جمع بندی آیا تحدی قرآن فقط به زبان عربی است؟
تبهای اولیه
با سلام
لطفا ذکر کنید که زبان تحدی کنندگان باید فقط عربی باشد یا خیر؟
از آيهي 88 سوره اسرا این مطلب برداشت میشود که مخاطب این مبارزه طلبی جن و انس یعنی همه ی جهانيانند
پس دعوت به مقابله غير عرب با يك كتاب عربي بي تناسب است
نکته:حضرت آیتالله جوادی آملی در درس تفسیر قرآن خود بیان کرد: تحدی قرآن فقط به لفظ عربی نیست و مخاطب تحدی و مبارزه طلبی قرآن فقط برای کسانی که عرب زبان هستند نیست چون خداوند جن و انس را در اسراء تحدی کرد و جن و انس عرب زبان نیستند. قرآن طرزی کوچه پس کوچه غیب را به انبیاء آموزش میدهد که عقل متحیر است چه کسی میتواند مانند قرآن سخن بگوید.[منبع این لینک]
با توجه به سخنان بالا ایا تحدی فقط به زبان عربی اختصاص دارد یا خیر؟
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام واحترام
همانطور كه اشاره كردين تحدي آيات قرآن مختص افراد خاص و زبان محدودي نمي شود.«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً »[1](بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند.)
قرآن تنها اين وصف را اضافه نكرده بلكه علاوه بر آن موضوع ديگرى را هم به آن افزوده و فرموده است: اگر كافران بخواهند مىتوانند شاهدان و قدرتمندان خود را نيز در اين كار دعوت كنند و از آنها كمك بگيرند : وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. يعنى: شما كافران، شاهدان قدرتمند خود را هم- از غير خدا- فرا خوانيد تا در اين كار گواه و ياري گر شما باشند، اگر در ادّعاى خود راستگو مى باشيد. ( آشنايى با علوم قرآنى(رادمنش)، ص: 42 )
[/HR][1] - سوره اسراء،آيه88.
نکته:حضرت آیتالله جوادی آملی در درس تفسیر قرآن خود بیان کرد: تحدی قرآن فقط به لفظ عربی نیست و مخاطب تحدی و مبارزه طلبی قرآن فقط برای کسانی که عرب زبان هستند نیست چون خداوند جن و انس را در اسراء تحدی کرد و جن و انس عرب زبان نیستند. قرآن طرزی کوچه پس کوچه غیب را به انبیاء آموزش میدهد که عقل متحیر است چه کسی میتواند مانند قرآن سخن بگوید.[منبع این لینک]
سلام
بنده با مطالعه سخنان کارشناس محترم متوجه نشدم که آیا تحدی قرآن به زبان عربی است یا خیر
اما بنده فرض را بر این می گذارم که تحدی قرآن فقط به زبان عربی نباشد (هر چند که این نظر را صحیح نمی دانم اما فعلاً لزومی به بیان دلیل آن نمی بینم و این مطلب را از باب جدل قبول می کنم) با ابن حال اگر از هر زبان دیگری هم به قول معروف بخواهیم مثل آوری انجام دهیم مثل آن نخواهد شد زیرا خود آن زبان به زبان عربی نخواهد رسید چنانچه صراحت قرآن بر این است که:
وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ ۖ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ ۗ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ ۖ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى ۚ أُولَٰئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ
هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار میدادیم حتماً میگفتند: «چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟!» بگو: «این (کتاب) برای کسانی که ایمان آوردهاند هدایت و درمان است؛ ولی کسانی که ایمان نمیآورند، در گوشهایشان سنگینی است و گویی نابینا هستند و آن را نمیبینند؛ آنها (همچون کسانی هستند که گوئی) از راه دور صدا زده میشوند!»
که اگر کسی که به قرآن تحدی کرد و زبانی غیر از زبان عربی آورد به او خواهیم گفت لولا فصلت آیاته؟!
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ ۗ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ
ما میدانیم که آنها میگویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم میدهد!» در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت میدهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است!
وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ
مسلّماً این (قرآن) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است! روح الامین آن را نازل کرده است...بر قلب (پاک) تو، تا از انذارکنندگان باشی!آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد)!
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ
ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثَلی زدیم، شاید متذکّر شوند.قرآنی است به زبان عربی که فصیح و خالی از هر گونه کجی و نادرستی، شاید آنان پرهیزگاری پیشه کنند!
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
که ما آن را قرآنی به زبانِ فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید!
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید)!
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویاست برای جمعیّتی که آگاهند!
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا
و این گونه آن را قرآنی عربی [= فصیح و گویا] نازل کردیم، و انواع وعیدها (و انذارها) را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند؛ یا برای آنان تذکّری پدید آورد!
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا ۚ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ
همانگونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانی دادیم،) بر تو نیز این (قرآن) را بعنوان فرمان به زبان عربیِ روشن و صریحی نازل کردیم؛ و اگر از هوسهای آنان -بعد از آنکه آگاهی برای تو آمده- پیروی کنی، هیچ کس در برابر خدا، از تو حمایت و جلوگیری نخواهد کرد.
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ ۚ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ
و این گونه قرآنی عربی [= فصیح و گویا] را بر تو وحی کردیم تا «امّالقری» [= مکّه] و مردم پیرامون آن را انذار کنی و آنها را از روزی که همه خلایق در آن روز جمع میشوند و شکّ و تردید در آن نیست بترسانی؛ گروهی در بهشتند و گروهی در آتش سوزان!
با سلام
جناب ملاصدرا
کارشناس محترم تاپیک در اولین خط پستشون تایید کردند که تحدی مختص زبان عربی نیست جالبه که نمیبینید!
دوم اینکه به گفته قران قران نهایت فصاحت و بلاغت را داراست و نه این که زبان عربی بهترین زبان است و هیچ زبان دیگری به ان نمیرسد
نکته بعدی اینه که اینها ادعای خود قرانه و ما در تحدی نمیتونیم از اون ها استفاده کنیم
موفق باشید
کارشناس محترم تاپیک در اولین خط پستشون تایید کردند که تحدی مختص زبان عربی نیست جالبه که نمیبینید!
هر چند که فرقی نمی کند چون ایشان دلیلی بر این سخن نیاوردند بلکه آیه ای که به عنوان شاهد آورده اند خلاف آن را ثابت می کند آنجا که می گوید:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً »
(بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند.)
زمانی که تحدی به زبان غیر عربی باشد مثل قرآن نیست (چون هیچ زبانی مثل عربی نیست) و اولین شرط را دارا نمی باشد پس استدلال به این آیه برای اینکه به هر زبانی می توان تحدی کرد مخدوش می باشد
دوم اینکه به گفته قران قران نهایت فصاحت و بلاغت را داراست و نه این که زبان عربی بهترین زبان است و هیچ زبان دیگری به ان نمیرسد
به عقیده زبان شناسان زبان عربی نسبت به سایر زبان ها بسیار گستردهتر و از قابلیت های بیشتری برخوردار است. فراوانی مفردات و اشتقاق كلمات، دستور زبان و فصاحت و بلاغت آن نیز، این زبان را از دیگر زبانها ممتاز میسازد و عربی بودن قرآن در انتقال بهتر اسرار حقایق و معارف قرآن موثر است.
نکته بعدی این که این ادعای قران است و ما درتحدی نمیتوانیم ان را ملاک قضاوت خود قرار دهیم
قرآن تحدی کرده است که مثل آن را بیاورید چگونه می توان گفت مثلاً مطلبی که به زبان دیگری است مثل زبان عربی است؟!!!
با سلام
اولا این که قران بیان کرده که انسان ها و جنیان تحدی کنند و در این کار به همدیگر کمک کنند این مطلب با عربی بودن ان بی تناسب است
دوما این تناقض قران است که چنین حرفی را زده ولی نظر بنده این است که منظور از مثال اوری اعجاز ان یعنی فصاحت و بلاغت و غیره است که در هر زبانی یافت میشود نه زبان ان
موفق باشید
مطلب بعدی ان که اگر. از جملاتی نیمه عربی استفاده شود از زیبایی های هردو بهره برده میشود. چه بسا زیباتر. و کامل تر از عربی نیز بشود
موفق باشید
اولا این که قران بیان کرده که انسان ها و جنیان تحدی کنند و در این کار به همدیگر کمک کنند این مطلب با عربی بودن ان بی تناسب است
اتفاقا اگر منظور به زبان های مختلف غیر عربی باشد این سخن معنا پیدا نمی کتد چون چگونه می توانند تمام انسان ها که هر کدام زبانی دارند که دیگری نمی داند مثلا یک چینی و روسی و آمریکایی و ایرانی و عرب بخواهند به هم کمک کنند و مثل قرآن بیاورند در حالی که هیچکدام دلیلی ندارد زبان دیگری را بداند مثلا چینی و روسی و هندی و تایوانی و ترک و ... به یک ایرانی چگونه می توانند کمک کنند که مثلا قرآنی به زبان فارسی بیاورد؟!! اگر بگویید زبان فارسی را یاد می گیرند یا همگی با هم یک زبان را یاد می گیرند تا تحدی کنند جواب خواهم داد که اگر قرار باشد زبان ها را یاد بگیرند دیگر سوال از اول نداشت که چگونه قرآن کسی که زبان عربی نمی داند را دعوت به تحدی کرده است چون او باید برود یاد بگیرد یا از کسی که عربی می داند کمک بگیرد مضاف بر اینکه بسیاری از زیبایی های بلاغت قرآن مختص زبان عربی است و زمانی که ترجمه شود این زیبایی ها از بین خواهد رفت و حداقل کسانی که می خواهند به تحدی قرآن پاسخ دهند باید با زبان عربی آشنا باشند تا بلاغت و فصاحت قرآن را درک کنند
دوما این تناقض قران است که چنین حرفی را زده ولی نظر بنده این است که منظور از مثال اوری اعجاز ان یعنی فصاحت و بلاغت و غیره است که در هر زبانی یافت میشود نه زبان ان
قرآن میگه دو دو تا میشه چهار تا فوراً می گویند این تناقض قرآن است بنده متوجه نشدم کجا با کجا تناقض داره؟!!
عرض کردم خداوند فرموده مثل قران بیاورید و این شامل فصاحت و بلاغت و اعجاز عددی و علمی و یکسان بودن زبان ها و ... می شود.البته طبق نظر بنده.
مطلب بعدی ان که اگر. از جملاتی نیمه عربی استفاده شود از زیبایی های هردو بهره برده میشود. چه بسا زیباتر. و کامل تر از عربی نیز بشود
اگر فرضا چنین چیزی را که شما می گویید صحیح باشد و بتوانید آن را ثابت کنید در حالی که صرفا ادعا است و بنده هم متقابلا می گویم اگر از جملاتی نیمه عربی استفاده شود از زیبایی های هردو زبان کاسته میشود. چه بسا هر دو بدتر. وناقص تر شوند!! باز هم اگر چنین کنید و جملاتی بیاورید به زبان غیر عربی و حتی همه بگویند از قرآن بهتر است (بر فرض محال) باز هم به تحدی قرآن که می گوید باید مثل قرآن باشد (یعنی زبانش هم عربی باشد) پاسخ نداده اید
ببینید لازم نیست حتما مردم مختلف با زبان های مختلف به هم کمک کنند همزبان ها به هم کمک میکنند و وجهی از اعجاز را میسازند مثلا جمله ای با فصاحت و بلاغت در حد قران این معقول تر است تا این که همه مردم بروند عمر خود را طلف کنند تا زبان عربی را یاد بگیرند
در مورد مصداق های مثل اوری هم در تاپیک های دیگر ذکر شده و از گفتنش خودداری میکنم
با سلام
اولا این که قران بیان کرده که انسان ها و جنیان تحدی کنند و در این کار به همدیگر کمک کنند این مطلب با عربی بودن ان بی تناسب است
دوما این تناقض قران است که چنین حرفی را زده ولی نظر بنده این است که منظور از مثال اوری اعجاز ان یعنی فصاحت و بلاغت و غیره است که در هر زبانی یافت میشود نه زبان ان
موفق باشید
سلام علیکم،
بنده هم با جناب ملاصدرا موافق هستم. همینکه خودتان هم فرمودید که جن و انس همه کمک کنند آیا آنها به هم کمک میکنند و یک سوره متشکل از زبانهای متفاوت که همخوانی هم ندارند میآورند یا با هم روی یک سوره با یک نقشهی واحد و زبان واحد کار خواهند کرد و به ادعای قرآن بار نخواهند توانست سورهای مثل سورهی قرآن را بیاورند؟ واضح است که باید همگی روی یک زبان با هم کار کنند و کمک کنند و آن یک زبان نمیتواند عجمی باشد. حتی برای همان شیوایی و بلاغت مد نظر شما هم باید فقط زبان عربی را برگزید. خود واژهی عجم که برای نه فقط فارسی که هر زبان غیرعربی به کار میرود به معنای نقص در زبان است، یعنی وقتی به کسی گفته میشود عجم (در مقابل عرب) نه به نژاد او که دقیقاً به زبان او اشاره میشود و اینکه زبان ایشان مبین نیست. در آیاتی که جناب ملاصدرا اگر دقت کنید قرآن تأکید زیادی روی عربی بودن خودش دارد و آن را مبین میداند، مبین هم به معناش آشکار (یعنی به دور از ایهام، مناسبترین زبان به عنوان زبان علم) و هم آشکار کننده ... مثلاً در حدیثی این مطلب توضیح داده شده است که عربی هر زبانی را بیان میکند ولی هر زبانی عربی را نمیتواند بیان کند، به این معنا که هر عبارتی در هر زبانی را میتوان (برای کسی که عربی را خوب بداند) به عربی با مثل همان جمله یا موجزتر از آن بیان کامل کرد ولی هر جملهای در عربی را نمیتوان (حتی توسط کسی که آن زبان دوم را خوب بداند) به زبان دوم برد مگراینکه کلام طولانیتر و نارسا خواهد شد، یعنی یا معنی و ظرافتهای زبانی باید قربانی شود و یا باید به جای یک جمله از یک پاراگراف استفاده کرد با جملات متعدد که مطلب را توضیح دهد.
و در انتها همین بس که عربی زبان خلقت است، ارتباط بین کلمات عربی ذاتی است، ریشهها و باباها همگی ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر و با مفهومی که به آن دلالت میکنند دارند، تا آنجا که دانستن اسمها با تسلط به زبان عربی میشود علمالأسماء که نه فقط شامل دانستن اسم اشیاپ که شامل تعریف آن اشیاء میشود، یعنی اسم اشیاء در عربی تعریفی جامع و مانع از ماهیت اشیاء میباشد، حضرت آدم علیهالسلام را خداوند به این علم آموزش داد و او معلم فرشتگان شد:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ ... قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ... قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم ... [البقرة، ۳۱-۳۳]
و همهی نامها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود ... گفتند منزهى تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى، هيچ دانشى نيست ... فرمود اى آدم، ايشان را خبر بده ...
در واقع ممکن است به قول جناب ملاصدرا بگوییم لازم نیست حتماً تحدی به عربی باشد ولی در این صورت خودبخود آنچه برای مسابقه با قرآن فراهم شده است خودبخود از مسابقه حذف میشود به علت ضعف در بلاغت و عمق معنا و ظرافتهای زبانی و بیّن بودن. پس در واقع تنها کتابهایی که به عربی باشند شانس شرکت در مسابقه را خواهند داشت و آنجاست که مسائل دیگر مطرح میشود، از خود بلاغت گرفته تا استفادهی درست از واژههای مناسب تا نبود اختلاف در کتاب و ...
یا علی
ممنون جناب owari
پس قبول دارید که زبان عربی ملاک نیست
در این صورت میشه از زبان های مخلوط با هم استفاده کرد مثلا فارسی عربی در این صورت میتوان قدرت مانور بالایی داشت البته این زبان های امیخته شده باید کامل کننده هم باشند و زیبایی سخن رو افزایش بدند
سلام علیکم،
بنده هم با جناب ملاصدرا موافق هستم. همینکه خودتان هم فرمودید که جن و انس همه کمک کنند آیا آنها به هم کمک میکنند و یک سوره متشکل از زبانهای متفاوت که همخوانی هم ندارند میآورند یا با هم روی یک سوره با یک نقشهی واحد و زبان واحد کار خواهند کرد و به ادعای قرآن بار نخواهند توانست سورهای مثل سورهی قرآن را بیاورند؟ واضح است که باید همگی روی یک زبان با هم کار کنند و کمک کنند و آن یک زبان نمیتواند عجمی باشد. حتی برای همان شیوایی و بلاغت مد نظر شما هم باید فقط زبان عربی را برگزید. خود واژهی عجم که برای نه فقط فارسی که هر زبان غیرعربی به کار میرود به معنای نقص در زبان است، یعنی وقتی به کسی گفته میشود عجم (در مقابل عرب) نه به نژاد او که دقیقاً به زبان او اشاره میشود و اینکه زبان ایشان مبین نیست. در آیاتی که جناب ملاصدرا اگر دقت کنید قرآن تأکید زیادی روی عربی بودن خودش دارد و آن را مبین میداند، مبین هم به معناش آشکار (یعنی به دور از ایهام، مناسبترین زبان به عنوان زبان علم) و هم آشکار کننده ... مثلاً در حدیثی این مطلب توضیح داده شده است که عربی هر زبانی را بیان میکند ولی هر زبانی عربی را نمیتواند بیان کند، به این معنا که هر عبارتی در هر زبانی را میتوان (برای کسی که عربی را خوب بداند) به عربی با مثل همان جمله یا موجزتر از آن بیان کامل کرد ولی هر جملهای در عربی را نمیتوان (حتی توسط کسی که آن زبان دوم را خوب بداند) به زبان دوم برد مگراینکه کلام طولانیتر و نارسا خواهد شد، یعنی یا معنی و ظرافتهای زبانی باید قربانی شود و یا باید به جای یک جمله از یک پاراگراف استفاده کرد با جملات متعدد که مطلب را توضیح دهد.
و در انتها همین بس که عربی زبان خلقت است، ارتباط بین کلمات عربی ذاتی است، ریشهها و باباها همگی ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر و با مفهومی که به آن دلالت میکنند دارند، تا آنجا که دانستن اسمها با تسلط به زبان عربی میشود علمالأسماء که نه فقط شامل دانستن اسم اشیاپ که شامل تعریف آن اشیاء میشود، یعنی اسم اشیاء در عربی تعریفی جامع و مانع از ماهیت اشیاء میباشد، حضرت آدم علیهالسلام را خداوند به این علم آموزش داد و او معلم فرشتگان شد:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ ... قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ... قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم ... [البقرة، ۳۱-۳۳]
و همهی نامها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود ... گفتند منزهى تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى، هيچ دانشى نيست ... فرمود اى آدم، ايشان را خبر بده ...در واقع ممکن است به قول جناب ملاصدرا بگوییم لازم نیست حتماً تحدی به عربی باشد ولی در این صورت خودبخود آنچه برای مسابقه با قرآن فراهم شده است خودبخود از مسابقه حذف میشود به علت ضعف در بلاغت و عمق معنا و ظرافتهای زبانی و بیّن بودن. پس در واقع تنها کتابهایی که به عربی باشند شانس شرکت در مسابقه را خواهند داشت و آنجاست که مسائل دیگر مطرح میشود، از خود بلاغت گرفته تا استفادهی درست از واژههای مناسب تا نبود اختلاف در کتاب و ...
یا علی
سلام
تعریف های شما از زبان عربی نیازمند اثبات طبق اصول زبان شناسی رو داره
اگر سرچی توی سطح اینترنت در مورد مقالات زبان شناسی انجام بدید میبینید هیچ اتفاق قولی مبنی بر جامع ، کامل ، ظرافت و ... زبان عربی نسبت به مابقی زبان ها بین زبان شناس ها وجود نداره.
هر زبانی یه سری ویژگی هایی داره اما اینکه توی اکثر این ویژگی ها که شما توی پستتون فرمودید ، زبان عربی نسبت به بقیه زبان ها برتر باشه ، من توی مقاله یا تحقیق جامعی از زبان شناس ها ندیدم
ممنون جناب owari
پس قبول دارید که زبان عربی ملاک نیست
در این صورت میشه از زبان های مخلوط با هم استفاده کرد مثلا فارسی عربی در این صورت میتوان قدرت مانور بالایی داشت البته این زبان های امیخته شده باید کامل کننده هم باشند و زیبایی سخن رو افزایش بدند
سلام علیکم،
شدنش که میشود ولی اگر زبان عربی را بهتر بشناسیم خودمان خواهیم گفت که اضافه کردن انها از بازدهی خود عربی کم میکند، عربی را میتوان چند لایه به کار برد برای بیان معانی متفاوت ولی اضافه کردن زبانهای دیگر فقط در لایهی سطحی یا حداکثر چند لایهی داخلیتر میتوانند با عربی مخلوط شوند و معانی به هم نریزد ولی در بطنهای تو در توی دیگر حتماً کاربرد آن زبانها به کل متن لطمه وارد خواهد کرد.
برای مثال شاید برای شما هم سؤال پیش آمده که باشد که چرا در وسط یک سوره ناگهان برخی آیات وارد میشوند که ارتباطی علیالظاهر با آیات قبل و بعد ندارند، این مسائل را وقتی به تفسیر و بعد تأویلهای آیات بر میگردانید بهتر متوجه میشوید که چه مسائلی در حال مطرح شدن هستند که معمولاً در ظاهر قرآن مورد غفلت واقع میشوند. مثالش اوائل سورهی الرحمن است، خداوند آسمان را بالا برد و میزان را نصب کرد که مبادا در میزان طغیان کنید ... به نظر بیارتباط هستند، یکی خلقت آسمانهاست و دیگری قیامت یا درست وزن کردن کالاها در مکاسب، اما در باطن حقیقتی است که فتنهی بعد از رحلت رسول خدا صلاللهعلیهوآله را به مردم گوشزد میکند ... آسمان رسول خداست که معدن رحمت خداست (آب رحمت است و آسمان منبع آب است از ریشهی سمو و رسول خدا رحمةللعالمین است) و میزان امیر مؤمنان است و کسانی که دربارهاش طغیان کردند افرادی هستند که پس از نصب میزان بر زمین فتنه ایجاد کردند ...
تمام قرآن پر است از لایههای متفاوت معانی که در تحدی اگر زبانی غیر عربی اختیار شود حداکثر در بلاغت ظاهری خواهد کوشید و در کل بسیار از قرآن عقبتر خواهد بود.
یا علی
سلام
تعریف های شما از زبان عربی نیازمند اثبات طبق اصول زبان شناسی رو داره
اگر سرچی توی سطح اینترنت در مورد مقالات زبان شناسی انجام بدید میبینید هیچ اتفاق قولی مبنی بر جامع ، کامل ، ظرافت و ... زبان عربی نسبت به مابقی زبان ها بین زبان شناس ها وجود نداره.
هر زبانی یه سری ویژگی هایی داره اما اینکه توی اکثر این ویژگی ها که شما توی پستتون فرمودید ، زبان عربی نسبت به بقیه زبان ها برتر باشه ، من توی مقاله یا تحقیق جامعی از زبان شناس ها ندیدم
سلام علیکم،
در نظریات زبانشناسی معاصر اگر اشتباه نکنم عربی را با روشهای متعارف زبانشناسی میسنجند که مثل سایر علوم از روی ظاهر زبان این سنجش انجام میشود. ایشان عربی را آنطور که مسلمانان میشناسند نمیشناسند، همانطور که فیزیک نوین با فیزیک اسلامی تفاوت دارد همانطور که پزشکی با طب اسلامی تفاوت دارد و ... . در اسلام تا جایی که حقیر دیدم زبان عربی در اصل با خود قرآن یاد گرفته میشود. مثلاً برخی لغتنامههای قرآنی مثل قاموس از خود قرآن سعی در دانستن معنی لغات دارند و البته خود را محدود به قرآن نمیکنند ولی از قرآن کمک زیادی میگیرند. اولین کسی هم که دستور زبان عربی را مدون کرد یک ایرانی بود که اگر اشتباه نکنم شاگرد امیر مؤمنان علیهالسلام بود. قرآن همزمان یک کتاب آموزش عربی هم هست ... مطلب خیلی سادهای نیست. به طور خلاصه در مورد این مطلب شما فقط میتوانم بگویم که زبانشناسان به قدرت زبان عربی وقوف کامل ندارند، در مورد قدرت یک زبان تنها افرادی میتوانند نظر قطعی بدهند که آن زبان را به خوبی بشناسند و این شناخت فراتر از زبان مادری بودن و ... است، وقتی امیرمؤمنان علیهالسلام بدون فکر قبلی و فیالبداهه خطبهی بینقطه یا بیالف میخوانند وقتی اعراب در این گفتگوی زبانشناسی بودند که مثلاً الف پرکاربردترین حرف است که امکان ندارد بشود یک مطلب را گفت مگر اینکه در آن الف به کار خواهد رفت این نشان میدهد که علم زبانشناسی محدود به نظریات زبانشناسی نباید باشد ...
یا علی
با سپاس جناب owari
ولی این نظر شماست. که نمیشود چنین کاری کرد دوما شما باید ثابت کنید در تمام ۱۱۴ سوره قران لایه های متعدد دقیقا به این شکل وجود دارد
نکته بعدی این که این تفسیرات ساخته شماست که از ان لایه ساخته اید
و اسمان و ریسمان را به هم بافته اید
م فق باشید
با سپاس جناب owari
ولی این نظر شماست. که نمیشود چنین کاری کرد دوما شما باید ثابت کنید در تمام ۱۱۴ سوره قران لایه های متعدد دقیقا به این شکل وجود دارد
نکته بعدی این که این تفسیرات ساخته شماست که از ان لایه ساخته اید
و اسمان و ریسمان را به هم بافته اید
م فق باشید
جناب دانش،
اینکه این تفسیرها ازآن حقیر باشد گزارهی درستی نیست چون در کتب تفسیری ما هست و آن هم تفاسیر روایی که روایات آن مربوط به ائمه علیهمالسلام میباشد و مربوط به همان قرن اول یا دوم اسلام میشود، یعنی نه جدید است و نه برای حقیر است.
در بارهی عربی و قرآن یک مسألهی دیگر هم برایتان میگویم و آن اینکه حروف در عربی اسم دارند، مثلاً حرف ص صرفا با یک صدا خوانده نمیشود بلکه خوانده میشود صاد که خود متشکل است از ص و الف و دال. به نظر شما برای چه باید برای یک حرف این حروف بیربط دیگر وارد گود شوند؟ در فارسی این مسأله به تبعیت از عربی وارد شده است وگرنه چ اسمی ندارد، ژ اسمی ندارد، پ اسمی ندارد، گ اسم دارد مثل ک اما این هم بعید میدانم جز یک کاری تقلیدی چیز دیگری در دل خود داشته باشد. در زبان مثلاً انگلیسی بیشتر حروف اسم ندارند مگر چند استثناء مثل:
a, i, q, r, u, y
باقی حروف هم ممکن است گفته شود که اسم دارند ولی از مقایسهی اسمها متوجه میشوید که آنها واقعا اسم آنطور که در عربی داریم نیستند: (b, c, d, e, g, p, t, v, z) و (f, h, l, m, n, s, x) و (j, k) و دابلیو هم که یعنی دو تا u کنار هم، تازه همان استثننائات شمرده شده در بالا هم واقعاً اسم ندارند و بحث تلفظی بیشتر مطرح است. برخی زبانها هم که اصلاً حرف ندارند و از ابتدا کلمه دارند و در نتیجه در اصل بهینه نیستند.
اما در عربی مثلاً وقتی گفته میشود عبد شما میتوانید این کلمه را مرکب از سه حرف بدانید که خود آن سه حرف سه کلمه هستند، عین و باء و دال، این یک مدخل ورود به معانی بسیار عمیق کلمات در عربی است و تازه هنوز بحث سر وزنها و بابها و انشقاق کلمات نرسیده است. امام رضا علیهالسلام در حدیثی اشارهای به حروف عربی میکنند و اینکه حروف در اصل ۲۸ تا هستند (دو تا ۱۴ تا) که ۵ حرف از آنها جدا شده و اعوجاج مییابد و باز به زبان بر میگردد و زبانهای عجم از انها هم کمک میگیرند. امام علیهالسلام میفرمایند که این حروف جزء اولین خلقتهای خدا هستند (و قول خلقت که کن فیکون هست هم منبعث از آنهاست) و بعد میفرمایند که مطالب بسیار دیگر در مورد حروف جز برای افراد خاص قابل تبیین نیست ...
در تشیع ما علم اعداد و علم حروف را داریم که بدیهی است خارج از محدودهی فکری زبانشناسی نوین باشد ... در این حیطه پاکی دل هم شرط است ...
در حدیث معروفی امیر مؤمنان میفرماید که تمام قرآن در سورهی حمد جمع است و تمام سورهی حمد در بسماللهالرحمنالرحیم و تمام آن در باء آن و من نقطهی تحت باء هستم. در حدیث دیگر بیشتر توضیح میدهند که باء رسول خداست و من نقطهی آن هستم. بعد میفرمایند که «أنا باطن السین» و طور سینین هم مربوط به نجف اشرف میشود اگر اشتباه یادم نمانده باشد و ... اینها معارفی است که شما هرگز در یک متن فارسی و یا حتی عربی دستساز بشر نخواهید توانست یافت و نخواهید توانست به عمد پیاده کنید اگرچه جن و انس را به یاری بطلبید ...
این یک مطلب ...
مطلب دیگر اینکه در زمان امام صادق علیهالسلام چهار ملحد بودند که در کنار کعبه با هم عهد کردند که هر کدام یکچهارم قرآن را ببرد و در پاسخ به تحدی ان اقدام کند و سال بعد همان موقع همانجا باز همدیگر را ببینند. آنها رفتند و سال بعد آمدند و هر یک دست از پا درازتر بودند، هر کدام به یک آیه که رسیده بودند سر همان یک آیه متوقف شده بودند. یکی از آنها را یادم هست سر این آیه که رسیده بود دیگر توان ادامه نداشت و سر همان متوقف شده بود:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ [الحج، ۷۳]
که در بلاغت و فصاحت ان در تعجب مانده بود. در همین ساعت سایهی مردی ایشان را به وحشت میاندازد. امام بودند که بر سر ایشان ایستادند و آیهی تحدی را بر ایشان تلاوت کردند که اگر پشتیبان یکدیگر هم باشید نخواهید توانست مانند قرآن را بیاورید.
مطالب دیگری هم در مورد تحدی قرآن کریم هست که اینجا فقط بحث شما زبان عربی آن بود و چیز بیشتری در مورد زبان عربی فعلاً به ذهنم نمیرسد
یا علی
سلام علیکم،
در نظریات زبانشناسی معاصر اگر اشتباه نکنم عربی را با روشهای متعارف زبانشناسی میسنجند که مثل سایر علوم از روی ظاهر زبان این سنجش انجام میشود. ایشان عربی را آنطور که مسلمانان میشناسند نمیشناسند، همانطور که فیزیک نوین با فیزیک اسلامی تفاوت دارد همانطور که پزشکی با طب اسلامی تفاوت دارد و ... . در اسلام تا جایی که حقیر دیدم زبان عربی در اصل با خود قرآن یاد گرفته میشود. مثلاً برخی لغتنامههای قرآنی مثل قاموس از خود قرآن سعی در دانستن معنی لغات دارند و البته خود را محدود به قرآن نمیکنند ولی از قرآن کمک زیادی میگیرند. اولین کسی هم که دستور زبان عربی را مدون کرد یک ایرانی بود که اگر اشتباه نکنم شاگرد امیر مؤمنان علیهالسلام بود. قرآن همزمان یک کتاب آموزش عربی هم هست ... مطلب خیلی سادهای نیست. به طور خلاصه در مورد این مطلب شما فقط میتوانم بگویم که زبانشناسان به قدرت زبان عربی وقوف کامل ندارند، در مورد قدرت یک زبان تنها افرادی میتوانند نظر قطعی بدهند که آن زبان را به خوبی بشناسند و این شناخت فراتر از زبان مادری بودن و ... است، وقتی امیرمؤمنان علیهالسلام بدون فکر قبلی و فیالبداهه خطبهی بینقطه یا بیالف میخوانند وقتی اعراب در این گفتگوی زبانشناسی بودند که مثلاً الف پرکاربردترین حرف است که امکان ندارد بشود یک مطلب را گفت مگر اینکه در آن الف به کار خواهد رفت این نشان میدهد که علم زبانشناسی محدود به نظریات زبانشناسی نباید باشد ...
یا علی
باز هم با این اوصاف این ادعا که زبان عربی بهترین زبان ممکن برای تحدی بوده و بهترین زبان ممکن برای نزول قرآن کریم بوده و .... حرفی لست که فقط توی این انجمن و بین مسلمانان زده میشه و اثبات علمی و منطقی که مورد قبول همه واقع بشه هسچ گاه برای اون انجام نشده
ضمنا توی تاپیک "وحی" شدیدا بین دوستان اختلاف بود که آیا واقعا پیامبر وحی رو به زبان عربی میشنید یا چون زبان خودش عربی بود بدین شکل در آمده که من حتما پیشنهاد میکنم مقالات دکتر سروش رو بخونین
ببینید لازم نیست حتما مردم مختلف با زبان های مختلف به هم کمک کنند همزبان ها به هم کمک میکنند و وجهی از اعجاز را میسازند مثلا جمله ای با فصاحت و بلاغت در حد قران این معقول تر است تا این که همه مردم بروند عمر خود را طلف کنند تا زبان عربی را یاد بگیرند
سلام
یک وقت است که شما می خواهید به تحدی قرآن پاسخ دهید بر طبق آنچه که خود قرآن گفته و یک زمان است که می خواهید خودتان یک چیزی را به قرآن بچسبانید و بگویید منظورش این است مثلا حداقل تحدی قرآن به یک سوره است حال اگر شما بیایید و بگویید خیر منظور آن مثلاً یک آیه است و بنده یک آیه مثل قرآن می آورم مثلاً الص (حروف مقطعه) به تحدی قرآن پاسخ نگفته اید چون تحدی حداقل به یک سوره است در مورد زبان هم همینطور که تحدی اگر به زبان عربی نباشد مردود است زیرا قرآن فرموده مثل این سوره را بیاورید و زبان عجمی مثل زبان عربی نمی باشد پس به تحدی پاسخ نداده است
در ثانی اشکال دیگری مطرح می شود که اگر این افرادی که می خواهند در فصاحت مثل قرآن بیاورند فرضا هر ملتی که یک زبانی را می دانند و از زبان عربی اطلاعی ندارند (چون اگر اطلاع داشتند مثل خودش به زبان عربی می آوردند) آنگاه چه کسی می خواهد این وسط فصاحت کلامی که به زبان عجمی است را با فصاحت قرآن مقایسه کند و بگوید که کدام بهتر است؟!!! خود مردم که آگاهی به زبان عربی ندارند و به فصاحت و بلاغت آن آشنایی ندارند؟ اگر به یک عرب بدهند که آن عرب هم الزامی ندارد که زبان طرف مقابل را بداند اگر به کسی آن متن را برای داوری بدهند که به هر دو زبان مسلط است (برای داوری شایسته نیست زیرا یا مسلمان است و یا مسلمان نیست اگر مسلمان حقیقی باشد به نفع قرآن شهادت می دهد و اگر مسلمان نباشد اگر به ضرر قرآن شهادت دهد ممکن است کسی بگوید به دلیل این است که وی مسلمان نیست و قرآن را قبول ندارد)
در واقع اصلاً هدف تحدی قرآن این نیست.هدف تحدی قرآن این است که بنده به زبان عربی آشنایی پیدا کنم و با مطالعه آن به فصاحت و بلاغت و جنبه های اعجاز قرآن آشنا شوم . خودم وجدان خودم را قاضی قرار داده که نمی توانم مثل آن بیاورم و زمانی که خودم قضاوت را انجام بدهم آنگاه می توانم حقیقتا قرآن را بپذیرم شما مثلا یک سوره بیاورید به زبان فارسی مثل فرآن باشد و در تاپیک دیگری قرار دهید و کارشناس این سایت بیاید و بگوید به هیچ عنوان قابل قیاس با قرآن نیست و قرآن بسیار بالاتر از آن است مطمئناً قبول نخواهید کرد اما وقتی خودتان هم قرآن و فصاحتش را به زبان خودش یعنی عربی مبین بدانید و هم به تبع آن بدانید که نمی توانید مثل آن را بیاورید آنگاه باعث ایمان به قرآن خواهد شد.
در واقع یکی از حکمت های تحدی قرآن به زبان عربی این است که شخص وقتی با زبان عربی آشنا شد و قرآن را مطالعه کرد دیگر خودش می داند که اگر تمام مردم هم جمع شوند نمی توانند مثل قرآن بیاورند چنانچه بزرگان ادبیات عرب در مقام قرآن خضوع کرده اند.
زبان فارسی با 25 تا زبانهای جهان هم خانواده است و تاریح تکوین اجتماعی ـ فرهنگی 8000 ساله دارد .
زبان عربی امروزی را شخصی به نام ابن مروه نوشته است که به ایران می آید و با مطالعه زبانهای قدیم ایرانی حروف عربی را از آنها می گیرد و کتابت جدید و دستور جدید برای زبان عربی می نویسد. شما می توانید این را در مقدمه لغت نامه دو جلدی انگلیسی فارسی دانشگاهی دکتر آریان پور کاشانی بخوانید که از طریق پروفسور دکنر شارپ استاد دانشگاه شیراز نوشته شده است.
حتی قران اولیه به خط کوفی بوده است که بعد ها با عربی امروزی جایگزین شده است.
شما زبانهائی را نان ببرید که زبان عربی با آنها همخانواده است؟ در ضمن زبان عربی کاملترین زبان نیست و این ادعا در خود زبان شناسی وجود ندارد.
ولی زبان فارسی با 25 تا زبانهای زنده دنیا همخانواده است
ثانیا این حروف که مدخل ورد به معانی بسیار عمیق!!(که نگفتن کلمه عبد چه زیبایی دارد!)عربیست باید در تمام سوره های قران موجود باشد اگر سوره ای می اورند که مانند ان سوره ایست. که این ها را دارا نمیباشد
ثالث در زبان نیمه عربیهم میشود از این سخیفیات استفاده کرد
موفق باشید
با سلام جناب ملاصدرا
دقت نمیکنید!بنده در بالا هم عرض کردم که درخواست مثل اوری از غیر عرب نامتناسب و نامعقول است همانطورکه بزرگانی مانند ایت الله جوادی املی گفته اند پس به نظر میرسد قران در این زمینه تخفیف داده و معیار پایه ان فصاحت و بلاغت است
همچنین خداوند در قران فرموده بین خودتان داوری معین کنید پس این سخن شما. که داور خودتان هستید نادرست است ویا داوری منصف پیدا میشود و یا قران سخنی نامعقول گفته!
موفق باشید
دقت نمیکنید!بنده در بالا هم عرض کردم که درخواست مثل اوری از غیر عرب نامتناسب و نامعقول است همانطورکه بزرگانی مانند ایت الله جوادی املی گفته اند پس به نظر میرسد قران در این زمینه تخفیف داده و معیار پایه ان فصاحت و بلاغت است
سلام مجدد
اینکه می گویید نامعقول است خلاف کدام گزاره عقلی است و با کدام برهان عقلی حکم به نامعقول بودن آن می کنید؟!!!
برعکس اگر تحدی به زبان دیگری باشد نا معقول است زیرا ابتدا شخص باید قرآن را بخواند و بفهمد و این میسر نیست مگر اینکه تسلط کامل به زبان عربی داشته باشد و آنگاه مفاد قرآن را غیر الهی بداند و در این صورت به تحدی قرآن پاسخ دهد.
مثلاً اگر موسی معجزه ای آورد مثلا تبدیل چوب دستی خویش به اژدها اگر کسی اصل معجزه را نبیند چگونه می تواند مثل آنرا بیاورد؟!!! در مورد قرآن نیز چنین امری صادق است و کسی که به عربی آشنایی ندارد و وجه اعجار قرآن را که به عربی است نمی داند و با تبدیل متن عربی آن به زبان دیگر و ترجمه آن وجه اعجاز از بین می رود نمی تواند به زبان دیگری متنی را بیاورد و بگوید مثل قرآن است.
اجتهاد آیت الله جوادی آملی در مورد این مسئله هم ما به آن پاسخ دادیم و ایشان دارای یک اجر هستند زیرا إن كان مجتهد أصاب فله أجران في اجتهاده، و إن أخطأ فله أجر اما اینکه سخن ایشان را در بست بدون استدلال قبول کنیم برای ما مقدور نبوده و دلایلی بر اشکال بر تحدی قرآن به زبان های دیگر بیان کردیم
همچنین خداوند در قران فرموده بین خودتان داوری معین کنید پس این سخن شما. که داور خودتان هستید نادرست است ویا داوری منصف پیدا میشود و یا قران سخنی نامعقول گفته!
اگر منظور شما این آیه است منظور از گواهان کسانی هستند که به شخص کمک می کنند چنانچه در تفسیر نمونه آمده:
وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ [٢:٢٣]
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست میگویید!
اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كردهايم، شك و ترديد داريد لا اقل سورهاى همانند آن بياوريد (وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ)
و به اين ترتيب قرآن همه منكران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند يك سوره مانند آن مىكند تا عجز آنها دليلى باشد، روشن بر اصالت اين وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن.
سپس براى تاكيد بيشتر مىگويد: تنها خودتان به اين كار قيام نكنيد بلكه" تمام گواهان خود را جز خدا دعوت كنيد (تا شما را در اين كار يارى كنند) اگر در ادعاى خود صادقيد كه اين قرآن از طرف خدا نيست" (وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
كلمه" شهداء" در اينجا اشاره به گواهانى است كه آنها را در نفى رسالت پيامبر ص كمك مىكردند، و جمله" مِنْ دُونِ اللَّهِ" اشاره به اين است كه حتى اگر همه انسانها جز" اللَّه" دست به دست هم بدهند، براى اينكه يك سوره همانند سورههاى قرآن بياورند قادر نخواهند بود.
و جمله إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (اگر راست مىگوئيد) در حقيقت براى تحريك آنها به قبول اين مبارزه است، و مفهومش اين است كه اگر شما از اين كار عاجز هستيد دليل دروغگويى شماست پس براى اثبات راستگويى خود برخيزيد و دست به كار شويد.
ببینید لازم نیست برای فهمیدن فصاحت و بلاغت شخصا ان را ببیند مثلا اگر شخصی تعریف کند که ساحری فلان کار را کرده ایا ما باید حتما ان را ببینیم خیرشخصی وازد به هردو زبان معیار فصاحت و بلاغت و میزان شگفت انگیزی ان را به شما میگوید و شما با توجه به ان تحدی خود را به داور عرضه میکنید
ما هم گفتیم که خداوند از تمام جن و انس درخواست تحدی کرده ولی زبان جن و انس عربی نیست پس. همزبان ها به هم کمک میکنند و وجهی از اعجاز را میسازند مثلا جمله ای با فصاحت و بلاغت در حد قران این معقول تر است تا این که همه مردم بروند عمر خود را طلف کنند تا زبان عربی را یاد بگیرند
البته اثر انگشتان را مثال زدم ولی مسلما جامعه ای که در آن زندگی می کرده و پدر و مادری که از آن بدنیا آمده و تمام اتفاقاتی که برای وی در طول زندگی اش افتاده شبیه به هیچ شخص دیگری نیست و همه اینها به نوعی مستقیم یا غیر مستقیم در قرآن اثرش را گذاشته است. در اینکه مثل آوری قران محال است هیچ شکی نیست چنانچه تمام معجزات سایر انبیاء هم محال بودند (البته محال عقلی نیست بلکه محال عادی است چون اگر محال عقلی بود خود پیامبر هم نمی توانست آن را انجام دهد) لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًااینکه می گویید نامعقول است خلاف کدام گزاره عقلی است و با کدام برهان عقلی حکم به نامعقول بودن آن می کنید؟!!!
با سلام
جناب ملاصدرا بنده در تاپیک قبلی که فعلا بسته شده مطلبی به شرح زیر آوردم :
اگر با متد شما بخواهیم جلو برویم تحدی امری غیر عقلانی و محال خواه شد مگر اینکه روش جناب دانش را قبول کنیم و تحدی را منحصر به زان عربی ندانیم.
ولی شما پاسخ دادید :
[quote=ملاصدرا;526074]
مثلا اینکه شخصی، مرده ای را زنده کند محال است مگر از جانب خدا و این یکی از معجزات حضرت عیسی بود که بدان تحدی نیز می کرد و این امر برای بنده و شما ممکن نیست اما این به معنای بطلان تحدی عیسی نیست.
یکی از وجوه اعجاز قرآن هم همین است (وقتی می گوییم اعجاز یعنی همین که دیگران از انجام آن کار عاجز هستند) که پیامبر با آن شرایط که اگر یک حرف عادی هم بزند باید از او تعجب کرد که او که نه خواندن و نوشتن می داند نه با شخص با سوادی در ارتباط بوده و نه ... چگونه این مطالب ساده را هم می تواند بگوید،حال چه رسد به اینکه بیاید قرآن عظیم را بیان کند.
[/quote]
که هیچ ربطی به اشکال بنده نداشت.
یا باید هر زبانی را پذیرفت یا اگر قرآن گفته من مثله یعنی آورنده متن باید تمام خصوصیات زندگی پیامبر که در قرآن تاثیر گذاشته را واجد باشد که چنین امری محال است. تحدی از این جهت غیر معقول است و همین غیر معقولی یعنی از طرف خدا نیست. در واقع محال عقلی است.
اگر منظور شما این آیه است منظور از گواهان کسانی هستند که به شخص کمک می کنند
در مورد شهدائکم هم ما به قصد اینکه غیرمعقولیت تحدی را کاهش دهیم شهدائکم را تعبیرر به داور کردیم. اگر خودتان می گویید منظور داور نیست خوب بدلیل عدم وجود داور مشخص برای این تحدی وجه غیر منطقی تحدی بیشتر می شود.
و من الله توفیق
در مورد وجوه اعجاز هم که گفته بودید در همان تاپیک در صفحه اول پست ۶ عرض کردم که معیار ، تمام امتیازات یکی از سور است به بیان دیگر فقط فساحت و بلاغت معیار است.
با سلامبا سلام چون خدا خالق تمام زبان هاست و خدا عرب نیست و از طرفی اعجاز اصلی قرآن مفهوم و معنای آن است نه ریتم و زبان آن لذا بهر زبانی تحدی پذیرا خواهد بود....برای مثال یک عرب با هزار زیبایی متن یک مطلب کفر آمیز می گوید....اما یک عجم ولو کودک مثلا با هزار غلط املایی و ضعف در گفتار و نوشتار مثلا می گوید خدایی جز الله نیست.....خب طبیعیه که کودکه هزار برابر برتر از عربه آورده پس اصل مطلب مفهومه نه زبان
لطفا ذکر کنید که زبان تحدی کنندگان باید فقط عربی باشد یا خیر؟
با سپاس جناب owari
ولی این نظر شماست. که نمیشود چنین کاری کرد دوما شما باید ثابت کنید در تمام ۱۱۴ سوره قران لایه های متعدد دقیقا به این شکل وجود دارد
نکته بعدی این که این تفسیرات ساخته شماست که از ان لایه ساخته اید
و اسمان و ریسمان را به هم بافته اید
م فق باشید
بسم الله الرحمن الرحيم
روايات متعددى از فريقين نقل شده كه مفاد آنها گوياى اين حقيقت است كه قرآن داراى ظاهر و باطن است. سكونى از امام صادق (ع) و ايشان از طريق اجداد پاكش از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده است كه درباره قرآن فرمود: «له ظهر و بطن فظاهره حكم و باطنه علم ظاهره انيق و باطنه عميق.»[1]( ظاهر و باطن دارد، ظاهرش حكومت و باطنش دانش، ظاهرش دلربا و باطنش ژرف است).
از پيامبر اكرم (ص) نيز نقل است كه فرمود: «ما فى القرآن آية إلّا و لها ظهرو بطن و ما فيه حرف الّا و له حدّ و لكلّ حدّ مطلع»[2] (هيچ آيه اى در قرآن نيست مگر آنكه آن را ظاهر و درونى و در آن حرفى نيست مگر آنكه آن را حدى است و هر حدى را طلوعگاه و افقى).
در مورد قابليت ها و ظرفيت هاي زبانهاي مختلف و برتري يك زبان بر ساير زبانها، نياز به بحث مفصل و جداگانه اي است كه خارج از موضوع اين تاپيك مي باشد. اما نكته اي كه مسلم است، قابليت بسيار بالا و ظرفيت ويژه زباني عربي است كه اين موضوع جاي شك و شبهه نيست. غير از قرآن كه در نهايت درجه فصاحت و بلاغت جاي دارد، وجود شعرهاي بليغ و فصيح در ميان اشعار عربي دليلي بر اين مدعاست.
سواي اين مساله كه تحدي قرآن منحصر به زبان عربي باشد يا هر زبان ديگري را شامل شود، كدام دانشمند،نويسنده يا شاعر مطرحي تاكنون ادعاي هماوردي با قرآن را داشت؟! آيا شما هيچ صاحب نظر و اديبي چه از زبان عربي يا غير عربي سراغ داريد كه ادعا كرده باشد،مطالبش همسنگ و هم تراز سوره هاي قرآني است و اين ادعا توسط صاحب نظران منصف مورد تاييد قرار گرفته باشد؟!
[/HR][1] - بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج89، ص: 94
[2] - سيد هاشم بحراني،البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 46
جناب یاسین چون این ادعا هااز طرف خود شخص مدعی و یا از طرفداران اش است لذا نمیتوان به ان استناد کرد و باید اثبات عقلی شود
ضمنا متعجبم چرا موضوع عربی بودن یا نبودن تحدی را سوا کردید?ما منتظر پاسخگویی شما بزرگوار هستیم
موفق باشید
باز هم با این اوصاف این ادعا که زبان عربی بهترین زبان ممکن برای تحدی بوده و بهترین زبان ممکن برای نزول قرآن کریم بوده و .... حرفی لست که فقط توی این انجمن و بین مسلمانان زده میشه و اثبات علمی و منطقی که مورد قبول همه واقع بشه هسچ گاه برای اون انجام نشده
سلام علیکم،
اینکه تنها در میان مسلمانها مطرح شود طبیعی است چون علمش را غیرمسلمین ندارند مگر اینکه چیزی دورادور به گوششان خورده باشد ...
منظور شما از اثبات علمی چیست؟ یعنی اگر یک تحصیلکردهی غربی آن را در کتابی نوشت و در سرتاسر نوشتهاش ذوقزده بود این میشود تأیید علمی؟ بزرگی میگفت بزرگترین نشانهی علمزدگی ما و وادادگی ما به غرب همین است که تنها وقتی داشتههایمان را باور میکنیم که غربیها آن را تأیید کنند ...
شما بگویید علوم غریبه علم نیستند این یعنی علوم غریبه کاری که دارند انجام میدهند را انجام نخواهند داد تا به عنوان علم تأیید شوند؟
شما بفرمایید نظریهی کوانتوم علم است؟ بنده به صراحت میگویم که علم نیست و یک روش است برای کسب شناخت و دور است از آنچه که از علمی انتظار میرود که باشد: علم یعنی دانستن آنچه که هست و اشراف پیدا کردن به آن، نه حدس زدن آنچه که شاید باشد
شما بفرمایید نظریهی ریسمان علم است؟ آیا شمایی که تا نبینید و تجربه نکنید باور نمیکنید ۱۱ بعد جهان را درک کردهاید که اینها را علم به حساب میآورید؟
و قص علی هذا ...
عربی بودن قرآن فقط ظاهر قرآن نیست بلکه خودش راه است به سوی بطنهای تو در توی قرآن و برای حقیر این امر مسلم شده است، اگرچه این یقین قابل انتقال به غیر به زبان نیست.
ضمنا توی تاپیک "وحی" شدیدا بین دوستان اختلاف بود که آیا واقعا پیامبر وحی رو به زبان عربی میشنید یا چون زبان خودش عربی بود بدین شکل در آمده که من حتما پیشنهاد میکنم مقالات دکتر سروش رو بخونین
از مباحث آن تاپیک مطلع نیستم، ولی بین علما که تا دیدم اتفاق نظر وجود دارد که عربی زبان نزول قرآن است نه خود کتاب، خود کتاب به هیچ زبانی نیست و نزول قران هم از آسمان نیست بلکه پایین آوردن آن از حقیقت اصلیاش تا دسترس بشر میباشد که در این سطح نازل به صورت بیان عربی میباشد. حقیقت قرآن اما از همین ظاهر قابل نقب زدن و کشف کردن است. بحث سر فرشتهی وحی هم بحثی است که اینجا جایش نیست ولی به طور خلاصه این مسأله که شما رویش بحث دارید برای انبیاء گذشته قابل طرح است که برای آنها اهمیتی هم ندارد چون کلام خدا بودن تنها به قرآن نسبت داده میشود و سر چگونگی اسمانی بودن تورات و انجیل و زبور شاید بتوان چنان بحثهایی را داشت. اما در مورد خاتمالأنبیاء علیهالصلوةوالسلام ایشان همانطور که در زیارتنامهاشان هم میخوانیم معدنالوحی بودند (در زیارتنامهی اهل بیت ایشان علیهمالسلام داریم که ایشان مهبطالوحی بودند) و این یک بیان فلسفی و عرفانی است که فهمش نیاز به مقدماتی دارد که یعنی چی که وحی از مرتبهای است از معصوم به مرتبهی دیگر او و نقش لوح و قلم و میکائیل و اسرافیل و جبرائیل در این میان چیست ... معدن وحی در همهی این موارد حقیقت وجودی رسول خداست و مقصد یا شعاعی از نور ایشان که انبیاء علیهمآلسلام بودند و یا خودشان که وقتی مبدأ و مقصد یکی شد وحی به کاملترین صورت خود نازل شد که قرآن است. این بحث البته مطمئنا شما را قانع نخواهد کرد فقط خواستم بگویم که بحث وحی یک مسألهی حل نشده نیست و جنبههای متفاوت آن شناخته شده است، تنها ممکن است هر بخش از آن و بحث پیرامون ان نیاز به مقدماتی داشته باشد.
در جواب این بحث شما به طور خلاصه بله ظاهر قرآن عیناً با همین کلمات عربی برای رسول خدا صلاللهعلیهوآله توسط فرشتهی وحی تلاوت میشد ... و اینکه معدن الوحی هم خود رسول خدا باشند به این معنی نیست که پس قرآن کلام خدا نیست و کلام خود رسول خداست، بلکه کلامالله است و البته بحثش مفصل است ...
یا علی
سلام علیکم،
اینها روایاتی پیرامون ایهی ۲۳ از سورهی بقره است که مد نظر تاپیک نیز هست و «من مثله» و «شهدائکم» را به خوبی توضیح میدهند. شرمندهام که مطلب زیاد است و نمیتوانم ترجمهاش کنم، آیاتش را و مخاطبینش را سعی کردم رنگی کنم و مطالب مهمتر و مرتبطتر را پررنگ کنم:
البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: ۱۵۳-۱۵۶
قوله تعالى:
وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ [23] فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ [24]
...
قال العالم (عليه السلام): «فلما ضرب الله الأمثال للكافرين المجاهرين «1»، الدافعين لنبوة محمد (صلى الله عليه و آله)، و الناصبين المنافقين لرسول الله (صلى الله عليه و آله)، الدافعين لما قاله محمد (صلى الله عليه و آله) في أخيه علي (عليه السلام)، و الدافعين أن يكون ما قاله عن الله تعالى، و هي آيات محمد (صلى الله عليه و آله) و معجزاته لمحمد، مضافة إلى آياته التي بينها لعلي (عليه السلام) في مكة و المدينة، و لم يزدادوا إلا عتوا و طغيانا. قال الله تعالى: وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا حتى تجحدوا أن يكون محمد رسول الله، و أن يكون هذا المنزل عليه كلامي، مع إظهاري عليه بمكة الآيات الباهرات، كالغمامة التي يتظلل بها في أسفاره، و الجمادات التي كانت تسلم عليه من الجبال، و الصخور، و الأحجار، و الأشجار، و كدفاعه قاصديه بالقتل عنه، و قتله إياهم، و كالشجرتين المتباعدتين اللتين تلاصقتا فقعد خلفهما لحاجته، ثم تراجعتا إلى مكانيهما كما كانتا، و كدعائه الشجرة فجاءته مجيبة خاضعة ذليلة، ثم أمره لها بالرجوع فرجعت سامعة مطيعة. فَأْتُوا يا معشر قريش و اليهود، و يا معشر النواصب المنتحلين «1» الإسلام، الذين هم منه برآء، و يا معشر العرب الفصحاء، البلغاء، ذوي الألسن بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ «2» من مثل محمد (صلى الله عليه و آله)، مثل رجل منكم لا يقرأ و لا يكتب، و لم يدرس كتابا، و لا اختلف إلى عالم، و لا تعلم من أحد، و أنتم تعرفونه في أسفاره و حضره، بقي كذلك أربعين سنة، ثم أوتي جوامع العلم حتى علم الأولين و الآخرين. فإن كنتم في ريب من هذه الآيات، فأتوا من مثل هذا الرجل بمثل هذا الكلام، ليتبين أنه كاذب كما تزعمون، لأن كل ما كان من عند غير الله فسيوجد له نظير في سائر خلق الله.
و إن كنتم- معاشر قراء الكتب من اليهود و النصارى- في شك مما جاءكم به محمد (صلى الله عليه و آله) من شرائعه، و من نصبه أخاه سيد الوصيين وصيا، بعد أن قد أظهر لكم معجزاته، التي منها: أن كلمته الذراع المسمومة، و ناطقه ذئب، و حن إليه العود و هو على المنبر، و دفع الله عنه السم الذي دسته اليهود في طعامهم، و قلب عليهم البلاء و أهلكهم به، و كثر القليل من الطعام فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ يعني من مثل القرآن من التوراة، و الإنجيل، و الزبور، و صحف إبراهيم، و الكتب الأربعة عشر «3» فإنكم لا تجدون في سائر كتب الله تعالى سورة كسورة من هذا القرآن، فكيف يكون كلام محمد (صلى الله عليه و آله) المتقول «4» أفضل من سائر كلام الله و كتبه، يا معاشر اليهود و النصارى؟!
ثم قال لجماعتهم: وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ادعوا أصنامكم التي تعبدونها أيها المشركون، و ادعوا شياطينكم يا أيها النصارى و اليهود، و ادعوا قرناءكم من الملحدين يا منافقي المسلمين من النصاب لآل محمد (صلى الله عليه و آله) الطيبين، و سائر أعوانكم على إرادتكم إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ أن محمدا (صلى الله عليه و آله) تقول هذا القرآن من تلقاء نفسه، لم ينزله الله عز و جل عليه، و أن ما ذكره من فضل علي (عليه السلام) على جميع أمته و قلده سياستهم ليس بأمر أحكم الحاكمين.
ثم قال الله عز و جل: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا أي إن لم تأتوا، يا أيها المقرعون بحجة رب العالمين وَ لَنْ تَفْعَلُوا أي و لا يكون هذا منكم أبدا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ حطبها الناس و الحجارة، توقد فتكون عذابا على أهلها أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ المكذبين بكلامه و نبيه، الناصبين العداوة لوليه و وصيه.
قال: فاعلموا بعجزكم عن ذلك أنه من قبل الله تعالى، و لو كان من قبل المخلوقين لقدرتم على معارضته، فلما عجزوا بعد التقريع «1» و التحدي، قال الله عز و جل: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً» «2».
...
قال علي بن الحسين (عليه السلام): «و ذلك قوله عز و جل: وَ إِنْ كُنْتُمْ أيها المشركون و اليهود، و سائر النواصب من المكذبين بمحمد (صلى الله عليه و آله) في القرآن، و في تفضيله أخاه عليا (عليه السلام) المبرز على الفاضلين، الفاضل على المجاهدين، الذي لا نظير له في نصرة المتقين، و قمع الفاسقين، و إهلاك الكافرين، و بث دين الله في العالمين. وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا في إبطال عبادة الأوثان من دون الله، و في النهي عن موالاة أعداء الله، و معاداة أولياء الله، و في الحث على الانقياد لأخي رسول الله (صلى الله عليه و آله)، و اتخاذه إماما، و اعتقاده فاضلا راجحا، لا يقبل الله عز و جل أمانا إلا به، و لا طاعة إلا بموالاته، و تظنون أن محمدا تقوله من عنده، و ينسبه إلى ربه [فإن كان كما تظنون] فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ أي مثل محمد، أمي لم يختلف إلى أصحاب كتب قط، و لا تتلمذ لأحد، و لا تعلم منه، و هو من قد عرفتموه في حضره و سفره، و لم «3» يفارقكم قط إلى بلد و ليس معه جماعة منكم يراعون أحواله، و يعرفون أخباره. ثم جاءكم بهذا الكتاب، المشتمل على هذه العجائب، فإن كان متقولا- كما تزعمون- فأنتم الفصحاء، و البلغاء، و الشعراء، و الأدباء الذين لا نظير لكم في سائر الأديان، و من سائر الأمم، و إن كان كاذبا فاللغة لغتكم، و جنسه جنسكم، و طبعه طبعكم، و سيتفق لجماعتكم- أو لبعضكم- معارضة كلامه هذا بأفضل منه أو مثله. لأن ما كان من قبل البشر، لا عن الله عز و جل، فلا يجوز إلا أن يكون في البشر من يتمكن من مثله، فأتوا بذلك لتعرفوه- و سائر النظائر إليكم في أحوالكم- أنه مبطل كاذب على الله تعالى وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ الذين يشهدون بزعمكم أنكم محقون، و أنما تجيئون به نظير لما جاء به محمد (صلى الله عليه و آله)، و شهداؤكم الذين تزعمون أنهم شهداؤكم عند رب العالمين لعبادتكم لها، و تشفع لكم إليه إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ في قولكم:
إن محمدا (صلى الله عليه و آله) تقوله.
ثم قال الله عز و جل: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا هذا الذي تحديتكم به وَ لَنْ تَفْعَلُوا أي و لا يكون ذلك منكم، و لا تقدرون عليه، فاعلموا أنكم مبطلون، و أن محمدا الصادق الأمين المخصوص برسالة رب العالمين، المؤيد بالروح الأمين، و بأخيه أمير المؤمنين و سيد الوصيين، فصدقوه فيما يخبر به عن الله تعالى من أوامره و نواهيه، و فيما يذكره من فضل علي وصيه و أخيه، فَاتَّقُوا بذلك عذاب النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا- حطبها- النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ حجارة الكبريت، أشد الأشياء حرا أُعِدَّتْ تلك النار لِلْكافِرِينَ بمحمد (صلى الله عليه و آله)، و الشاكين في نبوته، و الدافعين لحق أخيه علي (عليه السلام)، و الجاحدين لإمامته.
همچنین توجه به این آیه هم شاید کارگشا باشد:
قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّـهَ حَرَّمَ هَـٰذَا ۖ فَإِن شَهِدُوا فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ ۚ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ [الأنعام، ۱۵۰]
بگو: «گواهان خود را كه گواهى مىدهند به اينكه خدا اينها را حرام كرده، بياوريد.» پس اگر هم شهادت دادند تو با آنان شهادت مده، و پیروی مکن از هوسهاى كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند و كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند و [معبودان دروغين را] با پروردگارشان همتا قرار مىدهند.
اینجا تا حدودی معلوم میشود که چرا خداوند صحبت از شاهدان خود تحدیگرها کرده است. خداوند امر میکند که ای پیامبر بگو ایشان شاهدان عادلی بیابند که برایشان شهادت دهد ولی بعد میفرماید ایشان شاهدان عادلی نخواهند داشت، چون یا به افراد عادل برای شهادت رجوع میکنند که صلاحیت ابراز نظر دارند که در این صورت بر علیه خودشان رأی خواهند داد و یا اگر به نفع ایشان حکم دادند ایشان اصلاًعادل نبودهاند. یک نظر دیگر این است که ایشان شاهدانی که برایشان شهادت دهند نیافتند و خود برای خودشان شهادت دادند و شهادت فاسق و مشرک و کافر هم که پذیرفته نیست. از طرف دیگر اینکه ای پیامبر از ایشان شاهد بخواه کار لغو نیست و کنایه است و الکنایة ابلغ من التصریح، کنایه از صراحت بلیغتر است، ای پیامبر آنها اگر بر درستی ادعای خود شهادت شاهدانی خودشان را هم بیاورند شهادتشان ارزشی ندارد ...
یعنی خواستن شاهد همانطور که جناب ملاصدرا اشاره کردند واقعاً درخواست شاهد از کفار و مشرکین و منافقین نیست، چرا که شاهدان ایشان هرگز شهادتشان پذیرفتنی نیست. در عوض این ارجاع ایشان به خودشان است که کلاهشان را قاضی کنند که این کتاب بلیغ و فصیح توسط کسی آورده شده است که نه سواد خواندن و نوشتن داشته است و نه پیش استاد رفته است و مدام هم در سفر در میان ایشان بوده است و ایشان به احوال او اطلاع داشتهاند و ناگهان این چنین بلیغ سخن میگوید که در ان علوم ظاهری و باطنی به کمال و اخبار از غیب فراوان است، کسی را نمیرسد که مثل آن را بیاورد و تنها کسی ممکن است ادعا کند که مانند آن را آورده است که درکی از عظمت این کتاب نداشته باشد، خبره را خبره میشناسد و کتاب علمی را عالم. ژرفای قرآن را هم جز کسانی که به طهارت باطنی رسیده باشند درک نخواهند کرد و شهادت ایشان برای مؤمنان کفایت است:
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ / وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ / إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ / فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ / لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ / تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ / أَفَبِهَـٰذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ / وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ [الواقعة، ۷۵ - ۸۲]
پس قسم نمیخورم به محل و زمان وقوع ستارگان [و فواصل مکانی و زمانی بین آنها] / و هر آینه آن قسم سخت بزرگ است اگر بدانید / هر آینه آن قرآن بخشنده است / در کتابی رمزنگاری شده / به آن دست نیازند مگر پاکیزگان [به ظاهر آن مگر با طهارت ظاهری --وجوب لمس قرآن با طهارت، حکم تشریعی-- و به باطن آن مگر با طهارت باطن --وجوب داشتن طهارت باطنی برای درک معانی آن، حرمت افشای اسرار و سنت تکوینی الهی در یادگیری علوم الهی] / فروکاهیده شده از پرورشدهندهی عوالم وجود / آیا پس شما این گفته را سبک میانگارید؟ / و رزق خود [از معارف عمیق قرآن] را این قرار میدهید که تتکذیب کنندهی آن باشید؟ [بیشک در این صورت خودتان ضرر کردهاید که خود را محروم از علوم محافظت شده در این کتاب کردهاید]
یا علی
سلام
شاید یک نکته کار گشا باشد
فرض کنید فردوسی ( بر او سلام ) بر شاهنامه تحدی کرده باشد
ایا کسی می تواند تحدی او را جواب دهد ؟
موفق باشید
سلام
شاید یک نکته کار گشا باشد
فرض کنید فردوسی ( بر او سلام ) بر شاهنامه تحدی کرده باشد
ایا کسی می تواند تحدی او را جواب دهد ؟
موفق باشید
سلام علیکم،
بله، از مثل فردوسی مثل شاهنامه بیرون آمد چیز اعجازمانندی نیست، کاری را که بشری انجام دهد سر زدنش از بشری دیگر خلاف عقل نیست و حتی استبعاد هم ندارد.
سلام علیکم،
بله، از مثل فردوسی مثل شاهنامه بیرون آمد چیز اعجازمانندی نیست، کاری را که بشری انجام دهد سر زدنش از بشری دیگر خلاف عقل نیست و حتی استبعاد هم ندارد.
سلام
حقیر که فکر می کنم امکان ندارد
ممکن است کسی شاهنامه دیگری بگوید ولی مثل شاهنامه فردوسی دیگر امکان ندارد باشد
اگر دقت کنید شعر هر شاعری باشعرای دیگر حتی اگر سبک ان یکی باشد باز فرق می کند
بطوریکه خیلی ها با خواندن یک شعر به شاعر ان می رسند
در تحدی قران خدا نفرموده نمی توانید کتابی بهتر از این بیاورید بلکه فرموده مثل این کتاب نمی توانید بیاورید
که کاملا مشخص است نمی شود
سلام
حقیر که فکر می کنم امکان ندارد
ممکن است کسی شاهنامه دیگری بگوید ولی مثل شاهنامه فردوسی دیگر امکان ندارد باشد
اگر دقت کنید شعر هر شاعری باشعرای دیگر حتی اگر سبک ان یکی باشد باز فرق می کند
بطوریکه خیلی ها با خواندن یک شعر به شاعر ان می رسند
در تحدی قران خدا نفرموده نمی توانید کتابی بهتر از این بیاورید بلکه فرموده مثل این کتاب نمی توانید بیاورید
که کاملا مشخص است نمی شود
سلام علیکم،
شعرای زیادی به سبک شعرای زیادی شعر گفتهاند، انتهای کتاب تذکرةالأولیای عطار نویسندهای گمنام با همان سبک عطار چندین بخش به کتاب او اضافه کرده است۷ شاهنامه هم ناممکن نیست که کسی برایش جلد دوم بنویسد، جایی در مورد دو بیتسرایی میگفتند که دوبیتی نگویید که اگر بد باشد به زبالهدان تاریخ میپیوندد و اگر خوب باشد به دیوان باباطاهر اضافه میشود یا چیزی شبیه به این ... اینکه از سبک یک شعر بتوان شاعرش را شناخت عمومیت ندارد و اگر داشته باشد هم مطلقاً درست نیست و استثناءبردار است.
در مورد قرآن هم بلاغت قرآن تنها وجه اعجاز آن نیست که قبلاً رویش بحث شد و «من مثله» را هم در احادیثی که آورده شد معصومین علیهمالسلام توضیح دادهاند که منظور چیست. در همان احادیث هم آمده که اگر این کار انسان بود امکان داشت انسان دیگری هم مشابه آن را بیاورد ولی نیست و نمیشود. اگر کسی آورد و گفت کردم پس میشد اهل اطلاع میدانند که او چون قرآن را نمیشناخته و از قرآن جز یک ظاهر گاهی مسجع بیشتر نمیدانسته چنین مطلبی را آورده و مقایسه با قرآن میکند، حال آنکه بین آن دو زمین تا آسمان تفاوت است. جالبه که حدیثی از مولای متقیان علی علیهالسلام داریم که روزگار آنقدر مرا پایین آورد که گفتند علی و معاویه!
یا علی
سلام علیکم،
شعرای زیادی به سبک شعرای زیادی شعر گفتهاند، انتهای کتاب تذکرةالأولیای عطار نویسندهای گمنام با همان سبک عطار چندین بخش به کتاب او اضافه کرده است۷ شاهنامه هم ناممکن نیست که کسی برایش جلد دوم بنویسد، جایی در مورد دو بیتسرایی میگفتند که دوبیتی نگویید که اگر بد باشد به زبالهدان تاریخ میپیوندد و اگر خوب باشد به دیوان باباطاهر اضافه میشود یا چیزی شبیه به این ... اینکه از سبک یک شعر بتوان شاعرش را شناخت عمومیت ندارد و اگر داشته باشد هم مطلقاً درست نیست و استثناءبردار است.
سلام
اینهایی که گفتید درباره قران هم صادقه فرض کنید کسی اشراف به تعداد ایه های قران و سوره هانداشته باشه انوقت یک عرب زبان متخصص
چند ایه به قران اضافه کنه
ایا اون فرد خواهد فهمید انها اضافه شده ؟
الان چه دعاهای زیبایی هشت که اگر کسی اشراف بر قران نداشته باشه ممکنه هنگام شنیدن فکر کنه قرانه
و «من مثله» را هم
حقیر در مورد مثله نظری دارم که بر صحت ان اطمینان ندارم و در معرض قضاوت می گذارم
مثل چیزی یعنی مشابه ان یا نظیر ان
مثلا مثل مثلث قائم الزاویه می شود مثلی مشابه ان
نه مثلثی متساوی الاضلاع
پس مثل قران می شود کتابی مشابه ان که تساوی را شامل می شود
و اوردن کتابی مساوی با قران و مشابه ان امکان ندارد
چون کتابی می شود مساوی ان
موفق باشید
سلام
اینهایی که گفتید درباره قران هم صادقه فرض کنید کسی اشراف به تعداد ایه های قران و سوره هانداشته باشه انوقت یک عرب زبان متخصص
چند ایه به قران اضافه کنه
ایا اون فرد خواهد فهمید انها اضافه شده ؟
الان چه دعاهای زیبایی هشت که اگر کسی اشراف بر قران نداشته باشه ممکنه هنگام شنیدن فکر کنه قرانه
سلام علیکم خواهر گرامی،
خیر اینطور نیست، تنها کسی ممکن است آن آیات اضافه شده به قرآن توسط عربزبانان را با قرآن اشتباه بگیرد که از قرآن فقط الفاظ ظاهری قران را بداند. کسی قرآن را درست میشناسد که متوجه باشد هر جزء قرآن برای چه به آن صورت خاص و یکتا بیان شده است و نه صورتهای دیگر. مثلاً در آیهی
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ... [القصص، ۱۵]
و داخل شهر شد بىآنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت: يكى، از پيروان او و ديگرى از دشمنانش ...
زمانی که این آیه را میخواندم «حین غفلة من اهلها» به نظرم یک توصیف غیرضروری میآمد، به هر حال مهم این است که موسی علیهالسلام داخل شهر شد و دید دو نفر دعوا میکنند. اما همان لفظی که بندهی حقیر از ان سبک میگذشتم در حدیث معصوم علیهالسلام به صورت سندی مورد تکیه قرار گرفت بر اینکه حضرت موسی علیهالسلام از اتهام قتل به غیر حق تبرئه شوند و توضیح دهد که چرا در جای دیگر حضرت موسی علیهالسلام به خدا عرض کرد «وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ» [الشعراء، ۱۴] و در جای دیگر فرعون همین مسأله را به رخ او کشید و آن پیامبر الهی فرمود «قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ» [الشعراء، ۲۰]. تمامی این موارد با همان یک توصیف معترضه برطرف میشود و رسول الهی از عدم برخورداری از عصمت و از اتهام ارتکاب قتل تبرئه میشود، علیهالسلام.
یا اینکه این همه در قرآن در انتهای برخی آیات آمده که خداوند غنی حمید است یا حمید مجید است یا غفور رحیم است و ... که به سادگی از کنار آنها رد میشویم انگار اینها چیز مهمی نیستند و نبودشان با بودنشان یکی ایست، یا اینکه در سورهی الرحمن برخی آیات به کرات تکرار میشوند که به نظرمان تفاواتی نمیکنند همانطور که به نظرمان بسماللهالرحمنالرحیم آغاز همهی سورهها بیشتر جنبهی تشریفاتی دارد و همه یکی هستند در حالیکه نیستند (در فقه شیعه اگر کسی اراده کند که در نماز سورهی مثلاً تین بخواند و بعد از گفتن بسملهی آن نیت سورهی دیگری را کند باید بسملهی آن را جداگانه و مجدد بگوید مگر در یک صورت ...) و بسیاری مثالهای دیگر.
موضوع اینجاست که بحث قرآن برای کسی که از قرآن آگاهی اندکی هم داشته باشد بسیار گستردهتر از یک متن معمولی است.
بسیاری از ادعیهی معصومین علیهمالسلام هم به نوعی قران و تفسیر قرآن و توضیح معارف آن و بسط حکمتهای آن هستند و مصادیقی که برای آیات آن شمرده میشوند که اینقدر بر دل اثر میگذارند، اما باز خود قرآن نیست و بحث عدد و شمارهی ایات نیست کسی که قرآن بشناسد میداند که این ادعیه که همه هم جایگاه بلندی دارند به قرآن نمیرسند.
مثال معاصرش کربلایی ساروقی است که امی بود و الف را از باء تشخیص نمیداد ولی سر ماجرایی که ایمان آورد و سپس استقامت کرد به او علم امام داده شد و علمای بزرگ شیعه از جمله آیتاللهبروجری بزرگ ایشان را امتحان کردند و ایشان متنی مرکب از آیات و احادیث و ادعیه را بدون داشتن سواد تشخیص میدادند که کدام بخش آن از قرآن است و کدام قرآن نیست، حتی آیات ظاهراً مشابه را هم متوجه میشدند که کدام آیه از کدام سوره است و شباهت ظاهری آنها مانع از تشخیص درست توسط ایشان نمیشد.
حقیر در مورد مثله نظری دارم که بر صحت ان اطمینان ندارم و در معرض قضاوت می گذارممثل چیزی یعنی مشابه ان یا نظیر ان
مثلا مثل مثلث قائم الزاویه می شود مثلی مشابه ان
نه مثلثی متساوی الاضلاعپس مثل قران می شود کتابی مشابه ان که تساوی را شامل می شود
و اوردن کتابی مساوی با قران و مشابه ان امکان ندارد
چون کتابی می شود مساوی انموفق باشید
مثلیت مانند مشابهت نیاز به وجه شبه دارد و عینیت و تساوی هم مشمول مثلیت میشود ولی مثلیت عامتر است و وجه شبه آن لازم نیست اطلاق داشته باشد که به تساوی برسیم. یک چیز که مثل چیز دیگری است لزومی ندارد عین ان چیز باشد. اما در مورد تحدی قران باید از مثل رسول خدا یا از تورات و انجیل و زبور انتظار مثل سورههای قرآن را داشت که این غیرممکن است، در مورد اولی که فردی درسنخوانده و بدون سواد و بدون معلم و دامدار و تاجر چنین کتابی بیاورد چیزی در این حد است که کسی ادعا کند قرآن در اثر انفجار یک ظرف مرکب حروفچینی شده باشد با این همه بلاغت و ...، خدا ناکرده قصد جسارت ندارم، ولی بحث سر اینجاست که رسول خدا در ایجاد قرآن دخالتی داده نمیشوند و آوردن مثلش برای دیگران همانقدر محتمل است که ظرف حاوی مرکب منفجر شود و نه در حد اشعار سعدی که ظاهر و حداکثر چند باطن نه لزوماً خیلی عمیق ولی گاهی هم برای ما عمیق دارا میباشد را ایجاد کند که کتابی مانند قرآن را ایجاد کند که هم کتاب دستور زبان عربی است و هم خبر از آینده دارد و هم مطالب پزشکی دارد و هم مطالب فیزیکی دارد و هم مطالب روانشناسی دارد و هم هدایت انسان و هم احوال گذشتگان و ... را در خود دارد و بسیاری مفاهیم دیگر که بخش کوچکی از آن را میدانیم و باقی فقط صورت مسائل را حداکثر میدانیم و آنچه که میدانیم که در مورد این قرآن نمیدانیم بسیار بیش از آنچیزی است که گمان میکنیم در موردش میدانیم.
یا علی
با سلام. جناب owari
ببینید این یک سخن غیر منطقی است که بگوییم در تحدی کلاه خود را!!قاضی کنید چون به احتمال زیاد ان شخص اطلاعات کافی در ان زمینه ندارد پس صلاحیت قضاوت را ندارد ان هم در چنین دادگاه بزرگی که مساله سر دین دار بودن و یا نبودن است مثلا در یک درگیری طرفین دعوا خودشان نباید بین خودشان قضاوت کنند بلکه باید پیش یک قاضی واجد شرایط عالم عادل ... مراجعه کند
پس وقتی وجود اجباری داور اثبات شد شخص باید برای مقایسه اشعار خودش با قران ان را به پیش نه یکی بلکه چندین داور واجد شرایط ببرد تا ضعف ها،برابری و یا برتری اشعارش را در مقابل قران بیان کنند
با سلام. جناب owari
ببینید این یک سخن غیر منطقی است که بگوییم در تحدی کلاه خود را!!قاضی کنید چون به احتمال زیاد ان شخص اطلاعات کافی در ان زمینه ندارد پس صلاحیت قضاوت را ندارد ان هم در چنین دادگاه بزرگی که مساله سر دین دار بودن و یا نبودن است مثلا در یک درگیری طرفین دعوا خودشان نباید بین خودشان قضاوت کنند بلکه باید پیش یک قاضی واجد شرایت عالم عادل ... مراجعه کند
پس وقتی وجود اجباری داور اثبات شد شخص باید برای مقایسه اشعار خودش با قران ان را به پیش نه یکی بلکه چندین داور واجد شرایت ببرد تا ضعف ها،برابری و یا برتری اشعارش را در مقابل قران بیان کنند
سلام علیکم،
بگذارید سعی کنم منظورم را با یک مثال خیلی معالفارق بزنم. آقای انیشتین به عنوان یک فیزیکدان یک مفهوم را مدلسازی میکند و بعد از کلی محاسبات به کمک گراسمن یا ... به یک معادلهی ساده میرسد که الآن هر بچهای هم آن را دیده است: E=mc2 این معادله خودش خیلی ساده است اما یک عمقی هم دارد که همان مفاهیم نظیر شدهی پشت آن هستند. یک نفر که فیزیک بداند یک برداشت از این معادله میکند و یک بچهی دبستانی برداشت دیگری از ان میکند. حالا این دانشمند مدام بیاید برای بچهها درس بدهد و آن بچهها متناسب سنشان هی شلوغ کنند و بخندند و حرفهای آن دانشمند هم بیشتر باعث خندهاشان شود (چون نمیفهمند، اصولاً انسان وقتی نفهمد میخندد، وقتی غافلگیر شود میخندد، وقتی عمیقاً بفهمد و به درک عمیق با تمام وجودش برسد یا به وجد میآید و یا اشک میریزد ... قهقه زدن و قرمز شدن و اینها لودگی و سبکسری و ... میآورد، نه برای بچهها البته کلی گفتم)، آخر سر اینقدر این معلم دانشمند خود را مسخره میکنند که معلمشان میگوید اگر اینها به نظر شما مسخره است خودتان بگویید ببینیم چه در چنته دارید، گر تو بهتر میزنی بِستان بزن و هر شاهدی هم که خواستید برای خودتان بیاورید که حرفتان را تأیید کند. این بچهها هم که نمیخواهند کم بیاورند میگویند E=ma2 که قشنگتر است! خوب وقتی بچهها از آن فرمول که نازل یافتهی کلی مفهوم دیگر است فقط ظاهرش را ببینند و درک عمیقی از ان نداشته باشند همین میشود دیگر، شاهدی هم بیاورند دو حالت دارد یا آن شاهد از این ادعای آنها میخندد و یا سطح درک او هم مثل همانهاست، اگر اینطور باشد آن معلم دیگر هیچی نمیگوید وسایلش را جمع میکند و میرود ...
ان شاء الله به خودتان نگرفته باشید اگرچه در مقابل خدا و خلفای خدا ما به اندازهی بچه دبستانی هم نیستیم واقعاًً.
موضوع اینجاست که این تحدی تعریف یک مسابقه و دعوت به مبارزه با شاهد انتخابی و دلخواه طرف متخاصم نیست.
خصوصاً که قرآن معجزه است، در واقع آیه هست [در اینجا توضیح دادم که معجزه چطور دلالت به سوی خدا دارد]. بحث تأیید قلبی یک مطلب است و اتمام حجت کردن نه موشکافی هوشمندانه کردن آن که اگر برای کسی میسر باشد البته علائده است. قرآن نتیجهی پذیرش اسلام نیست بلکه معجزه برای اثبات حقانیت اسلام است، مقدم است در پذیرش اسلام بر ادیان موجود دیگر است و حتی مذاهب متفاوت اسلام (چون قرآن فقط توسط اهل بیت علیهمالسلام درست تبیین شده است). کسی که قران را میخواند قرار است کلام خدا بودن را از آن برداشت کند. همانطور که در آن احادیث هم آورده شد بعد از کلی معجزه و آیهی دیگر که مشکان از رسول خدا خواستند و ... باز آنها مدام در قرآن تردید و تشکیک میکردند بخصوص که بحث معرفی امام علی علیهالسلام به عنوان وصی و برادر حضرت هم مطرح بود و آنها نمیخواستند این را قبول کنند، در اینجا خداوند میفرماید اگر در شک هستید در درستی این مطلب خودتان مثل آن را بیاورید و هر شاهدی هم که خواستید برای خود بیاورید. آیهی دیگری هم اشاره شده که در آن باز خداوند فرموده از ایشان شاهد بخواه برای حکم حرامی که میکنند و اگر شاهد آوردند هم تو تصدیقشان نکن که اینها کلا در گمراهی هستند. بحث سر اینجاست که این کتاب خیلی از سطح درک افرادی که انکارش میکردند بالاتر بود، خدا هم مثل آن معلم که بچهها را دعوت به تحدی کرد ایشان را دعوت کرد که با قرآن تحدی کنند، اما آنها از این مسأله هیچ طرفی نبستند و به جای بالا بردن علم خود و تفکر در قرآن با همان سطح فهمی که داشتند انواع آیات و سورهها را در مقابل قرآن سرودند که اگر اشتباه نکنم مثلاً یکی از آنها این شعر مسخره بود:
الفیل، و ما ادرئک ما فیل، له خرطوم طویل ...
یا بحثی که سر تحریف قرآن میکنند که سورههایی را به شیطان نسبت میدهند که نعوذ بالله به رسول خدا به جای وحی جای داده بود ...
این بحثها آنقدر سطح پایین است که که دعوت کنندهی به تحدی رویش را از این افراد که به ظواهر مشغول شدهاند برگرداند، تکذیبشان کند و دیگر هیچ نگوید. بحث سر اتمام حجت باطنی است که قرآن این کار را میکند:
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَـٰذِهِ إِيمَانًا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ [التوبة، ۱۲۴]
و چون سورهاى نازل شود، از ميان آنان كسى است كه مىگويد: «اين [سوره] ايمان كدام يك از شما را افزود؟» اما كسانى كه ايمان آوردهاند بر ايمانشان مىافزايد و آنان شادمانى مىكنند.
دقت کنید که هر سوره و جداگانه هر سوره معجزه است به معنی آیت که خداوند فرموده وقتی آیاتش را به شما نشان دهد آنها را خواهید شناخت:
... سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا ۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ [النمل، ۹۳]
... به زودى آياتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهيد شناخت.» و پروردگار تو از آنچه مىكنيد غافل نيست.
افرادی بودهاند که کافر بودهاند اما بهرهی خوبی از بلاغت داشتهاند، آنها وقتی سعی کردند مثل قرآن را بیاورند هر کدام در بلاغت یک آیه میماندند و از اوج بلاغت آن ذهنشان زمینگیر میشد.
افرادی هم بودهاند که روی قرآن کار علمی کردهاند، مثل آن متخصص جنینشناسی که در بحث با جناب mir@ لینک فیلمش قرار داده شد که به چه هیجانی گفت قرآن در قرن ۷ میلادی مطلبی را گفته که ما تازه به آن رسیدهایم و این امکان ندارد مگر آنکه آن را خدا به پیامبرش خبر داده باشد ...
این دعوت به تحدی حداکثر برای مخالفان است که شاید به خود بیایند مگرنه تلاش بکنند و خودش هم قضاوت کنند و بگویند سورهی ما مثل قرآن یا بهتر از آن است هیچ چیزی را برای کسی که نشانهی خدا را شناخته است اثبات نخواهد کرد جز اینکه دروغگویی انکار کرد و دروغگویی تأییدش کرد.
حالا شاید هم حقیر در اشتباهم، اینها فهم ناقص حقیر از موضوع تحدی خدا در قرآن است ...
خبره را به خبره میتوان شناخت و این یک مطلب عقلی است، عالم را عالم باید تشخیص دهد، کتاب علمی را هم عالم باید رویش نظر دهد ... کتاب ادبیات را هم ادبدان رویش نظر بدهد و ...
یا علی
سلام علیکم
البته این مطلب همانطور که گفتید قیاس مع الفارق است اگر نه مردم بچه دبستانی نیستند و بسیاری از این ادعا ها صرفا از طرف خود مدعی است و اثبات عقلی نشده. و مفاهیم ان در صورت وجود درک میشود و اگر قرار باشد درک نشود پس بدرد نمیخورد ثانیا قران دقیقا به این منظور تحدی را مطرح کرده تا ثابت کند که قران فرابشری است و مفاهیم اشکاری دارد که شما از اوردن ان عاجزید و اگر مخالفان با توجه به مفاهیم اثبات شده تحدی کنند ان تحدی قبول است
در اخر هم همانطور که گفتید خبره را خبره میشناسد و متنی عالی را متخصصان میفهمند
موفق باشید
مثلیت مانند مشابهت نیاز به وجه شبه دارد و عینیت و تساوی هم مشمول مثلیت میشود ولی مثلیت عامتر است و وجه شبه آن لازم نیست اطلاق داشته باشد که به تساوی برسیم. یک چیز که مثل چیز دیگری است لزومی ندارد عین ان چیز باشد. اما در مورد تحدی قران باید از مثل رسول خدا یا از تورات و انجیل و زبور انتظار مثل سورههای قرآن را داشت که این غیرممکن است، در مورد اولی که فردی درسنخوانده و بدون سواد و بدون معلم و دامدار و تاجر چنین کتابی بیاورد چیزی در این حد است که کسی ادعا کند قرآن در اثر انفجار یک ظرف مرکب حروفچینی شده باشد با این همه بلاغت و ...، خدا ناکرده قصد جسارت ندارم، ولی بحث سر اینجاست که رسول خدا در ایجاد قرآن دخالتی داده نمیشوند و آوردن مثلش برای دیگران همانقدر محتمل است که ظرف حاوی مرکب منفجر شود و نه در حد اشعار سعدی که ظاهر و حداکثر چند باطن نه لزوماً خیلی عمیق ولی گاهی هم برای ما عمیق دارا میباشد را ایجاد کند که کتابی مانند قرآن را ایجاد کند که هم کتاب دستور زبان عربی است و هم خبر از آینده دارد و هم مطالب پزشکی دارد و هم مطالب فیزیکی دارد و هم مطالب روانشناسی دارد و هم هدایت انسان و هم احوال گذشتگان و ... را در خود دارد و بسیاری مفاهیم دیگر که بخش کوچکی از آن را میدانیم و باقی فقط صورت مسائل را حداکثر میدانیم و آنچه که میدانیم که در مورد این قرآن نمیدانیم بسیار بیش از آنچیزی است که گمان میکنیم در موردش میدانیم.
سلام
به نظرم حقیر نتونستم منظور خودم و برسونم
اولا
من می گویم خداوند فرموده نمی توانید کتابی مثل این بیاورید و
نگفته نمی توانید کتابی بهتر از این بیاورید
دوما
مثل یعنی یا مساوی یا مشابه
مساوی بودن که اینجا بی معنیست و می ماند مشابه بودن
مشابه بودن هم در فصاحت و هم معنی باید باشد
مثلا شما سوره عصر را در نظر بگیرید
و مثلا می خواهیم مشابه ان بیاوریم
به جای بسم الله الرحمن الرحیم
مثلا می گوییم بسم الله العالم و العلیم
خوب ایا این مشابه است ؟ خیر
اگر چه در فصاحت ممکن است مشابه باشد ولی در معنی نیست
پس شما برای اینکه مشابه بسم الله ..... بیاورید
باید دو کلمه به جای رحمان و رحیم بیاورید که هم هم اورا باشد و هم هم معنی
که واقعا این کار برای یک سوره هم مشکل است چه برسد به ده سوده یا کل قران
پس با این معنی تحدی قران واقعا جواب ندارد
موفق باشید
سلام
به نظرم حقیر نتونستم منظور خودم و برسونم
اولا
من می گویم خداوند فرموده نمی توانید کتابی مثل این بیاورید و
نگفته نمی توانید کتابی بهتر از این بیاورید
دوما
مثل یعنی یا مساوی یا مشابه
مساوی بودن که اینجا بی معنیست و می ماند مشابه بودن
مشابه بودن هم در فصاحت و هم معنی باید باشد
مثلا شما سوره عصر را در نظر بگیرید
و مثلا می خواهیم مشابه ان بیاوریم
به جای بسم الله الرحمن الرحیم
مثلا می گوییم بسم الله العالم و العلیم
خوب ایا این مشابه است ؟ خیر
اگر چه در فصاحت ممکن است مشابه باشد ولی در معنی نیست
پس شما برای اینکه مشابه بسم الله ..... بیاورید
باید دو کلمه به جای رحمان و رحیم بیاورید که هم هم اورا باشد و هم هم معنی
که واقعا این کار برای یک سوره هم مشکل است چه برسد به ده سوده یا کل قران
پس با این معنی تحدی قران واقعا جواب ندارد
موفق باشید
سلام علیکم،
شما خوب توضیح میدهید حقیر متوجه نمیشوم که چرا باید هم معنی هم باشند. از یک طرف قبول دارم با توجه به شناختی که از قرآن دارم و از طرفی کسی که میخواهد مشابه قرآن را بیاورد که بعد ثابت کند که قرآن پس کار بشر است و از طرف خدا نیست معانی قرآن را قبول ندارد، مگر اینکه همینطوری چیزی که قبول ندارد را به هم ببافد؟!؟
نمیدانم.
یا علی
سلام علیکم،
شما خوب توضیح میدهید حقیر متوجه نمیشوم که چرا باید هم معنی هم باشند. از یک طرف قبول دارم با توجه به شناختی که از قرآن دارم و از طرفی کسی که میخواهد مشابه قرآن را بیاورد که بعد ثابت کند که قرآن پس کار بشر است و از طرف خدا نیست معانی قرآن را قبول ندارد، مگر اینکه همینطوری چیزی که قبول ندارد را به هم ببافد؟!؟
نمیدانم.
سلام بر شما برادر عزیز
اگر هم معنی نباشند مشابه نمی شوند
همانطور که در ریاضی برای تشابه مثلثها داریم
دو مثلث مختلف نمی توانند مشابه باشند
و در فارسی
کلمات صبا و طلا
مشابه نیستند زیرا هم معنی نیستند
پس برای تشابه بودن دو کلمه هم باید ساختار دستوری و اوایی ان و هم معنای ان یکسان باشد
سلام بر شما برادر عزیز
اگر هم معنی نباشند مشابه نمی شوند
همانطور که در ریاضی برای تشابه مثلثها داریم
دو مثلث مختلف نمی توانند مشابه باشند
و در فارسی
کلمات صبا و طلا
مشابه نیستند زیرا هم معنی نیستند
پس برای تشابه بودن دو کلمه هم باید ساختار دستوری و اوایی ان و هم معنای ان یکسان باشد
سلام علیکم،
سعیم را کردم و باز نفهمیدم :Nishkhand:
تشابه در ریاضیات تعریف میشود و لزومی ندارد که آن تعریف قابل تسری به تمامی علوم دیگر هم باشد. در ادبیات مثلاً متشابه میتواند برای کلمه تعریف شود یا عبارت یا جمله، در شعر میتواند مثل ردیف باشد (دو کلمه با یک ظاهر با یک معنی یا دو معنی)، میتواند قافیه باشد، در بیت شعر میتواند وزن سبب تشابه بشود و ... . کلمات متعارف هم از جهت دیگری شبیه هم هستند. اینکه صبا و طلا متشابه نباشند را متوجه نشدم چطور نتیجه گرفتهاید؟ باید یک تعریف برای خودتان داشته باشید که این قضاوت را بکنید و ظاهراً تعریف شما بر اساس هم معنی است و هم آوا، یعنی دو کلمهی مترادف هم آوا مثلاً؟ اما خود آن تعریف چه لزومی دارد که درست باشد؟
خوب مثلیت در قرآن آنطور که در احادیث اشاره شده آمده بود از مثل رسول خدا یا از تورات و انجیل مثل سورههای قرآن را آوردن هست ... حالا این مثلیت جنبههای متفاوتی میتواند داشته باشد:
۱. عربی باشد که نقص زبانی نداشته باشد
۲. بلاغت و ایجاز داشته باشد
۳. حکیمانه باشد و هیچ عبارتی درش زاید نباشد، یعنی جامع و مانع باشد، یعنی هیچ عبارتی را نتوان از آن برداشت یا جابجا کرد مگر اینکه نقصی در آن وارد شود ...
۴. عالمانه باشد و معنیدار هم باشد و هجو و باطل نباشد
۵. از پتانسیل زبان عربی کامل استفاده کند برای رمزنگاری علوم در لایههای متفاوت مفهومی
...
یا علی
سلام علیکم،
سعیم را کردم و باز نفهمیدم
تشابه در ریاضیات تعریف میشود و لزومی ندارد که آن تعریف قابل تسری به تمامی علوم دیگر هم باشد. در ادبیات مثلاً متشابه میتواند برای کلمه تعریف شود یا عبارت یا جمله، در شعر میتواند مثل ردیف باشد (دو کلمه با یک ظاهر با یک معنی یا دو معنی)، میتواند قافیه باشد، در بیت شعر میتواند وزن سبب تشابه بشود و ... . کلمات متعارف هم از جهت دیگری شبیه هم هستند. اینکه صبا و طلا متشابه نباشند را متوجه نشدم چطور نتیجه گرفتهاید؟ باید یک تعریف برای خودتان داشته باشید که این قضاوت را بکنید و ظاهراً تعریف شما بر اساس هم معنی است و هم آوا، یعنی دو کلمهی مترادف هم آوا مثلاً؟ اما خود آن تعریف چه لزومی دارد که درست باشد؟
سلام بر شما
اجازه دهید گام به گام پیش برویم
ببینید در قران برای تحدی کلمه مثل بکار رفته
و مثل در فرهنگ عربی یعنی مانند و نظیر و شبیه
خوب اساس استدلال من براین است
ایا تا اینجا قبول دارید یا مشکلی می بینید ؟
شبیه بودن و تشابه داشتن مورد می خواهد
مثلا شباهت از چه جهت ؟
بسیار واضح است که اینجا شباهت یعنی ساختاری و معنایی
ایا شما جنبه دیگری از شباهت برای دو کلمه سراغ دارید ؟ بفرمایید ؟
درباره دو کلمه صبا و طلا از جهت داشتن معانی مختلف مشابه نیستند
ایا اعتراضی دارید ؟
خوب مثلیت در قرآن آنطور که در احادیث اشاره شده آمده بود از مثل رسول خدا یا از تورات و انجیل مثل سورههای قرآن را آوردن هست ... حالا این مثلیت جنبههای متفاوتی میتواند داشته باشد:
۱. عربی باشد که نقص زبانی نداشته باشد
۲. بلاغت و ایجاز داشته باشد
۳. حکیمانه باشد و هیچ عبارتی درش زاید نباشد، یعنی جامع و مانع باشد، یعنی هیچ عبارتی را نتوان از آن برداشت یا جابجا کرد مگر اینکه نقصی در آن وارد شود ...
۴. عالمانه باشد و معنیدار هم باشد و هجو و باطل نباشد
۵. از پتانسیل زبان عربی کامل استفاده کند برای رمزنگاری علوم در لایههای متفاوت مفهومی
...
این مواردی که فرمودید همه اش در قضاوت نمی تواند مورد استناد قرار بگیرد
مثلا شما تمام زبانها را بجز عربی ناقص فرض کردید
خوب این یک نظر شخصی است و به احتمال زیاد همه ان را قبول ندارند
خوب قضاوت بفرمایید چطور بر مطلبی که مورد قبول همه نیست مبنای قضاوت قرار بگیرد ؟
این موارد می تواند مورد اتفاق مسلمانها باشد و شاید کافران به انها اعتقادی نداشته باشند
از انجایی که خداوند به کافران فرموده داوران خودتان را بیاورید
مبنای قضاوت باید چیزی باشد که داوران کافر هم ان را قبول داشته باشند
خوب مثلیت در قرآن آنطور که در احادیث اشاره شده آمده بود از مثل رسول خدا یا از تورات و انجیل مثل سورههای قرآن را آوردن هست ... حالا این مثلیت جنبههای متفاوتی میتواند داشته باشد:
۱. عربی باشد که نقص زبانی نداشته باشد
۲. بلاغت و ایجاز داشته باشد
۳. حکیمانه باشد و هیچ عبارتی درش زاید نباشد، یعنی جامع و مانع باشد، یعنی هیچ عبارتی را نتوان از آن برداشت یا جابجا کرد مگر اینکه نقصی در آن وارد شود ...
۴. عالمانه باشد و معنیدار هم باشد و هجو و باطل نباشد
۵. از پتانسیل زبان عربی کامل استفاده کند برای رمزنگاری علوم در لایههای متفاوت مفهومی
...
باسلام.
هر چندکه بنده ایرادات سرکار دل آرام را وارد می دانم. ولی وارد بحث شما نمی شوم. خواستم از جنبه های دیگر نقدهای عرض نمایم.
یکی اینکه این لیستی که شما ار مثلیت آوردید درهمان زمانی که آیه تحدی نازل شد معلوم بود؟ چرا که مخاطب اصلی تحدی اعراب آنزمان بودند.
آیا اصولا در آن زمان قرآنی وجود داشت ( به شکل امروزی ) یا اصلا سوره های به این شکل که الان هستند وجود داشتند و دردسترس بودند که تحدی کنندگان بیایند و از روی آن معیارها را مشخص کنند؟
خوب مثلیت در قرآن آنطور که در احادیث اشاره شده آمده بود از مثل رسول خدا
دومین ایراد مرجع ضمیر ه در من مثله است. برخی مفسران آن را رسول خدا می دانند و برخی قرآن. هر کدام را قبول کنیم این را نمی توانیم قبول کنیم که مرجع ضمیر ه هر دو باشد. حال شما بفرمایید مثل قرآن یا مثل رسول خدا؟ شما میگویید باید مثل قرآن را از مثل رسول خدا آورد؟ اینکه نمی شود؟ یا این یا آن؟ کدام؟
البته یک راه وجود دارد و آن این است که بگوییم منظور قرآن است و یکی از شرایط قرآن این است که آورده اش امی بوده است. خوب اگربخواهیم با این روش جلو برویم می شود همانی که جناب ملاصدرا گفتند و بنده نقدی را در این پست وارد کردم.
در واقع اگر بخواهیم خصیصه امی بودن پیامبر را هم وارد کنیم باید سایر خصیصه های منحصر به فردش را هم وارد کنیم که طبیعتا در هیچ فرد دیگری وجود ندارد. لذا این روش تحدی را به مبارزه ای نامعقول و غیرمنطقی بدل خواهد کرد.
یعنی هیچ عبارتی را نتوان از آن برداشت یا جابجا کرد مگر اینکه نقصی در آن وارد شود ...
در این زمینه هم ایراداتی بر خود قرآن هم وارد است. مثال ها زیاد است. مثلا ثابت کنید که اگر حروف مقطعه را از ابتدای برخی سوره ها حذف کنیم نقص بوجود می آید؟ یا اینکه برخی مفسران شیعه معتقدند که اگر آیه تطهیر ( که بخشی از یک آیه است ) را از آیه مذکور حذف کنیم نقصی بوجود نمی آید و در واقع میخواستند ثابت کنند که این آیه جایش اینجا نیست. یا اینکه دراواخر برخی آیات جمله های ان الله سمیع علیم و امثالهم آمده که اگر برداشته شود فکر نمی کنیم مشکلی درسیاق جملات پیش از خود وارد کند.
۵. از پتانسیل زبان عربی کامل استفاده کند برای رمزنگاری علوم در لایههای متفاوت مفهومی
اینکه از برخی آیات مقصودهای متفاوتی را برداشت می کنند اثبات نمی کند که گوینده هم مصودش تمام این برداشت ها بوده باشد. شاید یک برداشت بیشتر نداشته باشد و فهم ناقص ما تفاوت ها را در برداشت ایجاد کرده باشد.
و من الله توفیق
سلام بر شما
اجازه دهید گام به گام پیش برویم
ببینید در قران برای تحدی کلمه مثل بکار رفته
و مثل در فرهنگ عربی یعنی مانند و نظیر و شبیه
خوب اساس استدلال من براین است
ایا تا اینجا قبول دارید یا مشکلی می بینید ؟
شبیه بودن و تشابه داشتن مورد می خواهد
مثلا شباهت از چه جهت ؟
بسیار واضح است که اینجا شباهت یعنی ساختاری و معنایی
ایا شما جنبه دیگری از شباهت برای دو کلمه سراغ دارید ؟ بفرمایید ؟
درباره دو کلمه صبا و طلا از جهت داشتن معانی مختلف مشابه نیستند
ایا اعتراضی دارید ؟
سلام علیکم،
اول از تمامی دوستان بخصوص جناب دانش که تاپیک ایشان پشت سر هم بخاطر نفهمیدنهای حقیر پر میشود عذرخواهی میکنم
[SPOILER]فکر میکنم دیگه کمکم دارم پیر میشم چون چندمین موضوعیه که مجبور شدم از دوستان خواهش کنم واضحتر صحبت کنند تا متوجه منظورشان بشوم و الحمدلله و تشکر از مخلوق که هر بار هم باصبر و حوصله برایم توضیح دادند و از این همه نفهمیدن از کوره در نرفتند :Gol:[/SPOILER]
اما امیدوارم این دفعه مطلبتان را متوجه شده باشم.
بگذارید یک کمی ریاضی صحبت کنیم که شما هم ظاهراً علاقه دارید.
در ریاضی مفهومی داریم به نام تساوی، و مفهومی عامتر داریم به نام مورفیزم (Morphism). مورفیزمها انواع دارند، مثلاً همئومورفیزم، دیفیومورفیزم، ایزومورفیزم و شاید هم برخی مورفیزمهای دیگر که حقیر مطلع نیستم ...
مثلاً دو شیء را در نظر بگیرید که از نظر توپولوژی یکی به حساب بیایند، اینها همئومورف به حساب میآیند، ولی یکی از اینها پیراشکی دونات است و یکی دیگر استکان دستهدار. این دو یکی نیستند ولی وجه شبهی دارند که با مورفیزم سنجیده میشوند.
مثال دیگر. دو گوی یکسان را در نظر بگیرید که شعاع یکسان دارند و هر دو در یک فضای مثلاً R3 تعریف شدهاند. آیا این دو گوی یکی هستند؟ این دو ایزومورف هستند چون دقیقاً یک شکل دارند با یک اندازه و به لحاظ هندسی یکی هستند ولی در واقعیت لزومی ندارد که یکی باشند، مثلاً مرکز یکی در (x1,y,1,z1) و مرکز دیگری در (x2,y2,z2) قرار دارد و تفاوت در نقاط عضو این کرهها یعنی تفاوت در اعضای آنها و در نتیجه تفاوت در مجموعهی آنها که همان کرهها هستند. اگر بحث کمی فیزیکیتر شود یک نفر ممکن است ادعا کند که اصلاً یک گوی زرد است و دیگری سبز و این دو یکی نیستند، یا یکی فلزی است و یکی چوبی و این دو یکی نیستند (البته وقتی جنس مطرح شود کل بحث روی هوا خواهد رفت چون اجسام فیزیکی همگی صفربعدی هستند و نه سه بعدی و این خطای دید است که سه بعدی دیده میشوند، چیزی شبیه فرکتالها و منحنیهای فضاپرکن).
برای اعداد که فقط بار اندازه را دارند و هیچ ویژگی دیگری ندارند اگر این اندازه با هم برابر باشد آنها دقیقاً یکی خواهند بود و به جای مورفیزمها میشود از مساوی استفاده کرد. اما اگر همان اعداد هم در عالم فیزیکی دارای بعد فیزیکی باشند و مثلاً یکی اندازهی سرعت باشد و دیگری اندازهی دمای هوا، تساوی بین این دو مقدار بیمعنا خواهد بود و تنها میتوان قید اندازهی عددی را روی آنها گذاشت و یک تساوی مقید بر رویشان پیاده کرد که میشود به نوعی همان مورفیزم.
حالا یک مرتبه برویم جلوتر و معیار جدیدی تعریف کنیم که نه تنها مقید به جهت خاصی است که در همان جهات خاص را هم به جای تساوی تقریب بدهد، در این صورت ما مفهوم وجه شبه را درست کردهایم و جنبههای شباهت داشتن اشیاء به هم را میتوانیم جداگانه بررسی کنیم.
حالا این معنا را به ادبیات تعمیم بدهیم و سعی کنیم در عالم مجردات به آنها نگاه کنیم. موجودات این عالم حروف هستند، مجموعههای با معنا از حروف را کلمه در نظر میگیریم و مجموعههای با معنا از آنها را جمله و مجموعههای با معنا از جملات را یک متن.
اگر بخواهیم شباهت بین حروف را بررسی کنیم چه معیاری داریم؟ یکی میگوید مثلاً مخرج ادای حروف معیار خوبی است، یکی میگوید شکل نگارش حروف معیار دیگری است. پس همهی اینها میتواند تقریبهای از مورفیزمهای متفاوت باشد و اگر همگی برقرار بودند ما تقریبی همهجانبه از تساوی را به دست میآوریم و این چیزی است که شما سعی دارید به عنوان معنای تشابه مورد نظر قرآن معرفی کنید.
اگر بخواهیم روی کلمات بحث کنیم هم معیارهای تشابهی متفاوتی را میتوان مطرح کرد، مثل همان آوا و معنا.
اما اگر بخواهیم بحث را به روی جملات ببریم مثلاً به جای آوا میگوییم وزن جمله، مفهوم جملات هم باید مطرح باشند، ولی مثلاً انواع آرایههای ادبی مثل استعاره و کنایه و واجآرایی و ... را هم میتوان در نظر گرفت، یک جمله با «ز» واجآرایی میکند و یکی با «خ»، در حالیکه هر دو هم معنی مشابهی دارند و هم وزن مشابهی، آیا اینها مشابه خواهند بود؟ مشابه هستند ولی این تشابه همهجانبه نیست و در نتیجه تقریب از تساوی نخواهد شد.
وقتی بحث به متن برسد معیارها میتواند باز بیشتر باشد، تعدد مسائل زیادی پیش خواهد آمد که در بسیاری از موارد قابل پیشبینی و بررسی است.
حالا چرا شما اصرار روی مثال صبا و طلا دارید وقتی تحدی قرآن در مورد سوره (متن متشکل از جملات متعدد) است؟ چرا معنا و آوا؟
کسی که میخواهد تحدی متنی را پاسخ بگوید کار اولش این است که اول آن متن را بشناسد، از جنبههای متفاوت هم بشناسد. این کار در مورد متن نویسندگان معمولی کار سختی نیست چون انسانها معمولاً خیلی چندلایهای بحث نمیکنند اما چندجنبه بودن قرآن از برخی آیاتش به وضوح مشخص است. شاید شعر حافظ شاید یکی از بهترین متون چندلایه باشد که به قول فکر کنم شهید مطهری هم سر جانماز سحرخیزان بوده و هم سر سینی پیالهی شرابخوران (نقل به مضمون، دقیقش را خاطر ندارم). حتی با آن فال هم میگیرند و منظورهای متفاوتی را از ابیات آن استخراج میکنند که به قول برادرمان جناب شریعت عقلانی در برخی موارد شاید خود حافظ هم متوجه آنها نبوده است. اما مطالبی مهم در مورد شعر حافظ است:
۱. این اشعار تقریباً تکمضمون هستند و مثلاً تنها به مسائل عرفانی میپردازد و اینطور نیست که از یک بیتش بشود هم بحث فقهی استخراج کرد هم بحث عقلانی هم بحث عرفانی و حکمی و ...،
۲. حافظ معروف است که اشعار زیادی نوشته ولی از میان آنها گلچین کرده است و باقی اشعارش را که از نظر کیفیت به کیفیت اینها نبودهاند را خودش نابود کرده است، سخن کم گفته تا جهان از اندک او پر شود، اما رسول خدا در میان مردم زندگی میکردند بدون هیچ سابقهی سواد یا شعر و شاعری یا استاد داشتن یا ...، بعد در سفر و حضر حال خاصی به ایشان دست میداد و در خلوت یا جمع مطالبی را بیان میکردند که شعرایی مثل حافظ سعی در فهم بیشتر آن دارند ...
۳. شعرهای حافظ عمدتا مخاطب عام ندارد و باید بهرهای از سواد شعری داشت تا بتوان معانی ابتدایی شعرهای او را متوجه شد، اما قرآن مخاطب در همهی سطوح دارد و بیانش بیان سنگینی نیست مگر در مواردی
... و البته تفاوت قرآن با کتاب حافظ محدود به همینها نیست ...
حالا اگر کسی ادعا کند که من سورهای آوردهام که شبیه قرآن است منظورش چه است؟
اگر بگوید شبیه از تمام جهات، یعنی تقریبی از تساوی مورد نظر شما، در این صورت باید اول جنبههای متفاوت قرآن را شناخته باشد که چنین ادعایی کند
اگر هم بگوید شبیه از برخی جهات، خوب این واقعاً شباهت نمیتواند باشد و این ضعف فهم مدعی را میرساند
نهایتا هم این مطلب مهم است که از فرد امی و بدون سواد بدون اینکه تلاشی کند و خود را در نوشتن و سرودن به زحمت بیاندازد آیا شبیه قرآن قابل بیان است؟ منفی بودن پاسخ به نظر حقیر بدیهی است چون حتی بزرگان سخنوری هم وقتی مطلبی را مینویسند مدام ویرایشش میکنند، شاید مولوی از این بابت از بقیه ممتاز باشد، ولی از جهات دیگر که باز نواقص را دارد، بیسواد نبوده و خیلی مسألهی دیگر، اهل بیت علیهمالسلام تنها کسانی بودند که هم فیالبداهه آن دعاهای زیبا را میگفتند و به وجوه متفاوت قرآن هم اشراف داشتهاند ولی آنها شکی در قرآن نداشتند که بخواهند سعی کنند مانند آن را بیاورند، کسی که اشراف به وجوه متفاوت قرآن داشته باشد نمیتواند در کلام خدا بودن قرآن شک کند ...
این مواردی که فرمودید همه اش در قضاوت نمی تواند مورد استناد قرار بگیرد
مثلا شما تمام زبانها را بجز عربی ناقص فرض کردید
خوب این یک نظر شخصی است و به احتمال زیاد همه ان را قبول ندارندخوب قضاوت بفرمایید چطور بر مطلبی که مورد قبول همه نیست مبنای قضاوت قرار بگیرد ؟
این موارد می تواند مورد اتفاق مسلمانها باشد و شاید کافران به انها اعتقادی نداشته باشند
از انجایی که خداوند به کافران فرموده داوران خودتان را بیاورید
مبنای قضاوت باید چیزی باشد که داوران کافر هم ان را قبول داشته باشند
کافران از خودشان شعری گفتند و بعد هم شاهدی برایش آوردند که در حکم دمشان بود، به نظر شما منظور خداوند از تحدی این بوده که پس باید نظر و شهادت ایشان پذیرفته شود؟ اصلاً چه کسی گفت که خداوند فرموده که قضات و داورهای خود را بیاورید؟ خداوند فرموده شهدای خود را بیاورید. شهادت دادن و قضاوت کردن مگر یکی است؟
پس در این مسابقه داور چه کسی است؟ کفار شعری آوردند و گفتند مشابه قرآن است ... عدهای هم آمدند و گفتند بله والله که چنین است و قرآن کلام خدای ما نیست ... حالا داور چه کسی است؟ داور اصلی که خداست که در میان آنچه اختلاف کردهاند به زودی داوری میکند ... اما در امر هدایت این داوری در دادگاه وجدان به تمام افراد ناظر بر این مسابقه عرضه میشود همانطور که مسابقهای بین حضرت موسی علیهالسلام و جادوگران برقرار شد. داور آن مسابقه که بود؟ جادوگران که اهل فن بودند و سحر را میشناختند خودشان حقیقت را دانستند که کار موسی علیهالسلام سحر نیست و به سجده افتادند، ایمان آوردند و اعدام هم شدند ولی مقاومت کردند و ایمانشان سست نشد ... از مردم هم شاید کسی ایمان آورد و شاید هم نیاورد با دیدن مسلمان شدن آن ساحران ... فرعون هم ایمان نیاورد ... حجت برش تمام شد و ایمان نیاورد ... تحدی قرآن هم همین است، مسابقه است و شاهدان هرچه خواستند بگویند برای کسی که نشانه بودن قرآن را قلباً تأیید کرده است فرقی نخواهد کرد که ایشان چگونه شهادت خواهند داد ...
یا علی
باسلام.
...
دومین ایراد مرجع ضمیر ه در من مثله است. برخی مفسران آن را رسول خدا می دانند و برخی قرآن. هر کدام را قبول کنیم این را نمی توانیم قبول کنیم که مرجع ضمیر ه هر دو باشد. حال شما بفرمایید مثل قرآن یا مثل رسول خدا؟ شما میگویید باید مثل قرآن را از مثل رسول خدا آورد؟ اینکه نمی شود؟ یا این یا آن؟ کدام؟
البته یک راه وجود دارد و آن این است که بگوییم منظور قرآن است و یکی از شرایط قرآن این است که آورده اش امی بوده است. خوب اگربخواهیم با این روش جلو برویم می شود همانی که جناب ملاصدرا گفتند و بنده نقدی را در این پست وارد کردم.
در واقع اگر بخواهیم خصیصه امی بودن پیامبر را هم وارد کنیم باید سایر خصیصه های منحصر به فردش را هم وارد کنیم که طبیعتا در هیچ فرد دیگری وجود ندارد. لذا این روش تحدی را به مبارزه ای نامعقول و غیرمنطقی بدل خواهد کرد.
سلام علیکم برادر عزیزم،
در پاسخ به سرکار دل ارام سعی کردم پاسخ بخشی از اشکالاتی که به بحث حقیر وارد کردید را هم بدهم و ببخشید که برای پیوستگی مطالب جواب یک پست را در جواب پست دیگری گنجاندم.
در مورد ضمیر «ه» به نظرم این ایراد وارد نیست، شما آن را به پیامبر خدا برگردانید، آن وقت گفته میشود شخصی مثل پیامبر باید با قرآن تحدی کند و آن وقت سؤال میشود که مثل پیامبر چه چیزی بیاورد که به تحدی پاسخ داده باشد؟ جوابش هم واضح است مثل قرآن را. مگرنه از مثل پیامبر بخواهیم خاطراتش را بیان کند که مشکلی نخواهد داشت. یعنی مثل پیامبر بیان شده است و مثل قرآن از آن به قرینهی معنوی حذف شده است چون بدیهی بوده است و لزومی به بیانش نبوده است.
اما ممکن است سؤال بفرمایید که چرا ضمیر «ه» آمده و مستقیم به رسول خدا صلاللهعلیهوآله اشاره نشده است، این مطلب حکمتهای متعددی میتواند داشته باشد که فقط یکی از آنها در همان احادیث آورده شده اینطور بیان شده بود که خطاب این آیهی تحدی فقط به مشرکان و منافقان نیست و به یهود و نصاری هم هست، خداوند ایشان را نوری دعوت کرده است که کتابهای ایشان را تصدیق میکند و از کتابهای ایشان کاملتر است، آیا ایشان از کتابهای خودشان میتوانند چنان کلامی را بیاورند؟ در این صورت «ه» به قرآن بر میگردد و مثل قرآن منظور تورات و انجیل و زبور و ... است که خداوند فرموده «من مثله» بیاورید که یعنی از تورات و انجیل و ... بیاورید، چه چیزی را؟ باز به قرینهی معنوی حذف شده چون بحث مورد مخاصمه مشخص است و قبلاً در همین آیه گفته شده که اگر در نزول قرآن از طرف خداوند شک دارثلهید ... یعنی بحث روی متن قران است و بعد هم که اشارهی صریح به سوره میشود که یعنی سورهای از قرآن.
شما به خودتان نگاه نکنید که از بیرون به مسأله نگاه میکنید. فرض کنید نعوذبالله جای آن کفار بودید، وقتی این آیه را میشندید از «من مثله» چه برداشتی میکردید؟ به هر حال نگفته است که «مثله» بلکه فرموده «من مثله» و این مبدأ سخن را مشخص میکند که ایشان هم رسول خدا را مبدأ سخن میدانستند که به نفع خودش و قومش (حضرت امیر علیهالسلام) دارد حکمی را میدهد و برای اینکه با او مخالفت نشود آن را به خدا نسبت میدهد. اگر هم نعوذ بالله جای یهود و نصاری بودید و میدیدید که مطالب قرآن در تصدیق مطالب کتب خودتان است دیگر نمیگفتید رسول خدا از خودش حرفی را زده که شما مطمئن هستید خداوند به پیامبران گذشته گفته است. پس در اینجا مبدأ سخن به کجا برخواهد گشت؟ به کتب آسمانی گذشته. خداوند هم فرموده که از همان منابع اگر توانستید مانند این را بیاورید و نخواهید توانست چون این کتاب برداشت شده از آن کتب آسمانی نیست و نزولی جدید از طرف خداوند یافته است و تشابه مطالب آنها بخاطر یکی بودن صادر کنندهی آنهاست نه بخاطر کپی یا برداشت بودن یکی از دیگری.
خداوکیلی همین یک آیه پر از بلاغت و ایجاز نیست؟
در این زمینه هم ایراداتی بر خود قرآن هم وارد است. مثال ها زیاد است. مثلا ثابت کنید که اگر حروف مقطعه را از ابتدای برخی سوره ها حذف کنیم نقص بوجود می آید؟ یا اینکه برخی مفسران شیعه معتقدند که اگر آیه تطهیر ( که بخشی از یک آیه است ) را از آیه مذکور حذف کنیم نقصی بوجود نمی آید و در واقع میخواستند ثابت کنند که این آیه جایش اینجا نیست. یا اینکه دراواخر برخی آیات جمله های ان الله سمیع علیم و امثالهم آمده که اگر برداشته شود فکر نمی کنیم مشکلی درسیاق جملات پیش از خود وارد کند.اینکه از برخی آیات مقصودهای متفاوتی را برداشت می کنند اثبات نمی کند که گوینده هم مصودش تمام این برداشت ها بوده باشد. شاید یک برداشت بیشتر نداشته باشد و فهم ناقص ما تفاوت ها را در برداشت ایجاد کرده باشد.
و من الله توفیق
در این زمینهها هم در پست خطاب به سرکار دل ارام سعی کردم جواب بدهم و اینجا فقط میخواهم اضافه کنم که برای حقیر نوعی از طرف خداوند بودن قرآن ثابت شده است در نتیجه اگر مطلبی را در قرآن متوجه نشوم مطلب اثبات شده را زیر سؤال نمیبرم و فهم خودم را از آن زیر سؤال میبرم. مثلاً میدانم که خداوند حکیم است و حروف مقطعه لازم بوده که آنجا باشد و مثلاً جایی که ق گذاشته باید ق میبوده ونه یک جملهی کامل و نه حروف مقطعهی دیگر. این سیاق عقلاست که آزموده را آزمودن خطاست و آزمودن مکرر یک آزموده بیشتر شبیه وسواس است ... خداوند هم خودش از تردید بعد از یقین در قرآن نهی کرده است. از نظر فقه شیعه هم شک به یقین ضرری نمیرساند، مثلاً مطمئن هستید وضو گرفتهاید و حالا شک دارید که باطل شده یا خیر، در این صورت این یقین است که باید نگه داشته شود و به شک اعتنا نشود ...
اینها هم بحثهای عقلی دارد و هم نقلی ...
خداوند هم در کتابش فرموده اگر چیزی از قرآن را نمیدانستید ولی فهمیدهاید که قرآن از طرف خداست بگویید به تمام آن ایمان دارم که از جانب خداست و علم آن هم نزد راسخان در علم است، در جای دیگر هم واجب کرده پرسیدن از اهل ذکر را که همان راسخان در علم هستند ... در مورد سؤال از راسخان در علم هم ما احادیث صعب مستعصب را داریم که گفته شده حتی در آنها هم اگر نفهمیدید آن را رد کنید به امام زمانتان تا برایتان شرحش دهد و سر خود تأویلش نکنید و ...
یا علی
فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بدون مقدمه میروم سر اصل مطلب.
خداوند در آیاتی ( برای نمونه آیه 23 سوره بقره ) فرموده اند کسی قادر نیست سوره ای همانند سوره های قرآن بیاورد و اگر میگوید می تواند بگویید سوره ای همانند قران بیاورد.
زمانی که خداوند از واژه همانند استفاده میکند باید سوره ی آورده شده تمام ویژگی های قران را داشته باشد.
اولین ویژگی قران عربی بودن آن است. اگر شخصی متنی ادبی را بنویسدبه زبان غیر ادبی انصافا کجای نامش میشود سوره و همانند قرآن؟
کدام زبان همانند زبان عرب از فصاحت برخوردار است؟ زبان فارسی زبان شعر است ، زبان انگلیسی زبان طنز است و ...
این سخن که تحدی می تواند غیر از زبان عرب باشد کاملا اشتباه است.روزی صدا سیما میخواست تفسیر سوره حمد توسط امام خمینی(ره) را به صورت زنده از صداو سیما پخش کند ، اما بعد از ده جلسه امام خمینی(ره) در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم ماندند و صدا و سیما پشیمان شد.و این از فصیح بودن زبان عرب است.
پس ویزگی دوم که فصاحت آیات است را هیچ زبانی ندارند که بشود با آنها بحث تحدی را پیش کشید.
فکر نکنم نیاز به توضیح بیشتری باشه.
یازهرا:Gol:
سلام
حقیر که فکر می کنم امکان ندارد
ممکن است کسی شاهنامه دیگری بگوید ولی مثل شاهنامه فردوسی دیگر امکان ندارد باشد
اگر دقت کنید شعر هر شاعری باشعرای دیگر حتی اگر سبک ان یکی باشد باز فرق می کند
بطوریکه خیلی ها با خواندن یک شعر به شاعر ان می رسند
در تحدی قران خدا نفرموده نمی توانید کتابی بهتر از این بیاورید بلکه فرموده مثل این کتاب نمی توانید بیاورید
که کاملا مشخص است نمی شود
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوند مي فرمايد:« قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً »[1](بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند).
در اين آيه به روشنى و صراحت تحدى شده است، و ظهور در اين دارد كه به تمامى خصوصيات قرآن و صفات كمالى كه از نظر لفظ و معنا دارد تحدى شده، نه تنها به فصاحت و بلاغت لفظ آن، زيرا اگر منظور معجزه بودن لفظ آن بود ديگر معنا نداشت كه همه جن و انس را دخالت دهد، بلكه بايد مىفرمود: اگر همه عرب جمع شوند نمىتوانند به مثل آن بياورند.[2]
منظور خداوند اين نيست كه شما هم كلماتي عينا مانند قرآن بياوريد، چون در اين صورت اين هماني لازم مي آيد. بلكه مقصود اين است كه شما هم كتاب يا سوره اي بياوريد كه از جهات مختلف اعم از فصاحت و بلاغت و بلندي معني و ساير جنبه هاي اعجازي در سطح قرآن باشد، در اين راه از هر فردي ميخواهيد كمك بگيريد، اگرچه هرگز نخواهيد توانست مانند قرآن بياوريد.
[/HR][1] - سوره اسراء،آِه88.
[2] - علامه طباطبايي،ترجمه تفسير الميزان، ج13، ص: 279