[FONT=arial] آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
[FONT=arial] آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
[FONT=arial] آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
[FONT=arial] آنگاه که حتی گوشت را می بندی
[FONT=arial] تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
[FONT=arial] آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
[FONT=arial] می خواهم بدانم،
[FONT=arial] دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
[FONT=arial] خوشبختی خودت دعا کنی؟
یه جمله بسیار زیبایی که استادم من باب دلداری بهم گفت و برای تمام کسایی که تو مشکلات روحیشونو از دست میدن مینویسم. استفاده بردین من و استادمو دعا کنین:Sham:
محتاج سکوت ستاره!
محتاج لطافت صبح!
محتاج صبر خدا!
من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم!
من محتاج واژه های ساده و بی تکلفم
واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد!
من محتاج نگاهی از جنس آب و لبخندی از جنس صداقتم!
من محتاج عطر یک احساس باران زده ی نمناکم!
من محتاج توام!
محتاج نگاه تو،
محتاج لبخند تو،
محتاج احساس تو،
همین!
از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجد!
من محتاج توام که بیایی و مرورم کنی!
با یک هوا هق هق!
با یک جفت نگاه خیس!
من محتاج یک دنیا آسمان ِ ابریَم!
که ببارد،....که برای من بشود،
بهانه ای از جنس معجزه!
تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم!....:geryeh::geryeh:
[FONT=arial]هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...[FONT=arial]من هستم و خدا ... [FONT=arial]و در جاده ی زندگی ، صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ... [FONT=arial]به خودم میگم : هیچ چیز ارزش این رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ... [FONT=arial]راستی اونکه دستان مهربان خدا رو به غیر او فروخت غیر از افسوس چه چیزی رو بدست آورد ؟
دلم گرفته است…
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شببوست،
نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد…
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هرروز برای دلم مشتری آمد و رفت وهی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشانکرد دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد یکی گفت چرا این اتاق پر از دود و آه است یکی گفت چه دیوار هایش سیاه است. یکی گفت چرا نور اینجا کم است و آن دیگری گفت و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است! و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری ومن تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می خری؟ و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بست و من روی آن در نوشتم: ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم.
در خواب ناز بودم شبی .... دیدم کسی در می زند
در را گشودم روی او .......دیدم غم است در می زند
ای دوستان بی وقا ..... از غم بیاموزید وفا
غم با همه بی گانگی .... هرسب به ما سر می زند
[FONT=arial]آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
[FONT=arial] آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
[FONT=arial] آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
[FONT=arial] آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
[FONT=arial] آنگاه که حتی گوشت را می بندی
[FONT=arial] تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
[FONT=arial] آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
[FONT=arial] می خواهم بدانم،
[FONT=arial] دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
[FONT=arial] خوشبختی خودت دعا کنی؟
[FONT=arial] سهراب سپهری
[FONT=arial]در میان بنی اسرائیل عابدی بود.
[FONT=arial]وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند»
[FONT=arial]عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.
[FONT=arial] ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد،
[FONT=arial] و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
[FONT=arial]عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
[FONT=arial]عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
[FONT=arial] ابلیس در این میان گفت:
[FONT=arial]«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی
[FONT=arial]و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد،
[FONT=arial] تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن
[FONT=arial] و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»
[FONT=arial]؛ عابد با خود گفت :
[FONT=arial]« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم»
[FONT=arial] و برگشت.
[FONT=arial]بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت.
[FONT=arial]روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود.
[FONT=arial] خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:
[FONT=arial]«کجا؟»
[FONT=arial] عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛
[FONT=arial] گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند.
[FONT=arial] ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
[FONT=arial]عابد گفت: « دست بدار تا برگردم.
[FONT=arial]اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
[FONT=arial]ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد،
[FONT=arial]که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛
[FONT=arial] ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»
**
**اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!*
**
* *
حسین پناهی
[FONT=arial black]فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
[FONT=arial black]- دکتر شریعتی
کربلا نشان داد که با شکیبایی در عطشی کوتاه؛
می توان همیشه ی تاریخ را سیراب کرد ...
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
حسین پناهی
امروز دلم را به تو می سپارم
واژه نیست برای وصف...
حرف نیست برای گفتن...
تنها آه است که از نهاد بر داغی تازه بر دل بر می آید...
آه است و آه و اشک...
آسمان که ابری میشود محزون است بر تشنگی...
باران که می بارد آسمان می گرید بر تشنگی...
و هر قطره باران که می بارد نام مبارک شما را می برد...
/ یا حسین /
احسنت
ان شاء الله خداوند همه ما رو عزیز کنه
یه جمله بسیار زیبایی که استادم من باب دلداری بهم گفت و برای تمام کسایی که تو مشکلات روحیشونو از دست میدن مینویسم. استفاده بردین من و استادمو دعا کنین:Sham:
* *
*ماندن به پای کسی که دوستش داری *
* قشنگ ترین اسارت زندگی است !*
* *
* *
*می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما*
* بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...*
* *
حسین پناهی
خدایا
آسمانت چه مزه ایست؟؟؟
من تا به حال فقط زمین خورده ام...
* *
*راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب*
* *
* *
*میدونی"بهشت" کجاست ؟ *
*یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! *
*بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...*
* *
* *
*وقتی کسی اندازت نیست *
* دست بـه اندازه ی خودت نزن...*
* *
حسین پناهی
صبر کردن گاهی معجزه می کند...
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تنهایی هایتان را پیش فروش نکنید!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فصلش که برسد به قیمت می خرند...
رسول خدا (ص):
دوستی علی بن ابی طالب گناهان را نابود می کند همانگونه که آتش چوب را.
بحار الانوار ، ج 39، ص 257
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند...
هی با شماره های غلط
زنگ می زند آن وقت
من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم
حال می کند...
دیروز یک فرشته به من گفت:
تو.گوشی دل خود را
بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟
یادش بخیر
آن روزها
مکالمه با خورشید
دفترچه های کوچک ذهنم را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد...
اما با من تماس بگیر خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار....................
من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم
من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم
من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم
من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم
من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم
من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم
من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم
من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم
من ایمان را از کودکان معصوم آموختم
و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم
محتاج سکوت ستاره!
محتاج لطافت صبح!
محتاج صبر خدا!
من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم!
من محتاج واژه های ساده و بی تکلفم
واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد!
من محتاج نگاهی از جنس آب و لبخندی از جنس صداقتم!
من محتاج عطر یک احساس باران زده ی نمناکم!
من محتاج توام!
محتاج نگاه تو،
محتاج لبخند تو،
محتاج احساس تو،
همین!
از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجد!
من محتاج توام که بیایی و مرورم کنی!
با یک هوا هق هق!
با یک جفت نگاه خیس!
من محتاج یک دنیا آسمان ِ ابریَم!
که ببارد،....که برای من بشود،
بهانه ای از جنس معجزه!
تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم!....:geryeh::geryeh:
[FONT=arial]هوا چقدر خوب و دو نفره ست ... [FONT=arial]من هستم و خدا ...
[FONT=arial]و در جاده ی زندگی ، صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ...
[FONT=arial]به خودم میگم : هیچ چیز ارزش این رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ...
[FONT=arial]راستی اونکه دستان مهربان خدا رو به غیر او فروخت غیر از افسوس چه چیزی رو بدست آورد ؟
دلم گرفته است…
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شببوست،
نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد…
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خدایای من، معبودم:[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
دلم برایت تنگ می شود ، [FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هرروز برای دلم مشتری آمد و رفت
وهی این و آن سرسری آمد و رفت
ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشانکرد
دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت چه دیوار هایش سیاه است.
یکی گفت چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است!
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می خری؟
و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم.
فراموش شده ام
خداوندامن فراموش کرده ام که زنده ام
چون زندگی مرا فراموش کرده است
پس چاره ای جز مرگ نیست
که او تنها کسی است که همیشه مرا بیاد دارد
در خواب ناز بودم شبی .... دیدم کسی در می زند
در را گشودم روی او .......دیدم غم است در می زند
ای دوستان بی وقا ..... از غم بیاموزید وفا
غم با همه بی گانگی .... هرسب به ما سر می زند
حکایت جالبی است که فراموش شدگان، فراموش کنندگان را فراموش نخواهند کرد!!
[FONT=times new roman]قــلــبــی کـــه هــمـه جـــا گـــیــر کــنـه ، قــلـــب نــیــســت ، قـــلـابــه..:Gol::Gol::Gol::Gol::khandeh!:
ميان انسان و شرافت رشته باريکي وجود دارد و اسم آن قول است.
توماس براس
دنيابه تلاش شما پاداش ميدهد نه به بهانه هايي كه ميتراشيد