خورشید می درخشد
و درختان عشق سبز خود را
هدیه آسمان می کنند
و پرندگان به صدای دریا
پاسخ می گویند
باد پیام خوشبختی را
تا دوردست ها می برد
و ناپایداری جهان
تمام نشدنی
و زیباست
عارفی را دیدیم که در دستی آب داشت و در دستی آتش...
می گفت می روم که آب بر دوزخ ریزم و آتش در بهشت کشم...
تا کسی خدا را نه از بیم آتش
پرستد و نه از ذوق بهشت...
خدا را برای خدا باید خواست.....
آری از پشت کوه آمده ام… چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟! برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم می گویند: از پشت کوه آمده! ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما ؛
اشکهای مادر , مروارید شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید!
حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود!
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود!
گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!!
روزها دنبال هم می دون و ثانیه ها هم دیگرو می بلعن
اما اونیکه داره پیر میشه زمان نیست ، ما آدماییم که هر
روزو شب می کنیم و هر شب و روز ، بدون این که
بفهمیم چیو داریم از دست میدیم و توی این همه از
دست دادنا چی به دست میاریم ؟!!!
یه روزی میاد که چشمامونو باز می کنیم و می بینیم
ای دل غافل کفه ترازوی عمر ما هم سنگین شد و ما
موندیم و یه کوله بار حسرت ، حسرت همون وقتایی که
می گفتیم :
ولش کن بابا حالا وقت زیاده ...
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛
چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند.به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی... [FONT=arial]چیزی بگوئی گوش می کند ...
[FONT=arial]از کتابفروشی پرسیدند : وضع کسب و کارت چگونه است؟ [FONT=Times New Roman][FONT=arial]گفت : بسیار بد ، چون آنهایی که پول دارند اهل مطالعه نیستند و آنهایی هم که سواد دارند پول ندارند !!!
باید سبکتر شود...
چیزی برای انداختن
جز دستانش پیدا نمی کند!
حالا سرعتش بیشتر هم شده است
حتی باد هم به گردش نمی رسد!
اما ناگهان در بهت همه
«فَوَقَفَ الْعَبَّاسُ (ع)»؛
عباس می ایستد!
چرایش را از مَشکی
که تیر خورده باید پرسید!!
این اتفاق واقعی رخ داده اززبان داداش دوستم:(اسامی به دلیل حفظ اسرارعوض شدن)
[FONT=arial narrow]داشتم رانندگی میکردم.دوستم تماس گرفت:الو ،رویا دیشب عقد کرد..فهمیدی؟
یک آن کنترل ماشین ازدستم رفت..رویا کسی بودکه من دوسال خواستگارش بودم.
مسیرم کج شد.موبایل روانداختم وفرمون رو محکم گرفتم....
اما دیرشده بود ومحکم برخورد کردم به یه مینیبوس...
و درحالی که حالم خراب بودبه خاطر رویاو تصادف ..سرم رو بالا آوردم راننده داشت میومد سمتم با عصبانیت....سرم روآوردم بالا و باعصبانیت گفتم خدا..چراااااا؟سرم رو که آوردم پایین چشمم خورد به شیشه مینیبوس که بهش خورده بودم ...روی اون بزرگ نوشته بود: بی خیال قسمت نبود....
:ok:
(پس بی خیال بابا...سخت نگیر..این نشد.؛یکی دیگه...):Gol:
اندیشه پاک باز گردد عاقبت این در بلی
رو نماید یار سیمین بر بلی
ساقی ما یاد این مستان کند
بار دیگر با می و ساغر بلی
آن بر سیمین و این روی چو زر
اندرآمیزند سیم و زر بلی
این سر مخمور اندیشه پرست
مست گردد زان می احمر بلی
این دو چشم اشکبار نوحه گر
روشنی یابد از آن منظر بلی
جمله خلق جهان در یک کس است
او بود از صد جهان بهتر بلی
من خمش کردم ولیکن در دلم
تا ابد روید نی و شکر بلی حکیم مولانا
زینت انسان سه چیز است:علم.محبت و ازادگی.
افلاطون
انسان خاکی همواره در کمند زمین و کمان زمان اسیر و در بند است.
مولانا
پیروزی حق کسانی است که از شکست های خود درس گرفته اند.
فرانسیس بیکن
دیـشـب خـدا آهـسـتـه درِ گـوشـم گـفـت:
دیــــــگـــــه بـــَـســــــه...
بـاران از اشــک هــایــت خــجــالــت مـی کــشــد...!
کمتر بترس، بیشتر امیدوار باش
کمتر ناله کن، بیشتر نفس بکش
کمتر حرف بزن، بیشتر بشنو
کمتر متنفر باش، بیشتر عشق بورز
و در این صورت است که تمامی چیزهای خوب جهان از آن تو خواهد بود
خورشید می درخشد
و درختان عشق سبز خود را
هدیه آسمان می کنند
و پرندگان به صدای دریا
پاسخ می گویند
باد پیام خوشبختی را
تا دوردست ها می برد
و ناپایداری جهان
تمام نشدنی
و زیباست
هر چه آید به سرم باز بگویم گذرد ،
وای از این عمر که با "میگذرد" ، میگذرد ...
زندگی آن قدر ها هم جدی نیست،
بیایید شوخی ها را جدی تر بگیریم...!
آدمیان به لبخندی که بر لب ها می نشانند،
به احساس خوبی که بر جا می نهند،
و به دردی که از یکدیگر می کاهند می ارزند..
عارفی را دیدیم که در دستی آب داشت و در دستی آتش...
می گفت می روم که آب بر دوزخ ریزم و آتش در بهشت کشم...
تا کسی خدا را نه از بیم آتش
پرستد و نه از ذوق بهشت...
خدا را برای خدا باید خواست.....
آری از پشت کوه آمده ام…
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
منتظر نمان پرنده ای بیاید و پروازت دهد , در پرنده شدن خویش بکوش
دکتر علی شریعتی /
(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما ؛
اشکهای مادر , مروارید شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید!
حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود!
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود!
گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!!
روزها دنبال هم می دون و ثانیه ها هم دیگرو می بلعن
اما اونیکه داره پیر میشه زمان نیست ، ما آدماییم که هر
روزو شب می کنیم و هر شب و روز ، بدون این که
بفهمیم چیو داریم از دست میدیم و توی این همه از
دست دادنا چی به دست میاریم ؟!!!
یه روزی میاد که چشمامونو باز می کنیم و می بینیم
ای دل غافل کفه ترازوی عمر ما هم سنگین شد و ما
موندیم و یه کوله بار حسرت ، حسرت همون وقتایی که
می گفتیم :
ولش کن بابا حالا وقت زیاده ...
تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند . . .
مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست، مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن . .
ارزش محبت به استمرار آن است نه به اندازه آن
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛
چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند.به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی...
[FONT=arial]چیزی بگوئی گوش می کند ...
[FONT=arial][FONT=courier new, courier, mono]
[FONT=arial]از کتابفروشی پرسیدند : وضع کسب و کارت چگونه است؟
[FONT=Times New Roman][FONT=arial]گفت : بسیار بد ، چون آنهایی که پول دارند اهل مطالعه نیستند و آنهایی هم که سواد دارند پول ندارند !!!
عمر شما از زمانی شروع میشود که اختیار سرنوشت خود را در دست میگیرید...
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمیدهند بلکه کار هارا به گونه ای متفاوت انجام میدهند...:ok:
باید سبکتر شود...
چیزی برای انداختن
جز دستانش پیدا نمی کند!
حالا سرعتش بیشتر هم شده است
حتی باد هم به گردش نمی رسد!
اما ناگهان در بهت همه
«فَوَقَفَ الْعَبَّاسُ (ع)»؛
عباس می ایستد!
چرایش را از مَشکی
که تیر خورده باید پرسید!!
با کف دستانش
که آب را کمی بالا آورد،
گویا زمان متوقف شده باشد
همه محو و مات!!
پلک نمی زنند
تا این صحنه ی باشکوه از دستشان نرود
و من آن حوالی
نسیم را می بینیم
که فوت می کند آب را
تا خنک بنوشد عباس...
این اتفاق واقعی رخ داده اززبان داداش دوستم:(اسامی به دلیل حفظ اسرارعوض شدن)
[FONT=arial narrow]داشتم رانندگی میکردم.دوستم تماس گرفت:الو ،رویا دیشب عقد کرد..فهمیدی؟
یک آن کنترل ماشین ازدستم رفت..رویا کسی بودکه من دوسال خواستگارش بودم.
مسیرم کج شد.موبایل روانداختم وفرمون رو محکم گرفتم....
اما دیرشده بود ومحکم برخورد کردم به یه مینیبوس...
و درحالی که حالم خراب بودبه خاطر رویاو تصادف ..سرم رو بالا آوردم راننده داشت میومد سمتم با عصبانیت....سرم روآوردم بالا و باعصبانیت گفتم خدا..چراااااا؟سرم رو که آوردم پایین چشمم خورد به شیشه مینیبوس که بهش خورده بودم ...روی اون بزرگ نوشته بود:
بی خیال قسمت نبود....
:ok:
(پس بی خیال بابا...سخت نگیر..این نشد.؛یکی دیگه...):Gol:
هوای دو نفره داشتن
نه ابر میخواهد ،نه باران ونه یک بعد از ظهر پاییزی .........
فقط کافی است حواسمان به هم باشد!
زندگی کاروانیست زود گذر آهنگی نیمه تمام تابلویی زیبا و فریب دهنده میسوزد و میسوزاند و هیچ چیز در آن رنگ حقیقت نمیگیرد جز محبت!!!!
به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند ، رنگ عوض میکنند با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است . (دکتر شریعتی)
پـنـجـره را بـاز کنو از ایـن هـوای مـطـبـوعِ بـارانـی لـذت بـبـرخـوشـبـخـتـانـه بـاران ارثِ پـدرِ هـیـچـکس نـیـسـت . . .(حسین پناهی)
روابط خوب مانند عقربه های ساعت هستندآنها فقط گاهی اوقات همدیگر را ملاقات میکننداما همیشه باهم هستند . . .
بزرگترین عبادتلبخند به پسرک کفاشی استکه نان آور خانه استکه به جای کیف قاپیکفش آدم های پولداری را برق می زند . . .
.کلید همه کارها صبر استشما جوجه را با صبر کردن از تخم مرغ به دست آورید، نه با شکستن آن.((آرنولد گلاسو))
دوست واقعی کسی است… که در کنارش جرات داشته باشی خودت باشی . . .
به موسمِ آمدنت
تمامِ مسیر را
تمامِ راه قُدومَت را
گل باران خواهم کرد...
شما فقط بگو آقاجان*
بگو مولای نازنینم*
از کدام راه میآیی و کِی؟؟؟
دارم فکر میکنم
میدان مشک،
روبهروی حرم سقا.
داغ دل عباس
پیش چشمانش.
آخ عباس!
چه صبری داری تو...!!
معنای عمیقی داره...متشکرم..عالی بود.عالی.
از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند :
شما چطور شصت سال با هم زندگی کردید؛
گفتند : ما متعلق به نسلی هستیم که ،
وقتی چیزی خراب می شد؛
تعمیرش می کردیم نه تعویضش!
اگر بعد از هر
لبخندی
خدا را سپاس نگوئید،
روا نیست
بعد از هر
اشکی
از او گلایه کنید ...
اندیشه پاک
باز گردد عاقبت این در بلی
رو نماید یار سیمین بر بلی
ساقی ما یاد این مستان کند
بار دیگر با می و ساغر بلی
آن بر سیمین و این روی چو زر
اندرآمیزند سیم و زر بلی
این سر مخمور اندیشه پرست
مست گردد زان می احمر بلی
این دو چشم اشکبار نوحه گر
روشنی یابد از آن منظر بلی
جمله خلق جهان در یک کس است
او بود از صد جهان بهتر بلی
من خمش کردم ولیکن در دلم
تا ابد روید نی و شکر بلی
حکیم مولانا