جمع بندی من یک خانم هستم پس نباید . . .
تبهای اولیه
با نام و یاد دوست
سلام
سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه
با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.
اما سوال ایشون:
هر روز که از خواب بیدار میشم تقویم روبه روی تخت بهم دهن کجی میکنه ،دلم میخواد سرم و توی بالشت فرو کنم و بعد از چند دقیقه که برگشتیم تاریخ همون روز قبلی باشه اما نمیشه اگه تا شب هم سرم و توی بالشت فرو کنم و برگردم باز تاریخ همونی هست که بودهاز فردا و فردا ها میترسم از روز هایی که با هم جمع میشن و یه سال و تشکیل میدن
یه سال تموم میشه و کلی اتفاق می افته
اتفاق های ساده ای که من از همشون می ترسم و از اومدن شون دلخور
اگه سال جدید بشه یه سال من بزرگتر شدم و باید تغییر کنم
باید یه خانوم ،یه زن نمونه و یه مامان دلسوز باشم
دیگه نباید از درخت بالا برم چون من یه خانوم هستم و در شان یه خانوم محترم نیست که از درخت بالا بره
کسی نمیدونه چه احساس خوبی از این کار بهم دست میده انگار اکسیژن خالص تو رگ هام تزریق میشه و هیجان و خوشی زیر پوستم میدود
دیگه نباید دوچرخه سوار بشم چون در شان یه خانوم محترم نیست که سوار دوچرخه بشه
باید از این ذوق هم دست بکشم از کنار دوچرخه قرمز رنگ خوشگلم رد بشم و بهش دست نزنم چون من بزرگ شدم
وقت این کار ها گذشته
دیگه نمیتونم با بچه های پنج شیش ساله بازی کنم چون من میتونم جای مادرشون باشم نه هم بازی شون
دیگه نمیتونم شلنگ اب خونه ی اقاجون و بردارم و همه رو خیس کنم اون ها هم به تلافی کارم منو خیس کنن چون من بزرگ شدم و این کار در شان یه خانوم محترم نیست
دیگه نمیتونم کفشام و در بیارم و پا برهنه والیبال یا وسطی بازی کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست که با اون سایز و قد و قواره مثل بچه ها بالا و پایین بپره
دیگه نمیتونم زیر بارون قدم بزنم ..نمیتونم گوله برف بازی کنم ..دیگه نمیتونم منچ و مار پله بازی کنم دیگه باید برای همیشه قید فوتبال دستی رو بزنم دیگه نمیتونم روی تاب بشینم یا از سرسره سر بخورم
دیگه نمیتونم به تنهایی تو ی باغ راه برم و یه دست گل بچینم چون در شان یه خانوم محترم نیست که ول ول تو باغ بچرخه
دیگه نمیتونم بره کوچولو ها رو بغل بگیرم و از ته دل بوسشون کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست که حیوانات و ببوسه ..چون بوی گوسفند میگیره
دیگه نمیتونم وقتی از دیدن کسی خوشحال میشم جیغ بکشم و با ذوق تو بغلش بپرم و حسابی ابراز دلتنگی کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست این حرکات جلف و زننده
دیگه نمیتونم کار هایی که دوست دارم و منو سر ذوق بیارن و انجام بدم
چون من بزرگ شدم خانوم شدم و شاید یه روزی یه مادر
اما من نمیخوام این بزرگ شدن و خانوم شدن و نمیخوام ،میخوام بچه بمونم و بازم تو روزای خوش بچگی بمونم
اما عرف میگه نه،نمیشه چون تو بزرگ شدی خانوم شدی و باید در شان یه خانوم رفتار کنی،والا غیر
یه برچسب میخوری که اصلا نام خوبی نداره
تو بچگی میکنی و از روی بچگی میخندی اما بقیه به روی عشوه و خیلی چیزای دیگه میزارنش و روی تو حساب های دیگه ای باز میکنن
تو دوچرخه سواری میکنی و دیگرون بهت ذول میزنن
تو اب بازی میکنی و خیس میشی و این خیسی باعث جلوه ی اندامت میشه و................................................ .
تو تاب بازی میکنی و به چشم ها یه زن بی قید و بند به نظر میای
تو والیبال بازی میکنی و به چشم بقیه داری خود نمایی میکنی
با بچه ها بازی میکنی و به چشم یه دیوانه به نظر میای
عرف من بهم میگه قید افکارت و بزن و وانمود به خانوم بودن کن ،به زن بودن
دلم نمیخواد وقتم صرف غذا پختن و ظرف شستن و لباس شستن و گردگیری و سبزی پاک کردن و تغییر دکوراسیون خونه و بشور و بساب باشه
دلم نمیخواد ذهنم در گیر این باشه سبزی پلو با ماهی رو با خرما سرو کنم یا زیتون
یا قبض اب و برق و گاز و تلفن و پرداخت شده یا نه
دلم نمیخواد تو فکر این باشم که سبزی تره اش بیشتر باشه قرمه سبزی خوشمزه تر میشه یا شنبلیله اش ؟
وقتی مهمون میاد از سرویس چینی استفاده کنم یا اکروپال یا هزار کوفت و زهر مار دیگه
من از انجام تموم این کارهای زنونه بدم میاد ، حکم یه شکنجه رو برام داره
روزای خوش عید برام شده مثل یه کابوس
چون تموم اش توی غذا درست کردن و پذیرایی از مهمون ها صرف میشه
تازه اگه دری به تخته ای بخوره و از این چهار دیواری بریم بیرون
نباید هیچ حرکتی که در شان یه خانوم محترم نیست رو انجام بدم
چون من بزرگ شدم و در حال حاضر یه خانوم محترم هستم
باید گوشه ای بشینم و راجع به لباس جدید شمسی خانوم که از پاساژ ملت به قیمت گزاف خریده حرف بزنیم نه بهتره بگم غیبت کنیم
باید حین غیبت کردن میوه پوست بکنم ،چای ببرم،تا شوهر جون موقع قیلون کشیدن و هر و کر کردن با اقوام این پروتئین ها گوشت بشه بچسبه به تنش،خداییش خیلی خسته شده
باید همین وسط مسط ها ی غیبت به فکر این باشم که ناهار دیر نشه
بعد از ناهار باز میریم سر پروژهی غیبت کردن با موضوع دیگه
از شوهر هامون گله کنیم و با مشورت هم سعی در شناخت این موجود افسانه ای داشته باشیم
و در اخر برای ثبت این روز سراسر از خوشی به روی دوربین لبخند دندون نما بزنم و بگم سیب
و یه روز به ظاهر پر از خوشی رو ثبت کنم
شاید در نظرتون مسخره بیاد
اما من هر روز به خاطر تموم شدن روز ها و رسیدن یه روز جدید گریه میکنم
به خاطر دنیایی که دوست دارم ولی باید فاصله بگیرم و یه خانوم باشم گریه میکنم از این که یه سال به سال های عمرم اضافه شده گریه میکنم
از وانمود کردن به خانوم بودن خسته شدم و از اون بیشتر از برچسب خوردن خسته شدم
نه میتونم از بچگی دست بکشم ،نه تحمل برچسب خوردن و داشته باشم ،خودم و تو خونه حبس کردم تا قضیه خنثی بشه
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:
هر روز که از خواب بیدار میشم تقویم روبه روی تخت بهم دهن کجی میکنه ،دلم میخواد سرم و توی بالشت فرو کنم و بعد از چند دقیقه که برگشتیم تاریخ همون روز قبلی باشه اما نمیشه اگه تا شب هم سرم و توی بالشت فرو کنم و برگردم باز تاریخ همونی هست که بودهاز فردا و فردا ها میترسم از روز هایی که با هم جمع میشن و یه سال و تشکیل میدن
یه سال تموم میشه و کلی اتفاق می افته
اتفاق های ساده ای که من از همشون می ترسم و از اومدن شون دلخور
اگه سال جدید بشه یه سال من بزرگتر شدم و باید تغییر کنم
باید یه خانوم ،یه زن نمونه و یه مامان دلسوز باشم
دیگه نباید از درخت بالا برم چون من یه خانوم هستم و در شان یه خانوم محترم نیست که از درخت بالا بره
کسی نمیدونه چه احساس خوبی از این کار بهم دست میده انگار اکسیژن خالص تو رگ هام تزریق میشه و هیجان و خوشی زیر پوستم میدود
دیگه نباید دوچرخه سوار بشم چون در شان یه خانوم محترم نیست که سوار دوچرخه بشهباید از این ذوق هم دست بکشم از کنار دوچرخه قرمز رنگ خوشگلم رد بشم و بهش دست نزنم چون من بزرگ شدم
وقت این کار ها گذشته
دیگه نمیتونم با بچه های پنج شیش ساله بازی کنم چون من میتونم جای مادرشون باشم نه هم بازی شون
دیگه نمیتونم شلنگ اب خونه ی اقاجون و بردارم و همه رو خیس کنم اون ها هم به تلافی کارم منو خیس کنن چون من بزرگ شدم و این کار در شان یه خانوم محترم نیست
دیگه نمیتونم کفشام و در بیارم و پا برهنه والیبال یا وسطی بازی کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست که با اون سایز و قد و قواره مثل بچه ها بالا و پایین بپره
دیگه نمیتونم زیر بارون قدم بزنم ..نمیتونم گوله برف بازی کنم ..دیگه نمیتونم منچ و مار پله بازی کنم دیگه باید برای همیشه قید فوتبال دستی رو بزنم دیگه نمیتونم روی تاب بشینم یا از سرسره سر بخورم
دیگه نمیتونم به تنهایی تو ی باغ راه برم و یه دست گل بچینم چون در شان یه خانوم محترم نیست که ول ول تو باغ بچرخه
دیگه نمیتونم بره کوچولو ها رو بغل بگیرم و از ته دل بوسشون کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست که حیوانات و ببوسه ..چون بوی گوسفند میگیره
دیگه نمیتونم وقتی از دیدن کسی خوشحال میشم جیغ بکشم و با ذوق تو بغلش بپرم و حسابی ابراز دلتنگی کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست این حرکات جلف و زننده
دیگه نمیتونم کار هایی که دوست دارم و منو سر ذوق بیارن و انجام بدم
چون من بزرگ شدم خانوم شدم و شاید یه روزی یه مادر
اما من نمیخوام این بزرگ شدن و خانوم شدن و نمیخوام ،میخوام بچه بمونم و بازم تو روزای خوش بچگی بمونم
اما عرف میگه نه،نمیشه چون تو بزرگ شدی خانوم شدی و باید در شان یه خانوم رفتار کنی،والا غیر
یه برچسب میخوری که اصلا نام خوبی نداره
تو بچگی میکنی و از روی بچگی میخندی اما بقیه به روی عشوه و خیلی چیزای دیگه میزارنش و روی تو حساب های دیگه ای باز میکنن
تو دوچرخه سواری میکنی و دیگرون بهت ذول میزنن
تو اب بازی میکنی و خیس میشی و این خیسی باعث جلوه ی اندامت میشه و................................................ .
تو تاب بازی میکنی و به چشم ها یه زن بی قید و بند به نظر میای
تو والیبال بازی میکنی و به چشم بقیه داری خود نمایی میکنی
با بچه ها بازی میکنی و به چشم یه دیوانه به نظر میای
عرف من بهم میگه قید افکارت و بزن و وانمود به خانوم بودن کن ،به زن بودن
دلم نمیخواد وقتم صرف غذا پختن و ظرف شستن و لباس شستن و گردگیری و سبزی پاک کردن و تغییر دکوراسیون خونه و بشور و بساب باشه
دلم نمیخواد ذهنم در گیر این باشه سبزی پلو با ماهی رو با خرما سرو کنم یا زیتون
یا قبض اب و برق و گاز و تلفن و پرداخت شده یا نه
دلم نمیخواد تو فکر این باشم که سبزی تره اش بیشتر باشه قرمه سبزی خوشمزه تر میشه یا شنبلیله اش ؟
وقتی مهمون میاد از سرویس چینی استفاده کنم یا اکروپال یا هزار کوفت و زهر مار دیگه
من از انجام تموم این کارهای زنونه بدم میاد ، حکم یه شکنجه رو برام داره
روزای خوش عید برام شده مثل یه کابوس
چون تموم اش توی غذا درست کردن و پذیرایی از مهمون ها صرف میشه
تازه اگه دری به تخته ای بخوره و از این چهار دیواری بریم بیرون
نباید هیچ حرکتی که در شان یه خانوم محترم نیست رو انجام بدم
چون من بزرگ شدم و در حال حاضر یه خانوم محترم هستم
باید گوشه ای بشینم و راجع به لباس جدید شمسی خانوم که از پاساژ ملت به قیمت گزاف خریده حرف بزنیم نه بهتره بگم غیبت کنیم
باید حین غیبت کردن میوه پوست بکنم ،چای ببرم،تا شوهر جون موقع قیلون کشیدن و هر و کر کردن با اقوام این پروتئین ها گوشت بشه بچسبه به تنش،خداییش خیلی خسته شده
باید همین وسط مسط ها ی غیبت به فکر این باشم که ناهار دیر نشه
بعد از ناهار باز میریم سر پروژهی غیبت کردن با موضوع دیگه
از شوهر هامون گله کنیم و با مشورت هم سعی در شناخت این موجود افسانه ای داشته باشیم
و در اخر برای ثبت این روز سراسر از خوشی به روی دوربین لبخند دندون نما بزنم و بگم سیب
و یه روز به ظاهر پر از خوشی رو ثبت کنم
شاید در نظرتون مسخره بیاد
اما من هر روز به خاطر تموم شدن روز ها و رسیدن یه روز جدید گریه میکنم
به خاطر دنیایی که دوست دارم ولی باید فاصله بگیرم و یه خانوم باشم گریه میکنم از این که یه سال به سال های عمرم اضافه شده گریه میکنم
از وانمود کردن به خانوم بودن خسته شدم و از اون بیشتر از برچسب خوردن خسته شدم
نه میتونم از بچگی دست بکشم ،نه تحمل برچسب خوردن و داشته باشم ،خودم و تو خونه حبس کردم تا قضیه خنثی بشه
بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی و تشکر از برادر ارجمندم طاهر
با توضیحات ارائه شده جنابعالی، یک یا چند مورد از موارد زیر احتمال داده می شود؛
اضظراب
وسواس
افسردگی
فزون کنشی (بیش فعالی)
که البته جهت تشخیص دقیق نیازمند مشورت حضوری با روانشناس هستید.
به هر حال مخرج مشترک موارد فوق عبارت است از "کمال گرایی" جنابعالی. این ویژگی مخرب باعث شده است تا شما خود را در حصار بایدهای فراوان و البته بی پایه و اساس زندانی کنید.. ناراحتی شما زمانی تشدید می شود که گمان می کنید یا باید بچگی کنید و یا خود را زجر دهید! در حالی که باید بدانید نقشهایی که بدانها اشاره نمودید با تمایلات شخصی جنابعالی قابل جمع هستند. بنابراین لازم است به موضوع به صورت خطی و نامنعطف ننگرید. شما شاید نتوانید مانند 10 سال گذشته شیطنت کنید اما این بدان معنا نیست که شما حق تفریح و پرداختن به علایق خویش را ندارید.
غیر از برخی از موارد مانند دوچرخه سواری برای سایر فعالیتهای جنابعالی قبحی نیست. شما می توانید در فضای مناسب با محارم خویش آب بازی کنید، همبازی بچه ها باشید ( که البته خود نوعی هنر و مهارت است) و....
به هر حال لازم است توجه بفرمایید که برای بسیاری از این محرومیتهایی که برای خود در نظر گرفته اید منطقی جز تفکر دو قطبی ( یا این یا آن) و کمال گرایی وجود ندارد، ضمن اینکه بخاطر داشته باشید که شما می توانید انرژی خود را با دیگر فعالیتهای جایگزین مانند ورزش منظم باشگاهی، شنا و...مدیریت نمایید.
در پناه خدای متعال موفق باشید
و اخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین
سلام خانم ناشناس ...
در عین حالیکه کاملا با شما همدردی میکنم اما یه سری چیزها هم به نظرم مهم اومد که گفتم بهت بگم ... عاقلانه رفتار کردن خیلی خیلی شیک تر . زیباتر . مهم تر هستش ... کم کم داری بزرگ میشی ... بهتر هستش که سلیقه و ذائقه ات رو کم کم عوض کنی و از چیزهای بهتر و زیباتری لذت ببری ... بحثی سره دوچرخه سواری و آب تنی و ... ندارم ... اصلا بزار بسط بدمشون ... چه قدر عالی میشه که انسان بتونه کایت سواری ... اسکی رو آب ... جت اسکی ... بره ... چرا که نه ...
اما صحبت این هستش که باید به مرور زمان بعد های جدید زندگی رو بشناسی ... و بتونی در درون اون بعدها نیز رشد کنی ... وگرنه تو زندگی شکست میخوری ... باید بتونی سیاست های رفتاری خودت رو داشته باشی ... باید بتونی زندگیت رو مدیریت کنی ... باید عاقلانه فکر کردن رو یاد بگیری و ... که همه اینها کاره یه شب دو شب نیست ...
یه زمانی بود که خیلی راحت میرفتیم و تو خیابون بازی میکردیم ... خیلی راحت با پسرخاله ها پسرعمو ها حرف میزدیم ... ولی الان داریم روابط پیچیده تری رو تجربه میکنیم ... و روابط پیچیده ... هوشمندی های خاصی رو تحمیل میکنه که باید زودتر یاد بگیریمشون ...
در نهایت تمام چیزهایی که گفتی به نظره من خوب و عالی هستن ... بهترین تفریحات چرا که نه !!! اما زندگی که همش تفریح نیست ... باید بتونی تو جامعه برایه خودت کسی بشی ... باید بتونی احساسات درست رو تجربه کنی ... باید بتونی خوب و بد رو با عقل و فهم خودت تشخیص بدی ...
پس بنابراین به غیر از اینکه احساساتت رو بشناس و برای اونها ارزش و احترام قائل باش ... یک نیم نگاهی هم به آینده داشته باش و بعد های جدید زندگی رئ تجربه کن و بزار ذائقه ات تحریک بشه ... اگر این کار رو نکنی ابعادی از وجودت بچه میمونه و رشد نمیکنه ... شاید الان این مطلب برات زیاد مهم نباشه ولی به مرور زمان میبنی که سن و سالت زیاد شده و اطرافیانت تبدیل به سوپر من هایی شدن که در تمام ابعاد وجودی به دانش و تمدن رسیدن و تو در مقابل اونها بچه ای بیشتر نیستی ...
سلام دوست من
به نظر حقیر شما خیلی داری منفی فکر می کنی
خیلی از خانمهای محترم کارهایی رو که شما گفتی انجام می دهند و هیچ کس هم بر انها خورده نمی گیرد
خود حقیر تنها در پارک و باغ راه می روم گل می چینم
از درخت بالا می روم
با بچه ها بازی می کنم و اتفاقا یکی از موارد جالب و شاد بازی با بچه هاست
هم انها لذت می برند هم خودم و در حین بازی به انها هم اموزش می دهم
اب بازی تاب بازی توب بازی و ....
در زمستانها برف بازی می کنم و ادم برفی درست می کنم
در پارکهایی که وسائل دارند ازادانه از انها استفاده می کنم
دوچرخه سواری در جاهایی که مرسوم است می کنم
........
خلاصه هیچ کس و احدی تا به حال بر من عیب نگرفته و از خانمی من هم چیزی کم نشده :Nishkhand:
دوست من شما خودت سخت گیر هستی و فکر می کنم زیاد به حرف دیگران درباره خودت اهمیت می دهی
لطفا همه اینها را امتحان کن و زندگیت لذت ببر
موفق باشی
در ادامه مطالب قبلی صلاح دیدم نکاتی دیگر هم بیان کنم
به نظر حقیر هر چیزی جایی و مکانی دارد
باید به جا و به موقع سنگین بود و وقار خانمی داشت
و به جا و به موقع از بازی و تفریح لذت برد
اینهایی که من در پست بالا گفتم منظورم به جا و به موقع می توان این کارها را کرد و هیچ عیبی
هم بر ان نیست
مثلا در شهر ما مکانی برای دوچرخه سواری خانمها هست که می شود انجا دوچرخه سواری کرد
در بیرون شهر و در اوقات بیکاری می توان با بچه ها بازی کرد
و اتفاقا اموزش از راه بازی بهترین راه اموزش است
در پارکهای امن می توان به تنهایی قدم زد و لذت برد
در تفریحات خانوادگی در بیرون از شهر می توان به بازیهایی مثل والیبال و فوتبال و غیره پرداخت
من خودم زیر باران راه رفتن را بسیار دوست دارم و در مواقع باران از پیاده روی زیر باران بسیار لذت می برم
از جمع کردن گلهای وحشی در بیابان و دسته گل درست کردن از انها لذت می برم
[="Tahoma"][="Black"]سلام
به نظر من دو چیز باعث شده که شما به چنین دیدگاهی برسید و از "زن" بودن بدتون بیاد.
اول اون چیزی که شما به عنوان "عرف" شناحتید و فکر میکنید الزام همه زنها اینه که اینطور زندگی کنند.
دوم هم اینکه فکر میکنید به هیچ طریق دیگه ای غیر از انجام تفریحات متناسب با سنین خردسالی و کودکی نمی تونید به آرامش و رضایت برسید.
به طور خلاصه، نه اون عرفی که شما میگید شیوه درست و مناسبی هست و همه هم مجبورند که اینگونه باشند، و نه تنها راه ارضا شدن خواسته ها و رسیدن به لذت و آرامش، اون تفریحات کودکانه هست.
یک زن میتونه اون چنان از "زنانگی" کردن خودش به آرامش و رضایت درونی برسه که یک بچه هیچ موقع با از درخت بالا رفتن و آب بازی کردن نرسه. اما به شرطی که الگوی زن بودن صحیح رو بدونه و طبق اون عمل کنه. خودش رو بشناسه و با شناخت واقعی از شأن و مقام والای خودش عمل کنه. اون مثالهایی که شما از عرف و رفتارهای زنانه زدید متأسفانه رفتارهایی نیستند که متناسب با شأن واقعی زن باشند و بتونند اون رو به آرامش و رضایت درونی برسونند. پس احتیاج دارید که الگوی مناسب رو پیدا کنید. لذا فکر میکنم اگه کمی در مورد سیره زندگی حضرت زهرا (س) مطالعه کنید بهتر بتونید الگوی واقعی رو بشناسید و آرامش و رضایت خودتون رو در اون پیدا کنید.[/]
[="Indigo"]یه خورده همچین از این نوشته های شعاری بود...
اینقد حرص میخورم وقتی از اینا میخونم...طرف میاد میگه مثلا من دلم میخواد موهامو باز بزارم تا باد بره توشون یا میگه دوست دارم جیغ بزنم تو خیابون ...
اما نمیتونم چون زنم...
چون حقم پایمال شده...
چون قانون ها رو بر خلاف من و احساسات درونم گذاشتن...
کلا از این جملات تحریک کننده مخصوص زن ها که الان طرفدار زیاد داره...
عرف جامعه ما به نظرم برا خانوم ها خوبه ( ضرری نداره... ) و بهتره که ادم رعایتش کنه...
در کل دوست دارم به این ها بگم : منم دلم میخواد وقتی یه زن بیاد تو خیابون جیغ بزنه یکی محکم بخوابونم تو گوشش ...:ok:
چرا جلوی من و میگیرین...؟
چرا میگین این کار برای یه خانوم بده...؟
چرا میگین این کار در شان یه خانوم نیست ؟
چرا قانون میگه خوب نیست...
عرف میگه خوب نیست...
شرع میگه خوب نیست...
چرا به احساسات من اهمیت نمیدین خووو....؟ من دوست دارم همچین دخترایی رو بزنم له کنم...!
چه قد خوبه به جای این که به فکر این نباید های کذایی باشیم.... یه مقدار باید هامونو انجام بدیم...
تا کی حاشیه روی ....؟؟[/]
من از اولش معذرت خواهی میکنم که نکنه یه وقتی از یه حرف یا کلمه بنده ناراحت بشید
کاملا مشخصه سن شما کم هستش چون برای عنوان کردن موضوع تون خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی توضیح دادید(به عنوانی روده درازی کردید)
این مسآله اونقدر که گفتید بقرنج نیست...هرکدوم از اینایی که گفتید فقط با بزرگ تر شدن تون مکانش عوض میشه...میشه حذف نشه(یه مثال میزنم:مثلا برای دوچرخه سواری میشه رفت پارک بانوان...واسه تاپ و سرسره میشه رفت پارک های خیلی بزرگ(مناسب بزرگسالان)یا پارک های خیلی خلوت...کی گفته نمیشه تو باغ تنها قدم زد؟...یا چه عیبی داره تو حیاط یا باغ شخصی از درخت بالا برید؟...هیـــــــــــــــــــــــچ عیبی نداره که با بچه های کوچیک بازی کنید این خوش خلقی شما رو میرسونه)
عزیزم میشه همه کارایی که میخوای رو انجام بدی اما به جاش....
من خودم یه دختر مذهبی و چادریم ...اما اینایی که گفتید رو تا یه حدودی انجام میدم(جلف بازی و خودنمایی هم نام برده نمیشه و اون دیدی که شما گفتید رو هم بهم ندارن)
من چند تا از حرف های شما رو قبول داشتم واقعا!
بازی کردن نمیشه بابچه هابه اون شکل قبل!....اما میشه مثل یه بزرگ تر بالا سرشون باشی و بازی های دیگه باهاشون بکنی!البته بستگی داره که چه بازی ای باشه!
خانم هایی هم هستن که خیلی پایه ان برای بازی کردن!
من تا پارسال همین عقایدو داشتم...
اما الآن با برخی اتفاقاتی که تو زندگیم رخ داده ...
امسال بازی کردن با"چادر " رو تجربه کردم....
حس میکنم الآن از "خانم" بودن خودم لذت میبرم!
عرف جا داره توی زندگی اما نه انقدر1
اگه بخوای فقط به خاطر حرف مردم رفتارهاتو تغییر بدی باعث رشد و تعالی تو نمیشه!
آدم میتونه رفتار هایی که خب خیلی ضروری نیست و عرف هم نمیپسنده رو کنار بذاره
مثلا چه لزومی داره آدم جلوی یه جمعیت زیاد بپره بالای درخت!؟
آره توی جاهای خلوت تر اشکالی نداره!
توی پارک بانوان کسی به کسی نمیگه چرا داری دوچرخه بازی میکنی؟!!
البته باید به اطرافیان هم دقت کرد.
یه وقت اطرافیان آدم خیلی روشنفکرن....و یه وقت دیگه نه! اصلا روشنفکری ندارن!یا خیلی کم!
اگر آدم بتونه با لذت های حلال خدا آرامش بگیره خیلی عالیه!
مثلا چه اشکالی داره آدم با عشق چادر و به عنوان حجاب بپسنده؟
چه مشکلی به وجود میاد که خانم ها موجب شور و نشاط خونه بشن و خونه رو تزئین و به کارهای خونه به چشم یکی از علاقه مندی ها نگاه کرده و با هدف «قربه الی الله» اونا رو انجام بدن؟!
چه اشکالی داره آدم با خوندن کتاب آرامش پیدا کنه؟!
اگر جایی از صحبت من ابهام داشت یا قبولش نداشتید بفرمایید....
شاید من اشتباه میکنم....
شاید هم بتونیم با کمک همه بچه ها مشکلتون رو کاملا حل کنیم!
آیا از دیگران هم توقع دارید در برخورد ها مثل یک خانم باهاتون برخورد بکنند یا مثل یک دختربچه؟!
با پاسخ همین سوال تکلیف خودتون رو مشخص بکنید!
یاعلی
ه نظر حقیر شما خیلی داری منفی فکر می کنی
خیلی از خانمهای محترم کارهایی رو که شما گفتی انجام می دهند و هیچ کس هم بر انها خورده نمی گیردخود حقیر تنها در پارک و باغ راه می روم گل می چینم
از درخت بالا می روم
با بچه ها بازی می کنم و اتفاقا یکی از موارد جالب و شاد بازی با بچه هاست
هم انها لذت می برند هم خودم و در حین بازی به انها هم اموزش می دهم
اب بازی تاب بازی توب بازی و ....
در زمستانها برف بازی می کنم و ادم برفی درست می کنم
در پارکهایی که وسائل دارند ازادانه از انها استفاده می کنم
دوچرخه سواری در جاهایی که مرسوم است می کنم
منم موافقم الان مخصوصا خیلی از دخترهای امروزی اینجوری هستند و خیلی راحتن
البته منم تقریبا مثل شما هستم ولی خوب تنها عاملی که باعث میشه خیلی از کارها رو انجام ندم خجالت از پدرم هست وگرنه هر زمان خانوادگی بدون پدرمون جایی میریم ما هم مثل برادرهام رفتار میکنیم واقعا خیلی هم بهمون خوش میگذره :ok:
یه آقای محترم هم نباید خیلی کارها رو کنه کلا فرقی بین خانم وآقا نیس کسی که می خواد محترم باشه باید یه سری کار ها رو تو جامعه انجام نده
چه اشکالی داره مثلا برف بازی کنیم یا آدم برفی درست کنیم یا اینکه توی پارک از وسایلش استفاده کنیم البته من منظورم این نیست که برفی بیاد بریم زودی بریم بیرون توی خیابان برف بازی کنیم
من کلا تفریح یا مسافرت منظورم بود مثلا وقتی برای تفریح جایی بری نمیشه که تا وقتی که میایم و میریم سرمون رو پایین نگه داریم مسافرت با همین بازی هاش خوش میگذره
زن و مرد باید محترمانه رفتار کنند ولی به قول برخی دوستان هر چیزی جایی و مکانی دارد نمیشود که مسافرت رفت در طول سفر مدام حواست به نگاه مردم باشه با بچه ها بازی نکنی در اماکن تفریحی هم خجالت بکشی
دکتر فرهنگ خیلی جالب گفتند که یه آقای کت شلواری اومد تو پارک دید چند تا جوون 17-18 ساله میرن رو سرسره و تاپ و شادی می کنن ، گفت : جوونای امروز چقدر جلف شدن ، بی تربیتا ! خجالت نمی کشن !
ببین آقا ، بیخودی ژست نگیر ، اگه کسی تو پارک نبود الان خودت هم با همون کت و شلوارت بالای سرسره بودی !
کودک درون من و شما خیلی جسمانیه ، دوست داره بالا و پایین بپره ، دوست داره جیغ و داد کنه ، ورجه وورجه کنه ، دوچرخه سواری کنه ، توپ بازی کنه ، بدوئه و ...........
چرا قبول نکنیم تغییرات رو شما الان دوست داری شیشه شیر تو دستتون باشه مثل اون وقتایی که بچه بودید؟
[SPOILER]
[/SPOILER]
[یا نه انقدر میخوای بچه بمونی یه سری کارارو یاد نگیری که وقتی یه خانوم شدی اینطوری شیر بدی ]
[SPOILER] [/SPOILER]
ببین این کوچلورو از اینکه بزرگه ناراحت نیست.
[SPOILER][/SPOILER]
نمی دونم شما چند سالتونه ولی از این تغییرات، اینکه بزرگ شدید خوشحال باشید .
شکر کنید.
دوستان به نکات خیلی خوبی اشاره کردند تو مکانهای مناسب از این تفریحات لذت ببرید. چرا ناراحتی این همه به خودتون سخت نگیرید.
انشاالله با مدد و یاری خدا این مشکلتون حل بشه:ok:
خوشحال می شم نظرتون رو راجع به عرایضی که عرض شد بدونم ؟!
سلام ببخشید کدام عرایض؟؟؟
در کل دوست دارم به این ها بگم : منم دلم میخواد وقتی یه زن بیاد تو خیابون جیغ بزنه یکی محکم بخوابونم تو گوشش ...چرا جلوی من و میگیرین...؟
چرا میگین این کار برای یه خانوم بده...؟
چرا میگین این کار در شان یه خانوم نیست ؟
چرا قانون میگه خوب نیست...
عرف میگه خوب نیست...
شرع میگه خوب نیست...چرا به احساسات من اهمیت نمیدین خووو....؟ من دوست دارم همچین دخترایی رو بزنم له کنم...!
سلام
من جای شما بودم این کار رو نمیکردم می بینی طرف برگشت تلافی کرد
اون وقت قضیه خانمهایی مذهبی که بلد نیستند مثلا امر به معروف کنند تکرار میشه و در آخر هم اون خانم مذهبیه مقصر شناخته میشه :ok:
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی و تشکر از برادر ارجمندم طاهر
با توضیحات ارائه شده جنابعالی، یک یا چند مورد از موارد زیر احتمال داده می شود؛
اضظراب
وسواس
افسردگی
فزون کنشی (بیش فعالی)
که البته جهت تشخیص دقیق نیازمند مشورت حضوری با روانشناس هستید.
سلام
خیلی از خانمها بعد از ازدواج افسرده میشن درحالی که این اتفاق برای مردان نمیفته بخصوص تو جامعه ما :Gig: واقعا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
این بخاطر توقعات و انتظاراتی نیست که از زنان دارند؟؟؟؟؟؟ نمیشه منکر عرف و فرهنگ شد
دختر کم سنی هم که ازدواج میکنه دیگه به چشم یه خانم بالغ بهش نگاه میشه که نباید هیچ اشتباهی رو انجام بده
یه جا خوندم نوشته بودند وقتی یه دختر سیزده ساله هم ازدواج کرد باید در تمامی مراسمات خونواده شوهرش عزا - عروسی شرکت کنه شرکت نکردنش نوعی بی احترامی محسوب میشه
در حالی که همون خونواده اگر دختر مجرد بالای سی سال هم داشته باشند کسی انتظاری ازش نداره و مجبور هم نیست هر کاری رو انجام بده
درسته برخی از زنان خودشون باعث چنین برداشتی ها میشن ولی واقعا جامعه هم تاثیر داره
وضعیت زنان جامعه ما خیلی متفاوته ازدواج کرد حق اشتباه نداره طلاق خیلی ننگه بسیاری از شرایط رو باید تحمل کنه
حرفی از طلاق نزنه فقط در صورتی که جونش به لبش رسید و همه تشخیص دادند حق داره میتونه طلاق بگیره
در حالی که خارجی ها اینجور نیستند خیلی از شادی ها رو انجام میدند بدون اینکه سن براشون مهم باشه بدون اینکه نگران نگاه دیگران باشند
هر وقت شرایط براشون غیرقابل تحمل شد به راحتی جدا میشند بدون اینکه منتظر تایید کسی بمونند و خود رو زجر بدند
با نام و یاد دوست
سلام ...
اما سوال ایشون:
[SPOILER]نقل قول:هر روز که از خواب بیدار میشم تقویم روبه روی تخت بهم دهن کجی میکنه ،دلم میخواد سرم و توی بالشت فرو کنم و بعد از چند دقیقه که برگشتیم تاریخ همون روز قبلی باشه اما نمیشه اگه تا شب هم سرم و توی بالشت فرو کنم و برگردم باز تاریخ همونی هست که بودهاز فردا و فردا ها میترسم از روز هایی که با هم جمع میشن و یه سال و تشکیل میدن
یه سال تموم میشه و کلی اتفاق می افته
اتفاق های ساده ای که من از همشون می ترسم و از اومدن شون دلخور
اگه سال جدید بشه یه سال من بزرگتر شدم و باید تغییر کنم
باید یه خانوم ،یه زن نمونه و یه مامان دلسوز باشم
دیگه نباید از درخت بالا برم چون من یه خانوم هستم و در شان یه خانوم محترم نیست که از درخت بالا بره
کسی نمیدونه چه احساس خوبی از این کار بهم دست میده انگار اکسیژن خالص تو رگ هام تزریق میشه و هیجان و خوشی زیر پوستم میدود
دیگه نباید دوچرخه سوار بشم چون در شان یه خانوم محترم نیست که سوار دوچرخه بشه
باید از این ذوق هم دست بکشم از کنار دوچرخه قرمز رنگ خوشگلم رد بشم و بهش دست نزنم چون من بزرگ شدم
وقت این کار ها گذشته
دیگه نمیتونم با بچه های پنج شیش ساله بازی کنم چون من میتونم جای مادرشون باشم نه هم بازی شون
دیگه نمیتونم شلنگ اب خونه ی اقاجون و بردارم و همه رو خیس کنم اون ها هم به تلافی کارم منو خیس کنن چون من بزرگ شدم و این کار در شان یه خانوم محترم نیست
دیگه نمیتونم کفشام و در بیارم و پا برهنه والیبال یا وسطی بازی کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست که با اون سایز و قد و قواره مثل بچه ها بالا و پایین بپره
دیگه نمیتونم زیر بارون قدم بزنم ..نمیتونم گوله برف بازی کنم ..دیگه نمیتونم منچ و مار پله بازی کنم دیگه باید برای همیشه قید فوتبال دستی رو بزنم دیگه نمیتونم روی تاب بشینم یا از سرسره سر بخورم
دیگه نمیتونم به تنهایی تو ی باغ راه برم و یه دست گل بچینم چون در شان یه خانوم محترم نیست که ول ول تو باغ بچرخه
دیگه نمیتونم بره کوچولو ها رو بغل بگیرم و از ته دل بوسشون کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست که حیوانات و ببوسه ..چون بوی گوسفند میگیره
دیگه نمیتونم وقتی از دیدن کسی خوشحال میشم جیغ بکشم و با ذوق تو بغلش بپرم و حسابی ابراز دلتنگی کنم چون در شان یه خانوم محترم نیست این حرکات جلف و زننده
دیگه نمیتونم کار هایی که دوست دارم و منو سر ذوق بیارن و انجام بدم
چون من بزرگ شدم خانوم شدم و شاید یه روزی یه مادر
اما من نمیخوام این بزرگ شدن و خانوم شدن و نمیخوام ،میخوام بچه بمونم و بازم تو روزای خوش بچگی بمونم
اما عرف میگه نه،نمیشه چون تو بزرگ شدی خانوم شدی و باید در شان یه خانوم رفتار کنی،والا غیر
یه برچسب میخوری که اصلا نام خوبی نداره
تو بچگی میکنی و از روی بچگی میخندی اما بقیه به روی عشوه و خیلی چیزای دیگه میزارنش و روی تو حساب های دیگه ای باز میکنن
تو دوچرخه سواری میکنی و دیگرون بهت ذول میزنن
تو اب بازی میکنی و خیس میشی و این خیسی باعث جلوه ی اندامت میشه و................................................ .
تو تاب بازی میکنی و به چشم ها یه زن بی قید و بند به نظر میای
تو والیبال بازی میکنی و به چشم بقیه داری خود نمایی میکنی
با بچه ها بازی میکنی و به چشم یه دیوانه به نظر میای
عرف من بهم میگه قید افکارت و بزن و وانمود به خانوم بودن کن ،به زن بودن
دلم نمیخواد وقتم صرف غذا پختن و ظرف شستن و لباس شستن و گردگیری و سبزی پاک کردن و تغییر دکوراسیون خونه و بشور و بساب باشه
دلم نمیخواد ذهنم در گیر این باشه سبزی پلو با ماهی رو با خرما سرو کنم یا زیتون
یا قبض اب و برق و گاز و تلفن و پرداخت شده یا نه
دلم نمیخواد تو فکر این باشم که سبزی تره اش بیشتر باشه قرمه سبزی خوشمزه تر میشه یا شنبلیله اش ؟
وقتی مهمون میاد از سرویس چینی استفاده کنم یا اکروپال یا هزار کوفت و زهر مار دیگه
من از انجام تموم این کارهای زنونه بدم میاد ، حکم یه شکنجه رو برام داره
روزای خوش عید برام شده مثل یه کابوس
چون تموم اش توی غذا درست کردن و پذیرایی از مهمون ها صرف میشه
تازه اگه دری به تخته ای بخوره و از این چهار دیواری بریم بیرون
نباید هیچ حرکتی که در شان یه خانوم محترم نیست رو انجام بدم
چون من بزرگ شدم و در حال حاضر یه خانوم محترم هستم
باید گوشه ای بشینم و راجع به لباس جدید شمسی خانوم که از پاساژ ملت به قیمت گزاف خریده حرف بزنیم نه بهتره بگم غیبت کنیم
باید حین غیبت کردن میوه پوست بکنم ،چای ببرم،تا شوهر جون موقع قیلون کشیدن و هر و کر کردن با اقوام این پروتئین ها گوشت بشه بچسبه به تنش،خداییش خیلی خسته شده
باید همین وسط مسط ها ی غیبت به فکر این باشم که ناهار دیر نشه
بعد از ناهار باز میریم سر پروژهی غیبت کردن با موضوع دیگه
از شوهر هامون گله کنیم و با مشورت هم سعی در شناخت این موجود افسانه ای داشته باشیم
و در اخر برای ثبت این روز سراسر از خوشی به روی دوربین لبخند دندون نما بزنم و بگم سیب
و یه روز به ظاهر پر از خوشی رو ثبت کنم
شاید در نظرتون مسخره بیاد
اما من هر روز به خاطر تموم شدن روز ها و رسیدن یه روز جدید گریه میکنم
به خاطر دنیایی که دوست دارم ولی باید فاصله بگیرم و یه خانوم باشم گریه میکنم از این که یه سال به سال های عمرم اضافه شده گریه میکنم
از وانمود کردن به خانوم بودن خسته شدم و از اون بیشتر از برچسب خوردن خسته شدم
نه میتونم از بچگی دست بکشم ،نه تحمل برچسب خوردن و داشته باشم ،خودم و تو خونه حبس کردم تا قضیه خنثی بشه
[/SPOILER]
سلام علیکم،
حق دارید، خداوند همه را یکجور و با علاقمندیهای یکسان نیافریده است. اسلام هم نیامده که همهی علایق را سرکوب کند و بگوید اینطور باش و آنطورهای دیگر نباش. اسلام آمده که به همهی نیازها جواب بده فقط هدایتشان میکند که سرجای خودشان ارضا شوند. خداوند خودش شهوت داده، میل به خوردن و آشامیدن بد نیست چون این میل و لذت حاصل از ارضای آن ضامن تأمین مواد مورد نیاز برای سلامت و بقای بدن است اما اگر بعد برای لذت بیشتر صنعت تغذیه تبدیل شد به صنعت مزه (نمک شد طعمدهنده، انواع آشغال خوشمزه در رستورانها برایش صف کشیده شد، پفک و ... شد غذای بچهها و ...) دیگر اینها درست نیستند. میل به خوابیدن هم بد نیست و لذت استراحت بعد از خستگی ضامن باز سلامت و بقای بدن و شادابی بدن هم یاور سلامت روح است. شهوت جنسی هم بد نیست اگر سر جای خودش باشد و ضامن بقای نسل است و سلامت روان خانواده. هیچ شهوتی از شهواتی که خداوند به انسان داده است بد نیست فقط باید آنها را به مسیر درست ارضایشان هدایت نمود و حدودشان را رعایت کرد. این چیزها که شما گفتید خبر از طراوت روحی شما دارد، این طراوت برای خانمها خیلی هم ضروری است، بیرغبتی شما به عالم آلوده به غیبت و چشموهمچشمی و ... متداول در جامعه بین بزرگترها خیلی هم خوب است، در این زمینه بزرگترهای دیگر باید از شما یاد بگیرند نه اینکه شما فکر کنید مجبور هستید مانند آنها باشید، فقط سعی کنید یک راه مناسب برای از طرفی سالم ماندن روحی و حفظ طراوت و ارضای نیازهای برحق خودتان بیابید و از طرف دیگر عرف اسلامی را رعایت کرده باشید، هیچ مسلمانی حق ندارد آبروی حتی خودش را بریزد، اینکه شما هم ناشناس سؤالتان را پرسیدهاید نشان میدهد این مسأله را میدانید و برایتان مهم است، و هنجارشکنی هم که میتواند هم برای خودتان آسیبهای سنگین به همراه داشته باشد و هم هر کسی که به نوعی در خانواده یا جامعه با شما در تعامل است، علاوه بر اینکه هنجارشکنی توسط یک خانم تبعات بیشتری دارد تا هنجارشکنی توسط یک آقا که بعید میدانم نیازی به توضیح داشته باشد.
نظر حقیر این است که شما ایدهآل هستید برای اینکه مربی کودکان باشید، در مهدکودکها که امروزه به مکانی برای آموزش موسیقی و کارهای جلف و تبلور فرهنگ غربی در ذهن و روان بچههای ما شده است مربی باانگیزهای که در ضمن اهمیت دادن به ارزشهای اسلامی بتواند رابطهی خوبی با بچهها داشته باشد به شدت مورد نیاز جامعه هم میباشد. مهدهای قرآنی و ... هم هستند که قدر افرادی مثل شما را بهتر بشناسند. اگرهم بتوانید به شیرخوارگاهها بروید یا به هر شکل در بهزیستی همبازی بچهها باشید خداوند میداند که چطور از اکثر سابقین در دین خدا میتوانید پیشی بگیرید و همهی ما محتاج دعای شما باشیم.
اگر ازدواج نکرده بود توصیهی دوم حقیر به شما این بود که دقت کنید در ازدواج مردی را انتخاب کنید که طعم غذا و سایر چیزهای پیش پاافتادهی زندگی در رأس امور زندگیاش نباشد و دوستان خانوادگیاتان از میان کسانی باشد که دیدنشان شما را به یاد خداوند میاندازد و نه به یاد دنیا، اما الآن که ازدواج کردهاید هم دیر نیست، تأثیری که زن با همان لطافت و نرمی میتواند در ذهن شوهرش داشته باشد کمتر از معجزه قدرت ندارد، زن موفقی باشید که پشت سر شوهر موفقش بوده است.
و خلاصه اینکه تمام آنچه گفتید قابل درست کردن است، هر روز هم فرصتی جدید است، الآن اگر از گذر ایام نگرانید در واقع حسرت هدر رفتن فرصتهای از دست رفته را میخورید ولی از وقتی که شروع به استفاده از تواناییها و علایق خود در راه خداوند بکنید روز و شبتان بدون شکر خداوند سپری نخواهد شد وقتی خداوند را شانهشانه در تمام زندگی کنار خود میبینید و رضایتش را از خودتان احساس میکنید.
یا علی و در پناه خدا
سلام و عرض ادب
همونطور که دوستان گفتن خیلی از کارهایی که شما اشاره کردین رو الانم میشه انجام داد منتها در شرایط مناسب ! مثلا دوچرخه سواری در جاییکه آقایون نیستن و خیلی کارهای دیگه...
اون مورد های آخرم که درباره غیبت و این جور مسائل صحبت کردین که تکلیفش مشخصه
مثلا غیبت حرامه چه مردم خوششون بیاد چه نیاد باید ازش دوری کنیم حتی اگه باعث دلخوریشونم بشه و بهت انگ بچسبونن...
من فقط یه جا باهاتون موافقم که این روزا اگه بخوای بعضی از این کارهایی که شما اشاره کردینو انجام بدیم ما رو به عنوان یه خانم متین و موقر که دیگه بزرگ شده و ... نمیدونن
من خودم در این زمینه قید حرفای بعضیارو زدم چون حاضرم بچگی کنم بازی کنم اما نشینم کنار خانم های مثلا بزرگ غیبت کنم یا درباره فلان لباس و ماشین و خونه حرف بزنم:ok:
منم از معمولی بودن شبیه دیگران بودن حرفهای بیهوده زدن درگیر تجملات شدن اصلا درگیر این دنیا شدن بیزارم.
خلاصه متفاوت بودن تبعاتی داره که باید بپذیرید.
زندگی رو برای خودتون سخت نگیرید از این دو روز لذت ببرید.:hamdel:
یا از دیگران هم توقع دارید در برخورد ها مثل یک خانم باهاتون برخورد بکنند یا مثل یک دختربچه؟!
دوست عزیز من جایی که لازم باشه مثل یه خانم رفتار میکنم ولی فکر نکنم در اماکنی که دوستان هم اشاره کردند و مخصوص این کارهاست شادی کردن باعث بشه مردم چنین تصوری کنند در کل منم ترجیح میدم کارهایی که دوست دارم انجام بدم تا اینکه همش نگران حرف دیگران باشم
واقعا اگه بخوایم به خاطر اینکه دیگران چطور قضاوت میکنند در تفریح به جای بازی با بچه ها ادای بزگترها رو در بیاریم و بگیم از سنم گذشته احساس پیری بهمون دست میده
فرمایش تون متفاوت از فرمایش ابتدایی شد ... !!(شایدم من بد برداشت کردم ..!!)
بله خب به قول روانشناس ها زنده نگه داشتن کودک درون:Nishkhand:نشونه روحیه سالم و شاداب هست که اگر همراه با وقار و رعایت شئونات عرفی و شرعی هم باشه چه بسا خوب هم هست ... ولی در فرمایش اولیه اینطور برداشت شد که در هرشرایطی فارغ از موقعیت و شئونات عرفی و شرعی قائل به ابراز این روحیات هستید که ....
مثلا چه اشکال داره وقتی یک دختر خانم با دوستاش هست شوخی ها و مزاح ها و بازی های دوستانه و شاید بچگانه!! داشته باشه ... و یک آقا پسر وقتی با دوستاش هست در یک سفر یا پیک نیکی دوستانه بازی و تفریح و شوخی های این تیپی داشته باشه(که خودم به شخصه دارم!) ولی نکته اینجاست : نه همیشه و نه همه جا ...!!
در کل هر زمان یا هر موقعیتی که سبب ایجاد سو تفاهم یا بد فهمی و کج فهمی اطرافیان از آدم بشه باید از رفتار های غیر عرف خودداری کنیم...
فرمایش تون متفاوت از فرمایش ابتدایی شد ... !!(شایدم من بد برداشت کردم ..!!)
بله خب به قول روانشناس ها زنده نگه داشتن کودک دروننشونه روحیه سالم و شاداب هست که اگر همراه با وقار و رعایت شئونات عرفی و شرعی هم باشه چه بسا خوب هم هست ... ولی در فرمایش اولیه اینطور برداشت شد که در هرشرایطی فارغ از موقعیت و شئونات عرفی و شرعی قائل به ابراز این روحیات هستید که ....
دوست عزیز اولین پستم هم گفتم که وقتی با خانواده بدون پدرم جایی میرویم جایی منظورم تفریح بود دیگه در پست پایینش هم توضیح دادم
و این پست هم فرقی با پست های قبلی نداشت من قبلا هم گفتم منظور من این نیست که مثلا برف اومد زود بریم بیرون توی خیابان برف بازی کنیم ولی خوب جاهایی که مناسبه تفریحه منم با بچه ها بازی میکنم
سلام
من خودم دچار این حرفا و تردیدها تو زندگیم شدم
واقعا برام خسته کننده و زجر اور بود
چیزایی رو که من میخواستم مامان و بابا و بقیه نمیخواستن یا برعکس
چیزایی که برا من ارزش بود دیگران براشون امل بازی بود
و چیزایی که اونا میخواستن برا من مسخره بود
من هم دوست داشتم با بچه ها توی پارک بازی کنم و اب بازی کنم
اما از نظر بقیه خیلی کار زشتی بود
اما یک روز حدودی برا خودم مشخص کردم و تصمیم گرفتم در چارچوب شرع اسلامی از زندگیم لذت ببرم
بازی با بچه ها یادت میده که اخلاقیات بچه ها چطورن و باعث میشه مادر بهتری باشی
متاسفانه وقتی دخترا بزرگ میشن بعضیا فکر میکنن باید محدود بشن
یه سری اشتباهات تو جامعمون هست که همه باید دست به دست هم بدیدم و حلشون کنیم
نذاریم ما هم مادر و پدری باشیم که بچه ها ازشون خسته بشن
نمیدونم حرفام ربطی به موضوعتون داشت یا اما حرفای دلم بود چون بعضی از مشکلاتشون رو منم داشتم
به نظرم این احساس نشئت گرفته از رفتارهای اطرافیانتان است...
همه حتی خود شما میدانید که سیر دنیا این است که باید بزرگ شویم، مسلما فردی که دانشجو است هرچند می داند که درسهای دوران دبستان برایش دوست داشتنی است اما اصلا دوست ندارد فقط در آن مقطع بماند..
شما اگر بدانید آن شوق و تحرک برای حرکتتان مفید است به جای حسرت خوردن، انرژیتان را درست خرج می کنید. شما هر جای دنیا باشید وقتی نخواهید بزرگ شوید اطرافیانتان شما را باور نمی کنند.
شما به جای این فکرهای بیهوده از این استفاده کنید که مثل زمان کودکی کینه ای نباشید یا روحیه زیبای دوران بچگی غم فردا رو نخوردن رو داشته باشید یا اینکه صداقت داشته باشید و...
سوال:
از فردا و فردا ها میترسم از روز هایی که با هم جمع میشن و یه سال و تشکیل میدن
یه سال تموم میشه و کلی اتفاق می افته
اتفاق های ساده ای که من از همشون می ترسم و از اومدن شون دلخور
اگه سال جدید بشه یه سال من بزرگتر شدم و باید تغییر کنم
باید یه خانوم ،یه زن نمونه و یه مامان دلسوز باشم
دیگه نباید از درخت بالا برم چون من یه خانوم هستم و در شان یه خانوم محترم نیست که از درخت بالا بره
کسی نمیدونه چه احساس خوبی از این کار بهم دست میده انگار اکسیژن خالص تو رگ هام تزریق میشه و هیجان و خوشی زیر پوستم میدود
دیگه نباید دوچرخه سوار بشم چون در شان یه خانوم محترم نیست که سوار دوچرخه بشه
پاسخ:
بسمه تعالی
با عرض سلام
با توضیحات ارائه شده جنابعالی، یک یا چند مورد از موارد زیر احتمال داده می شود؛
اضظراب
وسواس
افسردگی
فزون کنشی (بیش فعالی)
که البته جهت تشخیص دقیق نیازمند مشورت حضوری با روانشناس هستید.
به هر حال مخرج مشترک موارد فوق عبارت است از "کمال گرایی" جنابعالی. این ویژگی مخرب باعث شده است تا شما خود را در حصار بایدهای فراوان و البته بی پایه و اساس زندانی کنید.. ناراحتی شما زمانی تشدید می شود که گمان می کنید یا باید بچگی کنید و یا خود را زجر دهید! در حالی که باید بدانید نقشهایی که بدانها اشاره نمودید با تمایلات شخصی جنابعالی قابل جمع هستند. بنابراین لازم است به موضوع به صورت خطی و نامنعطف ننگرید. شما شاید نتوانید مانند 10 سال گذشته شیطنت کنید اما این بدان معنا نیست که شما حق تفریح و پرداختن به علایق خویش را ندارید.
غیر از برخی از موارد مانند دوچرخه سواری برای سایر فعالیتهای جنابعالی قبحی نیست. شما می توانید در فضای مناسب با محارم خویش آب بازی کنید، همبازی بچه ها باشید ( که البته خود نوعی هنر و مهارت است) و....
به هر حال لازم است توجه بفرمایید که برای بسیاری از این محرومیتهایی که برای خود در نظر گرفته اید منطقی جز تفکر دو قطبی ( یا این یا آن) و کمال گرایی وجود ندارد، ضمن اینکه بخاطر داشته باشید که شما می توانید انرژی خود را با دیگر فعالیتهای جایگزین مانند ورزش منظم باشگاهی، شنا و...مدیریت نمایید.
در پناه خدای متعال موفق باشید