تقدیم به آخرین حجت الهی ✍ نامه به امام زمان (عج) ✍
تبهای اولیه
به نام علی اعلی
گاهی که به سفر می رویم و از عزیزانمان دور هستیم و دلتنگشان می شویم راهی بهتر از نامه نگاری پیدا نمی کنیم
بدون اینکه کسی بفهمد حرف دلمان را ساده و بی تکلف بر روی برگه ای کاغذ می نویسیم و برای آن عزیز پست می کنیم.
حتی گاهی فقط می نویسیم بدون آنکه امید جواب داشته باشیم بدون اینکه به دستش برسد
فقط می خواهیم بنویسیم تا از رنج درونمان کم شود.
اکنون و در این شب مقدس که سالروز ولادت آخرین ذخیره الهی، حضرت بقیة الله الاعظم ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) دلهای منتظران حضرتش بیش از هر زمان دیگر بی تابی حضورش را می کند.
بی تابی حضور حضرت، داغ عظیمی است که سالها بر دل ما مانده است و هیچ قلمی را یارای توصیف آن نیست.
اما میدانیم که آقا حضور دارد و ما را می بیند و شاهد اعمال ماست
شاهد دلتنگی های ماست
گاه که دلم سنگین می شود برای ایشان می نویسم
از جور زمانه شکایت می کنم و از دلتنگی هایم می گویم . . . .
نامه هایی که یقین دارم ایشان می خوانند و بی جواب نمی گذارند
این تاپیک تقدیم به آخرین ذخیره الهی، حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا له الفداء )
که حرفهایمان را بی واسطه به خود آقا عرضه بداریم
حرفهایی که سالهاست فرو خورده ایم
منتظر نامه های شما منتظران هستیم
مطمئن باشید که اقا جواب سلام را بی جواب نمی گذارند.
این خماری از سر ما میگساران می رود
وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد
روز وصلش می رسد ایام هجران می رود
امام خمینی (ره)
به نام علی اعلی
سلام علی آل یس
امروز چقدر خوشحالم!
آنقدر که دوست دارم شب نشود!
چند روزی بیشتر از سالروز ولادت پر برکتت نمی گذرد اما هنوز دلم با یاد تو در جوش و خروش است!
هنوز هر جا که می روم تا نام زیبا و دلربایت را می شنوم و می بینم، احساس شادی و شعف خاصی به من دست می دهد.
آقای من!
خودتان می دانید از روز نیمه شعبان چقدر به یادتان بودم.
گرچه این چشم من لایق دیدار شما نیست اما هر بار که چشمم به منظره نا مناسبی می افتاد با خود می گفتم: آیا اگر امام زمانت اینجا حضور داشت تو به این منظره نگاه می کردی؟
و آنگاه سر بر می گرداندم.
مولای من!
می دانم اگر بزرگواری و لطف تو نبود هرگز اینگونه به خود نمی آمدم
ولی چه کنم که این دل در غم دوری ات می سوزد!
هر روز می گذرد منتظرانت به امید ظهورت طلوع آفتاب را نظاره گرند
اما در سرخی غروب آفتاب چه غریبانه، شمارش روزهایی را می کنند که بی تو گذشت
روزها گذشت و تو نیامدی
این دل تنگی هم امانم را بریده
هر جا که می روم اسم زیبای « مهدی » را که می شنوم داغ دلم تازه می شود.
مهدی جان! بیا
بیا که در غم هجر تو سالهاست پیر و خسته ایم
آن زمان که برادران یوسف به نزد حضرت یوسف آمدند و از او که در مقام « عزیز» مصر بود درخواست نمودند که در آن هنگام خشکسالی و قحطی انها را کمک و مدد نماید و چنین گفتند:
« یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین »
و این شرح حال امروز ماست ای عزیز!
ما و خاندان ما را قحطی و سختی و ناراحتی و بلا فرا گرفته است و ما فقط متاع کم و بی ارزشی به همراه آورده ایم اما با این حال به کرم و بزرگواری شما چشم دوخته ایم و انتظار داریم که پیمانه و ظرف ما را کامل پر کنید
و در این کار بر ما منت گذار و تصدق کن و پاداش خود را از ما مگیر، بلکه از خدایت بگیر که خداوند کریمان و متصدقان را پاداش خیر می دهد.
و درود و سلام خداوند بر تو و بر آبا و اجداد طاهرینت
19 شعبان 1433
به نام علی اعلی
سلام علی آل یس
سلام آقا!
دلم از این زمانه گرفته است.
از ظلمی که بر انسان می رود گرفته است.
دیروز عراق و بحرین بود
و امروز عربستان و سوریه و میانمار
دیشب که تصاویر جنایتهای وحشیانه بر علیه مسلمانان در میانمار را می دیدم
طاقت نیاوردم
آقا جان!
اینها مسلمانند
و جزئی از امت اسلامی
جز اینکه امام پدر امت است؟
پس بیا و ما را از این یتیمی در بیاور
بیا که بی تو یتیم هستیم
و محتاج محبت تو
بیا و بر این ستمدیدگان عالم یار و یاور باش
دیگر خسته شدم
لبنان، سوریه، بحرین، عراق ، افغانستان ، پاکستان ، عربستان و میانمار ...
به کدامین گناه؟
جز اینکه پیرو دین خاتم النبیین هستند؟
چرا؟
آنهایی که ادعای حقوق انسان و آزادی بیان می کنند
چه راحت سکوت اختیار کرده اند
فقط به این خاطر که قربانیان مسلمان هستند
وگرنه اگر غیر این می بود صدها نیروی جنگی و میلیاردها دلار برای دفاع آنها خرج می شد.
اقا جان
از بس که در فضای بی یاد تو تنفس کردم دیگه خسته شدم
مولای من بیا و با خود باران بیاور
بهار بی تو هیچ صفایی ندارد
بیا
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
به نام علی اعلی
سلام علی آل یس
سلام و درود خداوند بر تو باد آقای من!
در این روزها و شبهای ماه مبارک رمضان که دیده ها و دل هامان کمتر میل گناه دارد، بیشتر به یاد شما می افتیم.
در خلوتمان بیشتر یادتان می کنیم.
و بیشتر غم غربتت را حس می کنیم.
نمیدانم کدامین مسابقه المپیک بود یا کدامین رشته، نمیدانم
فقط همین قدر میدانم دلم برایتان گریست.
اهالی محل در مقابل خانه آن ورزشکار تجمع کرده بودند و مراسم احیای شب قدر را آنجا برگزار می کردند.
همگی قرآنها را بر سر گرفته بودند و برای موفقیت آن ورزشکار دعا می کردند.
ان هم با چه حالی!
آقای من! چقدر دلم سوخت
کاش به اندازه آنها برای آمدنت دعا کرده بودیم.
کاش به اندازه آنها به آمدنت ایمان داشتیم
کاش به اندازه یک مسابقه ورزشی برایمان مهم بودی آقا جان!
کاش . . . !
آمدنت برایمان مهم بود.
نمی دانم اقای من!
چرا اینگونه شده ایم؟
ولی میدانم اگر شما برایمان دعا نکنی وضع همینگونه خواهد بود.
آقای من!
چقدر غریبی مولای من که باید برای آمدنت هم خودت دعا کنی.
چقدر غریبی آقای من!
غریب مثل جدت حسین (علیه السلام)
سلام بر تو و بر جد غربت حسین (علیه السلام)
یا حسین (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
من الغریب
الی الحبیب
حبیبم...
چشم هام دارن اذیتم میکنن...
یک دوستی بهم میگفت : اگر بخوام شما رو ببینم باید حرام رو نبینم...
کاش کور میشدم و این همه چشم چرونی نمیکردم...
چشمی که اجازه نداشته باشه تورو ببینه همون بهتر که نبینه...
من دوست ندارم چشمم اینجوری باشه...
کمکم کن...
دوستم میگفت لذت نگاه نکردن خیلی بیشتر از نگاه کردن به نامحرمه...
میگفت وقتی نگاه نمیکنیم روی لبان شما لبخند میاد
میگفت کدوم لذتی تو دنیا پیدا میشه بیشتر از اینکه امام زمانت به خاطر کارهای تو خوشحال بشه و بخنده...
بعد که فکر کردم دیدم دوستم راست میگه...
وقتی به نامحرم نگاه میکنیم لذتش فقط چند ثانیه است بعدش فقط حسرته و حسرت ...
اما وقتی نگاه نمیکنیم لذتش فوق العاده است...چون شما میخندی... به خاطر کار من... یعنی منه بی سواد.. منه بی آبرو...حتی اگه هیچ کاری نتونم برات بکنم...لااقل تونستم بخندونمت...این فوق العاده است...
دوستت دارم...
یا الله
سلام بر بقیة الله اعظم (عج):Gol:
چقدر حرف در دل دارم آقا،ولی توان نوشتنش را ندارم!:hey:
چقدر بغض در گلو دارم آقا،ولی توان رها کردنش را ندارم!:hey:
چقدر گناه دارم آقا،ولی توان محو کردنش را ندارم!:hey:
چقدر ....:hey:
آقا جانم،این که میگم رو سیاهم در محضرت،دروغ نیست،به خدا حقیقت است:crying:
از آن طرف روسیاهی ام و از این طرف توقعِ یک گوشه چشم داشتن به حقیر!
خیلی پر توقع ام آقا، مگر نه! :Shekastan Del:
چه کنم انقدر از مهربانیتان شنیده ام که به خود اجازه دادم از شما بخواهم برایم دعا کنید،الان سر به زیر دارم و خجالت زده ام ولی مینویسم و تمنا میکنم...
دعایم کنید! که سخت محتاج دعایتان هستم مولای غریبم...!:geryeh:
راستی آقا جان حتما شما هم به هنگام دعاکردن اول دعای فرجتان را میخوانید؟! بله!
خواستم بگویم فراموش نشود دعا برای ما،دعا برای از یتیمی درآوردنمان.
[=Arial Black]خوب است ما هم مثل باران حس بگیریم
[="Tahoma"]
به نام علی اعلی
سلام علی آل یس
سلام بر حجت خدا
سلام یک دل شکسته گنهکار به مولای خوبش
مولای مهربانش
آقا جان!
ماه ها و روزهای خوب خدا می آیند و می روند اما . . .
اما از آمدنت خبری نیست!
و هر روز حسرت لحظاتی رو می خوریم که بی یاد تو گذشت
نمی دانم از این درد تا به کی باید بنالم
نمی دانم.
نمی دانم این هجران یکهزار و یکصد و چند ساله ات کی به انتها خواهد رسید؟
نمی دانم. . . .
. . . . . .
جوانی از یک آقای روحانی سوال پرسید: چگونه می توانم توفیق پیداکنم و امام زمانم را ببینم؟
و آن عالم روحانی مطالبی را در این خصوص به آن فرد گفت.
اما ناخودآگاه اشکم روان شد
همه دنبال هوی و هوس خودمان هستیم
این وسط اسم شما بهانه هست آقا جان!
کاش می پرسید: چگونه می توانم دل مولا و آقایم را خوشحال کنم؟
آیا رضایت مولایمان از ما و اعمال ما بهتر از آرزوی دیدار ایشان نیست؟
نمی گویم آرزوی دیدار و حضور در محضرتان را ندارم، نه، هرگز ؛ اما دوست تر می دارم که شما از من راضی باشید
رضایت شما بر همه چیز مقدم است.
فدای نامتان آقای من!
محتاج یک نگاه پر از مهر و عطوفت شماییم آقا جان!
یا صاحب الزمان
[=wingdings]سلام آشنایِ دل!
[=wingdings]این منم و دلتنگی هایی که بهانه کرده ام برای گفتنِ التهابِ هرآنچه که بی تو می گذرد....
[=wingdings]اوضاعِ ما خوب نیست....بهتر بگویم: دارد وخیم می شود....
[=wingdings]آسمان این روزها تنگی نفس گرفته ست
[=wingdings]زمین بی ظهورت فلج شده است
[=wingdings]و ما مردمانش، زمینگیراتر از قبل به زمین شده ایم
[=wingdings]تو را به خدا مخواه،
[=wingdings] مخواه بیش از این تنها شویمُ وبین ما و نگاهت فاصله افتد که منهایِ عشقِ تو هیچ می شویم نزدِ خدا.
[=wingdings]امام زمانم! بهترینم! ای که مهربانیت تمام ناشدنیست! پس تو کجایی آقا؟!
[=wingdings]شعبان به نیمه رسیدُ صدا زدیم
[=wingdings]قدرآمدُ دعا خواندیم
[=wingdings]عرفه تکرار شدُ ناله زدیم
[=wingdings]و هر هفته به حجمِ جمعه هایِ تقویم اضافه شدُِ و جایِ خالیت را چکه چکه باریدیمُ و نیامدی....
[=wingdings]و مانده ام چرا سبدِ بلورینِ دعاهایمان، پُر از استجابت نمی شود؟!
[=wingdings]شاید دلمان هرجاییست!! ببخش اگر از آداب دوست داشتن غافلیمُ و تو را با دلی دوست داریم که همه چیز را در آن جا دادیم.
[=wingdings]کاش می شد به جُرمِ پاییزِ عاطفه های دعا،قاصدکِ رویا را فوت کردُ و یک کهکشان آرزو که کودک بودیم
[=wingdings]آن قدیم تر ها هرچند واژه های دعایِ فرج را درست ادا نمی کردیم اما درعوض دلمان پــــــــــــــاک بودُ زُلــــــــــــــــال!
[=wingdings]بارانِ عدل!
[=wingdings]ببین! از خشکیِ ایمان ،داریم مُچاله می شویمُ و ترک برمی داریم
[=wingdings]تو را به حرمتِ مسافرانِ جاده یِ انتظار
[=wingdings]به حرمتِ دل هایِ شکستهُ و بغض هایِ در گلومانده
[=wingdings]به حرمتِ مروارید اشک ها و چشمانِ بارانیِ عاشق
[=wingdings]برماببار....ببار تا خالی از هر چتری زیر پولک های نقره ای رحمت،قدم بداریم و طراوت بگیریم.
[=wingdings]شما هم دعا کن...خدا به شما نَه نمی گوید...
[=wingdings]حتم دارم فردایی می آییُ و عطرِ نامِ حضورت، فضایِ خاموشِ این شهر را روشن می کند و ما عاشق تر از همیشه با تمام بی قراریُ و چشم انتظاری به استقبالت می آییم
[=wingdings]و این تازه اولِ عشق است.....
[="]دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی[/]
[="]هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس تو را به خاک بقیع[/]
[="]که شهر ما نه مُهیای گامهای تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس به آسمان سوگند[/]
[="]قسم به نام و نهادت دلی برای تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس ز رنجمان تو مکاه[/]
[="]کسی ز خلق و خلائق فدای راه تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس بدان و آگه باش[/]
[="]که جای سجده گه ِ ما هنوز مال تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس که چون علی تنها[/]
[="]به فجر صبح ظهورت کسی کنار تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس به مجلس ندبه[/]
[="]که ندبه ، ندبه خرقه است و پایگاه تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس دعای عهد کجاست؟[/]
[="]نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس به جان تشنه عشق[/]
[="]دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس سقیفه ها برپاست[/]
[="]ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا[/]
[="]کسی برای شهادت به کربلای تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس نیا به دعوت ما[/]
[="]هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست[/]
[="]نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا[/]
[="]برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست[/]
[="] اللهم عجل لويك الفرج ...
[/]
لحظه ای چشمانشان ازدوریت مرطوب نیست
ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریز
گرچه در هر جمعه ای زیبا دعایت می کنند
بهترینم این دعاها جنسشان مرغوب نیست
بسم رب النور
السلام علیک یااباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
امروزبازاسمش جمعه بودجمعه...
جمعه برای من گنه کارشده روزحجمه ای ازکارهای بیهوده...
ندبه راکه میخوانم دلم راضیم نمیکندآقایم....
آه من نفسی...!!
چرااحساس سبکی نمیکنم ؟!!
آقاجان بی توروزهاخاکستری است...
وشبهاتیره تار...
توبیا ومهتاب شب های ظلمانی مان باش...!
بی تو دلم گرفته ازاين ازدحام شهر
آقا اجازه! دست خودم نيست خسته ام
در درس عشق من صفِ آخرنشسته ام
در اين كلاس ، عاطفه معنا نميدهد
اينجا كسی برای تو برپا نميدهد
آقا اجازه ! بغض گرفتـه گلويمان
آنقدر رد شديم كه رفت آبرويمان
*****
یادمان باشد اگر تنـگی دل غوغا کرد
مهدی فاطمه تنهاست از او یاد کنیم
" کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند،که در سیم خاردارهای نفس گیر نکرده باشد "
آقا و مولا و سرورم
سلام
ای نماینده خدا در زمین و هستی
واقعا از تصور اینکه ما وجود سراسر برکت و رحمت شما را در عصر خود داریم و دلمان از غصه و غم و اندوه آکنده میشود ، احساس شرم می کنم.
به خودم می گویم : "شرم کن"! تو واقعا از خودت ، از هستی و امام بزرگوارت شرم نمی کنی؟ با خودت چه کرده ای که که نسیان و فراموشی وجود تو را فرا گرفته است ؟! اینکه در زیر نور آفتاب باشی و فراموش کنی که روشنی بخش روزهای تو اوست .. خجالت دارد.
ای امام و مقتدای من! اجازه بدهید بگویم "ولی نعمت من" من اسیرم و از" اسیر" نبایستی انتظار یاری داشت!من اسیر هواهایم که دست و پای مرا بسته اند. من اسیر دنیایم که که چشمان مرا پر کرده است. من اسیر مردم ام که شان و منزلت خود را از آنها خواسته ام. و از هم مهمتر اسیر شیطان ام که دام های وسوسه خود را در هر حالا دلم خیلی گرفته می شود. وقتی می اندیشم که در کودکی به شوق دیدنت وسلام کردنت به همه سلام می کرده ایم. ولی اکنون که بزرگ شده ایم با غرورها و قضاوت ها و فرارها حتی همسایه خود را سلام نکرده و نمی بینیم. چه برسر ما آمده است؟چه دوره و زمانه ای داریم!
به کجا چنین شتابان...؟!
سو برایم گسترانیده است. شما خود قضاوت کنید چنین بیچاره درمانده ای یارای همراهی شما را دارد؟!
می دانم که نامه ام را قبل از نوشتن خوانده اید چون شما در قلب من حضور دارید:
امان از این زمانه. اماما شکایت خود را نزد تو می آوریم. ما به قهقرا می رویم؛ حقوق همسایه که از حقوق برادر گاهی بالاتر می رود ،تا حدی که اصحاب رسول الله صلی الله علیه اله و صلم میاندیشیدند که ممکن است برای همسایه حق ارث هم قائل شوند، حالا در حد یک قانون حقوقی ساده که تکلیف مشاعات و ضوابط آپارتمان نشینی را خیلی خشک و بی روح مشخص کرده است و همان هم رعایت نمی شود.
به خودم که نظر می کنم می بینم شدم مثل بقیه؛ مثل آنهایی که باور تو را فراموش کرده اند، حتی مثل آنهایی که تو را باور ندارند. پناه می برم به خدا و می ترسم از روزی که شوَم مثل آنها که با تو دشمنی می کنند...
شرمنده ام و این شرمندگی تاب و توان از من ربوده است. فکرش را که می کنم می بینم که من فقط نام "شیعه" را یدک کشیده واز پرچم امام زمانم برای خودم لباس افتخار و پوششی برای دروغ و تزویرهایم ساخته ام . در حالی که باعث درد و اندوه شمایم. اعمال و افکار و روابطم شما را آزار می دهد.
کاش خودم را به شما نبسته بودم ، تا حداقل بدی ها و زشتی هایم را به پای شما ننویسند و باعث گمراهی و قضاوتهای نادرست مردم در مورد شما نمی بودم.
اقا شرمنده امممممم
جاده های جمکرانی به ناله در آمده اند و آفرینش یکصدا تو را می خوانند که ما را دریاب.
تو را استغاثه می کنند که «این معز الاولیاء... »،
تو را تمنا می کنند که «این الطالب بدم المقتول بکربلاء»،
بگو ظهورت کی در می یابد وجود خسته ما را...!
و سالهاست در پس پرده اشک، کوچه باغ نگاه مهربانت را در تجسّم آه می بینم،
سالهاست نگاهم بی ترانه حرفهایت مانده،
و سالهاست دیوار زمان، انتظار شکستن را می کشد...
ابراهیم بت شکن دوران، فرزند ناجی نوح...!
بیا و کشتی عشقت را به عاشقان بی قرار عرضه دار
و مگذار در اقیانوس پر تلاطم عشق و فراق جان دهیم.
مهربانم چه قرن ها، چه عصرها و چه جمعه ها که زمان به انتظار آمدنت
بر سر راهت به انتظار نشست و تو ای معشوق زیبنده عرش و فرش
حتی به ناز نیم نگاهی بر قامت خمیده منتظران دیرینه ات نینداختی.
مهربانم دیگر سکوت چشمها شکسته، بغض های نشکفته باز شده،
قلبهای بی آهنگ تپیدن گرفته و آغوش زمان به آمدنت گشوده گشته.
عزیزم هر روز بر کوچه های سرد و یخ بسته ظلمت قدم می نهم
آنقدر بوی نفرت از وجود دیوان آدم نما برخاسته،
آنقدر زمین سرد است که تنها قدمهای گرم تو
یارای آب کردن برفهای زمستان بی بهایش را دارد،
مهربانم چشمهایم در این ظلمت نمی بیند،
چراغ فروزان راهم بیا...!
همین جمعه بیا مهربانم...!
دمی که مرا به سویت خواندی، مهربانیت مجنونم کرد و دمی که مرا از خود برانی خدا کند که نیاید.
از زندگیم تنها لحظاتی را زیسته ام که با تو بوده ام و دعا کن نیاید لحظاتی بر من که بی تو بگذرد.
دعا کن تا آن دم یارای گام برداشتن داشته باشم که در مسیر تو باشم و لحظه ای که بیراهه رفتم خدا کند که نیاید.
عشق را تنها زمانی تجربه کرده ام که اشکهایم را به پای تو ریختم و کور باد
دیدگانم اگر بر غیر تو اشک بریزد.هر غم که بر دلم هجوم آورد، تو
محرم
شنیدنش بودی و نفرین بر دلم اگر درمان غمهایش را از غیر تو بجوید.مهدى جان!
[=Traditional Arabic]روز را با يادت شب مىكنم و هر شب منتظرت هستم. در تاريكى شبهاى ظلمانى، منتظر شنيدن صداى گامهايت درپس كوچههاى انتظار هستم. آرى من منتظر او هستم كه خود نيز منتظر است.
[=Traditional Arabic]قريب ۱۱۷۷ سال است كه شيعيان، اين مظلومان هميشه تاريخ، انتظار آمدن لحظهاى را مىكشند، انتظار آن لحظه كه عطر و بوى خوش محمّدىصلّى اللّه عليه و آله سراسر جهان را يكبار ديگر معطر كند. انتظار آن لحظهاى كه خاطره مظلوميّت زهرا و على و فرزندانشان را در خود نهفته دارد. انتظار لحظهاى كه در آن طنين: «أين الطالب بدم المقتول بكربلاء» زمين و آسمان را فرامىگيرد.
[=Traditional Arabic]در آن لحظه نوگل نرگس و اميد شيعه از راه مىآيد. از سفرى دور، به دورى قرنهاى طولانى، كولهبار سفر «انتظار» را زمين نهاده و از درون آن، سبزى و طراوت و عدل و عدالت را كه ارمغان سفر براى منتظران چشم به راه است بيرون مىآورد. مىدانم خود او نيز منتظر آن لحظه است، لحظهاى كه در زمين و آسمان بانگ: «أين المضطرّ الّذي يجاب إذا دعى» طنين انداز شود.
منتظر لحظهاى كه تكيه به ديوار كعبه داده و بانگ برآورد: «أنا بقيّةاللّه، (بقية اللّه خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين)»،
منتظر لحظهاى كه وعده حق تحقق پذيرد و «جاء الحق وزهق الباطل» تحقق يابد.
منتظر لحظهاى كه مستضعفان به امر خداوند وارثان زمين شوند و پرچم «سبز آلمحمّدصلّى اللّه عليه و آله» در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد.
[=Traditional Arabic]در پس اين قرنها چشمانم به در دوخته شده است و منتظر آمدنت هستم.
[=Traditional Arabic]هر صبح جمعه سراغت را از باد صبا مىگيرم، نشانى از كوى آشناى تو مىپرسم، اما باد صبا چون هميشه پاسخى ندارد.
آه كه غروب جمعه چه دلگير است، چشمهاى ابرى منتظران هواى باريدن دارد.
هفتهاى ديگر نيز بىگل روى مولا سپرى شد، چه سخت و طاقتفرساست: «عزيزٌ علىّ أن أرى الخلق ولاترى ولاأسمع لك حسيسا ولانجوى».
[=Traditional Arabic]همه شب منتظرت هستم تا اگر شبى گذرت به كوچه دلمان افتاد واز روى كرم، گوشه چشمى به كوچه تاريك دل ما كردى
و آن را از نور خود منوّر ساختى، در خواب غفلت فرو نرفته باشم.
[=Traditional Arabic]شبها را به اين اميد روز مىكنم و روزها را به اين اميد شب كه تو بيايى. بيايى و دلهاى زخمخوردهمان را مرهم گذارى.
[=Traditional Arabic]ديگر روزهاى هفته برايم معنا ندارد، تنها به جمعه مىانديشم، اى كاش هر روز جمعه بود و جمعهاى معطر نزديك جمعه «موعود»،
جمعهاى پر از عطر اقاقىها، جمعهاى به عطر خوش محمّدى (صلّى اللّه عليه و آله) ، جمعهاى سرخ و حسينى (عليه السلام) ،
جمعهاى سفيد به پاكى دل منتظران عاشق و جمعهاى سبز به سبزى [=Traditional Arabic]«جمعه حضور».
که چقدر به جاده ی انتظار نگه کردیم
و هر روز از نسیم دل خبر زآشنا گرفتیم و خیره شدیم ،
باز هم جز آن نسیم که خبری
از انتظاری دوباره داشت ندیدیم .
ای آقای من ، ای مولای من و ای شادی
دُوران ها و آرزوی دل مؤمنان ، جمعه را
میعادگاهی می دانم که وعده یار درآن میعادگاه به تحقق می پیوندد .
سلامتی و تعجیل در امر فرج یوسف زهرا «عج»
:hamdel:صلوات:hamdel:
به نام علی اعلی
سلام بر تو ای یگانه ذخیره الهی!
نوشتن برای شما هم سخت است هم و آسان!
سخت از این جهت که می خواهی با تمام وجودت و از عمق دل حرف بزنی اما نمی شود،
شما کجا و ما کجا؟
و آسان از این جهت حرفی که می خواهم بزنم شما می دانید
چون به اذن و اراده الهی از ضمیر دل ها آگاهی
امشب می خواهم برایتان بنویسم از ظلمی که بر شما می رود ای مظلوم ترین عالم!
می گویند اگر شما بیایی چنین و چنان می شود
دنیا در جنگ و نبرد و نابودی قرار می گیرد
اگر شما بیایی همه انسان های غیر مسلمان رو می کشی و همه را به زور مسلمان می کنی!!!
اگر شما بیایید همه مجبور می شوند به راه مستقیم بروند و این خوب نیست
این با عقلی که خدا به انسان داده سازگار نیست
و دهها و صدها جمله دیگر می گویند ...
آقای من!
ای جلوه مهربانی خدا بر روی زمین!
اینان نه تنها تو را نشناخته اند، که خداوند را هم نشناخته اند
کاش می توانستم کسری از ثانیه ای که در شوق حضورت می گذرد را توصیف کنم تا اینان بدانند در آتش فراقت چه بر من می گذرد
ولی نمی شود،
این کلمات ، این الفاظ ، خود مانع است...
خداوند متعال، مهربان ترینِ مهربانان است
او کسی است که از اینکه می بیند بنده اش در مسیری خارج از مسیری که برای او ترسیم کرده ناراحت می شود
از اینکه بنده اش که می تواند بهترین مخلوقات باشد از این هدف دور شود برایش سخت است
چرا که او مهربان ترین هاست نسبت به بندگانش
خدایا!
تو چقدر مهربان و صبوری ولی چه سود که ما لیاقت بندگی ات را نداشتیم
برای ما چراغ های هدایت فرستادی تا با دنبال کردن آنان از صراط مستقیم خارج نشویم
اما ما چه کردیم با این چراغ ها؟
با سنگ و چوب به جان این چراغ های نورانی افتادیم ، چرا؟
چون دنیای تاریک ما را روشن کرده بودند
و خود بهتر می دانی چشمانی که با تاریکی و ظلمت و جهل در آمیخته شده باشد توان دیدن در این همه نور و روشنی و حقیقت نیست!
خدایا!
خودت بهتر می دانی با چراغ های هدایتت و کشتی های نجاتت چه کردیم
اولی را خون به جگر نمودیم تا لحظه آخر عمر غصه هدایت مان بر دل شان ماند
جانشین اش را خانه نشین کردیم
سومی را فرزندش را سقط نمودیم و انگ به دنبال ارث پدری بودن به او زدیم
چهارمین چراغ را غریبانه توسط همسرش خاموش کردیم
و کشتی هدایت پنجم را بر روی ریگ های داغ کربلا تنها گذاشتیم!
...
بگذریم نمی خواهم روضه بخوانم و بنویسم
فقط محض یادآوری بود که بدانیم با این چراغ های هدایت چه کردیم
و شد وضع اکنون ما ، انچه که می بینیم...
و حال ما مانده ایم و آخرین چراغ هدایت و کشتی نجات!
چراغی که برای هدایت ماست و کشتی ای برای نجات ما!
آن هم توسط کسی فرستاده شده که مهربان ترین مهربانان است
مولای من!
اقای من!
ایا این اوج مظلومیت نیست که بگویند اگر شما بیایید همه غیر مسلمانان را از دم تیغ می گذرانی؟
شما و بی رحمی؟
شما و ناجوانمردی؟
این حرف ها حتی تصورش هم گریه آور است!
مگر می شود شما که برای هدایت خلق آمده اید و جلوه ای از مهربانی و رحمت الهی هستید چنین باشید؟
محال است!
قسم به خداوندی که شما را فرستاده محال است
مگر شما فرستاده ارحم الراحمین نیستید؟
کسی که فرستاده آن حکیم مهربان باشد هرگز چنین نمی کند
می گویند اگر بیایید عقل ها را تعطیل می کنی!
اینان از عقل و تعقل چه می دانند؟
عقل آن چیزی است که برای آنها منفعت داشته باشد، منفعت مادی و لذت دنیوی!
اینان چه می دانند با آمدنت عقل ها کامل می شوند
و همه به دنبال هدایت و رشد وتعالی خواهند بود
مگر از عقل چیزی جز رشد و تکامل توقع می رود؟
می گویند اگر بیایید همه را با زور مسلمان می کنید و دیگر خبری از عدالت نیست!
عدالت!
چه واژه زیبا و پر مفهومی
اینان که این حرف را می زنند خود در صف اول استثمار کشورهای فقیرند
تمام ترس آنها از این است که با آمدنت کیسه های زر و تزویرشان از دست برود!
آنچه که گفته اند و برای من مشخص است این است که با آمدنت همه تبعیض ها و بی عدالتی ها از بین می رود
کسی نمی تواند به زیر دست خود ظلم کند
وه ، چه می گویم! زیر دست!!!
اگر تو بیایی دیگر نه زیر دستی خواهد بود و نه فرو دستی
همه باهم و در یک سطح
دیگر فقیری نخواهیم داشت،
نقل شده است:
در زمان حکومتت کسی برای پرداخت زکات مالش از شرق عالم به غرب می رود تا آن را به دست مستحق اش برساند
اما هر چه می گردد کسی را مستحق و فقیر پیدا نمی کند!
آری مولای من!
با آمدنت بهار می شود
ولی آنها که هنوز در خزان انسانیت اند نمی خواهند بهار شود
می ترسند که مبادا این جهل و ظلمت و تاریکی جای خود را به علم و آگاهی و نور بدهد و آن وقت آنها می مانند و نقشه هایی که نقش بر اب شده
آنها از آمدنت می ترسند پس سعی می کنند بقیه را هم از آمدنت بترسانند
و این است طنز تلخ دنیا!
کاش می توانستم به همه دنیا بفهمانم با آمدنت چه اتفاقاتی رخ می دهد
چه کارها که نمی شود
چه درهای بسته که باز نمی شود
چه نامهربانی ها که تبدیل به عاطفه و رحمت می شود
چه تازیانه ها که از این بشر برداشته می شود.
کاش می شد بفهمند این امام، امام مهربانی هاست
که از جانب خدایی دلسوز و مهربان آمده است
کاش در دولت ات حاضر باشم و ببینم ان روزها را:
«اللهمّ انّا نرغب الیک فی دولة کریمة تعزّ بها الاسلام»
کاش ...
خسته ام از این فراق ، خسته
امضاء:
یک منتظر چشم به راه و خسته
السلام علیک یاصاحب الزمان(عج)
آسمان
غُبار آلود!...
زمین...
ناخوش احوال...
به گمانم...
روز مباداست...
ببار ....
حضرتِ باران!
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج
شمیم گل نرگس :
نسیم نوبهاران آید آنک
شمیم نیم شعبان آید آنک
بیا تا گل بگویم گل بخندیم
فروغ مهر تابان آید آنک
گل وگلشن همیدون سبز گردد
نوید فصل باران آید آنک
بخوان ای بلبل شوریده احوال
که گل را سرو و سامان آید آنک
و زهرایی شود عالم سراسر
گل نرگس شتابان آید آنک
شب دیجور عمرش گذشته آخر
چو مهر و ماه نمایان آید آنک
بخوان ای عندلیب بلخ زیبا
صدایت تا ارزگان آید آنک .
السلام علیک یا بقیه الله
ای چـاره ی درخــواسـتگان ادرکـنــی
ای مـونـس و یـار بـی کـسان ادرکـنـی
من بی کسم و خسته و مهجور و ضعیف
یا حـضـرت صـاحـب الـزمـان ادرکـنــی
اللهم عجل لولیک الفرج