با وجود این همه جبر پس اختیار چه میشود؟!
تبهای اولیه
خداوند هرکس را که بخواهد به گمراهِی ميکشاند و هر کس را که بخواهد هدايت ميکند.
هر که را که بخواهد فهم ميدهد و هر که را که نخواهد نميدهد.
هر که را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميگرداند و هر کس راکه نخواهد دلش را در پذيرفتن ايمان سخت ميکند.
هر کس را بخواهد مشمول رحمت خودميکند و ميبخشد ، و هر کس را بخواهد عذاب ميدهد.
هر که را که بخواهد عزيز ميکند ، و هرکه را بخواهد ذليل ميکند، به هر کس که بخواهد همه چيز ميدهد و از هر کس که بخواهد همه چيز را ميگيرد.
هر کسِی را که خدا ذليل کند ديگر کسِی او را عزيز نميتواند کرد.
خداوند هر کسِی را که بخواهد فراخ روزِی ميکند و هر کس را که بخواهد تنگ روزِی ميکند.
و ما بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی درجه داديم تا عده اِی از آنها عده ديگرِی را به خدمت خود گيرند.
آرزو و توقع بيجا در مزيتِی که خدا براِی بعضِی بر بعضِی ديگر قائل شده است مکنيد.
بنگر که چگونه بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی بخشيديم ، و البته در آخرت برترِی بسيار بيشترِی به تعضِی بر بعضِی ديگر خواهيم داد.
هيج مرد و زن مومن رادرکارِی که خدا و رسول او بدان حکم کنند اختيارِی نيست.
ما خود پرده بر دل برخِی از افراد نهاده ايم که گوششان بر شنيدن سخن حق سنگين باشد.
اگر ميخواستيم همه مردمان را به راه راست هدايت ميکرديم ولِی وعده ما تخلف ناپذير است که جهنم را از اجنه و از آدميان پر کنيم.
اگر ميخواستيم تمام خلايق را امت واحدِی مِی آفريديم ليکن چنين نکرديم تا هر که را خود بخواهد مشمول رحمت خويش کنيم.
هر کس که خداوند او را به گمراهِی رساند ديگر هيچکس هادِی او نشود و پيوسته در گمراهِی بماند.
اگر خدا ميخواست اينها مشرک نميشدند اما ما خود چشم و دل ايشان را از گرويدن به حق گردانيديم.
چون بخواهيم اهل ديارِی را هلاک کنيم فرمانروايان آنرا واميداريم تا راه فسق بروند و مستحق کيفر شوند آنگاه آنها را هلاک ميکنيم.
و حرام است بر هر شهرِی که بايد مردم آن هلاک شوند که آن مردم از کفر خود توبه کنند.
بر گردنشان تا زنخ زنجير عذاب نهاديم و راه پس و پيش را بر آنان بستيم و پرده بر چشمها و دلهايشان افکنديم.
ديدگانش را بِی نور کرديم و گفتيم که اينک عذاب قهر و انتقام ما را بچشيد.
پس از هلاک اينان اقوامِی ديگر پديد آورديم و آنها را نيز يکِی بعد از ديگرِی به خاک هلاک انداختيم تا سرنوشت هر قوم را عبرت ديگران قرار دهيم.
چگونه ميخواهِی کسِی را که خدا گمراه کرده است هدايت کنِی ؟ براِی چنين کسِی هرگز راهِی به هدايت نخواهد بود.
و نوح به قوم خود گفت اگر خدا خواسته باشد شما را گمراه کند اندرز من به شما سودِی نخواهد داشت.
با وجود این همه جبر پس اختیار چه میشود؟!
با عرض سلام به شما دوست گرامی
اگر ما بودیم و این آیاتی که شما از قران نقل کرده اید و نه هیچ آیه دیگر، اگر ما بودیم و فقط این آیات و نه هیچ روایتی از خاندان وحی، اگر ما بودیم و فقط این آیات و نه عقلانیتی که هم حجیت شرعی دارد و هم ذاتی، اگر ما بودیم و فقط این آیات و نه هیچ قاعده ادبی و گفتاری در زبان عرب از قبیل عام و خاص، اطلاق و تقیید و اجمال و تبیین، اگر ما بودیم وفقط این آیات و نه...
بدون شک همان نتیجه ای را میگرفتیم که شما گرفته اید
اما
هم صدها آیه که دلالت بر اختیار آدمی دارد
هم هزاران روایت که بر مختار بودن انسان گواهی میدهد
هم برهانهای عقلی که ساحت حکمت و عدالت الهی را از تحمیل جبر مطلق از طرفی و مجازات از طرف دیگر، مصون میداند
و هم قوانین ادبی
همه و همه کاشف از این است که اسلام قایل به مختار بودن انسان است:
ما اين آيات را بصورتهاى گوناگون براى آنان بيان كرديم تا متذكّر شوند، ولى بيشتر مردم از هر كارى جز انكار و كفر ابا دارند.(فرقان/50)
بدون شک جزئی نگری بزرگترین رهزن در مباحث اعتقادی است.
در پناه حق
از نقطه نظر درون دینی هیچ دینی بدون اختیار شکل نمیگیرد اما من از نقطه نظر برون دینی اینها را توجیه محمد برای ایمان نیاوردن مشرکان میبینم.
سلام علیکم،
بدون شک خیلی از موارد حیات ما جبری است. شما در دستتان لیوانی دارید که پر از آب است، اراده میکند و با اختیار خودتان میخواهید آب را به زمین بریزید، لیوان را به صورت ارادی و اختیاری برمیگردانید و آب به زمین ریخته میشود، ارادهی شما بالفعل نتیجه داد. بعد به جایی از فضا میروید که جاذبه کم باشد (مثلاً در سفینهای که به دور زمین در حال چرخش است تا جاذبهی گرانش با نیروی گریز از مرکز ساده شود) آنجا همین اراده را میکنید که آب را به زمین بریزید، باز به صورت ارادی و اختیار لیوان را میچرخانید ولی آب به زمین ریخته نخواهد شد، هرچقدر هم که سعی کنید رساندن تمام آن آب به زمین برایتان ساده میسر نخواهد شد. ارادهی شما ارادهی شما بوده است، اختیارتان هم اختیار خودتان بوده است، ولی اینکه ارادهی شما قابل اعمال باشد یا خیر بسته به عوامل جبریای دارد که خداوند برایتان فراهم کرده است و بچه در بدو تولد از خیلی از این اسباب خبر ندارد و کار کشف ان هم شاید سالیان دراز به طول بکشد و حتی به ساحتی کشیده شود که نام آن را علم تجربی میگذارند، به بهرهوری در آوردن ارتباطات جبری و تکوینی عالم برای به خدمت اراده و اختیار انسان درآوردن آنها.
نه جبر مطلق است و نه اختیار، نه امور کامل از ما سلب شده است و نه کامل به ما تفویض شده است، بلکه تعاملی میان آنها برقرار است.
هرچقدر هم که شما بگردید و آیه از قرآن پیدا کنید که همهچیز جبر است و جبر است و جبر، باز اگر از شما بپرسند که ایمان بیاور خود را در یک دوراهی خواهید یافت که اگر بیاورم این سودها به صورت جبری به من میرسد و اگر نیاورم این زیانها به صورت جبری بر من تحمیل خواهد شد، اینکه کدام راه را انتخاب کنید به دادههای ذهنیتان، ایدئولوژیاتان و نظام ارزشی پذیرفته شده توسط شما بستگی دارد ولی باز این قدرت را در خود میبینید که با اینکه چیزی بر خلاف نظام فکریاتان باشد را هم بتوانید انتخاب کنید. مثلاً کسی اعتقاد دارد که خداوند وجود دارد، ولی برای امتحان اینکه آیا انکار خداوند اثر خاصی خواهد داشت او را انکار میکند و اثرش میشود رانده شدن از درگاه حق (نه اینکه بگویم فرشتهی رانده شده از درگاه حق خداوند را انکار کرده بود، ولی با اینکه شهوات او را به کوتاهی هول نداده بودند در اطاعت از خداوند قصور کرد که رانده شد). این میشود معنی اختیار. اینکه خوب و بد برای شما شمرده شد، شما خواستید ایمان بیاورید و خواستید ایمان نیاورید! میدانید که احترام به پدر و مادر بسیار مهم است اما خواستید احترام بگذارید و یک اف هم به ایشان نگویید و خواستید احترام نگذارید. میدانید که بدرفتاری با یتیم چقدر بد است اما در مقام عمل خواستید او را تکریم کنید و خواستید به قهر برانید. در آخر کار هم گفته میشود که آنچه برایتان از خوب و بد گفته شده است قوانین خداست که باید حدود آنها را حفظ کنید، باید کار خوب را انجام دهید و کار بد را ترک کنید، با استفاده از اختیار یا این کارها را خواهید کرد و یا نخواهید کرد، در این دنیا هم که به شما گوشزد داده نشود جای دیگری هست که از حساب و کتاب آن دیگر گریزی نیست.
اما در مورد موارد جبری زندگی. خداوند ظرف وجود ما و شما را آفرید و فرمود خودتان ان را پر کنید و هرچقدر که پر کردید سهم شما از زندگی دنیا خواهد بود: « فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ» [العبث، ۲۴]، هر کسی خودش بنگرد که چه طعامی (جسمی و روحی) برای خودش فراهم کرده که البته اثر طعام انتخابی او بر بدن یا روحش دیگر تکوینی خواهد بود، غذای جسمی سالم بخورید تا سالم بمانید و خوب رشد کنید و مغزتان باز شود و ...، غذای روحی مناسب بخورید تا اخلاق و معنویت شما کامل گردد. کسی که فقط غذای فستفود بخورد با اینکه میداند اینها اکثراً اشغال هستند و ارزش غذایی ندارند میتواند انتظار داشته باشد جسمش سالم بماند؟ کسی هم که مدام غذای معنویاش کثافات بوده است نباید انتظار داشته باشد نفس قوی و سالم داشته باشد، این که غذای معنوی که انتخاب کرده چه اثری روی رحش بگذارد هم جبری و تکوینی است، اینکه توبه و ... میتواند جبرانش کند هم مانند دوا و درمان جسم است.
لکل مثلٍ مثال ...
یا علی
تشکر از کارشناس محترم تاپیک و جناب owari
اولا که کارشناس محترم تاپیک آخرش نفرمودند پس این آیات که معنای جبر در زندگی را میدهند پس علت وجودیشان چیست و اگر جبری در زندگی وجود ندارد پس این آیات که ماشالله رک و پوست کنده داره میگه جبر داریم؟
و اما جناب owari ماشالله مثل همیشه جواباشون طولانی هست(البته ناراحت نشیدا).میخواستم بگم ما آخرش به زبون ساده نفهمیدیم با وجود آیات توی پست اول ، چجوری شما میگین توی چیزهایی که توی پست اول گفته شده اختیاری در کار بوده؟
اقا اصلا فرض کن من 1400 سال پیش زندگی میکردم و میخوام پیغمبر باشم یعنی گناه نکنم و کار خوب بکنم و اصلا من میخوام جای محمد پیغمبر باشم ...به نظرتون میشه؟احتمالا حالا فهیدین اینقدر که شما توی پستتون مثال از اختیار آوردین من دوبرابرش میتونم مثال از جبر براتون بیارم.مخصوصا توی شغل خودم که مرتبط با بیمار هست
تشکر از کارشناس محترم تاپیک و جناب owari
اولا که کارشناس محترم تاپیک آخرش نفرمودند پس این آیات که معنای جبر در زندگی را میدهند پس علت وجودیشان چیست و اگر جبری در زندگی وجود ندارد پس این آیات که ماشالله رک و پوست کنده داره میگه جبر داریم؟
و اما جناب owari ماشالله مثل همیشه جواباشون طولانی هست(البته ناراحت نشیدا).میخواستم بگم ما آخرش به زبون ساده نفهمیدیم با وجود آیات توی پست اول ، چجوری شما میگین توی چیزهایی که توی پست اول گفته شده اختیاری در کار بوده؟
اقا اصلا فرض کن من 1400 سال پیش زندگی میکردم و میخوام پیغمبر باشم یعنی گناه نکنم و کار خوب بکنم و اصلا من میخوام جای محمد پیغمبر باشم ...به نظرتون میشه؟احتمالا حالا فهیدین اینقدر که شما توی پستتون مثال از اختیار آوردین من دوبرابرش میتونم مثال از جبر براتون بیارم.مخصوصا توی شغل خودم که مرتبط با بیمار هست
ببخشیدا با اختیار خودت میای تو اسک دین پست می ذاری و سوال می پرسی بعد طلبکارم هستی؟؟:Nishkhand::Cheshmak:
ببخشیدا با اختیار خودت میای تو اسک دین پست می ذاری و سوال می پرسی بعد طلبکارم هستی؟؟:Nishkhand::Cheshmak:
چه مثال باحالی زدی...باحال از لحاظ ربط نداشتن میگم...منم تو جوابش میگم با اختیار خودت داره قلبت میزنه؟اگر میتونی بگو تندتر بزنه یا مثلا الان دوتا بزنه؟هان؟
تشکر از کارشناس محترم تاپیک و جناب owari
اولا که کارشناس محترم تاپیک آخرش نفرمودند پس این آیات که معنای جبر در زندگی را میدهند پس علت وجودیشان چیست و اگر جبری در زندگی وجود ندارد پس این آیات که ماشالله رک و پوست کنده داره میگه جبر داریم؟
و اما جناب owari ماشالله مثل همیشه جواباشون طولانی هست(البته ناراحت نشیدا).میخواستم بگم ما آخرش به زبون ساده نفهمیدیم با وجود آیات توی پست اول ، چجوری شما میگین توی چیزهایی که توی پست اول گفته شده اختیاری در کار بوده؟
اقا اصلا فرض کن من 1400 سال پیش زندگی میکردم و میخوام پیغمبر باشم یعنی گناه نکنم و کار خوب بکنم و اصلا من میخوام جای محمد پیغمبر باشم ...به نظرتون میشه؟احتمالا حالا فهیدین اینقدر که شما توی پستتون مثال از اختیار آوردین من دوبرابرش میتونم مثال از جبر براتون بیارم.مخصوصا توی شغل خودم که مرتبط با بیمار هست
سلام علیکم مؤمن،
ما منکر جبر نیستیم، در روایت هم آمده که نه جبر مطلق و نه تفویض مطلق (سپرده شدن مطلق امور به دست خودمان)، بلکه امری است بین دو امر. نوزاد که به دنیا میآید نمیداند که اتش دست را میسوزاند، نمیداند که فلفل تند است یا چیزهای دیگر، او این امور را به تدریج یاد میگیرد و وقتی بزرگ شد از این امور با اختیار خودش استفاده میکند، از فلفل و تندی آن مثلاً میشود برای خواباندن سریع درد دندان استفاده کرد که در طب سنتی داریم ... اینکه فلفل درد دندان را سریع بخواباند (شبیه عصبکشی جدید) یا نخواباند به دست او نیست، او فقط با اختیار خودش از امور جبری (تکوینی) که خداوند برایش فراهم کرده است (اسمش را میگذاریم علم طبیعت یا علم ظاهری) استفاده میکند. از این جبر همانطور که میشود برای امور دنیوی استفاده کرد برای امور اخروی هم میشود. مثلاً در قرآن هست که هر کسی مال یتیم را بخورد جز این نیست که آتش میبلعد (اگر اشتباه نقل نکرده باشم)، اینکه خوردن مال یتیم معادل حقیقی آن و بلکه اثر حقیقی آن خوردن آتش است دیگر تکوینی است و جبری، اما دست خود ماست که مال یتیم را بخوریم یا نخوریم. کسی که مال یتیم را خورده از او بپرسید آیا مجبور بودی که این ظلم را انجام دهی؟ برخی خواهند گفت بله ولی اگر منصف باشند خواهند گفت خیر.
داشتن اختیار از ویژگیهای روح و نفس است نه جسم، مثلاً کسی هست که اراده میکند دستش را بالا ببرد ولی قسمتی از مغزش که مسؤول این فرمان است درست کار نمیکند یا نخاعش اشکال دارد یا اصلاً دست در بدن ندارد، او اختیار دارد ولی لوازم تکوینی لازم برای آن اعمال اختیار را در اختیار ندارد، یا یک نفر که فلج مغزی است و برای رساندن دستش به یک نقطهی خاص باید کلی حرکت اضافه در سر و بدن انجام دهد، اراده و اختیار او کامل و سالم است ولی وسیلهی اعمال آن عادی و طبیعی کار نمیکند و او را به زحمت اضافه میاندازد. اگر اشکالات مغزی یا نخاعی این افراد درست شود بدون اینکه قدرت ارادهی جدیدی به ایشان داده شود خواهند توانست رفتار طبیعی از خود نشان دهند. کسی که نابینای مادرزاد است هم اگر عیب چشمش برطرف شود قادر به دیدن خواهد شد. جبر در نحوهی اِعمال اراده است نه در خود اراده. اینکه ما اراده کنیم برویم مریخ ولی نشود از نقص در اراده و اختیار ما نیست بلکه هنوز روشی که از جبر خدا استفاده کنیم تا به این ارادهی خودمان جامهی عمل بپوشانیم دست نیافتهایم: نقص در امکانات.
آن اختیاری که دین بر رویش بحث دارد اختیاری است که شخص بر مبنای آن درست یا غلط را انتخاب میکند و عدالت هم در قبال همین انتخاب (نیت) خواهد بود: الأعمال بالنیات. برای مثال کسی به نیت اینکه در یک لیوان شربت است آن شربت را میخورد ولی بعد از یکی دو قلوپ که خورد میبیند شراب بوده، این مجازات ندارد اگر تا فهمیده دیگر لب نزند و آنچه در دهان دارد را همه قورت ندهد، اما کسی به نیت اینکه در یک لیوان شراب است از آن میخورد بعد میبیند شربت بوده است، اگرچه شربت خورده و بطری پشت بطری هم میخورد مست نمیکرد با این وجود برایش گناه خوردن شراب ثبت خواهد شد، فعل قلب او (نیت) گناه کردن بوده است و همین فعل اثرات باطنی خود را به صورت جبری بر روی وجود او خواهد گذاشت، اگرچه بخاطر اینکه آن لیوان به جای شراب پر از شربت بوده است اثرات جسمی خوردن شراب برایش مترتب نشود.
آیات آورده شده توسط آقای @mir هم عموماً بحث جبر بعد از مرحلهی اختیار (انتخاب و تعلق دادن اراده به آن انتخاب) است، یعنی ما با اختیار خودمان کاری میکنیم که بعد به صورت جبری مستوجب هدایت یا ضلالت میشویم. ما نمیتوانیم خدا را آنطور که شایستهی پرستش اوست بپرستیم، اما خداوند هم سعیمان را میخواهد (سعی در پس نیت است)، کسی که سعیش را بکند خداوند که دنبال بهانه برای رحم کردن است را جبار خواهد یافت. جالب است که اتفاقا یکی از نامهای خداوند جبار است ولی از عالم بزرگواری پرسیدم که این چطور با اختیار داشتن ما جور در میآید که خداوند جبار باشد؟ فرمود جبار به معنای جبرانکننده است و نه جبرکننده. یعنی شما سعیت را بکن خداوند نقصهایت را جبران میکند. بدبحال کسی که ورقهی امتحانش سفید باشد یا به عمد جواب غلط نوشته باشد طوریکه هیچ بهانهای برای دریافت رحمت (رحمت خاص: رحیمیت) خدا نداشته باشد.
ان شاء الله کارشناس محترم در مورد آن آیات که دوستمان آوردهاند توضیح کامل را خواهند داد فقط بدانید که هیچ کدام آن اختیاری که بهشت و جهنم را مطابق عدالت خداوند صورت حق و حقیقت بخشیده نفی نمیکنند.
یا علی
منم تو جوابش میگم با اختیار خودت داره قلبت میزنه؟اگر میتونی بگو تندتر بزنه یا مثلا الان دوتا بزنه؟هان؟
سلام علیکم،
در ضمن این تاپیک روی این موضوع هم به اتفاق دوستان بحثهایی انجام گرفت که اگرچه نهایی نشد ولی تا حدودی مسأله بازتر شد، ان شاء الله کمکتان کند و البته اینکه شما در کارهای پزشکی هستید هم شاید شما بتوانید کمکی به آن تاپیک کنید، ان شاء الله.
یا علی
چه مثال باحالی زدی...باحال از لحاظ ربط نداشتن میگم...منم تو جوابش میگم با اختیار خودت داره قلبت میزنه؟اگر میتونی بگو تندتر بزنه یا مثلا الان دوتا بزنه؟هان؟
حاجی خونتو کثیف نکن
اولا ربط داشت چون مثال برا اختیار بود
ثانیا واقعا شما به زور وارد سایت شدی و نظر دادی؟؟؟؟؟؟؟
ثالثا من فقط خواستم بگم به هر حال اعمال اختیاری هم هست همش جبر نیست.من کی گفتم اصلا جبری وجود نداره که شما مثال جبر برا من می زنی؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام علیکم،
در ضمن این تاپیک روی این موضوع هم به اتفاق دوستان بحثهایی انجام گرفت که اگرچه نهایی نشد ولی تا حدودی مسأله بازتر شد، ان شاء الله کمکتان کند و البته اینکه شما در کارهای پزشکی هستید هم شاید شما بتوانید کمکی به آن تاپیک کنید، ان شاء الله.
یا علی
سلام
مجدد تشکر بابت پاسخ گویی شما
توی پستتون تقریبا میخواستید بگید که پشت هر عمل جبری ، احتمالا اختیاری نهفته هست.یا اینکه این دو به موازات هم هستند.
ولی من نظرم چیز دیگری است ، ما آدم ها مثل این میمونه که توی یه زندان هستیم ، طبق قوانین زندان داریم زندگی میکنیم با لین حال توی زندان آزاد هستیم یعنی میتونیم مثلا هرکار خواستیم توی سلول خودمون بکنیم اما اگر روزی زندان بان خواست که مثلا یه کتک به ما بزنه ، میتونه بزنه و اجباری هم نیست که اگر ازش پرسیدیم چرا زدی حتما بهمون جواب بده.تقریبا این شده داستان جبر و اختیار ما
حاجی خونتو کثیف نکن
اولا ربط داشت چون مثال برا اختیار بود
ثانیا واقعا شما به زور وارد سایت شدی و نظر دادی؟؟؟؟؟؟؟
ثالثا من فقط خواستم بگم به هر حال اعمال اختیاری هم هست همش جبر نیست.من کی گفتم اصلا جبری وجود نداره که شما مثال جبر برا من می زنی؟؟؟؟؟؟؟؟
بله بنده هم منکر اختیار نیستم اما این دنیا و ما انسان ها تمام اختیاراتمون در زیرمجموعه ای از جبر بنانهاده شده
پست 12 بنده رو بخونین منظورم رو میفهمید
آیات آورده شده توسط آقای @mir هم عموماً بحث جبر بعد از مرحلهی اختیار (انتخاب و تعلق دادن اراده به آن انتخاب) است، یعنی ما با اختیار خودمان کاری میکنیم که بعد به صورت جبری مستوجب هدایت یا ضلالت میشویم.
استدلالی که معلم دینی پیش دانشگاهیم که روحانی بود بهم گفت همین بود یعنی اعمالی هستند که با انجام آنها خدا کاری میکند که فرد در گمراهی بماند اما اولا چرا این سخن در خود قرآن نیامده و ثانیا این استدلال در صورت صحیح بودن با رحمانیت خدا در تضاد است و خدایی که نهایت تلاشش را میکند تا بنده به جهنم نرود با چنین خدایی (الله) متفاوت است و به نظر من خدای اسلام از این نظر شباهت زیادی به خدای یهودیت (یهوه) دارد و با اینکه در ظاهر خدایان ادیان ابراهیمی یکی هستند (از نظر مسلمان) ولی شیوه رفتار خدای هر 3 دین متفاوت است. یکی فقط بنی اسرائیل را آدم حساب میکند و بقیه انسانها را عملا برده بنی اسرائیل میداند (یهودیت) بعدی همه انسانها را به یک چشم میبیند و بعضا بیش از حد مهربان و رئوف هست (مسیحیت) بعدی هم مثل کمونیست ها هدف وسیله را برایش توجیه میکند و قدرت بی حد و حصری دارد که حتی افتادن برگ از درخت را هم منوط به اجازه خودش میکند!
جناب owari نظرات راجع به پست های آغازین تاپیک های زیر چیست؟ آیا جبر را اثبات میکنند؟ :
http://www.askdin.com/thread27634.html
http://www.askdin.com/thread32172.html
http://www.askdin.com/thread35434.html
http://www.askdin.com/thread36321.html
http://www.askdin.com/thread38006.html
استدلالی که معلم دینی پیش دانشگاهیم که روحانی بود بهم گفت همین بود یعنی اعمالی هستند که با انجام آنها خدا کاری میکند که فرد در گمراهی بماند اما اولا چرا این سخن در خود قرآن نیامده و ثانیا این استدلال در صورت صحیح بودن با رحمانیت خدا در تضاد است و خدایی که نهایت تلاشش را میکند تا بنده به جهنم نرود با چنین خدایی (الله) متفاوت است
سلام علیکم،
برای چه با رحمانیت خداوند در تضاد است؟ رحمانیت خداوند بهرهی موجودات از وجود داشتن و زنده بودن و رشد جسم و حداقلهای بهرهی شخص از معنویت است و رحیمیت خداوند تکامل روحی انسان. حالا محرومیت از تکامل روحی چگونه میتواند با رحمانیت خداوند در تضاد باشد؟ خداوند تلاش کند که بندهای به جهنم برود؟ مگر خداوند نیاز به تلاش کردن دارد وقتی خودش قاضی روز قیامت است و کسی نمیتواند روی حکم او نظری دهد. در روایات آمده که شخصی در قیامت متوجه میشود که اهل جهنم است، وقتی او را به سمت جهنم میبرند برمیگردد و میگوید خدایا فکر نمیکردم که عذابم کنی ... بعد دستور میرسد که او را به جهنم نبرید! بعد خداوند میفرماید که میدانم بندهام دروغ میگوید ولی ... . بحث سر این است که خداوند منشأ خیرات و رحمت است، از او بد صادر نمیشود، کسی که چتری روی سرش میگیرد که از باران رحمت خدا بر سرش نریزد و خیس محبت خدا نشود خداوند باز باد را به زیر چترش میبرد که چترش کمی آنطرفتر برود، با باد آب را از اطراف به او میپاشد، اما وقتی که طرف خیلی اصرارکرد که خیس از رحمت الهی شود و لباس تمامقد ضد آب پوشید دیگر باران رحمت خداوند را هم دریافت نخواهد کرد، مگر آنکه باز به دلیلی خداوند طور دیگر بخواهد. برای خداوند فرقی ندارد که کسی از رحمت او برخوردار شود یا نه، واجبالوجود بودن (صمدیت) و بینیازی خداوند اثبات عقلی دارد، دوست داشتن و تلاش کردن و ... همه نسبت دادنشان به خداوند وقتی به طور معمول ترجمه شوند ایراد دارد و خداوند منزه است که نقص داشته باشد. خداوند تنها مؤثری است که هرگز اثری نمیپذیرد. در این دنیا رحمتش ریزان است و در آن دنیا هم همینطور، ولی ظرفیتها برای بهره بردن از رحمت خداوند یکسان نیست، برخی به اندازهی غذاهای جهنمی سهم از رحمت خداوند دارند و وجود داشتن و زنده بودن، و برخی بیش از آنچه فکرش را بتوانند بکنند خداوند در کاسهاشان میریزد.
و به نظر من خدای اسلام از این نظر شباهت زیادی به خدای یهودیت (یهوه) دارد و با اینکه در ظاهر خدایان ادیان ابراهیمی یکی هستند (از نظر مسلمان) ولی شیوه رفتار خدای هر 3 دین متفاوت است. یکی فقط بنی اسرائیل را آدم حساب میکند و بقیه انسانها را عملا برده بنی اسرائیل میداند (یهودیت) بعدی همه انسانها را به یک چشم میبیند و بعضا بیش از حد مهربان و رئوف هست (مسیحیت) بعدی هم مثل کمونیست ها هدف وسیله را برایش توجیه میکند و قدرت بی حد و حصری دارد که حتی افتادن برگ از درخت را هم منوط به اجازه خودش میکند!
خدای هر سه نسخهی از دین یکی است ولی برداشت دینداران آنها متفاوت است، در یهودیت به خدا درو میبندند که فقط یهودیت رستگاران اصلی هستند و باقی از بنیاسرائیل پستتر هستند و گمان دارند که بنیاسرائیل عذاب نمیشود مگر به همان اندازهای که گوساله پرستیدهاند، در مسیحیت Salvation را مخصوص دینداران مسیحی نمیدانند ملی آن را مخصوص کسانی میدانند که مسیح علیهالسلام را به جایگاه پسرخدایی بشناسد و او را از جایگاهش پایین نیاورد و در آن صورت است که مسیح گناهان ایشان را میبخشد و برایشان شفاعت میکند و آنها روانهی بهشت میشوند، نمیدانم از کجا گفتید که خدای مسیحیان به همه مهربان است و ...، خدای مسلمین امروزی هم میگوید هر کسی کوچکترین کار بدی کند برایش محاسبه خواهد شد و هر کس کوچکترین کار خیری هم بکند برایش محاسبه خواهد شد، هر کس مسؤول کار خودش است و کسی بار کس دیگری را نمیبرد. اگر بحث شفاعت و ... هم مطرح میشود یا گفته میشود ولایت و محبت علیبنابیطالب علیهالسلام حسنهای است که هیچ گناهی (بجز کفر و شرک مگرنه غالین هم اهل عذابند) به آن صدمه نمیزند اینها بحثهایی است که نافی آن مسؤولیت شخص بر اعمال و نیات خودش نمیباشد و کسانی هم که از اهل سنت گرفته تا روشنفکران و ... به آن ایراد میگیرند درست معنای آن را متوجه نشدهاند.
اینکه برگ درخت جز به حول و قوهی الهی بر زمین نمیافتد توحید افعالی است و بدن حتی کفار هم که از جبر طبیعت تبعیت میکند (خونرسانی، تفکر، دیدن و شنیدن، کارکرد ششها و ...) همگی در همین توحید افعالی به اذن خداوند در کار هستند. این وسط فقط دو موجود معرفی شدهاند که در اختیار ایشان بحث تشریع مطرح است، نه اینکه سایر موجودات روح ندارند یا حتی اختیار ندارند (یک شیر هم وقتی میخواهد به یک حیوان حمله کند انتخاب آگاهانه با توجه به محدودیتهای خودش میکند و مجبور به شکار یک آهوی خاص نمیداند خود را، در بحث تربیت بچه هم همینطور و ...)، بلکه اختیار در انسان و جن و بعد تقابل عقل با شهوت است که تشریع را برای انسان و جن رقم میزند. یعنی اگر حیوانی سیر شود خودش به طور غریضی میداند که نباید بخورد ولی کنترل خوردن در انسان به خودش سپرده شده است و در عوض برای ان قوانینی وضع شده است که باید از آنها تبعیت کرد. گوسفند هرچه بخواهد را نمیخورد و فقط غذایی را میخورد که مطابق طبعش باشد ولی انسان هر چیز خوب یا بدی که مطابق طبعش باشد یا نباشد را به صرف اینکه خوشمزه است یا عوارضش (مستی و خماری و توهمدیدن و به فضا رفتن در توهم و ...) را دوست دارد میرود سمتش در حالیکه دین او را منع کرده است که جز از طیبات برای طبع خودش استفاده نکند.
یا علی
پسنامه: در مورد آن تاپیکها که فرمودید ان شاء الله مطالعه کنم بعد ...
سلام علیکم،
برای چه با رحمانیت خداوند در تضاد است؟ رحمانیت خداوند بهرهی موجودات از وجود داشتن و زنده بودن و رشد جسم و حداقلهای بهرهی شخص از معنویت است و رحیمیت خداوند تکامل روحی انسان. حالا محرومیت از تکامل روحی چگونه میتواند با رحمانیت خداوند در تضاد باشد؟ خداوند تلاش کند که بندهای به جهنم برود؟ مگر خداوند نیاز به تلاش کردن دارد وقتی خودش قاضی روز قیامت است و کسی نمیتواند روی حکم او نظری دهد. در روایات آمده که شخصی در قیامت متوجه میشود که اهل جهنم است، وقتی او را به سمت جهنم میبرند برمیگردد و میگوید خدایا فکر نمیکردم که عذابم کنی ... بعد دستور میرسد که او را به جهنم نبرید! بعد خداوند میفرماید که میدانم بندهام دروغ میگوید ولی ... . بحث سر این است که خداوند منشأ خیرات و رحمت است، از او بد صادر نمیشود، کسی که چتری روی سرش میگیرد که از باران رحمت خدا بر سرش نریزد و خیس محبت خدا نشود خداوند باز باد را به زیر چترش میبرد که چترش کمی آنطرفتر برود، با باد آب را از اطراف به او میپاشد، اما وقتی که طرف خیلی اصرارکرد که خیس از رحمت الهی شود و لباس تمامقد ضد آب پوشید دیگر باران رحمت خداوند را هم دریافت نخواهد کرد، مگر آنکه باز به دلیلی خداوند طور دیگر بخواهد. برای خداوند فرقی ندارد که کسی از رحمت او برخوردار شود یا نه، واجبالوجود بودن (صمدیت) و بینیازی خداوند اثبات عقلی دارد، دوست داشتن و تلاش کردن و ... همه نسبت دادنشان به خداوند وقتی به طور معمول ترجمه شوند ایراد دارد و خداوند منزه است که نقص داشته باشد. خداوند تنها مؤثری است که هرگز اثری نمیپذیرد. در این دنیا رحمتش ریزان است و در آن دنیا هم همینطور، ولی ظرفیتها برای بهره بردن از رحمت خداوند یکسان نیست، برخی به اندازهی غذاهای جهنمی سهم از رحمت خداوند دارند و وجود داشتن و زنده بودن، و برخی بیش از آنچه فکرش را بتوانند بکنند خداوند در کاسهاشان میریزد.
سلام
آخه مشکل اینجاست که فرد لباس ضد آب نپوشیده بلکه خدا خودش میگوید کاری میکند که فرد ایمان نیاورد!
سلامآخه مشکل اینجاست که فرد لباس ضد آب نپوشیده بلکه خدا خودش میگوید کاری میکند که فرد ایمان نیاورد!
سلام،
از مجموع آیات و روایات که ابته برخی هم صراحت بر این مسأله دارند، خداوند مأمورانی بر هر کس گمارده است که او را از به انحراف افتادن حفظ نمایند، گناه هم که بخواهد بکند خیلی اوقات شرایط طوری رقم میخورد که سختیهای سر راه انجام آن گناه برایش پیش بیاید. ولی وقتی شخص اصرار کند بر انجام گناه آن وقت است که خداوند رهایش میکند که انجامش دهد. این به خود رها شدن نهایت قهر خداوند است، اینکه چشم و گوش و عقلش را هم ببندد وقتی است که طرف آنقدر اصرار دارد که انجام دهد که حتی اگ آن گناه در ماه باشد هم تلاش خود را بکند که به آن برسد، از نظر روحی چنین کسی گزینههای دیگر پیش رویش را که خداوند مهیا فرموده هرگز نمیبیند، برای انجام گناه هر سختیای را هم به جان میخرد و ظلمهای زیادی را روا میدارد. اینها همه حکم پوشیدن آن لباس ضد آب را برایش دارد.
در روایت امام علیهالسلام وقتی در مورد جبر و اختیار سؤال پرسیده شد امام فرمودند مانند فرد آزادی که یک برده دارد، آن برده اگر بخواهد کاری کند آن فرد آزاد میتواند مانع از آن کار او شود و او دوست داشته باشد که اطاعت کند یا نداشته باشد ناچار از آن کار دور خواهد ماند. اما بعد آن برده مدام اصرار میکند که آن کار اشتباه را انجام دهد و مالک او که میداند آن کار برایش ضرر دارد باز مانعش میشود، آنقدر او اصرار میکند و این مالک مانع میشود که عاقبت مالک میگوید رهایش کنید که آن کار را بکند. نه اینگونه است که او بخواهد گناه کند و مالکش به این گناه او راضی باشد، نه اینگونه است که او بخواهد گناه کند و مالکش نتواند مانع شود یا علیرغم مانع شدن او آن برده توانستهباشد آن کار را کند. این میشود جبر و اختیار. خداوند همه را حفظ میکند از گناه، همه قبول دارند که گناه را بار اول که بخواهید انجام دهید سختتر است ولی بعد قبحش در نظر انسان کمکم میریزد و در انجامش جرأت پیدا میکند و هیچکس و هیچچیز هم جلودارش نخواهد بود.
جناب owari نظرات راجع به پست های آغازین تاپیک های زیر چیست؟ آیا جبر را اثبات میکنند؟ :http://www.askdin.com/thread27634.html
http://www.askdin.com/thread32172.html
http://www.askdin.com/thread35434.html
http://www.askdin.com/thread36321.html
http://www.askdin.com/thread38006.html
در تاپیک اول صحبت از کتاب استفان هاوکینگز شد. در نظر ایشان دو فرض هست که هر دو غلط هستند:
۱. انفجار بزرگ رخ داده است (بعد از انفجار بزرگ قوانین شکل گرفته باشند از خود نظریهی انفجار بزرگ عجیبتر است)
۲. همه چیز عالم این دنیای مادی نیست و جهان خلقت علاوه بر عالم ملک عوالم ملکوت و ... را هم دارد
اگر تاریخچهی پذیرش نظریهی انفجار بزرگ را بخوانید و اینکه چقدر مثلاً انیشتین با آن مخالف بود (اگر مسیر کهکشانها دنبال شود به سمت گذشته همه به یک نقطه نمیرسند) و چطور آخر کار با کشف اثر داپلر و اشعهی کیهانی به نظر باورپذیرتر شد و همهگیر شد و اینکه هنوز در همان اشعههای کیهانی مطلبی هست که قابل توضیح دادن با نظریهی انفجار بزرگ نیست متوجه میشوید که این نظریه الأن برای این مورد قبول است که نظریهی بهتری در دسترس عالمان تجربی نیست. تکیه کردن بر چنین نظریهای برای بیان چنان حرفهای بزرگی بیشتر شبیه گافهای تاریخی دانشمندان بزرگ تاریخ علم است که تعداد این گافها کم هم نیست اگر مطالعهای در زمینههای علمی داشته باشید.
اینکه فکر کنیم قوانین فیزیک باید بر روح و فرشتگان و ... هم تعمیم داده شود فقط از ذهن خیالپرداز یک فیزیکدان برمیآید و توهمی بیش نیست، اساس آن هم استقراء است. اگرچه افراد ابتدا یادشان میرود که برای وجود خدا و ... ادلهی عقلی و ... وجود دارد و نباید به عنوان پیشفرض یک نظریه این بدیهیات را نادیده گرفت.
یادم هست که از برخی دانشمندان فیزیک به عنوان ماشین نظریهپردازی یاد شده بود، انسانهایی که در یک اتاق نشستهاند قهوه میخورند و نظریه میدهند که الآن در بینهایت دارد باران میبارد یا خیر ... خوب نیست اینها ملاک اعتقادات یک انسان عاقل و بالغ باشد.
در مورد تاپیک دوم سعی کردهبودم در اینجا پاسخی بدهم، اگر به اندازهی کافی مرتبط به آن سؤال باشد البته.
در مورد تاپیک سوم در همان تاپیک پاسخم را دادم.
در مورد تاپیک چهارم ما نظریهی تکامل را قبول نداریم و برای این کار هم به هیچ وجه عقلمان را تعطیل نمیکنیم، ما ان شاء الله بدون استفاده از عقلمان شبمان روز نمیشود! در مورد رخداد فرایند تکامل تا حدی از آن را میتوانیم بپذیریم، یکی برای موجودات کمسلولی و یکی هم تغییرات جزئی برای موجودات پرسلولی. در موجودات کمسلولی مانند ویروسها مثلاً مسألهی جهش را داریم ومشکلی با آن نداریم، در مورد موجودات پر سلولی هم مثلاً تغییر قد یا هوش یا رنگ چهره و ... با تغییر در شرایط محیطی و تغذیه را داریم. تغییر اساسی در موجودات کمسلولی را هم از نوع دوم میتوان در نظر گرفت که منتها تغییرات کوچک در انها که تعداد سلولهایشان کم است خودش تفاوت بزرگی خواهد بود که نوع را تغییر میدهد. اما اینکه با دیدن جهشهای ویروسی و تغییرات جزئی در ظاهر موجودات پرسلولی (که هیچکدام نوع و گونه را تغییر نمیدهد) نتیجه بگیریم تغییرات کلی در موجودات پرسلولی هم ممکن است چیزی در حد توهم عالمانه است (علمی-تخیلی).
از طرف دیگر وقتی برای انسان نه فقط بدن که روان و عقل و روح هم قائل شوید خواهید دید که بدنش هم که از تکامل بدن میمون بتوان به دست آورد روحش و افکارش و ... را نمیتوان تکامل یافتهی روح و روان میمون دانست. اصولاً یک فرض اولیه در نظریهی تکامل انکار روح است و دست کم گرفتن همان عقلی که ما را به نداشتنش متهم میکنند.
بنابراین به عنوان علم تجربی امروزی بیش از یک کارراهاندازه اگر توجه شود اشتباه کردهایم. اما دین هم در مورد علم ظاهر حرف دارد و هم علم باطن. ما نه فقط انسان را میدانیم از خاک است که جن را هم میدانیم از آتش است، گربه را میدانیم از آب بینی شیر است و خوک را میدانیم که از عطسهی فیل است. شباهت گونههای عضو یک خانواده مانند گربهسالان قابل بررسی اسلامی هم هست که چرا اینها اینقدر شبیه هم هستند، اما اینکه همه را از یک پدر و مادر و آنها را هم پسرعموهای سرگروه خانوادههای دیگر (مثل میمونها و پرندگان و ماهیها و...) بدانیم و بعد همه را به آغازیان برسانیم و ... بیشتر شبیه بازی با علم است، یعنی من یک نظریه بدون فکر تولید کنم و شما سعی کنید آن را رد کنید. مشکلش اینجاست که الأن چند قرن هست که سر اثبات یا رد کردنش گیر کردهاند، اگرچه اثباتی هم برایش نیست (حلقههای گمشدهی داروین) اما نمیدانم چرا آنرا عقلانی و نظریههای دیگر را متحجرانه معرفی کردهاند؟ شاید مرضی در دل دارند و غرضی در ذهن ...
تاپیک پنجم را هم در همانجا پاسخم را دادم.
ببخشید بابت تأخیر
یا علی
۲. همه چیز عالم این دنیای مادی نیست و جهان خلقت علاوه بر عالم ملک عوالم ملکوت و ... را هم دارد
البته نظر هاوکینگ این نیست وگرنه بیخدا نبود!
[=arial]عرض سلام و ادب دارم خدمت همه ی عزیزان
امیرجان اینکه شما این آیات رو کنار هم بذاری و به جبر برسی اصلا علمی و درست نیست .
طبق احادیث مستند و محکمی که در معتبرترین کتب اهل سنت و تشیّع وجود داره ، رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)فرمودند اگر میخواهید گمراه نشید ، قرآن و اهل بیت منو از هم جدا نکنید .
کارشناس محترم فرمایش درستی دارن ، اگر فقط ما بودیم و همین دسته از آیاتی که فرمودید ، کاملا به این نتیجه میرسیدیم که جبر است و لا غیر .
پس اوّل باید دید شما چه اعتقادی دارید !؟ اگر مسلمان نیستید و اصلا اسلام رو قبول ندارید ، خب من به شما میگم که اسلام فقط این چندتا آیه ای که شما فرمودید نیست .
ولی اگه مسلمان هستید ، که شما به عنوان یه مسلمان باید تمام ابعاد دینتون رو ببینید نه اینکه فقط یه بخشی رو ببینید .
وقتی به تفسیر آیاتی که شما فرمودید و همچنین شان نزول آنها و همینطور به آیات دیگه مراجعه میکنیم ، کاملا روشن میشه که به هیچ عنوان منظور خداوند ازین آیات ، بیان جبر نبوده .
شما به راحتی با مراجعه به تفسیر هر کدوم ازین آیاتی که فرمودید و آیات و احادیث فراوان دیگه متوجه مشید که اصلا جای چنین اشکالاتی وجود نداره .
در قرآن و احادیث اهل بیت(علیهم السلام) بسیار تاکید شده که نباید بعضی از آیات یا احادیث رو بچسبیم و بعضی رو رها کنیم .
خود خداوند هم در چند جای قرآن به این مسئله اشاره فرموده .
به عنوان مثال میفرماید :
[=arial]«أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[بقره/85] آیا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ایمان مى آورید، و به بعضى كافر مى شوید؟! براى كسى از شما كه این عمل (تبعیض در میان احكام و قوانین الهى) را انجام دهد، جز رسوایى در این جهان، چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار مى شوند. و خداوند از آنچه انجام مى دهید غافل نیست»
قضیه ی اون شخصی میشه که گفت :
آقا خود خدا در قرآن گفته نماز نخونید ... حتی گفته به نماز نزدیک نشید !!
رفیقش گفت : کجای قرآن چنین چیزی نوشته ؟!
جواب داد همونجا که خدا میگه :
لا تَقرَبُوا الصّلاة...(به نماز نزدیک نشید...)
رفیقش گفت :
عزیزم آیه رو باید کامل بخونی . خداوند میفرماید :
لا تقربوا الصّلاة و انتم سُکرَی...(نردیک نماز نشید در حالیکه مست هستید)
خلاصه امیر جان شما هم نباید فقط این آیات رو بچینی کنار هم و نتیجه ی جبر بگیری
شما برو به کتب تفسیری مراجعه کن و هر کدوم ازین آیاتی که بیان کردی رو ببین که چرا و در مورد چه کسانی و در چه ماجرایی و چه وقتی نازل شدن تا به راحتی پی ببری که هیچ کدوم ازین آیات دلالت بر جبر ندارن .
وامّا دوست خوبمون که گفتن اگه جبر نیست پس بگو قلبت تندتر بزنه...
دوست خوبم حتی اون مذاهب و فرقه هایی که قائل به جبر هستن ، ازین جور مثالها استفاده نمیکنن .
اینکه بحث جبر و تفیض و اختیار مطرح میشه ، فقط در مورد اموریه که انسان در موردشون تکلیف داره و باید پاسخگو باشه .
حتی اونهایی که قائل به جبر هستن نمیگن : بیا نیگا کن . جبره دیگه . چون من وقتی غذا میخورم ، چه بخوام چه نخوام غذام هزم میشه . یا به قول شما چه بخوام چه نخوام نمیتونم قلبم رو کنترل کنم و...
بلکه همون اشخاص هم برای اثبات جبر میرن سراغ اموری که عقلایی و ادراکی هستن .
مثلا اینکه من آیا میتونم به اختیار خودم برم سر کار یا نه مجبورم که دارم میرم!؟ میتونم با اختیار و راده ی خودم دینم رو عوض کنم یا نه مجبورم ؟! میتونم با اختیار خودم به دیگران ظلم کنم یا نه !؟ و....
اونی که شما میفرمایید اصلا یک مقوله ی دیگه ایه . خداوند این عالَم رو بر اساس یک سری قوانین و اسباب و مسبّبات و علّت و معلولها آفریده . وقتی شما به صورت شخص دیگه ای سیلی بزنی ، اون شخص دردش میگیره . چون خداوند این عالَم رو علت و معلولی آفریده .سیلی خوردن و احساس درد ، علّت و معلول هستن . دست به آتش زدن و سوختن ، سبب و مسبّب هستن و اصلا ربطی به جبر و تفویض نداره .
اگر شما بدنتون سالم باشه ، قلبتون یک ضربان خاصی خواهد داشت چون یک سری علت و معلولها وجود داره . اگه به گیاه آب بدید و ازش نگه داری کنید ، رشد میکنه . هیچ کس هم نمیگه این جبره . بلکه این بحث علّت و معلوله .
وقتی خداوند عالَمی رو خلق میکنه ، خب قاعدتا باید لوازم و اسباب و نظم و مقرراتی هم باشه .
ولی بحث جبر و اختیار اونجاییه که مثلا علّت اینکه من شخص دیگه ای رو کشتم چی بود !؟ آیا جبر بود یا خودم با اراده و اختیار خودم این کارو کردم .
ببخشید که طولانی شد
ممنون و موفق باشید
[="Tahoma"][="Navy"] با وجود این همه جبر پس اختیار چه میشود؟!خداوند هرکس را که بخواهد به گمراهِی ميکشاند و هر کس را که بخواهد هدايت ميکند.
هر که را که بخواهد فهم ميدهد و هر که را که نخواهد نميدهد.
هر که را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميگرداند و هر کس راکه نخواهد دلش را در پذيرفتن ايمان سخت ميکند.
هر کس را بخواهد مشمول رحمت خودميکند و ميبخشد ، و هر کس را بخواهد عذاب ميدهد.
هر که را که بخواهد عزيز ميکند ، و هرکه را بخواهد ذليل ميکند، به هر کس که بخواهد همه چيز ميدهد و از هر کس که بخواهد همه چيز را ميگيرد.
هر کسِی را که خدا ذليل کند ديگر کسِی او را عزيز نميتواند کرد.
خداوند هر کسِی را که بخواهد فراخ روزِی ميکند و هر کس را که بخواهد تنگ روزِی ميکند.
و ما بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی درجه داديم تا عده اِی از آنها عده ديگرِی را به خدمت خود گيرند.
آرزو و توقع بيجا در مزيتِی که خدا براِی بعضِی بر بعضِی ديگر قائل شده است مکنيد.
بنگر که چگونه بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی بخشيديم ، و البته در آخرت برترِی بسيار بيشترِی به تعضِی بر بعضِی ديگر خواهيم داد.
هيج مرد و زن مومن رادرکارِی که خدا و رسول او بدان حکم کنند اختيارِی نيست.
ما خود پرده بر دل برخِی از افراد نهاده ايم که گوششان بر شنيدن سخن حق سنگين باشد.
اگر ميخواستيم همه مردمان را به راه راست هدايت ميکرديم ولِی وعده ما تخلف ناپذير است که جهنم را از اجنه و از آدميان پر کنيم.
اگر ميخواستيم تمام خلايق را امت واحدِی مِی آفريديم ليکن چنين نکرديم تا هر که را خود بخواهد مشمول رحمت خويش کنيم.
هر کس که خداوند او را به گمراهِی رساند ديگر هيچکس هادِی او نشود و پيوسته در گمراهِی بماند.
اگر خدا ميخواست اينها مشرک نميشدند اما ما خود چشم و دل ايشان را از گرويدن به حق گردانيديم.
چون بخواهيم اهل ديارِی را هلاک کنيم فرمانروايان آنرا واميداريم تا راه فسق بروند و مستحق کيفر شوند آنگاه آنها را هلاک ميکنيم.
و حرام است بر هر شهرِی که بايد مردم آن هلاک شوند که آن مردم از کفر خود توبه کنند.
بر گردنشان تا زنخ زنجير عذاب نهاديم و راه پس و پيش را بر آنان بستيم و پرده بر چشمها و دلهايشان افکنديم.
ديدگانش را بِی نور کرديم و گفتيم که اينک عذاب قهر و انتقام ما را بچشيد.
پس از هلاک اينان اقوامِی ديگر پديد آورديم و آنها را نيز يکِی بعد از ديگرِی به خاک هلاک انداختيم تا سرنوشت هر قوم را عبرت ديگران قرار دهيم.
چگونه ميخواهِی کسِی را که خدا گمراه کرده است هدايت کنِی ؟ براِی چنين کسِی هرگز راهِی به هدايت نخواهد بود.
و نوح به قوم خود گفت اگر خدا خواسته باشد شما را گمراه کند اندرز من به شما سودِی نخواهد داشت.
سلام
اینها همه یعنی اینکه خدا و خالق تو دستش باز است پس تو هم از خدایی که دستش باز است برای کمال و سعادت و رشد و موفقیت و .... استفاده کن
یا علیم[/]
البته نظر هاوکینگ این نیست وگرنه بیخدا نبود!
درست است که هاوکینگ بیخداست ولی نظر شما راجع به کسی که استدلال عقلی برای اثبات وجود خداوند را نادیده میگیرد چیست؟ نظرتان راجع به کسی که یک اثبات عقلی را نه با آوردن مثال نقض و نه با نقد عقلایی که با آوردن یک سناریوی تجربی جایگزین میخواهد رد کند چیست؟ این شخص عاقل است یا فقط باهوش؟ آیا باهوش بودن افتخاری دارد وقتی خودش در کسب این هوش نقش چندانی نداشته و از طرف خداوند (شما فکر کنید طبیعت) به او داده شده است؟ در قیامت از عقل سؤال میشود و نه از هوش، چه بسا باهوشانی که وضعشان از عوام بدون تفکر بدتر باشد. آنجا که از معصوم علیهالسلام در مورد عقل سؤال شد و پاسخ شنیدند که عقل انسان را جز به خدا نمیرساند. پرسیدند که پس معاویه و ... چرا گمراه شدند و گمراه کردند؟ پاسخ داده شد که او عاقل نبود بلکه کارش زیرکی بود. از مخالفی هم در صدر اسلام به عنوان نابغه یاد میشود. اینها هوششان در خدمت نفس و شهوتشان درآمد ولی عقل انسان را جز به خدا نمیرساند ...
خلاصه امیر جان شما هم نباید فقط این آیات رو بچینی کنار هم و نتیجه ی جبر بگیری
من خودم جبرگرا هستم اما از طریق دین نمیشود به جبرگرایی رسید چون با وجود جبر بهشت و جهنم بی معنا میشود. من نظرم را در پست 4 داده ام.
درست است که هاوکینگ بیخداست ولی نظر شما راجع به کسی که استدلال عقلی برای اثبات وجود خداوند را نادیده میگیرد چیست؟ نظرتان راجع به کسی که یک اثبات عقلی را نه با آوردن مثال نقض و نه با نقد عقلایی که با آوردن یک سناریوی تجربی جایگزین میخواهد رد کند چیست؟ این شخص عاقل است یا فقط باهوش؟ آیا باهوش بودن افتخاری دارد وقتی خودش در کسب این هوش نقش چندانی نداشته و از طرف خداوند (شما فکر کنید طبیعت) به او داده شده است؟ در قیامت از عقل سؤال میشود و نه از هوش، چه بسا باهوشانی که وضعشان از عوام بدون تفکر بدتر باشد. آنجا که از معصوم علیهالسلام در مورد عقل سؤال شد و پاسخ شنیدند که عقل انسان را جز به خدا نمیرساند. پرسیدند که پس معاویه و ... چرا گمراه شدند و گمراه کردند؟ پاسخ داده شد که او عاقل نبود بلکه کارش زیرکی بود. از مخالفی هم در صدر اسلام به عنوان نابغه یاد میشود. اینها هوششان در خدمت نفس و شهوتشان درآمد ولی عقل انسان را جز به خدا نمیرساند ...
من برام خیلی مهم و جالبه که بدانم چند درصد فرهیختگان دنیا بی دین هستند چون کمتر کسی هست که بی دین به دنیا بیاید پس خودش تحقیق کرده و بی دین شده. من بیشتر به استدلالات توجه میکنم تا اینکه فرد کی هست و نظر هاوکینگ در مورد جبر را که خواندم برام منطقی بود.
من خودم جبرگرا هستم اما از طریق دین نمیشود به جبرگرایی رسید چون با وجود جبر بهشت و جهنم بی معنا میشود. من نظرم را در پست 4 داده ام.
[=arial]
خب قربون شکلت برم منم همینو میگم
تمام حرفهایی که من زدم با توجه به این بود که شما یک سری آیات رو کنار هم گذاشتید و در آخر اون سوال رو نتیجه گیری کردید
پس شما باید سوالتون رو اصلاح کنید
اگر از آیات قرآن استفاده میکنید ، جواب همونه که بنده و بزرگواران دیگه گفتیم
ولی اگه کاری به ادیان و قرآن و این چیزها ندارید ، باید سوالتون رو کاملا عقلی مطرح کنید و جواب عقلی درخواست کنید(بدون در نظر گرفتن مطالب نقلی)
موفق باشید
من برام خیلی مهم و جالبه که بدانم چند درصد فرهیختگان دنیا بی دین هستند چون کمتر کسی هست که بی دین به دنیا بیاید پس خودش تحقیق کرده و بی دین شده. من بیشتر به استدلالات توجه میکنم تا اینکه فرد کی هست و نظر هاوکینگ در مورد جبر را که خواندم برام منطقی بود.
[=arial]البته امیر جان اینم در نظر داشته باش که بزرگترین متفکران و فرهیختگانی که دین دار بودن ، اگرچه غالبا از والدین دین دار متولد شدن ، ولی آدمهایی بودن که خودشون هم برای اثبات عقایدشون فکر کردن و با دلایل محکم بر اعتقاداتشون باقی موندن .
پس اگه بعضی متفکران بی دین ، با فکر کردن به بی دینی رسیدن ، خیلی از متفکران با دین هم با فکر کردن به دینشون رسیدن .
به قول یکی از دوستام میگفت من دوبار شیعه شدم . دفعه ی اوّل وقتی که از پدر و مادر شیعه به دنیا اومدم . دفعه ی دوّم وقتی که خودم تلاش کردم و تک تک امور اعتقادی(از وجود خدا) تا حقانیت تشیع رو مرحله به مرحله با دلایل عقلی و نقلی برای خودم ثابت کردم .
البته امیر جان اینم در نظر داشته باش که بزرگترین متفکران و فرهیختگانی که دین دار بودن ، اگرچه غالبا از والدین دین دار متولد شدن ، ولی آدمهایی بودن که خودشون هم برای اثبات عقایدشون فکر کردن و با دلایل محکم بر اعتقاداتشون باقی موندن .
پس اگه بعضی متفکران بی دین ، با فکر کردن به بی دینی رسیدن ، خیلی از متفکران با دین هم با فکر کردن به دینشون رسیدن .
به قول یکی از دوستام میگفت من دوبار شیعه شدم . دفعه ی اوّل وقتی که از پدر و مادر شیعه به دنیا اومدم . دفعه ی دوّم وقتی که خودم تلاش کردم و تک تک امور اعتقادی(از وجود خدا) تا حقانیت تشیع رو مرحله به مرحله با دلایل عقلی و نقلی برای خودم ثابت کردم .
البته روز به روز به تعداد فرهیختگان بی دین اضافه میشود و بسیاری از فرهیختگان دیندار با تحقیق به دینشان نرسیده اند. به هر حال جامعه دکترها و مهندس ها و دانشمندان اگر باهاشون سر و کار داشته باشی میفهمی که چندان مذهبی نیستند هرچند که دینی هم داشته باشند. مثلا برو از چند تا از نوع شیعش بپرس مرجع تقلیدت کیه اونوقت میبینی که آنقدری که کریستین رونالدو رو میشناسند مراجع را نمیشناسند و خمس و زکاتی هم پرداخت نمیکنند.
البته روز به روز به تعداد فرهیختگان بی دین اضافه میشود و بسیاری از فرهیختگان دیندار با تحقیق به دینشان نرسیده اند. به هر حال جامعه دکترها و مهندس ها و دانشمندان اگر باهاشون سر و کار داشته باشی میفهمی که چندان مذهبی نیستند هرچند که دینی هم داشته باشند. مثلا برو از چند تا از نوع شیعش بپرس مرجع تقلیدت کیه اونوقت میبینی که آنقدری که کریستین رونالدو رو میشناسند مراجع را نمیشناسند و خمس و زکاتی هم پرداخت نمیکنند.
برادرم خوب که چی؟ مگر شما را در قبر آنها میخوابانند یا در قیامت مثلاً اگر باشد شما میتوانید تحصن راه بیاندازید که برای خودتان سیاهی لشگر جمع میکنید؟ گیرم در جامه گفته شد هر کسی هوش بالاتری دارد میتواند پول بیشتری داشته باشد و زندگی مرفهتری داشته باشد و نوابغ روزگار از روی شهوتپرستی رفتند و سبک زندگیشان شد آنطور، اینکه استفاده از هوش در خدمت عقل نیست که ارزشی داشته باشد، استفاده از هوش در خدمت شهوت است و مقابل عقل: جهالت.
دزد که چراغقوه داشته باشد گزیدهتر برد کالا
حقیر هم یکی از همان دکتر مهندسهای مد نظر شما، ترجیح میدهم بیسواد باشم و ناقصالعقل تا مثل آن نوابغی باشم که هوششان صرف گزیدهتر بدن کالا شده است. کالا برای یک نفر قدرت است، برای یک نفر ثروت است، برای یک نفر (بیشتر دانشمندان منحرف و کمایمان) شهرت است، برای یک نفر هم شهوت جنسی و ... است. در اسلام هم همهی اینها را در یک جعبه گذاشته و گفتهاند متاع قلیل، و ما عند الله خیر و ابقی ...
البته روز به روز به تعداد فرهیختگان بی دین اضافه میشود و بسیاری از فرهیختگان دیندار با تحقیق به دینشان نرسیده اند. به هر حال جامعه دکترها و مهندس ها و دانشمندان اگر باهاشون سر و کار داشته باشی میفهمی که چندان مذهبی نیستند هرچند که دینی هم داشته باشند. مثلا برو از چند تا از نوع شیعش بپرس مرجع تقلیدت کیه اونوقت میبینی که آنقدری که کریستین رونالدو رو میشناسند مراجع را نمیشناسند و خمس و زکاتی هم پرداخت نمیکنند.
[=arial]
بله بنده با توجه به نوع زندگی و فعالیتم خدا رو شکر زیاد با مردم ، اونم از هر قشر و طبقه و تیپی سر و کار دارم
البته من ترجیح میدم به جای لفظ فرهیخته ، از کلمه ی تحصیلکرده و متفکر استفاده کن،م چون ملاک فرهیخته بودن ممکنه از نظر من و شما کاملا متفاوت باشه
حرف شماهم درسته ، خیلی از اشخاص تحصیلکرده هستن که بی دین میشن و خیلی از تحصیلکرده ها هم هستن که نمیتونن درست اعتقاداتشون رو اثبات کنن
ولی این حرف شما برای اثبات مدّعاتون بسیار اشتباهه چون برعکسشم بسیـــــــــــار زیاده
هر روز داره به تعداد تحصیلکرده ها و متفکرانی که که تا حالا به چیزی معتقد نبودن ولی معتقد شدن اضافه میشه و همچنین بسیااااااااااری از تحصیلکرده هایی که بی دین هستن هم وجود دارن که وقتی ازشون میپرسی چرا خدا رو قبول نداری ، برات دلایل بسیار بچه گانه ای میارن که یه بچه مدرسه ای هم میتونه جوابشون رو بده .
شما برای اثبات حرفت که نباید اینجور مثالها رو بزنی برادر عزیزم . اینها اصلا دلیل محکم و علمی نیست .
مخصوصا که از قدیم گفتن یک مرد جنگی به از صد هزار . منظورم اینه که ما در طول تاریخ و همین حالا بزرگانی رو داریم که کاملا اعتقادات دینی براشون ثابت شده و از لحاظ علم و تحصیل و تفکر ، میلیونها نفر به گرد پاشون هم نمیرسن و شهرتشون از نظر علمی و نظریات فکری زبان زد خاص و عام بوده در تمام تاریخ .
شما یه نگاهی به دانشمندان بزرگ و سرشناسی که در طول تاریخ اسمشون ثبت شده بنداز .چه ایرانی و چه غیر ایرانی . چه مسلمان و چه غیر مسلمان . ببین واقعا کدوم جبهه میچربه ؟! مادی ها یا معتقدین !؟
اینکه خیلی از شیعه ها دقت و توجهشون به بازیگرها و فوتبالیستها و خواننده ها بیشتره ، دلیل بر باطل بودن عقایدشون نیست
شما به اشخاص نباید نگاه کنی بلکه به اعتقاداتشون باید نگاه کنی . این آفتی که شما میگی ربطی به شیعه ها نداره . بلکه در تمام ادیان و مذاهب چنین مشکلی هست که عموم مردم نمیرن دنبال محکم کردن و علمی کردن عقایدشون . حتی این آفت بین همون مادی ها و بی خدا ها هم هست . فکر میکنی چند درصد از اشخاصی که مادی هستن و اصلا خدا و دین رو قبول ندارن ، برای حرف و اعتقاداتشون دلایل فلسفی و فکری دارن !؟
این حرفایی که شما میزنی و این مثالها فقط نوعی مغلطه است برادر عزیزم . چون کاملا با مثالهای دیگه میشه نقضش رو بیان کرد .
این حرفایی که شما میزنی و این مثالها فقط نوعی مغلطه است برادر عزیزم . چون کاملا با مثالهای دیگه میشه نقضش رو بیان کرد .
من قصد مغلطه کردن نداشتم فقط گفتم اونقدر که بی دینی در حال رشده سریع ترین دین از لحاظ رشد یعنی اسلام در حال رشد نیست.
http://en.wikipedia.org/wiki/Growth_of_religion
نکته دیگر اینکه هر کسی که به اسم دیندار هست واقعا دیندار محسوب نمیشه چون همانطور که گفتم بسیاری از دکترها و مهندسها و دانشمندان اعتقادشون به اسلام جبر جغرافیایی بوده و مثال های نقض شما اندک هست اما فقط کافیست بروید از چندتاشون بپرسید مرجع تقلیدتون چیه آنوقت خواهید دید که این دیندار بودن ها فقط اسمیه منظورم هم فقط شیعیان نیست بلکه تمامی دینداران هست.
درست است که هاوکینگ بیخداست ولی نظر شما راجع به کسی که استدلال عقلی برای اثبات وجود خداوند را نادیده میگیرد چیست؟ نظرتان راجع به کسی که یک اثبات عقلی را نه با آوردن مثال نقض و نه با نقد عقلایی که با آوردن یک سناریوی تجربی جایگزین میخواهد رد کند چیست؟ این شخص عاقل است یا فقط باهوش؟ آیا باهوش بودن افتخاری دارد وقتی خودش در کسب این هوش نقش چندانی نداشته و از طرف خداوند (شما فکر کنید طبیعت) به او داده شده است؟ در قیامت از عقل سؤال میشود و نه از هوش، چه بسا باهوشانی که وضعشان از عوام بدون تفکر بدتر باشد. آنجا که از معصوم علیهالسلام در مورد عقل سؤال شد و پاسخ شنیدند که عقل انسان را جز به خدا نمیرساند. پرسیدند که پس معاویه و ... چرا گمراه شدند و گمراه کردند؟ پاسخ داده شد که او عاقل نبود بلکه کارش زیرکی بود. از مخالفی هم در صدر اسلام به عنوان نابغه یاد میشود. اینها هوششان در خدمت نفس و شهوتشان درآمد ولی عقل انسان را جز به خدا نمیرساند ...
دست شما درد نکنه.
معلومه خیلی تاپیک های متفرقه رو نخوندید یا دیر وارد askdin شدید
خداییش اون کسانی که خدا رو قبول ندارند استدلال هاشون منطقی هست و نمیتونی بهش بگی بابا تو داری اشتباه فکر میکنی یا مثلا لجبازی و ....
من یادم نمیره که شهید مطهری میگه واقعا اینکه بخوایم طبق برهان عقل خدا رو ثابت کنیم نمیشه و باید برهان فطری و به قول خودمون دلی همراهش باشه
اون وقت شما چجوری میگی این افراد زرنگ هستند و عقل ندارند یا فکر نمیکنند؟اتفاقا برعکس و تا زمانی که من توی این سایت بودم و یادمه تاپیک های این طوری راه میوفتاد همیشه استدلال های بی خدایان انصافا از نظر عقلی نمیشد خیلی بهش ایراد بگیری
من قصد مغلطه کردن نداشتم فقط گفتم اونقدر که بی دینی در حال رشده سریع ترین دین از لحاظ رشد یعنی اسلام در حال رشد نیست.بر اساس گینس در دنیا بین سال های 1990 تا 2000 حدود 15 میلیون نفر به اسلام گرویدند حال آنکه فقط در ایالات متحده در همین سالها جمعیت بی دین ها 2 برابر شد و از 15 میلیون به 30 میلیون رسید:http://en.wikipedia.org/wiki/Growth_of_religion
نکته دیگر اینکه هر کسی که به اسم دیندار هست واقعا دیندار محسوب نمیشه چون همانطور که گفتم بسیاری از دکترها و مهندسها و دانشمندان اعتقادشون به اسلام جبر جغرافیایی بوده و مثال های نقض شما اندک هست اما فقط کافیست بروید از چندتاشون بپرسید مرجع تقلیدتون چیه آنوقت خواهید دید که این دیندار بودن ها فقط اسمیه منظورم هم فقط شیعیان نیست بلکه تمامی دینداران هست.
[=arial]خب امیر جان خوب میدونی توی دنیای امروز هر کس به فکر نشر عقاید و خواسته های خودشه و بهتر میدونی که بزرگترین سازمانهای آمار گیری و بزرگترین رسانه ها در حال حاضر در یک جبهه قرار دارن و هر روز هم یک افشا گری تازه در دروغگویی مطالب منتشر شده ازین سازمانها میشه .
من باور کن نمیخوام آمار گفته شده رو رد کنم چون واقعا اطلاع دقیقی ندارم و ادّعا هم نکردم که رشد دین داری بیشتر از بی دینی هست ولی چیزی که میدونم اینه که به این آمار و ارقام به این راحتی هم نمیشه اعتماد کرد . چون بارها و بارها دیدم که این آمار و ارقام بعد از مدتی تکذیب شده . بالاخره هیچ ماست بندی نمیگه ماست من ترشه .
[=arial]بازم تاکید میکنم که نمیگم حتما این آمار غلطه [=arial].
اصلا حرفم چیز دیگه ایه . اونم اینکه این آمار و ارقام حتی اگه درست هم باشه بازم مهم نیست . اوّلا به خاطر زیاد بودن مردم در یک جبهه ، نه عقل و نه هیچ دینی به من و شما این اجازه رو نمیده که از اونها تبیعیت کنیم و دنباله رو اونها باشیم . پس اصلا اهمیت نداره چند نفر به چه چیزی عقیده دارن . ولی اگه برات مهمه که دیگران چی کار میکنن و چه عقیده ای دارن ، باشه مشکلی نیست .
خوب میدونی که هر عقلی حکم میکنه بریم سراغ کیفیت نه کمیّت . اگه برای شما مهم اینه که دیگران چه نظری دارن ، خب اشکالی نداره من بازم روی حرفم ثابت قدم هستم . یعنی اینکه حتی اگه فرض رو بذاریم روی بیشتر بودن [=arial]تعداد[=arial] بی دینها ، بازم حضور تعداد بیشتری از متفکران و دانشمندان بسیار بزرگ در جبهه ی دین داران باعث میشه این طرف سنگین تر بشه . عوام مردم که غالبا به قول خودت فقط اسما دین دار یا بی دین هستن چه اهمیتی داره !؟
همون طور که گفتم یک مرد جنگی به از صد هزار . شما اسم بزرگترین دانشمندان و متفکران بی دین رو بگو منم برعکسش . ببینیم کدوم طرف سنگینتره . اونم دانشمندان نامی و مطرح در کلّ دنیا و در تاریخ .
بازم تاکید میکنم که کمیّت به هیچ عنوان دلیل بر حقانیت نیست .
و اینکه میگی خیلی از دین دارها اصلا اسما دین دارن و اصلا اعتقادات قوی ندارن و نمیتونن اعتقاداتشون رو با دلایل محکم ثابت کنن ، خب من که گفتم درسته و باهات موافقم . اکثر مردم همینطور هستن . در همه ی ادیان . ولی شما هم انصاف داشته باش ، در بی دین ها هم همین وضعه . مگه نه ؟! مطمئن باش بسیاری از اونهایی که بی دین هستن ، اصلا دنبال تئوری و نظریه و فلسفه و این چیزا نیستن . اصلا به خودشون زحمت فکر کردن هم نمیدن . فقط دنبال دوری از دین داری و دستورات دینی و خلاصه بی بند و باری هستن و دوست ندارن قوانین و احکام دینی ، دست و بالشون رو ببنده . و الّا چند درصدشون واقعا با دلایل فلسفی و قوی و کار شده اعتقاد به بی دینی آوردن ؟!
پس درست نیست که انقدر تاکید کنی که اکثر دین دارها ، عقاید قوی ندارن و آشنا با دلایل عقلی نیستن .
اگر ما بودیم و این آیاتی که شما از قران نقل کرده اید و نه هیچ آیه دیگر، اگر ما بودیم و فقط این آیات و نه هیچ روایتی از خاندان وحی، اگر ما بودیم و فقط این آیات و نه عقلانیتی که هم حجیت شرعی دارد و هم ذاتی، اگر ما بودیم و فقط این آیات و نه هیچ قاعده ادبی و گفتاری در زبان عرب از قبیل عام و خاص، اطلاق و تقیید و اجمال و تبیین، اگر ما بودیم وفقط این آیات و نه...
بدون شک همان نتیجه ای را میگرفتیم که شما گرفته اید
اگه ممکنه میشه چند روایت بیارید که در آنها مردم از پیامبر راجع به این آیات سوال پرسیده باشند؟ :
خداوند هرکس را که بخواهد به گمراهِی ميکشاند و هر کس را که بخواهد هدايت ميکند.
هر که را که بخواهد فهم ميدهد و هر که را که نخواهد نميدهد.
هر که را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميگرداند و هر کس راکه نخواهد دلش را در پذيرفتن ايمان سخت ميکند.
هر کس را بخواهد مشمول رحمت خودميکند و ميبخشد ، و هر کس را بخواهد عذاب ميدهد.
هر که را که بخواهد عزيز ميکند ، و هرکه را بخواهد ذليل ميکند، به هر کس که بخواهد همه چيز ميدهد و از هر کس که بخواهد همه چيز را ميگيرد.
هر کسِی را که خدا ذليل کند ديگر کسِی او را عزيز نميتواند کرد.
خداوند هر کسِی را که بخواهد فراخ روزِی ميکند و هر کس را که بخواهد تنگ روزِی ميکند.
و ما بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی درجه داديم تا عده اِی از آنها عده ديگرِی را به خدمت خود گيرند.
آرزو و توقع بيجا در مزيتِی که خدا براِی بعضِی بر بعضِی ديگر قائل شده است مکنيد.
بنگر که چگونه بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی بخشيديم ، و البته در آخرت برترِی بسيار بيشترِی به تعضِی بر بعضِی ديگر خواهيم داد.
هيج مرد و زن مومن رادرکارِی که خدا و رسول او بدان حکم کنند اختيارِی نيست.
ما خود پرده بر دل برخِی از افراد نهاده ايم که گوششان بر شنيدن سخن حق سنگين باشد.
اگر ميخواستيم همه مردمان را به راه راست هدايت ميکرديم ولِی وعده ما تخلف ناپذير است که جهنم را از اجنه و از آدميان پر کنيم.
اگر ميخواستيم تمام خلايق را امت واحدِی مِی آفريديم ليکن چنين نکرديم تا هر که را خود بخواهد مشمول رحمت خويش کنيم.
هر کس که خداوند او را به گمراهِی رساند ديگر هيچکس هادِی او نشود و پيوسته در گمراهِی بماند.
اگر خدا ميخواست اينها مشرک نميشدند اما ما خود چشم و دل ايشان را از گرويدن به حق گردانيديم.
چون بخواهيم اهل ديارِی را هلاک کنيم فرمانروايان آنرا واميداريم تا راه فسق بروند و مستحق کيفر شوند آنگاه آنها را هلاک ميکنيم.
و حرام است بر هر شهرِی که بايد مردم آن هلاک شوند که آن مردم از کفر خود توبه کنند.
بر گردنشان تا زنخ زنجير عذاب نهاديم و راه پس و پيش را بر آنان بستيم و پرده بر چشمها و دلهايشان افکنديم.
ديدگانش را بِی نور کرديم و گفتيم که اينک عذاب قهر و انتقام ما را بچشيد.
پس از هلاک اينان اقوامِی ديگر پديد آورديم و آنها را نيز يکِی بعد از ديگرِی به خاک هلاک انداختيم تا سرنوشت هر قوم را عبرت ديگران قرار دهيم.
چگونه ميخواهِی کسِی را که خدا گمراه کرده است هدايت کنِی ؟ براِی چنين کسِی هرگز راهِی به هدايت نخواهد بود.
و نوح به قوم خود گفت اگر خدا خواسته باشد شما را گمراه کند اندرز من به شما سودِی نخواهد داشت.
سلام وجدان ادمی معیار سنگین تری است به وجدان خود رجوع کن وزندگیت را با معیار عدالت بسنج قطعا نظرت عوض می شود
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
با وجود این همه جبر پس اختیار چه میشود؟!
آن اختیار چیزی نمیشود. در کنار این جبر، سر جایش باقی میماند. هر دو در کنار هم. :ok:
زیباترین جایی که اوج اختیار انسان و جبر الهی دران نمایش داده میشود در بحث توحید افعالی است .
خیلی بحث توحید افعالی پیچیده است و تا انجایی که اطلاع دارم یکی از اساتید ایه اله شوشتری طی دیداری که با حضرت خضر داشته توانسته این مسیله را برای خودش حل بکند.
با عرض سلام به شما دوستان گرامی
از اینکه مدت نسبتا طولانی ای از حضور در جمع دوستان محروم بودم عذرخواهی میکنم.
پس از مطالعه دقیق فرمایشات دوستان هم موضوع مجددا باز میشود و هم پاسخ مطالب پیشین ارائه خواهد شد.
در پناه حق