جمع بندی اصول اساسی اسلام فقط از روی قران

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بی نظیر;409327 نوشت:
دوست گرامی این ایه از قران را درست تفسیر نمی کنید
این ایه می رساند اگ
ر دشمن فرد ازادی از شما را کشت شما هم باید ازادی را بکشید
همچنین اگر برده ای را کشت شما هم برده ای را بکشید
یعنی عدالت را رعایت کنید
در مقابل کشتن ازاد فرد برده ای را نکشید

با سلام
اگر یه فرد آزاد برده ای را بکشه ما به جای خود اون فرد یکی دیگه رو بکشیم؟

dinshenasii;409329 نوشت:
ا سلام
اگر یه فرد آزاد برده ای را بکشه ما به جای خود اون فرد یکی دیگه رو بکشیم؟

سلام

نخیر خود فرد ازاد باید کشته بشه انسان در مقابل انسان

بی نظیر;409332 نوشت:
نخیر خود فرد ازاد باید کشته بشه انسان در مقابل انسان

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ۖ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَىٰ بِالْأُنْثَىٰ- بقره 178
خوب آیه که روشنه که آزاد در برابر آزاد- برده در برابر برده- زن در برابر زن کشته میشن
طبق آیه نمیشه آزاد رو به خاطر کشتن برده قصاص کرد. پس باید چه کرد؟ حدیث جزئیاتشو میگه ولی طبق آیه آزاد در برابر برده قصاص نمیشه.
اصلا برده امنیت جانی نداشته اگه آزاد بکشش فقط باید قیمتشو به صاحبش بده اگه نقص عضوم بشه باز باید با محاسبه قیمت اون عضوش به صاحبش پرداخت بشه نه این که کسی که نقص عضوش کرده قصاص کنن فقط دیه داره نه قصاص

dinshenasii;409342 نوشت:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ۖ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَىٰ بِالْأُنْثَىٰ- بقره 178
خوب آیه که روشنه که آزاد در برابر آزاد- برده در برابر برده- زن در برابر زن کشته میشن
طبق آیه نمیشه آزاد رو به خاطر کشتن برده قصاص کرد. پس باید چه کرد؟ حدیث جزئیاتشو میگه ولی طبق آیه آزاد در برابر برده قصاص نمیشه.
اصلا برده امنیت جانی نداشته اگه آزاد بکشش فقط باید قیمتشو به صاحبش بده اگه نقص عضوم بشه باز باید با محاسبه قیمت اون عضوش به صاحبش پرداخت بشه نه این که کسی که نقص عضوش کرده قصاص کنن فقط دیه داره نه قصاص

به نظر من تفسیر ایه رو درست نمی فرمایید
چون به این ترتیب برده کالایی است در دست ازاد و هیچ انسانیتی برای او قائل نیستید

:aatash:

برای به دست آوردن اصول اساسی اسلام از روی قرآن باید یه بار ترجمه قرآنو تا آخر خوند. و فراوانی موضوعات که بهش پرداخته میشن رو یادداشت کرد.
من سالهای قبل در دو ماه رمضون تصمیم گرفته بودم ترجمه قرآنو بخونم ولی هر دو دفعه که خواستم این کارو انجام بدم نشد به دو علت یکی این که خسته کننده بود و جذابیتی ایجاد نمیشد شاید به علت پراکندگی موضوعاتی که بهشون پرداخته میشد یا دقت در این که نکته اش چیه به صورت پشت سرهم. دوم این که یادمه سوره بقره رو که میخوندم نوشته بود شفاعتی در روز قیامت در کار نیست من به ذهنم حرف وهابی ها اومد که پس اونا درست میگفتن که شفاعت نیست و این در قرآن هست بعد مدتی در سایت آقای مکارم همینو دیدم یکی پرسیده بود بعد در جواب چند تا آیه در مورد وجود شفاعت از قرآن نوشته بود. اونجا دیدم من نمیتونم از مطالب قرآن به صورت مستقیم استفاده کنم چون هرچیزی که میخونم ممکنه در آیات دیگه بلکه روایات دیگه مطالب دیگه ای اومده باشه و اینها باید با هم سنجیده بشن و جمع بندی بشن. و این کار رو علما انجام میدن و باید به صورت موضوعی نگاه کنم
لذا این دو یکی عدم جذب یکی یکی این که نمیتونستم مطلبی رو که میخونم مطمئن باشم مطلب همینه و باید نظر علما رو که جمع بندی کردن نگاه کنم باعث شد اون علاقه ای که اول به این که یه دور ترجمه قرآنو بخونم داشته باشم بعدا نداشته باشم.
ولی پدرم یه ماه رمضون نشته بود ترجمه قرآنو خونده بود بعد فراوانی موضوعاتی که در آیات بهشون پرداخته شده رو نوشته بود. شما هم برای اصول اساسی اسلام از روی قرآن باید همین کارو بکنین.

dinshenasii;409352 نوشت:
برای به دست آوردن اصول اساسی اسلام از روی قرآن باید یه بار ترجمه قرآنو تا آخر خوند. و فراوانی موضوعات که بهش پرداخته میشن رو یادداشت کرد.
من سالهای قبل در دو ماه رمضون تصمیم گرفته بودم ترجمه قرآنو بخونم ولی هر دو دفعه که خواستم این کارو انجام بدم نشد به دو علت یکی این که خسته کننده بود و جذابیتی ایجاد نمیشد شاید به علت پراکندگی موضوعاتی که بهشون پرداخته میشد یا دقت در این که نکته اش چیه به صورت پشت سرهم. دوم این که یادمه سوره بقره رو که میخوندم نوشته بود شفاعتی در روز قیامت در کار نیست من به ذهنم حرف وهابی ها اومد که پس اونا درست میگفتن که شفاعت نیست و این در قرآن هست بعد مدتی در سایت آقای مکارم همینو دیدم یکی پرسیده بود بعد در جواب چند تا آیه در مورد وجود شفاعت از قرآن نوشته بود. اونجا دیدم من نمیتونم از مطالب قرآن به صورت مستقیم استفاده کنم چون هرچیزی که میخونم ممکنه در آیات دیگه بلکه روایات دیگه مطالب دیگه ای اومده باشه و اینها باید با هم سنجیده بشن و جمع بندی بشن. و این کار رو علما انجام میدن و باید به صورت موضوعی نگاه کنم
لذا این دو یکی عدم جذب یکی یکی این که نمیتونستم مطلبی رو که میخونم مطمئن باشم مطلب همینه و باید نظر علما رو که جمع بندی کردن نگاه کنم باعث شد اون علاقه ای که اول به این که یه دور ترجمه قرآنو بخونم داشته باشم بعدا نداشته باشم.
ولی پدرم یه ماه رمضون نشته بود ترجمه قرآنو خونده بود بعد فراوانی موضوعاتی که در آیات بهشون پرداخته شده رو نوشته بود. شما هم برای اصول اساسی اسلام از روی قرآن باید همین کارو بکنین.

سلام

بزرگوار اینها نظرات خودم نیست نظرات اسلام شناس بزرگی است که من با خواندن ان
به واقعیت دین اسلام پی بردم

بی نظیر;409347 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط dinshenasii نمایش پست ها
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ۖ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَىٰ بِالْأُنْثَىٰ- بقره 178
خوب آیه که روشنه که آزاد در برابر آزاد- برده در برابر برده- زن در برابر زن کشته میشن
طبق آیه نمیشه آزاد رو به خاطر کشتن برده قصاص کرد. پس باید چه کرد؟ حدیث جزئیاتشو میگه ولی طبق آیه آزاد در برابر برده قصاص نمیشه.
اصلا برده امنیت جانی نداشته اگه آزاد بکشش فقط باید قیمتشو به صاحبش بده اگه نقص عضوم بشه باز باید با محاسبه قیمت اون عضوش به صاحبش پرداخت بشه نه این که کسی که نقص عضوش کرده قصاص کنن فقط دیه داره نه قصاص
به نظر من تفسیر ایه رو درست نمی فرمایید
چون به این ترتیب برده کالایی است در دست ازاد و هیچ انسانیتی برای او قائل نیستید

سرکار خانم بی نظیر
شما هم دچار یک مشکلی هستید که بسیاری به آن دچارند!
به جمله خودتان توجه کنید:
میفرمایید تفسیر آیه را درست نمیفرمایند !!
دلیلتان چیست که تفسیر را درست نمیفرمایند؟

دلیلتان این است که :
چون به این ترتیب برده کالایی میشود در دست آزاد و هیچ انسانیتی برایش قائل نیست.....

شما چرا نگران غیرانسانی بودن آیه قرآن هستید؟!! شما چرا نگران حقوق برده هستید؟؟!!
شما دقت کنید که حرفی که قرآن زده چیست. اگر به عقل و منطق درست بود آن حرف را قبول کنید. اگر نبود...آن را رد کنید..نه اینکه دیدید با عقل جور درنمیاید یا اصول اولیه انسانی را زیرپا میگذارد ....بخواهید جوری تفسیر کنید که دلبخواهتان است. وکیل مدافع قرآن نباشید...حقیقت جویی اینطوری نیست!!!
اصلا تفسیر یعنی چی؟؟ مگر میشود تفسیر را نقض معنی اشکار یک آیه دانست؟

mohammadsadegh1;409270 نوشت:
هدف غايي ارتباط بدون واسطه ولي هر دوارتباط تا زماني كه جايگزين اصل نشده اند وفقط ابزار ارتباطند اشكال ندارد

mohammadsadegh1;409270 نوشت:
ضمنا بت ساخته خيال غلط برداشت از خدا وجايگزين خداي نشناخته شده ومردود است واگر ادعا ميشود ما بت را وسيله ارتباط ميگيريم اين ادعا آنان دروغي بيش نيست كه به آن استناد كنيم

سلام

یعنی می فرمایید واسطه قرار دادن بت اشکالی ندارد !!!!

مشرکان فکر می کردند که غیر خدا منشا اثر هستند نه خود بلکه با اعتباری که نزد خدا داشتند
ما برای بحث های این چنینی باید ببینیم که مشرکان چگونه می اندیشیدند

ایا مشرکین بت پرست بودند ایا شخصی که خدایش هوای نفسش هست او مشرک است ایا کسی کسانی که در زمان ابراهیم بت پرست بودند مشرک بوده اند
مردم مکه با مردم زمان ابراهیم چه شباهت و چه تفاوتی داشتند
شباهت انها در عبادت بت بود و تفاوت شان در این بود که مردم مکه الله را قبول داشتند پیامبر از انها می پرسید اسمان و زمین را که افریده می گفتند الله پیامبر به انها گفت پس چرا این بت ها را عبادت می کنید می گفتند ما انها را عبادت می کنیم تا مار ا به الله نزدیک کنند و ما را شفاعت کنند
پیامبر می گفت اینها مرده هستند نه حرکتی نه شنوایی و بینایی باز پرسید ایا این بت ها سهمی در خلق زمین و اسمان داشته اند می گفتند نه
مشرک این چنین شخصی است مشرک وسیله رسیدن به قرب خدا را بت می داند مشرکان فکر می کنند بت ها اگر از انها راضی باشند خدا از انها راضی است یعنی بین خدا و بت رابطه ای دوستانه وجود دارد
نباید فکر کنیم مشرک الله را قبول ندارد تمام مشرکان الله را قبول دارند منتها می پندارند بت ها را خدا قبول دارد
اگر از خدا می پرسیدند که این بت ها را عبادت کنیم مسلم است که می گفت نه چنانکه پیامبر را مامور کرد که به انها بگوید خدا مخالف عقیده شما است مشرکان هدفشان جلب رضایت خدا بود یعنی بت ها را فقط به این دلیل دوست می داشتند که بهشت و سعادت اخروی را برای انها فراهم کنند و انها را به خدا نزدیک کنند نه این که مشرکان بت را مهمتر از خدا یا در ردیف خدا قرار دهند بلکه به علت اینکه می پنداشتند بت ها می فهمند می بینند و می شنوند روبروی جسد بی جان انها زانو زده و اشک می ریختند و از بت می خواستند از خدا بخواهد انها را حمایت کند غافل از انکه این بت ها مردگانی بودند که نمی شنیدند و نمی دیدند و از همه مهمتر خدا انها را شنوا و بینا نساخته بود مشرکان فکر می کردند خدا این بت های به ظاهر مرده را شنوایی و بینایی داده است

mohammadsadegh1;409270 نوشت:
لطفا چند آيه

وقتی خداوند می فرماید از رگ گردن به انسان نزدیکتر است یعنی خدا بقدری به انسان نزدیک است که احتیاج به هیچ واسطه ای نیست

شما بفرمایید رگ گردن به انسان نزدیک تر است یا واسطه ؟
کل عبادات از جمله نماز تمرین ارتباط بدون واسطه با خداست
در نماز مستقیم و بدون هیچ واسطه ای با خدا صحبت می کنیم اگر در نماز این ارتباط برقرار می شود
چرا در دعا برقرار نشود ؟

موفق باشید

manmehdiam;409463 نوشت:
میفرمایید تفسیر آیه را درست نمیفرمایند !!
دلیلتان چیست که تفسیر را درست نمیفرمایند؟

سلام

دلیل این است که با این تفسیر شما برده دقیقا شبیه یک کالا می باشد که متعلق به صاحبش می باشد
در حالی که این با حقوق اولیه و بدیهی بشر مغایر است

manmehdiam;409463 نوشت:
شما چرا نگران غیرانسانی بودن آیه قرآن هستید؟!! شما چرا نگران حقوق برده هستید؟؟!!

خداوند در قران گفته است در ایات قران بیندیشید و نگفته است از قران کورکورانه اطاعت کنید
چرا وقتی این تفسیر غیر انسانی و ناقض حقوق بشر است نگران ان نباشم ؟

manmehdiam;409463 نوشت:
شما دقت کنید که حرفی که قرآن زده چیست. اگر به عقل و منطق درست بود آن حرف را قبول کنید. اگر نبود...آن را رد کنید

با عقل و منطق درست نیست که یک انسان کالای دست انسان دیگر باشد
ایا انسانی که اشرف مخلوقات است باید تا سطح یک کالا تنزل پیدا کند ؟

موفق باشید

سلام و عرض ادب

بی نظیر;409347 نوشت:
به نظر من تفسیر ایه رو درست نمی فرمایید
چون به این ترتیب برده کالایی است در دست ازاد و هیچ انسانیتی برای او قائل نیستید

در قرآن برای اینکه تفاوت قدرت بین بت ها و خدا توضیح داده شود مثالی در سوره نحل آیه 75 میزند
شما از روی این آیه به تفاوت مردم آزاد و بردگان پی می برید
ترجمه الهی قمشه ای آیه 75 سوره نحل:

"خدا مثلی زده (بشنوید): آیا بنده مملوکی که قادر بر هیچ چیز (حتی بر نفس خود) نیست با مردی آزاد که ما به او رزقی نیکو (و مال حلال بسیار) عطا کردیم که پنهان و آشکار هر چه خواهد از آن انفاق می‌کند، این دو یکسانند؟ (هرگز یکسان نیستند. مثل بت و خدا و بت‌پرست و خداپرست بدین مثال ماند). ستایش مخصوص خداست و لیکن اکثر مردم آگاه نیستند."

در این مثال اشاره شده که فرد برده بر هیچ چیز خود اختیار ندارد
آنگاه شما در قرآن بدنبال برابری ذاتی انسانها هستید
شما بدنبال ایده آل های خود تفسیرهایی از قرآن دارید که با واقعیات چندان منطبق نیست
حال که به مدد پیشرفت تمدن در ظاهر برده داری منسوخ شده روشنفکران اسلامی در توجیه این برآمده اند که اسلام سازگار با برده داری نیست و در صدد حذف آن بوده است اگر چنین بوده چرا تا قبل از این دوران اخیر چنین سابقه ای از تضاد اسلام با برده داری در مدارک اسلامی در دست نیست؟
پیروز و موفق باشید

بی نظیر;409544 نوشت:
دلیل این است که با این تفسیر شما برده دقیقا شبیه یک کالا می باشد که متعلق به صاحبش می باشد

ببخشید ولی من تفسیر به رای نکردم. از جمله هم مشخص بود که وقتی میگم باید قیمتش رو به صاحبش بدهد معلوم میشه که نظر شخصی من نیست که پولشو بده. در شیعه اجماع هست و در یکی از سایت ها دیدم در اهل سنت به جز فرقه حنفی که ابوحنیفه معتقد بود فرد آزاد اگر برده ای را به قتل برساند کشته میشود بقیه فرقه ها هم قبول دارند که قصاص نمیشود.

بی نظیر;408877 نوشت:
اصل دوم : برابری عمومی

تساوی عمومی همه افراد قبایل ملل و حذف تمایزات و اختصاصات نسبی و نژادی و وطنی و طبقاتی و غیره

در اسلام بصورت یک توصیه اخلاقی طرح نشده است
بلکه بصورت یک واقعه عینی و علمی و اعتقادی می باشد

این اصل با توجه به مفاد زیر از قران استنباط می شود

الف )فلسفه خلقت انسان و اینکه پدر و مادر ما همه مشترک می باشد

ب)زن و مرد نیز با هم هم جنس اند

ج) تساوی حقوقی که نتیجه تساوی خلقی و طبیعی انسانهاست

در اسلام هرچند همه انسان ها در اصل انسانیت مساوی هستند ولی تا دلتان بخواهد تقسیم بندی های مختلفی هست کافر و مسلمان- کافر کتابی و غیر کتابی- ذمی و حربی- زن و مرد- برده و آزاد- و حتی موارد جزئی تری مثل سید و غیر سید- حلال زاده و حرام زاده- و موارد متعدد دیگه ای تفاوت دارند چه در حقوقشون چه در وظایفشون.
پس نمیتونید طبق بند ج که فرمودین بگین تساوی حقوقی دارن

وضع برده داری از مثالی که زدم به مراتب بدتره.
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَيْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ- نسا آیه 24
و زنان شوهردار بر شما حرام شد به جز آنهائی را که مالک شده اید نوشته(حکم) خدا بر شماست.

مورد اصلی این موضوع در جنگ ها بوده به خصوص در جنگ های ابتدایی چون در جنگ دفاعی که زن به میدون جنگ نمیاد در جنگ ابتدایی هست که میتونیم به داخل شهر و آبادی همسایه بریم و زن و بچه ها رو از خونه هاشون به بردگی ببریم.
مورد دیگه اش مالک میتونسته در صورتی که دو برده زن و مردش همه رو دوست داشتند اونها رو به ازدواج هم دربیاره و هر وقت بخواد میتونسته زن رو از مرد جدا کنه و خودش نزدیکی کنه بعد دوباره بده به شوهرش
----
کاش کار صرفا به بهره کشی فیزیکی از برده مرد یا جنسی از کنیز توسط مالکش بود. مرد میتونسته برای کسب سود برده مردشو برای انجام دادن کارهای دیگران به اونها اجاره بده اجاره ممکنه ساعتی باشه روزی باشه یا هرچی. در مورد برده زن هم میتونسته اونو موقتا و بدون رضایت خودش به دیگران ببخشه یا به اجاره بده. برده حق مالکیت هم نداشته و هرچی از این راه ها کسب میشده ماله مالک هست.

حتی برده مربوط به اسیر جنگی هم نیست چون گذشته از این که در یک جنگ ابتدایی(و نه دفاعی) و حمله به شهرها زن ها به اسارت و کنیزی میرن بلکه بردگی در نسل انسان هم ادامه پیدا میکنه نسل دیگه چه گناهی دارن اونم انسانیه

بی نظیر;409534 نوشت:
سلام

سلام وعرض ادب

یعنی می فرمایید واسطه قرار دادن بت اشکالی ندارد !!!!

فكر مي كنم براي جندمين بار عرض كردم بت ساخته بشر واسطه نيست جايگزين است وادعاي مشركين بي معنا است چون اگر حقيقت خدا مشخص شود نه ميتواند واسطه باشد نه جايگزين از طرفي اينان ادعاي قرب الهي داشتند چرا كه خواسته هايشان را از بت طلب ميكردند

مشرکان فکر می کردند که غیر خدا منشا اثر هستند نه خود بلکه با اعتباری که نزد خدا داشتند
ما برای بحث های این چنینی باید ببینیم که مشرکان چگونه می اندیشیدند

اين را قبول مي كنم

ایا مشرکین بت پرست بودند بلي
ایا شخصی که خدایش هوای نفسش هست او مشرک استبلي
ایا کسی کسانی که در زمان ابراهیم بت پرست بودند مشرک بوده اندخير

مردم مکه با مردم زمان ابراهیم چه شباهت و چه تفاوتی داشتند

شباهت انها در عبادت بت بود و تفاوت شان در این بود که مردم مکه الله را قبول داشتند پیامبر از انها می پرسید اسمان و زمین را که افریده می گفتند الله پیامبر به انها گفت پس چرا این بت ها را عبادت می کنید می گفتند ما انها را عبادت می کنیم تا مار ا به الله نزدیک کنند و ما را شفاعت کنند

پس منظور شما اين است مردم زمان ابراهيم بت پرست بودند ومردم زمان پيامبر مشرك وخداي حقيقي را با تمام صفاتش مي شناختن با علم به اينكه ما بدانيم كه خداي بدون صفاتش خدا نيست بلكه همان بت است


پیامبر می گفت اینها مرده هستند نه حرکتی نه شنوایی و بینایی باز پرسید ایا این بت ها سهمی در خلق زمین و اسمان داشته اند می گفتند نه

مشرک این چنین شخصی است مشرک وسیله رسیدن به قرب خدا را بت می داند مشرکان فکر می کنند بت ها اگر از انها راضی باشند خدا از انها راضی است یعنی بین خدا و بت رابطه ای دوستانه وجود دارد
نباید فکر کنیم مشرک الله را قبول ندارد

مشرك لفظ الله را قبول دارد نه حقيقت خدا را كه اگر اينچنين بود احتياج به احتجاج پيامبر نميشد همان احتجاجي كه حضرت ابراهيم براي بت پرستان ميكرد فرق ايندو در اين است كه اولي فكر مي كند حرفش سند دار است

تمام مشرکان الله را قبول دارند منتها می پندارند بت ها را خدا قبول دارد

اينو بايد مشرك شد واز طرفي خداي حقيقي راشناخت بعد ببينيم قابل طرح كردن است يانه


اگر از خدا می پرسیدند که این بت ها را عبادت کنیم مسلم است که می گفت نه چنانکه پیامبر را مامور کرد که به انها بگوید خدا مخالف عقیده شما است مشرکان هدفشان جلب رضایت خدا بود یعنی بت ها را فقط به این دلیل دوست می داشتند که بهشت و سعادت اخروی را برای انها فراهم کنند و انها را به خدا نزدیک کنند نه این که مشرکان بت را مهمتر از خدا یا در ردیف خدا قرار دهند بلکه به علت اینکه می پنداشتند بت ها می فهمند می بینند و می شنوند روبروی جسد بی جان انها زانو زده و اشک می ریختند و از بت می خواستند از خدا بخواهد انها را حمایت کند غافل از انکه این بت ها مردگانی بودند که نمی شنیدند و نمی دیدند و از همه مهمتر خدا انها را شنوا و بینا نساخته بود مشرکان فکر می کردند خدا این بت های به ظاهر مرده را شنوایی و بینایی داده است

مگر بتهاي زمان ابراهيم همين خاصيتها را براي آنان نداشتند هر چند الله را به لفظ نمي دانستد حقيقت خدا كه گم شود بين كافر ومشرك تفاوتي نمي ماند

وقتی خداوند می فرماید از رگ گردن به انسان نزدیکتر است یعنی خدا بقدری به انسان نزدیک است که احتیاج به هیچ واسطه ای نیست

ولي همين خدايي كه از رگ گردن به انسان نزديكتر است براي تقرب به آن آداب دارد يعني اگر بخواهي به اوتقرب داشته باشي مي بايست حتما از زير پتوي خود كه از رگ كردن به انسان دورتر است دور شوي وضو بسازي حتي به مسجد بروي و ... كه اگر چنين نكني دعاي بدون نماز نيز شيطاني خواهد شد

شما بفرمایید رگ گردن به انسان نزدیک تر است یا واسطه ؟

واسطه مادي است وخدا آيا چنين هست كه تفسير مي كنيد

کل عبادات از جمله نماز تمرین ارتباط بدون واسطه با خداست

واگر چنين است اين واسطه نيز مانع است وكوس انالحق بزنيد

در نماز مستقیم و بدون هیچ واسطه ای با خدا صحبت می کنیم اگر در نماز این ارتباط برقرار می شود
چرا در دعا برقرار نشود ؟

مگر نيكي به پدر ومادر عبادت وموجب قرب الهي نيست پس بايد واسطه اي به نام پدر ومادر راحذف كرد

در خاتمه تمام تلاشي كه شما متحمل مي شويد اگر براي اين باشد كه هر چه مابخواهيم در يد قدرت اوست اين كاملا منطقي است اما اگر بخواهيد بگوييد قرب به خدا فقط بدون واسطه است اين يعني هيچ عمل دنيايي ما را به خدا نزديك نمي كند واين با خلقت مادي دنياي ما در تعارض است وبيشتر به وهم مي ماند

موفق باشید

شما نيز موفق باشيد

بی نظیر;409544 نوشت:
دلیل این است که با این تفسیر شما برده دقیقا شبیه یک کالا می باشد که متعلق به صاحبش می باشد
در حالی که این با حقوق اولیه و بدیهی بشر مغایر است

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر خداوند همه انسانها در انسان بودن و شایسته خلیفه خدا شدن یکسانند و تفاوتی بین انسانها وجود ندارد مگر به خاطر رعایت تقوا:« يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير»[1]

(اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏رها و قبيلهر‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامىر‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است).

قانون برده داری توسط دین اسلام وضع نشد، بلکه برده داری از زمانهای بسیار دور در مناطق مختلف دنیا رایج بود.

اسلام با شیوه های مختلف از جمله وعده عفو گناهان وخطاها قرار داده است:« كفاره اين گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به خانواده خود مى‏دهيد يا لباس پوشاندن بر آن ده نفر و يا آزاد كردن يك برده و كسى كه هيچ كدام از اينها را نيابد، سه روز روزه مى‏گيرد اين، كفاره سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مى‏كنيد (و مخالفت مى‏نماييد))[2].

در اسلام نسبت به رعایت حقوق برده گان سفارشات زیادی شده است و از ظلم و ستم کردن نسبت به آنها بیم داده شده است.

در پرتو احکام اسلام مساله برده داری خصوصا در کشورهای اسلامی منتفی شده است.


[/HR][1] - سوره حجرات،آیه13.

[2] سوره مائده،آیه83.

dinshenasii;409579 نوشت:
در اسلام هرچند همه انسان ها در اصل انسانیت مساوی هستند ولی تا دلتان بخواهد تقسیم بندی های مختلفی هست کافر و مسلمان- کافر کتابی و غیر کتابی- ذمی و حربی- زن و مرد- برده و آزاد- و حتی موارد جزئی تری مثل سید و غیر سید- حلال زاده و حرام زاده- و موارد متعدد دیگه ای تفاوت دارند چه در حقوقشون چه در وظایفشون.
پس نمیتونید طبق بند ج که فرمودین بگین تساوی حقوقی دارن

سلام

فکر می کنم شما به مورد خوبی اشاره کردین
وظایف مختلف افراد هست که باعث نابرابری حقوقی می شود
البته کاش کارشناس محترم به همه این شبهات وارد شده جواب قانع کننده بدهد
چون خود من هم الان دچار تزلرل در اعتقاد به قران شدم

اما گویا از حضور کارشناس برای جواب دادن به این شبهات خبری نیست :Gig:

بی نظیر;410073 نوشت:
فکر می کنم شما به مورد خوبی اشاره کردین
وظایف مختلف افراد هست که باعث نابرابری حقوقی می شود

البته این مطلب عمومیت ندارد ولی بعضا وجود دارد. یک مثال بزنم میگویند مخارج زندگی با شوهر است. و زن وظیفه ای ندارد. مثلا این خانم هائی که امروزه کار میکنند و در خرج زندگی پابه پای شوهرشان شریک هستند وظیفه ای ندارند. و اگرهم زنی کارکرد پولش برای خود اوست. در طرف دیگر زن حق ندارد بدون اجازه گرفتن از شوهر از خانه خارج شود چه برای تحصیل یا کار یا مسائل اجتماعی و یا هر موضوع دیگری و اصل بر این قرار داشته که زن به جز در ضرورت‌‌ها همیشه در اندرونی بماند. آیا کسی میتواند بگوید هر دوی وظیفه و حقوق را نمیخواهم هم کار میکنم و زندگی را مشترکا میچرخانیم هم به این صورت نباشد که شوهر بتواند اذن خروج از خانه ندهد یا حق تادیب مرا داشته باشد.

dinshenasii;410258 نوشت:
در طرف دیگر زن حق ندارد بدون اجازه گرفتن از شوهر از خانه خارج شود چه برای تحصیل یا کار یا مسائل اجتماعی و یا هر موضوع دیگری و اصل بر این قرار داشته که زن به جز در ضرورت‌‌ها همیشه در اندرونی بماند.

این موضوعی که شما اینجا گفتین قرانی نیست و از احادیث است
و احادیث هم صحت و سقمش محل شک است
پس این مورد را لطفا جز قوانین اسلام نگذارید

موفق باشید

یاسین;409638 نوشت:
اسلام با شیوه های مختلف از جمله وعده عفو گناهان وخطاها قرار داده است:« كفاره اين گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به خانواده خود مى‏دهيد يا لباس پوشاندن بر آن ده نفر و يا آزاد كردن يك برده و كسى كه هيچ كدام از اينها را نيابد، سه روز روزه مى‏گيرد اين، كفاره سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مى‏كنيد (و مخالفت مى‏نماييد))[2].

چرا اسلام کلا برده داری را لغو نکرد ؟
در حالی که این عمل از نظر هر انسان با وجدانی نکوهیده و ناپسند است ؟

اصل سوم : شورای در حکومت

دو ایه در قران به صراحت اصل شور را در امور اعلام می کند

و شاورهم فی الامر
امرهم شوری بینهم

اجماع یعنی توافق اکثریت که تنها شکل مورد قبول همه برای دموکراسی است
یکی از اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است

موفق باشید


اصل چهارم :سعادت و شقاوت افراد معلول اعمال انهاست نه معلول شفاعتها و قرابتها

قران می فرماید
کل نفس بما کسبت رهینه
هرکس در گرو دستاورد خویش است

ایات زیادی در قران بر این امر توجه دارد
از جمله نجم ایات 39 و 40
یونس 52
زلزال 7 و 8
در داستان نوح می بینیم که وقتی نوح ع از خداوند درخواست نجات فرزندش را می کند
خداوند درخواست او را رد می کند و می فرماید
لیس هو من اهلک انه عمل غیر صالح
او از خانواده تو نیست او یک عمل ناصالحی است

حتی اصالت انتساب نفی می شود

همانگونه که پدر ابراهیم و زن و فرزند و نوح و زنان لوط با همه نزدیکی که با پیامبران خدا داشتند
از سرنوشت شوم در امان نماندند

خداوند در قران می فرماید
یوم ینظر المر ما قدمت یداه
روزی که انسان انچه را به دو دست خویش فرستاده می نگرد

موفق باشید

بی نظیر;410830 نوشت:
اصل سوم : شورای در حکومت

دو ایه در قران به صراحت اصل شور را در امور اعلام می کند

و شاورهم فی الامر
امرهم شوری بینهم

[HL]اجماع یعنی توافق اکثریت که تنها شکل مورد قبول همه برای دموکراسی است
یکی از اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است [/HL]

موفق باشید


سلام
در اسلام شورا وجود دارد اما اجماع اکثریت مردم وجود ندارد
نظر اسلام بر این نیست که اگر اکثر انسان ها مطلبی را قبول کردند آن مطلب اجرا می شود (به این مورد امروزه دموکراسی می گوییم) بلکه قرآن خلافش را هم بیان می کند که راه اکثریت باطل است
وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ
اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند.

بلکه قرآن اصل شورا را مطرح می کند در شورا یعنی مثلا با 100 نفر مشورت کنیم 99 نفر راه a را انتخاب کنند و 1 نفر راه b را انتخاب کند آنگاه کسی که مشورت کرده ببیند کدام گروه صحیح می گویند مثلا نظر گروه b که یک نفر است صحیح می گوید همان اجرا می شود.
شورا در اسلام هست اما شورا به معنای اطاعت از اکثریت و یا همان دموکراسی و توافق اکثریت نیست نیست بلکه انتخاب نهایی با حاکم جامعه و کسی که مشورت می کند است
وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

قرآن نمی گوید زمانی که مشورت کردی نظر اکثریت را انتخای کن بلکه می گوید فاذا عزمت وقتی تو از بین مشورت دهندگاه سخن صحیح را انتخاب کردی و تصمیم بر اجرایش گرفتی...

ملاصدرا;410911 نوشت:
سلام
در اسلام شورا وجود دارد اما اجماع اکثریت مردم وجود ندارد
نظر اسلام بر این نیست که اگر اکثر انسان ها مطلبی را قبول کردند آن مطلب اجرا می شود (به این مورد امروزه دموکراسی می گوییم) بلکه قرآن خلافش را هم بیان می کند که راه اکثریت باطل است
وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ
اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند.

بلکه قرآن اصل شورا را مطرح می کند در شورا یعنی مثلا با 100 نفر مشورت کنیم 99 نفر راه a را انتخاب کنند و 1 نفر راه b را انتخاب کند آنگاه کسی که مشورت کرده ببیند کدام گروه صحیح می گویند مثلا نظر گروه b که یک نفر است صحیح می گوید همان اجرا می شود.
شورا در اسلام هست اما شورا به معنای اطاعت از اکثریت و یا همان دموکراسی و توافق اکثریت نیست نیست بلکه انتخاب نهایی با حاکم جامعه و کسی که مشورت می کند است
وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

سلام

اما در حکومت مساله فرق داره
شیوه و رفتار امام علی ع نشون میده که ایشون رای اکثریت رو پذیرفتند
هم در مرحله انتخاب خلیفه و هم در جنگ صفین
امام به رای اکثریت عمل کردند

موفق باشید

بی نظیر;411021 نوشت:
سلام

اما در حکومت مساله فرق داره
شیوه و رفتار امام علی ع نشون میده که ایشون رای اکثریت رو پذیرفتند
هم در مرحله انتخاب خلیفه و هم در جنگ صفین
امام به رای اکثریت عمل کردند

موفق باشید


سلام
اولا شما برای اثبات این که امام رای اکثریت را پذیرفتند (در حالی که مجبور شدند بپذیرند) باید به احادیث استناد کنید و به قول خودتان
بی نظیر;410264 نوشت:
این موضوعی که شما اینجا گفتین قرانی نیست و از احادیث است
و احادیث هم صحت و سقمش محل شک است
پس این مورد را لطفا جز قوانین اسلام نگذارید

پس این مورد را لطفا جز قوانین اسلام نگذارید و دلیلتان را از قرآن بیان کنید
ثانیا امام نه سقیفه را پذیرفتند و نه با خلفا بیعتی کردند و اگر می پذیرفتند شهادت حضرت فاطمه و سایر مسایل اتفاق افتاده برای چه بود؟!
ثالثا در صفین هم امام خودشان رای اکثریت را نپذیرفتند بلکه چاره دیگری نداشتند و مجبور بودند (می توانید داستان جنگ صفین را مطالعه کنید)
رابعا در احوال سایر ائمه بسیار مواردی وجود دارد که با اکثریت مخالفت کردند مانند امام حسین

ملاصدرا;411069 نوشت:
سلام
اولا شما برای اثبات این که امام رای اکثریت را پذیرفتند (در حالی که مجبور شدند بپذیرند) باید به احادیث استناد کنید

سلام

بزرگوار وقوع یک حادثه تاریخی با نقل قول یک حدیث بسیار متفاوت است

ملاصدرا;411069 نوشت:
ثانیا امام نه سقیفه را پذیرفتند و نه با خلفا بیعتی کردند و اگر می پذیرفتند شهادت حضرت فاطمه و سایر مسایل اتفاق افتاده برای چه بود؟!
ثالثا در صفین هم امام خودشان رای اکثریت را نپذیرفتند بلکه چاره دیگری نداشتند و مجبور بودند (می توانید داستان جنگ صفین را مطالعه کنید)
رابعا در احوال سایر ائمه بسیار مواردی وجود دارد که با اکثریت مخالفت کردند مانند امام حسین

نپذیرفتن باطنی با ظاهری خیلی فرق دارد
بله شما درست می گویید ممکن است امام علی ع باطنا حکومت خلفا را نپذیرفته بودند
اما به رای اکثریت احترام گذاشتند و تحمل کردند
کمک امام به خلفا بارزترین دلیل بر این مدعاست

منظور از پذیرفتن رای اکثریت قبول عقاید انها نیست بلکه احترام گذاشتن به انها و پذیرش
حکومت اکثریت بر اقلیت است

موفق باشید

بی نظیر;411089 نوشت:
نپذیرفتن باطنی با ظاهری خیلی فرق دارد
بله شما درست می گویید ممکن است امام علی ع باطنا حکومت خلفا را نپذیرفته بودند
اما به رای اکثریت احترام گذاشتند و تحمل کردند
کمک امام به خلفا بارزترین دلیل بر این مدعاست

بسم الله الرحمن الرحیم

امام علی(علیه السلام) نه تنها باطنا حکومت خلفا را نپذیرفتن بلکه در ظاهر هم حکومت شان را نپذیرفتند.

در جریان سقیفه بعد از آنکه ابوبکر از مردم بیعت گرفت،عمر نزد امیرالمومنین(علیه السلام) آمد و گفت: اى على!( این جماعت) دست از تو نمى‏دارند تا از توبيعت بگیرند. آن حضرت فرمود كه بيعت نمى‏كنم و خلافت ابابكررا قبول ندارم.[1]

اگرچه بعد از مدتی که تا شش ماه هم گفته شد، علی(علیه السلام) بنابر دلایل مختلفی مجبور به بعیت شد.

در مورد کمک کردن علی(علیه السلام)، این موضوع دلیل بر قبول داشتن اتفاقات پیش آمده نبود، زیرا مطالبی که در این رابطه بیان شده، پیرامون مسائل جنگی بود، و با توجه به اینکه یک طرف این جنگ مسلمانان و طرف دیگر کفار بودند، کمک کردن ومشورت دادن آن حضرت، کمک به جبهه مسلمانان و اسلام محسوب می شود، نه کمک به شخص خلیفه.


[/HR][1] - آثار احمدى تاريخ زندگانى پيامبر اسلام و ائمه اطهار(ع) ،ص:396.

بسم الله الرحمن الرحیم

بنا به درخواست بعضی از دوستان تایپک مجددا تا مدتی باز شد.

انشاالله دقت داشته باشیم تا از موضوع و عنوان تاپیک فاصله نگیریم و خارج نشویم.

ملاصدرا;411069 نوشت:
اولا شما برای اثبات این که امام رای اکثریت را پذیرفتند (در حالی که مجبور شدند بپذیرند) باید به احادیث استناد کنید و به قول خودتان

ملاصدرا;411069 نوشت:
پس این مورد را لطفا جز قوانین اسلام نگذارید و دلیلتان را از قرآن بیان کنید
ثانیا امام نه سقیفه را پذیرفتند و نه با خلفا بیعتی کردند و اگر می پذیرفتند شهادت حضرت فاطمه و سایر مسایل اتفاق افتاده برای چه بود؟!
ثالثا در صفین هم امام خودشان رای اکثریت را نپذیرفتند بلکه چاره دیگری نداشتند و مجبور بودند (می توانید داستان جنگ صفین را مطالعه کنید)
رابعا در احوال سایر ائمه بسیار مواردی وجود دارد که با اکثریت مخالفت کردند مانند امام حسین

یاسین;411224 نوشت:
در جریان سقیفه بعد از آنکه ابوبکر از مردم بیعت گرفت،عمر نزد امیرالمومنین(علیه السلام) آمد و گفت: اى على!( این جماعت) دست از تو نمى‏دارند تا از توبيعت بگیرند. آن حضرت فرمود كه بيعت نمى‏كنم و خلافت ابابكررا قبول ندارم.[1]

اگرچه بعد از مدتی که تا شش ماه هم گفته شد، علی(علیه السلام) بنابر دلایل مختلفی مجبور به بعیت شد.

در مورد کمک کردن علی(علیه السلام)، این موضوع دلیل بر قبول داشتن اتفاقات پیش آمده نبود، زیرا مطالبی که در این رابطه بیان شده، پیرامون مسائل جنگی بود، و با توجه به اینکه یک طرف این جنگ مسلمانان و طرف دیگر کفار بودند، کمک کردن ومشورت دادن آن حضرت، کمک به جبهه مسلمانان و اسلام محسوب می شود، نه کمک به شخص خلیفه.


با سلام خدمت دوستان و کارشناسان گرامی.
همانطور که سرکار بی نظیر اشاره کردند حضرت اگرچه مخالف بودند ولی اصل دموکراسی را قبول داشتند. اگر هم با حکومت برخی خلفا مخالفت هایی داشتند به دلیل این بود که معتقد بودند اکثریت اینجا لحاط نشده. لذا اینکه حضرت مخالف حکومت خلفا بود ربطی به اعتقاد حضرت به دمکراسی ندارد. اعتقاد به دمکراسی را در نحوه به حکومت رسیدن خود حضرت هم میتوان مشاهده کرد. ایشان زمانی که با درخواست مردم مبنی بر پذیرفتن حکومت روبرو شدند با عنوان اینکه دنیای شما از آب بینی بزغاله ای هم برای من بی ارزش تر است از پذیرفتن آن سرباز زدند و زمانی که اصرار مردم را مشاهده کردند بر خود وظیفه دانستند که حکومت را بپذیرند و فرمودند اگر اصرار حاضران نبود به هیچ عنوان حکومت را قبول نمی کرد.
تمام این وقایع بر قبول حضرت به دمکراسی صحه می گذارد.

و من الله توفیق

ملاصدرا;410911 نوشت:
در اسلام شورا وجود دارد اما اجماع اکثریت مردم وجود ندارد
نظر اسلام بر این نیست که اگر اکثر انسان ها مطلبی را قبول کردند آن مطلب اجرا می شود (به این مورد امروزه دموکراسی می گوییم) بلکه قرآن خلافش را هم بیان می کند که راه اکثریت باطل است

با سلام.
تصور شما از دمکزاسی اشتباه است. در هر موردی نظر اکثریت اجرا نمی شود. حتی در کشورهای غربی که مدعی دمکراسی هستند هم این امر اتفاق نمی افتد. مثلا در مسایل علمی کجای دنیا می آیند و رای گیری می کنند؟ یا مثلا دراعتقادات مردمکجا رای گیری وجود دارد؟ اتفاقا در کشورهای غربی حداقل این ادعا وجود دارد که هر کس آزاد است که هر اعتقادی داشته باشد. دمکراسی مصطلح صرفا در اداره حکومت اعتبار دارد. به این شکل که از میان چند نفر که به لحاظ مدیریت کلان حکومتی شایستگی های لازم را دارا باشند رای گیری به عمل می آید تا مردم خود فردی را که می خواهند بر آنهاحکومت کند انتخاب کنند و این یعنی دمکراسی.
ملاصدرا;410911 نوشت:
وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ
اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند.

این آیه خطاب به پیامبر است. زمانی که در مکه بود که حکومت به معنی امروزی وجود نداشت و در مدینه هم حکومت تشکیل داد به دلیل این بود که با اقبال مردمی مواجه شده بود و تمام مردم بر این که او حاکم آنها باشد موافق بودند. لذا ایشان هم به دمکراسی اعتقاد داشتند. وظیفه پیامبر تبلیغ دین بود و در این امر مسلما اطاعت از نظر اکثریت اعتباری ندارد.

ملاصدرا;410911 نوشت:
بلکه قرآن اصل شورا را مطرح می کند در شورا یعنی مثلا با 100 نفر مشورت کنیم 99 نفر راه a را انتخاب کنند و 1 نفر راه b را انتخاب کند آنگاه کسی که مشورت کرده ببیند کدام گروه صحیح می گویند مثلا نظر گروه b که یک نفر است صحیح می گوید همان اجرا می شود.
شورا در اسلام هست اما شورا به معنای اطاعت از اکثریت و یا همان دموکراسی و توافق اکثریت نیست نیست بلکه انتخاب نهایی با حاکم جامعه و کسی که مشورت می کند است
وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

قرآن نمی گوید زمانی که مشورت کردی نظر اکثریت را انتخای کن بلکه می گوید فاذا عزمت وقتی تو از بین مشورت دهندگاه سخن صحیح را انتخاب کردی و تصمیم بر اجرایش گرفتی...


با این مطلب شما موافقم. بله ممکن است که نتوان از این آیه دمکراسی را استخراج کرد. ولی بنده معتقدم در اسلام دمکراسی وجود دارد.
و من الله توفیق

بی نظیر;410830 نوشت:
دو ایه در قران به صراحت اصل شور را در امور اعلام می کند

و شاورهم فی الامر
امرهم شوری بینهم

اجماع یعنی توافق اکثریت که تنها شکل مورد قبول همه برای دموکراسی است
یکی از اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است


سرکار بی نظیر سلام
همانطور که عرض شد از این آیه دمکراسی استخراج نمی شود.. هر چند که در اسلام دمکراسی وجود دارد. ولی این مسئله معلول رفتار اولیا الهی است. در حقیقت دمکراسی چیزی نبوده که اسلام آورده باشد. این یک امر عقلی است که خود به خود در رفتار پیامبر و امامان نمود پیدا کرده است. نه اینکه اشاره مستقیمی بر اهمیت این موضوع آنها کرده باشند. لذا به اعتقاد بنده دمکراسی نمی تواند جزء اصول اساسی قرآن (‌و شاید اسلام ) باشد. اگر تاییدی در رفتار ائمه بر این موضوع هست به خاطر عرفی و البته عقلی بودن آن است.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;411596 نوشت:
همانطور که سرکار بی نظیر اشاره کردند حضرت اگرچه مخالف بودند ولی اصل دموکراسی را قبول داشتند. اگر هم با حکومت برخی خلفا مخالفت هایی داشتند به دلیل این بود که معتقد بودند اکثریت اینجا لحاط نشده. لذا اینکه حضرت مخالف حکومت خلفا بود ربطی به اعتقاد حضرت به دمکراسی ندارد. اعتقاد به دمکراسی را در نحوه به حکومت رسیدن خود حضرت هم میتوان مشاهده کرد. ایشان زمانی که با درخواست مردم مبنی بر پذیرفتن حکومت روبرو شدند با عنوان اینکه دنیای شما از آب بینی بزغاله ای هم برای من بی ارزش تر است از پذیرفتن آن سرباز زدند و زمانی که اصرار مردم را مشاهده کردند بر خود وظیفه دانستند که حکومت را بپذیرند و فرمودند اگر اصرار حاضران نبود به هیچ عنوان حکومت را قبول نمی کرد.
تمام این وقایع بر قبول حضرت به دمکراسی صحه می گذارد.


بسم الله الرحمن الرحیم

با توجه به آیات قرآن می بینیم که خداوند در انتخاب پیامبران به دموکراسی مراجعه نمی کرد. یعنی اینگونه نبود که خداوند ببیند مردم به چه کسی اقبال بیشتری دارند و او را به عنوان رهبر مردم انتخاب کند.

قرآن می فرماید:« آيا مشاهده نكردى جمعى از بنى اسرائيل را بعد از موسى، كه به پيامبر خود گفتند: «زمامدار (و فرماندهى) براى ما انتخاب كن! تا (زير فرمان او) در راه خدا پيكار كنيم. پيامبر آنها گفت: «شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود، (سرپيچى كنيد، و) در راه خدا، جهاد و پيكار نكنيد!» گفتند: «چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه‏ها و فرزندانمان رانده شده‏ ايم، (و شهرهاى ما به وسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شده‏ اند)؟!» اما هنگامى كه دستور پيكار به آنها داده شد، جز عدّه كمى از آنان، همه سرپيچى كردند. و خداوند از ستمكاران، آگاه است.

و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند (طالوت) را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) كرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته‏ تريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مى‏بخشد و احسان خداوند، وسيع است و (از لياقت افراد براى منصب‏ها) آگاه است.» [1]

خداوند در انتخاب به ملاکها و لیاقت افراد توجه می کند. هنگامی که پیامبری از بنی اسرائیل در پاسخ مردم برای انتخاب رهبر، طالوت را معرفی می کند، مردم اعتراض میکنند، پیامبر می فرماید او در علم و قدرت جسم بر شما برتری دارد.

در آیات دیگر می فرماید:« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمين»[2](خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.)

«سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذينَ اصْطَفى‏ آللَّهُ»[3] (سلام بر بندگان برگزيده‏اش).

درست است که این انتخاب و برگزیدن بر اساس حکمت و منطق می باشد، اما آیا خداوند در این مساله از مردم نظرخواهی می کند و مطابق نظر آنان رفتار می کند یا آنچه خودش صلاح می داند عمل می کند؟!

انبیاء و اولیاء در کارهایشان از شیوه خداوند تبعیت میکردند و انتخاب رهبران را بر اساس ملاک و معیار و شایستگی می دانستند.

در مورد مساله جانشینی امیرالمومنین(علیه السلام) آیا آن حضرت بعد از رحلت پیامبر(ص)، منتظر نظر عموم مردم بودند تا ببیند دموکراسی چه چیزی را انتخاب می کند؟ یا برای احقاق حق شان اقدام کردند؟ ولی چون شرایط جامعه مهیا نبود و خطر بروز تفرقه وجود داشت صبر و سکوت کردند؟!



[/HR][1] - سوره بقره،آیه246-247.

[2] - سوره آل عمران،آیه33.

[3] - سوره نمل،آیه59.

اگر دین مخالفتی هم با دموکراسی نداشته باشد قطعا و به هیچ روی نمیتوان دموکراسی را منتج از دین یا قرآن دانست.
دقت کنید که خواستگاه دموکراسی هیچ ارتباطی با دین ندارد . دموکراسی به عنوان دستاورد مدرنیته مطرح است و از علم بشری نشات میگیرد. یک دستاورد انسانی است که مبتنی بر عقل جمعی است و نه وحی. در دموکراسی همواره امکان خطا و اشتباه ملحوظ و قابل پذیرش است اما ساز و کاری دارد که دائیما در حال خودپالایی است. در حالی که مضامین دینی همواره قائل به جواب مقطوع و مشخص در قبال مسائل، از جمله مسئله حکومت بوده و قائل به هیچگونه خطا و اشتباهی در صدور احکام نیست.

اصل پنجم : عقل و علم

اولین سخنی که پیامبر بعنوان اولین پیام وحی بر مردم می خواند اینست

اقرا باسم ربک الذی خلق . .....
قران با کلمه خواندن اغاز می شود
خداوند در یکی از سوره های قران به قلم و نوشته سوگند می خورد
ن والقلم و ما یسطرون سوگند به قلم و انچه می نویسند
توصیه های پیامبر اسلام به فراگیری علم و دانش در احادیث بسیار فراوان است

و اما در باره عقل علی رغم اینکه بسیاری عقل را ناتوان در درک حقایق می دانند
قران مردم را به تفکر و اندیشیدن در ایات قران دعوت می کند
پیامبر اسلام می فرماید
هرکه عقل ندارد دین ندارد
و همچنین می فرماید دین همان عقل است

موفق باشید

اصل ششم :سازش میان دین و تمدن

در بسیاری از ادیان گذشته بین دنیا و اخرت تعارض وجود داشت
اما اسلام این تعارض را برداشت و عنوان کرد دنیا و اخرت باهم در تناقض نیستند

مهمترین نمونه ان دعایی است که در قنوت می خوانیم
که خدایا در دنیا و اخرت به ما نیکی عطا کن
طلب خیر و نیکی در دنیا و اخرت بطور یکسان درخواست می شود

موفق باشید

سرکار خانم بی نظیر، خدایی دست به استخراج الاصول شما هم بد نیست ها!
از شوخی گذشته ، به فرض صحت معنایی این مفاهیمی که استخراج کرده اید ، بر چه مبنایی آنها را اصول اساسی اسلام میتوانید بنامید و بدانید؟!شما چه معیاری دارید که تقدم و تاخر این به اصطلاح اصول شما را مشخص کند؟
مثلا شما اینها را هم اصول میدانید:
1- اصل قتل کفار یا چیرگی بر کفار یا جنگ با آنان
2-اصل آزادی دین ، حتی آزادی مشرکین در دینشان
3- اصل رابطه اسلام با مسیحیت و یهودیان و ....
4- اصل حرمت شراب و قمار
5- اصل قصاص
6- اصل تعدد زوجات در اسلام و تبصره های آن برای حضرت رسول
7-اصل آزادی ازدواج با زن پسرخوانده
8- اصل برده و کنیز
9- اصل تقوا و عمل صالح
10- اصل زندگی اجنه
11- اصل وظایف شیطان در دنیا
12-اصل بهشت و امور مربوط به پاداشهای اخروی
13- اصل جهنم و آتش و سوزش و ....
14-....
....

به نظرم لیست بسیار مبسوطی میتوان تهیه کرد. اگر اینها را اصول میدانید به چه حسابی اصول میدانید اگر نمیدانید به چه حسابی نمیدانید
قاعده و معیار شما برای این کارتان چیست؟
فقط متن قرآن مد نظر شماست و به سنت و حدیث اعتباری نمیدهید؟
اصلا آیا بدون هیچ پیش داوری و بدون اینکه توجهی به دستاوردهای بشری امروز داشته و آنها را در ذهن داشته باشید این اصول را استخراج میکنید؟ و یا به نحوی سعی میکنید با تعقل و تفکر خودتان، مفاهیمی را که مطلوب شماست، شواهدی یا مشابهاتی از آنها در قرآن بیابید و آن را تحت عنوان اصل اساسی اسلام ذکر کنید، مثل دموکراسی که ذکر شد و ....

من وقتی عناوین این اصول اساسی رو اینجا میبینم(یا نظایرشو جاهای دیگه) نمیدونم باید رد کرد یا نه. چون دوجور میشه نگاه کرد یک جور با تفکر سنتی که قریب به اتفاق علمای حوزه‌ها اینطورین که خب معلومه جواب این سوالات چیست. در این صورت وقتی شما یک ایرادی از اسلام بگیرین در کتابهاشون حقیقتش رو مینویسن ولی ممکنه اگه یه نفر از مردم بپرسه صلاح ندونن بهش جواب بدن و چیزای دیگه بگن. نگاه دوم اینه که بعضی‌ها فکرکنند بالاخره اگر در دین من یا دین بقیه یه اشکالاتی هست یا اصل دین قابل اثبات نیست ولی یه احساساتی هم در انسان وجود داشته که از اول تاریخ در همه کشورها انسان دیندار بوده یعنی لااقلش اینه که بشر برای این احساسش دینو به وجود آورده. پس چرا دینو از آموزه هائی که موجب آزار و دین‌گریزی میشن پاک نکنیم و طبق نظر این دسته بیایم بگیم دموکراسی در اسلام هست نه حکومت دینی. وجود نهادی مثل حوزه و روحانیت در دین پذیرفته نیست. برده داری در دین نیست. در دین حقوق زنان هست. در دین اعدام مرتد نیست. در دین علم هست. در دین .... و بگیم احکام قرآن و روایات با توجه به شرایط فرهنگی یا تکنولوژیکی همان موقع بوده و میتوان هدف متعالی آن را گرفت و پوسته اش را رها کرد.
این دسته دوم به اصطلاح ماله‌کش نیستند چون کارشون تقیه نیست که اطلاق نداشته باشه یا به وقت قدرت به اصولشون برگردن یا برای فریب باشه. بلکه واقعا اعتقاد دارند و در اینصورت باید ریشه این مسائل رو هم مورد توجه قرار دهند تا کارشون با اونا یکی نشه نه این که فقط به صورت موردی بگن حجاب در دین نیست یا اعدام در دین نیست و از این قبیل استحسانات.

manmehdiam;412885 نوشت:
به نظرم لیست بسیار مبسوطی میتوان تهیه کرد. اگر اینها را اصول میدانید به چه حسابی اصول میدانید اگر نمیدانید به چه حسابی نمیدانید
قاعده و معیار شما برای این کارتان چیست؟

سلام

ببینید مطالبی که شما لیست کردید از این جهت اصل اساسی نیست
که ما با قبول اصول اساسی می توانیم برای اصول مد نظر شما هم قانون وضع کنیم
مثلا وقتی شما اصل برابری انسانها را پذیرفتید برای برده داری هم می توانیم قانون بر مبنای
همان اصل اساسی وضع کنیم

موفق باشید

سوال: اصول اساسی اسلام بر اساس قرآن چیست؟

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

برای اینکه به اصول اساسی اسلام بر اساس قرآن دست پیدا کنیم، باید مروری بر آیات قرآن داشته باشیم.
در یک دسته بندی، آیات و سوره های قرآن به دو دسته مکی و مدنی تقسیم می شوند.
سوره های مکی ویژگی های مخصوص به خود و تا حدی متمایز از سوره های مدنی دارند. مثلا در سوره های مکی به مسائل اعتقادی از جمله توحید، نبوت و معاد بیشتر تاکید می شود. بنابراین می توان گفت این مسائل از مهمترین مسائل قرآنی هستند. همانطور که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توحید را راه نجات معرفی کردند:« ُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[1]. در قرآن خداوند شریک قرار دادن برای خود را ظلم بزرگ[2] و گناه نابخشودنی[3] معرفی میکند.

گام بعد از ورود به اسلام، مومن شدن است:« باديه ‏نشينان گفتند: ما [از عمق قلب‏] ايمان آورديم. بگو: ايمان نياورده ايد، بلكه بگوييد: اسلام آورده‏ايم؛ زيرا هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است».[4] قرآن راه نجات را «ایمان» و «عمل صالح» و « سفارش به صبر و حق»[5] معرفی می کند. از مهمترین اعمال صالح که در سراسر قرآن به آن اشاره می شود نماز و زکاه است.[6] قرآن در عین حال که عبادت را مخصوص خداوند معرفی می کند:« من «اللَّه» هستم؛ معبودى جز من نيست! مرا بپرست، و نماز را براى ياد من بپادار»[7]، به لزوم تبعیت از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور می دهد:« بگو: «اگر خدا را دوست مى‏داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است»[8]و در کنار دعوت به ارتباط با خداوند، به موضوع توسل به اولیاء الهی توجه می دهد:« اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيله‏اى براى تقرب به او بجوئيد! و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد»[9] و این نشان دهنده عدم منافات ارتباط مستقیم با خداوند و در عین حال توصیه به توسل نسبت به اولیاء الهی است.

یکی از دستوارت قرآن، توصیه به رعایت عدالت است[10] خداوند می فرماید همه انسانها در برابر من یکسان هستند و گرامی ترین آنها نزد من با تقواترین انسانها هستند.[11] و خداوند اجر و مزد هیچ انسان نیکوکاری را از بین نمی برد.[12]

مساله دیگری که در سوره های مکی مطرح است، بحث نبوت است. بسیاری از داستان های قرآنی که بیشتر آنان در ارتباط با انبیاء می باشد در مکه نازل شد. در سوره های مدنی نیز خداوند به لزوم تبعیت از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تاکید دارد:« وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏»[13].

معاد نیز یکی دیگر از بحث های مهم قرآن می باشد به گونه ای که خداوند سوره ای را به نام قیامت نازل فرمود.

در سوره های مدنی، که نزول آنها مصادف با تشکیل حکومت اسلامی بود، به مسائل اجتماعی توجه بیشتری می شود. از جمله این مسائل توجه به افراد نیازمند و تقویت روحیه نوع دوستی می باشد. از جمله آیاتی که به دادن قرض الحسنه[14] و انفاق[15] توصیه می کند.

یکی دیگر از موضوعاتی که در قرآن مورد توجه است، رعایت حقوق افراد جامعه خصوصا، افراد و اقشار آسیب پذیر است. از جمله آیاتی که به لزوم وفای به عهد و رعایت حقوق یتیم[16]، دوری از خیانت و کم فروشی[17] اشاره می کند.

________________________________________
[1] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏18، ص: 202.
[2] .لقمان: 31/ 13.
[3] . نساء: 4/ 48.
[4] .حجرات:49/ 14.
[5] . عصر:103/2-3.
[6] . بقره:2/ 43.
[7] . طه :20 /14.
[8] . آل عمران: 3/ 31.
[9] . مائده:5 /35.
[10] . مائده: 5 /8.
[11] . حجرات: 49 /13.
[12] . هود: 11/ 115.
[13] . آل عمران:3 /132.
[14] . بقره: 2/ 245.
[15] . بقره:2 /265.
[16] .اسراء : 17/34.
[17] . انعام :6 /152.


موضوع قفل شده است