๑۩۞۩๑مدح و ثنای باری تعالی جلت عظمته در قالب شعر و نثر ادبی ๑۩۞۩๑
تبهای اولیه
مرا در غبار چنين تيره خاك
تو دادي دل روشن و جان پاك
گر آلوده گردم من انديشه نيست
جز آلودگي خاك را پيشه نيست
گر اين خاك روي از گنه تافتي
به آمرزش تو كه ره يافتي
گناه من ار نامدي در شمار
تو را نام كي بودي آمرزگار
نظامي - شرف نامه
که هامون و دريا و کوه و فلک
پري، آدميزاد، ديو و ملک
همه هر چه هستند از آن کمترند
که با هستياش نام هستي برند
سعدي - بوستان - باب سوم
اين خدا کيست؟
به مادر گفتم: آخر اين خدا کيست
که در خانه ما هم هست و هم نيست
تو گفتي مهربانتر از خدا نيست
دمي از بندگان خود جدا نيست
چرا هرگز نميآيد به خوابم
چرا هرگز نميگويد جوابم
نماز صبحگاهت را شنيدم
تو را ديدم خدايت را نديدم
به من آهسته مادر گفت: فرزند!
خدا را در دل خود جوي يک چند
خدا در رنگ و بوي گل نهان است
بهار و باغ و گل از او نشان است
خدا در پاکي و نيکي است فرزند
بود در روشناييها خداوند
«پروين دولت آبادي»
گر فضل كني ندارم از عالم باك
ور عدل كني شوم به يك باره هلاك
روزي صد بار گويم اي صانع پاك
مشتي خاكم چه آيد از مشتي خاك!
ابو سعيد ابوالخير
خدايا ايزد منّان تويي تو
خداي قادر رحمان تويي تو
تو موجودات عالم خلق كردي
پديد آرنده كيهان تويي تو
سراسر بر جهان آفرينش
محيط و صاحب فرمان تويي تو
سرير پادشاهي در خور توست
به مخلوق جهان سلطان تويي تو
پناه جمله درماندگاني
خبير از ظاهر و پنهان تويي تو
ترا از جان و دل يا رب پرستم
كه قطب و مظهر ايمان تويي تو
عبد الحسين فرزين
خرد هر كجا گنجي آرد پديد
ز نام خدا سازد آنرا كليد
خداي خرد بخش بخرد نواز
همان ناخردمند را چاره ساز
رهائي ده بستگان سخن
توانا كن ناتوانان كن
نهان آشكارا درون و برون
خرد را به درگاه او رهنمون
برارندهي سقف اين بارگاه
نگارنده نقش اين كارگاه
ز دانستنش عقل را ناگزير
بزرگي و دانائيش دلپذير
به حكم آشكارا به حكمت نهفت
ستاينده حيران ازو وقتِ گفت
سزاي پرستش پرستنده را
تولا بدو مرده و زنده را
وراي همه بودهاي بود او
همه رشتهاي گوهر آمود او
يكي كز دوئي حضرتش هست پاك
نه از آب و آتش نه از باد و خاك
همه آفريدست در هفت پوست
بدو آفرين كافريننده اوست
همه بود را هست ازو ناگزير
به بود كس او نيست نسبت پذير
بدو هيچ پوينده را راه نيست
خردمند ازين حكمت آگاه نيست
گرت مذهب اين شد كه بالا بود
ز تعظيم او زير تنها بود
وگر ذات او زير گوئي كه هست
خدا را نخواند كسي زيردست
چو از ذات معبود راني سخن
به زير و به بالا دليري مكن
چو در قدرت آيد سخن زان دلير
كه بي قدرتش نيست بالا و زير
به هرچ آرد از زير و بالا پديد
سر از خط فرمان نبايد كشيد
يكي را ز گردون دهد بارگاه
يكي را ز كيوان درآرد به چاه
دلي را فروزان كند چون چراغ
نهد بر دل ديگر از درد داغ
همه بيشيي پيش او اندكيست
بزرگي و خردي به پيشش يكيست
چه كوهي بر او چه يك كاه برگ
چه با امر او زندگاني چه مرگ
نه گوينده خاكي كس آرد بدست
نه بر آب نقشي توان نيز بست
جز او كيست كز خاك آدم سرشت
بر آب اين چنين نقش داند نوشت
چو ره ياوه گردد نماينده اوست
چو در بسته باشد گشاينده اوست
تواناست بر هر چه او ممكنست
گر آن چيز جنبنده يا ساكنست
تنومند ازو جمله كاينات
بدو زنده هر كس كه دارد حيات
همه بودي از بود او هست نام
تمام اوست ديگر همه ناتمام
نظامي - خردنامه
[CENTER]
[/CENTER]
[CENTER]
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین علمت کاینات
ما بتو قائم چو تو قائم بذات
هستی تو صورت پیوند نه
تو بکسی کس بتو مانند
آنچه تغییر نپذیرد توئی
وانکه نمردهست ونمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
خاک بفرمان تو دارد سکون
قبة خضرا تو کنی بیستون
جز تو فلک را خم چوکان که داد
دیک جسد را نمک جان که داد
تا کرمت راه جهان برگرفت
پشت زمین بارگران برگرفت
گرنه زپشت کرمت زاده بود
ناف زمین از شکم افتاده بود
عقد پرستش زتو گیرد نظام
جز بتو برهست پرستش حرام
هرکه نه گویای تو خاموش به
هرچه نه یاد تو فراموش
ساقی شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست
پرده برانداز برون آی فرد
گرمنم آن پرده بهم در نورد
عجز فلک را بفلک وانمای
عقد جهان را زجهان واگشای
نسخ کن این آیت ایام را
مسخ کن این صورت اجرام را
حرف زبان را بقلم بازده
وام زمین را بعدم بازده
ظلمتیان را همه بی نور کن
جوهریان را زعرض دور کن
کرسی شش گوشه بهم در شکن
منبر نه پایه بهم در فکن
حقه مه بر گل این مهره زن
سنگ زحل بر قدح زهره زن
دانه کن این عقد شب افروز را
پر بشکن مرغ شب و روز را
آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاک نشان باد را
دفتر افلاک شناسان بسوز
دیدة خورشید پرستان بسوز
صفرکن این برج زطوق هلال
باز کن این پرده زمشتی خیال
تا بتو اقرار خدائی دهند
بر عدم خویش گواهی دهند
غنچه کمر بسته که ما بندهایم
گل همه تن جان که بتو زندهایم
منزل شب را تو دراز آوری
روز فرو رفته تو بازآوری
گرچه کنی قهر بسی را زما
روی شکایت نه کسی را زما
روشنی عقل بجان دادهای
چاشنی دل بزبان دادهای
چرخ روش قطب ثبات از تو یافت
باغ وجود آب حیات از تو یافت
غمزة نسرین نه زباد صباست
کز اثر خاک تواش توتیاست
پردة سوسن که مصابیح تست
جمله زبان از پی تسبیح تست
بنده نظامی که یکی گوی تست
در دو جهان خاک سر کوی تست
خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزاد کن
[CENTER]
الا تا بکی از در دوست دوری
گرفتار دام سرای غروری
نه بردل ترا از غم دوست دردی
نه بر چهره از خاک آن کوی گردی
نه گلزار معنی ، نه رنگی، نه بوئی
ازین کهنه گنبد چههائی چههوئی
ترا خواب غفلت گرفتست در بر
چه خواب گرانست الله اکبر
چرا همچنین عاجز و بینوائی
بکن جستجوئی مزن دست و پائی
سئوال علاج از طبیبان دین کن
توسل بارواح آن طیبین کن
دو دست دعا را برآور بزاری
همیگو بصد عجز و صد خواستاری
الهی بخورشید اوج هدایت
الهی ، الهی ، بشاه ولایت
الهی بزهرا، الهی بسبطین،
که میخواندشان مصطفی قره العین
الهی،بسجاد آن معدن علم
الهی بباقر شه کشور علم
الهی بصادق، امام اعاظم
الهی باعزار موسی کاظم
الهی بشاه رضا قائد دین
بحق تقی خسرو ملک تمکین
الهی بحق نقش شاه عسکر
بدان عسکری کز فلک داشت لشگر
الهی بمهدی که سالاردینست
شه پیشوایان اهل یقین است
که بر حال زار بهائی عاصی
سر دفتر اهل جرم و معاصی
که در دام نفس و هوی اوفتاده
بلهو و لعب عمر بر باد داده
ببخشای و از چاه حرمان برآرش
ببازار محشر مکن شرمسارش
برون آرش از خجلت روسیاهی
الهی، الهی ، الهی، الهی
[/CENTER]
[CENTER]
شیخ بهاءِالدین[/CENTER]
[CENTER]
[/CENTER]
[CENTER]
بندگانيم و به درگاه خدا آمده ايم
چون فقيران به تمناى نوا آمده ايم
ما كه گِرد يكى خانه طوافى داريم
به گِدايى به سرِ خوان خدا آمده ايم
ما نه مشتاق به سنگيم و نه وابسته به گِل
به وصال تو به سر نى كه به پا آمده ايم
آرزومندى و درويشى و بى سامانى
جمع در ما و به اميد غنا آمده ايم
كوله بار گنه از كوه صفا سنگين تر
خالى از غير و در اين جا به پناه آمده ايم
از سر خاكِ غريب حَسَن(عليه السلام) و امّ البنين(عليها السلام)
خون جگر، شِكوه كنان، سوى خدا آمده ايم
تا بگوييم گلستان خزان است بقيع
از اُحد، وز سر قبر شهدا آمده ايم
[/CENTER]
[CENTER]
(محتشم)[/CENTER]
اگر عمرى به غفلت زيست كردم
الهى! بنده اى گم كرده راهم
بده راهم كه سرتاپا گناهم
تمام هستيم را نيست كردم
به هر در، حلقه كوبيدم خدايا
لباس يأس پوشيدم خدايا
اسير نفس هر جايى شدم من
مقيم شهر رسوايى شدم من
نچيدم گل زشاخ آرزويى كنم با عجز و لابه بر تو اظهار تو رحمان و رحيم و مهربانى
ندارم پيش مردم آبرويى
گنه كارم گنه كارم گنه كار
منم مهمان تو، تو ميزبانى
تو سوز سينه ام را ساز كردى تو گفتى توبه كن، من مى پذيرم الهى! هرچه هستم هر كه هستم يقين دارم كه با اين شرمسارى اگر كوه گنه گرديده بارم ببخشا اى همه آگاهى من
در رحمت به رويم باز كردى
ترحم كن اميرا من فقيرم
سر خوان عطاى تو نشستم
نجاتم مى دهى از خوار و زارى
يقين دارم على را دوست دارم
گناهم را به خاطرخواهى من
الهى! گرچه هستم غرق عصيان
پشيمانم پشيمانم پشيمان
الهى! عاشقى شب زنده دارم زكوى خويش نوميدم مگردان الهى! در دلم نورى بيفروز زلطفت جز گل اميدوارى الهى! بنده اى برگشته احوال *
چو مشتاقان زعشقت بيقرارم
كه جز كوى تو اميدى ندارم
كه باشد مونس شب هاى تارم
نرويد از دل اميدوارم
گدايى روسياه و شرمسارم
تهيدست و اسير و دردمندم الهى! گر بخوانى ور برانى از آن ترسم به رسوايى كشد كار الهى!اشك عذر ازديده جارى است نظر بر حال زارم كن كه جز تو الهى! عزّت و خوارى است از تو الهى! گر كند غم بر دلم روى يقين دارم كزين گرداب هايل الهى! ناتوانم كو توانى؟ بيانى كو كه الطافت ستايم الهى! تا نسيم رحمت تست
سيه روز و پريشان روزگارم
تويى مولا و صاحب اختيارم
مبادا پرده بردارى زكارم
ترحم كن به چشم اشكبارم
ندارد كس خبر از حال زارم
مگردان پيش چشم خلق خوارم
تويى در خلوتِ دل غمگسارم
رهاند رحمت پروردگارم
كه شكر لطف و احسانت گزارم
زبانى كو كه انعامت شمارم
زغم بر چهره ننشيند غبارم
مگر عفو تو گرداند مرا پاك «رسا» بر شاعرانم فخر اين بس
كه سر از شرمسارى برنيارم
كه مدّاح شه والاتبارم
(دكتر قاسم رسا)
تو بخشنده هر گناهى الهى به جز تو نباشد پناهى الهى به اين بنده ناتوانت كمك كن كه ابليس دارد سپاهى الهى زيك عمر عصيان، نشانى نماند زرحمت كنى، گر نگاهى الهى به نيكى مبدل نمايى بدى را چه خواهى ببخشى گناهى الهى چو رحم تو سبقت زقهر تو گيرد در آن دم چه كوهى چه كاهى الهى ولى هر كه با مرتضى آشنا نيست ندارد به عفو تو راهى الهى به باغ ولايش به رسم گدايان منم ره نشين چون گياهى الهى به قلب «حسان» مهر جانبخش او را فزون كن دمادم، الهى، الهى [CENTER](حبيب چايچيان «حسان»)
لحظه اى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى از منيّت ها جدا شو تا منا پيدا كنى حاصلى ما و تو را از ارتباط خلق نيست سعى كن تا ارتباطى با خدا پيدا كنى تا توانى در رفاقت با خدا يكرنگ باش صاف شو در زندگانى تا صفا پيدا كنى بگذر از قدر و بها و خاكسارى پيشه كن تا مقامى برتر از شيخ بها پيدا كنى همچو زرگر روز و شب دنبال سيم و زر مگرد بگذر از زر تا به عالم كيميا پيدا كنى ديدن ناديده را چشم خدابين لازم است از خودى بيگانه شو تا آشنا پيدا كنى تا نگردى لا ز الاّالله، اللّهى بجو جستجو كن تا كه الله را ز لا پيدا كنى
(ژوليده نيشابورى)[/CENTER]
[CENTER] جواد حیدری
آمدم تا که مناجات کنم
رو به این قبله حاجات کنم
آمدم تا که بگویم سخنی
با تو مولا که مدد کار منی
آمدم تا که خدایی گردم
آمدم با تو بگویم دردم
آمدم خواهش رحمت بکنم
طلب لطف و عنایت بکنم
آمدم تا که رضایت جویم
لوحه معصیتم را شویم
معصیت خانه خرابم کرده
از در عشق جوابم کرده
معصیت بر دل من رنگ زده
نقش رسوایی و هم ننگ زده
وای اگر پرده بیفتد به کنار
همه گردند ز عبرت بیدار
ابرو دار منی یا رباه
تو فقط یار منی یا رباه
مهربانتر ز تو نادیده دلم
مهربان از کرم تو خجلم
منکه شرمنده لطفت هستم
باز سوی تو بود این دستم
دست امید به سویت دارم
حاجت لطف نکویت دارم
بگذر از جرم و خطایم یارب
تا که من سوی تو آیم یا رب
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با تمام رو سیاهی آمدم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باز کن در خوب یا بد آمدم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سابقه دارم مجدد آمدم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من دگر آن عبد سابق نیستم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]راست می گویم که عاشق نیستم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]روزگاری با تو حالی داشتم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با نوافل اتصالی داشتم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]لقمه از شبهه حتی دور بود [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]زندگی ها ساده روزی جور بود [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وضع من تغییر کرده سیدی [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]معصیت تأثیر کرده سیدی [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا اله المذنبین عفوت کجاست [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر چه از جودت روا داری به جاست [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جز تو غفار الخطایا هست؟نیست [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مستحق تر از من آیا هست نیست [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کی گرفتار بلایت می شوم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کی سزاوار عطایت می شوم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مجرمم اقرار من را گوش کن [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شعله خود خواهی ام خاموش کن [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با بهانه آمدم سوی کریم [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یارحیم(اصبر علی عبد لئیم) [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هست بیماری روحم لا علاج [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من سراپا احتیاجم احتیاج [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برگه عفو مرا یارب بده [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]توشه یک عمر را امشب بده [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر چه بر من می پسندی آن بده [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مستکینم لقمه ای ایمان بده [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سائلم من رحمت جانانه را [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با علی در می زنم این خانه را [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ذکر قلب مضطر من تا لحد [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا امین الله فی ارضه مدد [SIZE=114][COLOR=navy][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] احسان محسنی فرد
[SIZE=114][COLOR=navy][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باز کن در یا الهی آمدم
[/COLOR][/SIZE]
[/COLOR][/SIZE]
به ذکر تو به لبم آشنا کنی یارب گره فتاده به کارم بگو چه چاره کنم تویی که صد گره بسته وا کنی یارب به گرد دام هوی و هوس نمی گردم اگر زدام هوایم رها کنی یارب زپا فتاده و درمانده و تهی دستم بگیر دست مرا تا به پا کنی یارب بنا به دعوت تو آمدم به مهمانی بدان امید که چیزی عطا کنی یارب به پیش عوف تو کوه گناه من کاهی است تویی که کاه مرا کهربا کنی یارب به خط بندگیت بارها خطا کردم تویی که خط مرا بی خطا کنی یارب اگر چه شیعه نیم من ولی دلم خواهد مرا ز خیل محبان صدا کنی یارب مرا به کسوت ژولیدگی نگاهی کن که با نگاه مرا کیمیا کنی یارب مرحوم ژولیده نیشابوری
چه می شود نظری بر گدا کنی یارب
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو بینای منی من از تو کورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو نزدیک منی من از تو دورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خطا دیدی عطا کردی هماره
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که لطف و رحمتت کرده جسورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دریغ از نورهای رفته از دست
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امان از خانه تاریک گورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو گفتی توبه کن می بخشمت من
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو گفتی من کریمم من غفورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تمام هست و بودم رحمت توست
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چو در بازار حشر افتد عبورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مبادا جرم های بی شمارم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به سر ریزند همچون مار مورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو دستم را بگیر از لطف و رحمت
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که سر گردان میان نار ونورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ببخشی یا نبخشی شرمسارم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بخوانی یا نخوانی در حضورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی دارو تویی درمان دردم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی جنت تویی حور و قصورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گرفتم پای تا سر چشم گرمدم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو میدانی که بی نور تو کورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]منم میثم که با غم های عالم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی شادی تویی وجد وسرورم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حاج غلامرضا سازگار
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]عمری به گناه پا فشردم یا رب
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][SIZE=114][COLOR=navy]
[/COLOR][/SIZE]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بار دل خود به دوش بردم یارب
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو ناز مرا کشیدی و من غافل
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سیلی زهوای نفس خوردم یا رب
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](میثم) به خود نگاهی جبران این سیاهی
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر عفو بی حسابت این نکته ام گواه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تنها توئی پناهم لا تَقنَطُوا گواه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرگز نمی پسندی در بر رویم ببندی
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آخر کجا گریزد عبدی که بی پناه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مویم شده سفید و پرونده ام سیاه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باز آمدیم به سویت برگشته ام به کویت
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این بنده فراری محتاج یک نگاه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دست از ثواب خالی پرونده از گنه پر
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پایم بود لب گور کارم فغان و آه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من عهد خود شکستم من راه خویش بستم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ورنه به جانب تو هر سو هزار راه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک یا الهی العفو جبران جرم یک عمر
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک شام قدر با تو به از هزار ماه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک لحظه بی تو بودن یک عمر اشتباه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا اشگ شامگاهی یا ورد صبحگاه است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حاج غلامرضا سازگار
يا رب ز كرم درى به رويم بگشا راهى كه در او نجات باشد بنما مستغنيم از هر دو جهان كن به كرم جز ياد تو هرچه هست بر از دل ما
رفتار تو با من اى خداوند كريم
آن است كه بوده با مسيحا و كليم
گويى كه نديده اى گناهى از من
از بس كه رحيمى و غفورى و حليم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در کوی تو رنج ره نیاید به حساب
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جرم من رو سیه نیاید به حساب
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سوگند به عفوت که گناه ثقلین
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پیش کرمت گنه نیاید به حساب
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یارب به قدر قدر تو نشناختم ترا [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا خلق را فریب دهم از ره هوس [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتم که بر سرایر کونین واقفی [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گاهی ببام مسجد و گه بر فراز دیر [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تصویری از قیاس و گمان داشتم به سر [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دردیست رنج غفلت و رنجیست درد جهل
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حد فکر کوته خود ساختم ترا
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]صد جا میان معرکه انداختم ترا
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اما به نرد بی خبری باختم ترا
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دادم ندای یارب و افراختم ترا
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کز آب و رنگ واهمه پرداختم ترا
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]افسوس با تو بودم و نشناختم ترا
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بشنو زدل زنده شمس الحق تبریز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جز یاد خدا هیچ دگر کار نداریم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما مست سبوحیم زمیخانه توحید
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حاجت به می و خانه خمار نداریم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در دروی زمین چون دل ما گنج معانی است
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دینار چه باشد غم دینار نداریم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مایم و گلیم و نمد کهنه و کنجی
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر سر هوس جبه و دستار نداریم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما شاخ دختیم پر از میوه توحید
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر رهگذری سنگ زند عار نداریم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گر یار وفادار نداریم ولیکنت
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما یار به جز حضرت غفار نداریم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از دوست به جز وعده دیدار نداریم
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شمس تبریزی
[SIZE=114][COLOR=darkgreen] اى كه مى خواهى جمال بى منال يار را در حريم دل چرا ره مى دهى اغيار را ديدن ناديده را عشق خودى ها حائل است از خودى بگذر كه تا بى پرده بينى يار را درس هشيارى برو در مكتب مستان بخوان زانكه اين مكتب به مستى مى كشد هشيار را در مسير عشق همچون ميثم خرمافروش با على باش و به گردن نه طناب دار را «روزه دارى» را دهان بسته تنها شرط نيست طاقت اُشتر به ما ثابت كند اين كار را پاك كن زآيينه دل گرد خودبينى كه كور با عصايى مى كند پيدا رهِ هموار را گر كه در حصن امان خواهى زحق اذن دخول در كف نفس دنى هرگز مده افسار را در مذاق اهل عالم حرف حق تلخ است تلخ زهر گردد چون شكر، دارو شود بيمار را در مقام خاكسارى همچنان «ژوليده» باش كز مسير خاكسارى يافت اين آثار را [SIZE=114][COLOR=darkgreen] [CENTER] (ژوليده نيشابورى
[/COLOR][/SIZE]
[/COLOR][/SIZE]
[SIZE=114][COLOR=darkgreen] الهى مرا محرم راز كن
[/COLOR][/SIZE]
در معرفت بر دلم باز كن
دلى ده كه باشد شناساى تو چو با من در اول كرم كرده اى در آخر همان كن كه كردى نخست چو لطفت مرا رايگان آفريد
زبانى كه بستايد آلاى تو
به فضل خودم محترم كرده اى
كه در هر دو حالت اميدم به توست
خردمنديم داد و جان آفريد
هم آخر به لطف خودم دستگير
به فضلت مرا رايگان درپذير
چو دانى كه بى زاد و بى توشه ام مبر آبم اى آبرويم به تو به روى من از كرده ناپسند ز رحمت به رويم ز پيشم مران
هم از خرمن خويش ده خوشه ام
اميد من و آرزويم به تو
درى را كه هرگز نبستى مبند
به قهر از در لطفِ خويشم مران
كه برگيردم گر توام بفكنى اگر لطف تو برنگيرد مرا مخوف است راهم دليلى فرست
كه بپذيردم گر توام رد كنى؟
كرا زهره كاندر پذيرد مرا
آذر آتش آمد خليلى فرست
اگر دوزخ اين ناسزا را جزاست
تو آن كن كه از رحمت تو سزاست
من ار بى رهم از لئيمى خويش خط عفو دركش خطاى مرا مدر پرده من كه بى پرده ام به آب كرم دفترم را بشوى اگر من گنهكارم اى كردگار سراپاى من گرچه آلايش است
تو مگذار راه كريمىّ خويش
ببخش از كرم كرده هاى مرا
به رويم ميار آن چه من كرده ام
مريز اين سيه نامه را آبرو
تو آمرزگارى و پروردگار
اميدم ز عفو تو، بخشايش است
(حسام خوسفى)
لحظه اى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى از منيّت ها جدا شو تا منا پيدا كنى حاصلى ما و تو را از ارتباط خلق نيست سعى كن تا ارتباطى با خدا پيدا كنى تا توانى در رفاقت با خدا يكرنگ باش صاف شو در زندگانى تا صفا پيدا كنى بگذر از قدر و بها و خاكسارى پيشه كن تا مقامى برتر از شيخ بها پيدا كنى همچو زرگر روز و شب دنبال سيم و زر مگرد بگذر از زر تا به عالم كيميا پيدا كنى ديدن ناديده را چشم خدابين لازم است از خودى بيگانه شو تا آشنا پيدا كنى تا نگردى لا ز الاّالله، اللّهى بجو جستجو كن تا كه الله را ز لا پيدا كنى [CENTER](ژوليده نيشابورى)
[SIZE=114][COLOR=navy] درى بگشا زرحمت يا الهى به روى بى پناه عذرخواهى نوازش كن تو بارى خسته اى را عنايت كن تو دل بشكسته اى را خداوندا زدوشم بار بردار به روز حشرم از ذلت نگه دار در اين ملك فنا من بى نوايم اسير نفس و دربند هوايم دريغ از من مكن يا رب عطا را بشوى از دفترم جرم و خطا را طبيبا اى شفاى دردمندان كريما اى اميد مستمندان ببخشا از گنهكاران گناهان بگير از لطف، دست بى پناهان پريشان خاطران را شاد گردان گرفتاران زبند آزاد گردان [SIZE=114][COLOR=navy] [CENTER] (انصاريان)
[/COLOR][/SIZE]
[/COLOR][/SIZE]
كريما به رزق تو پرورده ايم به انعام و لطف تو خو كرده ايم گدا چون كرم بيند و لطف و ناز نگردد زدنبال بخشنده باز چو ما را به دنيا تو كردى عزيز به عقبى همين چشم داريم نيز خدايا به عزّت كه خوارم مكن به ذُلّ گنه شرمسارم مكن به لطفم بخوان و مران از درم ندارد بجز آستانت سرم تو دانى كه مسكين و بيچاره ايم فرومانده نفس امّاره ايم به مردان راهت كه راهى بده وزين دشمنانم پناهى بده خدايا به ذات خداونديت به اوصاف بى مثل و ماننديت به لبّيك حجّاج بيت الحرام به مدفون يثرب عليه السلام به طاعات پيران آراسته به صدق جوانان نوخاسته كه چشمم ز روى سعادت مبند زبانم به وقت شهادت مبند
(سعدى شيرازى)
چه سازم من چه گويم من الهى به سوى خود مرا بگشاى راهى نشد غير از گنه از من پديدار همه آثار ذلت شد نمودار زمن عزم گنه را دور گردان دلم را از كرم پرنور گردان مرا از بند غم آزاد گردان به مهر و عفو خود دلشاد گردان علاجى كن علاج، اين خسته دل را ترحّم كن تو اين، بشكسته دل را اگر از رحمتت من دور مانم سيه رو گردم و رنجور مانم [CENTER] (انصاريان)
[/COLOR][/SIZE]
[/COLOR][/SIZE]