نمی از بیکرانه ابوحمزه
تبهای اولیه
[="Georgia"][="Blue"]با عرض سلام و ادب خدمت همه سروران و همراهان گرامی ام.
به توصیه یکی از کاربران ارجمند که خداوند خیر دنیا و اخرت نصیبشان فرماید عزم آن داریم در این ماه مبارک رمضان با تامل در فرازهایی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی برخی از نکات عرفانی و معارف الهی این مناجات شیرین و پرسوز را تقدیم محضرتان نماییم .
امید آنکه لایق تلقی و ابلاغ و انتقال معارف الهی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده و شما نیز از اشراقات معنوی سحرگاهی خود از این دعا ما را بهره مند سازید. الهی آمین:Sham:
[/][/]
[="Georgia"][="Blue"][=georgia] [=georgia]در فراز آغازین دعای شریف ابوحمزه ثمالی آمده است:
[=georgia] [=georgia]اِلهي لا تُؤَدِّبْني بِعُقوُبَتِكَ : خدايا مرا به مجازات و عقوبتت ادب مكن
[=georgia] [=georgia]یکی از لطایفی که در همین جمله ابتدایی دعای ابوحمزه قابل ذکر است این است که این دعا بر خلاف بسیاری از دعاهای دیگر با کلمه یا که کلمه ندا است آغاز نشده است و امام نفرموده یا الهی و نیز نفرمود اللهم...
[=georgia] [=georgia]کلمه «یا» در زبان عرب برای ندا است اعم از آنکه منادا (یعنی اسمی که مورد ندا قرار میگیرد) دور باشد یا نزدیک . اما وقتی در جایی این کلمه یا حذف شود و اسمی در مقام تخاطب بدون یا بیاید نشان از نزدیکی مفرط منادا است که صدا کردن او نیازی به «یا» ندارد. در حقیقت باید گفت وجود کلمه «یا» در مقام دعا مشیر به نوعی بُعد و دوری عبد با رب است همچنان که استفاده از کلمه «اللهم» در دعا نیز که عبارت دیگری از کلمه «یا الهی» است دلالت بر بُعد و دوری عبد و رب دارد. اما زمانی که یا از میان برداشته شود فاصله میان منادی و منادا برداشته میشود که دال قرب تام بنده است.
[=georgia] [=georgia]از جمله اسراری که باعث شده است که حضرت سید الساجدین امام زین العابدین این دعا را بدون «یاء» ندا آغاز نمایند این بوده است که حضرتشان از سر شب تا به هنگام سحرگاه مشغول نماز بودند و در هنگام سحرگاه آنچنان قرب به حق یافته بودند که دیگر برای صدا کردن حضرت حق نیازی به گفتن کلمه «یا» نبوده است.
[=georgia] [=georgia]بر این اساس می توان گفت روح این دعا نجوا است نه منادا. به عبارت دیگر این دعا، مناجات است نه منادات. منادات ندا دادن منادی با حفظ فاصله ای نسبت به منادا است اما مناجات نجواکردن درگوشی و بسیار نزدیک نجواگر است.
[=georgia] [=georgia]معمولا آغاز همه ادعیه با منادات است که به تدریج تبدیل به مناجات می شود اما دعای ابوحمزه ثمالی یکی از نوادر دعاهای است که بدون منادات بلکه با مناجات آغاز گشته است. مناجات حاکی از شدت نزدیکی عاشق و معشوق است و دعای ابوحمزه در همین ابتدایی ترین فرازش حکایت از این شدت اتصال و نزدیکی رب و مربوب دارد.
در فراز آغازین دعای شریف ابوحمزه ثمالی آمده است:
اِلهي لا تُؤَدِّبْني بِعُقوُبَتِكَ : خدايا مرا به مجازات و عقوبتت ادب مكن
یکی از لطایفی که در همین جمله ابتدایی دعای ابوحمزه قابل ذکر است این است که این دعا بر خلاف بسیاری از دعاهای دیگر با کلمه یا که کلمه ندا است آغاز نشده است و امام نفرموده یا الهی و نیز نفرمود اللهم...
کلمه «یا» در زبان عرب برای ندا است اعم از آنکه منادا (یعنی اسمی که مورد ندا قرار میگیرد) دور باشد یا نزدیک . اما وقتی در جایی این کلمه یا حذف شود و اسمی در مقام تخاطب بدون یا بیاید نشان از نزدیکی مفرط منادا است که صدا کردن او نیازی به «یا» ندارد. در حقیقت باید گفت وجود کلمه «یا» در مقام دعا مشیر به نوعی بُعد و دوری عبد با رب است همچنان که استفاده از کلمه «اللهم» در دعا نیز که عبارت دیگری از کلمه «یا الهی» است دلالت بر بُعد و دوری عبد و رب دارد. اما زمانی که یا از میان برداشته شود فاصله میان منادی و منادا برداشته میشود که دال قرب تام بنده است.
از جمله اسراری که باعث شده است که حضرت سید الساجدین امام زین العابدین این دعا را بدون «یاء» ندا آغاز نمایند این بوده است که حضرتشان از سر شب تا به هنگام سحرگاه مشغول نماز بودند و در هنگام سحرگاه آنچنان قرب به حق یافته بودند که دیگر برای صدا کردن حضرت حق نیازی به گفتن کلمه «یا» نبوده است.
بر این اساس می توان گفت روح این دعا نجوا است نه منادا. به عبارت دیگر این دعا، مناجات است نه منادات. منادات ندا دادن منادی با حفظ فاصله ای نسبت به منادا است اما مناجات نجواکردن درگوشی و بسیار نزدیک نجواگر است.
معمولا آغاز همه ادعیه با منادات است که به تدریج تبدیل به مناجات می شود اما دعای ابوحمزه ثمالی یکی از نوادر دعاهای است که بدون منادات بلکه با مناجات آغاز گشته است. مناجات حاکی از شدت نزدیکی عاشق و معشوق است و دعای ابوحمزه در همین ابتدایی ترین فرازش حکایت از این شدت اتصال و نزدیکی رب و مربوب دارد.
سلام خدمت همه مخصوصا استاد اویس بزرگوار
کاش در پست اول,اشاره و توضیح مختصری در مورد دعای ابوحمزه میشد,تا تاپیک جامعتر باشه,البته میدونم که همه اعضا خودشون اطلاعاتی درمورد این دعا دارند,ولی شاید کسی هم پیدا بشه که آشنایی نداشته باشه,و اگه اشاره مختصری به این دعا بشه,فکر میکنم بهتر باشه
سپاسگزارم
[=Georgia] کاش در پست اول,اشاره و توضیح مختصری در مورد دعای ابوحمزه میشد,تا تاپیک جامعتر باشه,البته میدونم که همه اعضا خودشون اطلاعاتی درمورد این دعا دارند,ولی شاید کسی هم پیدا بشه که آشنایی نداشته باشه,و اگه اشاره مختصری به این دعا بشه,فکر میکنم بهتر باشه سپاسگزارمسلام خدمت همه مخصوصا استاد اویس بزرگوار
با سلام
دوستان گرامی انتظار نداشته باشید که همه بار یک تاپیک اینچنینی و بیان همه زوایای آن به عهده یک نفر باشد همچنان که در ابتدای این تاپیک نیز قرار گذاشتیم هرکسی به فراخور دانش و اندوخته های خویش در پیشبرد مطالب این تاپیک می تواند کمک کار و موثر باشد.
[=microsoft sans serif]
خطاب به خدای میگیم:
[=microsoft sans serif] اگر تو نبودی نمی دانستم تو که هستی
یعنی چی که اگر تو نبودی نمیشناختمت؟ [=microsoft sans serif]تو رو، به تو شناختم! ؟ از درکش عاجزم...
[="Georgia"][="Blue"] حقیقتا بند بندِ دعای ابوحمزه به قدری زیبا و دلنواز هست که به سختی میتوان بندی را انتخاب و گلچین کرد اما افسوس که فرصت کوتاه است و ناگزیر از انتخاب هستیم. حقیر سوادی در معارف الهی ندارم و تنها مشتاق نوشیدن جرعه ای از دریای بی کرانه معارف الهی هستم، باشد که در خوان رحمت الهی از دست آن یگانه ایزد بی همتا به جرعه ای مهمان شوم... جناب اویس در همان شروع این دعا به این بند که رسیدم هضم معنی این بند برایم مشکل افتاد و از شما میخوام که مثل همیشه ما رو مهمان درک و ذوق عرفانی خود از عارفانه های الهی کنید. · لو لا انت لم ادر ما انتعرض سلام خدمت همه دوستان همراه و جناب اویس
از جناب اویس گرامی بایت ایجاد این تاپیک سپاسگذاریم و امیدواریم با عنایت و توجه و همراهی دوستانِ آشنا و علاقه مند به معارف الهی، این تاپیک بی بیراهه کشیده نشود انشاالله
خطاب به خدای میگیم:
اگر تو نبودی نمی دانستم تو که هستی
یعنی چی که اگر تو نبودی نمیشناختمت؟ تو رو، به تو شناختم! ؟ از درکش عاجزم...
با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
عبارت شریفی که مورد سوالتان است یکی از توحیدی ترین فرازهای این دعای پر اسرار است که می تواند کلیدی برای گشودن قفلهای فرازهای دیگر این دعای شریف باشد.
فرمود: «بِكَ عَرَفتُكَ وَ أنْتَ دَلَلْتَنِی عَلِیكَ وَ دَعوتَنِی إلَیكَ وَ لُولا أنْتَ لم أدْرِ مَا أنْت». یعنی خدايا تو را با خودت شناختم و تو مرا به سوي خودت راهنمايي كردي و كشاندي و اگر تو چنين وجودي نداشتي من چگونه ميتوانستم تو را درك كنم؟!
این عبارت شریف حضرت اشاره به برهان صدیقین برای اثبات پروردگار است. در برهان صديقين که بهترین براهين برای اثبات خداست، براى شناخت خدا تنها به ذات حق استناد مىشود، در حالى كه در براهين دیگر چون برهان نظم، حركت، حدوث و... از راه مخلوقات و آيات حق بر وجود حق استدلال مىشود.
برهان صدیقین بر این اصل استوار است که خداى سبحان برتر و آشكارتر از آن است كه چيزى از مخلوقات و مصنوعاتش دلالت كننده بر او و آشكار كننده او باشد، بلكه او هستىبخش و خارج كننده اشيا از قوّه به فعل و از ظلمت عدم به نور وجود است، پس او مقدم بر هرچيزى در وجود و ظهور است و او برهان بر ذات خود و برهان بر هر چيزى است. اولين بار ابنسينا اين برهان را برهان صديقين ناميد.
برهان صديقين با اين نام، در قرآن و منابعدينى نيامده است، امّا آياتى مانند «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ» (فصلت/53) و «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ »(الحدید/3)بر آن تطبيق گرديده شده است
اين مضمون توحیدی در منابع روايى و ادعيه امامان معصوم عليهم السلام نيز بسيار به چشم مىخورد؛ فرازهایی از دعاهای ایمه معصومین علبهم السلام همچون «يا من دل على ذاته بذاته» یا «أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك»یا اشاره به همین حقیقت دارند..
در روايتى از اميرمؤمنان على عليه السلام به اين روش شناخت خداوند توصيه شده است: آنجا که فرموده است: اعرفوا اللّه باللّه (بحارالانوار، ج3، ص270)
رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز در پاسخ اين سؤال كه خدا را چگونه شناختهاى؟ فرمودهاند: باللّه عرفت الأشياء یعنی با شناخت خدا اشيا را شناختم(وحدت از ديدگاه عارف و حكيم، ص115)
در مورد این برهان سخن بسیار است اما چه کنم که نمی توان بیش از این، یک پست را طولانی کرد.
[/]
دوستان گرامی انتظار نداشته باشید که همه بار یک تاپیک اینچنینی و بیان همه زوایای آن به عهده یک نفر باشد همچنان که در ابتدای این تاپیک نیز قرار گذاشتیم هرکسی به فراخور دانش و اندوخته های خویش در پیشبرد مطالب این تاپیک می تواند کمک کار و موثر باشد.
با سلام و احترام
با اجازه از استاد اویس بزرگوار ؛
ابوحمزه ثمالی کیست؟
ابوحمزه ثمالی در دوران امام سجاد(ع) شخصیتی مانند سلمان در زمان پیامبر اکرم(ص) بوده است . وی فردی مورد اعتماد و امانت دار بود و چهار نفر از امامان شیعه (امام سجاد، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام کاظم (ع) ) را ملاقات کرده بود.
ابوحمزه ثمالی یکی از اصحاب خاص امام سجاد(ع) بود که با ایشان انس خاصی داشت .
دعای شریف امام سجاد(ع) که طولانیترین دعای سحر ماه رمضان است، از طریق ابوحمزه روایت شده و به همین علت «دعای ابوحمزه ثمالی» نام گرفته است.
امام رضا علیهالسلام در مورد ابوحمزه ثمالی میفرماید: «ابوحمزه ثمالی در روزگار خود مانند لقمان حکیم بود. او به چهار نفر از ما(ائمه علیهم السلام) خدمت کرده است; علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد علیهم السلام و اندکی هم در عصر امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام.
در بعضی از عبارات از ابوحمزه به عنوان «سلمان عصر» تعبیر شده است.
این محدث بلند پایه و فقیه نام آور شیعه در طول عمر با برکت خویش، آثار متعددی را به عرصه فرهنگ و دوستداران معارف شیعی عرضه کردهاند. او احادیث بسیاری در موضوعات فقهی،تفسیری و عرفانی و در زمینههای آداب معاشرت، حقوق، اقتصاد اسلامی، حج، اصول دین و... را از ائمه علیهم السلام نقل کرده است.
شاخصترین آثار وی عبارت است از:
1 - «تفسیر قرآن کریم »: ابن ندیم در فهرست خویش از آن یاد کرده است. اخیراً کتاب به شکلی زیبا، توسط یکی از محققین محترم به زیور طبع آراسته گشته است.
2 - کتاب «نوادر»: موضوع آن حدیث است و حسن بن محبوب آن را از ابوحمزه نقل کرده است.
3 - کتاب «زهد»
4- رساله «حقوق امام زینالعابدین علیهالسلام »که در کتابهای آمالی و من لایحضره الفقیه آمده است.
5 - «دعای ابوحمزه ثمالی » که دارای عبارتهای عرفانی و ملکوتی و مورد توجه اهل نظر بوده و شرحهای متعددی بر آن نوشته شده است.
6 - سایر ادعیه و زیارات که زینت بخش صفحات کتب ادعیه میباشد.
آثار زرین ابوحمزه در کتابها و منابع مهم شیعه و سنی، در موضوعات گوناگون دیده میشود. (من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 459 و قاموس الرجال، ج 2، ص 444.)
سلام علیکم و رحمه الله
تشکر از سرکار گوهر به خاطر دعوت از حقیر به این تاپیک و تشکر از سرورم استاد اویس که مثل همیشه ذوق خوندن صحبتاشون ذوق نوشتن رو از آدم میگیره
اما به خاطر دستوری که دادند حقیر هم چند جمله ای میگم راجع به دعا و راجع به صحابی خاص و راجع به معارفی که میشه درک کرد...
اهل بیت وقتی سوالی ازشون پرسیده میشد مجبور بودند سطح فهم طرف مقابل رو حتما در جوابی که می دهند در نظر داشته باشند... علت اینکه خیلی در احادیث اسرار گفته نشده همین بوده و علت اینکه بعضا بعضی از احادیث نقض کننده بعضی دیگر هست این هست که جوابی بوده به فراخور حال فرد سوال پرسنده و علت اینکه خیلی با احادیث نمیشه جلو رفت اما با دعا میشه تا بیکران معرفت پیش رفت همین هست...
دعا جایی هست که معصوم در مقابل خودش فهم مقید و ناقص کسی رو بند دست و پای خودش نمی بینه و تمام اونچه که خودش درک میکنه رو بیرون میریزه پس در دعا اسراری بیان میشه که در حدیث به هیچ عنوان مجال بیانش وجود نداره...
چون حقیر عادت به نوشتن طولانی در یک پست ندارم ادامه دارد انشالله...
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
حافظ راز در این شعر پرده از رازی برمیداره که به این قرار هست ... که وقتی عاشق میخواد جلب توجه معشوق کنه اینجور نیست که همیشه وظیفش نیاز کردن باشه بر خلاف تصور عامه ... بلکه بعضی وقت ها معشوق از ناز کردن عاشق لذت می بره... حافظ می خواد بگه ما از هر دو شکل اقدام کردیم اما انگار بخت با ما یار نیست..
در دعاهای رسیده از اهل بیت (ع) که در محبت خدا تام هستند هم در بسیاری از دعاها شاکله اصلی دعا این دو قسمت رو دارا هست... یعنی ائمه در بعضی از فراز ها نیاز می کنند به سمت خدا و در بعضی از فراز ها ناز میکنند برای خدا...
دعای ملکوتی ابوحمزه با نیاز شروع میشه اما در ادامه دعا به ناز میرسه ...
یک نمونه از ناز کردن در دعاهای ائمه که بسیار زیاد دیده میشه به این صورت هست که اگر خدا تو جرمم رو به رخ من بکشی منم رحمتت رو به رخ تو میکشم...
خدایا چگونه باور کنم که تو با من معامله کسی می کنی که به تو ایمان نداشته و از محبت تو درکی نداشته...
این ها میشه ناز کردن ...
خدا فهم نیاز کردن و ناز کردن رو و موضع عرضه هر کدوم رو یعنی نیاز به وقت نیاز و ناز به وقت ناز رو به همگی ما القا کنه به برکت این ماه عزیز...
[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif][="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] ازینکه سوالاتم پراکنده و در سطح پایینی هست، به بزرگواری خودتون ببخشید:Gol:خب در مورد خدا، اون شناخت اولیه از کجا اومده که به واسطه اون ما بتونیم خدا رو کامل تر بشناسیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام
خداوند انسان را بر فطرت خداشناسی و خداجویی خلق کرده است.
هنگامی که از امیر مومنان علی(علیه السلام) سوال میشود که آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیدهای؟ میفرماید: «ما کنت اعبد ربا لم اره؛ من عبادت نمیکنم پروردگاری را که ندیدهام». و هنگامی که میپرسند: او را چگونه دیدهای؟ میفرماید: «لا تدرکه العیون فی مشاهدة الابصار و لکن راته القلوب بحقائق الایمان؛ چشمها و دیدگان، هنگام نظر افکندن او را درک نکنند، بلکه دلها و قلبها با حقایق ایمان او را میبینند».
از بیانات فوق به خوبی بر میآید که معرفت و شناخت خدا با سرشت انسان عجین شده است
سوال اول اینکه در مورد ادعیه ها همیشه برام سوال بوده که چطور یک امام معصوم با اون درجه بالای یقین و ایمان و معرفت، چطور هست که در دعا ها اینجور امام اقرار به خطا و گناه خود میکنه؟ مگر معصوم نیست؟ چطور هست که اقرار به گناهانی میکنند که هرگز حتی فکر اون گناه هم به ذهنشون نرسیده؟ این یک جور تناقض نیست در حالیکه عملشون با گفته ای که دارند یکی نیست یعنی گناه و اشتباهی مرتکب نشدی و در پیشگاه خدا اعتراف به گناه میکنی! خاطرم هست که یک روز همین سوال رو از استادم پرسیدم و ایشون جواب دادند که معصوم به جایی رسیده که همین که وجود و هستی داره در مقابل خدا، همین هم نوعی اشکال هست ! خب من میگم مگر معصوم نوری از خدا نیست؟ مگر تجسم خدا نیست چجور هست که هستی اون در مقابل خدا مشکل دار میشه؟
در واقع خواستند نحوه دعا کردن رو آموزش بدهند و این دلیل بر انجام دادن او گناه نیست
و وقتی به این صورت در درگاه الهی هستند نشون دهنده حساسیت موضوع هست برای ما
یه مثال میزنم اون چیزی که خودم بهش میرسم
یه مادر به فرزندش میگه به کبریت دست نزن خونه رو ممکنه آتیش بزنی
یعنی این مادره خودش قبلا خونه رو آتیش زده؟
[="Arial"][="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام
خداوند انسان را بر فطرت خداشناسی و خداجویی خلق کرده است.
هنگامی که از امیر مومنان علی(علیه السلام) سوال میشود که آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیدهای؟ میفرماید: «ما کنت اعبد ربا لم اره؛ من عبادت نمیکنم پروردگاری را که ندیدهام». و هنگامی که میپرسند: او را چگونه دیدهای؟ میفرماید: «لا تدرکه العیون فی مشاهدة الابصار و لکن راته القلوب بحقائق الایمان؛ چشمها و دیدگان، هنگام نظر افکندن او را درک نکنند، بلکه دلها و قلبها با حقایق ایمان او را میبینند».
از بیانات فوق به خوبی بر میآید که معرفت و شناخت خدا با سرشت انسان عجین شده است
سلام و تشکر از شما
جناب اویس اگر گفته من اشتباه هست لطف کنید و راهنمایی بفرمایید
انسان ها فطرتا خداجو هستند اما خداشناس نیستن. یعنی به صورت فطری نمیشه خدا روشناخت اما به صورت فطری ما این حس رو داریم که خدایی هست و نیاز به پرستش اون خدا داریم... به نظرم دلیل اینکه فطرت ما خدا شناس نیست و تنها خداجو هست این باشه که خدا شناخت خودش رو به عهده انسان ها گذاشته و حالا که ما میدونیم خدایی هست بر اساس فطرتمون ، آنگاه با نظر به آثار و صنع خداوندیش بتونیم به کنه و ذات مبارکش پی ببریم و بشناسیمش!
سلام و تشکر از شما
جناب اویس اگر گفته من اشتباه هست لطف کنید و راهنمایی بفرماییدانسان ها فطرتا خداجو هستند اما خداشناس نیستن. یعنی به صورت فطری نمیشه خدا روشناخت اما به صورت فطری ما این حس رو داریم که خدایی هست و نیاز به پرستش اون خدا داریم... به نظرم دلیل اینکه فطرت ما خدا شناس نیست و تنها خداجو هست این باشه که خدا شناخت خودش رو به عهده انسان ها گذاشته و حالا که ما میدونیم خدایی هست بر اساس فطرتمون ، آنگاه با نظر به آثار و صنع خداوندیش بتونیم به کنه و ذات مبارکش پی ببریم و بشناسیمش!
با سلام و خداقوت
البته نیاز هست که ایشون پاسخ رو بدهند:ok:
من فقط نظر خودمو دادم
یعنی وقتی خدا این رو در وجود شما گذاشته باز این شناخت بر میگرده به خود خدا و این خدا هست که خواسته شما خدا جو بشید
خب در مورد خدا، اون شناخت اولیه از کجا اومده که به واسطه اون ما بتونیم خدا رو کامل تر بشناسیم؟
انسان ها خداجو هستند اما خدا شناس نیستند
با تشکر از سرکار گوهر به خاطر طرح پرسش عمیقشون
ماجرا به این شکلی که شما فکر میکنید نیست ....
در قرآن آیه ای هست که راهگشا هست در درک ماجرای اینکه چگونه جمله دعا یعنی به تو تو را شناختم رو میشه به ذهن نزدیک کرد اما باید بدونید که این هم مثالی هست و برای چشیدن این مطلب باید خون دل خورد و روزها روزه بگیرید از هر منکری و شب ها بیدار باشید از هر معروفی شاید که در پایان شب قدر درکمون خطاب سلام هی حتی مطلع الفجر ما رو به درک حقیقت بشارت داد...
الله نور السماوات و الارض تبارک الله ازین ایه و تبارک الله ازین مفهموم و تبارک الله ازین وحی
اگر شما در اتاق تاریک باشی و نوری نباشه در اتاق چیزی هست اما می تونیم بگیم که چیزی هم نیست چون شناختی حاصل نمیشه بدون نور وقتی که نور هست همه اشیا هم هستند اما قبل ازینکه اشیا باشند نور بود که منت گذاشت به شما و شما به واسطه ی نور اشیا رو شناختی این همون فراض حضرت رسول هست که وقتی از ایشون پرسیده شد خدا رو به چی شناختی حضرت نگفت خدا ره به واسطه اشیا شناختم گفت اشیا رو به واسطه خدا شناختم
اما نو رو به چی میشه شناخت به جز خود نور؟
اگر بگی من از نفس خودم استفاده کردم و و تو رو شناختم شما نفس رو کی دیدی؟ در اتاق تاریک اگر بودی که نفس رو نمیدیدی و الان که نفس رو داری می بینی به واسطه نور می بینی ...
نور از خودش به اجسام می تابه و نور هست که از اجسام به شما میرسه و شما قبل از دیدن شی نور رو می بینی
پس قبل از دیدن نفست نوری که وجود داشت و می تونستی با اون نفست رو ببینی دیدی
پس از هر طرف که حرکت کنی اول نور هست و قبل از شناخت هر چیزی نور رو شناختی حتی اگر خودت اعترف نکنی که اینجور هست...
پس به تو تو رو شناختم رو میشه تقریب کرد با آیه عظیم نور
بسمه تعالی
والحمدلله الذی تحبب إلی و هو غنی عنی . . . . . (فرازی از دعای ابوحمزه)
بنازم به بزم محبت که آنجا/گدائی به شاهی مقابل نشیند . . . . .
والعاقل یکفیه الاشارة
[="Georgia"][="Blue"] دو سوال دیگه هم در رابطه با دعا دارم که در پست بعد از محضر شریفتون میپرسمر مورد اون بندی که جناب اویس توضیح دادند یک ابهامی هست من مطرح میکنم و ازتون خواهش میکنم منو راهنمایی کنید تا به جواب برسم.
ببینید یک وقتی خدا میاد در یک چیز تجلی میکنه و ما میتونیم تجلی خدا رو در اون ببینیم و خدا رو بشناسیم مثلا میگند خدا رو به وسیله امام علی بشناسید یعنی در علی ع بنگرید و آنگاه صفات خدا رو میتونید در این امام ببینید خب اینجا کار راحتتر هست اما در این بند واسطه ای نیست و خدا رو باید با خودش شناخت. تو رو ، با تو شناختم! خب اینجا اول یک شناختی موجود هست و بعد شناخت کامل تر به واسطه اون شناخت اولیه صورت میگیره؟ خب اون شناخت اولیه از کجا اومده؟
مثال میزنم که منظورم رو دقیق متوجه بشید: شما چشماتون رو میبندید و یک فرد مقابل شما قرار میگیره و شروع به صحبت کردن میکنه. شما میگی من به واسطه اون شناختی که از صفات و شخصیت و در اینجا، صوت، شما دارم میتونم تشخیص بدم که تو کی هستی .یعنی اینجا به واسطه یک شناخت قبلی تونستید اون فرد رو با چشمان بسته هم شناسایی کنید.
خب در مورد خدا، اون شناخت اولیه از کجا اومده که به واسطه اون ما بتونیم خدا رو کامل تر بشناسیم؟
هر چی که بیشتر فکر میکنم بیشتر مسئله پیچیده تر میشه برام. ممنون میشم کمکم کنید.
با عرض سلام خدمت همه سروران گرامی ام و با تشکر از سرکار خانم گوهر بخاطر سوال بسیار خوبی که مطرح نمودند.
انشاالله همه دوستان توفیق تامل و تفکر در حقایق مطرح شده را داشته باشند که از دل این تفکرات نکته های نغز و عمیقی فرا روی انسان قرار می گیرد.
به طور کلی باید دانست که ملاک و معیاری که برای خداشناسی وجود دارد با ملاکهای موجود در شناختن دیگر اشیا متفاوت است. تمامی اشیا چون وجودشان محدود و آمیخته به کثرات است از طریق کیفیات گوناگون ماهوی شان مورد شناخت قرار می گیرند یعنی مثلا اگر بخواهیم یک درخت را به درستی شناسایی کنیم از طرق برگها و میوه ها و ریشه ها و تنه و ساقه ها آن را مورد مطالعه قرار می دهیم که همه اینها وجودات ماهوی هستند یعنی وجودی هستند محدود و دارای آثار و ویژگیهای خاص. اما وجود خداوند یک وجود محدود نیست بلکه وجودی است فراگیر که تمامی وجودات گوناگون اشیا را در بر می گیرد به طوری که ظاهر و باطن و اول و اخر همه وجودات را وجود فراگیر حق پر می کند و جایی برای عرض اندام غیر باقی نمی گذارد «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن»
اگر بخواهیم برای این مطلب مثالی بیابیم کاملترین و جامعترین مثال خود هویت وجودی انسان است. یعنی معرفت نفس بهترین کانال برای معرفت یافتن به پروردگار است. در مورد همین سوال مورد بحث، معرفت نفس سرنخهای بسیار خوبی به ما عطا می کند بدین معنا که آگاهی و معرفت ما به هویت ذاتی و اصطلاحا من خودمان، مقدم بر معرفت همه اعضا و جوارح و قوای وجودیمان است یعنی ما برای آگاهی یافتن از من و اصل ذات وجودی خودمان نیازمند به دیدن چشم و گوش و زبان و دست و پایمان نیستیم و چنین نیست که معرفت به اندام و اعضا و جوارح مقدم بر معرفت به من خودمان باشد. بلکه آگاهی به من و ذاتمان مقدم بر معرفت به اعضا و جوارح است.
لذا اگر در سلسله دروس معرفت نفس بخاطر داشته باشید در بخش دلیل تجربی جناب بوعلی سینا برای تجرد نفس به عرض محضر رساندم که یکی از بهترین دلایل تجرد نفس این است که در زمانی فراموشی همه اعضا و جوارح هرگز نمی توانیم از من خودمان غافل شده و آن را نیز فراموش کنیم چرا که آگاهی به من خودمان جز ذاتیات هویتی ما می باشد و حتی از ذهن و خاطرمان قابل فراموشی و نسیان نیست.
اگر معرفت به رب درست روزی انسان شود و وجود فراگیر و دامنه دار و صمدی حق درست برای انسان شناسایی گردد خواهیم دید که وجود حق نیز چنین خصوصیتی دارد یعنی خواهیم دید که قبل از اینکه به هر موجودی علم بیابیم علم ما به وجود حق مقدم بر آن شی است زیرا تمامی کمالات وجودی اشیا را وجود حق پر می کند و اشیا هر چه از کمال وجود دارند از آن وجود حق است که به خود نسبت داده اند و خود فی حد نفسه جز فقر و نداری ندارند.
این است مراد شیخ شبستری در گلشن راز که می گوید:
دلی کز معرفت نور و ضیا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
بر همین اساس امام سید الساجدین علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی فرمود: بِكَ عَرَفتُكَ وَ أنْتَ دَلَلْتَنِی عَلِیكَ وَ دَعوتَنِی إلَیكَ وَ لُولا أنْتَ لم أدْرِ مَا أنْت.
و به همین حقیقت اشاره دارد اشعار آن عارف نام آشناتر در ملکوت که فرمود:
من به یارم شناختم یارم
تو به نقش و نگار یعنی چه
آری عقل خبير اين لطيفه را از كريمه «هو معكم اينما كنتم» درمى يابد و این حقیقت را از گفتار حق سبحانه به كليمش كه فرمود: «أنا بدك اللازم يا موسى» مى خواند.
اصطلاح «اصالت وجود» و «امکان فقری» در حکمت متعالیه اشاره به همین حقیقت دارد.
[/]
سوال اول اینکه در مورد ادعیه ها همیشه برام سوال بوده که چطور یک امام معصوم با اون درجه بالای یقین و ایمان و معرفت، چطور هست که در دعا ها اینجور امام اقرار به خطا و گناه خود میکنه؟ مگر معصوم نیست؟ چطور هست که اقرار به گناهانی میکنند که هرگز حتی فکر اون گناه هم به ذهنشون نرسیده؟ این یک جور تناقض نیست در حالیکه عملشون با گفته ای که دارند یکی نیست یعنی گناه و اشتباهی مرتکب نشدی و در پیشگاه خدا اعتراف به گناه میکنی! خاطرم هست که یک روز همین سوال رو از استادم پرسیدم و ایشون جواب دادند که معصوم به جایی رسیده که همین که وجود و هستی داره در مقابل خدا، همین هم نوعی اشکال هست ! خب من میگم مگر معصوم نوری از خدا نیست؟ مگر تجسم خدا نیست چجور هست که هستی اون در مقابل خدا مشکل دار میشه؟
اما جواب این سوال سرکار گوهر
اگر بگیم ائمه تنها برای آموزش ما اینجور صحبت کردن رو یاد دادند راه به اشتباه بردیم و چیزی به حضرات معصوم بستیم که ناروا هست... ازین بابت که باید بگیم پس تمام اون اشک و اه اون ناله ها همگی برای یادگیری گناه کار ها بوده ائمه رو متهم کردیم به اینکه در بسیاری از کلماتشون حقیقتی برای حالت خودشون تصور نمیشده و این به راستی جفا هست به حالات عاشقانه و عابدانه حضرات معصوم.
در دل اون نخلستان تنهایی مولا علی علیه السلام کدام گناه کار بود که نم اشک حضرت و ناله جانسوزش که زبان مبارک مترنم بود آه مِن قِلَّةِ الزّاد،وطولِ الطّریق،و بُعدِ السَّفَر برای یادگیری اون گناه کار این حالت از حضرت بروز پیدا کرده باشه؟؟؟؟ حضرت به راستی داشت با خدای خودش نجوا می کرد و به نفس شریفش خطاب می کرد که چقدر کم توشه هست.... مولایی که تنها شمشیر زدنش معادل عبادت جن و انس شناخته شد از رسول الله (ص) اما چرا به واقع این حالت به حضرات دست میده؟
خدا رو تجلیاتی هست جمالی و جلالی در نفس اولیائش ... و خدا رو به اون تجلیات می بینند و درک می کنند و می چشند... اگر تجلی جمال رخ بده حالت رجا در نفس ایجاد میشه و اگر تجلی جلال رخ بده حالت خوف ...
وقتی حضرت میگه چگونه باور کنم من رو به جهنم می بری؟ یعنی به راستی در نفس خودش در تجلی جلالی از سمت خدا احساس ترس شدید داره که با تمام معصوم بودنش خدا می تونه به فعال لما یشا بودن نه فقط حضرت رو بلکه کل هستی رو به جهنم بفرسته .... این یه تعارف نیست نعوذ بالله یه جمله بی مغز و بی مفهوم نیست یه حقیقت هست که به راستی هر کس الله رو شناخت جمال و جلالش رو هم شناخت کسی که خدا رو در جمال شناخت و در جلال نشناخت به راستی به شناخت کامل نرسید.
اما به حضرات حالتی از کشف رخ می داد که خدا رو در همون اندازه درک می کردند اگر کشفی شدید تر رخ می داد از کشف قبلی استغفار می کردند که چرا انقدر تو رو درک کردیم و در نظر گرفتیم... پس استغفار حضرت رسول هر روز هفتاد مرتبه به این معنی بوده که حضرت روزی هفتاد مرحله بالاتر می رفت در درک و از درک قبلی خجالت زده بود...
اما مطالبی دیگر هم نهفته هست که عرصه معنی بس فراخ اما عرصه کلام بس تنگ هست.
[="Georgia"][="Blue"]سوال اول اینکه در مورد ادعیه ها همیشه برام سوال بوده که چطور یک امام معصوم با اون درجه بالای یقین و ایمان و معرفت، چطور هست که در دعا ها اینجور امام اقرار به خطا و گناه خود میکنه؟ مگر معصوم نیست؟ چطور هست که اقرار به گناهانی میکنند که هرگز حتی فکر اون گناه هم به ذهنشون نرسیده؟ این یک جور تناقض نیست در حالیکه عملشون با گفته ای که دارند یکی نیست یعنی گناه و اشتباهی مرتکب نشدی و در پیشگاه خدا اعتراف به گناه میکنی! خاطرم هست که یک روز همین سوال رو از استادم پرسیدم و ایشون جواب دادند که معصوم به جایی رسیده که همین که وجود و هستی داره در مقابل خدا، همین هم نوعی اشکال هست ! خب من میگم مگر معصوم نوری از خدا نیست؟ مگر تجسم خدا نیست چجور هست که هستی اون در مقابل خدا مشکل دار میشه؟
با عرض سلام خدمت همه سروران گرامی ام و با آرزوی قبولی طاعات و عباداتتان در این ماه شریف
سرکار خانم گوهر سوال بسیار خوبی مطرح نمودند و البته سرکار خانم اللیل و النهار و جناب آقای مفتقر هم پاسخهای خوبی بیان فرمودند که از همه شما همراهان متشکرم.
آری یکی از مهمترین سوالات رایج بعد از مطالعه ادعیه ائمه معصومین علیهم السلام این سوال است که ائمه اطهار علیهم السلام علی رقم دارا بودن مقام عصمت چگونه نفس خود را به انجام گناهان گوناگون محاکمه و بازخواست نموده و در پیشگاه الهی اظهار ندامت و پشیمانی دارند.
به عنوان مثال در همین دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم که امام می فرماید:
اَ نَا يا رَبِّ الَّذي لَمْ اَسْتَحْيكَ فِي الْخَلاءِ وَلَمْ اُراقِبْكَ فِي الْمَلاءِ
منم پروردگارا آن كسي كه در خلوت از تو شرم نكردم و در آشكارا هم رعايت تو را نكردم
اَنَا صاحِبُ الدَّواهِي الْعُظْمي اَنَا الَّذي عَلي سَيدِهِ اجْتَري
. منم صاحب مصيبتها و ماجراهاي بزرگ، منم كسي كه بر آقاي خود دليري كرده
اَنَا الَّذي عَصَيتُ جَبّارَ السَّمآءِ
منم كسي كه نافرماني برپادارنده آسمانها را كردهام.
اَنَا الَّذي اَعْطَيتُ عَلي مَعاصِي الْجَليلِ الرُّشا
منم كسي كه براي نافرمانيهاي بزرگي كه كردهام رشوه دادهام
اَنَا الَّذي حينَ بُشِّرْتُ بِها خَرَجْتُ اِلَيها اَسْعي
، منم آن كسي كه هرگاه نويد گناهي رابه من ميدادند به سويش شتابان ميرفتم
اَنَا الَّذي اَمْهَلْتَني فَمَا ارْعَوَيتُ وَ سَتَرْتَ عَلي فَمَا اسْتَحْييتُ وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصي فَتَعَدَّيتُ وَاَسْقَطْتَني مِنْ عَينِكَ
منم كه مهلتم دادي ولي من به خود نيامدم و بر من پوشاندي ولي من شرم نكردم و نافرمانيها كردم و از حد گذراندم و از چشم خود مرا انداختي و من اعتنا نكردم
فَما بالَيتُ فَبِحِلْمِكَ اَمْهَلَتْني وَ بِسِتْرِكَ سَتَرْتَني حَتّي كَاَنَّكَ اَغْفَلْتَني وَمِنْ عُقوُباتِ الْمَعاصي جَنَّبْتَني حَتّي كَاَنَّكَ اسْتَحْييتَني
پس باز هم به بردباريات مهلتم دادي و به پرده پوشيات مرا پوشاندي تا بدانجا كه گويا از ياد من بيرون رفتي
پاسخ به این سوال به جهت اهمیتی که دارد مقتضی آن است که چندین پست از این تاپیک را به خود اختصاص دهد و از این حیث پیشاپیش از دوستان گرامی ام به جهت اطاله کلامی که گریزی از آن نیست پوزش می خواهم.
در اینجا علاوه بر پاسخهای رایج می خواهم توجه شما را به یکی از مقامات معنوی ائمه معصومین علیهم السلام جلب نمایم.
[/]
[=Georgia]یکی از اوصاف شریف حضرت معصومین علیهم السلام «برزخیت جامع» است. اگر جزو مشتریان ما در تاپیک سلسه دروس معرفت نفس بوده باشید در آنجا در مقام توضیح روح بخاری به عرض محضر رساندیم که روح بخاری برزخ (حد فاصل) بین جسم و روح است یعنی دارای خصوصیاتی است که هم شبیه جسم است و هم شبیه روح. چرا که لطیف ترین اجسام است و از این حیث جرمیت و آثار جسمانی کمتری را دارا میباشد و قایل رویت با چشم نبوده و از این حیث شبیه روح است. برزخ عبارت است از حقیقی که بین دو شی یا دو مرتبه وجودی واقع شده و متصف به برخی از صفات طرفین خود میباشد. همچنان که روح بخاری بین جسم و روح مجرد واقع شده و متصف به برخی از اوصاف جسمانی و برخی از اوصاف روحانی است.
یکی از خصوصیات منحصر به فرد انسان کامل و ائمه معصمین علیهم السلام این است که حضرتشان برزخ جامع بین حق و خلق است برزخي که هم از صفات وجود حق تعالی و هم از صفات ممکنات برخوردار است و متلبّس به صفات خلقي و امکاني است.
فرق بین برزخ با پرده ای که بین دو شی فاصله ایجاد می کند این است که برزخ علی رقم فاصله ایجاد کردن به دو طرفین خود به برخی از اوصاف آن دو متصف است اما پرده ای که بین دو شی واقع می شود یا دیواری که بین دو موجود قرار می گیرد هرگز متصف به برخی از صفات دو موجودی که اطرافش قرار گرفته اند نمی باشد. لذا از برزخ که چنین صفتی دارد تعبیر به برزخ نورانی و از دیوار و پرده که فاقد اتصاف به طرفین خویش است تعبیر به حجاب ظلمانی می کنند.
فرق دیگر برزخ با پرده و دیواری که بین دو شی واقع می شود این است که حجاب ظلمانی (پرده و دیوار) حايل و مانعي برای ملاقات دو شیئی که دو طرف آن واقع است ايجاد ميکنند، برخلاف برزخيّت نوراني انسان کامل که نه تنها بين طرفين خود حايل و مانعي ايجاد نميکند، بلکه به واسطهي اتّصافي که نسبت به اوصاف طرفين خود دارد موجبات ارتباط و مناسبت ميان آن دو را برقرار کرده و سبب اصلي ارتباط حق با خلق و موجب ايصال مدد الهي به خلق و کسب فيض خلق از حق ميشود.
به تعبيري ميتوان گفت: انسان کامل نه حق صرف است و نه خلق صرف، بلکه از جهاتي متّصف به صفات حق است و از جهات ديگر متّصف به صفات خلق؛ يعني نه اين است و نه آن، بلکه هم اين است و هم آن.
ادامه دارد...
[="Georgia"][="Blue"]قرآن کریم به وجود این وساطت و برزخیت اشاره نموده و فرموده است: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد» یعنی ای پیغمبر به بندگان بگو که من بشری هستم مثل شما که از جانب خداوند یکتا برایم وحی شده است. اشاره به هر یک از دو وجه «بشریت» و «تلقی وحی» ناظر به بینونت و وساطت و برزخیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بین حق و خلق است که از جهتی مماثل خلق است و بشر، و از جهتی دیگر آنچنان متصل به مبدا حقایق عالم است که مفتخر به تلقی وحی می گردد.
از دقت در این لطیفه پاسخ بسیاری از شبهات در دایره گناه و معصیت انبیای الهی در قرآن کریم و یکی از وجوه توبه و استغفار ائمه معصومین و سرّ بسیاری از اشارات ایشان در مقام دعا و مناجات نیز دانسته می شود. مثلا آنجا که امام علی علیه السلام خطبه می خواند و می فرماید:
انا العرش انا الکرسی انا ولی الحساب انا الصراط و الموقف انا قاسم الجنة و النار انا امر الحی الذی لایموت انا ولی الحق علی سائرالخلق انا منور الشمس و القمر النجوم انا قیم القیامة انا مقیم الساعة انا حی لا اموت و اذا متّ لم امت انا صاحب النشور الاول و الآخر انا صاحب الکسوف و الخصوف انا حامل العرش مع الابرار انا الکتاب المسطور انا البحر المسجور انا البیت المعمور انا الاخره و الاولی و...
از این حکمت و لطیفه استفاده می شود که امام در اینگونه فرمایشات در صدد بیان وجه حقانی و جهت ربانی خویش است و آنجا که در دعای کمیل خود را خطاکار و گناهکار معرفی می کند استغفار نموده و می فرماید:
اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء اللــهم اغفر لی الذنوب التی تقطع الرجاء... در اینگونه بیانات امام در صدد بیان وجه خلقی و جهت حدّی خویش است.
لذا می توان گفت دعاي شريف «کميل»، زبان حالِ اوصاف خلقيّه و فقر ذاتي انسان کامل است و خطبهي «البيان» زبان حالِ اوصاف حقّيه و کمالات ربوبيهي انسان کامل است.
ادامه دارد..
[/]
[=Georgia]در حقیقت وقتی انسان کامل در پیشگاه حضرت حق قرار میگیرد زبان خلقی می شود که در اسفل السافلین قرار گرفته است تا بدین ترتیب مجموعه عوالم خلقت را از اضعف موجودات تا اشرف مخلوقات را در دایره اتصال خویش به حضرت باری تعالی وارد سازد. در حقیقت احاطه و سیطره وجودی انسان کامل است که خود را در مرتبه گناه کارترین خلق نیز قرار می دهد و چون فقر در پیشگاه غنی علی الاطلاق نهایت فخر انسان کامل است با همین زبان اضعف مخلوقین تا انتهای دعا پیش می رود و در مقام دعا و راز و نیاز با حضرت حق هرگز از مقام حقی و وجه الربی خویش کلامی نمی گوید و دایما به معرفی وجه خلقی خود می پردازد اما همین انسان کامل وقتی در مواجهه با خلق قرار می گیرد زبان حضرت حق گشته و به معرفی اوصاف کمالی خویش می پردازند تا حق را به خلق معرفی کند.
لذا می بینیم که در ميان تمامي خلايق، فقير کامل، انسان کامل است، و اوست که بيش از هر موجود ديگري در پيشگاه عظمت حق سبحانه و تعالي اظهار عجز و نداري ميکند، و به ميزان عجز و نداري و استدعايش براي دريافت کمالات، از حق سبحانه و تعالي اسماي حسناي الهي را تلقّي ميکند و خود مظهر تامّ اسما و صفات ميشود؛ به تعبير ديگر، زبان حال انسان کامل در پيشگاه خداوند عالميان اين است که من فقر و عجز و نداري محضم و هر چه هست تويي؛ حتي وجودِ من نيز از آن تو است؛ بدين معني که وجود من يکپارچه خود تو است؛ و اگر نمودي از من است، تجلّي و ظهور رحماني تو است؛ اينجاست که فقر، عجز و نداريِ محض انسان کامل که بر همهي خلايق سابق است، عينِ غنا، بينيازي و دارايي ميشود که فرمود: «لا فرق بينک و بينها إلا أنّهم عبادک و خلقک.»
در مصباح الشريعة روایتی از امام صادق علیه السلام وارد است که در لایه های باطنی متعدد معنای خویش به این معنای دقیق نیز اشاره دارد آنجا که فرمود:
«العبوديّة جوهرة کنهها الربوبيّة فما فقد من العبوديّة وجد في الربوبيّة و ما خفي من الربوبيّة أصيب في العبودية؛ قال الله تعالي: (سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الآْفاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ)
يعني: بندگي، جوهري است که اساس و ذات آن ربوبيّت است. پس آنچه از مقام عبوديّت گُم و ناپيدا شد در مقام ربوبيّت پيدا و هويدا شود، و هر مقدار که از مراتب صفات ربوبيّت مخفي و پوشيده شد، در مراحل عبوديّت جلوهگر و آشکار شود. خداوند متعال ميفرمايد: ما آيات و نشانههاي خود را در آفاق و انفس ارايه و نشان ميدهيم تا اصل حق روشن شود. و آيا براي آنان کافي نيست که خداوند جهان بر همه و بر بالاي همهي اشيا موجودات حاضر و شاهد است؟
در این معنای دقیق و عمیقی که خدمتتان تقدیم شد لطایف و اسرار دیگری نیز در میان است که برای متفطن و متفکر در اسرار و حقایق الهی پنهان نخواهد ماند و ما در این جا به همین مقدار بسنده می کنیم و بانی خیر آن را مزید علم و بصیرت آرزومندیم.
خدای من؛
جز آستان تو یا رب دگر پناهی نیست *** ز بهر خلق، به جز بندگیت راهی نیست
گر عهد بندگی شکستی هزار بار *** باز آ به سوی من که هدایت کنم تورا
[="Arial"][="Black"]جام در دست و منتظر، در طلب نوشیدن جرعه ای از نگاههای عارفانه و عاشقانه شما هستیم:Sham:
[=Georgia]سلام دوستان همراهم
چند روز پیشتر در تاپیک http://www.askdin.com/thread25002.html پستی را در شماره 93 آن تقدیم محضرتان کردم بدین شرح:
http://www.askdin.com/thread25002-10.html#post536987
اکنون نجوایی با حبیب را از زاویه نگاهی دیگر تقدیم محضر انورتان می کنم امید که مرضی نگاه پر فیض مدامش قرار گیرد.
بارخدایا! در میان انبوه خلایقی که داری انسان خطاکاری را در نظر گیر که عمری به گناه و عصیان و دغل بازی به درگاهت گذرانده و دست از هر چه اطاعت و بندگی توست شسته است. آنچنان از تو روی برگردان شده است که گویی هرگز خدایی نداشته و صاحب وجودی بی نیاز و ازلی و ابدی بوده است. با آن که عمری در خوان گسترده کرامتت مستقر بوده و جز خیر ندیده و جز عافیت نچشیده اما هرگز سایه احاطی مُنعِم را بالای سر خویش ندیده و شکر نعمت به جای نیاورده است. و با آن که هر روز بر جان بی مقدار خویش ظلم و ستم روا داشته و به بیراهه رفت است هرگز طعم تلخ مجازات و مکافات عمل خویش را نچشیده است.
حقیری را در نظر گیر که نیکی و مهربانیت همواره شامل حالش شده اما هرگز حق نیکی را ادا نکرده و هر چه از او خواستی تا فیض مدامش را تضمین نمایی خلاف آن عمل نموده است. به قدری حاجات پنهان و آشکارش را روا ساختی که از بی شماری آنها حتی خود نیز به حاجت روایی اش اگاه نبوده و عمری جز با زبان گله و شکایت به درگاهت نیامده و مرامی جز قهر و پیمان شکنی نداشته است.
همان که از پیمانه لطف هزاران خلقت نوشیده اما هرگز خیرش به احدی نرسیده و از جام بیمقدار حیاتش جرعه ای به دیگران حیات نبخشیده است.
آری خداوندگارا! انسان مذنب جهولی را در نظر گیر که در دریای بیکرانه جودت، بخل و خساست ورزیده و همواره از عطا و بخشش به خلق نیازمندت دریغ نموده است.
انسان فریب خورده فریبنده ای را در نظر گیر که نه تنها از علم و معرفت حقیقی ات بهرهای نبرده بلکه ریاکاری نموده و در میان جمع کثیری خود را به آنچه حظی از آن نداشته است اظهار نموده است. با آنکه پرورش یافته و نام فاخر به دست آورنده ی لطف و کرامت توست تکبر و خودپرستی روا داشته و همواره منِ ناقابلش را علت تامه توفیقاتش دانسته است.
همو که چنان ره به ترکستان برده است که حتی به اهل و عیالش نیز رحم نکرده و بدانها ظلم و ستم روا داشته و هرگز حقوقی که از دیگران بر گردن دارد را ادا نکرده است.
آری پروردگارا! انسان مذنب مسکینی را در نظر گیر که در گاه راز و نیاز با تو، چرت و پینگی بر او مستولی گشته و از عبادتت جز رفع تکلیف طرفی نبسته است تا آنجا که هرگز شهد شیرین عبادت و نجوای با تو را ادراک نکرده و اگر دو رکعت صلوه بی صلابتی از سر تکلیف به جای آورده و صیام بی صیانتی گرفته است آنها را با هزاران سابقه و لاحقه گناهان گوناگون درآمیخته و آثار قلیلشان را به زوال و نابودی کشانده است.
غافل بی شرم سیه رویی را در نظر گیر که همواره از مجالس علما روی برگردان بوده و انس با مجالس بطالین داشته است . همان که از حریم قدست رانده شده و از خدمت بارگاه حسنت محروم گشته و برای نیل به منافع نفسِ دون خویش از هیچ ظلمی دریغ نکرده و صحیفه اعمالش به خطوط سیاه دروغ و سخن چینی و غیبت و تهمت و مرئیات و مسموعات و ماکولات حرام و امثال آن پرگشته است.
حال سخنم این است که این چنین شخصی بعد از عمری سیاهی و غفلتزدگی در آستانه کوچی اجباری به سرایی ابدی سرش به سنگ خورده و داغ غربت و غمزدگی و هجر و تنهایی وجودش را فرا گرفته و به استغاثه در آمده واز سر اضطرار این چنین تو را می خواند و می گوید:
يا حَليمُ يا كَريمُ يا حَي يا قَيومُ يا غافِرَ الذَّنْبِ يا قابِلَ التَّوْبِ يا عَظيمَ الْمَنِّ يا قَديمَ الاْحسانِ
اي بردبار، اي بزرگوار، اي زنده و اي پاينده، اي آمرزنده گناه، اي پذيرنده گناه، اي بزرگ نعمت، اي ديرينه احسان
اَينَ سِتْرُكَ الْجَميلُ اَينَ عَفْوُكَ الْجَليلُ اَينَ فَرَجُكَ الْقَريبُ اَينَ غِياثُكَ السَّريعُ
كجاست پردهپوشي زيبايت؟ كجاست گذشت بزرگت؟ كجاست گشايش نزديكت؟ كجاست فريادرسي فوريت؟
اَينَ رَحْمَتُكَ الْواسِعَه اَينَ عَطاياكَ الْفاضِلَه اَينَ مَواهِبُكَ الْهَنيئَه
كجاست رحمت وسيعت؟ كجاست عطاهاي برجستهات؟ كجاست بخششهاي دلچسبت؟
اَينَ صَنائِعُكَ السَّنِيه اَينَ فَضْلُكَ الْعَظيمُ اَينَ مَنُّكَ الْجَسيمُ اَينَ اِحْسانُكَ الْقَديمُ اَينَ كَرَمُكَ يا كَريمُ؟
كجاست نيكيهاي شايانت؟ كجاست فضل عظيمت؟ كجاست نعمت بزرگت؟ كجاست احسان قدیمت؟ کجاست کرمت ای کریم؟»
آری پروردگارا گرچه به آستان خدایی ات خوب میدانی ندایی این چنین حزین در واپسین لحظات زندگی ننگینش جز از سرناگزیری نبوده و شایسته احسان و کرامتی نیست اما به راستی سوالم از تو ای رئوفا که به گرامی ترین گرامیان و پوشاننده ترین گناهان و بخشاینده ترین خطایا شُهره آفاق و انفسی این است که آیا به راستی ممکن است به مهرت نیازمند سرشکسته ای را که طمع به فضل و عنایت و مغفرت و شفاعتت دارد ننوازی؟!
آری بار خداوندگارا اگر چه همه اهل محشر نیک می دانند که چنین هواپرست مقصری مستوجب لطف و محبت و مغفرتت نیست اما آیا تو را که به دیرینه گی و جاودانگی فضل و رحمتت در نزد اولیای مطهرت زبان زدی رواست كه برخلاف گمانهاي نیکشان رفتار كني و ندای غریبش را پاسخ نگویی و آرزوهاي بلندش را برآورده نسازی؟
ای بلند مرتبه ی نیک آمرزنده! آیا تو را رواست که بر وی منت نگذاری و بدانچه خود شايسته آني و بر وی که نیازمند جود و کرم توست عطایی ننمایی؟
پروردگارا! رحیما! رئوفا! کریما! حبیبا ! من همان بنده روسیاه به فغان آمده ام که در این واپسین لحظاتم مجال نجوا یافتنم داده ای..!
به راستی در آن عرصه محشر اگر پاسخم نگویی و به آتش قهرت مبتلایم سازی کسی از من نپرسد چرا لیاقت باریابی حرمش نیافتی اما به یقین حبیبانت که در آغوش مهرت نغمه سرایی دارند چون حال مرا بینند با خود گویند از چه لطف بی کرانه ات شامل حال وی نگشته است بگذار بی پروا بگویم: آنکه مورد سوال واقع می شود تویی و نه این ذلیل مسکین. حال اگر خواهی به آتشم کِش...
سلام علیکم و رحمه الله
این همه نوشتیم و نوشتیم در همین کلمه الهی موندیم و غرق شدیم از عظمت، کی به انتهای دعا برسیم؟؟؟؟
اِﻟﻬﻰ ﻻ ﺗُﺆَدﱢﺑْﻨﻰ ﺑِﻌُﻘﻮُﺑَﺘِﻚَ وَﻻﺗَﻤْﻜُﺮْ ﺑﻰ ﻓﻰ ﺣﻴﻠَﺘِﻚَ...
دو خطر هست که سالک رو تهدید می کنه که حضرت عشق سجاد(ع) ازون ها به خدا پناه میبره بعد از کلمه الهی ...
1) تادیب و تنبیه شدن توسط عقوبت
2) گرفتار شدن به مکر خدا
اما بزرگان سیر و سلوک که هدف از سیر رو لقای الهی می دونند نقطه مقابل لقای الهی یعنی بعد از درگاه الله رو دردناک ترین عقوبت ذکر میکنند که در بسیاری از خطاهای سالک تادیب شدنش به همین هست که در به روش بسته باشه و وقفه بیفته در فتح بابش...
اما در مورد مکر خدا همین تهدید قرآن شریف بس که فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ پس هر کس که خودش رو ایمن از مکر خدا بدونه به تحقیق خسارت دیده ...
یکی از مکرهای خدا در مورد سالک این هست که وقتی میخواد چیزی رو ازش بگیره خدا به تدریج میگیره تا سالک متوجه نشه و این خطری جدی هست برای هر سالکی... همون طور که صعود کردن به تدریج هست سقوط کردن هم به تدریج هست و تدریج مکر خدا هست ...
عزیزان از لطف خدا و مهر خدا و محبت خدا زیاد صحبت میشه اما آیه ما رو پند میده به اینکه چنان در رجا غوطه ور نشید که خودتون رو ایمن بدونید...
پناه می بریم به خدا از مکر خدا
[=microsoft sans serif]ادعوک یا رب راهباً راغباً راجیاً خائفاً...
میخوانمت پروردگارا ترسان و شوقمند، امیدوار و هراسان...
عرض سلام و ادب خدمت اساتید بزرگوار و دوستان همراه:Gol:
در رابطه با این بند امکان داره برای ما صحبت کنید؟ ترسان و شوقمند...امیدوار و هراسان... بحث خوف و رجاء هست، درسته؟ به این بند که رسیدم ناخودآگاه یاد این مطلب افتادم که مولا علی علیه السلام روزی می فرمایند که من نقطۀ زیر ب بسم الله هستم و در روزی دیگر خود را خطاکارترین بنده معرفی میکنند...
[=Georgia]سلام دوستان همراهم
چند روز پیشتر در تاپیک http://www.askdin.com/thread25002.html پستی را در شماره 93 آن تقدیم محضرتان کردم بدین شرح:
http://www.askdin.com/thread25002-10.html#post536987
اکنون نجوایی با حبیب را از زاویه نگاهی دیگر تقدیم محضر انورتان می کنم امید که مرضی نگاه پر فیض مدامش قرار گیرد.بارخدایا! در میان انبوه خلایقی که داری انسان خطاکاری را در نظر گیر که عمری به گناه و عصیان و دغل بازی به درگاهت گذرانده و دست از هر چه اطاعت و بندگی توست شسته است. آنچنان از تو روی برگردان شده است که گویی هرگز خدایی نداشته و صاحب وجودی بی نیاز و ازلی و ابدی بوده است. با آن که عمری در خوان گسترده کرامتت مستقر بوده و جز خیر ندیده و جز عافیت نچشیده اما هرگز سایه احاطی مُنعِم را بالای سر خویش ندیده و شکر نعمت به جای نیاورده است. و با آن که هر روز بر جان بی مقدار خویش ظلم و ستم روا داشته و به بیراهه رفت است هرگز طعم تلخ مجازات و مکافات عمل خویش را نچشیده است.
اي بردبار، اي بزرگوار، اي زنده و اي پاينده، اي آمرزنده گناه، اي پذيرنده گناه، اي بزرگ نعمت، اي ديرينه احسان
حقیری را در نظر گیر که نیکی و مهربانیت همواره شامل حالش شده اما هرگز حق نیکی را ادا نکرده و هر چه از او خواستی تا فیض مدامش را تضمین نمایی خلاف آن عمل نموده است. به قدری حاجات پنهان و آشکارش را روا ساختی که از بی شماری آنها حتی خود نیز به حاجت روایی اش اگاه نبوده و عمری جز با زبان گله و شکایت به درگاهت نیامده و مرامی جز قهر و پیمان شکنی نداشته است.
همان که از پیمانه لطف هزاران خلقت نوشیده اما هرگز خیرش به احدی نرسیده و از جام بیمقدار حیاتش جرعه ای به دیگران حیات نبخشیده است.
آری خداوندگارا! انسان مذنب جهولی را در نظر گیر که در دریای بیکرانه جودت، بخل و خساست ورزیده و همواره از عطا و بخشش به خلق نیازمندت دریغ نموده است.
انسان فریب خورده فریبنده ای را در نظر گیر که نه تنها از علم و معرفت حقیقی ات بهرهای نبرده بلکه ریاکاری نموده و در میان جمع کثیری خود را به آنچه حظی از آن نداشته است اظهار نموده است. با آنکه پرورش یافته و نام فاخر به دست آورنده ی لطف و کرامت توست تکبر و خودپرستی روا داشته و همواره منِ ناقابلش را علت تامه توفیقاتش دانسته است.
همو که چنان ره به ترکستان برده است که حتی به اهل و عیالش نیز رحم نکرده و بدانها ظلم و ستم روا داشته و هرگز حقوقی که از دیگران بر گردن دارد را ادا نکرده است.
آری پروردگارا! انسان مذنب مسکینی را در نظر گیر که در گاه راز و نیاز با تو، چرت و پینگی بر او مستولی گشته و از عبادتت جز رفع تکلیف طرفی نبسته است تا آنجا که هرگز شهد شیرین عبادت و نجوای با تو را ادراک نکرده و اگر دو رکعت صلوه بی صلابتی از سر تکلیف به جای آورده و صیام بی صیانتی گرفته است آنها را با هزاران سابقه و لاحقه گناهان گوناگون درآمیخته و آثار قلیلشان را به زوال و نابودی کشانده است.
غافل بی شرم سیه رویی را در نظر گیر که همواره از مجالس علما روی برگردان بوده و انس با مجالس بطالین داشته است . همان که از حریم قدست رانده شده و از خدمت بارگاه حسنت محروم گشته و برای نیل به منافع نفسِ دون خویش از هیچ ظلمی دریغ نکرده و صحیفه اعمالش به خطوط سیاه دروغ و سخن چینی و غیبت و تهمت و مرئیات و مسموعات و ماکولات حرام و امثال آن پرگشته است.
حال سخنم این است که این چنین شخصی بعد از عمری سیاهی و غفلتزدگی در آستانه کوچی اجباری به سرایی ابدی سرش به سنگ خورده و داغ غربت و غمزدگی و هجر و تنهایی وجودش را فرا گرفته و به استغاثه در آمده واز سر اضطرار این چنین تو را می خواند و می گوید:
يا حَليمُ يا كَريمُ يا حَي يا قَيومُ يا غافِرَ الذَّنْبِ يا قابِلَ التَّوْبِ يا عَظيمَ الْمَنِّ يا قَديمَ الاْحسانِ
اَينَ سِتْرُكَ الْجَميلُ اَينَ عَفْوُكَ الْجَليلُ اَينَ فَرَجُكَ الْقَريبُ اَينَ غِياثُكَ السَّريعُ
كجاست پردهپوشي زيبايت؟ كجاست گذشت بزرگت؟ كجاست گشايش نزديكت؟ كجاست فريادرسي فوريت؟
اَينَ رَحْمَتُكَ الْواسِعَه اَينَ عَطاياكَ الْفاضِلَه اَينَ مَواهِبُكَ الْهَنيئَه
كجاست رحمت وسيعت؟ كجاست عطاهاي برجستهات؟ كجاست بخششهاي دلچسبت؟
اَينَ صَنائِعُكَ السَّنِيه اَينَ فَضْلُكَ الْعَظيمُ اَينَ مَنُّكَ الْجَسيمُ اَينَ اِحْسانُكَ الْقَديمُ اَينَ كَرَمُكَ يا كَريمُ؟
كجاست نيكيهاي شايانت؟ كجاست فضل عظيمت؟ كجاست نعمت بزرگت؟ كجاست احسان قدیمت؟ کجاست کرمت ای کریم؟»
آری پروردگارا گرچه به آستان خدایی ات خوب میدانی ندایی این چنین حزین در واپسین لحظات زندگی ننگینش جز از سرناگزیری نبوده و شایسته احسان و کرامتی نیست اما به راستی سوالم از تو ای رئوفا که به گرامی ترین گرامیان و پوشاننده ترین گناهان و بخشاینده ترین خطایا شُهره آفاق و انفسی این است که آیا به راستی ممکن است به مهرت نیازمند سرشکسته ای را که طمع به فضل و عنایت و مغفرت و شفاعتت دارد ننوازی؟!
آری بار خداوندگارا اگر چه همه اهل محشر نیک می دانند که چنین هواپرست مقصری مستوجب لطف و محبت و مغفرتت نیست اما آیا تو را که به دیرینه گی و جاودانگی فضل و رحمتت در نزد اولیای مطهرت زبان زدی رواست كه برخلاف گمانهاي نیکشان رفتار كني و ندای غریبش را پاسخ نگویی و آرزوهاي بلندش را برآورده نسازی؟
ای بلند مرتبه ی نیک آمرزنده! آیا تو را رواست که بر وی منت نگذاری و بدانچه خود شايسته آني و بر وی که نیازمند جود و کرم توست عطایی ننمایی؟
پروردگارا! رحیما! رئوفا! کریما! حبیبا ! من همان بنده روسیاه به فغان آمده ام که در این واپسین لحظاتم مجال نجوا یافتنم داده ای..!
به راستی در آن عرصه محشر اگر پاسخم نگویی و به آتش قهرت مبتلایم سازی کسی از من نپرسد چرا لیاقت باریابی حرمش نیافتی اما به یقین حبیبانت که در آغوش مهرت نغمه سرایی دارند چون حال مرا بینند با خود گویند از چه لطف بی کرانه ات شامل حال وی نگشته است بگذار بی پروا بگویم: آنکه مورد سوال واقع می شود تویی و نه این ذلیل مسکین. حال اگر خواهی به آتشم کِش...
مثل همیشه عالی.دوباره من ازحال خراب زمین جداشدم وبه رایحه باران رحمت بیکران آسمان خدادل بستم.
[="Georgia"][="Blue"]بابا ابو حمزه رو ادامه بدید....
گلوم خشک شد از بس داد زدم
دوست خوبم مگه متنی که در بالا تقدیم شد بیان لطایفی از دعای شریف ابوحمزه نبود؟!! ما که در این تاپیک نمی خوایم دعای ابوحمزه رو شرح کنیم بلکه همونطوری که در پست اول گفتم می خوایم برخی از نکات عرفانی و معارف الهی این مناجات شیرین و پرسوز را تقدیم محضرتان کنیم
[="Arial"][="Black"]
جز شور تو یا رب به دلم شوری نیست *** جز روی تو خورشید و مهی نیست مرا
فَوَ عِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي لَوْ نَهَرْتَنِي مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِكَ وَ لا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ
[=microsoft sans serif]اى آقاى من به عزّتت سوگند،اگر مرا برانى از درگاهت دور نخواهم شد،و از چاپلوسى و تملق نسبت به تو دست نخواهم كشيد،به خاطر شناختى كه به جود و كرمت پيدا كرده ام
خون کن دلم به ناز و مرانم ز درگهت *** جانم بگیر، لیک مرو از کنار من
[="Georgia"][="Blue"] میخوانمت پروردگارا ترسان و شوقمند، امیدوار و هراسان... عرض سلام و ادب خدمت اساتید بزرگوار و دوستان همراه در رابطه با این بند امکان داره برای ما صحبت کنید؟ ترسان و شوقمند...امیدوار و هراسان... بحث خوف و رجاء هست، درسته؟ به این بند که رسیدم ناخودآگاه یاد این مطلب افتادم که مولا علی علیه السلام روزی می فرمایند که من نقطۀ زیر ب بسم الله هستم و در روزی دیگر خود را خطاکارترین بنده معرفی میکنند...ادعوک یا رب راهباً راغباً راجیاً خائفاً...
با عرض سلام و ادب خدمت همه سروران و همراهان گرامی ام
در خصوص فراز مورد سوال از دعای ابوحمزه باید بگویم همانطور که شما نیز بدان استبصار یافته اید این فراز از دعای شریفه در مقام بیان حالت بین خوف و رجا است. حق آن است که صرف توجه به اسمای حسنای الهی آنچنان که در پست 28
http://www.askdin.com/thread40741-3.html#post538565 تقدیم محضرتان نمودم در نهایت انسان را نسبت به خداوند طلبکار می سازد یعنی جلوه بی منتهای اسمای جمالی حق بر انسان گاه چنان است که انسان را نسبت به عملکرد خویش غافل نموده و وی را به عطایای حضرت دوست سخت امیدوار کرده تا آنجا که گاه از ناحیه همین رجای مضاعف به فضل حق، غره و فریفته و خودشیفته می سازد.
حضرت مولای متقیان امیر مومنان علی علیه السلام می فرمایند:
«أتَرْجُوا أنْ یُعْطِیَکَ اللّهُ أجْرَ الْمُتَواضِعینَ وَ أنْتَ عِنْدَهُ مِنَ المُتکَبِّرینَ ...»
یعنی آیا امید داری خداوند پاداش فروتنان را به تو بدهد در حالی که از متکبران باشی؟ و آیا طمع داری ثواب انفاق کنندگان را دریابی در حالی که در ناز و نعمت قرار داری؟ و تهیدستان و بیوه زنان را از آن نعمت ها محروم می کنی؟ همانا انسان به آنچه پیش فرستاده، و نزد خدا ذخیره ساخته، پاداش داده خواهد شد.
در حقیقت امام در این بیان درصدد بیان این حقیقت هستند که مباد از توجه زیاد به لطف و عنایت رب الارباب چنان فریفته شوی که از خود غافل گردی. اگر چه لطف او بیشمار است اما با حساب و کتاب است و بی لیاقت لقا نیابد و بی ظرفیت را عطا نبیند. اگر قرار باشد به هر بی سروپایی به حکم پرپیمانی فیض حق پوره بهشتی دهند و بی حساب بخشند دیگر امر و نهی و شریعت و طریقت را چه سود و وعده اجر و ثواب و وعید نار و عقاب را چه فایده؟! چگونه ممکن است زاغان و بومان خو كرده به جيفه و ويرانه هوا و هوس به قلل معارف سالكان قدس و منازل عرشى سيمرغان انس راه یابند و خسان را کجا یارای غواصی در اقیانوس معانی ماورای طبیعتی است.
می توان گفت رجایی صائب و رساننده سالک به غایه القصوای معارج اسنای انسانی است که از بطن آن خوف و بیم سالک از نفس اماره خویش زاییده شود و انسان را در اين سراى نوش و نيش مراقب و حاضر و سازنده خويش به بار آورد. و این همان معنای اعتدال خوف و رجا است که حضرت علی «علیه السلام» فرموده: «خیرُ الاعمال اعتدال الرجاء و الخوف» یعنی بهترین کارها برابری و تعادل ترس و امید است.
آری بر همین اساس است قرآن مجید که یگانه کتاب انسان سازی عوالم بیکرانه است در سوره حجر می فرماید: «نَبِیّ عِبادِی أنِّی أنَا الغَفُورُ الرَّحیمُ وَ أنَّ عَذابِی هُوَ العَذابُ الألیمُ»
یعنی پیامبر! بندگانم را آگاه کن که من بخشایشگر و مهربانم، و و اینکه عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است.
پس این کلام روشنگرتر از چشمه نور امام علی علیه السلام را آویزه گوش دار که فرمود: «لا تکن ممّن یَرْجُو الآخرة بِغَیرِ العَمَلِ وَ یَرْجی التَوْبَةَ بِطُولِ الأمَلِ، یَقُولُ فِی الدُّنیا بِقَوْلِ الزَّاهدینَ، وَ یَعْمَلُ فِیها بِعَمَلِ الرّاغبین...
یعنی از کسانی مباش که آخرت را بدون عمل تمنّا دارند؛ با آرزوهای طولانی امیدوار توبه اند؛ در مورد دنیا سخن زاهدانه دارند، ولی عمل راغبانه نسبت به آن انجام می دهند!
اگر چنین است پس به درگاه خدایت متضرعانه بگو: الهی اَعُوذُ بِکَ مِنْ دُعاءٍ مَحْجُوبٍ وَ رَجاءٍ مَکْذُوب، وَ حَیاء مَسْلُوب.
[/]
سلام
اگه میشه راجع به این فراز هم صحبت کنید:
مَعْرِفَتي يا مَوْلاي دَليلي عَلَيكَ
درباره این فراز صحبت نمی کنید استاد؟؟؟؟:Ghamgin:
سلام
اگه میشه راجع به این فراز هم صحبت کنید:
مَعْرِفَتي يا مَوْلاي دَليلي عَلَيكَ
سلام بر بچه محله امام رضا
حقیر در غیاب استاد اویس عزیز چند جمله ای می نویسم راجع به این فراز ....
یه روشی رو یادتون می دم به این ترتیب که هرجا گیر کردید در فهم یه کلامی از معصوم رجوع کنید به کلامی از معصوم که تفسیر کنه اون صحبتی که فهمش برای ما سخت هست...
ظاهر معنی کلمات این هست معرفت من نسبت به تو شناخت من نسبت به تو دلیلم هست به تو ، دلیل میشه چراغ
حافظ علیه الرحمه می فرماید :
کار از تو می رود مددی ای دلیل راه
کانصاف می دهیم و ز راه اوفتاده ایم... یا در بیتی دیگر می فرماید دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا که دیده آب شد از شوق خاک آن در گاه
این کلمه دلیل خیلی ماجراها پشتش نهفته هست... قشنگترینش تو این یا دلیل المتحیرین هست... در کنار دلبر های خدا قرار بگیرید اونها که دچار حیرت شدند زیاد این جمله رو می گند یا دلیل المتحیرین...
خب حالا ما دلیل رو دیدیم که هم کنار راه اومد هم کنار متحیر یعنی دلیل یه چیزی هست که باعث میشه ادم راه رو ادامه بده یا اگر دچار حیرت شده از حیرت در بیاد قشنگ ترین معنی ظاهری که راحت قابل فهم باشه همین چراغ هست دلیل یعنی چراغ ...
دلیل مثل چراغی هست که باعث میشه راه جلوی شما روشن بشه ...
تا اینجا مشکلی نیست ؟ ادامه دارد انشاالله
[="Arial"][="Black"]ادامه دارد انشاالله
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان همراه و تشکر از جناب مفتقر و جناب استاد اویس بزرگوار
انشالله جناب مفتقر ما را لایق ادامه این بحث بدونند و ما رو بهره مند سازند.
اکنون که به پایان این ضیافت الهی نزدیک میشویم امیدوارم استاد اویس هم مثل همیشه ما را مهمان نگاه و معرفت خویش سازند:Gol:
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان همراه و تشکر از جناب مفتقر و جناب استاد اویس بزرگوارانشالله جناب مفتقر ما را لایق ادامه این بحث بدونند و ما رو بهره مند سازند.
اکنون که به پایان این ضیافت الهی نزدیک میشویم امیدوارم استاد اویس هم مثل همیشه ما را مهمان نگاه و معرفت خویش سازند
سلام علیکم و رحمه الله
ما این همه در این انجمن از نیاز گفتیم و گفتیم که مفتاح تمام مشکلات ما مفتاح در غیب مفتاح سخنی که هیچ تمامش نیست... نیاز هست
در عجیب بودن نیاز کاربران همین بس که سوالی پرسیده میشه و دنبال جوابش رو پی گیری نمی کنند؟!!! حقیر می مونم که هدف از سوال چی هست؟
امتحان کردن اساتید؟
اذیت کردن اساتید؟
یا همین در حدی که وقتمون بگذره اینجا در کنار هم یه چیزی هم پرسیده باشیم...
جواب های حقیر به سوالات به خوبی جواب های اساتید محترم این سایت نیست اما وقتی می بینم بود و نبود جوابی که براش زحمت کشیده میشه فرقی نداره دلسرد می شم ازینکه بحث ها رو کش بدیم میگم حتما همون جواب چند خطی از سر باز کن کفایت کنه...
به نظرم سکوت کنیم و نیازمون رو نسبت به خدا و حقیقت بیشتر کنیم در جانمون خیلی بیشتر ما رو جلو ببره تا اینجا هم سر خودمون رو درد بیاریم و هم سر دیگران رو ....
اگر دوست خواهی در دوست باز است
اگر قصه خواهی حکایت دراز است
بسم الله الرحمن الرحیم
مولای بذکرک عاش قلبی..... :Ghamgin:
فامنن علینا بما انت اهله و جد علینا فانا محتاااااااجووووون
فما لی لا ابکی؟
ابکــــــی لخروج نفسی
ابکیییییی لظـــــلمة قبری....
ابکی لضیق لحدی....
.
.
.....
لا اجد من دونک ملتحدا
یا مفزعی عند کربتی
اللهم بذمة الاسلام
اتوسل الیک و بحرمة القرآآآآآن اعتمد الیک
و بحبی النّبی الامی القرشی الهاشمی العربی التهامی المکی المدنی
ارجو الزلفة لدیک فلا توحش استیناس ایمانی
و ارزقنی حج بیتک الحرااااام فی عامنا هذا و فی کل عااااااام
و زیارة قبر نبیک والائمة علیهم السلاممممم
و لا تخلنی یا رب من تلک المشاهد الشّریفه و مواقف الکریمه:crying:
انت الفاعل لما تشاء تعذب من تشاااااااء بما تشاء کیف تشاااااء و ترحم من تشاااااء بما تشاء کیف تشاء.....
این مواهبک الهنیئه
این فرجک القریب
این غیاثک السریع؟:Shekastan Del::geryeh:
[=Georgia]
با عرض سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی
پیشاپیش حلول ماه مبارک رمضان را خدمت یکایک شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و از هم اکنون ماهی سرشار از تقرب و بندگی را برای شما و خود آرزومندم.
مناسب دیدم جهت استقبال از این ماه سراسر خیر و سعادت در ادامه مطالبی که سال پیش در همین جا داشتیم برخی از فرازهای برجسته دعای شریف ابوحمزه را به ضیافت نشسته و نمی از بیکرانه آن را در جام کشیده و با هم بنوشیم.
از جمله کلمات نوریه امام سجاد علیه السلام در دعای پر فیض ابوحمزه ثمالی این عبارت است که :
یعنی سپاس خدای را که با من دوستی ورزید، درحالی که از من بی نیاز است.
این فرمایش امام ناظر به همان عبارت دیگر حضرتشان است که كه وقتی به ايشان عرض شد : حسن بصرى مى گويد : از اين كه كسى هلاك شود جاى تعجّب نيست، بلكه از نجات يافته تعجّب است كه چگونه نجات يافته است ـ فرمود : اما من مى گويم : از اين كه كسى نجات يافته تعجّب نيست، بلكه تعجّب از هلاك شده است كه چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند هلاك گشته است؟!
آری خداوندی را که بدون سابقه نیاز و احتیاجش به بندگان عشق و دوستی بدانها روا می دارد چندان بعید نیست که به سهولت ببخشد و گناهان بندگان را مورد عفو و مغفرت خویش قرار دهد آنچه مهم است ایمان به این کرامت و منزلت حق و اهتمام به حفظ حریم آن است و از جمله آداب حریم این درگه قدس، ندامت و پشیمانی بر گناهان گذشته و عزم بر عدم انجام دوباره آن است.
به راستی چه شیرین است ملاقات با تواب رحیمی که توبه پذیر دشمنان خویش است و بر دوستان و رهپویان کسب رضایتش جز مهر ندارد و جز عشق نگوید. مگر از خاتم پيام آوران محبت حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله نشنیده ای که فرمود: خداوند متعال صد رحمت بيافريد و تنها يكى از آنها در ميان آفريدگان اوست كه به سبب آن به يكديگر رحم و دلسوزى مى كنند و نود و نه رحمت ديگر را براى دوستانش اندوخته است .
خداوندگارا با شور وشوقی تمام حلول ماه قرب و بندگی ات را به انتظار نشسته ام. مرا از روزهای بلند و سوزان این ایام برای اجابت دعوت روزه داری ات هراسی نیست به راستی چگونه می شود بزمی این چنین مجلل و شاهانه را که تو سفره دار آنی ندید و زندانی آب و نان تاخیری شد. صد رشک و هزار مباهات بر آن گرسنگی و تشنگی که تو منتهای آنی. خدایا مرا در این ماه سراسر نور پذیرا باش و لیاقتم را برای افتخار حضور در این بزم پر شور افزون ساز.
اهتمام به حفظ حریم آن است
ملاقات با تواب رحیمی که توبه پذیر دشمنان خویش است
روزهای بلند و سوزان
بزمی این چنین مجلل و شاهانه
. صد رشک و هزار مباهات بر آن گرسنگی و تشنگی که تو منتهای آنی.
نوت برداری کردم.می خوام مرورش کنم.
[=Georgia]لحظات پر شوری است هنگامه نزول اجلال ماهی آسمانی که جدال عقل و عشق را در پی دارد.
آری رمضان میدانی برای زور آزمایی عقل و عشق در لشگر خلائق است.
عقل هراسان از ورود ماهی که تشنگی و گرسنگی تن را به دنبال دارد گریزان است و عشق به استقبال ورود ماهی که هجرت وی را از هواجس جسمانی به دنبال دارد شتافته و از مستی مقدم پرخیرش شکرریزان است.
آن نوایی که اکنون در شمارگان ثانیه ها طنین انداز است نوای حلول رمضان است که خبر از شور مستی بندگی دارد.
عقل به مثابه وکیل مدافع طبیعت بشری است که همواره سودای راحت و فراغت دارد و جویای سامان و قرار و التذاذ جسمانی است و عشق می داند که هجرت از تن و فراقت از فراغت تن، مقدمه جهاد اکبر و اتصال به مبدا خیرات است. به راستی عقلِ آن که عبادتش از سررفع تکلیف و غراب وار است چگونه توانای نیل به سرمستی عشاق است که وصل جانان را در ترک جان جسته و قرب یار را در مفارقت اغیار می بینند.
عشق همواره خرسند است چرا که می داند این ابتلائات زمانه و شدائد دهر است که مرد می سازد و لیاقت لقا فراهم می سازد. عشق رسم مردانگی همجواری با معشوق را دلدادگی و سرباختگی می داند و این کجا و غم نان و آب تاخیری کجا؟
عشق به واماندگان دیار گرسنگی و تشنگی مقتدرانه نهیب می دارد ای اشباه الرجال و لارجال و ای فرومایگان دغدغه مند خواب و خور این فرصت دردانه را دریابید و برای محرمیت رازهای ناله های علی علیه السلام بکوشید.
حکایت مجنون را شنوکه چون عزم لیلی نمود سوار بر شتر خویش گشت و به راه افتاد و چون اندکی راه رفت بر اثر غفلت مجنون، شتر به هوای کرّه اش که دل در گرو محبت او داشت، برگشت تا به سراغش برود. مجنون دوباره شتر را برگرداند تا راه دیار لیلی را در پیش گیرد. اما شتر بسیار مراقب بود، به طوری که وقتی احساس می کرد مهارش اندکی سست و مجنون غافل شده است، بی درنگ به سوی کره اش باز می گشت و مجنون مجبور می شد، راه رفته را دوباره طی کند. این ماجرا بارها تکرار شد تا آنکه سرانجام، مجنون به شتر گفت: ای شتر، چون ما هر دو عاشق هستیم و ضد یکدیگر، پس دو رفیق نامناسبیم و برای رسیدن به دیدار لیلی، چاره ای جز جدا شدن از تو نخواهم داشت. بدین ترتیب، مجنون ناقه را واگذاشت، تا از فیض بزرگ دیدار معشوق بازنماند.
آری اگر میخواهی به دیار یار تقرب جسته و به حریم قدس باهر النورش تشرف یابی باید که مهار ناقه تن و مقتضیات آن را رها ساخته و جان و دل را مجنون وار غرق ذکر و وصلش نمایی.
خدايا من هر زمان پيش خود گفتم كه ديگر مهيا و مجهز شدهام:Ghamgin:و برخاستم براي خواندن نماز در برابرت و با تو به راز پرداختم
تو بر من چرت و پينكي را مسلط كردي در آن هنگامي كه داخل نماز شدم
و حال مناجات را از من گرفتي در آن وقتي كه به راز و نياز پرداختم،
مرا چه شده است كه هرگاه با خود گفتم باطن و درونم نيكو شده:Sham:
و نزديك شده از مجالس توبهكنندگان مجلس من،
گرفتاري و پيش آمدي برايم رخ داده
كه پايم لغزش پيدا كرده
و ميان من و خدمتگزاريات حائل گشته،
اي آقاي من!،:geryeh:
شايد مرا از در خانهات راندهاي
و از خدمتت دورم كردهاي
يا شايد ديدهاي سبك شمارم حقت را
پس دورم كردهاي:crying:
يا شايد ديدهاي از تو رو گرداندهام پس خشمم كردهاي
يا شايد مرا در جايگاه دروغگويانم ديدهاي
پس رهايم كردهاي :grye:
يا شايد ديدهاي سپاسگزار نعمتهايت نيستم
پس محرومم ساختهاي:geristan:
يا شايد مرا در مجلس علما، نيافتهاي پس خوارم كردهاي
يا شايد مرا در زمره غافلانم ديدهاي پس از رحمت خويش بي بهره ام كردهاي
يا شايد مرا مأنوس با مجالس بيهوده گذرانم ديدهاي پس مرا به آنها واگذاشتهاي:cry:
يا شايد دوست نداشتي دعايم را بشنوي پس از درگاهت دورم كردهاي
يا شايد به جرم و گناهم كيفرم دادهاي
يا شايد به بي شرميام مجازاتم كردهاي
پس اگر از من بگذري پروردگارا بجاااااااست چون :Ghamgin:
بسيار اتفاق افتاده كه از گنهكاران پيش از من گذشتهاي
زيرا كرم تو پروردگارا برتر از كيفر كردن تقصيركاران است
و من پناهنده به فضل توام و از ترس تو بهسوي خودت گريختهام :Ghamgin:
و درخواست انجام وعدهات را در چشم پوشي از كسي كه خوش گمان به تو است دارم:dokhtar:
خدايا تو فضلت و سيعتر
و بردباريات بزرگتر از آن است كه
مرا به كردارم بسنجي يا اينكه مرا به خطايم بلغزاني
و چه هستم من
اي آقاي من
و چه ارزشي دارم؟
مرا به فضل خويش ببخش اي آقاي من
و بر من با عفو خود نيكي كن
و با پرده پوشيات بپوشانم
و درگذر از سرزنش كردنم به بزرگواري ذاتت
،
آقاي من
من همان بنده خردسالي هستم كه پروريدي
و همان ناداني هستم كه دانايش كردي
و همان گمراهي هستم كه راهنمايياش كردي
و همان پستي هستم كه بلندش كردي
و همان ترساني هستم كه امانش دادي
و گرسنهاي هستم كه سيرش كردي
و تشنهاي هستم كه سيرابش كردي
و برهنهاي هستم كه پوشانديش
و نداري هستم كه دارايش كردي
و ناتواني هستم كه نيرومندش كردي
و خواري هستم كه عزيزش كردي
و دردمندي هستم كه درمانش كردي
و خواهندهاي هستم كه عطايش كردي
و گنهكاري هستم كه گناهانش را پوشاندي
و خطاكاري هستم كه از او گذشتي
و اندكي هستم كه بسيارش كردي
و خوارشمردهاي هستم كه يارياش كردي
و آوارهاي هستم كه جا و مأوايش دادي...
سلام بر بچه محله امام رضاحقیر در غیاب استاد اویس عزیز چند جمله ای می نویسم راجع به این فراز ....
یه روشی رو یادتون می دم به این ترتیب که هرجا گیر کردید در فهم یه کلامی از معصوم رجوع کنید به کلامی از معصوم که تفسیر کنه اون صحبتی که فهمش برای ما سخت هست...
ظاهر معنی کلمات این هست معرفت من نسبت به تو شناخت من نسبت به تو دلیلم هست به تو ، دلیل میشه چراغ
حافظ علیه الرحمه می فرماید :
کار از تو می رود مددی ای دلیل راه
کانصاف می دهیم و ز راه اوفتاده ایم... یا در بیتی دیگر می فرماید دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا که دیده آب شد از شوق خاک آن در گاهاین کلمه دلیل خیلی ماجراها پشتش نهفته هست... قشنگترینش تو این یا دلیل المتحیرین هست... در کنار دلبر های خدا قرار بگیرید اونها که دچار حیرت شدند زیاد این جمله رو می گند یا دلیل المتحیرین...
خب حالا ما دلیل رو دیدیم که هم کنار راه اومد هم کنار متحیر یعنی دلیل یه چیزی هست که باعث میشه ادم راه رو ادامه بده یا اگر دچار حیرت شده از حیرت در بیاد قشنگ ترین معنی ظاهری که راحت قابل فهم باشه همین چراغ هست دلیل یعنی چراغ ...
دلیل مثل چراغی هست که باعث میشه راه جلوی شما روشن بشه ...
تا اینجا مشکلی نیست ؟ ادامه دارد انشاالله
سلام و عرض ادب
میشه لطفا ادامه رو بفرمایید.
خداخیرتون بده
[="Arial"][="Black"]عرض سلام و ادب. از کارشناسان انجمن اخلاق خواهش میکنم این تاپیک رو هم ادامه بدهند. جای جناب اقای اویس بسیار خالی هست در انجمن. .. مباحث خوبی بیان شدن که واقعا حیفه رها بشن. در آستانه ماه مبارک ادامه این مطالب خیلی خیر و با برکت خواهد بود انشاالله. از دوستان دیگر هم خواهش میکنم به جمع ما برگردند. جناب استاد گرامی کارشناس اخلاق و همچنین جناب مفتقر. یک دنیا سپاس