميق¬تري در متون اسلامي ـ قرآن کريم ، روايات معصومين و کتب اخلاقي ـ مورد کاوش قرار گرفته و ادله مختلف عقلي، منطقي و وجداني براي آنها ذکر گرديده و در يک «نظام اخلاقي منسجم» به صورت پازلي کامل جا داده شده¬اند، با اين وجود کار داير در اين جهت کار با ارزشي است و تا حد زيادي ـ در حوزه اخلاق فردي ـ به اخلاق و عرفان اسلامي نزديک شده است و مي¬توان ادعا نمود که با توجه به تاثيرپذيري داير از مولوي ـ که در جاهاي متعددي از مولوي نام مي¬برد و گفته¬هاي او را به صورت کامل نقل مي¬کند[42] و گاهي هم به قرآن استناد مي کند[43] ـ بسياري از گفته¬هاي داير در حيطه اخلاقيات از متون اسلامي يا حداقل از عرفاي اسلامي اخذ و اقتباس شده است تا جائيکه گاهي تعبيرات داير مو به مو با همان تعبيرات بکار رفته در احاديث معصومين تطبيق مي¬کند. مناسب است پاره¬اي از محاسن کلام داير ـ آموزه¬هاي اخلاق فردي ـ مرور گردد تا اين قرابت به گونه¬ ملموس¬تري روشن شود.
1ـ شکرگزاري
در بيان داير شکر گزاري و سپاس به درگاه خداوند باعث مي¬شود نعمت بيشتري نصيب انسان گردد و صفت سپاس¬گزاري، خصلت منفيِ «آز و افزون طلبي» را در انسان زايل مي¬کند و فرد خدا خواه بايد در هر حال (حال سختي و حال خوشي) شکرگزار خداوند باشد[44] و تمامي موهبت¬هايي که در زندگي انسان وارد مي¬شود بايد مشمول اين حالت واقع شوند [45]
داير خود ضمن اينکه هر روز صبحدمش را با شکر گزاري آغاز مي¬کند [46] به خوانندگان آثارش توصيه مي¬کند هر روز صبح بگوييد: «خدايا به خاطر زندگي¬ام، سلامت بدنم، بخاطر خانواده¬ام، به خاطر امروزم و اين فرصت جديدي که در اختيارم قرار دادي تو را شکر مي¬کنم خدايا شکر ! شکر! شکر! »[47]
2ـ قناعت و ساده زيستي
وي ضمن تاکيد بر اين که هر کسي بايد تلاش کند حرفه شرافتمندانه¬اي داشته باشد و از ثمره دسترنج خود ارتزاق نمايد قائل است زندگي بايد براساس رهايي از تعلقات مادي همراه باشد (و اين رهايي به معني فقر و نداري نيست بلکه به معني اين است که انسان از قيد وابستگي¬ها آزاد و رها باشد تا بتوان به جنبه¬هاي معنوي و روحاني عالم اتصال برقرار کرد.[48] او مي-گويد تلاش کنيد تا زندگي خود را ساده کنيد، لذا لزومي ندارد بيش از آن چه نياز داريد بخريد و زندگي خود را شلوغ و آشفته کنيد[49] «در منزل من لوازم لوکس و تجملات گران¬بهاي خانه¬هاي اشرافي بسيار به ندرت ديده مي¬شود. لباس¬هاي شيک و زرق و برق در زندگي من جايي ندارد ... يک حقيقت عميق وجود دار و آن اين است که «بيشتز داشتن، کمتر داشتن است»[50] وي در تحليل اين مطلب مي¬گويد «هر چه بيشتر تصاحب کنيم بيشتر در پي کسب افزونتر خواهيم بود و چون حرص و طلب آدمي پايان ندارد بيشتر احساس کمبود خواهيم نمود».[51]
3ـ گذشت و ايثار
داير پذيرفته است که بخشش به ديگران و چشم پوشي از خطاهاي آنان، راه تجلي نور به قلب آدمي است[52] و تاکيد مي¬کند «محال است کسي بدون گذشت در زندگي روزمره به آگاهي و بيداري معنوي دست يابد.»[53] به بيان داير بخشش باعث مي¬شود حس سرزنش و مذمت ديگران در انسان از بين برود و اگر از سر تقصيرات و خطاهاي ديگران بگذريم نياز به سرزنش آنها هم نخواهيم داشت[54] که البته بعد از آن که انسان بتواند ذهنيت¬هاي بد و سوء تفاهم¬ها را نسبت به ديگران تقليل دهد گذشت راحت¬تر صورت مي¬گيرد.[55]
4ـ خدمت به مخلوقات خداوند
وين داير به طور مکرر توصيه مي¬کند که آدمي بايد به خلق خدا خدمت کند و در راه مشکلات ديگران سعي خود را به کار گيرد تا از اين طريق حس الهام شکوفا شده و به خدا نزديک شود [56] وي معتقد است که به هر ميزان انسان معنوي¬تر شود حس خدمت به خلق هم در او شديدتر مي¬شود[57] و حضور در ميان نقرا و کساني که مال و اموالي ندارند باعث ايجاد حس و عشق مي¬شود[58]
وي از خوانندگان آثارش مي¬خواهد سعي کنيد به ديگران کمک کنيد آن هم در خلوت و بدون انتظار پاداش و حتي تشکر.[59] و حتي سعي کنيد اسم¬تان هم برده نشود[60] وي به افرادي که از ترس فقر کمک به ديگران را ترک مي¬کنند گوشزد مي¬کند: هرچه که صرف بخشش شود به همان صورت و يا بيشتر به زندگي انسان بر مي¬گردد و اصلاً سخاوت فلسفه وجودي انسان است و بخشش در تقويت قدرت الهام معجزه آسا عمل مي¬کند.[61]
5- آزادي جنسي ضد آزادي است.
وين داير بر خلاف برخي عارف¬نماها ـ همچون اشو ـ که مروج سکس¬اند و سکس و آزادي جنسي را راه رسيدن به حقيقت خيال کرده¬اند، آزادي جنسي را يک آزادي دروغين و جعلي مي¬داند و آن را بر آمده از نفس اماره و خود کاذب (ايگو) مي¬داند که اين نوع آزادي عيناً ضد آزادي است[62] وي به حق تاکيد مي¬کند که «خداوند آزادي واقعي را مي¬پسندد و نفس اماره آزادي عاريتي را. لذت بردن و خوش گذراني کار بسيار خوبي است اما خوش گذراني را با آزادي ناشي از خوشگذراني نفس پسند (ايگوپسند) اشتباه نکنيد ... زيرا الهام نفس هميشه براساس احساس جعلي است که يک ايده قلابي است.»[63] او فرهنگ غربي و نفس اماره را هم سو و هم جهت معرفي مي¬کند و مي¬گويد: «نفس اماره از شما مي¬خواهد که جنس مخالف را از نظر بدني و فيزيکي تجسم کنيد ولي خود برتر شما اصرار دارد که به جنس مخالف به عنوان صاحب يک روح بنگريد...سينماها ، مجله¬ها و ... همه به ما ياد مي¬دهند که به زنان به نظر فيزيکال نگريسته و ارتباط با آنها بدني باشد و هدف را پيروزي بر جسم زنان معرفي مي¬کنند... اين کار باعث مي¬شود که کل انرژي ذهني ما صرف بدن و جنس مخالف شود نه وجود معنوي و روحاني او»[64]
7ـ راستگويي راه حقيقت است.
«اگر ما دوست داريم براي هميشه هماهنگ با روح قدسي عمل کنيم و براي ديگران نيز منبع الهام باشيم داشتن صداقت ضروري است وقتي حقيقت را پنهان مي¬کنيم ... اين عمل به شکل جدايي از خداوند در زندگي ما خود را نشان مي¬دهد»[65] وي با تاکيد بر اين که در زندگي الهي، صداقت يک ضرورت است [66] و صداقت و راستگويي را راه همسويي و هماهنگي با خدا هستند[67] به اين نکته اشاره مي¬کند که همه حرف¬هاي راست در همه جا لازم نيست بيان گردد و انسان مي¬تواند با ترفندهاي مختلفي بدون آن که مرتکب دروغ شود از افشاي اسرار خودداري کند. [68]
8ـ پرهيز از مجادله و مراء
داير مجادله لفظي با ديگران را آفت الهام و معنويت مي¬داند و يادآور مي¬شود که هيچ نيازي نيست که انسان همه را راضي و تسليم افکار خود نمايد چرا که خواسته¬هاي حقيقي ما همان چيزهايي است که نداي درونمان است.[69] و اين که انسان با هر قيمتي در مشاجرات و مناظرات بخواهد حرف خود را به کرسي بنشاند باعث دوري انسان از خود متعالي و عقل مي¬گردد و مشاجره و مباحثه بي¬مورد ، خواست نفس جعلي (ايگو) است.[70]
*******
پاره¬اي ديگر از فضايل اخلاقي که در آثار داير آمده و در منابع اسلامي با همين تعبيرات يا نزديک به آن عنوان شده از اين جمله است: «از ديگران نه فقط غيبت نکنيد بلکه اگر در جمع از کسي غيبت صورت گيرد سعي کنيد از او دفاع کنيد يا کارهاي خوب او را در جمع ذکر کنيد چرا که اين کار باعث مي¬شود خود مقدس و نيروي معنوي انسان تقويت شود.[71] در کارهاي ديگران تجسس نکنيد و هيچ الزامي وجود ندارد از عقايد ديگران و اسرار و دنياي خاص افراد آگاه شويد.[72] حرکت از دروغ و فريب به راستي و صداقت اولين قدم در صداقت دروني انسان است.[73] صبر نتايج فوري به بار مي¬آورد. صبر و ظفر هر دو دوستان قديمي¬اند، در اثر صبر نوبت ظفر آيد.[74] از نگاه داير تسليم و رضا، غايت تفکرات عارفانه ـ عاشقانه است و منظور از اين دو، اعتماد کردن به سنت¬ها و نيروها و اصولي است که بر جهان حاکم¬اند و پيوسته سرگرم ماموريت خويش¬اند. تسليم و رضا باعث مي¬شود که دنبال نتايج نباشيم و بالتبع کينه¬ها زدوده خواهد شد.[75] در مورد ديگران چنان بينديشيد که دوست داريد در مورد شما بينديشند.[76]
شما در اين جهان هستيد اما وابسته به آن نيسستيد پس بميريد در حاليکه زنده هستيد[77] بخواهيد، اجابت خواهد شد، خواستن از خدا هم به اين معناست که اجازه دهيم تا هدايت خداوند به سوي ما سرازير شود و ما را در بر گيرد و در مسير جريان هدايت الهي واقع شدن، عين خواستن است.[78] داير به شدت معتقد است که انسان نياز به خلوت با خدا و خود دارد[79] و مشغوليت روزمره را آفت معنويت مي¬داند و وجود سر و صدا دغدغه¬هاي روزمره را مانع الهام معرفي مي¬کند.[80] و مي¬گويد: چه بهتر که اين خلوت در خانه خود و در يک اتاق معنوي (خلوت گاه مخصوص) باشد و انسان هر روز در آنجا به عبادت و مراقبه بپردازد[81] ، اثر اين اتاق، رشد معنوي انسان و روشني ضمير خواهد بود[82]
داير جسم را مرکب روح و معبد مقدسي مي¬داند که بايد قدر آن را دانست و در سلامت آن کوشيد[83] وي محاسبه اعمال و ارزيابي مجدد از کارها و برنامه¬ها را ضروري مي¬داند که باعث اصلاح امور و روشن بيني مي¬شود[84] و لازمه ارتباط با خالق بازنگري جديد در کارهاست[85] به طوري که اين بازنگري، اعجاز گونه انسان را وارد دنياي غير قابل تصور خواهد کرد.[86]
داير صبحدم و زمان صبحگاهي را بهترين فرصت راز و نياز با خدا مي¬داند و اين مطلب را بارها گوشزد مي¬کند. «بهترين مکان (براي عبادت و راز و نياز ) صبح زود است. هر روز به مدت 30 دقيقه در آن جا حضور يابيد و در آرامش ژرف فرو رويد[87] وي ساعت 6 – 3 صبح را بيشتر توصيه مي¬کند[88] " وقتي از خواب بر مي¬خيزيد، لحظاتي را با خدا راز و نياز کنيد و به خود يادآوري کنيد که«اين لحظات زودگذر کوتاه مدت من فقط با خداوند هستم»[89] وي اين کار را موثر ترين عمل براي دسترسي به خود قدسي مي¬داند.[90]
ايده¬هاي محوري
پاره¬اي از مباني انديشه¬هاي وين داير به شرح ذيل است. [91]
1ـ وحدت وجود
سراسر بدن ما از اجزاء زنده تشکيل شده است و اغلب حيات ما بدون آنها امکان پذير نيست، پلک¬هاي چشم ما با وجود ساختار کوچک خود با تمام جسم هماهنگ عمل مي¬کند، تمامي اجزاء بدن ضمن اين که خود سرشار از نيروي حيات هستند همگي هماهنگ با کل و تماميت آدمي که «من» ناميده مي¬شود عمل مي¬کنند. يافته¬هاي علمي دانشمندان با ميکروسکوپ الکتروني بر وجود حيات در تمامي اجزاءموجودات ـ نه فقط انسان ـ حکايت دارد ضمن اين حيات مستقل اجزاء، هماهنگي و همسويي با کل نيز هويداست. تک تک انسان¬ها با همديگر «پيکره کامل انسانيت » را تشکيل مي¬دهند. انسان¬ها «من» هايي هستند که در قالب متحدا الشکل به نام «ما» به حيات خود ادامه مي¬دهد. بايد حقيقتي انکار ناپذير در جهان لايتناهي که بر سراسر هستي حکومت مي¬کند به نام «اصل وحدت وجود» را پذيرفت. [92]
شواهدي بر وحدت وجود
الف) ايده عدد بحراني
اگر شمار قابل توجهي (عدد کافي) از انسان¬ها ـ حتي ديگر موجودات ـ از رفتار خاص و الگوي خاصي تبعيت کنند همان رفتار در تمام آن «گونه» تظاهر خواهد يافت. اقل نصاب عدد در «گونه» که موجب تسري رفتار به تمام آن صنف خواهد شد «عدد بحراني» يا «توده بحراني گونه» نام دارد.[93] اين ايده از آن جا قوت گرفت که ميموني در کشور ژاپن به طور ابتکاري سيب زميني را در آب شور دريا شست پس از آن، آن را خورد. متعاقباً بعضي از همنوعانش از او تقليد کردند. تعداد زيادي از ميمون¬هاي حاضر اين عمل را انجام دادند. با تعجب مشاهد شد ميمون¬هايي که در چند فرسخي زندگي مي¬کردند و هيچ تماسي با ميمون-هاي ساحل نداشتند اين رفتار را از خود بروز دادند. کن کيس[94] در کتابش معتقد است که اگر تعدادي از افراد نوع بشر از بحران جنگ هسته¬اي آگاهي يابند و اين حس را به اکثريت انتقال دهند و اکثريت اين رفتار را در خود تظاهر دهند جنگ هسته¬اي اجتناب ناپذير است.
ب) تجربه انتقال مرحله¬اي
فيزيک¬دانان از اين نصاب ـ «انتقال مرحله¬اي» تعبير مي¬کند و آن هنگامي است که اتم¬هاي تشکيل دهنده يک ملکول به ترتيب خاصي قرار گيرند و تعداد آنها به نصاب نزديک شود و اين هنگام است که بقيه اتم¬ها خود به خود در همان مسير قرار مي¬گيرند. حرکتي عجيب از يک ميکروب در يک نقطه از زمين باعث بروز حرکت ديگر ميکروب ¬ها ـ بدون هيچ تماسي ـ در کره زمين مي¬شود. اين مطلب در مورد رفتار توده¬¬ها در جوامع بشري قابل توجه است به طوري که رفتار کلي انسان¬ها و مواضع جمعي آنها متاثر از حس مشترک آنها است که تبييني ديگر از همان « وحدت وجود» است.[95]
ج) کشفيات نوين فيزيک کوانتوم:
ذرات کوچکتر از اتم به طور مداوم اتخاذ تصميم مي¬کنند و عجيب¬تر اين که تصميمات اتخاذ شده بر اساس تصميماتي است که در جاي ديگر اتخاذ مي¬شود. ريز ذرات اتم به فوريت مي¬دانند که در جاي ديگر چه تصميمي اتخاذ شده است. مبناي استدلال فلسفه کوانتوم اين است که همه چيزهايي که در جهان به ظاهر منفرد و مستقل به نظر مي¬رسند در واقع اجزايي از يک کليت مستقل به شمار مي¬روند. دنياي علم به سختي مي¬کوشد به آن چه رهبران روحاني بشريت گفته¬اند دست يابد . در علم مکانيک کوانتوم در اين مسئله ـ ذي حيات بودن ذرات عالم و دستورگيري از حقيقت ديگر ـ تمايزي بين جاندار و بي¬جان وجود ندارد. تمامي اجزاء عالم ضمن اينکه در کار انفرادي خود عاري از نقص و خطا مي¬باشند در همان زمان با ذرات ديگر و با کل کائنات هماهنگ و همنوايند و به فواصل زماني احتياجي ندارند.[96] پرواز دسته جمعي پرندگان در هوا و پيچ و تاب خوردن آنها به گونه¬اي که انگار به هم متصلند و از يک جا فرمان مي¬گيرند همه شواهدي روشن بر «وحدت وجود» است.
با اعتقاد به اصل وحدت وجود، به خود يادآور مي¬شويم که هر تصور زشتي درباره ديگران، تصوري است به خويشتن. هر قدمي که براي انتقام جويي و آزار ديگران برداشته مي¬شود کوششي است که ضربه و لطمه آن به خود ما بر مي¬گيرد. ثمره اعتقاد به اين اصل، احساس يگانگي و دوستي با ديگران و پرهيز از کينه¬جويي و نفرت است.[97]
بايد ياداور شويم آنچه را که وين داير تحت عنوان «وحدت وجود» پذيرفته، بسياري از دانشمندان صاحب نظر با دلايل و تبيين هاي ديگري پذيرفته¬اند.[98]
2ـ ذهن، منبع اعجاز
انسان معنوي از نيروهاي خارق العاده ذهن در تاثير گذاري بر اين عالم آگاه است، او نيک مي¬داند که ذهن معطوف به آرامش از هر نيروي فيزيکي قوي¬تر است.[99] از طريق مراقبه و مکاشفه مي¬توان به ژرف ترين سطوح ذهني دسترسي پيدا کرد و در آن فضاي خاموش و نامرئي، از حکمت و هدايت بهره مند شويم واز طريق ذهن است که مي¬توان به بخش¬ نامرئي وجود دست يافت. [100]
قدم اول در فعال سازي قدرت ذهن، تغيير تصاوير ذهني است. رويدادهاي زندگي همه پرداخته تجسمات انسان است بنابراين بايد نيروي تجسم و تصور ذهن را باور داشت و به تغيير نگرش نسبت به خود، محيط پيرامون، ديگران و زندگي همت گماشت تا موجبات تغيير در واقعيت اين امور فراهم شود. آينده انسانها از راه شيوه تفكري كه بر مي گزينند رقم مي خورد و در حقيقت آنها به آنچه تفكر مي كنند تبديل مي شوند.[101] پديده¬هايي كه در زندگي انسانها اتفاق مي افتد زاييده تفكر آنهاست نه مستقل از فكر.[102]
بايد توجه داشت تفكرات هر چند واقعيت خارجي ندارد اما اگر به طور مناسب تقويت و دروني گردند به طور عيني در قالب فيزيكي انسان عينيت مي يابند و تجسم خارجي به خود مي گيرند.[103] بنابراين افكار و اعمال رابطه علي و معلولي با هم دارند ، هم اعمال انسان برخواسته از تصورات و افكار اوست و هم افكار اوست كه باعث تحقق اعمال متناسب با همان فكر در زندگي مي شود.[104]
براي تجربه معجزه ذهن، بايد صداهاي دروني که از محدوديت¬ها مي¬گويند خاموش شوند. در اين مسير ضريب هوش پنداري باطل است، هوش و ساير توانايي¬هاي ذهني بي¬حدو بي¬کرانه است،[105] تمامي هيجانات از ذهن سرچشمه مي¬گيرند و آنگاه بازتاب آن به صورت علايم و عوارض بيرون متجلي مي¬شود.[106] اين قدرت ذهن که از آن به «اداره کردن تصادفات» ياد مي¬شود به اين معني است که هر چيزي که مي¬خواهيد در ذهن شما اتفاق بيفتد در ذهن خود تصور کنيد. از درون بر آن تمرکز کنيد و از بيرون به آن علاقه نشان دهيد و به تصور ذهني عشق بورزيد. حالا انرژي دروني شما تصادفاتي را جذب خواهد کرد که با آرزوهاي شما جور در خواهند آمد[107] و ذهن بر هر چه تمرکز پيدا کند همان توسعه پيدا مي¬کند و بزرگ مي¬شود.[108] اين قدرت ذهن، از زبان و بيان متاثر مي¬شود، بيان کلمات و عبارات باعث مي¬شود بدن فيزيکال به همان راهي برود که اظهار شده است.[109]
ملاحضه:
حقيقت آن است که ذهن انسان از پديده¬هاي شگفت انگيز خلقت است که بسياري از توانايي¬هاي اين عضو مبهم مانده و پاره-اي هنوز از «مرزهاي کشف» بسيار دور مانده است. اين شگفتي به گونه¬اي است که ليال واتسن روانشناس معروف به طور جدي احتمال داده است امور اغوا کننده¬اي مثل پري، هيولا، انسان خون آشام، ادم گرگ نما، شبح، روح شرير و بشقاب پرنده به صورت عيني وزن و اندازه¬گيري شوند و چنان آراستگي عملي يابند که حتي تجربه گراترين دانشمندان هم با آن اعلام موافقت نمايند. چرا که ممکن است اين امور مربوط به بخشي ناشناخته از ذهن باشد که" قدرت آفرينش فيزيکي" دارد.
3 ـ دو نوع خود
استعمال جملاتي در مورد خود (مثل من به خودم گفتم، من خودم را سرزنش کردم) پرده از اين حقيقت بر مي¬دارد که انسان¬ها در درون خود دو شخصيت و دو حقيقت دارند. يک شخصيت که منم که فکر کرده¬ام و ديگري کسي است که فکر را دريافت کرده. (حاکم و محکوم يا فکر کننده و فکر شونده) ديالوگ با خود، حاکي از حضور دو نفس انساني در کالبد واحد است.[110] يکي از اين دو، وجودي متعالي است که همان «خود برتر» و «نفس الهي» آدمي است و هميشه آماده است تا انسان را به وراء احساسات بکشاند. در مقابل، خود نفساني قرار دارد که از آن در لسان روان¬شناسان «ايگو» تعبير مي¬شود.
براي معنوي شدن بايد به پرورش «وجود متعالي» پرداخت و از آن براي انجام وظايف طبيعي و اعمال محبت آميز دعوت کرد ؛ ايگو خود عاريتي و بدل آدميان است در حاليکه خود حقيقي ـ که همان قدرت خدا در وجود انسان است ـ اصلي و البته ابدي است.[111]هر عملي يا فکري که آرامش را به انسان بر مي¬گرداند، اشارت خود متعالي است. فقط احساس امنيت و آرامش دروني است که حکايتگر حيات خود مقدس است. با همين سنجه است که مجادله و بحث، رقابت، چشم و هم چشمي، حرکات هيجان انگيز و جنگ و گريزهاي سينمايي، نگراني، اظهار خود و خود نمايي، لذت بردن از گرفتاري¬هاي ديگران، همه و همه نشان از حکومت ايگو برخود متعالي دارد.[112] مقصد نهايي در سلوک سرکوب ايگو نيست بلکه برداشتن دو گانگي بين خود حقيقي و خود مادي است به گونه¬اي که با بي¬اعتنايي به ايگو، زمام حکومت بر خود در دست خود حقيقي قرار گيرد.[113] علاج نهايي و شاهراه بازيابي خود مقدس، فقط بکار گرفتن ميل و اراده و عمل نمودن به راهنمايي عقل است.[114]
ادامه دارد
[="]
[="]الف- واقعيت اين است كه انديشه هاي وين داير ـ علي رغم نقاط قوتي كه بيان آن گذشت – ادامه همان معنويت هاي دين ستيز در دنياي امروز است كه از پيش خود ، نسخه هاي سعادت ابدي و سلامت رواني را به بشريت سرگردان امروز عرضه مي كنند. وين داير نه يك انديشه منسجم و برخوردار از جهان بيني منطقي، كه تركيبي از نظريات ديگر دانشمندانِ معنويت گراست. سيري كوتاه در كتب داير روشن مي كند كه «وين داير ملغمه اي از انديشه ها و عرفانهاست». عارف نماهاي دنيايي امروز از ساي بابا و كريشنا مورتي[115] دون خوان وكاستاندا ،[="][116] [="]پاتا نجلي ، بهاگاوادگيتا ، ماهارشي،[117] مايكل برگ كابالايي[118[="]] [="]تا روانشاسان، شخصيتها و دانشمندان علوم جديد مثل انيشتاين ، اريك فروم ، شكسپير، ويليام جميز يونگ، نلسون ماندلا،[119] تا شخصيتها و عرفاي اسلامي مانند مولوي و خيام و حافظ[120] هر كدام سهمي در انديشه هاي داير دارند[="].
[="]ب ـ از آنجا كه تحصيلات داير روان شناسي است و تا مرحله تدريس در دانشگاه و عضويت هيات علمي هم پيش رفته است آثار و تاليفات وي مشحون از توصيه ها و نقطه نظرات روانشناختي است[="]. [="]در يك جمله مي¬توان گفت هويت اصلي كتب وي روان شناسانه است نه عرفاني و معنوي. اگر به اعتبار عناوين عرفانيِ آثارش بخواهيم آنها را عرفاني قلمداد كنيم اين اعتبار در مرتبه دوم جاي خواهد داشت[="].
[="]توصيه هاي مكرر و ملال آور در آثار وين داير در قالب جمله هاي «سعي كنيد»، «تلاش نمائيد»، «به خود بباورانيد». «احساس كنيد كه داريد...» از قراين ماهيت روانشناختي مكتب داير است. تلقين محوري صرف، بدون پشتوانه علمي و ديني و جهان شناختي، عرفان وين داير را به «عرفان توصيه¬اي» تنزل داده و ارزش علمي مكتب او را مخدوش نمود هاست[="].
[="]ج) در آثار داير مديتيشن، يوگا و مراقبه هاي معمول ، جايگزين عبادت در اديان الهي گرديده است و اصولا در نگاه وي ، مديتيشن همان عبادت است كه به معرفي دروني منتهي مي شود. «اگر مي خواهيد به تمرين مديتيشن بپردازيد، به تمام معني آن را انجام دهيد و سعادت و خوشي را در خلوت اين عمل ببيند. و اگر مي خواهيد نام دعا برآن بگذاريد و آن را به عنوان گفتگو با خداوند تلقي كنيد، چنين نامي را بگذاريد و با تمام وجود دعا كنيد»[121] وي كرامات خود را مرهون مديتيشن ميداند[122] و به كرات مديتيشن و يوگا را به ديگران توصيه مي كند.[123[="]]
[="]د ـ رديابي توصيه هاي مراقبه اي وين داير، سراز نفي و انكار شريعت در مي آورد. اين توصيه¬ها هر چند به نام دين و به اسم «شريعت» عرضه نشده اند، اما در حقيقت بدعتي است كه به «كاركرد شريعت» و تنه زدن به تنه «شارع» در [="]«[="]حوزه جعل» پيوند مي خورد[="].
[="]داير با تعبيراتي عميق و گويا به معرفي ذات احديت پرداخت، اما لوازم اين تعبيرات را نمي پذيرد. وي خدا را حكيم علي الاطلاق مي داند، ولي از پذيرش اين مطلب كه خداوند پيامبراني را براي هدايت بشر گسيل كرده باشد سرباز مي زند و از مهم جلوه دادن اين دسته از لوازم حكمت ، خودداري مي كند. وي علم بي نهايت براي خداوند قائل است اما بشر را از اين علم – از كانال رسالت[="] – [="]محروم مي داند. وي جهان را بدون عيب و نقص و نظام احسن مي داند، اما چرا پازل حكمت خداوند راكه به گفته او از دوران جنيني آدمي شروع شده با« قبول غايت براي هستي» تكميل نمي كند؟[124[="]]
[="]هـ ـ باور به زندگي پس مرگ قدمتي برابر زندگي بشر دارد و پيامبران در اين مسير، بزرگ معلمين بشر بوده اند به گونه اي كه هيچ وقت بشر بدون اعتقادات مذهبي وجود نداشته است[125] اما چرا وي اصلا " ايده رستاخيز" را مطرح نمي كند و با ارائه تصويري مبهم از حيات روح ، زندگي پس از مرگ را در هاله اي از ابهام رها مي كند و بهشت را «امر دروني» معرفي مي-کند؟[126] وی با پذیرش فرضیه "تناسخ" که با معاد کاملا در تضاد است مرتکب سهوی بزرگ شده است و معلوم است که با وجود این ایده جایی برای بهشت و جهنم و رستاخیز باقی نمی ماندو هدفمندی خلقت که وی مورد تاکید قرار داده بود مخدوش و بی اساس خواهد بود[="].
[="]و ـ در شرایطی که فروش بیشتر کالا ، غایت آمال بشر جدید واقع شده،[127[="]] [="]كار داير در معرفي خدا و وارد كردن خدا به زندگي منحط غربي قابل تحسين است، اما نظام توحيدي وي، نظامي حداقلي است كه فقط به قبول خداوند پرداخته؛ و روح بی نهایت طلب انسان را به اکتفاء کردن به مراحل پایین ایمان ترغیب می کند[128] وانتظارات حداكثري ـ كه البته منطقي هم هست ـ را از زندگي توحيدي كنار مي زند و از خدا فقط به قبول آن در پاره اي از ساحت هاي وجودي انسان اكتفاء مي كند، به همين جهت است علي رغم اعتراف به اين كه «ما بخشي از سيستم هوشيار جهان هستي هستيم و براي منظور جهاني به اينجا آمده ايم»،[129] اضطراب و استرس را به عنوان درد بشر امروز معرفي مي كند[130] و هدف را شادي و لذت و كاميابي مي داند.[131] تقرير وي از درد بشريت، بازخواني همان مشكلات رواني بشر جديد است. بنابراين خداي داير براي رفع استرس، نگراني، خجالت، عصبانيت و ترس وارد زندگي مي¬شود نه براي اقناء ، ميل خداجويي بشر و ارضا فطرت خداجويي او.[132] به تعبير دقيق¬تر خدايي که داير معرفي مي¬کند خدايي است که در خدمت انسان بحران زده مدرن است نه خدايي که بشر بايد در خدمت او و مسير اطاعت از او قرار گيرد. البته روشن است اگر انسان در مسير بندگي خداوند گام بردارد خداوند هم اسباب جهان را در خدمت تعالي او بسيج خواهد کرد[133] اما در حقيقت نگاه داير، «نگاه ابزار گرايانه» به خداست نه «بينش توحيدي غايت مدار[="]».
[="]خوانندگان آثار داير بايد اين خطر بزرگ اعتقادي را درک کنند و فريب اصطلاحاتي از قبيل «علم بي¬نهايت»، «حکيم علي الاطلاق» را نخورند چرا که اين مفاهيم زيبا و البته صحيح، در حد «تصور ذهني» در آثار داير مطرح شده¬اند و داير به نتايج درخشان اين مفاهيم بلند نپرداخته و تن در نداده است. مگر مي¬توان خدا را حکيم مطلق و عليم علي الاطلاق فرض کرد ولي قائل به [="]«[="]نفي برنامه» و «نفي شريعت» شد و فقط به مديتيشن اکتفا کرد؟فلاسفه،روانشاسان،متفکرین و دانشمندان هرکدام تعریفی از سعادت و کمال ارائه داده اند و بالتبع "برنامه" و "مدل زندگی" متفاوتی ارائه داده اند.ایاپذیرفتنی است که هستی هدفمند باشد و خداوند هم حکیم باشد ولی بشریت را در این سردرگمی که بزرگان علم و دانش به ان مبتلا هستند رها کند؟[="]
[="]داير کتابي مستقل در باب «نداي دروني» نگاشته است و پيام اصلي اين کتاب [="]«[="]کافي بودن نداي درون براي سعادت» است. روشن است با اين ايده غلط، [="]«[="]پيامبران الهي » از صحنه هدايت و ارشاد جامعه کنار گذاشته مي شوند و [="]«[="]پيامبري دروني» به صحنه مي¬آيد که خدا را هم در خدمت اهداف خود بکار مي¬گيرد. در احاديث اسلامي اولاً از «نداي فطرت» و «حکم عقل» به پيامبر دروني تعبير شده نه هر ندايي، بعلاوه اين پيامبر دروني به تنهايي قادر به راهبري آدمي براي نيل به معرفت الهي نيست بلکه دركنارآن و در عرض آن، راهنمايان الهي ـ پيامبران بيروني ـ به عنوان «مرجع اصيل» معرفي شده¬اند و تشخيص «نداي وجدان» از «خواسته¬هاي حيواني» و «اميال دروني» به عهده پيامبران گذاشته شده است. داير خداي انسان¬ها را درون آنها مي¬داند و راهنماي سالک را «نداي دروني» معرفي مي¬کند اما اين که اين ندا چگونه راهبري مي¬کند و نداهاي واهي کدامند، همه را به سکوت و ابهام مي¬گذراند، غافل از اين که بعد از ارجاع آدمي به نداي درون، «تشخيص نداي اصيل» اول مشکل راه سلوک است؛ به عبارتي «نداي درون» هم نياز به مرجع دارد. اگر مرجع براي «نداي درون»، نداي دروني ديگري باشد، آن نداي دروني دوم کدام است؟ تفاوت آن با نداهاي دسته اول چيست؟ ضامن اصيل بودن و صحيح بودن آن کدام است؟ معلوم مي¬شود سلسله¬اي از نداها شکل گيرد که براي بطلان اين ايده، [="]«[="]لزوم تسلسل» آنها کافي است[="]. [="]واقعيت آن است كه تلقي وين داير از دين، همان تلقي رايج غربيان از دين است كه دين را «شخصي» و «سليقه» اي مي دانند و آن را صرف يك سرگرمي مي دانند نه «راهی واقعي براي نيل به سعادت».[134[="]]
[="]ز- وين داير احساس قصور و احساس گناه را نه فقط مذموم كه منافي معنويت مي شمارد.[135] وي گمان كرده اگر كسي نسبت به گذشته خود احساس تقصير نمود، درون خود را آشفته نموده و انرژي خود را هدر داده است،[136] وي به جد اين احساس را بازدارنده و سد راه معنويت معرفي مي كند و عفو و بخشش خويشتن را تنها راه نجات معرفي مي كند. «شما نيازي به بخشش خويشتن به خاطر گناهان ناكرده نداريد. در اين جا چيزي نبوده كه عفو كردن لازم باشد.»[137] وي چون نتوانسته بين احساس تقصير در درگاه خداوند و تكامل روحي جمع نمايد، اين احساس را موجب آشفتگي دروني مي شمارد و چون نتوانسته بين «احساس قصور» و [="]«[="]ياس» تفكيك قائل شود آن را با معنويت ناسازگار تصور کرده است. چرا نتوان تصور كرد كه «چون انسان از ظرفيت هاي وجودي خود براي رسيدن به خدا بهره كامل را نگرفته است» خود را مورد مذمت قرار دهد؟ واقعيت اين است كه برخلاف گمان داير، احساس قصور نه تنها مانع نيست كه يك موتور محرك است. وجود عاملي كه انسان را در تقصيرها، مورد خطاب و عتاب قرار ميدهد ـ در متون اسلامي به آن نفس لوامه تعبير شده است ـ از موهبت هايي است كه خداوند متعال براي تحركِ سريعترِ موتور معنويت و خداخواهي در وجود انسان تعبيه نموده است و ماداميكه اين ميل در انسان سوسو مي كند و توان عرضه اندام دارد، نشان از حيات معنوي انسان دارد نه زوال معنويت – چنان كه داير خيال كرده است ـ[="] .
[="]ح) از اشتباهات فاحش و نابخشودني وين داير – البته اگر از سر سهو باشد[="] – [="]ايده «حمايت از صلح نه مخالفت با جنگ» است. در نگاه داير زندگي بايد با تفكرات مثبت اداره شود نه تفكرات منفي؛ به همين جهت توصيه مي كند " به جاي اينكه عليه تروريسم و جنگ اعلام انزجار كنيد طرفداران صلح باشيد... اگر شما عليه چيزي باشيد و با آن دشمني نمائيد نفاق و اختلاف در ضمير شما نقش خواهد بست... عليه هرچه بايستيد همان چيز عليه شما خواهد ايستاد. در عوض ابراز انزجار نسبت به مواد مخدر و مبارزه عليه آن ، كودكان را در انتخاب راه صحيح زندگي ياري دهيد.»[138[="]]
[="]شعار فوق خواسته يا ناخواسته در خدمت آمال و نقشه هاي متجاوزان و جنگ طلبان و نظام سلطه جهاني است و بيش از همه ايشان از آن سود خواهند برد و به خوبي انسانهاي معنويت گرا را ظلم پذير و بستر ساز تداوم بي عدالتي موجود خواهد نمود[="].
[="]روشن است ثمره معنويت فردي و عرفان عاري از رسالت اجتماعي كه داير ارائه مي كند جزء اين نخواهد بود. اين ايده كه «بر ضد هيچ چيز جبهه گيري نكنيد»[139] دست تبهكاران را در چپاول و ظلم بازتر خواهد كرد و زمينه نظام سلطه جهاني موسوم به «دهكده جهاني» را فراهم خواهد كرد[="].
[="]هرچند داير ميگويد كه «منظور من توجيه گناه ظالمان نيست»[140] اما نكته اين است به بركت نظام ليبرال ـ دمكراسي غرب كه بهره كشي هر چه بيشتر از ديگران و تلذذ آني را مطلوب نهايي انسانها مي¬داند، معدود افراد خدا گرا هم با اين انديشه مسموم ، ميدان را براي جولان سرمايه¬داران و متجاوزان خالي خواهند نمود و همه موانع از سر راه آنها كنار خواهد رفت و ظلم و ظلم پذيري به طرز دحشتناكي نهادينه و مستقر خواهد شد. با تاسف، وي اين ايده خطرناك را به كرات تكرار و به طرز ناصوابي توجيه و تفسير مي كند. درک ناصحيح داير که جمع بين «مبارزه با مواد مخدر» و «راهنمايي کودکان» را [="]«[="]اجتماع متناقضين[="]» [="]مي¬داند، هيچ گونه محملي براي توجيه و دفاع ندارد.[141[="]]
[="]ط – ذهن معجزه گر که در آثار وین دایر بسیار مورد تاکید است هر چند که تاثیر ذهن بر پاره ای از اخلاقیات و نگرش های انسان غیر قابل انکار است اما باید گفت که این گونه قدرت های شگرف مخصوص ذهن نیست و بعضی دیگر از اعضاء مانند چشم و زبان و..در حیطه کارکرد خود قدرت های شگرف مخصوص خود دارند و بعلاوه این "قدرت خالق گونه " برای ذهن که ذهن یک خدا در بدن فرض شود و هر چه تجسم کند همان خلق میشود جدا جای تامل دارد چنان که از ناحیه بسیاری از متفکرین این گستردگی قدرت ذهن مورد تردید قرارگرفته است[="].
{ [="]این ایده که الان تحت عنوان " تئوری جذب " مطرح است در همین سلسله نوشتار و از همین قلم به تفصیل مورد کاوش قرار گرفته است[="].}
[="]ی- وين داير به گونه اي وانمود مي كند كه گويي دستيابي به قدرت هاي غير عادي (مكاشفه و كرامت)، براي سالك هدف است. اين مطلب از نقل كرامت هاي مختلف وي در كتابهايش به دست مي آيد. وي تلاش مي كند تمام همت مخاطبين خود را بر اين گونه امور متمركز كند، گويا فراتر از كرامت چيزي وجود ندارد.در بين عرفاي اسلامي افراد زيادي وجود داشته اند كه در زمان حيات انها كسي از كشف وشهود و تواني هاي خارق العاده انها اطلاعي نداشته و بعد از مرگ ايشان ديگران مطلع شده اند.عارف جليل القدر علامه طباطبايي صاحب تفسير بزرگ الميزان مي گويد:استاد ما (مرحوم قاضي )به ما توصيه مي كردنددرسيرو سلوك به كرامات توجهي نكنيد كه شما را از ادامه مسير باز مي دارد[="] .
[="]نكته مهم در اين مورد اين است كه _ همچنان كه بزرگان معرفت گفته اند[="] _ [="]اساسا اين گونه قدرت هاي به ظاهر معنوي نه دليل حقانيت فرد است و نه دليل عارف بودن و نه دليل باطل بودن. علامه محمد حسين تهراني از عرفاي بزرگ معاصر در حاشيه اش بر كتاب سير و سلوك مكاشفه را به5مرحله تقسيم مي كند و تصريح مي كند كه 3 مرحله اول قبل از ورود به عالم الهي و توحيد محقق مي شود و مشترك بين كافر و مومن است[="].
1- [="]مشاهدات طبيعيه و ماديه : در اين مرحله انسان امور مخفي درباره امور طبيعي و رياضي و.. را مشاهده مي كند[="].
2- [="]مشاهدات قلبيه :در اين مرحله سالك از عالم طبيعت عبور كرده و وارد عالم مثال شده است و تجسم بعضي از معاني را مي بيندو مي توان در بيداري همانند خواب عالم مثال راديد[="].
3- [="]مشاهدات روحيه : دراين مرتبه انسان از عالم مثال عبور كرده و به عالم روح و عقل وارد مي شود. در اين مرحله است كه فرد مي تواند طي الارض كند و افكار ديگران را بخواند و[="]....
– [="]مشاهدات سريه : اين مكاشفات مربوط به عالم خلوص است و دراين جا رويت اسماء و صفات محقق مي شود[="].
5 – [="]مشاهدات ذاتيه : اين مكاشفات مربوط به عبور از مراتب خلوص و وصول به مراتب توحيد مطلق است.(رساله سير و سلوك ، ص 218[="])
[="]بنابراين آن چه كه وين داير به عنوان نشانه عرفان آورده است ملاك مناسبي بر مدعاي وي نيست و كشف و كرامت به خودي خود بيانگر چيزي نخواهد بود[="] .
[="]در نهايت بايد گفت عرفاني كه وين داير تبليغ مي كند عرفاني است شخصي و محدود به اخلاقيات فردي و تهي از رسالت اجتماعي، و در يك كلمه «نسخه اي است كمرنگ از آموزه هاي اخلاق فردي در اديان الهي
1[="]ـ قرآن مجيد، ترجمه مهدي الهي قمشه¬اي، نشر اسوه
2[="]ـ وين داير، همه هستي در درونه شماست، محمدرضا آل ياسين، نشرهامون
3[="]ـ وين داير، 10 راز موفقيت و آرامش،
4[="]ـ وين داير، عظمت خود را در يابيد،
5[="]ـ وين داير، چگونه فرزنداني خلاق داشته باشيم، علي علي پناهي، نشر آسيم.
6[="]ـ وين داير، راز جادوي بزرگ، سودابه مبشر، نشر پارسه.
7[="]ـ وين داير، نقاظ ضعف شما، مصطفي رحيم زاده، نشر بوعلي.
8[="]ـ وين داير، قدرت اراده، ميترا امير شکار، نشر پارسه
9[="]ـ صادقي، محمود، تحليل روان شناختي دين، انتشارات طريق کمال.
10[="]ـ قلي زاده، روانشناسي يروح، انتشارات وثوق.
11[="]ـ يونگ، کارل گوستاو، مشکلات رواني انسان مدرن، ترجمه محمود بهفردي، انتشارات جامي.
12[="]ـ يونگ، کارل گوستاو، ضمير پنهان، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور.
13[="]ـ مطهري، مرتضي، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا.
14[="]ـ مطهري مرتضي، انسان کامل، انتشارات صدرا.
15[="]ـ طباطبايي، محمدحسين، نهايه الحکمه، انتشارات جامع مدرسين.
16[="]ـ وين داير، اعجاز واقعي، محمدرضا آل ياسين، نشر هامون.
17[="]ـ وين داير، معنويت 2، علي علي پناهي، نشر آسيم.
18[="]ـ وين داير، معنويت رسالت نهايي شما، علي علي پناهي، نشر آسيم.
19[="]ـ وين داير، براي هر مشکلي راه حل معنوي وجود دارد، وجهيه آيت اللهي، نشر پارسه.
20[="]ـ وين داير ، عرفان ، داروي دروهاي بي¬درمان ترجمه محمد حسن نعيمي انتشارات كتاب آيئن.
22[="]ـ وين داير ، خود حقيقي شما ترجمه دكتر عليرضا شاملو – نشر دارينوش
23[="]ـ وين داير ، خود مقدس شما ترجمه سودا به مبشر، نشر پارسه.
24[="]ـ غفاري محمد رضا، روح و دانش جديد نشر فرهنگي اسلامي.
25[="]ـ لنگها و زن محمد ، اسلام و كثرت گرايي ديني ترجمه نرجس جواندل.
26[="]ـ مصباح يزدي محمد تقي ـ به سوي او ص 56.
27-[="]غفاري ،محمد رضا،روح و دانش جديد،نشرفرهنگ اسلامي
[1] [="]ـ wayne.w.dyer
[2] [="]ـ نداي دروني، ص 39
[3] [="]ـ نداي دروني، ص 184
[4] [="]ـ خود حقيقي ص 75
[5] [="]ـ عرفان ص 204
[6] [="]ـ معنويت ص 122
[7] [="]ـ اعجاز واقعي ص32 ـ همان ص 108 ـ همان ص 147ـ همان ص345
[8][="]ـ خود حقيقي ص 148
[9] [="]ـ اعجاز ص 113
[10] [="]ـ عرفان ص 340
[11] [="]ـ عرفان ص 81
[12] [="]ـ عرفان، ص 348
[13] [="]ـ خود حقيقي ص 66
[14] [="]ـ خود حقيقي ص 104
[15] [="]ـ اعجاز ص 121
[16] [="]ـ اعجاز ص 357
[17] [="]ـ عرفان ص 52
[18] [="]ـ وين داير، نداي دروني شما، ترجمه لادن بلوريان ص 59
[19] [="]ـ اعجاز ص 136 / عرفان ص 56
[20] [="]ـ عرفان ص 384
[21] [="]ـ عرفان ص 32 و ص 408
[22] [="]ـ وين داير، اعجاز واقعي، ترجمه محمدرضا ياسين ص 41
[23] [="]ـ نداي دروني ص 243
[24] J [="]نداي دروني، ص 247
[25] [="]ـ معنويت 2 ص 303
[26] [="]ـ اعجاز ص 60 ـ راه حل معنوي ص 34
[27] [="]ـ نداي دروني ص 122
[28][="]ـ اعجاز ص 206
[29] [="]ـ معنويت 2 ص 342
[30] [="]ـ نداي دروني ص 242
[31] [="]ـ وين داير، عرفان ص 195
[32] [="]ـ معنويت 2 ص 76 و 169
[33] [="]ـ خود حقيقي ص 275
[34] [="]ـ عرفان ص 326
[35] [="]ـ اعجاز واقعي ص 41
[36] [="]ـ اعجاز واقعي ص 35 و ص 71
[37] [="]ـ معنويت 2 ص 210
[38] [="]ـ عرفان ص 368
[39] [="]ـ عرفان ص 317
[40] [="]ـ همان ص 24
[41] [="]ـ همان ص 343
[42] [="]ـ راه حل معنوي ص 38و ص 47 ، معنويت ص 92، نداي دروني ص 9 ، خود حقيقي ص 124 و 226 [="]و 295
[43] [="]ـ راه حل هاي معنوي ص 43
[44] [="]ـ عرفان ص 234
[45] [="]ـ همان ص 236
[46] [="]ـ نداي دروني ص 195
[47] [="]ـ معنويت 2 ، ص 260
[48] [="]ـ عرفان ص 243 و ص 245
[49] [="]ـ معنويت 2، ص 105، ص 216، ص 343
[50] [="]ـ عرفان ص 253
[51] [="]ـ عرفان ص 253
[52] [="]ـ اعجاز واقعي ص 30
[53] [="]ـ عرفان ص 383
[54] [="]عرفان ص 390
[55] [="]ـ عرفان ص 390
[56] [="]ـ نداي دروني 232و 236
[57] [="]ـ معنويت 2 ص 85 و 94
[58] [="]ـ خود حقيقي ص 256
[59] [="]ـ خود حقيقي ص 257) (نداي دروني ص 206
[60] [="]ـ خود حقيقي ص 290 و ص 306 ـ معنويت 2 ص 85، ص 94، ص 180، ص 192
[61] [="]ـ عرفان ص 418 و 419
[62] J [="]خود حقيقي ص 179
[63] [="]ـ خود حقيقي ص 180
[64] [="]ـ خود حقيقي ص298 و 297
[65] [="]ـ نداي دروني ص 203
[66] [="]ـ معنويت 2 ص 95
[67] [="]ـ معنويت ص 185
[68] [="]ـ خود حقيقي ص 225
[69] [="]ـ نداي دروني ص 148 ـ خود حقيقي ص 194
[70] [="]ـ خود حقيقي ص 203
[71] [="]ـ خود حقيقي ص 255
[72] [="]ـ اعجاز واقعي ص 201
[73] [="]ـ خودحقيقي ص 218
[74] [="]ـ خود حقيقي ص 275
[75] [="]ـ عرفان ص 433
[76] [="]ـ عرفان ص 179
[77] [="]ـ معنويت ص 56
[78] [="]ـ معنويت ص 89
[79] [="]ـ معنويت 2 ص 78 و ص 326 و ص 240
[80] [="]ـ اعجاز ص 132
[81] [="]ـ اعجاز واقعي ص 95
[82] [="]ـ معنويت 2 ص 11 ـ اعجاز واقعي ص 198
[83] [="]ـ معنويت 2 ص 99
[84] [="]ـ معنويت 2 ص 107
[85] [="]ـ معنويت 2 ص 282
[86][="]ـ خود حقيقي ص 142
[87] [="]ـ اعجاز ص 95 و ص 168
[88] [="]ـ نداي دروني ص 11
[89] [="]ـ نداي دروني ص 236
[90] [="]ـ خود حقيقي ص 274
[91] [="]ـ اين بخش به صورت توصيفي و با جمع کلمات مختلف داير صورت گرفته است.
[92] [="]ـ عرفان ص 138
[93] [="]ـ عرفان ص 141
[94] [="]ـ kenkees
[95] [="]ـ عرفان ص 143
[96] [="]ـ عرفان ص 360
[97] [="]ـ خود حقيقي ص 73
[98] [="]ـ روح و دانش جديد ص 47
[99] [="]ـ اعجاز واقعي ص 61
[100] [="]ـ اعجاز ص 164
[101] [="]ـ معنويت ص 46 – عرفان ص 71 – 188 – 214 – 112 – 121 – 186 خود حقيقي ص 37
[102] [="]ـ عرفان ص 74 ، معنويت ص 110
[103] [="]ـ عرفان ص 83
[104] [="]ـ
[105] [="]ـ اعجاز ص 291
[106] [="]ـ اعجاز ص 301
[107] [="]ـ خود حقيقي ص 37
[108] [="]ـ خود حقيقي ص 44
[109] [="]ـ خود حقيقي 110
[110] [="]ـ اعجاز ص 187
[111] [="]ـ خود حقيقي ص 168و ص 273
[112] [="]ـ خود حقيقي ص 194
[113] [="]ـ اعجاز واقعي ص 187
[114] [="]ـ همان ص 203
[115] [="]ـ اعجاز واقعي ص 190 و 285 ، راه حل معنوي ص 31 و ص86
[116] [="]ـ خود حقيقي 291 / عرفان 280
[117] [="]ـ راه حل معنوي ص 26 و 50 و 32 و 33 ، نداي دروني ص 68
[118] [="]ـ معنويت ص 17
[119] [="]ـ نداي دروني ص 230- 241 – 167 – 181 – 279 / عرفان ص 312 / معنويت ص 61 / راه حل معنوي ص 46 ـ 41
[120] [="]ـ راه حل معنوي ص 38 و 47 ـ نداي دروني ص 9 و 113 ـ معنويت ص 92 ، خود حقيقي ص 124
[121] [="]ـ خود حقيقي ص 159
[122] [="]ـ عرفان ص 373
[123] [="]ـ نداي دروني ص 147 – 270 / خود حقيقي ص 160 / عرفان ص 66
[124] [="]ـ معنويت ص 29
[125] [="]ـ كاتوزيان ناصر – فلسفه حقوق ص 429
[126] [="]ـ عرفان ص 59
[127] [="]ـ کیم وو چونگ ، سنگ فرش هر خیابان از طلاست ترجمه محمد سوری ص36
[128] [="]ـ مصباح يزدي محمد تقي ـ به سوي او ص 218
[129] [="]ـ خود حقيقي ص 26
[130] [="]ـ راه حل معنوي ص 41
[131] [="]ـ معنويت 104 / نداي دروني ص 137 و 165
[132] [="]ـ معنويت ص 54 و 56
[133] [="]ـ من جاهد فينا لنهد ينهم سبلنا
[134] [="]ـ لنگها وزن ، محمد ، اسلام و كثرت گرايي ديني، ترجمه نرجس جواندل ص 85
[135] [="]ـ راه حل معنوي 63- 66 / معنويت 2 ص 172 ، 196 ، 294 ، 297
[136] [="]ـ خود حقيقي ص 201 و ص 204
[137] [="]ـ عرفان ص 429
[138] [="]ـ عرفان ص 228
[139] [="]ـ عرفان ص 233
[140] [="]ـ عرفان ص 406
[141] [="]ـ اعجاز واقعي ص 74 – 189 ، 401/403 / عرفان 227 – 406 –
[="]منبع : سایت پرسمان دانشجویی