4 سوال در مورد عصمت ائمه
تبهای اولیه
با سلام من چن سوال دارم كه اميد است عزيزان جواب دهند
ما مي گوييم كه ائمه معصوم هستند يعني خداوند انها را اينگونه افريده است من چند سوال دارم
1- خطا كردن از ويژگي هاي انسان است و پيامبر مي گويد من انساني هستم مثل شما كه به من وحي مي رسد. چطور مي توان گفت كه انساني عاري از خطا باشد. و چرا به اين انسان فرشته نگوييم
2- ايا اين عدالت است كه خداوند كسي را از اول طوري خلق كند كه اشتباه نكند و معصوم باشد
3- و ايا كسي كه از اول طوري خلق شده است كه معصوم است و نمي تواند گناه كند ايا اين گناه يا اشتباه نكردن ان كار بزرگي است؟ چون در اين صورت خداوند اگر هر كس ديگري را هم اينگونه خلق مي كرد همين طور بود و گناه نمي كرد
4- در اين صورت انسانهايي كه معصوم خلق نشده اند ولي با تلاش توانسته اند به درجات بالايي برسند كار مهمتر و سختري از ائمه انجام داده اند چون در حالي كه معصوم نبودند و مي توانستند خطا كنند اين كار را نكرده اند در حاليكه ائمه از اول پاك بوده اند
با سلام و عرض ادب :Gol:
1- خطا كردن از ويژگي هاي انسان است و پيامبر مي گويد من انساني هستم مثل شما كه به من وحي مي رسد. چطور مي توان گفت كه انساني عاري از خطا باشد. و چرا به اين انسان فرشته نگوييم
دلیلی ندارد او را فرشته بخوانیم، چون این فقط فرشتگان نیستند که از خطا مبری می باشند. پاسخ قسمت اول این سؤال را به کارشناسان می سپارم.
2- ايا اين عدالت است كه خداوند كسي را از اول طوري خلق كند كه اشتباه نكند و معصوم باشد
سؤال شما را با سؤالی دیگر پاسخ می دهم:
آیا این عدالت است که خداوند موجودی را گربه خلق کند، و شانس انسان بودن را از او بگیرد؟ آیا گربه می تواند بگوید که خداوند با انسان خلق نکردن من بی عدالتی کرده است؟
3- و ايا كسي كه از اول طوري خلق شده است كه معصوم است و نمي تواند گناه كند ايا اين گناه يا اشتباه نكردن ان كار بزرگي است؟ چون در اين صورت خداوند اگر هر كس ديگري را هم اينگونه خلق مي كرد همين طور بود و گناه نمي كرد
از شرایط امام بودن، معصوم بودن است. یعنی نه اینکه چون امام، معصوم است پس خداوند او را به درجه امامت می رساند. برعکس، چون امام، امام است، از خطا مبری می شود. یعنی امامت پاداش عصمت آن بزرگواران نیست، بلکه عصمت حاصل امامت آن حضرات می باشد.
4- در اين صورت انسانهايي كه معصوم خلق نشده اند ولي با تلاش توانسته اند به درجات بالايي برسند كار مهمتر و سختري از ائمه انجام داده اند چون در حالي كه معصوم نبودند و مي توانستند خطا كنند اين كار را نكرده اند در حاليكه ائمه از اول پاك بوده اند
معصوم بودن ائمه (ع) امتیاز اصلی آنها نیست. امتیاز آن بزرگواران امام بودن است. پس بحث اینجا بحث تلاش شخصی در انجام کاری نیست. آن بزرگواران مخلوقاتی برتر هستند، و این برتر بودن آنها با عدالت خداوند منافاتی ندارد. ما نمی توانیم آنها را با خودمان مقایسه کنیم.
در رابطه با ماهیت وجودی ائمه (ع)، روایاتی چند هستند که فکر کنم خواندن آنها خالی از لطف نباشد:
1- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُعَلّى بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ مِرْدَاسٍ قَالَ حَدّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيّوبَ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النّورِ الّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النّورُ وَ اللّهِ الْأَئِمّةُ مِنْ آلِ مُحَمّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللّهِ نُورُ اللّهِ الّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللّهِ نُورُ اللّهِ فِي السّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنّهَارِ وَ هُمْ وَ اللّهِ يُنَوّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ نُورَهُمْ عَمّنْ يَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلّانَا حَتّى يُطَهّرَ اللّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهّرُ اللّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتّى يُسَلّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلّمَهُ اللّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 276 رواية: 1
ابو خالد كابلى گويد از امام باقر عليه السلام پرسيدم تفسير قول خداى عزوجل را (8 سوره 64) (بخدا و رسولش و نورى كه فرستادهايم ايمان آوريد) فرمود: اى ابا خالد بخدا سوگند كه مقصود از نور ائمه از آل محمد(ص) باشند تا روز قيامت، بخدا كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، بخدا كه ايشانند نور خدا در آسمانها و زمين، بخدا اى ابا خالد، نور امام در دل مؤمنين از نور خورشيد تابان در روز، روشنتر است، بخدا كه ائمه دلهاى مؤمنين را منور سازند و خدا از هر كس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد، بخدا اى ابا خالد بندهاى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بندهاى را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتى كرده باشد (يك رنگ شده باشد و سازگار) و چون با ما سازش كرد خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش سازد.
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى خَدِيجَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِى الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تعالى مؤ من را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤ من نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمان غايب شود) پس آن روح با مؤ من است و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود.
بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن باز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم .
ادامه در پست بعدی...
1- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ أَخْبَرَنِي شُرَيْسٌ الْوَابِشِيّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنّ اسْمَ اللّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتّى تَنَاوَلَ السّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِيّ الْعَظِيمِ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 343رواية: 1
امام باقر عليهالسلام فرمود: اسم خدا هفتاد و سه حرفست و تنها يك حرف آن نزد آصف بود، آصف آن يك حرف را گفت و زمين ميان او و تخت بلقيس در هم نورديد تا او تخت را بدست گرفت، سپس زمين بحالت اول باز گشت، و اين عمل در كمتر از يك چشم بهم زدن انجام شد و ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داريم و يك حرف هم نزد خداست كه آنرا در علم غيب براى خود مخصوص ساخته و لاحول و لاقوة الا بالله العظيم.
4- عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِى أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ وَ لَيْسَ كُلُّ مَا طُلِبَ وُجِدَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 18 رواية 4
ابوبصير گويد: شنيدم از امام صادق عليه السّلام درباره يساءلونك عن الروح قل الروح من امر ربى )) مى فرمود: مخلوقى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل كه همراه هيچ يك از پيغمبران گذشته جز محمد صلى اللّه عليه و آله نبوده است ، و آن همراه ائمه مى باشد و ايشان را رهبرى مى كند، چنان نيست كه هرچه طلب شود، بدست آيد (پس همراهى اين روح با پيغمبر و امامان فضلى است از خداى تعالى كه به هر كس خواهد عطا كند، و با طلب و كوشش بدست نيايد).
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ ع وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاءَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِى بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ وَ جَعَلَ فِى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ رُوحَ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِى بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 15 رواية 1
1 جابر جعفى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى جابر! همانا خداى تبارك و تعالى مخلوق را سه دسته آفريد؛ چنانچه فرمايد: ((و شما سه دسته جفت هم باشيد: دست راستيها و چه دست راستيها؟!! (چگونه در نعمتهاى بهشت مى خرامند) ودست چپيها، چه دست چپيها؟!! (چگونه در عقوبات دوزخ گرفتارند) و پيشى گرفتگان كه پيشى گرفته اند تنها ايشان مقربانند 6 تا 11 سوره 56 )) پيشى گرفتگان همان رسولان خدا و مخصوصين درگاه او از ميان مخلوق مى باشند. كه خدا در ايشان پنج روح قرار داده است : 1 ايشان را به روح القدس مؤ يد ساخت و بوسيله آن همه چيز را بدانند و بشناسند. 2 ايشان را با روح ايمان مؤ يد ساخت و با آن از خداى عزوجل بترسند 3 آنها را بروح قوه مؤ يد ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند 4 آنها را بروح شهوت (ميل و اشتها) مؤ يد ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانيش كراهت يافتند 5 در ايشان روح حركت نهاد كه همه مردم با آن رفت و آمد كنند.
و در مؤ منين دست راستى ها روح ايمان نهاد كه با آن از خدا بترسند و در ايشان روح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند، و در ايشان روح شهوت نهاد و يا آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ايشان روح حركت نهاد كه مردم با آن روح رفت و آمد كنند.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ لِى يَا جَابِرُ إِنَّ فِى الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْحَيَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا رُوحَ الْقُدُسِ فَإِنَّهَا لَا تَلْهُو وَ لَا تَلْعَبُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 16 رواية 2
جابر گويد: از امام باقر عليه السّلام درباره علم عالم (يعنى پيغمبر و امام ص ) پرسيدم ، فرمود:اى جابر! همانا در پيغمبران و اوصياء پنج رحست : 1 روح القدس 2 روح ايمان 3 روح زندگى (حركت ) 4 روح شهوت ،اى جابر، ايشان بوسيله روح القدس امور و مطالب زير عرش را تا زير خاك بدانند. سپس فرموداى جابر اين چهار روح اخير را پيش آمد و آفت ميرسد، ولى روح القدس بازى و ياوه گرى نكند.
ادامه در پست بعدی...
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِى يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ أَجْسَادَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ الْقَرَابَةُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 232 روايت 1
امام صادق عليه السلام فرمود: خدا ما را از عليين آفريد و ارواح ما را از بالاتر آن آفريد و ارواح شيعيان ما را از عليين آفريد و پيكرشان را پائين آن آفريد، پس قرابت ميان ما و آنها از اين جهت است و دلهاى ايشان مشتاق ماست .
2- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ إِسْحَاقَ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَسْكَنَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ فَكُنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِيِّينَ لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِى مِثْلِ الَّذِى خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ طِينَتِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ الطِّينَةِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ فِى مِثْلِ الَّذِى خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا لِلْأَنْبِيَاءِ وَ لِذَلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ النَّاسَ وَ صَارَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ لِلنَّارِ وَ إِلَى النَّارِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 231 روايت 2
امام صادق عليه السلام مى فرمود: خدا (ارواح ) ما را از نور عظمت خويش آفريد، آنگاه آفرينش ما را (يعنى پيكر ما را با صورت مثالى ما را) از گلى در خزانه و پوشيده از زير عرش صورتگرى كرد و آن نور را در آن ، جايگزين ساخت ، و ما مخلوق و بشرى نورانى بوديم ، و براى هيچكس از آنچه در خلقت ما نهاد، بهره ئى قرار نداد و ارواح شيعيان ما را از گل ما آفريد و بدنشان را از گلى در خزانه و پوشيده پائين تر از گل ما. و خدا هيچ كس را جز انبياء از خلقت ايشان بهره ئى نداد، از اين رو ما و آنها آدمى شديم و مردم ديگر خرمگسانى كه سزاوار دوزخند و بسوى دوزخ مى روند.
4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِى نَهْشَلٍ قَالَ حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِى إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ كَلاّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِى عِلِّيِّينَ. وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ. كِتابٌ مَرْقُومٌ. يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِى إِلَيْهِمْ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ كَلاّ إِنَّ كِتابَ الفُجّارِ لَفِى سِجِّينٍ. وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ. كِتابٌ مَرْقُومٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 234 روايت 4
ابوحمزه ثمالى گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود: همانا خدا ما را از اعلى عليين آفريد و دلهاى شيعيان ما را از آنچه ما را آفريد، آفريد. و پيكرهايشان را از درجه پائينش آفريد، از اين رو دلهاى شيعيان به ما متوجه است ، زيرا از آنچه ما آفريده شده ايم ، آفريده شده اند، سپس اين آيه را قرائت فرمود: ((اصلا نامه نيكان در عليين است ، تو چه چه دانى عليين چيست ؟ كتابى است نوشته كه مقربان شاهد آنند 98 سوره 83 )) و دشمن ما را از سجين آفريد و دلهاى پيروانشان را از آنچه آنها را آفريده آفريد و پيكرهايشان را از پائين تر آن آفريد، از اين رو دلهاى پيروانشان به آنها متوجه است زيرا اينها آفريده شدند از آنچه آنها آفريده شدند سپس اين آيه را تلاوت فرمود: ((اصلا نامه بدكاران در سجين است ، تو چه دانى سجين جيست ؟ كتابيست نوشته 8 سوره 83 )).
با تشکر فراوان
یا حق
با سلام و تشكر فراوان از بي نام عزيز به خاطر جواب مفصل
ولي من با جواب شما قانع نشدم.
در كل ايا خداوند ائمه را از اول برتر از انسانهاي ديگر خلق كرد؟ روي چه حسابي ؟چرا اين مزيت را دارند به خاطر اينكه فقط از نسل پيامبر هستند؟
با سلام و تشكر فراوان از بي نام عزيز به خاطر جواب مفصل
ولي من با جواب شما قانع نشدم.
در كل ايا خداوند ائمه را از اول برتر از انسانهاي ديگر خلق كرد؟ روي چه حسابي ؟چرا اين مزيت را دارند به خاطر اينكه فقط از نسل پيامبر هستند؟
با سلام..
دوست عزیز ؛این امر مربوط به مراتب وجودی عوالم هستی است و وجود این عوالم بر حسب ضرورت است نه اعتبار ؛...
ببنید ما بر حسب انس با ماهیات حسی و انچه درک می کنیم ؛همه را هم سنخ با ان میبینیم..
مثلا کسی که امام جماعت است ؛می تواند جایش را با دیگر اشخاص عوض کند؛این یک امر اعتباری است؛یعنی یک نقطه ای را مرجع در نظر می گیریم و دوری و نزدیکی به ان را ملاک تقدم و تاخر می دانیم ؛مثلا محراب مسجد...پس چیدمان مکانی یک امر اعتباری است که می شود جای اشخاص و اشیا را عوض کرد ؛...
ولی در موارد عینی و حقیقی و تکوینی چونین چیزی جایگاهی ندارد...
مثلا شما می توانید عدد سه را بردارید و به جای عدد شش بگذارید ؟!؛ولی ایا باز همان عدد سه هست یا نه ،سه ای صوری می باشد ،البته که ان جایگاهی صوری به خود اختصاص داده است ؛در حالی که جایگاه او همان جایی است که باید باشد ،یعنی بعد از مرتبه دو...
این یعنی جایگاه هر عددی همان مرتبه وجودی ان عدد می باشد ؛ونمی توان عدی را جای عدی دیگر گذاشت وباز عدد همان باشد ،عوالم وجود نیز همینطور است ؛پس اینکه شخصی به جای شخصی دیگر قرار بگیرد اینها همه از تسامح فکری ما می باشد که با این احکام خو گرفته ایم...
پس جایگاه هر شخصی همان مرتبه وجودی اوست ونمی توان ؛مراتب وجودی اشخاص را جابجا نمود وباز شخص همان باشد این یک توهم و تسامح فکری است...
مثلا وقتی شما یک درب را فشار می دهید ؛باید ان بسته شود ؛این بسته شدن به حکم ضرورت است ؛یعنی فشار ضرورت بسته شدن درب را به دنبال دارد؛وشما هیچ وقت نمی پرسید که چرا درب بسته شد؛و یا چرا دربی دیگر بسته نشد ؛چون حکم ضرورت بر همین درب حکم فرماست ؛نه به وجود حرکت درهای دیگر ؛عوالم وجودی نیز بر حسب همین ضرورت قرار گرفته اند ؛و وجود اشخاص نیز تابع مراتب ان می باشد...
نمی دانم مطلب را رساندم یا خیر.
یا حق
با سلام و عرض ادب :Gol:
در كل ايا خداوند ائمه را از اول برتر از انسانهاي ديگر خلق كرد؟
پاسخ این سؤال در روایات ارائه شده موجود است... :Gig:
روي چه حسابي؟
روی همان حسابی که گربه انسان نیست...
چرا اين مزيت را دارند به خاطر اينكه فقط از نسل پيامبر هستند؟
مشکل این است که شما ائمه (ع) را انسانهایی می دانید که با خودتان قابل مقایسه هستند. به این روایت دقت کنید:
[FONT=arial][FONT=arial]روزی مفضل از امام صادق علیه السلام سوال نمود که شما قبل از خلقت آسمانها وزمین کجا بوده اید امام فرمود:کنا أنوارا نسبح الله تعالى ونقدسه حتى خلق الله الملائکة فقال لهم الله عز وجل: سبحوا. فقالت: أی ربنا لا علم لنا، فقال لنا: سبحوا فسبحنا فسبحت الملائکة بتسبیحنا، ألا إنا خلقنا أنوارا وخلقت شیعتنا من شعاع ذلک النور فلذلک سمیت شیعة، فإذا کان یوم القیامة التحقت السفلى بالعلیا، ....(بخار الانوار ج 26 ص349)
[FONT=arial][FONT=arial]ما نوری بودیم که خدا را تسبیح و تقدیس می کردیم تا اینکه خداوند ملائکه را آفرید و به آنها نیز فرمان تسبیح داد ولی آنها گفتند که ما نمی دانیم، آنجا بود که به دستور خدا، ملائکه از ما تسبیح را آموختند. باید بدانی که ما به صورت انواری خلق شدیم و پیروان ما از شعاع آن نور آفریده شدهاند و به همین خاطر است که آنان شیعه نامیده شدهاند وزمانی که قیامت فرا رسد سافل به عالی (وشعاع به نور) می رسد (همان گونه که قطره بعد از بخار شدن وتبدیل به ابر دوباره به زمین بر می گردد وبه جویبار پیوسته وباز به دریا متصل می شود)
ماجرا خیلی پیچیده تر از این حرفهاست. توصیه می کنم درباره حقیقت محمدی و تجلی اعظم مطالعاتی بفرمایید.
با تشکر فراوان
یا حق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر دوست گرامی
جواب دوستان را شنیدید ، امیدوارم مطالب بنده هم تا حدی سودمند باشد !
[quote=nooredel;52109]
1- خطا كردن از ويژگي هاي انسان است و پيامبر مي گويد من انساني هستم مثل شما كه به من وحي مي رسد. چطور مي توان گفت كه انساني عاري از خطا باشد. و چرا به اين انسان فرشته نگوييم
[/quote]
پاسخ :
ببینید دوست عزیز من ، برداشت شما از اینکه پیامبر هم فردی همانند ماست ، اشتباه است ، زیرا :
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يوحَى إِلَي(الکهف/110)
شاید ظاهر این آیه به ما میگوید که پیامبر هم همانند ما انسان است و در مرتبه ما !
اما باید گفت که در پس این آیه ( که بارها مورد استعمال به سوء مخالفان این مقام قرار گرفته ) صحبت های فراوانی نهفته است !
اینکه پیامبر هم همانند ماست ، یعنی اینکه پیامبر هم از جنس ماست و خلقتش همانند خلقت ماست ، و همانند ما انسان است ، اما چه انسانی ؟؟
همین قسمت دوم آیه یعنی " یوحی الی " به ما میگوید پیامبر کیست !
انسانی که مورد خطاب خداوند قرار گرفته ! و انسانی که خداوند او را برای انجام اهداف خویش برگزیده و انسانی که توانسته به هدایت خاص الهی بر رازها آگاه شود !
آیا هر انسانی یارای رسیدن به این مقام را دارد ؟ آیا هر انسانی میتواند مورد خطاب خداوند قرار بگیرد ؟
آیا نباید بین ظرف و مظروف تناسبی باشه !
حکایت این مثال ، مثل این میمونه که بگیم باسکول و ترازوی آشپزخانه هر دو نوعی وسیله سنجش وزن هستند ، ولی آیا اصلاً ایندو با هم قابل قیاس هستند ؟
و همین بشر بودن و از جنس ما بودنشان خود موجب علو مکانشان است که انسانهایی توانسته اند تا مقامی اینچنین نزد خداوند مقرب شوند !
البته باید گفته شود که ، اینکه پیامبران هم همانند ما انسان هستند ، حکمت خاص خود را در نزد خداوند متعال دارد که البته در برخی آیات تا حدی بدان اشاره شده :
قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا(الإسراء/95)
بگو: «(حتي) اگر در روي زمين فرشتگاني (زندگي ميکردند، و) با آرامش گام برميداشتند، ما فرشتهاي را به عنوان رسول، بر آنها ميفرستاديم!»
اما اینکه بگوییم حال که پیامبران انسان هستند پس همانند ما هستند ، اشتباه است ، زیرا اینان امانتداران شریعت خداوند متعال هستند و مخاطب وحی او و برگزیدگان علم او !
و صد البته علم به همین مسئله باید برای اقناع ما دراینکه خداوند آنان را به مقام عصمت مفتخر میکند کفایت نماید .
اما در مورد انبیاء و عصمت آنان هم دچار اشتباه شدید .
دوست گرامی ، بنده و شما باید عصمت رو بصورت دقیق و موشکافانه بررسی کنیم تا در علم و حکمت خداوند نقصی قائل نشیم !
اینکه بگوییم انبیاء عاری از هر گونه گناه هستند درست است .
اینکه بگوییم انبیاء عاری از هر گونه اشتباه هستند درست است ، اما چه اشتباهی ؟
اشتباهی که در پس خود سخط خداوند و خشم او رو به همراه نداشته باشه ! ( که البته توضیحش تو چند خط امکان پذیر نیست ولی تا همین حد بدونید که انبیاء درمواردی اندک و شرایطی خاص دچار ترک اولی هایی شده اند که البته به مقام عصمتشان لطمه ای وارد نمی سازد - که از مصادیق آن میتوان به عجله در قضاوت از سوی حضرت داود علیه السلام در آزمایش خداوند یاد کرد )
. . .
[quote=nooredel;52109]
2- ايا اين عدالت است كه خداوند كسي را از اول طوري خلق كند كه اشتباه نكند و معصوم باشد ؟
[/quote]
پاسخ :
درست است که عصمت احسانی است از سوی بسیار فضل کننده به بندگان خاص خود ، اما دلیلش را باید در جای دیگری جستجو کرد !
سوال : چرا خداوند به بنده و شما عصمت را عنایت نفرمود ؟
جواب واضح است ، به دلیل عدم کفایت و لیاقت در انتخاب شدن در امری چون نبوت ! اینکه خداوند به بندگان خود عصمت میدهد به دلیل لیاقت خود بندگان است و نه اینکه مثلاً خداوند 10 انسان خلق کرده باشد و بعد بصورت تصادفی به 2 نفر آنان عصمت داده باشد و آنها را از گناه و اشتباه عاری نموده باشد .
اما عصمت :
ما هر وقت از این لغت استفاده میکنیم ، اون رو به معنای تام و کاملش درنظر میگیریم که مخصوص انبیاء و اوصیاء است. اما آیا شما میدانید هر زمانی که از هر گناهی ، چه کوچک و چه بزرگ کناره گیری میکنید از جانب خداوند معصوم شده اید ؟
جریان از این قراره که وقتی هر انسانی در موقعیت گناه قرار میگیره ، دو انتخاب داره ، یا اینکه اراده میکنه که اون گناه رو انجام بده ، که در این صورت خداوند با این که میتونه با ایجاد شرایطی از وقوع گناه جلوگیری کنه ، در اکثر موارد این کار رو نمی کنه !
و یا اینکه انسان میتونه اراده کنه که گناه رو انجام نده ، که در این صورت این خداونده که فرد رو از انجام گناه و اثرات اون حفظ میکنه !
یعنی چی ؟ یعنی اینکه وقتی فردی اراده میکنه که گناه نکنه ، خداوند در حد اراده اش بهش عصمت میده و نتیجه این عصمت محفوظ موندن از گناهه ! از اینروست که به انبیاء میگوییم معصوم ، معصوم اسم مفعوله و نشان از این داره که عصمت به افراد اعطا میشه !
اما انبیاء و ائمه علیهم السلام افرادی هستند که هرگز حتی فکر گناه رو هم به ذهنشون راه نمی دن و خداوند هم که به علم خود از این موضوع مطلعه به اونها عصمت مطلق بخشیده !
. . .
[quote=nooredel;52109]
3- و ايا كسي كه از اول طوري خلق شده است كه معصوم است و نمي تواند گناه كند ايا اين گناه يا اشتباه نكردن ان كار بزرگي است؟ چون در اين صورت خداوند اگر هر كس ديگري را هم اينگونه خلق مي كرد همين طور بود و گناه نمي كرد
4- در اين صورت انسانهايي كه معصوم خلق نشده اند ولي با تلاش توانسته اند به درجات بالايي برسند كار مهمتر و سختري از ائمه انجام داده اند چون در حالي كه معصوم نبودند و مي توانستند خطا كنند اين كار را نكرده اند در حاليكه ائمه از اول پاك بوده اند
[/quote]
امیدوارم دیگه حالا خودتون بتونید جواب این دوتا سوال رو بدید !
اما بعنوان کلام آخر !
دوست گرامی ، خلقت ابتدایی پیامبر صلوات الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام با خلقت همه آفریدگان متفاوت بوده ، حتی انبیاء !
این چهارده نور پاک خداوندی ، ابتدا بصورت نورانی خلق شدند و تمام کائنات پس از ایشان نور وجودی خودشون رو از این بزرگواران گرفتند و در حدیثی که انشاءالله سعی میکنم کاملش رو براتون بذارم ، اومده که حتی اقرار به یگانگی و وحدانیت خداوند ابتدا توسط این بزرگواران بوده و سپس ملائک با درس آموزی از این انوار مقدسه به یگانگی خداوند اقرار نمودند .
جالب است بدانید ، مراتب وجودی تمام مخلوقات در قبول ولایت این عزیزان بوده و هر کدام از مخلوقات که در قبول ولایت ایشان دارای عظمی جدی تر و اراده ای راسخ تر بوده اند به مرتبه و کمالی والاتر شرافت یافتند
فی المثال دلیل شرافت سنگ عقیق در بین تمام سنگ ها این بوده که زمانی که ولایت بر سنگ ها عرضه شد ، عقیق زودتر از بقیه سنگ ها خود را بدان شرافت داد ، از این روست که در حدیثی آمده که خداوند فرموده من شرم میکنم از اینکه بنده ای سنگ عقیق به دست داشته باشد و مورد ظلم واقع شود .
و حتی دلیل اولوالعظم شدن چند تن از انبیاء هم سبقت در پذیرش ولایت بوده !
خلاصه اینکه دلیل شرافت شیعیان بر بقیه انسانها هم قبول ولایت این انوار مقدسه است و به همین علت است که شیعیان واقعی امیرالمومنین علیه السلام تا مرتبه انبیاء در بهشت ترفیع درجه میابند .
امروز هم محکم ترین ریسمان الهی چنگ زدن به ولایت امام عصر علیه السلامه ، و این یک ادعا نیست ، به این ریسمان چنگ بزنید تا از هر آنچه که شما رو از خدای خودتون دور میکنه مصون باشید .
اگه مسئله ای بود در خدمتیم !
با سلام خدمت حميد گرامي و سپاس فراوان به خاطر توضيحات
ولي من فكر مي كنم اثبات اين مطالبي را كه فرموديد بسيار مشكل باشد.
به نام خداوند همه مهر مهرورز
سلام
[quote=nooredel;52161]
با سلام خدمت حميد گرامي و سپاس فراوان به خاطر توضيحات
ولي من فكر مي كنم اثبات اين مطالبي را كه فرموديد بسيار مشكل باشد.
[/quote]
کدوم قسمتش ؟
جواب سوالات یا پُست آخر ؟ یا کل مطالب ؟
یا علی
به نام خداوند همه مهر مهرورزسلام
کدوم قسمتش ؟
جواب سوالات یا پُست آخر ؟ یا کل مطالب ؟
یا علی
با سلام
تقریبا همه مطالبی که عنوان کردید.
با سلام من چن سوال دارم كه اميد است عزيزان جواب دهند
ما مي گوييم كه ائمه معصوم هستند يعني خداوند انها را اينگونه افريده است من چند سوال دارم
1- خطا كردن از ويژگي هاي انسان است و پيامبر مي گويد من انساني هستم مثل شما كه به من وحي مي رسد. چطور مي توان گفت كه انساني عاري از خطا باشد. و چرا به اين انسان فرشته نگوييم
2- ايا اين عدالت است كه خداوند كسي را از اول طوري خلق كند كه اشتباه نكند و معصوم باشد
3- و ايا كسي كه از اول طوري خلق شده است كه معصوم است و نمي تواند گناه كند ايا اين گناه يا اشتباه نكردن ان كار بزرگي است؟ چون در اين صورت خداوند اگر هر كس ديگري را هم اينگونه خلق مي كرد همين طور بود و گناه نمي كرد
4- در اين صورت انسانهايي كه معصوم خلق نشده اند ولي با تلاش توانسته اند به درجات بالايي برسند كار مهمتر و سختري از ائمه انجام داده اند چون در حالي كه معصوم نبودند و مي توانستند خطا كنند اين كار را نكرده اند در حاليكه ائمه از اول پاك بوده اند
با سلام و تشکر:Gol:
اگر چه پیشتر، پاسخ سؤالات شما در بخش های مختلف مربوط به بحث عصمت و در لابلای مباحث مرتبط دیگر، داده شده لکن، با کمی حوصله و صبر، کارشناسان محترم، مجدداً پاسخ سؤالات شما را در اولین فرصت تقدیم خواهند نمود.
از صبر و حوصله تان سپاسمندیم ...:Gol:
سلام
[quote=nooredel;52199]
با سلام
تقریبا همه مطالبی که عنوان کردید.
[/quote]
پس بهتر است همانطور که دوست عزیز صدیق فرمودند کارشناسان سایت پاسخ شما را بدهند !
اما دوباره باید خدمتتان عرض کنم ، سوالات شما بعلت برداشت اشتباه از مفاهیمی چون ولایت و نبوت و عصمت است و ارتباط اینها با یکدیگر !
از آنجایی که بحث باید بصورت درس به درس و یا کلاسی بیان شود ، و این امر مستلزم فراغت بال است ، پس بهتر است منتظر پاسخ کارشناسان محترم باشید .
موفق و پیروز باشید .
با سلام من چن سوال دارم كه اميد است عزيزان جواب دهند
ما مي گوييم كه ائمه معصوم هستند يعني خداوند انها را اينگونه افريده است من چند سوال دارم
1- خطا كردن از ويژگي هاي انسان است و پيامبر مي گويد من انساني هستم مثل شما كه به من وحي مي رسد. چطور مي توان گفت كه انساني عاري از خطا باشد. و چرا به اين انسان فرشته نگوييم
2- ايا اين عدالت است كه خداوند كسي را از اول طوري خلق كند كه اشتباه نكند و معصوم باشد
3- و ايا كسي كه از اول طوري خلق شده است كه معصوم است و نمي تواند گناه كند ايا اين گناه يا اشتباه نكردن ان كار بزرگي است؟ چون در اين صورت خداوند اگر هر كس ديگري را هم اينگونه خلق مي كرد همين طور بود و گناه نمي كرد
4- در اين صورت انسانهايي كه معصوم خلق نشده اند ولي با تلاش توانسته اند به درجات بالايي برسند كار مهمتر و سختري از ائمه انجام داده اند چون در حالي كه معصوم نبودند و مي توانستند خطا كنند اين كار را نكرده اند در حاليكه ائمه از اول پاك بوده اند
جناب نورِ دل:Sham:
با سلام مجدد:Gol:
چنانکه گفته بودم پاسخ سؤالات شما در مباحث پیشین، یا بطور مستقل و یا در خلال سایر مباحث، به کرات بیان گردیده، برای آغاز و یا باصطلاح دستگرمی، مطالعۀ دقیق تایپیک زیر با عنوان (عصمت پیامبران و امامان، جبری یا اختیاری) را به شما عزیز و همۀ دوستانی که در حوزۀ عصمت، سؤالاتی دارند توصیه می کنم.
باعتقاد بنده چهار سؤال شما از یک جنس اند و در حقیقت همۀ آنها یک سؤال واحدند. از اینرو اگر دقیقاً تایپیک زیر را مطالعه کنید، به جواب خواهید رسید.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3194
انشاءالله در فرصت های بعدی مطالبی تکمیلی تر، از زوایای دیگر بحث، تقدیم تان خواهیم کرد، باز اگر مطلبی بود بفرمایید در خدمت هستیم.
موفق باشید ...:Gol:
[QUOTE=حمید;52232]سلام
پس بهتر است همانطور که دوست عزیز صدیق فرمودند کارشناسان سایت پاسخ شما را بدهند !
اما دوباره باید خدمتتان عرض کنم ، سوالات شما بعلت برداشت اشتباه از مفاهیمی چون ولایت و نبوت و عصمت است و ارتباط اینها با یکدیگر !
از آنجایی که بحث باید بصورت درس به درس و یا کلاسی بیان شود ، و این امر مستلزم فراغت بال است ، پس بهتر است منتظر پاسخ کارشناسان محترم باشید .
موفق و پیروز باشید .
[/QUOTE]
جناب حمید عزیز :Gol:
با سلام و تشکر از مشارکت جدی شما در مباحث، امیدوارم از نوشتار بنده سوء تفاهم پیش نیاید، پستی که بنده با عنوان دعوت به صبر و حوصله خطاب به کاربر "نورِ دل" زده بودم، به دو جهت بوده و حاوی دو نکته:
اول آنکه پاسخ سؤالات شما پیشتر از این در پست های مستقل و یا مرتبط، به کرات بیان شده، کمی با صبر و حوصله در بخش های مربوط به نبوت و امامت جستجو کنید.
دوم آنکه کاربر محترم نور دل، با فاصلۀ کمتر از 24 ساعت، مجدداً درخواست اخذ جواب شان را تکرار کردند، گویا از کثرت سؤالات، و درگیری کارشناسان با پست های متعدد سایت واقف نیستند، لذا ایشان را به صبر و حوصله دعوت کردیم و این البته به معنای منع مشارکت شما و دیگر کاربران محترم در مباحث نیست، بلکه مدیریت و کارشناسان سایت، از مشارکت خالصانه و توأم با دقت نظر و احترام متقابل اهالی سایت، به شدت استقبال می کند.
عزت اهالی اسک دین مستدام.:Gol:
"والله المستعان" ...
- خطا كردن از ويژگي هاي انسان است و پيامبر مي گويد من انساني هستم مثل شما كه به من وحي مي رسد. چطور مي توان گفت كه انساني عاري از خطا باشد. و چرا به اين انسان فرشته نگوييم
بسمه تعالی
با سلام خدمت نوردل عزیز و دیگر دوستان محترم
سوالی که آقای نوردل پرسیده بودند سوالی بسیار عاقلانه است و این سوال از چند جهت مورد برسی قرار میگیرند.
1- عصمت پیامبر نیرویی غیر طبیعی نبوده و پیامبر ص با اراده خود گناه نمیکرده و هیچ پیامبری معصوم نیست تنها در رسالت رو دریافت و ابلاغ وحی
باطل و نادرست بودن دلالت (آیه تطهیر) بر (عصمت)
و اما دلالت آن آیه بر (عصمت) به چند دلیل و علت ناواقع و غیر مقبول میباشد. از جمله:
1- نص فاقد دلالت لغوی بر (عصمت) است:
عصمت و محفوظ ماندن از گناه و اشتباه از مصادیق و معانی این دو لفظ:(تطهیر و إذهاب رجس) نیستند؛ چون آن دو لفظ طبق جستجوی لغت عرب متضمن چنین معنای نیستند. و هرگاه معلوم گردید که آیهی تطهیر متضمن معنی عصمت نیست، اساسا از استدلال نمودن به آن براي (عصمت) ساقط میگردد. و اما قول به دلالت لفظ (لیطهّرکم) بر (عصمت) کافی است که در رد آن تنها بگوییم: ادعايی خالی و بدون دلیل است.
2- آمدن لفظ (تطهیر) براي گناهکاران و غیر معصومين:
اولین چیزی که این ادعای محض و خالی را به عنوان یک دلیل معتبر، نقض و بی اعتبار میسازد، علم و آگاهی به آمدن آن لفظ در مورد اشخاصی است که اتفاق و اجماع بر غیر معصوم بودن آنها وجود دارد.
و این هم مثالهای قرآنی که درباره غیر معصوم آمدهاند:
* خداوند در بارهی اهل بدر که سيصد و سيزده نفر بودند، میفرماید:
(انفال/11).
«(اي مؤمنان! به ياد آوريد) زماني را كه (از دشمنان و كمآبي به هراس افتاديد و خداوند) خواب سبكي بر شما افگند تا مايه آرامش و امنيّت (روح و جسم شما) از ناحيه خدا گردد، و از آسمان آب بر شما باراند تا بدان شما را (از پليدي جسماني) پاكيزه دارد و كثافت (وسوسههاي) شيطاني را از شما به دور سازد، و (با اين نعمت) دلهايتان را ثابت (و به ياري خدا واثق) نمايد، و گامها را (در شنزارهاي بدر) استوار دارد (و روحيه شما را تقويت و بر ميزان استقامت شما بيفزايد)».
اتفاق بر غیر معصوم بودن اهل بدر حاصل است، و همزمان با کلمهی (تطهیر) و(اذهاب رجس) متصف شدهاند. پس این الفاظ هیچگونه علاقهای با (عصمت) ندارد.
گفتني است كه دو کلمهی (رجز و رجس) در لغت عرب از جهت معنی به هم نزدیکاند. در کتاب «مختار الصحاح» رازی آمده است: معنای (رجز) همچون (رجس) به معني پلیدی است. احتمالا هر دوی آنها در اصل یک لغت بودهباشند، و سین تبدیل به زای شده باشد همانگونه که به أسد گفته میشود أزد.
در این آیه برای اهل بدر مزیت بیشتری نسبت به (آیهی تطهیر) وجود دارد، خداوند قوت دادن قلبها و ثابت و محکم کردن گامها را برای آنها افزوده است، اضافه بر چند نکات بلاغی که در اینجا نیازی به ذکر آنها نداریم.
* بلکه کلمهی(تطهیر) شامل تمام مسلمانها است، چنانچه خداوند میفرماید:
(مائده/6).
«خداوند نميخواهد شما را به تنگ آورد و به مشقّت اندازد، و بلكه ميخواهد شما را (از حيث ظاهر و باطن) پاكيزه دارد».
لفظ (یرید لیطهرکم) در هر دو آیه یکی هستند، و اگر منظور و معنی لفظ (تطهیر) عصمت و معصوم باشد، میبایست همهی مسلمانان معصوم باشند
اگر کلمهی (تطهیر) به معنای (عصمت) ميبود، هرگز خداوند آن گناهکاران را به لفظ تطهیر توصیف نميكرد و آن را برای آنها به کار نمیبرد! بلکه در این آیه بلیغ و رساتر از کلمهی تطهیر که کلمهی (تزکیه) است، وجود دارد، چرا که معنی و مقصد «تطهير» رسیدن به عدم، يعني برطرف نمودن ناپاکیها است، این در حالی که تزکیه یک امر وجودی است که اتصاف و آلایش به زیادی و نمو و برکت است، چنانچه از ظاهر لفظ آن چنین بر میآید. و عکس آن شرط نیست: احیانا مکانی را از نجاسات تمیز میکنی بدون آنکه آن را با تزیینات برازنده نمايي. اما معنای (تزکیه) زیبا کردن و زیبایی است، وآن هم ممکن نیست مگر بعد از تمیز و پاک گردانیدن، و اگر تزیین پس از تطهیر صورت نگیرد کار عبس و باطلی میباشد. شایستگی و قابلیت آن جماعت مذکور نه تنها طهارت، بلکه با درجهای بالاتر قابلیت تزکیه هم دارند، وهمزمان خطابار و گناهکار نيز هستند، پس معصومیت کجا و آنها کجا! اگر تطهیر به معنای (عصمت) باشد، مستلزم آن است که آن جماعت گناهکار بالاتر از معصومين باشند. و در این باره یک نکتهی دیگری وجود دارد، و آن همین است که شیعهی امامیه میگویند: (عصمت ائمه) از آغاز و ابتدای تولد است، و نزد آنها (عصمت) یک امر عارضی، به این معنی که ابتدا وجود نداشته و بعدا به وجود آمده است، نميباشد. بنابراين، از ديدگاه شیعه شخص معصوم به صورت معصومی متولد میشود، و آن عصمت هم ادامهدار است، و دلیلشان همان فرمایش خداوند متعالی است:
(أحزاب/33).
«خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد».
اضافه بر آن، اينکه جایز است کلمهی (تطهیر) – که ما در صدد بیان آن هستیم- بر کسانی اطلاق گردد که مرتکب گناه شدهاند.
حال سؤال ما این است شما از کجا به آن نتیجه رسیدهاید، که منظور و مقصود (آیه تطهیر) کسانی هستند که قبل از تولد گناهی نداشتهاند؟ در حالی که لفظ (تطهیر) مانع وجود گناه نیست.
خداوندu به هنگام نهی از همبستر شدن با زنان در حال حیض، چنین میفرماید:
(بقره/222)
«بيگمان خداوند توبهكاران و پاكان را دوست ميدارد».
اين در حالی است كه آن دسته از پاكان هیچگونه ربطی به (عصمت و معصومی) ندارند.
اما دلالت آن آیه بر (عصمت) به چند دلیل و علت ناواقع و غیر مقبول میباشد
شما عصمت را با چه دلایلی ثابت میکنید؟
خداوند در بارهی اهل بدر که سيصد و سيزده نفر بودند، میفرماید: (انفال/11). «(اي مؤمنان! به ياد آوريد) زماني را كه (از دشمنان و كمآبي به هراس افتاديد و خداوند) خواب سبكي بر شما افگند تا مايه آرامش و امنيّت (روح و جسم شما) از ناحيه خدا گردد، و از آسمان آب بر شما باراند تا بدان شما را (از پليدي جسماني) پاكيزه دارد و كثافت (وسوسههاي) شيطاني را از شما به دور سازد،
دقت کنید در آیه تطهیر کلمه رجس آمده ولی در این آیه فوق کلمه رجز الشیطان آمده است.
مراد از رجزدر اینجا بیشتر پلیدی جسمانی (جنابت و...)است .خداوند آب را که در گودالهای اطراف بدر جمع شده بود در حالی که دشمن چاه ها را در اختیار گرفته بود و مسلمانان نیاز شدیدی برای شستشو و رفع عطش به آن داشتند همه این پلیدیها را شست و با خود برد.
بسم الله الرحمن الرحیم
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ 33 احزاب.1خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت (ع)دور کند و کاملا شما را پاک سازد
1-انما دلالت بر حصر دارد یعنی موهبت عصمت و پاکی از گناه و گلیدی خاص اهل بیت (ع) است
2-جمله "یرید"اشاره به اراده تکوینی خداوند داردوگرنه اراده تشریعی و لزوم پاک نگه داشتن خویش منحصر به خاندان پیامبر نیست و همه مردم بدون استثنا به حکم شرع موظفند از هر گونه گناه و پلیدی پاک باشند
البته اراده تکوینی نه به معنای جبر بلکه یک نوع شایستگی اکتسابی از طریق اعمال اختیاری و یک نوع لیاقت ذاتی و موهبتی از سوی پروردگار تا بتوانند الگو و اسوه مردم باشند به تعبیر دیگر معصومان به خاطر تأییدات الهی و اعمال پاک خویش چنان هستند که در عین اختیار بر گناه کردن به سراغ گناه نمی روند مانند اینکه فرد عاقلی قطعه آتشی را هیچ گاه در دهان نمیگذارد که این حالت از درون انسان به دلیل آگاهی ها و مبادی فطری و طبیعی است بی آنکه جبری در کار باشد
3- واژه رجس به معنی شیی ناپاک که عام است ناپاکی از جهت طبع آدمی و یا به حکم عقل و شرع و یا همه اینها .در بعضی کلمات به معنی شرک ،بخل و .. آمده که مصادیق ناپاکی است .چون الف و لام بر سر رجس الف و لام جنس است و همه را شامل میشود.
-کلمه "تطهیرا " تاکید بر مسأله طهارت از هرگونه پلیدی است در باره اهل بیت(ع) که به صورت مفعول مطلق آمده است.
4- کلمه "اهل البیت " به اتفاق همه مفسرین منظور اهل بیت پیامبر (ص) است فقط بعضی شبهه کرده اند بر اینکه طبق آیات قبل آیا مراد ازواج رسول الله (ص) را شامل است ؟ میگ.ییم خیر . زیرا در آیات مربوط به ازواج پیامبر (ص) از ضمیر جمع مونث استفاده شدن ولی در آیه فوق(تطهیر ) از ضمیر جمع مذکر استفاده شده است،پس مراد چیز دیگری بوده .
د رمنابع شیعی و اهل سنت طبق روایات مخاطب این آیه فقط پنج نفرند: پیامبر صلی الله علیه واله ،علی علیه السلام ،فاطمه سلام الله علیها و امام حسن علیه السلام و اما حسین علیه لسلام
تفسیر نمونه ،ایةالله مکارم شیرازی ذیل آیه فوق
اگر کلمهی (تطهیر) به معنای (عصمت) ميبود، هرگز خداوند آن گناهکاران را به لفظ تطهیر توصیف نميكرد و آن را برای آنها به کار نمیبرد! بلکه در این آیه بلیغ و رساتر از کلمهی تطهیر که کلمهی (تزکیه) است، وجود دارد،
تطهیر اعم از تزکیه است و هر گونه ناپاکی را شامل میشود در حالی که تزکیه خاص است و فقط ناپاکی از رذائل اخلاقی است در حالی که عصمت ناپاکی از پلیدی جسمی و روحی است.
بسمه تعالی
سلام دوست گرامی جناب زمزم کارشناس محترم سایت
ممنون از پاسخ جنابعالی اما باید بدانیم که خواست و ارادة الهی که در آیه به صورت ﴿يُرِيدُ اللَّهُ = خدا میخواهد و اراده دارد» ذکر گردیده، کدام اراده است؟ ارادة تکوینی یا ارادة تشریعی؟
این مسئله را در یکی از پست ها بیان کرده بودم
اگر بدون پیشداوری بنگریم مشکل نیست که دریابیم ارادة مذکور در آیه، «ارادة تکوینی» نیست. یعنی نه چنان است که خدا تکویناً ـ مانند آیة 82 سورة «یس» ـ اراده فرموده باشد «أهل البیت» را تطهیر نماید یعنی ارادهای که تخلفناپذیر است و موجب عصمت میشود. زیرا این اراده را پس از چند نهی از قبیل:
يعني: «پس [طبیعی سخن بگویید و] گفتار خود را نرم و نازک نسازید». 31
و پس از اوامری چون:
«و به شیوة جاهلیت پیشین به خودنمایی برون نیایید».31
و پس از اوامری چون:
«و گفتاری شایسته بگویید، در خانههایتان قرار گیرید و به شیوة جاهلیت پیشین به خودنمایی برون نیایید و نماز بر پا دارید و زکات بپردازید و خدا و فرستادهاش را فرمان برید». 32
آورده و فرموده جز این نیست که خدا اراده دارد که شما را پاک سازد یعنی تحقق پاکی منظور خدا، از طریق عمل به اوامر و اجتناب از نواهی خواهد بود
لازم است بدانیم اگر در ابتدای کلام سخن از مسایل طبیعی و تکوینی باشد و در آنجا «اراده» ذکر شود بدیهی است که مقصود «ارادة تکوینی» است، اما وقتی از باید و نباید و امر و نهی شرعی سخن به میان آید و سپس «اراده» ذکر شود پیداست که «ارادة تشریعی» منظور است. به عبارت دیگر، اگر «اراده» معطوف به امور تکوینی باشد، مقصود «ارادة تکوینی» است که تخلفناپذیر و علت تامّة تحقق مراد است.
اما اگر «اراده» معطوف به احکام و اوامر و نواهی شرعی و قوانین الهی ذکر شود، بیتردید منظور «ارادة تشریعی» است، فیالمثل «ارادة تشریعی» را در آیة ششم مبارکة «مائده» میتوان دید که فرموده:
اى مؤمنان، چون به [قصد] نماز برخيزيد، روى خود و دستهايتان را تا آرنجها بشوييد و سرتان را مسح كنيد و پاهايتان را تا دو قوزك [بشوييد] و اگر جنب باشيد، غسل كنيد. و اگر بيمار يا مسافر باشيد و يا كسى از شما از موضع قضاى حاجت بيايد و يا با زنان آميزش كرده باشيد، آن گاه آبى نيابيد، آهنگ خاكى پاك كنيد، و از آن [خاك] رويتان و دستانتان را مسح كنيد. خداوند نمىخواهد بر شما دشوارى قرار دهد. بلكه مىخواهد كه شما را پاك بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند، باشد كه سپاس گزاريد».مائده / 6
ملاحظه کنید پس از احکام تشریعی از قبیل وضو و تیمم، میفرماید: «خدا نمیخواهد (= اراده ندارد) بر شما هیچ تنگی و دشواری نهد بلکه میخواهد (= اراده دارد) شما را پاکیزه سازد و نعمت خویش را بر شما تمام نماید». به صدر آیه توجه فرمایید که با ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا = ای کسانی که ایمان آوردهاید» آغاز شده، آیا میتوان گفت که بنا به ارادة الهی همة مؤمنین معصوماند؟!
حال این آیه را با آیة 33 سورة «احزاب» مقایسه کنید، چه نتیجهای حاصل میشود؟
در سورة «مائده» فرمود: ای مؤمنان، چون به نماز برخیزید، صورت و دستهایتان را تا آرنجها بشویید ... و اگر آب نیافتید تیمم کنید ... الخ. یعنی به واسطة اجرای این احکام و انجام این اعمال، خدا میخواهد شما را پاک ساخته و نعمتش را بر شما تمام نماید. در سورة «احزاب» نیز فرموده: در خانههای خویش قرار گیرید و نماز برپا دارید و زکات بپردازید و از خدا و رسولش اطاعت کنید جز این نیست که خدا میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنانکه بایسته است شما را پاکیزه سازد.
این آیه نیز مشابه آیه ششم سورة «مائده» است. در هر دو آیه، در مقام تعلیل حکمت تشریع قوانین، نازل شده و در آنها سخن از علت غایی تشریع احکام است نه مقامات افراد و خصوصیات تکوینی آنها! و همچنان که در سورة «مائده» جملة ﴿وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾ دلیل طهارت تکوینی و عصمت مؤمنان نیست در سورة «احزاب» نیز «ارادة طهارت و اذهاب رجس» در واقع «ارادة تشریعی» است و نمیتواند دلیل عصمت و طهارت تکوینی کسی باشد، همچنان که آیة ششم سورة «مائده» بیانگر آن است که هدف از تشریع وضو و غسل و تیمم «طهارت مؤمنان» است، غایت اوامر مذکور در آیة 33 سورة «احزاب» نیز «طهارت اهل البیت» بوده است. زیرا چنانکه میدانیم اصولاً اوامر و نواهی الهی در آیات تشریعی و قانونی قرآن (یعنی در احکام) ناشی از «ارادة تشریعی» پروردگار است.
افزون بر این، در سورة «احزاب» (آیات 28 به بعد) سخن از تکالیف است، از قبیل اینکه در خانههای خویش قرار گیرید و خودنمایی نکنید و نماز اقامه کنید و زکات بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید و ... پرواضح است که این امور مربوط به «ارادة تشریعی» الهی است نه ارادة تکوینی. به عبارت دیگر، ارادة خدا بر اذهاب رجس و تطهیر اهل البیت که در سورة «احزاب» فرموده: ﴿يُطَهِّرَكُمْ﴾ مانند ارادهای است که در سورة «مائده» خطاب به همة مؤمنین ـ از جمله پیامبر اکرمص و حضرت علی و فاطمه و ... ـ فرموده ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾.
همچنان که به پیامبرص نیز فرموده:
توبه / 103)
«از مالهای ایشان زکات بگیر که بدین کار پاکشان میسازی و آنان را تزکیه و پالایش [روحی] میکنی».
آیا این آیه بدان معنی است هر که به پیامبرص زکات پرداخت، طاهر و معصوم شد؟! بدیهی است که مقصود این است که هدف از تشریع زکات آن است که انسانها از آلودگی به حرص و آز نسبت به مال دنیا، پالایش شوند و این پاکی و طهارت از طریق عمل به قانون زکات حاصل میشود.
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که در ذیل آیة 6 سورة مبارکه «مائده»، افعال مضارع آمده است مانند «یرید» و «یتم» و در آیه 103 سورة «توبه» نیز افعال «تطهر» و «تزکی» مضارعاند. زیرا تحقق این افعال منوط و مشروط است به اجتناب از نواهی و انجام اوامری که قبل از این افعال ذکر شدهاند یعنی تحقق این افعال نتیجة اعمال و افعال پیش از آنهاست. با در نظر داشتن این نکته میبینیم که آیة تطهیر نیز نفرموده: «اذهب الله عنکم الرجس وطهرکم .... = خدا پلیدی را از شما زدود و شما را پاک و پاکیزه ساخت» زیرا چنانکه گفته شد این «اذهاب رجس و تطهیر» مشروط و موکول به انجام اعمال و افعالی است که قبل از آنها ذکر شده است. به عبارت دیگر اعمال و افعال مذکور، مقدمه و زمینهساز تحقق اذهاب رجس و تطهیر است. نیازی به توضیح نیست که این موضوع تناسبی با ارادة تکوینی الهی ندارد که نامشروط و بینیاز از مقدمه و زمینهسازی است.حالا بار دیگر به سورة احزاب باز گردیم که پس از آیة 33، باز خطاب به همان زنان پیامبرص است و آیة تشریعی است و فرموده:
«و یاد کنید آنچه را که از آیات خدا و حکمت در خانههایتان تلاوت میشود».
ملاحظه میفرمایید که آیات 28 الی 34 سورة احزاب کاملاً با هم پیوند دارند و هیچ انقطاعی میانشان نیست.
اما در اینجا غفلت (یا تغافل) از یک قاعدة زبان عربی، سبب این سوال شده است که چرا در ذیل آیة 33، ضمیر جمع مذکر مخاطب استعمال شده در حالی که در صدر همان آیه و در آیات 28 الی 34 سورة «احزاب»، ضمایر جمع مؤنث مخاطب به کار رفته است؟!
قاعدة مورد نظر ما، همان قاعدة تغلیب است. بنا به قاعدة مذکور، جمعی از اناث که شامل حداقل یک مذکر باشد، وجوباً در حکم جمع مذکر است. به عبارت دیگر، اگر گروهی از زنان که فقط یک مرد در میانشان باشد، به من سلام کنند؛ پاسخ من به آنها باید با ضمیر جمع مذکر باشد. یعنی باید در جوابشان بگوییم: علیکم السلام.
قرآن کریم که به زبان قوم عرب یعنی به زبان فصیح عربی نازل گردیده همواره این قاعده را رعایت کرده است. از جمله آنگاهی که فرشتگان به خانة حضرت ابراهیمu میآیند و به او فرزندی را بشارت میدهند و همسر آن حضرت با تعجب میخندد، فرشتگان پاسخ میدهند:
(هود / 73)
«آیا از کار خدا شگفتی مینمایی (توجه کنید که فعل، مفرد مؤنث مخاطب است) رحمت خدا و برکاتش بر شماست [ای] اهل این خانه، بیگمان خدا ستوده و بزرگوار است».
چنانکه ملاحظه شد با اینکه مخاطب کلام فرشتگان در ابتدای آیه، یک زن (= حضرت ساره) بوده، ولی با توجه به اینکه حضرت ابراهیم نیز اهل همان خانة مورد نظر بوده؛ در ذیل آیه، ضمیر جمع مذکر مخاطب به کار رفته است
پس زن خانه میتواند اهل بیت باشد. در سورة احزاب نیز عیناً همین موضوع دیده میشود یعنی در ابتدای آیات، خطاب ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ﴾= ای زنان پیامبرص» آمده و حتی در صدر آیة 33 همة ضمایر، جمع مؤنث است اما هنگام سخن گفتن از «اهل البیت = اهل این خانه» که پیامبرص نیز اهل و صاحب همان خانه بوده
- بلکه سایرین به اعتبار وابستگی و پیوند با آن حضرت، اهل خانة مذکور محسوب میشدند- ضمیر جمع مذکر، استعمال شده است.
در کتب تفسیر نیز گفتهاند که خطابات قرآن از قبیل ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ و ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ﴾ و نظایر آنها، مختص و منحصر به مردان نیست بلکه زنان نیز مشمولاند ولی بنا به قاعدة تغلیب، ضمایر مذکر به کار رفته است.
ممنون می شوم به این بحث کمی ادامه دهیم...
با سپاس فراوان
«تذکر»:Ealam:
با سلام به دوستان عزیز
متاسفانه در جریان مباحث معمولا بحث به انحراف کشیده می شود دوست محترمان «نور دل »سؤالی اعتقادی پرسیدند که در جواب این گونه سؤالات دلیل عقلی حکم فرما است نه نقل .
ولی با این حال این امر مورد غفلت قرار گرفته .بحث ایه تطهیربه میان کشیده شده که دلیل نقلی است نه عقلی .
لازم به تذکر است در تاپیک دیگری که مفتوح است این بحث در جریان است اگر دوستان در این باره مطلبی دارند آنجا بیان بفرمایند تا بحث دو ستان به فرجامی برسد و از خلط مباحث جلو گیری شود.
متشکرم