چرا من هیچ وقت نمی تونم عاشق حجاب بشم ؟؟

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا من هیچ وقت نمی تونم عاشق حجاب بشم ؟؟

با سلام
تاپیکی در رابطه با دوست داشتن حجاب دیدم به خاطر همین خواستم مشکل خودمو بنویسم چون باور کردن اینکه کسی عاشق حجاب باشد برام سخت بود

من دختر خیلی محجبه ای بودم از بچگی که به یاد دارم همیشه حجابم رو رعایت کردم حتی از دیده شدن یک تار موی سرم به شدت ناراحت میشدم و احساس گناه میکردم و احادیثی که د ر این رابطه وجود داشت منو به شدت میترساند البته من اصلا به حجاب علاقه ای نداشتم و فقط و فقط به خاطر اینکه گناه داره رعایت میکردم
توی مدرسه توی فامیل و بعدها توی دانشگاه همیشه محجبه بودم اضافه کنم در فامیل نزدیک دختر محجبه ای نداریم توی دانشگاه هم به ندرت دختر محجبه ای پیدا میشد او زمان زیر مقنعه ام هد میبستم و این منو به شدت آزار میداد از اینکه مثل دخترهای دیگه نیستم خیلی ناراحت بودم بچگی ها سعی میکردم زیاد با دخترای فامیل رابطه نداشته باشم دیدن راحت بودن اونا و مدام حرفای تکراریشون درباره حجاب اعتماد به نفس منو کاهش میداد اون زمان مادر و اقوام نصیحت میکردند که اینجوری نباش همش میگفتن زیبایی دختر به موی سرشه ولی من اون موقع به خاطر گناهش سعی میکردم حرفاشون روم اثر نذاره ولی بعدا کم کم از حجاب متنفر شدم الان هر کاری میکنم نمیتونم خودم رو قانع کنم حجاب رو دوست داشته باشم الان دیگه مثل سابق حجاب سفت و سختی ندارم و حتی بعضی وقت ها از اینکه موی سرم مشخص بوده اولش اصلا ناراحت نمیشم ولی بعدا بدجور دچار عذاب وجدان میشم هر روز قول میدم مثل سابق بشم اما هنوز موفق نشدم فقط روز به روز نفرتم از حجاب بیشتر میشه

چرا من هیچ وقت نمیتونم عاشق حجاب بشم ؟؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

سلام بر شما
چه خوب احساس و نظر شخصي تان را بيان و منتقل كرديد.
اجازه بدهيد سخنم را با چند مثال شروع كنم:

[HL]مثال اول[/HL]
دو موقعيت هاي را در نظر بگيريد:
1- فردي كه درد كليه دارد و از شدت درد به خود مي پيچد.
2- خانمي كه بعد از سال ها انتظار باردار شده و مدتي مشقات بارداري را تحمل كرده و الان درد زايمان را دارد.

[HL]مثال دوم[/HL]
دو موقعيت را در نظر بگيريد:
1-فردي كه در بيابان به شدت تشنه و گرسنه است و از شدت نياز به زمين و زمان بد و بيره مي گويد.
2- نوجوان يا پيري كه اصرار دارد روزه بگيريد ولي پزشكان مي گويند فشار آوردن به بدن با تشنگي و گرسنگي براي شما ضرر دارد.

[HL]مثال سوم[/HL]
دو موقعيت را در نظر بگيريد:
1- جواني كه خجالت مي كشد پدرش را كه لباس نامناسبي دارد يا صورتش به دليل كهولت و عمري كار سياه و چروكيده شده به دوستان و همكلاسي هايش معرفي كند.
2- جواني كه با در نظر داشتن عمري ايثار و محبت پدرش و اجر معنوي احترام به پدر در برابر دوستانش دستان زحمتكش پدر را بوسه مي زدند.

[HL]مثال چهارم[/HL]
دو موقعيت را در نظر بگيريد:
1- جواني كه كت و شلوار دوستش را براي مهماني قرض مي گيرد تا وانمود كند من در رفاه زندگي مي كنم و شرايط مالي خوبي دارم. يا به دروغ مي گويد از سر كار آمده ام و وقت نكردم لباسم را عوض كنم تا وانمود كند لباس هميشگي او لباس كارش محسوب مي شود. او براي داشتن رفاه حاضر است مواد مخدر هم بفروشد و با خاك سياه نشاندن ديگران رشد مادي كند.

2- جواني كه در برنامه تلويزيوني شركت مي كند و با افتخار خود را كارگر ساختمان معرفي مي كند و كسب حلال را بهترين عبادت در نظر مي گيريد.

در مثال هاي بالا دو موقعيت ها را باهم مقايسه كرديد. به نظر شما تفاوت در چيست؟ چرا حوادث تلخ يا رويدادها براي افراد بار هيجاني مثبت يا منفي متفاوتي دارد؟
يكي از قوانيني كه در [HL]علوم روان شناختي جز اكتشافات[/HL] به شما مي رود اين است كه اساسا رويدادهاي زندگي، حوادث و اتفاقات، با تفسير ما از آنها متفاوت است.

در واقع وقتي جريابي از با عينك ارزش ها، شناخت ها و نگرش هايي خاص ديده مي شود تفسير و رنگ و لعاب همان را به خود مي گيريد.در برنامه كوله پشتي خانمي به نام آرين وقتي حجاب را پذيرفته بود در جواب اقوام كه مي گفتند اين ديگر چيست كه بر سر داري مي گفت: دو دستم را روي سرم مي گذاشتم مي گفتم منظورتان اين است اين [HL]«تاج بندگي»[/HL] من است.
براساس نگرش مذهبي خاص است كه يك خانم مسلمان در بين برهنگان در آمريكا يا فرانسه با كمال افتخار حجاب را لباس خود انتخاب كرده است و نه اين كه احساس كند كه او نسبت به ديگران كم وكسري دارد بلكه از روي تأثر مي گويد اي كاش اينها هم از اين نعمتي كه من از آنها بهره مندم متنعم بودند. پيامبر وقتي مبعوث شدند به دليل باورهاي خاص اسلامي شان تك افتاده بودند ولي خود را سرمايه دارترين فرد روي كره زمين مي دانست سرمايه نگرش توحيدي :[HL]

اگر خورشيد را در دست راستم
و ماهر را در دست چپم قرار دهيد
دست از باورها و رسالتم بر نخواهم داشت.

[/HL]پيامبر مهرباني در برابر بي حرمتي هاي اطرافيان مي فرمود: اهد قومي انهم لايعلمون؛ خدايا بستگانم را هدايت كن، نمي دانند كه با لجاجت و جهل خود از چه نعمتي محرم شده اند.

روحانيون زيادي داريم كه در خانواده خود از نظر باورهاي ديني تك افتاده اند؛ ولي باز با قدرت نگرش و باوري كه دارند زندگي طلبگي را با تمام مشقاتش تحمل مي كنند.1

با توضيحات بالا بايد بگويم كه
متأسفانه ما بيشتر از اين كه روي باورهاي اصيل و عميق و فطرت خداجو و حق طلب تأكيد كنيم از ابتدا در تربيت فرزندان روي احكام تأكيد داريم، به همين دليل است كه ما فكر مي كنيم انجام دستورات ديني به خاطر خدا است. اگر باغبان به ما گلي داد و گفت آن را در نور قرار ده، چه قدر آب به آن بده، چه وقت كود و....او براي خودش اين تذكرات را نمي دهد بلكه براي نفع رساندن به ما.

تجريه زندگي
در مجتمعي كه زندگي مي كنيم مردي نگهبان و دربان است كه به زور سواد خواندن و نوشتن دارد. افرادي كه حوصله شان سر مي رود يا منتظر كسي هستند يا الاّف هستند گاهي به اتاق نگهباني مي روند. چند شب پيش مي گفت به من مي گويند بدبخت بيچاره با اين زندگي اي كه داري نماز مي خواني و ريش گذاشته اي و در مناسبت ها شادمذهبي چراغاني مي كني و در مناسبت هاي عزا پرچم سياه مي زني؟ مسؤولان حكومت كيف دنيا را مي برند براي خر كردن من و تو از اسلام مي گويند و....
مي گفت به خدا دلم به حالشون مي سوزه اين زندگي دو روزه دنيا ارزشش را ندارد با گناه خوشگذاراني كنند به هرحال دير يا زود شتر مرگ درخونه ما مي خوابه مال دار باشيم يا فقير. گاهي به آنها برگي از گل طبيعي را نشان مي دهم مي گويم چند روز قبل زمستون اينها نبودند حالا اومدند كي اين گل هاي رنگانگ تو باغچه را از چوبهاي خشك بيرون آورد كه اين رنگ با اين تركيبات عالي روشون نقاشي كرد. من خودم نقاشي نقاشان را دوست دارم ولي نقاشي باز با واقعيت چه قدر تفاوت دارد و نمي توانند زيبايي اين طبيعت را نشان دهند.
----
چه بايد كرد؟
بايد برگشت و ديد چرا خدا دستوراتي به عنوان احكام دارد؟
در اين جهان براي چه آمده ايم؟
كجا بوديم؟
تاكي اينجا هستيم؟ و چرا هستيم؟
با كي هستم؟
با كي خواهيم رفت؟
و كجا خواهيم رفت؟

پيشنهاد مي كنم كتاب 50درس اصول عقايد آيت الله مكارم را بخوانيد و اگر تمايل داريد سي دي پرسش و پاسخ هاي اعتقادي راديو معارف را تهيه كنيد و گوش كنيد.

1- برگرفته از كتاب تمثيلات روان شناختي، مركز مشاوره مؤسسه آموزش و پژوهشي امام خميني(ره).

چرا وقتي تك مي افتيم اعتماد به نفسمان پايين مي آيد؟
اجازه بدهيد ريشه اي بحث كنم
[HL]
اعتماد به نفس ما با باطري احساس ارزشمندي كار مي كند
[/HL] وقتي احساس ارزشمندي ما اعتباري است نه واقعي كم مي آوريم. فردي كه به دليل باورهاي عميق ديني اش احساس ارزشمندي دارد اعتماد به نفس او افت پيدا نمي كند در برابر بيشتر شاكر خدا مي شود كه خدايا ممنون كه مرا نزد خود نگه داشته اي. ديگران را هم راضي كن به بزم ما بيايند.
تاپيك زير را با دقت بخوانيد و تأمل كنيد.

[HL]چرا [/HL]پسر جواني كه منزلي مهمان است شرم مي كند نماز صبحش را بلند بخواند ولي ساعت ده اگر بخواهند فوتبال بروند از صاحب خانه مي پرسد ببخشيد من مثلا كفش نياوردم شما كفش داريد برام بياوريد؟
چون اين جوان عميقا باور دارد كه با كفش فوتبال حال بيشتري به مي دهد ولي عميقا او درك درستي از دين ندارد.

بازم يك تجربه

يكي از نعمتهايي كه خدا به من داده و شاكرش هستم اين است كه در مسير زندگي من را با طلاب غيرايراني مرتبط كرد. طلابي كه از حدود 100 كشور جهان به ايران آمده بودند.

*از بين ايشان افرادي بودند كه قبلا بودايي، هندو، مسيحي و سني و.....بوده اند اين افراد چون دين را با تحقيق پذيرفته بودند با جان و دل دستورات دين را مي پسنديدند انها با احاديث زندگي مي كردند.

**روزي به طلبه كه از تايلند بود گفتم چون زبان انگليسي بلد هستي فلان مقاله انگليسي را درباره استرس بخوان گفت ببخشيد ما از آن طرف آمده ايم احاديث اهل بيت را بخوانيم من با اين احاديث شارژ مي شود اگر ممكن است با احاديث من را راهنمايي كنيد

***يكي از طلاب آمريكايي مي گفت خوشم نمي آيد روي لباس فرزندانم كلمات يا جملات انگليسي بي معنا يا حتي با معنا باشد. باتعجب گفت برخي جملات كه بد نيست گفت من ترجيح مي دهم جملاتي روي لباس فرزندانم باشد كه با زبان وحي و قرآن باشند.

****يك طلبه پاكستاني در تشييع جنازه بسيار پرجمعيت آيت الله اراكي زير فشار جمعيت از دنيا رفت، خانواده او گفتندما از خدايمان است كه او را در شهر حضرت معصومه(س) دفن كنيم و او را به كشورمان بر نمي گردانيم.

*****طلبه اي هندي مي گفت بعد از 7 سال تحقيق در منابع اصيل شيعه، مذهب تشييع را برگزيدم. من و حتي خانواده ام كه سني هستند،از سوي مردم محل زندگي ام طرد شديم. من حتي نمي توانم به اين راحتي ازدواج كنم. چون در محل زندگي ما ازدواج ها با افراد آشنا صورت مي گيرد.

http://www.askdin.com/thread29951.html

قدرت باور
قدرت باور طوري است كه انسان را در برابر تندباد هاي ناملايم نگه مي دارد.
بعد از پيامبر خانواده آسماني علي(ع)و حضرت زهرا(س) تك افتادند ولي اعتماد به نفسشان پايين نيامد.
حضرت زهرا از حضرت علي(ع) پرسيدند هنوز مردم به شما احترام مي گذارند و سلام تان مي كنند.
فرمود: جواب سلامم را هم نمي دهد.

(نگین);502054 نوشت:
با سلام
تاپیکی در رابطه با دوست داشتن حجاب دیدم به خاطر همین خواستم مشکل خودمو بنویسم چون باور کردن اینکه کسی عاشق حجاب باشد برام سخت بود

من دختر خیلی محجبه ای بودم از بچگی که به یاد دارم همیشه حجابم رو رعایت کردم حتی از دیده شدن یک تار موی سرم به شدت ناراحت میشدم و احساس گناه میکردم و احادیثی که د ر این رابطه وجود داشت منو به شدت میترساند البته من اصلا به حجاب علاقه ای نداشتم و فقط و فقط به خاطر اینکه گناه داره رعایت میکردم
توی مدرسه توی فامیل و بعدها توی دانشگاه همیشه محجبه بودم اضافه کنم در فامیل نزدیک دختر محجبه ای نداریم توی دانشگاه هم به ندرت دختر محجبه ای پیدا میشد او زمان زیر مقنعه ام هد میبستم و این منو به شدت آزار میداد از اینکه مثل دخترهای دیگه نیستم خیلی ناراحت بودم بچگی ها سعی میکردم زیاد با دخترای فامیل رابطه نداشته باشم دیدن راحت بودن اونا و مدام حرفای تکراریشون درباره حجاب اعتماد به نفس منو کاهش میداد اون زمان مادر و اقوام نصیحت میکردند که اینجوری نباش همش میگفتن زیبایی دختر به موی سرشه ولی من اون موقع به خاطر گناهش سعی میکردم حرفاشون روم اثر نذاره ولی بعدا کم کم از حجاب متنفر شدم الان هر کاری میکنم نمیتونم خودم رو قانع کنم حجاب رو دوست داشته باشم الان دیگه مثل سابق حجاب سفت و سختی ندارم و حتی بعضی وقت ها از اینکه موی سرم مشخص بوده اولش اصلا ناراحت نمیشم ولی بعدا بدجور دچار عذاب وجدان میشم هر روز قول میدم مثل سابق بشم اما هنوز موفق نشدم فقط روز به روز نفرتم از حجاب بیشتر میشه

[HL]چرا من هیچ وقت نمیتونم عاشق حجاب بشم ؟؟

[/HL]

[HL]
عشق فرع بر شناخت است.[/HL]
اگر باورهاي ما (اصول دين) قوي نباشد نسبت به فروع دين(نماز و حجاب و....) سستي و كاهلي نباشد جاي تعجب دارد.

بمبئي درماني
در کتاب در محضر آيت الله بهجت آمده است که روحاني اي براي تبليغ به بمبئي رفت وقتي به محل تبليغ رسيد متوجه شد که کسي آنجا نماز نمي خواند و روزه نمي گيرد و به احکام اسلامي پايبند نيست. 8 سال آنجا ماند و به تدريج روي باورهاي آنها آهسته و پيوسته کار کرد و گام به گام با شروع از تکاليف سبک شروع کرده بود تا جايي که آنها راحت نماز و روزه را به جا مي آورند. شخصي اعتراض کرده بود که 8 سال اينها را معطل گذاشته اي خب همان اول مي گفتيد 17 رکعت نماز واجب است و بايد بخوانيد. او گفت مي توانستم ولي آن طوري کسي ملتزم نمي شد الان سراغ آنها برويد ببينيد کسي حاضر است نماز را کنار بگذارد. [ 1 ]
پي نوشت ها:
-------------------------------------------------
1.تربيت و ارشاد ديني، اصول و روش هايي دارد. اگر از اين روش هاي دقيق روان شناختي استفاده نکنيم نه تنها موفق نمي شويم بلکه سبب گريزان شد فرد از دين و خودمان مي شويم

منبع:نرم افزار تافته جدانابافته
نرم افزار
تـــــافتــــه جـــدا
نــــابـــافتـــه

با عرض سلام بنده پسر هستم شاید دقیقا نتونم درک کنم موقعیت زنان و دختران رو اما درمورد حجاب و پذیرش اون به نظرم همین که زنان و دختران ما علم به این مطلب پیدا کنند که
چادریادگار حضرت زهراء وزینب کبری(علیهما السلام) است و علم به این که مفتخر به پوشیدن لباس سرور زنان عالمین شده اند کافی است که با همه ی مشکلات پوشیدن چادر کناربیایند.همانطور که طلاب با علم به اینکه پوشیدن لباس روحانیت ملبس شدن به لباس پیامبرگرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) است با مشکلات آن مثل متلک های بعضی از مردم کنار می آیند .

حامی;502489 نوشت:
اگر باورهاي ما (اصول دين) قوي نباشد نسبت به فروع دين(نماز و حجاب و....) سستي و كاهلي نباشد جاي تعجب دارد.

جناب حامی بابت وقتی که گذاشتید و پاسخ های خوبتان خیلی ممنونم
مقایسه حجاب با مثال هایی که زدید خیلی برام جالب بود سختی روزه و حجاب خیلی شبیه هم بود تاکنون توجهی به این موارد نکرده بودم
و اینکه گفتید( اگر باورهاي ما (اصول دين) قوي نباشد نسبت به فروع دين(نماز و حجاب و....) سستي و كاهلي نباشد جاي تعجب دارد) راستش باور نمیکردم علت نداشتن علاقه و تمایل به حجاب ممکنه به اصول دین ربط داشته باشد گرچه الان که خوب فکر میکنم می بینم حق با شماست من هنوز در اصول دین شک دارم
ولی اگه بخوام در زمینه حجاب به باور قلبی برسم باید برم از اول شروع کنم؟؟
به نظرم خیلی سختی

با سلام

سلام بر خواهر گرامی

همیشه بزرگی و ارزش خودتون رو در جهان هستی در نظر داشته باشید

شناخت خود ===> شناخت معبود ===> پی بردن به ارزش خود در دنیا

اینجاست که انسان هیچ کاری نخواهد کرد که ارزشش پایین بیاد

انسان میتونه چنان ارزش خود رو بالا ببره که برتر ار فرشتگان باشه و چنان میتونه تنزل کنه که مانند جامدات باشه .

حجاب داشته باشید و عاشقش باشید برای اینکه کرامت شما ، ارزش شما و مقام شمارو رو بالا میبره .

حجاب روح حجاب ظاهر

عاشق خود عاشق حجاب

عاشق خدا عاشق حفظ ارزش حود

[="Tahoma"][="Navy"]

حامی;502489 نوشت:
[HL]
عشق فرع بر شناخت است.

[/HL]

اگر باورهاي ما (اصول دين) قوي نباشد نسبت به فروع دين(نماز و حجاب و....) سستي و كاهلي نباشد جاي تعجب دارد.


با سپاس از استاد حامی با جواب بسیار شفاف و شیوایشان:Gol:

با این سوال بصورت مشابه زیاد روبرو شدم ولی رساترین جوابی که گرفتم جواب حضرتعالی بود، با توجه به این منطق که باور به اصول قبول و اجرا فروع را سهل خواهد کرد، چرا متخصصان در این زمینه که عموما

روحانیون و طلاب هستند در مجامع عمومی به این صورت بیان نمی کنند؟ و به گفتن احکام بسنده میکنند؟ که معمولا جاذبه آنچنانی برای انانی که باید داشته باشد ندارد؟ افرادیکه با حجاب مشکلی ندارند با

شنیدن احکام گویی دوباره شارژ شده و بهتر از قبل عمل میکنند ولی اگر شخصی در آن میان تمایل به حجاب نداشته باشد یا مثل همین دوستمون از حجاب زده شده باشد نمیتواند با این تز و رویکرد بازنگری در

خود داشته باشد، و شاید هم نتیجه برعکس هم بشود و دچار زدگی کامل شود.

در هر صورت انشاله بتوانیم در هر جایگاهی که هستیم دین بی همتایمان را اول بشناسیم و حفظ کنیم بعد نشرش دهیم.

[/]

(نگین);502054 نوشت:
با سلام
تاپیکی در رابطه با دوست داشتن حجاب دیدم به خاطر همین خواستم مشکل خودمو بنویسم چون باور کردن اینکه کسی عاشق حجاب باشد برام سخت بود

من دختر خیلی محجبه ای بودم از بچگی که به یاد دارم همیشه حجابم رو رعایت کردم حتی از دیده شدن یک تار موی سرم به شدت ناراحت میشدم و احساس گناه میکردم و احادیثی که د ر این رابطه وجود داشت منو به شدت میترساند البته من اصلا به حجاب علاقه ای نداشتم و فقط و فقط به خاطر اینکه گناه داره رعایت میکردم
توی مدرسه توی فامیل و بعدها توی دانشگاه همیشه محجبه بودم اضافه کنم در فامیل نزدیک دختر محجبه ای نداریم توی دانشگاه هم به ندرت دختر محجبه ای پیدا میشد او زمان زیر مقنعه ام هد میبستم و این منو به شدت آزار میداد از اینکه مثل دخترهای دیگه نیستم خیلی ناراحت بودم بچگی ها سعی میکردم زیاد با دخترای فامیل رابطه نداشته باشم دیدن راحت بودن اونا و مدام حرفای تکراریشون درباره حجاب اعتماد به نفس منو کاهش میداد اون زمان مادر و اقوام نصیحت میکردند که اینجوری نباش همش میگفتن زیبایی دختر به موی سرشه ولی من اون موقع به خاطر گناهش سعی میکردم حرفاشون روم اثر نذاره ولی بعدا کم کم از حجاب متنفر شدم الان هر کاری میکنم نمیتونم خودم رو قانع کنم حجاب رو دوست داشته باشم الان دیگه مثل سابق حجاب سفت و سختی ندارم و حتی بعضی وقت ها از اینکه موی سرم مشخص بوده اولش اصلا ناراحت نمیشم ولی بعدا بدجور دچار عذاب وجدان میشم هر روز قول میدم مثل سابق بشم اما هنوز موفق نشدم فقط روز به روز نفرتم از حجاب بیشتر میشه

چرا من هیچ وقت نمیتونم عاشق حجاب بشم ؟؟

سلام نگین عزیز. همانطور که تاپیک عقیم ماندۀ http://www.askquran.ir/thread43075.html خواستیم بگوییم، مشکل اساساً این است که ما یک سری پیشفرض داریم که به خاطر اونها مسئله رو بد متوجه می شویم و بعد خودمون دلسرد میشیم: پیشفرض غلط شما اینجاست که گمان برده اید که باید عاشق عمل به دستور خدا باشید.

چند سؤال ساده از شما می پرسم:

آیا شهدا عاشق کشته شدن هستند؟

آیا مجاهدین فی سبیل الله، عاشق کُشت و کشتار هستن؟

آیا ابراهیم(ع) عاشق بریدنِ سر فرزند بود که او را به قتلگاه برد؟

به طور کلی، چرا باید فکر کنیم که اگر عمل واجبِ X رو انجام می دیم باید بهش عشق بورزیم و یا اگر از عمل حرام Y خودداری می کنیم، باید ازش نفرت داشته باشیم؟(البته این مسئله یک "امّا" داره که در طول بحث عرض می کنم.)

اتفاقاً قرآن هم قبول داره که خیلی وقتا چیزی برای ما خیر هست و ما از اون چیز بدمون میاد و خیلی وقتا چیزی برای ما شر هست و ما از اون خوشمون میاد.(بقره:216) پس اینکه ما مدام میخوایم به خودمون فشار بیاریم که من باید عاشق نماز باشم، من باید عاشق روزه باشم، من باید عاشق حجاب باشم، یک سؤال رو در پی داره: آیا نباید عاشق صداقت بود؟ اگر انسان شناسی قرآنی رو قبول داریم باید بپذیریم که همگی ما از اولیاءالله نیستیم که از عمل به هر واجبی حسّ نیکو و از هر گناهی حسّی بد پیدا کنیم.


  • خواهر گلم، دروغه که به شما بگم عاشق اینم که صبح کلّه سحر از خواب ناز بیدار بشم و نماز صبح بخونم! اتفاقاً اینکه عاشق خوابم ولی برای دستور خدا ارزش بیشتری قائلم و از خواب بیدار میشم و نماز صبح می خونم، خیلی عالیه.

  • دروغه که بگم دوست دارم توی گرمای تابستون 16 ساعتِ تمام روزه بگیرم، اتفاقاً اینکه میل به غذا دارم ولی به خاطر خدا گرسنگی و تشنگی رو تحمل می کنم، ارزشمنده.

حالا اگر برخی اونقدر در ایمان پیش رفتن که عاشق این اعمال هستن، خوشا به سعادتشون. ما موظف نیستیم که عاشق واجبات باشیم، ما موظفیم به واجبات عمل کنیم، حتی اگر از اونها خوشمون نیاد.

حرف قرآن رو ملاحظه کردید، ولی سؤال اساسی تر اینکه اگر قرار بود انسان به طور طبیعی عاشق عمل واجب و متنفر از عمل حرام باشه که دیگه چه نیازی به حساب و کتاب بود؟ فقط بیماران روانی ممکن بود جهنمی بشوند که آنها هم به خاطر بیماریشان باید معاف می شدند! اتفاقاً لازمه ی امتحان الهی وجودِ میل به گناه و وجودِ عوامل بازدارنده در برابر عمل به واجبات است. معصومین هم که به خاطر بحث وجوب هدایت الهی، به مرحله شناخت باطن عمل رسیدند، با امتحانات دشوارتری روبرو شدند تا جایی که یک ترک اولی برایشان گناه است.

باز به طور اساسی تر، آیا در گام اول شما باید حجاب به سر می کردید چون عاشق حجاب هستید یا باید حجاب به سر می کردید چون عاشق خدا هستید و حجاب دستور خداست؟ مؤمنین عاشق عمل به احکام نیستند، بلکه طبق قرآن: عاشق خدا هستند(بقره:165) و چون عاشق خدا هستند هر عملی که رضایت او را جلب کند، انجام می دهند.

حال پاسخ سؤالها را بخوانیم:

شهدا عاشق کشته شدن نیستند، ولی چون خدا کشته شدن در راه خود را دوست دارد، در راه شهادت گام برداشته و برمی دارند.

مجاهدین فی سبیل الله عاشق کشت و کشتار نیستند، ولی چون خدا جهاد در راه خودش رو دوست داره، به میدان جنگ رفتند و شهادت و اسارت و جانبازی را به جان خریدند.

حضرت ابراهیم(ع) عاشق بریدنِ سر فرزند خود نبود بلکه فرزندی که بعد از سالها خدا به او داده بود را بسیار دوست داشت، ولی از آنجا که خدا را دوست داشت، برای کسب رضای خدا، با توجه به اینکه فرزند را خدا به او داده بود و فرزند امانتی از سوی خدا برای او بود، این امر را پذیرفت.

پس به طور اساسی نگرش شما غلط است که گمان می کنید که باید عاشق هر عمل واجبی بود. در وهله اوّل ما موظف به عمل به واجب هستیم و نه عشق ورزیدن به آن، و در وهله دوم اولیاءالله و مؤمنین به دلیل عشق ورزیدن به خدا تمایل به اطاعت دستور خدا دارند نه اینکه حتماً خود آن عمل را دوست داشته باشند.

(نگین);502054 نوشت:
چرا من هیچ وقت نمی تونم عاشق حجاب بشم ؟؟

سلام
من همه نظرات دوستان رو نخوندم

* شما حجاب رو پذیرفتین(تسلیم) ولی هنوز بهش ایمان(گرایش) نیاوردین! البته درصد قابل توجهی از قشر محجبه ومذهبی ما در وضعیتی مشابه هستند به همین دلیل مشاهده می کنیم مادران چادر حجاب و دختران ...!!

برید به سمت شناخت حجاب ، حجت های عقلی و شرعی حجاب ...

عاقبت به خیر باشیم و باشید

یاعلی:Gol:

(نگین);502054 نوشت:
با سلام
تاپیکی در رابطه با دوست داشتن حجاب دیدم به خاطر همین خواستم مشکل خودمو بنویسم چون باور کردن اینکه کسی عاشق حجاب باشد برام سخت بود

من دختر خیلی محجبه ای بودم از بچگی که به یاد دارم همیشه حجابم رو رعایت کردم حتی از دیده شدن یک تار موی سرم به شدت ناراحت میشدم و احساس گناه میکردم و احادیثی که د ر این رابطه وجود داشت منو به شدت میترساند البته من اصلا به حجاب علاقه ای نداشتم و فقط و فقط به خاطر اینکه گناه داره رعایت میکردم
توی مدرسه توی فامیل و بعدها توی دانشگاه همیشه محجبه بودم اضافه کنم در فامیل نزدیک دختر محجبه ای نداریم توی دانشگاه هم به ندرت دختر محجبه ای پیدا میشد او زمان زیر مقنعه ام هد میبستم و این منو به شدت آزار میداد از اینکه مثل دخترهای دیگه نیستم خیلی ناراحت بودم بچگی ها سعی میکردم زیاد با دخترای فامیل رابطه نداشته باشم دیدن راحت بودن اونا و مدام حرفای تکراریشون درباره حجاب اعتماد به نفس منو کاهش میداد اون زمان مادر و اقوام نصیحت میکردند که اینجوری نباش همش میگفتن زیبایی دختر به موی سرشه ولی من اون موقع به خاطر گناهش سعی میکردم حرفاشون روم اثر نذاره ولی بعدا کم کم از حجاب متنفر شدم الان هر کاری میکنم نمیتونم خودم رو قانع کنم حجاب رو دوست داشته باشم الان دیگه مثل سابق حجاب سفت و سختی ندارم و حتی بعضی وقت ها از اینکه موی سرم مشخص بوده اولش اصلا ناراحت نمیشم ولی بعدا بدجور دچار عذاب وجدان میشم هر روز قول میدم مثل سابق بشم اما هنوز موفق نشدم فقط روز به روز نفرتم از حجاب بیشتر میشه

چرا من هیچ وقت نمیتونم عاشق حجاب بشم ؟؟

سلام دوست عزیز

بزار یک حقیقتی رو هم من بگم

هروقت می خوام از خونه بیام بیرون حسرت این و می خورم که چرا نمی تونم بدون حجاب برم بیرون ؟!

این حسرت همیشگی منه :Ghamgin:

(نگین);502054 نوشت:
با سلام
تاپیکی در رابطه با دوست داشتن حجاب دیدم به خاطر همین خواستم مشکل خودمو بنویسم چون باور کردن اینکه کسی عاشق حجاب باشد برام سخت بود

من دختر خیلی محجبه ای بودم از بچگی که به یاد دارم همیشه حجابم رو رعایت کردم حتی از دیده شدن یک تار موی سرم به شدت ناراحت میشدم و احساس گناه میکردم و احادیثی که د ر این رابطه وجود داشت منو به شدت میترساند البته من اصلا به حجاب علاقه ای نداشتم و فقط و فقط به خاطر اینکه گناه داره رعایت میکردم
توی مدرسه توی فامیل و بعدها توی دانشگاه همیشه محجبه بودم اضافه کنم در فامیل نزدیک دختر محجبه ای نداریم توی دانشگاه هم به ندرت دختر محجبه ای پیدا میشد او زمان زیر مقنعه ام هد میبستم و این منو به شدت آزار میداد از اینکه مثل دخترهای دیگه نیستم خیلی ناراحت بودم بچگی ها سعی میکردم زیاد با دخترای فامیل رابطه نداشته باشم دیدن راحت بودن اونا و مدام حرفای تکراریشون درباره حجاب اعتماد به نفس منو کاهش میداد اون زمان مادر و اقوام نصیحت میکردند که اینجوری نباش همش میگفتن زیبایی دختر به موی سرشه ولی من اون موقع به خاطر گناهش سعی میکردم حرفاشون روم اثر نذاره ولی بعدا کم کم از حجاب متنفر شدم الان هر کاری میکنم نمیتونم خودم رو قانع کنم حجاب رو دوست داشته باشم الان دیگه مثل سابق حجاب سفت و سختی ندارم و حتی بعضی وقت ها از اینکه موی سرم مشخص بوده اولش اصلا ناراحت نمیشم ولی بعدا بدجور دچار عذاب وجدان میشم هر روز قول میدم مثل سابق بشم اما هنوز موفق نشدم فقط روز به روز نفرتم از حجاب بیشتر میشه

چرا من هیچ وقت نمیتونم عاشق حجاب بشم ؟؟

سلام علیکم،
البته حقیر خانم نیستم و حجاب ما با حجاب شما اگرچه فرق زیادی ندارد ولی همان یک‌کم فرق هم که دارد فکر کنم حجاب خانم‌ها را خیلی سخت‌تر کند، یعنی مطمئن هستم چون در مورد خانمم می‌بینم که چقدر خود را در سختی می‌اندازد، الحمد لله. با این وجود در مورد تجربه‌ی خودم می‌توانم فقط نظر بدهم. مثلاً روزی در خانه‌ی پدرخانمم بودم،‌با آستین کوتاه، ناگهان کلید در درب خانه انداخته شد و خواهر خوانمم درب را باز کرد که وارد خانه شود و حقیر دسترسی به لباس آستین‌بلند نداشتم، احساس ناامنی کردم و سریع دستم را از همان آستین کوتاه داخل لباسم کردم، بعد رفتم در اتاق و لباس آستین‌بلند پوشیدم. فکر می‌کنم خانم‌هایی هم که حجابشان ازشان جدا نمی‌شود بیشتر از احساس امنیتی که در آن دارند به داشتن حجاب مفتخرند نه بخاطر گناهش و ...، االبته اگر کسی اهمیت موضوعی را نداند و فقط برای اطاعت خداوند و رضایت خداوند نظر خداوند را بر نظر خودش اولویت دهد حتماً کار بزرگتری کرده است و اطاعتش خالص‌تر است از کسی که خودش اهمیت آن کار را فهمیده و راحت‌تر در آن مورد به حکم خداوند تن می‌دهد، ولی خوب در نظر هم داشته باشید که باید اول اطاعت خداوند را کرده باشیم که آن احساس امنیت را لمس کنیم و بعد دیگر آن احساس امنیت کمکمان کند حجاب خود را حفظ کنیم. فکر می‌کنم ترس از گناه فقط اول قضیه باشد و سالها فقط با همین ترس حجاب داشتن کار سختی است که احتمالاً فقط از اولیای خداوند سر بزند! احتمالاً باید خیلی قدر خودتان را بدانید! شاید این قدرتی است که خداوند به همه‌ی خانم‌ها داده است ولی ...

خلاصه اینکه کسی که حجابش هیچ‌وقت ازش دور که هیچ کم هم نمی‌شود کسی است که احتمالاً در ذهنش تثبیت شده است که بدنش و موهایش نباید دیده شود و از دیده شدن توسط نامحرم شروم وحیا دارد و یا احساس ناامنی می‌کند، یا از اینکه دیگران بخاطر او به گناه بیفتند یا حتی فرایند به گناه افتادنشان با او جرقه‌اش را بخورد احساس عذاب وجدان دارند و ... .

در مورد این حرف نزدیکانتان که زیبایی دختر به موی او است حرفشان تا حدود زیادی درست است و مطابق با احادیث شیعه! در کلام امام صادق علیه‌السلام است که مو نیمی از جمال زن است. حقیرر هم وقتی با دیگران بحث مذهبی می‌کنم به همین موضوع تأکید دارم که با معلوم کردن موی خود (در خیابان بخشی از آن و در مهمانی‌ها و متأسفانه کم‌کم حتی در خیابان‌ها! آخه این درد رو به کی بگیم ...) انگار دارند بخش بزرگی از زیبایی و جذابیت خود را به صورت اشانتیون در دسترس همه می‌گذارند، بندگان خدا شوهرهایشان چیز زیادی بیشتر از آن اشانتیون گیرشان نیامده با ازدواج کردن با آن خانم‌ها و امتیاز خیلی بیشتری به آقایان هیز اطرافشان ندارند! حدیثی هم از امام علی علیه‌السلام دیدم (اگرچه خیلی قدیم‌تر دیدم و درست خاطرم نیست و سندش را هم بخاطر ندارم) که در توصیه به آقایی که چشمش زیادی کار می‌کرد فرمودند خانم‌ها بدنشان همه کم‌و‌بیش مثل هم است (توجه کنید که چاقی و لاغری اگرچه مهم است، و پارامترهای دیگر در بدن هم می‌توانند مهم باشند مثل رنگ پوست و ...، اما اینها خاص یک نفر نیستند و می‌شود تغییرشان داد، برای لاغری و چاقی مثلاً با تغییر در تغذیه و ...). در اقوام هم دیده‌ام کسانی که برای عروسی به آرایشگاه می‌روند وقتی بیرون می‌آیند یک نفر دیگر شده‌اند و راحت نمی‌شود شناختشان که این کدام خاله است و ...! بس که آرایش صورت و موی سر روی ظاهر کلی اثر دارد بدن اثر ندارد. خلاصه اینکه دیده‌شدن موهای سرتان را به هیچ وجه دست کم نگیرید، آرایش کردن یا نکردن صورت را هم دست کم نگیرید، در پوشاندن اینها از نامحرم خیلی دقت کنید. حرف زیاده ولی همین‌قدرش شاید تا حدودی کفایت بکند، ان شاء الله

دل ارام;503735 نوشت:
سلام دوست عزیز

بزار یک حقیقتی رو هم من بگم

هروقت می خوام از خونه بیام بیرون حسرت این و می خورم که چرا نمی تونم بدون حجاب برم بیرون ؟!

این حسرت همیشگی منه :Ghamgin:

سلام علیکم خانم دل‌آرام،
این مشکل اکثر ماست که به بعضی کارهای خوب بی‌میل هستیم و از انجامشان کراهت داریم و به برخی کارهای بد تمایل داریم و به قول شما حسرت انجامشان را داریم، ولی در حدیثی از امام معصوم علیه‌السلام سؤال شد که منظور خداوند از کسانی که در دلشان مرض است چیست و امام ما و امثال ما را به عنوان صاحبان دل مریض معرفی کردند، کسانی که از خوبی کراهت دارند و به بدی تمایل دارند. در حدیث دیگری از امام حسین علیه‌السلام آمده که اگر می‌خواهید عقلتان (عقل رابطه‌ی نزدیکی با دل دارد و چراغ دل معرفی شده است در حدیث دیگری) بر شرع منطبق شود (تا از بعد از آن درک کنید یعنی چه که هرچه غقل به آن دستور دهد شرع به آن دستور می‌دهد و هرچه شرع به آن دستور دهد عقل به آن دستور می‌دهد) باید از شرع تبعیت کنید، عمل به یک کار (هر کاری، خوب یا بد) ‌کم‌کم اعتقادآور و نهایتاً یقین‌آور است: (تا آنجا که کافری حاضر شود زندگی‌اش را هم برای اعتقاد ناصحیحش بدهد!)

وَاعْبُدْ رَ‌بَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ [الحجر، ۹۹]
و پروردگارت را تا هنگامی که تو را یقین حاصل شود

(توضیح: در ترجمه‌ها معمولاً این یقین به صورت «مرگ» ترجمه می‌شود، دلیلش هم می‌تواند این باشد که در آیه‌ی المدثر:۴۷ گناهکاران می‌گویند انقدر به گناه کردن ادامه دادیم تا اینکه به یقین رسیدیم که در آنجا یقین نمی‌تواند جز مرگ باشد، اما ترجمه‌ی یقین در آیه‌ی فوق باید فرق کند، اشاره‌ی به این آیه حتی در صلوات شعبانیه هم مثلاً در مورد خود رسول خداوند صل‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است و حتماً درست نیست که فکر کنیم که رسول خداوند با مرگ به یقین رسیدند (شهدا هم که اصلاً مرده نیستند)، آن هم وقتی امیرمؤمنان که دست‌پرورده‌ی ایشان هستند گفته‌اند که اگر ملکوت آسمانها به پسر ابوطالب نشان داده شود ذره‌ای بر یقین او اضافه نمی‌شود. البته ترجمه شدن یقین به مرگ در اینجا پربی‌راه هم نیست وقتی که داریم که بمیرید قبل از آنکه بمیرید: موتو قبل آن تموتو، یا به حساب خود برسید قبل از انکه به حسابتان رسیده بشود، این‌ها ترجمه‌های عرفانی برای مرگ است که نهایت آن هم می‌شود فنای فی‌الله که در همین دنیا باید به آن رسید. خلاصه اینکه این تعابیر بلند نیز همه زیرمجموعه‌ی همان یقین است و نه مرگ در پایان زندگی دنیا)

در پایان هم اینکه با این گفته‌ها قصد تبری خود را نداشتم و این‌ها موضوعاتی است که همه‌ی ما باید به آنها دقت کنیم:

وَمَا أُبَرِّ‌ئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ‌ةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَ‌حِمَ رَ‌بِّي ۚ إِنَّ رَ‌بِّي غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بزرگواران با شعار کسی عاشق حجاب نمیشه, همین شعار ها این خانم رو سرخورده کرده..
همش گفتین و گفتیم چادر محدودیت نیست , در حالی که به شدت محدودته, همش گفتیم چادر عشقه و .. طرف چادر رو بر میداره و میبینه هم محدودیته و هم عشق نیست..
لذا بعد یک مدت سرخورده میشه و چادر رو میذاره کنار, یه بنده خدا میگفت من چادر میذارم بیشتر متلک میخپرم, و میخواست ترک حجاب کنه, از بس که گفتیم چادر چتر و زره و فولاده که مانع از نگاه نامحرمه.. اصلا کاربری چادر این نیست که شما متلک نخورید..
بگذریم در این رابطه حرف زیاده.. اما این خانم باید بدونه چادر و حجاب برای عاشقی شما نیست, تکلیف شماست, خیلی از اینا هم که میگن عاشقشیم شعار میدن ادا در میارن,..
مثل نماز که بعضی با سختی میخونن و بعضی با عشق و بعضی ادا در میارن که دارن با عشق میخونن..
پس اگر عاشقش نشدید نا امید نشید, ان شا الله کم کم بدون ادا انقدر باهاش مانوس میشید که عاشقش میشید..
بنده پست کابر دلارام رو بیشتر از بعضی شعار ها میپسندم
بله چادر داشتن خیلی سخته, مثل نماز که گاهی خیلی سخته خوندنش.. اما تکلیفه.. چادر پرچم سیاه خانم فاطمه زهرا علیها سلام است و شما پرچمدارید.. مثل علمدار بودن که سخته اما لازم, کار شمام سخته اما لازم..

owari;503821 نوشت:
توی مدرسه توی فامیل و بعدها توی دانشگاه همیشه محجبه بودم اضافه کنم در فامیل نزدیک دختر محجبه ای نداریم توی دانشگاه هم به ندرت دختر محجبه ای پیدا میشد او زمان زیر مقنعه ام هد میبستم و این منو به شدت آزار میداد از اینکه مثل دخترهای دیگه نیستم خیلی ناراحت بودم بچگی ها سعی میکردم زیاد با دخترای فامیل رابطه نداشته باشم دیدن راحت بودن اونا و مدام حرفای تکراریشون درباره حجاب اعتماد به نفس منو کاهش میداد اون زمان مادر و اقوام نصیحت میکردند که اینجوری نباش همش میگفتن زیبایی دختر به موی سرشه ولی من اون موقع به خاطر گناهش سعی میکردم حرفاشون روم اثر نذاره ولی بعدا کم کم از حجاب متنفر شدم الان هر کاری میکنم نمیتونم خودم رو قانع کنم حجاب رو دوست داشته باشم الان دیگه مثل سابق حجاب سفت و سختی ندارم و حتی بعضی وقت ها از اینکه موی سرم مشخص بوده اولش اصلا ناراحت نمیشم ولی بعدا بدجور دچار عذاب وجدان میشم هر روز قول میدم مثل سابق بشم اما هنوز موفق نشدم فقط روز به روز نفرتم از حجاب بیشتر میشه

چرا من هیچ وقت نمیتونم عاشق حجاب بشم ؟؟

سلام...
[=arial]چون خودت نمی خوای عاشقش باشی ...
منم چند سال پیش همین افکارو داشتم ولی تا افسوس می خوردم یاد این می افتادم که چطور اون دنیا تو روی حضرت زهرا نگاه کنم به خاطر همین از فکر خودم خجالت می کشیدم یا می گفتم اگه می خوام آرایش کنمو از این حرفا خونه که هست می رم اونجا من می خواستم با همه فرق کنم و یکی باشم به خاطر همین می گفتم من چیزی رو که باورش دارم اجرا می کنم کاری به بقیه ندارم اعتقاد داشتم هر کی افسوس می خوره که چرا محجبه هستش تحت تاثیر حرف بقیه قرار می گیره و این یه صفت یه آدم عادیه هیچ وقت نه افسوس بخورید نه ...شما یکی هستین بایه افکار و رفتار منحصر به فرد با یه فکر باز و یه انسان درون گرا و یک نفر که به فکر عواقب کاراش هست چون اگر حجاب نداشته باشین مزاحمتون می شن... زیبایی دختر به مو هست ولی این مو رو دو دستی بچسپین یکم اینجا خود خواه باشین موتون مال خودتونه و کسی نباید اونو ببینه ........
م و ف ق ب ا ش ی د ..:Nishkhand:

:sun:
:goleroz::goleroz::roz:

حامی;502475 نوشت:
چه بايد كرد؟
بايد برگشت و ديد چرا خدا دستوراتي به عنوان احكام دارد؟
در اين جهان براي چه آمده ايم؟
كجا بوديم؟
تاكي اينجا هستيم؟ و چرا هستيم؟
با كي هستم؟
با كي خواهيم رفت؟
و كجا خواهيم رفت؟

پيشنهاد مي كنم كتاب 50درس اصول عقايد آيت الله مكارم را بخوانيد و اگر تمايل داريد سي دي پرسش و پاسخ هاي اعتقادي راديو معارف را تهيه كنيد و گوش كنيد.

منم دقیقا همین مشکل رو دارم با این تفاوت که من از حجاب متنفر نبودم ولی عاشقش هم نبودم

بیشتر چون یک وظیفه بود انجام میدادم البته بچه بودم خیلی پای بند بودم ولی هر چی بزرگتر شدم اعتقاداتم کم رنگ تر شد
این فقط شامل حجاب نمیشه نماز خواندن، روزه گرفتنم هم عوض شد دیگه اهمیت نمیدادم نمازی قضا شه
( متاسفانه الان خیلی وقتها نمازم قضا میشه و وقتی نمازی قضا میشه میگم اون که نماز بود واجب بود قضا شد موی سرم دیده بشه مهم نیست )
با بهانه های مختلف روزه نمیگرفتم حتی قضای روزه ها رو هم به جا نمیاوردم

همیشه تو ذهنم هست خارجی ها چطور با وجود دیده شدن موی سرشون نزد خدا اینقدر عزیز هستند
بعضی وقتها فیلم هایی می بینم که طرف به مقام عرفانیت هم رسیده حتی با دیده شدن موی سرش پس وقتی موم دیده میشه میگم خدا بخاطر یه تار و دو تار من رو مجازات نمیکنه فوقش با کارهای خوب دیگه خدا از این گناهم میگذره ( ته دلم میگه بهونه است اما اونقدر این فکر قوی هست که مانع حجاب کاملم میشه )

یه مسئله دیگه هم تو این کار دخیله وقتی پست هایی می خونم که برخی علما نسبت به حدود حجاب شک کرده اند یا برخی حتی اون رو مختص مومنان ( منظورم زنان عارف هست مثل راهبه های مسیحی ) دانسته اند نه مسلمین، خوب وقتی بزرگ ها چنین حرفی رو میزنند اونم کسایی که کلی تحقیق کرده اند و از لحاظ علمی و مذهبی از من برترن پس شاید اصلا حجاب واجب نباشه !!!!!!!!! من چرا خودم رو زجر بدم

حرف آخر خیلی دوست دارم مثل زنان خارجی منم راحت باشم هر پوششی که میخوام بپوشم نگران گناهش هم نباشم الان هم خیلی وقتها موی سرم دیده میشه البته حواس باشه حتما روسریم رو جلو میکشم هرچند زیاد هم اهمیت نمیدم آخرش هم عذاب وجدان میگیرم ( عذاب وجدانی که نسبت به بچگی هام کمرنگ شده شاید بزرگتر که بشم اصلا دیگه عذاب وجدانی هم نگیرم) حالا روسری هم سرم بزارم مهم نیست ( نمیدونم منظورم واضح است یا نه من با این روسری و مانتو هم مشکلی ندارم ) ولی تصور اینکه بخاطر یه تار موی سر تو اون دنیا آویزان بشم خیلی زجرآوره همش باید مواظب یه تار دو تار موی سر باشی همش باید نگران باشی لباست ایراد نداشته باشه خوب من میخوام راحت باشم نگران این چیزها نباشم الان دوست دارم در این مقطع زمانی عذاب وجدان نداشته باشم اینجور که پیش میره من هیچ وقت انسانی که خدا بخواد نمیشم هرچنددوست داشتم بشم اما احکامش رو اونقدر سخت کرده که از عهده من خارجه ( من نمیتونم خیلی از احکام رو بپذیرم و حتما خیلی از کارهای گفته شده رو هم انجام نمیدم )

owari;503827 نوشت:
سلام علیکم خانم دل‌آرام،
این مشکل اکثر ماست که به بعضی کارهای خوب بی‌میل هستیم و از انجامشان کراهت داریم و به برخی کارهای بد تمایل داریم و به قول شما حسرت انجامشان را داریم، ولی در حدیثی از امام معصوم علیه‌السلام سؤال شد که منظور خداوند از کسانی که در دلشان مرض است چیست و امام ما و امثال ما را به عنوان صاحبان دل مریض معرفی کردند، کسانی که از خوبی کراهت دارند و به بدی تمایل دارند. در حدیث دیگری از امام حسین علیه‌السلام آمده که اگر می‌خواهید عقلتان (عقل رابطه‌ی نزدیکی با دل دارد و چراغ دل معرفی شده است در حدیث دیگری) بر شرع منطبق شود (تا از بعد از آن درک کنید یعنی چه که هرچه غقل به آن دستور دهد شرع به آن دستور می‌دهد و هرچه شرع به آن دستور دهد عقل به آن دستور می‌دهد) باید از شرع تبعیت کنید، عمل به یک کار (هر کاری، خوب یا بد) ‌کم‌کم اعتقادآور و نهایتاً یقین‌آور است: (تا آنجا که کافری حاضر شود زندگی‌اش را هم برای اعتقاد ناصحیحش بدهد!)

وَاعْبُدْ رَ‌بَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ [الحجر، ۹۹]
و پروردگارت را تا هنگامی که تو را یقین حاصل شود

(توضیح: در ترجمه‌ها معمولاً این یقین به صورت «مرگ» ترجمه می‌شود، دلیلش هم می‌تواند این باشد که در آیه‌ی المدثر:۴۷ گناهکاران می‌گویند انقدر به گناه کردن ادامه دادیم تا اینکه به یقین رسیدیم که در آنجا یقین نمی‌تواند جز مرگ باشد، اما ترجمه‌ی یقین در آیه‌ی فوق باید فرق کند، اشاره‌ی به این آیه حتی در صلوات شعبانیه هم مثلاً در مورد خود رسول خداوند صل‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است و حتماً درست نیست که فکر کنیم که رسول خداوند با مرگ به یقین رسیدند (شهدا هم که اصلاً مرده نیستند)، آن هم وقتی امیرمؤمنان که دست‌پرورده‌ی ایشان هستند گفته‌اند که اگر ملکوت آسمانها به پسر ابوطالب نشان داده شود ذره‌ای بر یقین او اضافه نمی‌شود. البته ترجمه شدن یقین به مرگ در اینجا پربی‌راه هم نیست وقتی که داریم که بمیرید قبل از آنکه بمیرید: موتو قبل آن تموتو، یا به حساب خود برسید قبل از انکه به حسابتان رسیده بشود، این‌ها ترجمه‌های عرفانی برای مرگ است که نهایت آن هم می‌شود فنای فی‌الله که در همین دنیا باید به آن رسید. خلاصه اینکه این تعابیر بلند نیز همه زیرمجموعه‌ی همان یقین است و نه مرگ در پایان زندگی دنیا)

در پایان هم اینکه با این گفته‌ها قصد تبری خود را نداشتم و این‌ها موضوعاتی است که همه‌ی ما باید به آنها دقت کنیم:

وَمَا أُبَرِّ‌ئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ‌ةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَ‌حِمَ رَ‌بِّي ۚ إِنَّ رَ‌بِّي غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ

علیک سلام

راستش می خواستم جوابتون رو ندم چون فکر می کنم بد جور قضاوت کرده و تند روی کرده بودید
بعد دیدم تقصیر خودمه که چنین پستی نوشتم :khandeh!:

به نظر من تمام مردان در دلشان مرض است چون نمی توانند جلوی چشم چرانی خودشان را بگیرند تا تحریک نشوند :Nishkhand:

نمی توانند جلوی افکار جنسی خودشان را بگیرند
و نمی توانند نگاه غیر جنسی به زن داشته باشند
به زن فقط به عنوان یک موجود جنسی نگاه می کنند :Ghamgin:

......

موفق باشید

شبـنم;504154 نوشت:

منم دقیقا همین مشکل رو دارم با این تفاوت که من از حجاب متنفر نبودم ولی عاشقش هم نبودم

بیشتر چون یک وظیفه بود انجام میدادم البته بچه بودم خیلی پای بند بودم ولی هر چی بزرگتر شدم اعتقاداتم کم رنگ تر شد
این فقط شامل حجاب نمیشه نماز خواندن، روزه گرفتنم هم عوض شد دیگه اهمیت نمیدادم نمازی قضا شه
( متاسفانه الان خیلی وقتها نمازم قضا میشه و وقتی نمازی قضا میشه میگم اون که نماز بود واجب بود قضا شد موی سرم دیده بشه مهم نیست )
با بهانه های مختلف روزه نمیگرفتم حتی قضای روزه ها رو هم به جا نمیاوردم

همیشه تو ذهنم هست خارجی ها چطور با وجود دیده شدن موی سرشون نزد خدا اینقدر عزیز هستند
بعضی وقتها فیلم هایی می بینم که طرف به مقام عرفانیت هم رسیده حتی با دیده شدن موی سرش پس وقتی موم دیده میشه میگم خدا بخاطر یه تار و دو تار من رو مجازات نمیکنه فوقش با کارهای خوب دیگه خدا از این گناهم میگذره ( ته دلم میگه بهونه است اما اونقدر این فکر قوی هست که مانع حجاب کاملم میشه )

یه مسئله دیگه هم تو این کار دخیله وقتی پست هایی می خونم که برخی علما نسبت به حدود حجاب شک کرده اند یا برخی حتی اون رو مختص مومنان ( منظورم زنان عارف هست مثل راهبه های مسیحی ) دانسته اند نه مسلمین، خوب وقتی بزرگ ها چنین حرفی رو میزنند اونم کسایی که کلی تحقیق کرده اند و از لحاظ علمی و مذهبی از من برترن پس شاید اصلا حجاب واجب نباشه !!!!!!!!! من چرا خودم رو زجر بدم

حرف آخر خیلی دوست دارم مثل زنان خارجی منم راحت باشم هر پوششی که میخوام بپوشم نگران گناهش هم نباشم الان هم خیلی وقتها موی سرم دیده میشه البته حواس باشه حتما روسریم رو جلو میکشم هرچند زیاد هم اهمیت نمیدم آخرش هم عذاب وجدان میگیرم ( عذاب وجدانی که نسبت به بچگی هام کمرنگ شده شاید بزرگتر که بشم اصلا دیگه عذاب وجدانی هم نگیرم) حالا روسری هم سرم بزارم مهم نیست ( نمیدونم منظورم واضح است یا نه من با این روسری و مانتو هم مشکلی ندارم ) ولی تصور اینکه بخاطر یه تار موی سر تو اون دنیا آویزان بشم خیلی زجرآوره همش باید مواظب یه تار دو تار موی سر باشی همش باید نگران باشی لباست ایراد نداشته باشه خوب من میخوام راحت باشم نگران این چیزها نباشم الان دوست دارم در این مقطع زمانی عذاب وجدان نداشته باشم اینجور که پیش میره من هیچ وقت انسانی که خدا بخواد نمیشم هرچنددوست داشتم بشم اما احکامش رو اونقدر سخت کرده که از عهده من خارجه ( من نمیتونم خیلی از احکام رو بپذیرم و حتما خیلی از کارهای گفته شده رو هم انجام نمیدم )

سلام علیکم مؤمن،
اینها که گفتید هم مشخص است که صادقانه و بدون دشمنی است و هم اینکه قابل تأمل هستند. حقیر سواد حوزوی ندارم بنابراین حرفهایم فقط برای فکر کردن شما و دوستان دیگر و بعد نقد شدن است و نه برای پذیرفتن، که البته می‌دانید خواستم تأکید کرده باشم.
۱.اینکه فرمودید «وقتی نمازی قضا میشه میگم اون که نماز بود واجب بود قضا شد موی سرم دیده بشه مهم نیست» البته از جهتی درست است و آن اینکه نماز ستون دین است و برای کسی که به نمازش اهمیت ندهد عواقب سنگینی ذکر شده اما از جهتی هم استدلالتان اشکال دارد، اینکه نماز حق‌الناس نیست اما حجاب حق‌الناس است. به عنوان یک اصل بدیهی (با بی‌خداها هم که این را گفتم نتوانستند نپذیرند) این است که هر عملی که اثر اجتماعی داشته باشد باید قانونی برای آن وضع شود که به حقوق دیگران در آن جامعه تجاوز نکند، برای هر قانونی هم ضمانت اجرایی لازم است که این از یک طرف لزوم وجود مدعی‌العموم را ثابت می‌کند و از طرفی لزوم وجود جریمه و تنبیه برای هر خلاف از قانونی را. اگر هر کدام از ما مثل شازده‌کوچولو یه سیاره که نه یک دنیای تک‌نفره داشتیم که از دنیای دیگران ایزوله بود می‌شد گفت هر کاری بخواهم می‌کنم و فقط خداوند می‌تواند در قیامت مدعی شود که مگر نگفتم این خوب است و آن خوب نیست، با این کار به تکامل می‌رسی و با آن کار به سختی خواهی افتاد؟ اما تمام ما شازده‌کوچولو‌ها را آورده‌اند در یک جامعه چیده‌اند کنار هم، از وقتی به دنیا می‌آییم در خانواده هستیم که مدلی از یک اجتماع است. چند درویش در یک قالی بگنجند اما چند پادشاه در یک مملکت نمی‌گنجند. اگر ما دوست داشته باشیم هر کاری خواستیم بکنیم مثال همان چندنفری خواهیم شد که در قایق بودند و یکی خواست جای نشستن خود را سوراخ کند. دیگر اعمال ما روی زندگی خودمان فقط مؤثر نیست، روی بقیه هم اثر دارد. اینکه گفته می‌شود هر کس آنقدر آزاد است که به آزادی دیگران لطمه وارد نکند اگر کاملاً هم درست نباشد ولی حداقل به درستی بیان می‌کند که هر عملی که بتواند روی زندگی دیگران در جامعه اثر بگذارد (اثر اجتماعی داشته باشد) باید محدودیت‌هایی داشته باشد. برای همین در جامعه یک سری حقوق اجتماعی تعریف می‌شود که ذاتی وجود انسان نیست و عارض شده از زندگی اجتماعی اوست. اگر این حقوق تعریف شوند و مرزها مشخص شود رعایت این حقوق شهروندی می‌شود واجب (قانون اجتماعی) و تخلف از آن می‌شود جرم. مشکل ما و کشورهای غربی در این بدیهیات نیست بلکه از آنجایی شروع می‌شود که یک نفر می‌پرسد این حقوق کدام است؟ پوشش در همه‌جای دنیای متمدن فعلاً پذیرفته شده است (اگرچه وضع غرب همینطور پیش برود به عریان‌گراها هم کم‌کم میدان بیشتری می‌دهند و الآن حجاب را برخی جاها ممنوع کرده‌اند بعدها هر نوع پوششی را ممکن است ممنوع کنند که حقیر دیده‌ام جایی را که به طور خاص هر نوع پوششی در آن ممنوع بوده است، نعوذ بالله)، اما قانونش باستثنای آنکه بر ضد مسلمین است در سایر موارد نانوشته است. در غرب و دیگر مدتی است که شرق نوع پوشش بر اساس اول شرایط محیطی و سپس افراد حاضر در آن محیط تعیین می‌شود. مثلاً وقتی در دانشگاهی در آمریکا دخترها سر کلاس با لباس دم دریا می‌آمدند کم‌کم صدای برخی درآمد و چیزی شبیه به حراست ما در ورودی دانشگاه قرار شد به این خانم‌ها (البته به قول خودشان مؤدبانه و با کلی ابراز شرمندگی و ...) تذکر دهند که این لباس مناسب دانشگاه نیست. بنابراین قوانین نانوشته‌ای هست که لباس محل تحصیل و کار، با لباس کنار ساحل با لباس مهمانی جوانان با لباس مهمانی رسمی همه متفاوت باشد. یعنی ملاک اصلی در تعیین نوع و کیفیت لباس می‌شود محل و موقعیت و شرایط (البته آب و هوا هم بدیهی است که مهم باشد). اما در همان غرب و شرق هم افراد حاضر در یک موقعیت اثر هرچند کمتری در نوع و کیفیت و حتی رنگ پوشش دارند، مثلاً اگر فلان استاد را بدانند که قرار است این بار در جایی که انتظارش را ندارند ببینند ممکن است در وضع پوشش خودشان تغییر هرچند اندکی بدهند، یا مثلاً در معیت والدینشان باشند یا نباشند در لباسشان یا آرایششان کمی تغییر ایجاد کند. در اسلام حق دیگران در پوشش یک فرد بر اساس اول افراد حاضر (نامحرم و محرم و محرم‌تر: همسر) و بعد بر اساس موقعیت و شرایط تعریف می‌شود. مثلاً خانم‌های مذهبی جلوی چشم یک نامحرم خاص در بیرون خانه چادر مشکی می‌پوشند و در داخل خانه چادر نماز یا فقط لباسی پوشیده و ... و البته باز گرما و سرما و آب و هوا روی این پوشش اثر می‌گذارد که این مورد آخر بیشتر جنبه‌ی شخصی دارد تا اجتماعی ... با این اوصاف دعوای ما سر اینکه پوشش یک نفر روی دیگران اثر دارد (اثر اجتماعی دارد) نیست. در یک سیستم بدون نقص باید برایش قانون وضع شود (سیستمی که برای برخی آثار اجتماعی هیچ قانون و تبصره‌ای ندارد نمی‌تواند ادعای کامل بودن کند چون برخی حقوق افراد جامعه می‌تواند نقض شود بی‌آنکه بشود آن را پیگیری کرد و ...) و برای مخالفت از آن هم تنبیه متناسب با جرم وضع نمود. سؤال این است که آیا قانون نانوشته کارایی لازم را دارد؟ خیر، از یک طرف بدیهی است که اگر قانون مشخص باشد و علنی مطرح گردد است که برای خاطی حجت را تمام می‌کند و از طرف دیگر قانون نانوشته با تغییر نسل و همچنین با کم‌رنگ شدن امر به معروف و نهی از منکر می‌تواند ناخواسته تغییر کند. شما وضع پوشش غرب امروز را با غرب ۶۰ سال پیش مقایسه کنید متوجه می‌شوید که سیستم آنها کارایی لازم را برای دفاع از حقوق شهروندان نداشته است. سؤال: اگر اکثریت افراد یک جامعه در یک رأی‌گیری حاضر شوند حقوق خود را کاهش دهند و مثلاً اجازه دهند هر کسی دوست داشت عریان بیرون بیاید آیا این مشکل را رفع می‌کند؟ پاسخ را با یک سؤال می‌دهم: آیا اگر تمام (نه اکثر) افراد یک جامعه نظر مثبت خود را اعلام کنند که سقط جنین (قتل نفس) مجاز است این کار مجاز می‌شود. خیر نمی‌شود. قرار نیست که یک نظام اجتماعی تنها به حقوق اکثر افراد رسیدگی کند بلکه باید به حقوق تک‌تک افراد رسیدگی شود و هیچ نظامی در این راستا نمی‌تواند به پای نظامی برسد که قوانین اجتماعی آن را خداوند وضع کرده است و تنبیهات مناسب (حدود) را هم خودش وضع کرده است. به نظر حقیر بدهی است که قوانین پوشش در اسلام به مراتب صحیح‌تر هستند از قوانین نانوشته‌ی غرب و شرق برای پوشش. این مسأله را وقتی درک کردم که در جایی پوشش ممنوع بود و همه (پدرها و مادرها و خواهرها و برادران و زن‌ها و شوهرها و دوستان و آشنایان و غریبه‌ها) می‌بایست جلوی یکدیگر عریان می‌بودند اگر بخواهند از فلان امکانات سونا استفاده کنند، و آنها هم ظاهراُ مشکلی در این زمینه نداشتند، بعد فردای آن روز دیدمشان که همگی جلوی هم لباس پوشیده‌اند، هرچه فکر کردم نفهمیدم آنها که چیزی برای مخفی کردن از هم ندارند دیگر این لباسشان برای چیست؟ تنها چیزی که به ذهنم می‌رسد این است: ۱. زیبایی خود لباس (لباس نه به عنوان پوشش که به عنوان زینت، این کار را با رنگ‌کردن بدن هم می‌شود کرد که متأسفانه انجام هم می‌دهند) / ۲. تابحال به این موضوع فکرنکرده‌اند، دیده‌اند همه می‌کنند و آنها هم می‌کنند، بهشان هم خورانده شده است که این از حقوق شماست و بنابراین هر بحثی را هم اینطور جمع‌بندی می‌کنند که انتخاب نوع پوشش از حقوق هر انسانی است! چیزی که خودشان هم قبول ندارند با توجه به مثال دانشگاه و ... که در بالا زدم. ببخشید که طولانی شد ولی امیدوارم درک کنید که حتی اگر اسلام قانونی روی پوشش نگذارد اینکه پوشش باید قانون‌مند باشد یک امر بدیهی است. حقیر در یک مقایسه‌ی منصفانه برایم بدیهی هم هست که قوانین اسلام که اصالت را ابتدا به افراد می‌دهد و بعد به موقعیت یک سر و گردن از قوانین نانوشته‌ی غربی بالاتر است. در پایان این بحث هم یک خاطره، با آقایی که خانمش تقریباً با لباس خانه جلوی مهمانان ظاهر می‌شد بحث مذهبی می‌کردیم تا آنجا که آقا عصبانی شد که من هم که می‌گذارم خانمم اینطور بیاید اینجا اجازه نمی‌دهم خانمم با لباس زیر اینجا بایستد که! آنجا بود که گفتم اگر قبول دارید پس پوشش جلوی دیگران حدی دارد بعد باید جواب بدهید که چطور این حد را تشخیص دادید که تا این حد مجاز است و از آن به بعد مجاز نیست؟ به نظر حقیر قضیه بدیهیه به نظر شما نیست؟

۲. اینکه فرمودید چرا خارجیها با اینکه حجاب ندارند پیش خداوند عزیز هستند هم قابل تأمل است. از یک طرف می‌توان اینطور جواب داد که خداوند کسی را بیش از آنچه بر او حجت تمام کرده مکلف نمی‌کند. آنها ظرفیت وجودی‌اشان همان قدر است و تا همان قدر هم مکلف هستند. اما کسی که خداوند به او علم و بصیرت و امکانات داده است (مسلماً تصدیق می‌کنید که هرچه باشد مسلمانی کردن و بالاتر از آن شیعه‌گری کردن در ایران ساده‌تر است از آن جاهای دیگر) آیا با غربیها یکسان سنجیده می‌شود. عالمی نقل می‌کرد (مطمئن نیستم که حدیث باشد) که فلان گناه از یکی قبیح است و از دیگری اقبح (قبیح‌تر). اما در یک مقیاس دیگر هم می‌شود به این مسأله پرداخت. بالاترین نعمت خداوند به ما چیست؟ برای هر شیعه‌ای که کمی مطالعه‌ی قرآنی و حدیثی داشته باشد مشخص است که ولایت اهل بیت علیهم‌السلام. با این اوصاف شما چگونه میزان عزیز بودن غربیهای بی‌حجاب نزد خداوند را با میزان عزیز بودن یک شیعه نزد خداوند یکسان می‌دانید؟ شیعه در یک ترجمه‌ی مصداقی معنایش پیرو اهل بیت علیهم‌السلام بودن است، مگرنه در ترجمه‌ی واقع‌گرایانه‌تر (عرفانی) می‌شود کسی که از شعاع اهل بیت است، کسی که وجودش ادامه‌ی وجودی اهل بیت علیهم‌السلام است. آیا این با آن یکی است؟ در قرآن درباره‌ی یهود که منّ و السوی نازل می‌شد و درخواست پیاز و سایر روییدنی‌های از زمین را کردند امده که بدتر را در عوض بهتر خواستند و اینها قومی جاهل بوده‌اند. ایا ما اگر عزت به اندازه‌ی غربیها را نزد خداوند طلب کنیم چیزی بیشتر از آن یهودیها خواهیم بود که نعمت کمتر را در مقابل تعمت بالاتر از خدا خواسته‌اند؟

۳. اینکه فرمودید خداوند بخاطر یکی دو تار مو عذابم نخواهد کرد، خداوند هم در قیامت که گفته می‌شود «وقفوهم انهم مسؤولون» از شما می‌پرسد که آیا عهدی نزد من داشتید که به شما این ضمانت را داده باشد یا کتابی بر شما نازل شده بود که این اجازه را به شما بدهد؟ در این صورت فرق ما با یهود چیست که می‌گویند یهود قوم برگزیده است و عذاب نمی‌شود مگر به اندازه‌ی همان چهل روزی که گوساله پرستیدند؟ حتماً میدانید که کوچک شمردن گناه حتی گناه صغیره را کبیره می‌کند که بدون توبه (که شامل جبران کردن مافات هم می‌شود) بخشیده نخواهد شد؟ آیا شما حق‌الناس ناشی از به خلاف افتادن حتی یک جوان مجرد یا متأهل را می‌توانید جبران کنید؟ حق‌الناس با حق‌النفس و حق‌الله خیلی فرق دارد. این از آنجا که گناه علنی است حتی همزمان گناه علنی کردن یک گناه مخفی را هم با خود خواهد داشت. اما اگر کسی سعیش را بکند، واقعاً سعیش را بکند نه اینکه یک کمی سعی کند و بگوید بس است سعیم را کردم، بعد هم ناراحت باشد که چرا نمی‌تواند حجاب کامل آنطور که مرضی خداست داشته باشد بحثش فرق دارد و باید همیشه امیدوار به رحمت خداوند باشد. ناراحتی از گناه خودش مرتبه‌ای از توبه است. شاید این کار بد نباشد که انجام دهید، اینکه سعی کنید از بدحجابی بدتان بیاید و اگر بدتان نمی‌آید از اینکه از بدحجابی بدتان نمی‌آید بدتان بیاید و اگر باز هم بدتان نمی‌اید از اینکه از بدحجاب بودنتان بدتان آمدن بدتان نمی‌آید بدتان بیاید (بازی با الفاظ نیست جواب می‌دهد ان شاء الله از هر مرتبه‌ای از بدی که دوری کنیم راه رسیدن به یک مرحله بالاتر هموار می‌شود). خداوند ما رو هم هدایت کنه که چه بسا از شما محتاج‌تریم و به قول آیت‌الله بهجت رحمه‌الله آنچه اینجا گفتم از باب بذل نعمة است و نه نصیحت ...

۴. در اینکه پوشش واجب است که شکی نیست، یعنی اگر اسلام این ادعا را دارد که دین کاملی است و نه فقط زندگی فردی که زندگی اجتماعی هم برنامه دارد چاره‌ای ندارد که برای پوشش و رفتار با افراد دیگر (محرم و نامحرم) هم قوانینی داشته باشد. اینکه حجاب تا چه حد واجب است و علما چرا اختلاف دارند اما باز محل تأمل است. در حضور معصوم علیه‌اسلام قول معصوم شرط است (نه حتی فهم ما از قرآن که ناقص است، مثلاً اگر قرآن را بخوانید می‌بینید که در مورد وضو گفته شده است «دستها را تا آرنج بشویید» که برادان اهل سنت که از ولایت اهل بیت‌ علیهم‌السلام بی‌بهره بوده‌اند نتیجه گرفتند که پس جهت شستن دست‌ها در وضو از سرانگشتان به سمت آرنج است در حالیکه آن آیه که از متشابهات قرآن در فقه است تنها حدود شستن را مشخص می‌کند و نه جهت آن را که علماء به طور مبسوط در شیعه به این مسلله پرداخته‌اند و بحث از اینجا شروع می‌شود که حروف اضافه به خودی خود معنا ندارند و در جمله معنا می‌شوند ...) و در غیاب معصوم عقل و شرع ما را به فرمان‌برداری از برخی که خدا تعیینشان کرده باشد ملزم می‌کند و معصوم علیه‌السلام این افراد را تحت عنوان فقیه جامع‌الشرایط به ما معرفی نموده است. مرجع تقلید بودن که بارزترین مصداق این فقها می‌باشند یک منسب بدون نام هست ولی به هر حال منسبش از طرف خداست، چون بیان شده که آنها حجت امام زمان بر ما و امام زمان حجت خداوند بر ایشان است. پس اطاعت از ایشان می‌شود اطاعت از امام زمان و اطاعت از امام زمان می‌رسد به اطاعت از خداوند. الآن ملاک برای اینکه ما و شما بدانیم که حکم خداوند برای ما چیست مرجع تقلیدمان است، حتی اگر دو رجع در موضوعی اختلاف نظر داشته باشند. پس در اینکه الآن بر ما و شما حجاب واجب است شک نکنید و در اینکه همینقدر که به ما خبرش را رسانده‌اند واجب است هم شک نکنید. وظیفه‌ی ما در این دوره از نظر خداوند (قاضی‌ای که خودش شاهد هم هست) رعایت همین حجاب است، حتی اگر بر فرض محال با ظهور امام زمان علیه‌السلام وجود حجاب نفی شود. اما چند مطلب دیگر، در آیه‌ی قران خداوند ابتدا فروانداختن چشم را دستور داده است و بعد پوشاندن خود از نامحرم را. از حکیم هم که کار عبث سر نمیزند و در زبان فلاسفه هم انتخاب غیر مرجح ناممکن است. در توضیح آن اجازه دهید سؤالی بپرسم: آیا یک برادر که محرم برای خواهرش هست می‌تواند به او به چشم خریداری نگاه کند، با چشم هوس؟ همه‌ی فقها می‌گویند نه. در واقع محارم بر سه نوع هستند:
الف) محرمیت همسری: بین زن و شهر به لحاظ جنسی هیچ حریمی نیست، نه حریم ظاهری از جنس پوشش و نه حریم باطنی از جنس حجاب چشم و ذهن (یعنی منع نگاه یا تفکر با شهوت)
ب) محرمیت با خود: بین یک نفر با خودش به لحاظ جنسی البته حریم ظاهری وجود ندارد، یعنی حرمتی در نگاه یا لمس کردن عورت شخص توسط خودش نیست، اما حریم باطنی وجود دارد و شخص نمی‌تواند حتی به بدن خودش نگاه شهوت‌آمیز داشته باشد یا با خود به قصد شهوت بازی کند و ... . ممکن است کسی فکر کند بدن خودش است و هر کاری کند به کس دیگری ضرر نمی‌رساند پس مجاز است، اما در تفکر اسلامی این درست نیست، مالک خداست و برای زندگی دنیایی او بدنی را به رسم امانت به ما سپرده است تا از آن برای امور خود استفاده نماییم، هم مأمور به نگهداری مناسب از این بدن هستیم و هم مأمور به درست استفاده کردن از آن. استفاده‌ی از این بدن برای ارضای شهوت خود جزء کارکردهای مجاز این وسیله نبوده و در صورت انجام سوء‌استفاده از بخشش خداوند و خیانت در امانت به حساب خواهد آمد. شاید به همین دلیل است که برخی علما برای ترک عادت بهره‌بری از خود (ازدواج نفس و ...) نه به عنوان واجب که به عنوان توصیه امر به پوشاندن عورت خود از دید خود می‌دهند، اگر نگاه به خود پاک نیست و پلک چشم به همراه ذهن کار حجاب چشم را انجام نمی‌دهد باید پوشش ظاهری به کار برد.
ج) محرمیت با غیر خود و همسر: مثل محرمیت با والدین، با فرزندان، با خواهران و برادران، با خاله‌ها و دایی‌ها و ...، مردان با مردان و زنان با زنان (البته مطمئن نیستم ولی فکر کنم شرط ایمان هم مطرح باشد، یعنی زن مؤمن به زن کافر محرم نباشد و لازم باشد خود را بپوشاند؟). در این محرمیت هم کمی حجاب ظاهر لازم است، یعنی حداقل عورتین باید پوشیده شود، هم کاملاً حجاب باطنی لازم است، یعنی باید چشم و ذهن کنترل شوند و مثلاً نگاه تنها بدون ریبه مجاز است.
به این ترتیب محدوده‌ی حرمتی که باید برای یک خانم در روابط اجتماعی ولو داخل یک خانواده رعایت شود اینطور نیست که برای همه یکسان باشد. خیلی موضوع قشنگی است که فکر کنید پیرامون این مسأله که والدین ما که ما را به دنیا آورده‌اند هم نسبت به ما حریم دارند و ما نسبت به ایشان حریم داریم ولی یک غریبه که ظرف چند روز یا چند ماه با هم آشنا می‌شویم و صد پشت هم قبلاً همدیگر را نمی‌شناخته‌ایم وقتی با یک طیغه به هم محرم می‌شویم این محرمیت از محرمیتی که به برادر و خواهر و وپدر و مادرمان بیشتر است و حریم‌ها کمتر است! منظور اینکه در داخل یک مجموعه‌ی از محارم (پدر و مادر و خواهر و برادر و خاله و دایی و ... و حتی زنها برای هم و مردها برای هم، البته مؤمنین ایشان اگر اشتباه نکنم) که حجاب به معنای اصطلاحی آن لازم نیست هنوز حجاب چشم لازم است! همین مسأله را در بیرون محدوده‌ی محارم هم داریم. مثلاً روستایی‌ها و عشایری که خارج شهرها زندگی می‌کنند گفته نشده که اگر حجابشان کامل نبود به ایشان تذکر دهید و حتی گفته نشده که نگاه نکنید (البته به محدوده‌ی کمی از موهایشان که معلوم است و دست‌هایشان که مثلاً تا آرنج باز است) بلکه گفته شده با نگاه ناپاک نگاه نکنید. این گفته در مورد اهل‌ذمه (کفار اهل کتاب) و خارجیها هم وارد شده است و به همین خاطر یک خانم مجری خارجی که مویش باز است و آستین‌کوتاه پوشیده است هم حتی در پخش زنده می‌توان برنامه‌اش را دید و نگاهش هم کرد ولی به شرط آنکه نگاه ناپاک نباشد. البته بحث با آنچیزی که معمولاً مردم برداشت می‌کنند فرق‌هایی دارد، مثلاً حرمت نگاه کردن به فیلم‌ها و عکس‌های مبتذل از آن جهت نیست که اینها زن نامحرم هستند و عکس و فیلم عموماً حکم خود زن نامحرم را ندارد. علت حرمت آنها متفاوت است که البته ربطی به بحث ما هم ندارد. اما همین‌قدر بگویم که حجاب فضیلت است اگرچه امروز طوری تبدیل به شعار شده است که معنی خود را از دست داده‌ است ولی واقعاً فضیلت است. برای مثال خانم محجبه‌ای (کسی که میدانیم اگر حواسش باشد حجابش را کامل حفظ می‌کند) اگر یک لحظه چادرش برود کنار و چشم ما به لباس زیر چادرش بیفتد، ولو اینکه پوشیده هم باشد ولی می‌دانیم که او دوست ندارد با آن لباس دیده شود، باید سر را به زیر انداخت و مجاز به ادامه‌ی نگاه نیستیم، اگرچه بدنش هم معلوم نیست. (مطمئن نیستم این بحث آخر درست باشد ولی چیزی شبیه به این را می‌دانم که داریم که خلاصه کسی که مؤمن است باید در نگاه به او حرمت بیشتری گذاشت و اگر جواز نگاه به مو و دستها تا آرنج کفار هم داده شده است بخشی بخاطر همین محروم بودن ایشان از این فضیلت است. شاید اینکه در صدر اسلام که برده‌داری هنوز منقرض نشده بود کنیزها مجاز به داشتن حجاب کامل نبودند هم در همین راستای فضیلت داشتن حجاب کامل باشد، اینطوری حجاب کامل فضیلت مؤمنان آزاد بود و هر آزادی برای اینکه از کنیزان متمایز شود قاعدتاً دوست می‌داشت حجاب کامل داشته باشد. اگر درک این فضیلت برایتان مشکل است آنرا مقایسه کنید با این فضیلت خداوند بر پسر ارشد خانواده که قضای نمازهای پدر و چه بسا مادرش بر عهده‌ی اوست، ولو اینکه پدر و مادرش چندان هم مقید به نماز نبوده بوده باشند. به ظاهرش نمی‌خورد که فضیلت باشد ولی وقتی به اصل وجوب نماز بر انسان به عنوان فضیلت و امانت الهی نگاه کنید مسأله حل می‌شود، یا اینکه توجه کنید به تنها کسی که نما شب واجب بود شخص رسول خدا صل‌الله‌علیه‌و‌آله بوده است)

۵. و بالأخره حرف آخر اینکه اگر نمی‌توانید برخی احکام خداوند را انجام دهید با اینکه متوجه شده‌اید که خدایی وجود دارد و اینها احکام اوست باید خیلی دقت کنید که از آنهایی نشوید که در قرآن با لحن تندی می‌گوید گفتند «سمعنا و لا أطعنا»، شنیدیم ولی انجام نمی‌دهیم، لااقل به زبان اعتراف به تسلیم به خدا بودن بکنید که مسلمان از دنیا بروید بعد در طول زندگی سعیتان را بکنید که تا می‌توانید بهتر به دین خداوند عمل کنید، واجب‌ها را انجام دهید و حرام‌ها را ترک کنید. در دین خداوند حرجی نیست، خداوند هم ارحم‌الراحمین است ولی خداوند از متقین اعمال را می‌پذیرد و متقی بنای بر طغیان ندارد بلکه بنای بر اطاعت دارد. در حدیثی از معصوم علیه‌السلام پرسیدند چرا در عوض چند سال عمر محدود باید عذاب یا پاداش نامحدود داده شود؟ امام پاسخ دادند که چون خداوند مرگ را زمانش را مخفی کرده است تا مؤمن نیتش این باشد که اگر تا بینهایت هم زنده باشد اطاعت خدا را کند و کافر نیتش این باشد که اگر تا بینهایت هم زندگی کند همینطور در نافرمانی سر کند و در حدیث دیگری هم هست که الأعمال بالنیات.

از اینکه اینقدر طولانی شد و برای خواندن این نوشته‌ها هم به زحمت‌هایتان اضافه شد و به سختی بیشتر افتادید ببخشید.

دل ارام;504243 نوشت:
علیک سلام

راستش می خواستم جوابتون رو ندم چون فکر می کنم بد جور قضاوت کرده و تند روی کرده بودید
بعد دیدم تقصیر خودمه که چنین پستی نوشتم :khandeh!:

به نظر من تمام مردان در دلشان مرض است چون نمی توانند جلوی چشم چرانی خودشان را بگیرند تا تحریک نشوند :Nishkhand:

نمی توانند جلوی افکار جنسی خودشان را بگیرند
و نمی توانند نگاه غیر جنسی به زن داشته باشند
به زن فقط به عنوان یک موجود جنسی نگاه می کنند :Ghamgin:

......

موفق باشید

سلام علیکم،
این پاسخ دفاعیه نیست، از آن عیب‌ها که گفتیم مبرا نیستم، فقط شاید تا حدودی در جهت تأیید حرفهای شما باشد. جمله‌ی آخر آن پستم را که بخوانید آیه‌ای از قرآن است که از زبان حضرت یوسف علیه‌السلام در مورد خیانت زلیخا به شوهرش بیان کرده‌اند. خیلی خوب است که تمامی آقایانی که خودشان را از این مسائل بریء می‌دانند و به خودشان اجازه‌ی رابطه‌ی مانند خواهر و برادر با نامحرم می‌دهند، همچنین تمامی خانم‌هایی که فکر می‌کنند شوهرهایشان و یا برادر و قوم و خویششان و یا حتی مردهای خیلی مذهبی و مؤمن و حتی عارف و عالم همگی از این عیب‌ها مبرا هستند به این نکته دقت کنند که کلام حضرت یوسف علیه‌السلام در همین رابطه خیلی تکان دهنده است:

قَالَ رَ‌بِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ۖ وَإِلَّا تَصْرِ‌فْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ [یوسف، ۳۳]
پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از عملی که مرا به آن می خوانند، و اگر نیرنگشان را از من نگردانی به آنان رغبت می کنم و از نادانان می شوم.

یعنی خداوندا اینها اینقدر اصرار دارند اگر تو حفظم نکنی عاقبت به ایشان میل خواهم کرد. وقتی پیامبر خدا صل‌الله‌علیه‌و‌آله مقام عصمت دارد ترس از به گناه افتادن دارد و از ترس مبتلا شدن به گناه می‌خواهد سر به بیابان بگذارد و چون نمی‌شود زندان را ترجیح می‌دهد، شما خانم محترم چه انتظاری از حقیر سر و پا تقصیر دارید؟ در احوالات مرحوم مقدس اردبیلی که مکرر تشرف خدمت امام عصر علیه‌السلام داشتند آمده که از ایشان پرسیدند اگر مال زیادی به امانت دست شما باشد آیا وسوسه به سوء استفاده نمی‌شوید و ایشان پاسخ دادند مقدس از این عیب مبراست، پرسنده هی وضعیت‌های متعدد گناه را پیش ایشان بیان می‌کرد و ایشان می‌گفتند مقدس از این گناه‌ها مبراست تا اینکه آن شخص گفت اگر شما با خانم جوان زیبایی در یک اتاق تنها باشید چه و ایشان فریاد زدند که پناه می‌برم به خدا. خانم‌هایی که حجابشان برایشان یک مسأله‌ی پیش‌پا‌افتاده است بدانند و تأکید دارم که بدانند هم خودشان دارند با دم شیر بازی می‌کنند و هم دیگران را در پرتگاه سقوط انجام می‌دهند. اگر کسی هم تا به امروز حفظ شده شک نکند که لطف خداست «الهی ما بنا من نعمة فمنک».

با این وجود اینکه گمان کنیم هیچ‌کس نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد هم درست نیست، خیلی‌ها هم هستند که ظرفیتشان آنقدر بالا رفته که به این زودی‌ها تسلیم اغوای شیطان و خواهش نفس نمی‌شوند، آنچه در بالا آمده است که کسی خود را مبرای از گناه نداند که پیامبر خدا و عالم ربانی هم در این مورد خاص خود را در معرض گناه می‌دانسته‌اند (بحث اهل بیت علیهم‌السلام اما فرق دارد چون آنها اصل خیر هستند و هر خیری از فروع ایشان است ...)

و خداوند عالم‌تر است

(نگین);502054 نوشت:
چرا من هیچ وقت نمیتونم عاشق حجاب بشم ؟؟

سلام علیکم
حجاب یک خانم یا کنترل چشم یک مرد ,نمود خارجی از تفکر و احساسات داخلی یا روحی آنهاست.
ببینید,تقریباً 99 درصد از بچه های ابتدائی عاشق مدرسه نیستند , 70 درصد از راهنمائی,50درصد از دبیرستان,30درصد از لیسانس 10 درصد از ارشد و 5درصد از دکتری و 2 درصد از اعضای هیئت علمی .
شاید از مردم کوچه و بازار هم 5 درصد عاشق درس و کسب و علم باشند.
دقت اعداد بالا زیاد مهم نیست ولی حقیقتی که وجود دارد,اینه که بسیاری از کارهای عملی ما به شناخت و معرفت انسانها از مسائل زندگی بستگی داره.
مثلا رژیم غذائی را در نظر بگیرید,اگر کسی واقعا به معایب پرخوری و بدخوری آگاهی مکفی داشته باشه , در اینصورت از اینکه مثلا در یک مجلس عروسی با تنوع بسیار زیاد غذاهای خوشمزه , انواع سالاد و دسر و شیرینی و....که بعضا کنترل خود را از دست می دهند و پر خوری می کنند , نه تنهااحساس بدی ندارد , بلکه از اینکه شب راحت می خوابد و مشکلات بعدی معده و اضافه وزن و ....را ندارد احساس خوبی خواهد داشت.
لذا به نظرم اگر مطالعات خود را در مورد مثلا حجاب بیشتر کنید و از جنبه های مختلف آن را ارزیابی کنید احتمالا اگر عاشقش هم نشید ولی دوستش خواهید داشت.
دل ارام;504243 نوشت:
به نظر من تمام مردان در دلشان مرض است چون نمی توانند جلوی چشم چرانی خودشان را بگیرند تا تحریک نشوند
نمی توانند جلوی افکار جنسی خودشان را بگیرند
و نمی توانند نگاه غیر جنسی به زن داشته باشند
به زن فقط به عنوان یک موجود جنسی نگاه می کنند

اینکه تمام مردم را خطاب قرار دادید , فکر کنم صحیح نباشه ولی در مورد اینکه تمام مردها علاقه به مسائل جنسی دارند این مطلب نه تنها صحیح است بلکه واجب و ضروری است.در این تاپیک نظر خود را گفته ام:
http://www.askdin.com/thread21464.html
هم چنان که تمام زنان علاقه دارند زیبائی خود را ظاهر کنند , نمیتوان گفت که تمام زنان بیمارند!
اگر این احساس در مردان و زنان نبود ع خداوند هم در قرآن مردان را به کنترل چشم و زنان را نیز به کنترل حجاب دعوت نمی فرمودند و اینکه خداوند حکیم است و این اشتیاق در زنان و مردان وجود دارد , پس اصلا چرا خداوند آن را آفریده است و همانگونه که همه می دانند , این احساس لازم و ضروری زمانی بد و منفی میشه که از حد خارج بشه و از مسیر اصلی خود خارج بشه!

*عارف*;504280 نوشت:
اینکه تمام مردم را خطاب قرار دادید , فکر کنم صحیح نباشه ولی در مورد اینکه تمام مردها علاقه به مسائل جنسی دارند این مطلب نه تنها صحیح است بلکه واجب و ضروری است.در این تاپیک نظر خود را گفته ام:
بهترین دلیل برای حفظ حجاب .
هم چنان که تمام زنان علاقه دارند زیبائی خود را ظاهر کنند , نمیتوان گفت که تمام زنان بیمارند!
اگر این احساس در مردان و زنان نبود ع خداوند هم در قرآن مردان را به کنترل چشم و زنان را نیز به کنترل حجاب دعوت نمی فرمودند و اینکه خداوند حکیم است و این اشتیاق در زنان و مردان وجود دارد , پس اصلا چرا خداوند آن را آفریده است و همانگونه که همه می دانند , این احساس لازم و ضروری زمانی بد و منفی میشه که از حد خارج بشه و از مسیر اصلی خود خارج بشه!

سلام

دقت نفرمودید جناب عارف

نگفتم تمام مردان علاقه به مسائل جنسی دارند پس در دلشان مرض است

گفتم چشم چران هستند :Nishkhand: پس در دلشان مرض است

وگرنه علاقه به مسائل جنسی در زنان هم هست و مرض نیست

موفق باشید

owari;504256 نوشت:
یعنی خداوندا اینها اینقدر اصرار دارند اگر تو حفظم نکنی عاقبت به ایشان میل خواهم کرد. وقتی پیامبر خدا صل‌الله‌علیه‌و‌آله مقام عصمت دارد ترس از به گناه افتادن دارد و از ترس مبتلا شدن به گناه می‌خواهد سر به بیابان بگذارد و چون نمی‌شود زندان را ترجیح می‌دهد، شما خانم محترم چه انتظاری از حقیر سر و پا تقصیر دارید؟ در احوالات مرحوم مقدس اردبیلی که مکرر تشرف خدمت امام عصر علیه‌السلام داشتند آمده که از ایشان پرسیدند اگر مال زیادی به امانت دست شما باشد آیا وسوسه به سوء استفاده نمی‌شوید و ایشان پاسخ دادند مقدس از این عیب مبراست، پرسنده هی وضعیت‌های متعدد گناه را پیش ایشان بیان می‌کرد و ایشان می‌گفتند مقدس از این گناه‌ها مبراست تا اینکه آن شخص گفت اگر شما با خانم جوان زیبایی در یک اتاق تنها باشید چه و ایشان فریاد زدند که پناه می‌برم به خدا.

جناب

باور کنید اینطوری هم نیست و مردها و زنها اینقدر کم جنبه هم نیستند

به نظر من هستند مردان و زنانی که تنها در یک محل هستند و
خطا هم نمی کنند

من این حرف و با قاطعیت صد درصد می گم و هیچ شکی هم ندارم که چنین مردان و زنانی هستند

چون خودم تجربه کردم :ok:

دل ارام;504296 نوشت:
جناب

باور کنید اینطوری هم نیست و مردها و زنها اینقدر کم جنبه هم نیستند

به نظر من هستند مردان و زنانی که تنها در یک محل هستند و
خطا هم نمی کنند

من این حرف و با قاطعیت صد درصد می گم و هیچ شکی هم ندارم که چنین مردان و زنانی هستند

چون خودم تجربه کردم :ok:

درباره‌ی قسمت اول صحبتتان حق با شماست، فراموش کرده بودم روی این نکته‌ی شما تأکید کنم که توهینی به اولیاء خداوند و حتی مؤمنین و حتی بخشی از غیرمؤمنین نشود، بر همین اساس آن پاسخ را اصلاح کردم که ان شاء الله تبعات بعدی مخربی برایم نداشته باشد، ممنون بخاطر تذکر بجایتان.

درباره‌ی قسمت دومتان به این سادگی که شما گفتید نیست. این وعده‌ی شیطان است که در سه جا همیشه حضور دارد، یکی وقتی دو نامحرم در اتاقی با هم تنها باشند و ... که به یکی از پیامبران خداوند علیهم‌السلام خبر داد و از دروغگو این بار راست بیرون آمده بود. با این وجود همین بیان هم نیاز به تفسیر دارد و به همین سادگی نیست که شما بگویید من یک بار با کسی تنها بودم و لغزشی در اعماق وجودم احساس نکردم، دنبالش گشتم ولی نبود. اولاً باید ببینید در طرف مقابلتان چه در او هم نبود یا در او بوده است و این را مطمئن باشید که مگر از هیپنوتیزم استفاده کنید که آقایی چنین چیزی را برای شما اعتراف کند، در چنین وضعی پای یک نفر هم که سر بخورد کافی است و اگر نخورده رحمت خداست. اما بجز این مسأله مسائل دیگری هم مطرح است که مطمئن نیستم در اینجا قابل بیان باشد پس از آن چشم‌پوشی می‌کنم.

یاعلی

سلام دوستان عزیز
ابتدا از شروع کننده تایپیک خانم نگین معذرت میخوام که سوالم رو اینجا قرار میدم.

جناب حامی لطفا شما هم پاسخ بدین.

ابتدا شرحه مختصری از خودم میدمو میرم سره سوالم:
من چادریه خیلی سفت و سختی بودم و چون خودم انتخاب کرده بودم، با اینکه میگن عشقه به چادر شعاره ولی واقعا من صادقانه عاشقه چادرم بودم و لذت میبردم، با اینکه محیطه خانوادگیه رنگارنگ و در دانشگاه هم بیشتره افراد غیره چادری و بدحجاب و آرایش کرده بودن، من همیشه احساسه افتخار میکردم که این عملمو صحیح انجام میدم. تا اینکه ازدواج کردم و همسرم حجابمو دوست نداشت و من هر روز سرخورده تر شدم. قبلا تو محیطهایی که حجابم تحقیر میشد وقتی قرار میگرفتم ،اصلا انگار نه انگار! نه ناراحت میشدم نه هیچی! اما این بار حالم فرق میکرد.
علت چیه؟ چرا حالا حسم به حجاب عوض شده؟
چرا الان مثلا چادرم دورم میفته و من برش نمیدارم؟ یا حتی در چند موقعیت چادرمو برداشتم و حسه خیلی بدی نداشتم؟

شخصه مذهبی و محترمی بهم میگفت تو حجابت کامله فقط چون ایمانت به چادر کم شده در حدی که بهش ایمان داری عمل کن و به خاطره مثلا حرفه مردم (که بگن فلانی که قبلا رو میگرفت حالا چادرش اونقدر محکم نیست) چادر نداشته باش.
البته من اگر به حرفه اون شخص کامل هم عمل کنم حجابم انقدری فرق نمیکنه یعنی کلا چادرو با دلایله هم عقلی و هم عاطفی قبول دارم و کنار نمیذارم.
اما اگر این حرف صحیح باشه من برخی جاها که منو نمیشناسن مثلا در مسافرت ممکنه چادر نپوشم (مانتوی گشاد)

میشه راهنماییم کنین و نظرتون رو هم درباره تغییر حجابه من و حرفه این شخصه محترمه مذهبی بفرمایین؟
با سپاس

سلام

یه نکته مهم که در دعای ماه رمضان از خدا می خواهیم : دوست خوب است . دوست آنقدر اثر دارد که قابل بحث نیست .

خواهری تعریف می کرد که:

من و دوستم فرشته هر دو مانتویی بودیم، اما من مانتوی کوتاه و با موهای بیرون گذاشته هم جلوی سرم هم موهای بلندم از بیرون مقنعه، اما اصلا هیچ وقت بدی آن را نمی دانستم. و فرشته مانتوی بلند با مقنعه ای چانه دار بلند می پوشید. همیشه خودش و خانواده اش من را تحقیر می کردند چون به نظرشان من دختر بدی بودم حتی بعدها فهمیدم که نگاه تمام پسرها را برای دختران همسایه مان با تهمت دوست پسر داشتن من تعریف کرده بود و نگاهها به منی که حتی خانواده ام هم خیلی چیزها را نمی دانستند را تغییر داده بود. تا اینکه هر دو در مقطع بالاتر وارد دو نوبت متفاوت شدیم.
در کلاس ما همه دختران اطرافم که با آنها هم مسیر بودم یا هم نیمکت بودیم چادری بودند؛ و دوستان فرشته همه بد حجاب و با آرایشهای بد و پنهانی. مدیر مدرسه ما به بهانه های مختلف چادریها را تشویق می کرد. بعد از یک سال من و فرشته هر دو شبیه دوستانمون شده بودیم..

شما مشکلتان از زمانی شروع شده که دوست چادری نداشته اید.

خواهرم بدانید، خوردن سم باعث مرگ میشود حالا اگر فرد بداند این سم است یا نداند سم است باز هم میمرد... بیحجابی و بدحجابی سم است و دل را میمیراند مگر آنکه فرد در دلش هدایت را بخواهد و خدا او را هدایت کند. در همین وبی که دوستان به شما معرفی کردند به نام من و چادر و خاطره ها می خوانید حرفهایی که همه از عنایت و توجه خدا به چادر است.

اگر از حجابتان محافت نکنید شیطان همین را هم از شما می دزدد و خدا نیز به ما نیاز ندارد و عنایتش را به کسی که در دلش هدایت را می خواهد می رساند.

من کسی را می شناسم که حاجت بزرگی داشت و برایش ختم سنگینی در دو نوبت چهل روزه برداشت، می دانید بعد از هشتاد روز چه شد؛ خواب دید هدیه ای از طرف امام زمان به او داده اند فردایش عشق چادر به دلش افتاد و چادری شد .. او حاجتی که می خاست نگرفت اما توفیق چادر پوشیدن را پیدا کرد.

این چادر سر کردن تازه اول راه است برای ادامه مسیر و یاورمهدی شدن.

اگر مطالعه نکنیم درباره حجاب شیطان گیجمان می کند و همین حجاب را هم می برد.

ما که چادر پوشیده ایم

در ته چاه دُرّ دیده ایم

حضرت یوسف در میان سیاهی چاه که قرار گرفت به مقامی رسید که شیطان از آن میترسید..

یاعلی

owari;504308 نوشت:
با این وجود همین بیان هم نیاز به تفسیر دارد و به همین سادگی نیست که شما بگویید من یک بار با کسی تنها بودم و لغزشی در اعماق وجودم احساس نکردم، دنبالش گشتم ولی نبود. اولاً باید ببینید در طرف مقابلتان چه در او هم نبود یا در او بوده است و این را مطمئن باشید که مگر از هیپنوتیزم استفاده کنید که آقایی چنین چیزی را برای شما اعتراف کند، در چنین وضعی پای یک نفر هم که سر بخورد کافی است و اگر نخورده رحمت خداست. اما بجز این مسأله مسائل دیگری هم مطرح است که مطمئن نیستم در اینجا قابل بیان باشد پس از آن چشم‌پوشی می‌کنم.

سلام

گرامی ارزش پاکی و نجابت جایی است که لغزشی هم اگر در اعماق وجودت احساس کردی
ان لغزش از اعماق وجودت به عملت سرایت نکند
بتوانی محکم جلوی وسوسه شیطان بایستی و وسوسه را در اعماق وجودت خفه کنی

وگرنه در شرایط قرار نداشته باشی و گناه نکنی هنر نیست

اما اینکه شما واقعا این مورد برایتان خیلی عجیب است برای من جای تعجب دارد !!!!
چون من موارد اینچنینی زیاد دیده ام و هم خودم تجربه کرده ام

بزرگوارانچنان این امر برایم بسیار عادی است که از اینکه شما ان را قبول ندارید یا
غیر ممکن می دانید واقعا برایم جای بسیار سوال و تعجب است

موفق باشید

یه دختر خوب باید خودش را در خدمت حجاب ببینه نه اینکه حجاب را در خدمت خودش
وقتی در خدمت حجاب باشی دیگه تمسخر یا تحقیر بقیه بهت کارگر نیست و دلت همیشه قرصه و البته خوشحال
ولی اگه بخوای حجاب درخدمتت باشه دیگه هر روز یه مد تازه میزنی تا بقیه خوششون بیاد آخرشم کسی شاید خوشش نیاد دیگه نتیجه ش معلومه
به خاطر اینکه در خدمت حجاب باشی باید عاشق سیده خانم دوعالم سلام الله علیها باشی اینم به شناخت و معرفتت نسبت به بی بی جان برمیگرده:ok:

[=utf-8]ღღღ خدایی خــدا غـریبه ღღღ کلیپ تصویری بسیار زیبا
این کلیپ رو نگاه کن....
خودت میفهمی....

نـــــــمازتان را که بخوانید و خدا رو دوست بدارید............. حل است...
حجاب را رعایت کن که:جلب رضایت خدا مهم است یا نامحـــرم(بنده خدا(منظورم خودم نیستم))؟؟؟

اگر به مرحله ای برسید که عاشق خود باشید (یعنی اگر ارزش آن را بدانید) , آنگاه عاشق حجاب هم خواهید شد:Gol:

اصل مساله اینه که یه حسی در انسان وجود داره به نام مورد توجه قرار گرفتن .چه مرد چه زن درونش این ویژگی هست که دوست داره محبوب باشه همه ما وقتی یه لباس نو یه ماشین مدل بالا یا صدای خوب یا چهره زیبا داشته باشیم دوست داریم که ستوده بشیم اینطور نیست؟ .تا اینجا مساله هیچ مشکلی نیست.اما اینکه چطوری خودشو نشون بده تا این حسش ارضاء بشه مساله ، همینه . وگرنه این زن های بد حجاب اکثرشون نه بخاطر مسایل بوووووووق اینطورین نه بخاطر عناد با خدا . بقیه اش بعدا

پیشنهاد میکنم یه کتاب در مورد حجاب بخونید و خودتونو شست و شوی مغزی بدید . قول میدم قوی تر از قبل عاشق حجاب بشید و از انتقاد های دیگران احساس قدرت کنید نه ضعف .
دلیل اینکه از حجاب زده شدید این بوده که یکی از عادتهای شمارو دیگران نقد کردند و باعث شدن کنارش بذارید . ولی وقتی یه کتاب بخونید متوجه میشید چیزهایی میدونید که دیگران ازش کاملن بی خبر هستند . مطمئن باشید اینکه یک اندیشمند به شما واقعیتهای نامرئی ای رو گزارش کنه و اسرار پشت پرده رو فاش کنه اونقدر شمارو توی تصمیمتون قوی میکنه که اگر یک لشگر آدم هم علیه عقاید شما بایستند مقاومت خواهید کرد . دلیل اینکه دیکتاتور ها و پادشاهان و رئیس جمهور ها یا رهبران تاریخ با وجود انتقادهای میلیونی کوچیک و بزرگ تصمیمشون رو عوض نمیکنن و عقاید خودشون رو با قوت اجرایی میکنند همینه . اونها فکر میکنن چیزی میدونن که دیگران نمیدونن . نه اینکه فکر کنن دیگران چیزی میدونن که اونا نمیدونن !
کتاب بخون ... خودتو شست و شوی مغزی بده ... مغزت رو با چیزایی که ندای درونت بهت الهام میکنه ببند و نفوذ نا پذیرش کن . من تضمین میکنم اگه خودتو با کتاب (فقط کتاب! نه مقاله و گزارش و سایت و ... چون کتاب باعث چله نشینی و شست و شوی مغزی سی روزه میشه ) هیچکس نمیتونه به عقایدت نفوذ کنه .
برای اینکه توی رفتاری ثابت قدم و استوار باشی باید عقیده و فلسفه ای برای رفتارت داشته باشی .. یک دلیل محکم ... یک انرژی توی مرکز کنترل درونت ... یک عامل توفنده که تو رو هل بده به اون رفتار نه دعوت کنه ...

موضوع قفل شده است