تصریح کننده خلافت و حکومت امام علی (ع) در زمان خلافت چهار خلیفه ؟
تبهای اولیه
با سلام خدمت شما
در طول خلافت چهار خلیفه اول کسانی که با استناد به حادثه غدیر تصریح کردند که مراد پیامبر از جمله "من کنت مولا و..... خلافت و حکومت علی (ع) بوده است که بودند؟ (حداقل چهر نفر با ذکر منبع)
1. استناد حضرت زهرا:
حضرت زهرا سلام الله علیها در فرازی از خطبه فدکیه فرمودند:
أنسيتم قول رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه وقوله عليه السلام لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى عليهما السلام) متفق عليه .وهذا الحديث مسلسل من وجه آخر وهو أن كل واحده من الفواطم تروى عن عمة لها .(1)
ترجمه : فاطمه دختر رسول خدا (ص) روايت شده است که فرمودند : آيا کلام رسول خدا (ص) در روز غدير خم را که فرمودند :« هر کس من مولاي اويم علي مولاي اوست » را فراموش کردهايد ؟ و نيز سخن ايشان را که به علي گفته اند : تو نسبت به من مانند جايگاه هارون از موسي است ...
سليم بن قيس هلالي كه از ياران وفادار امير مؤمنان عليه السلام بوده در كتابش ، قضيه استدلال ياران امير المؤمنين و اعتراض آنها را به سران سقيفه اين گونه بيان ميكند :
2. دفاع بريده از امير مؤمنان عليه السلام :
فَقَامَ بُرَيْدَةُ فَقَالَ يَا عُمَرُ أَلَسْتُمَا اللَّذَيْنِ قَالَ لَكُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله انْطَلِقَا إِلَى عَلِيٍّ فَسَلِّمَا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقُلْتُمَا أَعَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَأَمْرِ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَدْ كَانَ ذَلِكَ يَا بُرَيْدَةُ وَلَكِنَّكَ غِبْتَ وَشَهِدْنَا وَالْأَمْرُ يَحْدُثُ بَعْدَهُ الْأَمْرُ فَقَالَ عُمَرُ وَمَا أَنْتَ وَهَذَا يَا بُرَيْدَةُ- وَمَا يُدْخِلُكَ فِي هَذَا فَقَالَ بُرَيْدَةُ وَاللَّهِ لَا سَكَنْتُ فِي بَلْدَةٍ أَنْتُمْ فِيهَا أُمَرَاءُ فَأَمَرَ بِهِ عُمَرُ فَضُرِبَ وَ أُخْرِجَ .
بريده برخاست و گفت : اى عمر ! آيا شما آن دو نفر نيستيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به شما گفت :
«نزد على برويد و به عنوان امير المؤمنين بر او سلام كنيد»، و شما دو نفر گفتيد : آيا اين از دستور خدا و دستور پيامبرش است ؟ و آن حضرت فرمود : آرى .
ابو بكر گفت : اى بريده ! اين جريان درست است ؛ ولى تو غايب شدى و ما حاضر بوديم ، و بعد از هر مسألهاى مسأله ديگرى پيش مىآيد ! عمر گفت : اى بريده ! تو را به اين موضوع چه كار است ؟ و چرا در اين مسأله دخالت مىكنى ؟ ! بريده گفت : « بخدا قسم در شهرى كه شما در آن حكمران باشيد سكونت نخواهم كرد».
عمر دستور داد او را زدند و بيرون كردند!(2)
3.دفاع سلمان از حق غصب شده امير مؤمنان عليه السلام :
ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ اتَّقِ اللَّهَ وَقُمْ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَخْتَلِفْ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ سَيْفَانِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَبُو بَكْرٍ فَأَعَادَ سَلْمَانُ [فَقَالَ] مِثْلَهَا فَانْتَهَرَهُ عُمَرُ وَقَالَ مَا لَكَ وَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَمَا يُدْخِلُكَ فِيمَا هَاهُنَا فَقَالَ مَهْلًا يَا عُمَرُ قُمْ يَا أَبَا بَكْرٍ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ وَاللَّهِ خُضْراً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَإِنْ أَبَيْتُمْ لَتَحْلُبُنَّ بِهِ دَماً وَلَيَطْمَعَنَّ فِيهِ الطُّلَقَاءُ وَالطُّرَدَاءُ وَالْمُنَافِقُونَ وَاللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أَدْفَعُ ضَيْماً أَوْ أُعِزُّ لِلَّهِ دِيناً لَوَضَعْتُ سَيْفِي عَلَى عَاتِقِي ثُمَّ ضَرَبْتُ بِهِ قُدُماً أَتَثِبُونَ عَلَى وَصِيِّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَأَبْشِرُوا بِالْبَلَاءِ وَاقْنَطُوا مِنَ الرَّخَاءِ .
سپس سلمان برخاست و گفت : « اى ابو بكر، از خدا بترس و از اين جايى كه نشستهاى برخيز ، و آن را براى اهلش واگذار كه تا روز قيامت به گوارائى از آن استفاده كنند ، و دو شمشير بر سر اين امت اختلاف نكنند » .
ابو بكر به او پاسخى نداد . سلمان دو باره همان سخن را تكرار كرد . عمر او را كنار زد و گفت : تو را با اين مسأله چكار است ؟ و چرا در مسألهاى كه در اينجا جريان دارد خود را داخل مىكنى ؟
سلمان گفت : اى عمر آرام بگير ! اى ابو بكر ! از اين جايى كه نشستهاى برخيز و آن را براى اهلش واگذار تا به خدا قسم به خوشى تا روز قيامت از آن استفاده كنند . و اگر قبول نكنيد از همين طريق خون خواهيد دوشيد و آزادشدگان و طردشدگان و منافقين در خلافت طمع خواهند كرد.
بخدا قسم ! اگر من مىدانستم كه مىتوانم ظلمى را دفع كنم يا دين را براى خداوند عزّت دهم شمشيرم را بر دوش مىگذاردم و با شجاعت با آن مىزدم . آيا بر جانشين پيامبر خدا حمله مىكنيد ؟! بشارت باد شما را بر بلا و از آسايش نااميد باشيد .(3)
4 .دفاع ابوذر و مقداد :
ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَعَمَّارٌ فَقَالُوا لِعَلِيٍّ عليه السلام مَا تَأْمُرُ وَاللَّهِ إِنْ أَمَرْتَنَا لَنَضْرِبَنَّ بِالسَّيْفِ حَتَّى نُقْتَلَ فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام كُفُّوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ وَاذْكُرُوا عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَمَا أَوْصَاكُمْ بِهِ فَكَفُّوا
فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ وَهُوَ جَالِسٌ فَوْقَ الْمِنْبَرِ مَا يُجْلِسُكَ فَوْقَ الْمِنْبَرِ وَهَذَا جَالِسٌ مُحَارِبٌ لَا يَقُومُ [فِينَا] فَيُبَايِعَكَ أَوَ تَأْمُرُ بِهِ فَيُضْرَبَ عُنُقُهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ عليهما السلام قَائِمَانِ عَلَى رَأْسِ عَلِيٍّ عليه السلام فَلَمَّا سَمِعَا مَقَالَةَ عُمَرَ بَكَيَا وَرَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا يَا جَدَّاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَضَمَّهُمَا عَلِيٌّ إِلَى صَدْرِهِ وَقَالَ لَا تَبْكِيَا فَوَ اللَّهِ لَا يَقْدِرَانِ عَلَى قَتْلِ أَبِيكُمَا هُمَا [أَقَلُّ وَ] أَذَلُّ وَأَدْخَرُ مِنْ ذَلِكَ .
سپس ابو ذر و مقداد و عمار بپا خاستند و به على عليه السّلام عرض كردند : « چه دستور مىدهى ؟ به خدا قسم اگر امر كنى آن قدر شمشير مىزنيم تا كشته شويم » .
حضرت فرمود : « خدا شما را رحمت كند ، دست نگهداريد و پيمان پيامبر و آنچه شما را بدان وصيّت كرده به ياد بياوريد » . آنان هم دست نگه داشتند .
سپس در حالى كه ابو بكر بر منبر نشسته بود عمر به او گفت : چطور بالاى منبر نشستهاى در حالى كه اين (مرد) نشسته و با تو روى جنگ دارد و بر نمىخيزد در بين ما با تو بيعت كند ؟ آيا دستور نمىدهى گردنش زده شود ؟!
اين در حالى بود كه امام حسن و امام حسين عليهما السّلام بالاى سر امير المؤمنين عليه السّلام ايستاده بودند . وقتى سخن عمر را شنيدند گريه كردند و صداى خود را بلند كردند كه : « يا جدّاه ! يا رسول اللَّه ! » .
امير المؤمنين عليه السّلام آن دو را به سينه چسبانيد و فرمود : گريه نكنيد ، به خدا قسم بر كشتن پدرتان قادر نيستند . اين دو كمتر و ذليلتر و كوچكتر از آن هستند.(4)
دفاع ام ايمن از امير مؤمنان عليه السلام :
وَأَقْبَلَتْ أُمُّ أَيْمَنَ النُّوبِيَّةُ حَاضِنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه السلام وَأُمُّ سَلَمَةَ فَقَالَتَا يَا عَتِيقُ مَا أَسْرَعَ مَا أَبْدَيْتُمْ حَسَدَكُمْ لِآلِ مُحَمَّدٍ فَأَمَرَ بِهِمَا عُمَرُ أَنْ تُخْرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَقَالَ مَا لَنَا وَلِلنِّسَاءِ .
ام ايمن نوبيّه - كه در كودكى پرستار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بوده - و نيز امّ سلمه پيش آمده و گفت : اى عتيق ! چه زود حسد خود را نسبت به آل محمّد عليهم السّلام آشكار ساختيد » .
عمر دستور داد آن دو را از مسجد خارج كنند و گفت : « ما را با زنان چه كار است » !(5)
1. نزهة الحفاظ ، محمد بن عمر الأصبهاني المديني أبو موسى (متوفاي581هـ) ج 1 ، ص 102 ، ناشر : مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرضى محمد عبد المحسن .
الاحتجاج ، ج ص 153 ، اسم المؤلف: أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي الوفاة: 548 هـ ، دار النشر : دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف- 1386 - 1966 م ، تحقيق : السيد محمد باقر الخرسان
2.كتاب سليم بن قيس الهلالي (متوفاي 80 هـ) ص 866 ـ 867 ، ناشر : هادى ـ قم ، اول ، 1405 هـ .
3.همان
4.همان
5.همان
پس از انتخاب ابوبکر عده ای اعتراض کردند از جمله :
اشعث بن قیس گفت : چون مردم بر خلافت ابوبکر اتفاق کردند، ما هم موافقت می کنیم (1)
حارثه بن سراقه گفت: تاز زمانی که رسول خدا بود اطاعت او کردیم و گار از اهل بیت ولی کسی به جای او نشیدن او را اطاعت خواهیم کرد ماز از پسر ابی قحافه اطاعت نخواهیم کرد(2)
اشعث گفت : مرا یقین است که کسی به ریاست تیم بن مره تن در ندهد و بزگان بطحا از بنی هاشم را ترک نکنند، زیرا سزاوار خلافت هستند، اگرقرار است خلافت از بنی هاشم بیرون رود هیچ کس سزاروار تر از ما نیست، زیرا پدران ما پیش از آن که در جهان قریشی و ابطحی باشد پادشاهان زمین بوده اند.(3)
زیاد فرستاده ابوبکر گفت راست می گویی ولی ما او را برای خلافت انتخاب کرده ایم
حارث گفت چرا اهل بیت را که شایسته خلافت بودند، از آن باز داشتید، زیرا خدواند فرموده و الولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله
زیاد گفت مهاجران وانصار در این کار از شما شایسته تر ند
حارث گفت نه به خدا قسم حساد شما را واداشت تا حق از از آنان باز دارید، ما یقین داریم که رسول خدا از دنیا نرفت مگر ایکه یکی از اهل بیت خویش را میان مردم معین کرد .(4)
خالد بن سعید بن عاص به حضرت علی می گوید در میان مردم کسی از تو به جانشینی رسول خدا شایسته تر نیست، یعقوبی ج 1ص 526 ابوبکر نیز وی را به دلیل فرماندهی قسمتی از سپاه شام بر کنار کرد.(5)
از گفته ها مشخص می شود ندای غدیر را شنیده بودند.
1.واقدی کتاب الرده ص 168
2.واقدی کتاب الرده ص 171
3.ابن اعثم الفتوح ، ج 1ص 50
4.واقدی کتاب رده، ص 176
5. ابن سعدج4ص98
با سلام خدمت شما
در طول خلافت چهار خلیفه اول کسانی که با استناد به حادثه غدیر تصریح کردند که مراد پیامبر از جمله "من کنت مولا و..... خلافت و حکومت علی (ع) بوده است که بودند؟ (حداقل چهر نفر با ذکر منبع)
با سلام
لطفا دقت بفرماید قبل از طرح سوال
http://www.askdin.com/thread38019.html
البته لفظ مولا طبق فرهنگ لاروسی 18 معنا دارد ! در اینکه وصی بر حق حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم هیچ شخصی جز امیر المومنین علیه السلام نبود شکی نیست ! ولی اینکه حدیث غدیر دلالت بر وصایت داشته باشد محل تامل است ! زیرا این همه از صحابه از مهاجرین و انصار متذکر ان نشدند و عجیب به نظر میرسد که کسی بخواهد همه ان بزرگواران را از دین برگشته تلقی کند ! و خود حضرت امیر المومنین علیه السلام م هرگز بوسیله غدیر بر وصایت خود احتجاج نکرده است !
این قلیل دفاعیاتی هم که کارشناسان محترم ذکر کرده اند هرگز بوسیله غدیر کسی احتجاج نکرده است ! به هر حال قضیه غدیر واقعا مشکوک هست و نمیتوان صد در صد ان را تایید بر وصایت علی علیه السلام نمود گرچه ان حضرت بواسطه دلایل دیگر افضل بر دیگران است
با سلام
أخبرني أحمد بن اسحاق، قال: حدثنا أحمد بن سيار، قال: حدثنا سعيد بن كثير عفير الأنصاري، أن النبي (صلى الله عليه وآله) لما قبض اجتمعت الأنصار في سقيفة بني ساعدة ... وذهب عمر ومعه عصابة الى بيت فاطمة، منهم اسيد بن حضير، وسلمة بن أسلم، فقال لهم: انطلقوا فبايعوا، فأبوا عليه، وخرج إليهم الزبير بسيفه، فقال عمر: عليكم الكلب، فوثب عليه سلمة بن أسلم. فأخذ السيف من يده فضرب به الجدار، ثم انطلقوا به وبعلي ومعها بنو هاشم، وعلي يقول: انا عبد الله وأخو رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، حتى انتهوا به الى ابي بكر، فقيل له: بايع فقال: انا أحق بهذا الأمر منكم، لا أبايعكم وأنتم أولى بالبيعة لي، أخذتم هذا الأمر من الأنصار، واحتججتم عليهم بالقرابة من رسول الله، فأعطوكم المقادة، وسلموا اليكم الامارة، وانا احتج عليكم بمثل ما احتججتم به على الأنصار، فانصفونا ان كنتم تخافون الله من انفسكم، واعرفو لنا من الأمر مثل ما عرفت الأنصار لكم، وإلا فبؤوا بالظلم وأنتم تعلمون. فقال عمر: انك لست متروكا حتى تبايع، فقال له علي: احلب يا عمر حلبا لك شطره، اشدد له اليوم أمره ليرد عليك غدا، الا والله لا اقبل قولك ولا ابايعه، فقال له أبو بكر: فإن لم تبايعني لم أكرهك، فقال له عبيدة: يا ابا الحسن، انك حديث السن، وهؤلاء مشيخة قريش قومك، ليس لك مثل تجربتهم ومعرفتهم بالأمور، ولا أرى أبا بكر الا أقوى على هذا الأمر منك، واشد احتمالا له، واضطلاعا به، فسلم له الأمر وارض به، فإنك ان تعش ويطل عمرك فأنت لهذا الأمر خليق، وبه حقيق في فضلك وقرابتك وسابقتك وجهادك. فقال علي: يا معشر المهاجرين، الله الله، لا تخرجوا سلطان محمد عن داره وبيته الى بيوتكم ودوركم، ولا تدفعوا أهله عن مقامه في الناس وحقه، فوالله يا معشر المهاجرين لنحن - أهل البيت - أحق بهذا الأمر منكم، أما كان منا القارئ لكتاب الله، الفقيه في دين الله، العالم بالسنة، المضطلع بأمر الرعية، والله انه لفينا، فلا تتبعوا الهوى، فتزدادوا من الحق بعدا. فقال بشير بن سعد: لو كان هذا الكلام سمعته منك الأنصاريا علي قبل بيعتهم لأبي بكر، ما اختلف عليك اثنان، ولكنهم قد بايعوا. وانصرف علي الى منزله، ولم يبايع، ولزم بيته حتى ماتت فاطمة فبايع
عمر به همراه گروهي که أسيد بن حضير و سلمة بن أسلم جزء آنها بودند سراغ بیت فاطمه (س) رفتند و گفتند بياييد با ابوبکر بيعت کنيد . آنها از بيعت با ابوبکر خودداري کردند ، زبير با شمشير از خانه خارج شد (و به آنها حمله ور شد) عمر گفت : زبير را بگيريد ، أسيد بن حضير به او حمله کرد و شمشيرش را از دستش گرفت و به ديوار زد سپس او را به همراه علی (ع) و همراهان هاشمی شان بردند تا با ابوبکر بيعت کنند ، امام علي ( عليه السلام ) می فرمود : من بنده خدا و برادر رسول خدايم ، به او گفتند با ابوبکر بيعت کن ، علي عليه السلام فرمود: من به امر خلافت از ابوبکر سزاوارترم و با شما بيعت نمي کنم بلکه شما بايد با من بيعت کنيد . وقتي انصار ادعا کردند که بايد خلافت از آن آنان باشد ، شما در مقابل آنان قرابت و نزديکي با رسول خدا را مطرح کرديد و همين قرابت را مجوز تکيه زدن بر مسند خلافت قلمداد کرديد ، و خلافت را از ما اهل بيت ( نيز ) غصب نموديد . آيا خود را در امر خلافت به صرف اينکه پيامبر از شما بود ( قريشي بود ) بر انصار مقدم نکرديد ؟ آنها هم رهبري جامعه را به شما دادند و خلافت را به شما تسليم کردند . و من هم همان دليلي را که در اخذ خلافت در مقابل انصار به آن تمسک کرديد ، در برابر خودتان اقامه مي کنم : ما در تمامي امور رسول خدا چه در حال حيات ايشان و چه در زمان وفات ايشان سزاوار تر از ديگرانيم ( زيرا اگر قرابت و نزديکي به رسول خدا ملاک باشد، ما اهل بيت پيامبر از همه مردم به رسول خدا نزديک تر هستيم) . اگر ايمان به خدا داريد در حق ما منصفانه قضاوت کنيد و الا ظلم می کنيد در حاليکه مي دانيد. عمر گفت : ما تو را تا زماني که بيعت نکني رها نمي کنيم . علي عليه السلام فرمود : : شيرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است و امروز امر خلافت ابوبکر را خوب برايش محکم کن که او بعد از خودش خلافت را به تو برمي گرداند. سپس فرمود : بخدا قسم اي عمر حرف تو را قبول نمي کنم و با ابوبکر بيعت نمي کنم . ابوبکر گفت : اگر بيعت نمي کني تو را مجبور نمي کنم.
ابوعبيدة جراح خطاب به حضرت امير عليه السلام گفت : اي پسر عمو سن تو کم است (حضرت در آن موقع 33 ساله بودند) و آنها در ميان قوم تو (قريشي ها) از تو بزرگترند و تجربه و آگاهي آنها (نسبت به امر خلافت) از تو بيشتر است و من ابوبکر را در اين امر از تو قوي تر مي دانم پس امر خلافت را به او واگذار کن و اگر در آينده تو زنده ماندي بخاطر فضيلت و برتري ودينداري ، وعلم و فهم ، وسابقه ات در اسلام ونسب تو ودامادي پيامبر اکرم تو براي امر خلافت سزاواري و لياقت آن را داري . سپس علي عليه السلام فرمود : شما را به خدا قسم اي گروه مهاجرين ، خلافت و جانشيني محمد را از خانه او خارج نکنيد و آن را (به ناحق) از آن خود نکنيد و اهل بيت او از حق واقعيشان و جايگاه اصلي آنهادر ميان مردم ، محروم نکنيد . به خدا قسم اي گروه مهاجرين ما سزاوار ترين مردم به پيامبر خدا هستيم زيرا ما اهل بيت او هستيم و ما از شماها در امر خلافت و جانشيني رسول خدا سزاوارتريم به خدا قسم (در ميان مردم) تلاوت کننده كتاب خدا ، فقيه تر در دين خدا ، وعالم تر به سنت هاي رسول الله ، رسيد گي کننده تر به امر زير دستان ، دور کننده امور بد و منکر از آنها و عادلتر از ما وجود ندارد و مصداق کامل اين امور ما اهل بيت هستيم . پس از هواهاي نفساني پيروي نکنيد که نتيجه آن دوري از مسير الهي و فاصله گرفتن از حق است.
بشير بن سعد انصاري گفت : يا علي اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعتشان با ابوبکر از تو شنيده بودند همه با تو بيعت مي کردند و حتي ميان دو نفر هم در مورد حقانيت تو اختلاف پيدا نمي شد.
و علی (ع) به منزلش رفت و بیعت نکرد تا اینکه فاطمه (س) وفات کرد ، پس بیعت کرد.
السقیفة وفدک - ج 1 ص 56-63
فقال علي كرم الله وجهه: الله الله يا معشر المهاجرين، لا تخرجوا سلطان محمد في العرب عن داره وقعر بيته، إلى دوركم وقعور بيوتكم، ولا تدفعوا أهله عن مقامه في الناس وحقه، فو الله يا معشر المهاجرين، لنحن أحق الناس به. لانا أهل البيت، ونحن أحق بهذا الامر منكم ما كان فينا القارئ لكتاب الله، الفقيه في دين الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بأمر الرعية، المدافع عنهم الامور السيئة، القاسم بينهم بالسوية، والله إنه لفينا، فلا تتبعوا الهوى فتضلوا عن سبيل الله، فتتزدادوا من الحق بعدا. فقال بشير بن سعد الانصاري: لو كان هذا الكلام سمعته الانصار منك يا علي قبل بيعتها لابي بكر، ما اختلف عليك اثنان. قال: وخرج علي كرم الله وجهه يحمل فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم على دابة ليلا في مجالس الانصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنت رسول الله، قد مضت بيعتنا لهذا الرجل ولو أن زوجك وابن عمك سبق إلينا قبل أبي بكر ما عدلنا به، فيقول علي كرم الله وجهه أفكنت أدع رسول الله صلى الله عليه وسلم في بيته لم أدفنه، وأخرج أنازع الناس سلطانه ؟ فقالت فاطمة: ما صنع أبو الحسن إلا ما كان ينبغي له، ولقد صنعوا ما لله حسيبهم وطالبهم. كيف كانت بيعة علي بن أبي طالب كرم الله وجهه قال. وإن أبا بكر رضي الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي كرم الله وجهه، فبعث إليهم عمر، فجاء فناداهم وهم في دار علي، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب وقال: والذي نفس عمر بيده. لتخرجن أو لاحرقنها على من فيها، فقيل له يا أبا حفص.
الكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني
با سلام خدمت شما
منظور بنده از تصریح کنندگان خلافت علی (ع) با استناد به جمله "
به این شکل که در زمان خلافت خلفا و در حوادث مختلف افرادی با آوردن و تذکر جمله
ممنون میشم دوستان در این مورد راهنمایی کنند
با احترام
با سلام خدمت شما
منظور بنده از تصریح کنندگان خلافت علی (ع) با استناد به جمله "من کنت مولا و..... " بود نه استناد به جملات و حوادث دیگر.
به این شکل که در زمان خلافت خلفا و در حوادث مختلف افرادی با آوردن و تذکر جمله
"من کنت مولا و..... " به طرف مقابل خلافت و حکومت حضرت علی (ع) را متذکر شده اند.
ممنون میشم دوستان در این مورد راهنمایی کنند
با احترام
با سلام
با سلام خدمت شما
منظور بنده از تصریح کنندگان خلافت علی (ع) با استناد به جمله "
من کنت مولا و..... " بود نه استناد به جملات و حوادث دیگر.
به این شکل که در زمان خلافت خلفا و در حوادث مختلف افرادی با آوردن و تذکر جمله
"
من کنت مولا و..... " به طرف مقابل خلافت و حکومت حضرت علی (ع) را متذکر شده اند.
ممنون میشم دوستان در این مورد راهنمایی کنند
با احترام
یکی از مواردش:
قَالَتْ سَيِّدَةُ النِّسْوَانِ فَاطِمَةُ ع لَمَّا مُنِعَتْ فَدَكَ وَ خَاطَبَتِ الْأَنْصَارَ فَقَالُوا يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ لَوْ سَمِعْنَا هَذَا الْكَلَامَ مِنْكِ قَبْلَ بَيْعَتِنَا لِأَبِي بَكْرٍ مَا عَدَلْنَا بِعَلِيٍّ أَحَداً فَقَالَتْ وَ هَلْ تَرَكَ أَبِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً.
زمانی که انصار به حضرت فاطمه سلام الله علیها گفتند: اى دختر محمد، اگر اين سخنان را پيش از بيعت كردن با ابو بكر از تو مىشنيديم از على به هيچ كس عدول نمىكرديم، فاطمه (ع) فرمود: آيا پدرم روز غدير خم بر كسى جاى عذر گذاشت؟
الخصال ج1 ص173
در طول خلافت چهار خلیفه اول کسانی که با استناد به حادثه غدیر تصریح کردند که مراد پیامبر از جمله "من کنت مولا و..... خلافت و حکومت علی (ع) بوده است که بودند؟ (حداقل چهر نفر با ذکر منبع)
سلام عليكم
با تشكر
دوست گرامي در طول تاريخ افراد مختلفي براي تخطئه كردن حديث غدير قيام به لسان نموده اند و در صدد تاويل معناي ان به دوست بوده اند و يا هر معناي ديگر به جز خليفه، حال انچيزي كه محل اشكال هست، احتجاج و يا عدم احتجاج صحابي نيست بلكه تشريح درست معناي غدير هست لذا اگر معناي ان بدرستي بيان شود ديگر ما در احتجاجات دچار اضمحلال و انحراف نمي شويم و مناقشات بي اساس افاضه نمي كنيم كه بگويم، بله شما حتما بايد روايتي بياوريد كه صحابي گفته اند وقتي پيغمبر فرموده من كنت مولا فهذا علي مولا اين بمعناي خليفه هست لذا شما بايد تابع علي باشيد چون او خليفه رسول الله مي باشد حال انكه اين عقيده بي اساس و بي مبنا هست زيرا معنا حديث غدير همان خلافت در منظر صحابي هست و وقتي انها به اين روايت احتجاج مي كنند مد نظر همان خلافت هست در غير اين صورت براي چه به ان احتجاج مي كنند؟
اگر شما واقعا بدنبال حق هستيد و اگر اورد اين نص، حل كننده مشكلات شما مي باشد بسم الله بفرمايد
فاطمه زهرا(س) براى احياى حادثه غدير و تعيين وصايت و ولايت، كه خواسته ديرينه رسول خدا(ص) بود، بعد از رحلت پدر در كنار قبور شهداى احد به محمود بنلبيد فرمود:
« و اعجبا اعجبا انسيتم يوم غدير خم؟... اشهد الله تعالى لقد سمعت رسول الله [صلى الله عليه وآله] يقول: علي خير من اخلفه فيكم، و هو الامام و الخليفة بعدى... »
شگفتا، آيا حادثه عظيم غدير خم را فراموش كردهايد؟!... خدا را گواه مىگيرم خود شنيدم كه رسول خدا(ص) فرمود: على بهترين كسى است كه او را در ميان شما جانشين خود قرار مىدهم، على [عليه السلام] امام و خليفه بعد از من است...
علامه شمس الدين جزرى، اسمى المناقب، ص 32
بحارالانوار، ج36، ص353
كفاية الاثر، ص26; نهج الحياة، ص 38
غاية المرام، ص96
احقاق الحق، ج 1، ص7،26
عهد لى بقوم حضروا اسوء محضر منكم ،تركتم رسول الله (ص ) جنازه بين ايديننا و قطعتم امركم فيمابينكم ، لم تستامرونننا و لم تردو النا حقا كانكم لم تعلموا ما قال يومغدير خم ، والله لقد له (على بن ابى طالب ) يومئذ الولاء ليقطع منكم بذالك منها الرجاء، ولكنكم قطعتم الاسباب بينكم و بين نبيكم ، ولله حسيب بيننا و بينكم فى الدنيا و الاخره .
من ملتى را مثل شما نمى شناسم كه اينگونه عهدشكن و بد برخورد باشند، جنازه رسول خدا را در دست ما گذاشته رها كرديد، و عهد ما پيمانهاى ميانتان را بريده ، فراموش نموده ايد و ولايت و رهبرى امام على (ع ) و ما اهل بيت را نكار كرديد، و حق مسلم ما را باز نگردانديد.
غدير خم آگاهى نداريد؟ سوگند به خدا كه رسول گرامى اسلام در آن روز ولايت و رهبرى امام على (ع ) را مطرح كرد و از مردم بيعت گرفت ، تا اميد شما فرصت طلبان تشنه قدرت را قطع نمايد، ولى شما رشته هاى پيوند معنوى ميان پيامبر (ص ) و خودتان را پاره كرديد، اين را بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داورى خواهد كرد
امالى شيخ مفيد ص 49
الامامه و السياسه ج 1 ص 12
الإحتجاج 1/105
فاطمه (ع) فرمود: آيا پدرم روز غدير خم بر كسى جاى عذر گذاشت؟الخصال ج1 ص173
إليك عني ، فما جعل الله لأحد بعد غدير خم من حجة ولا عذر
از من دور شو ، پس خداوند متعال بعد از غدیر خم برای هیچکس جای هیچ عذر و بهانه ای نگذاشت .
دلائل الامامه ، ص 122 ، المؤلف: أبي جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الصغير الوفاة : قرن 5 ، الناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة ، الطبعة: الأولى 1413 هـ ،المحقق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة - قم
زمخشري و آلوسي در تفسير آيه 2 از سوره تحريم {وَاللهُ مَوْلَاكُمْ} مي نويسند: يعني خداوند سيد شما و ولي امر شما هست: «{وَاللهُ مَوْلَاكُمْ} سيدكم ومتولي أموركم». الكشاف، ج4 ص363، ج4 ص 569 روح المعاني، ج28 ص149
{ والله مولاكم } ، أي وليكم وناصركم
الكتاب : مفاتيح الغيب-المؤلف : أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي الملقب بفخر الدين الرازي- ج 15- ص 384
الكتاب : زاد المسير-المؤلف : ابن الجوزي- ج 6- ص 46
وَقَوله: {وَالله مولاكم} أَي: ولي أُمُوركُم، يهديكم إِلَى الأرشد والأقوم وَالْأولَى.
الكتاب: تفسير القرآن -المؤلف: أبو المظفر، منصور بن محمد بن عبد الجبار ابن أحمد المروزى السمعاني التميمي الحنفي ثم الشافعي (المتوفى: 489هـ(- المحقق: ياسر بن إبراهيم وغنيم بن عباس بن غنيم الناشر: دار الوطن، الرياض – السعودية- ج 5- ص 472
{ والله مولاكم } متولي أمركم
الكتاب : أنوار التنزيل وأسرار التأويل-المؤلف : ناصر الدين أبو الخير عبدالله بن عمر بن محمد البيضاوي- ج 5- ص 303
آقاي ابن عساكر در تاريخ دمشق همين عبارت را آورده است و گفته است: وقتي آيه اكمال نازل شد، پيامبر (ص) امير المؤمنين (ع) را به عنوان ولي معرفي كرد و فرمود:
الله اكبر على إكمال الدين و إتمام النعمة و رضا الرب برسالتي و بالولاية لعلي من بعدي
يعني خدا را شاكر هستم كه دينش را كامل كرد و به رسالت من و ولاية علي ابن ابي طالب راضي شد.
همچنين آقاي ابن مردويه نيز همين قضيه را در مناقبش ص231، ميآورد.
شما را به همه مقدساتتان قسم، پيغمبر ديگر بايد به چه زباني سخن بگويد؟
خود علی (علیه السلام) در نامه ای که، در جواب معاویه نوشت فرمود:
و أوجَبَ لِی ولایَتَهُ عَلَیکُم رَسُولُ اللهِ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ
رسول خدا، در روز غدیر خم ولایت خود را برای من، بر شما واجب کرد
مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول - کمال الدین محمد بن طلحه الشافعی- ص 69
الغدير، ج ۲، ص ۱۱۴
همچنين مولا اين حديث را در زمان خلافتش وقتي بر خليفه بودن ايشان اختلاف كردند به ان احتجاج كردند
أنه ( يعني حديث من كنت مولاه ) ، حديث صحيح لا مرية فيه و قد أخرجه جماعة كالترمذي و النسائي و أحمد و طرقه كثيرة جدا و من ثم رواه ستة عشر صحابيا و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه و سلم ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر و سيأتي و كثير من أسانيدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح في صحته و لا لمن رده بأن عليا كان باليمن لثبوت رجوعه منها و إدراكه الحج مع النبي
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي ( الوفاة : 973هـ ) ، ج 1 ، ص 164 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط
آقاي ملا علي قاري در کتاب مرقاة المفاتيح، ج9، ص37 تا 39، همين قضيه را نقل ميکند و ميگويد:
شبههاي نيست که اين روايت، از احاديث متواتر است.
و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع ايام خلافته.
وقتي عدهاي با علي در خلافت منازعه کردند و ايستادند در برابر او، 30 تن از صحابه که در غدير خم بودند، بلند شدند و شهادت دادند بر اينکه ما در غدير خم بوديم و علي به دست نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي ولايت نصب شد.
فقيه نامدار اهل سنت، مهندس کتاني در کتاب نظم المتناثر - که در احاديث متواتر است - ص194 همين قضيه را دارد.
و همچنين اقاي زرقاني در شرح المواهب ج 7 ص 12 همين قضيه را نقل مي كند
با سلام خدمت شما
ظاهرا سو تفاهم ایجاد شده.
موضوع تصریح کنندگان خلافت و حکومت علی (ع) برای بنده موضوع تحقیق هست نه دغدغه و یا ابهام.
بخواهم واضح تر بگم بنده نام و مشخصات افرادی (مثلا سلمان و مقداد و.... ) می خوام که در زمان خلافت خلفا با آوردن جمله " من کنت مولاه و...... " خلافت و حکومت امام علی (ع) را به طرف مقابل (مثلا دشمن و خلفا و طرفداران آنان و..... ) یادآورد شده اند. با منبع.
دقت داشته باشید تنها استناد افراد باید به جمله " من کنت مولاه و...... " باشه نه حوادث روایات و مواردی دیگر.
با تشکر
با سلام خدمت شما
در طول خلافت چهار خلیفه اول کسانی که با استناد به حادثه غدیر تصریح کردند که مراد پیامبر از جمله "من کنت مولا و..... خلافت و حکومت علی (ع) بوده است که بودند؟ (حداقل چهر نفر با ذکر منبع)
پيش از آن كه به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازيم لازم است اشاره كوتاهي به اين نكته مهم نمائيم كه اصل واقعه غدير توسط صدو ده نفر صحابي و هشتاد و چهار نفر تابعي در كتب معتبر روايئي شيعه و سني نقل شده است به گونه اي كه جاي ترديد در تحقق اين واقعه مهم و سرنوشت ساز براي كسي باقي نميگذارد.(1)
گذشته از منابع شيعي،احاديثي كه از طريق اهل سنّت درباره جريان غدير وارد شده است، بر دو گونه مي باشد: نخست احاديثي كه نزول آيه تبليغ يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك ... را در غدير خم و جريان اعلام ولايت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ را بيان مي كند. دوم احاديثي كه مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذكري از آيه به ميان نيامده است، تعداد اين احاديث نسبت به اول بسيار است. و از جمله كتاب هايي كه محدثان و علماء اهل سنّت نوشته اند و به تفصيل نزول آيه تبليغ در روز غدير خم را با اسناد مختلف نقل كرده اند، عبارت اند از: ابن عساكر،تاريخ دمشق، ج2، فخررازي، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير) ج12 ـ ثعلبي، الكشف و البيان، (نسخه خطي)، حمويني، فرايد السمطين، ج1. ابن صبّاغ مالكي، الفصول المهمّة. آلوسي، روح المعاني، ج6. و نيز از جمله كتاب هايي كه علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آيه تبليغ و نزول آن نكرده ولي اصل داستان و حديث غدير را ذكر كرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل، المسند، ج4. حاكم، المستدرك، ج3. الرياض النظر، ج3. طبري شافعي. سيوطي. الحاوي للفتاوي، ج1.
انساب الاشراف، بلاذري،ج2. المناقب، خوارزمي. كنزل العّمال، متقي هندي، ج13. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالكي. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي، ج2. علاوه بر اين كتاب ها مرحوم علامه اميني نام دهها كتاب را مي برد كه حديث غدير در آن ها آمده است.(2)
ضمناً در بعضي كتب اهل سنت اين جمله پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـكه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» بدون اشاره به جريان غدير خم آمده است كه از جمله آنهاست: الصحيح، ترمذي، ج5، ص297. السنن، ابن ماجه، ج1، ص45. التاريخ الكبير، بخاري،ج1، ص375، تاريخ الاسلام، ذهبي، ج2، ص196. و دهها كتاب ديگر.
بنابراين واقعه غدير چيزي نيست كه قابل انكار باشد و لذا اهل سنّت هم كه متأسفانه در طول تاريخ به خاطر وابستگي به حكام و دولت هاي جائر كه تمام تلاش شان بر محو و نابودي آثار اهلبيت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بودند، نتوانسته اند اصل واقعه غدير را انكار كنند، بلكه به تأويل و توجيه غير منصفانه آن پرداخته اند.
اما اين كه چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشكيل سقيفه و بعد از آن حق اهل بيت را ناديده گرفتند و با اين حقيقت آشكار كه در مرئي و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نيز در ادوار مختلفي از حيات پر بار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصريح شده بود، مخالفت و يا سكوت كردند، به نظر مي رسد اين پرسش يكي از چالش هاي جدي فرا روي شيعه است زيرا شيعه:
الف) با بهره گيري از منابع معتبر خود اهل سنّت همان گونه كه اشاره شد، به اثبات اصل ماجراي غدير مي پردازند منابعي كه در آن صدها صحابي و تابعي شناخته شده وجود دارد.(3)
ب) با دليل هاي متقن و شواهد مستحكم لغوي، قرآني، سنتي و تاريخي واژه ولايت موجود در روايت غدير را به معناي سرپرستي و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مي دانند، نه دوستي.(4)
ج) اثبات مي كند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در اين ماجرا بر اساس دستور خداوند متعال در پي تعيين جانشين بود نه معرفي كانديداي خلافت.(5)
با اين همه درگزارش هاي تاريخي جز چند منبع،(6) از واكنش شديد مردم و ياد آوري ماجراي غدير خم كمتر سخن به ميان آمده است، با آن كه قطعا بيشتر مردم مدينه در ماجراي غدير خم حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 يا 84 روز، از اين ماجرا آن را فراموش كردند؟
البته احتمال اعتراض عده اي از مردم و ياد كرد ماجراي غدير به وسيله آنها و مخفي ماندن اين واكنش، به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث، وجود دارد ولي در عدم گستردگي اين اعتراض ها ترديد نيست.
با توجه به ماجراي غدير و تاكيد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمي نمايد. بنابراين، واكنش چنين محدود چگونه توجيه مي شود؟ براي يافتن سرنخ هاي تاريخي اين شكل بايد موقعيت زماني اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريان هاي سياسي و اجتماعي از زمان واقعه تا رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به دقت بررسي شود. بر اين اساس، پيگيري بحث در چند محور زير ضرورت دارد:
ادامه دارد
1. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ، مردم شهرهاي بزرگ حجاز و باديه ها تحت نظام قبيله اي به سر مي بردند. در اين نظام سر آمد بودن در صفاتي چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباري و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مي آمد و رهبر قبيله حق نداشت از ميان فرزندان و خويشانش جانشين برگزيند.
2. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخستين كسي بود كه در اين سرزمين نهادي به نام دولت پديد آورد و ارزش هاي فرا قبيله اي ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبايل مختلف شهرها و باديه هاي منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه آن حضرت را پيامبر آسماني مي دانستند، تشكيل دولت از سوي او را امر الهي به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتي قابل توجه نشان ندادند.
3. پيش از فتح مكه اسلام به گونه روز افزون در ميان شهرها و باديه ها گسترش يافت تا جايي كه سال بعد (سال نهم هجري) عام الوفود (سال هيئت ها) نام گرفت، يعني سالي كه مردم دسته دسته در قالب هيئت هاي مختلف نزد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي شتافتند و اسلام خويش را آشكار مي كردند. ناگفته پيداست، انگيزه همه اين هيئت ها معنوي نبود و همه تازه مسلمانان ايمان محكم قلبي نداشتند.
4. يكي از آموزه هاي اسلامي كه پذيرش آن براي مردم دشوار مي نمود، مسأله تعيين جانشين بود زيرا:
الف) مردم فقط پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داراي بعد الهي مي دانستند و حكومت فرا قبيله اش را مي پذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين پيامبر از چنين ويژگي برخوردار نبود.(7)
ب) هنوز بسياري از مردم خود را به اطاعت از دستورهاي دنيوي آن حضرت مقيّد نمي دانستند چنان كه در مواردي چون صلح حديبيه، (اعتراض عمر كه گفت: چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنين شكي فرو نرفته بودم.(8)) و تقسيم غنايم حنين.(9) واكنش اعتراض آميز نشان دادند.
ج) بسياري از مردم اطاعت از فرمان هاي دنيوي مربوط به بعد از زندگاني رسول خدا را نمي پذيرفتند زيرا هنوز از آموزه هاي جاهلي كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمي دهد، دل نبريده بودند و طبيعي بود كه مسأله رياست دولت از رياست يك قبيله مهم تر بدانند.
د) هنوز برخي از قريشيان تازه مسلمان چنان مي پنداشتند كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي رقابت قبيله اي مسأله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجه به اقبال عمومي مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولي با تعيين جانشين به ويژه از تيره بني هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گيري از پشتوانه فرهنگ قبيله اي مردم اعتراض خويش را روشن تر بيان كردند.
هـ) در زمان جاهليت تنها اشرافي به مجلس مشورتي قريش ( دار الندوه) راه مي يافتند كه به چهل سالگي رسيده باشند.(10) بر اين اساس، پذيرش جانشين رسول خدا، به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود و كمتر از چهل سال(11) داشت بسيار دشوار تر مي شد. چنان كه ابوبكر مكرر به آن حضرت مي گفت، تو جواني و فرصت براي خلافت داري.
ادامه دارد
5. دو نكته ديگر نيز پذيرش جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ را دشوار مي كرد:
الف) حضرت علي ـعليه السلام ـ نزد قريشيان به سبب دلاوري هايش در جنگ هاي مانند بدر و احد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، چهره منفي داشت. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روي آورند و فضاي جامعه آن روز را بر عليه علي ـ عليه السلام ـ مسموم نموده و از آن به نفع افكار و سياست هاي پليد و شوم شان بهره گيري نمايند. عمر در اين باره به علي ـ عليه السلام ـ مي گفت: قوم شما (قريش) به شما مانند نگاه گاو به كشنده اش مي نگرند.(12)
ب) مردم قبايل مختلف خصوصا سران توطئه گر قريش و مهاجر، اين نكته را درك كرده بودند كه با توجه به لياقت ها و استعداد هاي تيره بني هاشم، اگر مسأله جانشيني در ميان آنها تثبيت شود، هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد آمد.
6. نگاه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ، الهي و از روابط قبيله و خويشاوندي بسيار فراتر است. زيرا به حفظ آئيين وحي مي انديشيد و طبيعي است كه آشناترين فرد به كتاب و سنّت و شجاع ترين و كوشاترين فرد در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با وضعيت جامعه آشنا بود. از اينرو از آغاز رسالت در موقعيت هاي گوناگون، با بيان هاي متفاوت ويژگي هاي حضرت علي ـ عليه السلام ـ را ياد آور مي شد و از جانشيني اش سخن به ميان مي آورد.(13) آن بزرگوار سرانجام از سوي خداوند مأمور شد در بزرگ ترين اجتماع مسلمانان كه برخي شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانسته اند آشكارا اين مسأله را اعلام كرد.(14) و دغدغه مخالفت جامعه را نديده بگيرد. فرازي از آيه 67 سوره مائده كه از اين دغدغه پيامبر پرده بر مي دارد و به وي ايمني مي بخشد چنين است: «و الله يعصمك عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه مي دارد. در اين عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبر را از چه چيز حفظ مي كرد؟ و اين «ناس» چه كساني بودند؟
با توجه به واقعيت خارجي و ايمن نماندن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از شرّ زبان مردم و نيز با توجه به اين كه سرانجام مسأله جانشيني امام علي ـعليه السلام ـ به سامان نرسيد، بعيد به نظر نمي رسد كه مراد از واژه «يعصمك» نگهداري پيامبر از هجوم فيزيكي و يكباره مردم باشد چنان كه واژه ناس بر مردم عادي دلالت دارد و با توجه به اكثريت نو مسلمان آن زمان و كينه و توطئه عده اي از سران اصحاب نسبت به خلافت علي ـ عليه السلام ـ، به حمل اين لفظ بر خلاف ظاهر نيازمند نيستم.
7. تاريخ درباره بسياري از حوادث مقطع زماني بين غدير و وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ساكت مانده است امّا كالبد شكافي دو پديده مهم آن عصر ما را با شدّت اهتمام پيامبر اكرم ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ برگزينش جانشين و گستره تلاش هاي مخالفان آن حضرت در عيان و نهان، آشنا مي سازد. اين پديده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
ادامه دارد
1. سپاه اسامه: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در واپسين روزهاي زندگي اش فرمان داد لشكري عظيم به فرماندهي جواني به نام اسامة بن زيد به سمت دورترين مرزهاي كشور اسلامي (مرزهاي روم) رهسپار شود.(15) كالبد شكافي دقيق اين جريان نشان مي دهد رسول خدا ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي تثبيت جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به چنين اقدامي دست يا زيد زيرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خالي كردن مركز حكومت از نيروهاي نظامي و ارسال آن به دورترين نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسياري از نو مسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامي در معرض تهديد قرار گيرد. آن چه اين تصميم گيري را در نظر پيامبر اكرم ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ منطقي جلوه مي داد دور ساختن مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ از مدينه بود.
ب) انتصاب جواني 18 ساله(16) به مقام فرماندهي لشكر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب جز از كار انداختن مهم ترين(17) دستاويز مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ هيچ توجيهي نداشت زيرا اسامة بن زيد كه از جهاتي چون سابقه مسلماني، شرافت، شجاعت و كارايي سر آمد اصحاب به شمار نمي آمد و از نظر سني حدود 15 سال از علي ـعليه السلام ـ كوچك تر بود، با توجه به آنكه در بسياري از ويژگي ها با حضرت علي ـ عليه السلام ـ قابل مقايسه نمي نمود، درمقام فرماندهي سپاه عظيم و متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جّراح، عثمان،طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابي وقاص قرار گرفت.
ج) دقت در تركيب سپاه اسامة نشان مي دهد تمام كساني كه احتمال داشت با جانشيني علي ـ عليه السلام ـ مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند.(18) و كساني كه به بهانه بيماري پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اردوگاه سپاه اسامة به مدينه باز مي گشتند، با جمله تأكيدي: «لعن الله من تخلّف عن جيش اسامة»(19) رو برو مي گشتند .(20)
ادامه دارد
2. پيشگيري از نگارش وصيت: اين حادثه در واپسين روزهاي حيات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحقق يافت كه احتمالا با بالاگرفتن زمزمه هاي مخالفت با جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندي صريح و ماندگار بر جاي گذارد و از گمراهي امّت جلوگيري كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشه هاي چند ماه خويش ناسازگار مي ديدند، به شدّت نگران شدند و با هزيان گو خواندن كسي كه جز وحي چيزي بر زبان نمي راند، از نگارش اين سند جلوگيري كردند. تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مي برد.(21) اما آشكار است كه تنها يك نفر، بي آنكه جرياني نيرومند پشتيبانش باشد، نمي تواند با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مقابله و مخالفت كند. از اينرو بعضي از نصوص گوينده اين عبارت را جمع دانسته از كلمه «قالوا» استفاده كرده اند.(22)
8. نخستين تشكيل دهندگان اين جلسه كه با هدف تعيين خليفه جز حضرت علي ـ عليه السلام ـ در سقيفه گرد آمدند انصار به شمار مي آمدند، آن هم انصاري كه در همه جا به پيروي محض از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زبان زد بودند و دوستي شان با خاندان آن حضرت به ويژه علي ـ عليه السلام ـ بر همگان ثابت شده است. راستي چرا انصار؟ و چرا با اين عجله؟ آنهم در حالي كه هنوز بدن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ غسل داده نشده است؟ شواهد تاريخي نشان مي دهد انصار هرگز از جانشيني شخصيتي مانند حضرت علي ـ عليه السلام ـ، هر اسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي دانستند. اقدام عجولانه آن ها در درك اين نكته حياتي ريشه دارد. آنها با تيز بيني دريافته بودند كه شانسي براي به قدرت رسيدن حضرت علي ـ عليه السلام ـ وجود ندارد. مخالفت ياران بزرگ پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با راه افتادن سپاه اسامة و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و به احتمال فراوان،حوادث ديگري كه تاريخ ما را از آن بي خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران انديشه به دست گرفتن حكومت در سر مي پرورانند و احتمال دارد قريشياني كه سرانشان در نبرد با نيروهاي انصار حامي رسول خدا به قتل رسيدند، با بهره گيري از پيوند نزديك قريش و مهاجران درپي انتقام برآيند.
بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علي ـ عليه السلام ـ را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاي آتي، سهمي از قدرت به دست آورند.
پس اصحاب غدير، مهاجران، انصار و مردم مدينه همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و از آن به خوبي با خبر بودند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلّم مي دانستند، اما مشاهده تلاش هاي كساني كه در جهت مخالفت علني با غدير گام بر مي داشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسماني را به شديد ترين روش ممكن سركوب مي كردند، آنها را از هر گونه تلاش در جهت احياي غدير باز مي داشت. بنابراين طبيعي است كه در اين زمان شاهد اعتراض مردم مومن وعده اندك ياران وفادار به عهد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخي نباشيم. آنها با توجه به زمينه هاي قبلي، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مي ديدند. چنان كه، بر اساس نصوص تاريخي، حضرت علي ـ عليه السلام ـ نيز در آن زمان به اين جريان مهم استدلال نكرد. به نظر مي رسد در آن موقعيت استدلال گسترده مردم به واقعه غدير پرسش برانگيز است نه عدم استدلال، زيرا چنين استدلالي نمايانگر ـ پذيرش يكباره جريان مخالف با فرمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از سوي مردم معتقد به غدير است و با شواهد تاريخي سازگاري ندارد.
پاورقی ها :
1. طهراني، امام شناسي، ج7، درس هاي 98 ـ 99.
2. اميني، ابراهيم، الغدير، ج1ـ2، ص14 تا 108.
3. الغدير في الكتاب و الادب، ج1، ص73 ـ 14.
4. همان.
5. همان.
6. مانند كتاب سليم بن قيس و كتاب الاحتجاج، طبرسي.
7. مراجعه شود به: تاريخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفيانيان، جعفريان رسول، ص27 به بعد.
8. المخازي، محمد بن عمر واقدي، ج1، ص606 ـ607.
9. الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج1، ص631.
10. تاريخ سياسي اسلام، جعفريان رسول، ص98.
11. علي ـ عليه السلام ـ در آن هنگام طبق مشهور، 33 سال داشت.
12. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج12، ص9.
13. موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الكتاب و السنة و التاريخ، محمدي ري شهري، ج2.
14. اميني، الغدير، ج1، ص214.
15. طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ج4، ص54 ـ58.
16. همان.
17. همان.
18. محمد رضا مظفر، السقيفه، ص81 ـ 77.
19. شهرستاني،الملل و النحل، ج1، ص14.
20. السقيفه،ص81.
21. عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البكري، تعليق سيد مرتضي رضوي، من حيات الخليفة، ص101 ـ 107.
22. همان.
برگرفته از نرم افزار پاسخ که متعلق است به مرکز مطالعات و پاسخگویی حوزه علمیه قم
[SPOILER]مرکز مطالعات و پاسخ گويي به شبهات» در سال 1379 با هدف برطرف کردن خلأ پاسخ گويي حوزوي به سؤالات و شبهات ديني تأسيس شد.اين مرکز، پيش از اين با نام «مرکز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه» شناخته و زير نظر شوراي عالي حوزه علميه اداره مي شد؛ ولي اکنون با تغيير اساس نامه و تأکيد بر امر پاسخ گويي به شبهات بنيادين در سال 1389 به «مرکز مطالعات و پاسخ گويي به شبهات» تغيير نام يافت.
ارتباط با ما
سايت انديشه قم: www.andisheqom.com
پست الکترونيک:
نشاني: قم، خيابان صفائيه، کوچه 19، پلاک 45. صندوق پستي: 4466/37185.
تلفن: 7737217 نمابر: 7737213[/SPOILER]
بدلیل انحراف بیش از حد تاپیک از موضوع اصلی این موضوع قفل و به محضر کارشناس محترم برای جمع بندی اولیه تقدیم می گردد
اگر استاد بزرگوار مصلحت بدانند بعد از پاسخگویی تاپیک باز خواهد گردید
از صبوری شما تشکر میکنم
موفق باشید
در اینکه وصی بر حق حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم هیچ شخصی جز امیر المومنین علیه السلام نبود شکی نیست ! ولی اینکه حدیث غدیر دلالت بر وصایت داشته باشد محل تامل است ! زیرا این همه از صحابه از مهاجرین و انصار متذکر ان نشدند و عجیب به نظر میرسد که کسی بخواهد همه ان بزرگواران را از دین برگشته تلقی کند ! و خود حضرت امیر المومنین علیه السلام م هرگز بوسیله غدیر بر وصایت خود احتجاج نکرده است !
جایی هیچ تامل نیست که مسئله غدیر فقط بر وصایت حضرت علی علیه السلام دلالت دارد،
ای کاش می فرمودید ندیدم که حضرت علی علیه السلام جایی به غدیر استناد کرده باشند نه اینکه با قاطعیت بگویید حضرت علی علیه السلام به غدیر استناد نکرده اند.
در احادیث تعیبری است به نام مناشدات حضرت علی علیه اسلام ، که با جستجوی کمی در منابع می توانید از محتوای آن اطلاع پیدا کنید
.«مناشده» به معنای پرسیدن از دیگری به همراه قسم دادن به اوست.
در حضرت علی علیه السلام مناشده ای خطاب به مردم می فرمایند: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که آیه «انّما ولیکم اللّه و...» و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مأمور کرد که متولیان امور امت را به آنان معرفی کند و ولایت برای آنان شرح داده است.به دنبال این مسائل رسول خدا(ص) در غدیر خم مرا به امامت مردم نصب کرد.(1)
در زمان عثمان بن عفان روی حضرت علی علیه السلام خطاب به دویست نفر از مهاجرین و انصار در مسجد مدینه فرمودند:مردم پرسیدند: «ای رسول خدا(ص) آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است، یا این که شامل همه می شود» آنگاه خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد، همان طور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا(ص) مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب کرد(2)
در جای دیگر نیز حضرت خطاب به مردم فرمودند:شما را به خدا سوگند آیا می دانید هنگامی که آیه «انّما ولیّکم اللّه و...» نازل شد، مردم از رسول خدا(ص)پرسیدند: آیا این آیه به عده ای از مؤمنان اختصاص دارد، یا شامل همه مؤمنان می شود؟ پس خداوند پیامبر را مأمور کرد که متولیان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همان طور که نماز، زکات و حج آنان را برای ایشان بیان کرده است ولایت را نیز شرح دهد.در پی این مسائل پیامبر مرا در غدیر خم به عنوان راهنما برای مردم منصوب کرد(3).
1.سلیمان بن ابراهیم القندوزی، ینابیع المودة، باب 83 ، ص114.
2..ابراهیم بن محمد بن المؤید الجوینی، فرائد السمطین، ج1، باب 58، ص312.
3.الإحتجاج، ج1، ص213؛ بحارالأنوار، ج1، ص410.
این قلیل دفاعیاتی هم که کارشناسان محترم ذکر کرده اند هرگز بوسیله غدیر کسی احتجاج نکرده است ! به هر حال قضیه غدیر واقعا مشکوک هست و نمیتوان صد در صد ان را تایید بر وصایت علی علیه السلام نمود گرچه ان حضرت بواسطه دلایل دیگر افضل بر دیگران است
حضرت علی علیه اسلام به هزاران دلیل برتر از دیگران هستند و اصلا مقایسه حضرت با دیگران ظلم به حضرت علیه اسلام است
بزرگوار، دستهایی در کار بوده که استنادات صحابه و حضرت علی علیه السلام به غدیر را حذف کند، وقتی صد سال در منبرها ایشان را لعن می کردند آیا کسی جرئت داشت ، به غدیر استناد کند.
چند سوال از محضرتان دارم : طبری که در یازده جلد کتاب قطور خود را تنظیم کرده است، و در شانزده جلد این کتاب ترجمه شده است که صفحه آخر ترجمه آن بالاتر از 6000صفحه می باشد، یعنی در بالاتر از 6000هزار صفحه ترجمه شده است، (1)
این آقا اگر پرنده ای در هوا پریده در این کتاب عنوان نموده است ، و با آب و تاب آن را مطرح کرده است، چرا به داستان غدیر ولو به عنوان دوستی که شما می گویید ، کوچکترین اشاره ای نکرده است؟
ایا تعمدی در کار نیست؟
ایا دستهایی در کار نبوده که این واقعه را حذف بکنند که حتی به عنوان دوستی نیز ترس از بیانش داشتند؟
ایا اگر تنها دوستی بود طبری ترس از بیان آن داشت؟
و آخرین سوال : گیرم که دوستی منظور بوده، چرا از صحابه همین دوستی نقل نشده است، چرا هیچ صحابه ای در جایی نقل نکرده که روزی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم دست حضرت علی را گرفتند وفرمودند مردم هر کس با من دوست است با علی دوست باشد، همین اندازه
چون حذف بهتر از حرف بی ربط است
صحابه اقلا عاقل بودند می به دلایل زیر بعضا از نقل آن ابا کردند:
1. نگفتن بهتر دورغ گفتن است، این اصلا قضیه را نقل نکنند بهتر از این است که نقل کنند و بگویند منظور دوستی بوده است
2.نگفتن بهتر از تحریف خنده دار است، چون خودشان که در قضیه بودند و جریان با آن عظمت را دیدند می دانستند تحریف سرپرستی به دوستی آنان را متهم می کند و نحوه وقوع حادثه با دوستی هم خوانی ندارد
1. تاريخالطبري/ترجمه،ج16،ص:6974( این صفحه آخر ترجمه تاریخ طبری می باشد)
منظور بنده از تصریح کنندگان خلافت علی (ع) با استناد به جمله "من کنت مولا و..... " بود نه استناد به جملات و حوادث دیگر.
به این شکل که در زمان خلافت خلفا و در حوادث مختلف افرادی با آوردن و تذکر جمله "من کنت مولا و..... " به طرف مقابل خلافت و حکومت حضرت علی (ع) را متذکر شده اند.
ممنون میشم دوستان در این مورد راهنمایی کنند
با احترام
حضرت علی علیه اسلام خودشان در جاهای مختلف استناد کرده اند که در پستهای قبلی آمد. و بعضی از به اصطلاح صحابه نیز در جاهایی گفته اند مثلا عمروعاص در قصیده جلجلیه خطاب به معاویه می گوید:
و في يَومِ « خُمّ » رَقي مِنبَراً يَبلغُ وَ الـرَكْبُ لَـم يَرحَــــلِ
وَفي كَفِّــهِ كَفُـّهُ مُعْلِِنـاً يُنادي بِاَمرِ الْعَزيز الْعَلِيِّ
أَلَسْتُ بِكُمْ مِنْكُم فِي النُفُوسِ بِاَولي ؟ فَقالوُا : بَلي فَافُعَــلْ
فَأَنْحَلهُ إمرَةَ المؤمنینَ من اللَّهِ مُستخلف المُنحِلِ
و قال فمن کنتُ مولیً لَهُ فهذا له الیومَ نعمَ الولی
فوالِ مُوالیهِ یا ذا الجلا.........................لِ و عادِ مُعادی أخی المُرْسَلِ
و لا تَنْقضُوا العهدَ من عِترتی فقاطِعُهُمْ بیَ لم یُوصِلِ
فَبخْبَخَ شیخُکَ لَمّا رأی عُری عَقْدِ حیدر لم تُحْلَلِ(1)
به روز غدير، آن شه انبيا به منبر بر آمد ، چو بدر سما
به امر خداوندگار عزيز به بانگ رسا ، آن شه با تميز
درآندم ، كه كف بر كفش ، داشت جفت بر جملگي اين در نغز، سفت
كه آيا نيم من سزاوار تر ز جان شما بر شما سر بسر
بگفتند: آري تو ، اَولي زما بما هستي اي سرور و رهنما
در آن دم نمود ، آن شه ملك دين علي را امير همهي مؤمنين
بفرمود من كنت مولاه را كه جمله شناسند ، آن شاه را
پس آنگه ، برآورد دست دعا بدرگاه بيچون وگفت : اي خدا !
1.علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص 174- 179، مرکز الغدیر
للدراسات الاسلامیة، چاپ اول، قم، 1416ق.